آمنه بنت وهب
آمنه دختر وهب بن عبدمناف مادر حضرت محمد صلی الله علیه و آله است. او از نظر نسب، حیا و ادب و پاکی از بافضيلت ترين دختران قريش بود. آمنه، در سال هفتم پس از عام الفیل، فرزندش، محمد را برای زیارت قبر پدرش، عبدالله و نیز دیدار با داییهای عبدالله که از بنینجار بودند، به مدینه برد. او در بازگشت از این سفر، در محلی به نام «ابواء» در نزدیکی مدینه درگذشت و همانجا دفن شد.
محتویات
نام و نسب
آمنه دختر وهب بن عبدمناف است و مادر بزرگوارش «بِرِّه» نام دارد. [۱] اين دو بزرگوار در نسب شريف به كلاب بن مره بن كعب بن لوي مي رسند و در واقع پدر و مادر آمنه دخترعمو و پسرعمو بوده اند.
ويژگيهای والاي آمنه
شواهد تاریخی نشان می دهد که آمنه در آن زمان، از نظر نسب و ازدواج، بافضيلت ترين دختران قريش بود».[۲] عبدالمطلب، قبل از خواستگاري از آمنه، نزد عبدالله ، آمد و چنين گفت: «پسرم، آمنه دختري است از خويشان تو و در مكه مانند او دختري نيست» و سپس فرمود: ««فواللّه ما في بنات اهل مكّة مثلها لانّها محتشمةٌ في نفسها طاهرةٌ مطهرةٌ عاقلةٌ دَيّنَةٌ؛»[۳] سوگند به عزت و جلال خداوند، كه در مكه دختري مثل او (آمنه) نيست. زيرا او با حيا و ادب است و نفسي پاكيزه دارد و عاقل و فهيم و دين باور است».
دين باوری(دَيَّنة)
پيامبر گرامي اسلام را «سيد الناس و ديان العرب» مي خواندند. علي ابن ابي طالب علیه السلام را نيز با اين وصف ستوده اند: «كان عليٌ علیه السلام ديّان هذه الامّة»[۴] برخي دين را به معناي طاعت و گروهي به معناي هر آنچه با آن بندگي خدا مي شود[۵]، مي دانند. مورخان و پژوهشگران شيعه بر اين باورند كه پدران و مادران پيامبر ايمان داشتند. آنها براي اثبات اين مطلب به سخن پيامبر صلی الله علیه و آله استناد كرده اند كه مي فرمايد: «لم يزل ينقلني اللّه من اصلاب الشامخه الي الارحام المطّهرات حتي اخرجني الي عالمكم هذا ولم يدسنني دنس الجاهلية؛[۶] خداوند همواره مرا از پشتهاي پاك به رحمهاي پاك منتقل مي ساخت تا اين كه به اين دنياي شما آمدم و هرگز به افكار و ناپاكيهاي جاهليت آلوده نشدم». از اين حديث شريف، كه با عبارات مختلف بيان شده است، پاكي وجود آمنه و طهارت فكري او ثابت مي شود. بسياري از دانشمندان اهل سنت ايمان آمنه را بيان كرده، براي اثبات اين امر از روايت زير استفاده كرده اند: «كعب الاحبار به معاويه گفت: من در هفتاد و دو كتاب خوانده ام كه فرشتگان، جز براي مريم و آمنه بنت وهب براي ولادت هيچ پيامبري به زمين نيامدند و جز براي مريم و آمنه، براي هيچ زني حجابهاي بهشتي را برپا نساختند». [۷] «واقدي» و گروهي از دانشمندان اهل سنت، پس از ذكر حديث فوق، مي گويند: خداوند متعال هرگز زن كافره را در برابر زن باايماني مانند مريم علیهاالسلام قرار نمي دهد. اگر آمنه ايمان نداشت، هرگز مقامات مريم علیهاالسلام براي او به وجود نمي آمد. زيرا بين ايمان و كفر فاصله بسيار است و هرگز اين دو جمع نمي شوند. [۸] شيخ صدوق نيز در «اعتقادات» خود مي فرمايد: «اعتقادنا في آباء النّبي انّهم مسلمون من آدم الي ابيه و اباطالب و كذا آمنة بنت وهب امّ رسول اللّه صلی الله علیه و آله(11)؛ اعتقاد ما اين است كه پدران پيامبر صلی الله علیه و آله از آدم تا عبداللّه و ابوطالب و همچنين آمنه، مادر پيامبر، مسلم بوده اند». امام صادق علیه السلام نيز مي فرمايد: جبرئيل بر پيامبر نازل شد و گفت: اعتقاد ما اين است كه پدران پيامبر صلی الله علیه و آله از آدم تا عبدالله و ابوطالب و همچنين آمنه، مادر پيامبر، مسلم بوده اند.
«يا محمد ان الله جل جلاله يقرئك السلام و يقول اني قد حرمت النار علي صلب انزلك و بطنٍ حملك و حجرٌ كفلك»[۹] ؛ اي محمد صلی الله علیه و آله، خداوند تعالي بر تو سلام فرستاد و گفت: من آتش را بر صلب و پشتي كه تو را فرود آورد و بطني كه حامل تو بود و دامني كه تو را تربيت كرد، حرام كردم». مرحوم مجلسي مي نويسد: اين خبر دلالت بر ايمان عبدالله و آمنه و ابوطالب دارد؛ زيرا خداوند آتش را بر جميع مشركان و كفار واجب كرده است و اگر اينان مؤمن نبودند، آتش بر آنان حرام نمي شد.
محجوب و باحيا (محتشمه)
ويژگي ديگر اين بانوي بزرگوار حيا و ادب اوست كه با واژه «محتشمه» در ميان عرب شناخته شده بود. در كتب لغت اين واژه را اين گونه تعريف كرده اند: «احتشام و هو افتعالٌ من الحِشمة بمعني الانقباض والاستحياء والحشمة الحياءُ والادب [۱۰] احتشام از حشمت گرفته شده است و به معناي گرفته بودن و حياداشتن است. حشمت به معناي ادب و حيا است و زيباترين صفتي است كه بانوان كريمه مي توانند داشته باشند و در سايه آن آسودگي جسمي و رواني يابند». جريان خواستگاري «فاطمه»، همسر عبدالمطلب، از آمنه و آنچه در اين مجلس به وقوع پيوست حيا و ادب اين دختر برگزيده عرب را نشان مي دهد: زماني كه همسر عبدالمطلب به منزل وهب بن عبدمناف آمد، آمنه در مقابل او ايستاد. خوش آمد گفت و مقدمش را گرامي داشت. وقتي فاطمه نيكيهاي آمنه را ديد، به مادرش گفت: «من پيشتر آمنه را ديده بودم، فكر نمي كردم چنين با حسن و كمال باشد».[۱۱] سپس با آمنه گفتگو كرد و او را فصيح ترين زن مكه يافت. آنگاه از جاي برخاست، نزد عبدالله شتافت و گفت: فرزندم، در ميان دختران عرب مانند او نديدم. من او را مي پسندم...
فرزانگی و فرهيختگي (عاقله)
فهيم بودن از صفات و ويژگيهاي اولياي الهي است. عبدالمطلب آمنه را با كلمه عاقله ستوده است. آمنه عقيله عرب، در فهم و كمال بي نظير بود. سخن اين بانوي بزرگ در هنگام مرگ، نشان دهنده ميزان خرد و درك اوست. او به فرزندش حضرت محمد صلی الله علیه و آله مي گويد: هر زنده اي مي ميرد، هر تازه اي كهنه مي شود، هر گروهي فاني مي شود و من مي ميرم؛ اما ياد من هميشه هست. من خير به جاي گذاشتم و مولود مطهري (چون تو) زادم.[۱۲]
فصاحت و بلاغت (اديبه)
از ديگر صفات دختر شايسته مكه شيريني بيان و گويايي كلام اوست. اشعار زيبايي كه از او به جاي مانده، گواه درستي اين سخن است. او خطاب به فرزندش حضرت محمد صلی الله علیه و آله چنين سرود: ان صَحَّ ما ابصرتُ في المنام فانْتَ مبعوثٌ علي الانام × من عند ذي الجلال والاكرام تبعث في الحِّل و في الحرام تُبَعثُ بالتحقيق والاسلام دين ابيك البّر ابراهام × فاللّه انهاك عن الاصنام ان لاتو اليها مع الاقوامَ.[۱۳] معناي شعر به اختصار چنين است: اگر خوابي كه ديدم درست باشد، تو بر مردم مبعوث خواهي شد. از طرف خداوندي كه داراي جلال و اكرام است. براي بيان حلال و حرام مبعوث مي شوي. براي حق گويي و اسلام كه دين پدرت ابراهيم است، برانگيخته مي شوي. پس خداوند تو را از پرستش بتها و پيروي خويشان بازداشت.
پاك و طهارت (طاهره، مطهره، عفيفه)
پاكي و طهارت آمنه بر اهل مكه پوشيد نبود. اين طهارت به مناسبتهاي مختلف در سخنان و اشعار عرب مطرح شده است. در توصيف اين بانوي كريمه عبدالمطلب آمنه را با كلمه عاقله ستوده است. چنين نوشته اند: «انّها كان وجُهها كفلقة القمر المضيئة و كانت من احسن النساء جمالاً و كمالاً و افضلهّن حسبا و نسبا[۱۴]؛ به درستي كه چهره اش (آمنه) مثل ماه نوراني بود، در زيبايي و كمال از بهترين زنان بشمار مي آمد و از نظر صفات و دودمان نيز از بهترين ها بود. او هم پاكيزگي ظاهري داشت و هم پاكي معنوي».(عفت) از صفات برجسته ديگر اين بانو ساده زيستي و دوري از جلوه هاي مادي است. به گونه اي كه پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله مي فرمايد: «انّما انا ابن امرأة من قريش تأكل القديد[۱۵]؛ همانا من فرزند زني از قريشم كه گوشت خشكيده مي خورد».
ازدواج آمنه با حضرت محمد صلی الله علیه و آله
مسعودی در اثبات الوصیه جریان ازدواج آمنه با پیامبر اسلام را چنین نقل می کند: روزى عبد اللّه به پدر خود عبد المطّلب گفت: اى پدر! من در خواب ديدم كه از مكه خارج شدم و ديدم كه دو نور از پشت من خارج گرديد، يكى از آن دو نور مشرق را فرا گرفت و ديگرى مغرب را و آن نور به كمتر از يك چشم به هم زدن در پشت من دور زد، عبد المطلب فرمود: اگر خواب تو راست باشد بهترين مردم عالم از پشت تو خارج خواهد شد.
حضرت عبد اللّه مدتى را در همين حال بود و زنان قريش را آرزوئى جز وصال آن حضرت نبود. بعد از آن تعداد هفتاد نفر از علماى يهود شام بسوى عبد اللّه حركت كردند و هم قسم شدند كه تا عبد اللّه عليه السّلام را نكشند خارج نشوند، تعداد هفتاد شمشيرى كه با زهر آب داده بودند با خود آوردند، در شب حركت ميكردند و در روز پنهان ميشدند تا اينكه در نزديكى مكه وارد شدند و در آنجا اقامت كردند.
در يكى از روزها كه حضرت عبد اللّه به تنهائى براى شكار خارج گرديد و علماى يهود آن بزرگوار را در خلوتگاهى بدست آوردند آن حضرت را محاصره كردند كه او را بكشند، وقتى كه وهب بن عبد مناف كه پدر آمنه مادر رسول خدا باشد اين منظره را مشاهده كرد حس حمايت او بجنبش افتاد و گفت: هفتاد نفر يك نفر از اهل مكه را محاصره كنند كه معين و ناصرى ندارد؟؟ من حتما او را يارى مينمايم.
آنگاه وهب بن عبد مناف از محل خود براى يارى كردن عبد اللّه حمله كرد، همينكه وهب متوجه شد مردانى را كه شباهت بمردان دنيا نداشتند ديد كه از آسمان بر زمين نازل شدند و بر علماى يهود حمله كرده آنان را قطعهقطعه كردند. موقعى كه وهب اين منظره را مشاهده كرد نزد زوجه خود مراجعت كرده او را از اين جريان خبردار نمود و گفت: برو نزد حضرت عبد المطلب و دختر خود را بآن حضرت براى پسرش عبد اللّه عرضه كن! شايد عبد اللّه عليه السّلام دختر ما را تزويج نمايد قبل از آنكه مردم ديگر بر ما سبقت بگيرند و حسرت و مصيبت بزرگ آن نصيب ما گردد.
زوجه وهب نزد حضرت عبد المطّلب آمد و دختر خود را كه آمنه باشد بر آن بزرگوار عرضه كرد. عبد المطّلب فرمود: حقا دخترى را براى پسر من معرفى كردى كه در ميان زنان غير از او كسى براى فرزند من صلاح نيست. پس عبد المطّلب عليه السّلام آمنه بنت وهب را براى حضرت عبد اللّه تزويج نمود و تعداد (100) ناقه قرمز را براى او مهريه كرد. همينكه عبد اللّه عليه السّلام زوجه خود آمنه را بخانه خود آورد زنان قريش مريض شدند و عده زيادى از زنان قريش و غير آنان از اندوه اينكه عبد اللّه با آنان ازدواج نكرد از دنيا رفتند.[۱۶]
پانویس
- ↑ رياحين الشريعه، ذبيح الله محلاتي، ج 2، ص 386.
- ↑ مادر پيامبر، دكتر بنت الشاطي، ترجمه دكتر احمد بهشتي، ص 99.
- ↑ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 15، ص 99.
- ↑ مجمع البحرين، شيخ فخرالدين طريحي، ترجمه محمود عادل، ص 79 و 78.
- ↑ منجد الطلاب، ص 231.
- ↑ رياحين الشريعه، ج 2، ص 388.
- ↑ بحارالانوار، ج 15، ص 117
- ↑ بحارالانوار، ج 15، ص 117
- ↑ بحارالانوار، ج 15، ص 117
- ↑ بحارالانوار، ج 15، ص 117
- ↑ همان، ص 100 و 99.
- ↑ رياحين الشريعه، ج 2، ص 387.
- ↑ همان.
- ↑ خصايص فاطميه، ملاباقر واعظ كجوري، ص 292.
- ↑ همان، ص 18.
- ↑ ترجمه إثبات الوصية، ص195
منابع
- ن ـ طيبي،«آمنه سلام الله علیها مادر خورشید»، فرهنگ كوثر، شماره 16، تير 1377
- مسعودى، على بن حسين، اثبات الوصية، ترجمه محمدجواد نجفى، تهران، اسلامية، 1362 ش.