برخورد رسول خدا(ص) با شاعران یهودی و کافر: تفاوت بین نسخهها
(←کشتن ابوعفک یهودی) |
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) |
||
(۱۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشده) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | + | تلاشهاى [[یهود]] در زمینه نابودی [[اسلام]] و [[رسول خدا]] (صلی الله علیه و آله) از ابتداى [[هجرت پیامبر اسلام به مدینه|هجرت]] و دقیقا پیش از [[جنگ بدر]] آغاز شد. پیروزى بدر و نتایج حیرت انگیز آن، یهودیان، مشرکان و [[منافقان]] را به یک اندازه وحشت زده کرد. از این رو تلاشها و تهدیدات خود را بر ضدّ مسلمانان به شکل قابل ملاحظهاى افزایش دادند. در این میان تنى چند از مردان و زنان یهودى به جوسازى، توطئه و سخن پراکنى بر ضدّ پیامبر اسلام و مسلمانان پرداختند که چارهاى جز برخورد با آنها و از بین بردنشان وجود نداشت. | |
− | == | + | ==انواع مقابله با یهودیان== |
− | + | پس از آن که روشن شد [[یهود|یهودیان]] تمامى پیمانها و معاهدات خود را با مسلمانان نقض کرده اند، حکومت اسلامى تلاش کرد در دو مرحله با [[پیمان شکنی|پیمانشکنان]] یهودى برخورد کند. | |
− | + | *'''روش هشدار بر پایه حکمت و عدالت''': در این مرحله شمارى از قتل هاى منظم ساماندهى و اجرا شد تا آن دسته از یهودیان پیمانشکن که تهدید جدّى براى امنیت منطقه به شمار مى رفتند، به صورت عادلانه مجازات شوند. این کار بمثابه آژیر خطرى بود براى همه پیمان شکنان و توطئه گران بر ضدّ [[اسلام]] و مصالح مسلمین تا فرصت دارند در این باره به دقّت بیندیشند و فهم کنند که ممکن است، اسلام تا مدّتى تحمل کند، امّا نمى تواند این وضعیت را براى همیشه بپذیرد، خصوصا که به موجودیت و بقاى آن بستگى دارد. | |
+ | *'''جنگ فراگیر و سرنوشتساز''': زمانى بود که جز نبرد و جنگ راهى براى نابودى عامل توطئه و فساد یهود وجود نداشت. این مرحله شامل [[غزوه بنی قینقاع]]، [[غزوه بنی نضیر]]، [[غزوه بنی قریظه]] و [[غزوه خیبر]] می شود. | ||
− | == کشتن عصما بنت مروان == | + | ==هدف از انجام این سریهها== |
+ | حساسیت [[رسول خدا]] صلى الله علیه و آله در کشتن شعرایى که در [[شعر]] خویش به هجو [[اسلام]] و مسلمانان و رسول خدا صلى الله علیه و آله مىپرداختند، وقتى بهتر درک مىشود که ما تأثیر شعر را در عرب [[جاهلیت|جاهلى]] بشناسیم. این تأثیر بى اندازه گسترده بوده و بلافاصله در همه جا انتشار مى یافت. شعر گفتن در میان عرب جاهلى امرى پر رونق و بازار شعر و شاعرى بسیار گرم بوده است؛ آنها در مجالس عیش و عشرت، در میادین جنگ و جدال، در مواقع سرودن [[مرثیه|مرثیه]] و تحریک به انتقام و یا نشان دادن فضل و برترى خود به شعر گفتن مى پرداختند. [[ابن واضح یعقوبی|یعقوبى]] مى گوید: شعر در میان عرب به جاى [[حکمت]] آنها و افزونى دانش آنها بود.<ref> تاریخ الیعقوبى، ج ۱، ص ۲۶۲ </ref> به همین دلیل است که یک شاعر با یک شعر خوب می توانست آتش کینه ای را بین دو قبیله روشن کند و یا از بروز یک جنگ خانمان سوز در بین آنها جلوگیری کند. | ||
+ | |||
+ | از طرف دیگر رسول اکرم (ص) به منظور جلوگیرى از وقوع جنگ خانگى در پایگاه جدید خود، در مقابل مخالفت و دشمنى هاى [[یهود]] صبر کرد تا این که پیمانه صبرش لبریز شد و مسلمانان دریافتند که قوم یهود به زعم خود از مشکلات و گرفتارى هاى مسلمانان سوء استفاده کرده، روز به روز بر تهدیدات خویش بر ضدّ پیامبر (ص) مى افزایند. | ||
+ | چنانکه به صورت خطر واقعى و کشنده براى تهدید موجودیت اسلام در آمدهاند. خصوصا که این دشمن توطئهگر و کینه توز در قلب جامعه اسلامى زندگى مى کرد و همه نقاط ضعف و قوّت مسلمانان را مى دانست و منتظر فرصت بود تا ضربه نهایى خویش را وارد سازد. | ||
+ | |||
+ | از این رو ضرورت داشت که به جاى [[مدارا]]، گذشت و تسامح، شیوه تعامل با این دشمن را بر اساس درایت و [[عدالت]] ساماندهى کرد. به مصلحت مسلمانان نبود که یهودیان آزادانه به [[فساد]] و تباهى بپردازند، همه پیمان هاى خود را نقض کنند و هرجا و هرگونه که بخواهند به مسلمانان ضربه وارد کنند. باید به هر گونه تجاوزى بر ضدّ اسلام به صورت کوبنده و بر پایه حکمت و عدالت پاسخ داد و پیش از آن که پشیمانى سودى نداشته باشد، به مقابله توطئههاى یهود رفت. | ||
+ | |||
+ | == برخی سرایا در برخورد با یهود == | ||
+ | |||
+ | ===کشتن ابوعفک یهودی=== | ||
+ | ابوعفک یهودى که از طایفه بنى عمرو بن عوف بود<ref> گروهى از طایفه خزرج و گروهى از اوس با این نام شناخته مىشدند: نک: معجم قبایل العرب، ج ۲، ص ۸۳۴ </ref>، مردم [[مدینه]] را به دشمنى [[پیامبر اسلام|پیامبر]] (ص) برمى انگیخت و در هجو آن حضرت [[شعر]] مى سرود. وى مى گفت: «سوارى که به سراغ قوم من آمد، قوم من را متفرق کرد.» او خطاب به قومش مىگوید: «اگر مى خواستید به عزت و پادشاهى برسید بهتر بود از «[[قوم تبع|تبّع]]» دفاع مى کردید.» | ||
+ | |||
+ | سالم بن عمیر که او هم از طایفه بنی عمرو بن عوف بود، [[نذر]] کرد که او را بکشد یا خود در این راه کشته شود. سالم به سراغ ابوعفک رفت و او را کشت که به '''سریه سالم بن عمیر''' نیز معروف است.<ref> السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۴، صص ۴۳۵، ۴۳۶؛ المغازى، ج ۱، صص ۱۷۵- ۱۷۴ </ref> | ||
+ | |||
+ | ===کشتن عصما بنت مروان=== | ||
+ | وقتى ابو عفک کشته شد، عصماء دختر مروان که از تیره بنى امیة بن زید بود، از قتل وى افسوس خورد و به عیب جویى از [[اسلام]] و مسلمانان پرداخت. او در اشعارى، [[اوس|اوسیان]] و [[خزرج|خزرجیان]] را برضد [[رسول خدا]] صلى الله علیه و آله تحریض مى کرد. او در اشعارش به آنان مى گفت: چرا از غریبه اى، که نه از بنى مراد است و نه از بنى مذحج<ref> قبیله بنى مراد و بنى مذحج از قبایل یمنى و طبعاً قحطانى هستند. انصار نیز یمنى بودند در حالى که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم عدنانى بود. بدین ترتیب این زن بر آن بود تا یمنىها را وادار کند تا از حمایت یک غریبه عدنانى دست بردارند. از جمله کارهاى زشت او انداختن کهنه هاى حیض در مسجد بنى خطمه بود؛ نک: سبل الهدى والرشاد، ج ۶، ص ۲۶ </ref>، پیروى کرده اید؟ عُمیر بن عدى که عصما همسر یکى از افراد طایفه او، یعنى «بنى خَطْمه» بود، تصمیم گرفت تا وى را به قتل برساند. وقتى او تصمیم به قتل گرفت، مسلمانان در بدر بودند. او صبر کرد تا رسول خدا صلى الله علیه و آله بازگشت از وى اجازه گرفت و آن زن را به قتل رساند.<ref> انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۷۳ </ref> | ||
+ | [[حسان بن ثابت]] در اشعارى چند از کار این جوان غیور که «پیش از سپیده، خون گرم آن زن را ریخت» ستایش کرده و آرزو کرد که «خداوند تو را از شربت سرد [[بهشت]] سیراب کند آنگاه که نعمت برایت فراوان است». <ref> المغازى، ج ۱، ص ۱۷۳؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۴، ص ۶۳۷؛ نک: امتاع الاسماع، ص ۱۰۲ </ref> پس از آن کسانى از بنى خطمه که از ترس بر [[شرک|شرک]] خود باقى بودند، جرأت یافته [[ایمان]] خویش آشکار کردند. | ||
+ | ===کشتن کعب بن اشرف=== | ||
+ | قتل وى در [[ماه ربیع الاول|ربیع الاوّل]] سال سوم اتفاق افتاد. یهودیان انتظار داشتند که مشرکان ریشه مسلمانان را بکنند، امّا پیروزى بدر همچون صاعقهاى در میان آنان افتاد و خشمشان را برانگیخت و عقل آنان را برهم زد. وقتى کعب بن اشرف یهودی از شکست مشرکان در بدر آگاه شد، قتل بزرگان [[قریش]] بر او گران آمد و در رسایشان گریست. او پیغمبر (ص) و یارانش را در شعر خود هجو کرد و در سروده هایش براى زنان مسلمان [[غزل]] سرایى و از زیبائى هاى آنان یاد مى کرد.<ref> سیره ابن هاشم، ۳۱۷؛ البدایة و النهایة، ۴/ ۱۶؛ المغازى، ۱/ ۱۸۵؛ دلائل النبوه (بیهقى)، ۳/ ۱۸۸- ۱۹۰؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۱۳؛ تاریخ الامم و الملوک، ۲/ ۱۷۸؛ بحار الانوار، ۲۰/ ۱۰؛ طبقات الشعراء، ۷۱. </ref> به عقیده برخى حتى از زنان پیامبر (ص) هم نام مى برد.<ref> ابن سلام جمحى در طبقات الشعراء، ۷۱ </ref> | ||
+ | |||
+ | کعب به [[مکه]] رفت و قریش را بر ضدّ پیغمبر (ص) تحریک کرد و تا آنان را به جنگ با رسول خدا (ص) مصمّم نکرد، بازنگشت. [[ابوسفیان|ابوسفیان]] از او پرسید: آیا نزد خداوند، دین ما بهتر است یا دین [[پیامبر اسلام|محمد]] و یاران او؟ به نظر تو، کدام یک بر هدایت هستیم و به حق نزدیکتر؟ ما شترهاى چاق مى کشیم و اطعام مى دهیم و به جاى آب، شیر مى نوشانیم و تا روزگار هست، به مردم غذا مى دهیم. کعب گفت: راه شما از آنان به هدایت نزدیکتر است.<ref> البدایة و النهایة، ۴/ ۶؛ دلائل النبوه (بیهقى)، ۳/ ۱۹۱. </ref> | ||
+ | |||
+ | وقتى کعب بن اشرف به [[مدینه]] بازگشت، حضرت فرمود: چه کسى پسر اشرف را از سر راه من برمى دارد؟ محمّد بن مسلمه بپا خاست و گفت: من این کار را مىکنم، امّا ممکن است، ناچار شویم چیزهایى درباره شما بگوییم. | ||
+ | فرمود: آنچه لازم شد، بگویید، اشکالى ندارد. از این رو این جنگ به [[سریه]] محمد بن مسلمه مشهور است. | ||
+ | |||
+ | کشتن او کار ساده اى نبود زیرا او سخت مراقب خود بوده و در خانه قلعه مانند خود در میان یهودیان [[بنی نضیر|بنى النضیر]] زندگى مى کرد. مشکل اصلى آن بود که او را از پناهگاهش بدر آورده و به قتل برسانند. محمّد بن مسلمه و ابو نائله که برادر رضاعى کعب بود، همراه گروهى دیگر رفتند. ابو نائله با ابن اشرف خلوت کرد و ناخشنودى خود را از وضعیت معیشتى که در اثر قدوم پیامبر (ص) به وجود آمده، اظهار کرد و از او خواست تا مقدارى طعام در مقابل رهن چیزى به او بفروشد. کعب بن اشرف از او خواست تا زنان خود را نزد وى به رهن گذارند، امّا ابو نائله آن را نپذیرفت. سپس فرزندانشان را تقاضا کرد؛ این را هم نپذیرفت و پیشنهاد کرد که اسلحه به رهن گیرد. هدف وى آن بود که وقتى با یاران خود آمد و اسلحه همراه داشتند، کعب از آن وحشت نکند. ابن اشرف پیشنهاد را پذیرفت. | ||
+ | ابو نائله به نزد دوستانش بازگشت و همراه آنان با اسلحه به سوى کعب بن اشرف حرکت کرد. رسول خدا (ص) آنان را تا بقیع غرقد بدرقه نمود و برایشان دعا فرمود. وقتى به دژ کعب رسیدند، او را صدا زدند. کعب آماده شد تا بیرون آید. در این حال همسرش مانع او شده به او گفت که تو در حال جنگى و چنین کسى در این وقت نباید از خانه خارج شود. کعب سخن زن را نپذیرفت و بیرون آمد. آنها قدرى با یکدیگر گفتگو کردند و پس از آن با توافق او به سوى نقطه اى بنام «شرج العجوز» براه افتادند. در راه ابونائله دست به موهاى کعب کشیده از عطرى که او بر سرش زده تعریف کرد، بار دوم نیز چنین کرد تا او مطمئن شد، بار سوم موهاى بلند او را در دستانش پیچید، او را زمین زد و به دیگران گفت تا او را بکشند. پس از آن به سرعت از محله بنى النضیر که بخاطر فریاد کعب آتش بر بامهاى خود روشن کرده بودند گریختند و به سوى مسجد آمدند؛ رسول خدا صلى الله علیه و آله که مشغول [[نماز]] بود، با شنیدن صداى [[تکبیر|تکبیر]] آنان بیرون آمده از ایشان استقبال کرد.<ref> المغازى، ج ۱، صص ۱۸۹- ۱۸۷؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، صص ۵۷- ۵۵. </ref> | ||
+ | |||
+ | یهودیان از قتل کعب به وحشت افتادند و احدى از آنان نبود، مگر آنکه بر جان خویش مى ترسید.<ref> سیره ابن اسحاق، ۳۱۷- ۳۱۹؛ المغازى، ۱/ ۱۸۸- ۱۹۱؛ دلائل النبوه، ۳/ ۱۹۲- ۲۰۰؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۱۳- ۴۱۴؛ تاریخ الامم و الملوک، ۲/ ۱۷۹- ۱۸۰. </ref> به گزارش ابن سعد، پس از قتل کعب، یهودیان نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله آمدند و گفتند که رفیق آنان به فتک کشته شده؛ آن حضرت کارهاى کعب را به یادشان آورد و از آنان خواست تا پیمانى مجدد با او ببندند و بستند؛ [[محمد بن سعد|ابن سعد]] مىگوید که آن پیمان نزد [[امام علی علیه السلام|على]] علیه السلام بوده است.<ref> المصنف، عبد الرزاق، ج ۵، ص ۲۰۴؛ تاریخ المدینة المنوره، ج ۲، ص ۴۶۱؛ سبل الهدى والرشاد، ج ۶، ص ۴۶. </ref> | ||
+ | ===کشتن ابو رافع یهودی=== | ||
+ | [[ابورافع نَضَرى|ابو رافع بن حقیق یهودی]]، کعب بن اشرف را در دشمنى با [[رسول خدا]] (ص) و آزار و اذیت حضرت یارى مىداد. | ||
+ | داستان از این قرار بود که وقتى [[اوس]]، کعب بن اشرف را کشتند؛ [[خزرج|خزرجیان]] با خود گفتند: به خدا سوگند که نتوانند با این کار در نزد پیامبر (ص) بر ما ببالند. آنان ابن حقیق را براى این کار انتخاب کردند که به دشمنى و آزار و اذیت پیامبر (ص) و همکارى با ابن اشرف شهرت داشت. | ||
+ | براى انجام این مهم از رسول خدا (ص) اجازه خواستند. حضرت به آنان اجازه داد. پنج یا هشت نفر به سرپرستى عبداللّه بن عتیک شبانه به خانه ابو رافع آمدند، از او اجازه ورود خواستند که براى حاجتى نزد وى آمدهاند. وقتى وارد شدند، در بالاخانه را بستند. او را در بستر خواب دیدند و بر او تاختند. | ||
+ | زنش فریاد کشید، خواستند او را بکشند، اما به یاد آوردند که پیامبر (ص) از قتل زنان و کودکان نهى فرموده است. پس فقط خود او را کشتند و از خانه بیرون آمدند. چون مطمئن نشده بودند که مرده است یا نه؟ یکى از میان خود فرستادند تا خبر مرگ او را از مردم شنید. او بازگشت و مرگ ابو رافع را به یارانش گزارش داد. آنان به حضور پیامبر (ص) رسیدند، امّا در این که قاتل ابو رافع کیست، با هم اختلاف کردند. رسول خدا شمشیرهایشان را گرفت و در آنها نگریست؛ بر روى شمشیر ابن انیس آثار غذا دید. فرمود: این، ابو رافع را کشته است.<ref> سیره ابن هشام، ۳/ ۲۸۷- ۲۸۸؛ الکامل فى التاریخ، ۲/ ۱۴۶- ۱۴۷ </ref> | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
− | <references/> | + | <references /> |
==منابع== | ==منابع== | ||
− | * | + | |
− | * | + | *سیرت جاودانه -ترجمه الصحیح من سیرة النبی الأعظم، جعفر مرتضى عاملى- مترجم محمد سپهرى، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، ۱۳۸۴ش. |
− | + | *تاریخ جنگهاى پیامبر، ترجمه مغازى، محمد بن عمر واقدى، مترجم محمود مهدوى دامغانى، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، ۱۳۶۹ش. | |
+ | *سیره رسول خدا، رسول جعفریان، انتشارات دلیل ما. | ||
+ | |||
+ | {{شناختنامه رسول خدا (ص)}} | ||
+ | [[رده:تاریخ پیامبر اسلام]] | ||
+ | [[رده:تاریخ صدر اسلام]] | ||
+ | [[رده:جنگ های صدر اسلام]] | ||
+ | [[رده:سریه های پیامبر اکرم]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۳ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۰۶
تلاشهاى یهود در زمینه نابودی اسلام و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از ابتداى هجرت و دقیقا پیش از جنگ بدر آغاز شد. پیروزى بدر و نتایج حیرت انگیز آن، یهودیان، مشرکان و منافقان را به یک اندازه وحشت زده کرد. از این رو تلاشها و تهدیدات خود را بر ضدّ مسلمانان به شکل قابل ملاحظهاى افزایش دادند. در این میان تنى چند از مردان و زنان یهودى به جوسازى، توطئه و سخن پراکنى بر ضدّ پیامبر اسلام و مسلمانان پرداختند که چارهاى جز برخورد با آنها و از بین بردنشان وجود نداشت.
محتویات
انواع مقابله با یهودیان
پس از آن که روشن شد یهودیان تمامى پیمانها و معاهدات خود را با مسلمانان نقض کرده اند، حکومت اسلامى تلاش کرد در دو مرحله با پیمانشکنان یهودى برخورد کند.
- روش هشدار بر پایه حکمت و عدالت: در این مرحله شمارى از قتل هاى منظم ساماندهى و اجرا شد تا آن دسته از یهودیان پیمانشکن که تهدید جدّى براى امنیت منطقه به شمار مى رفتند، به صورت عادلانه مجازات شوند. این کار بمثابه آژیر خطرى بود براى همه پیمان شکنان و توطئه گران بر ضدّ اسلام و مصالح مسلمین تا فرصت دارند در این باره به دقّت بیندیشند و فهم کنند که ممکن است، اسلام تا مدّتى تحمل کند، امّا نمى تواند این وضعیت را براى همیشه بپذیرد، خصوصا که به موجودیت و بقاى آن بستگى دارد.
- جنگ فراگیر و سرنوشتساز: زمانى بود که جز نبرد و جنگ راهى براى نابودى عامل توطئه و فساد یهود وجود نداشت. این مرحله شامل غزوه بنی قینقاع، غزوه بنی نضیر، غزوه بنی قریظه و غزوه خیبر می شود.
هدف از انجام این سریهها
حساسیت رسول خدا صلى الله علیه و آله در کشتن شعرایى که در شعر خویش به هجو اسلام و مسلمانان و رسول خدا صلى الله علیه و آله مىپرداختند، وقتى بهتر درک مىشود که ما تأثیر شعر را در عرب جاهلى بشناسیم. این تأثیر بى اندازه گسترده بوده و بلافاصله در همه جا انتشار مى یافت. شعر گفتن در میان عرب جاهلى امرى پر رونق و بازار شعر و شاعرى بسیار گرم بوده است؛ آنها در مجالس عیش و عشرت، در میادین جنگ و جدال، در مواقع سرودن مرثیه و تحریک به انتقام و یا نشان دادن فضل و برترى خود به شعر گفتن مى پرداختند. یعقوبى مى گوید: شعر در میان عرب به جاى حکمت آنها و افزونى دانش آنها بود.[۱] به همین دلیل است که یک شاعر با یک شعر خوب می توانست آتش کینه ای را بین دو قبیله روشن کند و یا از بروز یک جنگ خانمان سوز در بین آنها جلوگیری کند.
از طرف دیگر رسول اکرم (ص) به منظور جلوگیرى از وقوع جنگ خانگى در پایگاه جدید خود، در مقابل مخالفت و دشمنى هاى یهود صبر کرد تا این که پیمانه صبرش لبریز شد و مسلمانان دریافتند که قوم یهود به زعم خود از مشکلات و گرفتارى هاى مسلمانان سوء استفاده کرده، روز به روز بر تهدیدات خویش بر ضدّ پیامبر (ص) مى افزایند. چنانکه به صورت خطر واقعى و کشنده براى تهدید موجودیت اسلام در آمدهاند. خصوصا که این دشمن توطئهگر و کینه توز در قلب جامعه اسلامى زندگى مى کرد و همه نقاط ضعف و قوّت مسلمانان را مى دانست و منتظر فرصت بود تا ضربه نهایى خویش را وارد سازد.
از این رو ضرورت داشت که به جاى مدارا، گذشت و تسامح، شیوه تعامل با این دشمن را بر اساس درایت و عدالت ساماندهى کرد. به مصلحت مسلمانان نبود که یهودیان آزادانه به فساد و تباهى بپردازند، همه پیمان هاى خود را نقض کنند و هرجا و هرگونه که بخواهند به مسلمانان ضربه وارد کنند. باید به هر گونه تجاوزى بر ضدّ اسلام به صورت کوبنده و بر پایه حکمت و عدالت پاسخ داد و پیش از آن که پشیمانى سودى نداشته باشد، به مقابله توطئههاى یهود رفت.
برخی سرایا در برخورد با یهود
کشتن ابوعفک یهودی
ابوعفک یهودى که از طایفه بنى عمرو بن عوف بود[۲]، مردم مدینه را به دشمنى پیامبر (ص) برمى انگیخت و در هجو آن حضرت شعر مى سرود. وى مى گفت: «سوارى که به سراغ قوم من آمد، قوم من را متفرق کرد.» او خطاب به قومش مىگوید: «اگر مى خواستید به عزت و پادشاهى برسید بهتر بود از «تبّع» دفاع مى کردید.»
سالم بن عمیر که او هم از طایفه بنی عمرو بن عوف بود، نذر کرد که او را بکشد یا خود در این راه کشته شود. سالم به سراغ ابوعفک رفت و او را کشت که به سریه سالم بن عمیر نیز معروف است.[۳]
کشتن عصما بنت مروان
وقتى ابو عفک کشته شد، عصماء دختر مروان که از تیره بنى امیة بن زید بود، از قتل وى افسوس خورد و به عیب جویى از اسلام و مسلمانان پرداخت. او در اشعارى، اوسیان و خزرجیان را برضد رسول خدا صلى الله علیه و آله تحریض مى کرد. او در اشعارش به آنان مى گفت: چرا از غریبه اى، که نه از بنى مراد است و نه از بنى مذحج[۴]، پیروى کرده اید؟ عُمیر بن عدى که عصما همسر یکى از افراد طایفه او، یعنى «بنى خَطْمه» بود، تصمیم گرفت تا وى را به قتل برساند. وقتى او تصمیم به قتل گرفت، مسلمانان در بدر بودند. او صبر کرد تا رسول خدا صلى الله علیه و آله بازگشت از وى اجازه گرفت و آن زن را به قتل رساند.[۵] حسان بن ثابت در اشعارى چند از کار این جوان غیور که «پیش از سپیده، خون گرم آن زن را ریخت» ستایش کرده و آرزو کرد که «خداوند تو را از شربت سرد بهشت سیراب کند آنگاه که نعمت برایت فراوان است». [۶] پس از آن کسانى از بنى خطمه که از ترس بر شرک خود باقى بودند، جرأت یافته ایمان خویش آشکار کردند.
کشتن کعب بن اشرف
قتل وى در ربیع الاوّل سال سوم اتفاق افتاد. یهودیان انتظار داشتند که مشرکان ریشه مسلمانان را بکنند، امّا پیروزى بدر همچون صاعقهاى در میان آنان افتاد و خشمشان را برانگیخت و عقل آنان را برهم زد. وقتى کعب بن اشرف یهودی از شکست مشرکان در بدر آگاه شد، قتل بزرگان قریش بر او گران آمد و در رسایشان گریست. او پیغمبر (ص) و یارانش را در شعر خود هجو کرد و در سروده هایش براى زنان مسلمان غزل سرایى و از زیبائى هاى آنان یاد مى کرد.[۷] به عقیده برخى حتى از زنان پیامبر (ص) هم نام مى برد.[۸]
کعب به مکه رفت و قریش را بر ضدّ پیغمبر (ص) تحریک کرد و تا آنان را به جنگ با رسول خدا (ص) مصمّم نکرد، بازنگشت. ابوسفیان از او پرسید: آیا نزد خداوند، دین ما بهتر است یا دین محمد و یاران او؟ به نظر تو، کدام یک بر هدایت هستیم و به حق نزدیکتر؟ ما شترهاى چاق مى کشیم و اطعام مى دهیم و به جاى آب، شیر مى نوشانیم و تا روزگار هست، به مردم غذا مى دهیم. کعب گفت: راه شما از آنان به هدایت نزدیکتر است.[۹]
وقتى کعب بن اشرف به مدینه بازگشت، حضرت فرمود: چه کسى پسر اشرف را از سر راه من برمى دارد؟ محمّد بن مسلمه بپا خاست و گفت: من این کار را مىکنم، امّا ممکن است، ناچار شویم چیزهایى درباره شما بگوییم. فرمود: آنچه لازم شد، بگویید، اشکالى ندارد. از این رو این جنگ به سریه محمد بن مسلمه مشهور است.
کشتن او کار ساده اى نبود زیرا او سخت مراقب خود بوده و در خانه قلعه مانند خود در میان یهودیان بنى النضیر زندگى مى کرد. مشکل اصلى آن بود که او را از پناهگاهش بدر آورده و به قتل برسانند. محمّد بن مسلمه و ابو نائله که برادر رضاعى کعب بود، همراه گروهى دیگر رفتند. ابو نائله با ابن اشرف خلوت کرد و ناخشنودى خود را از وضعیت معیشتى که در اثر قدوم پیامبر (ص) به وجود آمده، اظهار کرد و از او خواست تا مقدارى طعام در مقابل رهن چیزى به او بفروشد. کعب بن اشرف از او خواست تا زنان خود را نزد وى به رهن گذارند، امّا ابو نائله آن را نپذیرفت. سپس فرزندانشان را تقاضا کرد؛ این را هم نپذیرفت و پیشنهاد کرد که اسلحه به رهن گیرد. هدف وى آن بود که وقتى با یاران خود آمد و اسلحه همراه داشتند، کعب از آن وحشت نکند. ابن اشرف پیشنهاد را پذیرفت. ابو نائله به نزد دوستانش بازگشت و همراه آنان با اسلحه به سوى کعب بن اشرف حرکت کرد. رسول خدا (ص) آنان را تا بقیع غرقد بدرقه نمود و برایشان دعا فرمود. وقتى به دژ کعب رسیدند، او را صدا زدند. کعب آماده شد تا بیرون آید. در این حال همسرش مانع او شده به او گفت که تو در حال جنگى و چنین کسى در این وقت نباید از خانه خارج شود. کعب سخن زن را نپذیرفت و بیرون آمد. آنها قدرى با یکدیگر گفتگو کردند و پس از آن با توافق او به سوى نقطه اى بنام «شرج العجوز» براه افتادند. در راه ابونائله دست به موهاى کعب کشیده از عطرى که او بر سرش زده تعریف کرد، بار دوم نیز چنین کرد تا او مطمئن شد، بار سوم موهاى بلند او را در دستانش پیچید، او را زمین زد و به دیگران گفت تا او را بکشند. پس از آن به سرعت از محله بنى النضیر که بخاطر فریاد کعب آتش بر بامهاى خود روشن کرده بودند گریختند و به سوى مسجد آمدند؛ رسول خدا صلى الله علیه و آله که مشغول نماز بود، با شنیدن صداى تکبیر آنان بیرون آمده از ایشان استقبال کرد.[۱۰]
یهودیان از قتل کعب به وحشت افتادند و احدى از آنان نبود، مگر آنکه بر جان خویش مى ترسید.[۱۱] به گزارش ابن سعد، پس از قتل کعب، یهودیان نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله آمدند و گفتند که رفیق آنان به فتک کشته شده؛ آن حضرت کارهاى کعب را به یادشان آورد و از آنان خواست تا پیمانى مجدد با او ببندند و بستند؛ ابن سعد مىگوید که آن پیمان نزد على علیه السلام بوده است.[۱۲]
کشتن ابو رافع یهودی
ابو رافع بن حقیق یهودی، کعب بن اشرف را در دشمنى با رسول خدا (ص) و آزار و اذیت حضرت یارى مىداد. داستان از این قرار بود که وقتى اوس، کعب بن اشرف را کشتند؛ خزرجیان با خود گفتند: به خدا سوگند که نتوانند با این کار در نزد پیامبر (ص) بر ما ببالند. آنان ابن حقیق را براى این کار انتخاب کردند که به دشمنى و آزار و اذیت پیامبر (ص) و همکارى با ابن اشرف شهرت داشت. براى انجام این مهم از رسول خدا (ص) اجازه خواستند. حضرت به آنان اجازه داد. پنج یا هشت نفر به سرپرستى عبداللّه بن عتیک شبانه به خانه ابو رافع آمدند، از او اجازه ورود خواستند که براى حاجتى نزد وى آمدهاند. وقتى وارد شدند، در بالاخانه را بستند. او را در بستر خواب دیدند و بر او تاختند. زنش فریاد کشید، خواستند او را بکشند، اما به یاد آوردند که پیامبر (ص) از قتل زنان و کودکان نهى فرموده است. پس فقط خود او را کشتند و از خانه بیرون آمدند. چون مطمئن نشده بودند که مرده است یا نه؟ یکى از میان خود فرستادند تا خبر مرگ او را از مردم شنید. او بازگشت و مرگ ابو رافع را به یارانش گزارش داد. آنان به حضور پیامبر (ص) رسیدند، امّا در این که قاتل ابو رافع کیست، با هم اختلاف کردند. رسول خدا شمشیرهایشان را گرفت و در آنها نگریست؛ بر روى شمشیر ابن انیس آثار غذا دید. فرمود: این، ابو رافع را کشته است.[۱۳]
پانویس
- ↑ تاریخ الیعقوبى، ج ۱، ص ۲۶۲
- ↑ گروهى از طایفه خزرج و گروهى از اوس با این نام شناخته مىشدند: نک: معجم قبایل العرب، ج ۲، ص ۸۳۴
- ↑ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۴، صص ۴۳۵، ۴۳۶؛ المغازى، ج ۱، صص ۱۷۵- ۱۷۴
- ↑ قبیله بنى مراد و بنى مذحج از قبایل یمنى و طبعاً قحطانى هستند. انصار نیز یمنى بودند در حالى که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم عدنانى بود. بدین ترتیب این زن بر آن بود تا یمنىها را وادار کند تا از حمایت یک غریبه عدنانى دست بردارند. از جمله کارهاى زشت او انداختن کهنه هاى حیض در مسجد بنى خطمه بود؛ نک: سبل الهدى والرشاد، ج ۶، ص ۲۶
- ↑ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۷۳
- ↑ المغازى، ج ۱، ص ۱۷۳؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۴، ص ۶۳۷؛ نک: امتاع الاسماع، ص ۱۰۲
- ↑ سیره ابن هاشم، ۳۱۷؛ البدایة و النهایة، ۴/ ۱۶؛ المغازى، ۱/ ۱۸۵؛ دلائل النبوه (بیهقى)، ۳/ ۱۸۸- ۱۹۰؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۱۳؛ تاریخ الامم و الملوک، ۲/ ۱۷۸؛ بحار الانوار، ۲۰/ ۱۰؛ طبقات الشعراء، ۷۱.
- ↑ ابن سلام جمحى در طبقات الشعراء، ۷۱
- ↑ البدایة و النهایة، ۴/ ۶؛ دلائل النبوه (بیهقى)، ۳/ ۱۹۱.
- ↑ المغازى، ج ۱، صص ۱۸۹- ۱۸۷؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج ۳، صص ۵۷- ۵۵.
- ↑ سیره ابن اسحاق، ۳۱۷- ۳۱۹؛ المغازى، ۱/ ۱۸۸- ۱۹۱؛ دلائل النبوه، ۳/ ۱۹۲- ۲۰۰؛ تاریخ الخمیس، ۱/ ۴۱۳- ۴۱۴؛ تاریخ الامم و الملوک، ۲/ ۱۷۹- ۱۸۰.
- ↑ المصنف، عبد الرزاق، ج ۵، ص ۲۰۴؛ تاریخ المدینة المنوره، ج ۲، ص ۴۶۱؛ سبل الهدى والرشاد، ج ۶، ص ۴۶.
- ↑ سیره ابن هشام، ۳/ ۲۸۷- ۲۸۸؛ الکامل فى التاریخ، ۲/ ۱۴۶- ۱۴۷
منابع
- سیرت جاودانه -ترجمه الصحیح من سیرة النبی الأعظم، جعفر مرتضى عاملى- مترجم محمد سپهرى، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، ۱۳۸۴ش.
- تاریخ جنگهاى پیامبر، ترجمه مغازى، محمد بن عمر واقدى، مترجم محمود مهدوى دامغانى، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، ۱۳۶۹ش.
- سیره رسول خدا، رسول جعفریان، انتشارات دلیل ما.