مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

غزوه احد: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز
(سپاه قریش در جنگ احد)
 
(۱۰۹ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۹ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
 نبردى ميان مسلمانان و مشركان، كنار كوه اُحُد.
+
{{خوب}}
 +
غزوه اُحُد، در روز هفتم یا نیمه [[شوال]] سال سوم [[هجرت پیامبر اسلام به مدینه|هجرت]] بین مسلمانان و مشرکان [[مکه]] به وقوع پیوست. این غزوه از آن جهت به این نام معروف شد که در دامنه کوه اُحُد اتفاق افتاد. در این جنگ مسلمانان در ابتدا بر سپاه مشرکان چیره شدند، ولی گروهی از تیراندازان که [[پیامبر اسلام|پیامبر اکرم]] صلی الله علیه و آله آنان را بر کوه عینین در سمت چپ [[کوه احد]] قرار داده بود، بر خلاف فرمان ایشان، کوه را ترک کردند و این باعث شد مشرکان از همین منطقه، بار دیگر به مسلمانان حمله کنند و حدود هفتاد نفر از آنان از جمله [[حمزه سید الشهداء]] را به شهادت رسانند. در این جنگ جراحاتی بر پیامبر اکرم و [[امام علی علیه السلام|امام علی]] علیه السلام وارد شد.  
  
 
+
{{شناسنامه غزوات
 +
|تصویر=[[پرونده:کوه احد.jpg|۲۵۰px|center]]
 +
|زمان = ۷ شوال سال ۳ قمری
 +
|مکان = در نزدیکی کوه احد در شمال مدینه
 +
|غزوه قبلی = غزوه بحران
 +
|غزوه بعدی =  [[غزوه حمراء الأسد]]
 +
|علت غزوه = حمله کفار قریش برای گرفتن انتقام کشته شدگان [[غزوه بدر]]
 +
|نتیجه = شکست مسلمانان
 +
|مسلمانان = مسلمانان
 +
در اول هزار نفر، و در میدان جنگ هفتصد نفر
 +
|دشمنان = کفار [[قریش]]
 +
۳۰۰۰ نفر
 +
|فرماندهان مسلمانان = [[پیامبر اسلام|رسول خدا(ص)]]
 +
|فرماندهان دشمنان = [[ابوسفیان]]
 +
|پرجم داران مسلمانان= [[امام علی]](ع) و مصعب بن عمیر
 +
|پرچم داران دشمنان = طلحة بن أبى طلحه،عثمان بن ابى طلحه، ابو سعید بن ابى طلحه و صواب
 +
|تلفات مسلمانان = شهادت هفتاد نفر از مسلمانان ( چهار نفر از مهاجران و شصت و شش نفر از انصار) و هفتاد نفر  مجروح
 +
|تلفات دشمنان = بین هجده تا بیست هشت نفر
 +
|توضیحات = ۶۱ آیه از سوره آل عمران در مورد این غزوه است و نزول عبارت لافتی الی علی لا سیف الی ذوالفقار در وصف امیرالمؤمنین
 +
}}
  
غزوه اُحُد، دهمين<ref> مروج‌الذهب، ج‌ ص‌ 304.</ref> و به قولى، نهمين<ref> روض‌الجنان، ج‌ 5، ص‌ 45.</ref> غزوه پيامبر صلی الله علیه و آله بود كه روز هفتم<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 199؛ الطبقات، ج‌ ص‌ 28.</ref> يا نيمه<ref> تاريخ طبرى، ج‌ ص‌ 59؛ تاريخ ابن‌خياط، ص‌ 38.</ref> [[شوال]] سال سوم هجرت به وقوع پيوست. اين غزوه از آن جهت به اين نام معروف شد كه در دامنه كوه اُحُد اتفاق افتاد.
+
==کوه احد==
 +
اُحُد کوهی است سرخ‌رنگ که در شمال [[مدینه]]<ref> معجم البلدان، ج‌ ۱، ص‌ ۱۰۹.</ref> در فاصله شش کیلومترى شهر مدینه بوده است (گر چه امروزه به جهت گسترش مدینه این کوه در داخل شهر قرار گرفته است<ref>دانشنامه حج و حرمین شریفین، مدخل کوه احد</ref>). در وجه تسمیه این کوه گفته شده: بر اثر جدایى‌اش از دیگر کوه‌هاى منطقه، به این نام نامیده شده است.<ref> الروض الانف، ج‌ ۵، ص‌ ۴۴۸؛ البدایة والنهایه، ج‌ ۴، ص‌ ۹.</ref>  
  
در وجه نام‌گذارى اين كوه سرخ‌رنگ كه در شمال [[مدينه]] (4 كيلومترى مدينه) قرار دارد<ref> معجم البلدان، ج‌ ص‌ 109.</ref> گفته شده: بر اثر جدايى‌اش از ديگر كوه‌هاى منطقه، اُحُد ناميده شده است.<ref> الروض الانف، ج‌ ص‌ 448؛ البداية والنهايه، ج‌ 4، ص‌ 9.</ref> بر حسب روايات، چون خداوند بر كوه طور سينا تجلى كرد، چند ‌قطعه از آن جدا شد و در جاهاى گوناگون قرار ‌گرفت كه يك قطعه از آن، كوه اُحُد در مدينه است.<ref> تاريخ المدينه، ج‌ 1، ص‌ 79.</ref>
+
==زمان و علت وقوع جنگ احد==
 +
غزوه اُحُد، در روز هفتم<ref> المغازى، ج‌ ۱، ص‌ ۱۹۹؛ الطبقات، ج‌ ۲، ص‌ ۲۸.</ref> یا نیمه<ref> تاریخ طبرى، ج‌ ۲، ص‌ ۵۹؛ تاریخ ابن‌خیاط، ص‌ ۳۸.؛ وقایع الایام، شیخ عباس قمی، 15 شوال</ref> [[شوال]] سال سوم هجری و یکسال پس از [[غزوه بدر|جنگ بدر]] به وقوع پیوست. انگیزه اصلی [[قریش]] برای لشگر کشی به سوی مدینه خونخواهی کشتگانی بود که مشرکان در شکست سختشان در جنگ بدر متحمل شده بودند.<ref>دائره المعارف بزرگ اسلامی، مدخل احد</ref>
  
در فضيلت آن نقل شده كه اُحُد، يكى از كوه‌هاى [[بهشت]] است. پيامبر صلی الله علیه و آله  فرمود: اُحُد كوهى ‌است كه ما را دوست دارد و ما او را دوست داريم.<ref> صحيح‌البخارى، ج ‌5، ص 47؛ السيرة‌النبويه، ابن‌كثير، ج‌ 2، ص 325.</ref>
+
مسائل دیگری که انگیزه قریش را برای این نبرد تقویت نمود عبارتند از:
  
علت وقوع [[جنگ احد]]، جبران شكست و انتقام مشركان از كشته‌شدگان خويش در غزوه بدر بود؛<ref> تاريخ يعقوبى، ج‌ 2، ص‌ 47.</ref> بدين جهت تعدادى از سران قريش با ابوسفيان به گفتگو نشستند و پيشنهاد كردند مال التجاره‌اى كه سبب بروز [[جنگ بدر]] شده بود و در دارالندوه نگه‌دارى مى‌شد، براى تجهيز سپاهى نيرومند و انتقام‌گيرى بكار گرفته شود.<ref> السير والمغازى، ص‌ 322؛ الروض الانف، ج‌ 5، ص‌ 419.</ref>
+
#تحریکات [[یهود|یهودیان]] مدینه: یهودیان نیز که در مورد مرکزیت سیاسى و اقتصادى خود، در منطقه احساس خطر مى‌ کردند و سلطه فرهنگى خود را در معرض نابودى مى‌ دیدند، با اعزام نمایندگانى به [[مکه|مکه]] به تشویق قریش براى انتقام‌گیرى پرداختند. چنان که خود نیز کینه‌ هاى درونى را آشکار و پیمان‌ هاى عدم تعرّض و حسن همجوارى را که با [[پیامبر اسلام|رسول خدا]] (ص) بسته بودند، نقض کردند.<ref>الصحیح من سیرة النبی الأعظم(ط-قدیم) ، ج‏۶، ص۷۶</ref>
 +
#نا امن شدن راه تجاری مشرکان مکه: پیامبر با عقد پیمان با قبائل مختلف منطقه، قریش را تحت محاصره قرار داده بود و بر راه تجاری آنان سیطره پیدا کرده بود به گونه ای که راه تجار ی آنان دیگر امن به حساب نمی آمد و لذا چاره ای جز شکستن این حصر نمی دیدند.<ref>الصحیح من سیرة النبی الأعظم(ط-قدیم) ، ج‏۶، ص۷۶</ref>
  
و آنان سخنورانى از قريش را جهت همكارى ديگر قبايل عرب اعزام كردند<ref> السيرة النبويه، ابن‌هشام، ج ‌3، ص‌ 61؛ الكامل، ج ‌2، ص‌ 149.</ref> بر حسب برخى روايات، در نكوهش كسانى ‌كه مال خويش را براى مبارزه با اسلام در غزوه اُحُد دادند، اين آيه نازل شد:<ref> اسباب‌النزول، ص‌ 196؛ السير والمغازى، ص‌ 322.</ref> «اِنَّ الَّذينَ كَفَروا يُنفِقونَ اَمولَهُم لِيَصُدّوا عَن سَبِيلِ اللّهِ فَسَيُنفِقونَها ثُمَّ تَكونُ عَلَيهِم حَسرَةً ثُمَّ يُغلَبونَ». ([[سوره انفال]]/8‌، 36)
+
==سپاه قریش در جنگ احد==
 +
[[پرونده:غزوه احد (2).jpg|250px|thumb|left|نقشه جنگ احد و محل قرارگیری هر دو سپاه]]
 +
سپاه مشرکان سه هزار جنگنده داشت.<ref> المغازى، ج‌ ۱، ص‌ ۲۰۳؛ تاریخ طبرى، ج‌ ۲، ص‌ ۵۹.</ref> که ۷۰۰ تن از آنان زره‌پوش بودند، و ۲۰۰ اسب و ۳۰۰۰ شتر، با خود داشتند.<ref> المغازى، ج‌ ۱، ص‌ ۲۰۳؛ انساب الاشراف، ج‌ ۱، ص‌ ۳۸۳.</ref> [[ابوسفیان]] در جایگاه ثائر (انتقام‌گیرنده)، فرماندهى این سپاه را بر عهده داشت.<ref> المغازى، ج‌ ۱، ص‌ ۲۰۰؛ تاریخ یعقوبى، ج‌ ۲، ص‌ ۴۷.</ref>
  
ابوسفيان در جایگاه ثائر (انتقام‌گيرنده)، فرماندهى سپاه را بر عهده گرفت<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 200؛ تاريخ يعقوبى، ج‌ 2، ص‌ 47.</ref> و گريه بر كشتگان بدر را ممنوع كرد<ref> مجمع‌البيان، ج‌ 2، ص‌ 824‌.</ref> صفوان‌ بن اميه پيشنهاد كرد زنان را براى يادآورى كشته‌شدگان بدر و تحريك به خونخواهى، همراه خويش سازند.<ref> المغازى، ج ‌1، ص‌ 202؛ المنتظم، ج‌ ص‌ 263.</ref> به نظر برخى، بزرگان قريش از آن جهت زنان را همراه‌ خود بردند كه از جنگ نگريزند؛ زيرا فرار با ‌زنان دشوار و رهاكردن آنان در ميدان جنگ ننگ بود.<ref> تاريخ طبرى، ج‌ ص‌ 59؛ السيرة النبويه، ابن‌هشام، ج‌ ص‌ 62‌.</ref>
+
صفوان‌ بن امیه پیشنهاد کرد زنان را براى یادآورى کشته‌شدگان بدر و تحریک به خونخواهى، همراه خویش سازند.<ref> المغازى، ج ‌۱، ص‌ ۲۰۲؛ المنتظم، ج‌ ۲، ص‌ ۲۶۳.</ref> به نظر برخى، بزرگان قریش از آن جهت زنان را همراه‌ خود بردند که از جنگ نگریزند؛ زیرا فرار با ‌زنان دشوار و رهاکردن آنان در میدان جنگ ننگ بود.<ref> تاریخ طبرى، ج‌ ۲، ص‌ ۵۹؛ السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌ ۳، ص‌ ۶۲‌.</ref>
 +
تعدادى از زنان قریش از ‌جمله هند همسر ابوسفیان این سپاه را همراهى مى‌ کردند.<ref> تاریخ طبرى، ج ‌۲، ص ‌۵۹؛ السیرة النبویه، ابن‌کثیر، ج‌ ۲، ص‌ ۳۲۷.</ref>
  
سپاه قريش به همراه ديگر قبايل عرب (مانند بنى‌كنانه و ثقيف و اهل تهامه)<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 203؛ تاريخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 59.</ref> مركب از 3000<ref> السيرة النبويه، ابن‌هشام، ج ‌3، ص‌ 66‌؛ الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 28.</ref> يا 5000<ref> مجمع‌البيان، ج‌ 2، ص‌ 824.</ref> نفر كه 700 تن از آنان زره‌پوش بودند، همراه 200 اسب و 3000 شتر، آماده كارزار شد.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 203؛ انساب الاشراف، ج‌ 1، ص‌ 383.</ref> تعدادى از زنان قريش (از ‌جمله هند همسر ابوسفيان) اين سپاه را همراهى مى‌كردند.<ref> تاريخ طبرى، ج ‌2، ص ‌59؛ السيرة النبويه، ابن‌كثير، ج‌ 2، ص‌ 327.</ref>
+
قریش همچنین نمایندگانى براى کمک ‌گیرى از قبایل اطراف مکه فرستادند. این فرستادگان توانستند حمایت قبیله ‌هاى [[قبیله کنانه|کنانه]] و مردم [[تهامه]] را جلب کنند
  
مسلمانان هنگامى از تصميم مشركان آگاه شدند كه آنان آماده حركت از [[مكه]] بودند يا خارج شده بودند. عباس‌ بن عبدالمطلب عموى پيامبر صلی الله علیه و آله طى نامه‌اى محرمانه به ‌وسيله مردى از بنى ‌غفار [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله را از زمان حركت و توان نظامى قريش آگاه كرد.
+
ابو عامر فاسق هم با پنجاه نفر از مردم [[اوس]] که براى مخالفت با [[پیامبر اسلام|محمّد]] (صلی الله علیه وآله) از او پیروى مى‌ کردند، از مدینه به مکه آمد تا همراه قریش باشد. او مردم قریش را بر ضدّ رسول خدا (ص) تحریک مى ‌کرد و مى‌گفت: شما بر حق هستید و آنچه محمّد آورده، باطل است.
  
چون ابى ‌بن كعب نامه را بر حضرت خواند، پيامبر صلی الله علیه و آله از او خواست كه مضمون نامه را فاش نكند. با اين حال، چيزى نگذشت كه خبر حركت قريش در [[مدينه]] شايع شد. افزون بر پيك عباس، عمرو ‌بن سالم خزاعى يا عده‌اى از بنى ‌خزاعه كه هم‌پيمان [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله بودند، حضرت را از حركت و توان نظامى قريش آگاه ساختند.<ref> انساب الاشراف، ج ‌1، ص‌ 383؛ المغازى، ج‌ 1، ص‌ 204‌ـ‌205.</ref>
+
در مورد منابع مالی سپاه قریش در جنگ احد گفته شده: براساس تصمیم بزرگان قریش، سود کاروان تجاری قریش ـ که [[غزوه بدر|جنگ بدر]] به خاطر آن بر پا گردیده بود ـ برای جنگ احد هزینه شد. گفته شده مال التجاره را که فروختند، هزار شتر و پنجاه هزار دینار بود، که سرمایه را به صاحبان آن دادند و سود آن را که از هر دینار سرمایه یک دینار بود به هزینه جنگ اختصاص دادند.<ref>تاریخ پیامبر اسلام ،محمد ابراهیم آیتى‏، انتشارات دانشگاه تهران‏، ۱۳۷۸ ش‏، ص ۳۰۶</ref>
  
سپاه قريش، پنجم<ref> الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 28؛ المغازى، ج‌ 1، ص‌ 208.</ref> يا دوازدهم<ref> الكامل، ج‌ 2، ص‌ 150؛ تاريخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 59.</ref> [[شوال]] در دامنه كوه اُحُد نزديك كوه عينين فرود آمد.<ref> السيرة النبويه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 62؛ الروض الانف، ج‌ 5، ص 422.</ref> درباره اين ‌كه چرا مشركان در جنوب [[مدينه]] كه بر سر راهشان بود، فرود نيامدند و شهر را دور زده در شمال آن فرود آمدند، علت خاصى در تاريخ ذكر نشده است؛ اما برخى، مدخل شهر مدينه را در آن زمان فقط از طريق شمال و از كنار كوه اُحُد دانسته‌اند<ref> سيره [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله، ص‌ 458.</ref> و به نظر برخى ديگر قريش براى چراندن مركب‌هاى خود در كشتزارهايى معروف به عِرْض كه در شمال مدينه قرار دارد و صدمه زدن به مسلمانان، در شمال فرود آمدند.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 207؛ انساب الاشراف، ج‌ 1، ص‌ 383.</ref>
+
==پیش از شروع جنگ==
 +
===با خبر شدن مسلمانان از حرکت سپاه قریش===
  
پيامبر صلی الله علیه و آله حباب ‌بن منذر را محرمانه براى ارزيابى از وضعيت دشمن به ناحيه اُحُد اعزام كرد. گروهى از اصحاب براى جلوگيرى از شبيخون دشمن، شب جمعه را به پاسدارى از [[مدينه]] به ‌ويژه مسجد و خانه پيامبر صلی الله علیه و آله پرداختند.<ref> الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 28‌ـ‌29؛ المنتظم، ج‌ 2، ص‌ 263.</ref>
+
بنا بر گفته مورخان مسلمانان از دو طریق از حرکت سپاه مشرکان آگاه شدند:
  
روز جمعه، رسول خدا صلی الله علیه و آله با مسلمانان درباره شيوه مقابله با دشمن مشورت كرد. بزرگان مهاجر و انصار موافق ماندن در مدينه بودند. عبدالله بن اُبى با اين استدلال كه در كوچه‌هاى كم عرض مدينه بهتر مى‌توان با دشمن مقابله كرد، زنان و افراد ناتوان هم از بالاى بام‌ها و برج‌ها به ما كمك مى‌كنند، بر اين نظر اصرار داشت و تجربه جنگ‌هاى جاهلى را مؤيد نظر خويش مى‌دانست كه هرگاه از شهر بيرون رفته‌ايم، شكست خورده‌ايم؛<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 208‌ـ‌210؛ الروض الانف، ج‌ 5، ص‌ 423.</ref> اما گروهى ديگر، رويارويى با دشمن در بيرون مدينه را پيشنهاد مى‌كردند.
+
#[[عباس بن عبدالمطلب|عبّاس بن عبد المطلب]] درباره حرکت، وضعیت و شمار قریش، نامه‌ اى نوشت و آن را به مردى از بنى غفار داد که سه روزه خود را به مدینه برساند. مرد غفارى به مدینه آمد و نامه عبّاس را به پیامبر (ص) داد که بر در [[مسجد قبا|مسجد قباء]] بود. نامه را [[ابی بن کعب|ابى بن کعب]] براى حضرت خواند.<ref> : تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۳۰؛ المغازى، ۱/ ۲۰۴؛ انساب الاشراف، ۱/ ۳۱۴؛ سیره حلبى، ۲/ ۱۷۲؛ حیاة محمّد، ۲۵۵. </ref>
 +
#واقدى نقل مى ‌کند که در این هنگام عمرو بن سالم خزاعى همراه تنى چند از خزاعه که چهار تن بودند، از مکه بیرون آمدند و هنگامى که قریش‌ در ذى طوى بودند، به آنان رسیدند. عمرو بن سالم و همراهانش آن خبر را به رسول خدا (ص) دادند و برگشتند.<ref> المغازى، ۱/ ۲۰۵؛ شرح نهج البلاغه، ۱۴/ ۲۱۸- ۲۱۹. </ref>
  
طرفداران اين نظريه، گروهى از جوانان و كسانى ‌كه توفيق شركت در غزوه بدر را نداشتند و گروهى از بزرگسالان چون حمزه (عموى پيامبر صلی الله علیه و آله) و سعد بن عباده و نعمان‌ بن مالك بودند؛ با اين استدلال كه باقى ماندن در شهر بر ضعف و ترس مسلمانان حمل و سبب گستاخى مشركان مى‌شود و در جاهليت هرگاه به ما حمله مى‌كردند و ما در شهر مى‌مانديم تا زمانى كه بيرون از شهر با آن‌ها نمى‌جنگيديم، طمعشان از ما قطع نمى‌شد.<ref> السيرة النبويه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 63‌؛ الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 29؛ المغازى، ج ‌1، ص‌ 210.</ref>
+
[[پیامبر اسلام|پیامبر اسلام]] به ابى بن کعب دستور فرمود که اطلاعات خود را در مورد حرکت قریش پوشیده دارد. هدف حضرت جلوگیرى از جنگ روانى [[یهود|یهودیان]] و [[منافقان]] و گرفتن فرصت هرگونه توطئه احتمالى بر ضدّ مسلمانان از سوى این دشمنان خطرناک بود. چه آنان در حقیقت دشمن اصلى به شمار مى‌رفتند و به نقاط ضعف و قوت مسلمانان کاملا آشنا بودند. بدین معنى که اعلان زود هنگام حرکت قریش براى جنگ موجب مى‌شد تا فرصت کافى براى شناخت طرح و برنامه دفاعى مسلمانان داشته باشند.
  
سيره‌نويسان اتفاق نظر دارند كه نظر پيامبر صلی الله علیه و آله در ابتدا، ماندن در شهر بود<ref> الصحيح من سيره، ج‌ 6‌، ص‌ 106.</ref> و بر اساس خوابى كه ديده بود، خروج از مدينه را نمى‌پسنديد.<ref> السير والمغازى، ص‌ 324؛ الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 29.</ref> در نقل‌هاى تاريخى، در اين ‌كه آيا ماندن در شهر، [[وحى]] الهى يا نظر شخصى [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله بوده، اشاره‌اى نشده است و خود حضرت هم بر عقيده خويش به ‌صورت دستور الهى و وحيانى بودن آن اصرار نكرده است و بعيد مى‌نمايد كه اگر چنين بود، آن را ابراز نمى‌كرد.<ref> سيره رسول خدا صلی الله علیه و آله، ص‌ 459‌ـ‌460.</ref>
+
===فرود آمدن سپاه قریش در دامنه احد===
  
سرانجام پيامبر صلی الله علیه و آله به جهت اصرار مسلمانان<ref> السيرة‌النبويه، ابن‌كثير، ج 2، ص‌ 329؛ الصحيح من سيره، ج 6‌، ص 106.</ref> و احترام به نظر اكثريت<ref> نمونه، ج‌ ص‌ 72.</ref>، نظريه خروج از مدينه را پذيرفت و پس از اقامه [[نماز جمعه]]، مسلمانان را موعظه و به جهاد امر كرد و پيروزى آنان را در گرو صبر دانست؛<ref> المغازى، ج‌ ص‌ 213؛ المنتظم، ج‌ 2، ص‌ 263.</ref> آنگاه لباس رزم پوشيده، آماده حركت به ‌سوى اُحُد شد.
+
سپاه قریش، پنجم<ref> الطبقات، ج‌ ۲، ص‌ ۲۸؛ المغازى، ج‌ ۱، ص‌ ۲۰۸.</ref> یا دوازدهم<ref> الکامل، ج‌ ۲، ص‌ ۱۵۰؛ تاریخ طبرى، ج‌ ۲، ص‌ ۵۹.</ref> [[شوال]] در دامنه کوه اُحُد نزدیک کوه عینین فرود آمد.<ref> السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌ ۳، ص‌ ۶۲؛ الروض الانف، ج‌ ۵، ص ۴۲۲.</ref> درباره این ‌که چرا مشرکان در جنوب [[مدینه]] که بر سر راهشان بود، فرود نیامدند و شهر را دور زده در شمال آن فرود آمدند، علت خاصى در تاریخ ذکر نشده است؛ اما برخى، مدخل شهر مدینه را در آن زمان فقط از طریق شمال و از کنار کوه اُحُد دانسته‌اند.<ref> سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله، ص‌ ۴۵۸.</ref>
  
آنان كه بر خروج از مدينه اصرار داشتند؛ گفتند شايسته نيست خلاف رأى پيامبر صلی الله علیه و آله عمل كنيم. حضرت فرمود: هنگامى كه پيامبرى لباس رزم بپوشد شايسته نيست آن را بيرون آورد، مگر آن كه با دشمنى بجنگد.<ref> السيرة‌النبويه، ابن‌هشام، ج 3، ص 63؛ دلائل‌النبوه، ج ‌3، ص‌ 207‌ـ‌208.</ref>
+
پیامبر صلی الله علیه و آله حباب ‌بن منذر را محرمانه براى ارزیابى از وضعیت دشمن به ناحیه اُحُد اعزام کرد. گروهى از اصحاب براى جلوگیرى از شبیخون دشمن، شب جمعه را به پاسدارى از [[مدینه]] به ‌ویژه مسجد و خانه پیامبر صلی الله علیه و آله پرداختند.<ref> الطبقات، ج‌ ۲، ص‌ ۲۸‌ـ‌۲۹؛ المنتظم، ج‌ ۲، ص‌ ۲۶۳.</ref>
  
رسول خدا صلی الله علیه و آله عبدالله ‌بن مكتوم را جانشين خود در مدينه قرار داد<ref> الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 29؛ الكامل، ج‌ 2، ص‌ 150.</ref> و با 1000 نفر از مهاجر و انصار كه 100 تن از آنان زره پوشيده بودند،<ref> السيرة‌النبويه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 63‌؛ الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 29.</ref> ره‌سپار اردوگاه اُحُد شد.
+
===خواب رسول خدا در مورد جنگ احد===
  
مورخان، زمان حركت سپاه اسلام را پس از اقامه نماز جمعه و عصر دانسته‌اند؛<ref> السيرة‌النبويه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 63؛ المغازى، ج ‌1، ص‌ 213‌ـ‌214.</ref> در ‌حالى ‌كه آيه «و ‌اِذ غَدَوتَ مِن اَهلِكَ تُبَوِّئُ المُؤمِنينَ مَقعِدَ لِلقِتالِ واللّهُ سَميعٌ عَليم» ([[سوره آل عمران]]/3،121)، با توجه به كلمه «غَدَوتَ» دلالت دارد كه حركت پيامبر صلی الله علیه و آله صبحگاهان بوده است. وجه جمع آيه با نظر مورخان به اين است كه گفته شود: پيامبر صلی الله علیه و آله جهت مشورت با اصحاب و مشخص كردن محل جنگ<ref> جامع‌البيان، مج‌ 3، ج‌ 4، ص‌ 94‌ـ‌95.</ref> يا انتخاب اردوگاه جنگى در دامنه كوه اُحُد، صبح‌گاهان از خانه بيرون رفت و خروج حضرت با سپاهيانش به ‌سوى اُحُد، پس از [[نماز جمعه]] بود يا اين ‌كه گفته شود: كلمه (غداة) در اين ‌جا به ‌معناى مطلق خروج (در هر ساعتى از روز) است؛ چنان‌كه (رواح) مطلق بازگشت به ‌شمار مى‌رود.<ref> المصباح، ص‌ 243 «راح» و ص‌ 443 «غدا»؛ سيره رسول خدا، ص‌ 477.</ref>
+
واقدی می نویسد، پیامبر (ص) بر منبر ظاهر شد و پس از ثنا و ستایش الهى چنین فرمود: اى مردم من خوابى دیده‌ ام، در خواب دیدم که گویى در زرهى محکم هستم و شمشیرم [[ذوالفقار|ذو الفقار]]، از قبضه شکسته و شکاف برداشته است، دیدم گاو نرى کشته شد و من قوچى را از پى خود مى ‌کشیدم. مردم گفتند: آن را چگونه تعبیر مى‌ فرمایى؟ فرمود: آن زره محکم شهر مدینه است، پس در همانجا بمانید، اما شکستن شمشیرم، اندوه و مصیبتى است که به من مى‌ رسد، گاوى هم که کشته شد، کشته شدن برخى از اصحاب من است، قوچى که از پى خود مى‌ کشیدم، دشمن و لشکر است که به خواست خدا آن را خواهیم کشت.
 +
از [[ابن عباس]] روایت کردند که پیامبر (ص) فرمود: شکاف برداشتن شمشیرم دلیل بر کشته شدن مردى از خانواده من است.<ref> ترجمه مغازی ، ص ۱۵۲ </ref>
  
سپاه اسلام در مسير اُحُد به منطقه شيخان فرود آمد. [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله از سپاهيانش بازديد كرد و نوجوانانى را كه در سپاه بودند به جز رافع ‌بن خديج كه تيراندازى ماهر و سمرة ‌بن جندب كه نوجوانى چابك بودند به مدينه بازگرداند<ref> تاريخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 61‌؛ الروض الانف، ج‌ 5، ص‌ 426.</ref> و هنگامى كه متوجه حضور هم‌پيمانان يهودى عبدالله بن اُبى شد، فرمود: براى جنگ با مشركان نبايد از مشركان كمك گرفت.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 215؛ الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 30.</ref>
+
===مشورت رسول خدا با اصحاب===
 +
رسول خدا در اثر خوابی که دیده بود خوش نداشت از مدینه بیرون رود و در این باب با اصحاب خود مشورت کرد و گفت: اگر مصلحت بدانید در مدینه مى‏ مانیم و دشمن را در همان جا که فرود آمده است رها مى‏ کنیم تا اگر همان جا بمانند به زحمت باشند، و اگر به مدینه هجوم آورند با آنان نبرد کنیم. «[[عبدالله بن ابی سلول|عبداللّه بن أبىّ بن سلول]]» و بزرگان [[مهاجرین|مهاجر]] و [[انصار|أنصار]] نیز چنین عقیده داشتند.<ref>تاریخ پیامبر اسلام ،محمد ابراهیم آیتى‏، ص۳۰۹</ref> امّا کسانى که در [[غزوه بدر|بدر]] حضور نداشتند و گروهى از جوانان پرشور که مزه پیروزى بدر را چشیده بودند و نیز [[حضرت حمزه علیه السلام|حمزة بن عبد المطلب]] خواهان بیرون رفتن از مدینه بودند. آنان بر رأى خود، اصرار کردند. حتى برخى از آنان گفتند: این اسب ‌ها و شتران قریش است که کشت و زرع ما را مى‌ خورد و در مزارع به فساد و تباهى مشغول است.
  
عبدالله ابن اُبى با گروهى از پيروانش در گوشه‌اى جدا از مسلمانان منزل گزيدند.<ref> انساب الاشراف، ج‌ 1، ص‌ 385؛ المغازى، ج‌ 1، ص‌ 216.</ref> سپاه اسلام، نيمه‌هاى شب<ref> الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 30؛ المنتظم، ج‌ 2، ص‌ 264.</ref> از مسيرى به ‌سوى اُحد حركت كرد كه به مشركان برنخورد.<ref> تاريخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 61‌؛ معجم مَااستعجم، ج‌ 1، ص‌ 109.</ref> در ‌حالى ‌كه مشركان در دامنه كوه اُحد مستقر بودند، مسلمانان از نزديك آنان (سمت چپ) عبور كردند و به ‌سوى كوه اُحُد بالا رفتند و در شعبى از آن در لبه وادى فرود آمدند.<ref> السيرة النبويه، ابن‌اسحاق، ص‌ 325؛ البداية والنهايه، ج‌ 4، ص 12.</ref>
+
آنان در اثبات صحت دیدگاه خود، چنین استدلال مى ‌کردند که اقامت آنان در داخل شهر موجب خواهد شد تا دشمن فکر کند، مسلمانان ترسیده ‌اند و بدین ترتیب بر نیروهاى اسلامى جرأت پیدا کند. آنان مى ‌گفتند: در بدر که سیصد مرد جنگى داشتى، خداوند ترا بر دشمن ظفر داد، امّا حالا شمار زیادى از مردم تحت امر تواند. این کارى است که خداوند متعال به میدان آنان هدایت کرده است.
  
رسول خدا صلی الله علیه و آله در ‌حالى ‌كه مشركان را مشاهده مى‌كرد، دستور داد بلال اذان بگويد تا مسلمانان [[نماز صبح]] را اقامه كنند. عبدالله ‌بن ‌اُبى به اين بهانه كه پيامبر صلی الله علیه و آله با پيشنهاد او مخالفت و از رأى جوانان پيروى كرده<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 219؛ المنتظم، ج‌ 2، ص‌ 264.</ref> يا به جهت پذيرفته نشدن هم‌پيمانان يهودى او در جنگ،<ref> السيرة الحلبيه، ج‌ 2، ص‌ 42؛ المغازى، ج‌ 1، ص‌ 216.</ref> به همراه طرفدارانش (حدود 300 نفر) از بين راه<ref> السيرة النبويه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 64‌؛ الكامل، ج‌ 2، ص‌ 150.</ref> يا از اُحد<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 219؛ الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 30.</ref> به مدينه بازگشت و بدين ترتيب، سپاه اسلام به 700 نفر كاهش يافت.<ref> السيرة النبويه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 65‌؛ الروض‌الانف، ج‌ 5، ص‌ 426.</ref>
+
چون بیشتر مردم خواهان جنگ در بیرون مدینه بودند، رسول خدا (ص) تسلیم رأى اکثریت شد.<ref> السیرة‌النبویه، ابن‌کثیر، ج ۲، ص‌ ۳۲۹؛ الصحیح من سیره، ج ۶‌، ص ۱۰۶.</ref> پس به خانه رفت تا لباس جنگ بر تن کند. در همین اثنا آنان که در پذیرش رأى خود، اصرار ورزیدند، پشیمان شدند که چرا رأى خود را به حضرت تحمیل کرده‌ اند. در حالى که او به خواست و اراده خدا از همگان آگاه‌تر است و امر الهى از آسمان بر او فرود مى‌ آید.<ref> سیره ابن هشام، ۳/ ۶۷- ۶۸؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۲۱- ۴۲۲؛ سیره حلبى، ۲/ ۲۱۸- ۲۱۹؛ تاریخ الامم و الملوک، ۲/ ۱۸۸- ۱۹۰؛ المواهب اللدنیه، ۱/ ۹۲- ۹۳؛ دلائل النبوه (بیهقى)، ۳/ ۲۰۸- ۲۲۶؛ سیره ابن اسحاق، ۳۲۴؛ الکامل فى التاریخ، ۲/ ۱۵۰؛ سیره ابن کثیر، ۳/ ۲۵- ۲۶؛ البدایة و النهایه، ۴/ ۱۲- ۱۳؛ المغازى، ۱/ ۲۰۸- ۲۱۱، ۲۱۰؛ مجمع الزوائد، ۶/ ۱۰۷. </ref> لذا به نزد پیامبر آمدند و گفتند: ما را آن حقّ نبود که رسول خدا را به کارى که بدان رغبتى نداشت وادار کنیم و اکنون هم اگر مى‏ خواهى در مدینه بمان. پیامبر در جواب آنان فرمود: «پیامبرى را سزاوار نیست که لباس جنگ بپوشد، و بى ‏آنکه جنگ کند آن را از تن در آورد، اکنون بنگرید که آنچه مى‏ فرمایم انجام دهید و به نام خدا رهسپار شوید که اگر شکیبا باشید، پیروز خواهید شد».<ref>تاریخ پیامبر اسلام ،محمد ابراهیم آیتى‏، ص ۳۱۰</ref>
  
عبدالله بن اُبى در توجيه بازگشت خود چنين مى‌گويد:<ref> جامع‌البيان، مج‌ 3، ج‌ 4، ص‌ 223؛ السيرة‌النبويه، ابن ‌كثير، ج‌ 2، ص‌ 331.</ref> جنگى در كار نيست. اگر جنگى بود ما همراه شما مى‌مانديم: «و‌قِيلَ لَهُم تَعالَوا قتِلوا فى سَبيلِ اللّهِ اَوِ ادفَعوا قالوا لَو‌نَعلَمُ قِتالاً لاَتَّبَعنكُم‌...». ([[سوره آل عمران]]/3،167)
+
===حرکت سپاه اسلام از مدینه===
  
پيامبر صلی الله علیه و آله سپاه خود را به ‌گونه‌اى استقرار داد كه كوه اُحد پشت سر و [[مدينه]] در مقابل و كوه عينين (جبل‌الرماة) در سمت چپ مسلمانان قرار داشت. اين در ‌حالى بود كه مشركان در برابر مسلمانان و مدينه پشت سر آن‌ها قرار گرفته بود.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 220؛ المنتظم، ج‌ 2، ص‌ 264.</ref>
+
رسول خدا (ص) پس از رایزنى با یاران، و پوشیدن لباس جنگ، [[عبدالله بن ام مکتوم|عبداللّه بن ام مکتوم]] را در مدینه جانشین خود کرد<ref>الاوائل، ۱/ ۱۸۳؛ الثقات، ۱/ ۲۲۴- ۲۲۵ </ref> و پیش از حرکت، سه نیزه خواست و سه پرچم بست: پرچمى براى [[اوس|أوس]] که به دست [[اسید بن حضیر|أسید بن حضیر]] داد و پرچمى براى [[خزرج]] که به دست [[حباب بن منذر]] یا [[سعد بن عباده]] سپرد و پرچمى هم براى [[مهاجرین|مهاجرین]] به دست [[امام علی علیه السلام|على بن أبى طالب]] علیه السلام.<ref>تاریخ پیامبر اسلام ،محمد ابراهیم آیتى‏، ص ۳۱۱</ref>
  
حضرت، سربازانش را به [[تقوا]] سفارش كرد و از اختلاف با يكديگر برحذر داشت و آن روز را براى كسانى‌ كه يقين و صبر را پيشه سازند، روز پاداش دانست،<ref> انساب الاشراف، ج‌ 1، ص‌ 387؛ المغازى، ج‌ 1، ص‌ 221‌ـ‌222.</ref> آن‌گاه پرچم سپاه اسلام را به مصعب ‌بن عمير<ref> السيرة النبويه، ابن‌اسحاق، ص ‌329؛ الروض الانف، ج‌ 5، ص‌ 426.</ref> و بر حسب بعضى نقل‌ها به على ‌بن ابى‌طالب سپرد.<ref> مجمع‌البيان، ج 2، ص‌ 825؛ البداية والنهايه، ج 4، ص‌ 17؛ الصحيح من سيره، ج 6‌، ص ‌115.</ref>
+
تعداد سپاهیان [[اسلام]] را برخی هزار نفر برخى نهصد و شمارى دیگر نهصد و پنجاه نفر گفته‌ اند. از این میان یکصد نفر زره‌پوش بودند و مسلمانان هیچ اسبى نداشتند.<ref> وفاء الوفاء، ۱/ ۲۸۴- ۲۸۵؛ سیره حلبى، ۲/ ۲۲۱؛ فتح البارى‌ </ref> و گفته شده: یک اسب پیامبر (ص) داشت و یک اسب ابو بردة بن دینار.<ref> تاریخ الامم و الملوک، ۲/ ۱۹۰؛ سیره حلبى، ۲/ ۲۲۱ </ref> در روایت دیگرى، فقط یک اسب در سپاه مسلمانان ذکر شده است.<ref> مجمع الزوائد، ۶/ ۱۱۷؛ حیاة الصحابة، ۳/ ۷۶۹؛ کنز العمّال، ۳/ ۱۳۵ </ref>
  
رسول خدا صلی الله علیه و آله از آن بيم داشت كه سواره نظام دشمن سپاه اسلام را (از حد فاصل كوه عينين و اُحد) دور بزند و از پشت سر هجوم ‌آورد؛<ref> المغازى، ج ‌1، ص ‌224؛ سيره [[رسول ‌خدا]]، ص‌ 463.</ref> از اين‌رو، عبداللّه بن جبير را به همراه 50‌ نفر بر كوه عينين گماشت<ref> الطبقات، ج‌ ص‌ 30؛ الكامل، ج‌ ص‌ 152.</ref> و به آن‌ها فرمود: اگر ما دشمن را شكست داديم و به لشكرگاهش وارد شديم يا ديديد، كشته شديم شما اين مكان را رها نكنيد.<ref> المغازى، ج‌ ص‌ 224؛ دلائل النبوه، ج 3، ص‌ 209.</ref>
+
سپاه اسلام در مسیر اُحُد به منطقه شیخان فرود آمد. [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله از سپاهیانش بازدید کرد و نوجوانانى را که در سپاه بودند به جز رافع ‌بن خدیج که تیراندازى ماهر و [[سمره ‌بن جندب|سمرة ‌بن جندب]] که نوجوانى چابک بودند به مدینه بازگرداند<ref> تاریخ طبرى، ج‌ ۲، ص‌ ۶۱‌؛ الروض الانف، ج‌ ۵، ص‌ ۴۲۶.</ref> و هنگامى که متوجه حضور هم‌پیمانان یهودى عبدالله بن اُبى شد، فرمود: براى جنگ با مشرکان نباید از مشرکان کمک گرفت.<ref> المغازى، ج‌ ۱، ص‌ ۲۱۵؛ الطبقات، ج‌ ۲، ص‌ ۳۰.</ref>
  
فرمانده قريش هم به اهميت اين محل آگاهى داشت؛ بدين جهت به فرمانده جناح راست مشركان و خالد بن وليد به همراه 200 نفر سواره‌نظام مأموريت داد تا با آغاز جنگ و در زمان مناسب از پشت سر به مسلمانان حمله كند.<ref> مجمع‌البيان، ج ‌2، ص ‌825‌.</ref>
+
===بازگشت منافقان در جنگ احد===
  
سپاه مشركان در برابر مسلمانان صف‌آرايى كرده بود و فرماندهى جناح راست را خالد‌ بن وليد و جناح چپ را عكرمة بن ابى‌جهل بر عهده داشت و پرچمدار آنان، طلحة ‌بن ابى‌طلحه بود.<ref> الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 30؛ انساب الاشراف، ج‌ 1، ص‌ 387.</ref>
+
عبداللّه بن ابى همراه منافقان و شمارى از دو دلان از بین راه بازگشتند. آنان سیصد نفر بودند. ابن ابى گفت: محمّد از من سرپیچى کرد و از کودکان اطاعت نمود. او به زودى خواهد دانست که چه کرده است؟ مردم، ما نمى‌ دانیم براى چه خود و فرزندانمان را در اینجا به کشتن دهیم؟ آنان بازگشتند اما رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم حتى به پشت سر خود نگاه نیز نکرد.<ref>  طبقات الکبرى، ج ۲، ص ۳۹۰؛ انساب الاشرف، ج ۱، ص ۳۱۵ </ref> [[جابر بن عبدالله انصاری|جابر بن عبداللّه انصارى]] در پى ایشان شتافت و آنان را به خدا، جان و پیامبرشان سوگند مى‌داد که قبیله و پیامبرشان‌ را تنها نگذارند. عبداللّه بن ابى گفت: اگر مى ‌دانستیم جنگى پیش خواهد آمد، شما را تنها نمى ‌گذاشتیم، امّا مى‌دانیم که جنگى روى نخواهد داد. تو هم اگر از من اطاعت کنى، باید برگردى.<ref> سیره مغلطاى، ۴۹</ref>
  
زنان قريش با خواندن اشعار حماسى، مردان را به جنگ تشويق مى‌كردند.<ref> تاريخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 63‌؛ السيرة النبويه، ابن‌كثير، ج ‌2، ص‌ 333.</ref> پيامبر صلی الله علیه و آله با شنيدن اشعار آن‌ها فرمود: خدايا! از تو كمك مى‌خواهم و به تو پناه مى‌برم و در راه تو مى‌جنگم. خداوند مرا كفايت مى‌كند و او نيكو وكيلى است: «اللّهمّ بك اَحُول و بِكَ اَصول و فيك اُقاتل حسبى اللّه و نعم الوكيل».<ref> المنار، ج‌ 4، ص‌ 100؛ انساب الاشراف، ج‌ 1، ص‌ 388.</ref>
+
==شرح جنگ احد==
  
ابوعامر راهب كه در آغاز هجرت به مشركان پناهنده شده بود و وعده همكارى قومش در [[مدينه]] را در اين جنگ داده بود، ميان دو سپاه قرار گرفت و اوسيان را به همكارى با خويش فرا‌خواند كه سنگ‌پرانى بين دو سپاه آغاز شد و اين نخستين برخورد دو سپاه با يكديگر بود.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 223؛ السيرة النبويه، ابن‌اسحاق، ص‌ 326ـ327.</ref>
+
===صف آرایی سپاه مسلمانان در جنگ احد===
 +
[[پرونده:کوه رمات.jpg|۴۰۰px|thumb|left|تیراندازان مستقر شده در جبل الرماة در فیلم محمد رسول الله (ص)]]
 +
وقتى رسول خدا (ص) به منطقه نبرد رسید، چنان دید که در دامنه [[کوه احد|کوه احد]] فرود آید، به گونه‌اى که کوه پشت سر آنان باشد. سپس به صف‌ آرایى سپاه پرداخت و چنان صف‌ها را راست مرتب فرمود که اگر شانه مردى از صف بیرون مى ‌نمود، آن را به عقب مى‌ راند تا صف راست و یکنواخت باشد.
 +
حضرت به نیروهاى مسلمان فرمان داد که احدى نجنگد تا فرمان جنگ را صادر نماید.
  
طلحة‌ بن ابى‌طلحه (پرچمدار قريش)، نخستين كسى بود كه مبارز طلبيد و بدست على عليه‌السلام كشته شد<ref> تاريخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 62‌ـ‌63؛ تاريخ ابن‌خياط، ص‌ 38.</ref> و بر حسب بعضى نقل‌ها، 9 نفر از بنى‌عبدالدار و اسود غلام عبدالدار يكى پس از ديگرى پرچم را بدست گرفتند و بدست على عليه‌السلام كشته شدند و پرچم مشركان بر زمين افتاد.<ref> مجمع‌البيان، ج‌ 2، ص‌ 825‌.</ref>
+
در سمت چپ مسلمانان کوهى قرار داشت که جبل عینین نام داشت. در این کوه شکافى قرار داشت. حضرت، عبداللّه بن جبیر را همراه پنجاه نفر تیرانداز بر آن گماشت و به او سفارش کرد که با تیراندازى، مواظب باشند، سواران دشمن از پشت بر مسلمانان نتازند. در روایت دیگرى است که حضرت فرمود:
 +
اگر دیدید که پرندگان بر جنازه ما نشسته ‌اند، از جاى خود تکان نخورید تا من به دنبال شما بفرستم؛ و اگر دیدید که این قوم را شکست داده‌ایم و بر آنان چیره شده‌ایم، از جاى خود تکان نخورید تا من به دنبال شما بفرستم.<ref> تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۲۳ </ref> بدین ترتیب کوه احد پشت سر [[پیامبر اسلام|پیامبر]] صلى الله علیه و آله، کوه عینین سمت چپ و مدینه رودرروى مسلمانان بود.<ref> المغازى، ج ۱، ص ۲۲۱ </ref>
  
پس از كشته شدن پرچم‌داران قريش (اصحاب لواء) رزمندگان اسلام در مدتى كوتاه سپاه قريش را درهم شكستند و مشركان گريختند و فرياد زنانشان بلند شد<ref> الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 31؛ الروض الانف، ج‌ 5، ص‌ 439.</ref> نسطاس غلام صفوان كه در لشكرگاه قريش بود، مى‌گويد: مسلمانان تا آن جا پيش رفتند كه وى را به اسارت گرفته و اموال لشكرگاه را تصاحب كردند. در اين ميان، خالد ‌بن وليد چند بار به ميسره سپاه اسلام هجوم ‌برد كه هر بار، تيراندازان جبل الرماة او را به عقب‌نشينى واداشتند.<ref> المغازى، ج ‌1، ص‌ 229‌ـ‌230؛ مجمع‌البيان، ج‌ 2، ص‌ 825.</ref>
+
پس از آن ضمن [[خطبه]] ‌اى، مردم را توصیه به عمل به احکام الهى و پرهیز از نواهى خداوند کرده، آن روز را، روز مزد و پاداش دانستند، البته براى کسانى که صبر، یقین، تلاش و نشاط را پیشه خود کنند. آن حضرت جنگ با دشمن را جنگى سخت خواندند که تنها صبر آن را آسان مى‌ کند. رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: از اختلاف و نزاع با یکدیگر بپرهیزید که مایه ضعف و ناتوانى است و خداوند آن را دوست ندارد.<ref> المغازى، ج ۱، صص ۲۲۳- ۲۲۲ </ref>
  
'''حمله دشمن از كمين‌گاه:'''
+
===آغاز جنگ احد===
 +
نخستین کسى که به سوى مسلمانان تیر انداخت، ابو عامر فاسق بود که با پنجاه نفر از همراهانش پیش آمد و تلاش کرد تا [[اوس|اوسیان]] را به سوى خود، جلب کند، امّا مردم اوس به او جواب درشت دادند. آنان و مسلمانان مدتى به یکدیگر تیراندازى کردند، امّا کارى از پیش نبردند و عقب‌نشینى کردند.
  
آنچه سبب شد در اين مرحله از جنگ، اوضاع به نفع مشركان تغيير يابد، اين بود كه مسلمانان به جاى تعقيب دشمن تا پيروزى نهايى به دنبال جمع‌آورى غنايم رفتند و مهم‌تر اين ‌كه بسيارى از پاسداران كوه عينين به همين منظور سنگر حساس خويش را ترك كردند.<ref> تاريخ طبرى، ج ‌2، ص‌ 62‌؛ دلائل النبوه، ج‌ 3، ص‌ 210.</ref>
+
هنگامى که دو لشکر به روى هم ایستادند و جنگ درگرفت، زنان قریش به رهبرى‏ «هند» همسر «أبو سفیان»، نقش دف زدن و تصنیف خواندن پشت سر مردان سپاهى را به عهده گرفتند و از این راه آنان را بر جنگ دلیر مى ‏ساختند و کشتگان بدر را به یادشان مى ‏آوردند.<ref>تاریخ پیامبر اسلام ،محمد ابراهیم آیتى‏ ،ص۳۱۵</ref>
  
خالد بن وليد كه از دور جبل‌الرماة را زير نظر داشت، با مشاهده تيراندازان به آن‌ها حمله كرد و عبدالله‌ بن جبير و يارانش را كه كمتر از 10 نفر بودند،<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 284؛ التفسيرالكبير، ج ‌9، ص‌ 36.</ref> به شهادت رساند و از پشت سر به مسلمانان حمله‌ور شد. وضعيت سپاه اسلام به ‌گونه‌اى آشفته شد كه مسلمانان به يكديگر شمشير مى‌زدند و يكديگر را مجروح مى‌ساختند.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 232‌ـ‌233؛ المنتظم، ج‌ 2، ص‌ 266.</ref>
+
===پیروزی ابتدایی مسلمانان در جنگ احد===
 +
در آغاز پیکار، پرچمدار مشرکان به نام طلحة بن ابی طلحه که به او «کبش الکتیبة» (یعنی بزرگ و مهتر لشکر) می‌گفتند به پیش آمده و مبارز طلبید. [[امام علی علیه السلام|علی]] (ع) به کارزار او رفت و تنها پس از آنکه دو ضربت میان آنها رد و بدل شد او را بر ضربتی که به وسط سرش زد به خاک افکند.<ref>شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج ۱، ص ۸۰ - ۸۱</ref> در پی آن مسلمانان شادمان از نخستین پیروزی، [[تکبیر]] گویان به دسته ‌هاى مشرکان یورش بردند و چنان با آنان جنگیدند که صفوفشان از هم پاشید. پرچم مشرکان را پس از طلحة بن‌ابى طلحه افرادی به دست گرفتند و یکى پس از دیگرى کشته شدند: عثمان بن ابى طلحه، ابو سعید بن ابى طلحه، مسافع، کلاب بن طلحة بن ابى طلحه، جلاس بن طلحة بن ابى طلحه، ارطاة بن شرحبیل، شریح بن قانط و در آخر صواب که از همه بدتر و سخت‌ جان تر بود پرچم را بدست گرفت، على (ع) شمشیرى بدست راست او زد او پرچم را بدست چپ گرفت دست چپش را هم‌ جدا کرد پرچم را با دو دست بریده‌اش به سینه چسبانید على (ع) در این وقت شمشیرى بسر او زد و او را بموالى خودش ملحق ساخت.<ref> ترجمه الإرشاد ،ص:۷۴ </ref> پرچم‌داران کشته شدند، پرچم مشرکان روى زمین ماند و شکست خورده پا به فرار گذاشتند. در این وقت مشرکان پا به فرار گذارده مسلمانان به گردآورى غنائم پرداختند. یکى از زنان به نام عمرة بنت علقمه حارثیه پرچم را برداشت و برافراشت تا این که قریش به سوى پرچم خود بازگشتند. در این فاصله چند بار [[خالد بن ولید|خالد بن ولید]] خواست تا از سمت کوه عینین حمله کند که با تیر اندازان روبرو شده و نتوانست نفوذ کند.<ref> مجمع البیان ج ۲، ص ۴۹۶ </ref>
  
در اين ميان، عامل ديگرى كه سبب تقويت روحيه دشمن شد، برافراشته شدن پرچم قريش بدست عمره، دختر علقمه بود كه باعث شد سربازان شكست خورده قريش، دوباره به ميدان جنگ باز‌گردند.<ref> الكامل، ج‌ 2، ص‌ 154؛ تفسير قمى، ج ‌1، ص‌ 141.</ref>
+
===شکست مسلمانان پس از پیروزی ابتدائی===
  
'''شايعه قتل پيامبر صلی الله علیه و آله:'''
+
پس از آن که مشرکان قریش رو به گریز نهادند و مسلمانان به جمع غنایم پرداختند، تیراندازان مسلمان که وظیفه پاسدارى از شکاف دره عینین به آنان سپرده شده بود، با هم در ماندن و پیوستن به غنیمت ‌جویان اختلاف کردند. برخى از آنان شکاف دره را رها کردند و براى جمع‌ آورى غنیمت به دیگران پیوستند.<ref>لائل النبوه، بیهقى، ج ۳، ص ۲۶۷ ،ترجمه  مغازی ص ۱۶۷  </ref> آنان مى ‌گفتند: ما مى ‌ترسیم که رسول خدا (ص) بگوید: هر کس چیزى برداشته، از خود اوست و غنایم را در میان سپاهیان ‌تقسیم نکند. برخى دیگر که ده نفر، بیشتر یا کمتر بودند، چنین گفتند که ما با فرمان رسول خدا (ص) مخالفت نمى ‌کنیم.
  
عبدالله ‌بن قمئه (قميئه) مصعب ‌بن عمير را كه از پيامبر صلی الله علیه و آله دفاع مى‌كرد، به شهادت رساند و چنين پنداشت كه حضرت را به شهادت رسانده است و با صداى بلند گفت: محمد را كشتم<ref> السيرة النبويه، ابن‌اسحاق، ص‌ 329؛ الروض الانف، ج‌ 5، ص ‌435؛ السيرة النبويه، ابن‌هشام، ج ‌3، ص‌ 94.</ref> و بنابر نقلى، ابليس از بالاى كوه اُحُد با صداى بلند گفت: محمد كشته شد.<ref> الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 32؛ دلائل النبوه، ج 3، ص 310؛ روض‌الجنان، ج‌ 5، ص‌ 92.</ref>
+
هنگامى که خالد بن ولید اندکى تیراندازان دره و خالى بودن کوه و سرگرمى مسلمانان به گردآورى غنیمت و خالى بودن پشت سر آنان را دید، در میان سوارکاران خود فریاد زد و آنان را به حرکت فرمان داد. عکرمة بن ابى جهل نیز با گروهى به دنبال او آمد. آنان به باقى‌مانده تیراندازان یورش آوردند. نیروهاى قریش که از میدان جنگ فرار کرده بودند، بازگشت جنگاوران خود را دیدند.<ref> طبقات الکبرى، ج ۲، ص ۴۱؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۱۸؛ المغازى، ج ۱، ص ۲۳۲؛</ref> این بار عبدالله بن جُبَیر با یارانش که کمتر از ده تن بودند مقاومت کردند تا به [[شهادت]] رسیدند.  
  
انتشار قتل پيامبر صلی الله علیه و آله به همان اندازه كه به بت‌پرستان روحيه داد، در مسلمانان تزلزل ايجاد كرد و سبب شد كه از ميدان جنگ بگريزند و علت سستى و فرارشان را شايعه قتل [[رسول ‌خدا]] صلی الله علیه و آله بيان كنند و حتى بعضى از آنان به فكر بازگشت به دين پيشين خود و گرفتن امان‌نامه از ابوسفيان بودند.
+
از آنجا که مسلمانان پراکنده شده بودند و صفوفشان از هم پاشیده بود و ارتباط خود را با فرماندهى کل از دست داده بودند، و همگى سرگرم جمع‌آورى غنیمت بودند، طبیعى بود که نتوانند در برابر این ضربه ناگهانى مقاومت کنند. بدین ترتیب هر کس تلاش مى ‌کرد تا جان خودش را نجات دهد.
 +
خصوصا آنگاه که یکى از مشرکان قریش به هواى این که مصعب بن عمیر، پیغمبر است، به او که سرگرم دفاع از رسول خدا (ص) بود، حمله کرد و او را کشت، سپس فریاد برآورد که محمّد، کشته شد. این فریاد دروغین به مشرکان قدرت و جرأت داد و مسلمانان که نتوانستند جمع پراکنده خود را گرد آورند، و یک پارچه شوند، پا به فرار گذاشتند. در این میان فقط [[امام علی علیه السلام|على]] (ع) ثابت و استوار ماند و از پیغمبر (ص) دفاع مى ‌کرد.
 +
دشمن به رسول خدا (ص) دسترسى پیدا کرد. لب حضرت پاره شد و صورتش شکست و دو حلقه از زره در گونه‌اش فرو رفت و مورد هجوم سنگ‌پرانى قریش قرار گرفت. چنان که در گودالى که دشمن کنده بود، افتاد.<ref> ترجمه مغازی / ص ۱۶۷-۱۷۰ </ref>
  
خداوند در پاسخ<ref> السيرة‌النبويه، ابن‌كثير، ج‌ 2، ص‌ 342؛ جامع‌البيان، مج‌ 3، ج‌ 4، ص‌ 149.</ref> به آن‌ها فرمود: محمد همچون پيامبران گذشته است. آيا اگر او بميرد يا كشته شود از عقيده خود بازمى‌گرديد: «و‌ما مُحَمَّدٌ اِلاّ رَسولٌ قَد خَلَت مِن قَبلِهِ الرُّسُلُ اَفَاِن ماتَ اَو قُتِلَ انقَلَبتُم عَلى اَعقبِكُم». ([[سوره آل عمران]]/3، 144)
+
===شهادت حمزه عموی پیامبر===
  
انس بن نضر آنان را كه از جنگ دست كشيده بودند، خطاب كرد كه اگر محمد كشته شده، خداى ‌محمد كه كشته نشده است. براى هدفى كه او جنگيد، بجنگيد و خود جنگيد تا به شهادت رسيد.<ref> تاريخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 66‌؛ الكامل، ج‌ 2، ص‌ 156.</ref>
+
[[حضرت حمزه علیه السلام|حمزه]] عموى پیغمبر (ص) را در روز احد، وحشى غلام جبیر بن مطعم به شهادت رساند. وحشى پشت درخت یا تخته سنگى پنهان شد و در کمین حمزه نشست تا وى پس از قتل ابو نیار و سباع بن عرفطة بن عبد العزى از کنار وى عبور کند. وحشى از پشت سر حمزه آمد<ref> البداء و التاریخ، ۴/ ۲۰۱. </ref> و نیزه‌اش را به سوى او پرتاب کرد. نیزه به ران حمزه نشست و از میان پاهایش بیرون آمد. حمزه به سوى وحشى برگشت، امّا ضعف بر او چیره شد و بر زمین افتاد. وقتى جان داد، وحشى به سراغ حمزه رفت و نیزه‌اش را از بدن او بیرون کشید. مسلمانان که سرگرم فرار بودند، از وحشى غافل شدند.<ref> الارشاد، ۵؛ بحار الانوار، ۲۰/ ۸۴. </ref> وحشى به اردوگاه قریش بازگشت و در آنجا توقف کرد. چه هدف دیگرى جز کشتن حمزه نداشت. هند لباس و زیور آلات خود را به او داد و وعده کرد که در مکه نیز ده دینار به او پاداش خواهد داد.
  
آشفتگى در سپاه اسلام به ‌گونه‌اى بود كه محمد بن‌ مَسلَمه مى‌گويد: با چشم خود ديدم و با ‌گوشم شنيدم كه رسول خدا صلی الله علیه و آله فلان شخص و فلان شخص را كه از كوه بالا مى‌رفتند، صدا ‌مى‌زد كه من محمد هستم؛ اما آن‌ها به او توجه نكردند.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 237.</ref> «اِذ تُصعِدونَ ولا‌تَلوونَ عَلى اَحَد والرَّسولُ يَدعوكُم فِى اُخركُم». ([[سوره آل عمران]]/3، 153)
+
از جمله جنایت هایی که بر روی پیکر  حضرت حمزه (سیدالشهدا) رخ داد می توان به موارد زیر اشاره کرد:
  
پيامبر صلی الله علیه و آله كه خود در اين پيكار به شديدترين وجه با دشمن مى‌جنگيد<ref> انساب الاشراف، ج‌ 1، ص‌ 394؛ الكامل، ج‌ 2، ص‌ 157.</ref> و در ‌حالى ‌كه مجروح بود و خون از صورتش مى‌ريخت، مى‌فرمود: چگونه رستگار شوند مردمى كه صورت پيامبرشان را به خون آغشتند؛ در ‌حالى ‌كه او آن‌ها را به خدا دعوت مى‌كند.<ref> السيرة النبويه، ابن‌كثير، ج ‌2، ص‌ 342؛ الكامل، ج‌ 2، ص‌ 155.</ref>
+
#هند بنت عتبه همسر ابوسفیان  به سراغ جنازه حمزه آمد و آن را مثله کرد، بینى، گوش‌ها و اندام‌هاى نرینه وى را جدا کرد و چونان دستبند و گردنبند، زیور خویش ساخت و تا مکه همچنان بر خود داشت. سایر زنان قریش نیز همین کار را با دیگر شهداى احد انجام دادند، امّا هند افزون بر این، شکم حمزه را شکافت و جگرش را بیرون آورد و به دندان گرفت، امّا نتوانست بجود.<ref>  المغازى، ۱/ ۲۸۶؛ سیره حلبى، ۲/ ۲۴۳؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۳۹؛ سیره ابن هشام، ۳/ ۹۷؛ المواهب اللدنیه، ۱/ ۹۷ </ref> مشرکان بیشتر جنازه‌هاى شهدا را مثله کردند. مثله کردن برخى همچون عمرو بن جموح به حدى بود که تمام اعضایش را از یکدیگر جدا کرده بودند، بطورى که شناخته نمى‌ شد.<ref> المغازى، ج ۱، ص ۲۶۷ </ref> تنها استثنا حنظله بود که پدرش در شمار مشرکان بوده و او آنان را از مثله کردن فرزندش باز داشت.<ref> المغازى، ج ۱، ص ۲۷۴ </ref>
 +
#[[ابوسفیان|ابوسفیان]] کعب نیزه خود را به کنار دهان حمزه مى‌ زد و سخنى جسارت ‌آمیز مى ‌گفت. حلیس بن زیان بر وى گذر کرد و کار ناپسند او را دید و گفت: این مرد سرور قریش است که با پیکر بى‌جان عموزاده خود چنین مى‌کند، ابو سفیان گفت: این کارم را نهفته‌دار که لغزشى بود.<ref>الکامل فى التاریخ، ۲/ ۱۶۰؛ سیره حلبى، ۲/ ۲۴۴؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۲۳۹؛ تاریخ الامم و الملوک، ۲/ ۱۹۶؛ بحار الانوار، ۲۰/ ۹۷ </ref>
  
آيه‌ 128 [[سوره آل عمران]]/3 به پيامبر صلی الله علیه و آله دلدارى مى‌دهد كه تو مسئول هدايت آن‌ها نيستى؛ بلكه فقط به تبليغ آن‌ها موظف هستى: «لَيسَ لَكَ مِنَ الاَمرِ شَىءٌ اَو يَتوبَ عَلَيهِم‌...».
+
همچنین پس از شهادت ایشان به نکات زیر نیز می توان اشاره کرد:
  
در اين روز، كسى كه صورت حضرت را مجروح ساخت، عبداللّه‌بن قمئه و كسى كه دندانش را شكست، عتبة‌ بن ابى‌وقاص بود.<ref> السيرة النبويه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 80؛ دلائل النبوه، ج‌ 3، ص‌ 265.</ref>
+
#حمزه (سیدالشهدا) به هنگام شهادت پنجاه و نه سال سن داشت. پیامبر (ص) بر جنازه حمزه نماز خواند و هفت تکبیر گفت. سپس سایر شهدا را مى ‌آوردند و در کنار حمزه مى‌ گذاشتند و حضرت بر او و حمزه نماز مى‌ خواند تا هفتاد و دو نماز بر وى گزارده شد.
 +
#رسول خدا (ص) در بازگشت از احد، از خانه ‌هاى [[انصار]] گذر کرد، شنید که زنان انصار بر کشته ‌هاى خود گریه مى ‌کنند، گریست و گفت: لیکن حمزه را زنانى نیست که بر وى گریه کنند. سعد بن معاذ یا [[اسید بن حضیر|اسید بن حضیر]] زنان بنى عبد الاشهل را گفت تا بروند و اوّل بر حمزه گریه کنند. سپس براى کشته ‌هاى خود. چون رسول خدا (ص) شنید که بر در مسجد براى حمزه گریه مى ‌کنند، آنان را فرمود که بازگردند.<ref> سیره حلبى، ۲/ ۲۵۴؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۴۴؛ الکامل فى التاریخ، ۲/ ۱۷۶؛ تاریخ الامم و الملوک، ۲/ ۲۱۰؛ البدایة و النهایه، ۴/ ۴۸؛ مسند احمد، ۲/ ۴۰؛ مسند ابو یعلى، ۶/ ۲۷۲؛ ۲۹۳- ۲۹۴؛ مجمع الزوائد، ۶/ ۱۲۰؛ الطبقات الکبرى، ۳/ ۱/ ۱۰؛ سنن ابن ماجه، ۳/ ۹۵؛ مستدرک حاکم، ۳/ ۱۹؛ سیره ابن هشام، ۲/ ۹۵- ۹۹ </ref>
 +
#صفیه دو لباس آورد تا حمزه را کفن کند. در کنار حمزه جنازه یک نفر انصارى را دیدند که او هم مثله شده بود. پس زشت و به دور از حیا دانستند که یکى را کفن کنند و دیگرى را عریان بگذارند. از این رو قرعه زدند. لباس بزرگ‌تر به انصارى افتاد و لباس کوتاه‌تر به حمزه، پاهاى حمزه را با لیف و برگ خرما پوشاندند.<ref> تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۴۱- ۴۴۲ </ref>
  
'''فداكارى على عليه‌السلام:'''
+
===فرار مسلمانان و رها کردن پیامبر(ص)===
  
بر حسب بعضى نقل‌ها در روز اُحُد همه مسلمانان به جز تعداد اندكى ميدان جنگ را رها كردند<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 240.</ref> كه در نام آن‌ها جز على عليه‌السلام اختلاف است. به نوشته ابن ‌اثير، على بن ‌ابى‌طالب پس از كشتن پرچمداران قريش، چندين بار به فرمان [[رسول ‌خدا]] صلی الله علیه و آله به صف مشركان حمله كرد و شمارى از آنان را كشته، بقيه را پراكنده كرد.<ref> الكامل، ج‌ 2، ص‌ 154.</ref>
+
هنگامى که مسلمانان پا به فرار گذاشتند، رسول خدا (ص) آنان را به سوى‌ خود فرا مى ‌خواند و مى ‌گفت: بندگان خدا، به سوى من بیایید، بندگان خدا، به سوى من بیایید. فلانى، به سوى من بیا، فلانى، به سوى من بیا. امّا آنان از کوه بالا مى‌ رفتند و به پشت سرشان نگاه نمى ‌کردند. احدى به سوى حضرت نیامد، امّا تیرها از هر سو بر او مى ‌بارید.
 +
مسلمانان فرارى تا کوه دویدند. از جمله فراریان احد، [[ابوبکر|ابوبکر]]<ref> منحة المعبود، ۲/ ۹۹؛ الطبقات الکبرى، ۳/ ۱۵۵؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۳۱؛ کنز العمّال، ۱۰/ ۲۶۸- ۲۶۹؛ حیاة الصحابة، ۲۷۲؛ دلائل الصدق، ۲/ ۳۵۹؛ سیره ابن کثیر، ۳/ ۵۸؛ مستدرک حاکم،۳/ ۲۷؛ مجمع الزوائد، ۶/ ۱۱۲؛ حیاة محمّد، ۲۵۶؛ لباب الآداب، ۱۷۹؛ الارشاد، ۵۰؛ صحیح مسلم، ۵/ ۱۷۸؛ شرح نهج البلاغه، ۱۳/ ۲۹۳؛ العثمانیه، ۳۳۹؛ الدر المنثور، ۲/ ۹۰؛ تفسیر رازى، ۹/ ۶۷. </ref>، [[عمر بن خطاب|عمر]]<ref>  الدر المنثور، ۲/ ۸۰؛ دلائل الصدق، ۲/ ۳۵۸؛ کنز العمّال، ۲/ ۲۴۲؛ حیاة الصحابة، ۳/ ۴۹۷؛ کنز العمّال، ۱/ ۲۳۸؛ فتح القدیر، ۱/ ۳۸۸؛ جامع البیان، ۴/ ۹۵؛ التبیان، ۳/ ۲۵- ۲۶؛ شرح نهج البلاغه، ۱۵/ ۲۲- ۲۴؛ المغازى، ۲/ ۶۰۹؛ غرایب القرآن، ۴/ ۱۱۳؛ العثمانیه، ۱۶۹؛ تفسیر رازى، ۹/ ۵۱. </ref>، [[طلحة بن عبیدالله|طلحه بن عبیدالله]]<ref> شرح نهج البلاغه، ۱۳/ ۲۹۳، ۱۴/ ۲۸۶؛ تاریخ الامم و الملوک، ۲/ ۱۹۹؛ الکامل فى التاریخ، ۲/ ۱۵۶؛ الثقات، ۱/ ۲۲۸؛ سیره ابن کثیر، ۳/ ۶۸؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۳۴؛ سیره ابن هشام، ۳/ ۸۸؛ الدر المنثور، ۲/ ۸۱؛ قاموس الرجال، ۲/ ۱۲۵؛ دلائل الصدق، ۲/ ۳۵۶؛ حیاة الصحابة، ۱/ ۵۳۱؛ المغازى، ۱/ ۲۸۰؛ شرح نهج البلاغه، ۱۴/ ۲۸۶؛ تفسیر القرآن العظیم، ۱/ ۲۱۴؛ نهج الحق، ۳۰۶- ۳۰۷؛ تفسیر خازن، ۱/ ۴۷۱ </ref>، [[سعد بن ابی وقاص|سعد بن ابى وقّاص]]<ref> دلائل الصدق، ۳/ ۳۵۶؛ تاریخ الامم و الملوک، ۲/ ۲۰۱؛ شرح نهج البلاغه، ۱۳/ ۲۱۳؛ المغازى، ۱/ ۲۸۰؛ مستدرک حاکم، ۳/ ۲۶ </ref> و دیگران هستند. [[عثمان بن عفان|عثمان]] سه روز فرارى بود.<ref> المغازى، ج ۱، ص ۲۳۷، ترجمه ارشاد، ص ۷۳(طبری، ۳۱۰ق)، ج ۴، ص ۱۴۵، ناشر: دار الفکر/تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۶۹، ناشر: دار الکتب العلمیة/أسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج ۴، ص ۶۳، تحقیق عادل أحمد الرفاعی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی/ السیرة النبویة، ج ۳، ص ۵۵ ؛/ المطالب العالیة بزوائد المسانید الثمانیة، ج ۱۷، ص ۳۴۷، تحقیق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزیز الشتری، ناشر: دار العاصمة/ دار الغیث/ الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج ۳، ص ۱۰۷۴، تحقیق علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل/ الوافی بالوفیات، ج ۲۰، ص ۶۱، تحقیق: أحمد الأرناؤوط وترکی مصطفى، ناشر: دار إحیاء التراث/ البدایة والنهایة، ج ۴، ص ۲۸ ۲۹،، ناشر: مکتبة المعارف) </ref> رسول خدا (ص) به او فرمود: «خیلى راه رفتید!».
  
فداكارى حضرت نقش بسزايى در حفظ جان پيامبر صلی الله علیه و آله داشت تا آن‌جا كه در اين جنگ، 70 زخم بر پيكرش وارد شد.<ref> مجمع البيان، ج‌ 2، ص‌ 826.</ref> وى در پايان جنگ از شمشير خميده و خون‌آلودش به نيكى ياد مى‌كند<ref> دلائل النبوه، ج‌ 3، ص‌ 283؛ البداية والنهايه، ج‌ 4، ص‌ 38.</ref> و برحسب بعضى نقل‌ها هنگام جنگ، شمشيرش شكست و پيامبر صلی الله علیه و آله شمشير خويش، ذوالفقار را به على عليه‌السلام داد<ref> تفسير قمى، ج‌ 1، ص‌ 143.</ref> و هر كس از مشركان كه به پيامبر صلی الله علیه و آله حمله مى‌كرد، به ‌وسيله على عليه‌السلام دفع مى‌شد.
+
===دفاع امیرالمؤمنین از رسول خدا(ص)===
 +
[[پرونده:لافتی الاعلی.jpg|۳۵۰px|thumb|left|]]
 +
هنگامى که مسلمانان پا به فرار گذاشتند، رسول خدا (ص) خشمگین شد و به اطراف خود نگریست. [[امام علی علیه السلام|على]] (ع) را در کنار خود دید. فرمود: ترا چه شده که به فرزندان پدرت نپیوستى؟ گفت: یا رسول اللّه، آیا پس از ایمان، کافر شویم؟
 +
شما الگوى من هستید.<ref> بحار الانوار، ۲۰/ ۹۵، ۱۰۷؛ روضه کافى، ۱۱۰. </ref>
  
به فرموده [[امام صادق]] عليه‌السلام پيامبر صلی الله علیه و آله جبرئيل را بين آسمان و زمين مشاهده كرد كه مى‌گفت: «لاسيف اِلاّ ذوالفقار ولا فتى اِلاّ علىّ»؛ پس امين وحى نازل شد و گفت: اى رسول خدا! اين نهايت فداكارى است. پيامبر صلی الله علیه و آله فرمود: على از من است و من از على هستم و جبرئيل افزود: من از هر دوى شما ‌هستم.<ref> مجمع‌البيان، ج ‌2، ص‌ 826‌؛ الكامل، ج ‌2، ص‌ 154.</ref>
+
پس از به شهادت رسیدن اصحاب و فرار سایرین، فوج ‌هاى مشرکین به سوى رسول خدا (ص) یورش آوردند. رسول خدا (ص) فرمود: على، اینان را از من دور کن. على (ع) به گروه‌هاى مشرکان حمله مى ‌کرد و آنان را پراکنده مى ‌ساخت و برخى را مى ‌کشت، آنان سواره بودند و على (ع) پیاده و چندان ضربت زد که پراکنده شدند و باز جمع شدند و على (ع) همچنان با شمشیر نبرد مى‌ کرد. [[جبرئیل|جبرئیل]] به پیامبر (ص) گفت: اى محمّد، این مواسات است و [[فرشتگان]] از مواسات این جوانمرد در شگفتند.
  
'''حركت به ‌سوى دامنه اُحُد:'''
+
پیامبر (ص) فرمود: چه چیزى او را از مواسات باز مى‌دارد که او از من و من از اویم. جبرئیل (ع) فرمود: من هم از شمایم. گوید: در آن شب سروشى از سوى آسمان بدون این که شخصى دیده شود، شنیده شد که چند بار چنین گفت:
 +
{{بیت|لا سیف الا ذوالفقار| و لا فتی الا علی}}
 +
چون از رسول خدا (ص) پرسیدند: این کیست؛ فرمود: جبرئیل است.<ref>  شرح نهج البلاغه، ۱۴/ ۲۵۰- ۲۵۱؛ ۱۳/ ۲۹۳؛ الاغانى، ۱۴/ ۱۸، الکامل فى التاریخ، ۲/ ۱۵۴؛ تاریخ الامم و الملوک، ۲/ ۱۹۷؛ فرائد السمطین، ۱/ ۲۵۷؛ مجمع الزوائد، ۶/ ۱۱۴؛ کنز العمّال، ۱۵/ ۱۲۶؛ البدایة و النهایه، ۶/ ۵؛ اللآلى المصنوعه، ۱/ ۳۵۶؛ تفسیر قمى، ۱/ ۱۱۶؛ بحار الانوار، ۲۰/ ۵۴؛ الارشاد، ۴۶؛ روضه کافى، ۱۱۰؛ حیاة الصحابة، ۱/ ۵۵۹، ربیع الابرار، ۱/ ۸۳۳؛ مناقب خوارزمى، ۱۰۳؛ غایة المرام، ۴۵۷؛ الریاض النصره، ۳/ ۱۳۱؛ الغدیر، ۲/ ۵۹- ۶۲. </ref>
  
هنگامى كه شعله جنگ فروكش كرد و از حملات دشمن كاسته شد، پيامبر به همراه جمعى از اصحاب به دامنه كوه اُحد پناه بردند. گروهى از اصحاب كه با ديدن وى خوشحال شدند و به ‌سبب فرارشان از جنگ، ابراز شرمندگى كردند، مورد سرزنش حضرت قرار گرفتند.<ref> السيرة النبويه، ابن‌كثير، ج‌ 2، ص‌ 343؛ تاريخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 67‌؛ روض‌الجنان، ج‌ 5‌، ص‌ 94.</ref>
+
آن حضرت در روز احد جراحات ‌زیادى برداشت. [[انس بن مالک|انس بن مالک]] گفت: آن روز على (ع) را نزد رسول خدا (ص) آوردند، در حالى که شصت و چند زخم نیزه، شمشیر و تیر در بدن داشت. رسول خدا (ص) بر روى زخم‌ها دست مى‌کشید و چنان التیام پیدا مى ‌کرد که گویى اصلا زخمى نبوده است.<ref> بحار الانوار، ۲۰/ ۲۳؛ مجمع البیان، ۲/ ۵۰۹. </ref>
 +
===بازگشت مسلمانان برای یاری پیامبر و پایان جنگ===
  
ابى ‌بن خلف كه بارها در [[مكه]] پيامبر را به [[مرگ]] تهديد مى‌كرد و حضرت در پاسخ مى‌فرمود: انشاءاللّه من تو را خواهم كشت، در دامنه كوه اُحد به پيامبر صلی الله علیه و آله گفت: نجات نيابم اگر تو نجات يابى. اصحاب خواستند او را بكشند كه خود حضرت با نزديك شدن ابىّ ‌بن خلف نيزه‌اى به سويش پرتاب كرد. نيزه بر گردنش (فاصله بين كلاه ‌خود و زره) اصابت كرد و بر زمين افتاد.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 250؛ تاريخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 67‌ـ‌68.</ref> بنابر نقلى، آيه «و‌ما رَمَيتَ اِذ رَمَيتَ ولكِنَّ اللّهَ رَمى‌...»([[سوره انفال]]/8، 17) در اين‌باره نازل شده است.<ref> اسباب النزول، ص‌ 192.</ref>
+
کعب بن مالک نخستین فردى بود که پیغمبر (ص) را شناخت. او چشمان حضرت را از زیر کلاه‌خود دید که مى‌درخشد، فریاد کشید، مسلمانان، شما را بشارت باد که رسول خدا (ص) اینجاست. حضرت او را به سکوت فرمود.
 +
سپس مسلمانان تک تک و گروه گروه به رسول خدا (ص) پیوستند. حضرت آنان را به جنگ تحریض و ترغیب مى‌کرد و به رغم این که شمارشان کم بود، جنگ نمایانى کردند، امّا صخره‌نشینان همه یا بیشترشان به جنگ بازنگشتند و همچنان بر روى صخره آرام نشستند.
 +
حتى گفته مى‌شود، در روز احد کار بر شمارى از مردم سخت شد و از آن ترسیدند که کفّار بر آنان چیره شوند. مردى به رفیقش گفت: من پیش فلان یهودى مى‌روم و به او پناهنده مى‌شوم و چون او به آیین یهود مى‌گرایم، باشد که اگر واقعه‌اى رخ دهد یا حادثه‌اى پیش آید، به دردم بخورد. دیگرى گفت:
 +
من نزد فلان نصرانى شام مى‌روم و چون او مسیحى مى‌شوم. پس خداوند نازل ‌فرمود:
 +
یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیهُودَ وَ النَّصارى‌ أَوْلِیاءَ.<ref> مائده (۵) </ref>
 +
اى کسانى که ایمان آورده‌اید؛ یهود و نصارا را دوستان (خود) مگیرید.
  
'''مثله كردن شهيدان:'''
+
رسول خدا (ص) بر آن شد که نیروهاى خود را به موقعیت نخست برگرداند تا همانند قبل، کوه احد پشت سر آنان قرار گیرد و فقط از یک جبهه با دشمن در جنگ باشند.<ref> تفسیر قمى، ۱/ ۱۱۵؛ بحار الانوار، ۲/ ۵۴. </ref> دقیقا همانند نقشه نخست که پشت به کوه، آرایش نظامى گرفته بودند. این آرایش جدید مشرکان را مرعوب کرد.
 +
آنان وقتى دیدند، مسلمانان به پایگاه‌هاى نخست خود بازگشته و نیروهاى پراکنده‌شان را فراهم نموده، با روحیه بالا با نظم و آرایش جدید آماده رزم هستند، وحشت کردند که مبادا مسلمانان دوباره بر آنان چیره شوند و همچون لحظات نخست جنگ، آن‌ها را در هم شکنند. از این رو ترجیح دادند که پایان جنگ را اعلام نمایند و به سلامت عقب نشینند. در این هنگام ابو سفیان پایان جنگ را اعلام کرد. بدین ترتیب که بالاى کوه ایستاد و با صداى بلند گفت:
 +
اعل هبل: زنده و بلند مرتبه باد هبل. ابو سفیان مى‌خواست چنین وانمود کند که این پیروزى ظاهرى مؤید دین و خداى او هبل است. پس رسول خدا (ص) پاسخ داد: اللّه اعلى و اجل: خداوند بلندمرتبه‌تر و شکوهمندتر است.
 +
ابو سفیان گفت: نعمت را تمام کرد، پیروزى در جنگ نوبتى است. امروز در مقابل روز بدر. گفت: چنین نیست که کشتگان ما، در بهشت خواهند بود و کشتگان شما در آتش‌<ref> الثقات، ۱/ ۲۳۱؛ مجمع البیان، ۲/ ۵۰۹؛ تفسیر القرآن العظیم: ۱/ ۴۱۳؛ تفسیر قمى، ۱/ ۱۱۷ </ref> ابوسفیان افزود: وعده ما سال دیگر در منطقه بدر؛ و رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود تا به او پاسخ مثبت دهند.پس از آن سپاه قریش عازم مکه شد.
  
زنان قريش كه ميدان جنگ را از رزمندگان اسلام خالى ديدند براى انتقام بيشتر، پيكر شهيدان را مُثله كردند. اين عمل آن‌قدر زشت و ننگين بود كه حتى ابوسفيان هم از دستور دادن به آن برائت جست.<ref> السيرة النبويه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 94؛ الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 36.</ref> هند، همسر ابوسفيان شكم حمزه را پاره كرد؛ جگر او را بيرون آورد و به دندان گرفت.<ref> تاريخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 70؛ السيرة النبويه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 91.</ref>
+
===حضور زنان مسلمان در جنگ احد===
  
'''زنان مسلمان در اُحُد:'''
+
در جنگ ۱۴ نفر از زنان انصار مهاجر حضور داشتند که وظایف مانند: سقایت، مداوای مجرومان و طبخ غذا را برعهده داشتند.<ref>المغازى/ترجمه،متن،ص:۱۸۰ </ref> از جمله این زنان می توان به [[حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها|حضرت زهرا]](س)، [[ام ایمن|ام ایمن]]، حمنه، ام سلیم و ام عماره(نسبیه) اشاره کرد.<ref> ابن اثیر ، ج ۶ ص ۷۰، </ref>
  
در پيكار اُحُد، شمارى از زنان مسلمان جهت مداواى مجروحان و تعدادى جهت امدادرسانى به رزمندگان اسلام حضور داشتند و هنگامى كه جان [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله را در خطر ديدند، مردانه از او دفاع كردند. بر حسب بعضى روايات در روز اُحُد 14 زن از ‌جمله آن‌ها فاطمه عليها‌السلام دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله آب و غذا به جبهه حمل مى‌كردند و به مجروحان تشنه آب مى‌نوشاندند و آن‌ها را مداوا مى‌كردند،<ref> دلائل النبوه، ج‌ 3، ص‌ 214؛ المغازى، ج‌ 1، ص‌ 249.</ref> فاطمه عليهاالسلام با دست خويش خون از صورت رسول خدا صلی الله علیه و آله پاك مى‌كرد و با آبى كه على عليه‌السلام از مهراس (آبى در كوه‌اُحُد) آورده بود، زخم‌هاى پدر را مى‌شست.<ref> الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 37؛ المغازى، ج‌ 1، ص‌ 249.</ref>
+
برای نمونه از حضور زنان در احد می توان به این روایت زیر اشاره کرد:
  
زنان ديگرى چون اُمّ ايمن و عايشه و امّ سليم و حمنه، دختر جحش بدين منظور در جبهه نبرد حاضر شده بودند.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 249‌ـ‌250.</ref> نُسيبه دختر كعب (اُمّ عَماره) كه در روز اُحُد شاهد فرار سپاه اسلام بود، نقل مى‌كند: تعداد كسانى‌ كه از رسول خدا صلی الله علیه و آله دفاع مى‌كردند، از 10‌نفر كمتر بودند كه من و شوهر و دو فرزندم از ‌جمله آن‌ها بوديم.
+
#چون پیغمبر مجروح شد، على با سپر خود براى او (حضرت) از محلى بنام مهزاس آب آورد و خون را شست ولى خون جارى مى‌شد و بند نمى ‌آمد، فاطمه (دختر پیغمبر) او را در بغل کشید و سخت گریست سپس پاره حصیرى را سوزاند و خاکستر آن را بر زخم او (حضرت او) نهاد که خون را بند آورد.<ref>الکامل/ترجمه،ج‌۷،ص:۱۷۷ </ref>
 +
#امّ عمارة که نام وى «نسیبه» است، مى‌ گوید: من براى رسانیدن آب به سربازان اسلام در «احد» شرکت کردم، تا آنجا که دیدم نسیم فتح به جانب مسلمانان وزید. اما چیزى نگذشت که یک مرتبه ورق برگشت. مسلمانان شکست خورده پا به فرار گذاشتند. جان پیامبر در معرض خطر قرار گرفت، وظیفه خود دیدم تا سر حدّ مرگ، از پیامبر اسلام دفاع کنم. مشک آب را به زمین گذاشتم و با شمشیرى که به دست آورده بودم، از حملات دشمن مى‌ کاستم و گاهى تیراندازى مى ‌کردم. منظره دفاع این بانو، به قدرى براى پیامبر مایه خرسندى بود که درباره این بانو چنین فرمود: لمقام نسیبة بنت کعب الیوم خیر من فلان و فلان؛ موقعیت این بانوى فداکار امروز از فلانى و فلانى بالاتر است. <ref> بن ابى الحدید مى‌نویسد: راوى حدیث به پیامبر خیانت ورزیده زیرا صریحا نام آن دو نفر را که پیامبر اسم آن‌ها را برده ذکر نکرده است. ولى من گمان مى‌کنم، لفظ فلان و فلان کنایه از همان شخصیت‌هایى است که پس از رسول خدا منصب‌هاى بزرگ در میان مسلمانان پیدا کردند و راوى از نظر احترام و ترس از موقعیت، مطلب را در پرده گفته است. </ref>
  
فداكارى او در حفظ جان رسول خدا صلی الله علیه و آله به ‌گونه‌اى بود كه به فرموده حضرت، به هر سو كه مى‌نگريستم. اُمّ عمارة را مى‌ديدم كه از من دفاع مى‌كرد<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 270‌ـ‌271.</ref> تا آن‌جا كه جراحت‌هاى بسيارى بر او وارد شد و حضرت فرمود: مقام نُسيبه امروز جایگاهى بهتر از فلان و فلان است و نقل شده است كه هنگام وفات، 13 زخم بر تن داشت.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 269‌ـ‌270.</ref>
+
==پس از جنگ احد==
  
'''لحظات پايانى جنگ:'''
+
===شمار شهدای جنگ احد===
 +
[[پرونده:مزار شهدای احد.jpg|۴۰۰px|thumb|left|مزار شهدای احد پس از تخریب توسط سلفی های وهابی]]
 +
در جنگ احد هفتاد نفر از مسلمانان به شهادت رسیدند: چهار نفر از [[مهاجرین|مهاجران]] و شصت و شش نفر از [[انصار]]<ref>  المغازى، ۱/ ۳۰۰؛ سیره حلبى، ۲/ ۲۵۵؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۴۶ </ref> هفتاد نفر نیز مجروح شدند. بسیارى از زنان انصار چند تن از بستگان خویش را در این جنگ از دست داده بودند. همسر عمرو بن جموح، جنازه شوهر، فرزند و برادرش را بر روى شتر انداخته به سوى شهر مى‌ آمد. او مى‌گفت: همین که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم سالم است، هر مصیبتى را سبک مى‌کند. شتر او که در رفتن به سوى شهر تأمل مى‌کرد، وقتى به سمت احد باز گردانده شد به سرعت حرکت کرده و رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم آنان را در احد دفن کرد.<ref>  المغازى، ج ۱، ص ۲۶۵؛ بسیارى از مصیبت دیدگان همین که سلامتى رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را مى‌شنیدندآرام مى‌گرفتند، نک: المغازى، ج ۱، صص ۲۹۲- ۲۹۱ </ref>رسول خدا در راه به حَمْته دختر جحش رسید. ابتدا او را بخاطر شهادت برادرش عبد الله تسلیت گفت و زن صبورى کرد. بعد بخاطر شهادت دایى او حمزه؛ آنگاه به خاطر شهادت مصعب شویش، و این جا بود که حَمْته فریاد کشید و رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:
 +
شوهر براى زن منزلت ویژه‌اى دارد.<ref>  المغازى، ج ۱، ص ۲۶۵؛</ref> بسیارى از مصیبت دیدگان همین که سلامتى رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را مى ‌شنیدند آرام مى‌گرفتند.<ref> نک: المغازى، ج ۱، صص ۲۹۲- ۲۹۱ </ref>
  
ابوسفيان به كنار كوه و نزديك شِعْبى كه [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله و يارانش در آن بودند آمد و گفت: يا محمد! جنگ و پيروزى به نوبت است. روزى به جاى روز بدر.
+
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در وقت دفن مصعب که از فرزندان اشراف مکه بود فرمود: تو را در مکه مى ‌دیدم در حالى که هیچ کس لباس بهتر از تو نداشت اما اکنون چنین خاک آلود در بُردى به خاک افتاده‌اى‌.<ref>  السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، صص ۱۲۷- ۱۲۸ (در برخى آنها اختلاف و نک: دلائل النبویه، ج ۳، ص ۲۳۸ </ref>
  
حضرت به مسلمانان فرمود: به او پاسخ دهند كه ما با شما مساوى نيستيم. كشته‌هاى ما در [[بهشت]] و كشته‌هاى شما در جهنم هستند. ابوسفيان گفت: «إنّ لنا العُزّى ولاعُزّى لكم». پيامبر فرمود: «اللّه مولانا ولامولى لكم».
+
شمارى از شهدا در همان احد مدفون شدند، تعدادى دیگر را به مدینه آورده و در بقیع دفن کردند دو نفر نیز در قباء مدفون شدند. این کار بدون اطلاع پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم بود اما وقتى حضرت از آن آگاهى یافت که دیگر انتقال آنان به احد ناممکن بود. جنازه شهداء بیشتر دو نفر دو نفر وگاه سه نفر در یک قبر نهاده مى‌ شد. رسول خدا (ص) مسلمانان را مى ‌فرمود به زیارت شهداى احد بروید و بر آنان سلام کنید. فاطمه (س) دختر رسول خدا (ص) هر دو سه روز یک بار به زیارت شهداى احد مى‌رفت و کنار قبر آنان مى‌ گریست و دعا مى ‌کرد.<ref> المغازى، ۱/ ۳۱۳- ۳۱۴ </ref>
  
ابوسفيان گفت: «اُعل هُبل اُعل هُبل». پيامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «اللّه أَعلى و‌أجلّ».<ref> الكامل، ج‌ 2، ص‌ 160؛ مجمع‌البيان، ج‌ 2، ص‌ 844‌.</ref>ابوسفيان هنگام بازگشت، گفت: وعده ما و شما در بدر سال آينده است.<ref> السير والمغازى، ص‌ 334؛ دلائل النبوه، ج‌ 3، ص‌ 213.</ref>
+
===شمار کشته‌های قریش در جنگ احد===
  
'''حركت مشركان به ‌سوى مكه:'''
+
در جنگ احد هجده نفر از مشرکان قریش کشته شدند.<ref>  مجمع البیان، ۲/ ۵۰۰؛ بحار الانوار، ۲۰/ ۲۲ </ref> شمار کشته‌ هاى قریش را در این جنگ، بیست و دو، بیست و سه<ref> سیره مغلطاى، ۵۰؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۷ </ref> و بیست و هشت نفر<ref> شرح نهج البلاغه، ۱۵/ ۵۴. </ref> هم گفته ‌اند.
  
سپاه قريش كه از پيروزى سرمست بود، با به جاى گذاشتن 22 كشته<ref> السيرة النبويه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 129؛ تاريخ‌يعقوبى، ج‌ 2، ص‌ 48.</ref> با سرعت به ‌سوى مكه حركت كرد. مسلمانان خوف آن را داشتند كه مشركان به مدينه هجوم ببرند؛ از اين‌رو پيامبر صلی الله علیه و آله به على عليه‌السلام فرمود در پى آنان برو. اگر شتران خود را سوار شدند و اسب‌ها را يدك كشيدند، آهنگ مكه كرده‌اند و اگر بر اسب‌ها سوار‌شدند و شترها را پيش راندند، آهنگ [[مدينه]] دارند. در اين صورت به خدا سوگند! در همان مدينه با آنان مى‌جنگم. على عليه‌السلام پس از بازگشت گزارش داد كه آن‌ها بر شترها سوار شدند و راه مكه در پيش گرفتند.<ref> تاريخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 71؛ المنتظم، ج‌ 2، ص‌ 269‌ـ‌270.</ref>
+
[[امام علی علیه السلام|امیر المؤمنین على]] (ع) در جنگ احد، دوازده مرد را کشت.<ref> شرح نهج البلاغه، ۱۵/ ۵۴ </ref> همچنین پیامبر اکرم از جنگِ چند تن از اصحاب خویش ستایش کرد: على علیه السلام، [[سهل بن حنیف|سهل بن حنیف]]، [[ابودجانه انصارى|ابودجانه]]، عاصم بن ثابت و حارث بن صمه.<ref> السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۱۰۰؛ المغازى، ج ۱، ص ۲۴۹ </ref>
  
'''خاكسپارى شهيدان:'''
+
===جنگ احد در قرآن===
  
مسلمانان براى اطلاع از همرزمان خويش و دفن شهيدان به ميدان نبرد بازگشتند. در اين روز، 70<ref> الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 33؛ انساب الاشراف، ج‌ 1، ص‌ 400.</ref> تن از سپاه اسلام به شهادت رسيده بودند و تعداد بسيارى مجروح ‌شدند.
+
ابن عوف گفته است: اگر برآنید تا حکایت احد را بدانید آیه یکصدوبیست به بعد [[سوره آل عمران]] را بخوانید در آن صورت، گویى که در احد با ما بوده‌اید.<ref> المغازى، ج ۱، ص ۳۱۹؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۲۷ </ref> ابن اسحاق نیز مى ‌گوید که شصت آیه از سوره آل عمران به جنگ احد اختصاص دارد.<ref> . السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۱۰۶ </ref> شمارى از آیات به صراحت درباره وقایع احد بوده و برخى از آنها، بطور غیر صریح به نکاتى کلى اشاره دارد.
  
[[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله با همراهانش بر پيكر شهيدان [[نماز]] گزارد و مسلمانان را از حمل پيكر شهيدان به [[مدينه]] نهى كرد و هنگام خاكسپارى آن‌ها فرمود: بنگريد هر كدام از اين شهيدان كه بيشتر حافظ [[قرآن]] است، پيكرش را در قبر جلوتر از ديگران قرار ‌دهيد.<ref> السيرة النبويه، ابن‌هشام، ج3، ص97ـ98؛ الكامل، ج‌ 2، ص‌ 162ـ163.</ref>
+
==پانویس==
 
+
<references />
در اين پيكار، بزرگانى چون حمزه عموى پيامبر صلی الله علیه و آله و مُصعب‌ بن عمير، سعد بن ربيع، عبدالله‌ بن جحش، عمرو ‌بن جموح، عبدالله‌ بن جبير، حنظله غسيل ‌الملائكه و... به شهادت رسيدند.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 300‌ـ‌307.</ref>
 
 
 
پس از غزوه اُحُد، [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله سالى يك بار به زيارت قبور شهيدان اُحُد مى‌رفت. هنگامى كه به وادى اُحُد مى‌رسيد با صداى بلند خطاب به آنان مى‌فرمود: «السلام عليكم بما صبرتم فنعم عقبى‌الدار». به اين سيره، خلفاى بعدى و بسيارى از صحابه عمل مى‌كردند و [[حضرت فاطمه]] زهرا عليهاالسلام هر دو سه روز يك ‌بار به زيارت شهيدان اُحُد مى‌رفت.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 313؛ دلائل النبوه، ج‌ 3، ص‌ 306‌ـ‌308.</ref>
 
 
 
'''پى‌آمدهاى شكست اُحُد:'''
 
 
 
# مشركان كه پس از پيروزى احساس غرور مى‌كردند، تصميم گرفتند از بين راه [[مدينه]] باز‌گردند و براى هميشه به حيات اسلام (به ‌ويژه شخص پيامبر صلی الله علیه و آله) خاتمه دهند كه به غزوه حمراء الاسد انجاميد.<ref> السيرة النبويه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 101‌ـ‌102؛ سيره ‌[[رسول ‌خدا]] صلی الله علیه و آله، ج 1، ص 475.</ref> (=> ‌حمراءالاسد/ غزوه)
 
 
 
# يهوديان مدينه مى‌پنداشتند كه توان نظامى مسلمانان پس از شكست اُحُد كاهش يافته است؛ بدين جهت درصدد شورش در مدينه برآمدند.<ref> نمونه، ج‌ 3، ص‌ 78؛ فرازهايى از تاريخ پيامبر، ص‌ 311.</ref> (=>‌ بنى‌نضير)
 
 
 
# اقتدار مسلمانان ميان قبايل خارج از مدينه متزلزل شده بود تا جايى كه آن‌ها درصدد معارضه با مسلمانان برآمدند.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 340.</ref>
 
 
 
# جوسازى منافقان بر ضد مسلمانان در مدينه و اين ‌كه علت شكست اُحُد را مخالفت پيامبر صلی الله علیه و آله با نظر عبدالله‌ بن ابى معرفى كردند.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 317.</ref>
 
 
 
از پى‌آمدهاى مثبت اين شكست، جدايى صف مؤمنان از منافقان است<ref> الدرالمنثور، ج‌ 2، ص‌ 368‌ـ‌369.</ref> كه [[قرآن]] هم بدان اشاره كرده است: «و‌ما اَصبَكُم يَومَ التَقَى الجَمعانِ فَبِاِذنِ اللّهِ ولِيَعلَمَ المُؤمِنِين × ولِيَعلَمَ الَّذينَ نافَقوا‌...». ([[سوره آل عمران]]/3، 166‌ـ‌167)
 
 
 
'''مباحث قرآنى اُحُد:'''
 
 
 
قرآن در آيات متعددى از سوره آل عمران/3 به ابعاد گوناگون غزوه اُحُد پرداخته است. به گفته عبدالرحمن عوف، اگر كسى بخواهد درباره جنگ اُحد آگاه شود، آيه ‌120 به بعد سوره آل عمران/3 را بخواند.
 
 
 
با اين كار گويا در اين جنگ حاضر بوده است.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص ‌319؛ السيرة النبويه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 106.</ref> به گفته محمد ‌بن اسحاق، 60 آيه از [[سوره آل عمران]] به جنگ اُحُد اختصاص دارد.<ref> السيرة النبويه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 106.</ref> اين آيات لحن نكوهش دارد و مؤمنان را به ‌سبب سستى در جنگ و ضعف در اراده سرزنش كرده است.<ref> الميزان، ج‌ 4، ص‌ 5؛ السيرة النبويه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 106.</ref>
 
 
 
افزون بر آيات سوره آل عمران، آيات ديگرى نيز چون آيه‌ 17 و 36‌ـ‌37 [[سوره انفال]]/8؛ 126‌ـ‌127 [[سوره نحل]]/16 و 62 [[سوره نور]]/24 هم درباره غزوه اُحد نازل شده است.<ref> [[بحارالانوار]]، ج‌ 20، ص‌ 57، 63، 79؛ اسباب‌النزول، ص‌ 152 و 195.</ref> شمارى از اين آيات به صراحت به وقايع اُحد پرداخته است و برخى به ‌طور غيرصريح و به نكاتى كلى اشاره دارد. در اين آيات به موضوعاتى چون تهديد و نكوهش مشركان، سرزنش منافقان، وعده پيروزى و يارى مؤمنان، عوامل شكست در جنگ، شايعه قتل [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله، هشدار به مؤمنان، دلدارى به مؤمنان، مثله كردن شهيدان، مقام شهيدان و آرامش پس از جنگ پرداخته است.
 
 
 
'''تهديد و نكوهش مشركان:'''
 
 
 
مشركان قريش كه از ابتداى بعثت با [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله مخالفت مى‌كردند و همواره مسلمانان را آزار مى‌دادند، در آيات متعددى از ‌جمله آيات مربوط به غزوه اُحُد مورد عتاب و سرزنش خداوند قرار گرفتند: «لِيَقطَعَ طَرَفـًا مِنَ الَّذينَ كَفَروا اَو يَكبِتَهُم فَيَنقَلِبوا خائِبين».<ref> جامع البيان، مج‌ 3، ج‌ 4، ص ‌113.</ref> ([[سوره آل عمران]]/3، 127)
 
 
 
در اين آيه، مشركان به عذاب و ذلت دنيايى تهديد شده‌اند و در آيه‌ 151 سوره آل عمران/3 مى‌فرمايد: بزودى در دل‌هاى كافران به ‌سبب مشرك شدنشان بيم و هراس افكنيم: «سَنُلقى فى قُلُوبِ الَّذينَ كَفَروا الرُّعبَ بِما اَشرَكوا بِاللّهِ‌...» و در آيات بعدى، خداوند به مشركان هشدار مى‌دهد كه مهلت يافتن آنان نه به جهت حقانيت است؛ بلكه فرصت يافتن براى افزايش گناهان و در نتيجه گرفتارى به عذاب خوار‌كننده است: «و‌لا‌يَحسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا اَنَّما نُملى لَهُم خَيرٌ لاَِنفُسِهِم اِنَّما نُملى لَهُم لِيَزدادُوا اِثمـًا و لَهُم عَذابٌ مُهِين». (سوره آل عمران/3، 178)
 
 
 
از سوى ديگر خداوند عذاب بزرگ قيامت را به آنان يادآورى مى‌كند: «اِنَّ الَّذينَ اشتَرَوُا الكُفرَ بِالايمنِ لَن يَضُرُّوا اللّهَ شيــًا و لَهُم عَذابٌ اَليم». (سوره آل عمران/3، 177)
 
 
 
'''منافقان در جنگ:'''
 
 
 
يكى از آثار مهم جنگ اُحُد جدا شدن صف مؤمنان از منافقان بود كه در آيات قرآن بدان تصريح شده است: «و ‌ما ‌اَصبَكُم يَومَ التَقَى الجَمعانِ فَبِاِذنِ اللّهِ ولِيَعلَمَ المُؤمِنِين × ولِيَعلَمَ الَّذينَ نافَقوا‌...». ([[سوره آل عمران]]/3، 166‌ـ‌167)
 
 
 
نفاق عبدالله‌بن اُبى در هجرت پيامبر صلی الله علیه و آله به [[مدينه]] ريشه دارد؛ زيرا اوس و خزرج پيش از هجرت مصمم بودند او را فرمانرواى خود كنند؛ اما با حضور [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله در مدينه و پيمان با او، اين تصميم خود به خود از ميان رفت<ref> السيرة النبويه، ابن‌هشام، ج ‌2، ص ‌588؛ بحارالانوار، ج 19، ص 107‌ـ‌108؛ فروغ ابديت، ج 1، ص 450.</ref> و غزوه اُحُد باعث شد كه او و طرفدارانش به ‌طور آشكار در برابر تصميم رسول ‌خدا صلی الله علیه و آله به مخالفت برخيزند و مورد خشم و غضب الهى قرار گيرند:<ref> التبيان، ج‌ 3، ص‌ 36.</ref> «اَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضونَ اللّهِ كَمَن باءَ بِسَخَط مِنَ اللّهِ و مَأوهُ جَهَنَّمُ‌...». (سوره آل عمران/3،162)
 
 
 
خداوند در آيه ديگر مخالفت آن روز عبدالله بن اُبى و طرفدارانش را به كفر، نزديكتر تا به [[ايمان]] مى‌داند و از آنان به ‌صورت كسانى‌ كه به زبان چيزى مى‌گويند كه در دل بدان معتقد نيستند ياد مى‌كند: «...هُم لِلكُفرِ يَومَئِذ اَقرَبُ مِنهُم لِلايمنِ يَقولونَ بِاَفوهِهِم ما لَيسَ فى قُلوبِهِم واللّهُ اَعلَمُ بِما يَكتُمون».<ref> غررالتبيان، ص‌ 231.</ref> (سوره آل عمران/3، 167)
 
 
 
كارشكنى منافقان، افزون بر كاهش يك سوم از سپاه اسلام<ref> السيرة النبويه، ابن‌هشام، ج ‌3، ص‌ 64‌؛ تفسير ثعالبى، ج‌ 1، ص‌ 311.</ref> سبب ترديد و سستى در برخورد با منافقان در قسمتى ديگر از سپاه اسلام شد: «فَما لَكُم فِى المُنفِقينَ فِئَتَينِ‌...».([[سوره نساء]]/4،88)<ref> اسباب النزول، ص‌ 138.</ref> كه اگر لطف خداوند به مؤمنان نبود، آنان نيز با پيامبر صلی الله علیه و آله مخالفت مى‌كردند.<ref> كشف الاسرار، ج‌ 2، ص‌ 260.</ref>
 
 
 
خداوند در اين باره مى‌فرمايد: «اِذ‌هَمَّت طَائِفَتانِ مِنكُم اَن تَفشَلا واللّهُ ولِيُّهُما». ([[سوره آل عمران]]/3،122) اين دو طايفه، بنوسلمه و بنوحارث از انصار يا طايفه‌اى از انصار و طايفه‌اى از مهاجران بودند.<ref> مجمع‌البيان، ج 2، ص 824‌؛ الكشاف، ج 1، ص 409.</ref> به گفته طبرى آنچه سبب سستى و تصميم به بازگشت اين دو طايفه شد، ضعف ايمان يا نفاق آن‌ها نبود؛ بلكه بازگشت عبدالله‌ بن اُبى و سخنان وى بود.<ref> جامع‌البيان، مج‌ 3، ج‌ 4، ص‌ 98.</ref>
 
 
 
تبليغات سوء آنان حتى پس از خاتمه جنگ نيز ادامه داشت و مسلمانان را سرزنش مى‌كردند كه اگر در اين جنگ از ما پيروى مى‌كرديد، شكست نمى‌خورديد و كشته نمى‌داديد. خداوند در پاسخ به آنان مى‌فرمايد: اگر راست مى‌گوييد، مرگ را از خودتان دور كنيد: «قُل فَادرَءوا عَن اَنفُسِكُمُ المَوتَ اِن كُنتُم صدِقين». ([[سوره آل عمران]]/3،168) تبليغات منافقان چه بسا باعث ضعف و تزلزل در عقيده بعضى از مسلمانان شده بود؛ بدين جهت خداوند مسلمانان را از پيروى آنان برحذر داشت؛ زيرا سبب بازگشت از دينشان مى‌شود: «ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا اِن تُطيعوا الَّذينَ كَفَروا يَرُدّوكُم عَلى اَعقبِكُم فَتَنقَلِبوا خسِرين». (سوره آل عمران/3،149)
 
 
 
به فرموده [[امام على]] عليه‌السلام مقصود از كافران در اين آيه منافقانند كه روز اُحُد به مؤمنان گفتند: به دين پيش و ميان برادران خود باز‌گرديد.<ref> روض الجنان، ج‌ 5، ص‌ 103.</ref>
 
 
 
'''وعده يارى و پيروزى در جنگ:'''
 
 
 
از برخى آيات استفاده مى‌شود كه خداوند، پيش از اُحُد به مسلمانان وعده يارى و پيروزى در اين جنگ را داده بود<ref> تفسير ابن‌كثير، ج‌ 1، ص‌ 420.</ref> و تا آن زمان كه مؤمنان از دستورهاى پيامبر صلی الله علیه و آله پيروى مى‌كردند، به وعده خويش وفا كرد؛<ref> جامع البيان، مج‌ 3، ج‌ 4، ص‌ 169.</ref> اما سستى و نافرمانى مسلمانان باعث تغيير سرنوشت جنگ شد: «و‌لَقَد صَدَقَكُمُ اللّهُ وعدَهُ اِذ تَحُسّونَهُم بِاِذنِهِ حَتّى اِذا فَشِلتُم و تَنزَعتُم فِى الاَمرِ و عَصَيتُم مِن بَعدِ ما اَركُم ما تُحِبّونَ مِنكُم مَن يُريدُ الدُّنيا ومِنكُم مَن يُريدُ الأخِرَةَ‌...». ([[سوره آل عمران]]/3،152) به گفته مشهور مفسران، خداوند تا آن هنگام كه پاسداران كوه عينين سنگرشان را رها نكردند، به وعده‌اش عمل كرد.<ref> جوامع‌الجامع، ج‌ 1، ص‌ 211؛ جامع‌البيان، مج‌ 3، ج‌ 4، ص‌ 169 و 171.</ref>
 
 
 
درباره اين‌كه خداوند در كجا به مسلمانان چنين وعده‌اى داده چند نظر است:
 
 
 
# از آيات متعددى استفاده مى‌شود كه خداوند، مؤمنان و كسانى‌ كه او را يارى كنند، يارى مى‌كند. ([[سوره محمد]]/47،7؛ [[سوره حج]]/22، 40 و‌...)<ref> المنار، ج‌ 4، ص‌ 181.</ref>
 
 
 
# [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله پيش از جنگ به مسلمانان وعده پيروزى داده بود و وعده رسول خدا، همان وعده الهى است.<ref> مجمع‌البيان، ج‌ 2، ص‌ 858؛ جامع‌البيان، مج‌ 3، ج‌ 4، ص‌ 166؛ تاريخ طبرى، ج ‌2، ص‌ 60.</ref>
 
 
 
# خداوند پيش از جنگ با نازل كردن آياتى بر پيامبرش به مؤمنان در اين جنگ وعده يارى داده بود. بر حسب بعضى نقل‌ها، آن هنگام كه مؤمنان مشركان را مشاهده كردند، به پيامبر گفتند: آيا خداوند ما را در اين جنگ يارى نمى‌كند آن‌طور كه در غزوه بدر كمك كرد؟ حضرت فرمود:<ref> جامع‌البيان، مج‌ 3، ج‌ 4، ص‌ 105.</ref>
 
 
 
«...اَلَن يَكفِيَكُم اَن يُمِدَّكُم رَبُّكُم بِثَلثَةِ ءالف مِّنَ المَلئِكَةِ مُنزَلين» (سوره آل عمران/3،124) و همچنين در آيه‌ 125 خداوند به مؤمنان وعده يارى و كمك داده است به شرط آن ‌كه تقوا و صبر را پيشه كنند:<ref> مجمع البيان، ج‌ 2، ص‌ 858.</ref> «بَلى اِن تَصبِروا و تَتَّقوا و يَأتوكُم مِن فَورِهِم هذا يُمدِدكُم رَبُّكُم بِخَمسَةِ ءالف مِنَ المَلـئِكَةِ‌...».
 
 
 
به گفته بعضى از مفسران وعده يارى خداوند به ‌وسيله ملائكه در اين آيات به غزوه اُحُد مربوط است؛ اما از آن‌جا كه مسلمانان از جنگ گريختند، خداوند به آن‌ها كمك ‌نكرد.<ref> جامع‌البيان، مج ‌3، ج‌ 4، ص‌ 105.</ref>
 
 
 
بر حسب نقلى ديگر فقط وعده يارى به ‌وسيله‌ 5000 فرشته در آيه‌ 125 [[سوره آل عمران]] به اُحد مربوط است و وعده يارى به ‌وسيله 3000 فرشته به غزوه بدر ارتباط دارد.<ref> التبيان، ج‌ 2، ص‌ 579.</ref> گرچه وعده يارى مؤمنان به ‌وسيله ملائكه در اُحد از آيات استفاده مى‌شود به گفته ابن ‌عباس، ملائكه جنگ نكردند مگر در غزوه بدر.<ref> مجمع البيان، ج‌ 2، ص‌ 828.</ref>
 
 
 
از طرفى ديگر عدم نزول ملائكه در اُحد مورد اتفاق مفسران نيست. به گفته مجاهد، ملائكه در اُحد نازل شدند؛ اما نجنگيدند.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 235؛ البحرالمحيط، ج‌ 3، ص‌ 331.</ref> در اين خصوص به رواياتى هم استشهاد شده است.
 
 
 
'''عوامل شكست در جنگ:'''
 
  
غزوه اُحد كه نمادى از رويارويى جبهه [[حق]] با [[باطل]] بود، در يك طرف مسلمانان به همراه رسول خدا و در طرف مقابل مشركان بودند. پس از اُحُد اين پرسش در بين آنان بود كه چرا ما شكست خورديم:<ref> التفسيرالكبير، ج‌ 9، ص‌ 81‌؛ مجمع‌البيان، ج‌ 2، ص‌ 876‌.</ref> «قُلتُم اَنّى هذا = گفتيد: اين (شكست) از كجا است». ([[سوره آل عمران]]/3،165)
+
==منابع==
  
خداوند در پاسخ به آنان، خود مسلمانان را عامل شكست در جنگ بيان مى‌كند: «قُل هُوَ مِن عِندِ اَنفُسِكُم» (سوره آل عمران/3،165)؛ سپس در آيات ديگر كيفيت عامل شكست بودن مسلمانان را بيان مى‌كند.
+
*لطف‌ الله خراسانی، دائرة المعارف قرآن کریم، جلد ۲، صفحه ۲۳۸-۲۵۵.
 +
*الصحیح من سیرة النبی الأعظم(ط-قدیم)، جعفر مرتضى العاملى.
 +
*سیرت جاودانه/ ترجمه‌ الصحیح من سیرة النبی الأعظم‌، مترجم محمد سپهرى‌، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى‌، ۱۳۸۴ ش‌.
 +
*رسول جعفریان، سیره رسول خدا، انتشارات دلیل ما.
 +
*مغازى تاریخ جنگهاى پیامبر(ص)، محمد بن عمر واقدى (م ۲۰۷)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، ۱۳۶۹ش.
 +
*الکامل فی التاریخ، عز الدین أبو الحسن على بن ابى الکرم المعروف بابن الأثیر (م ۶۳۰)، بیروت، دار صادر - دار بیروت، ۱۳۸۵/۱۹۶۵.
 +
*فروغ ابدیت تجزیه و تحلیل کاملى از زندگى پیامبر اکرم صلّى الله علیه و آله و سلّم‌، آیت الله جعفر سبحانى‌، بوستان کتاب‌ ، قم، ۱۳۸۵.
 +
*دائره المعارف بزرگ اسلامی، مدخل احد.
 +
*تاریخ پیامبر اسلام، محمد ابراهیم آیتى‏، انتشارات دانشگاه تهران‏، ۱۳۷۸ ش‏.
  
# قرآن مهم‌ترين عامل شكست را مخالفت با دستور پيامبر و سستى و اختلاف در امور جنگ بيان مى‌كند: «حَتّى اِذا فَشِلتُم وتَنزَعتُم فِى الاَمرِ وعَصَيتُم مِن بَعدِ ما اَركُم ما تُحِبّونَ مِنكُم مَن يُريدُ الدُّنيا ومِنكُم مَن يُريدُ الأخِرَةَ».<ref> جامع البيان، مج 3، ج 4، ص‌ 171.</ref> (سوره آل عمران/3،152)
 
  
بسيارى از تيراندازان كوه عينين كه درباره ترك سنگرشان با يكديگر اختلاف كردند، از آن بيم داشتند كه پيامبر صلی الله علیه و آله غنايم را تقسيم نكند و هر كس هر چه بدست آورده، از آنِ خودش باشد؛ بدين جهت سنگر خويش را رها كردند كه خداوند در پاسخ به آنان [[پيامبران]] را از هر گونه خيانتى مبرا مى‌سازد:<ref> مجمع‌البيان، ج ‌2، ص‌ 872‌؛ تفسير ثعالبى، ج‌ 1، ص‌ 309.</ref> «و ‌ما ‌كانَ لِنَبِىّ اَن يَغُلَّ و مَن يَغلُل يَأتِ بِما غَلَّ يَومَ القِيمَةِ ثُمَّ تُوَفّى كُلُّ نَفس ما كَسَبَت و هُم لا‌يُظلَمون». (سوره آل عمران/3، 161)
+
==آرشیو عکس و تصویر==
  
به گفته ابن ‌عباس، مقصود از «مَن يُريدُ الدُّنيا»، همين گروه‌اند كه براى جمع‌آورى غنيمت سنگرشان را ترك كردند و مقصود از «مَن يُريدُ الأخِرَةَ»، عبدالله‌ بن جبير و ديگر تيراندازانى بودند كه سنگرشان را رها نكردند.<ref> التبيان، ج‌ 3، ص‌ 19؛ تفسير ثعالبى، ج‌ 1، ص‌ 303.</ref>
+
<gallery mode="packed" heights="170">
 
+
پرونده:احد1.jpg|تصویر هوایی از منطقه احد و فاصله آن تا مسجدالنبی
# برخى از گناهان مسلمانان در گذشته سبب فرارشان از جنگ شد: «اِنَّ الَّذينَ تَوَلَّوا مِنكُم يَومَ التَقَى الجَمعانِ اِنَّمَا استَزَلَّهُمُ الشَّيطـنُ بِبَعضِ ما كَسَبوا». (سوره آل عمران/3،155) به گفته بيشتر مفسران، گناهان گذشته مسلمانان كه از آن‌ها توبه نكرده بودند، سبب شد تا شيطان هنگام جنگ آن‌ها را بلغزاند و آن‌ها از جنگ بگريزند.<ref> مجمع‌البيان، ج ‌2، ص‌ 864‌؛ روح‌المعانى، مج ‌3، ج‌ 4، ص 154.</ref>
+
پرونده:Ohod.jpg|موقعیت کوه احد و مقبره شهدای احد
 
+
پرونده:احد9.jpg|موقعیت مکانی سپاه اسلام و سپاه کفر در جنگ احد (1.مکان استقرار سپاه اسلام - 2. مکان استقرار تیراندازان - 3. مکان استقرار سپاه ابوسفیان - 4. محل جنگ تن به تن (نقطه آغازین جنگ) - 5. محل درگیری دو سپاه - 6. محل هجوم سواران کفار به فرماندهی خالد بن ولید - 7. محل شهادت حضرت حمزه سلام الله - 8. قبر شهیدان حضرت حمزه، عمرو بن جموح و عبداللّه پدر جابر انصاری و دیگر شهدای احد سلام الله علیهم)
'''دلدارى به مؤمنان:'''
+
پرونده:احد0.jpg|مقبره حضرت حمزه سلام الله و شهدای احد قبل از تخریب
 
+
پرونده:احد10.jpg|ضریح حضرت حمزه سلام الله قبل از تخریب در سال 1272 شمسی
خداوند به منظور دلجويى و تسليت به مؤمنان حاضر در اُحد، آيه ‌139 [[سوره آل عمران]]/3 را نازل كرد:<ref> مجمع‌البيان، ج‌ 2، ص‌ 843؛ جامع البيان، مج‌ 3، ج‌ 4، ص‌ 136.</ref> «و‌لا‌تَهِنوا ولا‌تَحزَنوا و اَنتُمُ الاَعلَونَ اِن كُنتُم مُؤمِنين = سست و غمگين نشويد و شما برتريد اگر مؤمن باشيد»؛ همچنين صبر و استقامت موحدان پيشين را به مؤمنان يادآور مى‌شود تا شكست در جنگ سبب ترس و سستى آنان نشود: «و‌كَاَيِّن مِن نَبِىّ قتَلَ مَعَهُ رِبِّيّونَ كَثيرٌ فَما ‌وهَنوا لِما اَصابَهُم فى سَبيلِ اللّهِ وما ضَعُفوا ومَا‌استَكانوا‌...». ([[سوره آل عمران]]/3،146)
+
پرونده:احد.jpg|قبور شهیدان حضرت حمزه، عمرو بن جموح و عبداللّه پدر جابر انصاری سلام الله علیهم بعد از تخریب
 
 
در آيه ديگر به مؤمنان يادآورى مى‌كند كه در اين جنگ اگر به شما آسيبى رسيد به دشمن شما هم آسيب رسيده و مشركان هم در اُحُد تعدادى كشته و زخمى داده بودند<ref> السيرة النبويه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص ‌129؛ الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 33.</ref> و روزهاى پيروزى و شكست ميان مردم به نوبت است. آن ‌طور نيست كه پيروزى هميشه از آنِ يك گروه باشد: «اِن يَمسَسكُم قَرحٌ فَقَد مَسَّ القَومَ قَرحٌ مِثلُهُ و تِلكَ الاَيّامُ نُداوِلُها بَينَ النّاسِ‌...».(سوره آل عمران/3،140)
 
 
 
آن‌گاه شكست مشركان در غزوه بدر را بيان مى‌كند كه در آن، دو برابر خسارتى كه به مؤمنان وارد شده به دشمن وارد آمده است: «اَوَ لَمّا اَصبَتكُم مُصيبَةٌ قَد اَصَبتُم مِثلَيها‌...». (سوره آل عمران/3،165)
 
 
 
خداوند براى بازسازى روحى مؤمنان كه پس ‌از جنگ احساس شرم‌سارى و معصيت مى‌كردند نه ‌تنها خود، آن‌ها را مى‌بخشد: «و‌لَقَد عَفا عَنكُم واللّهُ ذو فَضل عَلَى المُؤمِنِين» ([[سوره آل عمران]]/3،152) بلكه به پيامبرش دستور مى‌دهد كه آن‌ها را عفو كند و برايشان آمرزش بخواهد: «فَاعفُ عَنهُم واستَغفِر لَهُم». (سوره آل عمران/3،159)
 
 
 
چه بسا پس از جنگ اين تفكر پديد آمد كه مشورت پيامبر با مسلمانان سبب شد تا مسلمانان براى مقابله با دشمن از مدينه خارج و متحمل چنين شكستى شوند؛ پس چه لزومى دارد كه [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله در كارها با آنان مشورت كند. خداوند براى شخصيت دادن به مؤمنان به پيامبر دستور مى‌دهد كه در كارها با آنان مشورت كند و در نهايت پس از مشورت، تصميم‌گيرنده خود پيامبر باشد و با توكل بر خداوند به آن عمل كند: «و‌شاوِرهُم فِى الاَمرِ فَاِذا عَزَمتَ فَتَوَكَّل عَلَى اللّهِ». ([[سوره آل عمران]]/3، 159)
 
 
 
'''آزمايش مؤمنان:'''
 
 
 
قرآن به صراحت غزوه اُحُد را صحنه آزمايش و امتحان مؤمنان مى‌داند و چنين حوادثى را سبب شناخته شدن افراد باايمان از مدعيان ايمان بيان مى‌كند: «...و تِلكَ الاَيّامُ نُداوِلُها بَينَ النّاسِ ولِيَعلَمَ اللّهُ الَّذينَ ءامَنوا و يَتَّخِذَ مِنكُم شُهَداءَ واللّهُ لا‌يُحِبُّ الظّلِمين × ولِيُمَحِّصَ اللّهُ الَّذينَ ءامَنوا و يَمحَقَ الكفِرين × اَم حَسِبتُم اَن تَدخُلوا الجَنَّةَ و لَمّا يَعلَمِ اللّهُ الَّذينَ جهَدوا مِنكُم و يَعلَمَ الصّبِرين × ولَقَد كُنتُم تَمَنَّونَ المَوتَ مِن قَبلِ اَن تَلقَوهُ فَقَد رَاَيتُموهُ و اَنتُم تَنظُرون = ...و اين روزها را ميان مردمان مى‌گردانيم و تا خدا كسانى را كه [[ايمان]] آورده‌اند، باز‌شناسد و از شما شهيدانى برگيرد و خدا ستم‌كاران را دوست ندارد و تا كسانى را كه ايمان آورده‌اند، پاك و ناب گرداند و كافران را تباه سازد.
 
 
 
آيا چنين پنداشته‌ايد كه به [[بهشت]] درمى‌آييد و حال آن ‌كه هنوز خدا كسانى از شما را كه جهاد كردند و شكيبايان را معلوم نكرده است و شما پيش از آن‌كه با [[مرگ]] روبرو شويد، آرزوى آن مى‌كرديد. اكنون آن را ديديد و به آن مى‌نگريد. (سوره آل عمران/3،‌140‌ـ‌143)
 
 
 
در اين آيات به مسلمانانى كه شهادت در راه خدا را آرزو مى‌كردند، يادآورى مى‌شود كه سنت الهى بر امتحان و آزمايش افراد استوار است؛ چنان‌كه در آيه‌ 154 [[سوره آل عمران]]/3 كه لحظات پس از جنگ را بيان مى‌كند به آن دسته از مسلمانان كه [[ايمان]] ضعيفى داشتند، همين مطلب را يادآور مى‌شود: «...ولِيَبتَلِىَ اللّهُ ما فى صُدورِكُم ولِيُمَحِّصَ ما فى قُلوبِكُم‌...» و تا خداى، آن‌چه در سينه‌هاى شما است بيازمايد و آن‌چه را در دل‌هاى شما است، پاك كند‌...». (سوره آل عمران/3، 154)
 
 
 
خداوند در آياتى ديگر، آن‌چه را در روز اُحُد اتفاق افتاد براى آزمودن مؤمنان از منافقان بيان مى‌كند: «و‌ما اَصبَكُم يَومَ التَقَى الجَمعانِ فَبِاِذنِ اللّهِ ولِيَعلَمَ المُؤمِنِين × ولِيَعلَمَ الَّذينَ نافَقوا‌...». (سوره آل عمران/3، 166‌ـ‌167)
 
 
 
'''دستور به خويشتندارى در عقوبت:'''
 
 
 
پس از جنگ، هنگامى كه مسلمانان با پيكرهاى مثله شده شهيدان به ‌ويژه حمزه، عموى پيامبر صلی الله علیه و آله مواجه شدند، سوگند ياد ‌كردند كه اگر بر مشركان پيروز شوند زندگان آنان را مثله خواهند كرد تا چه رسد به مردگانشان<ref> مجمع‌البيان، ج‌ 6، ص‌ 605‌.</ref> يا آنان را چنان مثله خواهند كرد كه هيچ ‌كس از عرب چنين نكرده باشد<ref> [[جامع‌البيان]]، مج‌ 8‌، ج‌ 14، ص‌ 254؛ الدرالمنثور، ج‌ 5، ص 179.</ref> و بر حسب بعضى روايات، پيامبر صلی الله علیه و آله با ديدن بدن مثله شده حمزه، سوگند ياد ‌كرد كه اگر بر قريش پيروز شود، 30<ref> تفسير ابن‌كثير، ج‌ 2، ص‌ 614‌.</ref> يا 70<ref> تفسيرثعالبى، ج 2، ص 246؛ الكشاف، ج 2، ص 645‌.</ref> تن از آنان را مثله خواهد كرد.
 
 
 
اين آيه نازل شد<ref> الكشاف، ج‌ 2، ص‌ 645.</ref> كه اگر خواستيد تلافى كنيد، با عملى كه با شما شده متناسب باشد و اگر شكيبايى كنيد براى شما بهتر است: «و ‌اِن ‌عاقَبتُم فَعاقِبوا بِمِثلِ ما عوقِبتُم بِهِ و‌لـَئِن‌ صَبَرتُم لَهُوَ خَيرٌ لِلصّبِرين». ([[سوره نحل]]/16، 126)
 
 
 
'''مقام شهيدان:'''
 
 
 
پس از غزوه اُحُد براى نخستين بار مسلمانان با خيل شهيدان و افزون بر آن، تبليغات سوء منافقان كه اگر با ما بوديد كشته نمى‌شديد، مواجه شدند؛ بدين جهت مسلمانان آرزو داشتند كه از حال برادران شهيدشان آگاه شوند.<ref> روض‌الجنان، ج‌ 5، ص‌ 146؛ جامع‌البيان، مج‌ 3، ج‌ 4، ص 227.</ref>
 
 
 
خداوند در پاسخ به آنان و مقام شهيدان اُحُد خطاب به پيامبر يا هر انسانى،<ref> اسباب النزول، ص‌ 109‌ـ‌110.</ref> اين آيات را نازل كرد. آنان را كه در راه خدا كشته شده‌اند، مرده مپنداريد بلكه زنده‌اند كه نزد پروردگارشان روزى داده مى‌شوند. به آن‌چه خدا از فضل خود به آن‌ها داده است، شادمانند و براى كسانى‌ كه از پى ايشان‌اند و هنوز به آنان نپيوسته‌اند، شادى مى‌كنند كه نه بيمى برايشان است و نه اندوهگين مى‌شوند...‌: 
 
 
 
«و‌لا‌تَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا فى سَبيلِ‌اللّهِ اَموتـًا بَل اَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقون × فَرِحينَ بِما ءاتهُمُ اللّهُ مِن فَضلِهِ و يَستَبشِرونَ بِالَّذينَ لَم‌يَلحَقوا بِهِم مِن خَلفِهِم اَلاَّ خَوفٌ عَلَيهِم ولا هُم يَحزَنون». ([[سوره آل عمران]]/3، 169‌ـ‌170)
 
 
 
بر حسب نقل ديگر، اين آيات در مقام شهيدان بدر و اُحُد نازل شده است.<ref> [[مجمع البيان]]، ج‌ 2، ص‌ 880.</ref> افزون بر آيات قرآن [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله هم در مراحل گوناگون از بازماندگان شهيدان دل‌جويى كرد.<ref> المغازى، ج‌ 1، ص‌ 268.</ref> و هنگامى كه در برابر شهيدان اُحُد قرار گرفت، فرمود: من بر شهيدان گواهم كه هيچ كس در راه خدا زخمى نمى‌شود، مگر آن‌كه خداوند وى را در [[قيامت]] برمى‌انگيزد؛ در ‌حالى ‌كه از زخمش خون مى‌چكد كه رنگ آن مانند خون و بوى آن همچون مشك باشد.<ref> السيرة النبويه، ابن‌هشام، ج‌ 3، ص‌ 97‌ـ‌98.</ref>
 
 
 
==پانویس ==
 
<references />
 
===منابع===
 
  
لطف‌الله خراسانی، دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 2، صفحه 238-255
+
</gallery>
  
[[رده: جنگ‌های صدر اسلام]]
+
{{غزوات پیامبر اکرم}}
 +
{{شناختنامه رسول خدا (ص)}}
 +
[[رده:جنگ های صدر اسلام]]
 +
[[رده:غزوات پیامبر اکرم]]
 +
[[رده:سال ۳ هجری قمری]]
 +
[[رده:7 شوال]]
 +
[[رده: پیامبر اکرم]]
 +
[[رده: مقاله های مهم]]
 +
{{سنجش کیفی
 +
|سنجش=شده
 +
|شناسه= خوب
 +
|عنوان بندی مناسب= خوب
 +
|کفایت منابع و پی نوشت ها= خوب
 +
|رعایت سطح مخاطب عام= خوب
 +
|رعایت ادبیات دانشنامه ای= خوب
 +
|جامعیت= خوب
 +
|رعایت اختصار= خوب
 +
|سیر منطقی= خوب
 +
|کیفیت پژوهش= خوب
 +
|رده= دارد
 +
}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۵ فوریهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۰۹:۱۵

غزوه اُحُد، در روز هفتم یا نیمه شوال سال سوم هجرت بین مسلمانان و مشرکان مکه به وقوع پیوست. این غزوه از آن جهت به این نام معروف شد که در دامنه کوه اُحُد اتفاق افتاد. در این جنگ مسلمانان در ابتدا بر سپاه مشرکان چیره شدند، ولی گروهی از تیراندازان که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آنان را بر کوه عینین در سمت چپ کوه احد قرار داده بود، بر خلاف فرمان ایشان، کوه را ترک کردند و این باعث شد مشرکان از همین منطقه، بار دیگر به مسلمانان حمله کنند و حدود هفتاد نفر از آنان از جمله حمزه سید الشهداء را به شهادت رسانند. در این جنگ جراحاتی بر پیامبر اکرم و امام علی علیه السلام وارد شد.

غزوه احد
۲۵۰px
زمان ۷ شوال سال ۳ قمری
مکان در نزدیکی کوه احد در شمال مدینه
غزوه قبلی غزوه بحران
غزوه بعدی غزوه حمراء الأسد
علت غزوه حمله کفار قریش برای گرفتن انتقام کشته شدگان غزوه بدر
نتیجه شکست مسلمانان
دوطرف درگیری و تعداد آنها
مسلمانان

در اول هزار نفر، و در میدان جنگ هفتصد نفر

کفار قریش

۳۰۰۰ نفر

فرماندهان
رسول خدا(ص) ابوسفیان
پرچم داران
امام علی(ع) و مصعب بن عمیر طلحة بن أبى طلحه،عثمان بن ابى طلحه، ابو سعید بن ابى طلحه و صواب
تلفات
شهادت هفتاد نفر از مسلمانان ( چهار نفر از مهاجران و شصت و شش نفر از انصار) و هفتاد نفر مجروح بین هجده تا بیست هشت نفر
۶۱ آیه از سوره آل عمران در مورد این غزوه است و نزول عبارت لافتی الی علی لا سیف الی ذوالفقار در وصف امیرالمؤمنین


کوه احد

اُحُد کوهی است سرخ‌رنگ که در شمال مدینه[۱] در فاصله شش کیلومترى شهر مدینه بوده است (گر چه امروزه به جهت گسترش مدینه این کوه در داخل شهر قرار گرفته است[۲]). در وجه تسمیه این کوه گفته شده: بر اثر جدایى‌اش از دیگر کوه‌هاى منطقه، به این نام نامیده شده است.[۳]

زمان و علت وقوع جنگ احد

غزوه اُحُد، در روز هفتم[۴] یا نیمه[۵] شوال سال سوم هجری و یکسال پس از جنگ بدر به وقوع پیوست. انگیزه اصلی قریش برای لشگر کشی به سوی مدینه خونخواهی کشتگانی بود که مشرکان در شکست سختشان در جنگ بدر متحمل شده بودند.[۶]

مسائل دیگری که انگیزه قریش را برای این نبرد تقویت نمود عبارتند از:

  1. تحریکات یهودیان مدینه: یهودیان نیز که در مورد مرکزیت سیاسى و اقتصادى خود، در منطقه احساس خطر مى‌ کردند و سلطه فرهنگى خود را در معرض نابودى مى‌ دیدند، با اعزام نمایندگانى به مکه به تشویق قریش براى انتقام‌گیرى پرداختند. چنان که خود نیز کینه‌ هاى درونى را آشکار و پیمان‌ هاى عدم تعرّض و حسن همجوارى را که با رسول خدا (ص) بسته بودند، نقض کردند.[۷]
  2. نا امن شدن راه تجاری مشرکان مکه: پیامبر با عقد پیمان با قبائل مختلف منطقه، قریش را تحت محاصره قرار داده بود و بر راه تجاری آنان سیطره پیدا کرده بود به گونه ای که راه تجار ی آنان دیگر امن به حساب نمی آمد و لذا چاره ای جز شکستن این حصر نمی دیدند.[۸]

سپاه قریش در جنگ احد

نقشه جنگ احد و محل قرارگیری هر دو سپاه

سپاه مشرکان سه هزار جنگنده داشت.[۹] که ۷۰۰ تن از آنان زره‌پوش بودند، و ۲۰۰ اسب و ۳۰۰۰ شتر، با خود داشتند.[۱۰] ابوسفیان در جایگاه ثائر (انتقام‌گیرنده)، فرماندهى این سپاه را بر عهده داشت.[۱۱]

صفوان‌ بن امیه پیشنهاد کرد زنان را براى یادآورى کشته‌شدگان بدر و تحریک به خونخواهى، همراه خویش سازند.[۱۲] به نظر برخى، بزرگان قریش از آن جهت زنان را همراه‌ خود بردند که از جنگ نگریزند؛ زیرا فرار با ‌زنان دشوار و رهاکردن آنان در میدان جنگ ننگ بود.[۱۳] تعدادى از زنان قریش از ‌جمله هند همسر ابوسفیان این سپاه را همراهى مى‌ کردند.[۱۴]

قریش همچنین نمایندگانى براى کمک ‌گیرى از قبایل اطراف مکه فرستادند. این فرستادگان توانستند حمایت قبیله ‌هاى کنانه و مردم تهامه را جلب کنند

ابو عامر فاسق هم با پنجاه نفر از مردم اوس که براى مخالفت با محمّد (صلی الله علیه وآله) از او پیروى مى‌ کردند، از مدینه به مکه آمد تا همراه قریش باشد. او مردم قریش را بر ضدّ رسول خدا (ص) تحریک مى ‌کرد و مى‌گفت: شما بر حق هستید و آنچه محمّد آورده، باطل است.

در مورد منابع مالی سپاه قریش در جنگ احد گفته شده: براساس تصمیم بزرگان قریش، سود کاروان تجاری قریش ـ که جنگ بدر به خاطر آن بر پا گردیده بود ـ برای جنگ احد هزینه شد. گفته شده مال التجاره را که فروختند، هزار شتر و پنجاه هزار دینار بود، که سرمایه را به صاحبان آن دادند و سود آن را که از هر دینار سرمایه یک دینار بود به هزینه جنگ اختصاص دادند.[۱۵]

پیش از شروع جنگ

با خبر شدن مسلمانان از حرکت سپاه قریش

بنا بر گفته مورخان مسلمانان از دو طریق از حرکت سپاه مشرکان آگاه شدند:

  1. عبّاس بن عبد المطلب درباره حرکت، وضعیت و شمار قریش، نامه‌ اى نوشت و آن را به مردى از بنى غفار داد که سه روزه خود را به مدینه برساند. مرد غفارى به مدینه آمد و نامه عبّاس را به پیامبر (ص) داد که بر در مسجد قباء بود. نامه را ابى بن کعب براى حضرت خواند.[۱۶]
  2. واقدى نقل مى ‌کند که در این هنگام عمرو بن سالم خزاعى همراه تنى چند از خزاعه که چهار تن بودند، از مکه بیرون آمدند و هنگامى که قریش‌ در ذى طوى بودند، به آنان رسیدند. عمرو بن سالم و همراهانش آن خبر را به رسول خدا (ص) دادند و برگشتند.[۱۷]

پیامبر اسلام به ابى بن کعب دستور فرمود که اطلاعات خود را در مورد حرکت قریش پوشیده دارد. هدف حضرت جلوگیرى از جنگ روانى یهودیان و منافقان و گرفتن فرصت هرگونه توطئه احتمالى بر ضدّ مسلمانان از سوى این دشمنان خطرناک بود. چه آنان در حقیقت دشمن اصلى به شمار مى‌رفتند و به نقاط ضعف و قوت مسلمانان کاملا آشنا بودند. بدین معنى که اعلان زود هنگام حرکت قریش براى جنگ موجب مى‌شد تا فرصت کافى براى شناخت طرح و برنامه دفاعى مسلمانان داشته باشند.

فرود آمدن سپاه قریش در دامنه احد

سپاه قریش، پنجم[۱۸] یا دوازدهم[۱۹] شوال در دامنه کوه اُحُد نزدیک کوه عینین فرود آمد.[۲۰] درباره این ‌که چرا مشرکان در جنوب مدینه که بر سر راهشان بود، فرود نیامدند و شهر را دور زده در شمال آن فرود آمدند، علت خاصى در تاریخ ذکر نشده است؛ اما برخى، مدخل شهر مدینه را در آن زمان فقط از طریق شمال و از کنار کوه اُحُد دانسته‌اند.[۲۱]

پیامبر صلی الله علیه و آله حباب ‌بن منذر را محرمانه براى ارزیابى از وضعیت دشمن به ناحیه اُحُد اعزام کرد. گروهى از اصحاب براى جلوگیرى از شبیخون دشمن، شب جمعه را به پاسدارى از مدینه به ‌ویژه مسجد و خانه پیامبر صلی الله علیه و آله پرداختند.[۲۲]

خواب رسول خدا در مورد جنگ احد

واقدی می نویسد، پیامبر (ص) بر منبر ظاهر شد و پس از ثنا و ستایش الهى چنین فرمود: اى مردم من خوابى دیده‌ ام، در خواب دیدم که گویى در زرهى محکم هستم و شمشیرم ذو الفقار، از قبضه شکسته و شکاف برداشته است، دیدم گاو نرى کشته شد و من قوچى را از پى خود مى ‌کشیدم. مردم گفتند: آن را چگونه تعبیر مى‌ فرمایى؟ فرمود: آن زره محکم شهر مدینه است، پس در همانجا بمانید، اما شکستن شمشیرم، اندوه و مصیبتى است که به من مى‌ رسد، گاوى هم که کشته شد، کشته شدن برخى از اصحاب من است، قوچى که از پى خود مى‌ کشیدم، دشمن و لشکر است که به خواست خدا آن را خواهیم کشت. از ابن عباس روایت کردند که پیامبر (ص) فرمود: شکاف برداشتن شمشیرم دلیل بر کشته شدن مردى از خانواده من است.[۲۳]

مشورت رسول خدا با اصحاب

رسول خدا در اثر خوابی که دیده بود خوش نداشت از مدینه بیرون رود و در این باب با اصحاب خود مشورت کرد و گفت: اگر مصلحت بدانید در مدینه مى‏ مانیم و دشمن را در همان جا که فرود آمده است رها مى‏ کنیم تا اگر همان جا بمانند به زحمت باشند، و اگر به مدینه هجوم آورند با آنان نبرد کنیم. «عبداللّه بن أبىّ بن سلول» و بزرگان مهاجر و أنصار نیز چنین عقیده داشتند.[۲۴] امّا کسانى که در بدر حضور نداشتند و گروهى از جوانان پرشور که مزه پیروزى بدر را چشیده بودند و نیز حمزة بن عبد المطلب خواهان بیرون رفتن از مدینه بودند. آنان بر رأى خود، اصرار کردند. حتى برخى از آنان گفتند: این اسب ‌ها و شتران قریش است که کشت و زرع ما را مى‌ خورد و در مزارع به فساد و تباهى مشغول است.

آنان در اثبات صحت دیدگاه خود، چنین استدلال مى ‌کردند که اقامت آنان در داخل شهر موجب خواهد شد تا دشمن فکر کند، مسلمانان ترسیده ‌اند و بدین ترتیب بر نیروهاى اسلامى جرأت پیدا کند. آنان مى ‌گفتند: در بدر که سیصد مرد جنگى داشتى، خداوند ترا بر دشمن ظفر داد، امّا حالا شمار زیادى از مردم تحت امر تواند. این کارى است که خداوند متعال به میدان آنان هدایت کرده است.

چون بیشتر مردم خواهان جنگ در بیرون مدینه بودند، رسول خدا (ص) تسلیم رأى اکثریت شد.[۲۵] پس به خانه رفت تا لباس جنگ بر تن کند. در همین اثنا آنان که در پذیرش رأى خود، اصرار ورزیدند، پشیمان شدند که چرا رأى خود را به حضرت تحمیل کرده‌ اند. در حالى که او به خواست و اراده خدا از همگان آگاه‌تر است و امر الهى از آسمان بر او فرود مى‌ آید.[۲۶] لذا به نزد پیامبر آمدند و گفتند: ما را آن حقّ نبود که رسول خدا را به کارى که بدان رغبتى نداشت وادار کنیم و اکنون هم اگر مى‏ خواهى در مدینه بمان. پیامبر در جواب آنان فرمود: «پیامبرى را سزاوار نیست که لباس جنگ بپوشد، و بى ‏آنکه جنگ کند آن را از تن در آورد، اکنون بنگرید که آنچه مى‏ فرمایم انجام دهید و به نام خدا رهسپار شوید که اگر شکیبا باشید، پیروز خواهید شد».[۲۷]

حرکت سپاه اسلام از مدینه

رسول خدا (ص) پس از رایزنى با یاران، و پوشیدن لباس جنگ، عبداللّه بن ام مکتوم را در مدینه جانشین خود کرد[۲۸] و پیش از حرکت، سه نیزه خواست و سه پرچم بست: پرچمى براى أوس که به دست أسید بن حضیر داد و پرچمى براى خزرج که به دست حباب بن منذر یا سعد بن عباده سپرد و پرچمى هم براى مهاجرین به دست على بن أبى طالب علیه السلام.[۲۹]

تعداد سپاهیان اسلام را برخی هزار نفر برخى نهصد و شمارى دیگر نهصد و پنجاه نفر گفته‌ اند. از این میان یکصد نفر زره‌پوش بودند و مسلمانان هیچ اسبى نداشتند.[۳۰] و گفته شده: یک اسب پیامبر (ص) داشت و یک اسب ابو بردة بن دینار.[۳۱] در روایت دیگرى، فقط یک اسب در سپاه مسلمانان ذکر شده است.[۳۲]

سپاه اسلام در مسیر اُحُد به منطقه شیخان فرود آمد. رسول خدا صلی الله علیه و آله از سپاهیانش بازدید کرد و نوجوانانى را که در سپاه بودند به جز رافع ‌بن خدیج که تیراندازى ماهر و سمرة ‌بن جندب که نوجوانى چابک بودند به مدینه بازگرداند[۳۳] و هنگامى که متوجه حضور هم‌پیمانان یهودى عبدالله بن اُبى شد، فرمود: براى جنگ با مشرکان نباید از مشرکان کمک گرفت.[۳۴]

بازگشت منافقان در جنگ احد

عبداللّه بن ابى همراه منافقان و شمارى از دو دلان از بین راه بازگشتند. آنان سیصد نفر بودند. ابن ابى گفت: محمّد از من سرپیچى کرد و از کودکان اطاعت نمود. او به زودى خواهد دانست که چه کرده است؟ مردم، ما نمى‌ دانیم براى چه خود و فرزندانمان را در اینجا به کشتن دهیم؟ آنان بازگشتند اما رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم حتى به پشت سر خود نگاه نیز نکرد.[۳۵] جابر بن عبداللّه انصارى در پى ایشان شتافت و آنان را به خدا، جان و پیامبرشان سوگند مى‌داد که قبیله و پیامبرشان‌ را تنها نگذارند. عبداللّه بن ابى گفت: اگر مى ‌دانستیم جنگى پیش خواهد آمد، شما را تنها نمى ‌گذاشتیم، امّا مى‌دانیم که جنگى روى نخواهد داد. تو هم اگر از من اطاعت کنى، باید برگردى.[۳۶]

شرح جنگ احد

صف آرایی سپاه مسلمانان در جنگ احد

تیراندازان مستقر شده در جبل الرماة در فیلم محمد رسول الله (ص)

وقتى رسول خدا (ص) به منطقه نبرد رسید، چنان دید که در دامنه کوه احد فرود آید، به گونه‌اى که کوه پشت سر آنان باشد. سپس به صف‌ آرایى سپاه پرداخت و چنان صف‌ها را راست مرتب فرمود که اگر شانه مردى از صف بیرون مى ‌نمود، آن را به عقب مى‌ راند تا صف راست و یکنواخت باشد. حضرت به نیروهاى مسلمان فرمان داد که احدى نجنگد تا فرمان جنگ را صادر نماید.

در سمت چپ مسلمانان کوهى قرار داشت که جبل عینین نام داشت. در این کوه شکافى قرار داشت. حضرت، عبداللّه بن جبیر را همراه پنجاه نفر تیرانداز بر آن گماشت و به او سفارش کرد که با تیراندازى، مواظب باشند، سواران دشمن از پشت بر مسلمانان نتازند. در روایت دیگرى است که حضرت فرمود: اگر دیدید که پرندگان بر جنازه ما نشسته ‌اند، از جاى خود تکان نخورید تا من به دنبال شما بفرستم؛ و اگر دیدید که این قوم را شکست داده‌ایم و بر آنان چیره شده‌ایم، از جاى خود تکان نخورید تا من به دنبال شما بفرستم.[۳۷] بدین ترتیب کوه احد پشت سر پیامبر صلى الله علیه و آله، کوه عینین سمت چپ و مدینه رودرروى مسلمانان بود.[۳۸]

پس از آن ضمن خطبه ‌اى، مردم را توصیه به عمل به احکام الهى و پرهیز از نواهى خداوند کرده، آن روز را، روز مزد و پاداش دانستند، البته براى کسانى که صبر، یقین، تلاش و نشاط را پیشه خود کنند. آن حضرت جنگ با دشمن را جنگى سخت خواندند که تنها صبر آن را آسان مى‌ کند. رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: از اختلاف و نزاع با یکدیگر بپرهیزید که مایه ضعف و ناتوانى است و خداوند آن را دوست ندارد.[۳۹]

آغاز جنگ احد

نخستین کسى که به سوى مسلمانان تیر انداخت، ابو عامر فاسق بود که با پنجاه نفر از همراهانش پیش آمد و تلاش کرد تا اوسیان را به سوى خود، جلب کند، امّا مردم اوس به او جواب درشت دادند. آنان و مسلمانان مدتى به یکدیگر تیراندازى کردند، امّا کارى از پیش نبردند و عقب‌نشینى کردند.

هنگامى که دو لشکر به روى هم ایستادند و جنگ درگرفت، زنان قریش به رهبرى‏ «هند» همسر «أبو سفیان»، نقش دف زدن و تصنیف خواندن پشت سر مردان سپاهى را به عهده گرفتند و از این راه آنان را بر جنگ دلیر مى ‏ساختند و کشتگان بدر را به یادشان مى ‏آوردند.[۴۰]

پیروزی ابتدایی مسلمانان در جنگ احد

در آغاز پیکار، پرچمدار مشرکان به نام طلحة بن ابی طلحه که به او «کبش الکتیبة» (یعنی بزرگ و مهتر لشکر) می‌گفتند به پیش آمده و مبارز طلبید. علی (ع) به کارزار او رفت و تنها پس از آنکه دو ضربت میان آنها رد و بدل شد او را بر ضربتی که به وسط سرش زد به خاک افکند.[۴۱] در پی آن مسلمانان شادمان از نخستین پیروزی، تکبیر گویان به دسته ‌هاى مشرکان یورش بردند و چنان با آنان جنگیدند که صفوفشان از هم پاشید. پرچم مشرکان را پس از طلحة بن‌ابى طلحه افرادی به دست گرفتند و یکى پس از دیگرى کشته شدند: عثمان بن ابى طلحه، ابو سعید بن ابى طلحه، مسافع، کلاب بن طلحة بن ابى طلحه، جلاس بن طلحة بن ابى طلحه، ارطاة بن شرحبیل، شریح بن قانط و در آخر صواب که از همه بدتر و سخت‌ جان تر بود پرچم را بدست گرفت، على (ع) شمشیرى بدست راست او زد او پرچم را بدست چپ گرفت دست چپش را هم‌ جدا کرد پرچم را با دو دست بریده‌اش به سینه چسبانید على (ع) در این وقت شمشیرى بسر او زد و او را بموالى خودش ملحق ساخت.[۴۲] پرچم‌داران کشته شدند، پرچم مشرکان روى زمین ماند و شکست خورده پا به فرار گذاشتند. در این وقت مشرکان پا به فرار گذارده مسلمانان به گردآورى غنائم پرداختند. یکى از زنان به نام عمرة بنت علقمه حارثیه پرچم را برداشت و برافراشت تا این که قریش به سوى پرچم خود بازگشتند. در این فاصله چند بار خالد بن ولید خواست تا از سمت کوه عینین حمله کند که با تیر اندازان روبرو شده و نتوانست نفوذ کند.[۴۳]

شکست مسلمانان پس از پیروزی ابتدائی

پس از آن که مشرکان قریش رو به گریز نهادند و مسلمانان به جمع غنایم پرداختند، تیراندازان مسلمان که وظیفه پاسدارى از شکاف دره عینین به آنان سپرده شده بود، با هم در ماندن و پیوستن به غنیمت ‌جویان اختلاف کردند. برخى از آنان شکاف دره را رها کردند و براى جمع‌ آورى غنیمت به دیگران پیوستند.[۴۴] آنان مى ‌گفتند: ما مى ‌ترسیم که رسول خدا (ص) بگوید: هر کس چیزى برداشته، از خود اوست و غنایم را در میان سپاهیان ‌تقسیم نکند. برخى دیگر که ده نفر، بیشتر یا کمتر بودند، چنین گفتند که ما با فرمان رسول خدا (ص) مخالفت نمى ‌کنیم.

هنگامى که خالد بن ولید اندکى تیراندازان دره و خالى بودن کوه و سرگرمى مسلمانان به گردآورى غنیمت و خالى بودن پشت سر آنان را دید، در میان سوارکاران خود فریاد زد و آنان را به حرکت فرمان داد. عکرمة بن ابى جهل نیز با گروهى به دنبال او آمد. آنان به باقى‌مانده تیراندازان یورش آوردند. نیروهاى قریش که از میدان جنگ فرار کرده بودند، بازگشت جنگاوران خود را دیدند.[۴۵] این بار عبدالله بن جُبَیر با یارانش که کمتر از ده تن بودند مقاومت کردند تا به شهادت رسیدند.

از آنجا که مسلمانان پراکنده شده بودند و صفوفشان از هم پاشیده بود و ارتباط خود را با فرماندهى کل از دست داده بودند، و همگى سرگرم جمع‌آورى غنیمت بودند، طبیعى بود که نتوانند در برابر این ضربه ناگهانى مقاومت کنند. بدین ترتیب هر کس تلاش مى ‌کرد تا جان خودش را نجات دهد. خصوصا آنگاه که یکى از مشرکان قریش به هواى این که مصعب بن عمیر، پیغمبر است، به او که سرگرم دفاع از رسول خدا (ص) بود، حمله کرد و او را کشت، سپس فریاد برآورد که محمّد، کشته شد. این فریاد دروغین به مشرکان قدرت و جرأت داد و مسلمانان که نتوانستند جمع پراکنده خود را گرد آورند، و یک پارچه شوند، پا به فرار گذاشتند. در این میان فقط على (ع) ثابت و استوار ماند و از پیغمبر (ص) دفاع مى ‌کرد. دشمن به رسول خدا (ص) دسترسى پیدا کرد. لب حضرت پاره شد و صورتش شکست و دو حلقه از زره در گونه‌اش فرو رفت و مورد هجوم سنگ‌پرانى قریش قرار گرفت. چنان که در گودالى که دشمن کنده بود، افتاد.[۴۶]

شهادت حمزه عموی پیامبر

حمزه عموى پیغمبر (ص) را در روز احد، وحشى غلام جبیر بن مطعم به شهادت رساند. وحشى پشت درخت یا تخته سنگى پنهان شد و در کمین حمزه نشست تا وى پس از قتل ابو نیار و سباع بن عرفطة بن عبد العزى از کنار وى عبور کند. وحشى از پشت سر حمزه آمد[۴۷] و نیزه‌اش را به سوى او پرتاب کرد. نیزه به ران حمزه نشست و از میان پاهایش بیرون آمد. حمزه به سوى وحشى برگشت، امّا ضعف بر او چیره شد و بر زمین افتاد. وقتى جان داد، وحشى به سراغ حمزه رفت و نیزه‌اش را از بدن او بیرون کشید. مسلمانان که سرگرم فرار بودند، از وحشى غافل شدند.[۴۸] وحشى به اردوگاه قریش بازگشت و در آنجا توقف کرد. چه هدف دیگرى جز کشتن حمزه نداشت. هند لباس و زیور آلات خود را به او داد و وعده کرد که در مکه نیز ده دینار به او پاداش خواهد داد.

از جمله جنایت هایی که بر روی پیکر حضرت حمزه (سیدالشهدا) رخ داد می توان به موارد زیر اشاره کرد:

  1. هند بنت عتبه همسر ابوسفیان به سراغ جنازه حمزه آمد و آن را مثله کرد، بینى، گوش‌ها و اندام‌هاى نرینه وى را جدا کرد و چونان دستبند و گردنبند، زیور خویش ساخت و تا مکه همچنان بر خود داشت. سایر زنان قریش نیز همین کار را با دیگر شهداى احد انجام دادند، امّا هند افزون بر این، شکم حمزه را شکافت و جگرش را بیرون آورد و به دندان گرفت، امّا نتوانست بجود.[۴۹] مشرکان بیشتر جنازه‌هاى شهدا را مثله کردند. مثله کردن برخى همچون عمرو بن جموح به حدى بود که تمام اعضایش را از یکدیگر جدا کرده بودند، بطورى که شناخته نمى‌ شد.[۵۰] تنها استثنا حنظله بود که پدرش در شمار مشرکان بوده و او آنان را از مثله کردن فرزندش باز داشت.[۵۱]
  2. ابوسفیان کعب نیزه خود را به کنار دهان حمزه مى‌ زد و سخنى جسارت ‌آمیز مى ‌گفت. حلیس بن زیان بر وى گذر کرد و کار ناپسند او را دید و گفت: این مرد سرور قریش است که با پیکر بى‌جان عموزاده خود چنین مى‌کند، ابو سفیان گفت: این کارم را نهفته‌دار که لغزشى بود.[۵۲]

همچنین پس از شهادت ایشان به نکات زیر نیز می توان اشاره کرد:

  1. حمزه (سیدالشهدا) به هنگام شهادت پنجاه و نه سال سن داشت. پیامبر (ص) بر جنازه حمزه نماز خواند و هفت تکبیر گفت. سپس سایر شهدا را مى ‌آوردند و در کنار حمزه مى‌ گذاشتند و حضرت بر او و حمزه نماز مى‌ خواند تا هفتاد و دو نماز بر وى گزارده شد.
  2. رسول خدا (ص) در بازگشت از احد، از خانه ‌هاى انصار گذر کرد، شنید که زنان انصار بر کشته ‌هاى خود گریه مى ‌کنند، گریست و گفت: لیکن حمزه را زنانى نیست که بر وى گریه کنند. سعد بن معاذ یا اسید بن حضیر زنان بنى عبد الاشهل را گفت تا بروند و اوّل بر حمزه گریه کنند. سپس براى کشته ‌هاى خود. چون رسول خدا (ص) شنید که بر در مسجد براى حمزه گریه مى ‌کنند، آنان را فرمود که بازگردند.[۵۳]
  3. صفیه دو لباس آورد تا حمزه را کفن کند. در کنار حمزه جنازه یک نفر انصارى را دیدند که او هم مثله شده بود. پس زشت و به دور از حیا دانستند که یکى را کفن کنند و دیگرى را عریان بگذارند. از این رو قرعه زدند. لباس بزرگ‌تر به انصارى افتاد و لباس کوتاه‌تر به حمزه، پاهاى حمزه را با لیف و برگ خرما پوشاندند.[۵۴]

فرار مسلمانان و رها کردن پیامبر(ص)

هنگامى که مسلمانان پا به فرار گذاشتند، رسول خدا (ص) آنان را به سوى‌ خود فرا مى ‌خواند و مى ‌گفت: بندگان خدا، به سوى من بیایید، بندگان خدا، به سوى من بیایید. فلانى، به سوى من بیا، فلانى، به سوى من بیا. امّا آنان از کوه بالا مى‌ رفتند و به پشت سرشان نگاه نمى ‌کردند. احدى به سوى حضرت نیامد، امّا تیرها از هر سو بر او مى ‌بارید. مسلمانان فرارى تا کوه دویدند. از جمله فراریان احد، ابوبکر[۵۵]، عمر[۵۶]، طلحه بن عبیدالله[۵۷]، سعد بن ابى وقّاص[۵۸] و دیگران هستند. عثمان سه روز فرارى بود.[۵۹] رسول خدا (ص) به او فرمود: «خیلى راه رفتید!».

دفاع امیرالمؤمنین از رسول خدا(ص)

لافتی الاعلی.jpg

هنگامى که مسلمانان پا به فرار گذاشتند، رسول خدا (ص) خشمگین شد و به اطراف خود نگریست. على (ع) را در کنار خود دید. فرمود: ترا چه شده که به فرزندان پدرت نپیوستى؟ گفت: یا رسول اللّه، آیا پس از ایمان، کافر شویم؟ شما الگوى من هستید.[۶۰]

پس از به شهادت رسیدن اصحاب و فرار سایرین، فوج ‌هاى مشرکین به سوى رسول خدا (ص) یورش آوردند. رسول خدا (ص) فرمود: على، اینان را از من دور کن. على (ع) به گروه‌هاى مشرکان حمله مى ‌کرد و آنان را پراکنده مى ‌ساخت و برخى را مى ‌کشت، آنان سواره بودند و على (ع) پیاده و چندان ضربت زد که پراکنده شدند و باز جمع شدند و على (ع) همچنان با شمشیر نبرد مى‌ کرد. جبرئیل به پیامبر (ص) گفت: اى محمّد، این مواسات است و فرشتگان از مواسات این جوانمرد در شگفتند.

پیامبر (ص) فرمود: چه چیزى او را از مواسات باز مى‌دارد که او از من و من از اویم. جبرئیل (ع) فرمود: من هم از شمایم. گوید: در آن شب سروشى از سوى آسمان بدون این که شخصى دیده شود، شنیده شد که چند بار چنین گفت:

لا سیف الا ذوالفقار و لا فتی الا علی

چون از رسول خدا (ص) پرسیدند: این کیست؛ فرمود: جبرئیل است.[۶۱]

آن حضرت در روز احد جراحات ‌زیادى برداشت. انس بن مالک گفت: آن روز على (ع) را نزد رسول خدا (ص) آوردند، در حالى که شصت و چند زخم نیزه، شمشیر و تیر در بدن داشت. رسول خدا (ص) بر روى زخم‌ها دست مى‌کشید و چنان التیام پیدا مى ‌کرد که گویى اصلا زخمى نبوده است.[۶۲]

بازگشت مسلمانان برای یاری پیامبر و پایان جنگ

کعب بن مالک نخستین فردى بود که پیغمبر (ص) را شناخت. او چشمان حضرت را از زیر کلاه‌خود دید که مى‌درخشد، فریاد کشید، مسلمانان، شما را بشارت باد که رسول خدا (ص) اینجاست. حضرت او را به سکوت فرمود. سپس مسلمانان تک تک و گروه گروه به رسول خدا (ص) پیوستند. حضرت آنان را به جنگ تحریض و ترغیب مى‌کرد و به رغم این که شمارشان کم بود، جنگ نمایانى کردند، امّا صخره‌نشینان همه یا بیشترشان به جنگ بازنگشتند و همچنان بر روى صخره آرام نشستند. حتى گفته مى‌شود، در روز احد کار بر شمارى از مردم سخت شد و از آن ترسیدند که کفّار بر آنان چیره شوند. مردى به رفیقش گفت: من پیش فلان یهودى مى‌روم و به او پناهنده مى‌شوم و چون او به آیین یهود مى‌گرایم، باشد که اگر واقعه‌اى رخ دهد یا حادثه‌اى پیش آید، به دردم بخورد. دیگرى گفت: من نزد فلان نصرانى شام مى‌روم و چون او مسیحى مى‌شوم. پس خداوند نازل ‌فرمود: یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیهُودَ وَ النَّصارى‌ أَوْلِیاءَ.[۶۳] اى کسانى که ایمان آورده‌اید؛ یهود و نصارا را دوستان (خود) مگیرید.

رسول خدا (ص) بر آن شد که نیروهاى خود را به موقعیت نخست برگرداند تا همانند قبل، کوه احد پشت سر آنان قرار گیرد و فقط از یک جبهه با دشمن در جنگ باشند.[۶۴] دقیقا همانند نقشه نخست که پشت به کوه، آرایش نظامى گرفته بودند. این آرایش جدید مشرکان را مرعوب کرد. آنان وقتى دیدند، مسلمانان به پایگاه‌هاى نخست خود بازگشته و نیروهاى پراکنده‌شان را فراهم نموده، با روحیه بالا با نظم و آرایش جدید آماده رزم هستند، وحشت کردند که مبادا مسلمانان دوباره بر آنان چیره شوند و همچون لحظات نخست جنگ، آن‌ها را در هم شکنند. از این رو ترجیح دادند که پایان جنگ را اعلام نمایند و به سلامت عقب نشینند. در این هنگام ابو سفیان پایان جنگ را اعلام کرد. بدین ترتیب که بالاى کوه ایستاد و با صداى بلند گفت: اعل هبل: زنده و بلند مرتبه باد هبل. ابو سفیان مى‌خواست چنین وانمود کند که این پیروزى ظاهرى مؤید دین و خداى او هبل است. پس رسول خدا (ص) پاسخ داد: اللّه اعلى و اجل: خداوند بلندمرتبه‌تر و شکوهمندتر است. ابو سفیان گفت: نعمت را تمام کرد، پیروزى در جنگ نوبتى است. امروز در مقابل روز بدر. گفت: چنین نیست که کشتگان ما، در بهشت خواهند بود و کشتگان شما در آتش‌[۶۵] ابوسفیان افزود: وعده ما سال دیگر در منطقه بدر؛ و رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود تا به او پاسخ مثبت دهند.پس از آن سپاه قریش عازم مکه شد.

حضور زنان مسلمان در جنگ احد

در جنگ ۱۴ نفر از زنان انصار مهاجر حضور داشتند که وظایف مانند: سقایت، مداوای مجرومان و طبخ غذا را برعهده داشتند.[۶۶] از جمله این زنان می توان به حضرت زهرا(س)، ام ایمن، حمنه، ام سلیم و ام عماره(نسبیه) اشاره کرد.[۶۷]

برای نمونه از حضور زنان در احد می توان به این روایت زیر اشاره کرد:

  1. چون پیغمبر مجروح شد، على با سپر خود براى او (حضرت) از محلى بنام مهزاس آب آورد و خون را شست ولى خون جارى مى‌شد و بند نمى ‌آمد، فاطمه (دختر پیغمبر) او را در بغل کشید و سخت گریست سپس پاره حصیرى را سوزاند و خاکستر آن را بر زخم او (حضرت او) نهاد که خون را بند آورد.[۶۸]
  2. امّ عمارة که نام وى «نسیبه» است، مى‌ گوید: من براى رسانیدن آب به سربازان اسلام در «احد» شرکت کردم، تا آنجا که دیدم نسیم فتح به جانب مسلمانان وزید. اما چیزى نگذشت که یک مرتبه ورق برگشت. مسلمانان شکست خورده پا به فرار گذاشتند. جان پیامبر در معرض خطر قرار گرفت، وظیفه خود دیدم تا سر حدّ مرگ، از پیامبر اسلام دفاع کنم. مشک آب را به زمین گذاشتم و با شمشیرى که به دست آورده بودم، از حملات دشمن مى‌ کاستم و گاهى تیراندازى مى ‌کردم. منظره دفاع این بانو، به قدرى براى پیامبر مایه خرسندى بود که درباره این بانو چنین فرمود: لمقام نسیبة بنت کعب الیوم خیر من فلان و فلان؛ موقعیت این بانوى فداکار امروز از فلانى و فلانى بالاتر است. [۶۹]

پس از جنگ احد

شمار شهدای جنگ احد

مزار شهدای احد پس از تخریب توسط سلفی های وهابی

در جنگ احد هفتاد نفر از مسلمانان به شهادت رسیدند: چهار نفر از مهاجران و شصت و شش نفر از انصار[۷۰] هفتاد نفر نیز مجروح شدند. بسیارى از زنان انصار چند تن از بستگان خویش را در این جنگ از دست داده بودند. همسر عمرو بن جموح، جنازه شوهر، فرزند و برادرش را بر روى شتر انداخته به سوى شهر مى‌ آمد. او مى‌گفت: همین که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم سالم است، هر مصیبتى را سبک مى‌کند. شتر او که در رفتن به سوى شهر تأمل مى‌کرد، وقتى به سمت احد باز گردانده شد به سرعت حرکت کرده و رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم آنان را در احد دفن کرد.[۷۱]رسول خدا در راه به حَمْته دختر جحش رسید. ابتدا او را بخاطر شهادت برادرش عبد الله تسلیت گفت و زن صبورى کرد. بعد بخاطر شهادت دایى او حمزه؛ آنگاه به خاطر شهادت مصعب شویش، و این جا بود که حَمْته فریاد کشید و رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: شوهر براى زن منزلت ویژه‌اى دارد.[۷۲] بسیارى از مصیبت دیدگان همین که سلامتى رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را مى ‌شنیدند آرام مى‌گرفتند.[۷۳]

رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در وقت دفن مصعب که از فرزندان اشراف مکه بود فرمود: تو را در مکه مى ‌دیدم در حالى که هیچ کس لباس بهتر از تو نداشت اما اکنون چنین خاک آلود در بُردى به خاک افتاده‌اى‌.[۷۴]

شمارى از شهدا در همان احد مدفون شدند، تعدادى دیگر را به مدینه آورده و در بقیع دفن کردند دو نفر نیز در قباء مدفون شدند. این کار بدون اطلاع پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم بود اما وقتى حضرت از آن آگاهى یافت که دیگر انتقال آنان به احد ناممکن بود. جنازه شهداء بیشتر دو نفر دو نفر وگاه سه نفر در یک قبر نهاده مى‌ شد. رسول خدا (ص) مسلمانان را مى ‌فرمود به زیارت شهداى احد بروید و بر آنان سلام کنید. فاطمه (س) دختر رسول خدا (ص) هر دو سه روز یک بار به زیارت شهداى احد مى‌رفت و کنار قبر آنان مى‌ گریست و دعا مى ‌کرد.[۷۵]

شمار کشته‌های قریش در جنگ احد

در جنگ احد هجده نفر از مشرکان قریش کشته شدند.[۷۶] شمار کشته‌ هاى قریش را در این جنگ، بیست و دو، بیست و سه[۷۷] و بیست و هشت نفر[۷۸] هم گفته ‌اند.

امیر المؤمنین على (ع) در جنگ احد، دوازده مرد را کشت.[۷۹] همچنین پیامبر اکرم از جنگِ چند تن از اصحاب خویش ستایش کرد: على علیه السلام، سهل بن حنیف، ابودجانه، عاصم بن ثابت و حارث بن صمه.[۸۰]

جنگ احد در قرآن

ابن عوف گفته است: اگر برآنید تا حکایت احد را بدانید آیه یکصدوبیست به بعد سوره آل عمران را بخوانید در آن صورت، گویى که در احد با ما بوده‌اید.[۸۱] ابن اسحاق نیز مى ‌گوید که شصت آیه از سوره آل عمران به جنگ احد اختصاص دارد.[۸۲] شمارى از آیات به صراحت درباره وقایع احد بوده و برخى از آنها، بطور غیر صریح به نکاتى کلى اشاره دارد.

پانویس

  1. معجم البلدان، ج‌ ۱، ص‌ ۱۰۹.
  2. دانشنامه حج و حرمین شریفین، مدخل کوه احد
  3. الروض الانف، ج‌ ۵، ص‌ ۴۴۸؛ البدایة والنهایه، ج‌ ۴، ص‌ ۹.
  4. المغازى، ج‌ ۱، ص‌ ۱۹۹؛ الطبقات، ج‌ ۲، ص‌ ۲۸.
  5. تاریخ طبرى، ج‌ ۲، ص‌ ۵۹؛ تاریخ ابن‌خیاط، ص‌ ۳۸.؛ وقایع الایام، شیخ عباس قمی، 15 شوال
  6. دائره المعارف بزرگ اسلامی، مدخل احد
  7. الصحیح من سیرة النبی الأعظم(ط-قدیم) ، ج‏۶، ص۷۶
  8. الصحیح من سیرة النبی الأعظم(ط-قدیم) ، ج‏۶، ص۷۶
  9. المغازى، ج‌ ۱، ص‌ ۲۰۳؛ تاریخ طبرى، ج‌ ۲، ص‌ ۵۹.
  10. المغازى، ج‌ ۱، ص‌ ۲۰۳؛ انساب الاشراف، ج‌ ۱، ص‌ ۳۸۳.
  11. المغازى، ج‌ ۱، ص‌ ۲۰۰؛ تاریخ یعقوبى، ج‌ ۲، ص‌ ۴۷.
  12. المغازى، ج ‌۱، ص‌ ۲۰۲؛ المنتظم، ج‌ ۲، ص‌ ۲۶۳.
  13. تاریخ طبرى، ج‌ ۲، ص‌ ۵۹؛ السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌ ۳، ص‌ ۶۲‌.
  14. تاریخ طبرى، ج ‌۲، ص ‌۵۹؛ السیرة النبویه، ابن‌کثیر، ج‌ ۲، ص‌ ۳۲۷.
  15. تاریخ پیامبر اسلام ،محمد ابراهیم آیتى‏، انتشارات دانشگاه تهران‏، ۱۳۷۸ ش‏، ص ۳۰۶
  16.  : تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۳۰؛ المغازى، ۱/ ۲۰۴؛ انساب الاشراف، ۱/ ۳۱۴؛ سیره حلبى، ۲/ ۱۷۲؛ حیاة محمّد، ۲۵۵.
  17. المغازى، ۱/ ۲۰۵؛ شرح نهج البلاغه، ۱۴/ ۲۱۸- ۲۱۹.
  18. الطبقات، ج‌ ۲، ص‌ ۲۸؛ المغازى، ج‌ ۱، ص‌ ۲۰۸.
  19. الکامل، ج‌ ۲، ص‌ ۱۵۰؛ تاریخ طبرى، ج‌ ۲، ص‌ ۵۹.
  20. السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌ ۳، ص‌ ۶۲؛ الروض الانف، ج‌ ۵، ص ۴۲۲.
  21. سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله، ص‌ ۴۵۸.
  22. الطبقات، ج‌ ۲، ص‌ ۲۸‌ـ‌۲۹؛ المنتظم، ج‌ ۲، ص‌ ۲۶۳.
  23. ترجمه مغازی ، ص ۱۵۲
  24. تاریخ پیامبر اسلام ،محمد ابراهیم آیتى‏، ص۳۰۹
  25. السیرة‌النبویه، ابن‌کثیر، ج ۲، ص‌ ۳۲۹؛ الصحیح من سیره، ج ۶‌، ص ۱۰۶.
  26. سیره ابن هشام، ۳/ ۶۷- ۶۸؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۲۱- ۴۲۲؛ سیره حلبى، ۲/ ۲۱۸- ۲۱۹؛ تاریخ الامم و الملوک، ۲/ ۱۸۸- ۱۹۰؛ المواهب اللدنیه، ۱/ ۹۲- ۹۳؛ دلائل النبوه (بیهقى)، ۳/ ۲۰۸- ۲۲۶؛ سیره ابن اسحاق، ۳۲۴؛ الکامل فى التاریخ، ۲/ ۱۵۰؛ سیره ابن کثیر، ۳/ ۲۵- ۲۶؛ البدایة و النهایه، ۴/ ۱۲- ۱۳؛ المغازى، ۱/ ۲۰۸- ۲۱۱، ۲۱۰؛ مجمع الزوائد، ۶/ ۱۰۷.
  27. تاریخ پیامبر اسلام ،محمد ابراهیم آیتى‏، ص ۳۱۰
  28. الاوائل، ۱/ ۱۸۳؛ الثقات، ۱/ ۲۲۴- ۲۲۵
  29. تاریخ پیامبر اسلام ،محمد ابراهیم آیتى‏، ص ۳۱۱
  30. وفاء الوفاء، ۱/ ۲۸۴- ۲۸۵؛ سیره حلبى، ۲/ ۲۲۱؛ فتح البارى‌
  31. تاریخ الامم و الملوک، ۲/ ۱۹۰؛ سیره حلبى، ۲/ ۲۲۱
  32. مجمع الزوائد، ۶/ ۱۱۷؛ حیاة الصحابة، ۳/ ۷۶۹؛ کنز العمّال، ۳/ ۱۳۵
  33. تاریخ طبرى، ج‌ ۲، ص‌ ۶۱‌؛ الروض الانف، ج‌ ۵، ص‌ ۴۲۶.
  34. المغازى، ج‌ ۱، ص‌ ۲۱۵؛ الطبقات، ج‌ ۲، ص‌ ۳۰.
  35. طبقات الکبرى، ج ۲، ص ۳۹۰؛ انساب الاشرف، ج ۱، ص ۳۱۵
  36. سیره مغلطاى، ۴۹
  37. تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۲۳
  38. المغازى، ج ۱، ص ۲۲۱
  39. المغازى، ج ۱، صص ۲۲۳- ۲۲۲
  40. تاریخ پیامبر اسلام ،محمد ابراهیم آیتى‏ ،ص۳۱۵
  41. شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج ۱، ص ۸۰ - ۸۱
  42. ترجمه الإرشاد ،ص:۷۴
  43. مجمع البیان ج ۲، ص ۴۹۶
  44. لائل النبوه، بیهقى، ج ۳، ص ۲۶۷ ،ترجمه مغازی ص ۱۶۷
  45. طبقات الکبرى، ج ۲، ص ۴۱؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۱۸؛ المغازى، ج ۱، ص ۲۳۲؛
  46. ترجمه مغازی / ص ۱۶۷-۱۷۰
  47. البداء و التاریخ، ۴/ ۲۰۱.
  48. الارشاد، ۵؛ بحار الانوار، ۲۰/ ۸۴.
  49. المغازى، ۱/ ۲۸۶؛ سیره حلبى، ۲/ ۲۴۳؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۳۹؛ سیره ابن هشام، ۳/ ۹۷؛ المواهب اللدنیه، ۱/ ۹۷
  50. المغازى، ج ۱، ص ۲۶۷
  51. المغازى، ج ۱، ص ۲۷۴
  52. الکامل فى التاریخ، ۲/ ۱۶۰؛ سیره حلبى، ۲/ ۲۴۴؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۲۳۹؛ تاریخ الامم و الملوک، ۲/ ۱۹۶؛ بحار الانوار، ۲۰/ ۹۷
  53. سیره حلبى، ۲/ ۲۵۴؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۴۴؛ الکامل فى التاریخ، ۲/ ۱۷۶؛ تاریخ الامم و الملوک، ۲/ ۲۱۰؛ البدایة و النهایه، ۴/ ۴۸؛ مسند احمد، ۲/ ۴۰؛ مسند ابو یعلى، ۶/ ۲۷۲؛ ۲۹۳- ۲۹۴؛ مجمع الزوائد، ۶/ ۱۲۰؛ الطبقات الکبرى، ۳/ ۱/ ۱۰؛ سنن ابن ماجه، ۳/ ۹۵؛ مستدرک حاکم، ۳/ ۱۹؛ سیره ابن هشام، ۲/ ۹۵- ۹۹
  54. تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۴۱- ۴۴۲
  55. منحة المعبود، ۲/ ۹۹؛ الطبقات الکبرى، ۳/ ۱۵۵؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۳۱؛ کنز العمّال، ۱۰/ ۲۶۸- ۲۶۹؛ حیاة الصحابة، ۲۷۲؛ دلائل الصدق، ۲/ ۳۵۹؛ سیره ابن کثیر، ۳/ ۵۸؛ مستدرک حاکم،۳/ ۲۷؛ مجمع الزوائد، ۶/ ۱۱۲؛ حیاة محمّد، ۲۵۶؛ لباب الآداب، ۱۷۹؛ الارشاد، ۵۰؛ صحیح مسلم، ۵/ ۱۷۸؛ شرح نهج البلاغه، ۱۳/ ۲۹۳؛ العثمانیه، ۳۳۹؛ الدر المنثور، ۲/ ۹۰؛ تفسیر رازى، ۹/ ۶۷.
  56. الدر المنثور، ۲/ ۸۰؛ دلائل الصدق، ۲/ ۳۵۸؛ کنز العمّال، ۲/ ۲۴۲؛ حیاة الصحابة، ۳/ ۴۹۷؛ کنز العمّال، ۱/ ۲۳۸؛ فتح القدیر، ۱/ ۳۸۸؛ جامع البیان، ۴/ ۹۵؛ التبیان، ۳/ ۲۵- ۲۶؛ شرح نهج البلاغه، ۱۵/ ۲۲- ۲۴؛ المغازى، ۲/ ۶۰۹؛ غرایب القرآن، ۴/ ۱۱۳؛ العثمانیه، ۱۶۹؛ تفسیر رازى، ۹/ ۵۱.
  57. شرح نهج البلاغه، ۱۳/ ۲۹۳، ۱۴/ ۲۸۶؛ تاریخ الامم و الملوک، ۲/ ۱۹۹؛ الکامل فى التاریخ، ۲/ ۱۵۶؛ الثقات، ۱/ ۲۲۸؛ سیره ابن کثیر، ۳/ ۶۸؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۳۴؛ سیره ابن هشام، ۳/ ۸۸؛ الدر المنثور، ۲/ ۸۱؛ قاموس الرجال، ۲/ ۱۲۵؛ دلائل الصدق، ۲/ ۳۵۶؛ حیاة الصحابة، ۱/ ۵۳۱؛ المغازى، ۱/ ۲۸۰؛ شرح نهج البلاغه، ۱۴/ ۲۸۶؛ تفسیر القرآن العظیم، ۱/ ۲۱۴؛ نهج الحق، ۳۰۶- ۳۰۷؛ تفسیر خازن، ۱/ ۴۷۱
  58. دلائل الصدق، ۳/ ۳۵۶؛ تاریخ الامم و الملوک، ۲/ ۲۰۱؛ شرح نهج البلاغه، ۱۳/ ۲۱۳؛ المغازى، ۱/ ۲۸۰؛ مستدرک حاکم، ۳/ ۲۶
  59. المغازى، ج ۱، ص ۲۳۷، ترجمه ارشاد، ص ۷۳(طبری، ۳۱۰ق)، ج ۴، ص ۱۴۵، ناشر: دار الفکر/تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۶۹، ناشر: دار الکتب العلمیة/أسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج ۴، ص ۶۳، تحقیق عادل أحمد الرفاعی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی/ السیرة النبویة، ج ۳، ص ۵۵ ؛/ المطالب العالیة بزوائد المسانید الثمانیة، ج ۱۷، ص ۳۴۷، تحقیق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزیز الشتری، ناشر: دار العاصمة/ دار الغیث/ الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج ۳، ص ۱۰۷۴، تحقیق علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل/ الوافی بالوفیات، ج ۲۰، ص ۶۱، تحقیق: أحمد الأرناؤوط وترکی مصطفى، ناشر: دار إحیاء التراث/ البدایة والنهایة، ج ۴، ص ۲۸ ۲۹،، ناشر: مکتبة المعارف)
  60. بحار الانوار، ۲۰/ ۹۵، ۱۰۷؛ روضه کافى، ۱۱۰.
  61. شرح نهج البلاغه، ۱۴/ ۲۵۰- ۲۵۱؛ ۱۳/ ۲۹۳؛ الاغانى، ۱۴/ ۱۸، الکامل فى التاریخ، ۲/ ۱۵۴؛ تاریخ الامم و الملوک، ۲/ ۱۹۷؛ فرائد السمطین، ۱/ ۲۵۷؛ مجمع الزوائد، ۶/ ۱۱۴؛ کنز العمّال، ۱۵/ ۱۲۶؛ البدایة و النهایه، ۶/ ۵؛ اللآلى المصنوعه، ۱/ ۳۵۶؛ تفسیر قمى، ۱/ ۱۱۶؛ بحار الانوار، ۲۰/ ۵۴؛ الارشاد، ۴۶؛ روضه کافى، ۱۱۰؛ حیاة الصحابة، ۱/ ۵۵۹، ربیع الابرار، ۱/ ۸۳۳؛ مناقب خوارزمى، ۱۰۳؛ غایة المرام، ۴۵۷؛ الریاض النصره، ۳/ ۱۳۱؛ الغدیر، ۲/ ۵۹- ۶۲.
  62. بحار الانوار، ۲۰/ ۲۳؛ مجمع البیان، ۲/ ۵۰۹.
  63. مائده (۵)
  64. تفسیر قمى، ۱/ ۱۱۵؛ بحار الانوار، ۲/ ۵۴.
  65. الثقات، ۱/ ۲۳۱؛ مجمع البیان، ۲/ ۵۰۹؛ تفسیر القرآن العظیم: ۱/ ۴۱۳؛ تفسیر قمى، ۱/ ۱۱۷
  66. المغازى/ترجمه،متن،ص:۱۸۰
  67. ابن اثیر ، ج ۶ ص ۷۰،
  68. الکامل/ترجمه،ج‌۷،ص:۱۷۷
  69. بن ابى الحدید مى‌نویسد: راوى حدیث به پیامبر خیانت ورزیده زیرا صریحا نام آن دو نفر را که پیامبر اسم آن‌ها را برده ذکر نکرده است. ولى من گمان مى‌کنم، لفظ فلان و فلان کنایه از همان شخصیت‌هایى است که پس از رسول خدا منصب‌هاى بزرگ در میان مسلمانان پیدا کردند و راوى از نظر احترام و ترس از موقعیت، مطلب را در پرده گفته است.
  70. المغازى، ۱/ ۳۰۰؛ سیره حلبى، ۲/ ۲۵۵؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۴۶
  71. المغازى، ج ۱، ص ۲۶۵؛ بسیارى از مصیبت دیدگان همین که سلامتى رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را مى‌شنیدندآرام مى‌گرفتند، نک: المغازى، ج ۱، صص ۲۹۲- ۲۹۱
  72. المغازى، ج ۱، ص ۲۶۵؛
  73. نک: المغازى، ج ۱، صص ۲۹۲- ۲۹۱
  74. السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، صص ۱۲۷- ۱۲۸ (در برخى آنها اختلاف و نک: دلائل النبویه، ج ۳، ص ۲۳۸
  75. المغازى، ۱/ ۳۱۳- ۳۱۴
  76. مجمع البیان، ۲/ ۵۰۰؛ بحار الانوار، ۲۰/ ۲۲
  77. سیره مغلطاى، ۵۰؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۷
  78. شرح نهج البلاغه، ۱۵/ ۵۴.
  79. شرح نهج البلاغه، ۱۵/ ۵۴
  80. السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۱۰۰؛ المغازى، ج ۱، ص ۲۴۹
  81. المغازى، ج ۱، ص ۳۱۹؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۲۷
  82. . السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۱۰۶

منابع

  • لطف‌ الله خراسانی، دائرة المعارف قرآن کریم، جلد ۲، صفحه ۲۳۸-۲۵۵.
  • الصحیح من سیرة النبی الأعظم(ط-قدیم)، جعفر مرتضى العاملى.
  • سیرت جاودانه/ ترجمه‌ الصحیح من سیرة النبی الأعظم‌، مترجم محمد سپهرى‌، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى‌، ۱۳۸۴ ش‌.
  • رسول جعفریان، سیره رسول خدا، انتشارات دلیل ما.
  • مغازى تاریخ جنگهاى پیامبر(ص)، محمد بن عمر واقدى (م ۲۰۷)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، ۱۳۶۹ش.
  • الکامل فی التاریخ، عز الدین أبو الحسن على بن ابى الکرم المعروف بابن الأثیر (م ۶۳۰)، بیروت، دار صادر - دار بیروت، ۱۳۸۵/۱۹۶۵.
  • فروغ ابدیت تجزیه و تحلیل کاملى از زندگى پیامبر اکرم صلّى الله علیه و آله و سلّم‌، آیت الله جعفر سبحانى‌، بوستان کتاب‌ ، قم، ۱۳۸۵.
  • دائره المعارف بزرگ اسلامی، مدخل احد.
  • تاریخ پیامبر اسلام، محمد ابراهیم آیتى‏، انتشارات دانشگاه تهران‏، ۱۳۷۸ ش‏.


آرشیو عکس و تصویر

غزوات پیامبر اکرم (ص)
2 هجری غزوه ودّان * غزوه بواط * غزوه عشيره‌ * غزوه كدر * غزوه بنى قينقاع * غزوه سويق‌
3 هجری غزوه بدر * غزوه غطفان‌ * غزوه احد * غزوه حمراء الأسد
4 هجری غزوه بنى نضير * غزوه ذات الرقاع * غزوه بدر الموعد
5 هجری غزوه دومة الجندل‌ * غزوه خندق یا احزاب * غزوه بنى قريظه‌
6 هجری غزوه بنى لحيان * غزوه ذى قرد * غزوه بنى مصطلق * غزوه حديبيه
7 هجری غزوه خيبر
8 هجری غزوه فتح مكه‌ * غزوه حنين * غزوه طائف‌
9 هجری غزوه تبوك‌
حضرت محمد (صلی الله علیه و آله)
رحمة للعالمین.jpg
رویدادهای مهم زندگی
حمله اصحاب فیل به مکهسفر پیامبر اکرم به شامازدواج با حضرت خدیجه کبری (س) • گذاشتن سنگ حجرالاسود در جای خویش • مبعثمعراجولادت حضرت فاطمه سلام الله علیهارفتن به شعب ابی طالبعام الحزنسفر به طائفهجرت به مدینهازدواج حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (س)غزوه بدرغزوه احدغزوه احزابصلح حدیبیهغزوه خیبرسریه ذات السلاسل فتح مکهغزوه حنینغزوه تبوکغدیر خم
بستگان
امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع) •عبدالله بن عبدالمطلب(س) • عبدالمطلبابوطالب(ع) • حمزه بن عبدالمطلب(ع) • عباس بن عبدالمطلبابولهبجعفر طیارآمنه(س) • فاطمه بنت اسد(س) • خدیجه کبری(س) • حضرت زهرا(س) • امام حسن(ع) • امام حسین(ع) • حضرت زینب(س)
اصحاب
سلمان فارسیعمار بن یاسرابوذرمقدادابوسلمه مخزومیزيد بن حارثهعثمان بن مظعونمصعب بن عمیرابوبکرطلحهزبیرعثمان بن عفانعمر بن خطابسعد بن ابی وقاصعبدالله بن مسعوداسعد بن زرارهسعد بن معاذسعد بن عبادهعثمان بن حنیفسهل بن حنیفابو ایوب انصاری حذیفة بن یمانخالد بن سعيدخزیمة بن ثابتعبدالله بن رواحهاویس قرنیعبدالله بن مسعود بلال حبشی
مکان های مرتبط
مکهمدینهغار حراکعبهشعب ابوطالبغدیر خمفدکبقیعغار ثورمسجد قبامسجد النبیمسجد الحرام