مختصر نویسی متوسط است
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

اصحاب کهف: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(اضافه نمودن "اصحاب کهف و یاری امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف" به کمک سایت یاران انتظار)
 
(۷ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
[[قرآن كريم]] در آيات 9‌ـ‌26 [[سوره كهف]]/18 از جوانانى مؤمن نام مى‌برد كه از آيين بت‌پرستى دوران خويش بيزارى جستند و با مأوا گزيدن در غار به رحمت الهى پناه برده و از درگاه او درخواست هدايت كردند. خداوند نيز آنان را به مدت 309 سال به خوابى عميق فرو برد و جايگاه امنى برايشان فراهم ساخت.  
+
{{عالی}}
 +
'''«اصحاب کهف»''' عنوانی است که [[قرآن کریم]] در آیات ۹‌ـ‌۲۶ [[سوره کهف]] برای گروهی از جوانانى مؤمن و یکتاپرست به کار برده است که از آیین [[بت پرستی|بت‌پرستى]] دوران خویش بیزارى جستند و به غاری (کهف) پناه بردند. خداوند نیز آنان را به مدت ۳۰۹ سال به خوابى عمیق فرو برد و جایگاه امنى برایشان فراهم ساخت. قرآن هدف از آشکار کردن راز اصحاب کهف را اثبات عملى [[قیامت|رستاخیز]] انسان‌ها دانسته است.
 +
==داستان اصحاب ‌کهف در منابع==
  
==لغت اصحاب کهف==
+
سرگذشت اصحاب کهف مسلماً در هیچ یک از کتب آسمانى پیشین نبوده است - اعم از کتب اصلى و کتب تحریف یافته کنونى - و نباید هم باشد؛ زیرا طبق نقل تاریخ این حادثه مربوط به قرون بعد از ظهور [[حضرت عیسی علیه السلام|حضرت مسیح]] (علیه السلام) است. این جریان مربوط به زمان «دکیوس» (که معرب آن دقیانوس است) مى باشد که در عصر او مسیحیان تحت شکنجه سختى قرار داشتند و به گفته مورخان اروپائى این حادثه میان سالهاى ۴۹ تا ۲۵۱ میلادى روى داده است. گفته شده، داستان اصحاب کهف براى نخستین بار در قرن پنجم میلادى توسط یکى از دانشمندان مسیحى به نام «ژاک» که خلیفه کلیساى [[سوریه]] بود در رساله اى که به زبان [[زبان سریانی|سریانى]] نوشته است تشریح گردید و این خود مى رساند که این حادثه یکى دو قرن پیش از ظهور [[اسلام]] در میان مسیحیان شهرت داشته اما پاره اى از مشخصات آن از جمله مقدار و مدت خواب آنها، با آنچه در منابع اسلامى آمده تفاوت دارد زیرا [[قرآن]] صریحاً مدت خواب آنها را ۳۰۹ سال ذکر کرده است.
  
«اصحاب» جمع «صاحب» (اسم فاعل) از ماده «ص‌ـ‌ح‌ـ‌ب» و معناى مصدرى آن همراهى كردن است و صاحب كسى يا چيزى است كه ملازم و همراه كس يا چيز ديگر باشد.<ref>المصباح، ج 2، ص 333؛ مفردات، ص 475، «صحب».</ref> اين ملازمت و همراهى بايد عرفاً فراوان باشد.<ref>مفردات، ص‌ 475، «صحب».</ref>
+
ساختار داستان در منابع [[مسیحیت|مسیحى]] همگونى خاصى با نقل‌هاى اسلامى دارد و به «هفت خفتگان» یا «هفت‌خفتگان شهر اِفِسوس» معروف است.<ref>The Encyclopedia Britanica, Vol .۲۰, P.۲۷۰-۸ Gibon The Decline And Fall Of The Roman Empire, Vol. I, P, ۵۴۴-۵.</ref> گیبون، مورخ معروف انگلیسى، داستان اصحاب کهف را چنین نقل مى‌کند: هنگامى که مسیحیان گرفتار ستمگری‌هاى امپراتور دیکیوس (Decius) بودند، ۷ تن از جوانان اشراف‌زاده شهر «اِفسوس» (Ephesus) در غار وسیع و عمیقى در کوهى در کنار شهر پنهان شدند. امپراتور ستمگر براى نابودى جوانان، فرمان داد دهانه غار را با ساختن تپه مستحکمى از سنگ‌هاى بزرگ و ضخیم ببندند.
  
«كهف» به معناى شكاف در دل كوه (غار) است؛ اما برخى لغت دانان<ref>لسان العرب، ج‌ 12، ص‌ 176.</ref> «كهف» را بزرگتر از «غار» دانسته‌اند. اصحاب كهف به معناى «ياران و ملازمان غار» است.  
+
در این حال جوانان به خوابى عمیق فرو رفتند. این خواب به ‌گونه‌اى معجزه‌آسا ۱۸۷ سال به طول انجامید، بدون آن که در این مدت به قواى حیاتى ایشان آسیبى برسد. پس از این مدت بردگان «ادولیوس» (Adolius) که وارث کوه مزبور بود، براى احداث ساختمان مجلل روستایى در آن محل آن سنگ‌هاى ضخیم را برداشتند. با برداشتن سنگ‌ها، اشعه آفتاب به درون غار نفوذ کرد و عامل بیدار شدن جوانان خفته در غار گردید.
  
==اصحاب ‌كهف در منابع مسيحى==
+
آنان که مى‌پنداشتند ساعاتى اندک در خواب بوده‌اند احساس گرسنگى کردند، از این‌رو بر آن شدند که یکى از آنان به ‌طور مخفیانه و ناشناس به شهر بازگردد و غذایى فراهم آورد. آنان «جامبلیکوس» (Jamblichus) را براى این کار برگزیدند؛ اما این جوان ـ ‌اگر روا باشد که پس از این خوابِ درازمدت، نام «جوان» بر وى اطلاق کنیم‌ ـ نتوانست منظره شهر بومى خود را که پیش‌تر با آن آشنا بود، باز شناسد. هراس او هنگامى فزونى یافت که صلیب بزرگى را بر دروازه بزرگ شهر اِفِسوس مشاهده کرد.
  
داستان [[اصحاب كهف]] از معدود داستان‌هايى است كه برخلاف بسيارى از داستان‌هاى ديگرِ قرآن، در منابع يهودى به دلايلى از آن ياد نشده است؛<ref>اهل الكهف، ص‌ 57.</ref>اما در منابع مسيحى ذكر شده است. ساختار داستان در منابع مسيحى همگونى خاصى با نقل‌هاى اسلامى دارد و به «هفت خفتگان» و «هفت‌خفتگان شهر اِفِسوس» معروف است.<ref>The Encyclopedia Britanica, Vol .20, P.270-8 Gibon The Decline And Fall Of The Roman Empire, Vol. I, P, 544-5.</ref>
+
لباس شگفت‌آور و منفرد و لهجه قدیمى و متروک او نانوا را متحیر و سراسیمه کرد. هنگامى که جامبلیکوس پول قدیمى رایج در دوران امپراتور دیکیوس را به نانوا داد نانوا پنداشت که این جوان به گنجى دست ‌یافته است، از این‌رو وى را نزد قاضى برد و در آنجا با تبادل پرسش و پاسخ‌هایى، داستان حیرت‌انگیز و درنگ درازمدت نزدیک به دو قرن آنان در غار روشن شد. در پى این رخداد، اسقف شهر اِفِسوس، کاهنان، حاکمان و مردم شهر و حتى خود امپراتور «شیودوسیوس» براى مشاهده غار مورد نظر شتافتند. پس از آن که ۷ جوان، خود را به حاضران رسانیدند و ماجراى خود را براى ایشان بازگو کردند [[مرگ]] آنان فرارسید و با کمال آرامش از دنیا رفتند.<ref>The Decline And Fall Off The Roman Empire, Vol. I.pp. ۵۴۴-۵۴۵.</ref>
  
گيبون، مورخ معروف انگليسى، داستان اصحاب كهف را چنين نقل مى‌كند: هنگامى كه مسيحيان گرفتار ستمگري‌هاى امپراتور ديكيوس(Decius) بودند، 7 تن از جوانان اشراف‌زاده شهر «افسوس» (Ephesus) در غار وسيع و عميقى در كوهى در كنار شهر پنهان شدند. امپراتور ستمگر براى نابودى جوانان، فرمان داد دهانه غار را با ساختن تپه مستحكمى از سنگ‌هاى بزرگ و ضخيم ببندند.
+
بیشتر مورخان پادشاه ظالمى را که اصحاب کهف از ستم وى به غار پناه برده‌اند «دقیانوس» دانسته‌اند؛ یعنى پادشاه و امپراتور روم که در تاریخ با نام «دکیوس» یا «دیکیانوس» شناخته مى‌شود؛ نیز پادشاه صالحى را که اصحاب کهف در دوران وى از خواب برخاستند «تیذوسیوس دوم» (تاودوسیوس و به نقلى ثیودوسیوس دوم) دانسته‌اند؛ امپراتورى که در تاریخ به «تیدوسیوس دوم» معروف بود و بین سال‌هاى ۴۰۸‌ـ‌۴۵۰ میلادى حکومت کرده است.<ref>اهل الکهف، ص‌ ۸۹‌ـ‌۹۰.</ref> منابع مسیحى نیز در این مورد با همین نقل هماهنگ است.<ref>The Encyclopedia Britanica, Vol.۲۰, p.۲۷۰.</ref>
  
در اين حال جوانان به خوابى عميق فرو رفتند. اين خواب به ‌گونه‌اى معجزه‌آسا 187 سال به طول انجاميد، بدون آن كه در اين مدت به قواى حياتى ايشان آسيبى برسد. پس از اين مدت بردگان «ادوليوس» (Adolius) كه وارث كوه مزبور بود، براى احداث ساختمان مجلل روستايى در آن محل آن سنگ‌هاى ضخيم را برداشتند. با برداشتن سنگ‌ها، اشعه آفتاب به درون غار نفوذ كرد و عامل بيدار شدن جوانان خفته در غار گرديد.
+
روایات اسلامى معمولاً اصحاب کهف را همانند روایات مسیحى، جوانانى اشراف زاده دانسته که در عید بزرگى با مرکب‌هاى خود به بیرون شهر رفتند و بت‌هایى را که مى‌پرستیدند به همراه خود بردند. خداوند در دل‌هایشان نور [[ایمان]] برافروخت و آنان به خداوند یکتا [[ایمان]] آوردند و هر چند در آغاز ایمان خود را از یکدیگر پوشیده مى‌داشتند؛ اما به تدریج ایمان خود را به یکدیگر اظهار کردند.<ref>جامع البیان، مج‌ ۹، ج‌ ۱۵، ص‌ ۲۵۶؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج‌ ۳، ص‌ ۷۸‌ـ‌۷۹.</ref>
  
آنان كه مى‌پنداشتند ساعاتى اندك در خواب بوده‌اند احساس گرسنگى كردند، از اين‌رو بر آن شدند كه يكى از آنان به ‌طور مخفيانه و ناشناس به شهر بازگردد و غذايى فراهم آورد. آنان «جامبليكوس» (Jamblichus) را براى اين كار برگزيدند؛ اما اين جوان ـ ‌اگر روا باشد كه پس از اين خوابِ درازمدت، نام «جوان» بر وى اطلاق كنيم‌ ـ نتوانست منظره شهر بومى خود را كه پيش‌تر با آن آشنا بود، باز شناسد. هراس او هنگامى فزونى يافت كه صليب بزرگى را بر دروازه بزرگ شهر اِفِسوس مشاهده كرد.
+
بر پایه برخى روایات، با این که پادشاه جبار و بت‌پرست عصر، همه کسانى را که از پرستش بتها سرباز مى‌زدند، مى‌کشت؛ ولى به اصحاب کهف مدتى مهلت داد تا از ایمان خود بازگردند. آنان از این فرصت استفاده کرده و به غار پناه بردند.<ref>همان، ص‌ ۲۵۳.</ref> برخى دیگر از روایات، آنان را امین و رازدار پادشاه عصر خود قلمداد کرده که هدایت یافته و به غار پناه ‌بردند.<ref> عرائس المجالس، ص‌ ۳۷۱‌ـ‌۳۷۴؛ البرهان، ج‌ ۳، ص‌ ۶۲۲.</ref>
  
لباس شگفت‌آور و منفرد و لهجه قديمى و متروك او نانوا را متحير و سراسيمه كرد. هنگامى كه جامبليكوس پول قديمى رايج در دوران امپراتور ديكيوس را به نانوا داد نانوا پنداشت كه اين جوان به گنجى دست ‌يافته است، از اين‌رو وى را نزد قاضى برد و در آنجا با تبادل پرسش و پاسخ‌هايى، داستان حيرت‌انگيز و درنگ درازمدت نزديك به دو قرن آنان در غار روشن شد. در پى اين رخداد، اسقف شهر اِفِسوس، كاهنان، حاكمان و مردم شهر و حتى خود امپراتور «شيودوسيوس» براى مشاهده غار مورد نظر شتافتند. پس از آن كه 7 جوان، خود را به حاضران رسانيدند و ماجراى خود را براى ايشان بازگو كردند [[مرگ]] آنان فرارسيد و با كمال آرامش از دنيا رفتند.<ref>The Decline And Fall Off The Roman Empire, Vol. I.pp. 544-545.</ref>
+
روایتى از وهب ‌بن ‌منبه، ماجراى ایمان آوردن اصحاب کهف را کاملاً متفاوت و مربوط به گرویدن جوانان شهر اِفسوس به یکى از [[حواریون|حواریان]] [[حضرت عیسى]] علیه السلام دانسته است. بر اساس این روایت، یکى از حواریان حضرت عیسى علیه‌السلام بر اثر [[سجده]] نکردن به بتِ سر درِ شهر از ورود به شهر ممنوع شده بود و به ناچار در گرمابه‌اى در بیرون شهر به ‌کار و تبلیغ دین خدا پرداخت و از این راه برخى جوانان شهر به او گرویدند.<ref>جامع البیان، مج‌ ۹، ج‌ ۱۵، ص ‌۲۵۷؛ روض الجنان، ج ۱۲، ص ۳۱۸ـ۳۱۹؛ الکامل، ج ۱، ص ۳۵۵‌ـ‌۳۵۶.</ref>
  
==پادشاه و عصر اصحاب كهف==
+
همچنین بر اساس برخى روایات، اصحاب کهف جوانانى رومى بوده‌اند که پیش از بعثت عیسى علیه‌السلام وارد غار شدند و پس از بعثت آن حضرت از خواب برخاستند؛<ref>المعارف، ص‌ ۵۴.</ref> اما برخى روایات، همه ماجرا را مربوط به زمان پس از [[نبوت]] حضرت عیسى علیه‌السلام و آنان را افرادى دانسته که بر [[شریعت]] عیسى علیه‌السلام بوده‌اند.<ref>تاریخ طبرى، ج‌ ۱، ص‌ ۳۷۳.</ref>
  
در مورد پادشاه دوران [[اصحاب كهف]] اختلاف نظر است؛ اما بيشتر مورخان پادشاه ظالمى را كه اصحاب كهف از ستم وى به غار پناه برده‌اند «دقيانوس» دانسته‌اند؛ يعنى پادشاه و امپراتور روم كه در تاريخ با نام «دكيوس» يا «ديكيانوس» شناخته مى‌شود و بين سال‌هاى 249‌ـ‌251 ميلادى حكومت داشته است؛ نيز پادشاه صالحى را كه اصحاب كهف در دوران وى از خواب برخاستند «تيذوسيوس دوم» (تاودوسيوس و به نقلى ثيودوسيوس دوم) دانسته‌اند؛ امپراتورى كه در تاريخ به «تيدوسيوس دوم» معروف بود و بين سال‌هاى 408‌ـ‌450 ميلادى حكومت كرده است.<ref>اهل الكهف، ص‌ 89‌ـ‌90.</ref> منابع مسيحى نيز در اين مورد با همين نقل هماهنگ است.<ref>The Encyclopedia Britanica, Vol.20, p.270.</ref>
+
در برخی روایات آمده است که اصحاب کهف هنگام ظهور، برای یاری [[امام زمان عجل الله فرجه الشریف|حضرت مهدی]] (عجل الله تعالی فرجه الشریف) خواهند آمد.<ref> ارشاد القلوب، ص ۲۸۶؛ حلیه الابرار، ج ۲، ص ۶۰۱ </ref>
  
==شمار و نام‌هاى اصحاب كهف==
+
==شمار و نام‌هاى اصحاب کهف==
  
شمار اصحاب كهف، چنان كه از عنوان داستان در منابع مسيحى يعنى «هفت خفتگان» پيداست، 7 نفر است. برخى نيز آنان را 5 تن و برخى نيز 13 تن نقل كرده‌اند.<ref>اهل الكهف، ص‌ 88.</ref>
+
شمار اصحاب کهف، چنان که از عنوان داستان در منابع مسیحى یعنى «هفت خفتگان» پیداست، ۷ نفر است. برخى نیز آنان را ۵ تن و برخى نیز ۱۳ تن نقل کرده‌اند.<ref>اهل الکهف، ص‌ ۸۸.</ref>
  
نام‌هاى اصحاب كهف، طبيعتاً نام‌هايى يونانى است زيرا اِفِسوس، از شهرهاى يونان است. اين نام‌ها عبارت است از: مكسملينا، يلميخا، ديمومدس (ديموسامبليكوس، مرطونس، بيرونس، كشطونس.<ref>اهل الكهف، ص‌ 88.</ref>
+
نام‌هاى اصحاب کهف، طبیعتاً نام‌هایى یونانى است زیرا اِفِسوس، از شهرهاى یونان است. این نام‌ها عبارت است از: مکسملینا، یلمیخا، دیمومدس (دیموسامبلیکوس، مرطونس، بیرونس، کشطونس.<ref>اهل الکهف، ص‌ ۸۸.</ref>
  
روشن است كه اين نام‌ها با ورود به نوشتارهاى اسلامى و عربى دستخوش تغييراتى شده است، چنان كه طبرى نام‌هاى ايشان را اين گونه نقل كرده است: مكسلمينا، محسلمينا، يمليخا، مرطونس، كسطونس، ويبورس، ويكرنوس، يطبيونس و قالوش.<ref>جامع البيان، مج‌ ج‌ 15، ص‌ 276.</ref> خود وى نيز بر اساس روايتى ديگر نام‌هاى ديگرى را با اندكى تفاوت ذكر مى‌كند.<ref>همان، ص‌ 252.</ref>
+
روشن است که این نام‌ها با ورود به نوشتارهاى اسلامى و عربى دستخوش تغییراتى شده است، چنان که [[محمد بن جریر طبری|طبرى]] نام‌هاى ایشان را این گونه نقل کرده است: مکسلمینا، محسلمینا، یملیخا، مرطونس، کسطونس، ویبورس، ویکرنوس، یطبیونس و قالوش.<ref>جامع البیان، مج‌ ۹، ج‌ ۱۵، ص‌ ۲۷۶.</ref> خود وى نیز بر اساس روایتى دیگر نام‌هاى دیگرى را با اندکى تفاوت ذکر مى‌کند.<ref>همان، ص‌ ۲۵۲.</ref>
  
[[قرآن]] مجيد هيچ‌گونه تصريحى درباره شمار اصحاب كهف ندارد و تنها بيان مى‌كند كه مردم در عدد اصحاب كهف اختلاف نظر داشته‌اند؛ برخى ايشان را با سگ همراهشان 4 تن و برخى 6 تن و برخى 8 تن دانسته‌اند: {{متن قرآن|«سَيَقولونَ ثَلثَةٌ رابِعُهُم كَلبُهُم و يَقولونَ خَمسَةٌ سادِسُهُم كَلبُهُم رَجمـًا بِالغَيبِ ويَقولونَ سَبعَةٌ وثامِنُهُم كَلبُهُم»}} ([[سوره كهف]]/ 18،22) و چون «رَجمـًا بِالغَيبِ» را كه اشاره به بى‌دليل بودن سخن مردم است پس از دو قول اول ذكر كرده و قول سوم را بدون چنين تعبيرى آورده، برخى نتيجه گرفته‌اند كه قرآن نظر سوم را تأييد مى‌كند.<ref>الميزان، ج‌ 13، ص‌ 267‌ـ‌268؛ نمونه، ج‌ 12، ص‌ 383.</ref>
+
[[قرآن مجید]] هیچ‌گونه تصریحى درباره شمار اصحاب کهف ندارد و تنها بیان مى‌کند که مردم در عدد اصحاب کهف اختلاف نظر داشته‌اند؛ برخى ایشان را با سگ همراهشان ۴ تن و برخى ۶ تن و برخى ۸ تن دانسته‌اند: {{متن قرآن|«سَیقولونَ ثَلاثَةٌ رابِعُهُم کلبُهُم و یقولونَ خَمسَةٌ سادِسُهُم کلبُهُم رَجمـًا بِالغَیبِ ویقولونَ سَبعَةٌ وثامِنُهُم کلبُهُم»}} ([[سوره کهف]]/ ۱۸،۲۲) و چون «رَجماً بِالغَیبِ» را که اشاره به بى‌دلیل بودن سخن مردم است پس از دو قول اول ذکر کرده و قول سوم را بدون چنین تعبیرى آورده، برخى نتیجه گرفته‌اند که قرآن نظر سوم را تأیید مى‌کند.<ref>المیزان، ج‌ ۱۳، ص‌ ۲۶۷‌ـ‌۲۶۸؛ نمونه، ج‌ ۱۲، ص‌ ۳۸۳.</ref>
  
به هر روى، [[قرآن]] شمار كسانى را كه از عدد اصحاب كهف آگاه بودند، اندك مى‌داند: {{متن قرآن|«قُل رَبّى اَعلَمُ بِعِدَّتِهِم ما يَعلَمُهُم اِلاّ قَليلٌ»}} (سوره كهف/ 18،22)، از اين‌رو به [[رسول خدا]]‌ صلى الله عليه و آله دستور مى‌دهد كه جز به نحو مستدل با ايشان در اين مورد به گفتگو نپردازد: {{متن قرآن|«فَلا تُمارِ فيهِم اِلاّ مِراءً ظهِرًا»}}. (سوره كهف/ 18،22)
+
به هر روى، قرآن شمار کسانى را که از عدد اصحاب کهف آگاه بودند، اندک مى‌داند: {{متن قرآن|«قُل رَبّى اَعلَمُ بِعِدَّتِهِم ما یعلَمُهُم اِلاّ قَلیلٌ»}} (سوره کهف/ ۱۸،۲۲)، از این‌رو به [[رسول خدا]]‌ صلى الله علیه و آله دستور مى‌دهد که جز به نحو مستدل با ایشان در این مورد به گفتگو نپردازد: {{متن قرآن|«فَلا تُمارِ فیهِم اِلاّ مِراءً ظاهِرًا»}}. (سوره کهف/ ۱۸،۲۲)
  
«مراء ظاهر» به معناى بحث غالب و مسلط است؛ بدين معنا كه با آنان چنان با استدلال سخن بگو كه گفتار تو بر نظر آنان غالب و مسلط گردد. احتمال ديگر اين است كه با آنان در خلوت بحث و گفتگو نكن زيرا گفتار تو را تحريف مى‌كنند، بلكه آشكارا و در حضور مردم گفتگو كن تا نتوانند حقيقت امر را تحريف كنند<ref>نمونه، ج‌ 12، ص‌ 384.</ref> و چون خداوند خود از همه آگاه‌تر است: {{متن قرآن|«رَبّى اَعلَمُ بِعِدَّتِهِم»}} (سوره كهف/ 18،22) ديگر از هيچ كس درباره اصحاب كهف سؤال مكن: {{متن قرآن|«ولا تَستَفتِ فيهِم مِنهُم اَحَدا»}}. (سوره كهف/ 18،22) زيرا علم خداوند تو را از هر چيز بى‌نياز مى‌كند.<ref>الميزان، ج‌ 13، ص‌ 270.</ref>
+
«مراء ظاهر» به معناى بحث غالب و مسلط است؛ بدین معنا که با آنان چنان با استدلال سخن بگو که گفتار تو بر نظر آنان غالب و مسلط گردد. احتمال دیگر این است که با آنان در خلوت بحث و گفتگو نکن زیرا گفتار تو را تحریف مى‌کنند، بلکه آشکارا و در حضور مردم گفتگو کن تا نتوانند حقیقت امر را تحریف کنند<ref>نمونه، ج‌ ۱۲، ص‌ ۳۸۴.</ref> و چون خداوند خود از همه آگاه‌تر است: {{متن قرآن|«رَبّى اَعلَمُ بِعِدَّتِهِم»}} (سوره کهف/ ۱۸،۲۲)، دیگر از هیچ کس درباره اصحاب کهف سؤال مکن: {{متن قرآن|«ولا تَستَفتِ فیهِم مِنهُم اَحَدا»}}. (سوره کهف/ ۱۸،۲۲) زیرا علم خداوند تو را از هر چیز بى‌نیاز مى‌کند.<ref>المیزان، ج‌ ۱۳، ص‌ ۲۷۰.</ref>
  
==مكان غار اصحاب كهف==
+
==مکان غار اصحاب کهف==
  
درباره مكانِ غار اصحاب كهف ديدگاه‌هاى متفاوتى وجود دارد:
+
درباره مکانِ غار اصحاب کهف نیز دیدگاه‌هاى متفاوتى وجود دارد:
 
حادثه مزبور در شهر «اِفِسوس» واقع شده و غار مزبور نيز در همان جا قرار دارد و افسوس (افسيس) از شهرهاى معروف آسياى صغير (تركيه كنونى و قسمتى از روم شرقى قديم) است. ويرانه‌هاى اين شهر هم اكنون در 73 كيلومترى شهرِ «ازمير» تركيه به چشم مى‌خورد و در كنار قريه «اياصولوك» در كوه «ينايرداغ» هم اكنون غارى بسيار وسيع ديده مى‌شود كه فاصله چندانى با افسوس ندارد و آثار صدها قبر در آن وجود دارد.
 
 
 
ورودى اين غار در سمت شمال شرقى بوده و هيچ اثرى از مسجد، صومعه يا كنيسه در آن به چشم نمى‌خورد به عقيده بسيارى، غار مورد اشاره در داستان، همين غار است.<ref>قاموس كتاب مقدس، ص‌ 87؛ نمونه، ج‌ 12، ص 400‌ـ‌401، اهل الكهف، ص 91‌ـ‌92.</ref> اين قول، با نقل‌هاى مسيحى سازگار است.<ref>See,The Encyclopedia Britannica, Vol .20, P.270 - 8 The Decline And Fall Off The Roman Empire, Vol.I, P. 544-5.</ref>
 
 
 
غار مزبور در نزديكى پايتخت اردن يعنى شهر عمان و در نزديكى روستاى «رجيب» واقع است. بر بالاى اين غار صومعه‌اى ديده مى‌شود كه بر اساس پاره‌اى از قراين، مربوط به قرن پنجم ميلادى است و پس از آن كه مسلمانان آنجا را فتح ‌كردند به مسجد تبديل شد.<ref> الميزان، ج 13، ص 297؛ نمونه، ج 12، ص‌ 401.</ref>
 
 
 
اطراف اين غار از دو سمت شرقى و غربى باز است و آفتاب بر آن مى‌تابد و ورودى غار در سمت جنوب قرار دارد و در داخل غار 7 يا 8 قبر به چشم مى‌خورد. در سال 1963 ميلادى هيئتى اكتشافى از اردن با حفارى به كشف اين غار متروك نايل شد.<ref>الميزان، ج 13، ص 297؛ نمونه، ج 12، ص‌ 401.</ref>
 
 
 
# غار اصحاب كهف در بتراء از شهرهاى فلسطين است.<ref>همان، ص‌ 299.</ref>
 
# در كوه «قاسيون» نزديك دمشق سوريه واقع است.<ref>همان، ص‌ 299.</ref>
 
# در شبه جزيره اسكانديناوى، در اروپاى شمالى قرار دارد.<ref>همان، ص‌ 299.</ref>
 
# در نزديكى شهر نخجوان در كشور قفقاز واقع است.<ref>همان، ص‌ 299.</ref>
 
 
 
[[علامه طباطبايى]] بنا به دلايلى ديدگاه اول را به ‌رغم شهرتش، مردود مى‌داند؛ از جمله آن كه از آيه {{متن قرآن|«و تَرَى الشَّمسَ اِذا طَلَعَت تَزوَرُ عَن كَهفِهِم ذاتَ اليَمينِ و اِذا غَرَبَت تَقرِضُهُم ذاتَ الشِّمال»}}.([[سوره كهف]]/18،17)
 
 
 
برمى‌آيد كه نور خورشيد به هنگام طلوع بر سمت راست غار و هنگام غروب بر سمت چپ آن مى‌تابيده است، بنابراين بايد ورودى غار در سمت جنوب باشد در حالى ‌كه دَرِ ورودى غار موجود در شهر اِفِسوس به سمت شمال شرقى است؛ همچنين مضمون آيه {{متن قرآن|«قالَ الَّذينَ غَلَبوا عَلى اَمرِهِم لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيهِم مَسجِدا»}}. ([[سوره كهف]]/18،‌21)
 
 
 
اين است كه در آن غار يا پيرامون آن، مسجد و عبادتگاهى بنا كردند در حالى ‌كه در غار اِفِسوس اثرى از مسجد يا صومعه يا عبادتگاه ديگر به چشم نمى‌خورد. البته در سه كيلومترى آن كنيسه‌اى وجود دارد كه به هيچ وجه با غار مزبور ارتباطى ندارد،<ref>الميزان، ج‌ 13، ص‌ 296‌ـ‌297.</ref> بنابراين از ميان چند ديدگاه ياد شده، ديدگاه دوم با ويژگي‌هاى ذكر شده در آيات قرآن سازگار است و برخى روايات نيز آن را تأييد ‌مى‌كند.<ref> همان، ص ‌298‌ـ‌299.</ref>
 
 
 
==اصحاب ‌كهف در روايات ‌اسلامى==
 
 
 
روايات اسلامى معمولاً اصحاب كهف را همانند روايات مسيحى، جوانانى اشراف زاده دانسته كه در عيد بزرگى با مركب‌هاى خود به بيرون شهر رفتند و بت‌هايى را كه مى‌پرستيدند به همراه خود بردند. خداوند در دل‌هايشان نور [[ايمان]] برافروخت و آنان به خداوند يكتا ايمان آوردند و هر چند در آغاز ايمان خود را از يكديگر پوشيده مى‌داشتند؛ اما به تدريج ايمان خود را به يكديگر اظهار كردند.<ref>جامع البيان، مج‌ 9، ج‌ 15، ص‌ 256؛ تفسير ابن‌كثير، ج‌ 3، ص‌ 78‌ـ‌79.</ref>
 
  
بر پايه برخى روايات با اين كه پادشاه جبار و بت‌پرست عصر، همه كسانى را كه از پرستش بتها سرباز مى‌زدند، مى‌كشت؛ ولى به اصحاب كهف مدتى مهلت داد تا از ايمان خود بازگردند. آنان از اين فرصت استفاده كرده و به غار پناه بردند.<ref>همان، ص‌ 253.</ref> برخى ديگر از روايات، آنان را امين و رازدار پادشاه عصر خود قلمداد كرده كه هدايت يافته و به غار پناه ‌بردند.<ref> عرائس المجالس، ص‌ 371‌ـ‌374؛ البرهان، ج‌ 3، ص‌ 622.</ref>
+
*برخی گفته اند: حادثه مزبور در شهر «اِفِسوس» واقع شده و غار مزبور نیز در همان جا قرار دارد و افسوس (افسیس) از شهرهاى معروف آسیاى صغیر ([[ترکیه]] کنونى و قسمتى از روم شرقى قدیم) است. ویرانه‌هاى این شهر هم اکنون در ۷۳ کیلومترى شهرِ «ازمیر» ترکیه به چشم مى‌خورد و در کنار قریه «ایاصولوک» در کوه «ینایرداغ» هم اکنون غارى بسیار وسیع دیده مى‌شود که فاصله چندانى با افسوس ندارد و آثار صدها قبر در آن وجود دارد. ورودى این غار در سمت شمال شرقى بوده و هیچ اثرى از [[مسجد]]، صومعه یا کنیسه در آن به چشم نمى‌خورد. به عقیده بسیارى، غار مورد اشاره در داستان، همین غار است.<ref>قاموس کتاب مقدس، ص‌ ۸۷؛ نمونه، ج‌ ۱۲، ص ۴۰۰‌ـ‌۴۰۱، اهل الکهف، ص ۹۱‌ـ‌۹۲.</ref> این قول، با نقل‌هاى [[مسیحیت|مسیحى]] سازگار است.<ref>See,The Encyclopedia Britannica, Vol .۲۰, P.۲۷۰ - ۸ The Decline And Fall Off The Roman Empire, Vol.I, P. ۵۴۴-۵.</ref>
 +
*برخی دیگر گفته اند: غار مزبور در نزدیکى پایتخت [[اردن]] یعنى شهر عمان و در نزدیکى روستاى «رجیب» واقع است. بر بالاى این غار صومعه‌اى دیده مى‌شود که بر اساس پاره‌اى از قراین، مربوط به قرن پنجم میلادى است و پس از آن که مسلمانان آنجا را فتح ‌کردند به مسجد تبدیل شد.<ref> المیزان، ج ۱۳، ص ۲۹۷؛ نمونه، ج ۱۲، ص‌ ۴۰۱.</ref> اطراف این غار از دو سمت شرقى و غربى باز است و آفتاب بر آن مى‌تابد و ورودى غار در سمت جنوب قرار دارد و در داخل غار ۷ یا ۸ قبر به چشم مى‌خورد. در سال ۱۹۶۳ میلادى هیئتى اکتشافى از اردن با حفارى به کشف این غار متروک نایل شد.<ref>المیزان، ج ۱۳، ص ۲۹۷؛ نمونه، ج ۱۲، ص‌ ۴۰۱.</ref>
 +
*غار اصحاب کهف در بتراء از شهرهاى [[فلسطین]] است.<ref>همان، ص‌ ۲۹۹.</ref>
 +
*در کوه «قاسیون» نزدیک [[دمشق]] [[سوریه]] واقع است.<ref>همان، ص‌ ۲۹۹.</ref>
 +
*در نزدیکى شهر نخجوان در کشور قفقاز واقع است.<ref>همان، ص‌ ۲۹۹.</ref>
  
روايتى از وهب ‌بن ‌منبه، ماجراى ايمان آوردن اصحاب كهف را كاملاً متفاوت و مربوط به گرويدن جوانان شهر اِفسوس به يكى از حواريان [[حضرت عيسى]] علیه السلام دانسته است. بر اساس اين روايت، يكى از حواريان حضرت عيسى عليه‌السلام بر اثر [[سجده]] نكردن به بتِ سر درِ شهر از ورود به شهر ممنوع شده بود و به ناچار در گرمابه‌اى در بيرون شهر به ‌كار و تبليغ دين خدا پرداخت و از اين راه برخى جوانان شهر به او گرويدند.<ref>جامع البيان، مج‌ 9، ج‌ 15، ص ‌257؛ روض الجنان، ج 12، ص 318ـ319؛ الكامل، ج 1، ص 355‌ـ‌356.</ref>
+
[[علامه طباطبایى]] بنا به دلایلى دیدگاه اول را به ‌رغم شهرتش، مردود مى‌داند؛ از جمله آن که از آیه {{متن قرآن|«و تَرَى الشَّمسَ اِذا طَلَعَت تَزوَرُ عَن کهفِهِم ذاتَ الیمینِ و اِذا غَرَبَت تَقرِضُهُم ذاتَ الشِّمال»}} ([[سوره کهف]]/۱۸،۱۷) برمى‌آید که نور خورشید به هنگام طلوع بر سمت راست غار و هنگام غروب بر سمت چپ آن مى‌تابیده است، بنابراین باید ورودى غار در سمت جنوب باشد، در حالى ‌که دَرِ ورودى غار موجود در شهر اِفِسوس به سمت شمال شرقى است. همچنین مضمون آیه {{متن قرآن|«قالَ الَّذینَ غَلَبوا عَلى اَمرِهِم لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیهِم مَسجِدا»}} ([[سوره کهف]]/۱۸،‌۲۱) این است که در آن غار یا پیرامون آن، مسجد و عبادتگاهى بنا کردند در حالى ‌که در غار اِفِسوس اثرى از مسجد یا صومعه یا عبادتگاه دیگر به چشم نمى‌خورد. البته در سه کیلومترى آن کنیسه‌اى وجود دارد که به هیچ وجه با غار مزبور ارتباطى ندارد.<ref>المیزان، ج‌ ۱۳، ص‌ ۲۹۶‌ـ‌۲۹۷.</ref> بنابراین از میان چند دیدگاه یاد شده، دیدگاه دوم با ویژگی‌هاى ذکر شده در آیات قرآن سازگار است و برخى روایات نیز آن را تأیید ‌مى‌کند.<ref> همان، ص ‌۲۹۸‌ـ‌۲۹۹.</ref>
  
همچنين بر اساس برخى روايات، اصحاب كهف جوانانى رومى بوده‌اند كه پيش از بعثت عيسى عليه‌السلام وارد غار شدند و پس از بعثت آن حضرت از خواب برخاستند؛<ref>المعارف، ص‌ 54.</ref> اما برخى روايات، همه ماجرا را مربوط به زمان پس از بعثت [[حضرت عيسى]] عليه‌السلام و آنان را افرادى دانسته كه بر شريعت عيسى عليه‌السلام بوده‌اند.<ref>تاريخ طبرى، ج‌ 1، ص‌ 373.</ref>
+
==داستان اصحاب کهف در قرآن==
  
==اصحاب كهف در قرآن==
+
[[قرآن کریم]] در طى ۱۸ آیه در [[سوره کهف]] به بیان این داستان پرداخته است. از [[سیاق آیات|سیاق]] نخستین آیه این قصه: {{متن قرآن|«اَم حَسِبتَ اَنَّ اَصحبَ الکهفِ والرَّقیمِ کانوا مِن ءایاتِنا عَجَبا»}}. (سوره کهف/۱۸،۹) برمى‌آید که این داستان اجمالاً پیش از نزول آیات، معلوم بوده و قرآن به شرح و تفصیل آن پرداخته است.<ref>المیزان، ج‌ ۱۳، ص‌ ۲۴۴.</ref>
  
قرآن در طى 18 آيه به بيان اين داستان پرداخته است. از سياق نخستين آيه اين قصه: {{متن قرآن|«اَم حَسِبتَ اَنَّ اَصحبَ الكَهفِ والرَّقيمِ كانوا مِن ءايتِنا عَجَبا»}}. ([[سوره كهف]]/18،9) برمى‌آيد كه اين داستان اجمالاً پيش از نزول آيات، معلوم بوده و [[قرآن]] به شرح و تفصيل آن پرداخته است.<ref>الميزان، ج‌ 13، ص‌ 244.</ref>
+
علت شگفت بودن ماجراى اصحاب کهف، درنگ ۳۰۹ ساله آنان در غار و آنگاه برخاستن ایشان در کمال سلامت بوده است. خواب طولانى اصحاب کهف از شگفت‌انگیزترین نشانه‌هاى الهى است که موجب شده مفسران نیز به بحث درباره آن و اثبات آن به لحاظ علمى و تجربى بپردازند.<ref>نمونه، ج‌ ۱۲، ص‌ ۴۰۷‌ـ‌۴۰۹؛ خلق الکون، ص‌ ۱۵۵‌ـ‌۱۵۷.</ref>
  
علت شگفت بودن ماجراى اصحاب كهف، درنگ 309 ساله آنان در غار و آنگاه برخاستن ايشان در كمال سلامت بوده است. خواب طولانى اصحاب كهف از شگفت‌انگيزترين نشانه‌هاى الهى است كه موجب شده مفسران نيز به فراخور حال به بحث درباره آن و اثبات آن به لحاظ علمى و تجربى بپردازند.<ref>نمونه، ج‌ 12، ص‌ 407‌ـ‌409؛ خلق الكون، ص‌ 155‌ـ‌157.</ref>
+
بر اساس روایاتى که در [[شأن نزول]] این آیات وارد شده، [[قریش]] شمارى از یاران خود را براى تحقیق درباره دعوت [[پیامبر اسلام]] صلى الله علیه وآله به سوى عالمان [[یهود]] در [[مدینه]] فرستادند تا نظر آنان را در ‌این مورد جویا شوند. عالمان یهود با طرح چند‌ پرسش گفتند: اگر [[پیامبر اسلام|محمد]] (ص) از عهده پاسخ به ‌این پرسش‌ها برآمد، او پیامبر خداست، وگرنه دروغگوست.
  
بر اساس رواياتى كه در شأن نزول اين آيات وارد شده، قريش شمارى از ياران خود را براى تحقيق درباره دعوت [[پيامبر اسلام]] صلى الله عليه و آله به سوى عالمان يهود در مدينه فرستادند تا نظر آنان را در ‌اين مورد جويا شوند. عالمان يهود با طرح چند‌ پرسش گفتند: اگر محمد صلى الله عليه و آله از عهده پاسخ به ‌اين پرسش‌ها برآمد، او پيامبر خدا وگرنه دروغگوست.
+
در پرداخت‌هاى روایى گوناگون، این پرسش‌ها کاملاً یکسان نقل نشده است؛ اما در همه روایات، یکى از این پرسش‌ها به اصحاب کهف مربوط است که آیات مورد اشاره در پاسخ به آن نازل شده است.
  
در پرداخت‌هاى روايى گوناگون، اين پرسش‌ها كاملاً يكسان نقل نشده است؛ اما در همه روايات، يكى از اين پرسش‌ها به اصحاب كهف مربوط است كه آيات مورد اشاره در پاسخ به آن نازل شده است.
+
در آیه ۹ [[سوره کهف]]، با عطف «الرقیم» بر «الکهف» آمده ‌است: {{متن قرآن|«اَم ‌حَسِبتَ اَنَّ اَصحابَ الکهفِ والرَّقیمِ...»}} و ‌این بحث میان مفسران به پیروى از برخى روایات، مطرح شده که آیا اصحاب کهف و رقیم یک گروه هستند یا دو گروه جدا، تا براى [[اصحاب رقیم]] نیز [[تفسیر]] و [[شأن نزول]] جداگانه‌اى ذکر کنند؛ اما این قول بسیار بعید به نظر مى‌رسد. و بیشتر مفسّران معتقدند «اصحاب کهف» و «اصحاب رقیم» یکى هستند؛ زیرا بعد از فرار و پناه بردن به غار «اصحاب کهف» نامیده شدند و چون بعد از بیداری از آن خواب طولانی خداوند در آنجا جانشان را گرفت و در غار هم بسته شد و جمله اى درباره آنها روى غار نوشته شد به «اصحاب رقیم» مشهور شدند.
  
==چگونگى ايمان آوردن اصحاب كهف==
+
===ایمان آوردن اصحاب کهف===
  
بر اساس ظاهر آيات، اصحاب كهف جوانانى بودند كه به خدا ايمان آوردند و خداوند نيز بر هدايتشان افزود: {{متن قرآن|«اِنَّهُم فِتيَةٌ ءامَنوا بِرَبِّهِم وزِدنهُم هُدًى»}}. ([[سوره كهف]]/ 18،14) «فتيه» جمع «فتا» به معناى جوان است.<ref>مفردات، ص‌ 625، «فتى»؛ الميزان، ج‌ 13، ص‌ 247.</ref> بر اساس برخى روايات، آنان سالمندانى باايمان بودند و واژه «فتيه» كنايه از جوانمردى آنان است.<ref>همان، ص‌ 283.</ref>
+
بر اساس ظاهر آیات، اصحاب کهف جوانانى بودند که به خدا ایمان آوردند و خداوند نیز بر هدایتشان افزود: {{متن قرآن|«اِنَّهُم فِتیةٌ ءامَنوا بِرَبِّهِم وزِدناهُم هُدًى»}}. ([[سوره کهف]]/ ۱۸،۱۴) «فتیه» جمع «فتا» به معناى جوان است.<ref>مفردات، ص‌ ۶۲۵، «فتى»؛ المیزان، ج‌ ۱۳، ص‌ ۲۴۷.</ref> بر اساس برخى روایات، آنان سالمندانى باایمان بودند و واژه «فتیه» کنایه از جوانمردى آنان است.<ref>همان، ص‌ ۲۸۳.</ref>
 
   
 
   
به هر روى آنان به آيين بت‌پرستى قوم خود معترض و از كرنش كوركورانه قومشان در برابر بتان سخت اندوهگين بودند: {{متن قرآن|«هؤُلاءِ قَومُنَا اتَّخَذوا مِن دونِهِ ءالِهَةً لَولا يَأتونَ عَلَيهِم بِسُلطن بَيِّن»}}([[سوره كهف]]/18،15) و اين كار را بزرگترين ظلم مى‌دانستند.
+
آنان به آیین [[بت پرستی|بت‌پرستى]] قوم خود معترض و از کرنش کورکورانه قومشان در برابر بتان سخت اندوهگین بودند: {{متن قرآن|«هؤُلاءِ قَومُنَا اتَّخَذوا مِن دونِهِ ءالِهَةً لَولا یأتونَ عَلَیهِم بِسُلطان بَیّن»}} ([[سوره کهف]]/۱۸،۱۵) و این کار را بزرگترین ظلم مى‌دانستند: {{متن قرآن|«فَمَن اَظلَمَ مِمَّنِ افتَرى عَلى اللّهِ کذِبا»}} (سوره کهف/۱۸،۱۵). اصحاب کهف از تأیید و یارى خداوند برخوردار بودند و خداوند دل‌هایشان را در راه ایمان محکم ساخته بود: {{متن قرآن|«رَبَطنا عَلى قُلوبِهِم»}} (کهف/۱۸،۱۴) تا در برابر بت‌پرستى و مظاهر آن بایستند و آنان نیز بدون ترس از حوادث و سختی‌هاى آینده برپا خاسته<ref>المیزان، ج‌ ۱۳، ص‌ ۲۹۲.</ref> و گفتند: پروردگار ما پروردگار آسمان‌ها و زمین است و ما جز او معبودى را نمى‌خوانیم: {{متن قرآن|«اِذ قاموا فَقالوا رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ والاَرضِ لَن نَدعوا مِن دونِهِ اِلهـًا»}} (سوره کهف/ ۱۸،۱۴). این که اصحاب کهف این جملات و اعتراضات را میان خود گفتند یا در برابر پادشاه ‌جبار عصر خود، مورد اختلاف است.<ref>روح المعانى، مج‌ ۹، ج‌ ۱۵، ص‌ ۳۱۶.</ref>
 
 
{{متن قرآن|«فَمَن اَظلَمَ مِمَّنِ افتَرى عَلى اللّهِ كَذِبا»}} (سوره كهف/18،15) اصحاب كهف از تأييد و يارى خداوند برخوردار بودند و خداوند دل‌هايشان را در راه [[ايمان]] محكم ساخته بود: {{متن قرآن|«رَبَطنا عَلى قُلوبِهِم»}} (كهف/18،14) تا در برابر بت‌پرستى و مظاهر آن بايستند و آنان نيز بدون ترس از حوادث و سختي‌هاى آينده برپا خاسته<ref>الميزان، ج‌ 13، ص‌ 292.</ref> و گفتند: پروردگار ما پروردگار آسمان‌ها و زمين است و ما جز او معبودى را نمى‌خوانيم: {{متن قرآن|«اِذ قاموا فَقالوا رَبُّنا رَبُّ السَّموتِ والاَرضِ لَن نَدعوا مِن دونِهِ اِلهـًا»}} (سوره كهف/ 18،14) اين كه اصحاب كهف اين جملات و اعتراضات را ميان خود گفتند يا در برابر پادشاه ‌جبار عصر خود، مورد اختلاف است.<ref>روح المعانى، مج‌ ج‌ 15، ص‌ 316.</ref>
 
  
به هر روى در حالى ‌كه همه خدايان دروغين را كنار گذاشته و از قوم بت‌پرست خود جدا شده بودند به غار پناه‌برده و از خدا رحمت و راه نجات خواستند: {{متن قرآن|«اِذ اَوَى الفِتيَةُ اِلَى الكَهفِ فَقالوا رَبَّنا ءاتِنا مِن لَدُنكَ رَحمَةً وهَيِّئ لَنا مِن اَمرِنا رَشَدا»}}.(سوره كهف/‌18،10) {{متن قرآن|«واِذِ اعتَزَلتُموهُم و ما يَعبُدونَ اِلاَّ اللّهَ فَأوُا اِلَى الكَهفِ»}}. (سوره كهف/ 18،16)
+
به هر روى در حالى ‌که همه خدایان دروغین را کنار گذاشته و از قوم بت‌پرست خود جدا شده بودند، به غار پناه‌برده و از خدا رحمت و راه نجات خواستند: {{متن قرآن|«اِذ اَوَى الفِتیةُ اِلَى الکهفِ فَقالوا رَبَّنا ءاتِنا مِن لَدُنک رَحمَةً وهَیّئ لَنا مِن اَمرِنا رَشَدا»}} (سوره کهف/‌۱۸،۱۰)؛ {{متن قرآن|«واِذِ اعتَزَلتُموهُم و ما یعبُدونَ اِلاَّ اللّهَ فَأوُوا اِلَى الکهفِ»}}. (سوره کهف/ ۱۸،۱۶)
  
خداوند نيز آنان را مشمول رحمت لايزال خود قرار ‌داد و در كارشان گشايشى فراهم ساخت، چنان ‌كه در ادامه آيه فوق از قول [[اصحاب كهف]] نتيجه پناه‌بردن به غار را رحمت خدا ذكر مى‌كند: {{متن قرآن|«يَنشُر لَكُم رَبُّكُم مِن رَحمَتِهِ ويُهَيِّئ لَكُم مِن اَمرِكُم مِرفَقا»}}. (سوره كهف/ 18،16)
+
خداوند نیز آنان را مشمول رحمت لایزال خود قرار ‌داد و در کارشان گشایشى فراهم ساخت، چنان ‌که در ادامه [[آیه]] فوق از قول [[اصحاب کهف]] نتیجه پناه‌بردن به غار را رحمت خدا ذکر مى‌کند: {{متن قرآن|«ینشُر لَکم رَبُّکم مِن رَحمَتِهِ ویُهَیّئ لَکم مِن اَمرِکم مِرفَقا»}}. (سوره کهف/ ۱۸،۱۶)
  
==درنگ در غار==
+
===درنگ در غار===
  
از [[قرآن كريم]] و روايات چنين برمى‌آيد كه خداوند اصحاب كهف را پس از ورود به غار به خوابى عميق فرو برد:<ref>جامع البيان، مج‌ ج ‌15، ص‌ 225؛ البرهان، ج‌ ص ‌624؛ عرائس المجالس، ص‌ 375.</ref> {{متن قرآن|«فَضَرَبنا عَلى ءاذانِهِم فِى الكَهفِ»}}. (سوره كهف/ 18،11) زمخشرى مى‌نويسد: در اين آيه مفعول «ضَرَبنا» حذف شده است و منظور اين است كه بر گوش آنان حجاب و مانعى قرار داديم تا مانع شنيدن صداها گردد؛ يعنى آنان را به خوابى سنگين فرو برديم.<ref>الكشاف، ج‌ ص‌ 705.</ref>
+
از [[قرآن کریم]] و روایات چنین برمى‌آید که خداوند اصحاب کهف را پس از ورود به غار به خوابى عمیق فرو برد:<ref>جامع البیان، مج‌ ۹، ج ‌۱۵، ص‌ ۲۲۵؛ البرهان، ج‌ ۳، ص ‌۶۲۴؛ عرائس المجالس، ص‌ ۳۷۵.</ref> {{متن قرآن|«فَضَرَبنا عَلى ءاذانِهِم فِى الکهفِ»}}. (سوره کهف/ ۱۸،۱۱) [[جارالله زمخشری|زمخشرى]] مى‌نویسد: در این آیه مفعول «ضَرَبنا» حذف شده است و منظور این است که بر گوش آنان حجاب و مانعى قرار دادیم تا مانع شنیدن صداها گردد؛ یعنى آنان را به خوابى سنگین فرو بردیم.<ref>الکشاف، ج‌ ۲، ص‌ ۷۰۵.</ref>
 
   
 
   
طبرسى اين آيه را كنايه از مسلط كردن خواب برايشان و تعبير آيه را بسيار فصيح دانسته است.<ref>مجمع البيان، ج‌ ص‌ 698.</ref> به احتمالى ديگر كه [[علامه طباطبايى]] آن را بيان كرده مراد اين است كه خداوند همچون مادرى كه با ضربه‌هايى نرم و آهسته به گوش فرزند مى‌نوازد تا حواس او از پيرامون خود جدا شده به خواب سنگين فرو رود به گوش اصحاب كهف نواخته، تا به خواب عميق فرو روند.<ref>الميزان، ج‌ 13، ص‌ 248.</ref>
+
[[شیخ طبرسی|طبرسى]] این آیه را کنایه از مسلط کردن خواب برایشان و تعبیر آیه را بسیار فصیح دانسته است.<ref>مجمع البیان، ج‌ ۶، ص‌ ۶۹۸.</ref> به احتمالى دیگر که [[علامه طباطبایى]] آن را بیان کرده مراد این است که خداوند همچون مادرى که با ضربه‌هایى نرم و آهسته به گوش فرزند مى‌نوازد تا حواس او از پیرامون خود جدا شده به خواب سنگین فرو رود به گوش اصحاب کهف نواخته، تا به خواب عمیق فرو روند.<ref>المیزان، ج‌ ۱۳، ص‌ ۲۴۸.</ref>
 
 
مدت درنگ اصحاب كهف در غار از نظر قرآن 309 سال بوده است: {{متن قرآن|«ولَبِثوا فى كَهفِهِم ثَلثَ مِائَة سِنينَ وازدادوا تِسعا»}} (سوره كهف/ 18، 25)؛ اما بر اساس روايتى از ابن ‌اسحاق، آنان پيش از خواب مدتى در غار به زندگى طبيعى مى‌زيستند و يكى از آنان با لباس مبدل وارد شهر مى‌شد و به تهيه آذوقه و توشه و جمع‌آورى خبرها از شهر درباره خودشان مى‌پرداخت و پس از بازگشت ديده‌ها و شنيده‌هاى خود را باز مى‌گفت؛<ref>جامع البيان، مج‌ 9، ج‌ 1، ص 253.</ref> اما با توجه به حرف «فاء» كه مفيد ترتيب اتصالى است: {{متن قرآن|«فَضَرَبنا عَلى ءاذانِهِم»}} مى‌توان گفت آنان بلافاصله پس از ورود به غار در خواب فرو رفتند و خداوند آنان را به ‌گونه‌اى قرار داده بود كه هر كس بديشان مى‌نگريست آنان را بيدار مى‌پنداشت، حال آن كه در خواب بودند: {{متن قرآن|«وتَحسَبُهُم اَيقاظـًا وهُم رُقودٌ»}}. (سوره كهف/ 18،18)<ref> الميزان، ج‌ 13، ص‌ 255‌ـ‌256.</ref>
 
 
 
برخى مفسران از اين جمله چنين استنباط كرده‌اند كه چشمان اصحاب كهف به هنگام خواب، باز بوده است.<ref>همان، ج‌ 13، ص‌ 256.</ref> خداوند در غار شرايطى را حاكم ساخته بود كه كسى را ياراى نزديك شدن و آسيب رساندن به آنان نباشد؛ دورنماى آنان در غار به ‌گونه‌اى بود كه هر كس آنان را مى‌ديد ناگزير از ترس مى‌گريخت: {{متن قرآن|«لَوِ‌اطَّلَعتَ عَلَيهِم لَوَلَّيتَ مِنهُم فِرارًا ولَمُلِئتَ مِنهُم رُعبا»}} (سوره كهف/‌18،18) و براى آن كه بدن اصحاب كهف بر اثر تماس دائم با زمين دچار فرسودگى و آسيبى نشود خداوند آنان را به چپ و راست مى‌گرداند: {{متن قرآن|«و نُقَلِّبُهُم ذاتَ اليَمينِ و ذاتَ الشِّمالِ»}}(كهف/18،18) و براى آن كه شرايط حيات براى آنان كاملا فراهم شود و از هر گونه آسيب جسمى به دور باشند خورشيد نيز نور خود را ارزانيشان مى‌داشت: {{متن قرآن|«وتَرَى الشَّمسَ اِذا طَلَعَت تَزوَرُ عَن كَهفِهِم ذاتَ اليَمينِ واِذا غَرَبَت تَقرِضُهُم ذاتَ الشِّمالِ»}} (سوره كهف/18،17) در اين ميان سگ آن‌ها نيز در دهانه غار دست‌ها را گشوده و به حالت نگهبانى خوابيده بود: {{متن قرآن|«وكَلبُهُم بسِطٌ ذِراعَيهِ بِالوَصيدِ»}}. (سوره كهف/18،18)
 
 
 
غار در نيمكره شمالى زمين و به ‌گونه‌اى بوده كه خورشيد، صبحگاهان به سمت راست آن و هنگام غروب به سمت چپ آن مى‌تابيده است:<ref> نمونه، ج‌ 12، ص‌ 368.</ref> {{متن قرآن|«وتَرَى الشَّمسَ اِذا طَلَعَت تَزوَرُ عَن كَهفِهِم ذاتَ اليَمينِ و اِذا غَرَبَت تَقرِضُهُم ذاتَ الشِّمالِ»}}. (سوره كهف/ 18،17) از سوى ديگر آنان در محل وسيعى از غار قرار گرفته بودند: {{متن قرآن|«وهُم فى فَجوَة مِنهُ»}}. (سوره كهف/ 18،17) برخى گفته‌اند: منظور اين است كه آن‌ها در وسط و ميانه غار قرار گرفته بودند به ‌گونه‌اى كه خنكاى نسيم باد و هوا به ايشان مى‌رسيد.<ref>الصافى، ج 3، ص 235؛ جوامع‌الجامع، ج 2، ص 356.</ref>
 
 
 
==پس از بيدارى==
 
 
 
پس از 309 سال، مؤمنان خفته در غار از خواب گران برخاستند. در واقع خواب آنان شبيه به [[مرگ]] و بيدارى آن‌ها همچون رستاخيز بود و از همين رو [[قرآن كريم]] از بيدار كردن آنان به «برانگيختن و مبعوث كردن» تعبير كرده است: {{متن قرآن|«وكَذلِكَ بَعَثنهُم»}} (سوره كهف/18،19) هر چند در برخى روايات از خواب آنان تعبير به «مرگ» و از بيدارشدنشان به «دميدن دوباره روح» تعبير شده است؛<ref> البرهان، ج‌ 3، ص‌ 624.</ref> اما به تصريح قرآن، مراد از آن خواب و بيدارى است.<ref>جامع البيان، مج‌ 9، ج‌ 15، ص‌ 269؛ الصافى، ج‌ 3، ص‌ 234؛ الميزان، ج‌ 13، ص‌ 249.</ref> (سوره كهف/18،18)
 
  
به هر روى اصحاب كهف پس از بيدار شدن درباره مدت درنگشان در غار به گفتگو پرداختند. يكى از آنان پرسيد: چه مدت درنگ كرديد؟ گفتند: يك روز يا بخشى از يك روز: {{متن قرآن|«قالَ قائِلٌ مِنهُم كَم لَبِثتُم قالوا لَبِثنا يَومـًا اَو بَعضَ يَوم»}}.(كهف/ 18،19)
+
مدت درنگ اصحاب کهف در غار از نظر قرآن ۳۰۹ سال بوده است: {{متن قرآن|«ولَبِثوا فى کهفِهِم ثَلثَ مِائَة سِنینَ وازدادوا تِسعا»}} (سوره کهف/ ۱۸، ۲۵)؛ اما بر اساس روایتى از ابن ‌اسحاق، آنان پیش از خواب مدتى در غار به زندگى طبیعى مى‌زیستند و یکى از آنان با لباس مبدل وارد شهر مى‌شد و به تهیه آذوقه و توشه و جمع‌آورى خبرها از شهر درباره خودشان مى‌پرداخت و پس از بازگشت دیده‌ها و شنیده‌هاى خود را باز مى‌گفت؛<ref>جامع البیان، مج‌ ۹، ج‌ ۱، ص ۲۵۳.</ref> اما با توجه به حرف «فاء» که مفید ترتیب اتصالى است: {{متن قرآن|«فَضَرَبنا عَلى ءاذانِهِم»}} مى‌توان گفت آنان بلافاصله پس از ورود به غار در خواب فرو رفتند و خداوند آنان را به ‌گونه‌اى قرار داده بود که هر کس بدیشان مى‌نگریست آنان را بیدار مى‌پنداشت، حال آن که در خواب بودند: {{متن قرآن|«وتَحسَبُهُم اَیقاظـًا وهُم رُقودٌ»}}. (سوره کهف/ ۱۸،۱۸)<ref> المیزان، ج‌ ۱۳، ص‌ ۲۵۵‌ـ‌۲۵۶.</ref> برخى مفسران از این جمله چنین استنباط کرده‌اند که چشمان اصحاب کهف به هنگام خواب، باز بوده است.<ref>همان، ج‌ ۱۳، ص‌ ۲۵۶.</ref>
  
به گفته برخى علت ترديد آن‌ها، اين بوده كه آنان در آغاز روز وارد غار شده و به خواب رفته بودند و در پايان روز بيدار شده بودند<ref>جوامع الجامع، ج‌ 2، ص‌ 357؛ تفسير ابن ‌كثير، ج‌ 3، ص‌ 81؛ نمونه، ج‌ 12، ص‌ 373.</ref> و چون نتوانستند مدت درنگ خود را در غار مشخص كنند، گفتند: خداوند به مدت درنگ ما آگاه‌تر است: {{متن قرآن|«قالوا رَبُّكُم اَعلَمُ بِما لَبِثتُم»}}(سوره كهف/18،19) برخى مفسران گفته‌اند: پاسخ دهنده يك نفر به نام «تمليخا» بوده است و تعبير به صيغه جمع: «قالوا» در اين گونه موارد معمول است.<ref>نمونه، ج‌ 12، ص‌ 374.</ref>
+
خداوند در غار شرایطى را حاکم ساخته بود که کسى را یاراى نزدیک شدن و آسیب رساندن به آنان نباشد؛ دورنماى آنان در غار به ‌گونه‌اى بود که هر کس آنان را مى‌دید ناگزیر از ترس مى‌گریخت: {{متن قرآن|«لَوِ‌اطَّلَعتَ عَلَیهِم لَوَلَّیتَ مِنهُم فِرارًا ولَمُلِئتَ مِنهُم رُعبا»}} (سوره کهف/‌۱۸،۱۸) و براى آن که بدن اصحاب کهف بر اثر تماس دائم با زمین دچار فرسودگى و آسیبى نشود خداوند آنان را به چپ و راست مى‌گرداند: {{متن قرآن|«و نُقَلِّبُهُم ذاتَ الیمینِ و ذاتَ الشِّمالِ»}}(کهف/۱۸،۱۸) و براى آن که شرایط حیات براى آنان کاملا فراهم شود و از هر گونه آسیب جسمى به دور باشند خورشید نیز نور خود را ارزانیشان مى‌داشت: {{متن قرآن|«وتَرَى الشَّمسَ اِذا طَلَعَت تَزوَرُ عَن کهفِهِم ذاتَ الیمینِ واِذا غَرَبَت تَقرِضُهُم ذاتَ الشِّمالِ»}} (سوره کهف/۱۸،۱۷) در این میان سگ آن‌ها نیز در دهانه غار دست‌ها را گشوده و به حالت نگهبانى خوابیده بود: {{متن قرآن|«وکلبُهُم باسِطٌ ذِراعَیهِ بِالوَصیدِ»}}. (سوره کهف/۱۸،۱۸)
  
بلافاصله پس از اين گفتگو، پيشنهاد كردند كه يكى از آنان به شهر رفته و با سكه‌هايى كه داشتند، غذايى تهيه كند: {{متن قرآن|«فَابعَثوا اَحَدَكُم بِوَرِقِكُم هذِهِ اِلَى المَدينَةِ»}}. (سوره كهف/ 18،19) آنان تأكيد كردند كه كسى كه به شهر مى‌رود بايد دقت كند كه طعام پاكترى تهيه كند: {{متن قرآن|«فَليَنظُر اَيُّها اَزكى طَعامـًا فَليَأتِكُم بِرِزق مِنهُ»}} (سوره كهف/18،19) برخى از مفسران منظور از «اَزكى» را در اين آيه طعام حلال و برخى آن را غذاى پاك و طاهر دانسته‌اند.<ref>الميزان، ج 13، ص‌ 260.</ref>
+
غار در نیمکره شمالى زمین و به ‌گونه‌اى بوده که خورشید، صبحگاهان به سمت راست آن و هنگام غروب به سمت چپ آن مى‌تابیده است:<ref> نمونه، ج‌ ۱۲، ص‌ ۳۶۸.</ref> {{متن قرآن|«وتَرَى الشَّمسَ اِذا طَلَعَت تَزوَرُ عَن کهفِهِم ذاتَ الیمینِ و اِذا غَرَبَت تَقرِضُهُم ذاتَ الشِّمالِ»}}. (سوره کهف/ ۱۸،۱۷) از سوى دیگر آنان در محل وسیعى از غار قرار گرفته بودند: {{متن قرآن|«وهُم فى فَجوَة مِنهُ»}}. (سوره کهف/ ۱۸،۱۷) برخى گفته‌اند: منظور این است که آن‌ها در وسط و میانه غار قرار گرفته بودند به ‌گونه‌اى که خنکاى نسیم باد و هوا به ایشان مى‌رسید.<ref>الصافى، ج ۳، ص ۲۳۵؛ جوامع‌الجامع، ج ۲، ص ۳۵۶.</ref>
  
برخى نيز آن را كنايه از بهترين غذا (خيرٌ طعاماً) قلمداد كرده‌اند.<ref> جامع البيان، مج‌ 9، ج‌ 15، ص‌ 279.</ref> طبرى دو معناى حلال‌تر و طاهرتر را ترجيح داده است،<ref>جامع البيان، مج‌ 9، ج‌ 15، ص‌ 279.</ref> به هر روى اصحاب كهف افزون بر آن تأكيد كردند كه كسى كه به شهر مى‌رود بايد مراقب باشد كسى از اوضاع ما آگاه نشود زيرا در اين صورت به ما دست يافته و سنگسارمان مى‌كنند يا اين كه ما را به آيين خود بازمى‌گردانند و در اين صورت هرگز رستگار نخواهيم شد: {{متن قرآن|«وليَتَلَطَّف ولايُشعِرَنَّ بِكُم اَحَدا × اِنَّهُم اِن يَظهَروا عَلَيكُم يَرجُموكُم اَو يُعيدوكُم فى مِلَّتِهِم ولَن تُفلِحوا اِذًا اَبَدا»}}. (سوره كهف/ 18،19‌ـ‌20)
+
===پس از بیدارى===
  
قرآن مشخص نمى‌كند كه مأمور تهيه غذا كدام يك از آنان بود و نيز چگونگى آشكار شدن راز آنان را توضيح نمى‌دهد. اما طبق برخى روايات «يمليخا» يا «تمليخا» داوطلب اين كار شد<ref>عرائس المجالس، ص‌ 375؛ روض الجنان، ج‌ 12، ص‌ 320؛ البرهان، ج‌ ص‌ 624.</ref> و با لباس چوپانى روانه شهر شد؛ اما چهره شهر را كاملاً دگرگون يافت، از جمله پرچمى را بر سر در شهر ديد كه بر آن نوشته شده بود: «لا اله الا الله عيسى رسول الله و روحه...»، از اين‌رو بسيار شگفت زده شد و شگفتى او هنگامى فزونى يافت كه نانواى شهر با ديدن سكه‌اى كه متعلق به بيش از 300 سال پيش بود، از وى پرسيد: آيا گنجى يافته‌اى؟ به تدريج مردم از قراين حال فهميدند كه اين مرد يكى از چند جوانى است كه نامشان را در تاريخ‌ 300 سال پيش خوانده و شنيده‌اند. پس وى را نزد پادشاه آوردند و او ماجراى خود را بيان داشت.<ref>عرائس‌ المجالس، ص 375ـ376؛ روض‌الجنان، ج 12، ص‌ 320‌ـ‌323؛ البرهان، ج‌ ص‌ 624‌ـ‌625.</ref>
+
پس از ۳۰۹ سال، مؤمنان خفته در غار از خواب گران برخاستند. در واقع خواب آنان شبیه به [[مرگ]] و بیدارى آن‌ها همچون رستاخیز بود و از همین رو [[قرآن کریم]] از بیدار کردن آنان به «برانگیختن و مبعوث کردن» تعبیر کرده است: {{متن قرآن|«وکذلِک بَعَثناهُم»}} (سوره کهف/۱۸،۱۹) هر چند در برخى روایات از خواب آنان تعبیر به «مرگ» و از بیدارشدنشان به «دمیدن دوباره روح» تعبیر شده است؛<ref> البرهان، ج‌ ۳، ص‌ ۶۲۴.</ref> اما به تصریح قرآن، مراد از آن خواب و بیدارى است.<ref>جامع البیان، مج‌ ۹، ج‌ ۱۵، ص‌ ۲۶۹؛ الصافى، ج‌ ۳، ص‌ ۲۳۴؛ المیزان، ج‌ ۱۳، ص‌ ۲۴۹.</ref> (سوره کهف/۱۸،۱۸)
  
==هدف از داستان اصحاب كهف==
+
به هر روى اصحاب کهف پس از بیدار شدن درباره مدت درنگشان در غار به گفتگو پرداختند. یکى از آنان پرسید: چه مدت درنگ کردید؟ گفتند: یک روز یا بخشى از یک روز: {{متن قرآن|«قالَ قائِلٌ مِنهُم کم لَبِثتُم قالوا لَبِثنا یومـًا اَو بَعضَ یوم»}}.(کهف/ ۱۸،۱۹)
  
قرآن هدف از آشكار كردن راز اصحاب كهف را اثبات عملى رستاخيز انسان‌ها دانسته است: {{متن قرآن|«و كَذلِكَ اَعثَرنا عَلَيهِم لِيَعلَموا اَنَّ وعدَاللّهِ حَقٌّ واَنَّ السّاعَةَ لارَيبَ فيها»}}. (سوره كهف/ 18،21) در برخى روايات نيز آمده است كه در آن زمان زمامدار صالح و موحدى بر آن سرزمين حكومت مى‌كرد؛ اما مردم مملكت وى به نحله‌هاى گوناگونى گرويده بودند؛ گروهى از آنان منكر معاد بودند.
+
به گفته برخى، علت تردید آن‌ها این بوده که آنان در آغاز روز وارد غار شده و به خواب رفته بودند و در پایان روز بیدار شده بودند<ref>جوامع الجامع، ج‌ ۲، ص‌ ۳۵۷؛ تفسیر ابن ‌کثیر، ج‌ ۳، ص‌ ۸۱؛ نمونه، ج‌ ۱۲، ص‌ ۳۷۳.</ref> و چون نتوانستند مدت درنگ خود را در غار مشخص کنند، گفتند: خداوند به مدت درنگ ما آگاه‌تر است: {{متن قرآن|«قالوا رَبُّکم اَعلَمُ بِما لَبِثتُم»}}. (سوره کهف/۱۸،۱۹) برخى مفسران گفته‌اند: پاسخ دهنده یک نفر به نام «تملیخا» بوده است و تعبیر به صیغه جمع: «قالوا» در این گونه موارد معمول است.<ref>نمونه، ج‌ ۱۲، ص‌ ۳۷۴.</ref>
 
اين پادشاه از اين وضع بسيار اندوهگين بود و همواره به درگاه الهى ناله و تضرع مى‌كرد تا اين كه خداوند با فاش ساختن ماجراى اصحاب كهف، [[معاد]] و رستاخيز انسان‌ها را عملا ثابت كرد.<ref>تفسير ابن ‌كثير، ج‌ 3، ص‌ 81‌ـ‌82.</ref> برخى نيز اختلاف مردم را در جسمانى يا روحانى ‌بودن [[معاد]] دانسته‌اند.<ref> همان؛ جامع البيان، مج‌ 9، ج‌ 15، ص‌ 281.</ref>
 
  
پس از فاش شدن اين راز مردم رهسپار غار شدند. پادشاه در حضور همگان با اصحاب كهف به گفتگو پرداخت و خدا را بر اين رحمت عظيم سپاس گفت، در حالى ‌كه پادشاه در ورودى غار ايستاده بود، اصحاب كهف به مكان خود بازگشته و در آنجا به جوار الهى شتافتند.<ref> جامع‌البيان، مج 9، ج 15، ص 275ـ277؛ روض‌الجنان، ج‌ 12، ص‌ 323‌ـ‌325.</ref> بر اساس نقل منابع مسيحى آن‌ها پس از گواهى دادن به معاد جسمانى همچون قديسان به جوار حق شتافتند.<ref>The Encyclopedia Britannica Vol.20,p.270. And The Decline And Fall The Roman Empire, (Gibbon) Vol. I, P. 544-5.</ref>
+
بلافاصله پس از این گفتگو، پیشنهاد کردند که یکى از آنان به شهر رفته و با سکه‌هایى که داشتند، غذایى تهیه کند: {{متن قرآن|«فَابعَثوا اَحَدَکم بِوَرِقِکم هذِهِ اِلَى المَدینَةِ»}}. (سوره کهف/ ۱۸،۱۹) آنان تأکید کردند که کسى که به شهر مى‌رود باید دقت کند که طعام پاکترى تهیه کند: {{متن قرآن|«فَلینظُر اَیها اَزکى طَعامـًا فَلیأتِکم بِرِزق مِنهُ»}} (سوره کهف/۱۸،۱۹) برخى از مفسران منظور از «اَزکى» را در این آیه طعام [[حلال]] و برخى آن را غذاى پاک و طاهر دانسته‌اند.<ref>المیزان، ج ۱۳، ص‌ ۲۶۰.</ref> برخى نیز آن را کنایه از بهترین غذا (خیرٌ طعاماً) قلمداد کرده‌اند.<ref> جامع البیان، مج‌ ۹، ج‌ ۱۵، ص‌ ۲۷۹.</ref> [[محمد بن جریر طبری|طبرى]] دو معناى حلال‌تر و طاهرتر را ترجیح داده است.<ref>جامع البیان، مج‌ ۹، ج‌ ۱۵، ص‌ ۲۷۹.</ref>  
  
مردم پس از اين واقعه نيز اختلاف نظر پيدا كردند: {{متن قرآن|«اِذ يَتَنزَعونَ بَينَهُم...»}}. (سوره كهف/18،21) همچنان‌ كه برخى از مفسران گفته‌اند اين تنازع، همان كشمكشى است كه پس از اطلاع از حال اصحاب كهف و مردن آن‌ها پس از بيدار شدن از خواب طولانى واقع شده است.
+
اصحاب کهف افزون بر آن تأکید کردند که کسى که به شهر مى‌رود باید مراقب باشد کسى از اوضاع ما آگاه نشود زیرا در این صورت به ما دست یافته و سنگسارمان مى‌کنند یا این که ما را به آیین خود بازمى‌گردانند و در این صورت هرگز رستگار نخواهیم شد: {{متن قرآن|«ولیتَلَطَّف ولایشعِرَنَّ بِکم اَحَدا * اِنَّهُم اِن یظهَروا عَلَیکم یرجُموکم اَو یعیدوکم فى مِلَّتِهِم ولَن تُفلِحوا اِذًا اَبَدا»}}. (سوره کهف/ ۱۸،۱۹‌ـ‌۲۰)
  
در واقع ميان طرفداران معاد و مخالفان آن، نزاع و بحث درگرفت؛ مخالفان مى‌خواستند خواب و بيدارى اصحاب كهف بزودى فراموش شود و اين دليل استوار و شاهد روشن را از دست مؤمنان خارج سازند، از همين رو پيشنهاد ساختن بنايى بر روى آنان دادند: {{متن قرآن|«فَقالوا ابنوا عَلَيهِم بُنينـًا»}}. (سوره كهف/18،21) و براى آن كه مردم ديگر در اين مورد كنجكاوى نكنند و ماجرا سربسته به انجام رسد، گفتند: خداوند به حال ايشان آگاه‌تر است: {{متن قرآن|«رَبُّهُم اَعلَمُ بِهِم»}}. (سوره كهف/ 18،21)
+
قرآن مشخص نمى‌کند که مأمور تهیه غذا کدام یک از آنان بود و نیز چگونگى آشکار شدن راز آنان را توضیح نمى‌دهد. اما طبق برخى روایات «یملیخا» یا «تملیخا» داوطلب این کار شد<ref>عرائس المجالس، ص‌ ۳۷۵؛ روض الجنان، ج‌ ۱۲، ص‌ ۳۲۰؛ البرهان، ج‌ ۳، ص‌ ۶۲۴.</ref> و با لباس چوپانى روانه شهر شد؛ اما چهره شهر را کاملاً دگرگون یافت، از جمله پرچمى را بر سر در شهر دید که بر آن نوشته شده بود: «لا اله الا الله عیسى رسول الله و روحه...»، از این‌رو بسیار شگفت زده شد و شگفتى او هنگامى فزونى یافت که نانواى شهر با دیدن سکه‌اى که متعلق به بیش از ۳۰۰ سال پیش بود، از وى پرسید: آیا گنجى یافته‌اى؟ به تدریج مردم از قراین حال فهمیدند که این مرد یکى از چند جوانى است که نامشان را در تاریخ‌ ۳۰۰ سال پیش خوانده و شنیده‌اند. پس وى را نزد پادشاه آوردند و او ماجراى خود را بیان داشت.<ref>عرائس‌ المجالس، ص ۳۷۵ـ۳۷۶؛ روض‌الجنان، ج ۱۲، ص‌ ۳۲۰‌ـ‌۳۲۳؛ البرهان، ج‌ ۳، ص‌ ۶۲۴‌ـ‌۶۲۵.</ref>
  
از اين‌رو ما را نسزد كه درباره ايشان به منازعه و احتجاج بپردازيم؛ اما مؤمنان راستين كه ماجراى اصحاب كهف را شاهدى روشن براى اثبات [[معاد]] به معناى حقيقى آن مى‌ديدند سعى در ماندگار كردن داستان در اذهان كرده و گفتند كه بايد بر آنان مسجدى بسازيم:<ref>الميزان، ج‌ 13، ص‌ 265‌ـ‌267.</ref> {{متن قرآن|«قالَ الَّذينَ غَلَبوا عَلى اَمرِهِم لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيهِم‌مَسجِدا»}}. (سوره كهف/ 18،21) نام اين مسجد طبق برخى نقلها «التين» بود.<ref>تفسير قرطبى، ج‌ 20، ص‌ 75.</ref>
+
===هدف از داستان اصحاب کهف===
  
==اصحاب كهف و رقيم==
+
[[قرآن]] هدف از آشکار کردن راز اصحاب کهف را اثبات عملى [[قیامت|رستاخیز]] انسان‌ها دانسته است: {{متن قرآن|«و کذلِک اَعثَرنا عَلَیهِم لِیعلَموا اَنَّ وعدَاللّهِ حَقٌّ واَنَّ السّاعَةَ لارَیبَ فیها»}}. (سوره کهف/ ۱۸،۲۱) در برخى روایات نیز آمده است که در آن زمان زمامدار صالح و موحدى بر آن سرزمین حکومت مى‌کرد؛ اما مردم مملکت وى به نحله‌هاى گوناگونى گرویده بودند؛ گروهى از آنان منکر [[معاد]] بودند. این پادشاه از این وضع بسیار اندوهگین بود و همواره به درگاه الهى ناله و تضرع مى‌کرد تا این که خداوند با فاش ساختن ماجراى اصحاب کهف، معاد و رستاخیز انسان‌ها را عملا ثابت کرد.<ref>تفسیر ابن ‌کثیر، ج‌ ۳، ص‌ ۸۱‌ـ‌۸۲.</ref> برخى نیز اختلاف مردم را در [[معاد جسمانی|جسمانى]] یا روحانى ‌بودن معاد دانسته‌اند.<ref> همان؛ جامع البیان، مج‌ ۹، ج‌ ۱۵، ص‌ ۲۸۱.</ref>
  
در آيه 9 [[سوره كهف]]/18 با عطف «الرقيم» بر «الكهف» آمده ‌است: {{متن قرآن|«اَم ‌حَسِبتَ اَنَّ اَصحبَ الكَهفِ والرَّقيمِ...»}} و ‌اين بحث ميان مفسران به پيروى از برخى روايات، مطرح شده كه آيا اصحاب كهف و رقيم يك گروه هستند يا دو گروه جدا تا براى اصحاب رقيم نيز تفسير و شأن نزول جداگانه‌اى ذكر كنند؛ اما اين قول بسيار بعيد به نظر مى‌رسد.  
+
پس از فاش شدن این راز، مردم رهسپار غار شدند. پادشاه در حضور همگان با اصحاب کهف به گفتگو پرداخت و خدا را بر این رحمت عظیم سپاس گفت، در حالى ‌که پادشاه در ورودى غار ایستاده بود، اصحاب کهف به مکان خود بازگشته و در آنجا به جوار الهى شتافتند.<ref> جامع‌البیان، مج ۹، ج ۱۵، ص ۲۷۵ـ۲۷۷؛ روض‌الجنان، ج‌ ۱۲، ص‌ ۳۲۳‌ـ‌۳۲۵.</ref> بر اساس نقل منابع مسیحى آن‌ها پس از گواهى دادن به [[معاد جسمانی|معاد جسمانى]] همچون قدیسان به جوار حق شتافتند.<ref>The Encyclopedia Britannica Vol.۲۰,p.۲۷۰. And The Decline And Fall The Roman Empire, (Gibbon) Vol. I, P. ۵۴۴-۵.</ref>
  
==اصحاب کهف و یاری امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ==
+
مردم پس از این واقعه نیز اختلاف نظر پیدا کردند: {{متن قرآن|«اِذ یتَنازَعونَ بَینَهُم...»}}. (سوره کهف/۱۸،۲۱) همچنان‌ که برخى از مفسران گفته‌اند این تنازع، همان کشمکشى است که پس از اطلاع از حال اصحاب کهف و مردن آن‌ها پس از بیدار شدن از خواب طولانى واقع شده است.
  
در روایات آمده است که اصحاب کهف هنگام ظهور، برای یاری حضرت مهدی (ع) خواهند آمد.<ref> ارشاد القلوب، ص 286؛ حلیه الابرار، ج 2، ص 601 </ref>
+
در واقع میان طرفداران معاد و مخالفان آن، نزاع و بحث درگرفت؛ مخالفان مى‌خواستند خواب و بیدارى اصحاب کهف بزودى فراموش شود و این دلیل استوار و شاهد روشن را از دست مؤمنان خارج سازند، از همین رو پیشنهاد ساختن بنایى بر روى آنان دادند: {{متن قرآن|«فَقالوا ابنوا عَلَیهِم بُنیانـًا»}}. (سوره کهف/۱۸،۲۱) و براى آن که مردم دیگر در این مورد کنجکاوى نکنند و ماجرا سربسته به انجام رسد، گفتند: خداوند به حال ایشان آگاه‌تر است: {{متن قرآن|«رَبُّهُم اَعلَمُ بِهِم»}}. (سوره کهف/ ۱۸،۲۱) از این‌رو ما را نسزد که درباره ایشان به منازعه و احتجاج بپردازیم؛ اما مؤمنان راستین که ماجراى اصحاب کهف را شاهدى روشن براى اثبات معاد به معناى حقیقى آن مى‌دیدند سعى در ماندگار کردن داستان در اذهان کرده و گفتند که باید بر آنان مسجدى بسازیم:<ref>المیزان، ج‌ ۱۳، ص‌ ۲۶۵‌ـ‌۲۶۷.</ref> {{متن قرآن|«قالَ الَّذینَ غَلَبوا عَلى اَمرِهِم لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیهِم‌ مَسجِدا»}}. (سوره کهف/ ۱۸،۲۱) نام این مسجد طبق برخى نقلها «التین» بود.<ref>تفسیر قرطبى، ج‌ ۲۰، ص‌ ۷۵.</ref>
مفضل بن عمر می گوید: امام صادق (ع) فرمود: «هنگامی که قائم آل محمد (ص) ظهور کند، تعدادی از پشت کعبه بیرون می آیند که هفت نفر از اصحاب کهف، از جمله آنان هستند.<ref> چشم اندازی به حکومت مهدی (عج)، نجم الدین طبسی، ص 101 </ref> حلبی می گوید: اصحاب کهف همگی از نژاد عرب اند و جز به عربی سخن نمی گویند و آنان وزیران مهدی هستند.<ref> منتخب الاثر، ص 485 </ref> پیشوای ششم در مورد آخرین رودرویی سپاه حق با قوم یهود می فرماید: .... وقتی دابه الارض خارج می شود، خداوند اصحاب کهف را همراه با سگ شان بر می انگیزد، یکی از آنها «میلخاء» نام دارد و دیگری «حملاها»<ref> بحارالانوار، ج 52، ص 275 و ج 53، ص 85 </ref>
 
  
 +
به طور کلی می توان گفت خداوند از بیان سرگذشت «اصحاب کهف» سه هدف داشته است: ۱. حمایت خدا از مؤمنین واقعی؛ اگر کسی برای خدا قیام کند، خدا هرگز او را تنها نمی گذارد. ۲. قدرت خداوند؛ مدت خواب «اصحاب کهف» و نحوه نگهداری آنها در غار که موجب فساد و پوسیدگی بدن و لباس آنها نشد همگی نشان از قدرت خداوند دارد. ۳. معاد باوری؛ همان طور که بیدار شدن «اصحاب کهف» بعد از ۳۰۹ سال ممکن است، زنده شده مردگان در قیامت هم امکان دارد.
 
==پانویس==
 
==پانویس==
<references/>
+
<references />
 
 
 
==منابع==
 
==منابع==
دائرة المعارف قرآن کریم، جلد مدخل "اصحاب کهف" از منصور نصيری، .
+
*[[دائرة المعارف قرآن کریم|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، جلد ۳، مدخل "اصحاب کهف" از منصور نصیری.
 
+
*[https://makarem.ir/maaref/fa/category/articles/27480/%D8%A7%D8%B5%D8%AD%D8%A7%D8%A8-%DA%A9%D9%87%D9%81 "اصحاب کهف"، آیین رحمت، دفتر آیت‌الله مکارم شیرازی].
[http://www.yaraneentezar.com/content/%D8%A7%D8%B5%D8%AD%D8%A7%D8%A8-%DA%A9%D9%87%D9%81 اصحاب کهف، سایت یاران انتظار]، بازیابی:12 آذر 1392
+
*[http://entezar.ahlolbait.com/content/%D8%A7%D8%B5%D8%AD%D8%A7%D8%A8-%DA%A9%D9%87%D9%81 اصحاب کهف، سایت یاران انتظار]، بازیابی: ۱۲ آذر ۱۳۹۲.
 
+
{{قرآن}}
 +
{{سنجش کیفی
 +
|سنجش=شده
 +
|شناسه= خوب
 +
|عنوان بندی مناسب= خوب
 +
|کفایت منابع و پی نوشت ها= خوب
 +
|رعایت سطح مخاطب عام= خوب
 +
|رعایت ادبیات دانشنامه ای= خوب
 +
|جامعیت= خوب
 +
|رعایت اختصار= متوسط
 +
|سیر منطقی= خوب
 +
|کیفیت پژوهش= خوب
 +
|رده= دارد
 +
}}
 
[[رده: واژگان قرآنی]]
 
[[رده: واژگان قرآنی]]
 
[[رده:قصه‌های قرآنی]]
 
[[رده:قصه‌های قرآنی]]
 +
[[رده: مقاله های مهم]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲ دسامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۴۰

«اصحاب کهف» عنوانی است که قرآن کریم در آیات ۹‌ـ‌۲۶ سوره کهف برای گروهی از جوانانى مؤمن و یکتاپرست به کار برده است که از آیین بت‌پرستى دوران خویش بیزارى جستند و به غاری (کهف) پناه بردند. خداوند نیز آنان را به مدت ۳۰۹ سال به خوابى عمیق فرو برد و جایگاه امنى برایشان فراهم ساخت. قرآن هدف از آشکار کردن راز اصحاب کهف را اثبات عملى رستاخیز انسان‌ها دانسته است.

داستان اصحاب ‌کهف در منابع

سرگذشت اصحاب کهف مسلماً در هیچ یک از کتب آسمانى پیشین نبوده است - اعم از کتب اصلى و کتب تحریف یافته کنونى - و نباید هم باشد؛ زیرا طبق نقل تاریخ این حادثه مربوط به قرون بعد از ظهور حضرت مسیح (علیه السلام) است. این جریان مربوط به زمان «دکیوس» (که معرب آن دقیانوس است) مى باشد که در عصر او مسیحیان تحت شکنجه سختى قرار داشتند و به گفته مورخان اروپائى این حادثه میان سالهاى ۴۹ تا ۲۵۱ میلادى روى داده است. گفته شده، داستان اصحاب کهف براى نخستین بار در قرن پنجم میلادى توسط یکى از دانشمندان مسیحى به نام «ژاک» که خلیفه کلیساى سوریه بود در رساله اى که به زبان سریانى نوشته است تشریح گردید و این خود مى رساند که این حادثه یکى دو قرن پیش از ظهور اسلام در میان مسیحیان شهرت داشته اما پاره اى از مشخصات آن از جمله مقدار و مدت خواب آنها، با آنچه در منابع اسلامى آمده تفاوت دارد زیرا قرآن صریحاً مدت خواب آنها را ۳۰۹ سال ذکر کرده است.

ساختار داستان در منابع مسیحى همگونى خاصى با نقل‌هاى اسلامى دارد و به «هفت خفتگان» یا «هفت‌خفتگان شهر اِفِسوس» معروف است.[۱] گیبون، مورخ معروف انگلیسى، داستان اصحاب کهف را چنین نقل مى‌کند: هنگامى که مسیحیان گرفتار ستمگری‌هاى امپراتور دیکیوس (Decius) بودند، ۷ تن از جوانان اشراف‌زاده شهر «اِفسوس» (Ephesus) در غار وسیع و عمیقى در کوهى در کنار شهر پنهان شدند. امپراتور ستمگر براى نابودى جوانان، فرمان داد دهانه غار را با ساختن تپه مستحکمى از سنگ‌هاى بزرگ و ضخیم ببندند.

در این حال جوانان به خوابى عمیق فرو رفتند. این خواب به ‌گونه‌اى معجزه‌آسا ۱۸۷ سال به طول انجامید، بدون آن که در این مدت به قواى حیاتى ایشان آسیبى برسد. پس از این مدت بردگان «ادولیوس» (Adolius) که وارث کوه مزبور بود، براى احداث ساختمان مجلل روستایى در آن محل آن سنگ‌هاى ضخیم را برداشتند. با برداشتن سنگ‌ها، اشعه آفتاب به درون غار نفوذ کرد و عامل بیدار شدن جوانان خفته در غار گردید.

آنان که مى‌پنداشتند ساعاتى اندک در خواب بوده‌اند احساس گرسنگى کردند، از این‌رو بر آن شدند که یکى از آنان به ‌طور مخفیانه و ناشناس به شهر بازگردد و غذایى فراهم آورد. آنان «جامبلیکوس» (Jamblichus) را براى این کار برگزیدند؛ اما این جوان ـ ‌اگر روا باشد که پس از این خوابِ درازمدت، نام «جوان» بر وى اطلاق کنیم‌ ـ نتوانست منظره شهر بومى خود را که پیش‌تر با آن آشنا بود، باز شناسد. هراس او هنگامى فزونى یافت که صلیب بزرگى را بر دروازه بزرگ شهر اِفِسوس مشاهده کرد.

لباس شگفت‌آور و منفرد و لهجه قدیمى و متروک او نانوا را متحیر و سراسیمه کرد. هنگامى که جامبلیکوس پول قدیمى رایج در دوران امپراتور دیکیوس را به نانوا داد نانوا پنداشت که این جوان به گنجى دست ‌یافته است، از این‌رو وى را نزد قاضى برد و در آنجا با تبادل پرسش و پاسخ‌هایى، داستان حیرت‌انگیز و درنگ درازمدت نزدیک به دو قرن آنان در غار روشن شد. در پى این رخداد، اسقف شهر اِفِسوس، کاهنان، حاکمان و مردم شهر و حتى خود امپراتور «شیودوسیوس» براى مشاهده غار مورد نظر شتافتند. پس از آن که ۷ جوان، خود را به حاضران رسانیدند و ماجراى خود را براى ایشان بازگو کردند مرگ آنان فرارسید و با کمال آرامش از دنیا رفتند.[۲]

بیشتر مورخان پادشاه ظالمى را که اصحاب کهف از ستم وى به غار پناه برده‌اند «دقیانوس» دانسته‌اند؛ یعنى پادشاه و امپراتور روم که در تاریخ با نام «دکیوس» یا «دیکیانوس» شناخته مى‌شود؛ نیز پادشاه صالحى را که اصحاب کهف در دوران وى از خواب برخاستند «تیذوسیوس دوم» (تاودوسیوس و به نقلى ثیودوسیوس دوم) دانسته‌اند؛ امپراتورى که در تاریخ به «تیدوسیوس دوم» معروف بود و بین سال‌هاى ۴۰۸‌ـ‌۴۵۰ میلادى حکومت کرده است.[۳] منابع مسیحى نیز در این مورد با همین نقل هماهنگ است.[۴]

روایات اسلامى معمولاً اصحاب کهف را همانند روایات مسیحى، جوانانى اشراف زاده دانسته که در عید بزرگى با مرکب‌هاى خود به بیرون شهر رفتند و بت‌هایى را که مى‌پرستیدند به همراه خود بردند. خداوند در دل‌هایشان نور ایمان برافروخت و آنان به خداوند یکتا ایمان آوردند و هر چند در آغاز ایمان خود را از یکدیگر پوشیده مى‌داشتند؛ اما به تدریج ایمان خود را به یکدیگر اظهار کردند.[۵]

بر پایه برخى روایات، با این که پادشاه جبار و بت‌پرست عصر، همه کسانى را که از پرستش بتها سرباز مى‌زدند، مى‌کشت؛ ولى به اصحاب کهف مدتى مهلت داد تا از ایمان خود بازگردند. آنان از این فرصت استفاده کرده و به غار پناه بردند.[۶] برخى دیگر از روایات، آنان را امین و رازدار پادشاه عصر خود قلمداد کرده که هدایت یافته و به غار پناه ‌بردند.[۷]

روایتى از وهب ‌بن ‌منبه، ماجراى ایمان آوردن اصحاب کهف را کاملاً متفاوت و مربوط به گرویدن جوانان شهر اِفسوس به یکى از حواریان حضرت عیسى علیه السلام دانسته است. بر اساس این روایت، یکى از حواریان حضرت عیسى علیه‌السلام بر اثر سجده نکردن به بتِ سر درِ شهر از ورود به شهر ممنوع شده بود و به ناچار در گرمابه‌اى در بیرون شهر به ‌کار و تبلیغ دین خدا پرداخت و از این راه برخى جوانان شهر به او گرویدند.[۸]

همچنین بر اساس برخى روایات، اصحاب کهف جوانانى رومى بوده‌اند که پیش از بعثت عیسى علیه‌السلام وارد غار شدند و پس از بعثت آن حضرت از خواب برخاستند؛[۹] اما برخى روایات، همه ماجرا را مربوط به زمان پس از نبوت حضرت عیسى علیه‌السلام و آنان را افرادى دانسته که بر شریعت عیسى علیه‌السلام بوده‌اند.[۱۰]

در برخی روایات آمده است که اصحاب کهف هنگام ظهور، برای یاری حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) خواهند آمد.[۱۱]

شمار و نام‌هاى اصحاب کهف

شمار اصحاب کهف، چنان که از عنوان داستان در منابع مسیحى یعنى «هفت خفتگان» پیداست، ۷ نفر است. برخى نیز آنان را ۵ تن و برخى نیز ۱۳ تن نقل کرده‌اند.[۱۲]

نام‌هاى اصحاب کهف، طبیعتاً نام‌هایى یونانى است زیرا اِفِسوس، از شهرهاى یونان است. این نام‌ها عبارت است از: مکسملینا، یلمیخا، دیمومدس (دیموس)، امبلیکوس، مرطونس، بیرونس، کشطونس.[۱۳]

روشن است که این نام‌ها با ورود به نوشتارهاى اسلامى و عربى دستخوش تغییراتى شده است، چنان که طبرى نام‌هاى ایشان را این گونه نقل کرده است: مکسلمینا، محسلمینا، یملیخا، مرطونس، کسطونس، ویبورس، ویکرنوس، یطبیونس و قالوش.[۱۴] خود وى نیز بر اساس روایتى دیگر نام‌هاى دیگرى را با اندکى تفاوت ذکر مى‌کند.[۱۵]

قرآن مجید هیچ‌گونه تصریحى درباره شمار اصحاب کهف ندارد و تنها بیان مى‌کند که مردم در عدد اصحاب کهف اختلاف نظر داشته‌اند؛ برخى ایشان را با سگ همراهشان ۴ تن و برخى ۶ تن و برخى ۸ تن دانسته‌اند: «سَیقولونَ ثَلاثَةٌ رابِعُهُم کلبُهُم و یقولونَ خَمسَةٌ سادِسُهُم کلبُهُم رَجمـًا بِالغَیبِ ویقولونَ سَبعَةٌ وثامِنُهُم کلبُهُم» (سوره کهف/ ۱۸،۲۲) و چون «رَجماً بِالغَیبِ» را که اشاره به بى‌دلیل بودن سخن مردم است پس از دو قول اول ذکر کرده و قول سوم را بدون چنین تعبیرى آورده، برخى نتیجه گرفته‌اند که قرآن نظر سوم را تأیید مى‌کند.[۱۶]

به هر روى، قرآن شمار کسانى را که از عدد اصحاب کهف آگاه بودند، اندک مى‌داند: «قُل رَبّى اَعلَمُ بِعِدَّتِهِم ما یعلَمُهُم اِلاّ قَلیلٌ» (سوره کهف/ ۱۸،۲۲)، از این‌رو به رسول خدا‌ صلى الله علیه و آله دستور مى‌دهد که جز به نحو مستدل با ایشان در این مورد به گفتگو نپردازد: «فَلا تُمارِ فیهِم اِلاّ مِراءً ظاهِرًا». (سوره کهف/ ۱۸،۲۲)

«مراء ظاهر» به معناى بحث غالب و مسلط است؛ بدین معنا که با آنان چنان با استدلال سخن بگو که گفتار تو بر نظر آنان غالب و مسلط گردد. احتمال دیگر این است که با آنان در خلوت بحث و گفتگو نکن زیرا گفتار تو را تحریف مى‌کنند، بلکه آشکارا و در حضور مردم گفتگو کن تا نتوانند حقیقت امر را تحریف کنند[۱۷] و چون خداوند خود از همه آگاه‌تر است: «رَبّى اَعلَمُ بِعِدَّتِهِم» (سوره کهف/ ۱۸،۲۲)، دیگر از هیچ کس درباره اصحاب کهف سؤال مکن: «ولا تَستَفتِ فیهِم مِنهُم اَحَدا». (سوره کهف/ ۱۸،۲۲) زیرا علم خداوند تو را از هر چیز بى‌نیاز مى‌کند.[۱۸]

مکان غار اصحاب کهف

درباره مکانِ غار اصحاب کهف نیز دیدگاه‌هاى متفاوتى وجود دارد:

  • برخی گفته اند: حادثه مزبور در شهر «اِفِسوس» واقع شده و غار مزبور نیز در همان جا قرار دارد و افسوس (افسیس) از شهرهاى معروف آسیاى صغیر (ترکیه کنونى و قسمتى از روم شرقى قدیم) است. ویرانه‌هاى این شهر هم اکنون در ۷۳ کیلومترى شهرِ «ازمیر» ترکیه به چشم مى‌خورد و در کنار قریه «ایاصولوک» در کوه «ینایرداغ» هم اکنون غارى بسیار وسیع دیده مى‌شود که فاصله چندانى با افسوس ندارد و آثار صدها قبر در آن وجود دارد. ورودى این غار در سمت شمال شرقى بوده و هیچ اثرى از مسجد، صومعه یا کنیسه در آن به چشم نمى‌خورد. به عقیده بسیارى، غار مورد اشاره در داستان، همین غار است.[۱۹] این قول، با نقل‌هاى مسیحى سازگار است.[۲۰]
  • برخی دیگر گفته اند: غار مزبور در نزدیکى پایتخت اردن یعنى شهر عمان و در نزدیکى روستاى «رجیب» واقع است. بر بالاى این غار صومعه‌اى دیده مى‌شود که بر اساس پاره‌اى از قراین، مربوط به قرن پنجم میلادى است و پس از آن که مسلمانان آنجا را فتح ‌کردند به مسجد تبدیل شد.[۲۱] اطراف این غار از دو سمت شرقى و غربى باز است و آفتاب بر آن مى‌تابد و ورودى غار در سمت جنوب قرار دارد و در داخل غار ۷ یا ۸ قبر به چشم مى‌خورد. در سال ۱۹۶۳ میلادى هیئتى اکتشافى از اردن با حفارى به کشف این غار متروک نایل شد.[۲۲]
  • غار اصحاب کهف در بتراء از شهرهاى فلسطین است.[۲۳]
  • در کوه «قاسیون» نزدیک دمشق سوریه واقع است.[۲۴]
  • در نزدیکى شهر نخجوان در کشور قفقاز واقع است.[۲۵]

علامه طباطبایى بنا به دلایلى دیدگاه اول را به ‌رغم شهرتش، مردود مى‌داند؛ از جمله آن که از آیه «و تَرَى الشَّمسَ اِذا طَلَعَت تَزوَرُ عَن کهفِهِم ذاتَ الیمینِ و اِذا غَرَبَت تَقرِضُهُم ذاتَ الشِّمال» (سوره کهف/۱۸،۱۷) برمى‌آید که نور خورشید به هنگام طلوع بر سمت راست غار و هنگام غروب بر سمت چپ آن مى‌تابیده است، بنابراین باید ورودى غار در سمت جنوب باشد، در حالى ‌که دَرِ ورودى غار موجود در شهر اِفِسوس به سمت شمال شرقى است. همچنین مضمون آیه «قالَ الَّذینَ غَلَبوا عَلى اَمرِهِم لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیهِم مَسجِدا» (سوره کهف/۱۸،‌۲۱) این است که در آن غار یا پیرامون آن، مسجد و عبادتگاهى بنا کردند در حالى ‌که در غار اِفِسوس اثرى از مسجد یا صومعه یا عبادتگاه دیگر به چشم نمى‌خورد. البته در سه کیلومترى آن کنیسه‌اى وجود دارد که به هیچ وجه با غار مزبور ارتباطى ندارد.[۲۶] بنابراین از میان چند دیدگاه یاد شده، دیدگاه دوم با ویژگی‌هاى ذکر شده در آیات قرآن سازگار است و برخى روایات نیز آن را تأیید ‌مى‌کند.[۲۷]

داستان اصحاب کهف در قرآن

قرآن کریم در طى ۱۸ آیه در سوره کهف به بیان این داستان پرداخته است. از سیاق نخستین آیه این قصه: «اَم حَسِبتَ اَنَّ اَصحبَ الکهفِ والرَّقیمِ کانوا مِن ءایاتِنا عَجَبا». (سوره کهف/۱۸،۹) برمى‌آید که این داستان اجمالاً پیش از نزول آیات، معلوم بوده و قرآن به شرح و تفصیل آن پرداخته است.[۲۸]

علت شگفت بودن ماجراى اصحاب کهف، درنگ ۳۰۹ ساله آنان در غار و آنگاه برخاستن ایشان در کمال سلامت بوده است. خواب طولانى اصحاب کهف از شگفت‌انگیزترین نشانه‌هاى الهى است که موجب شده مفسران نیز به بحث درباره آن و اثبات آن به لحاظ علمى و تجربى بپردازند.[۲۹]

بر اساس روایاتى که در شأن نزول این آیات وارد شده، قریش شمارى از یاران خود را براى تحقیق درباره دعوت پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله به سوى عالمان یهود در مدینه فرستادند تا نظر آنان را در ‌این مورد جویا شوند. عالمان یهود با طرح چند‌ پرسش گفتند: اگر محمد (ص) از عهده پاسخ به ‌این پرسش‌ها برآمد، او پیامبر خداست، وگرنه دروغگوست.

در پرداخت‌هاى روایى گوناگون، این پرسش‌ها کاملاً یکسان نقل نشده است؛ اما در همه روایات، یکى از این پرسش‌ها به اصحاب کهف مربوط است که آیات مورد اشاره در پاسخ به آن نازل شده است.

در آیه ۹ سوره کهف، با عطف «الرقیم» بر «الکهف» آمده ‌است: «اَم ‌حَسِبتَ اَنَّ اَصحابَ الکهفِ والرَّقیمِ...» و ‌این بحث میان مفسران به پیروى از برخى روایات، مطرح شده که آیا اصحاب کهف و رقیم یک گروه هستند یا دو گروه جدا، تا براى اصحاب رقیم نیز تفسیر و شأن نزول جداگانه‌اى ذکر کنند؛ اما این قول بسیار بعید به نظر مى‌رسد. و بیشتر مفسّران معتقدند «اصحاب کهف» و «اصحاب رقیم» یکى هستند؛ زیرا بعد از فرار و پناه بردن به غار «اصحاب کهف» نامیده شدند و چون بعد از بیداری از آن خواب طولانی خداوند در آنجا جانشان را گرفت و در غار هم بسته شد و جمله اى درباره آنها روى غار نوشته شد به «اصحاب رقیم» مشهور شدند.

ایمان آوردن اصحاب کهف

بر اساس ظاهر آیات، اصحاب کهف جوانانى بودند که به خدا ایمان آوردند و خداوند نیز بر هدایتشان افزود: «اِنَّهُم فِتیةٌ ءامَنوا بِرَبِّهِم وزِدناهُم هُدًى». (سوره کهف/ ۱۸،۱۴) «فتیه» جمع «فتا» به معناى جوان است.[۳۰] بر اساس برخى روایات، آنان سالمندانى باایمان بودند و واژه «فتیه» کنایه از جوانمردى آنان است.[۳۱]

آنان به آیین بت‌پرستى قوم خود معترض و از کرنش کورکورانه قومشان در برابر بتان سخت اندوهگین بودند: «هؤُلاءِ قَومُنَا اتَّخَذوا مِن دونِهِ ءالِهَةً لَولا یأتونَ عَلَیهِم بِسُلطان بَیّن» (سوره کهف/۱۸،۱۵) و این کار را بزرگترین ظلم مى‌دانستند: «فَمَن اَظلَمَ مِمَّنِ افتَرى عَلى اللّهِ کذِبا» (سوره کهف/۱۸،۱۵). اصحاب کهف از تأیید و یارى خداوند برخوردار بودند و خداوند دل‌هایشان را در راه ایمان محکم ساخته بود: «رَبَطنا عَلى قُلوبِهِم» (کهف/۱۸،۱۴) تا در برابر بت‌پرستى و مظاهر آن بایستند و آنان نیز بدون ترس از حوادث و سختی‌هاى آینده برپا خاسته[۳۲] و گفتند: پروردگار ما پروردگار آسمان‌ها و زمین است و ما جز او معبودى را نمى‌خوانیم: «اِذ قاموا فَقالوا رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ والاَرضِ لَن نَدعوا مِن دونِهِ اِلهـًا» (سوره کهف/ ۱۸،۱۴). این که اصحاب کهف این جملات و اعتراضات را میان خود گفتند یا در برابر پادشاه ‌جبار عصر خود، مورد اختلاف است.[۳۳]

به هر روى در حالى ‌که همه خدایان دروغین را کنار گذاشته و از قوم بت‌پرست خود جدا شده بودند، به غار پناه‌برده و از خدا رحمت و راه نجات خواستند: «اِذ اَوَى الفِتیةُ اِلَى الکهفِ فَقالوا رَبَّنا ءاتِنا مِن لَدُنک رَحمَةً وهَیّئ لَنا مِن اَمرِنا رَشَدا» (سوره کهف/‌۱۸،۱۰)؛ «واِذِ اعتَزَلتُموهُم و ما یعبُدونَ اِلاَّ اللّهَ فَأوُوا اِلَى الکهفِ». (سوره کهف/ ۱۸،۱۶)

خداوند نیز آنان را مشمول رحمت لایزال خود قرار ‌داد و در کارشان گشایشى فراهم ساخت، چنان ‌که در ادامه آیه فوق از قول اصحاب کهف نتیجه پناه‌بردن به غار را رحمت خدا ذکر مى‌کند: «ینشُر لَکم رَبُّکم مِن رَحمَتِهِ ویُهَیّئ لَکم مِن اَمرِکم مِرفَقا». (سوره کهف/ ۱۸،۱۶)

درنگ در غار

از قرآن کریم و روایات چنین برمى‌آید که خداوند اصحاب کهف را پس از ورود به غار به خوابى عمیق فرو برد:[۳۴] «فَضَرَبنا عَلى ءاذانِهِم فِى الکهفِ». (سوره کهف/ ۱۸،۱۱) زمخشرى مى‌نویسد: در این آیه مفعول «ضَرَبنا» حذف شده است و منظور این است که بر گوش آنان حجاب و مانعى قرار دادیم تا مانع شنیدن صداها گردد؛ یعنى آنان را به خوابى سنگین فرو بردیم.[۳۵]

طبرسى این آیه را کنایه از مسلط کردن خواب برایشان و تعبیر آیه را بسیار فصیح دانسته است.[۳۶] به احتمالى دیگر که علامه طباطبایى آن را بیان کرده مراد این است که خداوند همچون مادرى که با ضربه‌هایى نرم و آهسته به گوش فرزند مى‌نوازد تا حواس او از پیرامون خود جدا شده به خواب سنگین فرو رود به گوش اصحاب کهف نواخته، تا به خواب عمیق فرو روند.[۳۷]

مدت درنگ اصحاب کهف در غار از نظر قرآن ۳۰۹ سال بوده است: «ولَبِثوا فى کهفِهِم ثَلثَ مِائَة سِنینَ وازدادوا تِسعا» (سوره کهف/ ۱۸، ۲۵)؛ اما بر اساس روایتى از ابن ‌اسحاق، آنان پیش از خواب مدتى در غار به زندگى طبیعى مى‌زیستند و یکى از آنان با لباس مبدل وارد شهر مى‌شد و به تهیه آذوقه و توشه و جمع‌آورى خبرها از شهر درباره خودشان مى‌پرداخت و پس از بازگشت دیده‌ها و شنیده‌هاى خود را باز مى‌گفت؛[۳۸] اما با توجه به حرف «فاء» که مفید ترتیب اتصالى است: «فَضَرَبنا عَلى ءاذانِهِم» مى‌توان گفت آنان بلافاصله پس از ورود به غار در خواب فرو رفتند و خداوند آنان را به ‌گونه‌اى قرار داده بود که هر کس بدیشان مى‌نگریست آنان را بیدار مى‌پنداشت، حال آن که در خواب بودند: «وتَحسَبُهُم اَیقاظـًا وهُم رُقودٌ». (سوره کهف/ ۱۸،۱۸)[۳۹] برخى مفسران از این جمله چنین استنباط کرده‌اند که چشمان اصحاب کهف به هنگام خواب، باز بوده است.[۴۰]

خداوند در غار شرایطى را حاکم ساخته بود که کسى را یاراى نزدیک شدن و آسیب رساندن به آنان نباشد؛ دورنماى آنان در غار به ‌گونه‌اى بود که هر کس آنان را مى‌دید ناگزیر از ترس مى‌گریخت: «لَوِ‌اطَّلَعتَ عَلَیهِم لَوَلَّیتَ مِنهُم فِرارًا ولَمُلِئتَ مِنهُم رُعبا» (سوره کهف/‌۱۸،۱۸) و براى آن که بدن اصحاب کهف بر اثر تماس دائم با زمین دچار فرسودگى و آسیبى نشود خداوند آنان را به چپ و راست مى‌گرداند: «و نُقَلِّبُهُم ذاتَ الیمینِ و ذاتَ الشِّمالِ»(کهف/۱۸،۱۸) و براى آن که شرایط حیات براى آنان کاملا فراهم شود و از هر گونه آسیب جسمى به دور باشند خورشید نیز نور خود را ارزانیشان مى‌داشت: «وتَرَى الشَّمسَ اِذا طَلَعَت تَزوَرُ عَن کهفِهِم ذاتَ الیمینِ واِذا غَرَبَت تَقرِضُهُم ذاتَ الشِّمالِ» (سوره کهف/۱۸،۱۷) در این میان سگ آن‌ها نیز در دهانه غار دست‌ها را گشوده و به حالت نگهبانى خوابیده بود: «وکلبُهُم باسِطٌ ذِراعَیهِ بِالوَصیدِ». (سوره کهف/۱۸،۱۸)

غار در نیمکره شمالى زمین و به ‌گونه‌اى بوده که خورشید، صبحگاهان به سمت راست آن و هنگام غروب به سمت چپ آن مى‌تابیده است:[۴۱] «وتَرَى الشَّمسَ اِذا طَلَعَت تَزوَرُ عَن کهفِهِم ذاتَ الیمینِ و اِذا غَرَبَت تَقرِضُهُم ذاتَ الشِّمالِ». (سوره کهف/ ۱۸،۱۷) از سوى دیگر آنان در محل وسیعى از غار قرار گرفته بودند: «وهُم فى فَجوَة مِنهُ». (سوره کهف/ ۱۸،۱۷) برخى گفته‌اند: منظور این است که آن‌ها در وسط و میانه غار قرار گرفته بودند به ‌گونه‌اى که خنکاى نسیم باد و هوا به ایشان مى‌رسید.[۴۲]

پس از بیدارى

پس از ۳۰۹ سال، مؤمنان خفته در غار از خواب گران برخاستند. در واقع خواب آنان شبیه به مرگ و بیدارى آن‌ها همچون رستاخیز بود و از همین رو قرآن کریم از بیدار کردن آنان به «برانگیختن و مبعوث کردن» تعبیر کرده است: «وکذلِک بَعَثناهُم» (سوره کهف/۱۸،۱۹) هر چند در برخى روایات از خواب آنان تعبیر به «مرگ» و از بیدارشدنشان به «دمیدن دوباره روح» تعبیر شده است؛[۴۳] اما به تصریح قرآن، مراد از آن خواب و بیدارى است.[۴۴] (سوره کهف/۱۸،۱۸)

به هر روى اصحاب کهف پس از بیدار شدن درباره مدت درنگشان در غار به گفتگو پرداختند. یکى از آنان پرسید: چه مدت درنگ کردید؟ گفتند: یک روز یا بخشى از یک روز: «قالَ قائِلٌ مِنهُم کم لَبِثتُم قالوا لَبِثنا یومـًا اَو بَعضَ یوم».(کهف/ ۱۸،۱۹)

به گفته برخى، علت تردید آن‌ها این بوده که آنان در آغاز روز وارد غار شده و به خواب رفته بودند و در پایان روز بیدار شده بودند[۴۵] و چون نتوانستند مدت درنگ خود را در غار مشخص کنند، گفتند: خداوند به مدت درنگ ما آگاه‌تر است: «قالوا رَبُّکم اَعلَمُ بِما لَبِثتُم». (سوره کهف/۱۸،۱۹) برخى مفسران گفته‌اند: پاسخ دهنده یک نفر به نام «تملیخا» بوده است و تعبیر به صیغه جمع: «قالوا» در این گونه موارد معمول است.[۴۶]

بلافاصله پس از این گفتگو، پیشنهاد کردند که یکى از آنان به شهر رفته و با سکه‌هایى که داشتند، غذایى تهیه کند: «فَابعَثوا اَحَدَکم بِوَرِقِکم هذِهِ اِلَى المَدینَةِ». (سوره کهف/ ۱۸،۱۹) آنان تأکید کردند که کسى که به شهر مى‌رود باید دقت کند که طعام پاکترى تهیه کند: «فَلینظُر اَیها اَزکى طَعامـًا فَلیأتِکم بِرِزق مِنهُ» (سوره کهف/۱۸،۱۹) برخى از مفسران منظور از «اَزکى» را در این آیه طعام حلال و برخى آن را غذاى پاک و طاهر دانسته‌اند.[۴۷] برخى نیز آن را کنایه از بهترین غذا (خیرٌ طعاماً) قلمداد کرده‌اند.[۴۸] طبرى دو معناى حلال‌تر و طاهرتر را ترجیح داده است.[۴۹]

اصحاب کهف افزون بر آن تأکید کردند که کسى که به شهر مى‌رود باید مراقب باشد کسى از اوضاع ما آگاه نشود زیرا در این صورت به ما دست یافته و سنگسارمان مى‌کنند یا این که ما را به آیین خود بازمى‌گردانند و در این صورت هرگز رستگار نخواهیم شد: «ولیتَلَطَّف ولایشعِرَنَّ بِکم اَحَدا * اِنَّهُم اِن یظهَروا عَلَیکم یرجُموکم اَو یعیدوکم فى مِلَّتِهِم ولَن تُفلِحوا اِذًا اَبَدا». (سوره کهف/ ۱۸،۱۹‌ـ‌۲۰)

قرآن مشخص نمى‌کند که مأمور تهیه غذا کدام یک از آنان بود و نیز چگونگى آشکار شدن راز آنان را توضیح نمى‌دهد. اما طبق برخى روایات «یملیخا» یا «تملیخا» داوطلب این کار شد[۵۰] و با لباس چوپانى روانه شهر شد؛ اما چهره شهر را کاملاً دگرگون یافت، از جمله پرچمى را بر سر در شهر دید که بر آن نوشته شده بود: «لا اله الا الله عیسى رسول الله و روحه...»، از این‌رو بسیار شگفت زده شد و شگفتى او هنگامى فزونى یافت که نانواى شهر با دیدن سکه‌اى که متعلق به بیش از ۳۰۰ سال پیش بود، از وى پرسید: آیا گنجى یافته‌اى؟ به تدریج مردم از قراین حال فهمیدند که این مرد یکى از چند جوانى است که نامشان را در تاریخ‌ ۳۰۰ سال پیش خوانده و شنیده‌اند. پس وى را نزد پادشاه آوردند و او ماجراى خود را بیان داشت.[۵۱]

هدف از داستان اصحاب کهف

قرآن هدف از آشکار کردن راز اصحاب کهف را اثبات عملى رستاخیز انسان‌ها دانسته است: «و کذلِک اَعثَرنا عَلَیهِم لِیعلَموا اَنَّ وعدَاللّهِ حَقٌّ واَنَّ السّاعَةَ لارَیبَ فیها». (سوره کهف/ ۱۸،۲۱) در برخى روایات نیز آمده است که در آن زمان زمامدار صالح و موحدى بر آن سرزمین حکومت مى‌کرد؛ اما مردم مملکت وى به نحله‌هاى گوناگونى گرویده بودند؛ گروهى از آنان منکر معاد بودند. این پادشاه از این وضع بسیار اندوهگین بود و همواره به درگاه الهى ناله و تضرع مى‌کرد تا این که خداوند با فاش ساختن ماجراى اصحاب کهف، معاد و رستاخیز انسان‌ها را عملا ثابت کرد.[۵۲] برخى نیز اختلاف مردم را در جسمانى یا روحانى ‌بودن معاد دانسته‌اند.[۵۳]

پس از فاش شدن این راز، مردم رهسپار غار شدند. پادشاه در حضور همگان با اصحاب کهف به گفتگو پرداخت و خدا را بر این رحمت عظیم سپاس گفت، در حالى ‌که پادشاه در ورودى غار ایستاده بود، اصحاب کهف به مکان خود بازگشته و در آنجا به جوار الهى شتافتند.[۵۴] بر اساس نقل منابع مسیحى آن‌ها پس از گواهى دادن به معاد جسمانى همچون قدیسان به جوار حق شتافتند.[۵۵]

مردم پس از این واقعه نیز اختلاف نظر پیدا کردند: «اِذ یتَنازَعونَ بَینَهُم...». (سوره کهف/۱۸،۲۱) همچنان‌ که برخى از مفسران گفته‌اند این تنازع، همان کشمکشى است که پس از اطلاع از حال اصحاب کهف و مردن آن‌ها پس از بیدار شدن از خواب طولانى واقع شده است.

در واقع میان طرفداران معاد و مخالفان آن، نزاع و بحث درگرفت؛ مخالفان مى‌خواستند خواب و بیدارى اصحاب کهف بزودى فراموش شود و این دلیل استوار و شاهد روشن را از دست مؤمنان خارج سازند، از همین رو پیشنهاد ساختن بنایى بر روى آنان دادند: «فَقالوا ابنوا عَلَیهِم بُنیانـًا». (سوره کهف/۱۸،۲۱) و براى آن که مردم دیگر در این مورد کنجکاوى نکنند و ماجرا سربسته به انجام رسد، گفتند: خداوند به حال ایشان آگاه‌تر است: «رَبُّهُم اَعلَمُ بِهِم». (سوره کهف/ ۱۸،۲۱) از این‌رو ما را نسزد که درباره ایشان به منازعه و احتجاج بپردازیم؛ اما مؤمنان راستین که ماجراى اصحاب کهف را شاهدى روشن براى اثبات معاد به معناى حقیقى آن مى‌دیدند سعى در ماندگار کردن داستان در اذهان کرده و گفتند که باید بر آنان مسجدى بسازیم:[۵۶] «قالَ الَّذینَ غَلَبوا عَلى اَمرِهِم لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیهِم‌ مَسجِدا». (سوره کهف/ ۱۸،۲۱) نام این مسجد طبق برخى نقلها «التین» بود.[۵۷]

به طور کلی می توان گفت خداوند از بیان سرگذشت «اصحاب کهف» سه هدف داشته است: ۱. حمایت خدا از مؤمنین واقعی؛ اگر کسی برای خدا قیام کند، خدا هرگز او را تنها نمی گذارد. ۲. قدرت خداوند؛ مدت خواب «اصحاب کهف» و نحوه نگهداری آنها در غار که موجب فساد و پوسیدگی بدن و لباس آنها نشد همگی نشان از قدرت خداوند دارد. ۳. معاد باوری؛ همان طور که بیدار شدن «اصحاب کهف» بعد از ۳۰۹ سال ممکن است، زنده شده مردگان در قیامت هم امکان دارد.

پانویس

  1. The Encyclopedia Britanica, Vol .۲۰, P.۲۷۰-۸ Gibon The Decline And Fall Of The Roman Empire, Vol. I, P, ۵۴۴-۵.
  2. The Decline And Fall Off The Roman Empire, Vol. I.pp. ۵۴۴-۵۴۵.
  3. اهل الکهف، ص‌ ۸۹‌ـ‌۹۰.
  4. The Encyclopedia Britanica, Vol.۲۰, p.۲۷۰.
  5. جامع البیان، مج‌ ۹، ج‌ ۱۵، ص‌ ۲۵۶؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج‌ ۳، ص‌ ۷۸‌ـ‌۷۹.
  6. همان، ص‌ ۲۵۳.
  7. عرائس المجالس، ص‌ ۳۷۱‌ـ‌۳۷۴؛ البرهان، ج‌ ۳، ص‌ ۶۲۲.
  8. جامع البیان، مج‌ ۹، ج‌ ۱۵، ص ‌۲۵۷؛ روض الجنان، ج ۱۲، ص ۳۱۸ـ۳۱۹؛ الکامل، ج ۱، ص ۳۵۵‌ـ‌۳۵۶.
  9. المعارف، ص‌ ۵۴.
  10. تاریخ طبرى، ج‌ ۱، ص‌ ۳۷۳.
  11. ارشاد القلوب، ص ۲۸۶؛ حلیه الابرار، ج ۲، ص ۶۰۱
  12. اهل الکهف، ص‌ ۸۸.
  13. اهل الکهف، ص‌ ۸۸.
  14. جامع البیان، مج‌ ۹، ج‌ ۱۵، ص‌ ۲۷۶.
  15. همان، ص‌ ۲۵۲.
  16. المیزان، ج‌ ۱۳، ص‌ ۲۶۷‌ـ‌۲۶۸؛ نمونه، ج‌ ۱۲، ص‌ ۳۸۳.
  17. نمونه، ج‌ ۱۲، ص‌ ۳۸۴.
  18. المیزان، ج‌ ۱۳، ص‌ ۲۷۰.
  19. قاموس کتاب مقدس، ص‌ ۸۷؛ نمونه، ج‌ ۱۲، ص ۴۰۰‌ـ‌۴۰۱، اهل الکهف، ص ۹۱‌ـ‌۹۲.
  20. See,The Encyclopedia Britannica, Vol .۲۰, P.۲۷۰ - ۸ The Decline And Fall Off The Roman Empire, Vol.I, P. ۵۴۴-۵.
  21. المیزان، ج ۱۳، ص ۲۹۷؛ نمونه، ج ۱۲، ص‌ ۴۰۱.
  22. المیزان، ج ۱۳، ص ۲۹۷؛ نمونه، ج ۱۲، ص‌ ۴۰۱.
  23. همان، ص‌ ۲۹۹.
  24. همان، ص‌ ۲۹۹.
  25. همان، ص‌ ۲۹۹.
  26. المیزان، ج‌ ۱۳، ص‌ ۲۹۶‌ـ‌۲۹۷.
  27. همان، ص ‌۲۹۸‌ـ‌۲۹۹.
  28. المیزان، ج‌ ۱۳، ص‌ ۲۴۴.
  29. نمونه، ج‌ ۱۲، ص‌ ۴۰۷‌ـ‌۴۰۹؛ خلق الکون، ص‌ ۱۵۵‌ـ‌۱۵۷.
  30. مفردات، ص‌ ۶۲۵، «فتى»؛ المیزان، ج‌ ۱۳، ص‌ ۲۴۷.
  31. همان، ص‌ ۲۸۳.
  32. المیزان، ج‌ ۱۳، ص‌ ۲۹۲.
  33. روح المعانى، مج‌ ۹، ج‌ ۱۵، ص‌ ۳۱۶.
  34. جامع البیان، مج‌ ۹، ج ‌۱۵، ص‌ ۲۲۵؛ البرهان، ج‌ ۳، ص ‌۶۲۴؛ عرائس المجالس، ص‌ ۳۷۵.
  35. الکشاف، ج‌ ۲، ص‌ ۷۰۵.
  36. مجمع البیان، ج‌ ۶، ص‌ ۶۹۸.
  37. المیزان، ج‌ ۱۳، ص‌ ۲۴۸.
  38. جامع البیان، مج‌ ۹، ج‌ ۱، ص ۲۵۳.
  39. المیزان، ج‌ ۱۳، ص‌ ۲۵۵‌ـ‌۲۵۶.
  40. همان، ج‌ ۱۳، ص‌ ۲۵۶.
  41. نمونه، ج‌ ۱۲، ص‌ ۳۶۸.
  42. الصافى، ج ۳، ص ۲۳۵؛ جوامع‌الجامع، ج ۲، ص ۳۵۶.
  43. البرهان، ج‌ ۳، ص‌ ۶۲۴.
  44. جامع البیان، مج‌ ۹، ج‌ ۱۵، ص‌ ۲۶۹؛ الصافى، ج‌ ۳، ص‌ ۲۳۴؛ المیزان، ج‌ ۱۳، ص‌ ۲۴۹.
  45. جوامع الجامع، ج‌ ۲، ص‌ ۳۵۷؛ تفسیر ابن ‌کثیر، ج‌ ۳، ص‌ ۸۱؛ نمونه، ج‌ ۱۲، ص‌ ۳۷۳.
  46. نمونه، ج‌ ۱۲، ص‌ ۳۷۴.
  47. المیزان، ج ۱۳، ص‌ ۲۶۰.
  48. جامع البیان، مج‌ ۹، ج‌ ۱۵، ص‌ ۲۷۹.
  49. جامع البیان، مج‌ ۹، ج‌ ۱۵، ص‌ ۲۷۹.
  50. عرائس المجالس، ص‌ ۳۷۵؛ روض الجنان، ج‌ ۱۲، ص‌ ۳۲۰؛ البرهان، ج‌ ۳، ص‌ ۶۲۴.
  51. عرائس‌ المجالس، ص ۳۷۵ـ۳۷۶؛ روض‌الجنان، ج ۱۲، ص‌ ۳۲۰‌ـ‌۳۲۳؛ البرهان، ج‌ ۳، ص‌ ۶۲۴‌ـ‌۶۲۵.
  52. تفسیر ابن ‌کثیر، ج‌ ۳، ص‌ ۸۱‌ـ‌۸۲.
  53. همان؛ جامع البیان، مج‌ ۹، ج‌ ۱۵، ص‌ ۲۸۱.
  54. جامع‌البیان، مج ۹، ج ۱۵، ص ۲۷۵ـ۲۷۷؛ روض‌الجنان، ج‌ ۱۲، ص‌ ۳۲۳‌ـ‌۳۲۵.
  55. The Encyclopedia Britannica Vol.۲۰,p.۲۷۰. And The Decline And Fall The Roman Empire, (Gibbon) Vol. I, P. ۵۴۴-۵.
  56. المیزان، ج‌ ۱۳، ص‌ ۲۶۵‌ـ‌۲۶۷.
  57. تفسیر قرطبى، ج‌ ۲۰، ص‌ ۷۵.

منابع

قرآن
متن و ترجمه قرآن
اوصاف قرآن (اسامی و صفات قرآن، اعجاز قرآن، عدم تحریف در قرآن)
اجزاء قرآن آیه، سوره، جزء، حزب، حروف مقطعه
ترجمه و تفسیر قرآن تاریخ تفسیر، روشهای تفسیری قرآن، سیاق آیات، اسرائیلیات، تاویل، فهرست تفاسیر شیعه، فهرست تفاسیر اهل سنت، ترجمه های قرآن
علوم قرآنی تاریخ قرآن: نزول قرآن، جمع قرآن، شان نزول، کاتبان وحی، قراء سبعه
دلالت الفاظ قرآن: عام و خاص، مجمل و مبین، مطلق و مقید، محکم و متشابه، مفهوم و منطوق، نص و ظاهر، ناسخ و منسوخ
تلاوت قرآن تجوید، آداب قرائت قرآن، تدبر در قرآن
رده ها: سوره های قرآن * آیات قرآن * واژگان قرآنی * شخصیت های قرآنی * قصه های قرآنی * علوم قرآنی * معارف قرآن