ناصر (خلیفه عباسی)

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«ابوالعباس احمد» ملقّب به «الناصر لدین الله» (553-622 ق)، فرزند مستضی‌ء و سی‌وچهارمين خلیفه عباسی است. دوران خلافت 46 ساله الناصر، يكى از دوره‌هاى اقتدار و ثبات براى عباسيان بود. منابع تاريخى در مورد گرايش شيعى الناصر لدين الله سخن گفته و به دلایلی اشاره کرده‌اند از جمله: توجه ناصر به شعاير شيعه، حضور گسترده شيعيان در دستگاه ناصر، و برخى اقدامات ناصر به نفع شيعيان و احترام او به ائمه شيعه.

دوران خلافت الناصر لدين الله

دوران خلافت ابوالعباس احمد الناصر لدين الله، طولانى ترين دوره خلافت خلفاى عباسى است كه نزديك به چهل و هفت سال طول كشيد؛[۱] يعنى از سال 575 تا 622 ق.

ناصر عباسی خليفه اى مقتدر و در عين حال باهوش و توانا بود. او توانست با تدبير و دورانديشى خود، خلافت عباسى را احيا و به دوران اوج آن، يعنى دوران اوليه عباسيان نزديك كند. وى به مسائل اجتماعى ـ اقتصادى و وضع رعايا و مردم ضعيف توجه ويژه اى داشت؛ حتى آن گونه كه در تاريخ فخرى آمده است ناصر شب ها در محلات بغداد گردش مى كرد تا از حال مردم آگاه شود.[۲] ناصر در جهت رفاه حال مردم دستور داد در محله هاى بغداد خانه هايى را بسازند و در آن به نيازمندان افطارى بدهند.[۳] او به نوسازی و پدیدآوردن بناهایی چون مسجد، مدرسه و کاروانسرا توجه فراوان داشت.

او سيستمى اطلاعاتى و قوى را در دستگاه خود به وجود آورد و هدف از آن، كنترل تمام مسائل سياسى ـ اجتماعى بود و در اين راه از افراد مختلف به عنوان جاسوس و خبرچين استفاده مى كرد. اين سيستم به گونه اى بود كه مردم و صاحب منصبان در تمام اوقات فكر مى كردند تحت كنترل هستند و حتى ناصر از اخبار درون خانه آن ها هم مطلع است![۴] در واقع، هدف اصلى ناصر از اين سيستم جاسوسى و اطلاعاتى، كنترل اوضاع شهرها و مناطق مختلف بود تا از شورش هاى احتمالى و تضعيف خلافت جلوگيرى شود و شايد همين مطلب يكى از دلايل كاهش آشوب ها و درگيرى ها در عهد ناصر بود. اين شيوه اطلاعاتى در تمام دوره ناصر وجود داشت تا اين كه در دوره خلافت ظاهر عباسی كنار گذاشته شد، حتى اطرافيان خليفه از او خواستند كه شيوه ناصر را ادامه دهد، ولى او اين پيشنهاد را نپذيرفت و گفت فايده كشف حال مردم در چيست؟[۵]

ناصر عباسی به مسائل علمى و علماء نيز اهميت مى داد، به طورى كه شيخ شهاب الدین سهروردی (مؤسس فلسفه اشراق) از بزرگان صوفيه و صاحب فتوا به دربار ناصر راه يافت و نماينده سياسى خليفه شد.[۶] خود ناصر نيز مطالعات كامل فقهى داشت، به گونه اى كه از علماى زمان خود عقب نبود و در دانش و فهم، بسيار ممتاز بود و مانند دانشمندان آگاه با علما گفتوگو مى كرد.[۷] ناصر كتابى در زمينه احاديث تصنيف كرد كه نامش «روح العارفين» بود و علماى مذاهب چهارگانه، يعنى شافعی، حنفی، مالکی و حنبلی از آن استقبال كردند. وى اجازه روايت آن كتاب را براى چهار طايفه با خط خود صادر كرد.[۸] الناصر كتابخانه بزرگى در جنب مدرسه نظاميه بغداد ساخت و كتاب هاى نفيس زيادى را كه ناياب بود به آنجا منتقل كرد.[۹] از آن جا كه مى دانست علما و اهل مذهب در جامعه نفوذ زيادى دارند، تلاش مى كرد تا با نزديك شدن به آن ها نفوذ خود را در جامعه تقويت بخشد. البته اين بدان معنا نيست كه تمام هدف ناصر را سياسى معنا كنيم، زيرا از ويژگى هاى كلى ناصر مى توان دريافت كه او به علم و دانش نيز اهميت مى داد.

فتوت مسئله اى ديگر بود كه ناصر به آن توجه داشت. فتيان گروهى بودند كه اساس كار آنها بر آداب جوانمردى استوار بود. چهار ويژگى شخصيتى اين گروه، عفت، شجاعت، سخاوت و عدالت بود. ناصر كه به اهميت و نفوذ اين گروه پى برده بود، به جمع آنها پيوست و لباس فتوت پوشيد و زمانى كه مالك بن عبدالجبار، بزرگ گروه فتيان از دنيا رفت، ناصر خود رياست گروه فتيان را بر عهده گرفت.[۱۰]

ناصر با تيزبينى خاصى كه داشت اين گروه را نيز تحت سلطه خود درآورد تا از نفوذ آنها بهره مند شود. شايد بتوان گفت هدف ديگر ناصر از توجه به فتوت، اين بود كه اين امر، امت اسلامى را به يكپارچگى نزديك مى نمود و موجب توجه همگان به بغداد مى شد، چنانكه به همين منظور گروه زيادى در شرق و غرب عالم در دايره فتوت قرار گرفتند.[۱۱]

الناصر لدين الله عباسی سرانجام پس از 46 سال خلافت، در سال 622 قمری (1225 م) چشم از جهان فروبست.

وقایع سیاسی در زمان ناصر عباسی

دوران خلافت ناصر (575 ـ 622 ق) با تحولاتى در جهان اسلام مقارن بود:

  • در مصر و شام خلافت فاطميان در سال 567 ق. به دست ايوبيان منقرض شد و ايوبيان مجدداً مذهب اهل سنت را در قاهره رسمى كردند و به نام عباسيان خطبه خواندند.
  • جنگهای صلیبی: در زمان الناصر لدین الله، دولت صلاح الدین ایوبی و شور جنگهای صلیبی در اوج خود بود. در این جنگ خلیفه خود دخالتی نداشت، ولی از تمام شهرهای اسلامی جنگجویان دادخواه و مجاهدان در آن شرکت می‌کردند.
  • درگیری با خوارزمشاهیان: در دوران خلافت ناصر، خوارزمشاهیان در ایران حکومت داشتند و سلطان محمد خوارزمشاه به خاطر رنجشی که از خلیفه داشت، می‌خواست عباسیان را براندازد و سیدی از خراسان به نام علاءالدین ترمذی را به خلافت بنشاند.
  • رویارویی خلیفه با شرق خلافت (ایران): در سال 614 ق. محمد خوارزمشاه با سپاهی -که تاریخ نگاران آن را تا 300 هزار تن رقم زده‌اند- با آهنگ برکناری خلیفه رهسپار بغداد شد. ناصر خلیفه چون یارای پایداری با او را نداشت، برای دوام دولت خود از هیچ کاری رویگردان نبود. در نتیجه با غوریان وارد مذاکره شده، آنها را علیه خوارزمشاهیان تحریک می‌کرد. همچنین احتمال این وجود دارد که وی مغول را به دشمنی و یورش به کشورهای خوارزمشاهی برانگیخته باشد. در صورت پذیرش این احتمال، تحریک این خلیفه را باید یکی از انگیزه‌های یورش مغول به ایران دانست.
  • لشکرکشی خوارزمشاه به سوی بغداد: چون لشکر خوارزمشاه به همدان رسید، شیخ شهاب الدین سهروردی به نمایندگی از سوی خلیفه نزد خوارزمشاه آمد و شاه با سردی و بی اعتنایی تمام او را پذیرفت. شیخ از ویژگی های آل عباس و وصف ناصر، سخنانی ایراد و اضافه کرد که یورش به آل عباس شوم است و با آوردن احادیث و اخبار، یادآور شد که این گفته‌اش بی ارزش نیست. خوارزمشاه خواسته او را رد کرده، پاسخ هایی درشت داد و گفت: سیدی از اهل بیت به جای آنها خواهم نشاند که دارای اخلاق و سرشتی نیک باشد. عاقبت، نماینده با ناامیدی به دربار خلیفه بازگشت و خلیفه به ناچار درصدد جلوگیری از تهاجم خوارزمشاه شد؛ ولی خوارزمشاه به جهت سرمای سخت از حلوان جلوتر نرفت و این کار را به سال دیگر واگذار کرد. در سال بعد به سبب یورش مغول به شرق ایران (قلمرو خوارزمشاهی)، اوضاع به طور کامل دگرگون شد و خلیفه رهایی یافت.

تشيع الناصر لدين الله

بيشتر منابع تاريخى كه در مورد مذهب ناصر خليفه عباسی سخن گفته اند، او را شيعه يا متمايل به شيعه معرفى و هريك دلايل مختلفى ارائه كرده اند. تمايلات الناصر لدين الله به تشيع، مسئله اى غير قابل انكار است، زيرا اقدامات او در تعظيم شعاير شيعى و انتصاب شيعيان در مناصب مهم حكومتى و استمرار اين اقدامات و همچنين عدم انجام هرگونه اقدام منفى در مورد تشيع و شيعيان، دليل بر تشيع او مى باشد. البته ذكر اين نكته لازم است كه مقصود از تشيع در اينجا، همان شيعه اثنى عشریه است، زيرا آن چه در منابع، از تشيع ناصر و اقدامات او ذكر مى شود، به شيعيان امامى معطوف مى باشد. ضمن اين كه بغداد در اين زمان، مركز اقامت شيعيان امامى بود. برخی دلايل و شواهد تشيع ناصر بدين قرار است:

  • يكى از اقدامات ناصر توجه او به مشاهد متبركه شيعيان بود، مخصوصاً براى مشهد امام موسى بن جعفر(عليه السلام) در کاظمین احترام زيادى قائل بود. ناصر در 580 ق مشهد موسى بن جعفر(عليهما السلام) را به عنوان مكان امن براى پناهندگان قرار داد. اگرچه اين مسئله موجب تجمع افراد فاسد در اين مكان شد،[۱۲] امّا هدف ناصر احترام به اين مكان مقدس بود كه آنجا را پناهگاه قرار داد.
  • يكى ديگر از اقدامات ناصر كه در سال 606 ق. انجام داد، اين بود كه دستور داد در و شبكه اى از چوب ساختند و در سرداب سامرا و بر قّبه دو امام مدفون در آن جا نصب كردند. اين كار به وسيله معد بن حسين بن معد موسى، برادرزاده عالم بزرگ شيعه، فخار بن معد موسوى (م 630 ق) عملى شد.[۱۳] اين اثر شيعى از دوره ناصر باقى مانده است به اين صورت كه در سرداب منسوب به امام زمان (عجل اللّه تعالى فرجه) كه در حرم عسکریین (عليهما السلام) در سامرا واقع مى باشد، درى از چوب ساج با نقش كنده كارى وجود دارد و ابتدای آن چنين است: «به نام خداوند بخشنده مهربان. بگو من از شما اجر رسالت جز اين نخواهم كه مودّت و محبت مرا در حق خويشاوندان منظور داريد و هر كه كار نيكو انجام دهد ما بر نيكويى اش بيفزاييم كه خدا بسيار آمرزنده و پذيرنده شكر بندگان است...».[۱۴] شيخ عباس قمى در «تتمة المنتهى» به اين موضوع اشاره دارد كه در سال 1325 ق. شبكه چوبى و در را ديده است و متن عربى اين كتيبه را آورده است و مى گويد با توجه به گذشت زمان و عدم توجه به حفظ و نگهدارى آن و با اين كه بعضى از قسمت هاى آن را شمع و چوب سوزانده، امّا هنوز سالم است.[۱۵]
  • اقدام ديگر ناصر اين بود كه در سال 608 ق. دستور داد كه مسند احمد بن حنبل توسط فقيهى شيعه به نام صفى الدين معد بن محمد موسوى در مشهد موسى بن جعفر تدريس شود. گفتنى است اولين مطلبى كه از اين كتاب در اين مكان تدريس شد مسند ابوبكر و ماجراى فدک بود.[۱۶]
  • ناصر علاوه بر اين كه به مقابر ائمه توجه داشت، به محله هاى شيعه نشين، از جمله محله كرخ بغداد هم توجه داشت و در دوران خلافت خود به همين منظور در محله كرخ و در كنار دجله و در مجاورت آرامگاه عون و معين كه گفته مى شد از فرزندان على(عليه السلام) بوده اند، رباطى به نام خلاطيه ساخت و در آن، آرامگاهى براى همسرش سلجوق خاتون، دختر سلاجقه روم بنا كرد.[۱۷]
  • ناصر براى خودش آرامگاهى كنار مرقد حضرت موسى بن جعفر(عليهما السلام) در كاظمين ساخت.[۱۸] اين توجه به ائمه شيعه، نهايت توجه او را به عقايد شيعى مى رساند، زيرا عباسيان براى خود آرامگاه اختصاصى داشتند كه در رصافه قرار داشت، ولى ناصر آنجا را رها كرد و كنار مرقد حضرت موسى بن جعفر(عليهما السلام) را انتخاب كرد. البته اين گونه مواضع ناصر به ذائقه عباسيان خوش نمى آمد، لذا وقتى ناصر از دنيا رفت، پسرش ظاهر كه بعد از او به خلافت رسيد، اجازه نداد اين خواسته ناصر انجام شود و دستور داد تا جنازه ناصر در رصافه كنار ساير خلفا دفن شود.[۱۹] از اين رو، آرامگاهى كه ناصر براى خود ساخته بود به صورت غرفه اى خالى باقى ماند تا اين كه خواجه نصيرالدين طوسى، وزير هلاكوخان مغول در سال 672 ق. در آنجا به خاك سپرده شد.[۲۰]
  • سيوطى در مورد ناصر مى گويد: ناصر شيعه بود و برخلاف اجدادش به مذهب اماميه تمايل داشت.[۲۱]
  • ابن عماد حنبلى در مورد ناصر مى گويد: او افعال متضاد انجام مى داد، ولى به اماميه گرايش داشت. وى يكى از دلايل شيعه بودن او را جريان مجلس خطابه عبدالرحمان بن جوزی مى داند كه در حضور خليفه از ابن جوزى پرسيدند كه فاضل ترين مردم پس از پیامبر(صلى الله عليه وآله) كيست؟ و ابن جوزى به صورت دو پهلو، پاسخ داد: «افضلُهم بعدَه من كانت ابنتُه فی بیته» و اين سخن را اين گونه معنا مى كنند كه مقصود او از افضل ابوبكر بوده، ولى چون ابن جوزى كه خودش حنبلى بود از تمايلات شيعى ناصر بيمناك بود چنين تعبيرى به كار برده است تا بر على(عليه السلام) نيز تطبيق كند.[۲۲]
  • صاحب «مجالس المؤمنين» در مورد خليفه ناصر مى گويد: او از افاضل خلفا بود و در علوم، متبحر و در شجاعت، يگانه روزگار، تشيع او شايع، احكام ائمه اهل بيت را چون عمّ خود معتضد، طايع بود.[۲۳] همچنين صاحب «مجالس المؤمنين» شعرى را منسوب به ناصر بيان مى كند كه او در پاسخ به برخى از معاصران خود كه او را به شيعه بودن طعنه مى زدند سروده است و اين شعر را دليل بر تشيع او مى داند و مضمون شعر چنين است: كسانى كه معتقدند او على را دوست دارد درست گفته اند، زيرا از نظر او هركس كه به اندازه چشم بر هم نهادنى همنشين پيامبر باشد، حق او محفوظ است و هركس از شيعه پيامبر بيزار باشد نادان است.[۲۴]
  • ناصر كتابى را كه خودش تصنيف كرده بود و «روح العارفين» نام داشت، به ابوجعفر علوى شيعى اجازه داد تا آن را در خانه اش تدريس كند.[۲۵]
  • واگذارى منصب وزارت به شيعيان از سوى خليفه ناصر، را دليلى ديگر بر تمايلات شيعى او مى دانند، چرا كه بيشتر دوران خلافت او با وزارت شيعيان همراه بود.[۲۶]

نقش شيعيان در ساختار حکومت ناصر

دوره خلافت ناصر لدين الله اوج حضور شيعيان در ساخت قدرت و حكومت مى باشد; از وزارت خليفه تا ديگر مناصب سياسى و ادارى محل حضور و نقش آفرينى شيعيان بوده است. مى توان گفت احياى قدرت خلافت عباسى در دوره ناصر، مديون وزراى شيعه و با تدبيرش بود.

برخی وزراى شيعه در دوره خلافت ناصر عبارتند از:

  • محمد بن على بن احمد قصاب، ملقب به مؤيدالدين اصالتاً از ايران و اهل شيراز بود. وى فردى باهوش بود و به فنون جنگى آشنايى داشت و در مسائلى مانند حساب و كشاورزى و ديگر امور سرآمد بود و از معدود وزرايى بود كه رياست شمشير و قلم را جمع كرد.[۲۷] ابن قصاب آن قدر توانا بود كه ناصر را در مقابل نهاد سلطنت به شدت يارى كرد به گونه اى كه مى توان مدعى شد او به تنهايى خطر اوليه را از سر خلافت عباسى دور كرد و ادامه راه او نيز توسط مؤيدالدين قمى، ديگر وزير ناصر پيموده شد.
  • نصيرالدين ناصر بن مهدى علوى رازى كه پس از تصرف رى توسط ابن قصاب به بغداد آمده بود، در 602 ق. به وزارت منصوب شد.[۲۸] ابن مهدى از نسل قاسم بن حسن بن على(عليهما السلام) از سادات حسنى بود. وى در كودكى علم و ادب آموخت و در كتابت و بلاغت و امورِ ديوانى پيشرفت كرد.[۲۹] دوران وزارت ابن مهدى براى شيعيان قدرت بخش بود، زيرا موقعيت آنها را همچنان مستحكم نگه داشت و مناصب سياسى مهمى را شيعيان در اختيار داشتند.
  • پس از ابن مهدى، در سال 604 ق. يكى ديگر از شيعيان به نام محمد بن احمد بن على معروف به ابن امسينيا توسط خليفه ناصر به وزارت انتخاب شد. ابن امسينيا و برادرش در اواخر قرن ششم هجرى به دربار ناصر راه يافتند و در سال 594 ق بود كه به رياست ديوان زمام رسيد. ابن امسينيا اخلاقى نيك و ملايم داشت و همواره ديگران از او به نيكى ياد مى كردند.[۳۰] دوران وزارت ابن امسينيا كه بيشتر از دو سال بوده دوره اى از آرامش بود.
  • پس از ابن امسينيا، مؤيد الدين محمد قمى به نيابت وزارت رسيد. او ايرانى، اهل قم و شيعه بود.[۳۱] مؤيد الدين قمى فردى توانا و باتدبير بود، بر علم انشاء احاطه كامل داشت، به دو زبان فارسى و عربى مسلط بود، سخنان پيچيده و دشوار را ترجمه مى كرد و از امور حكومت دارى و وزارت كاملاً مطلع بود.[۳۲] ناصر ابتدا مؤيدالدين قمى را به عنوان كاتب انشاء در دارالخلافه برگزيد و پس از بر كنارى ابن امسينيا در سال 606 ق. وزارت و اداره امور ديوانى را به او سپرد.[۳۳]

در دوره خلافت ناصر، علاوه بر منصب وزارت كه در اختيار شيعيان بود، آنها در ديگر مناصب ادارى و ديوانى هم حضور داشته اند، از جمله:

  • حسن بن هبة الله بن درامى از اعيان و بزرگان شيعه بود كه در عصر ناصر، ابتدا مقام رياست حاجبان دارالخلافه را بر عهده داشت، بعد از آن رياست مخزن و نظارت بر كاركنان آن را پذيرفت و تا سال 609 ق اين سمت را برعهده داشت. او شخص با هيبت و فاضلى بود و به علما احترام مى گذاشت و خانه او محل اجتماع علما و بزرگان بود.[۳۴]
  • تاج الدين ابوسعيد يكى ديگر از شيعيان بود كه نظارت ديوان ابنيه را به او دادند، بعد از اين براى مدتى از امور سياسى كنار گذاشته شد، اما مجدداً به عنوان كاتب ديوان مجلس انتخاب شد و تا آخر عمرش در اين سمت بود.[۳۵]
  • فخرالدين ابوالمظفر على بن هبة الله موسوى يكى ديگر از شيعيان بود كه در سال 620 ق. رياست مخزن و خزانه دارى به او داده شد.[۳۶]
  • مجيرالدين ابوالفضل جعفر بن ابى غراس حلّى نيز از امراى شيعى سپاه در دوره ناصر بود و مدتى به امارت دو شهر بصره و واسط منصوب شد. وى در دوره امارتش خوش رفتار بود و امنيت راه ها را فراهم كرد. اما خليفه ناصر او را بركنار كرد و او هم از آن پس به زهد و عبادت روى آورد و ديگر به سوى سياست نرفت.[۳۷]

پانویس

  1. ابن اثير، الكامل فى التاريخ ، ج 27، ص 6
  2. ابن طقطقى، تاريخ فخرى، ص 432.
  3. ابن اثير، همان ج، ص 7.
  4. ابن طقطقى، همان، ص 432.
  5. ابن تغرّى بردى، النجوم الزاهره، ج6، ص 265.
  6. جوينى، تاريخ جهانگشا، ج 2، ص 98.
  7. ابن طقطقى، همان، ص 432.
  8. هندوشاه نخجوانى، تجارب السلف، ص 287.
  9. ابن تغرّى بردى، همان ج، ص 132.
  10. خلعتبرى، تاريخ خوارزمشاهيان، ص 65.
  11. ابن طقطقى، همان، ص 432.
  12. ذهبى، تاريخ الاسلام، ص 58.
  13. تهرانى، طبقات اعلام الشيعه، ج 3 ص 182.
  14. سوره شورى، آيه 23.
  15. قمى، تتمة المنتهى، ص 368.
  16. سبط ابن جوزى، مرآة الزمان، ص 556؛ ابو شامه مقدسى، الذيل على الروضتين، ص 78.
  17. اربلى، خلاصة الذهب المسبوك، ص 282.
  18. سبط ابن جوزى، همان، ص 636؛ ابو شامه مقدسى، همان، ص 145.
  19. سيوطى، همان، ص 361.
  20. همان.
  21. ابن فوطى، الحوادث الجامعه، ص 227.
  22. ابن عماد حنبلى، شذرات الذهب، ج 5، ص98؛ سيوطى، همان، ص 361.
  23. شوشترى، مجالس المؤمنين، ج 2، ص 283.
  24. همان، ص 283-284.
  25. صفدى، الوافى با الوفيات، ج 5، ص42-43.
  26. ابن طقطقى، همان، ص 436-438.
  27. هندوشاه نخجوانى، همان، ص 294 و ابن طقطقى، همان، ص 435.
  28. ابن اثير، همان، ج 24، ص 153؛ ابو شامه مقدسى، همان، ص 52.
  29. هندوشاه نخجوانى، همان، ص 295.
  30. ابن اثير، همان، ج 25، ص230.
  31. ابن اثير، همان و صفدى، همان، ج 1، ص147.
  32. صفدى، همان، ج1، ص 147؛ ذهبى، تاريخ اسلام، ص 408-409.
  33. ابن فوطى، مجمع الآداب فى معجم الألقاب، ج 3، ص 486؛ ذهبى، سير اعلام النبلاء، ج 22، ص 346.
  34. صفدى، همان، ج12، ص290؛ ابن فوطى، مجمع الآداب فى معجم الألقاب، ج 3، ص6.
  35. صفدى، همان، ج، ص221-222.
  36. ابن فوطى، همان ج، ص 223.
  37. ابن فوطى، ج 4، ص 565-566.

منابع

  • "تشيع خليفه الناصر لدين الله"، محمدطاهر يعقوبى، تاریخ اسلام در آینه پژوهش، بهار، 1385، شماره 9.
  • "ناصرالدین خلیفه عباسی"، دانشنامه رشد.
  • "بنی‌ عباس"، سایت حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت.
خلفای بنی عباس
سفاح (132-136) • منصور (136-158) • مهدى (158-169) • هادى (169-170) • هارون الرشید (170-193) • امین (193-198) • مأمون (198-218) • معتصم (218-227) • واثق (227-232) • متوکل (232-247) • منتصر (247-248) • مستعین (248-251) • معتز (251-255) • مهتدى (255-256) • معتمد (256-279) • معتضد (279-289) • مكتفى (289-295) • مقتدر (295-320) • قاهر (320-322) • راضی (322-329) • متقی (329-333) • مستكفى (333-334) • مطیع (334-363) • طایع (363-381) • قادر (381-422) • قائم (422-467) • مقتدی (467-487) • مستظهر (487-512) • مسترشد (512-529) • راشد (529-530) • مقتفى (530-555) • مستنجد (555-566) • مستضىء (566-575) • ناصر (575-622) • ظاهر (622-623) • مستنصر (623-640) • مستعصم (640-656)