شیخ محمدحسین فاضل تونی
علامه محمدحسین فاضل تونی (۱۳۸۰-۱۲۹۸ ق) از اساتید بزرگ فقه و عرفان و ادب معاصر بود. وی در حکمت از شاگردان جهانگیرخان قشقایی به شمار می رفت. فاضل تونی از سوی آیت الله بروجردی به عنوان «عمادالعلماء المتألّهین» خطاب شده بود و همچنین از جانب آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی اجازه تدریس داشت. آیت الله حسن زاده آملی و آیت الله جوادی آملی از شاگردان برجسته او هستند.
نام کامل | محمدحسین تونی |
زادروز | ۱۲۹۸ قمری |
زادگاه | تون خراسان جنوبی |
وفات | ۱۳۸۰ قمری |
مدفن | قم - قبرستان شیخان |
اساتید |
جهانگیر خان قشقایی، آخوند فشارکی، آقا میرزا هاشم اشکوری، ... |
شاگردان |
|
آثار |
جزوه صرف، تعلیقه بر شرح فصوص، منتخب قرآن و نهج البلاغه، ... |
محتویات
ولادت و خاندان
ادیب یگانه و حکیم فرزانه، علامه آیت الله آقا شیخ محمدحسین فاضل تونی در شب ۲۵ محرم سال ۱۲۹۸ قمری در «تون»[۱] در خانوادهای از اهل فضل و تقوا دیده به جهان گشود. پدرش ملا عبدالعظیم، واعظ بود و در تون (فردوس کنونی) و حوالی آن شهرت بسزا و محبوبیتی خاص داشت.
در مورد علت نامگذاری وی به «فاضل»، خود ایشان می گوید: «عادت مرحوم ادیب نیشابوری این بود که درس هر روز را می بایستی یکی از شاگردان بخواند. در روز چهارم، نوبت به من رسید، که از دیگران بهتر خواندم. مرحوم ادیب گفت: «این رجلِ فاضل کیست؟!» مرا پیش خود خواند و در پهلوی خود نشانید، بدین سبب از آن روز به «فاضل» مشهور شدم».
تحصیلات و استادان
ملا عبدالعظیم واعظ تونی - پدر علامه فاضل تونی - پیش از آن که فرزندش به سن تعلم برسد، او را به مکتب سپرد و آن کودک صاحب قریحه با شوقی تمام، سرگرم تحصیل شد. خواندن را به اندک مدتی آموخت، چند ماهی نیز به تمرین نوشتن پرداخت و بلافاصله به تحصیل مقدمات عربی پرداخت و تمام قرآن را به حافظه سپرد. سه-چهار سالی از تحصیل وی نگذشت که ملا عبدالعظیم به جوار رحمت حق پیوست ولی این موجب وهن و فتوری در عزم راسخ فاضل نشد و پس از چندی به تحصیل ادبیات عرب پرداخت.
وی در همان زادگاهش کتاب «البهجة المرضیة» معروف به سیوطی را نزد ملا محمدباقر تونی، و «مغنی اللبیب» ابن هشام را نزد آقا میرزا حسین به اتمام رسانید و مقداری از «مطول» را هم فراگرفت.
از همان عهد کودکی، آثار بزرگی از چهره اش هویدا بود. قدرت حافظه و حدت ذهن و سرعت فراگیریاش به حدی بود که تحسین و تعجب همگان را برمی انگیخت. چندی نگذشت که در همان زادگاهش سرآمدِ اقران شد و افراد متمکن، فرزندان خود را برای تحصیل یا مباحثه به خدمتش می فرستادند. چون به ۱۷ سالگی رسید، دیگر محیط محدود «تون» را برای خود کوچک یافت و ناچار برای استفاده از محضر اساتید بزرگ، وطن و خاندان را ترک کرده و به مشهد مقدس عزیمت کرد و برای ادامه تحصیل در آن جا رحل اقامت افکند.
در مشهد، در مدرسه نواب به درس مطول مرحوم «ادیب نیشابوری اول» حاضر می شد. یک قسمت مطول را هم از دانشمند کم نظیر، مرحوم «آقا میرزا عبدالرحمن مدرس شیرازی» آموخت. با این که علوم ریاضی چندان مورد استقبال طلاب نبود، با شوق و شور تمام محضر مرحوم «آقا میرزا عبدالرحمن» را برای آموختن «خلاصة الحساب» شیخ بهایی و هیئت و نیز نجوم و «تحریراقلیدس» مغتنم دانست و در تمام آن ها تبحر یافت. وی برای آموختن فقه و اصول به محضر «حجة الاسلام بجنوردی» حاضر می شد و از درس معالم مرحوم «شیخ اسماعیل قاینی» نیز استفاده می کرد.
هجرت به اصفهان:
شش سال در مشهد مقدس ماند و با جِد و جهد و هوش و حافظه سرشار خود از محضر استادان بزرگ آن خطه بهرهها برد. آن گاه به همراهی مرحوم شیخ محمد - که بعدها در اصفهان به «شیخ محمد حکیم» معروف شد و طالبان حکمت قدیم را از محضر پربرکت خود بهرهمند ساخت - به جانب دارالعلم اصفهان رهسپار گشت تا به تحصیل فلسفه و حکمت و تکمیل فقه و اصول بپردازد.
اصفهان در آن هنگام مهد علم و دانش بود و بازار علوم دینی و فلسفی رونقی بسزا داشت. قریب دو هزار و پانصد طلبه پرشور و با حرارت در حوزههای مختلف علمی آن شهر مشغول استفاده بودند و برخی از آنان مانند مرحوم «آیت الله بروجردی» بعدها به بالاترین مدارج علمی نایل آمدند. در اصفهان با شیخ محمد، حجره محقری گرفتند و مدتی با هم به مباحثه و تحصیل پرداختند. در ماههای اول ورود به اصفهان، چون غریب و بی آشنا بودند و شهریه کافی نداشتند، از لحاظ معیشت بسیار در مضیقه به سر می بردند.
بسیار اتفاق می افتاد که مرحوم استاد، غذای کافی برای رفع گرسنگی نمی یافت و اگر می یافت، از نان و ماست، یا نان و پیاز، یا نان و پنیر تجاوز نمی کرد. مکرر می فرمود: «سالی در مشهد مقدس (یا اصفهان) که مشغول تحصیل بودم، در ماه مبارک رمضان آن سال فقط سه سحر با نان و ماست به سر بردم، و بقیه را بر اثر تنگدستی با نان و پیاز. ولی صفای باطن و لذت روحی و معنوی را در همان سال یافتم».
استاد فقید به واسطه تعفف و مناعت طبع هرگز کسی را از حال خود آگاه نمی ساخت؛ حتی وقتی تجار خیر، طلاب را به افطار دعوت می کردند، برای این که از درس و مباحثه بازنماند، از اجابت دعوت آنان سرباز می زد و به آن چه داشت، قناعت می ورزید.
از همان روزهای اول به درس حکمت مرحوم «جهانگیرخان قشقایی» حاضر شد و شیفته و دلباخته آن استاد فرزانه گشت. مرحوم جهانگیرخان دوره منظومه حکیم سبزواری را در مدت شش سال تدریس می کرد، که البته قسمت اعظم مطالبِ «شفا» و «اسفار» نیز در ضمن آن بیان می شد.
آقای فاضل در سومین دورهای که جهانگیرخان تدریس منظومه را آغاز کرد، به محضر او پیوست و در تمام مدت شش سال (جز موقعی که به مرض حصبه مبتلا شده بود) حتی یک روز از درس آن بزرگ، غفلت نکرد. در روز شروع، قریب یکصد و بیست تن طلبه حضور داشتند ولی به تدریج که مباحث، پیچیده و مشکل می شد، عده طلاب رو به کاهش می نهاد. عدهای در مبحث «وجود ذهنی» به تحلیل رفتند و عده دیگر در مبحث «عاقل و معقول» و هکذا...
ایشان به موازات تحصیل حکمت، برای تحصیل فقه از حوزههای درسی علمای بزرگ اصفهان چون: مرحوم «سید محمدصادق خاتون آبادی»، مرحوم «آخوند فشارکی» و مرحوم «آقا سید علی نجف آبادی» استفاده کامل برد. از قضا در همین هنگام، مرحوم «حاج شیخ عبدالله گلپایگانی» - از علمای بزرگ نجف - به اشاره پزشکان برای تغییر آب و هوا در اصفهان سکنی گزید و آقای فاضل، مقدم آن بزرگوار را فیضی بزرگ و موهبتی عظیم دانست و از مجلس درس اصول ایشان فایده ها اندوخت. آقای فاضل می فرمود: «مجلس درس حاج شیخ عبدالله گلپایگانی از لحاظ استفاده، از مجالس کم نظیر بود؛ زیرا وی بیانی ساده و رسا و دقیق داشت و برای تفهیم مطالب، مثال های ساده از زندگانی روزانه می آورد. از طرف دیگر، حوزه درسش - به خلاف رسم آن عهد - آرام و بدون هیاهو و جر و بحث بود. طرز استدلالی که از ایشان درباره قاعده ترتب شنیدم، از هیچ یک از استادان دیگر نشنیدم».
علامه فاضل تونی مدت یازده سال در اصفهان ماند و جز به تحصیل، مباحثه، تدریس، عبادت، ریاضت و تهذیب نفس به کاری نپرداخت و همیشه خود می فرمود: «بهترین ایام دوران عمر من، ایامی است که در اصفهان گذراندهام!».
اقامت در تهران:
سرانجام هوای وطن، آقای فاضل را پس از سال ها به خراسان کشانید؛ اما پس از توقف چند ماهی در آن سامان، مجدد به قصد اصفهان حرکت کرد. چون به تهران رسید، شنید که مرحوم حکیم «آقا میرزا هاشم اشکوری» - مدرس معقول مدرسه سپهسالار - (شهید مطهری فعلی)، تدریس «شرح مفتاح الغیب» را شروع کرده است.
چند روزی برای کسب فیض از آن عامل متبحرِ پرمایه، به جلسه درس ایشان حضور یافت. تسلط و احاطه آن استاد بزرگوار در حکمت و عرفان و لطفِ محضر و صفای باطن ایشان چنان بود که همین که چشم این مسافر شیدا به جمال او افتاد، عزم رحیلش بدل به تصمیم اقامت شد و مدتی چند نیز ملازمت خدمت آن استاد را برگزید.
مرحوم اشکوری همین که تدریس «شرح مفتاح الغیب» را به پایان رسانید، به تدریس اسفار پرداخت و علامه فاضل با آن که قسمت اعظم اسفار را نزد مرحوم جهانگیرخان فراگرفته بود، دوباره دوره آن را آموخت. همچنین در درس «فصوص الحکم» ایشان نیز حضور می یافت و بعد از ظهرها هم به طور خصوصی در خدمت ایشان به تحصیل «تمهید القواعد» می پرداخت.
هوش و حافظه عجیب، شور و اشتیاق کامل نسبت به علم و معرفت، ملازمت اساتید طراز اول و ممارست خستگی ناپذیر، همه همآهنگ دست به دست هم داد و موجب شد که وی استاد کامل و محیط، و عالمی کارآمد و مسلط شود.
بر کرسی استادی
پس از ارتحال «آقا میرزا هاشم اشکوری»، آقای فاضل به «مدرسه دارالشفاء» رفت و در آن جا حوزه درسی دایر کرد و طلاب صالح و مستعد را از معلومات وسیع خود بهرهمند ساخت. در سال ۱۳۳۳ ق. در «مدرسه سیاسی» به تدریس عربی پرداخت و پس از چندی، تدریس فقه و منطق که به ایشان پیشنهاد شده بود، را به عهده گرفت. چندی هم در «دارالفنون» و «مؤسسه وعظ و خطابه» به تدریس پرداخت.
در سال ۱۳۱۳ ش. تدریس عربی «دارالمعلمین عالی» که تازه افتتاح شده بود، به ایشان محول گشت و سپس تدریس منطق و فلسفه نیز بدان اضافه شد. همچنین بعد از تأسیس «دانشکده معقول و منقول»، در آن دانشکده نیز تدریس می کرد. و به این ترتیب هزاران نفر از مجالس درس ایشان کسب فیض کردهاند. در سال های اخیر، تدریس ایشان منحصر در «دانشکده ادبیات» و «دانشکده معقول و منقول» بود و در هر دو دانشکده، اولیای مؤسسه، اساتید، همکاران و دانشجویان، نهایت تجلیل و تکریم را نسبت به آن بزرگ، مراعات می کردند و همواره با نظر احترام آمیخته با محبت به ایشان می نگریستند.
استاد بزرگوار، از کسانی بود که علم و دانش را کوثر و مطلوب بالذات می دانند نه وسیله و ابزار تکاثر؛ بدین معنی که به راستی از اوان کودکی تشنه دریافت حقیقت و کسب دانش و فضیلت بود و از یادگرفتن و یاد دادن لذت می برد. علم و دانش را پرارزشترین و تحصیل آن را جدیترین امور می دانست.
این بود که چون درباره امور عادی زندگی سخن می گفت، گاهی کلمات و جملات را به درستی ادا نمی کرد و حتی بعضی کلمات را شکسته بسته ادا می فرمود، ولی هنگام درس به کلی لحن تکلمش عوض می شد و مطالب را شمرده و با طمأنینه شرح می داد و مشکلترین و پیچیدهترین معارف را با قوت بیان، ساده و روشن می ساخت و درس خود را به آیات قرآنی و اشعار مولانا و حافظ و شیخ محمود شبستری می آراست. ضمن تدریس برای رفع خستگی دانشجویان غالباً مطالبی شیرین بیان می کرد و کمتر جلسه درس ایشان بدون مزاح به پایان می رسید.
خود آن مرحوم را نیز گاه چنان خنده می گرفت که مدتی سخنش قطع می شد. مجلس درس و بیان شیوایش به قدری جالب بود که غالباً دانشجویان رشتههای دیگر نیز در مواقع فراغت، حضور در جلسه درس او را مغتنم می دانستند و مجذوب احاطه علمی، حضور ذهن، حافظه شگرف، حُسن بیان، ذوق، ظرافت، نیروی ایمان و صفا و سادگی مخصوص او می شدند و سخنان او را به عنوان نُقلِ محافل در مجالس نقل می کردند.
هر کس چند جلسه به درس آن مرحوم حضور می یافت، از وسعت علم و دانش و احاطه او در رشتههای مختلف علوم اسلامی - بخصوص در ادبیات عرب و حکمت قدیم - دستخوش اعجاب و حیرت می شد، و مجذوب صفای قلب و بی آلایشی و بی پیرایگی و صدق و صفا و اخلاص ایشان می گشت و در سِلک مریدان آن وجود عزیز درمیآمد.
علامه فاضل از ذخایر و نوادر عصر ما و به حقیقت «بقیةالماضین و خیرالموجودین» بود و در بعضی از قسمت ها بدیل و نظیری نداشت. مرحوم «آیت الله بروجردی» در نامهای که چند سال قبل از وفات فاضل بدو مرقوم داشته بود، وی را به عنوان «عمادالعلماء المتألّهین» مخاطب فرموده بود. وی همچنین از بزرگ مرجع عصر خود، مرحوم «آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی» اجازه تدریس داشت. متن این اجازه نامه چنین است: «بسم الله الرحمن الرحیم. مخفی مباد، جناب مستطاب علم الأعلام، ابوالفضایل والفواضل، آقای میرزا محمدحسین فاضل تونی، دام فضله، که از افاضل مدرسین معقولند، از جانب احقر مأذون و مجازند در تدریس و افاضات علمیه. حرّره الأحقر ابوالحسن الموسوی الاصفهانی».
آیت الله حسن زاده آملی می نویسد: «این فقیر الی الله که می خواستم «شرح قیصری بر فصوص الحکم» را شروع کنم، از استاد علامه شعرانی رضوان الله علیه راهنمایی خواستم. آن جناب فرمود: «اگر آقای فاضل تونی قبول کند، خیلی خوب است.» بعد از آن، استاد شعرانی فرمود: «من وقتی به سن شما بودم و در تهران درس می خواندم، آقای فاضل تونی یکی از اساتید حوزه علمیه اصفهان بود و آوازه ای بسزا و شهرت علمی تمام داشت». پس از شرح فصوص یاد شده، خواستم «شفا» را دو درسه بخوانم، چه این که یک درس از کتاب نفس آن را در محضر استاد شعرانی مشغول بودم. باز از آن جناب راهنمایی خواستم که: اجازه می فرمایید شفا را از اول طبیعیات نزد فلانی (یکی از روحانیون نامدار آن روز تهران) بخوانم؟ در جوابم فرمود: «این آقا از خارج، حرف و مطلب خیلی می داند ولی ملای کتابی نیست؛ طلبه باید پیش ملای کتابی درس بخواند. اگر آقای فاضل تونی درس شفا را برای شما قبول کند، خیلی خوب است».
آثار و تألیفات
علامه فاضل تونی تقریباً از نعمت خط محروم بود و به زحمت می توانست چیزی بنویسد. حتی امضاء کردن نیز برای ایشان خالی از اشکال نبود؛ چه آن مرحوم فقط در ایام کودکی چند ماهی در مکتب مشق نوشته بود. پس از آن به واسطه قدرت حیرت انگیز حافظه، احتیاجی به ثبت و یادداشتِ مطالب نداشت؛ بنابراین، به ندرت ممکن بود چیزی بنویسد. به همین جهت آثار قلمی آن مرحوم معدود است و همان ها را هم معمولاً دیکته کرده و دیگران نوشتهاند؛ این آثار عبارتند از:
۱. جزوه صرف:
این کتاب مشتمل بر تجزیه و ترکیب بخشی از آیات قرآنی می باشد که در مؤسسه وعظ و خطابه سابق، دیکته کرده است. در این اثر نفیس، استاد تنها به تجزیه و ترکیب و ذکر نکات صرفی و نحوی اکتفا نکرده، بلکه به مناسبت هر آیه، نکاتی دقیق از تفسیر، معانی، بیان، کلام، حکمت و عرفان آورده است.
۲. تعلیقه بر شرح فصوص:
تعلیقه ای بسیار عالمانه بر مقدمه کتاب «شرح فصوص الحکم» قیصری است که متضمن برخی اشارات و دقایق عرفانی نیز میباشد. علامه فاضل تونی این رساله را نخست به عربی تنظیم کرده بود تا در حکم رساله دکترای او (برای تشخیص درجه معلومات) محسوب شود لکن چون طرح رساله عربی در مورد تشخیص پایه اطلاعات در قانون دانشگاه پیش بینی نشده بود، آن متن عربی را به فارسی درآورد و مقدمهای بر آن نگاشت. این اثر نفیس با مقدمه استاد بدیع الزمان فروزانفر به چاپ رسیده است.
۳. منتخب قرآن و نهج البلاغه:
مجموعهای است از آیات قرآنی و کلمات قصار و چند خطبه از نهج البلاغه به همراه شرح لغات مشکل آن.
۴. صرف و نحو و قرائت (برای سال اول تا سوم دبیرستان):
در تألیف این کتاب، استاد احمد بهمنیار و عبدالرحمن فرامرزی هم با آن مرحوم همکاری داشتهاند. صرف هر سه جلد را مرحوم بهمنیار، متون و قرائت آن ها را فرامرزی و نحو آن ها را مرحوم فاضل تهیه کردهاند.
۵. منتخب کلیله و دمنه و ابن خلکان:
منتخبی است از «کلیله و دمنه»ی عربی عبدالله بن مقفع، و «وفیات الاعیان» ابن خلکان، با شرح و توضیح لغات مشکل آن دو.
۶. ترجمه فنون سماع طبیعی شفا:
این کتاب ترجمه فن سماع از طبیعیات شفای ابوعلی سینا با همکاری استاد محمدعلی فروغی است.[۲] برای ترجمه این کتاب، مدت چند سال با همت و کوششی که داشتند؛ دو روز معین در هفته را به این کار اختصاص داده بودند؛ یک روز فروغی به خانه جناب فاضل می آمد و یک روز ایشان به منزل فروغی می رفت. در این جلسات، نخست فاضل تونی متن عربی را می خواند و آن را ترجمه تحت اللفظی می کرد و سپس به شرح و تفسیر آن پرداخته و فروغی یادداشت برمی داشت. آن گاه فروغی به تنهایی آن ترجمه و توضیحات را مرتب و منقح می ساخت و هر فصلی را جداگانه با عبارات بسیار ساده تلخیص می نمود و سپس همه را به نظر آقای فاضل می رساند. سرانجام پس از چند سال مجاهده و صرف وقت، این اثر نفیس و شریف به طالبان فلسفه عرضه شد.
۷. جزوه منطق:
شامل مطالبی که استاد در رشته فلسفه دانشکده ادبیات دیکته کرده است و دانشجویان یادداشت برداشتهاند.
۸. حکمت قدیم (در طبیعیات):
مطالبی است که استاد در رشته مزبور دیکته کرده است. این دو کتاب نفیس را آقای فاضل به هزینه خود به چاپ رساند و چون تصحیح چاپ آن دو را به یکی از دانشجویان واگذار کرده بود، متأسفانه اغلاط چاپی آن بسیار است.
۹. الهیات:
که آن را سال ها قبل دیکته نموده، ولی به چاپ نرسانیده بود. وقتی رئیس وقت دانشگاه تهران، دکتر علی اکبر سیاسی، از وجود آن اطلاع یافت، با اصرار و ابرام از جناب فاضل خواست تا آن را به چاپ برساند. سرانجام به همت وی اثر مزبور که از شاهکارهای علامه فاضل تونی است، توسط انتشارات دانشگاه به چاپ رسید.
از ملاحظه آثار آن استاد بزرگ به خوبی معلوم می شود که به کلی از تصنع و تکلف احتراز داشته و مطالب مشکل و پیچیده فلسفه را با عباراتی روشن و صریح ادا کرده است و آن چه درباره سقراط گفتهاند که «فلسفه را از آسمان به زمین آورد» درباره آثار فلسفی آن مرحوم هم صادق است. وقتی آن ها را با بعضی آثار فلسفی فارسی از قبیل «دانشنامه علایی» ابن سینا، «درّةالتاج» قطب الدین شیرازی، «گوهر مراد» ملا عبدالرزاق لاهیجی و «اسرارالحکم» حاج ملاهادی سبزواری مقایسه کنیم، درجه سادگی و حُسن تفهیم آثار آن مرحوم به خوبی معلوم می شود.
ویژگیهای علمی و اخلاقی
- استاد بزرگوار آقای فاضل، علم را با عمل توأم داشت و همچنان که در زمینه علم و حکمت به عالیترین درجه نایل آمده بود، از لحاظ تهذیب نفس و تزکیه باطن نیز به سرحدّ کمال رسیده و نسخهای جامع و انسانی کامل شده بود. در مقام تخلیه در آن وجود شریف، سر سوزنی کبر، خودبینی، تملق، ریا، حب شهرت و دلبستگی به دنیا دیده نمی شد و به واقع بر خودخواهی و خودپرستی - که سرچشمه همه رذایل اخلاقی است - فایق آمده و از آلودگی ها پاک شده بود.
- رفتار آن مرحوم بی اندازه طبیعی، خودمانی و دور از تصنع و تکلف بود. ایام تابستان، غالباً عصرها از منزل بیرون می آمد و ساعت ها در گوشه ای از مدرسه سپهسالار (شهید مطهری)، معمولاً زیر ساعت، می نشست و دانشجویان گرد آن عزیز حلقه می زدند و مانند این که با یکی از دوستان و آشنایان خود سخن بگویند، با آن مرحوم حرف می زدند و او با دقت به حرف همه گوش می داد.
- از جمله مکارم اخلاقی او، وظیفه شناسی و وقت شناسی بود. همیشه سر ساعت مقرر به وعده خود حاضر می شد. هیچ کس به یاد ندارد که مرحوم فاضل در طی سال های متمادی، حتی یک روز دیرتر از وقت معین به درس حاضر شده باشد. ورقههای دانشجویان را به دقت و با حوصلهای هر چه تمامتر از ابتدا تا به انتها مطالعه می کرد و حتی اگر ورقهای بد خط یا ناخوانا بود، به کسی که مورد اعتمادش بود، می فرمود آن ورقه را برای او بخواند تا نمره، کاملاً از روی عدالت و دقت داده شود.
- مرحوم فاضل، با این که جثهای نحیف داشت، از سلامت مزاج و نشاط روحی به طور کامل برخوردار بود و در طی زندگی طولانی خود - جز یک مرتبه در اصفهان - به مرض سختی مبتلا نشده بود. دیدِ چشم و شنوایی گوش و قوه حافظهاش تا اواخر عمر وی ضعف و انحطاطی نداشت.
- چون خبر می یافت که در همسایگی اش بیوه زنی مستمند یا یتیمی بینوا هست، بی درنگ به کمک آنان می شتافت. چهرهاش چنان گشاده و متبسم بود که دیدنش اندوه را از دل می زدود. حتی در حال درد و مرض نیز همواره تبسمی بر لب داشت. هنگامی که در «بیمارستان نجمیه» برای عمل «پُروستات» بستری بود، با این که عمل پروستات بسیار دردناک است، شکوه و شکایتی نکرد و قیافه محبوب و نورانی اش همواره منبسط بود. در همان حال درد هر کس از حال ایشان می پرسید، می گفت: «خوب است، الحمدلله رب العالمین». هر عیادت کننده ای به خوبی درمی یافت که آن مرحوم از مراحل صبر و تسلیم و شکر گذشته و به سرمنزل «رضا» رسیده است و «پسندد آن چه را جانان پسندد». در همان مدت کوتاه، چنان شده بود که همه پزشکان و پرستاران به آن بزرگ، ارادت می ورزیدند و مجذوب حُسنِ خلق و صفای ایشان شده بودند.
- «آیت الله حسن زاده آملی» درباره مکارم اخلاقی استادش مرحوم فاضل می نویسد: من در همه مدتی که با آن سالار و سرور و پدر روحانیم محشور بودم و از محضرش استفاده می کردم، یک کلمه حرف تند و درشت و یک بار اخم و ترش رویی از او ندیدم. فقط یک روز که می بایست اول طلوع آفتاب سر درس حاضر باشم، چند دقیقه دیر شد؛ فرمود: چرا دیر آمدید؟ عرض کردم: اختلاف افق از مدرسه مروی تا این جا موجب این تفاوت شده است. تبسم فرمود و شروع به درس نمود. آن بزرگوار (روحی فداه) خیلی خوش محضر بود. اصرار داشت که درس ما در اول طلوع آفتاب باشد و به مطایبه می فرمود: «در این وقت هم استاد می فهمد که چه می گوید، و هم شاگرد می فهمد که چه می شنود. و چون آفتاب بالا آمده است، استاد می فهمد که چه می گوید اما شاگرد نمی فهمد که چه می شنود؛ و در بعد از ظهر نه آن می فهمد که چه می گوید و نه این می فهمد که چه می شنود! حضرت استاد علامه فاضل تونی، جامع معقول و منقول بود و به حق، از ذخایر عصر ما و از نوادر روزگار ما بود و حافظهای بسیار سرشار و قوی داشت. در ادبیات تازی و پارسی، ادیبی بارع و متضلع بود و از فقهای بزرگی، مدارک اجتهاد داشت.»
- «دکتر ذبیح الله صفا» - که مدت ها افتخار شاگردی علامه فاضل تونی را داشته است - درباره مکارم اخلاق وی می نویسد: «فاضل تونی، برای شاگردان خود، پدری تمام عیار بود؛ پدری که به اقتضای اعمال فرزندان، مهربانی می کرد یا خشمناک می شد، سخن لطف آمیز می گفت یا تندی و خشونت می نمود. از آسایش فرزندان خشنود می شد و تأثر آنان قلب مهربانش را به درد می آورد. او دلی داشت به صفای آب زلال، حیله و تزویر و چاره گری و بداندیشی را مطلقاً نمی شناخت و اصلاً درک نمی کرد. نظم و ترتیب او در زندگانی و در کار روزانه حتی در آخرین ایامی که توانایی حرکت داشت، سرمشق بود. علاقه به کار و درس و توجه به وظایفی که بر عهده می گرفت، هنوز هم ضرب المثل است. استاد فقید من، علاقه به مطالعه و تحقیق را از جوانی تا به پیری با خود همراه داشت. اگر در مدرسه بود، جز به تدریس زبان و ادب عربی و منطق و فلسفه و تفسیر به امری دیگر اشتغال نمی ورزید و همین که به خانه می رفت یکسر، راه اتاق کار خود را پیش می گرفت و در آن جا با کتاب هایی که پیش از خروج از خانه، کنار مسندش نهاده بود، دوباره سرگرم می شد. به مطالعه کتب و رسایل گوناگون در حکمت، عرفان، کلام و علوم مختلف عقلی قدیم، علاقه وافر داشت و کتابخانه ذی قیمت او به نُسَخ خوبی از این مقولات انباشته بود. وی در ادب عربی، حکمت، علوم عقلی و کلام، بی تردید از افراد انگشت شمار عهد خود بود و با حافظه بی نظیری که داشت، هر چه از استادان معروف خود در مشهد و اصفهان فراگرفته بود، بی کم و کاست به یاد داشت و آن چه از راه مطالعه به دست آورده بود، تا هنگام وفات از کف نداد! فاضل تونی در تعلیم، هیچ گونه بخلی نداشت. در هر مبحثی که پیش می گرفت، از آن چه می دانست، به قدر وسع و استعداد شاگردان، افاده معانی می کرد و سخنان عالمانه او چون با امثال مختلف و گاه شوخی های جاندار آمیخته می شد، وسیله سودمندی برای فهم مطالب مشکل می گردید و مطلقاً به خستگی شنونده نمی انجامید. کلاس پر ارج و محضر شریفش هیچ وقت از فایده خالی نبود. حکایات و داستان ها و امثال گیرندهای که به تناسب موضوعاتِ جاریه، بیرون از ساعات درس می گفت، اگر چه با شوخی ها و ظرافت ها همراه بود، ولی همه، حکایات از جانی آزموده و اطلاعاتی وسیع در مسایل مختلف می کرد. این است که محضر او و سخنان پرلطفش هیچ گاه از ذهن نزدیکان و دوستانش زدوده نمی شود».
- «دکتر رضازاده شفق» - یکی دیگر از ارادتمندان آقای فاضل - نیز درباره آن فقید سعید می نویسد: «وی گذشته از مقام شامخ در قواعد و اصول زبان تازی و ممارست در علوم اسلامی، از بلاغت و منطق و حکمت، خود مردی بود پاک نهاد و صمیمی و خیرخواه. ریائی در کارش نبود و آن چه در دل داشت، می گفت و این جهت اخلاقی او در نزد شاگردانش بیشتر ظاهر و محسوس بود. مجالس درسش از تصنع (ساختگی بودن) مبرا بود و بسا جنبه گفت و شنید داشت و شاگردان به آزادی، در مطالب درسی اظهارنظر می کردند. فاضل بذله گویی و ظرافت را هم دوست می داشت، حتی گاهی می شد شاگردانِ بی مبالات و گستاخ خود را به زبان شوخی، سرزنش سخت میکرده است. از خواص او پاکیزگی بود. همیشه دست و صورت و قبا و عبا و دستار او پاک و نظیف دیده می شد و حیاط و اطاق های خانه کوچک مهمان نواز او نیز حد اعلای سلیقه را نشان می داد و دوست داشت مهمانهای خود را در آن جا که کانون دوستداران و خوشه چینانِ خوانِ دانش و احسانش بود، پذیرایی کند و در مصاحبت آنان غلیان پاکیزه خود را راه اندازد». او در تمام مراحل حیات خود، مراتب تواضع و درویش منشی خود را حفظ کرد.
- علامه فاضل به سبب صفای قلب و منزه بودن از هرگونه آلایش، شفقت و رقتی وصف ناشدنی داشت. اگر در کلاس درس، شعر یا مطلب تأثرانگیزی نقل می کرد، خود بیش از همه متأثر می شد... روزی در محضر استاد، سخن از «پروین اعتصامی» به میان آمد و چون مرحوم فاضل تا آن وقت از اشعار وی چیزی نشنیده بود، شعر معروف «کوزه شکسته» پروین را برای ایشان خواندم...[۳] با شنیدن این اشعار، حال استاد به نحو عجیبی تغییر یافت، چهرهاش برافروخته شد و بسیار گریه کرد و از من خواست یک جلد دیوان پروین برای ایشان تهیه کنم. پس از چند روز که باز به خدمت ایشان رسیدم، فرمود: «تمام دیوان را من و خانواده از اول تا به آخر خواندیم» و از آن پس با اعجاب و احترامی خاص از پروین اعتصامی یاد می کرد.
وفات
آیت الله حسن زاده آملی می نویسد: «پس از مدت مدیدی که بسیاری از طبیعیات شفا را در نزد فاضل خواندم، خاطره ناگواری بدین شرح برایم روی آورد: در این درس شفا کسی با من شرکت نداشت و من تنها به محضرش تشرف می یافتم. یک روز چهارشنبه که روز آخر درس هفته بود، دیدم آن جناب رضوان الله علیه درست و موزون مطلب شفا را تقریر نمی فرماید و پریشان می گوید. من چند بار سؤال پیش آوردم و جواب قانع کنندهای نفرمود. چنین انگاشتم که شاید مانعی پیش آمده و درس را مطالعه نفرموده است.
روزهای پنج شنبه و جمعه و دیگر تعطیلی ها در محضر علامه شعرانی، دروس ریاضی فرامی گرفتم، فردای آن روز چهارشنبه یاد شده، برای درس ریاضی به حضور استاد شعرانی شرفیاب شدم و در آن محضر نیز تنها بودم. بسیار خامی و بی ادبی از من سر زد که به استاد شعرانی عرض کردم: حضرت آقا! دیروز جناب فاضل تونی درس شفا را درست تقریر نفرمود، و من چند بار سؤال پیش آوردم ولکن از ایشان جواب موزون و مطبوع نشنیدم، به ناچار سکوت کردم و پیگیری نکردم.
استاد شعرانی در هنگام گفتارم به نوشتن اشتغال داشت، بدون این که سربلند کند و مرا نگاه کند، به حالت انقباض و گرفتگی چهره، با لحنی خاص و اعتراض آمیز فرمود: «درس ها و بحث هایت را کم کن و شفا را پیش مطالعه کن و در آن بیشتر زحمت بکش».
من خاموش شدم، ولی انفعالی (خجالتی) شدید به من روی آورد که شاید استاد شعرانی این گستاخی را از من درباره خودش نیز احتمال دهد که در محضر استادان دیگر از ایشان هم، چنین بی ادبی از من صادر شود. تا فردای آن روز که روز جمعه بود و برای درس ریاضی تشرف حاصل کردم در حالی که آن حالت انفعال بر من حاکم بود. به محض نشستن رو کرد به من و فرمود: «آقا! آن اعتراض دیروز شما برای آقای فاضل تونی، حق با شما است؛ زیرا ایشان به سکته مغزی دچار شده است و الآن در بیمارستان بستری است و آن پریشانی گفتارش از رویداد طلیعه سکته بود».
پس از درس استاد شعرانی به بیمارستان رفتم. تا چشم آن جناب به من افتاد، به شدت گریست و مرا نیز به گریه آورد. دست و پایش را بوسیدم و عرض کردم: آقاجان! ما باید از شما صبر و سکینه و وقار بیاموزیم. جزاه الله سبحانه عنا احسن جزاء المعلمین».
علامه فیلسوف، حکیم فاضل تونی رضوان الله تعالی علیه پس از عمری تحقیق، تدریس و خدمت شایان به فرهنگ این مرز و بوم، عاقبت در ۸۲ سالگی (۱۳/۱۱/۱۳۳۹ شمسی) در منزل شخصی خود -واقع در محله عودلاجان- منادی حق را لبیک گفت و به سرای باقی شتافت.
ارادتمندان، جسد نحیف استاد را با احترام ویژهای به شهر قم آورده و پس از زیارت دادن در حرم نورانی حضرت معصومه سلام الله علیها در «قبرستان شیخان» دفن نمودند. چندی قبل به دستور شاگرد برجستهاش آیت الله جوادی آملی، سنگ لوح جدیدی بر مرقد آن حکیم متأله نصب گردید.[۴]
در رثای استاد
اشعاری که در پی می آید، اثر طبع لطیف مرحوم «جلال الدین همایی» (سنا) در رثا و ستایش مرحوم فاضل تونی است. همایی در این اشعار، ماده تاریخ درگذشت آن مرحوم را کلمه «فاضل تونی» به اضافه ۳ آورده، که ۱۳۸۰ می شود چرا که وی متولد ۱۲۹۸ قمری و متوفای ۱۳۸۰ قمری است. ابیاتی که بر سنگ لوح فاضل نوشته شده، برگرفته از همین شعر است:
فاضل تونی آن که داشت به فضل * اشتهار و بلند آوایی
کرده در کسب علم و دانش، صرف * همه ایام عهد بُرنایی
بود نامش حسین و خُلق حسن * شُهره در علم و فضل و دانایی
هم به تقوا و دین مُسلم بود * هم به درس و فنون مُلایی
به کفاف معیشتی، خرسند * از همه جاه و مال دنیایی
بود اندر جوانی و پیری * همه در کار دانش افزایی
قُرب پنجاه سال در فرهنگ * کرد خدمت به صدق و خوش رایی
علم و تعلیم را یکی شده بود * علت فاعلیش با غایی
چون به هشتاد و دو رسیدش سال * رخت بست از جهان غوغایی
رفت در بزمگاه قدس و شدند * قدسیانش به بزم آرایی
خواستم سال فوت او ز «سنا» * که در این فن بودش یکتایی
گفت تاریخ: «فاضل تونی» است * چون سه بر جمع آن بیافزایی
همچنین، استاد همایی به مناسبت دیدن عکس جناب فاضل، فی البداهه قطعه ذیل را سروده است:
فاضل تونی، ای یگانه دهر * ای ز دانشوران عالم طاق
عکس روی تو دیدم و گردید * دل به دیدار روی تو مشتاق
هو عِلماً لدی الأماثل فردٌ * هو فضلاً علی الأفاضل فاق
و فراقُ الحبیب عَزَّ عَلَی * ذابَ قلبُ «السّنا» من الأشواق
پانویس
- ↑ «تون» شهری باستانی، واقع در جنوب خراسان است. قدمت این شهر به قبل از اسلام برمیگردد. ناصرخسرو قبادیانی در سفرش از آن شهر عبور نموده و وصف شهر و مردمان آن را در سفرنامه اش آورده است. با تصویب فرهنگستان زبان فارسی در سال ۱۳۱۰ ش، نام «تون» به «فردوس» تغییر یافت.
- ↑ فروغی در مقدمه ترجمه فن سماع طبیعی درباره این همکاری می نویسد: «البته به تنهایی جرأت اقدام به چنین امری نمی کردم و اگر دوستان دانشمندم تشجیع نمی فرمودند، این جسارت را نداشتم مخصوصاً استاد ارجمند، جامع معقول و منقول، آقا شیخ محمدحسین معروف به «فاضل تونی» مرا به این کار تشویق بلیغ فرمودند و از همه جهت چه در تصحیح اصل کتاب و چه در ترجمه و توضیح مشکلات، از هیچ گونه مساعدت دریغ ننمودند؛ چنان که من سپاسگزاری نتوانم کرد جز آن که آن دانشمند از راه عشق به معرفت و خدمت به علم و حکمت آن چه کرد، بی مضایقه و منت بود و از این رو من دل پیدا کردم و دست بکار بردم».
- ↑ کودکی کوزه ای شکست و گریست * که مرا پای خانه رفتن نیست ...
- ↑ در تدوین این اثر از «مجله دانشکده ادبیات تهران، ویژهنامه فاضل تونی» و «در آسمان معرفت، آیت الله حسن زاده آملی» و... بهره بردهام. در پایان از حضرت آیت الله جوادی آملی که با رؤیت مقاله و ارائه نظر، مقاله را اتقان بیشتری بخشیدند، تشکر می شود.
منابع
- محمد ترابیان فردوسی، ستارگان حرم، جلد ۱۶، صفحه ۳۷، ۶۱.
- لغت نامه دهخدا، ذیل واژه فاضل تونی، در دسترس در واژه یاب، بازیابی: ۲۳ بهمن ۱۳۹۲.
- دانشنامه جهان اسلام، مدخل "تونی" از محمد خوانساری.