غزوه احد
غزوه اُحُد، در روز هفتم یا نیمه شوال سال سوم هجرت بین مسلمانان و مشرکان مکه به وقوع پیوست. این غزوه از آن جهت به این نام معروف شد كه در دامنه كوه اُحُد اتفاق افتاد. در این جنگ مسلمانان در ابتدا بر سپاه مشرکان چیره شدند، ولی گروهی از تیراندازان که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آنان را بر کوه عینین در سمت چپ کوه احد قرار داده بود، بر خلاف فرمان ایشان، کوه را ترک کردند و این باعث شد مشرکان از همین منطقه، بار دیگر به مسلمانان حمله کنند و حدود هفتاد نفر از آنان از جمله حمزه سید الشهداء را به شهادت رسانند. در این جنگ جراحاتی بر پیامبر اکرم و امام علی علیه السلام وارد شد.
غزوه احد | |
زمان | ۷ شوال سال ۳ قمری |
مکان | در نزدیکی کوه احد در شمال مدینه |
غزوه قبلی | غزوه بحران |
غزوه بعدی | غزوه حمراء الأسد |
علت غزوه | حمله کفار قریش برای گرفتن انتقام کشته شدگان غزوه بدر |
نتیجه | شکست مسلمانان |
دوطرف درگیری و تعداد آنها | |
مسلمانان
در اول هزار نفر، و در ميدان جنگ هفتصد نفر |
کفار قریش
3000 نفر |
فرماندهان | |
رسول خدا(ص) | ابوسفیان |
پرچم داران | |
امام علی(ع) و مصعب بن عمیر | طلحة بن أبى طلحه،عثمان بن ابى طلحه، ابو سعيد بن ابى طلحه و صواب |
تلفات | |
شهادت هفتاد نفر از مسلمانان ( چهار نفر از مهاجران و شصت و شش نفر از انصار) و هفتاد نفر مجروح | بین هجده تا بیست هشت نفر |
61 آیه از سوره آل عمران در مورد این غزوه است و نزول عبارت لافتی الی علی لا سیف الی ذوالفقار در وصف امیرالمؤمنین |
محتویات
- ۱ کوه اُحُد
- ۲ زمان و علت وقوع جنگ احد
- ۳ سپاه قریش در جنگ احد
- ۴ پیش از شروع جنگ
- ۵ شرح جنگ احد
- ۵.۱ صف آرایی سپاه مسلمانان در جنگ احد
- ۵.۲ آغاز جنگ احد
- ۵.۳ پیروزی ابتدایی مسلمانان در جنگ احد
- ۵.۴ شکست مسلمانان پس از پیروزی ابتدائی
- ۵.۵ فرار مسلمانان و رها کردن پیامبر(ص)
- ۵.۶ دفاع امیرالمؤمنین از رسول خدا(ص)
- ۵.۷ بازگشت برخی از مسلمانان برای یاری پیامبر اسلام (ص) و پایان جنگ احد
- ۵.۸ شهادت حمزه (سیدالشهدا) عموی پیامبر(ص) در جنگ احد
- ۵.۹ حضور زنان مسلمان در جنگ احد
- ۶ پس از جنگ احد
- ۷ پانویس
- ۸ منابع
کوه اُحُد
اُحُد کوهی است سرخرنگ كه در شمال مدینه[۱] در فاصله شش كيلومترى شهر مدينه بوده است (گر چه امروزه به جهت گسترش مدینه این کوه در داخل شهر قرار گرفته است[۲]). در وجه تسمیه این کوه گفته شده: بر اثر جدایىاش از دیگر كوههاى منطقه، به این نام نامیده شده است.[۳]
زمان و علت وقوع جنگ احد
غزوه اُحُد، در روز هفتم[۴] یا نیمه[۵] شوال سال سوم هجری و یکسال پس از جنگ بدر به وقوع پیوست. انگیزه اصلی قریش برای لشگر کشی به سوی مدینه خونخواهی کشتگانی بود که مشرکان در شکست سختشان در جنگ بدر متحمل شده بودند.[۶]
مسائل دیگری که انگیزه قریش را برای این نبرد تقویت نمود عبارتند از:
- تحریکات یهودیان مدینه: يهوديان نيز كه در مورد مركزيت سياسى و اقتصادى خود، در منطقه احساس خطر مى كردند و سلطه فرهنگى خود را در معرض نابودى مى ديدند، با اعزام نمايندگانى به مكّه به تشويق قريش براى انتقامگيرى پرداختند. چنان كه خود نيز كينه هاى درونى را آشكار و پيمان هاى عدم تعرّض و حسن همجوارى را كه با رسول خدا (ص) بسته بودند، نقض كردند.[۷]
- نا امن شدن راه تجاری مشرکان مکه: پیامبر با عقد پیمان با قبائل مختلف منطقه، قریش را تحت محاصره قرار داده بود و بر راه تجاری آنان سیطره پیدا کرده بود به گونه ای که راه تجار ی آنان دیگر امن به حساب نمی آمد و لذا چاره ای جز شکستن این حصر نمی دیدند.[۸]
سپاه قریش در جنگ احد
سپاه مشركان سه هزار جنگنده داشت.[۹] كه 700 تن از آنان زرهپوش بودند، و 200 اسب و 3000 شتر، با خود داشتند.[۱۰] ابوسفیان در جایگاه ثائر (انتقامگیرنده)، فرماندهى این سپاه را بر عهده داشت.[۱۱]
صفوان بن امیه پیشنهاد كرد زنان را براى یادآورى كشتهشدگان بدر و تحریك به خونخواهى، همراه خویش سازند.[۱۲] به نظر برخى، بزرگان قریش از آن جهت زنان را همراه خود بردند كه از جنگ نگریزند؛ زیرا فرار با زنان دشوار و رهاكردن آنان در میدان جنگ ننگ بود.[۱۳] تعدادى از زنان قریش از جمله هند همسر ابوسفیان این سپاه را همراهى مى كردند.[۱۴]
قريش همچنین نمايندگانى براى كمك گيرى از قبايل اطراف مكّه فرستادند. اين فرستادگان توانستند حمايت قبيله هاى كنانه و مردم تهامه را جلب كنند
ابو عامر فاسق هم با پنجاه نفر از مردم اوس كه براى مخالفت با محمّد (صلی الله علیه وآله) از او پيروى مى كردند، از مدينه به مكّه آمد تا همراه قريش باشد. او مردم قريش را بر ضدّ رسول خدا (ص) تحريك مى كرد و مىگفت: شما بر حق هستيد و آنچه محمّد آورده، باطل است.
در مورد منابع مالی سپاه قریش در جنگ احد گفته شده: براساس تصميم بزرگان قريش، سود كاروان تجاری قریش ـ كه جنگ بدر به خاطر آن بر پا گرديده بود ـ برای جنگ احد هزینه شد. گفته شده مال التجاره را که فروختند، هزار شتر و پنجاه هزار دينار بود، كه سرمايه را به صاحبان آن دادند و سود آن را كه از هر دينار سرمايه يك دينار بود به هزينه جنگ اختصاص دادند.[۱۵]
پیش از شروع جنگ
با خبر شدن مسلمانان از حرکت سپاه قریش
بنا بر گفته مورخان مسلمانان از دو طریق از حرکت سپاه مشرکان آگاه شدند:
- عبّاس بن عبد المطلب درباره حركت، وضعيت و شمار قريش، نامه اى نوشت و آن را به مردى از بنى غفار داد كه سه روزه خود را به مدينه برساند. مرد غفارى به مدينه آمد و نامه عبّاس را به پيامبر (ص) داد كه بر در مسجد قباء بود. نامه را ابى بن كعب براى حضرت خواند.[۱۶]
- واقدى نقل مى كند كه در اين هنگام عمرو بن سالم خزاعى همراه تنى چند از خزاعه كه چهار تن بودند، از مكّه بيرون آمدند و هنگامى كه قريش در ذى طوى بودند، به آنان رسيدند. عمرو بن سالم و همراهانش آن خبر را به رسول خدا (ص) دادند و برگشتند.[۱۷]
پيامبر اسلام به ابى بن كعب دستور فرمود كه اطلاعات خود را در مورد حركت قريش پوشيده دارد. هدف حضرت جلوگيرى از جنگ روانى يهوديان و منافقان و گرفتن فرصت هرگونه توطئه احتمالى بر ضدّ مسلمانان از سوى اين دشمنان خطرناك بود. چه آنان در حقيقت دشمن اصلى به شمار مىرفتند و به نقاط ضعف و قوت مسلمانان كاملا آشنا بودند. بدين معنى كه اعلان زود هنگام حركت قريش براى جنگ موجب مىشد تا فرصت كافى براى شناخت طرح و برنامه دفاعى مسلمانان داشته باشند.
فرود آمدن سپاه قریش در دامنه اُحُد
سپاه قریش، پنجم[۱۸] یا دوازدهم[۱۹] شوال در دامنه كوه اُحُد نزدیك كوه عینین فرود آمد.[۲۰] درباره این كه چرا مشركان در جنوب مدینه كه بر سر راهشان بود، فرود نیامدند و شهر را دور زده در شمال آن فرود آمدند، علت خاصى در تاریخ ذكر نشده است؛ اما برخى، مدخل شهر مدینه را در آن زمان فقط از طریق شمال و از كنار كوه اُحُد دانستهاند.[۲۱]
پیامبر صلی الله علیه و آله حباب بن منذر را محرمانه براى ارزیابى از وضعیت دشمن به ناحیه اُحُد اعزام كرد. گروهى از اصحاب براى جلوگیرى از شبیخون دشمن، شب جمعه را به پاسدارى از مدینه به ویژه مسجد و خانه پیامبر صلی الله علیه و آله پرداختند.[۲۲]
خواب رسول خدا در مورد جنگ احد
واقدی می نویسد، پيامبر (ص) بر منبر ظاهر شد و پس از ثنا و ستايش الهى چنين فرمود: اى مردم من خوابى ديده ام، در خواب ديدم كه گويى در زرهى محكم هستم و شمشيرم ذو الفقار، از قبضه شكسته و شكاف برداشته است، ديدم گاو نرى كشته شد و من قوچى را از پى خود مى كشيدم. مردم گفتند: آن را چگونه تعبير مى فرمايى؟ فرمود: آن زره محكم شهر مدينه است، پس در همانجا بمانيد، اما شكستن شمشيرم، اندوه و مصيبتى است كه به من مى رسد، گاوى هم كه كشته شد، كشته شدن برخى از اصحاب من است، قوچى كه از پى خود مى كشيدم، دشمن و لشكر است كه به خواست خدا آن را خواهيم كشت. از ابن عباس روايت كردند كه پيامبر (ص) فرمود: شكاف برداشتن شمشيرم دليل بر كشته شدن مردى از خانواده من است.[۲۳]
مشورت رسول خدا با اصحاب
رسول خدا در اثر خوابی که دیده بود خوش نداشت از مدينه بيرون رود و در اين باب با اصحاب خود مشورت كرد و گفت: اگر مصلحت بدانيد در مدينه مى مانيم و دشمن را در همان جا كه فرود آمده است رها مى كنيم تا اگر همان جا بمانند به زحمت باشند، و اگر به مدينه هجوم آورند با آنان نبرد كنيم. «عبداللّه بن أبىّ بن سلول» و بزرگان مهاجر و أنصار نيز چنين عقيده داشتند.[۲۴] امّا كسانى كه در بدر حضور نداشتند و گروهى از جوانان پرشور كه مزه پيروزى بدر را چشيده بودند و نيز حمزة بن عبد المطلب خواهان بيرون رفتن از مدينه بودند. آنان بر رأى خود، اصرار كردند. حتى برخى از آنان گفتند: اين اسب ها و شتران قريش است كه كشت و زرع ما را مى خورد و در مزارع به فساد و تباهى مشغول است.
آنان در اثبات صحت ديدگاه خود، چنين استدلال مى كردند که اقامت آنان در داخل شهر موجب خواهد شد تا دشمن فكر كند، مسلمانان ترسيده اند و بدين ترتيب بر نيروهاى اسلامى جرأت پيدا كند. آنان مى گفتند: در بدر كه سيصد مرد جنگى داشتى، خداوند ترا بر دشمن ظفر داد، امّا حالا شمار زيادى از مردم تحت امر تواند. اين كارى است كه خداوند متعال به ميدان آنان هدايت كرده است.
چون بيشتر مردم خواهان جنگ در بيرون مدينه بودند، رسول خدا (ص) تسليم رأى اكثريت شد.[۲۵] پس به خانه رفت تا لباس جنگ بر تن كند. در همين اثنا آنان كه در پذيرش رأى خود، اصرار ورزيدند، پشيمان شدند كه چرا رأى خود را به حضرت تحميل كرده اند. در حالى كه او به خواست و اراده خدا از همگان آگاهتر است و امر الهى از آسمان بر او فرود مى آيد.[۲۶] لذا به نزد پیامبر آمدند و گفتند: ما را آن حقّ نبود كه رسول خدا را به كارى كه بدان رغبتى نداشت وادار كنيم و اكنون هم اگر مى خواهى در مدينه بمان. پیامبر در جواب آنان فرمود: «پيامبرى را سزاوار نيست كه لباس جنگ بپوشد، و بى آنكه جنگ كند آن را از تن در آورد، اكنون بنگريد كه آنچه مى فرمايم انجام دهيد و به نام خدا رهسپار شويد كه اگر شكيبا باشيد، پيروز خواهيد شد».[۲۷]
حرکت سپاه اسلام از مدینه
رسول خدا (ص) پس از رايزنى با ياران، و پوشيدن لباس جنگ، عبداللّه بن ام مكتوم را در مدينه جانشين خود كرد[۲۸] و پيش از حركت، سه نيزه خواست و سه پرچم بست: پرچمى براى أوس كه به دست أسيد بن حضير داد و پرچمى براى خزرج كه به دست حباب بن منذر يا سعد بن عباده سپرد و پرچمى هم براى مهاجرين به دست على بن أبى طالب عليه السلام.[۲۹]
تعداد سپاهیان اسلام را برخی هزار نفر برخى نهصد و شمارى ديگر نهصد و پنجاه نفر گفته اند. از اين ميان يكصد نفر زرهپوش بودند و مسلمانان هيچ اسبى نداشتند.[۳۰] و گفته شده: يك اسب پيامبر (ص) داشت و يك اسب ابو بردة بن دينار.[۳۱] در روايت ديگرى، فقط يك اسب در سپاه مسلمانان ذكر شده است.[۳۲]
سپاه اسلام در مسیر اُحُد به منطقه شیخان فرود آمد. رسول خدا صلی الله علیه و آله از سپاهیانش بازدید كرد و نوجوانانى را كه در سپاه بودند به جز رافع بن خدیج كه تیراندازى ماهر و سمرة بن جندب كه نوجوانى چابك بودند به مدینه بازگرداند[۳۳] و هنگامى كه متوجه حضور همپیمانان یهودى عبدالله بن اُبى شد، فرمود: براى جنگ با مشركان نباید از مشركان كمك گرفت.[۳۴]
بازگشت منافقان در جنگ احد
عبداللّه بن ابى همراه منافقان و شمارى از دو دلان از بين راه بازگشتند. آنان سيصد نفر بودند. ابن ابى گفت: محمّد از من سرپيچى كرد و از كودكان اطاعت نمود. او به زودى خواهد دانست كه چه كرده است؟ مردم، ما نمى دانيم براى چه خود و فرزندانمان را در اينجا به كشتن دهيم؟ آنان بازگشتند اما رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم حتى به پشت سر خود نگاه نيز نكرد.[۳۵] جابر بن عبداللّه انصارى در پى ايشان شتافت و آنان را به خدا، جان و پيامبرشان سوگند مىداد كه قبيله و پيامبرشان را تنها نگذارند. عبداللّه بن ابى گفت: اگر مى دانستيم جنگى پيش خواهد آمد، شما را تنها نمى گذاشتيم، امّا مىدانيم كه جنگى روى نخواهد داد. تو هم اگر از من اطاعت كنى، بايد برگردى.[۳۶]
شرح جنگ احد
صف آرایی سپاه مسلمانان در جنگ احد
وقتى رسول خدا (ص) به منطقه نبرد رسيد، چنان ديد كه در دامنه كوه احد فرود آيد، به گونهاى كه كوه پشت سر آنان باشد. سپس به صف آرايى سپاه پرداخت و چنان صفها را راست مرتب فرمود كه اگر شانه مردى از صف بيرون مى نمود، آن را به عقب مى راند تا صف راست و يكنواخت باشد. حضرت به نيروهاى مسلمان فرمان داد كه احدى نجنگد تا فرمان جنگ را صادر نمايد.
در سمت چپ مسلمانان كوهى قرار داشت كه جبل عينين نام داشت. در اين كوه شكافى قرار داشت. حضرت، عبداللّه بن جبير را همراه پنجاه نفر تيرانداز بر آن گماشت و به او سفارش كرد كه با تيراندازى، مواظب باشند، سواران دشمن از پشت بر مسلمانان نتازند. در روايت ديگرى است كه حضرت فرمود: اگر ديديد كه پرندگان بر جنازه ما نشسته اند، از جاى خود تكان نخوريد تا من به دنبال شما بفرستم؛ و اگر ديديد كه اين قوم را شكست دادهايم و بر آنان چيره شدهايم، از جاى خود تكان نخوريد تا من به دنبال شما بفرستم.[۳۷] بدين ترتيب كوه احد پشت سر پيامبر صلى الله عليه و آله، كوه عينين سمت چپ و مدينه رودرروى مسلمانان بود.[۳۸]
پس از آن ضمن خطبه اى، مردم را توصيه به عمل به احكام الهى و پرهيز از نواهى خداوند كرده، آن روز را، روز مزد و پاداش دانستند، البته براى كسانى كه صبر، يقين، تلاش و نشاط را پيشه خود كنند. آن حضرت جنگ با دشمن را جنگى سخت خواندند كه تنها صبر آن را آسان مى كند. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: از اختلاف و نزاع با يكديگر بپرهيزيد كه مايه ضعف و ناتوانى است و خداوند آن را دوست ندارد.[۳۹]
آغاز جنگ احد
نخستين كسى كه به سوى مسلمانان تير انداخت، ابو عامر فاسق بود كه با پنجاه نفر از همراهانش پيش آمد و تلاش كرد تا اوسيان را به سوى خود، جلب كند، امّا مردم اوس به او جواب درشت دادند. آنان و مسلمانان مدتى به يكديگر تيراندازى كردند، امّا كارى از پيش نبردند و عقبنشينى كردند.
هنگامى كه دو لشكر به روى هم ايستادند و جنگ درگرفت، زنان قريش به رهبرى «هند» همسر «أبو سفيان»، نقش دف زدن و تصنيف خواندن پشت سر مردان سپاهى را به عهده گرفتند و از اين راه آنان را بر جنگ دلير مى ساختند و كشتگان بدر را به يادشان مى آوردند.[۴۰]
پیروزی ابتدایی مسلمانان در جنگ احد
در آغاز پیکار، پرچمدار مشرکان به نام طلحة بن ابی طلحه که به او «کبش الکتیبة» (یعنی بزرگ و مهتر لشکر) میگفتند به پیش آمده و مبارز طلبید. علی (ع) به کارزار او رفت و تنها پس از آنکه دو ضربت میان آنها رد و بدل شد او را بر ضربتی که به وسط سرش زد به خاک افکند.[۴۱] در پی آن مسلمانان شادمان از نخستین پیروزی، تکبیر گویان به دسته هاى مشركان يورش بردند و چنان با آنان جنگيدند كه صفوفشان از هم پاشيد. پرچم مشركان را پس از طلحة بنابى طلحه افرادی به دست گرفتند و يكى پس از ديگرى كشته شدند: عثمان بن ابى طلحه، ابو سعيد بن ابى طلحه، مسافع، كلاب بن طلحة بن ابى طلحه، جلاس بن طلحة بن ابى طلحه، ارطاة بن شرحبيل، شريح بن قانط و در آخر صواب كه از همه بدتر و سخت جان تر بود پرچم را بدست گرفت، على (ع) شمشيرى بدست راست او زد او پرچم را بدست چپ گرفت دست چپش را هم جدا كرد پرچم را با دو دست بريدهاش به سينه چسبانيد على (ع) در اين وقت شمشيرى بسر او زد و او را بموالى خودش ملحق ساخت.[۴۲] پرچمداران كشته شدند، پرچم مشركان روى زمين ماند و شكست خورده پا به فرار گذاشتند. در اين وقت مشركان پا به فرار گذارده مسلمانان به گردآورى غنائم پرداختند. يكى از زنان به نام عمرة بنت علقمه حارثيه پرچم را برداشت و برافراشت تا اين كه قريش به سوى پرچم خود بازگشتند. در اين فاصله چند بار خالد بن وليد خواست تا از سمت كوه عينين حمله كند كه با تير اندازان روبرو شده و نتوانست نفوذ كند.[۴۳]
شکست مسلمانان پس از پیروزی ابتدائی
پس از آن كه مشركان قريش رو به گريز نهادند و مسلمانان به جمع غنايم پرداختند، تيراندازان مسلمان كه وظيفه پاسدارى از شكاف دره عينين به آنان سپرده شده بود، با هم در ماندن و پيوستن به غنيمت جويان اختلاف كردند. برخى از آنان شكاف دره را رها كردند و براى جمع آورى غنيمت به ديگران پيوستند.[۴۴] آنان مى گفتند: ما مى ترسيم كه رسول خدا (ص) بگويد: هر كس چيزى برداشته، از خود اوست و غنايم را در ميان سپاهيان تقسيم نكند. برخى ديگر كه ده نفر، بيشتر يا كمتر بودند، چنين گفتند كه ما با فرمان رسول خدا (ص) مخالفت نمى كنيم.
هنگامى كه خالد بن وليد اندكى تيراندازان دره و خالى بودن كوه و سرگرمى مسلمانان به گردآورى غنيمت و خالى بودن پشت سر آنان را ديد، در ميان سواركاران خود فرياد زد و آنان را به حركت فرمان داد. عكرمة بن ابى جهل نيز با گروهى به دنبال او آمد. آنان به باقىمانده تيراندازان يورش آوردند. نيروهاى قريش كه از ميدان جنگ فرار كرده بودند، بازگشت جنگاوران خود را ديدند.[۴۵] اين بار عبدالله بن جُبَير با يارانش كه كمتر از ده تن بودند مقاومت كردند تا به شهادت رسيدند.
از آنجا كه مسلمانان پراكنده شده بودند و صفوفشان از هم پاشيده بود و ارتباط خود را با فرماندهى كل از دست داده بودند، و همگى سرگرم جمعآورى غنيمت بودند، طبيعى بود كه نتوانند در برابر اين ضربه ناگهانى مقاومت كنند. بدين ترتيب هر كس تلاش مى كرد تا جان خودش را نجات دهد. خصوصا آنگاه كه يكى از مشركان قريش به هواى اين كه مصعب بن عمير، پيغمبر است، به او كه سرگرم دفاع از رسول خدا (ص) بود، حمله كرد و او را كشت، سپس فرياد برآورد كه محمّد، كشته شد. اين فرياد دروغين به مشركان قدرت و جرأت داد و مسلمانان كه نتوانستند جمع پراكنده خود را گرد آورند، و يك پارچه شوند، پا به فرار گذاشتند. در اين ميان فقط على (ع) ثابت و استوار ماند و از پيغمبر (ص) دفاع مى كرد. دشمن به رسول خدا (ص) دسترسى پيدا كرد. لب حضرت پاره شد و صورتش شكست و دو حلقه از زره در گونهاش فرو رفت و مورد هجوم سنگپرانى قريش قرار گرفت. چنان كه در گودالى كه دشمن كنده بود، افتاد.[۴۶]
فرار مسلمانان و رها کردن پیامبر(ص)
هنگامى كه مسلمانان پا به فرار گذاشتند، رسول خدا (ص) آنان را به سوى خود فرا مى خواند و مى گفت: بندگان خدا، به سوى من بياييد، بندگان خدا، به سوى من بياييد. فلانى، به سوى من بيا، فلانى، به سوى من بيا. امّا آنان از كوه بالا مى رفتند و به پشت سرشان نگاه نمى كردند. احدى به سوى حضرت نيامد، امّا تيرها از هر سو بر او مى باريد. مسلمانان فرارى تا كوه دويدند. از جمله فراريان احد، ابوبكر[۴۷]، عمر[۴۸]، طلحه بن عبیدالله[۴۹]، سعد بن ابى وقّاص[۵۰] و ديگران هستند. عثمان سه روز فرارى بود.[۵۱] رسول خدا (ص) به او فرمود: «خيلى راه رفتيد!».
دفاع امیرالمؤمنین از رسول خدا(ص)
هنگامى كه مسلمانان پا به فرار گذاشتند، رسول خدا (ص) خشمگين شد و به اطراف خود نگريست. على (ع) را در كنار خود ديد. فرمود: ترا چه شده كه به فرزندان پدرت نپيوستى؟ گفت: يا رسول اللّه، آيا پس از ايمان، كافر شويم؟ شما الگوى من هستيد.[۵۲]
پس از به شهادت رسیدن اصحاب و فرار سایرین، فوج هاى مشركين به سوى رسول خدا (ص) يورش آوردند. رسول خدا (ص) فرمود: على، اينان را از من دور كن. على (ع) به گروههاى مشركان حمله مى كرد و آنان را پراكنده مى ساخت و برخى را مى كشت، آنان سواره بودند و على (ع) پياده و چندان ضربت زد كه پراكنده شدند و باز جمع شدند و على (ع) همچنان با شمشير نبرد مى كرد. جبرئيل به پيامبر (ص) گفت: اى محمّد، اين مواسات است و فرشتگان از مواسات اين جوانمرد در شگفتند.
پيامبر (ص) فرمود: چه چيزى او را از مواسات باز مىدارد كه او از من و من از اويم. جبرئيل (ع) فرمود: من هم از شمايم. گويد: در آن شب سروشى از سوى آسمان بدون اين كه شخصى ديده شود، شنيده شد كه چند بار چنين گفت:
لا سیف الا ذوالفقار و لا فتی الا علی
چون از رسول خدا (ص) پرسيدند: اين كيست؛ فرمود: جبرئيل است.[۵۳]
آن حضرت در روز احد جراحات زيادى برداشت. انس بن مالك گفت: آن روز على (ع) را نزد رسول خدا (ص) آوردند، در حالى كه شصت و چند زخم نيزه، شمشير و تير در بدن داشت. رسول خدا (ص) بر روى زخمها دست مىكشيد و چنان التيام پيدا مى كرد كه گويى اصلا زخمى نبوده است.[۵۴]
بازگشت برخی از مسلمانان برای یاری پیامبر اسلام (ص) و پایان جنگ احد
كعب بن مالك نخستين فردى بود كه پيغمبر (ص) را شناخت. او چشمان حضرت را از زير كلاهخود ديد كه مىدرخشد، فرياد كشيد، مسلمانان، شما را بشارت باد كه رسول خدا (ص) اينجاست. حضرت او را به سكوت فرمود. سپس مسلمانان تك تك و گروه گروه به رسول خدا (ص) پيوستند. حضرت آنان را به جنگ تحريض و ترغيب مىكرد و به رغم اين كه شمارشان كم بود، جنگ نمايانى كردند، امّا صخرهنشينان همه يا بيشترشان به جنگ بازنگشتند و همچنان بر روى صخره آرام نشستند. حتى گفته مىشود، در روز احد كار بر شمارى از مردم سخت شد و از آن ترسيدند كه كفّار بر آنان چيره شوند. مردى به رفيقش گفت: من پيش فلان يهودى مىروم و به او پناهنده مىشوم و چون او به آيين يهود مىگرايم، باشد كه اگر واقعهاى رخ دهد يا حادثهاى پيش آيد، به دردم بخورد. ديگرى گفت: من نزد فلان نصرانى شام مىروم و چون او مسيحى مىشوم. پس خداوند نازل فرمود: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِياءَ.[۵۵] اى كسانى كه ايمان آوردهايد؛ يهود و نصارا را دوستان (خود) مگيريد. رسول خدا (ص) بر آن شد كه نيروهاى خود را به موقعيت نخست برگرداند تا همانند قبل، كوه احد پشت سر آنان قرار گيرد و فقط از يك جبهه با دشمن در جنگ باشند. [۵۶] دقيقا همانند نقشه نخست كه پشت به كوه، آرايش نظامى گرفته بودند. اين آرايش جديد مشركان را مرعوب كرد. آنان وقتى ديدند، مسلمانان به پايگاههاى نخست خود بازگشته و نيروهاى پراكندهشان را فراهم نموده، با روحيه بالا با نظم و آرايش جديد آماده رزم هستند، وحشت كردند كه مبادا مسلمانان دوباره بر آنان چيره شوند و همچون لحظات نخست جنگ، آنها را در هم شكنند. از اين رو ترجيح دادند كه پايان جنگ را اعلام نمايند و به سلامت عقب نشينند. در اين هنگام ابو سفيان پايان جنگ را اعلام كرد. بدين ترتيب كه بالاى كوه ايستاد و با صداى بلند گفت: اعل هبل: زنده و بلند مرتبه باد هبل. ابو سفيان مىخواست چنين وانمود كند كه اين پيروزى ظاهرى مؤيد دين و خداى او هبل است. پس رسول خدا (ص) پاسخ داد: اللّه اعلى و اجل: خداوند بلندمرتبهتر و شكوهمندتر است. ابو سفيان گفت: نعمت را تمام كرد، پيروزى در جنگ نوبتى است. امروز در مقابل روز بدر. گفت: چنين نيست كه كشتگان ما، در بهشت خواهند بود و كشتگان شما در آتش[۵۷] ابوسفیان افزود: وعده ما سال ديگر در منطقه بدر؛ و رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود تا به او پاسخ مثبت دهند.پس از آن سپاه قريش عازم مكه شد.
شهادت حمزه (سیدالشهدا) عموی پیامبر(ص) در جنگ احد
حمزه عموى پيغمبر (ص) را در روز احد، وحشى غلام جبير بن مطعم به شهادت رساند. وحشى پشت درخت يا تخته سنگى پنهان شد و در كمين حمزه نشست تا وى پس از قتل ابو نيار و سباع بن عرفطة بن عبد العزى از كنار وى عبور كند. وحشى از پشت سر حمزه آمد [۵۸] و نيزهاش را به سوى او پرتاب كرد. نيزه به ران حمزه نشست و از ميان پاهايش بيرون آمد. حمزه به سوى وحشى برگشت، امّا ضعف بر او چيره شد و بر زمين افتاد. وقتى جان داد، وحشى به سراغ حمزه رفت و نيزهاش را از بدن او بيرون كشيد. مسلمانان كه سرگرم فرار بودند، از وحشى غافل شدند. [۵۹] وحشى به اردوگاه قريش بازگشت و در آنجا توقف كرد. چه هدف ديگرى جز كشتن حمزه نداشت. هند لباس و زيور آلات خود را به او داد و وعده كرد كه در مكّه نيز ده دينار به او پاداش خواهد داد.
از جمله جنایت هایی که بر روی پیکر حضرت حمزه (سیدالشهدا) رخ داد می توان به موارد زیر اشاره کرد:
- هند بنت عتبه همسر ابوسفیان به سراغ جنازه حمزه آمد و آن را مثله كرد، بينى، گوشها و اندامهاى نرينه وى را جدا كرد و چونان دستبند و گردنبند، زيور خويش ساخت و تا مكّه همچنان بر خود داشت. ساير زنان قريش نيز همين كار را با ديگر شهداى احد انجام دادند، امّا هند افزون بر اين، شكم حمزه را شكافت و جگرش را بيرون آورد و به دندان گرفت، امّا نتوانست بجود.[۶۰] مشركان بيشتر جنازههاى شهدا را مثله کردند. مثله كردن برخى همچون عمرو بن جموح به حدى بود كه تمام اعضايش را از يكديگر جدا كرده بودند، بطورى كه شناخته نمى شد.[۶۱] تنها استثنا حنظله بود كه پدرش در شمار مشركان بوده و او آنان را از مثله كردن فرزندش باز داشت.[۶۲]
- ابو سفيان كعب نيزه خود را به كنار دهان حمزه مى زد و سخنى جسارت آميز مى گفت. حليس بن زيّان بر وى گذر كرد و كار ناپسند او را ديد و گفت: اين مرد سرور قريش است كه با پيكر بىجان عموزاده خود چنين مىكند، ابو سفيان گفت: اين كارم را نهفتهدار كه لغزشى بود[۶۳]
همچنین پس از شهادت ایشان به نکات زیر نیز می توان اشاره کرد:
- حمزه(سیدالشهدا) به هنگام شهادت پنجاه و نه سال سن داشت. پيامبر (ص) بر جنازه حمزه نماز خواند و هفت تكبير گفت. سپس ساير شهدا را مى آوردند و در كنار حمزه مى گذاشتند و حضرت بر او و حمزه نماز مى خواند تا هفتاد و دو نماز بر وى گزارده شد.
- رسول خدا (ص) در بازگشت از احد، از خانه هاى انصار گذر كرد، شنيد كه زنان انصار بر كشته هاى خود گريه مى كنند، گريست و گفت: ليكن حمزه را زنانى نيست كه بر وى گريه كنند.سعد بن معاذ يا اسيد بن حضير زنان بنى عبد الاشهل را گفت تا بروند و اوّل بر حمزه گريه كنند. سپس براى كشته هاى خود. چون رسول خدا (ص) شنيد كه بر در مسجد براى حمزه گريه مى كنند، آنان را فرمود كه بازگردند. [۶۴]
- صفيه دو لباس آورد تا حمزه را كفن كند. در كنار حمزه جنازه يك نفر انصارى را ديدند كه او هم مثله شده بود. پس زشت و به دور از حيا دانستند كه يكى را كفن كنند و ديگرى را عريان بگذارند. از اين رو قرعه زدند. لباس بزرگتر به انصارى افتاد و لباس كوتاهتر به حمزه، پاهاى حمزه را با ليف و برگ خرما پوشاندند.[۶۵]
حضور زنان مسلمان در جنگ احد
در جنگ 14 نفر از زنان انصار مهاجر حضور داشتند که وظایف مانند:سقایت،مداوای مجرومان و طبخ غذا را برعهده داشتند.[۶۶]از جمله این زنان می توان به حضرت زهرا(س)،ام ایمن ،حمنه، ام سلیم و ام عماره(نسبیه) اشاره کرد.[۶۷]
برای نمونه از حضور زنان در احد می توان به این روایت زیر اشاره کرد:
- چون پيغمبر مجروح شد، على با سپر خود براى او (حضرت) از محلى بنام مهزاس آب آورد و خون را شست ولى خون جارى مىشد و بند نمى آمد، فاطمه (دختر پيغمبر) او را در بغل كشيد و سخت گريست سپس پاره حصيرى را سوزاند و خاكستر آن را بر زخم او (حضرت او) نهاد كه خون را بند آورد[۶۸]
- امّ عمارة كه نام وى «نسيبه» است، مى گويد: من براى رسانيدن آب به سربازان اسلام در «احد» شركت كردم، تا آنجا كه ديدم نسيم فتح به جانب مسلمانان وزيد. اما چيزى نگذشت كه يك مرتبه ورق برگشت. مسلمانان شكست خورده پا به فرار گذاشتند. جان پيامبر در معرض خطر قرار گرفت، وظيفه خود ديدم تا سر حدّ مرگ، از پيامبر اسلام دفاع كنم. مشك آب را به زمين گذاشتم و با شمشيرى كه به دست آورده بودم، از حملات دشمن مى كاستم و گاهى تيراندازى مى كردم.منظره دفاع اين بانو، به قدرى براى پيامبر مايه خرسندى بود كه درباره اين بانو چنين فرمود: لمقام نسيبة بنت كعب اليوم خير من فلان و فلان؛ موقعيت اين بانوى فداكار امروز از فلانى و فلانى بالاتر است. [۶۹]
پس از جنگ احد
شمار شهدای جنگ احد
در جنگ احد هفتاد نفر از مسلمانان به شهادت رسيدند: چهار نفر از مهاجران و شصت و شش نفر از انصار[۷۰] هفتاد نفر نيز مجروح شدند. بسيارى از زنان انصار چند تن از بستگان خويش را در اين جنگ از دست داده بودند. همسر عمرو بن جموح، جنازه شوهر، فرزند و برادرش را بر روى شتر انداخته به سوى شهر مى آمد. او مىگفت: همين كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم سالم است، هر مصيبتى را سبك مىكند. شتر او كه در رفتن به سوى شهر تأمل مىكرد، وقتى به سمت احد باز گردانده شد به سرعت حركت كرده و رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آنان را در احد دفن كرد.[۷۱]رسول خدا در راه به حَمْته دختر جحش رسيد. ابتدا او را بخاطر شهادت برادرش عبد الله تسليت گفت و زن صبورى كرد. بعد بخاطر شهادت دايى او حمزه؛ آنگاه به خاطر شهادت مصعب شويش، و اين جا بود كه حَمْته فرياد كشيد و رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: شوهر براى زن منزلت ويژهاى دارد.[۷۲] بسيارى از مصيبت ديدگان همين كه سلامتى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را مى شنيدندآرام مىگرفتند، [۷۳]
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در وقت دفن مصعب كه از فرزندان اشراف مكه بود فرمود:تو را در مكه مى ديدم در حالى كه هيچ كس لباس بهتر از تو نداشت اما اكنون چنين خاك آلود در بُردى به خاك افتادهاى[۷۴]
شمارى از شهدا در همان احد مدفون شدند، تعدادى ديگر را به مدينه آورده و در بقيع دفن كردند دو نفر نيز در قباء مدفون شدند. اين كار بدون اطلاع پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بود اما وقتى حضرت از آن آگاهى يافت كه ديگر انتقال آنان به احد ناممكن بود. جنازه شهداء بيشتر دو نفر دو نفر وگاه سه نفر در يك قبر نهاده مى شد.رسول خدا (ص) مسلمانان را مى فرمود به زيارت شهداى احد برويد و بر آنان سلام كنيد. فاطمه (س)دختر رسول خدا (ص) هر دو سه روز يك بار به زيارت شهداى احد مىرفت و كنار قبر آنان مى گريست و دعا مى كرد.[۷۵]
شمار کشته های قریش در جنگ احد
در جنگ احد هجده نفر از مشركان قريش كشته شدند. [۷۶]شمار كشته هاى قريش را در اين جنگ، بيست و دو، بيست و سه [۷۷] و بيست و هشت نفر [۷۸] هم گفته اند.
امير المؤمنين على (ع) در جنگ احد، دوازده مرد را كشت.[۷۹]همچنین آن حضرت از جنگِ چند تن از اصحاب خويش ستايش كرد: على عليه السلام، سهل بن حنيف، ابودجانه، عاصم بن ثابت و حارث بن صمه.[۸۰]
جنگ احد در قرآن
ابن عوف گفته است: اگر برآنيد تا حكايت احد را بدانيد آيه يكصدوبيست به بعد سوره آل عمران را بخوانيد در آن صورت، گويى كه در احد با ما بودهايد.[۸۱]ابن اسحاق نيز مى گويد كه شصت آيه از سوره آل عمران به جنگ احد اختصاص دارد. [۸۲] شمارى از آيات به صراحت درباره وقايع احد بوده و برخى از آنها، بطور غير صريح به نكاتى كلى اشاره دارد.
پانویس
- ↑ معجم البلدان، ج 1، ص 109.
- ↑ دانشنامه حج و حرمین شریفین، مدخل کوه احد
- ↑ الروض الانف، ج 5، ص 448؛ البدایة والنهایه، ج 4، ص 9.
- ↑ المغازى، ج 1، ص 199؛ الطبقات، ج 2، ص 28.
- ↑ تاریخ طبرى، ج 2، ص 59؛ تاریخ ابنخیاط، ص 38.
- ↑ دائره المعارف بزرگ اسلامی، مدخل احد
- ↑ الصحيح من سيرة النبي الأعظم(ط-قديم) ، ج6، ص76
- ↑ الصحيح من سيرة النبي الأعظم(ط-قديم) ، ج6، ص76
- ↑ المغازى، ج 1، ص 203؛ تاریخ طبرى، ج 2، ص 59.
- ↑ المغازى، ج 1، ص 203؛ انساب الاشراف، ج 1، ص 383.
- ↑ المغازى، ج 1، ص 200؛ تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 47.
- ↑ المغازى، ج 1، ص 202؛ المنتظم، ج 2، ص 263.
- ↑ تاریخ طبرى، ج 2، ص 59؛ السیرة النبویه، ابنهشام، ج 3، ص 62.
- ↑ تاریخ طبرى، ج 2، ص 59؛ السیرة النبویه، ابنكثیر، ج 2، ص 327.
- ↑ تاريخ پيامبر اسلام ،محمد ابراهيم آيتى، انتشارات دانشگاه تهران، 1378 ش، ص 306
- ↑ : تاريخ الخميس، 1/ 430؛ المغازى، 1/ 204؛ انساب الاشراف، 1/ 314؛ سيره حلبى، 2/ 172؛ حياة محمّد، 255.
- ↑ المغازى، 1/ 205؛ شرح نهج البلاغه، 14/ 218- 219.
- ↑ الطبقات، ج 2، ص 28؛ المغازى، ج 1، ص 208.
- ↑ الكامل، ج 2، ص 150؛ تاریخ طبرى، ج 2، ص 59.
- ↑ السیرة النبویه، ابنهشام، ج 3، ص 62؛ الروض الانف، ج 5، ص 422.
- ↑ سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله، ص 458.
- ↑ الطبقات، ج 2، ص 28ـ29؛ المنتظم، ج 2، ص 263.
- ↑ ترجمه مغازی ، ص 152
- ↑ تاريخ پيامبر اسلام ،محمد ابراهيم آيتى، ص309
- ↑ السیرةالنبویه، ابنكثیر، ج 2، ص 329؛ الصحیح من سیره، ج 6، ص 106.
- ↑ سيره ابن هشام، 3/ 67- 68؛ تاريخ الخميس، 1/ 421- 422؛ سيره حلبى، 2/ 218- 219؛ تاريخ الامم و الملوك، 2/ 188- 190؛ المواهب اللدنيه، 1/ 92- 93؛ دلائل النبوه (بيهقى)، 3/ 208- 226؛ سيره ابن اسحاق، 324؛ الكامل فى التاريخ، 2/ 150؛ سيره ابن كثير، 3/ 25- 26؛ البداية و النهايه، 4/ 12- 13؛ المغازى، 1/ 208- 211، 210؛ مجمع الزوائد، 6/ 107.
- ↑ تاريخ پيامبر اسلام ،محمد ابراهيم آيتى، ص 310
- ↑ الاوائل، 1/ 183؛ الثقات، 1/ 224- 225
- ↑ تاريخ پيامبر اسلام ،محمد ابراهيم آيتى، ص 311
- ↑ وفاء الوفاء، 1/ 284- 285؛ سيره حلبى، 2/ 221؛ فتح البارى
- ↑ تاريخ الامم و الملوك، 2/ 190؛ سيره حلبى، 2/ 221
- ↑ مجمع الزوائد، 6/ 117؛ حياة الصحابة، 3/ 769؛ كنز العمّال، 3/ 135
- ↑ تاریخ طبرى، ج 2، ص 61؛ الروض الانف، ج 5، ص 426.
- ↑ المغازى، ج 1، ص 215؛ الطبقات، ج 2، ص 30.
- ↑ طبقات الكبرى، ج 2، ص 390؛ انساب الاشرف، ج 1، ص 315
- ↑ سيره مغلطاى، 49
- ↑ تاريخ الخميس، 1/ 423
- ↑ المغازى، ج 1، ص 221
- ↑ المغازى، ج 1، صص 223- 222
- ↑ تاريخ پيامبر اسلام ،محمد ابراهيم آيتى ،ص315
- ↑ شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 1، ص 80 - 81
- ↑ ترجمه الإرشاد ،ص:74
- ↑ مجمع البيان ج 2، ص 496
- ↑ لائل النبوه، بيهقى، ج 3، ص 267 ،ترجمه مغازی ص 167
- ↑ طبقات الكبرى، ج 2، ص 41؛ انساب الاشراف، ج 1، ص 318؛ المغازى، ج 1، ص 232؛
- ↑ ترجمه مغازی / ص 167-170
- ↑ منحة المعبود، 2/ 99؛ الطبقات الكبرى، 3/ 155؛ تاريخ الخميس، 1/ 431؛ كنز العمّال، 10/ 268- 269؛ حياة الصحابة، 272؛ دلائل الصدق، 2/ 359؛ سيره ابن كثير، 3/ 58؛ مستدرك حاكم،3/ 27؛ مجمع الزوائد، 6/ 112؛ حياة محمّد، 256؛ لباب الآداب، 179؛ الارشاد، 50؛ صحيح مسلم، 5/ 178؛ شرح نهج البلاغه، 13/ 293؛ العثمانيه، 339؛ الدر المنثور، 2/ 90؛ تفسير رازى، 9/ 67.
- ↑ الدر المنثور، 2/ 80؛ دلائل الصدق، 2/ 358؛ كنز العمّال، 2/ 242؛ حياة الصحابة، 3/ 497؛ كنز العمّال، 1/ 238؛ فتح القدير، 1/ 388؛ جامع البيان، 4/ 95؛ التبيان، 3/ 25- 26؛ شرح نهج البلاغه، 15/ 22- 24؛ المغازى، 2/ 609؛ غرايب القرآن، 4/ 113؛ العثمانيه، 169؛ تفسير رازى، 9/ 51.
- ↑ شرح نهج البلاغه، 13/ 293، 14/ 286؛ تاريخ الامم و الملوك، 2/ 199؛ الكامل فى التاريخ، 2/ 156؛ الثقات، 1/ 228؛ سيره ابن كثير، 3/ 68؛ تاريخ الخميس، 1/ 434؛ سيره ابن هشام، 3/ 88؛ الدر المنثور، 2/ 81؛ قاموس الرجال، 2/ 125؛ دلائل الصدق، 2/ 356؛ حياة الصحابة، 1/ 531؛ المغازى، 1/ 280؛ شرح نهج البلاغه، 14/ 286؛ تفسير القرآن العظيم، 1/ 214؛ نهج الحق، 306- 307؛ تفسير خازن، 1/ 471
- ↑ دلائل الصدق، 3/ 356؛ تاريخ الامم و الملوك، 2/ 201؛ شرح نهج البلاغه، 13/ 213؛ المغازى، 1/ 280؛ مستدرك حاكم، 3/ 26
- ↑ المغازى، ج 1، ص 237، ترجمه ارشاد، ص 73(طبری، 310ق)، ج 4، ص 145، ناشر: دار الفكر/تاريخ الطبري، ج 2، ص 69، ناشر: دار الكتب العلمية/أسد الغابة في معرفة الصحابة، ج 4، ص 63، تحقيق عادل أحمد الرفاعي، ناشر: دار إحياء التراث العربي/ السيرة النبوية، ج 3، ص 55 ؛/ المطالب العالية بزوائد المسانيد الثمانية، ج 17، ص 347، تحقيق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزيز الشتري، ناشر: دار العاصمة/ دار الغيث/ الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج 3، ص 1074، تحقيق علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل/ الوافي بالوفيات، ج 20، ص 61، تحقيق: أحمد الأرناؤوط وتركي مصطفى، ناشر: دار إحياء التراث/ البداية والنهاية، ج 4، ص 28 29،، ناشر: مكتبة المعارف)
- ↑ بحار الانوار، 20/ 95، 107؛ روضه كافى، 110.
- ↑ شرح نهج البلاغه، 14/ 250- 251؛ 13/ 293؛ الاغانى، 14/ 18، الكامل فى التاريخ، 2/ 154؛ تاريخ الامم و الملوك، 2/ 197؛ فرائد السمطين، 1/ 257؛ مجمع الزوائد، 6/ 114؛ كنز العمّال، 15/ 126؛ البداية و النهايه، 6/ 5؛ اللآلى المصنوعه، 1/ 356؛ تفسير قمى، 1/ 116؛ بحار الانوار، 20/ 54؛ الارشاد، 46؛ روضه كافى، 110؛ حياة الصحابة، 1/ 559، ربيع الابرار، 1/ 833؛ مناقب خوارزمى، 103؛ غاية المرام، 457؛ الرياض النصره، 3/ 131؛ الغدير، 2/ 59- 62.
- ↑ بحار الانوار، 20/ 23؛ مجمع البيان، 2/ 509.
- ↑ مائده (5)
- ↑ تفسير قمى، 1/ 115؛ بحار الانوار، 2/ 54.
- ↑ الثقات، 1/ 231؛ مجمع البيان، 2/ 509؛ تفسير القرآن العظيم: 1/ 413؛ تفسير قمى، 1/ 117
- ↑ البداء و التاريخ، 4/ 201.
- ↑ الارشاد، 5؛ بحار الانوار، 20/ 84.
- ↑ المغازى، 1/ 286؛ سيره حلبى، 2/ 243؛ تاريخ الخميس، 1/ 439؛ سيره ابن هشام، 3/ 97؛ المواهب اللدنيه، 1/ 97
- ↑ المغازى، ج 1، ص 267
- ↑ المغازى، ج 1، ص 274
- ↑ الكامل فى التاريخ، 2/ 160؛ سيره حلبى، 2/ 244؛ تاريخ الخميس، 1/ 239؛ تاريخ الامم و الملوك، 2/ 196؛ بحار الانوار، 20/ 97
- ↑ سيره حلبى، 2/ 254؛ تاريخ الخميس، 1/ 444؛ الكامل فى التاريخ، 2/ 176؛ تاريخ الامم و الملوك، 2/ 210؛ البداية و النهايه، 4/ 48؛ مسند احمد، 2/ 40؛ مسند ابو يعلى، 6/ 272؛ 293- 294؛ مجمع الزوائد، 6/ 120؛ الطبقات الكبرى، 3/ 1/ 10؛ سنن ابن ماجه، 3/ 95؛ مستدرك حاكم، 3/ 19؛ سيره ابن هشام، 2/ 95- 99
- ↑ تاريخ الخميس، 1/ 441- 442
- ↑ المغازى/ترجمه،متن،ص:180
- ↑ ابن اثیر ، ج 6 ص 70،
- ↑ الكامل/ترجمه،ج7،ص:177
- ↑ بن ابى الحديد مىنويسد: راوى حديث به پيامبر خيانت ورزيده زيرا صريحا نام آن دو نفر را كه پيامبر اسم آنها را برده ذكر نكرده است. ولى من گمان مىكنم، لفظ فلان و فلان كنايه از همان شخصيتهايى است كه پس از رسول خدا منصبهاى بزرگ در ميان مسلمانان پيدا كردند و راوى از نظر احترام و ترس از موقعيت، مطلب را در پرده گفته است.
- ↑ المغازى، 1/ 300؛ سيره حلبى، 2/ 255؛ تاريخ الخميس، 1/ 446
- ↑ المغازى، ج 1، ص 265؛ بسيارى از مصيبت ديدگان همين كه سلامتى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را مىشنيدندآرام مىگرفتند، نك: المغازى، ج 1، صص 292- 291
- ↑ المغازى، ج 1، ص 265؛
- ↑ نك: المغازى، ج 1، صص 292- 291
- ↑ السيرة النبويه، ابن هشام، ج 3، صص 127- 128 (در برخى آنها اختلاف و نك: دلائل النبويه، ج 3، ص 238
- ↑ المغازى، 1/ 313- 314
- ↑ مجمع البيان، 2/ 500؛ بحار الانوار، 20/ 22
- ↑ سيره مغلطاى، 50؛ تاريخ الخميس، 1/ 47
- ↑ شرح نهج البلاغه، 15/ 54.
- ↑ شرح نهج البلاغه، 15/ 54
- ↑ السيرة النبويه، ابن هشام، ج 3، ص 100؛ المغازى، ج 1، ص 249
- ↑ المغازى، ج 1، ص 319؛ انساب الاشراف، ج 1، ص 327
- ↑ . السيرة النبويه، ابن هشام، ج 3، ص 106
منابع
- لطف الله خراسانی، دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 2، صفحه 238-255.
- سيرت جاودانه / ترجمه الصحيح من سيرة النبي الأعظم،جعفر مرتضى العاملى / مترجم محمد سپهرى، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى، 1384 ش
- رسول جعفریان،سیره رسول خدا،انتشارات دلیل ما
- مغازى تاريخ جنگهاى پيامبر(ص)، محمد بن عمر واقدى (م 207)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، مركز نشر دانشگاهى، چ دوم، 1369ش.
- الكامل في التاريخ ، عز الدين أبو الحسن على بن ابى الكرم المعروف بابن الأثير (م 630)، بيروت، دار صادر - دار بيروت، 1385/1965.
- فروغ ابديت تجزيه و تحليل كاملى از زندگى پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله و سلّم، آيت الله جعفر سبحانى، بوستان كتاب ، قم، 1385
- دائره المعارف بزرگ اسلامی، مدخل احد
- تاريخ پيامبر اسلام ،محمد ابراهيم آيتى، انتشارات دانشگاه تهران، 1378 ش
- الصحيح من سيرة النبي الأعظم(ط-قديم)،جعفر مرتضى العاملى
غزوات پیامبر اکرم (ص) | ||||||
2 هجری | غزوه ودّان * غزوه بواط * غزوه عشيره * غزوه كدر * غزوه بنى قينقاع * غزوه سويق | |||||
3 هجری | غزوه بدر * غزوه غطفان * غزوه احد * غزوه حمراء الأسد | |||||
4 هجری | غزوه بنى نضير * غزوه ذات الرقاع * غزوه بدر الموعد | |||||
5 هجری | غزوه دومة الجندل * غزوه خندق یا احزاب * غزوه بنى قريظه | |||||
6 هجری | غزوه بنى لحيان * غزوه ذى قرد * غزوه بنى مصطلق * غزوه حديبيه | |||||
7 هجری | غزوه خيبر | |||||
8 هجری | غزوه فتح مكه * غزوه حنين * غزوه طائف | |||||
9 هجری | غزوه تبوك |