غزوه احد: تفاوت بین نسخهها
(←تعداد سپاه قریش در جنگ احد) |
(←سپاه قریش در جنگ احد) |
||
(۹۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشده) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | غزوه اُحُد، | + | {{خوب}} |
− | + | غزوه اُحُد، در روز هفتم یا نیمه [[شوال]] سال سوم [[هجرت پیامبر اسلام به مدینه|هجرت]] بین مسلمانان و مشرکان [[مکه]] به وقوع پیوست. این غزوه از آن جهت به این نام معروف شد که در دامنه کوه اُحُد اتفاق افتاد. در این جنگ مسلمانان در ابتدا بر سپاه مشرکان چیره شدند، ولی گروهی از تیراندازان که [[پیامبر اسلام|پیامبر اکرم]] صلی الله علیه و آله آنان را بر کوه عینین در سمت چپ [[کوه احد]] قرار داده بود، بر خلاف فرمان ایشان، کوه را ترک کردند و این باعث شد مشرکان از همین منطقه، بار دیگر به مسلمانان حمله کنند و حدود هفتاد نفر از آنان از جمله [[حمزه سید الشهداء]] را به شهادت رسانند. در این جنگ جراحاتی بر پیامبر اکرم و [[امام علی علیه السلام|امام علی]] علیه السلام وارد شد. | |
− | در | ||
− | + | {{شناسنامه غزوات | |
− | == | + | |تصویر=[[پرونده:کوه احد.jpg|۲۵۰px|center]] |
− | + | |زمان = ۷ شوال سال ۳ قمری | |
− | + | |مکان = در نزدیکی کوه احد در شمال مدینه | |
− | + | |غزوه قبلی = غزوه بحران | |
− | + | |غزوه بعدی = [[غزوه حمراء الأسد]] | |
− | + | |علت غزوه = حمله کفار قریش برای گرفتن انتقام کشته شدگان [[غزوه بدر]] | |
− | == | + | |نتیجه = شکست مسلمانان |
− | = | + | |مسلمانان = مسلمانان |
− | + | در اول هزار نفر، و در میدان جنگ هفتصد نفر | |
− | + | |دشمنان = کفار [[قریش]] | |
− | == | + | ۳۰۰۰ نفر |
− | + | |فرماندهان مسلمانان = [[پیامبر اسلام|رسول خدا(ص)]] | |
− | + | |فرماندهان دشمنان = [[ابوسفیان]] | |
− | + | |پرجم داران مسلمانان= [[امام علی]](ع) و مصعب بن عمیر | |
+ | |پرچم داران دشمنان = طلحة بن أبى طلحه،عثمان بن ابى طلحه، ابو سعید بن ابى طلحه و صواب | ||
+ | |تلفات مسلمانان = شهادت هفتاد نفر از مسلمانان ( چهار نفر از مهاجران و شصت و شش نفر از انصار) و هفتاد نفر مجروح | ||
+ | |تلفات دشمنان = بین هجده تا بیست هشت نفر | ||
+ | |توضیحات = ۶۱ آیه از سوره آل عمران در مورد این غزوه است و نزول عبارت لافتی الی علی لا سیف الی ذوالفقار در وصف امیرالمؤمنین | ||
+ | }} | ||
− | + | ==کوه احد== | |
+ | اُحُد کوهی است سرخرنگ که در شمال [[مدینه]]<ref> معجم البلدان، ج ۱، ص ۱۰۹.</ref> در فاصله شش کیلومترى شهر مدینه بوده است (گر چه امروزه به جهت گسترش مدینه این کوه در داخل شهر قرار گرفته است<ref>دانشنامه حج و حرمین شریفین، مدخل کوه احد</ref>). در وجه تسمیه این کوه گفته شده: بر اثر جدایىاش از دیگر کوههاى منطقه، به این نام نامیده شده است.<ref> الروض الانف، ج ۵، ص ۴۴۸؛ البدایة والنهایه، ج ۴، ص ۹.</ref> | ||
− | + | ==زمان و علت وقوع جنگ احد== | |
+ | غزوه اُحُد، در روز هفتم<ref> المغازى، ج ۱، ص ۱۹۹؛ الطبقات، ج ۲، ص ۲۸.</ref> یا نیمه<ref> تاریخ طبرى، ج ۲، ص ۵۹؛ تاریخ ابنخیاط، ص ۳۸.؛ وقایع الایام، شیخ عباس قمی، 15 شوال</ref> [[شوال]] سال سوم هجری و یکسال پس از [[غزوه بدر|جنگ بدر]] به وقوع پیوست. انگیزه اصلی [[قریش]] برای لشگر کشی به سوی مدینه خونخواهی کشتگانی بود که مشرکان در شکست سختشان در جنگ بدر متحمل شده بودند.<ref>دائره المعارف بزرگ اسلامی، مدخل احد</ref> | ||
− | + | مسائل دیگری که انگیزه قریش را برای این نبرد تقویت نمود عبارتند از: | |
− | + | #تحریکات [[یهود|یهودیان]] مدینه: یهودیان نیز که در مورد مرکزیت سیاسى و اقتصادى خود، در منطقه احساس خطر مى کردند و سلطه فرهنگى خود را در معرض نابودى مى دیدند، با اعزام نمایندگانى به [[مکه|مکه]] به تشویق قریش براى انتقامگیرى پرداختند. چنان که خود نیز کینه هاى درونى را آشکار و پیمان هاى عدم تعرّض و حسن همجوارى را که با [[پیامبر اسلام|رسول خدا]] (ص) بسته بودند، نقض کردند.<ref>الصحیح من سیرة النبی الأعظم(ط-قدیم) ، ج۶، ص۷۶</ref> | |
+ | #نا امن شدن راه تجاری مشرکان مکه: پیامبر با عقد پیمان با قبائل مختلف منطقه، قریش را تحت محاصره قرار داده بود و بر راه تجاری آنان سیطره پیدا کرده بود به گونه ای که راه تجار ی آنان دیگر امن به حساب نمی آمد و لذا چاره ای جز شکستن این حصر نمی دیدند.<ref>الصحیح من سیرة النبی الأعظم(ط-قدیم) ، ج۶، ص۷۶</ref> | ||
− | + | ==سپاه قریش در جنگ احد== | |
+ | [[پرونده:غزوه احد (2).jpg|250px|thumb|left|نقشه جنگ احد و محل قرارگیری هر دو سپاه]] | ||
+ | سپاه مشرکان سه هزار جنگنده داشت.<ref> المغازى، ج ۱، ص ۲۰۳؛ تاریخ طبرى، ج ۲، ص ۵۹.</ref> که ۷۰۰ تن از آنان زرهپوش بودند، و ۲۰۰ اسب و ۳۰۰۰ شتر، با خود داشتند.<ref> المغازى، ج ۱، ص ۲۰۳؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۸۳.</ref> [[ابوسفیان]] در جایگاه ثائر (انتقامگیرنده)، فرماندهى این سپاه را بر عهده داشت.<ref> المغازى، ج ۱، ص ۲۰۰؛ تاریخ یعقوبى، ج ۲، ص ۴۷.</ref> | ||
− | + | صفوان بن امیه پیشنهاد کرد زنان را براى یادآورى کشتهشدگان بدر و تحریک به خونخواهى، همراه خویش سازند.<ref> المغازى، ج ۱، ص ۲۰۲؛ المنتظم، ج ۲، ص ۲۶۳.</ref> به نظر برخى، بزرگان قریش از آن جهت زنان را همراه خود بردند که از جنگ نگریزند؛ زیرا فرار با زنان دشوار و رهاکردن آنان در میدان جنگ ننگ بود.<ref> تاریخ طبرى، ج ۲، ص ۵۹؛ السیرة النبویه، ابنهشام، ج ۳، ص ۶۲.</ref> | |
+ | تعدادى از زنان قریش از جمله هند همسر ابوسفیان این سپاه را همراهى مى کردند.<ref> تاریخ طبرى، ج ۲، ص ۵۹؛ السیرة النبویه، ابنکثیر، ج ۲، ص ۳۲۷.</ref> | ||
− | + | قریش همچنین نمایندگانى براى کمک گیرى از قبایل اطراف مکه فرستادند. این فرستادگان توانستند حمایت قبیله هاى [[قبیله کنانه|کنانه]] و مردم [[تهامه]] را جلب کنند | |
− | + | ابو عامر فاسق هم با پنجاه نفر از مردم [[اوس]] که براى مخالفت با [[پیامبر اسلام|محمّد]] (صلی الله علیه وآله) از او پیروى مى کردند، از مدینه به مکه آمد تا همراه قریش باشد. او مردم قریش را بر ضدّ رسول خدا (ص) تحریک مى کرد و مىگفت: شما بر حق هستید و آنچه محمّد آورده، باطل است. | |
− | + | در مورد منابع مالی سپاه قریش در جنگ احد گفته شده: براساس تصمیم بزرگان قریش، سود کاروان تجاری قریش ـ که [[غزوه بدر|جنگ بدر]] به خاطر آن بر پا گردیده بود ـ برای جنگ احد هزینه شد. گفته شده مال التجاره را که فروختند، هزار شتر و پنجاه هزار دینار بود، که سرمایه را به صاحبان آن دادند و سود آن را که از هر دینار سرمایه یک دینار بود به هزینه جنگ اختصاص دادند.<ref>تاریخ پیامبر اسلام ،محمد ابراهیم آیتى، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۷۸ ش، ص ۳۰۶</ref> | |
− | + | ==پیش از شروع جنگ== | |
+ | ===با خبر شدن مسلمانان از حرکت سپاه قریش=== | ||
− | + | بنا بر گفته مورخان مسلمانان از دو طریق از حرکت سپاه مشرکان آگاه شدند: | |
− | + | #[[عباس بن عبدالمطلب|عبّاس بن عبد المطلب]] درباره حرکت، وضعیت و شمار قریش، نامه اى نوشت و آن را به مردى از بنى غفار داد که سه روزه خود را به مدینه برساند. مرد غفارى به مدینه آمد و نامه عبّاس را به پیامبر (ص) داد که بر در [[مسجد قبا|مسجد قباء]] بود. نامه را [[ابی بن کعب|ابى بن کعب]] براى حضرت خواند.<ref> : تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۳۰؛ المغازى، ۱/ ۲۰۴؛ انساب الاشراف، ۱/ ۳۱۴؛ سیره حلبى، ۲/ ۱۷۲؛ حیاة محمّد، ۲۵۵. </ref> | |
+ | #واقدى نقل مى کند که در این هنگام عمرو بن سالم خزاعى همراه تنى چند از خزاعه که چهار تن بودند، از مکه بیرون آمدند و هنگامى که قریش در ذى طوى بودند، به آنان رسیدند. عمرو بن سالم و همراهانش آن خبر را به رسول خدا (ص) دادند و برگشتند.<ref> المغازى، ۱/ ۲۰۵؛ شرح نهج البلاغه، ۱۴/ ۲۱۸- ۲۱۹. </ref> | ||
− | + | [[پیامبر اسلام|پیامبر اسلام]] به ابى بن کعب دستور فرمود که اطلاعات خود را در مورد حرکت قریش پوشیده دارد. هدف حضرت جلوگیرى از جنگ روانى [[یهود|یهودیان]] و [[منافقان]] و گرفتن فرصت هرگونه توطئه احتمالى بر ضدّ مسلمانان از سوى این دشمنان خطرناک بود. چه آنان در حقیقت دشمن اصلى به شمار مىرفتند و به نقاط ضعف و قوت مسلمانان کاملا آشنا بودند. بدین معنى که اعلان زود هنگام حرکت قریش براى جنگ موجب مىشد تا فرصت کافى براى شناخت طرح و برنامه دفاعى مسلمانان داشته باشند. | |
− | + | ===فرود آمدن سپاه قریش در دامنه احد=== | |
− | + | سپاه قریش، پنجم<ref> الطبقات، ج ۲، ص ۲۸؛ المغازى، ج ۱، ص ۲۰۸.</ref> یا دوازدهم<ref> الکامل، ج ۲، ص ۱۵۰؛ تاریخ طبرى، ج ۲، ص ۵۹.</ref> [[شوال]] در دامنه کوه اُحُد نزدیک کوه عینین فرود آمد.<ref> السیرة النبویه، ابنهشام، ج ۳، ص ۶۲؛ الروض الانف، ج ۵، ص ۴۲۲.</ref> درباره این که چرا مشرکان در جنوب [[مدینه]] که بر سر راهشان بود، فرود نیامدند و شهر را دور زده در شمال آن فرود آمدند، علت خاصى در تاریخ ذکر نشده است؛ اما برخى، مدخل شهر مدینه را در آن زمان فقط از طریق شمال و از کنار کوه اُحُد دانستهاند.<ref> سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله، ص ۴۵۸.</ref> | |
− | پیامبر صلی الله علیه و آله | + | پیامبر صلی الله علیه و آله حباب بن منذر را محرمانه براى ارزیابى از وضعیت دشمن به ناحیه اُحُد اعزام کرد. گروهى از اصحاب براى جلوگیرى از شبیخون دشمن، شب جمعه را به پاسدارى از [[مدینه]] به ویژه مسجد و خانه پیامبر صلی الله علیه و آله پرداختند.<ref> الطبقات، ج ۲، ص ۲۸ـ۲۹؛ المنتظم، ج ۲، ص ۲۶۳.</ref> |
− | + | ===خواب رسول خدا در مورد جنگ احد=== | |
− | + | واقدی می نویسد، پیامبر (ص) بر منبر ظاهر شد و پس از ثنا و ستایش الهى چنین فرمود: اى مردم من خوابى دیده ام، در خواب دیدم که گویى در زرهى محکم هستم و شمشیرم [[ذوالفقار|ذو الفقار]]، از قبضه شکسته و شکاف برداشته است، دیدم گاو نرى کشته شد و من قوچى را از پى خود مى کشیدم. مردم گفتند: آن را چگونه تعبیر مى فرمایى؟ فرمود: آن زره محکم شهر مدینه است، پس در همانجا بمانید، اما شکستن شمشیرم، اندوه و مصیبتى است که به من مى رسد، گاوى هم که کشته شد، کشته شدن برخى از اصحاب من است، قوچى که از پى خود مى کشیدم، دشمن و لشکر است که به خواست خدا آن را خواهیم کشت. | |
+ | از [[ابن عباس]] روایت کردند که پیامبر (ص) فرمود: شکاف برداشتن شمشیرم دلیل بر کشته شدن مردى از خانواده من است.<ref> ترجمه مغازی ، ص ۱۵۲ </ref> | ||
− | + | ===مشورت رسول خدا با اصحاب=== | |
+ | رسول خدا در اثر خوابی که دیده بود خوش نداشت از مدینه بیرون رود و در این باب با اصحاب خود مشورت کرد و گفت: اگر مصلحت بدانید در مدینه مى مانیم و دشمن را در همان جا که فرود آمده است رها مى کنیم تا اگر همان جا بمانند به زحمت باشند، و اگر به مدینه هجوم آورند با آنان نبرد کنیم. «[[عبدالله بن ابی سلول|عبداللّه بن أبىّ بن سلول]]» و بزرگان [[مهاجرین|مهاجر]] و [[انصار|أنصار]] نیز چنین عقیده داشتند.<ref>تاریخ پیامبر اسلام ،محمد ابراهیم آیتى، ص۳۰۹</ref> امّا کسانى که در [[غزوه بدر|بدر]] حضور نداشتند و گروهى از جوانان پرشور که مزه پیروزى بدر را چشیده بودند و نیز [[حضرت حمزه علیه السلام|حمزة بن عبد المطلب]] خواهان بیرون رفتن از مدینه بودند. آنان بر رأى خود، اصرار کردند. حتى برخى از آنان گفتند: این اسب ها و شتران قریش است که کشت و زرع ما را مى خورد و در مزارع به فساد و تباهى مشغول است. | ||
− | + | آنان در اثبات صحت دیدگاه خود، چنین استدلال مى کردند که اقامت آنان در داخل شهر موجب خواهد شد تا دشمن فکر کند، مسلمانان ترسیده اند و بدین ترتیب بر نیروهاى اسلامى جرأت پیدا کند. آنان مى گفتند: در بدر که سیصد مرد جنگى داشتى، خداوند ترا بر دشمن ظفر داد، امّا حالا شمار زیادى از مردم تحت امر تواند. این کارى است که خداوند متعال به میدان آنان هدایت کرده است. | |
− | + | چون بیشتر مردم خواهان جنگ در بیرون مدینه بودند، رسول خدا (ص) تسلیم رأى اکثریت شد.<ref> السیرةالنبویه، ابنکثیر، ج ۲، ص ۳۲۹؛ الصحیح من سیره، ج ۶، ص ۱۰۶.</ref> پس به خانه رفت تا لباس جنگ بر تن کند. در همین اثنا آنان که در پذیرش رأى خود، اصرار ورزیدند، پشیمان شدند که چرا رأى خود را به حضرت تحمیل کرده اند. در حالى که او به خواست و اراده خدا از همگان آگاهتر است و امر الهى از آسمان بر او فرود مى آید.<ref> سیره ابن هشام، ۳/ ۶۷- ۶۸؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۲۱- ۴۲۲؛ سیره حلبى، ۲/ ۲۱۸- ۲۱۹؛ تاریخ الامم و الملوک، ۲/ ۱۸۸- ۱۹۰؛ المواهب اللدنیه، ۱/ ۹۲- ۹۳؛ دلائل النبوه (بیهقى)، ۳/ ۲۰۸- ۲۲۶؛ سیره ابن اسحاق، ۳۲۴؛ الکامل فى التاریخ، ۲/ ۱۵۰؛ سیره ابن کثیر، ۳/ ۲۵- ۲۶؛ البدایة و النهایه، ۴/ ۱۲- ۱۳؛ المغازى، ۱/ ۲۰۸- ۲۱۱، ۲۱۰؛ مجمع الزوائد، ۶/ ۱۰۷. </ref> لذا به نزد پیامبر آمدند و گفتند: ما را آن حقّ نبود که رسول خدا را به کارى که بدان رغبتى نداشت وادار کنیم و اکنون هم اگر مى خواهى در مدینه بمان. پیامبر در جواب آنان فرمود: «پیامبرى را سزاوار نیست که لباس جنگ بپوشد، و بى آنکه جنگ کند آن را از تن در آورد، اکنون بنگرید که آنچه مى فرمایم انجام دهید و به نام خدا رهسپار شوید که اگر شکیبا باشید، پیروز خواهید شد».<ref>تاریخ پیامبر اسلام ،محمد ابراهیم آیتى، ص ۳۱۰</ref> | |
− | + | ===حرکت سپاه اسلام از مدینه=== | |
− | + | رسول خدا (ص) پس از رایزنى با یاران، و پوشیدن لباس جنگ، [[عبدالله بن ام مکتوم|عبداللّه بن ام مکتوم]] را در مدینه جانشین خود کرد<ref>الاوائل، ۱/ ۱۸۳؛ الثقات، ۱/ ۲۲۴- ۲۲۵ </ref> و پیش از حرکت، سه نیزه خواست و سه پرچم بست: پرچمى براى [[اوس|أوس]] که به دست [[اسید بن حضیر|أسید بن حضیر]] داد و پرچمى براى [[خزرج]] که به دست [[حباب بن منذر]] یا [[سعد بن عباده]] سپرد و پرچمى هم براى [[مهاجرین|مهاجرین]] به دست [[امام علی علیه السلام|على بن أبى طالب]] علیه السلام.<ref>تاریخ پیامبر اسلام ،محمد ابراهیم آیتى، ص ۳۱۱</ref> | |
− | + | تعداد سپاهیان [[اسلام]] را برخی هزار نفر برخى نهصد و شمارى دیگر نهصد و پنجاه نفر گفته اند. از این میان یکصد نفر زرهپوش بودند و مسلمانان هیچ اسبى نداشتند.<ref> وفاء الوفاء، ۱/ ۲۸۴- ۲۸۵؛ سیره حلبى، ۲/ ۲۲۱؛ فتح البارى </ref> و گفته شده: یک اسب پیامبر (ص) داشت و یک اسب ابو بردة بن دینار.<ref> تاریخ الامم و الملوک، ۲/ ۱۹۰؛ سیره حلبى، ۲/ ۲۲۱ </ref> در روایت دیگرى، فقط یک اسب در سپاه مسلمانان ذکر شده است.<ref> مجمع الزوائد، ۶/ ۱۱۷؛ حیاة الصحابة، ۳/ ۷۶۹؛ کنز العمّال، ۳/ ۱۳۵ </ref> | |
− | + | سپاه اسلام در مسیر اُحُد به منطقه شیخان فرود آمد. [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله از سپاهیانش بازدید کرد و نوجوانانى را که در سپاه بودند به جز رافع بن خدیج که تیراندازى ماهر و [[سمره بن جندب|سمرة بن جندب]] که نوجوانى چابک بودند به مدینه بازگرداند<ref> تاریخ طبرى، ج ۲، ص ۶۱؛ الروض الانف، ج ۵، ص ۴۲۶.</ref> و هنگامى که متوجه حضور همپیمانان یهودى عبدالله بن اُبى شد، فرمود: براى جنگ با مشرکان نباید از مشرکان کمک گرفت.<ref> المغازى، ج ۱، ص ۲۱۵؛ الطبقات، ج ۲، ص ۳۰.</ref> | |
− | + | ===بازگشت منافقان در جنگ احد=== | |
− | + | عبداللّه بن ابى همراه منافقان و شمارى از دو دلان از بین راه بازگشتند. آنان سیصد نفر بودند. ابن ابى گفت: محمّد از من سرپیچى کرد و از کودکان اطاعت نمود. او به زودى خواهد دانست که چه کرده است؟ مردم، ما نمى دانیم براى چه خود و فرزندانمان را در اینجا به کشتن دهیم؟ آنان بازگشتند اما رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم حتى به پشت سر خود نگاه نیز نکرد.<ref> طبقات الکبرى، ج ۲، ص ۳۹۰؛ انساب الاشرف، ج ۱، ص ۳۱۵ </ref> [[جابر بن عبدالله انصاری|جابر بن عبداللّه انصارى]] در پى ایشان شتافت و آنان را به خدا، جان و پیامبرشان سوگند مىداد که قبیله و پیامبرشان را تنها نگذارند. عبداللّه بن ابى گفت: اگر مى دانستیم جنگى پیش خواهد آمد، شما را تنها نمى گذاشتیم، امّا مىدانیم که جنگى روى نخواهد داد. تو هم اگر از من اطاعت کنى، باید برگردى.<ref> سیره مغلطاى، ۴۹</ref> | |
− | + | ==شرح جنگ احد== | |
− | + | ===صف آرایی سپاه مسلمانان در جنگ احد=== | |
+ | [[پرونده:کوه رمات.jpg|۴۰۰px|thumb|left|تیراندازان مستقر شده در جبل الرماة در فیلم محمد رسول الله (ص)]] | ||
+ | وقتى رسول خدا (ص) به منطقه نبرد رسید، چنان دید که در دامنه [[کوه احد|کوه احد]] فرود آید، به گونهاى که کوه پشت سر آنان باشد. سپس به صف آرایى سپاه پرداخت و چنان صفها را راست مرتب فرمود که اگر شانه مردى از صف بیرون مى نمود، آن را به عقب مى راند تا صف راست و یکنواخت باشد. | ||
+ | حضرت به نیروهاى مسلمان فرمان داد که احدى نجنگد تا فرمان جنگ را صادر نماید. | ||
− | + | در سمت چپ مسلمانان کوهى قرار داشت که جبل عینین نام داشت. در این کوه شکافى قرار داشت. حضرت، عبداللّه بن جبیر را همراه پنجاه نفر تیرانداز بر آن گماشت و به او سفارش کرد که با تیراندازى، مواظب باشند، سواران دشمن از پشت بر مسلمانان نتازند. در روایت دیگرى است که حضرت فرمود: | |
+ | اگر دیدید که پرندگان بر جنازه ما نشسته اند، از جاى خود تکان نخورید تا من به دنبال شما بفرستم؛ و اگر دیدید که این قوم را شکست دادهایم و بر آنان چیره شدهایم، از جاى خود تکان نخورید تا من به دنبال شما بفرستم.<ref> تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۲۳ </ref> بدین ترتیب کوه احد پشت سر [[پیامبر اسلام|پیامبر]] صلى الله علیه و آله، کوه عینین سمت چپ و مدینه رودرروى مسلمانان بود.<ref> المغازى، ج ۱، ص ۲۲۱ </ref> | ||
− | + | پس از آن ضمن [[خطبه]] اى، مردم را توصیه به عمل به احکام الهى و پرهیز از نواهى خداوند کرده، آن روز را، روز مزد و پاداش دانستند، البته براى کسانى که صبر، یقین، تلاش و نشاط را پیشه خود کنند. آن حضرت جنگ با دشمن را جنگى سخت خواندند که تنها صبر آن را آسان مى کند. رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: از اختلاف و نزاع با یکدیگر بپرهیزید که مایه ضعف و ناتوانى است و خداوند آن را دوست ندارد.<ref> المغازى، ج ۱، صص ۲۲۳- ۲۲۲ </ref> | |
− | + | ===آغاز جنگ احد=== | |
+ | نخستین کسى که به سوى مسلمانان تیر انداخت، ابو عامر فاسق بود که با پنجاه نفر از همراهانش پیش آمد و تلاش کرد تا [[اوس|اوسیان]] را به سوى خود، جلب کند، امّا مردم اوس به او جواب درشت دادند. آنان و مسلمانان مدتى به یکدیگر تیراندازى کردند، امّا کارى از پیش نبردند و عقبنشینى کردند. | ||
− | + | هنگامى که دو لشکر به روى هم ایستادند و جنگ درگرفت، زنان قریش به رهبرى «هند» همسر «أبو سفیان»، نقش دف زدن و تصنیف خواندن پشت سر مردان سپاهى را به عهده گرفتند و از این راه آنان را بر جنگ دلیر مى ساختند و کشتگان بدر را به یادشان مى آوردند.<ref>تاریخ پیامبر اسلام ،محمد ابراهیم آیتى ،ص۳۱۵</ref> | |
− | + | ===پیروزی ابتدایی مسلمانان در جنگ احد=== | |
+ | در آغاز پیکار، پرچمدار مشرکان به نام طلحة بن ابی طلحه که به او «کبش الکتیبة» (یعنی بزرگ و مهتر لشکر) میگفتند به پیش آمده و مبارز طلبید. [[امام علی علیه السلام|علی]] (ع) به کارزار او رفت و تنها پس از آنکه دو ضربت میان آنها رد و بدل شد او را بر ضربتی که به وسط سرش زد به خاک افکند.<ref>شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج ۱، ص ۸۰ - ۸۱</ref> در پی آن مسلمانان شادمان از نخستین پیروزی، [[تکبیر]] گویان به دسته هاى مشرکان یورش بردند و چنان با آنان جنگیدند که صفوفشان از هم پاشید. پرچم مشرکان را پس از طلحة بنابى طلحه افرادی به دست گرفتند و یکى پس از دیگرى کشته شدند: عثمان بن ابى طلحه، ابو سعید بن ابى طلحه، مسافع، کلاب بن طلحة بن ابى طلحه، جلاس بن طلحة بن ابى طلحه، ارطاة بن شرحبیل، شریح بن قانط و در آخر صواب که از همه بدتر و سخت جان تر بود پرچم را بدست گرفت، على (ع) شمشیرى بدست راست او زد او پرچم را بدست چپ گرفت دست چپش را هم جدا کرد پرچم را با دو دست بریدهاش به سینه چسبانید على (ع) در این وقت شمشیرى بسر او زد و او را بموالى خودش ملحق ساخت.<ref> ترجمه الإرشاد ،ص:۷۴ </ref> پرچمداران کشته شدند، پرچم مشرکان روى زمین ماند و شکست خورده پا به فرار گذاشتند. در این وقت مشرکان پا به فرار گذارده مسلمانان به گردآورى غنائم پرداختند. یکى از زنان به نام عمرة بنت علقمه حارثیه پرچم را برداشت و برافراشت تا این که قریش به سوى پرچم خود بازگشتند. در این فاصله چند بار [[خالد بن ولید|خالد بن ولید]] خواست تا از سمت کوه عینین حمله کند که با تیر اندازان روبرو شده و نتوانست نفوذ کند.<ref> مجمع البیان ج ۲، ص ۴۹۶ </ref> | ||
− | + | ===شکست مسلمانان پس از پیروزی ابتدائی=== | |
− | + | پس از آن که مشرکان قریش رو به گریز نهادند و مسلمانان به جمع غنایم پرداختند، تیراندازان مسلمان که وظیفه پاسدارى از شکاف دره عینین به آنان سپرده شده بود، با هم در ماندن و پیوستن به غنیمت جویان اختلاف کردند. برخى از آنان شکاف دره را رها کردند و براى جمع آورى غنیمت به دیگران پیوستند.<ref>لائل النبوه، بیهقى، ج ۳، ص ۲۶۷ ،ترجمه مغازی ص ۱۶۷ </ref> آنان مى گفتند: ما مى ترسیم که رسول خدا (ص) بگوید: هر کس چیزى برداشته، از خود اوست و غنایم را در میان سپاهیان تقسیم نکند. برخى دیگر که ده نفر، بیشتر یا کمتر بودند، چنین گفتند که ما با فرمان رسول خدا (ص) مخالفت نمى کنیم. | |
− | در | + | هنگامى که خالد بن ولید اندکى تیراندازان دره و خالى بودن کوه و سرگرمى مسلمانان به گردآورى غنیمت و خالى بودن پشت سر آنان را دید، در میان سوارکاران خود فریاد زد و آنان را به حرکت فرمان داد. عکرمة بن ابى جهل نیز با گروهى به دنبال او آمد. آنان به باقىمانده تیراندازان یورش آوردند. نیروهاى قریش که از میدان جنگ فرار کرده بودند، بازگشت جنگاوران خود را دیدند.<ref> طبقات الکبرى، ج ۲، ص ۴۱؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۱۸؛ المغازى، ج ۱، ص ۲۳۲؛</ref> این بار عبدالله بن جُبَیر با یارانش که کمتر از ده تن بودند مقاومت کردند تا به [[شهادت]] رسیدند. |
− | + | از آنجا که مسلمانان پراکنده شده بودند و صفوفشان از هم پاشیده بود و ارتباط خود را با فرماندهى کل از دست داده بودند، و همگى سرگرم جمعآورى غنیمت بودند، طبیعى بود که نتوانند در برابر این ضربه ناگهانى مقاومت کنند. بدین ترتیب هر کس تلاش مى کرد تا جان خودش را نجات دهد. | |
+ | خصوصا آنگاه که یکى از مشرکان قریش به هواى این که مصعب بن عمیر، پیغمبر است، به او که سرگرم دفاع از رسول خدا (ص) بود، حمله کرد و او را کشت، سپس فریاد برآورد که محمّد، کشته شد. این فریاد دروغین به مشرکان قدرت و جرأت داد و مسلمانان که نتوانستند جمع پراکنده خود را گرد آورند، و یک پارچه شوند، پا به فرار گذاشتند. در این میان فقط [[امام علی علیه السلام|على]] (ع) ثابت و استوار ماند و از پیغمبر (ص) دفاع مى کرد. | ||
+ | دشمن به رسول خدا (ص) دسترسى پیدا کرد. لب حضرت پاره شد و صورتش شکست و دو حلقه از زره در گونهاش فرو رفت و مورد هجوم سنگپرانى قریش قرار گرفت. چنان که در گودالى که دشمن کنده بود، افتاد.<ref> ترجمه مغازی / ص ۱۶۷-۱۷۰ </ref> | ||
− | + | ===شهادت حمزه عموی پیامبر=== | |
− | + | [[حضرت حمزه علیه السلام|حمزه]] عموى پیغمبر (ص) را در روز احد، وحشى غلام جبیر بن مطعم به شهادت رساند. وحشى پشت درخت یا تخته سنگى پنهان شد و در کمین حمزه نشست تا وى پس از قتل ابو نیار و سباع بن عرفطة بن عبد العزى از کنار وى عبور کند. وحشى از پشت سر حمزه آمد<ref> البداء و التاریخ، ۴/ ۲۰۱. </ref> و نیزهاش را به سوى او پرتاب کرد. نیزه به ران حمزه نشست و از میان پاهایش بیرون آمد. حمزه به سوى وحشى برگشت، امّا ضعف بر او چیره شد و بر زمین افتاد. وقتى جان داد، وحشى به سراغ حمزه رفت و نیزهاش را از بدن او بیرون کشید. مسلمانان که سرگرم فرار بودند، از وحشى غافل شدند.<ref> الارشاد، ۵؛ بحار الانوار، ۲۰/ ۸۴. </ref> وحشى به اردوگاه قریش بازگشت و در آنجا توقف کرد. چه هدف دیگرى جز کشتن حمزه نداشت. هند لباس و زیور آلات خود را به او داد و وعده کرد که در مکه نیز ده دینار به او پاداش خواهد داد. | |
− | به | + | از جمله جنایت هایی که بر روی پیکر حضرت حمزه (سیدالشهدا) رخ داد می توان به موارد زیر اشاره کرد: |
− | + | #هند بنت عتبه همسر ابوسفیان به سراغ جنازه حمزه آمد و آن را مثله کرد، بینى، گوشها و اندامهاى نرینه وى را جدا کرد و چونان دستبند و گردنبند، زیور خویش ساخت و تا مکه همچنان بر خود داشت. سایر زنان قریش نیز همین کار را با دیگر شهداى احد انجام دادند، امّا هند افزون بر این، شکم حمزه را شکافت و جگرش را بیرون آورد و به دندان گرفت، امّا نتوانست بجود.<ref> المغازى، ۱/ ۲۸۶؛ سیره حلبى، ۲/ ۲۴۳؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۳۹؛ سیره ابن هشام، ۳/ ۹۷؛ المواهب اللدنیه، ۱/ ۹۷ </ref> مشرکان بیشتر جنازههاى شهدا را مثله کردند. مثله کردن برخى همچون عمرو بن جموح به حدى بود که تمام اعضایش را از یکدیگر جدا کرده بودند، بطورى که شناخته نمى شد.<ref> المغازى، ج ۱، ص ۲۶۷ </ref> تنها استثنا حنظله بود که پدرش در شمار مشرکان بوده و او آنان را از مثله کردن فرزندش باز داشت.<ref> المغازى، ج ۱، ص ۲۷۴ </ref> | |
+ | #[[ابوسفیان|ابوسفیان]] کعب نیزه خود را به کنار دهان حمزه مى زد و سخنى جسارت آمیز مى گفت. حلیس بن زیان بر وى گذر کرد و کار ناپسند او را دید و گفت: این مرد سرور قریش است که با پیکر بىجان عموزاده خود چنین مىکند، ابو سفیان گفت: این کارم را نهفتهدار که لغزشى بود.<ref>الکامل فى التاریخ، ۲/ ۱۶۰؛ سیره حلبى، ۲/ ۲۴۴؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۲۳۹؛ تاریخ الامم و الملوک، ۲/ ۱۹۶؛ بحار الانوار، ۲۰/ ۹۷ </ref> | ||
− | + | همچنین پس از شهادت ایشان به نکات زیر نیز می توان اشاره کرد: | |
− | + | #حمزه (سیدالشهدا) به هنگام شهادت پنجاه و نه سال سن داشت. پیامبر (ص) بر جنازه حمزه نماز خواند و هفت تکبیر گفت. سپس سایر شهدا را مى آوردند و در کنار حمزه مى گذاشتند و حضرت بر او و حمزه نماز مى خواند تا هفتاد و دو نماز بر وى گزارده شد. | |
+ | #رسول خدا (ص) در بازگشت از احد، از خانه هاى [[انصار]] گذر کرد، شنید که زنان انصار بر کشته هاى خود گریه مى کنند، گریست و گفت: لیکن حمزه را زنانى نیست که بر وى گریه کنند. سعد بن معاذ یا [[اسید بن حضیر|اسید بن حضیر]] زنان بنى عبد الاشهل را گفت تا بروند و اوّل بر حمزه گریه کنند. سپس براى کشته هاى خود. چون رسول خدا (ص) شنید که بر در مسجد براى حمزه گریه مى کنند، آنان را فرمود که بازگردند.<ref> سیره حلبى، ۲/ ۲۵۴؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۴۴؛ الکامل فى التاریخ، ۲/ ۱۷۶؛ تاریخ الامم و الملوک، ۲/ ۲۱۰؛ البدایة و النهایه، ۴/ ۴۸؛ مسند احمد، ۲/ ۴۰؛ مسند ابو یعلى، ۶/ ۲۷۲؛ ۲۹۳- ۲۹۴؛ مجمع الزوائد، ۶/ ۱۲۰؛ الطبقات الکبرى، ۳/ ۱/ ۱۰؛ سنن ابن ماجه، ۳/ ۹۵؛ مستدرک حاکم، ۳/ ۱۹؛ سیره ابن هشام، ۲/ ۹۵- ۹۹ </ref> | ||
+ | #صفیه دو لباس آورد تا حمزه را کفن کند. در کنار حمزه جنازه یک نفر انصارى را دیدند که او هم مثله شده بود. پس زشت و به دور از حیا دانستند که یکى را کفن کنند و دیگرى را عریان بگذارند. از این رو قرعه زدند. لباس بزرگتر به انصارى افتاد و لباس کوتاهتر به حمزه، پاهاى حمزه را با لیف و برگ خرما پوشاندند.<ref> تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۴۱- ۴۴۲ </ref> | ||
− | + | ===فرار مسلمانان و رها کردن پیامبر(ص)=== | |
− | + | هنگامى که مسلمانان پا به فرار گذاشتند، رسول خدا (ص) آنان را به سوى خود فرا مى خواند و مى گفت: بندگان خدا، به سوى من بیایید، بندگان خدا، به سوى من بیایید. فلانى، به سوى من بیا، فلانى، به سوى من بیا. امّا آنان از کوه بالا مى رفتند و به پشت سرشان نگاه نمى کردند. احدى به سوى حضرت نیامد، امّا تیرها از هر سو بر او مى بارید. | |
+ | مسلمانان فرارى تا کوه دویدند. از جمله فراریان احد، [[ابوبکر|ابوبکر]]<ref> منحة المعبود، ۲/ ۹۹؛ الطبقات الکبرى، ۳/ ۱۵۵؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۳۱؛ کنز العمّال، ۱۰/ ۲۶۸- ۲۶۹؛ حیاة الصحابة، ۲۷۲؛ دلائل الصدق، ۲/ ۳۵۹؛ سیره ابن کثیر، ۳/ ۵۸؛ مستدرک حاکم،۳/ ۲۷؛ مجمع الزوائد، ۶/ ۱۱۲؛ حیاة محمّد، ۲۵۶؛ لباب الآداب، ۱۷۹؛ الارشاد، ۵۰؛ صحیح مسلم، ۵/ ۱۷۸؛ شرح نهج البلاغه، ۱۳/ ۲۹۳؛ العثمانیه، ۳۳۹؛ الدر المنثور، ۲/ ۹۰؛ تفسیر رازى، ۹/ ۶۷. </ref>، [[عمر بن خطاب|عمر]]<ref> الدر المنثور، ۲/ ۸۰؛ دلائل الصدق، ۲/ ۳۵۸؛ کنز العمّال، ۲/ ۲۴۲؛ حیاة الصحابة، ۳/ ۴۹۷؛ کنز العمّال، ۱/ ۲۳۸؛ فتح القدیر، ۱/ ۳۸۸؛ جامع البیان، ۴/ ۹۵؛ التبیان، ۳/ ۲۵- ۲۶؛ شرح نهج البلاغه، ۱۵/ ۲۲- ۲۴؛ المغازى، ۲/ ۶۰۹؛ غرایب القرآن، ۴/ ۱۱۳؛ العثمانیه، ۱۶۹؛ تفسیر رازى، ۹/ ۵۱. </ref>، [[طلحة بن عبیدالله|طلحه بن عبیدالله]]<ref> شرح نهج البلاغه، ۱۳/ ۲۹۳، ۱۴/ ۲۸۶؛ تاریخ الامم و الملوک، ۲/ ۱۹۹؛ الکامل فى التاریخ، ۲/ ۱۵۶؛ الثقات، ۱/ ۲۲۸؛ سیره ابن کثیر، ۳/ ۶۸؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۳۴؛ سیره ابن هشام، ۳/ ۸۸؛ الدر المنثور، ۲/ ۸۱؛ قاموس الرجال، ۲/ ۱۲۵؛ دلائل الصدق، ۲/ ۳۵۶؛ حیاة الصحابة، ۱/ ۵۳۱؛ المغازى، ۱/ ۲۸۰؛ شرح نهج البلاغه، ۱۴/ ۲۸۶؛ تفسیر القرآن العظیم، ۱/ ۲۱۴؛ نهج الحق، ۳۰۶- ۳۰۷؛ تفسیر خازن، ۱/ ۴۷۱ </ref>، [[سعد بن ابی وقاص|سعد بن ابى وقّاص]]<ref> دلائل الصدق، ۳/ ۳۵۶؛ تاریخ الامم و الملوک، ۲/ ۲۰۱؛ شرح نهج البلاغه، ۱۳/ ۲۱۳؛ المغازى، ۱/ ۲۸۰؛ مستدرک حاکم، ۳/ ۲۶ </ref> و دیگران هستند. [[عثمان بن عفان|عثمان]] سه روز فرارى بود.<ref> المغازى، ج ۱، ص ۲۳۷، ترجمه ارشاد، ص ۷۳(طبری، ۳۱۰ق)، ج ۴، ص ۱۴۵، ناشر: دار الفکر/تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۶۹، ناشر: دار الکتب العلمیة/أسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج ۴، ص ۶۳، تحقیق عادل أحمد الرفاعی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی/ السیرة النبویة، ج ۳، ص ۵۵ ؛/ المطالب العالیة بزوائد المسانید الثمانیة، ج ۱۷، ص ۳۴۷، تحقیق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزیز الشتری، ناشر: دار العاصمة/ دار الغیث/ الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج ۳، ص ۱۰۷۴، تحقیق علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل/ الوافی بالوفیات، ج ۲۰، ص ۶۱، تحقیق: أحمد الأرناؤوط وترکی مصطفى، ناشر: دار إحیاء التراث/ البدایة والنهایة، ج ۴، ص ۲۸ ۲۹،، ناشر: مکتبة المعارف) </ref> رسول خدا (ص) به او فرمود: «خیلى راه رفتید!». | ||
− | + | ===دفاع امیرالمؤمنین از رسول خدا(ص)=== | |
+ | [[پرونده:لافتی الاعلی.jpg|۳۵۰px|thumb|left|]] | ||
+ | هنگامى که مسلمانان پا به فرار گذاشتند، رسول خدا (ص) خشمگین شد و به اطراف خود نگریست. [[امام علی علیه السلام|على]] (ع) را در کنار خود دید. فرمود: ترا چه شده که به فرزندان پدرت نپیوستى؟ گفت: یا رسول اللّه، آیا پس از ایمان، کافر شویم؟ | ||
+ | شما الگوى من هستید.<ref> بحار الانوار، ۲۰/ ۹۵، ۱۰۷؛ روضه کافى، ۱۱۰. </ref> | ||
− | + | پس از به شهادت رسیدن اصحاب و فرار سایرین، فوج هاى مشرکین به سوى رسول خدا (ص) یورش آوردند. رسول خدا (ص) فرمود: على، اینان را از من دور کن. على (ع) به گروههاى مشرکان حمله مى کرد و آنان را پراکنده مى ساخت و برخى را مى کشت، آنان سواره بودند و على (ع) پیاده و چندان ضربت زد که پراکنده شدند و باز جمع شدند و على (ع) همچنان با شمشیر نبرد مى کرد. [[جبرئیل|جبرئیل]] به پیامبر (ص) گفت: اى محمّد، این مواسات است و [[فرشتگان]] از مواسات این جوانمرد در شگفتند. | |
− | + | پیامبر (ص) فرمود: چه چیزى او را از مواسات باز مىدارد که او از من و من از اویم. جبرئیل (ع) فرمود: من هم از شمایم. گوید: در آن شب سروشى از سوى آسمان بدون این که شخصى دیده شود، شنیده شد که چند بار چنین گفت: | |
+ | {{بیت|لا سیف الا ذوالفقار| و لا فتی الا علی}} | ||
+ | چون از رسول خدا (ص) پرسیدند: این کیست؛ فرمود: جبرئیل است.<ref> شرح نهج البلاغه، ۱۴/ ۲۵۰- ۲۵۱؛ ۱۳/ ۲۹۳؛ الاغانى، ۱۴/ ۱۸، الکامل فى التاریخ، ۲/ ۱۵۴؛ تاریخ الامم و الملوک، ۲/ ۱۹۷؛ فرائد السمطین، ۱/ ۲۵۷؛ مجمع الزوائد، ۶/ ۱۱۴؛ کنز العمّال، ۱۵/ ۱۲۶؛ البدایة و النهایه، ۶/ ۵؛ اللآلى المصنوعه، ۱/ ۳۵۶؛ تفسیر قمى، ۱/ ۱۱۶؛ بحار الانوار، ۲۰/ ۵۴؛ الارشاد، ۴۶؛ روضه کافى، ۱۱۰؛ حیاة الصحابة، ۱/ ۵۵۹، ربیع الابرار، ۱/ ۸۳۳؛ مناقب خوارزمى، ۱۰۳؛ غایة المرام، ۴۵۷؛ الریاض النصره، ۳/ ۱۳۱؛ الغدیر، ۲/ ۵۹- ۶۲. </ref> | ||
− | + | آن حضرت در روز احد جراحات زیادى برداشت. [[انس بن مالک|انس بن مالک]] گفت: آن روز على (ع) را نزد رسول خدا (ص) آوردند، در حالى که شصت و چند زخم نیزه، شمشیر و تیر در بدن داشت. رسول خدا (ص) بر روى زخمها دست مىکشید و چنان التیام پیدا مى کرد که گویى اصلا زخمى نبوده است.<ref> بحار الانوار، ۲۰/ ۲۳؛ مجمع البیان، ۲/ ۵۰۹. </ref> | |
+ | ===بازگشت مسلمانان برای یاری پیامبر و پایان جنگ=== | ||
− | + | کعب بن مالک نخستین فردى بود که پیغمبر (ص) را شناخت. او چشمان حضرت را از زیر کلاهخود دید که مىدرخشد، فریاد کشید، مسلمانان، شما را بشارت باد که رسول خدا (ص) اینجاست. حضرت او را به سکوت فرمود. | |
+ | سپس مسلمانان تک تک و گروه گروه به رسول خدا (ص) پیوستند. حضرت آنان را به جنگ تحریض و ترغیب مىکرد و به رغم این که شمارشان کم بود، جنگ نمایانى کردند، امّا صخرهنشینان همه یا بیشترشان به جنگ بازنگشتند و همچنان بر روى صخره آرام نشستند. | ||
+ | حتى گفته مىشود، در روز احد کار بر شمارى از مردم سخت شد و از آن ترسیدند که کفّار بر آنان چیره شوند. مردى به رفیقش گفت: من پیش فلان یهودى مىروم و به او پناهنده مىشوم و چون او به آیین یهود مىگرایم، باشد که اگر واقعهاى رخ دهد یا حادثهاى پیش آید، به دردم بخورد. دیگرى گفت: | ||
+ | من نزد فلان نصرانى شام مىروم و چون او مسیحى مىشوم. پس خداوند نازل فرمود: | ||
+ | یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِیاءَ.<ref> مائده (۵) </ref> | ||
+ | اى کسانى که ایمان آوردهاید؛ یهود و نصارا را دوستان (خود) مگیرید. | ||
− | + | رسول خدا (ص) بر آن شد که نیروهاى خود را به موقعیت نخست برگرداند تا همانند قبل، کوه احد پشت سر آنان قرار گیرد و فقط از یک جبهه با دشمن در جنگ باشند.<ref> تفسیر قمى، ۱/ ۱۱۵؛ بحار الانوار، ۲/ ۵۴. </ref> دقیقا همانند نقشه نخست که پشت به کوه، آرایش نظامى گرفته بودند. این آرایش جدید مشرکان را مرعوب کرد. | |
+ | آنان وقتى دیدند، مسلمانان به پایگاههاى نخست خود بازگشته و نیروهاى پراکندهشان را فراهم نموده، با روحیه بالا با نظم و آرایش جدید آماده رزم هستند، وحشت کردند که مبادا مسلمانان دوباره بر آنان چیره شوند و همچون لحظات نخست جنگ، آنها را در هم شکنند. از این رو ترجیح دادند که پایان جنگ را اعلام نمایند و به سلامت عقب نشینند. در این هنگام ابو سفیان پایان جنگ را اعلام کرد. بدین ترتیب که بالاى کوه ایستاد و با صداى بلند گفت: | ||
+ | اعل هبل: زنده و بلند مرتبه باد هبل. ابو سفیان مىخواست چنین وانمود کند که این پیروزى ظاهرى مؤید دین و خداى او هبل است. پس رسول خدا (ص) پاسخ داد: اللّه اعلى و اجل: خداوند بلندمرتبهتر و شکوهمندتر است. | ||
+ | ابو سفیان گفت: نعمت را تمام کرد، پیروزى در جنگ نوبتى است. امروز در مقابل روز بدر. گفت: چنین نیست که کشتگان ما، در بهشت خواهند بود و کشتگان شما در آتش<ref> الثقات، ۱/ ۲۳۱؛ مجمع البیان، ۲/ ۵۰۹؛ تفسیر القرآن العظیم: ۱/ ۴۱۳؛ تفسیر قمى، ۱/ ۱۱۷ </ref> ابوسفیان افزود: وعده ما سال دیگر در منطقه بدر؛ و رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود تا به او پاسخ مثبت دهند.پس از آن سپاه قریش عازم مکه شد. | ||
− | + | ===حضور زنان مسلمان در جنگ احد=== | |
− | + | در جنگ ۱۴ نفر از زنان انصار مهاجر حضور داشتند که وظایف مانند: سقایت، مداوای مجرومان و طبخ غذا را برعهده داشتند.<ref>المغازى/ترجمه،متن،ص:۱۸۰ </ref> از جمله این زنان می توان به [[حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها|حضرت زهرا]](س)، [[ام ایمن|ام ایمن]]، حمنه، ام سلیم و ام عماره(نسبیه) اشاره کرد.<ref> ابن اثیر ، ج ۶ ص ۷۰، </ref> | |
− | + | برای نمونه از حضور زنان در احد می توان به این روایت زیر اشاره کرد: | |
− | + | #چون پیغمبر مجروح شد، على با سپر خود براى او (حضرت) از محلى بنام مهزاس آب آورد و خون را شست ولى خون جارى مىشد و بند نمى آمد، فاطمه (دختر پیغمبر) او را در بغل کشید و سخت گریست سپس پاره حصیرى را سوزاند و خاکستر آن را بر زخم او (حضرت او) نهاد که خون را بند آورد.<ref>الکامل/ترجمه،ج۷،ص:۱۷۷ </ref> | |
+ | #امّ عمارة که نام وى «نسیبه» است، مى گوید: من براى رسانیدن آب به سربازان اسلام در «احد» شرکت کردم، تا آنجا که دیدم نسیم فتح به جانب مسلمانان وزید. اما چیزى نگذشت که یک مرتبه ورق برگشت. مسلمانان شکست خورده پا به فرار گذاشتند. جان پیامبر در معرض خطر قرار گرفت، وظیفه خود دیدم تا سر حدّ مرگ، از پیامبر اسلام دفاع کنم. مشک آب را به زمین گذاشتم و با شمشیرى که به دست آورده بودم، از حملات دشمن مى کاستم و گاهى تیراندازى مى کردم. منظره دفاع این بانو، به قدرى براى پیامبر مایه خرسندى بود که درباره این بانو چنین فرمود: لمقام نسیبة بنت کعب الیوم خیر من فلان و فلان؛ موقعیت این بانوى فداکار امروز از فلانى و فلانى بالاتر است. <ref> بن ابى الحدید مىنویسد: راوى حدیث به پیامبر خیانت ورزیده زیرا صریحا نام آن دو نفر را که پیامبر اسم آنها را برده ذکر نکرده است. ولى من گمان مىکنم، لفظ فلان و فلان کنایه از همان شخصیتهایى است که پس از رسول خدا منصبهاى بزرگ در میان مسلمانان پیدا کردند و راوى از نظر احترام و ترس از موقعیت، مطلب را در پرده گفته است. </ref> | ||
− | + | ==پس از جنگ احد== | |
− | مسلمانان | + | ===شمار شهدای جنگ احد=== |
+ | [[پرونده:مزار شهدای احد.jpg|۴۰۰px|thumb|left|مزار شهدای احد پس از تخریب توسط سلفی های وهابی]] | ||
+ | در جنگ احد هفتاد نفر از مسلمانان به شهادت رسیدند: چهار نفر از [[مهاجرین|مهاجران]] و شصت و شش نفر از [[انصار]]<ref> المغازى، ۱/ ۳۰۰؛ سیره حلبى، ۲/ ۲۵۵؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۴۶ </ref> هفتاد نفر نیز مجروح شدند. بسیارى از زنان انصار چند تن از بستگان خویش را در این جنگ از دست داده بودند. همسر عمرو بن جموح، جنازه شوهر، فرزند و برادرش را بر روى شتر انداخته به سوى شهر مى آمد. او مىگفت: همین که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم سالم است، هر مصیبتى را سبک مىکند. شتر او که در رفتن به سوى شهر تأمل مىکرد، وقتى به سمت احد باز گردانده شد به سرعت حرکت کرده و رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم آنان را در احد دفن کرد.<ref> المغازى، ج ۱، ص ۲۶۵؛ بسیارى از مصیبت دیدگان همین که سلامتى رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را مىشنیدندآرام مىگرفتند، نک: المغازى، ج ۱، صص ۲۹۲- ۲۹۱ </ref>رسول خدا در راه به حَمْته دختر جحش رسید. ابتدا او را بخاطر شهادت برادرش عبد الله تسلیت گفت و زن صبورى کرد. بعد بخاطر شهادت دایى او حمزه؛ آنگاه به خاطر شهادت مصعب شویش، و این جا بود که حَمْته فریاد کشید و رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: | ||
+ | شوهر براى زن منزلت ویژهاى دارد.<ref> المغازى، ج ۱، ص ۲۶۵؛</ref> بسیارى از مصیبت دیدگان همین که سلامتى رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را مى شنیدند آرام مىگرفتند.<ref> نک: المغازى، ج ۱، صص ۲۹۲- ۲۹۱ </ref> | ||
− | + | رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در وقت دفن مصعب که از فرزندان اشراف مکه بود فرمود: تو را در مکه مى دیدم در حالى که هیچ کس لباس بهتر از تو نداشت اما اکنون چنین خاک آلود در بُردى به خاک افتادهاى.<ref> السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، صص ۱۲۷- ۱۲۸ (در برخى آنها اختلاف و نک: دلائل النبویه، ج ۳، ص ۲۳۸ </ref> | |
− | در این | + | شمارى از شهدا در همان احد مدفون شدند، تعدادى دیگر را به مدینه آورده و در بقیع دفن کردند دو نفر نیز در قباء مدفون شدند. این کار بدون اطلاع پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم بود اما وقتى حضرت از آن آگاهى یافت که دیگر انتقال آنان به احد ناممکن بود. جنازه شهداء بیشتر دو نفر دو نفر وگاه سه نفر در یک قبر نهاده مى شد. رسول خدا (ص) مسلمانان را مى فرمود به زیارت شهداى احد بروید و بر آنان سلام کنید. فاطمه (س) دختر رسول خدا (ص) هر دو سه روز یک بار به زیارت شهداى احد مىرفت و کنار قبر آنان مى گریست و دعا مى کرد.<ref> المغازى، ۱/ ۳۱۳- ۳۱۴ </ref> |
− | + | ===شمار کشتههای قریش در جنگ احد=== | |
− | + | در جنگ احد هجده نفر از مشرکان قریش کشته شدند.<ref> مجمع البیان، ۲/ ۵۰۰؛ بحار الانوار، ۲۰/ ۲۲ </ref> شمار کشته هاى قریش را در این جنگ، بیست و دو، بیست و سه<ref> سیره مغلطاى، ۵۰؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۷ </ref> و بیست و هشت نفر<ref> شرح نهج البلاغه، ۱۵/ ۵۴. </ref> هم گفته اند. | |
− | + | [[امام علی علیه السلام|امیر المؤمنین على]] (ع) در جنگ احد، دوازده مرد را کشت.<ref> شرح نهج البلاغه، ۱۵/ ۵۴ </ref> همچنین پیامبر اکرم از جنگِ چند تن از اصحاب خویش ستایش کرد: على علیه السلام، [[سهل بن حنیف|سهل بن حنیف]]، [[ابودجانه انصارى|ابودجانه]]، عاصم بن ثابت و حارث بن صمه.<ref> السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۱۰۰؛ المغازى، ج ۱، ص ۲۴۹ </ref> | |
− | |||
− | |||
− | |||
− | + | ===جنگ احد در قرآن=== | |
− | + | ابن عوف گفته است: اگر برآنید تا حکایت احد را بدانید آیه یکصدوبیست به بعد [[سوره آل عمران]] را بخوانید در آن صورت، گویى که در احد با ما بودهاید.<ref> المغازى، ج ۱، ص ۳۱۹؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۲۷ </ref> ابن اسحاق نیز مى گوید که شصت آیه از سوره آل عمران به جنگ احد اختصاص دارد.<ref> . السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۱۰۶ </ref> شمارى از آیات به صراحت درباره وقایع احد بوده و برخى از آنها، بطور غیر صریح به نکاتى کلى اشاره دارد. | |
− | + | ==پانویس== | |
+ | <references /> | ||
− | + | ==منابع== | |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | + | *لطف الله خراسانی، دائرة المعارف قرآن کریم، جلد ۲، صفحه ۲۳۸-۲۵۵. | |
+ | *الصحیح من سیرة النبی الأعظم(ط-قدیم)، جعفر مرتضى العاملى. | ||
+ | *سیرت جاودانه/ ترجمه الصحیح من سیرة النبی الأعظم، مترجم محمد سپهرى، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، ۱۳۸۴ ش. | ||
+ | *رسول جعفریان، سیره رسول خدا، انتشارات دلیل ما. | ||
+ | *مغازى تاریخ جنگهاى پیامبر(ص)، محمد بن عمر واقدى (م ۲۰۷)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، ۱۳۶۹ش. | ||
+ | *الکامل فی التاریخ، عز الدین أبو الحسن على بن ابى الکرم المعروف بابن الأثیر (م ۶۳۰)، بیروت، دار صادر - دار بیروت، ۱۳۸۵/۱۹۶۵. | ||
+ | *فروغ ابدیت تجزیه و تحلیل کاملى از زندگى پیامبر اکرم صلّى الله علیه و آله و سلّم، آیت الله جعفر سبحانى، بوستان کتاب ، قم، ۱۳۸۵. | ||
+ | *دائره المعارف بزرگ اسلامی، مدخل احد. | ||
+ | *تاریخ پیامبر اسلام، محمد ابراهیم آیتى، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۷۸ ش. | ||
− | |||
− | + | ==آرشیو عکس و تصویر== | |
− | + | <gallery mode="packed" heights="170"> | |
+ | پرونده:احد1.jpg|تصویر هوایی از منطقه احد و فاصله آن تا مسجدالنبی | ||
+ | پرونده:Ohod.jpg|موقعیت کوه احد و مقبره شهدای احد | ||
+ | پرونده:احد9.jpg|موقعیت مکانی سپاه اسلام و سپاه کفر در جنگ احد (1.مکان استقرار سپاه اسلام - 2. مکان استقرار تیراندازان - 3. مکان استقرار سپاه ابوسفیان - 4. محل جنگ تن به تن (نقطه آغازین جنگ) - 5. محل درگیری دو سپاه - 6. محل هجوم سواران کفار به فرماندهی خالد بن ولید - 7. محل شهادت حضرت حمزه سلام الله - 8. قبر شهیدان حضرت حمزه، عمرو بن جموح و عبداللّه پدر جابر انصاری و دیگر شهدای احد سلام الله علیهم) | ||
+ | پرونده:احد0.jpg|مقبره حضرت حمزه سلام الله و شهدای احد قبل از تخریب | ||
+ | پرونده:احد10.jpg|ضریح حضرت حمزه سلام الله قبل از تخریب در سال 1272 شمسی | ||
+ | پرونده:احد.jpg|قبور شهیدان حضرت حمزه، عمرو بن جموح و عبداللّه پدر جابر انصاری سلام الله علیهم بعد از تخریب | ||
− | + | </gallery> | |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
+ | {{غزوات پیامبر اکرم}} | ||
+ | {{شناختنامه رسول خدا (ص)}} | ||
[[رده:جنگ های صدر اسلام]] | [[رده:جنگ های صدر اسلام]] | ||
[[رده:غزوات پیامبر اکرم]] | [[رده:غزوات پیامبر اکرم]] | ||
+ | [[رده:سال ۳ هجری قمری]] | ||
+ | [[رده:7 شوال]] | ||
+ | [[رده: پیامبر اکرم]] | ||
+ | [[رده: مقاله های مهم]] | ||
+ | {{سنجش کیفی | ||
+ | |سنجش=شده | ||
+ | |شناسه= خوب | ||
+ | |عنوان بندی مناسب= خوب | ||
+ | |کفایت منابع و پی نوشت ها= خوب | ||
+ | |رعایت سطح مخاطب عام= خوب | ||
+ | |رعایت ادبیات دانشنامه ای= خوب | ||
+ | |جامعیت= خوب | ||
+ | |رعایت اختصار= خوب | ||
+ | |سیر منطقی= خوب | ||
+ | |کیفیت پژوهش= خوب | ||
+ | |رده= دارد | ||
+ | }} |
نسخهٔ کنونی تا ۲۵ فوریهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۰۹:۱۵
غزوه اُحُد، در روز هفتم یا نیمه شوال سال سوم هجرت بین مسلمانان و مشرکان مکه به وقوع پیوست. این غزوه از آن جهت به این نام معروف شد که در دامنه کوه اُحُد اتفاق افتاد. در این جنگ مسلمانان در ابتدا بر سپاه مشرکان چیره شدند، ولی گروهی از تیراندازان که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آنان را بر کوه عینین در سمت چپ کوه احد قرار داده بود، بر خلاف فرمان ایشان، کوه را ترک کردند و این باعث شد مشرکان از همین منطقه، بار دیگر به مسلمانان حمله کنند و حدود هفتاد نفر از آنان از جمله حمزه سید الشهداء را به شهادت رسانند. در این جنگ جراحاتی بر پیامبر اکرم و امام علی علیه السلام وارد شد.
غزوه احد | |
زمان | ۷ شوال سال ۳ قمری |
مکان | در نزدیکی کوه احد در شمال مدینه |
غزوه قبلی | غزوه بحران |
غزوه بعدی | غزوه حمراء الأسد |
علت غزوه | حمله کفار قریش برای گرفتن انتقام کشته شدگان غزوه بدر |
نتیجه | شکست مسلمانان |
دوطرف درگیری و تعداد آنها | |
مسلمانان
در اول هزار نفر، و در میدان جنگ هفتصد نفر |
کفار قریش
۳۰۰۰ نفر |
فرماندهان | |
رسول خدا(ص) | ابوسفیان |
پرچم داران | |
امام علی(ع) و مصعب بن عمیر | طلحة بن أبى طلحه،عثمان بن ابى طلحه، ابو سعید بن ابى طلحه و صواب |
تلفات | |
شهادت هفتاد نفر از مسلمانان ( چهار نفر از مهاجران و شصت و شش نفر از انصار) و هفتاد نفر مجروح | بین هجده تا بیست هشت نفر |
۶۱ آیه از سوره آل عمران در مورد این غزوه است و نزول عبارت لافتی الی علی لا سیف الی ذوالفقار در وصف امیرالمؤمنین |
محتویات
- ۱ کوه احد
- ۲ زمان و علت وقوع جنگ احد
- ۳ سپاه قریش در جنگ احد
- ۴ پیش از شروع جنگ
- ۵ شرح جنگ احد
- ۵.۱ صف آرایی سپاه مسلمانان در جنگ احد
- ۵.۲ آغاز جنگ احد
- ۵.۳ پیروزی ابتدایی مسلمانان در جنگ احد
- ۵.۴ شکست مسلمانان پس از پیروزی ابتدائی
- ۵.۵ شهادت حمزه عموی پیامبر
- ۵.۶ فرار مسلمانان و رها کردن پیامبر(ص)
- ۵.۷ دفاع امیرالمؤمنین از رسول خدا(ص)
- ۵.۸ بازگشت مسلمانان برای یاری پیامبر و پایان جنگ
- ۵.۹ حضور زنان مسلمان در جنگ احد
- ۶ پس از جنگ احد
- ۷ پانویس
- ۸ منابع
- ۹ آرشیو عکس و تصویر
کوه احد
اُحُد کوهی است سرخرنگ که در شمال مدینه[۱] در فاصله شش کیلومترى شهر مدینه بوده است (گر چه امروزه به جهت گسترش مدینه این کوه در داخل شهر قرار گرفته است[۲]). در وجه تسمیه این کوه گفته شده: بر اثر جدایىاش از دیگر کوههاى منطقه، به این نام نامیده شده است.[۳]
زمان و علت وقوع جنگ احد
غزوه اُحُد، در روز هفتم[۴] یا نیمه[۵] شوال سال سوم هجری و یکسال پس از جنگ بدر به وقوع پیوست. انگیزه اصلی قریش برای لشگر کشی به سوی مدینه خونخواهی کشتگانی بود که مشرکان در شکست سختشان در جنگ بدر متحمل شده بودند.[۶]
مسائل دیگری که انگیزه قریش را برای این نبرد تقویت نمود عبارتند از:
- تحریکات یهودیان مدینه: یهودیان نیز که در مورد مرکزیت سیاسى و اقتصادى خود، در منطقه احساس خطر مى کردند و سلطه فرهنگى خود را در معرض نابودى مى دیدند، با اعزام نمایندگانى به مکه به تشویق قریش براى انتقامگیرى پرداختند. چنان که خود نیز کینه هاى درونى را آشکار و پیمان هاى عدم تعرّض و حسن همجوارى را که با رسول خدا (ص) بسته بودند، نقض کردند.[۷]
- نا امن شدن راه تجاری مشرکان مکه: پیامبر با عقد پیمان با قبائل مختلف منطقه، قریش را تحت محاصره قرار داده بود و بر راه تجاری آنان سیطره پیدا کرده بود به گونه ای که راه تجار ی آنان دیگر امن به حساب نمی آمد و لذا چاره ای جز شکستن این حصر نمی دیدند.[۸]
سپاه قریش در جنگ احد
سپاه مشرکان سه هزار جنگنده داشت.[۹] که ۷۰۰ تن از آنان زرهپوش بودند، و ۲۰۰ اسب و ۳۰۰۰ شتر، با خود داشتند.[۱۰] ابوسفیان در جایگاه ثائر (انتقامگیرنده)، فرماندهى این سپاه را بر عهده داشت.[۱۱]
صفوان بن امیه پیشنهاد کرد زنان را براى یادآورى کشتهشدگان بدر و تحریک به خونخواهى، همراه خویش سازند.[۱۲] به نظر برخى، بزرگان قریش از آن جهت زنان را همراه خود بردند که از جنگ نگریزند؛ زیرا فرار با زنان دشوار و رهاکردن آنان در میدان جنگ ننگ بود.[۱۳] تعدادى از زنان قریش از جمله هند همسر ابوسفیان این سپاه را همراهى مى کردند.[۱۴]
قریش همچنین نمایندگانى براى کمک گیرى از قبایل اطراف مکه فرستادند. این فرستادگان توانستند حمایت قبیله هاى کنانه و مردم تهامه را جلب کنند
ابو عامر فاسق هم با پنجاه نفر از مردم اوس که براى مخالفت با محمّد (صلی الله علیه وآله) از او پیروى مى کردند، از مدینه به مکه آمد تا همراه قریش باشد. او مردم قریش را بر ضدّ رسول خدا (ص) تحریک مى کرد و مىگفت: شما بر حق هستید و آنچه محمّد آورده، باطل است.
در مورد منابع مالی سپاه قریش در جنگ احد گفته شده: براساس تصمیم بزرگان قریش، سود کاروان تجاری قریش ـ که جنگ بدر به خاطر آن بر پا گردیده بود ـ برای جنگ احد هزینه شد. گفته شده مال التجاره را که فروختند، هزار شتر و پنجاه هزار دینار بود، که سرمایه را به صاحبان آن دادند و سود آن را که از هر دینار سرمایه یک دینار بود به هزینه جنگ اختصاص دادند.[۱۵]
پیش از شروع جنگ
با خبر شدن مسلمانان از حرکت سپاه قریش
بنا بر گفته مورخان مسلمانان از دو طریق از حرکت سپاه مشرکان آگاه شدند:
- عبّاس بن عبد المطلب درباره حرکت، وضعیت و شمار قریش، نامه اى نوشت و آن را به مردى از بنى غفار داد که سه روزه خود را به مدینه برساند. مرد غفارى به مدینه آمد و نامه عبّاس را به پیامبر (ص) داد که بر در مسجد قباء بود. نامه را ابى بن کعب براى حضرت خواند.[۱۶]
- واقدى نقل مى کند که در این هنگام عمرو بن سالم خزاعى همراه تنى چند از خزاعه که چهار تن بودند، از مکه بیرون آمدند و هنگامى که قریش در ذى طوى بودند، به آنان رسیدند. عمرو بن سالم و همراهانش آن خبر را به رسول خدا (ص) دادند و برگشتند.[۱۷]
پیامبر اسلام به ابى بن کعب دستور فرمود که اطلاعات خود را در مورد حرکت قریش پوشیده دارد. هدف حضرت جلوگیرى از جنگ روانى یهودیان و منافقان و گرفتن فرصت هرگونه توطئه احتمالى بر ضدّ مسلمانان از سوى این دشمنان خطرناک بود. چه آنان در حقیقت دشمن اصلى به شمار مىرفتند و به نقاط ضعف و قوت مسلمانان کاملا آشنا بودند. بدین معنى که اعلان زود هنگام حرکت قریش براى جنگ موجب مىشد تا فرصت کافى براى شناخت طرح و برنامه دفاعى مسلمانان داشته باشند.
فرود آمدن سپاه قریش در دامنه احد
سپاه قریش، پنجم[۱۸] یا دوازدهم[۱۹] شوال در دامنه کوه اُحُد نزدیک کوه عینین فرود آمد.[۲۰] درباره این که چرا مشرکان در جنوب مدینه که بر سر راهشان بود، فرود نیامدند و شهر را دور زده در شمال آن فرود آمدند، علت خاصى در تاریخ ذکر نشده است؛ اما برخى، مدخل شهر مدینه را در آن زمان فقط از طریق شمال و از کنار کوه اُحُد دانستهاند.[۲۱]
پیامبر صلی الله علیه و آله حباب بن منذر را محرمانه براى ارزیابى از وضعیت دشمن به ناحیه اُحُد اعزام کرد. گروهى از اصحاب براى جلوگیرى از شبیخون دشمن، شب جمعه را به پاسدارى از مدینه به ویژه مسجد و خانه پیامبر صلی الله علیه و آله پرداختند.[۲۲]
خواب رسول خدا در مورد جنگ احد
واقدی می نویسد، پیامبر (ص) بر منبر ظاهر شد و پس از ثنا و ستایش الهى چنین فرمود: اى مردم من خوابى دیده ام، در خواب دیدم که گویى در زرهى محکم هستم و شمشیرم ذو الفقار، از قبضه شکسته و شکاف برداشته است، دیدم گاو نرى کشته شد و من قوچى را از پى خود مى کشیدم. مردم گفتند: آن را چگونه تعبیر مى فرمایى؟ فرمود: آن زره محکم شهر مدینه است، پس در همانجا بمانید، اما شکستن شمشیرم، اندوه و مصیبتى است که به من مى رسد، گاوى هم که کشته شد، کشته شدن برخى از اصحاب من است، قوچى که از پى خود مى کشیدم، دشمن و لشکر است که به خواست خدا آن را خواهیم کشت. از ابن عباس روایت کردند که پیامبر (ص) فرمود: شکاف برداشتن شمشیرم دلیل بر کشته شدن مردى از خانواده من است.[۲۳]
مشورت رسول خدا با اصحاب
رسول خدا در اثر خوابی که دیده بود خوش نداشت از مدینه بیرون رود و در این باب با اصحاب خود مشورت کرد و گفت: اگر مصلحت بدانید در مدینه مى مانیم و دشمن را در همان جا که فرود آمده است رها مى کنیم تا اگر همان جا بمانند به زحمت باشند، و اگر به مدینه هجوم آورند با آنان نبرد کنیم. «عبداللّه بن أبىّ بن سلول» و بزرگان مهاجر و أنصار نیز چنین عقیده داشتند.[۲۴] امّا کسانى که در بدر حضور نداشتند و گروهى از جوانان پرشور که مزه پیروزى بدر را چشیده بودند و نیز حمزة بن عبد المطلب خواهان بیرون رفتن از مدینه بودند. آنان بر رأى خود، اصرار کردند. حتى برخى از آنان گفتند: این اسب ها و شتران قریش است که کشت و زرع ما را مى خورد و در مزارع به فساد و تباهى مشغول است.
آنان در اثبات صحت دیدگاه خود، چنین استدلال مى کردند که اقامت آنان در داخل شهر موجب خواهد شد تا دشمن فکر کند، مسلمانان ترسیده اند و بدین ترتیب بر نیروهاى اسلامى جرأت پیدا کند. آنان مى گفتند: در بدر که سیصد مرد جنگى داشتى، خداوند ترا بر دشمن ظفر داد، امّا حالا شمار زیادى از مردم تحت امر تواند. این کارى است که خداوند متعال به میدان آنان هدایت کرده است.
چون بیشتر مردم خواهان جنگ در بیرون مدینه بودند، رسول خدا (ص) تسلیم رأى اکثریت شد.[۲۵] پس به خانه رفت تا لباس جنگ بر تن کند. در همین اثنا آنان که در پذیرش رأى خود، اصرار ورزیدند، پشیمان شدند که چرا رأى خود را به حضرت تحمیل کرده اند. در حالى که او به خواست و اراده خدا از همگان آگاهتر است و امر الهى از آسمان بر او فرود مى آید.[۲۶] لذا به نزد پیامبر آمدند و گفتند: ما را آن حقّ نبود که رسول خدا را به کارى که بدان رغبتى نداشت وادار کنیم و اکنون هم اگر مى خواهى در مدینه بمان. پیامبر در جواب آنان فرمود: «پیامبرى را سزاوار نیست که لباس جنگ بپوشد، و بى آنکه جنگ کند آن را از تن در آورد، اکنون بنگرید که آنچه مى فرمایم انجام دهید و به نام خدا رهسپار شوید که اگر شکیبا باشید، پیروز خواهید شد».[۲۷]
حرکت سپاه اسلام از مدینه
رسول خدا (ص) پس از رایزنى با یاران، و پوشیدن لباس جنگ، عبداللّه بن ام مکتوم را در مدینه جانشین خود کرد[۲۸] و پیش از حرکت، سه نیزه خواست و سه پرچم بست: پرچمى براى أوس که به دست أسید بن حضیر داد و پرچمى براى خزرج که به دست حباب بن منذر یا سعد بن عباده سپرد و پرچمى هم براى مهاجرین به دست على بن أبى طالب علیه السلام.[۲۹]
تعداد سپاهیان اسلام را برخی هزار نفر برخى نهصد و شمارى دیگر نهصد و پنجاه نفر گفته اند. از این میان یکصد نفر زرهپوش بودند و مسلمانان هیچ اسبى نداشتند.[۳۰] و گفته شده: یک اسب پیامبر (ص) داشت و یک اسب ابو بردة بن دینار.[۳۱] در روایت دیگرى، فقط یک اسب در سپاه مسلمانان ذکر شده است.[۳۲]
سپاه اسلام در مسیر اُحُد به منطقه شیخان فرود آمد. رسول خدا صلی الله علیه و آله از سپاهیانش بازدید کرد و نوجوانانى را که در سپاه بودند به جز رافع بن خدیج که تیراندازى ماهر و سمرة بن جندب که نوجوانى چابک بودند به مدینه بازگرداند[۳۳] و هنگامى که متوجه حضور همپیمانان یهودى عبدالله بن اُبى شد، فرمود: براى جنگ با مشرکان نباید از مشرکان کمک گرفت.[۳۴]
بازگشت منافقان در جنگ احد
عبداللّه بن ابى همراه منافقان و شمارى از دو دلان از بین راه بازگشتند. آنان سیصد نفر بودند. ابن ابى گفت: محمّد از من سرپیچى کرد و از کودکان اطاعت نمود. او به زودى خواهد دانست که چه کرده است؟ مردم، ما نمى دانیم براى چه خود و فرزندانمان را در اینجا به کشتن دهیم؟ آنان بازگشتند اما رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم حتى به پشت سر خود نگاه نیز نکرد.[۳۵] جابر بن عبداللّه انصارى در پى ایشان شتافت و آنان را به خدا، جان و پیامبرشان سوگند مىداد که قبیله و پیامبرشان را تنها نگذارند. عبداللّه بن ابى گفت: اگر مى دانستیم جنگى پیش خواهد آمد، شما را تنها نمى گذاشتیم، امّا مىدانیم که جنگى روى نخواهد داد. تو هم اگر از من اطاعت کنى، باید برگردى.[۳۶]
شرح جنگ احد
صف آرایی سپاه مسلمانان در جنگ احد
وقتى رسول خدا (ص) به منطقه نبرد رسید، چنان دید که در دامنه کوه احد فرود آید، به گونهاى که کوه پشت سر آنان باشد. سپس به صف آرایى سپاه پرداخت و چنان صفها را راست مرتب فرمود که اگر شانه مردى از صف بیرون مى نمود، آن را به عقب مى راند تا صف راست و یکنواخت باشد. حضرت به نیروهاى مسلمان فرمان داد که احدى نجنگد تا فرمان جنگ را صادر نماید.
در سمت چپ مسلمانان کوهى قرار داشت که جبل عینین نام داشت. در این کوه شکافى قرار داشت. حضرت، عبداللّه بن جبیر را همراه پنجاه نفر تیرانداز بر آن گماشت و به او سفارش کرد که با تیراندازى، مواظب باشند، سواران دشمن از پشت بر مسلمانان نتازند. در روایت دیگرى است که حضرت فرمود: اگر دیدید که پرندگان بر جنازه ما نشسته اند، از جاى خود تکان نخورید تا من به دنبال شما بفرستم؛ و اگر دیدید که این قوم را شکست دادهایم و بر آنان چیره شدهایم، از جاى خود تکان نخورید تا من به دنبال شما بفرستم.[۳۷] بدین ترتیب کوه احد پشت سر پیامبر صلى الله علیه و آله، کوه عینین سمت چپ و مدینه رودرروى مسلمانان بود.[۳۸]
پس از آن ضمن خطبه اى، مردم را توصیه به عمل به احکام الهى و پرهیز از نواهى خداوند کرده، آن روز را، روز مزد و پاداش دانستند، البته براى کسانى که صبر، یقین، تلاش و نشاط را پیشه خود کنند. آن حضرت جنگ با دشمن را جنگى سخت خواندند که تنها صبر آن را آسان مى کند. رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: از اختلاف و نزاع با یکدیگر بپرهیزید که مایه ضعف و ناتوانى است و خداوند آن را دوست ندارد.[۳۹]
آغاز جنگ احد
نخستین کسى که به سوى مسلمانان تیر انداخت، ابو عامر فاسق بود که با پنجاه نفر از همراهانش پیش آمد و تلاش کرد تا اوسیان را به سوى خود، جلب کند، امّا مردم اوس به او جواب درشت دادند. آنان و مسلمانان مدتى به یکدیگر تیراندازى کردند، امّا کارى از پیش نبردند و عقبنشینى کردند.
هنگامى که دو لشکر به روى هم ایستادند و جنگ درگرفت، زنان قریش به رهبرى «هند» همسر «أبو سفیان»، نقش دف زدن و تصنیف خواندن پشت سر مردان سپاهى را به عهده گرفتند و از این راه آنان را بر جنگ دلیر مى ساختند و کشتگان بدر را به یادشان مى آوردند.[۴۰]
پیروزی ابتدایی مسلمانان در جنگ احد
در آغاز پیکار، پرچمدار مشرکان به نام طلحة بن ابی طلحه که به او «کبش الکتیبة» (یعنی بزرگ و مهتر لشکر) میگفتند به پیش آمده و مبارز طلبید. علی (ع) به کارزار او رفت و تنها پس از آنکه دو ضربت میان آنها رد و بدل شد او را بر ضربتی که به وسط سرش زد به خاک افکند.[۴۱] در پی آن مسلمانان شادمان از نخستین پیروزی، تکبیر گویان به دسته هاى مشرکان یورش بردند و چنان با آنان جنگیدند که صفوفشان از هم پاشید. پرچم مشرکان را پس از طلحة بنابى طلحه افرادی به دست گرفتند و یکى پس از دیگرى کشته شدند: عثمان بن ابى طلحه، ابو سعید بن ابى طلحه، مسافع، کلاب بن طلحة بن ابى طلحه، جلاس بن طلحة بن ابى طلحه، ارطاة بن شرحبیل، شریح بن قانط و در آخر صواب که از همه بدتر و سخت جان تر بود پرچم را بدست گرفت، على (ع) شمشیرى بدست راست او زد او پرچم را بدست چپ گرفت دست چپش را هم جدا کرد پرچم را با دو دست بریدهاش به سینه چسبانید على (ع) در این وقت شمشیرى بسر او زد و او را بموالى خودش ملحق ساخت.[۴۲] پرچمداران کشته شدند، پرچم مشرکان روى زمین ماند و شکست خورده پا به فرار گذاشتند. در این وقت مشرکان پا به فرار گذارده مسلمانان به گردآورى غنائم پرداختند. یکى از زنان به نام عمرة بنت علقمه حارثیه پرچم را برداشت و برافراشت تا این که قریش به سوى پرچم خود بازگشتند. در این فاصله چند بار خالد بن ولید خواست تا از سمت کوه عینین حمله کند که با تیر اندازان روبرو شده و نتوانست نفوذ کند.[۴۳]
شکست مسلمانان پس از پیروزی ابتدائی
پس از آن که مشرکان قریش رو به گریز نهادند و مسلمانان به جمع غنایم پرداختند، تیراندازان مسلمان که وظیفه پاسدارى از شکاف دره عینین به آنان سپرده شده بود، با هم در ماندن و پیوستن به غنیمت جویان اختلاف کردند. برخى از آنان شکاف دره را رها کردند و براى جمع آورى غنیمت به دیگران پیوستند.[۴۴] آنان مى گفتند: ما مى ترسیم که رسول خدا (ص) بگوید: هر کس چیزى برداشته، از خود اوست و غنایم را در میان سپاهیان تقسیم نکند. برخى دیگر که ده نفر، بیشتر یا کمتر بودند، چنین گفتند که ما با فرمان رسول خدا (ص) مخالفت نمى کنیم.
هنگامى که خالد بن ولید اندکى تیراندازان دره و خالى بودن کوه و سرگرمى مسلمانان به گردآورى غنیمت و خالى بودن پشت سر آنان را دید، در میان سوارکاران خود فریاد زد و آنان را به حرکت فرمان داد. عکرمة بن ابى جهل نیز با گروهى به دنبال او آمد. آنان به باقىمانده تیراندازان یورش آوردند. نیروهاى قریش که از میدان جنگ فرار کرده بودند، بازگشت جنگاوران خود را دیدند.[۴۵] این بار عبدالله بن جُبَیر با یارانش که کمتر از ده تن بودند مقاومت کردند تا به شهادت رسیدند.
از آنجا که مسلمانان پراکنده شده بودند و صفوفشان از هم پاشیده بود و ارتباط خود را با فرماندهى کل از دست داده بودند، و همگى سرگرم جمعآورى غنیمت بودند، طبیعى بود که نتوانند در برابر این ضربه ناگهانى مقاومت کنند. بدین ترتیب هر کس تلاش مى کرد تا جان خودش را نجات دهد. خصوصا آنگاه که یکى از مشرکان قریش به هواى این که مصعب بن عمیر، پیغمبر است، به او که سرگرم دفاع از رسول خدا (ص) بود، حمله کرد و او را کشت، سپس فریاد برآورد که محمّد، کشته شد. این فریاد دروغین به مشرکان قدرت و جرأت داد و مسلمانان که نتوانستند جمع پراکنده خود را گرد آورند، و یک پارچه شوند، پا به فرار گذاشتند. در این میان فقط على (ع) ثابت و استوار ماند و از پیغمبر (ص) دفاع مى کرد. دشمن به رسول خدا (ص) دسترسى پیدا کرد. لب حضرت پاره شد و صورتش شکست و دو حلقه از زره در گونهاش فرو رفت و مورد هجوم سنگپرانى قریش قرار گرفت. چنان که در گودالى که دشمن کنده بود، افتاد.[۴۶]
شهادت حمزه عموی پیامبر
حمزه عموى پیغمبر (ص) را در روز احد، وحشى غلام جبیر بن مطعم به شهادت رساند. وحشى پشت درخت یا تخته سنگى پنهان شد و در کمین حمزه نشست تا وى پس از قتل ابو نیار و سباع بن عرفطة بن عبد العزى از کنار وى عبور کند. وحشى از پشت سر حمزه آمد[۴۷] و نیزهاش را به سوى او پرتاب کرد. نیزه به ران حمزه نشست و از میان پاهایش بیرون آمد. حمزه به سوى وحشى برگشت، امّا ضعف بر او چیره شد و بر زمین افتاد. وقتى جان داد، وحشى به سراغ حمزه رفت و نیزهاش را از بدن او بیرون کشید. مسلمانان که سرگرم فرار بودند، از وحشى غافل شدند.[۴۸] وحشى به اردوگاه قریش بازگشت و در آنجا توقف کرد. چه هدف دیگرى جز کشتن حمزه نداشت. هند لباس و زیور آلات خود را به او داد و وعده کرد که در مکه نیز ده دینار به او پاداش خواهد داد.
از جمله جنایت هایی که بر روی پیکر حضرت حمزه (سیدالشهدا) رخ داد می توان به موارد زیر اشاره کرد:
- هند بنت عتبه همسر ابوسفیان به سراغ جنازه حمزه آمد و آن را مثله کرد، بینى، گوشها و اندامهاى نرینه وى را جدا کرد و چونان دستبند و گردنبند، زیور خویش ساخت و تا مکه همچنان بر خود داشت. سایر زنان قریش نیز همین کار را با دیگر شهداى احد انجام دادند، امّا هند افزون بر این، شکم حمزه را شکافت و جگرش را بیرون آورد و به دندان گرفت، امّا نتوانست بجود.[۴۹] مشرکان بیشتر جنازههاى شهدا را مثله کردند. مثله کردن برخى همچون عمرو بن جموح به حدى بود که تمام اعضایش را از یکدیگر جدا کرده بودند، بطورى که شناخته نمى شد.[۵۰] تنها استثنا حنظله بود که پدرش در شمار مشرکان بوده و او آنان را از مثله کردن فرزندش باز داشت.[۵۱]
- ابوسفیان کعب نیزه خود را به کنار دهان حمزه مى زد و سخنى جسارت آمیز مى گفت. حلیس بن زیان بر وى گذر کرد و کار ناپسند او را دید و گفت: این مرد سرور قریش است که با پیکر بىجان عموزاده خود چنین مىکند، ابو سفیان گفت: این کارم را نهفتهدار که لغزشى بود.[۵۲]
همچنین پس از شهادت ایشان به نکات زیر نیز می توان اشاره کرد:
- حمزه (سیدالشهدا) به هنگام شهادت پنجاه و نه سال سن داشت. پیامبر (ص) بر جنازه حمزه نماز خواند و هفت تکبیر گفت. سپس سایر شهدا را مى آوردند و در کنار حمزه مى گذاشتند و حضرت بر او و حمزه نماز مى خواند تا هفتاد و دو نماز بر وى گزارده شد.
- رسول خدا (ص) در بازگشت از احد، از خانه هاى انصار گذر کرد، شنید که زنان انصار بر کشته هاى خود گریه مى کنند، گریست و گفت: لیکن حمزه را زنانى نیست که بر وى گریه کنند. سعد بن معاذ یا اسید بن حضیر زنان بنى عبد الاشهل را گفت تا بروند و اوّل بر حمزه گریه کنند. سپس براى کشته هاى خود. چون رسول خدا (ص) شنید که بر در مسجد براى حمزه گریه مى کنند، آنان را فرمود که بازگردند.[۵۳]
- صفیه دو لباس آورد تا حمزه را کفن کند. در کنار حمزه جنازه یک نفر انصارى را دیدند که او هم مثله شده بود. پس زشت و به دور از حیا دانستند که یکى را کفن کنند و دیگرى را عریان بگذارند. از این رو قرعه زدند. لباس بزرگتر به انصارى افتاد و لباس کوتاهتر به حمزه، پاهاى حمزه را با لیف و برگ خرما پوشاندند.[۵۴]
فرار مسلمانان و رها کردن پیامبر(ص)
هنگامى که مسلمانان پا به فرار گذاشتند، رسول خدا (ص) آنان را به سوى خود فرا مى خواند و مى گفت: بندگان خدا، به سوى من بیایید، بندگان خدا، به سوى من بیایید. فلانى، به سوى من بیا، فلانى، به سوى من بیا. امّا آنان از کوه بالا مى رفتند و به پشت سرشان نگاه نمى کردند. احدى به سوى حضرت نیامد، امّا تیرها از هر سو بر او مى بارید. مسلمانان فرارى تا کوه دویدند. از جمله فراریان احد، ابوبکر[۵۵]، عمر[۵۶]، طلحه بن عبیدالله[۵۷]، سعد بن ابى وقّاص[۵۸] و دیگران هستند. عثمان سه روز فرارى بود.[۵۹] رسول خدا (ص) به او فرمود: «خیلى راه رفتید!».
دفاع امیرالمؤمنین از رسول خدا(ص)
هنگامى که مسلمانان پا به فرار گذاشتند، رسول خدا (ص) خشمگین شد و به اطراف خود نگریست. على (ع) را در کنار خود دید. فرمود: ترا چه شده که به فرزندان پدرت نپیوستى؟ گفت: یا رسول اللّه، آیا پس از ایمان، کافر شویم؟ شما الگوى من هستید.[۶۰]
پس از به شهادت رسیدن اصحاب و فرار سایرین، فوج هاى مشرکین به سوى رسول خدا (ص) یورش آوردند. رسول خدا (ص) فرمود: على، اینان را از من دور کن. على (ع) به گروههاى مشرکان حمله مى کرد و آنان را پراکنده مى ساخت و برخى را مى کشت، آنان سواره بودند و على (ع) پیاده و چندان ضربت زد که پراکنده شدند و باز جمع شدند و على (ع) همچنان با شمشیر نبرد مى کرد. جبرئیل به پیامبر (ص) گفت: اى محمّد، این مواسات است و فرشتگان از مواسات این جوانمرد در شگفتند.
پیامبر (ص) فرمود: چه چیزى او را از مواسات باز مىدارد که او از من و من از اویم. جبرئیل (ع) فرمود: من هم از شمایم. گوید: در آن شب سروشى از سوى آسمان بدون این که شخصى دیده شود، شنیده شد که چند بار چنین گفت:
لا سیف الا ذوالفقار و لا فتی الا علی
چون از رسول خدا (ص) پرسیدند: این کیست؛ فرمود: جبرئیل است.[۶۱]
آن حضرت در روز احد جراحات زیادى برداشت. انس بن مالک گفت: آن روز على (ع) را نزد رسول خدا (ص) آوردند، در حالى که شصت و چند زخم نیزه، شمشیر و تیر در بدن داشت. رسول خدا (ص) بر روى زخمها دست مىکشید و چنان التیام پیدا مى کرد که گویى اصلا زخمى نبوده است.[۶۲]
بازگشت مسلمانان برای یاری پیامبر و پایان جنگ
کعب بن مالک نخستین فردى بود که پیغمبر (ص) را شناخت. او چشمان حضرت را از زیر کلاهخود دید که مىدرخشد، فریاد کشید، مسلمانان، شما را بشارت باد که رسول خدا (ص) اینجاست. حضرت او را به سکوت فرمود. سپس مسلمانان تک تک و گروه گروه به رسول خدا (ص) پیوستند. حضرت آنان را به جنگ تحریض و ترغیب مىکرد و به رغم این که شمارشان کم بود، جنگ نمایانى کردند، امّا صخرهنشینان همه یا بیشترشان به جنگ بازنگشتند و همچنان بر روى صخره آرام نشستند. حتى گفته مىشود، در روز احد کار بر شمارى از مردم سخت شد و از آن ترسیدند که کفّار بر آنان چیره شوند. مردى به رفیقش گفت: من پیش فلان یهودى مىروم و به او پناهنده مىشوم و چون او به آیین یهود مىگرایم، باشد که اگر واقعهاى رخ دهد یا حادثهاى پیش آید، به دردم بخورد. دیگرى گفت: من نزد فلان نصرانى شام مىروم و چون او مسیحى مىشوم. پس خداوند نازل فرمود: یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِیاءَ.[۶۳] اى کسانى که ایمان آوردهاید؛ یهود و نصارا را دوستان (خود) مگیرید.
رسول خدا (ص) بر آن شد که نیروهاى خود را به موقعیت نخست برگرداند تا همانند قبل، کوه احد پشت سر آنان قرار گیرد و فقط از یک جبهه با دشمن در جنگ باشند.[۶۴] دقیقا همانند نقشه نخست که پشت به کوه، آرایش نظامى گرفته بودند. این آرایش جدید مشرکان را مرعوب کرد. آنان وقتى دیدند، مسلمانان به پایگاههاى نخست خود بازگشته و نیروهاى پراکندهشان را فراهم نموده، با روحیه بالا با نظم و آرایش جدید آماده رزم هستند، وحشت کردند که مبادا مسلمانان دوباره بر آنان چیره شوند و همچون لحظات نخست جنگ، آنها را در هم شکنند. از این رو ترجیح دادند که پایان جنگ را اعلام نمایند و به سلامت عقب نشینند. در این هنگام ابو سفیان پایان جنگ را اعلام کرد. بدین ترتیب که بالاى کوه ایستاد و با صداى بلند گفت: اعل هبل: زنده و بلند مرتبه باد هبل. ابو سفیان مىخواست چنین وانمود کند که این پیروزى ظاهرى مؤید دین و خداى او هبل است. پس رسول خدا (ص) پاسخ داد: اللّه اعلى و اجل: خداوند بلندمرتبهتر و شکوهمندتر است. ابو سفیان گفت: نعمت را تمام کرد، پیروزى در جنگ نوبتى است. امروز در مقابل روز بدر. گفت: چنین نیست که کشتگان ما، در بهشت خواهند بود و کشتگان شما در آتش[۶۵] ابوسفیان افزود: وعده ما سال دیگر در منطقه بدر؛ و رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود تا به او پاسخ مثبت دهند.پس از آن سپاه قریش عازم مکه شد.
حضور زنان مسلمان در جنگ احد
در جنگ ۱۴ نفر از زنان انصار مهاجر حضور داشتند که وظایف مانند: سقایت، مداوای مجرومان و طبخ غذا را برعهده داشتند.[۶۶] از جمله این زنان می توان به حضرت زهرا(س)، ام ایمن، حمنه، ام سلیم و ام عماره(نسبیه) اشاره کرد.[۶۷]
برای نمونه از حضور زنان در احد می توان به این روایت زیر اشاره کرد:
- چون پیغمبر مجروح شد، على با سپر خود براى او (حضرت) از محلى بنام مهزاس آب آورد و خون را شست ولى خون جارى مىشد و بند نمى آمد، فاطمه (دختر پیغمبر) او را در بغل کشید و سخت گریست سپس پاره حصیرى را سوزاند و خاکستر آن را بر زخم او (حضرت او) نهاد که خون را بند آورد.[۶۸]
- امّ عمارة که نام وى «نسیبه» است، مى گوید: من براى رسانیدن آب به سربازان اسلام در «احد» شرکت کردم، تا آنجا که دیدم نسیم فتح به جانب مسلمانان وزید. اما چیزى نگذشت که یک مرتبه ورق برگشت. مسلمانان شکست خورده پا به فرار گذاشتند. جان پیامبر در معرض خطر قرار گرفت، وظیفه خود دیدم تا سر حدّ مرگ، از پیامبر اسلام دفاع کنم. مشک آب را به زمین گذاشتم و با شمشیرى که به دست آورده بودم، از حملات دشمن مى کاستم و گاهى تیراندازى مى کردم. منظره دفاع این بانو، به قدرى براى پیامبر مایه خرسندى بود که درباره این بانو چنین فرمود: لمقام نسیبة بنت کعب الیوم خیر من فلان و فلان؛ موقعیت این بانوى فداکار امروز از فلانى و فلانى بالاتر است. [۶۹]
پس از جنگ احد
شمار شهدای جنگ احد
در جنگ احد هفتاد نفر از مسلمانان به شهادت رسیدند: چهار نفر از مهاجران و شصت و شش نفر از انصار[۷۰] هفتاد نفر نیز مجروح شدند. بسیارى از زنان انصار چند تن از بستگان خویش را در این جنگ از دست داده بودند. همسر عمرو بن جموح، جنازه شوهر، فرزند و برادرش را بر روى شتر انداخته به سوى شهر مى آمد. او مىگفت: همین که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم سالم است، هر مصیبتى را سبک مىکند. شتر او که در رفتن به سوى شهر تأمل مىکرد، وقتى به سمت احد باز گردانده شد به سرعت حرکت کرده و رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم آنان را در احد دفن کرد.[۷۱]رسول خدا در راه به حَمْته دختر جحش رسید. ابتدا او را بخاطر شهادت برادرش عبد الله تسلیت گفت و زن صبورى کرد. بعد بخاطر شهادت دایى او حمزه؛ آنگاه به خاطر شهادت مصعب شویش، و این جا بود که حَمْته فریاد کشید و رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: شوهر براى زن منزلت ویژهاى دارد.[۷۲] بسیارى از مصیبت دیدگان همین که سلامتى رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را مى شنیدند آرام مىگرفتند.[۷۳]
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در وقت دفن مصعب که از فرزندان اشراف مکه بود فرمود: تو را در مکه مى دیدم در حالى که هیچ کس لباس بهتر از تو نداشت اما اکنون چنین خاک آلود در بُردى به خاک افتادهاى.[۷۴]
شمارى از شهدا در همان احد مدفون شدند، تعدادى دیگر را به مدینه آورده و در بقیع دفن کردند دو نفر نیز در قباء مدفون شدند. این کار بدون اطلاع پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم بود اما وقتى حضرت از آن آگاهى یافت که دیگر انتقال آنان به احد ناممکن بود. جنازه شهداء بیشتر دو نفر دو نفر وگاه سه نفر در یک قبر نهاده مى شد. رسول خدا (ص) مسلمانان را مى فرمود به زیارت شهداى احد بروید و بر آنان سلام کنید. فاطمه (س) دختر رسول خدا (ص) هر دو سه روز یک بار به زیارت شهداى احد مىرفت و کنار قبر آنان مى گریست و دعا مى کرد.[۷۵]
شمار کشتههای قریش در جنگ احد
در جنگ احد هجده نفر از مشرکان قریش کشته شدند.[۷۶] شمار کشته هاى قریش را در این جنگ، بیست و دو، بیست و سه[۷۷] و بیست و هشت نفر[۷۸] هم گفته اند.
امیر المؤمنین على (ع) در جنگ احد، دوازده مرد را کشت.[۷۹] همچنین پیامبر اکرم از جنگِ چند تن از اصحاب خویش ستایش کرد: على علیه السلام، سهل بن حنیف، ابودجانه، عاصم بن ثابت و حارث بن صمه.[۸۰]
جنگ احد در قرآن
ابن عوف گفته است: اگر برآنید تا حکایت احد را بدانید آیه یکصدوبیست به بعد سوره آل عمران را بخوانید در آن صورت، گویى که در احد با ما بودهاید.[۸۱] ابن اسحاق نیز مى گوید که شصت آیه از سوره آل عمران به جنگ احد اختصاص دارد.[۸۲] شمارى از آیات به صراحت درباره وقایع احد بوده و برخى از آنها، بطور غیر صریح به نکاتى کلى اشاره دارد.
پانویس
- ↑ معجم البلدان، ج ۱، ص ۱۰۹.
- ↑ دانشنامه حج و حرمین شریفین، مدخل کوه احد
- ↑ الروض الانف، ج ۵، ص ۴۴۸؛ البدایة والنهایه، ج ۴، ص ۹.
- ↑ المغازى، ج ۱، ص ۱۹۹؛ الطبقات، ج ۲، ص ۲۸.
- ↑ تاریخ طبرى، ج ۲، ص ۵۹؛ تاریخ ابنخیاط، ص ۳۸.؛ وقایع الایام، شیخ عباس قمی، 15 شوال
- ↑ دائره المعارف بزرگ اسلامی، مدخل احد
- ↑ الصحیح من سیرة النبی الأعظم(ط-قدیم) ، ج۶، ص۷۶
- ↑ الصحیح من سیرة النبی الأعظم(ط-قدیم) ، ج۶، ص۷۶
- ↑ المغازى، ج ۱، ص ۲۰۳؛ تاریخ طبرى، ج ۲، ص ۵۹.
- ↑ المغازى، ج ۱، ص ۲۰۳؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۸۳.
- ↑ المغازى، ج ۱، ص ۲۰۰؛ تاریخ یعقوبى، ج ۲، ص ۴۷.
- ↑ المغازى، ج ۱، ص ۲۰۲؛ المنتظم، ج ۲، ص ۲۶۳.
- ↑ تاریخ طبرى، ج ۲، ص ۵۹؛ السیرة النبویه، ابنهشام، ج ۳، ص ۶۲.
- ↑ تاریخ طبرى، ج ۲، ص ۵۹؛ السیرة النبویه، ابنکثیر، ج ۲، ص ۳۲۷.
- ↑ تاریخ پیامبر اسلام ،محمد ابراهیم آیتى، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۷۸ ش، ص ۳۰۶
- ↑ : تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۳۰؛ المغازى، ۱/ ۲۰۴؛ انساب الاشراف، ۱/ ۳۱۴؛ سیره حلبى، ۲/ ۱۷۲؛ حیاة محمّد، ۲۵۵.
- ↑ المغازى، ۱/ ۲۰۵؛ شرح نهج البلاغه، ۱۴/ ۲۱۸- ۲۱۹.
- ↑ الطبقات، ج ۲، ص ۲۸؛ المغازى، ج ۱، ص ۲۰۸.
- ↑ الکامل، ج ۲، ص ۱۵۰؛ تاریخ طبرى، ج ۲، ص ۵۹.
- ↑ السیرة النبویه، ابنهشام، ج ۳، ص ۶۲؛ الروض الانف، ج ۵، ص ۴۲۲.
- ↑ سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله، ص ۴۵۸.
- ↑ الطبقات، ج ۲، ص ۲۸ـ۲۹؛ المنتظم، ج ۲، ص ۲۶۳.
- ↑ ترجمه مغازی ، ص ۱۵۲
- ↑ تاریخ پیامبر اسلام ،محمد ابراهیم آیتى، ص۳۰۹
- ↑ السیرةالنبویه، ابنکثیر، ج ۲، ص ۳۲۹؛ الصحیح من سیره، ج ۶، ص ۱۰۶.
- ↑ سیره ابن هشام، ۳/ ۶۷- ۶۸؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۲۱- ۴۲۲؛ سیره حلبى، ۲/ ۲۱۸- ۲۱۹؛ تاریخ الامم و الملوک، ۲/ ۱۸۸- ۱۹۰؛ المواهب اللدنیه، ۱/ ۹۲- ۹۳؛ دلائل النبوه (بیهقى)، ۳/ ۲۰۸- ۲۲۶؛ سیره ابن اسحاق، ۳۲۴؛ الکامل فى التاریخ، ۲/ ۱۵۰؛ سیره ابن کثیر، ۳/ ۲۵- ۲۶؛ البدایة و النهایه، ۴/ ۱۲- ۱۳؛ المغازى، ۱/ ۲۰۸- ۲۱۱، ۲۱۰؛ مجمع الزوائد، ۶/ ۱۰۷.
- ↑ تاریخ پیامبر اسلام ،محمد ابراهیم آیتى، ص ۳۱۰
- ↑ الاوائل، ۱/ ۱۸۳؛ الثقات، ۱/ ۲۲۴- ۲۲۵
- ↑ تاریخ پیامبر اسلام ،محمد ابراهیم آیتى، ص ۳۱۱
- ↑ وفاء الوفاء، ۱/ ۲۸۴- ۲۸۵؛ سیره حلبى، ۲/ ۲۲۱؛ فتح البارى
- ↑ تاریخ الامم و الملوک، ۲/ ۱۹۰؛ سیره حلبى، ۲/ ۲۲۱
- ↑ مجمع الزوائد، ۶/ ۱۱۷؛ حیاة الصحابة، ۳/ ۷۶۹؛ کنز العمّال، ۳/ ۱۳۵
- ↑ تاریخ طبرى، ج ۲، ص ۶۱؛ الروض الانف، ج ۵، ص ۴۲۶.
- ↑ المغازى، ج ۱، ص ۲۱۵؛ الطبقات، ج ۲، ص ۳۰.
- ↑ طبقات الکبرى، ج ۲، ص ۳۹۰؛ انساب الاشرف، ج ۱، ص ۳۱۵
- ↑ سیره مغلطاى، ۴۹
- ↑ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۲۳
- ↑ المغازى، ج ۱، ص ۲۲۱
- ↑ المغازى، ج ۱، صص ۲۲۳- ۲۲۲
- ↑ تاریخ پیامبر اسلام ،محمد ابراهیم آیتى ،ص۳۱۵
- ↑ شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج ۱، ص ۸۰ - ۸۱
- ↑ ترجمه الإرشاد ،ص:۷۴
- ↑ مجمع البیان ج ۲، ص ۴۹۶
- ↑ لائل النبوه، بیهقى، ج ۳، ص ۲۶۷ ،ترجمه مغازی ص ۱۶۷
- ↑ طبقات الکبرى، ج ۲، ص ۴۱؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۱۸؛ المغازى، ج ۱، ص ۲۳۲؛
- ↑ ترجمه مغازی / ص ۱۶۷-۱۷۰
- ↑ البداء و التاریخ، ۴/ ۲۰۱.
- ↑ الارشاد، ۵؛ بحار الانوار، ۲۰/ ۸۴.
- ↑ المغازى، ۱/ ۲۸۶؛ سیره حلبى، ۲/ ۲۴۳؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۳۹؛ سیره ابن هشام، ۳/ ۹۷؛ المواهب اللدنیه، ۱/ ۹۷
- ↑ المغازى، ج ۱، ص ۲۶۷
- ↑ المغازى، ج ۱، ص ۲۷۴
- ↑ الکامل فى التاریخ، ۲/ ۱۶۰؛ سیره حلبى، ۲/ ۲۴۴؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۲۳۹؛ تاریخ الامم و الملوک، ۲/ ۱۹۶؛ بحار الانوار، ۲۰/ ۹۷
- ↑ سیره حلبى، ۲/ ۲۵۴؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۴۴؛ الکامل فى التاریخ، ۲/ ۱۷۶؛ تاریخ الامم و الملوک، ۲/ ۲۱۰؛ البدایة و النهایه، ۴/ ۴۸؛ مسند احمد، ۲/ ۴۰؛ مسند ابو یعلى، ۶/ ۲۷۲؛ ۲۹۳- ۲۹۴؛ مجمع الزوائد، ۶/ ۱۲۰؛ الطبقات الکبرى، ۳/ ۱/ ۱۰؛ سنن ابن ماجه، ۳/ ۹۵؛ مستدرک حاکم، ۳/ ۱۹؛ سیره ابن هشام، ۲/ ۹۵- ۹۹
- ↑ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۴۱- ۴۴۲
- ↑ منحة المعبود، ۲/ ۹۹؛ الطبقات الکبرى، ۳/ ۱۵۵؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۳۱؛ کنز العمّال، ۱۰/ ۲۶۸- ۲۶۹؛ حیاة الصحابة، ۲۷۲؛ دلائل الصدق، ۲/ ۳۵۹؛ سیره ابن کثیر، ۳/ ۵۸؛ مستدرک حاکم،۳/ ۲۷؛ مجمع الزوائد، ۶/ ۱۱۲؛ حیاة محمّد، ۲۵۶؛ لباب الآداب، ۱۷۹؛ الارشاد، ۵۰؛ صحیح مسلم، ۵/ ۱۷۸؛ شرح نهج البلاغه، ۱۳/ ۲۹۳؛ العثمانیه، ۳۳۹؛ الدر المنثور، ۲/ ۹۰؛ تفسیر رازى، ۹/ ۶۷.
- ↑ الدر المنثور، ۲/ ۸۰؛ دلائل الصدق، ۲/ ۳۵۸؛ کنز العمّال، ۲/ ۲۴۲؛ حیاة الصحابة، ۳/ ۴۹۷؛ کنز العمّال، ۱/ ۲۳۸؛ فتح القدیر، ۱/ ۳۸۸؛ جامع البیان، ۴/ ۹۵؛ التبیان، ۳/ ۲۵- ۲۶؛ شرح نهج البلاغه، ۱۵/ ۲۲- ۲۴؛ المغازى، ۲/ ۶۰۹؛ غرایب القرآن، ۴/ ۱۱۳؛ العثمانیه، ۱۶۹؛ تفسیر رازى، ۹/ ۵۱.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ۱۳/ ۲۹۳، ۱۴/ ۲۸۶؛ تاریخ الامم و الملوک، ۲/ ۱۹۹؛ الکامل فى التاریخ، ۲/ ۱۵۶؛ الثقات، ۱/ ۲۲۸؛ سیره ابن کثیر، ۳/ ۶۸؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۳۴؛ سیره ابن هشام، ۳/ ۸۸؛ الدر المنثور، ۲/ ۸۱؛ قاموس الرجال، ۲/ ۱۲۵؛ دلائل الصدق، ۲/ ۳۵۶؛ حیاة الصحابة، ۱/ ۵۳۱؛ المغازى، ۱/ ۲۸۰؛ شرح نهج البلاغه، ۱۴/ ۲۸۶؛ تفسیر القرآن العظیم، ۱/ ۲۱۴؛ نهج الحق، ۳۰۶- ۳۰۷؛ تفسیر خازن، ۱/ ۴۷۱
- ↑ دلائل الصدق، ۳/ ۳۵۶؛ تاریخ الامم و الملوک، ۲/ ۲۰۱؛ شرح نهج البلاغه، ۱۳/ ۲۱۳؛ المغازى، ۱/ ۲۸۰؛ مستدرک حاکم، ۳/ ۲۶
- ↑ المغازى، ج ۱، ص ۲۳۷، ترجمه ارشاد، ص ۷۳(طبری، ۳۱۰ق)، ج ۴، ص ۱۴۵، ناشر: دار الفکر/تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۶۹، ناشر: دار الکتب العلمیة/أسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج ۴، ص ۶۳، تحقیق عادل أحمد الرفاعی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی/ السیرة النبویة، ج ۳، ص ۵۵ ؛/ المطالب العالیة بزوائد المسانید الثمانیة، ج ۱۷، ص ۳۴۷، تحقیق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزیز الشتری، ناشر: دار العاصمة/ دار الغیث/ الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج ۳، ص ۱۰۷۴، تحقیق علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل/ الوافی بالوفیات، ج ۲۰، ص ۶۱، تحقیق: أحمد الأرناؤوط وترکی مصطفى، ناشر: دار إحیاء التراث/ البدایة والنهایة، ج ۴، ص ۲۸ ۲۹،، ناشر: مکتبة المعارف)
- ↑ بحار الانوار، ۲۰/ ۹۵، ۱۰۷؛ روضه کافى، ۱۱۰.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ۱۴/ ۲۵۰- ۲۵۱؛ ۱۳/ ۲۹۳؛ الاغانى، ۱۴/ ۱۸، الکامل فى التاریخ، ۲/ ۱۵۴؛ تاریخ الامم و الملوک، ۲/ ۱۹۷؛ فرائد السمطین، ۱/ ۲۵۷؛ مجمع الزوائد، ۶/ ۱۱۴؛ کنز العمّال، ۱۵/ ۱۲۶؛ البدایة و النهایه، ۶/ ۵؛ اللآلى المصنوعه، ۱/ ۳۵۶؛ تفسیر قمى، ۱/ ۱۱۶؛ بحار الانوار، ۲۰/ ۵۴؛ الارشاد، ۴۶؛ روضه کافى، ۱۱۰؛ حیاة الصحابة، ۱/ ۵۵۹، ربیع الابرار، ۱/ ۸۳۳؛ مناقب خوارزمى، ۱۰۳؛ غایة المرام، ۴۵۷؛ الریاض النصره، ۳/ ۱۳۱؛ الغدیر، ۲/ ۵۹- ۶۲.
- ↑ بحار الانوار، ۲۰/ ۲۳؛ مجمع البیان، ۲/ ۵۰۹.
- ↑ مائده (۵)
- ↑ تفسیر قمى، ۱/ ۱۱۵؛ بحار الانوار، ۲/ ۵۴.
- ↑ الثقات، ۱/ ۲۳۱؛ مجمع البیان، ۲/ ۵۰۹؛ تفسیر القرآن العظیم: ۱/ ۴۱۳؛ تفسیر قمى، ۱/ ۱۱۷
- ↑ المغازى/ترجمه،متن،ص:۱۸۰
- ↑ ابن اثیر ، ج ۶ ص ۷۰،
- ↑ الکامل/ترجمه،ج۷،ص:۱۷۷
- ↑ بن ابى الحدید مىنویسد: راوى حدیث به پیامبر خیانت ورزیده زیرا صریحا نام آن دو نفر را که پیامبر اسم آنها را برده ذکر نکرده است. ولى من گمان مىکنم، لفظ فلان و فلان کنایه از همان شخصیتهایى است که پس از رسول خدا منصبهاى بزرگ در میان مسلمانان پیدا کردند و راوى از نظر احترام و ترس از موقعیت، مطلب را در پرده گفته است.
- ↑ المغازى، ۱/ ۳۰۰؛ سیره حلبى، ۲/ ۲۵۵؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۴۶
- ↑ المغازى، ج ۱، ص ۲۶۵؛ بسیارى از مصیبت دیدگان همین که سلامتى رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را مىشنیدندآرام مىگرفتند، نک: المغازى، ج ۱، صص ۲۹۲- ۲۹۱
- ↑ المغازى، ج ۱، ص ۲۶۵؛
- ↑ نک: المغازى، ج ۱، صص ۲۹۲- ۲۹۱
- ↑ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، صص ۱۲۷- ۱۲۸ (در برخى آنها اختلاف و نک: دلائل النبویه، ج ۳، ص ۲۳۸
- ↑ المغازى، ۱/ ۳۱۳- ۳۱۴
- ↑ مجمع البیان، ۲/ ۵۰۰؛ بحار الانوار، ۲۰/ ۲۲
- ↑ سیره مغلطاى، ۵۰؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۷
- ↑ شرح نهج البلاغه، ۱۵/ ۵۴.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ۱۵/ ۵۴
- ↑ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۱۰۰؛ المغازى، ج ۱، ص ۲۴۹
- ↑ المغازى، ج ۱، ص ۳۱۹؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۲۷
- ↑ . السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۱۰۶
منابع
- لطف الله خراسانی، دائرة المعارف قرآن کریم، جلد ۲، صفحه ۲۳۸-۲۵۵.
- الصحیح من سیرة النبی الأعظم(ط-قدیم)، جعفر مرتضى العاملى.
- سیرت جاودانه/ ترجمه الصحیح من سیرة النبی الأعظم، مترجم محمد سپهرى، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، ۱۳۸۴ ش.
- رسول جعفریان، سیره رسول خدا، انتشارات دلیل ما.
- مغازى تاریخ جنگهاى پیامبر(ص)، محمد بن عمر واقدى (م ۲۰۷)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، ۱۳۶۹ش.
- الکامل فی التاریخ، عز الدین أبو الحسن على بن ابى الکرم المعروف بابن الأثیر (م ۶۳۰)، بیروت، دار صادر - دار بیروت، ۱۳۸۵/۱۹۶۵.
- فروغ ابدیت تجزیه و تحلیل کاملى از زندگى پیامبر اکرم صلّى الله علیه و آله و سلّم، آیت الله جعفر سبحانى، بوستان کتاب ، قم، ۱۳۸۵.
- دائره المعارف بزرگ اسلامی، مدخل احد.
- تاریخ پیامبر اسلام، محمد ابراهیم آیتى، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۷۸ ش.
آرشیو عکس و تصویر
موقعیت مکانی سپاه اسلام و سپاه کفر در جنگ احد (1.مکان استقرار سپاه اسلام - 2. مکان استقرار تیراندازان - 3. مکان استقرار سپاه ابوسفیان - 4. محل جنگ تن به تن (نقطه آغازین جنگ) - 5. محل درگیری دو سپاه - 6. محل هجوم سواران کفار به فرماندهی خالد بن ولید - 7. محل شهادت حضرت حمزه سلام الله - 8. قبر شهیدان حضرت حمزه، عمرو بن جموح و عبداللّه پدر جابر انصاری و دیگر شهدای احد سلام الله علیهم)
غزوات پیامبر اکرم (ص) | ||||||
2 هجری | غزوه ودّان * غزوه بواط * غزوه عشيره * غزوه كدر * غزوه بنى قينقاع * غزوه سويق | |||||
3 هجری | غزوه بدر * غزوه غطفان * غزوه احد * غزوه حمراء الأسد | |||||
4 هجری | غزوه بنى نضير * غزوه ذات الرقاع * غزوه بدر الموعد | |||||
5 هجری | غزوه دومة الجندل * غزوه خندق یا احزاب * غزوه بنى قريظه | |||||
6 هجری | غزوه بنى لحيان * غزوه ذى قرد * غزوه بنى مصطلق * غزوه حديبيه | |||||
7 هجری | غزوه خيبر | |||||
8 هجری | غزوه فتح مكه * غزوه حنين * غزوه طائف | |||||
9 هجری | غزوه تبوك |