تخریب مزار امام حسین علیهالسلام توسط متوکل: تفاوت بین نسخهها
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) جز (مهدی موسوی صفحهٔ تخريب مزار امام حسين عليه السلام به دست متوکل را به تخریب مزار امام حسین علیهالسلام توسط متوکل منتقل کرد) |
|||
(۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشده) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | + | [[متوکل (خلیفه عباسی)|متوکل عباسی]] از خلفای [[حکومت بنی عباس|بنی عباس]] است که با [[امام هادی]] علیه السلام معاصر بود و با آل [[ابوطالب علیه السلام|ابوطالب]] سخت دشمنی می کرد. او در مدت پانزده سال سلطنت خود، چهار مرتبه در سالهای ۲۳۳ هجری، ۲۳۶ هجری، ۲۳۷ هجری و ۲۴۷ هجری، اقدام به تخریب [[حرم امام حسین علیه السلام|قبر مطهر امام حسین]] علیه السلام نمود. در «[[مثیر الاحزان]]» آمده است: متوکل دستور داد قبر [[امام حسین]] علیه السلام را ویران کرده و خانه های اطراف قبر شریف را خراب کنند و در آن محل زراعت نمایند و او زائرین را از [[زیارت]] بازداشت و به زندان انداخت و مورد شکنجه قرار داد. | |
− | |||
− | |||
− | متوکل عباسی | ||
− | |||
− | متوکل دستور داد قبر [[امام حسین]] علیه السلام را ویران | ||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | + | ==تخریب بارگاه امام حسین در سال ۲۳۳== | |
− | + | [[کربلا]] موقعیت معنوی خود را به حد کمال حفظ کرده بود و جمعی از مسلمین و دوستان [[اهل بیت]] علیهم السلام مجاور قبر مطهر شده و احداث مسکن و بناء کرده بودند تا آن که [[متوکل (خلیفه عباسی)|متوکل]] در دومین سال سلطنت خود در ماه [[شعبان]] به سال ۲۳۳ دستور داد که قبر [[امام حسین]] علیه السلام و کلیه منازل و خانه ها را خراب کنند و در جای آن زراعت نمایند. | |
− | متوکّل پرسید: آن روز که شما را خواستم کجا بودید؟ گفت: با خانم خود به زیارت [[حج]] رفته بودیم. گفت: حالا که ماه | + | بنا به گفته [[ابوالفرج اصفهانی]]، متوکل شبی از مغنیه های شهر، کنیزی درخواست کرد که او را شراب دهد و ساز نواز کند، از سوء تصادف مغنیه صاحب کنیز، غائب بود و به [[زیارت|زیارت]] نیمه شعبان به کربلا رفته بود. متوکّل پرسید: آن روز که شما را خواستم کجا بودید؟ گفت: با خانم خود به زیارت [[حج]] رفته بودیم. گفت: حالا که ماه شعبان است، موسم حج نیست. گفت: به زیارت قبر [[امام حسین علیه السلام|حسین]] علیه السلام. |
متوکّل چنان آتش گرفت که رگهای گردنش نزدیک بود منفجر گردد، فوری صاحب او را احضار کرد و تمامی اموالش را ضبط نمود و خودش را به زندان انداخت و دستور داد قبر امام حسین علیه السلام و کلیه خانه های موجود را خراب کنند و زمین آنها را زراعت نمایند. | متوکّل چنان آتش گرفت که رگهای گردنش نزدیک بود منفجر گردد، فوری صاحب او را احضار کرد و تمامی اموالش را ضبط نمود و خودش را به زندان انداخت و دستور داد قبر امام حسین علیه السلام و کلیه خانه های موجود را خراب کنند و زمین آنها را زراعت نمایند. | ||
− | ابوالفرج می افزاید این عمل غیرانسانی در سال | + | ابوالفرج می افزاید این عمل غیرانسانی در سال ۲۳۳ هجری در [[شعبان]] به وقوع پیوست و مسلمان ها اقدام نکردند، ناچار [[ابراهیم دیزج|ابراهیم دیزج یهودی]] را مامور کرد. وی جمعی از [[یهود|یهودیان]] را برای اجرای این منظور به [[کربلا]] آورد و آنان مباشر این عمل گشتند. و دیزج حسب دستور متوکّل به ویرانی قبر و خانه ها کفایت نکرد، زمین آنها را زراعت نمود و پاسبانان دور تا دور [[نینوا]] برای منع زوار گماشت و هر که را می گرفتند، یا می کشتند یا به زندان می فرستادند.<ref>مقاتل الطالبیین: ص۲۰۳؛ تاریخ کربلا: ص ۱۹۳-۱۹۴.</ref> |
− | |||
− | و دیزج حسب دستور متوکّل به ویرانی قبر و خانه ها کفایت نکرد، زمین آنها را زراعت نمود و پاسبانان دور تا دور نینوا برای منع زوار گماشت و هر که را می | ||
− | |||
− | |||
− | + | ==تخریب قبر مطهر امام در سال ۲۳۶== | |
− | |||
− | + | بنا به گفته تاریخ نویسان معتبر [[متوکل (خلیفه عباسی)|متوکل]] در سال ۲۳۶ مجددا دستور تخریب و هدم قبور را داده، معلوم می شود که در فترت مختصری که بین تخریب اول و دوم وجود داشت، باز اعاده بناء شده است، هم نسبت به بارگاه و هم به خانه های مجاور. | |
− | + | و معلوم می شود ویرانی و تخریب سال ۲۳۶ مهمتر و شنیع تر بوده، زیرا تاریخ نویسان نامدار از قبیل [[محمد بن جریر طبری|طبری]]، [[عزالدین ابن اثیر|ابن اثیر]] و [[مسعودی]] در حوادث سال ۲۳۶ از این سانحه موحش یادی کرده اند.<ref>طبری، ابن اثیر حوادث سال ۲۳۶.</ref> این حادثه مولمه را مسعودی در «[[مروج الذهب]]» چنین بیان می کند: «در سال ۲۳۶ متوکّل به [[ابراهیم دیزج]] دستور داد که به [[کربلا]] رود و هر بنایی که هست ویران کند و هر کسی را که در آنجا ببیند، به قتل رساند یا سخت گوشمالی دهد. وی به کربلا آمد، کلنگ بدست گرفت رفت بالای سقیفه و قبّه، شروع کرد به کلنگ زدن. در این هنگام کارگرها به تخریب اقدام کردند». | |
− | + | [[ابن خلکان]] صاحب «[[وفیات الاعیان (کتاب)|وفیات الاعیان]]» و ابوالفدا مانند «مروج الذهب» در حوادث سال ۲۳۶ متفقا قضیه را نقل کرده اند و از شواهد دیگر هم برای شخص متتبع یقین حاصل می شود که در سال مذکور تخریب به وقوع پیوسته است. | |
− | + | ===ابراهیم دیزج و اعجاز قبر امام حسین=== | |
− | وی به | + | محمد بن عبدالحمید گوید: همسایه [[ابراهیم دیزج]] بودم، در مرض [[مرگ]] وی او را [[عیادت بیماران|عیادت]] کردم و رفاقت با هم داشتیم، طبیب را در بالین وی یافتم از حال بیمار پرسیدم، از من کتمان نمود. ابراهیم به پزشک اشاره می کرد که معالجه کند و او نمی دانست چه علاجی کند. پس از مدتی بیرون رفت، مجلس خلوت شد. ابراهیم گفت: به خدا! استغفار و [[توبه]] می کنم از این که به امر متوکل به تخریب قبر حسین علیه السلام اقدام کردم و شبانه با عمله و کارگر که با ایشان بیل و کلنگ بود، خارج شدیم و به غلامان و یاران خود رسیدیم به آنان گفتم: کارگر برای ویرانی قبر حسین آماده کنید. |
− | + | در نتیجه خستگی راه خستگی راه خوابی مرا گرفت. ناگاه دیدم غلامان مرا بیدار کردند و غوغایی شنیدم، گفتم: چه خبر است؟ گفتند: در اطراف قبر حسین علیه السلام جماعتی هستند ما را تیراندازی می کنند. فوری به تحقیق پرداختم، دیدم حقیقت است. در این پیش آمد که شب ۱۳ [[رجب]] بود دستور تیراندازی دادم ولی هرچه از ما تیر خالی می شد، به خود تیرانداز برمی گردید. این ماجرا مرا به وحشت انداخت و تب و لرز مرا درگرفت و از قبر دور شدم و تصمیم گرفتم دیگر به قبر حسین علیه السلام اهانت نکنم تا متوکّل مرا بکشد. | |
− | + | ابوبرزه گوید: به وی گفتم: خداوند شر او را از تو دفع کرده، دیشب پسرش [[منتصر]] او را به قتل رسانیده است. ابوبرزه گوید: ابراهیم گفت: از آن شب به جسم من دردی رسیده، امید زندگی را از من سلب کرده و همان شب مرد.<ref>بحارالانوار: ج۴۵، ص۳۹۵.</ref> | |
− | + | ==تخریب مزار امام در سال ۲۳۷== | |
− | + | باز مسلمان ها و دوستان [[اهل بیت]] علیهم السلام ساکت ننشستند، از جان و مال گذاشتند و به [[زیارت]] قبر پسر [[پیامبر]] صلی الله علیه و آله شتافتند. این جریان به متوکّل مخابره گردید، بسیار ناراحت شد، ضمیر شیطانی او آتش گرفت، مجددا به سال ۲۳۷ دستور ویران کردن آن را داد. | |
− | + | تاریخ نویسان معتبر مانند تاج الدین بن علیا<ref>تاج الدین معروف به «ابن ساعی» خازن کتابخانه منتصر خلیفه ۳۶ عباسی ۶۲۳ ۶۴۰ بوده، در علم تاریخ تبحر کامل داشت تالیفات زیادی دارد به نام «اخبار الحلّاج»، «اخبار الخلفاء»، «اخبار الربط»، «اخبار قضاة بغداد»، «خبار الوزراء» و غیره به سال ۶۷۴ وفات یافته است. ریحانة الادب: ج۵، ص۳۶۵.</ref> در کتاب «اخبار الخلفاء» و قرمانی<ref>احمد بن یوسف قرمانی صاحب «تاریخ اخبارالدول و آثارالاول» سال ۱۰۱۹ در دمشق فوت کرده و در مقبره فرادیس مدفون گردید. ریحانة الادب: ج۳، ص۲۸۸.</ref> در «اخبار الدول» برآنند که: متوکل دستور داد به سال ۲۳۷ [[قبر امام حسین علیه السلام|قبر امام حسین]] علیه السلام و خانه های مجاور را خراب کنند و از رفت و آمد مردم جلوگیری نمایند و تکرار این عمل فجیع در فاصله های کم چنان دلها را جریحه دار و موجب تنفر و انزجار مسلمین گردید که طبقات مختلف بغداد در مساجد، دیوارها، کوچه ها، بازارها و معابر و مجامع عمومی فحش و ناسزا بر متوکل نوشتند و شعرا در هجوم و توبیخ متوکل شعر سرودند. | |
+ | علی بن عباس مشهور به «[[ابن رومی|ابن الرّومی]]» که از شعرای نامی محسوب است و [[معتضد (خلیفه عباسی)|معتضد]] شانزدهمین خلیفه عباسی از ترس هجو، او را مسموم نمود و در سال ۲۸۳ درگذشت، در هجو متوکّل اشعار ذیل را سروده است: | ||
{{بیت|امامک فانظر اءیّ نهجیک تنهج|طریقان شتّی مستقیم و اءعوج}} | {{بیت|امامک فانظر اءیّ نهجیک تنهج|طریقان شتّی مستقیم و اءعوج}} | ||
{{بیت|و قد اءلجمتکم خیفة القتل منکم|و فی القوم حاجّ فی الحیازیم حوّج}} | {{بیت|و قد اءلجمتکم خیفة القتل منکم|و فی القوم حاجّ فی الحیازیم حوّج}} | ||
{{بیت|ولم تقنعوا حتّی استثارت قبورهم|کلابکم منها بهیم و دیزج}} | {{بیت|ولم تقنعوا حتّی استثارت قبورهم|کلابکم منها بهیم و دیزج}} | ||
− | ابوالحسن علی بن محمد بن نصر بن منصور بن بسّام بغدادی معروف به «ابن بسام» از اعیان شعرای قرن سوم متوفی | + | ابوالحسن علی بن محمد بن نصر بن منصور بن بسّام بغدادی معروف به «ابن بسام» از اعیان شعرای قرن سوم متوفی ۳۰۲ به هجوگویی معروف بود و کسی از امیر و وزیر و برنا و پیر از آسیب زبان وی ایمن نبود. او اشعار ذیل را در هجو متوکل سروده: |
− | |||
− | اشعار ذیل را در هجو متوکل سروده: | ||
− | |||
{{بیت|تالله ان کانت امیّة قد اءتت|قتل ابن بنت نبیّها مظلوما}} | {{بیت|تالله ان کانت امیّة قد اءتت|قتل ابن بنت نبیّها مظلوما}} | ||
{{بیت|فلقد اءتاه بنواءبیه بمثله|هذا لعمرک قبره مهدوما}} | {{بیت|فلقد اءتاه بنواءبیه بمثله|هذا لعمرک قبره مهدوما}} | ||
− | {{بیت|اءسفوا علی اءن لایکونوا شارکوا|فی قتله فتعره رمیما<ref>ریحانة الادب: | + | {{بیت|اءسفوا علی اءن لایکونوا شارکوا|فی قتله فتعره رمیما<ref>ریحانة الادب: ج۱، ص۱۶۱.</ref>}} |
تظاهرات ضد عباسی به جایی رسید که این مرتبه نتوانست به منظور شوم خود که مانند گذشته ها دستهای گناهکارش مرتکب شده بود، انجام دهد. | تظاهرات ضد عباسی به جایی رسید که این مرتبه نتوانست به منظور شوم خود که مانند گذشته ها دستهای گناهکارش مرتکب شده بود، انجام دهد. | ||
− | از جهتی هم ساکنین [[کربلا]] در مقابل مامون عکس العمل نشان داده و مانع شدند، به طوری که [[شیخ طوسی]] | + | از جهتی هم ساکنین [[کربلا]] در مقابل مامون عکس العمل نشان داده و مانع شدند، به طوری که [[شیخ طوسی]] از قاسم بن احمد بن معمرالاسدی که از علمای سیره و مقیم [[کوفه]] است نقل می کند که وی می گوید: هنگامی که متوکل در سال ۲۳۷ هجری یک تیپ از سپاه خود را برای تخریب قبر [[امام حسین]] علیه السلام و قدغن کردن زوار به نینوا اعزام کرد و سپاه به [[نینوا]] رسید، آنان شروع به عملیات خود کردند. یک مرتبه اهل [[عراق]] ریختند و جلوگیری نمودند و گفتند: اگر همه ما را بکشید ما از [[زیارت]] امام حسین علیه السلام دست بردار نخواهیم شد. |
− | |||
− | یک مرتبه اهل [[عراق]] ریختند و جلوگیری نمودند و گفتند: اگر همه ما را بکشید ما از [[زیارت]] امام حسین علیه السلام دست بردار نخواهیم شد | ||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | + | وقتی دیدند که اگر برخلاف گفته آنان رفتار شود، همه شان جان به کف حاضر به مرگ هستند و جریان را به متوکل گزارش نمودند. متوکّل به فرمانده آنها نوشت: کاری نداشته باش و به سوی [[کوفه]] عزیمت کن و چنان تصور کن که برای اصلاح امور آنان آمده ای. به امر متوکل سرتیب به [[بغداد]] برگشت.<ref>امالی شیخ طوسی: ص ۲۰۹. تظلم الزهرا علیهاالسلام: ص۲۱۷.</ref> معلوم می شود در ظرف مختصر و فرصت ناچیز اعاده بناء با سرعت هر چه تمامتر انجام گردیده اما بانیان که بوده؟ باید بگوییم خود اهل سواد و ساکنین نینوا بوده اند. | |
− | + | و هرچه متوکّل درباره قبر فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله تحقیر و توهین و تخریب نموده، مسلمین به اعمال ضد عباسی دست می زدند. بدیهی است مسلمانانی که به زیارت قبر امام حسین علیه السلام می آمدند یک زمین خالی ویران را که زیارت نمی کردند، طبعا قبر را فوری تعمیر کرده و به زیارت می پرداختند. | |
− | از | + | از روایت «[[الأمالی شیخ صدوق (کتاب)|امالی]]» معلوم می شود که حکومت متوکل در نتیجه تکرار اعمال شوم خود رو به ضعف گذاشته و عظمت و قدرت خود را از دست داده و به حدی موهون و منفور شده بود که مردم متمرّد شده و در مقابل سپاه او دست به تظاهر زده و تهدیدشان می کردند و متوکّل از انقلاب آنها به وحشت افتاد و فرمانده سپاه را برگردانید. |
− | + | ===سفر زید مجنون از مصر به کربلا=== | |
− | زید | + | فضاحت اعمال متوکل نسبت به قبور [[کربلا]] به همه بلاد پخش گردید تا به آفریقا رسید. زید مجنون که یک فرد عالم فاضل و ادیب بود و در [[مصر]] اقامت داشت، شنید که متوکّل با کمال وقاحت دستور داده که قبر [[امام حسین]] علیه السلام را خراب کرده و جای آن را زراعت نمایند و آثار آن را از بین ببرند و آب را از [[نهر علقمه|نهر علقم]] بر آن جاری سازند و مردم را از [[زیارت|زیارت]] بازدارند. |
− | |||
− | |||
+ | از این خبر ناگوار بسیار ناراحت شد و حزن شدید به وی رخ داد، به طوری که حادثه کربلا را به وی تازه کرد. مصر را با پای پیاده به قصد [[زیارت]] امام حسین علیه السلام ترک گفت. صحراها، بیابان ها، کوه و دره ها را پیمود تا به کوفه رسید و با بهلول عالم ملاقات نمود. به اتفاق هم به سال ۲۳۷ هجری به قصد زیارت امام حسین علیه السلام از کوفه بیرون شدند و از دست هم گرفتند تا نینوا رسیدند. ناگاه دیدند آب را که به قبر می بندند، آب دور تا دور قبر - در یک حد معینی - می ایستد و قطره ای به طرف قبر نمی رسد و گاوهای شیاری به نزدیک نمی روند. زید به بهلول نگاه کرد و این [[آیه]] را تلاوت نمود: {{متن قرآن|«یرِیدُونَ لِیطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کرِهَ الْکافِرُونَ»}}. سپس اشعار بسّامی را خواند: | ||
{{بیت|تالله اذا کانت بنو امیّة قد اءتت|قتل ابن بنت نبیّها مظلوما}} | {{بیت|تالله اذا کانت بنو امیّة قد اءتت|قتل ابن بنت نبیّها مظلوما}} | ||
− | مردی که سالها بود در آنجا مامور کشت و زراعت بود، پیش زید آمد و گفت: تو از کجا آمده ای؟ زید جواب داد: از مصر. کشاورز گفت: برای چه آمده ای؟ من بسیار وحشت دارم که تو را بکشند. زید سخت گریه کرد و گفت: شنیدم که قبر فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله را خراب کرده، کشت کاری می کنند | + | مردی که سالها بود در آنجا مامور کشت و زراعت بود، پیش زید آمد و گفت: تو از کجا آمده ای؟ زید جواب داد: از مصر. کشاورز گفت: برای چه آمده ای؟ من بسیار وحشت دارم که تو را بکشند. زید سخت گریه کرد و گفت: شنیدم که قبر فرزند [[پیامبر]] صلی الله علیه و آله را خراب کرده، کشت کاری می کنند. |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | + | در این هنگام مرد کشاورز خود را به قدمهای زید انداخت و می بوسید و می گفت: پدر و مادرم به قربانت! از لحظه ای که تو را دیده ام قلب من نورانی شده و من خدا را شاهد می گیرم. سالها است که من در این سرزمین کشت کاری می کنم. هر وقت آب بر قبر امام حسین علیه السلام بستم آب می ایستاد و بالای هم می زد و حیران می ماند<ref>از این رو بعدها محدوده قبر مطهر امام «حائر» نامیده شد.</ref> و دور می زد، قطره ای به قبر مطهر نزدیک نمی گردید و من گویا تا به حال مست بودم به برکت قدم های تو بیدار شدم. | |
− | زید | + | زید سخنان مرد کشاورز را شنید، هر دو اشک ریختند. وی گفت: من الآن به شهر [[سامرا|سامرّا]] پیش متوکل می روم و حقایق را به وی کشف می کنم، خواه مرا بکشد یا آزاد کند. زید گفت: من هم با تو می روم. هر دو با هم پیش متوکل آمدند، مرد کشاورز قضیه را گفت، متوکّل چنان خشمش گرفت و دستور داد مرد زارع را کشتند و طناب به پایش بستند در کوچه و بازار به رویش می کشیدند، سپس به دار آویختند. |
− | در این هنگام دید جنازه ای را می آورند، مردم او را نوحه سرایی می کنند و اضطراب شدید حکمفرما است، زید پرسید: این مرده کیست که این قدر پرچم سیاه بدست مردم است و دسته جات زیاد او را تشییع می کنند. گفتند: کنیز حبشیه متوکّل است، نام وی ریحانه است و بسیار مورد علاقه متوکل بود. او را در مقبره متوکل دفن کردند، فرش انداختند و عطر پاشیدند و قبه عالی بر او برپا کردند. | + | زید مجنون روزها به انتظار نشست تا مرد کشاورز را از دار پایین آوردند و به مزبله انداختند و زید آمد، جنازه او را بغل گرفت، به دجله برد، غسل داد و کفن کرد و [[نماز]] خواند و به خاک سپرد و سه روز کنار قبرش نشست و تلاوت [[قرآن]] نمود. در این هنگام دید جنازه ای را می آورند، مردم او را نوحه سرایی می کنند و اضطراب شدید حکمفرما است، زید پرسید: این مرده کیست که این قدر پرچم سیاه بدست مردم است و دسته جات زیاد او را [[تشییع جنازه|تشییع]] می کنند. گفتند: کنیز حبشیه متوکّل است، نام وی ریحانه است و بسیار مورد علاقه متوکل بود. او را در مقبره متوکل دفن کردند، فرش انداختند و عطر پاشیدند و قبه عالی بر او برپا کردند. |
زید مجنون وقتی این ها را دید، خاک بر سر خود ریخت و داشت می نالید و می گفت: قبر پسر پیامبر صلی الله علیه و آله را ویران می کنند، برای یک کنیز زنازاده قبه و بارگاه بنا می کنند. آنقدر می گریست که مردم به حال او رقّت می کردند، روزی اشعار زیر را سرود، سپس نوشت و به یکی از درباریان داد. | زید مجنون وقتی این ها را دید، خاک بر سر خود ریخت و داشت می نالید و می گفت: قبر پسر پیامبر صلی الله علیه و آله را ویران می کنند، برای یک کنیز زنازاده قبه و بارگاه بنا می کنند. آنقدر می گریست که مردم به حال او رقّت می کردند، روزی اشعار زیر را سرود، سپس نوشت و به یکی از درباریان داد. | ||
+ | {{بیت|أیحرث بالطّف قبر الحسین|و یعمر قبر بنی الزّانیة ...}} | ||
− | + | همین که اشعار پیش متوکل خوانده شد، غیظ و غضبش جوش کرد و زید را احضار نمود. وی سخنانی در توبیخ و وعظ متوکّل گفت، او را بیش از هر چیز ناراحت کرد به طوری که دستور قتل زید را داد. در همین لحظه از [[حضرت علی]] علیه السلام پرسید و منظوری غیر از تحقیر نداشت. | |
− | |||
− | همین که اشعار پیش متوکل خوانده شد، غیظ و غضبش جوش کرد و زید را احضار نمود. وی سخنانی در توبیخ و وعظ متوکّل گفت، او را بیش از هر چیز ناراحت کرد به طوری که دستور قتل زید را داد. در همین لحظه از حضرت علی علیه السلام پرسید و منظوری غیر از تحقیر نداشت. | ||
زید گفت: به خدایم سوگند! فضل او را انکار نمی کند مگر کافر شکاک و دشمن نمی شود با علی مگر منافق و دروغگو. آنگاه از فضائل علی علیه السلام آنقدر سخن گفت که متوکل دستور داد او را به زندان بردند. وقتی که شب تاریکی خود را گسترانید، مردی که دیده نمی شد پیش متوکّل آمد با پای خود او را زد و گفت: زید را آزاد کن و الا هلاکت می کنم. | زید گفت: به خدایم سوگند! فضل او را انکار نمی کند مگر کافر شکاک و دشمن نمی شود با علی مگر منافق و دروغگو. آنگاه از فضائل علی علیه السلام آنقدر سخن گفت که متوکل دستور داد او را به زندان بردند. وقتی که شب تاریکی خود را گسترانید، مردی که دیده نمی شد پیش متوکّل آمد با پای خود او را زد و گفت: زید را آزاد کن و الا هلاکت می کنم. | ||
− | متوکّل وحشت زده برخاست خود به زندان آمد و زید را آزاد ساخت و خلعت مورد پسندی به وی داد و گفت: هر چه از من می خواهی دریغ نخواهد شد. زید گفت: من از تو فقط تعمیر | + | متوکّل وحشت زده برخاست خود به زندان آمد و زید را آزاد ساخت و خلعت مورد پسندی به وی داد و گفت: هر چه از من می خواهی دریغ نخواهد شد. زید گفت: من از تو فقط تعمیر [[قبر امام حسین علیه السلام|قبر امام حسین]] علیه السلام و عدم تعرض به زوّار او را می خواهم. متوکّل قبول نمود و زید شاد از نزد او بیرون شد و شهرها را می گشت و اعلان می کرد: هر کس اراده زیارت امام حسین علیه السلام را دارد بدون وحشت برود. |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | + | بعد از این، ده سال قبر حسین علیه السلام از اعمال متوکل بدکار محفوظ ماند و مردم بدون هراس به سوی [[کربلا]] برای [[زیارت]] می آمدند.<ref>بحارالانوار: ج۴۵، ص۴۰۴.</ref> | |
− | قبر | + | ==تخریب قبر مطهر امام در سال ۲۴۷== |
− | + | قبر و بارگاه مطهر [[امام حسین]] علیه السلام تا سال ۲۴۷ هجری از دست جنایتکار [[متوکل (خلیفه عباسی)|متوکل]] مصون بود، در همان سال وقتی آن ملعون شنید که مردم [[عراق]] و [[کوفه]] و از شهرهای دور در [[کربلا]] اجتماع می کنند، در نتیجه بازار با عظمتی در آنجا تشکیل یافته است، سپاهی برای تخریب قبر مطهر اعزام کرد که از زیارت قبر مبارک شدیدا مانع باشند.<ref>بحارالانوار: ج۴۵، ص۳۹۷.</ref> | |
− | |||
− | |||
+ | عبدالله بن رابیه می گوید: به سال ۲۴۷ هجری به [[حج]] رفتم و از [[مکه]] به عراق آمدم، اول به زیارت قبر علی علیه السلام شتافتم و از ترس متوکّل این عمل را شبانه به جا آوردم، سپس به کربلا رفتم دیدم قبر امام حسین علیه السلام را خراب کرده اند و با چشم خود دیدم که شیارکننده ها شیار می کنند، وقتی که گاوها به قبر می رسند حیران می مانند و هرچه آنها را با چوب می زنند فائده نمی بخشد و قدمی به طرف قبر برنمی دارند و زیارت برای ما ممکن نشد، مایوس به بغداد برگشتم و اشعار بسّامی را می خواندم: | ||
{{بیت|تالله اذا کانت بنو امیّة قد اءتت|قتل ابن بنت نبیّها مظلوما}} | {{بیت|تالله اذا کانت بنو امیّة قد اءتت|قتل ابن بنت نبیّها مظلوما}} | ||
{{بیت|فلقد اءتاک بنو اءبیه بمثله|هذا لعمرک قبره مهدوما}} | {{بیت|فلقد اءتاک بنو اءبیه بمثله|هذا لعمرک قبره مهدوما}} | ||
{{بیت|اءسفوا علی اءن لایکونوا شارکوا|فی قتله فتعره رمیما}} | {{بیت|اءسفوا علی اءن لایکونوا شارکوا|فی قتله فتعره رمیما}} | ||
− | وقتی که بغداد رسیدم ناگهان صدایی به گوشم رسید که می گوید: متوکل به درک رفت. خوشحال شدم گفتم: | + | وقتی که بغداد رسیدم ناگهان صدایی به گوشم رسید که می گوید: متوکل به درک رفت. خوشحال شدم گفتم: خدا، امشب مقابل آن شب است.<ref>بحارالانوار: ج۴۵، ص۳۹۸.</ref> معلوم شد متوکّل شب چهارشنبه سوم [[شوال]] ۲۴۷ هجری به دستور پسرش [[منتصر|منتصر عباسی]] با شمشیرهای غلامان ترک به قتل رسید. |
− | |||
− | معلوم شد شب چهارشنبه سوم [[شوال]] | ||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | + | ابی سالم گوید: متوکّل، به وزیر خود فتح بن خاقان دستور داد که [[امام هادی علیه السلام|امام هادی]] علیه السلام را آزار دهد و ناسزا گوید، فتح دستور او را اجرا کرد. آن حضرت فرمود: به او بگو: «تمتّعوا فی دارِکم ثلاثةَ ایّام».<ref>سوره هود، ۶۵.</ref> فتح این سخن را به متوکل رسانید. متوکل گفت: بعد از سه روز او را خواهم کشت! اما روز سوم خود متوکّل را کشتند. | |
− | |||
+ | منتصر پس از قتل پدر بی درنگ [[حرم امام حسین علیه السلام|قبر امام حسین]] علیه السلام را تعمیر نمود، بلکه از نو بنای باعظمتی احداث کرد و برای بارگاه حسینی مناره ای برای راهنمایی زوار از راه دور بنا کرد و مردم را در [[زیارت]] آن حضرت آزاد گذاشت و برای [[سادات]] علوی بسیار تعظیم و تکریم نمود و [[فدک]] را به اولاد [[امام حسن]] و [[امام حسین]] علیهماالسلام برگردانید و کلیه [[وقف|اوقاف]] آل علی را به دستشان سپرد. | ||
+ | وی قبر [[امام علی علیه السلام|علی بن ابی طالب]] علیه السلام را هم عمارت نمود.<ref>مناقب ابن شهر آشوب: ج۲، ص۱۹۰.</ref> بنا به گفته عمادزاده: بنای منتصر شامل قبّه، بارگاه، مسجد و صحن بوده است.<ref>جغرافیائی کربلا: ص۱۳۴.</ref> | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
− | <references/> | + | <references /> |
− | |||
==منابع== | ==منابع== | ||
− | على ربانى خلخالى، کتاب چهره هاى درخشان سامرا، حضرت امام هادى و امام | + | *على ربانى خلخالى، کتاب چهره هاى درخشان سامرا، حضرت امام هادى و امام عسکرى علیهماالسلام. |
− | + | {{شناختنامه امام حسین (ع)}} | |
[[رده:حرم امام حسین علیه السلام]] | [[رده:حرم امام حسین علیه السلام]] | ||
{{الگو:واقعه عاشورا}} | {{الگو:واقعه عاشورا}} |
نسخهٔ کنونی تا ۶ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۳۱
متوکل عباسی از خلفای بنی عباس است که با امام هادی علیه السلام معاصر بود و با آل ابوطالب سخت دشمنی می کرد. او در مدت پانزده سال سلطنت خود، چهار مرتبه در سالهای ۲۳۳ هجری، ۲۳۶ هجری، ۲۳۷ هجری و ۲۴۷ هجری، اقدام به تخریب قبر مطهر امام حسین علیه السلام نمود. در «مثیر الاحزان» آمده است: متوکل دستور داد قبر امام حسین علیه السلام را ویران کرده و خانه های اطراف قبر شریف را خراب کنند و در آن محل زراعت نمایند و او زائرین را از زیارت بازداشت و به زندان انداخت و مورد شکنجه قرار داد.
محتویات
تخریب بارگاه امام حسین در سال ۲۳۳
کربلا موقعیت معنوی خود را به حد کمال حفظ کرده بود و جمعی از مسلمین و دوستان اهل بیت علیهم السلام مجاور قبر مطهر شده و احداث مسکن و بناء کرده بودند تا آن که متوکل در دومین سال سلطنت خود در ماه شعبان به سال ۲۳۳ دستور داد که قبر امام حسین علیه السلام و کلیه منازل و خانه ها را خراب کنند و در جای آن زراعت نمایند.
بنا به گفته ابوالفرج اصفهانی، متوکل شبی از مغنیه های شهر، کنیزی درخواست کرد که او را شراب دهد و ساز نواز کند، از سوء تصادف مغنیه صاحب کنیز، غائب بود و به زیارت نیمه شعبان به کربلا رفته بود. متوکّل پرسید: آن روز که شما را خواستم کجا بودید؟ گفت: با خانم خود به زیارت حج رفته بودیم. گفت: حالا که ماه شعبان است، موسم حج نیست. گفت: به زیارت قبر حسین علیه السلام.
متوکّل چنان آتش گرفت که رگهای گردنش نزدیک بود منفجر گردد، فوری صاحب او را احضار کرد و تمامی اموالش را ضبط نمود و خودش را به زندان انداخت و دستور داد قبر امام حسین علیه السلام و کلیه خانه های موجود را خراب کنند و زمین آنها را زراعت نمایند.
ابوالفرج می افزاید این عمل غیرانسانی در سال ۲۳۳ هجری در شعبان به وقوع پیوست و مسلمان ها اقدام نکردند، ناچار ابراهیم دیزج یهودی را مامور کرد. وی جمعی از یهودیان را برای اجرای این منظور به کربلا آورد و آنان مباشر این عمل گشتند. و دیزج حسب دستور متوکّل به ویرانی قبر و خانه ها کفایت نکرد، زمین آنها را زراعت نمود و پاسبانان دور تا دور نینوا برای منع زوار گماشت و هر که را می گرفتند، یا می کشتند یا به زندان می فرستادند.[۱]
تخریب قبر مطهر امام در سال ۲۳۶
بنا به گفته تاریخ نویسان معتبر متوکل در سال ۲۳۶ مجددا دستور تخریب و هدم قبور را داده، معلوم می شود که در فترت مختصری که بین تخریب اول و دوم وجود داشت، باز اعاده بناء شده است، هم نسبت به بارگاه و هم به خانه های مجاور.
و معلوم می شود ویرانی و تخریب سال ۲۳۶ مهمتر و شنیع تر بوده، زیرا تاریخ نویسان نامدار از قبیل طبری، ابن اثیر و مسعودی در حوادث سال ۲۳۶ از این سانحه موحش یادی کرده اند.[۲] این حادثه مولمه را مسعودی در «مروج الذهب» چنین بیان می کند: «در سال ۲۳۶ متوکّل به ابراهیم دیزج دستور داد که به کربلا رود و هر بنایی که هست ویران کند و هر کسی را که در آنجا ببیند، به قتل رساند یا سخت گوشمالی دهد. وی به کربلا آمد، کلنگ بدست گرفت رفت بالای سقیفه و قبّه، شروع کرد به کلنگ زدن. در این هنگام کارگرها به تخریب اقدام کردند».
ابن خلکان صاحب «وفیات الاعیان» و ابوالفدا مانند «مروج الذهب» در حوادث سال ۲۳۶ متفقا قضیه را نقل کرده اند و از شواهد دیگر هم برای شخص متتبع یقین حاصل می شود که در سال مذکور تخریب به وقوع پیوسته است.
ابراهیم دیزج و اعجاز قبر امام حسین
محمد بن عبدالحمید گوید: همسایه ابراهیم دیزج بودم، در مرض مرگ وی او را عیادت کردم و رفاقت با هم داشتیم، طبیب را در بالین وی یافتم از حال بیمار پرسیدم، از من کتمان نمود. ابراهیم به پزشک اشاره می کرد که معالجه کند و او نمی دانست چه علاجی کند. پس از مدتی بیرون رفت، مجلس خلوت شد. ابراهیم گفت: به خدا! استغفار و توبه می کنم از این که به امر متوکل به تخریب قبر حسین علیه السلام اقدام کردم و شبانه با عمله و کارگر که با ایشان بیل و کلنگ بود، خارج شدیم و به غلامان و یاران خود رسیدیم به آنان گفتم: کارگر برای ویرانی قبر حسین آماده کنید.
در نتیجه خستگی راه خستگی راه خوابی مرا گرفت. ناگاه دیدم غلامان مرا بیدار کردند و غوغایی شنیدم، گفتم: چه خبر است؟ گفتند: در اطراف قبر حسین علیه السلام جماعتی هستند ما را تیراندازی می کنند. فوری به تحقیق پرداختم، دیدم حقیقت است. در این پیش آمد که شب ۱۳ رجب بود دستور تیراندازی دادم ولی هرچه از ما تیر خالی می شد، به خود تیرانداز برمی گردید. این ماجرا مرا به وحشت انداخت و تب و لرز مرا درگرفت و از قبر دور شدم و تصمیم گرفتم دیگر به قبر حسین علیه السلام اهانت نکنم تا متوکّل مرا بکشد.
ابوبرزه گوید: به وی گفتم: خداوند شر او را از تو دفع کرده، دیشب پسرش منتصر او را به قتل رسانیده است. ابوبرزه گوید: ابراهیم گفت: از آن شب به جسم من دردی رسیده، امید زندگی را از من سلب کرده و همان شب مرد.[۳]
تخریب مزار امام در سال ۲۳۷
باز مسلمان ها و دوستان اهل بیت علیهم السلام ساکت ننشستند، از جان و مال گذاشتند و به زیارت قبر پسر پیامبر صلی الله علیه و آله شتافتند. این جریان به متوکّل مخابره گردید، بسیار ناراحت شد، ضمیر شیطانی او آتش گرفت، مجددا به سال ۲۳۷ دستور ویران کردن آن را داد.
تاریخ نویسان معتبر مانند تاج الدین بن علیا[۴] در کتاب «اخبار الخلفاء» و قرمانی[۵] در «اخبار الدول» برآنند که: متوکل دستور داد به سال ۲۳۷ قبر امام حسین علیه السلام و خانه های مجاور را خراب کنند و از رفت و آمد مردم جلوگیری نمایند و تکرار این عمل فجیع در فاصله های کم چنان دلها را جریحه دار و موجب تنفر و انزجار مسلمین گردید که طبقات مختلف بغداد در مساجد، دیوارها، کوچه ها، بازارها و معابر و مجامع عمومی فحش و ناسزا بر متوکل نوشتند و شعرا در هجوم و توبیخ متوکل شعر سرودند.
علی بن عباس مشهور به «ابن الرّومی» که از شعرای نامی محسوب است و معتضد شانزدهمین خلیفه عباسی از ترس هجو، او را مسموم نمود و در سال ۲۸۳ درگذشت، در هجو متوکّل اشعار ذیل را سروده است:
امامک فانظر اءیّ نهجیک تنهج طریقان شتّی مستقیم و اءعوج
و قد اءلجمتکم خیفة القتل منکم و فی القوم حاجّ فی الحیازیم حوّج
ولم تقنعوا حتّی استثارت قبورهم کلابکم منها بهیم و دیزج
ابوالحسن علی بن محمد بن نصر بن منصور بن بسّام بغدادی معروف به «ابن بسام» از اعیان شعرای قرن سوم متوفی ۳۰۲ به هجوگویی معروف بود و کسی از امیر و وزیر و برنا و پیر از آسیب زبان وی ایمن نبود. او اشعار ذیل را در هجو متوکل سروده:
تالله ان کانت امیّة قد اءتت قتل ابن بنت نبیّها مظلوما
فلقد اءتاه بنواءبیه بمثله هذا لعمرک قبره مهدوما
اءسفوا علی اءن لایکونوا شارکوا فی قتله فتعره رمیما[۶]
تظاهرات ضد عباسی به جایی رسید که این مرتبه نتوانست به منظور شوم خود که مانند گذشته ها دستهای گناهکارش مرتکب شده بود، انجام دهد.
از جهتی هم ساکنین کربلا در مقابل مامون عکس العمل نشان داده و مانع شدند، به طوری که شیخ طوسی از قاسم بن احمد بن معمرالاسدی که از علمای سیره و مقیم کوفه است نقل می کند که وی می گوید: هنگامی که متوکل در سال ۲۳۷ هجری یک تیپ از سپاه خود را برای تخریب قبر امام حسین علیه السلام و قدغن کردن زوار به نینوا اعزام کرد و سپاه به نینوا رسید، آنان شروع به عملیات خود کردند. یک مرتبه اهل عراق ریختند و جلوگیری نمودند و گفتند: اگر همه ما را بکشید ما از زیارت امام حسین علیه السلام دست بردار نخواهیم شد.
وقتی دیدند که اگر برخلاف گفته آنان رفتار شود، همه شان جان به کف حاضر به مرگ هستند و جریان را به متوکل گزارش نمودند. متوکّل به فرمانده آنها نوشت: کاری نداشته باش و به سوی کوفه عزیمت کن و چنان تصور کن که برای اصلاح امور آنان آمده ای. به امر متوکل سرتیب به بغداد برگشت.[۷] معلوم می شود در ظرف مختصر و فرصت ناچیز اعاده بناء با سرعت هر چه تمامتر انجام گردیده اما بانیان که بوده؟ باید بگوییم خود اهل سواد و ساکنین نینوا بوده اند.
و هرچه متوکّل درباره قبر فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله تحقیر و توهین و تخریب نموده، مسلمین به اعمال ضد عباسی دست می زدند. بدیهی است مسلمانانی که به زیارت قبر امام حسین علیه السلام می آمدند یک زمین خالی ویران را که زیارت نمی کردند، طبعا قبر را فوری تعمیر کرده و به زیارت می پرداختند.
از روایت «امالی» معلوم می شود که حکومت متوکل در نتیجه تکرار اعمال شوم خود رو به ضعف گذاشته و عظمت و قدرت خود را از دست داده و به حدی موهون و منفور شده بود که مردم متمرّد شده و در مقابل سپاه او دست به تظاهر زده و تهدیدشان می کردند و متوکّل از انقلاب آنها به وحشت افتاد و فرمانده سپاه را برگردانید.
سفر زید مجنون از مصر به کربلا
فضاحت اعمال متوکل نسبت به قبور کربلا به همه بلاد پخش گردید تا به آفریقا رسید. زید مجنون که یک فرد عالم فاضل و ادیب بود و در مصر اقامت داشت، شنید که متوکّل با کمال وقاحت دستور داده که قبر امام حسین علیه السلام را خراب کرده و جای آن را زراعت نمایند و آثار آن را از بین ببرند و آب را از نهر علقم بر آن جاری سازند و مردم را از زیارت بازدارند.
از این خبر ناگوار بسیار ناراحت شد و حزن شدید به وی رخ داد، به طوری که حادثه کربلا را به وی تازه کرد. مصر را با پای پیاده به قصد زیارت امام حسین علیه السلام ترک گفت. صحراها، بیابان ها، کوه و دره ها را پیمود تا به کوفه رسید و با بهلول عالم ملاقات نمود. به اتفاق هم به سال ۲۳۷ هجری به قصد زیارت امام حسین علیه السلام از کوفه بیرون شدند و از دست هم گرفتند تا نینوا رسیدند. ناگاه دیدند آب را که به قبر می بندند، آب دور تا دور قبر - در یک حد معینی - می ایستد و قطره ای به طرف قبر نمی رسد و گاوهای شیاری به نزدیک نمی روند. زید به بهلول نگاه کرد و این آیه را تلاوت نمود: «یرِیدُونَ لِیطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کرِهَ الْکافِرُونَ». سپس اشعار بسّامی را خواند:
تالله اذا کانت بنو امیّة قد اءتت قتل ابن بنت نبیّها مظلوما
مردی که سالها بود در آنجا مامور کشت و زراعت بود، پیش زید آمد و گفت: تو از کجا آمده ای؟ زید جواب داد: از مصر. کشاورز گفت: برای چه آمده ای؟ من بسیار وحشت دارم که تو را بکشند. زید سخت گریه کرد و گفت: شنیدم که قبر فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله را خراب کرده، کشت کاری می کنند.
در این هنگام مرد کشاورز خود را به قدمهای زید انداخت و می بوسید و می گفت: پدر و مادرم به قربانت! از لحظه ای که تو را دیده ام قلب من نورانی شده و من خدا را شاهد می گیرم. سالها است که من در این سرزمین کشت کاری می کنم. هر وقت آب بر قبر امام حسین علیه السلام بستم آب می ایستاد و بالای هم می زد و حیران می ماند[۸] و دور می زد، قطره ای به قبر مطهر نزدیک نمی گردید و من گویا تا به حال مست بودم به برکت قدم های تو بیدار شدم.
زید سخنان مرد کشاورز را شنید، هر دو اشک ریختند. وی گفت: من الآن به شهر سامرّا پیش متوکل می روم و حقایق را به وی کشف می کنم، خواه مرا بکشد یا آزاد کند. زید گفت: من هم با تو می روم. هر دو با هم پیش متوکل آمدند، مرد کشاورز قضیه را گفت، متوکّل چنان خشمش گرفت و دستور داد مرد زارع را کشتند و طناب به پایش بستند در کوچه و بازار به رویش می کشیدند، سپس به دار آویختند.
زید مجنون روزها به انتظار نشست تا مرد کشاورز را از دار پایین آوردند و به مزبله انداختند و زید آمد، جنازه او را بغل گرفت، به دجله برد، غسل داد و کفن کرد و نماز خواند و به خاک سپرد و سه روز کنار قبرش نشست و تلاوت قرآن نمود. در این هنگام دید جنازه ای را می آورند، مردم او را نوحه سرایی می کنند و اضطراب شدید حکمفرما است، زید پرسید: این مرده کیست که این قدر پرچم سیاه بدست مردم است و دسته جات زیاد او را تشییع می کنند. گفتند: کنیز حبشیه متوکّل است، نام وی ریحانه است و بسیار مورد علاقه متوکل بود. او را در مقبره متوکل دفن کردند، فرش انداختند و عطر پاشیدند و قبه عالی بر او برپا کردند.
زید مجنون وقتی این ها را دید، خاک بر سر خود ریخت و داشت می نالید و می گفت: قبر پسر پیامبر صلی الله علیه و آله را ویران می کنند، برای یک کنیز زنازاده قبه و بارگاه بنا می کنند. آنقدر می گریست که مردم به حال او رقّت می کردند، روزی اشعار زیر را سرود، سپس نوشت و به یکی از درباریان داد.
أیحرث بالطّف قبر الحسین و یعمر قبر بنی الزّانیة ...
همین که اشعار پیش متوکل خوانده شد، غیظ و غضبش جوش کرد و زید را احضار نمود. وی سخنانی در توبیخ و وعظ متوکّل گفت، او را بیش از هر چیز ناراحت کرد به طوری که دستور قتل زید را داد. در همین لحظه از حضرت علی علیه السلام پرسید و منظوری غیر از تحقیر نداشت.
زید گفت: به خدایم سوگند! فضل او را انکار نمی کند مگر کافر شکاک و دشمن نمی شود با علی مگر منافق و دروغگو. آنگاه از فضائل علی علیه السلام آنقدر سخن گفت که متوکل دستور داد او را به زندان بردند. وقتی که شب تاریکی خود را گسترانید، مردی که دیده نمی شد پیش متوکّل آمد با پای خود او را زد و گفت: زید را آزاد کن و الا هلاکت می کنم.
متوکّل وحشت زده برخاست خود به زندان آمد و زید را آزاد ساخت و خلعت مورد پسندی به وی داد و گفت: هر چه از من می خواهی دریغ نخواهد شد. زید گفت: من از تو فقط تعمیر قبر امام حسین علیه السلام و عدم تعرض به زوّار او را می خواهم. متوکّل قبول نمود و زید شاد از نزد او بیرون شد و شهرها را می گشت و اعلان می کرد: هر کس اراده زیارت امام حسین علیه السلام را دارد بدون وحشت برود.
بعد از این، ده سال قبر حسین علیه السلام از اعمال متوکل بدکار محفوظ ماند و مردم بدون هراس به سوی کربلا برای زیارت می آمدند.[۹]
تخریب قبر مطهر امام در سال ۲۴۷
قبر و بارگاه مطهر امام حسین علیه السلام تا سال ۲۴۷ هجری از دست جنایتکار متوکل مصون بود، در همان سال وقتی آن ملعون شنید که مردم عراق و کوفه و از شهرهای دور در کربلا اجتماع می کنند، در نتیجه بازار با عظمتی در آنجا تشکیل یافته است، سپاهی برای تخریب قبر مطهر اعزام کرد که از زیارت قبر مبارک شدیدا مانع باشند.[۱۰]
عبدالله بن رابیه می گوید: به سال ۲۴۷ هجری به حج رفتم و از مکه به عراق آمدم، اول به زیارت قبر علی علیه السلام شتافتم و از ترس متوکّل این عمل را شبانه به جا آوردم، سپس به کربلا رفتم دیدم قبر امام حسین علیه السلام را خراب کرده اند و با چشم خود دیدم که شیارکننده ها شیار می کنند، وقتی که گاوها به قبر می رسند حیران می مانند و هرچه آنها را با چوب می زنند فائده نمی بخشد و قدمی به طرف قبر برنمی دارند و زیارت برای ما ممکن نشد، مایوس به بغداد برگشتم و اشعار بسّامی را می خواندم:
تالله اذا کانت بنو امیّة قد اءتت قتل ابن بنت نبیّها مظلوما
فلقد اءتاک بنو اءبیه بمثله هذا لعمرک قبره مهدوما
اءسفوا علی اءن لایکونوا شارکوا فی قتله فتعره رمیما
وقتی که بغداد رسیدم ناگهان صدایی به گوشم رسید که می گوید: متوکل به درک رفت. خوشحال شدم گفتم: خدا، امشب مقابل آن شب است.[۱۱] معلوم شد متوکّل شب چهارشنبه سوم شوال ۲۴۷ هجری به دستور پسرش منتصر عباسی با شمشیرهای غلامان ترک به قتل رسید.
ابی سالم گوید: متوکّل، به وزیر خود فتح بن خاقان دستور داد که امام هادی علیه السلام را آزار دهد و ناسزا گوید، فتح دستور او را اجرا کرد. آن حضرت فرمود: به او بگو: «تمتّعوا فی دارِکم ثلاثةَ ایّام».[۱۲] فتح این سخن را به متوکل رسانید. متوکل گفت: بعد از سه روز او را خواهم کشت! اما روز سوم خود متوکّل را کشتند.
منتصر پس از قتل پدر بی درنگ قبر امام حسین علیه السلام را تعمیر نمود، بلکه از نو بنای باعظمتی احداث کرد و برای بارگاه حسینی مناره ای برای راهنمایی زوار از راه دور بنا کرد و مردم را در زیارت آن حضرت آزاد گذاشت و برای سادات علوی بسیار تعظیم و تکریم نمود و فدک را به اولاد امام حسن و امام حسین علیهماالسلام برگردانید و کلیه اوقاف آل علی را به دستشان سپرد. وی قبر علی بن ابی طالب علیه السلام را هم عمارت نمود.[۱۳] بنا به گفته عمادزاده: بنای منتصر شامل قبّه، بارگاه، مسجد و صحن بوده است.[۱۴]
پانویس
- ↑ مقاتل الطالبیین: ص۲۰۳؛ تاریخ کربلا: ص ۱۹۳-۱۹۴.
- ↑ طبری، ابن اثیر حوادث سال ۲۳۶.
- ↑ بحارالانوار: ج۴۵، ص۳۹۵.
- ↑ تاج الدین معروف به «ابن ساعی» خازن کتابخانه منتصر خلیفه ۳۶ عباسی ۶۲۳ ۶۴۰ بوده، در علم تاریخ تبحر کامل داشت تالیفات زیادی دارد به نام «اخبار الحلّاج»، «اخبار الخلفاء»، «اخبار الربط»، «اخبار قضاة بغداد»، «خبار الوزراء» و غیره به سال ۶۷۴ وفات یافته است. ریحانة الادب: ج۵، ص۳۶۵.
- ↑ احمد بن یوسف قرمانی صاحب «تاریخ اخبارالدول و آثارالاول» سال ۱۰۱۹ در دمشق فوت کرده و در مقبره فرادیس مدفون گردید. ریحانة الادب: ج۳، ص۲۸۸.
- ↑ ریحانة الادب: ج۱، ص۱۶۱.
- ↑ امالی شیخ طوسی: ص ۲۰۹. تظلم الزهرا علیهاالسلام: ص۲۱۷.
- ↑ از این رو بعدها محدوده قبر مطهر امام «حائر» نامیده شد.
- ↑ بحارالانوار: ج۴۵، ص۴۰۴.
- ↑ بحارالانوار: ج۴۵، ص۳۹۷.
- ↑ بحارالانوار: ج۴۵، ص۳۹۸.
- ↑ سوره هود، ۶۵.
- ↑ مناقب ابن شهر آشوب: ج۲، ص۱۹۰.
- ↑ جغرافیائی کربلا: ص۱۳۴.
منابع
- على ربانى خلخالى، کتاب چهره هاى درخشان سامرا، حضرت امام هادى و امام عسکرى علیهماالسلام.
قبل از واقعه | |||
شرح واقعه |
| ||
پس از واقعه | |||
بازتاب واقعه | |||
وابسته ها |