آیه 10 سوره کهف
<<9 | آیه 10 سوره کهف | 11>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
آنگاه که آن جوانمردان (از بیم دشمن) در غار کوه پنهان شدند و از درگاه خدا مسئلت کردند بار الها، تو در حق ما به لطف خاص خود رحمتی عطا فرما و بر ما وسیله رشد و هدایتی کامل مهیّا ساز.
[یاد کن] هنگامی را که [آن] جوانان در غار پناه گرفتند و گفتند: پروردگارا! رحمتی از نزد خود به ما عطا کن، و برای ما در کارمان زمینه هدایتی فراهم آور.
آنگاه كه جوانان به سوى غار پناه جستند و گفتند: «پروردگار ما! از جانب خود به ما رحمتى بخش و كار ما را براى ما به سامان رسان.»
آنگاه كه آن جوانمردان به غارها پناه بردند و گفتند: اى پروردگار ما، ما را از سوى خود رحمت عنايت كن و كار ما را به راه رستگارى انداز.
زمانی را به خاطر بیاور که آن جوانان به غار پناه بردند، و گفتند: «پروردگارا! ما را از سوی خودت رحمتی عطا کن، و راه نجاتی برای ما فراهم ساز!»
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
اوى: اوى: نازل شدن، منضم شدن «اويت منزلى و اليه: نزلته». أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ: جوانان در كهف نازل شدند. «فأووا»: نازل شويد و مكان گيريد.
فتية: فتى: تازه جوان، در دختر فتاة گويند، جمع فتى، فتيان و فتيه است.
رشدا: (بر وزن شرف): هدايت، صلاح. كمال، نجات، منظور از آيه معناى اخير است. «مرشد»: نجات دهنده.[۱]
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
إِذْ أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ فَقالُوا رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَ هَيِّئْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَداً «10»
آنگاه كه آن جوانمردان به غار پناه بردند، گفتند: پروردگارا! از سوى خود رحمتى به ما عطا كن و براى ما رشدى در كارمان فراهم ساز.
فَضَرَبْنا عَلَى آذانِهِمْ فِي الْكَهْفِ سِنِينَ عَدَداً «11»
پس ما تا چند سالى كه در آن غار بودند، بر گوشهاى آنان (پردهى خواب و بيهوشى) زديم.
نکته ها
«فِتيَة» جمع «فَتى» به معناى جوانمرد است. امام صادق عليه السلام فرمودند: «فتى»، به انسان با ايمان گفته مىشود، زيرا خداوند آنان را با آنكه سالمند بودند، ولى به سبب ايمانشان، «فتى» معرّفى كرده است. «2»
«رَشَد» به معناى رُشد، نجات و رضاى الهى آمده است «3» و در اين سوره سه مورد كلمهى
«2». «كانوا شيوخاً فسمّاهم اللّه عزّوجلّ فتية بايمانهم» كافى، ج 8، ص 398؛ تفسير نورالثقلين.
«3». تفسير مجمعالبيان.
جلد 5 - صفحه 145
رشد به كار رفته است: در داستان اصحاب كهف، داستان موسى و خضر (آيه 66) و پيامبر اسلام (آيه 23).
در حديثى آمده است كه مراد از «فَضَرَبْنا عَلَى آذانِهِمْ» زدن بر گوشهاى آنان، خواب سيصد و نه ساله و زنده شدن مجدّد آنان است. «1»
پیام ها
1- براى حفظ دين، جوانمردى، گذشت از رفاه و آسايش و هجرت لازم است. «أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ»
2- دعا همراه با تلاش و حركت مؤثّر است. أَوَى ... رَبَّنا
3- هجرت از محيط فاسد براى حفظ ايمان و ارزشها، كارى جوانمردانه است. «أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ»
4- هجرت و قيام براى خدا، زمينهى دريافت امدادهاى الهى است. «أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ .. فَضَرَبْنا»
«1». تفسير نورالثقلين.
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
إِذْ أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ فَقالُوا رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَ هَيِّئْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَداً «10»
إِذْ أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ: ياد بياور اى پيغمبر زمانى را كه جاى گرفتند
جلد 8 - صفحه 19
جوانان به غار جيرم. فَقالُوا رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً: پس گفتند پروردگارا ما را از جانب خود بخششى عطا فرما، يعنى آمرزش و روزى و ايمنى از دشمن.
وَ هَيِّئْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَداً: و آماده فرما براى ما از كار ما كه مفارقت كفار است راه راستى كه به سبب آن مهتدى شويم.
تفسير برهان: سليمان همدانى گويد: حضرت باقر فرمود: يا سليمان من الفتى؟ فقلت له: جعلت فداك الفتى عندنا الشّاب قال لى: اما علمت انّ اصحاب كهف كانوا كلّهم كهولا فسمّاهم اللّه فتية بايمانهم. يا سليمان من امن باللّه فهو الفتى «1» اى سليمان، فتى كيست؟ عرض كردم: نزد ما كسى كه جوان باشد.
حضرت فرمود: آيا نمىدانى كه اصحاب كهف تمام پيرمرد بودند، خداى تعالى ايشان را جوان ناميده به سبب ايمانشان. يا سليمان، هر كه ايمان به خدا آرد، فتى باشد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَباً «9» إِذْ أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ فَقالُوا رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَ هَيِّئْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَداً «10» فَضَرَبْنا عَلَى آذانِهِمْ فِي الْكَهْفِ سِنِينَ عَدَداً «11» ثُمَّ بَعَثْناهُمْ لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصى لِما لَبِثُوا أَمَداً «12»
ترجمه
آيا پنداشتى آنكه ياران كهف و رقيم بودند از نشانههاى قدرت ما شگفت آور
هنگاميكه جاى گزين و پناهنده شدند آن جوانمردان بغار پس گفتند پروردگار ما عطا كن بما از نزد خود رحمتى و آماده گردان براى ما از پيش آمد كار ما راه راست را
پس زديم پردهاى بر گوشهاشان در آن غار سالهائى بشمار
پس برانگيختيم ايشانرا تا معلوم نمائيم كدام يك از آن دو گروه خوب حفظ نمودند براى مدّت درنگ ايشان پايان را.
تفسير
قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده در سبب نزول اين سوره كه قريش نضر بن حارث و عقبة بن ابى معط و عاص بن وائل را به نجران فرستادند كه از يهود آنجا مسائلى بياموزند و از پيغمبر بپرسند و چون آنسه نفر در نجران نزد علماء يهود رفتند ايشان بآنها گفتند از سه قصّه سؤال كنيد از او اگر مطابق با آنچه ما ميدانيم جواب گفت راستگو است در ادّعاء نبوتش و بعد از او يك مسئله سؤال كنيد اگر گفت ميدانم دروغگو است آنها گفتند آنسه قصّه كدام است گفتند يكى قصّه اصحاب كهف است كه در قديم الايام از شهرشان بيرون رفتند و ناپديد شدند و خوابشان برد بپرسيد چند نفر بودند و چه مدّت خواب كردند و غير از خودشان چه همراهشان بود و چگونه بوده است حكايت آنها ديگر بپرسيد از قصّه حضرت موسى عليه السّلام وقتى خداوند باو فرمود كه متابعت از عالمى نمايد و از او علم بياموزد كه آنعالم كه بود و بچه نحو پيروى از او نمود و حكايت آن دو چگونه بوده است و نيز بپرسيد از حال كسيكه مشرق و مغرب عالم را سير نمود تا بسدّ يأجوج و مأجوج رسيد كه او كه بود و قصّهاش چه بود پس از آن هر سه قصّه را براى آن سه نفر بيان كردند و گفتند اگر بهمين منوال بيان كرد او راستگو است و اگر بر خلاف گفت تصديقش نكنيد آنها گفتند سؤال چهارم كدام است جواب دادند بپرسيد چه وقت قيامت بر پا ميشود اگر گفت ميدانم بدانيد دروغگو است چون آنوقت را نميداند مگر خدا پس آنها بمكّه مراجعت كردند و قريش خدمت حضرت ابو طالب مجتمع شدند و گفتند برادر زاده تو ميگويد از آسمان بمن خبر ميرسد ما از چند امر از او سؤال ميكنيم اگر جواب گفت ميدانيم راستگو است و الا دروغگو است حضرت ابو طالب فرمود هر چه ميخواهيد سؤال كنيد و آنها آنسه قصّه را سؤال نمودند و
جلد 3 صفحه 408
پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود فردا جواب ميدهم و انشاء اللّه نفرمود پس چهل شبانه روز وحى بآنحضرت نرسيد تا آنكه اندوهناك شد و كسانيكه ايمان آورده بودند در شك افتادند و قريش خوشحال شدند و پيغمبر را استهزاء و اذيّت نمودند و حضرت ابو طالب محزون گشت و بعد از چهل روز جبرئيل نازل شد و سوره كهف را آورد و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود دير آمدى عرض كرد ما نميتوانيم بىاذن خدا بيائيم پس خواند أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَباً و كلمه «ام» منقطعه و ظاهرا متضمّن معناى استفهام انكارى است يعنى نه جاى چنين پندارى است كه قصّه اصحاب كهف و رقيم عجيب باشد در برابر قدرت خداوند بلكه خلق آسمانها و زمين عجيبتر است و قمّى ره فرموده مراد آنستكه آياتى كه بر پيغمبر اكرم نازل شده از جانب خداوند عجيبتر است و كهف غار بزرگ را گويند و رقيم ظاهرا بمعناى مرقوم باشد و مراد الواحى است كه از بعضى فلزّات ساخته شده بوده و در آنها اسامى ايشان و پدرانشان و شرح حالات و گزارشاتشان با دقيانوس پادشاه زمانشان مرقوم و منقوش بوده و در منهج روايتى از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نقل نموده كه اصحاب رقيم سه نفر بودند از شهرشان بيرون آمدند براى بعضى از حوائج و باران ايشانرا گرفت و پناهنده بغارى شدند اتفاقا سنگى از كوه سرازير شد و بدر غار افتاد و راه بيرون آمدن بر آنها مسدود گرديد لذا مضطرب و ملتجى شدند و هر يك در مدت عمر كار خوبى را كه براى رضاى خدا كرده بودند نقل نمودند و دعا كردند و بدعاى هر يك يك ثلث سنگ جدا شد و از غار بيرون آمدند اين اجمالى از قصّه بود كه تفصيلش در آنكتاب نقل شده ولى اگر اصحاب رقيم غير از اصحاب كهف بودند بايد در كلام الهى بعد از ذكر عنوان آنها اشارهاى هم بحالاتشان بشود و اينكه تعرّضى بآنها نشده ظاهر است در آنكه مراد از آن دو عنوان يك معنون است كه همان اصحاب كهف باشد و روايت منقوله از امام صادق عليه السّلام در شأن نزول مؤكّد اينمعنى است و شمّهاى از حالات آنها را هم امام عليه السّلام در آن روايت نقل فرموده از اين قرار كه اصحاب كهف و رقيم در زمان پادشاه جبّار سركشى بودند كه دعوت مينمود اهل مملكت خود را بعبادت بتها و كسيكه اجابت نميكرد او را بقتل ميرسانيد و آن جماعت مردمان مؤمن خدا پرست بودند و بعنوان شكار
جلد 3 صفحه 409
از شهر بيرون آمدند براى فرار نمودن از دين آن پادشاه و در راه بچوپانى رسيدند و او را دعوت بتوحيد كردند و او قبول ننمود ولى با او سگى بود كه قبول كرد و با ايشان همراه شد پس چون شب شد داخل آن غار شدند و آن سگ با آنها بود و خداوند خواب را بر ايشان مسلّط فرمود و خوابيدند تا خداوند آن پادشاه و اهل مملكت او را هلاك كرد و آن دوره منقرض گرديد و دوره ديگر آمد پس بيدار شدند و با يكديگر گفتند چه قدر خوابيديم و چون ديدند آفتاب بالا آمده گفتند يكروز يا پارهاى از روز را خوابيديم پس بيكنفر از خودشان پول نقرهاى دادند و گفتند برو در شهر بطوريكه تو را نشناسند و خوراكى خريدارى كن براى ما بياور چون اگر جاى ما را بدانند و ما را بشناسند يا ما را ميكشند يا بدين خودشان در ميآورند و آن شخص آمد در شهر ديد اوضاع شهر بكلّى تغيير كرده مردم ديگرى هستند كه آنها را نمىشناسد و زبان ديگرى دارند نه او زبان آنها را ميفهمد نه آنها زبان او را پس بعضى باو گفتند تو كيستى و از كجا آمدى و او جواب گفت لذا پادشاه آنشهر و اتباعش با او آمدند تا در غار و آنجا توقف نمودند و سركشى كردند كه بدانند چند نفرند يكى گفت سه نفرند و چهارمى سك آنها است ديگرى گفت پنج نفرند و ششمى سگشان است و ديگرى گفت هفت نفرند و هشتمى سگ ايشان است و خداوند رعبى در دل آن جماعت انداخت كه جرئت نكردند داخل غار شوند تا آنشخص بتنهائى داخل شد و رفقاى خود را ديد كه مشوش و ترسانند از آنكه مبادا اتباع دقيانوس مطّلع بر آنها شده باشند و بايشان گفت كه شما در اينمدت مديد خواب بوديد و اين آيتى از آيات قدرت الهى بود كه بخلق ارائه داده شد و قمّى ره فرموده ايشان در زمان فاصله بين حضرت عيسى عليه السّلام و خاتم انبياء صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بودند و ظاهرا مراد از فتية جوانمردان است نه جوانان آنهم در ايمان و تقوى و ثبات قدم در دين چنانچه در كافى و عيّاشى ره از امام صادق عليه السّلام قريب به اين معنى را نقل نموده و آنچه مورد تعجّب است از احوال ايشان با آنكه از قدرت خداوند عجيب نيست آنستكه چون در كهف جاى گرفتند و از خداوند طلب رحمت نمودند يعنى آمرزش و روزى و ايمنى از شرّ دشمن را خواستار شدند و دعا كردند كه خداوند اسباب كار آنها را در اين هجرت و مفارقت از وطن طورى تهيه فرمايد كه در نتيجه برشد و صلاح
جلد 3 صفحه 410
فائز شوند خداوند در آن غار چنان پردهاى بگوش آنها زد كه در تمام آن سالهاى معدود كه بخواب رفتند هيچ صدائى بگوششان نرسيد كه براى آن از خواب بيدار شوند پس بيدار فرمود و برانگيخت ايشان را از آنخواب گران تا معلوم فرمايد بر جهانيان و آشكار كند علم خود را بعيان كه كدام يك از آن دو فرقه كه اختلاف نمودند در مدت خواب ايشان خوب تعداد و ضبط نمودند از منه درنگشان را تا پايان و بنابراين كلمه اذ متعلّق است بعجبا و شروع بقصّه در آيات بعد شده كه خداوند ميفرمايد نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدىً ولى مفسّرين آنرا متعلّق با ذكر مقدر گرفتهاند و بنابراين اينجا شروع بقصّه شده يعنى ياد آور وقتى را كه جاى گرفتند و قول خداوند در آيات بعد مقرّب معناى اوّل است چون ظاهر در آنستكه آنجا اول قصّه است لذا حقير مفاد آيات را مبنى بر اين وجه كه بنظرم رسيد قرار داده و بيان نمودم در هر حال كسانيكه اختلاف نمودند در مدت درنگ آنها در غار يا خودشان بودند يا اهل ايمان و كفّار از اقوام ايشان كه هر يك بحدس خودشان سخنى ميگفتند و چون آنها برخاستند و شرح حال خود را گفتند حقّ آشكار گرديد و خدا داناتر بود بعده وعده و مدت درنگشان از هر كس و كلمات رشد و عدد و امد بمعناى موجب رشد و صاحب عدد و غايت و نهايت است و كلمه احصى ظاهرا فعل ماضى و لما لبثوا متعلّق بآن و امدا مفعول به است ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
إِذ أَوَي الفِتيَةُ إِلَي الكَهفِ فَقالُوا رَبَّنا آتِنا مِن لَدُنكَ رَحمَةً وَ هَيِّئ لَنا مِن أَمرِنا رَشَداً «10»
جلد 12 - صفحه 331
زماني که جاي گرفتند اينکه فتيه بسوي كهف پس گفتند پروردگار ما عنايت فرما از جانب خودت رحمت واسعه شامل حال ما شود و مهيّا فرما از براي ما از امر ما راه رشد و نجات و سعادت را إِذ أَوَي الفِتيَةُ تعبير بفتيه جمع فتي بمعني شاب و جوانست که اينها يك دسته جوانها بودند لكن در اخبار دارد که مراد جوان در ايمان است و الا در سنّ آنها پير بودند و مشيب و اذ اوي بمعني مأوي گرفتن و جايگير شدن است که رفتند بسوي كهف الي الكهف و در آن سكونت كردند و جهت رفتن آنها اينكه سلطان آنها دقيانوس بود بعضي گفتند مجوسي بود و بعضي گفتند بت پرست بود و هر که بر خلاف طريقه او بود بقتل ميرسانيد و اينها در تقيّه بودند اظهار موافقت ميكردند لكن در باطن ايمان كامل داشتند و خداوند براي تقيّه آنها دو اجر بآنها عنايت فرمود چنانچه ما هم اگر گرفتار شديم واجب است تقيّه كنيم حتي در نماز اگر موافق با واقع بجا آوريم باطل است و در خبر است که فرمود
التقيّة ديني و دين آبائي
و بسيار اينکه جهّال شيعه در مقابل اهل تسنن مهر ميگذارند و بسم اللّه ميگويند و اشهد ان عليا ولي اللّه در اذان ميگويند و حيّ علي خير العمل در آن ميگويند و اينکه بسيار غلط است و امثال اينها حضرت صادق عليه السّلام در مقابل منصور امير المؤمنين خطاب ميكرد و روز ماه رمضان را افطار كرد براي اينكه منصور عيد فطر قرار داده بود و فرمود
لان افطر يوما من- الرمضان احب الي من ان يضرب عنقي
فَقالُوا رَبَّنا آتِنا مِن لَدُنكَ رَحمَةً که نجات از شرّ سلطان و اتباع او پيدا كنيم و محفوظ بمانيم وَ هَيِّئ لَنا مِن أَمرِنا رَشَداً راهي از براي ما قرار ده که راه رشد باشد بتوانيم دين خود را حفظ كنيم و براه صواب و رشد برويم.
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 10)- سپس میگوید: «زمانی را به خاطر بیاور که آن جوانان به غار پناه
ج3، ص28
بردند» (إِذْ أَوَی الْفِتْیَةُ إِلَی الْکَهْفِ).
دستشان از همه جا کوتاه شده، رو به درگاه خدا آوردند: «و گفتند: پروردگارا! ما را از سوی خودت رحمتی عطا کن» (فَقالُوا رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً).
«و راه نجاتی برای ما فراهم ساز» (وَ هَیِّئْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَداً).
راهی که ما را از این تنگنا برهاند، به رضایت و خشنودی تو نزدیک سازد، راهی که در آن خیر و سعادت و انجام وظیفه بوده باشد.
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم