حلیمه سعدیه

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۰ نوامبر ۲۰۱۸، ساعت ۰۹:۵۶ توسط Zamani (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «حلیمه دختر ابوذؤیب «عبدالله بن حارث» و از قبیله بنی سعد و دایه ی پیامبر گرامی...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

حلیمه دختر ابوذؤیب «عبدالله بن حارث» و از قبیله بنی سعد و دایه ی پیامبر گرامی اسلام است.

خاندان حلیمه

نسب حلیمه به قبائل هوازن می‌رسد، چنانچه شوهرش حارث بن عبدالعزی (که پدر رضاعی رسول خدا صلی الله علیه و آله است) از همان قبیله است و نسبش به «هوازن» می‌رسد.

و فرزندان حلیمه نیز از شوهرش حارث بن عبدالله سه فرزند بود یک پسر به نام «عبدالله» که در هنگام شيرخوارگى همين عبدالله بود كه حليمه به مكه آمد و رسول خدا صلی الله علیه و آله را بدو سپردند و او از شير فرزندش عبدالله، آن حضرت را شير داد. و دو دختر به نام‌های «انیسه» و «حذافة» که این حذافة نام دیگری هم داشت و آن «شیماء» بود و به همان نام دوم معروف شد، و همین «شیماء» بود که در جنگ حنین، یا پس از آن، هنگام محاصره طائف بدست مسلمانان اسیر شد و چون خود را معرفی کرد، او را به نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آوردند و آن حضرت او را آزاد کرده و مورد اکرام خویش قرار داد به شرحی که در جای خود مذکور است.[۱]

و این حلیمه عموزاده رسول خدا (یعنی ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب) را نیز شیر داده بود، و او نیز برادر رضاعی آن حضرت بود. و چنانچه از مقریزی در کتاب «امتاع الاسماع» نقل شده که حمزة بن عبدالمطلب نیز در همین قبیله «بنی سعد» شیرخورده و بزرگ شده، و زنی که حمزه را شیر داده بود روزی به نزد حلیمه رفت و رسول خدا را نزد وی دید و به آن حضرت شیر داد، و از این رو حمزه از دو سوی برادر رضاعی رسول خدا صلی الله علیه و آله بود، یکی از سوی «ثویبه» و دیگری از سوی زن شیرده قبیله سعدیه.

چرا نوزادان را به قبایل بادیه نشین می دادند

بزرگان قريش و اشراف مكه معمولا بچه هاى نوزاد خود را براى شيردادن و بزرگ كردن به زنان قبايل باديه نشين مى سپردند، و براى اين عمل آن ها علل و جهاتى ذكر كرده اند و از آن جمله اين بود كه:

1- هواى آزاد و محيط بى سر و صداى صحرا موجب محكم شدن استخوان و رشد و تربيت سالم جسم و جان بچه مى شد، و افرادى كه در آن هواى آزاد تربيت مى شدند روح شان نيز همانند هواى آزاد بيابان پرورش مى يافت.

2- زنانى كه بچه هاى خود را به صحرا برده و به زنان باديه نشين مى سپردند فرصت بيشتر و بهترى براى خانه دارى و جلب رضايت شوهر پيدا مى كردند و اين مسئله در زندگى داخلى و محيط خانه آنان بسيار مؤثر بود.

3- اعراب صحرا عموما زبان شان فصيح تر از شهرنشينان بود و اين يا به خاطر آن بود كه زبان مردم شهر در اثر رفت و آمد كاروانيان مختلف و اختلاط و آميزش با افراد گوناگون اصالت خود را از دست مى داد و لهجه صحرانشينان كه آميزشى با كسى نداشتند به اصالت و فصاحت خود باقى بود، يا هواى آزاد بيابان در اين جريان مؤثر بود و شايد جهات ديگرى نيز بوده كه در اين فصاحت لهجه تأثير داشته است.

اتفاقا قبيله بنى سعد در ميان قبايل اطراف شهر مكه از قبايلى بوده كه به فصاحت لهجه مشهور و معروف بودند، و در حديثى آمده كه وقتى شخصى بدان حضرت عرض كرد: من كسى را از شما فصيحتر نديده ام؟ حضرت در جواب او فرمود: چرا من اين گونه نباشم با اين كه ريشه ام از قريش و در ميان قبيله بنى سعد نشو و نما كرده ام!

و شايد به همين جهت بود كه بيشتر بزرگان مكه مقيد بودند بچه هاى خود را به زنان بنى سعد بسپرند و به ميان قبيله مزبور بفرستند. زنان و مردان بنى سعد نيز بيش از ساير قبايل براى گرفتن بچه هاى قريش و تربيت آن ها در ميان خود به مكه مى آمدند و شايد در هر سال چند بار به طور دسته جمعى به همين منظور به مكه مى آمدند و داستان سپردن رسول خدا صلی الله علیه و آله نيز به حليمه سعديه در يكى از همين سفرهاى دسته جمعى كه قبيله بنى سعد به مكه آمدند صورت گرفت.

چگونه حلیمه دایه محمد صلی الله علیه و له و سلّم شد

ابن هشام مورخ مشهور در سيره خود از زبان خود حليمه چنين نقل مى كند كه گفت: سالى كه ما به قحطى و خشكسالى دچار شده بوديم به همراه شوهر و كودك شيرخوار خود با زنان بنى سعد به شهر مكه رفتيم تا هر كدام كودكى از قريش گرفته و براى شيردادن و بزرگ كردن به ميان قبيله آوريم. مركب ما الاغ خاكسترى رنگى بود و شتر پيرى نيز همراه داشتيم كه به خدا قسم قطره اى شير نداشت.

شبى را كه در راه مكه بوديم از بس كودك گرسنه ما گريه كرد خواب نرفتيم، نه در سينه من شيرى بود كه او را سير كند و نه در پستان هاى شتر. تنها اميد به آينده بود كه ما را به سوى مكه پيش مى برد، الاغ ما به قدرى لاغر و وامانده بود كه كندى راه رفتن آن حيوان، قافله بنى سعد را خسته كرد.

به هر ترتيبى بود خود را به شهر مكه رسانديم و به دنبال بچه هاى شيرخوار قريش رفتيم، زنان بنى سعد در كوچه هاى مكه به راه افتادند و مردان قريش نيز از آمدن ما با خبر گشتند و هر كس نوزادى داشت به نزد ما مى آمد و براى سپردن بچه خود با ما به گفتگو مى پرداخت، با هر يك از زنان بنى سعد درباره شيردادن و پرستارى رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتگو مى كردند همين كه مى فهميد آن كودك يتيم است از نگهدارى و پذيرفتن او خوددارى مى كرد و مى گفت: كودكى كه پدرش مرده و تحت كفالت مادر و جد خود زندگى مى كند چه اميد سود و بهره اى از او مى توان داشت؟ و آيا اين مادر و جد درباره او چه مى خواهند بكنند؟

هر يك از زنان بنى سعد كودكى پيدا كرده و آماده بازگشت به صحرا شدند و تنها من بودم كه دسترسى به كسى پيدا نكردم و از پذيرفتن كودك آمنه هم روى همان جهت كه يتيم بود خوددارى مى كردم.

اما وقتى ديدم زنان بنى سعد مى خواهند حركت كنند به شوهرم گفتم: خوش ندارم كه در ميان تمام اين زنان تنها من بدون آن كه بچه اى را پذيرفته باشم ـ دست خالى ـ به ميان قبيله بازگردم، و به خدا هم اكنون مى روم و همان بچه يتيم را گرفته با خود مى آورم. شوهرم نيز وقتى سخن مرا شنيد اين پيشنهاد را پذيرفته و موافقت كرد و به دنبال آن اظهار داشت: اميد است خداوند در اين فرزند بركتى براى ما قرار دهد.

حليمه گويد: سپس به نزد عبدالمطلب رفته و آن حضرت را گرفتم و با خود آوردم، و تنها چيزى كه مرا به پذيرفتن وى واداشت همان بود كه جز او كودكى نيافتم و چون براى نخستين بار آن طفل را در دامان خود گذارده تا شيرش دهم مشاهده كردم كه هر دو پستانم از شير پر شد، به حدى كه او خورده و سير گرديد و سپس فرزند خود ـ عبدالله ـ را نيز شير دادم و او نيز سير شد و هر دو به خواب رفتند.

شوهرم نيز برخاست به نزد شتر رفت و مشاهده كرد پستان هاى شتر نيز برخلاف انتظار از شير پر شده است و مقدارى كه مورد احتياج بود دوشيد و هر دو خورده سير شديم و آن شب را با كمال راحتى و آسودگى به سر برديم.

صبح كه شد شوهرم گفت: اى حليمه به خدا سوگند كودك بابركتى نصيب تو گرديده! گفتم: آرى من نيز چنين خيال مى كنم.

زنان بنى سعد با همراهان خود به قصد بازگشت حركت كردند و ما نيز با آن ها به راه افتاديم، و با كمال تعجب مشاهده كرديم همان الاغى كه به زحمت راه مى رفت چنان تند به راه افتاد كه هيچ يك از الاغ هاى ديگر به تندى او راه نمى رفت تا جايى كه زنان بنى سعد گفتند: اى دختر أبى ذؤيب آهسته تر بران، مگر اين همان الاغ وامانده اى نبود كه هنگام آمدن بر آن سوار بودى؟

گفتم: چرا همان است، زنان با تعجب گفتند: به خدا اتفاق تازه اى برايش افتاده!

و چون به سرزمين بنى سعد و خانه و ديار خود رسيديم در آن سرزمينى كه من جايى را مانند آن جا بى آب و علف سراغ نداشتم از آن روز به بعد هنگامى كه گوسفندان ما از چراگاه بازمى گشتند شكمشان سير و پستانشان پر از شير بود و اين موضوع اختصاص به گوسفندان ما داشت و ساير گوسفندان بدين گونه نبودند.

بارى روز به روز خير و بركت در خانه ما رو به ازدياد بود تا آن حضرت دو ساله شد و من او را از شير گرفتم و رشد آن كودك با ديگران تفاوت داشت بدان سان كه در سن دو سالگى كودكى درشت اندام و نيرومند گشته بود.

و پس از اين كه دو سال از عمرش گذشت او را به نزد مادرش آمنه بازگردانديم اما به واسطه خير و بركتى كه در مدت توقف او در زندگى خود ديده بوديم مايل بودم به هر ترتيبى شده دوباره او را از مادرش بازگرفته به ميان قبيله خود ببريم، از اين رو به آمنه گفتم: خوب است اين فرزند را نزد ما بگذارى تا بزرگ شود زيرا من از وباى شهر مكه (و هواى ناسازگار اين شهر) بر او بيمناكم، و در اين باره اصرار ورزيده، تا سرانجام آمنه راضى شد و او را به ما بازگرداند.

قدردانى پیامبر از حليمه و دخترش

مورخين عموما نوشته اند كه رسول خدا تا سن پنج سالگى در ميان قبيله بنى سعد زندگى كرد و سپس حليمه آن حضرت را به نزد مادرش آمنه بازگرداند و به وى سپرد و رسول خدا صلی الله علیه و آله تا پايان عمر گاهى از آن زمان ياد مى كرد، و از حليمه و فرزندانش قدردانى مى نمود.

و در بحارالانوار از كازرونى نقل كرده كه حليمه پس از آن كه رسول خدا صلی الله علیه و آله با خديجه ازدواج كرده بود به مكه آمد و از خشكسالى و تلف شدن اموال و مواشى به آن حضرت شكايت برد، رسول خدا با خديجه در اين باره گفتگو كرد و خديجه چهل گوسفند و يك شتر به حليمه داد و بدين ترتيب حليمه با مالى بسيار به سوى قبيله خود بازگشت و سپس بار ديگر پس از ظهور اسلام و بعثت پيغمبر به مكه آمد و با شوهرش اسلام را اختيار كرده و مسلمان شدند.

و ابن عبدالبر و ديگران در كتاب استيعاب و غيره نقل كرده اند كه حليمه در جنگ حنين ـ در جعرانة ـ به نزد رسول خدا آمد و آن حضرت به احترام وى از جا برخاست و رداى خود را براى او پهن كرد و او را روى رداى خويش نشانيد.[۲]

در داستان محاصره طائف، شيماء خواهر رضاعى آن حضرت به دست سربازان اسلام اسير گرديد و چون خود را در اسارت ايشان ديد بدان ها گفت: من خواهر رضاعى سيد و بزرگ شما هستم، او را به نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آوردند و سخنش را بدان حضرت گزارش دادند، پيغمبر اكرم از وى نشانه اى براى صدق گفتارش خواست و او نشانه اى داد و چون حضرت او را شناخت رداى خويش را پهن كرد و او را روى آن نشانيد و اشك در ديدگانش گردش كرد. سپس بدو فرمود: اگر مى خواهى تو را نزد قبيله ات بازگردانم و اگر مايل هستى در كمال احترام و محبوبيت نزد ما بمان.

شيماء تمايل خود را به بازگشت نزد قبيله خويش اظهار كرد آن گاه مسلمان شد و رسول خدا صلی الله علیه و آله نيز چند گوسفند و چند شتر و سه بنده و كنيز بدو عطا فرمود و او را نزد قبيله اش بازگرداند.

پانویس

  1. می‌توانید برای اطلاع بیشتر به زندگانی پیغمبر اسلام، تالیف نگارنده، ص 588 مراجعه نمائید.
  2. برخى زنده بودن حليمه را تا آن زمان بعيد دانسته و گفته اند: حليمه قبل از جنگ حنين از دنيا رفت و داستان فوق را مربوط به دختر حليمه شيماء مى دانند، ولى گويا همين گفتار صحيح است و استبعاد نمى تواند جلوى تاريخ را اگر مدرك معتبرى داشته باشد بگيرد.

منبع

رسولی محلاتی, درس‌هایی از تاریخ تحلیلی اسلام، صفحه 180.

هاشم رسولى محلاتى، زندگانى حضرت محمد صلی الله علیه و آله.

حضرت محمد (صلی الله علیه و آله)
رحمة للعالمین.jpg
رویدادهای مهم زندگی
حمله اصحاب فیل به مکهسفر پیامبر اکرم به شامازدواج با حضرت خدیجه کبری (س) • گذاشتن سنگ حجرالاسود در جای خویش • مبعثمعراجولادت حضرت فاطمه سلام الله علیهارفتن به شعب ابی طالبعام الحزنسفر به طائفهجرت به مدینهازدواج حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (س)غزوه بدرغزوه احدغزوه احزابصلح حدیبیهغزوه خیبرسریه ذات السلاسل فتح مکهغزوه حنینغزوه تبوکغدیر خم
بستگان
امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع) •عبدالله بن عبدالمطلب(س) • عبدالمطلبابوطالب(ع) • حمزه بن عبدالمطلب(ع) • عباس بن عبدالمطلبابولهبجعفر طیارآمنه(س) • فاطمه بنت اسد(س) • خدیجه کبری(س) • حضرت زهرا(س) • امام حسن(ع) • امام حسین(ع) • حضرت زینب(س)
اصحاب
سلمان فارسیعمار بن یاسرابوذرمقدادابوسلمه مخزومیزيد بن حارثهعثمان بن مظعونمصعب بن عمیرابوبکرطلحهزبیرعثمان بن عفانعمر بن خطابسعد بن ابی وقاصعبدالله بن مسعوداسعد بن زرارهسعد بن معاذسعد بن عبادهعثمان بن حنیفسهل بن حنیفابو ایوب انصاری حذیفة بن یمانخالد بن سعيدخزیمة بن ثابتعبدالله بن رواحهاویس قرنیعبدالله بن مسعود بلال حبشی
مکان های مرتبط
مکهمدینهغار حراکعبهشعب ابوطالبغدیر خمفدکبقیعغار ثورمسجد قبامسجد النبیمسجد الحرام