مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

غزوه خیبر: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(ویرایش)
سطر ۱: سطر ۱:
 
{{خوب}}
 
{{خوب}}
  
غزوه خیبر آخرین رویارویی بین مسلمانان و [[یهود|یهودیان]] در زمان [[رسول خدا]](صلی الله علیه و آله و سلم) است که در [[ماه محرم|محرم]] سال هفتم هجری در منطقه خیبر اتفاق افتاد. در این [[غزوه]] رسول خدا (صلی الله علیه و اله و سلم) توانستند آخرین سنگر یهودیان را تصرف کنند. در این غزوه مسلمانان غنایم قابل توجهی بدست آورند. از جمله منطقه [[فدک]] و چند قلعه دیگر که خالصه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شد. این غزوه نیز مانند سایر غزوات دیگر، صحنه دلاوری های امیرالمؤمنین [[علی بن ابی طالب]] (علیه السلام) بود.  
+
غزوه خیبر آخرین رویارویی بین مسلمانان و [[یهود|یهودیان]] در زمان [[رسول خدا]] (صلی الله علیه و آله و سلم) است که در [[ماه محرم|محرم]] سال هفتم هجری در منطقه خیبر اتفاق افتاد. در این غزوه مسلمانان غنایم قابل توجهی بدست آورند، از جمله منطقه [[فدک]] و چند قلعه دیگر که خالصه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شد. این غزوه نیز مانند سایر غزوات دیگر، صحنه دلاوری های امیرالمؤمنین [[علی بن ابی طالب]] (علیه السلام) بود.  
 
{{شناسنامه غزوات
 
{{شناسنامه غزوات
|تصویر=[[پرونده:خیبر.jpg |250px|center]]
+
|تصویر=[[پرونده:خیبر.jpg |۲۵۰px|center]]
 
|زمان = محرّم یا صفر سال هفتم‌
 
|زمان = محرّم یا صفر سال هفتم‌
 
|مکان = منطقه خیبر در ۱۶۵ کیلومتری شمال مدینه
 
|مکان = منطقه خیبر در ۱۶۵ کیلومتری شمال مدینه
 
|غزوه قبلی =[[صلح حدیبیه | غزوه حدیبیه]]
 
|غزوه قبلی =[[صلح حدیبیه | غزوه حدیبیه]]
 
|غزوه بعدی =  [[فتح مکه]]
 
|غزوه بعدی =  [[فتح مکه]]
|علت غزوه = به دلیل تحریک ها، آزار و اذیت هایی که یهودیان علیه اسلام انجام می دادند رسول خدا(ص) تصمیم گرفتند تا برای همیشه ریشه آنها را برکنند
+
|علت غزوه = به دلیل تحریک ها، آزار و اذیت هایی که یهودیان علیه اسلام انجام می دادند رسول خدا(ص) تصمیم گرفتند تا برای همیشه ریشه آنها را برکنند.
 
|نتیجه =فتح خیبر و قلعه های آن
 
|نتیجه =فتح خیبر و قلعه های آن
 
|مسلمانان = مسلمانان
 
|مسلمانان = مسلمانان
1400 مرد جنگی
+
۱۴۰۰ مرد جنگی
 
|دشمنان = یهودیان خیبر
 
|دشمنان = یهودیان خیبر
  
|فرماندهان مسلمانان = [[پیامبر اسلام|رسول خدا(ص)]]
+
|فرماندهان مسلمانان = [[پیامبر اسلام|رسول خدا]](ص)  
 
|فرماندهان دشمنان =  مرحب   
 
|فرماندهان دشمنان =  مرحب   
|پرجم داران مسلمانان= [[امام علی]](ع) و سعد بن عباده  
+
|پرجم داران مسلمانان= [[امام علی]](ع) و [[سعد بن عباده]]
 
|پرچم داران دشمنان = ـــ
 
|پرچم داران دشمنان = ـــ
|تلفات مسلمانان = شهادت 15 تا 18 نفر  
+
|تلفات مسلمانان = شهادت ۱۵ تا ۱۸ نفر  
|تلفات دشمنان = کشته شدن 93 نفر
+
|تلفات دشمنان = کشته شدن ۹۳ نفر
|توضیحات = '''آیات مرتبط با این غزوه:''' آیه 15 سوره فتح و آیه 94 سوره نساء
+
|توضیحات = '''آیات مرتبط با این غزوه:''' آیه ۱۵ [[سوره فتح]] و آیه ۹۴ [[سوره نساء]]
 
}}
 
}}
 +
 +
==تاریخ وقوع غزوه خیبر==
 +
[[ابن اسحاق]] مى‌ گوید: [[رسول خدا]] -صلّى اللّه علیه و آله- پس از بازگشت از «[[صلح حدیبیه|حدیبیه]]» ماه [[ذی الحجه|ذى الحجّه]] و چند روزى از [[محرّم]] را در [[مدینه]] ماند، و [[حج|حجّ]] آن سال را مشرکین برگزار کردند، سپس در همان ماه محرّم رهسپار «خیبر» شد.<ref>سیرت ‌رسول‌ الله/ ترجمه سیره ابن اسحاق،ج‌۲،ص:۸۲۰</ref>
 +
 +
در حالی که [[واقدی]] گوید: پیامبر (ص) در ماه ذى حجه سال ششم از حدیبیه به مدینه مراجعت فرمود، و تمام آن ماه و محرم را در مدینه اقامت کرد، و در [[ماه صفر|صفر]] سال هفتم، و هم گفته شده است که در آغاز ربیع الاول آن سال عازم خیبر شدند.<ref>مغازى/ترجمه، ص:۴۸۲</ref>
 +
 
==موقعیت جغرافیایی خیبر==
 
==موقعیت جغرافیایی خیبر==
خَيبر منطقه‌اى حاصلخيز، با آب و آبادانى فراوان، از بهترين مناطق [[حجاز]] است. بيشترين محصول آن خرما بوده و وفور اين محصول تا اندازه‌اى بود كه بردن خرما به خيبر مورد طعنه بوده است. منطقه مزبور در حدود 165 كيلومترى شمال [[مدينه]] -در راه [[شام]]- قرار داشته و مركز فعلى آن شهر «الشُرَيْف» است.<ref>معجم المعالم الجغرافيه فى السيرة النبويه، ص 118. ميان مدينه و الشريف 163 كيلومتر فاصله است.</ref> در آن زمان كه [[یهود|يهوديان]] به [[جزیرة العرب|جزيرة العرب]] آمدند، بخشى نيز در خيبر سكونت گزيدند و به دليل امكانات اقتصادى آن، به صورت يك قدرت بسيار قوى درآمدند. آنان قلعه‌ هاى مستحكمى ساخته و با حفظ ذخيره‌ هاى خوراكى و سلاح فراوان، خود را به صورت قدرتى شكست ناپذير و مقاوم در آورده بودند. اين منطقه، بازار ساليانه‌اى داشت كه در روزهاى نخست [[ربیع الاول]] برپا شده و عنوان آن «سوق نطات خيبر» بود. در نزديكى آنها قبيله [[غطفان]] زندگى مى‌ كردند كه از حاميان اين بازار بوده و وسائل امنيت كسانى كه به بازار مى‌ آمدند را فراهم مى ‌كردند.<ref>فى شمال غرب الجزيره، حمد جاسر، ص 236</ref>
+
خَیبر منطقه‌اى حاصلخیز، با آب و آبادانى فراوان، از بهترین مناطق [[حجاز]] است. بیشترین محصول آن خرما بوده و وفور این محصول تا اندازه‌اى بود که بردن خرما به خیبر مورد طعنه بوده است. منطقه مزبور در حدود ۱۶۵ کیلومترى شمال [[مدینه]] -در راه [[شام]]- قرار داشته و مرکز فعلى آن شهر «الشُرَیف» است.<ref>معجم المعالم الجغرافیه فى السیرة النبویه، ص ۱۱۸. میان مدینه و الشریف ۱۶۳ کیلومتر فاصله است.</ref> در آن زمان که [[یهود|یهودیان]] به [[جزیرة العرب|جزیرة العرب]] آمدند، بخشى نیز در خیبر سکونت گزیدند و به دلیل امکانات اقتصادى آن، به صورت یک قدرت بسیار قوى درآمدند. آنان قلعه‌ هاى مستحکمى ساخته و با حفظ ذخیره‌ هاى خوراکى و سلاح فراوان، خود را به صورت قدرتى شکست ناپذیر و مقاوم در آورده بودند. این منطقه، بازار سالیانه‌اى داشت که در روزهاى نخست [[ربیع الاول]] برپا شده و عنوان آن «سوق نطات خیبر» بود. در نزدیکى آنها قبیله [[غطفان]] زندگى مى‌ کردند که از حامیان این بازار بوده و وسائل امنیت کسانى که به بازار مى‌ آمدند را فراهم مى ‌کردند.<ref>فى شمال غرب الجزیره، حمد جاسر، ص ۲۳۶</ref>
 
 
یهودیان در خیبر دارای هشت حصن (دژ یا قلعه) بودند که عبارتند بود از: ناعم، قموص، كتیبه، نطاة، شق، وطیح، سلالم، صعب.<ref>الصحيح من السيرة النبي الأعظم، مرتضى العاملي ،ج‌17،ص:71</ref>
 
  
==تاریخ وقوع غزوه خیبر==
+
یهودیان در خیبر دارای هشت حصن (دژ یا قلعه) بودند که عبارتند بود از: ناعم، قموص، کتیبه، نطاة، شق، وطیح، سلالم، صعب.<ref>الصحیح من السیرة النبی الأعظم، مرتضى العاملی ،ج‌۱۷،ص:۷۱</ref>
[[ابن اسحاق]] مى‌ گويد: [[رسول خدا]] -صلّى اللّه عليه و آله- پس از بازگشت از «[[صلح حدیبیه|حدیبیه]]» ماه [[ذی الحجه|ذى الحجّه]] و چند روزى از [[محرّم]] را در [[مدينه]] ماند، و [[حج|حجّ]] آن سال را مشركين برگزار كردند، سپس در همان ماه محرّم رهسپار «خيبر» شد.<ref>سيرت ‌رسول‌ الله / ترجمه سیره ابن اسحاق،ج‌2،ص:820</ref>
 
  
در حالی که [[واقدی]] گويد: پيامبر (ص) در ماه ذى حجه سال ششم از حديبيه به مدينه مراجعت فرمود، و تمام آن ماه و محرم را در مدينه اقامت كرد، و در [[ماه صفر|صفر]] سال هفتم، و هم گفته شده است كه در آغاز ربيع الاول آن سال عازم خيبر شدند.<ref>مغازى/ترجمه،متن،ص:482</ref>
 
 
==علت وقوع غزوه خیبر==
 
==علت وقوع غزوه خیبر==
[[پرونده:خیبر.png|400px|thumb|left| موقعیت جغرافیایی خیبر]]
+
[[پرونده:خیبر.png|۴۰۰px|thumb|left| موقعیت جغرافیایی خیبر]]
يهوديان خيبر گمان نمى‌ كردند كه پيامبر (ص) به جنگ ايشان اقدام فرمايد، چه حصارهاى بسيار بلند و اسلحه فراوان و عده زيادى داشتند.  
+
پس از [[صلح حدیبیه]]، [[یهود|یهودیان]] در وضع دشوارترى قرار گرفتند، زیرا امکان استفاده از نیروى [[قریش|قریش]] و یا همپیمانان آن را نداشتند. با این حال، برخى قبایل عرب که در اطراف خیبر بودند، در دشمنى با [[اسلام]] با آنان هم داستان بودند، و در این وقت مذاکراتى میان آنان و خیبریان در جریان بود. یهودیان خیبر در دو نوبت تصمیم به حمله به [[مدینه]] را داشتند:
 +
#هم پیمان شدن با قبیله بنى سعد که در اطراف خیبر سکونت داشت: به روایت واقدى، رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم از همراهى آنان با اهل خیبر آگاهى یافت و شنید که آنان قصد کمک به یهودیان را دارند. پس از آن در [[ماه رمضان|رمضان]] سال ششم، [[امام علی|امام على]] علیه السلام را همراه یکصد نفر بدان سوى فرستاد. آنها در منطقه هَمَج که چاهى در میان خیبر و فدک بود به جاسوسى از قبیله مذکور برخوردند. او براى حفظ جان خود مجبور شد تا مسلمانان را تا محل چراگاه بنى سعد هدایت کند. مسلمانان بر شتران و گوسفندان یورش برده، شمار زیادى از آنها را -شامل پانصد شتر و هزار گوسفند- به غنیمت گرفتند. چوپانان فرارى خبر هجوم مسلمانان را به بنى سعد رسانده و بدین ترتیب جمعیت آنان متفرق گردید.<ref>المغازى، ج ۲، صص ۵۶۳- ۵۶۲؛ سبل الهدى والرشاد، ج ۶، صص ۱۵۵- ۱۵۴</ref>
 +
#هم پیمان شدن با قبیله [[غطفان]]: اقدام دیگر مسلمانان در خیبر، اعزام یک گروه سه نفره براى بدست آوردن آگاهى از وضعیت خیبر بود. رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) [[عبدالله بن رواحه]] را همراه دو نفر دیگر به خیبر فرستاد و آنان توانستند در اقامت سه روزه خود آگاهى ‌هایى بدست آوردند. در آن زمان یسیر یا اسیر بن رزام کوشید تا با تحریک قبیله غَطَفان که مسکنشان در همان نزدیکى خیبر بود، جنگى را بر مدینه تحمیل کند. زمانى که این خبر به پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) رسید، آن حضرت عبدالله بن رواحه را همراه سى نفر به سوى خیبر فرستاد. آنان با گرفتن تأمین نزد اسَیر رفته و اظهار کردند که اگر نزد رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) آید او را حاکم خیبر خواهد کرد. اسیر با وجود مخالفت برخى از یهودیان پذیرفت و همراه گروهى از یهود عازم مدینه شد. پس از آنکه چندى از خیبر دور شدند، اسیر پشیمان شد. عبدالله بن انیس که مراقب او بود، به محض دیدن آثار ندامت در وى، شمشیرش را کشید و بر وى حمله کرد. مسلمانان دیگر نیز نبرد را آغاز کردند. پس از خاتمه درگیرى، تنها یک یهودى توانست بگریزد. بدین ترتیب یکى دیگر از رهبران یهود به قتل رسید.<ref>ا المغازى، ج ۲، صص ۵۶۸- ۵۵۶؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳ ص ۶۱۸؛ سبل الهدى والرشاد، ج ۶، صص ۱۷۷- ۱۷۶</ref>
  
پس از [[صلح حديبيه]]، [[یهود|يهوديان]] در وضع دشوارترى قرار گرفتند، زيرا امكان استفاده از نيروى [[قریش|قريش]] و يا همپيمانان آن را نداشتند. با اين حال، برخى قبايل عرب كه در اطراف خيبر بودند، در دشمنى با [[اسلام]] با آنان هم داستان بودند، و در اين وقت مذاكراتى ميان آنان و خيبريان در جريان بود. یهودیان خیبر در دو نوبت تصمیم به حمله به [[مدینه]] را داشتند:
+
پس از امضاى معاهده صلح، رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم با آرامش بیشترى به کار یهودیان خیبر که پشتوانه یهودیان مدینه در طول سالهاى پیش از آن بودند، پرداخت. یهودیان خیبر گمان نمى‌ کردند که پیامبر (ص) به جنگ ایشان اقدام فرماید، چه حصارهاى بسیار بلند و اسلحه فراوان و عده زیادى داشتند.
  
#هم پیمان شدن با قبيله بنى سعد كه در اطراف خيبر سكونت داشت: به روايت واقدى، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از همراهى آنان با اهل خيبر آگاهى يافت و شنيد كه آنان قصد كمك به يهوديان را دارند. پس از آن در [[ماه رمضان|رمضان]] سال ششم، [[امام علی|امام على]] عليه السلام را همراه يكصد نفر بدان سوى فرستاد. آنها در منطقه هَمَج كه چاهى در ميان خيبر و فدك بود به جاسوسى از قبيله مذكور برخوردند. او براى حفظ جان خود مجبور شد تا مسلمانان را تا محل چراگاه بنى سعد هدايت كند. مسلمانان بر شتران و گوسفندان يورش برده، شمار زيادى از آنها را -شامل پانصد شتر و هزار گوسفند- به غنيمت گرفتند. چوپانان فرارى خبر هجوم مسلمانان را به بنى سعد رسانده و بدين ترتيب جمعيت آنان متفرق گرديد.<ref>المغازى، ج 2، صص 563- 562؛ سبل الهدى والرشاد، ج 6، صص 155- 154</ref>
+
==وقایع مرتبط با غزوه خیبر==
#هم پیمان شدن با قبيله [[غطفان]]: اقدام ديگر مسلمانان در خيبر، اعزام يك گروه سه نفره براى بدست آوردن آگاهى از وضعيت خيبر بود. رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) [[عبدالله بن رواحه]] را همراه دو نفر ديگر به خيبر فرستاد و آنان توانستند در اقامت سه روزه خود آگاهى ‌هايى بدست آوردند. در آن زمان يسير يا اسير بن رزام كوشيد تا با تحريك قبيله غَطَفان كه مسكنشان در همان نزديكى خيبر بود، جنگى را بر مدينه تحميل كند. زمانى كه اين خبر به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) رسيد، آن حضرت عبدالله بن رواحه را همراه سى نفر به سوى خيبر فرستاد. آنان با گرفتن تأمين نزد اسَير رفته و اظهار كردند كه اگر نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) آيد او را حاكم خيبر خواهد كرد. اسير با وجود مخالفت برخى از يهوديان پذيرفت و همراه گروهى از يهود عازم مدينه شد. پس از آنكه چندى از خيبر دور شدند، اسير پشيمان شد. عبدالله بن انيس كه مراقب او بود، به محض ديدن آثار ندامت در وى، شمشيرش را كشيد و بر وى حمله كرد. مسلمانان ديگر نيز نبرد را آغاز كردند. پس از خاتمه درگيرى، تنها يك يهودى توانست بگريزد. بدين ترتيب يكى ديگر از رهبران يهود به قتل رسيد.<ref>ا المغازى، ج 2، صص 568- 556؛ السيرة النبويه، ابن هشام، ج 3 ص 618؛ سبل الهدى والرشاد، ج 6، صص 177- 176</ref>
+
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به قول [[ابن هشام حمیری|ابن هشام]]: «نمیلة بن عبداللّه لیثى» و به قول صاحب [[الطبقات الکبری (کتاب)|طبقات]] و واقدی: «سباع بن عرفطه غفارى» یا [[ابوذر]] را در مدینه جانشین خود فرمود.<ref>المغازى/ترجمه، ص:۴۸۴</ref> البته به نظر می رسد که سباع بن عرفطه درست تر باشد.
  
پس از امضاى معاهده صلح، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم با آرامش بيشترى به كار يهوديان خيبر كه پشتوانه يهوديان مدينه در طول سالهاى پيش از آن بودند، پرداخت.
+
در این جنگ پرچم (لواء) اسلام در دستان [[على بن ابى طالب]] (علیه السلام) بود و دو رایت، یکى در دست [[حباب بن منذر]] و دیگرى در اختیار [[سعد بن عباده]] قرار داشت.<ref>. طبقات الکبرى، ج ۲، ص ۱۰۶؛ سبل الهدى والرشاد، ج ۵، ص ۱۸۷</ref>
 +
چون مردم براى شرکت در جنگ خیبر آماده شدند، این مسأله بر [[یهود|یهودیانى]] که در مدینه بودند و با [[پیامبر|پیامبر]] (ص) معاهده داشتند، گران آمد، و دانستند همینکه مسلمانان به خیبر برسند، خداوند خیبر را هم نابود خواهد فرمود، همان طور که یهود [[بنی قینقاع|بنى قینقاع]] و [[بنی نضیر]] و [[بنى قريظه]] را نابود فرمود. واقدی می گوید: همینکه مسلمانان آماده حرکت شدند، هر کس از یهودیان که طلبى از مردم مدینه داشت، اصرار در وصول آن مى ‌کرد.<ref>مغازى، ترجمه، ص:۴۸۲</ref>
 +
===افراد حاضر در سپاه===
 +
طبق سرشمارى [[زید بن ثابت]] در پایان جنگ، مسلمانان یک هزار و چهار نفر بودند که دویست اسب سوار میانشان بود.<ref> المغازى، ج ۲، ص ۶۸۹</ref> در این سپاه، بیست نفر از زنان مسلمان جهت کمک به مجروحان جنگ، آن حضرت را همراهى مى‌ کردند.<ref>  السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۳۴۲؛ المغازى، ج ۲، صص ۶۸۵- ۶۸۴</ref> همچنین پیامبر اسلام(ص) از أمّهات مؤمنین، [[ام سلمه]] را با خود به همراه برد.<ref>الصحیح من السیرة النبی الأعظم، مرتضى العاملی ،ج‌۱۷،ص:۸۱</ref> از دیگر زنان همراه پیامبر می توان به [[صفيه]] دختر [[عبدالمطلب]]، و [[ام ایمن|امّ أیمن‌]] نیز اشاره کرد.<ref>مغازى/ترجمه، ص:۵۲۲</ref>
  
==وقایع مرتبط با غزوه خیبر==
+
کسانى هم که در [[صلح حدیبیه|حدیبیه]] از شرکت در جنگ خوددارى کرده بودند، به امید غنیمت، خواستند همراه آن حضرت حرکت کنند و گفتند همراه شما بیرون مى‌آییم. در حالى که نه تنها از شرکت در حدیبیه خوددارى کرده بودند، بلکه شایعه ‌پراکنى هم مى ‌کردند. در این موقع مى‌ گفتند که خیبر مهمترین روستاى [[حجاز]] از لحاظ خوراک و گوشت و اموال است، و ما حتما همراه شما خواهیم آمد. پیامبر (ص) فرمود: اگر با من مى‌ آیید فقط باید نیت شما [[جهاد]] باشد، و اگر مقصودتان غنیمت است نباید بیایید. و به همین منظور دستور فرمود جارچى جار بزند کسى که همراه ما مى ‌آید فقط باید رغبت به جهاد داشته باشد، و کسانى که قصد غنیمت دارند، نیایند.<ref>مغازى/ترجمه، ص:۴۸۳</ref>
 +
===مسیر حرکت به سمت خیبر===
 +
رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) با استفاده از دو راهنما از قبیله اشجع، راه خیبر را در پیش گرفت، و از آنان خواست تا مسیرى را برگزینند که سپاه اسلام را در منطقه‌اى حد فاصل [[شام]] و خیبر قرار دهد. دلیل این امر آن بود که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم خواست تا میان قبیله [[غطفان|غَطَفان]] -که همپیمانان یهودیان خیبر بودند- و قلعه ‌هاى خیبر مستقر شود و اجازه ورود آنان را به قلعه‌ ها ندهد. چنانکه گفته شده خیبریان براى حمایت غَطَفانى ‌ها به آنان قول دادند تا در صورت شرکت‌شان در جنگ، نیمى از محصول خرماى یک ساله خیبر را به آنان دهند. آنها پس از شنیدن خبر حمله آماده شده و مرحله ‌اى نیز جلو آمدند، اما از آنجا که براى خانواده ‌هاى خود احساس خطر کردند بازگشتند. در نقل واقدى آمده -البته در یک روایت- که عُیینه با سپاهش تا داخل یکى از قلعه ‌ها نیز آمده بود و در آنجا [[سعد بن عباده]] وى را صدا کرده با او سخن گفت و پیشنهاد دادن خرماى یک سال خیبر را پس از فتح به او داد تا آنجا را ترک کند. عیینه نپذیرفت. رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم سپاه اسلام را به سوى قلعه ‌اى که غطفانى ‌ها در آن بودند هدایت کرده و در آنجا بود که آنها ناگهان براى خانواده خویش احساس خطر کردند و منطقه را ترک نمودند.<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۳۳۰؛ المغازى، ج ۲، ص ۶۵۰</ref>
  
===جانشین رسول خدا در مدینه===
+
مسلمانان در طى مسیر، به یکى از عوامل جاسوسى یهود برخوردند. او در ابتدا گفت: یهودیان خیبر همه آماده و مسلحند و ذخیره غذایى چند سال را در داخل قلعه‌ ها آماده کرده و کسانى را در پى غطفان فرستاده و آنها نیز به خیبر آمده‌اند. اما پس از بازجویى بیشتر اعتراف کرد که این اخبار را مخصوصاً به دستور یهودیان این گونه بازگو کرده تا مسلمانان را به هراس اندازد. برعکس، اهل خیبر از آمدن سپاه [[اسلام]] سخت وحشت کرده‌ اند.<ref>المغازى، ج ۲، صص ۶۴۱- ۶۴۰</ref>  
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به قول [[ابن هشام حمیری|ابن هشام]]: «نميلة بن عبداللّه ليثى» و به قول صاحب طبقات و واقدی: «سباع بن عرفطه غفارى» یا [[ابوذر]] را در مدينه جانشين خود فرمود.<ref>المغازى/ترجمه،متن،ص:484</ref> البته به نظر می رسد که سباع بن عرفطه درست تر باشد.
 
  
===پرچمدار سپاه مسلمانان===
+
وقتى رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) به خیبر رسید، یهود براى کار از قلعه ‌ها خارج مى ‌شدند که یکباره چشمشان به سپاه اسلام افتاد. واقدی می نویسد: زمانی که رسول خدا (ص) به منطقه خیبر فرود آمد، یهودیان حصارهاى خود را بدون توجه گشودند و در حالى که بیل و ماله و تیشه همراه داشتند، براى کار روزانه بیرون آمدند. و چون متوجه شدند که رسول خدا (ص) در میدانى در آنجا فرود آمده ‌اند، فریاد کشیدند و وحشت‌زده گریختند و وارد حصارهاى خود شدند. پیامبر (ص) شروع به [[تکبیر|تکبیر]] گفتن فرمود.<ref>المغازى/ترجمه، ص:۴۸۹</ref>
در اين جنگ پرچم (لواء) اسلام در دستان [[على بن ابى طالب]] (عليه السلام) بود و دو رايت، يكى در دست [[حباب بن منذر]] و ديگرى در اختيار [[سعد بن عباده]] قرار داشت.<ref>. طبقات الكبرى، ج 2، ص 106؛ سبل الهدى والرشاد، ج 5، ص 187</ref>
 
===افراد حاضر در سپاه===
 
طبق سرشمارى [[زید بن ثابت]] در پايان جنگ، مسلمانان يك هزار و چهار نفر بودند كه دويست اسب سوار ميانشان بود.<ref> المغازى، ج 2، ص 689</ref> در اين سپاه، بیست نفر از زنان مسلمان جهت كمك به مجروحان جنگ، آن حضرت را همراهى مى‌ كردند.<ref>  السيرة النبويه، ابن هشام، ج 3، ص 342؛ المغازى، ج 2، صص 685- 684</ref> همچنین پیامبر اسلام(ص) از أمّهات مؤمنين، [[ام سلمه]] را با خود به همراه برد.<ref>الصحيح من السيرة النبي الأعظم، مرتضى العاملي ،ج‌17،ص:81</ref> از دیگر زنان همراه پیامبر می توان به [[صفيه]] دختر [[عبدالمطلب]]، و [[ام ايمن|امّ أيمن‌]] نیز اشاره کرد.<ref>مغازى/ترجمه،متن،ص:522</ref>
 
  
كسانى هم كه در [[صلح حدیبیه|حديبيه]] از شركت در جنگ خوددارى كرده بودند، به اميد غنيمت، خواستند همراه آن حضرت حركت كنند و گفتند همراه شما بيرون مى‌آييم. در حالى كه نه تنها از شركت در حديبيه خوددارى كرده بودند، بلكه شايعه ‌پراكنى هم مى ‌كردند. در اين موقع مى‌ گفتند كه خيبر مهمترين روستاى [[حجاز]] از لحاظ خوراك و گوشت و اموال است، و ما حتما همراه شما خواهيم آمد. پيامبر (ص) فرمود: اگر با من مى‌ آييد فقط بايد نيت شما [[جهاد]] باشد، و اگر مقصودتان غنيمت است نبايد بياييد. و به همين منظور دستور فرمود جارچى جار بزند كسى كه همراه ما مى ‌آيد فقط بايد رغبت به جهاد داشته باشد، و كسانى كه قصد غنيمت دارند، نيايند.<ref>مغازى/ترجمه،متن،ص:483</ref>
+
این نشان مى ‌دهد که آنها آگاهى از آمدن سپاه نداشته و رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) به دقت خبر حرکت سپاه را پنهان نگاه داشته است.
===نگرانی یهودیان مدینه از سپاه مسلمانان===
+
===فتح قلعه‌هاى خیبر===
چون مردم براى شركت در جنگ خيبر آماده شدند، اين مسأله بر [[یهود|يهوديانى]] كه در مدينه بودند و با [[پیامبر|پيامبر]] (ص) معاهده داشتند، گران آمد، و دانستند همينكه مسلمانان به خيبر برسند، خداوند خيبر را هم نابود خواهد فرمود، همان طور كه يهود [[بنی قینقاع|بنى قينقاع]] و [[بنى نضير]] و [[بنى قريظه]] را نابود فرمود. واقدی می گويد: همينكه مسلمانان آماده حركت شدند، هر كس از يهوديان كه طلبى از مردم مدينه داشت، اصرار در وصول آن مى ‌كرد.<ref>مغازى/ ترجمه ،متن ،ص : 482</ref>
+
[[پرونده:قعله های خیبر.png|۴۰۰px|thumb|left| موقعیت قلعه‌های خیبر]]
 +
خیبر منطقه وسیعى بود که نخلستانهاى بیشمارى داشت. در آن منطقه وسیع قلعه ‌هاى چندى با فاصله از یکدیگر بود که آنها را حصن مى ‌نامیدند. برخى از آنها به اندازه‌اى وسیع بودند که چند قلعه کوچکتر را در خود جاى داده بود. می توان گفت که گاه مجموعه چند حصن یک حصن بزرگ را تشکیل مى‌ داد.<ref>المغازى، ج ۲، ص ۶۶۴</ref> «نطات» نامى است که بر چند قلعه شامل قلعه ناعم، حصن صعب بن معاذ و قلعة الزبیر اطلاق مى‌ شد.<ref>. المغازى، ج ۲، صص ۶۴۸، ۶۵۸؛ شامى از حصن صعب چنین یاد کرده: حصن صعب بن معاذبن نطاة؛ نک: سبل الهدى، ج ۵، ص ۱۸۹</ref> منطقه نطات در نخستین مرحله مورد حمله مسلمانان قرار گرفت.
  
===مسیر حرکت به سمت خیبر===
+
'''فتح قلعه ناعم:'''
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم با استفاده از دو راهنما از قبيله اشجع، راه خيبر را در پيش گرفت، و از آنان خواست تا مسيرى را برگزينند كه سپاه اسلام را در منطقه‌اى حد فاصل [[شام]] و خيبر قرار دهد. دليل اين امر آن بود كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم خواست تا ميان قبيله [[غطفان|غَطَفان]] -كه همپيمانان يهوديان خيبر بودند- و قلعه ‌هاى خيبر مستقر شود و اجازه ورود آنان را به قلعه‌ ها ندهد.
 
  
مسلمانان در طى مسير، به يكى از عوامل جاسوسى يهود برخوردند. او در ابتدا گفت: يهوديان خيبر همه آماده و مسلحند و ذخيره غذايى چند سال را در داخل قلعه‌ ها آماده كرده و كسانى را در پى غطفان فرستاده و آنها نيز به خيبر آمده‌اند. اما پس از بازجويى بيشتر اعتراف كرد كه اين اخبار را مخصوصاً به دستور يهوديان اين گونه بازگو كرده تا مسلمانان را به هراس اندازد. برعكس، اهل خيبر از آمدن سپاه [[اسلام]] سخت وحشت كرده‌ اند.<ref>المغازى، ج 2، صص 641- 640</ref>  
+
حمله به اولین قلعه یهودیان بسیار سخت و طاقت فرسا بود و مشکلاتی را برای مسلمانان ایجاد کرد که منجر به کشته شدن یکی از مسلمانان و زخمی شدن تعدادی از مسلمانان منجر شد. تا اینکه مسلمانان در یک گشت شبانه یک یهودی را دستگیر کردند. این اولین قلعه از مجموعه قلعه های نطات است که به دست امیرالمؤمنین [[امام علی|علی]] (ع) گشوده شد.<ref>الصحیح من السیرة النبی الأعظم، مرتضى العاملی ،ج‌۱۷،ص:۱۶۳</ref>
  
وقتى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به خيبر رسيد، يهود براى كار از قلعه ‌ها خارج مى ‌شدند كه يكباره چشمشان به سپاه اسلام افتاد. واقدی می نویسد: زمانی كه رسول خدا (ص) به منطقه خيبر فرود آمد، يهوديان حصارهاى خود را بدون توجه گشودند و در حالى كه بيل و ماله و تيشه همراه داشتند، براى كار روزانه بيرون آمدند. و چون متوجه شدند كه رسول خدا (ص) در ميدانى در آنجا فرود آمده ‌اند، فرياد كشيدند و وحشت‌زده گريختند و وارد حصارهاى خود شدند. پيامبر (ص) شروع به [[تکبیر|تكبير]] گفتن فرمود.<ref>المغازى/ترجمه،متن،ص:489</ref>
+
'''فتح قلعه صعب بن معاذ:'''
  
اين نشان مى ‌دهد كه آنها آگاهى از آمدن سپاه نداشته و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به دقت خبر حركت سپاه را پنهان نگاه داشته است.
+
بیشتر مواد غذایی و اموال و سلاح های یهودیان در این قلعه قرار داشته است. در بازجویی از یک یهودی او به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) می گوید: در این حصار سلاح و خوار و بار بسیار، و گوشت فراوان است، و هم ابزارهاى جنگى براى گشودن حصارها که در جنگهاى داخلى میان خودشان به کار مى‌رود در همین حصار است، که آنها را در خانه‌اى در زیر زمین پنهان کرده‌اند. پیامبر (ص) فرمود: آن وسایل چیست؟ گفت: یک منجنیق باز، و دو زره پوش، و مقدارى هم زره و کلاهخود و شمشیر، امیدوارم فردا که وارد این حصار مى‌شوى به آن خانه هم دستیابى‌.<ref>المغازى، ترجمه، ص:۴۹۳</ref>
===خیانت قبیله غطفان===
 
خيبريان براى حمايت غَطَفانى ‌ها به آنان قول دادند تا در صورت شركت‌شان در جنگ، نيمى از محصول خرماى يك ساله خيبر را به آنان دهند. گفته شده كه آنها پس از شنيدن خبر حمله آماده شده و مرحله ‌اى نيز جلو آمدند، اما از آنجا كه براى خانواده ‌هاى خود احساس خطر كردند بازگشتند. در نقل واقدى آمده -البته در يك روايت- كه عُيَيْنه با سپاهش تا داخل يكى از قلعه ‌ها نيز آمده بود و در آنجا [[سعد بن عباده]] وى را صدا كرده با او سخن گفت و پيشنهاد دادن خرماى يك سال خيبر را پس از فتح به او داد تا آنجا را ترك كند. عيينه نپذيرفت. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم سپاه اسلام را به سوى قلعه ‌اى كه غطفانى ‌ها در آن بودند هدايت كرده و در آنجا بود كه آنها ناگهان براى خانواده خويش احساس خطر كردند و منطقه را ترك نمودند.<ref>السيرة النبويه، ابن هشام، ج 3، ص 330؛ المغازى، ج 2، ص 650</ref>
 
  
===فتح قلعه‌هاى خیبر===
+
'''فتح قلعه شق:'''  
خيبر منطقه وسيعى بود كه نخلستانهاى بيشمارى داشت. در آن منطقه وسيع قلعه ‌هاى چندى با فاصله از يكديگر بود كه آنها را حصن مى ‌ناميدند. برخى از آنها به اندازه‌اى وسيع بودند كه چند قلعه كوچكتر را در خود جاى داده بود. می توان گفت كه گاه مجموعه چند حصن يك حصن بزرگ را تشكيل مى‌ داد.<ref>المغازى، ج 2، ص 664</ref> «نطات» نامى است كه بر چند قلعه شامل قلعه ناعم، حصن صعب بن معاذ و قلعة الزبير اطلاق مى‌ شد.<ref>. المغازى، ج 2، صص 648، 658؛ شامى از حصن صعب چنين ياد كرده: حصن صعب بن معاذبن نطاة؛ نك: سبل الهدى، ج 5، ص 189</ref> منطقه نطات در نخستين مرحله مورد حمله مسلمانان قرار گرفت.[[پرونده:قعله های خیبر.png|400px|thumb|left| موقعیت قلعه های خیبر]]'''فتح قلعه ناعم:''' حمله به اولین قلعه یهودیان بسیار سخت و طاقت فرسا بود و مشکلاتی را برای مسلمانان ایجاد کرد که منجر به کشته شدن یکی از مسلمانان و زخمی شدن تعدادی از مسلمانان منجر شد. تا اینکه مسلمانان در یک گشت شبانه یک یهودی را دستگیر کردند. این اولین قلعه از مجموعه قلعه های نطات است که به دست امیرالمؤمنین [[امام علی|علی]] (ع) گشوده شد.<ref>الصحيح من السيرة النبي الأعظم، مرتضى العاملي ،ج‌17،ص:163</ref>
 
  
'''فتح قلعه صعب بن معاذ:''' بیشتر مواد غذایی و اموال و سلاح های یهودیان در این قلعه قرار داشته است. در بازجویی از یک یهودی او به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) می گوید: در اين حصار سلاح و خوار و بار بسيار، و گوشت فراوان است، و هم ابزارهاى جنگى براى گشودن حصارها كه در جنگهاى داخلى ميان خودشان به كار مى‌رود در همين حصار است، كه آنها را در خانه‌اى در زير زمين پنهان كرده‌اند. پيامبر (ص) فرمود: آن وسايل چيست؟ گفت: يك منجنيق باز، و دو زره پوش، و مقدارى هم زره و كلاهخود و شمشير، اميدوارم فردا كه وارد اين حصار مى‌شوى به آن خانه هم دستيابى‌.<ref>المغازى، ترجمه، ص:493</ref>
+
پس از تغییر محل لشکرگاه، مسلمانان به سوى «شقّ» رفته‌اند که خود حصون چندى داشته است. اولین آنها حصن ابىّ بوده است. در آنجا چند نفر از یهودیان مبارز خواستند که [[حباب بن منذر]] و [[ابودجانه انصارى|ابودجانه]] به جنگ آنان رفته به هلاکتشان رساندند. پس از آن سپاه اسلام بر قلعه مزبور هجوم برد و یهودیان به سمت حصن نزار که در ناحیه دیگر از «شق» بود گریخته و در را محکم بستند.<ref> المغازى، ج ۲، ص ۶۶۸</ref>
 +
از اینان به عنوان «اشد اهل الشقّ» یاد شده که مقاومت سختى مى‌ کردند و بالاخره پس از نبردى سخت شکست خوردند.
  
'''فتح قلعه شق:''' پس از تغيير محل لشكرگاه، مسلمانان به سوى «شقّ» رفته‌اند كه خود حصون چندى داشته است. اولين آنها حصن ابىّ بوده است. در آنجا چند نفر از يهوديان مبارز خواستند كه [[حباب بن منذر]] و [[ابودجانه انصارى|ابودجانه]] به جنگ آنان رفته به هلاكتشان رساندند. پس از آن سپاه اسلام بر قلعه مزبور هجوم برد و يهوديان به سمت حصن نزار كه در ناحيه ديگر از «شق» بود گريخته و در را محكم بستند.<ref> المغازى، ج 2، ص 668</ref>
+
'''فتح قلعه نزار:'''  
از اينان به عنوان «اشد اهل الشقّ» ياد شده كه مقاومت سختى مى‌ كردند و بالاخره پس از نبردى سخت شكست خوردند.
 
  
'''فتح قلعه نزار:''' صفيه دختر حيى بن اخطب كه پس از اسارت آزاد شده و سپس به همسرى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم درآمد، در اين قلعه به اسارت گرفته شد. دليل آنكه صفيه و چند نفر ديگر تنها اسيران در حصن نزار بودند، آن بود كه يهوديان زن و فرزندان را از نطات بيرون كرده، آنجا را تنها براى جنگ اختصاص دادند. پس از تخليه كامل نطات، زنان و فرزندان را به كتيبه منتقل كردند. در اين ميان بنى الحقيق چند زن و بچه را كه از جمله آنان صفيه بود به نزار منتقل كردند، زيرا گمان مى‌كردند آنجا بسيار مستحكم است. به همين دليل، تنها آنان به اسارت درآمدند. <ref> المغازى، ج ص 668</ref>
+
صفیه دختر حیى بن اخطب که پس از اسارت آزاد شده و سپس به همسرى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم درآمد، در این قلعه به اسارت گرفته شد. دلیل آنکه صفیه و چند نفر دیگر تنها اسیران در حصن نزار بودند، آن بود که یهودیان زن و فرزندان را از نطات بیرون کرده، آنجا را تنها براى جنگ اختصاص دادند. پس از تخلیه کامل نطات، زنان و فرزندان را به کتیبه منتقل کردند. در این میان بنى الحقیق چند زن و بچه را که از جمله آنان صفیه بود به نزار منتقل کردند، زیرا گمان مى‌کردند آنجا بسیار مستحکم است. به همین دلیل، تنها آنان به اسارت درآمدند. <ref> المغازى، ج ۲، ص ۶۶۸</ref>
  
====کسی که خدا و رسولش او را دوست دارند====
+
===رشادت‌های حضرت علی در خیبر===
'''فتح قلعه قموص:''' بیشتر مردان یهود در این قلعه قرار داشتند و محکم ترین این قلعه ها بود.<ref> الصحيح من السيرة النبي الأعظم، مرتضى العاملي ،ج‌17،ص:218</ref>
+
بیشتر مردان یهود در قلعه '''قموص''' قرار داشتند که محکم ترین این قلعه ها بود.<ref> الصحیح من السیرة النبی الأعظم، مرتضى العاملی ،ج‌۱۷،ص:۲۱۸</ref>
يهوديان در آن روز مسلمانان را تير باران كردند و ياران رسول خدا (ص) خود را سپر آن حضرت قرار دادند. در آن روز بر تن رسول خدا (ص) دو زره بود و روپوشى و كلاهخودى و بر اسبى به نام ظرب (سنگ بر آمده) سوار بود، و نيزه و سپر در دست داشت و ياران گرد آن حضرت را فرا گرفته بودند.
+
یهودیان در آن روز مسلمانان را تیر باران کردند و یاران رسول خدا (ص) خود را سپر آن حضرت قرار دادند. در آن روز بر تن رسول خدا (ص) دو زره بود و روپوشى و کلاهخودى و بر اسبى به نام ظرب (سنگ بر آمده) سوار بود، و نیزه و سپر در دست داشت و یاران گرد آن حضرت را فرا گرفته بودند.
  
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم صبحگاهان فرماندهى را به [[ابوبكر]] سپرد. اما حصن مزبور تا شب گشوده نشد. فرداى آن روز، رايت در دستان [[عمر بن خطاب|عمر]] قرار گرفت و باز گشوده نشد. شب روز سوم رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «لَاعْطِيَنَّ الرايةَ غداً رَجُلًا يُحبُّ اللَّهَ و رَسُولَهُ و يُحِبُّه اللّه و رَسُولُه».<ref>اين سخن پيامبر صلى الله عليه و آله درباره آن حضرت حتى مورد انكار ناصبى‌ترين افراد قرار نگرفته و از صدها طريق روايى، گزارش شده است. به نقل طبقات (ج ص 110) عمر پس از شنيدن اين سخن گفت: تا آن زمان امارت را دوست نداشتم، اما با اين سخن علاقمند شدم تا فرماندهى به من واگذار شود. در نقل ابن ابى شبيه آمده كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: كسى را خواهم فرستاد كه: حتى يفتح الله له، ليس بفرّار؛ (نك: المصنف، ج ص 396شايد كنايه از فرار ديگران باشد.</ref>
+
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم صبحگاهان فرماندهى را به [[ابوبکر]] سپرد. اما حصن مزبور تا شب گشوده نشد. فرداى آن روز، رایت در دستان [[عمر بن خطاب|عمر]] قرار گرفت و باز گشوده نشد. شب روز سوم رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: «لَاعْطِینَّ الرایةَ غداً رَجُلًا یحبُّ اللَّهَ و رَسُولَهُ و یحِبُّه اللّه و رَسُولُه»؛<ref>این سخن پیامبر صلى الله علیه و آله درباره آن حضرت حتى مورد انکار ناصبى‌ترین افراد قرار نگرفته و از صدها طریق روایى، گزارش شده است. به نقل طبقات (ج ۲، ص ۱۱۰) عمر پس از شنیدن این سخن گفت: تا آن زمان امارت را دوست نداشتم، اما با این سخن علاقمند شدم تا فرماندهى به من واگذار شود. در نقل ابن ابى شبیه آمده که رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: کسى را خواهم فرستاد که: حتى یفتح الله له، لیس بفرّار؛ (نک: المصنف، ج ۷، ص ۳۹۶شاید کنایه از فرار دیگران باشد.</ref> فردا پرچم را به کسی می دهم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست دارند.
  
چون پيامبر (ص) شب را به صبح آوردند، كسى را پى [[امام علی|على]] (ع) فرستادند، و او در حالى كه چشم درد داشت، به حضور پيامبر (ص) آمد و گفت: من نه دشت را مى‌بينم و نه كوه را. گويد: على (ع) نزديك رسول خدا (ص) رفت. پيامبر (ص) فرمودند: چشمت را بگشا. و او چشمهايش را گشود، و رسول خدا (ص) آب دهان خود را بر چشمهاى على (ع) انداخت. على (ع) مى‌گفت: پس از آن هرگز چشم درد نگرفتم. آنگاه رسول خدا (ص) پرچم را به على (ع) دادند و براى او و يارانش دعا فرمودند كه پيروز شوند.<ref>مغازى/ترجمه،متن،ص:498</ref>  
+
چون پیامبر (ص) شب را به صبح آوردند، کسى را پى [[امام علی|على]] (ع) فرستادند، و او در حالى که چشم درد داشت، به حضور پیامبر (ص) آمد و گفت: من نه دشت را مى‌بینم و نه کوه را. پیامبر (ص) فرمودند: چشمت را بگشا. و او چشمهایش را گشود، و رسول خدا (ص) آب دهان خود را بر چشمهاى او انداخت. على (ع) مى‌گفت: پس از آن هرگز چشم درد نگرفتم. آنگاه رسول خدا (ص) پرچم را به على (ع) دادند و براى او و یارانش دعا فرمودند که پیروز شوند.<ref>مغازى/ترجمه، ص:۴۹۸</ref> نقل شده پیامبر خطاب به امام چنین فرمود: «پروردگارا على را از شدت گرمى و سردى نگهدارى فرما -و پرچم سپید رنگ را باو داده فرمود:- پرچم را بگیر به میدان برو که [[جبرئیل]] با تو و نصرت خدا پیشاپیش تو و رعب و ترس در دل دشمنان تو افتاده. بدان اى على یهودیان در کتاب خود خوانده‌اند کسى که آنان را به هلاکت می رساند دلاوریست بنام "ایلیا"، چون با آنان برابر شدى بگو نام من "على" است که آنان از برکت این نام ذلیل خواهند شد».<ref>ترجمه الإرشاد، ص:۱۱۳</ref>
  
پیامبر خطاب به امام چنین فرمود: «پروردگارا على را از شدت گرمى و سردى نگهدارى فرما -و پرچم سپيد رنگ را باو داده فرمود:- پرچم را بگير به ميدان برو كه [[جبرئيل]] با تو و نصرت خدا پيشاپيش تو و رعب و ترس در دل دشمنان تو افتاده. بدان اى على يهوديان در كتاب خود خوانده‌اند كسى كه آنان را به هلاكت مي رساند دلاوريست بنام "ايليا"، چون با آنان برابر شدى بگو نام من "على" است كه آنان از بركت اين نام ذليل خواهند شد».<ref>ترجمه الإرشاد ،ص:113</ref>
+
'''کشته شدن مرحب توسط امیرالمؤمنین:'''
  
====کشته شدن مرحب توسط امیرالمؤمنین====
+
نخستین کسى که از یهودیان همراه با تکاوران خود بر مسلمانان حمله کرد، حارث برادر مرحب بود. مسلمانان به هزیمت رفتند و على (ع) به تنهایى پایدارى فرمود، و ضرباتى به یکدیگر زدند و على (ع) او را کشت. یاران حارث به سوى حصار گریختند و وارد آن شدند و در را بستند و مسلمانان به جاى خود برگشتند.<ref>مغازى/ترجمه، ص:۴۹۸</ref>
نخستين كسى كه از يهوديان همراه با تكاوران خود بر مسلمانان حمله كرد، حارث برادر مرحب بود. مسلمانان به هزيمت رفتند و على (ع) به تنهايى پايدارى فرمود، و ضرباتى به يكديگر زدند و على (ع) او را كشت. ياران حارث به سوى حصار گريختند و وارد آن شدند و در را بستند و مسلمانان به جاى خود برگشتند.<ref>مغازى/ترجمه،متن،ص:498</ref>  
 
  
پس از آن مرحب یهودی بيرون آمده زره آهنين بر سر گذارده و سنگ گرانبارى را سوراخ كرده مانند كلاه خود بر روى آن نهاده و چنین رجز مي خواند: من مرحبم و خيبر هم بدين معنى معترف است و همان كسم كه تيغ برانم مردان را بحيرت انداخته و كار آزموده شده‌ام.
+
پس از آن مرحب یهودی بیرون آمده زره آهنین بر سر گذارده و سنگ گرانبارى را سوراخ کرده مانند کلاه خود بر روى آن نهاده و چنین رجز می خواند: من مرحبم و خیبر هم بدین معنى معترف است و همان کسم که تیغ برانم مردان را بحیرت انداخته و کار آزموده شده‌ام.
 
   
 
   
امام على (ع) در پاسخ او فرمودند: «منم آن كسى كه مادرم مرا حيدر ناميده و مانند شيران درنده بيشه شجاعتم، شما را مانند سندره (كه نام كيالى بوده) به پيمانه شمشير مى‌سنجم و با نيزه دلاورى بزرگان كفار را نابود مي سازم.»
+
امام على (ع) در پاسخ او فرمودند: «منم آن کسى که مادرم مرا حیدر نامیده و مانند شیران درنده بیشه شجاعتم، شما را مانند سندره (که نام کیالى بوده) به پیمانه شمشیر مى‌سنجم و با نیزه دلاورى بزرگان کفار را نابود می سازم.»
 +
 
 +
هنگامى که امیر المؤمنین (ع) فرمود من على بن ابى طالبم، یکى از علماء [[یهود]] گفت سوگند به [[تورات]] موسى مغلوب شدیم و همان وقت چنان ترسى در دلهاشان افتاد که نتوانستند بجاى خود آرام بگیرند.
  
هنگامى كه امير المؤمنين (ع) فرمود من على بن ابى طالبم، يكى از علماء [[يهود]] گفت سوگند به [[تورات]] موسى مغلوب شديم و همان وقت چنان ترسى در دلهاشان افتاد كه نتوانستند بجاى خود آرام بگيرند.
+
على (ع) گوید دو ضربت میان ما رد و بدل شد و چنان ضربتى بسر او وارد آوردم که مغفر آهنین و کلاه خود سنگى او را شکافته و سر او را دو نیم نموده ضرب شمشیر بدندانهاى او اصابت کرد همان جا بزمین افتاد.<ref>ترجمه الإرشاد ،ص:۱۱۳-۱۱۴</ref>
  
على (ع) گويد دو ضربت ميان ما رد و بدل شد و چنان ضربتى بسر او وارد آوردم كه مغفر آهنين و كلاه خود سنگى او را شكافته و سر او را دو نيم نموده ضرب شمشير بدندانهاى او اصابت كرد همان جا بزمين افتاد.<ref>ترجمه الإرشاد ،ص:113-114</ref>
+
'''کندن در قلعه توسط امیرالمؤمنین:'''
  
====کندن در قلعه توسط امیرالمؤمنین====
+
[[ابن اسحاق]] از ابورافع نقل مى‌ کند که من در کنار [[امام على|على]] (ع) بودم که با یک یهودى درگیر شد و سپر از دستش افتاد. آن حضرت درِ حِصن برداشت و تا پایان نبرد، به عنوان سپر از آن بهره گرفت. ابورافع مى ‌گوید: پس از جنگ، ما هشت نفر کوشیدیم تا در را برگردانیم نتوانستیم.<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۳۳۵؛ سبل الهدى، ج ۵، ص ۲۰۰؛ عیون التواریخ، ج ۱، ص ۲۶۷</ref>
[[ابن اسحاق]] از ابورافع نقل مى‌ كند كه من در كنار [[امام على|على]] (ع) بودم كه با يك يهودى درگير شد و سپر از دستش افتاد. آن حضرت درِ حِصن برداشت و تا پايان نبرد، به عنوان سپر از آن بهره گرفت. ابورافع مى ‌گويد: پس از جنگ، ما هشت نفر كوشيديم تا در را برگردانيم نتوانستيم.<ref>السيرة النبويه، ابن هشام، ج ص 335؛ سبل الهدى، ج ص 200؛ عيون التواريخ، ج ص 267</ref>
 
  
[[شیخ مفید]] در [[الارشاد|ارشاد]] می نویسد: «چون مرحب كشته شد همراهيان او بزودى وارد حصار شده و در را بروى او بستند. على (ع) خود را بدر رسانيده و با اندك كوششى در را گشود و چون بيشتر از مسلمانان نمي توانستند از خندق عبور كنند على (ع) در را مانند پلى بر روى خندق قرار داد و مسلمانان از روى آن گذشتند و وارد قلعه شده و غنيمتهاى بسيارى نصيبشان شد. چون از قلعه بازگشتند اميرالمؤمنين در قلعه را كه بيست نفر مرد مى‌بستند بدست گرفته و چندين ذراع دورتر از خيبر بزمين افكند.<ref>ترجمه الإرشاد ،ص:114</ref>
+
[[شیخ مفید]] در [[الارشاد|ارشاد]] می نویسد: «چون مرحب کشته شد همراهیان او بزودى وارد حصار شده و در را بروى او بستند. على (ع) خود را بدر رسانیده و با اندک کوششى در را گشود و چون بیشتر از مسلمانان نمی توانستند از خندق عبور کنند على (ع) در را مانند پلى بر روى خندق قرار داد و مسلمانان از روى آن گذشتند و وارد قلعه شده و غنیمتهاى بسیارى نصیبشان شد. چون از قلعه بازگشتند امیرالمؤمنین در قلعه را که بیست نفر مرد مى‌بستند بدست گرفته و چندین ذراع دورتر از خیبر بزمین افکند.<ref>ترجمه الإرشاد، ص:۱۱۴</ref>
  
از سخنی که امام علی علیه السلام در نامه اش به [[سهل بن حنیف]] در این باره می نویسد معلوم می گردد که آن حضرت این کار را با نیرویی غیبی و ملکوتی انجام دادند: «و الله ماقلعت باب خیبر و رمیت به خلف ظهری أربعین ذراعا بقوة جسدیة و لاحرکة غذائیة لکنی أیدت بقوة ملکوتیة ونفس بنور ربها مضیئة».<ref>امالی شیخ صدوق، ص514</ref> به خدا قسم من با قوه جسمانی و نیرویی که از غذا خوردن فراهم آمده باشد درب خیبر را از جا در نیاوردم و آن را چهل ذراع پشت سرم نیانداختم، بلکه این کار را با نیروی ملکوتی و نفسی که به نور پروردگارش روشنی یافته بود انجام دادم.
+
از سخنی که امام علی علیه السلام در نامه اش به [[سهل بن حنیف]] در این باره می نویسد معلوم می گردد که آن حضرت این کار را با نیرویی غیبی و ملکوتی انجام دادند: «و الله ماقلعت باب خیبر و رمیت به خلف ظهری أربعین ذراعا بقوة جسدیة و لاحرکة غذائیة لکنی أیدت بقوة ملکوتیة ونفس بنور ربها مضیئة».<ref>امالی شیخ صدوق، ص۵۱۴</ref> به خدا قسم من با قوه جسمانی و نیرویی که از غذا خوردن فراهم آمده باشد درب خیبر را از جا در نیاوردم و آن را چهل ذراع پشت سرم نیانداختم، بلکه این کار را با نیروی ملکوتی و نفسی که به نور پروردگارش روشنی یافته بود انجام دادم.
  
'''فتح قلعه‌های وطیح و سلالم:''' سپاه اسلام به سراغ قلعه ‌هاى كتيبه، وطيح و سلالم رفتند. دو قلعه اخير از آن بنى الحقيق و به همراه قلعه قموص در شمار قلعه‌هاى كتيبه بوده است. زمانى كه سپاه اسلام آماده حمله به قلعه ‌هاى سلالم و وطیح شد و ساكنان مطمئن به شكست شدند، درخواست صلح كردند. آنان همه چيز خويش را تسليم كرده و امنيت يافتند.<ref>طبقات الكبرى، ج ص 106،[ و حصون الكتيبه منها: القموص، و الوطيح والسلالم.]</ref>
+
سپس سپاه اسلام به سراغ قلعه ‌هاى کتیبه، وطیح و سلالم رفتند. دو قلعه اخیر از آن بنى الحقیق و به همراه قلعه قموص در شمار قلعه‌هاى کتیبه بوده است. زمانى که سپاه اسلام آماده حمله به قلعه ‌هاى سلالم و وطیح شد و ساکنان مطمئن به شکست شدند، درخواست صلح کردند. آنان همه چیز خویش را تسلیم کرده و امنیت یافتند.<ref>طبقات الکبرى، ج ۲، ص ۱۰۶،[ و حصون الکتیبه منها: القموص، و الوطیح والسلالم.]</ref>
  
 
===تسلیم شدن اهالی فدک===
 
===تسلیم شدن اهالی فدک===
«[[فدك]]» يكى از مراكز يهوديان بود كه با منطقه خيبر اندكى فاصله داشت. منطقه مزبور كه اكنون سرزمينى آباد و «حائط» ناميده مى‌ شود،<ref> المعالم الاثيره، ص 215</ref> در سمت جنوبى منطقه خيبر قرار دارد.
+
[[پرونده:Fadak.jpg|بندانگشتی|منطقه فدک]]
 +
«[[فدک]]» یکى از مراکز یهودیان بود که با منطقه خیبر اندکى فاصله داشت. منطقه مزبور که اکنون سرزمینى آباد و «حائط» نامیده مى‌ شود،<ref> المعالم الاثیره، ص ۲۱۵</ref> در سمت جنوبى منطقه خیبر قرار دارد.
  
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) همزمان جنگ با خيبريان، كسانى را به فدك فرستاد تا آنها را به [[اسلام]] دعوت كند. آنان قدرى صبر كردند تا سرنوشت خيبر را بدانند و پس از آن بود كه بدون هيچگونه درگيرى با رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) مصالحه كردند.
+
رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) همزمان جنگ با خیبریان، کسانى را به فدک فرستاد تا آنها را به [[اسلام]] دعوت کند. آنان قدرى صبر کردند تا سرنوشت خیبر را بدانند و پس از آن بود که بدون هیچگونه درگیرى با رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) مصالحه کردند.
 
===کشته شدگان در خیبر===
 
===کشته شدگان در خیبر===
 
در جنگ خیبر پانزده یا هجده تن از مسلمانان به [[شهادت]] رسیدند. از یهودیان نیز ۹۳ مرد کشته شدند.<ref> صلاح تجانی، ص ۶۰-۶۱، ۹۴</ref>
 
در جنگ خیبر پانزده یا هجده تن از مسلمانان به [[شهادت]] رسیدند. از یهودیان نیز ۹۳ مرد کشته شدند.<ref> صلاح تجانی، ص ۶۰-۶۱، ۹۴</ref>
  
===تقسیم غنیمت های بدست آمده===
+
===تقسیم غنایم بدست آمده===
پس از خاتمه جنگ غنايم به دست آمده از جنگ ميان مسلمانان تقسيم شده و [[خمس|خُمْس]] آن براى [[پیامبر|پيامبر]] (صلى الله عليه و آله و سلم) باقى ماند. [[یهود|يهوديان]] خيبر بر اساس قراردادى پذيرفتند تا بر روى زمين كار كرده به نخلها برسند. بدين ترتيب منطقه مزبور در دست خيبريان باقى مانده و سالانه موظف شدند تا مقدارى از محصول خود را به مدينه بفرستد. پس از آن كه طبق قرارداد مزبور نيمى از محصول در اختيار يهود قرار گرفت، برخى از مسلمانان به زراعت و سبزى كارى آنان تجاوز مى ‌كردند، يهوديان به حضرت شكايت كردند، آن حضرت مردم را جمع كرده فرمودند: ما به جان و مال اينان پناه داده و معاهده بسته‌ ايم، همينطور در مورد زمينها نيز با آنان معاهده داريم و نمى‌ توانيم بيش از حقى كه داريم از آنان بگيريم، به دنبال آن مسلمانان مجبور شدند تا براى گرفتن هر چيزى پول پرداخت كنند.
+
پس از خاتمه جنگ غنایم به دست آمده از جنگ میان مسلمانان تقسیم شده و [[خمس|خُمْس]] آن براى [[پیامبر|پیامبر]] (صلى الله علیه و آله و سلم) باقى ماند. [[یهود|یهودیان]] خیبر بر اساس قراردادى پذیرفتند تا بر روى زمین کار کرده و به نخلها برسند. بدین ترتیب منطقه مزبور در دست خیبریان باقى مانده و سالانه موظف شدند تا مقدارى از محصول خود را به مدینه بفرستند. پس از آن که طبق قرارداد مزبور نیمى از محصول در اختیار یهود قرار گرفت، برخى از مسلمانان به زراعت و سبزى کارى آنان تجاوز مى ‌کردند، یهودیان به حضرت شکایت کردند، آن حضرت مردم را جمع کرده فرمودند: ما به جان و مال اینان پناه داده و معاهده بسته‌ ایم، همینطور در مورد زمینها نیز با آنان معاهده داریم و نمى‌ توانیم بیش از حقى که داریم از آنان بگیریم، به دنبال آن مسلمانان مجبور شدند تا براى گرفتن هر چیزى پول پرداخت کنند.
  
====اموال برادران ابی الحقیق====
+
دو فرزند ابى الحقیق نیز که بسیارى از اموال خویش را پنهان کرده و على رغم چند بار درخواست پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) و اظهار رفع امنیت از آنها در صورت یافتن اموالشان، قسم یاد کرده بودند که چیزى ندارند، وقتى‌ اموال آنها -شامل پوستى از شتر مملو از جواهرات- یافته شد کشته شدند. در اصل اینان از سران یهود بودند که سالها در کار تحریک اعراب و یهود بر ضد اسلام فعالیت کرده بودند.<ref> المغازى، ج ۲، ص ۶۹۱</ref>
دو فرزند ابى الحقيق كه بسيارى از اموال خويش را پنهان كرده و على رغم چند بار درخواست پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و اظهار رفع امنيت از آنها در صورت يافتن اموالشان، قسم ياد كرده بودند كه چيزى ندارند، وقتى‌ اموال آنها -شامل پوستى از شتر مملو از جواهرات- يافته شد كشته شدند. در اصل اينان از سران يهود بودند كه سالها در كار تحريك اعراب و يهود بر ضد اسلام فعاليت كرده بودند.<ref> المغازى، ج 2، ص 691</ref>
 
====کتیبه خمس غنایم خیبر====
 
بخشی از اموال خیبر که با جنگ به دست آمده بود بین مسلمانان به این صورت تقسیم شد که [[خمس]] آن جدا شده و چهار پنجم آن میان شرکت کنندگان در [[صلح حديبيه|حدیبیه]] و همچنین [[جعفر بن ابی طالب]] و کسانی که با او  در [[حبشه]] بودند تقسیم شد.<ref>فتوح البلدان،ج 1 ص 28-32 ، اموال ابوعبید ص 56</ref>
 
  
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از قلعه های هشت گانه خیبر، قلعه های''' کتیبه''' و''' سلالم''' و''' وطیح '''را مالک گردید. کتیبه را به جای خمس اموالی که با جنگ به دست آمده بود، گرفتند و سلالم و وطیح را نیز که جز «ما أفاء الله» بودند، و به صلح به دست آمده بودند، صاحب شدند.<ref>احکام سلطانیه ماوردی ص 171 ،احکام سلطانیه ابویعلی ص 183-185 ، اموال ابوعبید ص 56</ref>
+
همچنین بخشی از اموال خیبر که با جنگ به دست آمده بود بین مسلمانان به این صورت تقسیم شد که [[خمس]] آن جدا شده و چهار پنجم آن میان شرکت کنندگان در [[صلح حدیبیه|حدیبیه]] و همچنین [[جعفر بن ابی طالب]] و کسانی که با او  در [[حبشه]] بودند تقسیم شد.<ref>فتوح البلدان،ج ۱ ص ۲۸-۳۲ ، اموال ابوعبید ص ۵۶</ref>
  
آن حضرت سهم قابل توجهى از غنايم كتيبه را در اختيار فرزندان [[عبدالمطلب]] قرار داد.<ref> طبقات الكبرى، ج 2، ص 108</ref> به نقل واقدى، جُبَير بن مطعم و [[عثمان]] نزد آن حضرت آمدند و از اين كه به فرزندان عبدالمطلب اين اندازه داده شده، گله كردند.
+
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از قلعه های هشت گانه خیبر، قلعه های کتیبه و سلالم و وطیحرا مالک گردید. کتیبه را به جای خمس اموالی که با جنگ به دست آمده بود، گرفتند و سلالم و وطیح را نیز که جز «ما أفاءالله» بودند، و به صلح به دست آمده بودند، صاحب شدند.<ref>احکام سلطانیه ماوردی ص ۱۷۱ ،احکام سلطانیه ابویعلی ص ۱۸۳-۱۸۵ ، اموال ابوعبید ص ۵۶</ref>
حضرت فرمود: فرزندان عبدالمطلب نه در [[جاهليت]] و نه در [[اسلام]] از من جدا نشدند، آنان در [[شعب ابوطالب|شعب ابى طالب‌]] همراه من بودند.<ref> المصنف، ابن ابى شيبه، ج 7، ص 393؛ المغازى، ج 2، ص 696؛ البداية والنهايه، ج 4، ص 200</ref>
 
اموال كتيبه بنا به تقسيم رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در اختيار [[بنى هاشم]] بوده و بعدها، [[عمر بن خطاب|عمر]] حاضر شد تا از درآمد آن به يتيمان آنان بدهد. [[ابن عباس]] مى‌گويد: ما نپذيرفتيم و گفتيم: تنها در صورتى كه همه آن به ما واگذار شود قبول خواهيم كرد.<ref> المغازى، ج 2، ص 697</ref> در اصل بنى هاشم اين اموال را سهم قطعى خويش مى‌ دانستند. زمانى كه نجده خارجى از ابن عباس درباره خمس سؤال كرد او گفت: ما اين اموال را حق خود مى ‌دانيم، اما قوم ما از دادن آن به ما ابا كردند و ما صبر كرديم.<ref> احكام القرآن، جصاص، ج 3، ص 78</ref>
 
====فدک خالصه رسول خدا====
 
از آنجا كه منطقه [[فدك]] بدون جنگ در اختيار رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم قرار گرفت، «خالصه» رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم گرديد.<ref> السيرة النبويه، ابن هشام، ج 3، ص 353</ref>  
 
  
پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم [[فاطمه]] عليها السلام به استناد شهادت‌ [[ام ايمن]]، [[على بن ابى طالب]] عليهما السلام و فرزندانش بر اين كه فدك به آن حضرت واگذار شده از [[ابوبكر]] خواست تا آن را به وى باز پس دهد، اما ابوبكر نپذيرفت. اين مشكل تا قرنها ميان خلفا و [[علويان]] وجود داشت و [[مأمون]] با استناد به شهادت افراد مذكور، فقيهان عصر خويش را به دادن رأى به ملكيت فدك از سوى علويان تحريض كرد.<ref> تاريخ اليعقوبى، ج ص 469؛ ياقوت حموى از آنچه بر فدك رفته آورده و اشاره به دستور مأمون براى بازگرداندن آن به اولاد فاطمه عليها السلام كرده است. نك: معجم البلدان، ج ص 240؛ براى آگاهى‌هاى بيشتر به كتاب شهيد صدر تحت عنوان «فدك در تاريخ» مراجعه فرماييد. و نيز نك: الاجهاد والنص، ص 35؛ مكاتيب الرسول، ج 2، صص 580- 578</ref>
+
آن حضرت سهم قابل توجهى از غنایم کتیبه را در اختیار فرزندان [[عبدالمطلب]] قرار داد.<ref> طبقات الکبرى، ج ۲، ص ۱۰۸</ref> به نقل واقدى، جُبَیر بن مطعم و [[عثمان]] نزد آن حضرت آمدند و از این که به فرزندان عبدالمطلب این اندازه داده شده، گله کردند.
 +
حضرت فرمود: فرزندان عبدالمطلب نه در [[جاهلیت]] و نه در [[اسلام]] از من جدا نشدند، آنان در [[شعب ابوطالب|شعب ابى طالب‌]] همراه من بودند.<ref> المصنف، ابن ابى شیبه، ج ۷، ص ۳۹۳؛ المغازى، ج ۲، ص ۶۹۶؛ البدایة والنهایه، ج ۴، ص ۲۰۰</ref>
 +
اموال کتیبه بنا به تقسیم رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) در اختیار [[بنى هاشم]] بوده و بعدها، [[عمر بن خطاب|عمر]] حاضر شد تا از درآمد آن به یتیمان آنان بدهد. [[ابن عباس]] مى‌گوید: ما نپذیرفتیم و گفتیم: تنها در صورتى که همه آن به ما واگذار شود قبول خواهیم کرد.<ref> المغازى، ج ۲، ص ۶۹۷</ref> در اصل بنى هاشم این اموال را سهم قطعى خویش مى‌ دانستند. زمانى که نجده خارجى از ابن عباس درباره خمس سؤال کرد او گفت: ما این اموال را حق خود مى ‌دانیم، اما قوم ما از دادن آن به ما ابا کردند و ما صبر کردیم.<ref> احکام القرآن، جصاص، ج ۳، ص ۷۸</ref>
  
 +
از آنجا که منطقه [[فدک]] بدون جنگ در اختیار مسلمانان قرار گرفت، «خالصه» رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) گردید.<ref>  السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۳۵۳</ref> پس از رحلت پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) [[فاطمه]] (علیها السلام) به استناد شهادت‌ [[ام ایمن]]، [[على بن ابى طالب]] (علیه السلام) و فرزندانش بر این که فدک به آن حضرت واگذار شده از [[ابوبکر]] خواست تا آن را به وى باز پس دهد، اما ابوبکر نپذیرفت. این مشکل تا قرنها میان خلفا و [[علویان]] وجود داشت و [[مأمون]] با استناد به شهادت افراد مذکور، فقیهان عصر خویش را به دادن رأى به ملکیت فدک از سوى علویان تحریض کرد.<ref>  تاریخ الیعقوبى، ج ۲، ص ۴۶۹؛ یاقوت حموى از آنچه بر فدک رفته آورده و اشاره به دستور مأمون براى بازگرداندن آن به اولاد فاطمه علیها السلام کرده است. نک: معجم البلدان، ج ۴، ص ۲۴۰؛ براى آگاهى‌هاى بیشتر به کتاب شهید صدر تحت عنوان «فدک در تاریخ» مراجعه فرمایید. و نیز نک: الاجهاد والنص، ص ۳۵؛ مکاتیب الرسول، ج ۲، صص ۵۸۰- ۵۷۸</ref>
 
===سوءقصد به جان رسول خدا===
 
===سوءقصد به جان رسول خدا===
چون رسول خدا (ص) خيبر را فتح کرد، زينب دختر حارث شروع به پرس و جو كرد كه محمد كدام قسمت گوسفند را بيشتر دوست دارد؟ گفتند: شانه و سردست را.
+
چون رسول خدا (ص) خیبر را فتح کرد، زینب دختر حارث شروع به پرس و جو کرد که محمد کدام قسمت گوسفند را بیشتر دوست دارد؟ گفتند: شانه و سردست را.
زينب بزى را كشت، و سپس زهر كشنده تب آورى را كه با مشورت [[يهود]] فراهم آورده بود به تمام گوشت و مخصوصا شانه و سردست آن زد و آن را مسموم كرد. چون غروب شد و رسول خدا (ص) به منزل خود آمد، متوجه شد كه زينب كنار بارها نشسته است. از او پرسيد: كارى دارى؟ او گفت: اى ابو القاسم، هديه‌اى برايت آورده‌ام. (اگر چيزى را به پيامبر (ص) هديه مى‌كردند از آن مى‌ خوردند و اگر [[صدقه]] بود، از آن نمى‌ خوردند.) پيامبر (ص) دستور فرمود تا هديه او را گرفتند و در برابر آن حضرت نهادند. آنگاه فرمود: نزديك بياييد و شام بخوريد! ياران آن حضرت كه حاضر بودند نشستند و شروع به خوردن كردند. پيامبر (ص) از گوشت بازو خوردند، و بشر بن براء هم استخوانى را برداشت. پيامبر (ص) از آن احساس لرزشى كردند و بشر هم لرزيد. همين كه پيامبر (ص) و بشر لقمه ‌هاى خود را خوردند، پيامبر (ص) به ياران خود فرمود: از خوردن اين گوشت دست برداريد كه اين بازو به من خبر مى ‌دهد كه مسموم است.
+
زینب بزى را کشت، و سپس زهر کشنده تب آورى را که با مشورت [[یهود]] فراهم آورده بود به تمام گوشت و مخصوصا شانه و سردست آن زد و آن را مسموم کرد. چون غروب شد و رسول خدا (ص) به منزل خود آمد، متوجه شد که زینب کنار بارها نشسته است. از او پرسید: کارى دارى؟ او گفت: اى ابو القاسم، هدیه‌اى برایت آورده‌ام. (اگر چیزى را به پیامبر (ص) هدیه مى‌کردند از آن مى‌ خوردند و اگر [[صدقه]] بود، از آن نمى‌ خوردند.) پیامبر (ص) دستور فرمود تا هدیه او را گرفتند و در برابر آن حضرت نهادند. آنگاه فرمود: نزدیک بیایید و شام بخورید! یاران آن حضرت که حاضر بودند نشستند و شروع به خوردن کردند. پیامبر (ص) از گوشت بازو خوردند، و بشر بن براء هم استخوانى را برداشت. پیامبر (ص) از آن احساس لرزشى کردند و بشر هم لرزید. همین که پیامبر (ص) و بشر لقمه ‌هاى خود را خوردند، پیامبر (ص) به یاران خود فرمود: از خوردن این گوشت دست بردارید که این بازو به من خبر مى ‌دهد که مسموم است. رسول خدا (ص) زینب را فرا خواندند و پرسیدند: شانه و بازوى گوسفند را مسموم کرده بودى؟ گفت: چه کسى به تو خبر داد؟ فرمود: خود گوشت. گفت: آرى. پیامبر (ص) فرمود: چه چیزى تو را به این کار واداشت؟ گفت: پدر و عمو و همسرم را کشتى و بر قوم من رساندى آنچه رساندى، گفتم اگر پیامبر باشد که خود گوشت به او خبر مى‌دهد که چه کرده‌ام، و اگر پادشاه باشد از او خلاص مى‌ شویم.
 
 
رسول خدا (ص) زينب را فرا خواندند و پرسيدند: شانه و بازوى گوسفند را مسموم كرده بودى؟ گفت: چه كسى به تو خبر داد؟ فرمود: خود گوشت. گفت: آرى. پيامبر (ص) فرمود: چه چيزى تو را به اين كار واداشت؟ گفت: پدر و عمو و همسرم را كشتى و بر قوم من رساندى آنچه رساندى، گفتم اگر پيامبر باشد كه خود گوشت به او خبر مى‌دهد كه چه كرده‌ام، و اگر پادشاه باشد از او خلاص مى‌ شويم.
 
  
گويند: مادر بشر بن براء مى ‌گفت: در مرضى كه منجر به مرگ پيامبر (ص) شد، به ديدنش رفتم. رسول خدا (ص) تب شديدى داشت، دستش را گرفتم و گفتم: چنين تب شديدى در هيچ كس نديده ‌ام. پيامبر (ص) فرمود: ... مردم مى ‌پندارند كه من گرفتار ذات الجنب شده‌ام، و حال آنكه چنين نيست و خداوند آن بيمارى را بر من مسلط نكرده است، و اين ريشخندى شيطانى است. اين اثر لقمه ‌اى است كه من و پسرت خورديم، از آن روز بيمارى در من ريشه دوانده است تاكنون كه پاره شدن رگ قلبم نزديك شده است. بنابر اين رسول خدا از دنيا رفت، در حالى كه شهيد بود.<ref>مغازى/ترجمه،متن،ص:516-518</ref>
+
گویند: مادر بشر بن براء مى ‌گفت: در مرضى که منجر به مرگ پیامبر (ص) شد، به دیدنش رفتم. رسول خدا (ص) تب شدیدى داشت، دستش را گرفتم و گفتم: چنین تب شدیدى در هیچ کس ندیده ‌ام. پیامبر (ص) فرمود: ... مردم مى ‌پندارند که من گرفتار ذات الجنب شده‌ام، و حال آنکه چنین نیست و خداوند آن بیمارى را بر من مسلط نکرده است، و این ریشخندى شیطانى است. این اثر لقمه ‌اى است که من و پسرت خوردیم، از آن روز بیمارى در من ریشه دوانده است تاکنون که پاره شدن رگ قلبم نزدیک شده است. بنابر این رسول خدا از دنیا رفت، در حالى که شهید بود.<ref>مغازى/ترجمه، ص:۵۱۶-۵۱۸</ref>
 
==بازشگت مهاجران حبشه به مدینه==
 
==بازشگت مهاجران حبشه به مدینه==
پس از اينكه خيبر فتح شد، مسلمانانى كه همراه [[جعفر بن ابی طالب|جعفر بن ابى طالب]] با دو كشتى از پيش نجاشى در [[حبشه]] حركت كرده بودند، رسيدند. همينكه پيامبر (ص) جعفر را ديدند فرمودند: نمى ‌دانم از فتح خيبر خوشحال ترم يا از آمدن جعفر! سپس او را در آغوش كشیدند و ميان دو چشمش را بوسيدند.<ref>                         المغازى/ترجمه،متن،ص:521</ref>
+
پس از اینکه خیبر فتح شد، مسلمانانى که همراه [[جعفر بن ابی طالب|جعفر بن ابى طالب]] با دو کشتى از پیش نجاشى در [[حبشه]] حرکت کرده بودند، رسیدند. همینکه پیامبر (ص) جعفر را دیدند فرمودند: نمى ‌دانم از فتح خیبر خوشحال ترم یا از آمدن جعفر! سپس او را در آغوش کشیدند و میان دو چشمش را بوسیدند.<ref>المغازى/ترجمه، ص:۵۲۱</ref>
  
== پانویس ==
+
==پانویس==
 
<references />
 
<references />
  
 
==منابع==
 
==منابع==
  
*مغازى، تاريخ جنگهاى پيامبر(ص)، محمد بن عمر واقدى (م 207)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، مركز نشر دانشگاهى، 1369ش.
+
*مغازى، تاریخ جنگهاى پیامبر(ص)، محمد بن عمر واقدى (م ۲۰۷)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، ۱۳۶۹ش.
*الصحيح من سيرة النبي الأعظم، جعفر مرتضى العاملى‌، دار الحديث‌،قم،1426.
+
*الصحیح من سیرة النبی الأعظم، جعفر مرتضى العاملى‌، دار الحدیث‌،قم،۱۴۲۶.
*سيره رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم، رسول جعفريان، انتشارات دليل ما، قم، 1383ش‌.
+
*سیره رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم، رسول جعفریان، انتشارات دلیل ما، قم، ۱۳۸۳ش‌.
*ارشاد/ ترجمه، شيخ مفيد/ مترجم محمدباقر ساعدى خراسانى، انتشارات اسلامية، تهران،1380ش.
+
*ارشاد/ ترجمه، شیخ مفید/ مترجم محمدباقر ساعدى خراسانى، انتشارات اسلامیة، تهران،۱۳۸۰ش.
*زندگانى محمد(ص) پيامبر اسلام، ابن هشام (م 218)، ترجمه سيد هاشم رسولى، تهران، انتشارات كتابچى، چ پنجم ، 1375ش.
+
*زندگانى محمد(ص) پیامبر اسلام، ابن هشام (م ۲۱۸)، ترجمه سید هاشم رسولى، تهران، انتشارات کتابچى، چ پنجم ، ۱۳۷۵ش.
*محمد ابراهيم آيتي. تاريخ پيامبر اسلام.
+
*محمد ابراهیم آیتی، تاریخ پیامبر اسلام.
 
*ترجمه معالم المدرستین، علامه مرتضی عسکری(ره)، دانشکده اصول دین، جلد دوم.
 
*ترجمه معالم المدرستین، علامه مرتضی عسکری(ره)، دانشکده اصول دین، جلد دوم.
  

نسخهٔ ‏۲ مارس ۲۰۲۰، ساعت ۱۱:۴۱


غزوه خیبر آخرین رویارویی بین مسلمانان و یهودیان در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است که در محرم سال هفتم هجری در منطقه خیبر اتفاق افتاد. در این غزوه مسلمانان غنایم قابل توجهی بدست آورند، از جمله منطقه فدک و چند قلعه دیگر که خالصه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شد. این غزوه نیز مانند سایر غزوات دیگر، صحنه دلاوری های امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) بود.

غزوه خیبر
۲۵۰px
زمان محرّم یا صفر سال هفتم‌
مکان منطقه خیبر در ۱۶۵ کیلومتری شمال مدینه
غزوه قبلی غزوه حدیبیه
غزوه بعدی فتح مکه
علت غزوه به دلیل تحریک ها، آزار و اذیت هایی که یهودیان علیه اسلام انجام می دادند رسول خدا(ص) تصمیم گرفتند تا برای همیشه ریشه آنها را برکنند.
نتیجه فتح خیبر و قلعه های آن
دوطرف درگیری و تعداد آنها
مسلمانان

۱۴۰۰ مرد جنگی

یهودیان خیبر
فرماندهان
رسول خدا(ص) مرحب
پرچم داران
امام علی(ع) و سعد بن عباده ـــ
تلفات
شهادت ۱۵ تا ۱۸ نفر کشته شدن ۹۳ نفر
آیات مرتبط با این غزوه: آیه ۱۵ سوره فتح و آیه ۹۴ سوره نساء


تاریخ وقوع غزوه خیبر

ابن اسحاق مى‌ گوید: رسول خدا -صلّى اللّه علیه و آله- پس از بازگشت از «حدیبیه» ماه ذى الحجّه و چند روزى از محرّم را در مدینه ماند، و حجّ آن سال را مشرکین برگزار کردند، سپس در همان ماه محرّم رهسپار «خیبر» شد.[۱]

در حالی که واقدی گوید: پیامبر (ص) در ماه ذى حجه سال ششم از حدیبیه به مدینه مراجعت فرمود، و تمام آن ماه و محرم را در مدینه اقامت کرد، و در صفر سال هفتم، و هم گفته شده است که در آغاز ربیع الاول آن سال عازم خیبر شدند.[۲]

موقعیت جغرافیایی خیبر

خَیبر منطقه‌اى حاصلخیز، با آب و آبادانى فراوان، از بهترین مناطق حجاز است. بیشترین محصول آن خرما بوده و وفور این محصول تا اندازه‌اى بود که بردن خرما به خیبر مورد طعنه بوده است. منطقه مزبور در حدود ۱۶۵ کیلومترى شمال مدینه -در راه شام- قرار داشته و مرکز فعلى آن شهر «الشُرَیف» است.[۳] در آن زمان که یهودیان به جزیرة العرب آمدند، بخشى نیز در خیبر سکونت گزیدند و به دلیل امکانات اقتصادى آن، به صورت یک قدرت بسیار قوى درآمدند. آنان قلعه‌ هاى مستحکمى ساخته و با حفظ ذخیره‌ هاى خوراکى و سلاح فراوان، خود را به صورت قدرتى شکست ناپذیر و مقاوم در آورده بودند. این منطقه، بازار سالیانه‌اى داشت که در روزهاى نخست ربیع الاول برپا شده و عنوان آن «سوق نطات خیبر» بود. در نزدیکى آنها قبیله غطفان زندگى مى‌ کردند که از حامیان این بازار بوده و وسائل امنیت کسانى که به بازار مى‌ آمدند را فراهم مى ‌کردند.[۴]

یهودیان در خیبر دارای هشت حصن (دژ یا قلعه) بودند که عبارتند بود از: ناعم، قموص، کتیبه، نطاة، شق، وطیح، سلالم، صعب.[۵]

علت وقوع غزوه خیبر

موقعیت جغرافیایی خیبر

پس از صلح حدیبیه، یهودیان در وضع دشوارترى قرار گرفتند، زیرا امکان استفاده از نیروى قریش و یا همپیمانان آن را نداشتند. با این حال، برخى قبایل عرب که در اطراف خیبر بودند، در دشمنى با اسلام با آنان هم داستان بودند، و در این وقت مذاکراتى میان آنان و خیبریان در جریان بود. یهودیان خیبر در دو نوبت تصمیم به حمله به مدینه را داشتند:

  1. هم پیمان شدن با قبیله بنى سعد که در اطراف خیبر سکونت داشت: به روایت واقدى، رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم از همراهى آنان با اهل خیبر آگاهى یافت و شنید که آنان قصد کمک به یهودیان را دارند. پس از آن در رمضان سال ششم، امام على علیه السلام را همراه یکصد نفر بدان سوى فرستاد. آنها در منطقه هَمَج که چاهى در میان خیبر و فدک بود به جاسوسى از قبیله مذکور برخوردند. او براى حفظ جان خود مجبور شد تا مسلمانان را تا محل چراگاه بنى سعد هدایت کند. مسلمانان بر شتران و گوسفندان یورش برده، شمار زیادى از آنها را -شامل پانصد شتر و هزار گوسفند- به غنیمت گرفتند. چوپانان فرارى خبر هجوم مسلمانان را به بنى سعد رسانده و بدین ترتیب جمعیت آنان متفرق گردید.[۶]
  2. هم پیمان شدن با قبیله غطفان: اقدام دیگر مسلمانان در خیبر، اعزام یک گروه سه نفره براى بدست آوردن آگاهى از وضعیت خیبر بود. رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) عبدالله بن رواحه را همراه دو نفر دیگر به خیبر فرستاد و آنان توانستند در اقامت سه روزه خود آگاهى ‌هایى بدست آوردند. در آن زمان یسیر یا اسیر بن رزام کوشید تا با تحریک قبیله غَطَفان که مسکنشان در همان نزدیکى خیبر بود، جنگى را بر مدینه تحمیل کند. زمانى که این خبر به پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) رسید، آن حضرت عبدالله بن رواحه را همراه سى نفر به سوى خیبر فرستاد. آنان با گرفتن تأمین نزد اسَیر رفته و اظهار کردند که اگر نزد رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) آید او را حاکم خیبر خواهد کرد. اسیر با وجود مخالفت برخى از یهودیان پذیرفت و همراه گروهى از یهود عازم مدینه شد. پس از آنکه چندى از خیبر دور شدند، اسیر پشیمان شد. عبدالله بن انیس که مراقب او بود، به محض دیدن آثار ندامت در وى، شمشیرش را کشید و بر وى حمله کرد. مسلمانان دیگر نیز نبرد را آغاز کردند. پس از خاتمه درگیرى، تنها یک یهودى توانست بگریزد. بدین ترتیب یکى دیگر از رهبران یهود به قتل رسید.[۷]

پس از امضاى معاهده صلح، رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم با آرامش بیشترى به کار یهودیان خیبر که پشتوانه یهودیان مدینه در طول سالهاى پیش از آن بودند، پرداخت. یهودیان خیبر گمان نمى‌ کردند که پیامبر (ص) به جنگ ایشان اقدام فرماید، چه حصارهاى بسیار بلند و اسلحه فراوان و عده زیادى داشتند.

وقایع مرتبط با غزوه خیبر

رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به قول ابن هشام: «نمیلة بن عبداللّه لیثى» و به قول صاحب طبقات و واقدی: «سباع بن عرفطه غفارى» یا ابوذر را در مدینه جانشین خود فرمود.[۸] البته به نظر می رسد که سباع بن عرفطه درست تر باشد.

در این جنگ پرچم (لواء) اسلام در دستان على بن ابى طالب (علیه السلام) بود و دو رایت، یکى در دست حباب بن منذر و دیگرى در اختیار سعد بن عباده قرار داشت.[۹] چون مردم براى شرکت در جنگ خیبر آماده شدند، این مسأله بر یهودیانى که در مدینه بودند و با پیامبر (ص) معاهده داشتند، گران آمد، و دانستند همینکه مسلمانان به خیبر برسند، خداوند خیبر را هم نابود خواهد فرمود، همان طور که یهود بنى قینقاع و بنی نضیر و بنى قريظه را نابود فرمود. واقدی می گوید: همینکه مسلمانان آماده حرکت شدند، هر کس از یهودیان که طلبى از مردم مدینه داشت، اصرار در وصول آن مى ‌کرد.[۱۰]

افراد حاضر در سپاه

طبق سرشمارى زید بن ثابت در پایان جنگ، مسلمانان یک هزار و چهار نفر بودند که دویست اسب سوار میانشان بود.[۱۱] در این سپاه، بیست نفر از زنان مسلمان جهت کمک به مجروحان جنگ، آن حضرت را همراهى مى‌ کردند.[۱۲] همچنین پیامبر اسلام(ص) از أمّهات مؤمنین، ام سلمه را با خود به همراه برد.[۱۳] از دیگر زنان همراه پیامبر می توان به صفيه دختر عبدالمطلب، و امّ أیمن‌ نیز اشاره کرد.[۱۴]

کسانى هم که در حدیبیه از شرکت در جنگ خوددارى کرده بودند، به امید غنیمت، خواستند همراه آن حضرت حرکت کنند و گفتند همراه شما بیرون مى‌آییم. در حالى که نه تنها از شرکت در حدیبیه خوددارى کرده بودند، بلکه شایعه ‌پراکنى هم مى ‌کردند. در این موقع مى‌ گفتند که خیبر مهمترین روستاى حجاز از لحاظ خوراک و گوشت و اموال است، و ما حتما همراه شما خواهیم آمد. پیامبر (ص) فرمود: اگر با من مى‌ آیید فقط باید نیت شما جهاد باشد، و اگر مقصودتان غنیمت است نباید بیایید. و به همین منظور دستور فرمود جارچى جار بزند کسى که همراه ما مى ‌آید فقط باید رغبت به جهاد داشته باشد، و کسانى که قصد غنیمت دارند، نیایند.[۱۵]

مسیر حرکت به سمت خیبر

رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) با استفاده از دو راهنما از قبیله اشجع، راه خیبر را در پیش گرفت، و از آنان خواست تا مسیرى را برگزینند که سپاه اسلام را در منطقه‌اى حد فاصل شام و خیبر قرار دهد. دلیل این امر آن بود که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم خواست تا میان قبیله غَطَفان -که همپیمانان یهودیان خیبر بودند- و قلعه ‌هاى خیبر مستقر شود و اجازه ورود آنان را به قلعه‌ ها ندهد. چنانکه گفته شده خیبریان براى حمایت غَطَفانى ‌ها به آنان قول دادند تا در صورت شرکت‌شان در جنگ، نیمى از محصول خرماى یک ساله خیبر را به آنان دهند. آنها پس از شنیدن خبر حمله آماده شده و مرحله ‌اى نیز جلو آمدند، اما از آنجا که براى خانواده ‌هاى خود احساس خطر کردند بازگشتند. در نقل واقدى آمده -البته در یک روایت- که عُیینه با سپاهش تا داخل یکى از قلعه ‌ها نیز آمده بود و در آنجا سعد بن عباده وى را صدا کرده با او سخن گفت و پیشنهاد دادن خرماى یک سال خیبر را پس از فتح به او داد تا آنجا را ترک کند. عیینه نپذیرفت. رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم سپاه اسلام را به سوى قلعه ‌اى که غطفانى ‌ها در آن بودند هدایت کرده و در آنجا بود که آنها ناگهان براى خانواده خویش احساس خطر کردند و منطقه را ترک نمودند.[۱۶]

مسلمانان در طى مسیر، به یکى از عوامل جاسوسى یهود برخوردند. او در ابتدا گفت: یهودیان خیبر همه آماده و مسلحند و ذخیره غذایى چند سال را در داخل قلعه‌ ها آماده کرده و کسانى را در پى غطفان فرستاده و آنها نیز به خیبر آمده‌اند. اما پس از بازجویى بیشتر اعتراف کرد که این اخبار را مخصوصاً به دستور یهودیان این گونه بازگو کرده تا مسلمانان را به هراس اندازد. برعکس، اهل خیبر از آمدن سپاه اسلام سخت وحشت کرده‌ اند.[۱۷]

وقتى رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) به خیبر رسید، یهود براى کار از قلعه ‌ها خارج مى ‌شدند که یکباره چشمشان به سپاه اسلام افتاد. واقدی می نویسد: زمانی که رسول خدا (ص) به منطقه خیبر فرود آمد، یهودیان حصارهاى خود را بدون توجه گشودند و در حالى که بیل و ماله و تیشه همراه داشتند، براى کار روزانه بیرون آمدند. و چون متوجه شدند که رسول خدا (ص) در میدانى در آنجا فرود آمده ‌اند، فریاد کشیدند و وحشت‌زده گریختند و وارد حصارهاى خود شدند. پیامبر (ص) شروع به تکبیر گفتن فرمود.[۱۸]

این نشان مى ‌دهد که آنها آگاهى از آمدن سپاه نداشته و رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) به دقت خبر حرکت سپاه را پنهان نگاه داشته است.

فتح قلعه‌هاى خیبر

موقعیت قلعه‌های خیبر

خیبر منطقه وسیعى بود که نخلستانهاى بیشمارى داشت. در آن منطقه وسیع قلعه ‌هاى چندى با فاصله از یکدیگر بود که آنها را حصن مى ‌نامیدند. برخى از آنها به اندازه‌اى وسیع بودند که چند قلعه کوچکتر را در خود جاى داده بود. می توان گفت که گاه مجموعه چند حصن یک حصن بزرگ را تشکیل مى‌ داد.[۱۹] «نطات» نامى است که بر چند قلعه شامل قلعه ناعم، حصن صعب بن معاذ و قلعة الزبیر اطلاق مى‌ شد.[۲۰] منطقه نطات در نخستین مرحله مورد حمله مسلمانان قرار گرفت.

فتح قلعه ناعم:

حمله به اولین قلعه یهودیان بسیار سخت و طاقت فرسا بود و مشکلاتی را برای مسلمانان ایجاد کرد که منجر به کشته شدن یکی از مسلمانان و زخمی شدن تعدادی از مسلمانان منجر شد. تا اینکه مسلمانان در یک گشت شبانه یک یهودی را دستگیر کردند. این اولین قلعه از مجموعه قلعه های نطات است که به دست امیرالمؤمنین علی (ع) گشوده شد.[۲۱]

فتح قلعه صعب بن معاذ:

بیشتر مواد غذایی و اموال و سلاح های یهودیان در این قلعه قرار داشته است. در بازجویی از یک یهودی او به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) می گوید: در این حصار سلاح و خوار و بار بسیار، و گوشت فراوان است، و هم ابزارهاى جنگى براى گشودن حصارها که در جنگهاى داخلى میان خودشان به کار مى‌رود در همین حصار است، که آنها را در خانه‌اى در زیر زمین پنهان کرده‌اند. پیامبر (ص) فرمود: آن وسایل چیست؟ گفت: یک منجنیق باز، و دو زره پوش، و مقدارى هم زره و کلاهخود و شمشیر، امیدوارم فردا که وارد این حصار مى‌شوى به آن خانه هم دستیابى‌.[۲۲]

فتح قلعه شق:

پس از تغییر محل لشکرگاه، مسلمانان به سوى «شقّ» رفته‌اند که خود حصون چندى داشته است. اولین آنها حصن ابىّ بوده است. در آنجا چند نفر از یهودیان مبارز خواستند که حباب بن منذر و ابودجانه به جنگ آنان رفته به هلاکتشان رساندند. پس از آن سپاه اسلام بر قلعه مزبور هجوم برد و یهودیان به سمت حصن نزار که در ناحیه دیگر از «شق» بود گریخته و در را محکم بستند.[۲۳] از اینان به عنوان «اشد اهل الشقّ» یاد شده که مقاومت سختى مى‌ کردند و بالاخره پس از نبردى سخت شکست خوردند.

فتح قلعه نزار:

صفیه دختر حیى بن اخطب که پس از اسارت آزاد شده و سپس به همسرى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم درآمد، در این قلعه به اسارت گرفته شد. دلیل آنکه صفیه و چند نفر دیگر تنها اسیران در حصن نزار بودند، آن بود که یهودیان زن و فرزندان را از نطات بیرون کرده، آنجا را تنها براى جنگ اختصاص دادند. پس از تخلیه کامل نطات، زنان و فرزندان را به کتیبه منتقل کردند. در این میان بنى الحقیق چند زن و بچه را که از جمله آنان صفیه بود به نزار منتقل کردند، زیرا گمان مى‌کردند آنجا بسیار مستحکم است. به همین دلیل، تنها آنان به اسارت درآمدند. [۲۴]

رشادت‌های حضرت علی در خیبر

بیشتر مردان یهود در قلعه قموص قرار داشتند که محکم ترین این قلعه ها بود.[۲۵] یهودیان در آن روز مسلمانان را تیر باران کردند و یاران رسول خدا (ص) خود را سپر آن حضرت قرار دادند. در آن روز بر تن رسول خدا (ص) دو زره بود و روپوشى و کلاهخودى و بر اسبى به نام ظرب (سنگ بر آمده) سوار بود، و نیزه و سپر در دست داشت و یاران گرد آن حضرت را فرا گرفته بودند.

رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم صبحگاهان فرماندهى را به ابوبکر سپرد. اما حصن مزبور تا شب گشوده نشد. فرداى آن روز، رایت در دستان عمر قرار گرفت و باز گشوده نشد. شب روز سوم رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: «لَاعْطِینَّ الرایةَ غداً رَجُلًا یحبُّ اللَّهَ و رَسُولَهُ و یحِبُّه اللّه و رَسُولُه»؛[۲۶] فردا پرچم را به کسی می دهم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست دارند.

چون پیامبر (ص) شب را به صبح آوردند، کسى را پى على (ع) فرستادند، و او در حالى که چشم درد داشت، به حضور پیامبر (ص) آمد و گفت: من نه دشت را مى‌بینم و نه کوه را. پیامبر (ص) فرمودند: چشمت را بگشا. و او چشمهایش را گشود، و رسول خدا (ص) آب دهان خود را بر چشمهاى او انداخت. على (ع) مى‌گفت: پس از آن هرگز چشم درد نگرفتم. آنگاه رسول خدا (ص) پرچم را به على (ع) دادند و براى او و یارانش دعا فرمودند که پیروز شوند.[۲۷] نقل شده پیامبر خطاب به امام چنین فرمود: «پروردگارا على را از شدت گرمى و سردى نگهدارى فرما -و پرچم سپید رنگ را باو داده فرمود:- پرچم را بگیر به میدان برو که جبرئیل با تو و نصرت خدا پیشاپیش تو و رعب و ترس در دل دشمنان تو افتاده. بدان اى على یهودیان در کتاب خود خوانده‌اند کسى که آنان را به هلاکت می رساند دلاوریست بنام "ایلیا"، چون با آنان برابر شدى بگو نام من "على" است که آنان از برکت این نام ذلیل خواهند شد».[۲۸]

کشته شدن مرحب توسط امیرالمؤمنین:

نخستین کسى که از یهودیان همراه با تکاوران خود بر مسلمانان حمله کرد، حارث برادر مرحب بود. مسلمانان به هزیمت رفتند و على (ع) به تنهایى پایدارى فرمود، و ضرباتى به یکدیگر زدند و على (ع) او را کشت. یاران حارث به سوى حصار گریختند و وارد آن شدند و در را بستند و مسلمانان به جاى خود برگشتند.[۲۹]

پس از آن مرحب یهودی بیرون آمده زره آهنین بر سر گذارده و سنگ گرانبارى را سوراخ کرده مانند کلاه خود بر روى آن نهاده و چنین رجز می خواند: من مرحبم و خیبر هم بدین معنى معترف است و همان کسم که تیغ برانم مردان را بحیرت انداخته و کار آزموده شده‌ام.

امام على (ع) در پاسخ او فرمودند: «منم آن کسى که مادرم مرا حیدر نامیده و مانند شیران درنده بیشه شجاعتم، شما را مانند سندره (که نام کیالى بوده) به پیمانه شمشیر مى‌سنجم و با نیزه دلاورى بزرگان کفار را نابود می سازم.»

هنگامى که امیر المؤمنین (ع) فرمود من على بن ابى طالبم، یکى از علماء یهود گفت سوگند به تورات موسى مغلوب شدیم و همان وقت چنان ترسى در دلهاشان افتاد که نتوانستند بجاى خود آرام بگیرند.

على (ع) گوید دو ضربت میان ما رد و بدل شد و چنان ضربتى بسر او وارد آوردم که مغفر آهنین و کلاه خود سنگى او را شکافته و سر او را دو نیم نموده ضرب شمشیر بدندانهاى او اصابت کرد همان جا بزمین افتاد.[۳۰]

کندن در قلعه توسط امیرالمؤمنین:

ابن اسحاق از ابورافع نقل مى‌ کند که من در کنار على (ع) بودم که با یک یهودى درگیر شد و سپر از دستش افتاد. آن حضرت درِ حِصن برداشت و تا پایان نبرد، به عنوان سپر از آن بهره گرفت. ابورافع مى ‌گوید: پس از جنگ، ما هشت نفر کوشیدیم تا در را برگردانیم نتوانستیم.[۳۱]

شیخ مفید در ارشاد می نویسد: «چون مرحب کشته شد همراهیان او بزودى وارد حصار شده و در را بروى او بستند. على (ع) خود را بدر رسانیده و با اندک کوششى در را گشود و چون بیشتر از مسلمانان نمی توانستند از خندق عبور کنند على (ع) در را مانند پلى بر روى خندق قرار داد و مسلمانان از روى آن گذشتند و وارد قلعه شده و غنیمتهاى بسیارى نصیبشان شد. چون از قلعه بازگشتند امیرالمؤمنین در قلعه را که بیست نفر مرد مى‌بستند بدست گرفته و چندین ذراع دورتر از خیبر بزمین افکند.[۳۲]

از سخنی که امام علی علیه السلام در نامه اش به سهل بن حنیف در این باره می نویسد معلوم می گردد که آن حضرت این کار را با نیرویی غیبی و ملکوتی انجام دادند: «و الله ماقلعت باب خیبر و رمیت به خلف ظهری أربعین ذراعا بقوة جسدیة و لاحرکة غذائیة لکنی أیدت بقوة ملکوتیة ونفس بنور ربها مضیئة».[۳۳] به خدا قسم من با قوه جسمانی و نیرویی که از غذا خوردن فراهم آمده باشد درب خیبر را از جا در نیاوردم و آن را چهل ذراع پشت سرم نیانداختم، بلکه این کار را با نیروی ملکوتی و نفسی که به نور پروردگارش روشنی یافته بود انجام دادم.

سپس سپاه اسلام به سراغ قلعه ‌هاى کتیبه، وطیح و سلالم رفتند. دو قلعه اخیر از آن بنى الحقیق و به همراه قلعه قموص در شمار قلعه‌هاى کتیبه بوده است. زمانى که سپاه اسلام آماده حمله به قلعه ‌هاى سلالم و وطیح شد و ساکنان مطمئن به شکست شدند، درخواست صلح کردند. آنان همه چیز خویش را تسلیم کرده و امنیت یافتند.[۳۴]

تسلیم شدن اهالی فدک

منطقه فدک

«فدک» یکى از مراکز یهودیان بود که با منطقه خیبر اندکى فاصله داشت. منطقه مزبور که اکنون سرزمینى آباد و «حائط» نامیده مى‌ شود،[۳۵] در سمت جنوبى منطقه خیبر قرار دارد.

رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) همزمان جنگ با خیبریان، کسانى را به فدک فرستاد تا آنها را به اسلام دعوت کند. آنان قدرى صبر کردند تا سرنوشت خیبر را بدانند و پس از آن بود که بدون هیچگونه درگیرى با رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) مصالحه کردند.

کشته شدگان در خیبر

در جنگ خیبر پانزده یا هجده تن از مسلمانان به شهادت رسیدند. از یهودیان نیز ۹۳ مرد کشته شدند.[۳۶]

تقسیم غنایم بدست آمده

پس از خاتمه جنگ غنایم به دست آمده از جنگ میان مسلمانان تقسیم شده و خُمْس آن براى پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) باقى ماند. یهودیان خیبر بر اساس قراردادى پذیرفتند تا بر روى زمین کار کرده و به نخلها برسند. بدین ترتیب منطقه مزبور در دست خیبریان باقى مانده و سالانه موظف شدند تا مقدارى از محصول خود را به مدینه بفرستند. پس از آن که طبق قرارداد مزبور نیمى از محصول در اختیار یهود قرار گرفت، برخى از مسلمانان به زراعت و سبزى کارى آنان تجاوز مى ‌کردند، یهودیان به حضرت شکایت کردند، آن حضرت مردم را جمع کرده فرمودند: ما به جان و مال اینان پناه داده و معاهده بسته‌ ایم، همینطور در مورد زمینها نیز با آنان معاهده داریم و نمى‌ توانیم بیش از حقى که داریم از آنان بگیریم، به دنبال آن مسلمانان مجبور شدند تا براى گرفتن هر چیزى پول پرداخت کنند.

دو فرزند ابى الحقیق نیز که بسیارى از اموال خویش را پنهان کرده و على رغم چند بار درخواست پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) و اظهار رفع امنیت از آنها در صورت یافتن اموالشان، قسم یاد کرده بودند که چیزى ندارند، وقتى‌ اموال آنها -شامل پوستى از شتر مملو از جواهرات- یافته شد کشته شدند. در اصل اینان از سران یهود بودند که سالها در کار تحریک اعراب و یهود بر ضد اسلام فعالیت کرده بودند.[۳۷]

همچنین بخشی از اموال خیبر که با جنگ به دست آمده بود بین مسلمانان به این صورت تقسیم شد که خمس آن جدا شده و چهار پنجم آن میان شرکت کنندگان در حدیبیه و همچنین جعفر بن ابی طالب و کسانی که با او در حبشه بودند تقسیم شد.[۳۸]

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از قلعه های هشت گانه خیبر، قلعه های کتیبه و سلالم و وطیحرا مالک گردید. کتیبه را به جای خمس اموالی که با جنگ به دست آمده بود، گرفتند و سلالم و وطیح را نیز که جز «ما أفاءالله» بودند، و به صلح به دست آمده بودند، صاحب شدند.[۳۹]

آن حضرت سهم قابل توجهى از غنایم کتیبه را در اختیار فرزندان عبدالمطلب قرار داد.[۴۰] به نقل واقدى، جُبَیر بن مطعم و عثمان نزد آن حضرت آمدند و از این که به فرزندان عبدالمطلب این اندازه داده شده، گله کردند. حضرت فرمود: فرزندان عبدالمطلب نه در جاهلیت و نه در اسلام از من جدا نشدند، آنان در شعب ابى طالب‌ همراه من بودند.[۴۱] اموال کتیبه بنا به تقسیم رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) در اختیار بنى هاشم بوده و بعدها، عمر حاضر شد تا از درآمد آن به یتیمان آنان بدهد. ابن عباس مى‌گوید: ما نپذیرفتیم و گفتیم: تنها در صورتى که همه آن به ما واگذار شود قبول خواهیم کرد.[۴۲] در اصل بنى هاشم این اموال را سهم قطعى خویش مى‌ دانستند. زمانى که نجده خارجى از ابن عباس درباره خمس سؤال کرد او گفت: ما این اموال را حق خود مى ‌دانیم، اما قوم ما از دادن آن به ما ابا کردند و ما صبر کردیم.[۴۳]

از آنجا که منطقه فدک بدون جنگ در اختیار مسلمانان قرار گرفت، «خالصه» رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) گردید.[۴۴] پس از رحلت پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) فاطمه (علیها السلام) به استناد شهادت‌ ام ایمن، على بن ابى طالب (علیه السلام) و فرزندانش بر این که فدک به آن حضرت واگذار شده از ابوبکر خواست تا آن را به وى باز پس دهد، اما ابوبکر نپذیرفت. این مشکل تا قرنها میان خلفا و علویان وجود داشت و مأمون با استناد به شهادت افراد مذکور، فقیهان عصر خویش را به دادن رأى به ملکیت فدک از سوى علویان تحریض کرد.[۴۵]

سوءقصد به جان رسول خدا

چون رسول خدا (ص) خیبر را فتح کرد، زینب دختر حارث شروع به پرس و جو کرد که محمد کدام قسمت گوسفند را بیشتر دوست دارد؟ گفتند: شانه و سردست را. زینب بزى را کشت، و سپس زهر کشنده تب آورى را که با مشورت یهود فراهم آورده بود به تمام گوشت و مخصوصا شانه و سردست آن زد و آن را مسموم کرد. چون غروب شد و رسول خدا (ص) به منزل خود آمد، متوجه شد که زینب کنار بارها نشسته است. از او پرسید: کارى دارى؟ او گفت: اى ابو القاسم، هدیه‌اى برایت آورده‌ام. (اگر چیزى را به پیامبر (ص) هدیه مى‌کردند از آن مى‌ خوردند و اگر صدقه بود، از آن نمى‌ خوردند.) پیامبر (ص) دستور فرمود تا هدیه او را گرفتند و در برابر آن حضرت نهادند. آنگاه فرمود: نزدیک بیایید و شام بخورید! یاران آن حضرت که حاضر بودند نشستند و شروع به خوردن کردند. پیامبر (ص) از گوشت بازو خوردند، و بشر بن براء هم استخوانى را برداشت. پیامبر (ص) از آن احساس لرزشى کردند و بشر هم لرزید. همین که پیامبر (ص) و بشر لقمه ‌هاى خود را خوردند، پیامبر (ص) به یاران خود فرمود: از خوردن این گوشت دست بردارید که این بازو به من خبر مى ‌دهد که مسموم است. رسول خدا (ص) زینب را فرا خواندند و پرسیدند: شانه و بازوى گوسفند را مسموم کرده بودى؟ گفت: چه کسى به تو خبر داد؟ فرمود: خود گوشت. گفت: آرى. پیامبر (ص) فرمود: چه چیزى تو را به این کار واداشت؟ گفت: پدر و عمو و همسرم را کشتى و بر قوم من رساندى آنچه رساندى، گفتم اگر پیامبر باشد که خود گوشت به او خبر مى‌دهد که چه کرده‌ام، و اگر پادشاه باشد از او خلاص مى‌ شویم.

گویند: مادر بشر بن براء مى ‌گفت: در مرضى که منجر به مرگ پیامبر (ص) شد، به دیدنش رفتم. رسول خدا (ص) تب شدیدى داشت، دستش را گرفتم و گفتم: چنین تب شدیدى در هیچ کس ندیده ‌ام. پیامبر (ص) فرمود: ... مردم مى ‌پندارند که من گرفتار ذات الجنب شده‌ام، و حال آنکه چنین نیست و خداوند آن بیمارى را بر من مسلط نکرده است، و این ریشخندى شیطانى است. این اثر لقمه ‌اى است که من و پسرت خوردیم، از آن روز بیمارى در من ریشه دوانده است تاکنون که پاره شدن رگ قلبم نزدیک شده است. بنابر این رسول خدا از دنیا رفت، در حالى که شهید بود.[۴۶]

بازشگت مهاجران حبشه به مدینه

پس از اینکه خیبر فتح شد، مسلمانانى که همراه جعفر بن ابى طالب با دو کشتى از پیش نجاشى در حبشه حرکت کرده بودند، رسیدند. همینکه پیامبر (ص) جعفر را دیدند فرمودند: نمى ‌دانم از فتح خیبر خوشحال ترم یا از آمدن جعفر! سپس او را در آغوش کشیدند و میان دو چشمش را بوسیدند.[۴۷]

پانویس

  1. سیرت ‌رسول‌ الله/ ترجمه سیره ابن اسحاق،ج‌۲،ص:۸۲۰
  2. مغازى/ترجمه، ص:۴۸۲
  3. معجم المعالم الجغرافیه فى السیرة النبویه، ص ۱۱۸. میان مدینه و الشریف ۱۶۳ کیلومتر فاصله است.
  4. فى شمال غرب الجزیره، حمد جاسر، ص ۲۳۶
  5. الصحیح من السیرة النبی الأعظم، مرتضى العاملی ،ج‌۱۷،ص:۷۱
  6. المغازى، ج ۲، صص ۵۶۳- ۵۶۲؛ سبل الهدى والرشاد، ج ۶، صص ۱۵۵- ۱۵۴
  7. ا المغازى، ج ۲، صص ۵۶۸- ۵۵۶؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳ ص ۶۱۸؛ سبل الهدى والرشاد، ج ۶، صص ۱۷۷- ۱۷۶
  8. المغازى/ترجمه، ص:۴۸۴
  9. . طبقات الکبرى، ج ۲، ص ۱۰۶؛ سبل الهدى والرشاد، ج ۵، ص ۱۸۷
  10. مغازى، ترجمه، ص:۴۸۲
  11. المغازى، ج ۲، ص ۶۸۹
  12. السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۳۴۲؛ المغازى، ج ۲، صص ۶۸۵- ۶۸۴
  13. الصحیح من السیرة النبی الأعظم، مرتضى العاملی ،ج‌۱۷،ص:۸۱
  14. مغازى/ترجمه، ص:۵۲۲
  15. مغازى/ترجمه، ص:۴۸۳
  16. السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۳۳۰؛ المغازى، ج ۲، ص ۶۵۰
  17. المغازى، ج ۲، صص ۶۴۱- ۶۴۰
  18. المغازى/ترجمه، ص:۴۸۹
  19. المغازى، ج ۲، ص ۶۶۴
  20. . المغازى، ج ۲، صص ۶۴۸، ۶۵۸؛ شامى از حصن صعب چنین یاد کرده: حصن صعب بن معاذبن نطاة؛ نک: سبل الهدى، ج ۵، ص ۱۸۹
  21. الصحیح من السیرة النبی الأعظم، مرتضى العاملی ،ج‌۱۷،ص:۱۶۳
  22. المغازى، ترجمه، ص:۴۹۳
  23. المغازى، ج ۲، ص ۶۶۸
  24. المغازى، ج ۲، ص ۶۶۸
  25. الصحیح من السیرة النبی الأعظم، مرتضى العاملی ،ج‌۱۷،ص:۲۱۸
  26. این سخن پیامبر صلى الله علیه و آله درباره آن حضرت حتى مورد انکار ناصبى‌ترین افراد قرار نگرفته و از صدها طریق روایى، گزارش شده است. به نقل طبقات (ج ۲، ص ۱۱۰) عمر پس از شنیدن این سخن گفت: تا آن زمان امارت را دوست نداشتم، اما با این سخن علاقمند شدم تا فرماندهى به من واگذار شود. در نقل ابن ابى شبیه آمده که رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: کسى را خواهم فرستاد که: حتى یفتح الله له، لیس بفرّار؛ (نک: المصنف، ج ۷، ص ۳۹۶)؛ شاید کنایه از فرار دیگران باشد.
  27. مغازى/ترجمه، ص:۴۹۸
  28. ترجمه الإرشاد، ص:۱۱۳
  29. مغازى/ترجمه، ص:۴۹۸
  30. ترجمه الإرشاد ،ص:۱۱۳-۱۱۴
  31. السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۳۳۵؛ سبل الهدى، ج ۵، ص ۲۰۰؛ عیون التواریخ، ج ۱، ص ۲۶۷
  32. ترجمه الإرشاد، ص:۱۱۴
  33. امالی شیخ صدوق، ص۵۱۴
  34. طبقات الکبرى، ج ۲، ص ۱۰۶،[ و حصون الکتیبه منها: القموص، و الوطیح والسلالم.]
  35. المعالم الاثیره، ص ۲۱۵
  36. صلاح تجانی، ص ۶۰-۶۱، ۹۴
  37. المغازى، ج ۲، ص ۶۹۱
  38. فتوح البلدان،ج ۱ ص ۲۸-۳۲ ، اموال ابوعبید ص ۵۶
  39. احکام سلطانیه ماوردی ص ۱۷۱ ،احکام سلطانیه ابویعلی ص ۱۸۳-۱۸۵ ، اموال ابوعبید ص ۵۶
  40. طبقات الکبرى، ج ۲، ص ۱۰۸
  41. المصنف، ابن ابى شیبه، ج ۷، ص ۳۹۳؛ المغازى، ج ۲، ص ۶۹۶؛ البدایة والنهایه، ج ۴، ص ۲۰۰
  42. المغازى، ج ۲، ص ۶۹۷
  43. احکام القرآن، جصاص، ج ۳، ص ۷۸
  44. السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، ص ۳۵۳
  45. تاریخ الیعقوبى، ج ۲، ص ۴۶۹؛ یاقوت حموى از آنچه بر فدک رفته آورده و اشاره به دستور مأمون براى بازگرداندن آن به اولاد فاطمه علیها السلام کرده است. نک: معجم البلدان، ج ۴، ص ۲۴۰؛ براى آگاهى‌هاى بیشتر به کتاب شهید صدر تحت عنوان «فدک در تاریخ» مراجعه فرمایید. و نیز نک: الاجهاد والنص، ص ۳۵؛ مکاتیب الرسول، ج ۲، صص ۵۸۰- ۵۷۸
  46. مغازى/ترجمه، ص:۵۱۶-۵۱۸
  47. المغازى/ترجمه، ص:۵۲۱

منابع

  • مغازى، تاریخ جنگهاى پیامبر(ص)، محمد بن عمر واقدى (م ۲۰۷)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، ۱۳۶۹ش.
  • الصحیح من سیرة النبی الأعظم، جعفر مرتضى العاملى‌، دار الحدیث‌،قم،۱۴۲۶.
  • سیره رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم، رسول جعفریان، انتشارات دلیل ما، قم، ۱۳۸۳ش‌.
  • ارشاد/ ترجمه، شیخ مفید/ مترجم محمدباقر ساعدى خراسانى، انتشارات اسلامیة، تهران،۱۳۸۰ش.
  • زندگانى محمد(ص) پیامبر اسلام، ابن هشام (م ۲۱۸)، ترجمه سید هاشم رسولى، تهران، انتشارات کتابچى، چ پنجم ، ۱۳۷۵ش.
  • محمد ابراهیم آیتی، تاریخ پیامبر اسلام.
  • ترجمه معالم المدرستین، علامه مرتضی عسکری(ره)، دانشکده اصول دین، جلد دوم.
غزوات پیامبر اکرم (ص)
2 هجری غزوه ودّان * غزوه بواط * غزوه عشيره‌ * غزوه كدر * غزوه بنى قينقاع * غزوه سويق‌
3 هجری غزوه بدر * غزوه غطفان‌ * غزوه احد * غزوه حمراء الأسد
4 هجری غزوه بنى نضير * غزوه ذات الرقاع * غزوه بدر الموعد
5 هجری غزوه دومة الجندل‌ * غزوه خندق یا احزاب * غزوه بنى قريظه‌
6 هجری غزوه بنى لحيان * غزوه ذى قرد * غزوه بنى مصطلق * غزوه حديبيه
7 هجری غزوه خيبر
8 هجری غزوه فتح مكه‌ * غزوه حنين * غزوه طائف‌
9 هجری غزوه تبوك‌
حضرت محمد (صلی الله علیه و آله)
رحمة للعالمین.jpg
رویدادهای مهم زندگی
حمله اصحاب فیل به مکهسفر پیامبر اکرم به شامازدواج با حضرت خدیجه کبری (س) • گذاشتن سنگ حجرالاسود در جای خویش • مبعثمعراجولادت حضرت فاطمه سلام الله علیهارفتن به شعب ابی طالبعام الحزنسفر به طائفهجرت به مدینهازدواج حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (س)غزوه بدرغزوه احدغزوه احزابصلح حدیبیهغزوه خیبرسریه ذات السلاسل فتح مکهغزوه حنینغزوه تبوکغدیر خم
بستگان
امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع) •عبدالله بن عبدالمطلب(س) • عبدالمطلبابوطالب(ع) • حمزه بن عبدالمطلب(ع) • عباس بن عبدالمطلبابولهبجعفر طیارآمنه(س) • فاطمه بنت اسد(س) • خدیجه کبری(س) • حضرت زهرا(س) • امام حسن(ع) • امام حسین(ع) • حضرت زینب(س)
اصحاب
سلمان فارسیعمار بن یاسرابوذرمقدادابوسلمه مخزومیزيد بن حارثهعثمان بن مظعونمصعب بن عمیرابوبکرطلحهزبیرعثمان بن عفانعمر بن خطابسعد بن ابی وقاصعبدالله بن مسعوداسعد بن زرارهسعد بن معاذسعد بن عبادهعثمان بن حنیفسهل بن حنیفابو ایوب انصاری حذیفة بن یمانخالد بن سعيدخزیمة بن ثابتعبدالله بن رواحهاویس قرنیعبدالله بن مسعود بلال حبشی
مکان های مرتبط
مکهمدینهغار حراکعبهشعب ابوطالبغدیر خمفدکبقیعغار ثورمسجد قبامسجد النبیمسجد الحرام