ابلیس: تفاوت بین نسخهها
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) |
|||
(۸ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشده) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | ''' | + | {{خوب}} |
+ | '''«ابلیس»''' یکی از [[جن|جنیان]] است که به گفته [[قرآن مجید]] از فرمان [[خداوند]] سرپیچید و به [[حضرت آدم]] علیه السلام [[سجده]] نکرد؛ در نتیجه از درگاه خدا رانده شد و مستحق [[عذاب]] و [[لعن]] گردید. قرآن مجید او را موجودی اغواگر و فریبکار دانسته و [[انسان]] را از پیروی او بر حذر داشته است. | ||
− | + | ==ریشه و مفهوم واژه ابلیس== | |
+ | «ابلیس» در [[قرآن مجید]]، اکثراً به نام «[[شیطان]]» خوانده شده و فقط در یازده مورد ابلیس بکار رفته است. در اینکه آیا این کلمه اسم علم و نام مخصوص اوست و یا صفت است و به واسطه یأس از رحمت خدا، به او ابلیس گفته شده اختلاف است. | ||
− | + | صاحب [[مجمع البیان]] گوید: ابلیس نام غیرعربى است و قومى گفته اند که عربى است و از ابلاس مشتق است. در صحاح و قاموس آن را عربى و از ابلاس گرفته است و در قاموس، عجمى بودن آن را نیز متحمل دانسته است. | |
− | در [[ | + | اگر چنانکه نقل شده، ثابت شود که اسم اصلى او عزازیل و کلمه ابلیس عربى است، صفت بودن آن بهتر به نظر می رسد. در صافى از [[امام رضا]] علیه السلام نقل شده: نام او حارث بوده، ابلیس نامیده شد زیرا که از رحمت خدا مأیوس گردید.<ref> قاموس قرآن، سید على اکبر قرشى، ج۱، ص۲۲۶.</ref> |
− | + | در مورد تفاوت [[شیطان]] و ابلیس می توان گفت: کلمه شیطان، اسم عام و کلمه ابلیس، اسم خاص (اسم علم) است. کلمه ابلیس جز بر آن موجودى که [[حضرت آدم]] و [[حوّا]] را دچار لغزش نمود گفته نمی شود. ولى کلمه شیطان به هر موجود طغیانگر و مخالفی گویند خواه از انسان ها باشد یا از جن و یا از حیوانات. و ابلیس را از آن جهت شیطان می نامند که طغیان نموده و دستور الاهی را مخالفت کرد. [[قرآن]] درباره این که به انسان هم شیطان گفته می شود در آیه ۱۱۲ [[سوره انعام]] می فرماید: {{متن قرآن|«...شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَالْجِن...»}}.<ref> تفسیر آسان، محمدجواد نجفى خمینى، ج۱، ص۹۳.</ref> | |
− | + | ==ماهیت ابلیس== | |
− | + | در میان مفسران و علماء اسلامى در این باره که آیا ابلیس از [[فرشتگان]] بود یا نه، اختلاف نظر وجود دارد. بعضى از آن ها گفته اند که ابلیس از [[ملائکه]] بود و به خاطر معصیتى که مرتکب شد از مقام خود خلع گردید و رانده درگاه الهى گردید. از جمله کسانى که این قول را انتخاب کرده اند مى توان از [[شیخ طوسى]] نام برد که در [[تفسیر]] خود ضمن این که این قول را از [[ابن عباس]] و [[ابن مسعود]] و [[سعید بن مسیب|ابن مسیب]] و قتاده و ابن جریح و [[محمد بن جریر طبری|طبرى]] نقل مى کند، خود نیز به آن تمایل دارد و آن را به ظاهر تفاسیر [[شیعه]] نسبت مى دهد و اضافه مى کند که روایتى هم در این زمینه از [[امام صادق]] علیه السلام وارد شده است. | |
− | + | در مقابلِ این قول، عقیده کسانى است که ابلیس را از زمره ملائکه نمى دانند و او را از [[جن]] معرفى مى کنند. از جمله آن ها [[شیخ مفید]] است که مى گوید: اخبار [[متواتر|متواتری]] از [[ائمه اطهار|ائمه]] علیهم السلام در این باره وارد شده - که شیطان جزو ملائکه نبود - و آن قول، مذهب [[امامیه]] و بسیارى از [[معتزله]] و اصحاب [[حدیث]] مى باشد.<ref> تفسیر کوثر، یعقوب جعفرى، ج۱، ص۱۳۹.</ref> | |
− | در | + | به عبارت دیگر، استثنا شدن ابلیس از بین ملائکه نشان دهنده همجنس بودن او با ملائکه نیست، بلکه نهایتاً میرساند که ابلیس - به واسطه عبادت چندین سالهاش - میان ملائکه و در صف آنها بود، ولى بعدها به دلیل استکبار و نافرمانى از امر خداوند سبحان، از بهشت رانده شد. این گروه برای نظریه خود شواهدی ذکر کرده اند؛ مانند این که: |
− | + | ۱. خداوند در [[سوره کهف]] میفرماید: «شیطان (ابلیس) از جنس جنیّان است». | |
− | + | ۲. خداوند، معصیت را به طور عام از ملائکه سلب نمود، پس آنها موجوداتى [[معصوم]] اند و هرگز مرتکب گناه، عناد، تفاخر، استکبار و... نمیشوند. | |
− | + | ۳. در برخى آیات قرآن، سخن از آباء و اجداد شیطان به میان آمده. و این مطلب میرساند که توالد و تناسل در مورد شیطان و به طور عام در میان جنیّان راه دارد و حال آنکه ملائکه موجوداتى روحانى هستند که این قبیل مسائل یا حتى خوردن و آشامیدن و... در مورد آنها راه ندارد. | |
− | + | ==ماجراى عصیان ابلیس== | |
− | + | در هفت [[سوره]] از سوره هاى [[قرآن]] اشاره به آفرینش [[انسان]] و چگونگى خلقت او شده است. در [[سوره اعراف]]، آیات ۱۱ تا ۱۸ با تعبیرات مختلف، آفرینش انسان از خاک و سجود [[فرشتگان]] براى او، و سرکشى شیطان و سپس موضع گیریش در برابر نوع انسان آمده است. | |
− | + | در نخستین [[آیه]] مورد بحث، خداوند مى گوید: "ما شما را آفریدیم، و سپس صورت بندى کردیم، بعد از آن به فرشتگان (و از جمله ابلیس که در صف آن ها قرار داشت) فرمان دادیم، براى آدم جد نخستین شما سجده کنند: {{متن قرآن|«وَلَقَدْ خَلَقْناکمْ ثُمَّ صَوَّرْناکمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِکةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ»}}. پس "همگى این فرمان را به جان و دل پذیرفتند و براى آدم سجده کردند، مگر ابلیس که از سجده کنندگان نبود": {{متن قرآن|«فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ لَمْ یکنْ مِنَ السَّاجِدِینَ»}}. | |
− | + | از [[امام صادق]] علیه السلام نقل گردیده است که: ابلیس به خداوند عرضه داشت: خدایا! تو مرا از سجده کردن به آدم معاف دار و من هم تو را آن چنان ستایش کنم که نه ملک مقربى توانسته است و نه پیامبر مرسلى. خداوند فرمود: من به [[عبادت]] تو نیازى ندارم و عبادت من باید طبق فرمان و اراده من انجام گیرد نه آن طور که تو بخواهى.<ref>خویی، بیان در علوم و مسائل کلى قرآن، ص۶۹۴.</ref> | |
− | + | در [[سوره حجر]] آیات ۳۲ تا ۳۸ آمده است: {{متن قرآن|«قالَ یا إِبْلِیسُ ما لَک أَلاَّ تَکونَ مَعَ السَّاجِدِینَ * قالَ لَمْ أَکنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ * قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّک رَجِیمٌ * وَ إِنَّ عَلَیک اللَّعْنَةَ إِلى یوْمِ الدِّینِ * قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِی إِلى یوْمِ یبْعَثُونَ * قالَ فَإِنَّک مِنَ الْمُنْظَرِینَ * إِلى یوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ»}}؛ خداوند به ابلیس فرمود: تو چه مانعى داشتى که با سجده کنندگان باشى؟ ابلیس گفت: من این طور نبودم که براى بشرى که تو او را از گل خشک و گل متمایل به سیاهى آفریده اى سجده کنم. خدا به ابلیس فرمود: پس از بین آنان (یعنى صف سجده کنندگان) خارج شو! زیرا حتما تو رانده شده اى و محققا تا روز قیامت، لعنت بر تو خواهد بود. ابلیس گفت: ای پروردگارم! پس مرا تا روزى که مردم برانگیخته می شوند مهلت بده. خداوند فرمود: یقینا تو از مهلت داده شدگانى، تا یک وقت و روز معلومى. | |
− | + | ==ابلیس در روایات== | |
− | * | + | *[[امام صادق]] علیه السلام فرمود: ابلیس چهار بار شیون کرد. نخستین بار روزى بود که به او [[لعن|لعنت]] شد و دیگر زمانى که به زمین فرود آمد و دیگر وقتى که [[پیامبر اسلام|محمد]] صلی الله علیه و آله پس از مدتى که پیامبر نیامده بود به پیامبرى [[مبعث حضرت محمد صلی الله علیه و آله|مبعوث]] گردید و دیگر زمانى که [[سوره فاتحه]] نازل شد. و او دو بار شاد شد، زمانى که [[حضرت آدم علیه السلام|آدم]] از آن درخت خورد و زمانى که او از [[بهشت]] فرود آمد.<ref> خصال، ترجمه یعقوب جعفرى، ج۱، ص۳۸۱.</ref> |
− | * | + | *[[صفوان بن یحیی]] از امام صادق علیه السلام نقل مى کند که فرمود: ابلیس گفت: پنج چیز است که من در آن ها حیله اى ندارم ولى بقیه مردم در دست من هستند: کسى که از روى صدق نسبت به خدا پناه برد و در تمام کارهایش به او [[توکل]] کند، و کسى که [[تسبیح]] گفتن او در شب و روز زیاد باشد، و کسى که به برادر مؤمن خود همان را بپسندد که بر خود مى پسندد، و کسى که به هنگام رسیدن مصیبت خود را نبازد، و کسى که به آن چه خدا به او داده راضى باشد و غم [[رزق|روزى]] نخورد.<ref> خصال، ترجمه یعقوب جعفرى، ج ۱، ص ۴۱۵.</ref> |
− | * | + | *[[امام باقر علیه السلام|امام باقر]] علیه السلام فرمود: چون [[حضرت نوح]] نزد پروردگارش قوم خویش را نفرین کرد، ابلیس ملعون نزد آن حضرت آمد و عرض کرد: اى نوح تو حق یک نعمتى بر من دارى که می خواهم به تو پاداش دهم. حضرت نوح فرمود: به خدا بر من ناگوار است که بر تو حق نعمتى داشته باشم، چیست آن نعمت؟ عرض کرد: نفرین کردى و خدا قومت را غرق کرد، دیگر هیچ کس نماند که من به گمراه کردن او رنج برم پس من راحتم تا مردم دیگرى بوجود آیند و آنها را گمراه کنم. نوح فرمود: چه می خواهى مرا پاداش بدهى؟ عرض کرد: مرا در سه جا بیاد آور که در این سه به بنده نزدیکترم، هر وقت غضب کردى مرا بیاد آور، هر وقت خواستى میان دو نفر حکم کنى مرا به یاد آور، هر وقت با زن بیگانه خلوت کردى و با شما هیچ کس نیست مرا به یاد آور.<ref> خصال صدوق، ترجمه کمره اى، ج۱، ص ۱۴۶؛ بهشت کافى، ترجمه روضه کافى، حمیدرضا آژیر، ص ۱۸۳.</ref> |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
− | <references/> | + | <references />{{سنجش کیفی |
− | + | |سنجش=شده | |
− | ==منابع== | + | |شناسه= خوب |
− | + | |عنوان بندی مناسب= خوب | |
− | + | |کفایت منابع و پی نوشت ها= خوب | |
− | + | |رعایت سطح مخاطب عام= خوب | |
− | + | |رعایت ادبیات دانشنامه ای= خوب | |
− | + | |جامعیت= خوب | |
− | + | |رعایت اختصار= خوب | |
− | + | |سیر منطقی= خوب | |
− | + | |کیفیت پژوهش= متوسط | |
− | + | |رده=دارد | |
− | + | }} | |
[[رده:شخصیتهای منفی در قرآن]] | [[رده:شخصیتهای منفی در قرآن]] | ||
+ | [[رده:واژگان قرآنی]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۱ آوریل ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۳۷
«ابلیس» یکی از جنیان است که به گفته قرآن مجید از فرمان خداوند سرپیچید و به حضرت آدم علیه السلام سجده نکرد؛ در نتیجه از درگاه خدا رانده شد و مستحق عذاب و لعن گردید. قرآن مجید او را موجودی اغواگر و فریبکار دانسته و انسان را از پیروی او بر حذر داشته است.
ریشه و مفهوم واژه ابلیس
«ابلیس» در قرآن مجید، اکثراً به نام «شیطان» خوانده شده و فقط در یازده مورد ابلیس بکار رفته است. در اینکه آیا این کلمه اسم علم و نام مخصوص اوست و یا صفت است و به واسطه یأس از رحمت خدا، به او ابلیس گفته شده اختلاف است.
صاحب مجمع البیان گوید: ابلیس نام غیرعربى است و قومى گفته اند که عربى است و از ابلاس مشتق است. در صحاح و قاموس آن را عربى و از ابلاس گرفته است و در قاموس، عجمى بودن آن را نیز متحمل دانسته است.
اگر چنانکه نقل شده، ثابت شود که اسم اصلى او عزازیل و کلمه ابلیس عربى است، صفت بودن آن بهتر به نظر می رسد. در صافى از امام رضا علیه السلام نقل شده: نام او حارث بوده، ابلیس نامیده شد زیرا که از رحمت خدا مأیوس گردید.[۱]
در مورد تفاوت شیطان و ابلیس می توان گفت: کلمه شیطان، اسم عام و کلمه ابلیس، اسم خاص (اسم علم) است. کلمه ابلیس جز بر آن موجودى که حضرت آدم و حوّا را دچار لغزش نمود گفته نمی شود. ولى کلمه شیطان به هر موجود طغیانگر و مخالفی گویند خواه از انسان ها باشد یا از جن و یا از حیوانات. و ابلیس را از آن جهت شیطان می نامند که طغیان نموده و دستور الاهی را مخالفت کرد. قرآن درباره این که به انسان هم شیطان گفته می شود در آیه ۱۱۲ سوره انعام می فرماید: «...شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَالْجِن...».[۲]
ماهیت ابلیس
در میان مفسران و علماء اسلامى در این باره که آیا ابلیس از فرشتگان بود یا نه، اختلاف نظر وجود دارد. بعضى از آن ها گفته اند که ابلیس از ملائکه بود و به خاطر معصیتى که مرتکب شد از مقام خود خلع گردید و رانده درگاه الهى گردید. از جمله کسانى که این قول را انتخاب کرده اند مى توان از شیخ طوسى نام برد که در تفسیر خود ضمن این که این قول را از ابن عباس و ابن مسعود و ابن مسیب و قتاده و ابن جریح و طبرى نقل مى کند، خود نیز به آن تمایل دارد و آن را به ظاهر تفاسیر شیعه نسبت مى دهد و اضافه مى کند که روایتى هم در این زمینه از امام صادق علیه السلام وارد شده است.
در مقابلِ این قول، عقیده کسانى است که ابلیس را از زمره ملائکه نمى دانند و او را از جن معرفى مى کنند. از جمله آن ها شیخ مفید است که مى گوید: اخبار متواتری از ائمه علیهم السلام در این باره وارد شده - که شیطان جزو ملائکه نبود - و آن قول، مذهب امامیه و بسیارى از معتزله و اصحاب حدیث مى باشد.[۳]
به عبارت دیگر، استثنا شدن ابلیس از بین ملائکه نشان دهنده همجنس بودن او با ملائکه نیست، بلکه نهایتاً میرساند که ابلیس - به واسطه عبادت چندین سالهاش - میان ملائکه و در صف آنها بود، ولى بعدها به دلیل استکبار و نافرمانى از امر خداوند سبحان، از بهشت رانده شد. این گروه برای نظریه خود شواهدی ذکر کرده اند؛ مانند این که:
۱. خداوند در سوره کهف میفرماید: «شیطان (ابلیس) از جنس جنیّان است».
۲. خداوند، معصیت را به طور عام از ملائکه سلب نمود، پس آنها موجوداتى معصوم اند و هرگز مرتکب گناه، عناد، تفاخر، استکبار و... نمیشوند.
۳. در برخى آیات قرآن، سخن از آباء و اجداد شیطان به میان آمده. و این مطلب میرساند که توالد و تناسل در مورد شیطان و به طور عام در میان جنیّان راه دارد و حال آنکه ملائکه موجوداتى روحانى هستند که این قبیل مسائل یا حتى خوردن و آشامیدن و... در مورد آنها راه ندارد.
ماجراى عصیان ابلیس
در هفت سوره از سوره هاى قرآن اشاره به آفرینش انسان و چگونگى خلقت او شده است. در سوره اعراف، آیات ۱۱ تا ۱۸ با تعبیرات مختلف، آفرینش انسان از خاک و سجود فرشتگان براى او، و سرکشى شیطان و سپس موضع گیریش در برابر نوع انسان آمده است.
در نخستین آیه مورد بحث، خداوند مى گوید: "ما شما را آفریدیم، و سپس صورت بندى کردیم، بعد از آن به فرشتگان (و از جمله ابلیس که در صف آن ها قرار داشت) فرمان دادیم، براى آدم جد نخستین شما سجده کنند: «وَلَقَدْ خَلَقْناکمْ ثُمَّ صَوَّرْناکمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِکةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ». پس "همگى این فرمان را به جان و دل پذیرفتند و براى آدم سجده کردند، مگر ابلیس که از سجده کنندگان نبود": «فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ لَمْ یکنْ مِنَ السَّاجِدِینَ».
از امام صادق علیه السلام نقل گردیده است که: ابلیس به خداوند عرضه داشت: خدایا! تو مرا از سجده کردن به آدم معاف دار و من هم تو را آن چنان ستایش کنم که نه ملک مقربى توانسته است و نه پیامبر مرسلى. خداوند فرمود: من به عبادت تو نیازى ندارم و عبادت من باید طبق فرمان و اراده من انجام گیرد نه آن طور که تو بخواهى.[۴]
در سوره حجر آیات ۳۲ تا ۳۸ آمده است: «قالَ یا إِبْلِیسُ ما لَک أَلاَّ تَکونَ مَعَ السَّاجِدِینَ * قالَ لَمْ أَکنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ * قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّک رَجِیمٌ * وَ إِنَّ عَلَیک اللَّعْنَةَ إِلى یوْمِ الدِّینِ * قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِی إِلى یوْمِ یبْعَثُونَ * قالَ فَإِنَّک مِنَ الْمُنْظَرِینَ * إِلى یوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ»؛ خداوند به ابلیس فرمود: تو چه مانعى داشتى که با سجده کنندگان باشى؟ ابلیس گفت: من این طور نبودم که براى بشرى که تو او را از گل خشک و گل متمایل به سیاهى آفریده اى سجده کنم. خدا به ابلیس فرمود: پس از بین آنان (یعنى صف سجده کنندگان) خارج شو! زیرا حتما تو رانده شده اى و محققا تا روز قیامت، لعنت بر تو خواهد بود. ابلیس گفت: ای پروردگارم! پس مرا تا روزى که مردم برانگیخته می شوند مهلت بده. خداوند فرمود: یقینا تو از مهلت داده شدگانى، تا یک وقت و روز معلومى.
ابلیس در روایات
- امام صادق علیه السلام فرمود: ابلیس چهار بار شیون کرد. نخستین بار روزى بود که به او لعنت شد و دیگر زمانى که به زمین فرود آمد و دیگر وقتى که محمد صلی الله علیه و آله پس از مدتى که پیامبر نیامده بود به پیامبرى مبعوث گردید و دیگر زمانى که سوره فاتحه نازل شد. و او دو بار شاد شد، زمانى که آدم از آن درخت خورد و زمانى که او از بهشت فرود آمد.[۵]
- صفوان بن یحیی از امام صادق علیه السلام نقل مى کند که فرمود: ابلیس گفت: پنج چیز است که من در آن ها حیله اى ندارم ولى بقیه مردم در دست من هستند: کسى که از روى صدق نسبت به خدا پناه برد و در تمام کارهایش به او توکل کند، و کسى که تسبیح گفتن او در شب و روز زیاد باشد، و کسى که به برادر مؤمن خود همان را بپسندد که بر خود مى پسندد، و کسى که به هنگام رسیدن مصیبت خود را نبازد، و کسى که به آن چه خدا به او داده راضى باشد و غم روزى نخورد.[۶]
- امام باقر علیه السلام فرمود: چون حضرت نوح نزد پروردگارش قوم خویش را نفرین کرد، ابلیس ملعون نزد آن حضرت آمد و عرض کرد: اى نوح تو حق یک نعمتى بر من دارى که می خواهم به تو پاداش دهم. حضرت نوح فرمود: به خدا بر من ناگوار است که بر تو حق نعمتى داشته باشم، چیست آن نعمت؟ عرض کرد: نفرین کردى و خدا قومت را غرق کرد، دیگر هیچ کس نماند که من به گمراه کردن او رنج برم پس من راحتم تا مردم دیگرى بوجود آیند و آنها را گمراه کنم. نوح فرمود: چه می خواهى مرا پاداش بدهى؟ عرض کرد: مرا در سه جا بیاد آور که در این سه به بنده نزدیکترم، هر وقت غضب کردى مرا بیاد آور، هر وقت خواستى میان دو نفر حکم کنى مرا به یاد آور، هر وقت با زن بیگانه خلوت کردى و با شما هیچ کس نیست مرا به یاد آور.[۷]
پانویس
- ↑ قاموس قرآن، سید على اکبر قرشى، ج۱، ص۲۲۶.
- ↑ تفسیر آسان، محمدجواد نجفى خمینى، ج۱، ص۹۳.
- ↑ تفسیر کوثر، یعقوب جعفرى، ج۱، ص۱۳۹.
- ↑ خویی، بیان در علوم و مسائل کلى قرآن، ص۶۹۴.
- ↑ خصال، ترجمه یعقوب جعفرى، ج۱، ص۳۸۱.
- ↑ خصال، ترجمه یعقوب جعفرى، ج ۱، ص ۴۱۵.
- ↑ خصال صدوق، ترجمه کمره اى، ج۱، ص ۱۴۶؛ بهشت کافى، ترجمه روضه کافى، حمیدرضا آژیر، ص ۱۸۳.