معرفت
واژه «معرفت» یا شناخت، کاربردهای مختلفی دارد. عامترین مفهوم آن مساوی با مطلق علم و آگاهی و اطلاع است و گاهی به ادراکات جزئی اختصاص داده میشود و زمانی به معنای بازشناسی به کار میرود؛ چنانکه گاهی هم به معنای علم مطابق با واقع و یقینی استعمال میگردد.[۱] علم معرفتتشناسی علمی است که درباره شناختهای انسان و ارزشیابی انواع و تعیین ملاک صحت و خطای آنها بحث میکند.
مفهومشناسی
معرفت و عرفان، ادراک شیء است به اندیشه و تدبر در اثر آن چیز، که اخصّ از علم میباشد؛ زیرا علم مطلق ادراک است و به تفکّر در خود شیء نیز حاصل میشود. به عبارت دیگر میتوان گفت: معرفت اعم است؛ زیرا علم ادراک حقیقت شیء است و معرفت ادراک شیء است؛ خواه به حقیقت باشد یا به ظاهر و آثار.
امّا معرفت «ربّ»، به تدبّر در آثار حاصل میشود، نه به اندیشه در ذات او. از سوی دیگر گفته میشود: خدا فلان چیز را میداند و گفته نمیشود: خدا فلان چیز را میشناسد؛ زیرا معرفت بر علمی اطلاق میشود که وصول به آن با تفکّر باشد و خدا از آن منزه است؛ بلکه علم خدا حضوری و بدون سابقه تفکّر و اندیشه و غیرمسبوق به جهل و عدم است.
از جمله فرقهای معرفت و علم این است که گفتهاند: ضدّ معرفت، انکار است، چنانکه در قرآن مجید میفرماید: «یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللّٰهِ ثُمَّ یُنکِرُونَها»؛[۲] آنها نعمت خدا را میشناسند سپس آن را انکار میکنند. و میتوان گفت: این هم اِشعار دارد بر اینکه معرفت از اموری است که در فطرت انسان است، به آنچه که به آن تعلق میگیرد، جهل مطلق ندارد. لذا اگر آن را نفی کرد، انکار است. و جهل یا اعم از عدم معرفت و عدم علم است، یا فقط ضدّ علم است.
بدیهی است آنچه موضوع تکلیف و منشأ ثواب و عقاب است، معرفت آگاهانه است و به عبارت دیگر، آنچه مهم است، آگاهانه در این راه گام نهادن و خویشتن خویش را بازیافتن است تا از این راه خدا را بشناسی و به مسئولیتهای انسانی و الهی راهیابی. آری، اینگونه معرفت است که در آیات و روایات در تحصیل آن تاکید اکید و غفلت از آن موجب خسران ابدی شمرده شده است و تنها عبادت مقبول و مفید، عبادتی است که توأم با عرفان و آگاهی باشد و این عبادت است که به انسان و موجودات عاقل اختصاص دارد، اما عبادت تکوینی در همه چیز موجود است که فرمود: «وَ لِلَّهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّماوات وَ ما فیالْاَرْضِ...»؛[۳] آنچه در آسمانها و زمین است برای خدا سجده میکنند.... .
اقسام معرفت
معرفت (شناخت)، سه معنا و یا به تعبیر دقیقتر سه کاربرد دارد:
- شناخت گزارهای یا دانستن: در این کاربرد، متعلق شناخت یک گزاره است و ما چیزی را به عنوان اطلاعات میپذیریم؛ مانند «میدانم که برخی قارچها سمیاند».
- معرفت از مقوله مهارت یا بلد بودن: در این کاربرد، معرفت به معنای داشتن نوعی خاص از مهارت است و لذا متعلق معرفت نوعی توانایی است؛ مانند «میدانم چگونه رانندگی کنم».
- شناخت از راه آشنایی: آشنا بودن با کسی یا چیزی، مانند: «من فلانی را میشناسم»، یعنی با او آشنا هستم.
از میان این سه کاربرد، تنها معنای اول، یعنی «معرفت گزارهای» است که در نظریه معرفت و مباحث معرفتشناسی مورد توجه و بررسی قرار میگیرد. تحلیل معرفت گزارهای، همواره یکی از مسائل اصلی معرفتشناسی بوده است و سابقه آن به یونان باستان برمیگردد.
ابزارهای معرفت
اگر معلومات و شناخت هاى خود را با دقت ریشه یابى كنیم، خواهیم دید كه تمام معارف ما یا از طریق حواس حاصل مى شود، یا از طریق عقل و یا از طریق قلب. مى توان گفت كه حس و عقل و قلب، هم راه هاى شناخت هستند؛ زیرا انسان از این راه ها با هستى آشنا مى شود. و هم ابزار شناخت هستند، چون انسان با این ابزارها، هستى را كشف مى كند. همچنین مى توان گفت این سه منبع شناخت در انسان وجود دارند؛ زیرا منبع به معناى مركز و محلّ جوشش است و حس و عقل و قلب، محلّ جوشش شناخت ها و آگاهى هاى انسان اند.
به تعبیر ساده تر، در وجود انسان سه دریچه براى شناخت وجود دارد كه انسان با گشودن هر یك به شناخت ها و آگاهى هاى ویژه اى دست مى یابد. نام دریچه نخست حس، نام دریچه دوم، عقل و نام دریچه سوم، قلب است. حواس پنجگانه، روزنه هایى هستند كه ابتدایى ترین و سطحى ترین شناخت ها از هستى را براى انسان ایجاد مى كنند. چنانچه هر یك از این روزنه ها مسدود شود، شناخت ویژه آن از انسان سلب مى گردد. سخن معروفى است كه «من فقد حِسّا فقد علما»؛ یعنى كسى كه حسّى را از دست دهد، علمى را از دست داده است.
دومین منبع شناخت در وجود انسان، عقل است. عقل دریچه اى است كه انسان از طریق آن با فضاى گسترده تر و عمیق ترى از فضاى حسى آشنا مى شود. عقل عبارت است از مركز فكر و اندیشه، و از ویژگى هاى آن، تركیب، تجزیه، تجرید، انتزاع، تعمیم و تعمیق مفاهیم ذهنى است.
سومین منبع شناخت در وجود انسان، قلب است. قلب، دروازه اى است كه انسان از طریق آن به نحو گسترده تر و عمیق تر از فضاى حسّى و عقلى با جهان هستى آشنا مى شود. معناى قلب عبارت از مركز شناخت ها و آگاهى هایى است كه نه حسى است و نه عقلى، بلكه از عمق وجود انسان به طور ناخود آگاه مى جوشد. در مبحث شناخت، هر جا كه «قلب» به عنوان یكى از منابع شناخت در كنار «عقل» و «حس» مطرح مى شود، مقصود، به معناى مركز شناخت هاى غیر حسّى و غیر عقلى است. از راه دل و وجدان نیز می توان، هم در زمینه معرفتهای اثباتی و هم در مورد معرفتهای تبیینی بهره گرفت. آنچه انسان در درون خود وجدان می کند و با وضوح و روشنی می یابد، به گونه ای که شک و تردید را بر نمی تابد، برای او معتبر و سودمند است. این درک وجدانی و معرفت شهودی و درونی آنگاه معتبر و سودمند است که با مسلمات عقلی و شرعی تعارض نداشته باشد.
بنابراین، انسان علاوه بر شناخت هاى حسّى كه از راه حواس پنجگانه براى او حاصل مى شود، و شناخت هاى عقلى كه از راه اندیشه و فكر به وجود مى آید، یك سلسله شناخت هایى را در وجود خود مى یابد كه این شناخت ها نه حسّى است و نه عقلى؛ به این معنا كه نه منبع حس مى تواند این شناخت ها را تولید كند و نه منبع عقل، مانند: علاقه به فرزند، رحم و عطوفت، بىرحمى و قساوت و... . شناخت هاى عقلى و قلبى دو تفاوت دارند: یكى در مركز رابطه و دیگر در نحوه شناخت. مركز شناخت هاى عقلى، مغز است و مركز شناخت هاى قلبى، قلب (به معناى عضوی از بدن). همچنین شناخت عقلى، علم و دانستن است و شناخت قلبى، وجدان كردن و یافتن.[۴]
پانویس
- پرش به بالا ↑ آموزش فلسفه، محمدتقی مصباح.
- پرش به بالا ↑ سوره نحل، آیه۸۳.
- پرش به بالا ↑ سوره نحل، آیه۴۹.
- پرش به بالا ↑ مبانی شناخت، محمد محمدی ریشهری، صفحه ۱۶۱-۱۷۸.
منابع
- مبانی شناخت، محمد محمدی ریشهری، ۱۳۸۸ ش.
- "سیری در شناختشناسی معاصر؛ تعریف شناخت"، مرتضیعلی نظارتیزاده، در دسترس در سایت راسخون.
- "معرفت"، پایگاه اطلاعرسانی دفتر آیتالله صافی گلپایگانی.
- "معرفت (خودشناسی و خداشناسی)"، سایت اندیشه قم.
- "معرفت شناسی معرفت دینی"، علی ربانی گلپایگانی، کلام اسلامی، شماره ۲۵، ۱۳۷۷.