محمدصالح حائری مازندرانی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(فضايل اخلاقي علامه حائری مازندرانی)
 
(۲ نسخهٔ میانیِ همین کاربر نمایش داده نشده است)
سطر ۱: سطر ۱:
يكي از ستارگان درخشان آسمان علم و فقاهت از شهر بابُل، علامه كبير نابغه دوران، [[فقیه|فقيه]] فرهيخته، مجتهد محقق و متبحر، حكيم متكلم، [[محدث]] خبير، مفسر بصير و اديب شاعر، آيت الله علامه محمدصالح حائري (م، 1350 ش) مي باشد. يكي از امتيازات آن رادمرد عالم اسلام قلم رسا در تأليف آثار بزرگ و گرانقدر علمي است.  
+
'''«آیت‌الله محمدصالح حائری مازندرانی»''' (۱۳۹۱-۱۲۹۸ ق)، [[فقیه|فقیه]] اصولی، حکیم متکلم، [[محدث]]، مفسر، ادیب و شاعر بزرگ [[شیعه]] در قرن ۱۴ قمری و از شاگردان [[آخوند خراسانی]] بود. از امتیازات علامه حائری، جامعیت ایشان در علوم و فنون مختلف و قلم رسا در تألیف آثار فراوان و گرانقدر علمی است. آن عالم ربانی در مبارزه با استبداد و نفوذ بیگانگان نیز نقشی مؤثر داشت.
 +
{{شناسنامه عالم
 +
||نام کامل = محمدصالح حائری مازندرانی
 +
||تصویر=[[پرونده:Molla-mazandarani.jpg |۲۰۰px|center]]
 +
||زادروز = ۱۲۹۸ قمری
 +
|زادگاه = [[کربلا]]
 +
|وفات =  ۱۳۹۱ قمری
 +
|مدفن =  [[مشهد]]
 +
|اساتید =  [[آخوند خراسانی]]، ملا اسماعیل بروجردی حائری، [[میرزا حسین خلیلی تهرانی]]، [[محدث نوری|میرزا حسین نوری]]،...
 +
|شاگردان = [[سید شهاب الدین مرعشی نجفی]]، سید عزیزالله امامت کاشانی، شیخ مهدی شرف‌الدین، حسین عمادزاده اصفهانی...
 +
|آثار = حکمت بوعلی سینا، اجتماع الامر و النهی، فضایل القرآن، ارث الزوجه، احیاء الرجال، اتحاد العاقل و المعقول، الاعتقادات، رجعت و معراج، عمل صالح، حجیة الظن،...
 +
}}
  
== ولادت و خاندان ==
+
==ولادت و خاندان==
شيخ محمد صالح در 28 رجب سال 1298.ق. در شهر مقدس [[کربلا|كربلا]] ديده به جهان گشود و در بيت علم و [[تقوا]] پرورش يافت. پدر ارجمندش مجتهد برجسته حضرت آيت الله آقا شيخ فضل الله علامه حائري(ره) بوده اند. مادر مكرمه اش كه خود از بيت علم و صبيّه مرحوم ملامحمد يوسف استرآبادي صاحب «صيغ العقود» بوده اند، او را در دامان پر مهر و عاطفه خويش، بسيار عالي تربيت كرده و در آشنايي وي با دين و مكتب و [[قرآن|قرآن كريم]] نقش بسزايي ايفا كرد.
+
محمدصالح حائری مازندرانی در ۲۸ [[رجب]] سال ۱۲۹۸ قمری در شهر مقدس [[کربلا|کربلا]] دیده به جهان گشود و در بیت علم و [[تقوا]] پرورش یافت. پدرش مجتهد برجسته آیت الله شیخ فضل الله حائری بوده و مادرش که خود از بیت علم و صبیه مرحوم ملامحمد یوسف استرآبادی صاحب «صیغ العقود» بوده، در آشنایی وی با [[دین]] و مکتب و [[قرآن|قرآن کریم]] نقش بسزایی ایفا کرد.
  
خاندان بزرگ علامه ريشه در تاريخ چهارصد ساله دارند كه ابتدا در منطقه بندپي بابل سكونت داشتند و بعدها به بابل مهاجرت كردند، سابقه رجال و بزرگان [[شیعه|شيعه]] از اين خانواده به دوران [[صفویه]] مي رسد و جد اعلاي شيخ محمد صالح  علامه يعني مرحوم آيت الله آقا شيخ معين الدين قاسمي علامه مازندراني(ره)از مجتهدين طراز اول عصر خود و از شاگردان [[علامه مجلسى|علامه مجلسي]](ره)بوده است.
+
جد اعلای شیخ محمدصالح، یعنی آیت الله شیخ معین الدین قاسمی مازندرانی، از مجتهدین طراز اول عصر خود و از شاگردان [[علامه مجلسى|علامه مجلسی]] بوده است.
  
 
==تحصیلات و استادان==
 
==تحصیلات و استادان==
محمدصالح بعد از پشت سر نهادن دوران طفوليت [[ادبیات عرب|ادبيات عرب]] را از محضر برادران فاضل و اديب، مولي علي معروف به «سيبويه» و مولي عباس معروف به «اخفش» فرا گرفت. وي كه از نوابغ ادب و هنر مي باشد از دوران كودكي طبع شعري حساسي داشته است. بطوريكه در همان ايام تحصيل ادبيات، الفيه ابن مالك را تخميس نموده اند و به محضر اساتيد فن عرضه داشتند.
+
محمدصالح مازندرانی، [[ادبیات عرب|ادبیات عرب]] را از محضر برادران فاضل و ادیب، مولی علی معروف به «سیبویه» و مولی عباس معروف به «اخفش» فرا گرفت. وی که از نوابغ ادب و هنر می باشد، از دوران کودکی طبع شعری حساسی داشته است. بطوریکه در همان ایام تحصیل ادبیات، «الفیه» ابن مالک را تخمیس نموده و به محضر اساتید فن عرضه داشت.
  
پس از تكميل ادبيات سطوح عاليه چون [[الروضة البهية في شرح اللمعة الدمشقية‌ (کتاب)|شرح لمعه]]، [[فرائد الاصول (کتاب)|رسائل]] و [[مکاسب (کتاب)|مكاسب]]، [[ریاض المسائل|رياض]]، [[اسفار اربعه (کتاب)|اسفار]]، منظومه [[حاج ملاهادی سبزواری|سبزواري]] و شرح مطالع را نيز به كمك پدر ارجمند و برادر فاضلش آيت الله شيخ علي علامه حائري(ره)و ديگر اساتيد بزرگ [[کربلا|كربلا]] فرا گرفتند و قبل از عزيمت به [[نجف]] اشرف در مدرسه آيت الله طوسي كربلا «رساله غساله» نيز تأليف فرمودند. ضمن آنكه در همان ايام، به تدريس كتابهايي كه خوانده بودند نيز پرداختند.
+
پس از تکمیل ادبیات، سطوح عالیه چون [[الروضة البهية في شرح اللمعة الدمشقية‌ (کتاب) |شرح لمعه]]، [[فرائد الاصول (کتاب) |رسائل]] و [[مکاسب (کتاب) |مکاسب]]، [[ریاض المسائل (کتاب)|ریاض المسائل]]، [[اسفار اربعه (کتاب) |اسفار]]، منظومه [[حاج ملاهادی سبزواری|سبزواری]] و شرح مطالع را نیز به کمک پدر ارجمند و برادر فاضلش آیت الله شیخ علی حائری و دیگر اساتید بزرگ [[کربلا|کربلا]] فرا گرفت و قبل از عزیمت به [[نجف]] اشرف در مدرسه آیت الله طوسی کربلا «رساله غساله» نیز تألیف نمود. ضمن آنکه در همان ایام، به تدریس کتابهایی که خوانده بود نیز پرداخت.
  
مرحوم [[آخوند خراسانی|آخوند خراساني]] صاحب [[کفایة الاصول (کتاب)|كفايه]] در سفر زيارتي كه ماه رجب سال 1312 قمري به كربلاي معلي داشتند روزها در صحن مطهر [[سیدالشهداء|سيدالشهدا]](ع)درس غساله مي دادند. در اين ايام مرحوم شيخ محمد صالح نيز به محضر آخوند خراساني مشرف شده و رساله خود را در غساله كلي طبيعي و تجري تقديم حضور ايشان كردند.
+
مرحوم [[آخوند خراسانی|آخوند خراسانی]] صاحب [[کفایة الاصول (کتاب) |کفایه]] در سفر زیارتی که ماه رجب سال ۱۳۱۲ قمری به کربلای معلی داشت، روزها در صحن مطهر [[سیدالشهداء|سیدالشهدا]](ع) درس غساله می داد. در این ایام مرحوم شیخ محمد صالح نیز به محضر آخوند خراسانی مشرف شده و رساله خود را در غساله کلی طبیعی و تجری تقدیم حضور ایشان کرد. آخوند خراسانی پس از مشاهده این رساله ها و پی بردن به نبوغ و استعداد بی نظیر این نوجوان، وی را با خود به نجف اشرف برد و از آن پس او از شاگردان بزرگ و ممتاز حوزة درس مرحوم صاحب کفایه گردید. این در حالی بود که هنوز بیش از ۱۵ سال از سنش نگذشته بود و بگفته یکی از دانشمندان محقق،‌ علامه در محضر مرحوم آخوند، همچون ارسطویی در محضر درس افلاطون بود.
  
آخوند خراساني پس از مشاهده اين رساله ها و پي بردن به نبوغ و استعداد بي نظير اين نوجوان وي را با خود به نجف اشرف بردند و از آن پس او از شاگردان بزرگ و ممتاز حوزة درس مرحوم صاحب كفايه(ره)گرديد. اين در حالي بود كه هنوز بيش از 15 سال از سن مباركشان نگذشته بود و بگفته يكي از دانشمندان محقق،‌ علامه در محضر مرحوم آخوند(ره)، همچون ارسطويي در محضر درس افلاطون بود.
+
علامه محمدصالح حائری از دست [[مشایخ]] روایتی نیز به دریافت [[اجازه (علم الحدیث)|اجازه]] نقل [[حدیث]] مفتخر گشت، از جمله: [[میرزا حسین خلیلی تهرانی]] و [[محدث نوری|میرزا حسین نوری]].  
  
برادر ارشد ايشان مرحوم آيت الله شيخ علي علامه 12سال از وي بزرگتر بودند؛ پدرش او را وادار كرده بودند تا به درس فقيه برجسته آيت الله حاج ميرزا حسين حاج ميرزاخليل تهراني كه مجتهدي متبحر و شاگرد مستقيم مرحوم صاحب جواهر(ره)  بود، حاضر شود تا به يك واسطه از [[شیخ محمدحسن نجفی|صاحب جواهر]] كسب فيض كرده باشد. چون حاج ميرزا حسين كهنسال(ره) تنها شاگرد بجامانده از صاحب [[جواهر الکلام (کتاب)|جواهر]](ره)بود.
+
آن بزرگوار بخاطر علاقه فراوان به علوم عقلی، رشته [[حکمت]] و علوم معقول را نیز از محضر مرحوم ملا اسماعیل بروجردی فرا گرفت، تا آنکه خود حکیمی صاحب نظر گشته و آثار ذیقیمتی را در علوم عقلی از خود به یادگار نهاد.  
  
شيخ علي علامه نيز چون استعداد برادر كوچكتر يعني شيخ محمد صالح را در فرا گيري [[فقه]] و [[اصول فقه‌‌‌‌|اصول]] دريافته بود با تدريس منظم فقه و اصول او را آماده مي کرد كه قبل از درگذشت حاج ميرزا حسين او نيز بتواند در سلك شاگردان مستقيمش گردد. اين در حالي بود كه معظم له با وجود اجازه [[اجتهاد]] از اساتيد مزبور غرور نمي ورزيد و بطور منظم در درسها حاضر مي گشت.  
+
تلاش علمی و ذوق سرشار شیخ محمدصالح، توجه همه صاحب نظران را بخود جلب کرده بود؛ چراکه وی در همان دوران نوجوانی و قبل و بعد از حضور در حوزه علمیه [[نجف]]، کتابها و رسائل زیادی را چون رساله ای در قاعده ید، رساله ای در تجرّی، رساله ای در شبهه محصوره، رساله ای در [[زکات|زکات]]، رساله ای در احکام کفار، رساله ای در [[طهارت]] و چند کتاب دیگر تألیف کرده و به جامعه علمی نجف تقدیم نمود. ضمن آنکه با تحقیق و تحلیل و احاطه به تمام افکار مرحوم آخوند خراسانی، تمام درسها حتی مذاکرات بعد از درس با استاد را ثبت و تقریر فرمود و مرحوم صاحب کفایه (ره) کتاب وقف خود را با مراجعه به دو کتاب در وقف -یکی مفصّل و دیگری مختصر- که آقای شیخ محمدصالح در مدرسه آن مرحوم نوشته بود، تألیف کرد. چنانچه گویند: وی کتاب وقف مختصر را به مرحوم آخوند خراسانی (ره) نشان داد و مرحوم خراسانی هم گفته بود: «دیگر من چه بنویسم»؟!
  
آن بزرگوار بخاطر علاقه فراوان به علوم عقلي، رشته حكمت و علوم و معقول را نيز از محضر مرحوم ملا اسماعيل بروجردي فرا گرفت تا آنكه خود حكيمي صاحب نظر گشته و چنانچه در تأليفات خواهد آمد آثار ذيقيمتي را در علوم عقلي از خود به يادگار نهاد. تلاش علمي و ذوق سرشار شيخ محمد صالح توجه همه صاحب نظران را بخود جلب كرده بود. چراكه وي در همان دوران نوجواني و قبل و بعد از حضور در حوزه علمي هزار ساله نجف، كتابها و رسائل زيادي را چون رساله اي در قاعده يد، رساله اي در تجري، رساله اي در شبهة محصوره، رساله اي در [[زکات|زكات]]، رساله اي در احكام كفار، رساله اي در [[طهارت]] و چند كتاب ديگر تأليف كرده و به جامعه علمي نجف تقديم نمودند. ضمن آنكه با تحقيق و تحليل و احاطه به تمام افكار مرحوم آخوند خراساني تمام درسها حتي مذاكرات بعد از درس با استاد را ثبت و تقرير فرمودند و مرحوم صاحب كفايه (ره)كتاب وقف خود را با مراجعه به دو كتاب در وقف يكي مفصّل و ديگري مختصر كه آقاي شيخ محمد صالح در مدرسه آن مرحوم نوشته بودند، تأليف كردند.
+
معروف است که آن جناب در ۱۶ سالگی به مقام رفیع [[اجتهاد]] نائل آمد و آوازه اش در همه مجامع علمی پیچید.  
  
چنانچه گويند: در ايام تعطيلي كه وي باتفاق مرحوم [[آقا ضیاءالدین عراقی|آقا ضياءالدين عراقي]] در جزيره اي كه بنام [[امام حسین علیه السلام|حسين]] مظلوم (ع) در [[کوفه|كوفه]] است، رفته بودند  كتاب وقف مختصر را به مرحوم آخوند خراساني (ره) نشان دادند و مرحوم خراساني هم گفته بودند: «ديگر من چه بنويسم»؟!
+
==آثار و تألیفات==
  
معروف است كه آن جناب در 16 سالگي به مقام رفيع [[اجتهاد]] نائل آمد و آوازه اش در همه مجامع علمي پيچيد. اگر چه گويند: به تأييد برادرش آيت الله شيخ علي علامه آن بزرگوار در 12 سالگي مجتهد مسلم بوده است. ولي جناب آقاي فضائلي در ضمن مقاله اي در مجله وحيد (فروردين، 1352 صص 86-81)تأييد اجتهاد وي از سوي برادر را در همان سن 16 سالگي مي داند.
+
علامه حائری با فراغت حاصله در سمنان، کتابها و آثاری را از خود به یادگار گذاشت که مجموع تألیفات معظم له را تا چهار صد کتاب و رساله نیز نوشته اند. در نتیجه معظم له از معدود علمای معاصر می باشند که در تألیف کتاب، بسیار موفق بوده و میراث گرانبهایی را از خود به یادگار گذاشت. او از سنین کودکی دست به قلم برد و همان گونه که گذشت قبل از عزیمت به [[نجف]] اشرف، چند رساله از جمله «رساله غساله» را در [[کربلا|کربلا]] نوشت و آنها را خدمت مرحوم [[آخوند خراسانی|آخوند خراسانی]] تقدیم داشت. آنگاه در نجف اشرف نیز قلم بر زمین ننهاد و با تألیف کتابهای ارزشمندی چون «سبائک الذهب در شرح [[کفایة الاصول (کتاب) |کفایه الاصول]]» و کتابی در خمس و رضاع و طهارت و قضا و شهادات و کتابی در طلاق و زکات و منجّزات مریض و دو کتاب مختصر و مفصل در وقف و آثار دیگر علمی که بعضاً از تقریرات درس آخوند خراسانی و سایر اساتید بود، تعجب همگان را برانگیخت.
  
==مهاجرت ایشان به بابل==
+
نکته قابل توجه آنکه، آثار معظم له همانند ابعاد وجودی وی، منحصر در یک موضوع نمی باشد و ابواب مختلف [[علوم اسلامی]] اعم از [[فقه]]، [[اصول فقه‌‌‌‌|اصول]]، [[علم کلام|کلام]]، [[حکمت|حکمت]] و [[فلسفه]]، [[علم رجال|رجال]]، [[تفسیر قرآن|تفسیر]]، ادب و تاریخ [[شیعه|شیعه]] را در بر می گیرد. گفتنی است آثار نظم و نثر ایشان پس از فوتشان به کتابخانه [[آستان قدس رضوی|آستان قدس رضوی]] اهدا شده و در آنجا محفوظ است.
  
علامه حائری پس از 12 سال  اقامت در [[نجف]] اشرف و كسب [[اجازه (علم الحدیث)|اجازات]] روايتي، بعلت ابتلاء به درد شديد چشم، كرسي تحقيق و تدريس نجف را رها كرده و در سال 1324 قمري عازم [[ایران|ايران]] گرديد. پس از ورود به [[تهران]]، مدتي به خود پرداختند، آنگاه راهي وطن اجدادي خود يعني شهرستان بابل گرديدند. وي كه در اين زمان مجتهدي جوان (حدوداً بيست و هفت سالگه) ولي معروف و مشهور بودند مورد استقبال گرم مردم فرهنگ دوست و عالم پرور بابل قرارگرفتند و در محله مراد بيك ساكن گشتند.
+
علامه [[شیخ آقا بزرگ تهرانی|شیخ آقا بزرگ تهرانی]] در این باره می فرماید: «آن بزرگوار علیرغم [[مرجعیت|مرجعیت]] و اشتغالات زیاد، اهمیت زیادی به تألیف کتاب و آثار علمی می دادند و الطاف و مواهب الهی و توان و استعدادش در نظم و نثر و احاطه علمی وی سبب شد تا آثار ارزشمندی را در موضوعات گوناگون پدید آورند.»
  
معظم له پس از اقامت در بابل به امر اقامة [[نماز جماعت|جماعت]] و ترويج [[احکام شرعی|احكام]] شريعت و تهذيب نفوس مستعده مي پرداختند و به تصريح مرحوم [[شیخ آقا بزرگ تهرانی|شيخ آقا بزرگ تهراني]] در [[نقباء البشر (کتاب)|نقباء البشر]]، به بهترين وجهي كه ممكن بود به اقامه شعائر ديني و خدمات مذهبي مشغول گرديدند و مردم شريف منطقه هم به شايستگي از وجود آن بزرگوار و برنامه هايشان استقبال كرده و بهره هاي فراوان بردند. تا آنكه بعد از مدتي كوتاه نه تنها عهده دار مسائل اساسي و رفع مشكلات اجتماعي مردم گرديدند، بلكه مردم زيادي در مازندران به ايشان رجوع كرده و در امور ديني مقلد ايشان گشتند و مرجعيت وي مورد قبول جمع زيادي از مؤمنين منطقه واقع شد.
+
استاد [[محمدرضا حکیمی]] نیز می نویسد: علامه در [[ادبیات عرب]] نیز از اساتید مسلم بود و اطلاعاتی بسیار وسیع داشت و تألیفات و آثاری. از جمله [[قصیده]] بدیعیه و شرحی برآن، حاشیه ای بر «انوار الربیع» و دیوانی به عربی. او به فارسی نیز [[شعر]] می گفت، ولی در نظم عربی، قدرتی شگفتی زای داشت و یکی از نمونه های کم مانند ایرانیانی بود که شعر عربی را در حد بالا می سرایند.»
  
معظم له در بابل ضمن اقامه شعائر ديني با تكيه بر كرسي تدريس از جمله در مدرسه صدر به تربيت و پرورش شاگردان زيادي همت گماشت و فضلاي زيادي را از چشمه جوشان علم و معرفت خود سيراب ساخت كه اكثر علماي بابل در آن سالها از محضر ايشان تلمذ نموده و جزء شاگردان ايشان مي باشند. در اينجا مناسب است اظهارنظر برخي از بزرگان و تراجم نگاران را پيرامون شخصيت ارزنده و مقامات علمي و معنوي آن بزرگوار ياد آور شويم. صاحب احسن الوديعه در ترجمة وي مي فرمايد: «علامه شيخ محمد صالح كه در مازندران به سر مي برد و اكنون يگانه مرجع تقليد مهم آن سامان است، تأليفات خوبي دارد كه بر فراواني فضل و وسعت دايره اطلاعات و كثرت عمش دلالت مي كند.»
+
آوازه علمی آن بزرگوار نه تنها در حوزه های علمی شیعه، بلکه در جامعه علمی [[اهل سنت]] نیز پیچیده بود و در جامع الازهر [[مصر]] به نظرات ایشان اهمیت زیادی می دادند و همانگونه که در نوشتار استاد عماد زاده و استاد حکیمی آمده است، معظم له در قدرت ادبی به عربی و فارسی نیز بی نظیر بودند و ادبای ایران و عراق او را به استادی تعظیم و به نبوغ می ستودند و در فن سرودن قصیده های عربی و قصاید و [[غزل|غزلیات]] فارسی، او را [[سعدی|سعدی]] دوران خواندند. وجود قدرت ادبی، برای یک عالم و مجتهد مایه مباهات و باعث توانمندی وی در مقام [[فتوا|فتوی]] است.
  
همچنين صاحب «معجم رجال الفكر و الادب في النجف» در باره اش گويد: «شيخ محمد صالح بن ميرزا فضل الله حائري از فقها و علماي بزرگ عالم [[اسلام]] و از اساتيد مسلم در فقه و اصول و از مؤلفين و پژوهشگران و محققين بزرگوار مي باشد.»
+
معظم له در انشاء مدایح و [[مرثیه|مراثی]] [[اهل البیت|اهل بیت]] (ع) نیز از قدرت بالایی برخوردار بودند. دو [[دیوان (شعر) |دیوان]] شعر یکی به عربی و دیگری به فارسی به یادگار گذاشتند. همانگونه که گذشت در کودکی، الف ب ت ابن مالک را که کتابی وزین در [[ادبیات عرب|ادبیات عرب]] است، تخمیس نمودند و همچنین کتاب گرانسنگ «کفایة الاصول» [[آخوند خراسانی]] را به شعر در آورده است که بنام «سبیکه الذهب» در سال ۱۳۳۴ قمری به چاپ رسید.  
  
حضرت آيت الله سيد عزيز الله امامت كاشاني نيز در «[[تذکرة الشعراء (کتاب)|تذكرة الشعراء]]» آورده است: «شيخ الفقها و المجتهدين آيت الله العظمي في العالمين آقاي شيخ محمد صالح حائري مازندراني معروف به علامه سمناني از مفاخر و مشاهير [[فقیه|فقها]] و مراجع عصر حاضر و از مشايخ اجازه مؤلف كتاب و مرحوم آيت الله والد و جمع بسياري از علماي اعلام معاصر مي باشند.»
+
وی قصیده ای بلند بنام معصومیه در مدح حضرت [[حضرت فاطمه معصومه علیها السلام|فاطمه معصومه]](س) و آباء گرامیش به عربی سروده که ۱۰۱ [[بیت (شعر) |بیت]] است و تاکنون مثل آن در عرب و عجم گفته نشده با ترجمه فارسی اش که آن نیز ۱۰۱ بیت است.
  
چنانكه [[علامه محمدتقی جعفری|علامه محمد تقي جعفري]] در [[تقریظ|تقريظي]] كه به فرموده خود بعنوان «بيان اهميت كتاب» در حدود چهل سال پيش بر كتاب «حكمت بو علي سينا» از معظم له نوشتند، ضمن تجليل از مقام علمي و عظمت تتبعات و تحقيقات فلسفي وي، اين كتاب را بنام «دائره المعارف فلسفه اسلامي» خوانده و در قسمتي از آن مي نويسد: «اگر اين نكته درست مورد توجه آقايان مطالعه كنندگان واقع گردد اهميت و عظمت خدمت حضرت مستطاب آقاي علامه را ادراك خواهند فرمود. زيرا شخصيتي كه معظم له از [[ابن سینا|ابن سينا]] خواه جنبه ديني و روحي و خواه از نظر علمي و فلسفي مورد تتبع و تحقيق قرار داده اند، از عهده هيئتي از دانشمندان و فلاسفه و مورخين محقق ساخته نيست زيرا اسلوب تشريح و تحليل و قضاوت معظم له داراي تمامي شرايط علمي و فلسفي و تحقيق و تتبع كه تخصص در هر يك تحمل زحمات يك عمر طولاني را لازم دارد انجام داده اند.»
+
بخاطر همین مقام ادبی، شعرا نیز در بابل و سمنان به محضر او شرفیاب می گردیدند و نسبت به مقام علمی و ادبی وی تجلیل می کردند. [[نیما یوشیج|نیما یوشیج]] شاعر نامدار معاصر پس از دیدارهایی با ایشان ابیاتی را در وصفش سروده است. یکی از نزدیکان علامه در این باره چنین نوشته است: مرحوم نیما یوشیج دراوایل ورود به بابل به محضر مرحوم آیت الله شیخ محمدصالح علامه حائری که در آن زمان در بابل می زیستند راه یافت. آن شاعر سنت شکن و نوپرداز چنان شیفته و مجذوب آن عالم دینی گردید که تقریباً همه روز بجز روزهای تعطیل حدود ۸ صبح به منزل مرحوم آقای علامه می آمد و در کتابخانه آن عالم ربانی می نشست و به تدریس او که هر روز دو نوبت یا سه نوبت در فقه و اصول و حکمت انجام می شد گوش فرا می داد. در فاصله درسها که در آن میان طلاب دیگری به جای طلاب قبلی حضور می یافتند، به خواندن شعر خود یا شنیدن اشعار مرحوم علامه و حتی شعرهای عربی او صرف وقت می نمود. نیما که چون آهوی رمیده از همه کس گریزان بود، انس عجیبی با آن مرد روحانی حاصل کرده بود... .
  
علامه جعفري در جاي ديگر از اين تقريظ طولاني ضمن اشاره به مسائل توسط علامه حائري مي گويد: «تحقيق و تتبع حضرت آقاي علامه را در اين مبحث مي توان از شاهكارهاي علمي در قرن اخير قرار داد». معظم له در پايان اين تقريظ مي نويسد: «مباحثي كه در اطراف اثبات صانع خواه از حيث تتبع آراء و نظريات و خواه از حيث اثبات و نفي و تحقيق مهمترين مباحث پر ايده بود و با توجه كامل ابتكار نبوغ آميز حضرت آقاي علامه نمي توان با اين چند سطر توضيح داد و با تطبيق مضمون اين بيت، كلامم را ختم مي كنم: ليس علي الله بمستنكر * ان يجمع العالم في واحد (بر خداوند بعيد نيست كه جهاني را در يك نفر جمع كند). خداوند متعال وجود اين نابغه عظيم الشأن را بر عالم تشيع دائمي بدارد».
+
همچنین آیت الله سید عزیزالله امامت کاشانی، مؤلف کتاب وزین «تذکرة الشعرا» که خود به دیدارش موفق شده و به اخذ اجازه از معظم له نیز مفتخر گشت در تجلیل از مقام ادبی وی می فرماید: «در قدرت ادبی بعربی و فارسی وحید عصر و فرید دهر بشمار می آمد و قاطبه بزرگان و ادبای عراق و ایران او را به استادی و تعظیم و تکریم می نمودند و بنبوغ می ستودند».  
  
==مبارزه و تبعيد ==
+
در کتابهای مختلف از جمله [[نقباء البشر (کتاب) |نقباء البشر]]، [[الذریعه الی تصانیف الشیعه|الذریعه الی تصانیف الشیعه]] و... به کتابها و تألیفات معظم له اشاره گردیده که در اینجا به پاره ای از آن آثار اشاره می شود:
  
دوران حضور آن مجتهد مبارز در بابل مصادف با دوران تسلط بيگانگان از جمله استعمار پير انگليس بر سرنوشت ملت [[ایران|ايران]] و رواج بي ديني و فساد بوده است. و از طرفي پاي رضاخان نيز به عرصه سياست و حاكميت كشيده شد و نغمه هاي شوم و زمزمه هاي خطر ناك مبارزه با [[احکام شرعی|احكام]] و قوانين [[قرآن]] و [[شریعت|شريعت]] مقدس [[اسلام]] بطور علني از اين طرف و آن طرف شنيده مي شد. در اين ميان علما و انديشمندان اسلام به پاسداري از ارزش هاي ديني و مبارزه با [[طاغوت]] پرداختند و هر يك بنوبه خود سهمي را در اين مبارزه و روشن گري افكار مردم بعهده گرفتند.
+
۱. اتحاد العاقل و المعقول،
  
مرحوم شيخ محمد صالح علامه نيز با مشاهده اوضاع و احوال ساكت ننشسته و شجاعانه پا به ميدان مبارزه نهاد و با سخنراني هاي جانانه و آتشين به مبارزه با طاغوت و ياوه سرايي هاي رضاخان پرداخت، تا آنكه در يكي از آن خطابه ها جملاتي را به اين مضمون (طبق نقل يكي از روحانيون بابل براي نگارنده)بيان داشت: «هر كس با قرآن مخالفت كند، [[كافر]] است اگر چه رضاخان باشد». بعد از اين سخنان قاطع در [[مسجدجامع|مسجد جامع]] بابل معظم له دستگير و به [[تهران]] انتقال يافت و مدت 9 ماه در سياهچالهاي رضاخاني محبوس گرديد. و چنانچه مرحوم آيت الله حسيني متوفي 1376 براي نگارنده بيان داشتند حكم اعدام شيخ محمد صالح علامه را صادر كرده بودند و قرار بود اعدامش كنند ولي با اعتراض شديد [[مرجعیت|مراجع]] و علما وقت مواجه شدند و به ناچار او را به سمنان تبعيد كردند. 
+
۲. اجتماع الامر والنهی،
  
با تبعيد به سمنان فصل جديدي از زندگي آن عالم فرزانه شروع گرديد. مردم شريف سمنان استقبال شاياني از برنامه هاي وي نمودند و شيفتگان مكتب [[اهل البیت|اهل بيت]](ع)پروانه وار گرد شمع وجودش حلقه زدند و از اقيانوس عظيم و مواج آن حكيم فرزانه و مجتهد كبير سيراب گشتند. از يك طرف به اقامه جماعت و ترويج [[شریعت|شريعت]] و بيان معارف توحيدي پرداخت و از طرف ديگر با تشكيل محفل علمي شاگردان زيادي را زير بال و پر گرفت و در پرتو همت بلند و تلاش خستگي ناپذير به پرورش آنان مشغول گشت.  ضمن آنكه قلم را بر زمين ننهاد و به تأليف دهها كتاب علمي و سودمند اقدام نمود و دانشوران و ساير مؤمنين از ساير نقاط، خدمتش شرفياب و از محضر نوراني و انفاس قدسي او بهره مند مي گشتند. البته توده مردم كه قادر به درك موقعيت هاي علمي نبودند از سيماي نوراني و متين و موقّرش حس احترام و صميميت مي كردند و از تماشاي چهره جذاب او حظّ وافري مي بردند.
+
۳. احیاء الرجال،
  
نكته قابل توجه در همين امر نهفته است  كه بازديدكنندگان و ملاقات كنندگان با معظم له از گروه يا قشر خاصي نبوده اند و همه اقشار را شامل مي شده است. چرا كه از امتيازات مهم آن رادمرد ميدان علم و عمل نيز جامعيت ايشان در علوم و فنون بلكه در ميادين مختلف است.  
+
۴. احیاء المنطق الرسطالیسی،
  
از يك طرف فقيهي  سترگ و مجتهدي جامع الشرايط و از طرف ديگر حكيم و فيلسوفي ورزيده و از جانب ديگر اديبي توانمند و شاعري برجسته و بلحاظ ديگر سخنوري توانا و زبر دست و از طرفي عارفي شيدا و دلسوخته و واصل و بالاخره مبارزي دلير بر عليه دستگاه ظلم و ستم بوده اند. در رابطه با جامعيت آن بزرگمرد بابل بلكه فخر عالم اسلام مخصوصاً در قدرت ادبي، رشته كلام را به استاد عمادزاده مي سپاريم. وي در شرح حال ايشان مي نويسد:
+
۵. ارائه التنقیح السنّی فی البرائه عن تلقیح المنی،
  
«در سمنان مدرس و مكتب ايشان، منزل و محفل اهل علم و ادب كه دانشمندان از اطراف بملاقات ايشان می شتابند و بدون ترديد آقاي علامه از بزرگترين علماي جامع و متبحر معاصر و از مشايخ اجازات روايتي مي باشند، تنها كسي كه از گذشتگان علماي نجف، سلسله روايت را به يك واسطه به [[شیخ محمدحسن نجفی|صاحب جواهر]](ره)مي رساند آقاي علامه مي باشند. آقاي علامه در قدرت ادبي به عربي و فارسي شاخص و در نظر اساتيد فن در ايران و [[عراق]] به استادي تعظيم و تكريم مي شوند. هر يك از علماي بزرگ جامع علم و حكمت و ادب در يك  قسمت مهارت و تخصص و استادي داشتند ولي ايشان در تمام فنون بديعه به شهادت آثار مطبوعه، استاد و مجتهد و داراي فكر مبتكر و رأي صائب ممتاز مي باشند و اين سخن مبالغه نيست بلكه شاهد صادق تأليفات ايشان چون حكمت [[ابن سینا|بو علي]] مي باشد. شهرت علمي و جامعيت و حذاقت شمّ [[فقه|فقهي]] علامه در همان عصر در حوزه نجف و كربلا طنين انداز بوده به طوري كه مرحوم آيت الله العظمي [[میرزا محمد تقی شیرازی|ميرزا محمد تقي شيرازي]](ره)در زمان خود ضمن دستخطي كه به ايران فرستادند، احتياطات خود را به ايشان ارجاع فرمودند و اين نامه در رسالة لوح محفوظ ايشان گراوار شده است ...».  
+
۶. ارث الزوجه،
  
آن بزرگوار كه چند دهه از عمر شريفش را در سمنان سپري كرد، در خلال اين مدت مسافرتي به [[قم]] داشتند كه مورد استقبال شايان علما و مراجع عظام قرار گرفتند و بزرگان قم با ايشان ملاقات نمودند. چندين بار هم به بابل مسافرت كردند و هر بار مورد استقبال شايان مردم شريف آن سامان قرار گرفتند و با شركت در محافل و سخنراني، موجبات بهره مندي مردم را فراهم نمودند ضمن آنكه با علماي منطقه هم ديدار كرده و به گفتگو مي نشستند و اقوام دور و نزديك خود را نيز با [[صله رحم]] و ملاقات مورد تفقد قرار مي دادند. 
+
۷. الاریکه الخضراء،
  
==آثار و تأليفات==
+
۸. الاسکاسیه فی احکام الاوراق النقدیه،
  
علامه حائري با فراغت حاصله در سمنان كتابها و آثار ديگري را نيز از خود به يادگار گذاشت كه مجموع تأليفات معظم له را تا چهار صد كتاب و رساله نيز نوشته اند. در نتيجه معظم له از معدود علماي معاصر مي باشند كه در تأليف كتاب، بسيار موفق بوده و ميراث گرانبهايي را از خود به يادگار گذاشتند. او از سنين كودكي دست به قلم برد و همان گونه كه گذشت قبل از عزيمت به [[نجف]] اشرف، چند رساله از جمله «رساله غساله» را در [[کربلا|كربلا]] نوشت و آنها را خدمت مرحوم [[آخوند خراسانی|آخوند خراساني]] تقديم داشت. آنگاه در نجف اشرف نيز قلم بر زمين ننهاد و با تأليف كتابهاي ارزشمندي چون سبائك الذهب در شرح [[کفایة الاصول (کتاب)|كفايه الاصول]] و كتابي در خمس و رضاع و طهارت و قضا و شهادات و كتابي در طلاق و زكات و منجزّات مريض و دو كتاب مختصر و مفصل در وقف و آثار ديگر علمي كه بعضاً از تقريرات درس آخوند خراساني و ساير اساتيد بود، تعجب همگان را برانگيخت.
+
۹. اصاله اللزوم فی العقود و الایقاعات،
  
نكته قابل توجه آنكه آثار معظم له همانند ابعاد وجودي وي، منحصر در يك موضوع نمي باشد و ابواب مختلف علوم اسلامي اعم از [[فقه]]، [[اصول فقه‌‌‌‌|اصول]]، [[علم کلام|كلام]]، [[حکمت|حكمت]] و [[فلسفه]]، [[علم رجال|رجال]]، [[تفسیر قرآن|تفسير]]، ادب و تاريخ [[شیعه|شيعه]] را در بر مي گيرد. گفتني است آثار نظم و نثر معظم له پس از فوتشان به كتابخانه [[آستان قدس رضوی|آستان قدس رضوي]] اهدا شده و در آنجا محفوظ است.
+
۱۰. الاعتقادات،
  
علامه [[شیخ آقا بزرگ تهرانی|شيخ آقا بزرگ تهراني]](ره)در اين باره مي فرمايند: «آن بزرگوار عليرغم [[مرجعیت|مرجعيت]] و اشتغالات زياد اهميت زيادي به تأليف كتاب و آثار علمي مي دادند و الطاف و مواهب الهي و توان و استعدادش در نظم و نثر و احاطه علمي وي سبب شد تا آثار ارزشمندي را در موضوعات گوناگون پديد آورند.»
+
۱۱. اکسیر سعادت،
  
استاد محمد رضا حكيمي نيز مي نويسد: «علامه سمناني(1297-1391هـ.ق)از عالمان بزرگ و جامع [[شیعه|شيعه]] بود در اين روزگار عمري دراز كرد و تأليفات  بسيار زياد بر جاي گذاشت از جمله «حكمت بوعلي سينا» در چندين مجلّد. وي در [[فلسفه]] معتقد به نظريه «اصالت ماهيت» بود و از اركان فلسفه مشايي بود در اين عصر. علامه در [[علوم اسلامی|علوم اسلامي]] تبحري بسزا داشت. من خود در يكي از سفرهاي اخير او به [[مشهد]](حدود سالهاي 37-38 شمسي)از وي شنيدم كه مي گفت، صاحب [[کفایة الاصول (کتاب)|كفايه الاصول]] در تنظيم جلد دوم، از يادداشهاي من كه علامه در سر درس مرحوم [[آخوند خراسانی|آخوند]] مي نوشته است استفاده كرده است. علامه در ادبيات عربي نيز از اساتيد مسلم بود و اطلاعاتي بسيار وسيع داشت و تأليفات و آثاري. ازجمله قصيده بديعيه و شرحي برآن، حاشيه اي بر «انوار الربيع» و ديواني به عربي. او به فارسي نيز شعر مي گفت ولي در نظم عربي، قدرتي شگفتي زاي داشت و يكي از نمونه هاي كم مانند ايرانياني بود كه شعر عربي را در حد بالا مي سرايند.»
+
۱۲. اقسام الکفار و احکامهم،
  
ايشان در [[شعر]] عربي به مراتب از فارسي مقتدرتر بودند كه اهل ادب ايشان را «متنبي عصر» خوانده اند. در عربي اقسام و انواع شعر سروده اند، حتي اهل [[حجاز]] قصايد ايشان را «عصمي» يعني مصون از خطا و لغزش مي دانند و دست به دست مي دهند، با اشعاري كه در مقدمه كتاب حكمت بو علي الهيات جلد سوم چاپ شده و به جنگ [[مولوی|مولوي]] و بوعلي رفته اند و [[قصیده|قصايدي]] كه در مدح [[حضرت زینب سلام الله علیها|حضرت زينب]](س)و [[ام کلثوم دختر علی بن ابی طالب|ام كلثوم]](س)و [[حضرت فاطمه معصومه علیها السلام|حضرت معصومه]](س)  سروده اند، بهترين شاهد مقام ادبي و قدرت نظم ايشان است.
+
۱۳. امتناع شریک الباری،
  
آوازه علمي آن بزرگوار نه تنها در حوزه هاي علمي شيعه بلكه در جامعه علمي [[اهل سنت]] نيز پيچيده بود و در جامع الازهر [[مصر]] به نظرات ايشان اهميت زيادي مي دادند و همانگونه كه در نوشتار استاد عماد زاده و استاد حكيمي آمده است، معظم له در قدرت ادبي به عربي و فارسي نيز بي نظير بودند و ادباي ايران و عراق او را به استادي تعظيم و به نبوغ مي ستودند و در فن سرودن قصيده هاي عربي و قصايد و [[غزل|غزليات]] فارسي، او را [[سعدی|سعدي]] دوران خواندند. وجود قدرت ادبي، براي يك عالم و مجتهد مايه مباهات و باعث توانمندي وي در مقام [[فتوا|فتوي]] است، چنانكه [[شيخ حر عاملى|شيخ حرّ عاملي]] در «[[امل الآمل فی علماء جبل عامل (کتاب)|امل الامل]]» مي فرمايد: «عالمي كه ذوق ادبي دارد بهتر اخبار آل محمد(ص)و كتاب و سنت را مي فهمد و غالباً رأي و فتواي او اصابت با واقع و حقيقت دارد.»
+
۱۴. الامر بین الامرین،
  
معظم له در انشاء مدايح و [[مرثیه|مراثي]] [[اهل البیت|اهل بيت]] (ع) نيز از قدرت بالايي برخوردار بودند. دو [[دیوان (شعر)|ديوان]] شعر يكي به عربي و ديگري به فارسي به يادگار گذاشتند. همانگونه كه گذشت در كودكي، الف ب ت ابن مالك را كه كتابي وزين در [[ادبیات عرب|ادبيات عرب]] است، تخميس نمودند و همچنين كتاب گرانسنگ «كفايه الاصول» مرحوم آخوند خراساني(ره)را به شعر در آورده است كه بنام «سبيكه الذهب» در سال 1334 قمري بچاپ رسيد.
+
۱۵. الایمان بالله در شمارش ادله اثبات واجب الوجود،
  
وي قصيده اي بلند بنام معصوميه در مدح حضرت [[حضرت فاطمه معصومه علیها السلام|فاطمه معصومه]](س)و آباء گراميش به عربي سروده كه 101 [[بیت (شعر)|بيت]] است و تاكنون مثل آن در عرب و عجم گفته نشده با ترجمه فارسي اش كه آن نيز 101 بيت است.
+
۱۶. الباقیات الصالحات،
  
بخاطر همين مقام ادبي، شعرا نيز در بابل و سمنان به محضر او شرفياب مي گرديدند و نسبت به مقام علمي و ادبي وي تجليل مي كردند. [[نیما یوشیج|نيما يوشيج]] شاعر نامدار معاصر پس از ديدارهايي با ايشان ابياتي را در وصفش سروده است. استاد محمد رضا حكيمي در اين رابطه مي نويسد:
+
۱۷. البدیعیه قصیده میمیه،
  
اين علامه سمناني حائري همان عالمي است كه مرحوم نيما يوشيج حضور او را درك كرده است. يكي از نزديكان علامه در اين باره چنين نوشته است: نيما يوشيج شاعر نوپرداز و نوآفرين ايران در سال تحصيلي 1307-1308 در بابل مي زيست. مرحوم نيما يوشيج  دراوايل ورود به بابل به محضر مرحوم آيت الله العظمي آقا شيخ محمد صالح علامه حائري كه در آن زمان در بابل مي زيستند راه يافت. آن شاعر سنت شكن و نوپرداز چنان شيفته و مجذوب آن عالم ديني گرديد كه تقريباً همه روز بجز روزهاي تعطيل حدود 8 صبح به منزل مرحوم آقاي علامه مي آمد و در كتابخانه آن عالم رباني مي نشست و به تدريس او كه هر روز دو نوبت يا سه نوبت در فقه و اصول و حكمت انجام مي شد گوش فرا مي داد. در فاصله درسها كه در آن ميان طلاب ديگري به جاي طلاب قبلي حضور مي يافتند، به خواندن شعر خود يا شنيدن اشعار مرحوم علامه و حتي شعرهاي عربي او صرف وقت  مي نمود. نيما كه چون آهوي رميده از همه كس گريزان بود، انس عجيبي با آن مرد روحاني حاصل كرده بود. مرحوم علامه نيز به وي دلبستگي فراوان يافت. روزي از عمويم مرحوم علامه سؤال كردم اين طرز شعر نيما را كه به شعر شعرا شبيه نيست مي پسنديد؟ فرمود: وقتي كه آقاي نيما شعر خود را مي خواند، در من اثر مي گذارد او مطابق قواعد شعري اشعار نيكو مي سرايد اما نمي دانم چرا اين روش را اختيار كرده است. پرسيدم چرا به او تذكر نمي دهيد؟ گفت: از نازك طبعي او بيم دارم دلشكسته گردد. كسي چه مي داند شايد راهي تازه باز كند و در كار خود موفق گردد.  سال بعد نيما در لنگرود اقامت گزيد. او پس از چندي شعري براي مرحوم علامه فرستاد. نيما بخاطر علامه اين شعر را در سبك و اسلوب كهن سروده بود كه از اين قرار است:
+
۱۸. بستان الادب،
  
منم كه طالح و درمانده ام در اين فكرت * تويي كه صالحي اي حائري زمن مگريز
+
۱۹. البقیه،
  
تو نيك مي كني از حال جزء استقراء * هم آن چنانكه ز كلي قياس بر همه چيز
+
۲۰. بناء المهدوم،
  
ابو نواس و غزالي و طوسي اين سه تويي * كه كس نخوانده و نشناسدت به حق و تميز
+
۲۱. بوارق الالهام فی شرح شوارق الالهام،
  
همچنين حضرت آيت الله حاج سيد عزيز الله امامت كاشاني، مؤلف كتاب وزين «تذكرة الشعرا» كه خود به ديدارش موفق شده و به اخذ اجازه از معظم له نيز مفتخر گشت در تجليل از مقام ادبي وي مي فرمايد:
+
۲۲. بیان ایمان (فقه فارسی)،
  
«در قدرت ادبي بعربي و فارسي وحيد عصر و فريد دهر بشمار مي آمد و قاطبه بزرگان و ادباي عراق و ايران او را به استادي و تعظيم و تكريم مي نمودند و بنبوغ مي ستودند».  
+
۲۳. بیان الواقع فی ردّ البابیه،
  
البته معظم له خود به ديدار حكما و علما نيز اشتياق فراواني نشان مي داد و بهمين خاطر دانشمندان متعددي با او مجالست داشته و به مباحثات علمي مي پرداختند. از جمله اين بزرگان علامه محمد تقي جعفري حكيم معاصر مي باشند كه خاطره شيرين ايشان در ملاقات با معظم له در مجله كيهان فرهنگي (مهر 1363) آمده است. استاد ضمن خاطراتش مي فرمايد: «علامه سمناني مازندراني(ره)ساكن سمنان و مردي بسيار با فضل بود. مخصوصاً ادبيات عربي اش خيلي قوي بود... اطلاعات فلسفي اش هم خيلي زياد بود، در اصول هم حدّ بالايي داشت. وقتي وارد خيابان شديم ديديم خود مرحوم علامه پياده و عصا بدست آمده بود(براي استقبال) ايشان آن موقع شايد هشتاد سال داشتند....سه چهار روز آنجا بوديم و انصافاً بسيار از نظر مقامات علمي و تواضعي كه داشتند، خيلي براي ما خوش گذشت.»
+
۲۴. تاریخ الدنیا والدین،
  
در ادامه دو قطعه شعر از مرحوم حائری ذکر می شود:
+
۲۵. تاریخ ظهور المنطق،
  
1. مسدس در مدح [[امام علی علیه السلام|حضرت اميرالمؤمنين]](ع)بمناسبت ميلاد:
+
۲۶. تاریخ معارف امامیه ترجمه ظلامه العتره،
  
شد برون از آستين امروز دست كردگار * داشت بركف گوهري گيتي فروزي شاهوار
+
۲۷. تاریخ معارف امامیه و معارف المذاهب الاسلامیه (در ۱۲ جلد)،
  
بود هفت اقليم و نُه طارم برايش استوار * جبرئيلش مي ستودي روي تخت زر نگار
+
۲۸. تتمیم حاشیه المکاسب،
  
از لبش اين حسن مطلع بود دُرّي آبدار * لافتي الا علي  لاسيف الا ذوالفقار
+
۲۹. التجرّی،
  
خود جهان يكسو بُدي زان پيش چون نقش بر آب * و آنچه بود از زير و بالا داشت چون آب اضطراب
+
۳۰. تخلف العلة عن المعلول،
  
راست گويم بود گيتي پيش از آن شهري خراب * تا نپوشيد اين سروش ايزدي در بو تراب
+
۳۱. تخمیس الفیه ابن مالک،
  
با جلال و با جمال و با كمال  و با وقار * لا  فتي  الا  علي  لا  سيف الا  ذو  الفقار
+
۳۲. تخمیس لامیه المعرّی،
  
راز هستي  در كف ايزد جز او ديگر نبود * خود جز اين گوهر ميان كاف و نور اندر نبود
+
۳۳. ترجمه الادب الکبیر لابن المقفع،
  
جلوه جان آفرين جز آن جهان پرور نبود * هم جز اين يك سطر حرفي بر سر دفتر نبود
+
۳۴. تفسیر [[سوره حمد]] و [[سوره حدید|حدید]] و [[آیة الکرسی|آیة الکرسی]]،
  
ني جز اين يك فرد در آغاز و در انجام كار * لا  فتي  الا  علي  لا  سيف الا  ذو  الفقار
+
۳۵. تقریر ابحاث [[آخوند خراسانی]] در طهارت، خمس، زکات و احکام شیر دادن،
  
از چه تاقاب دو قوسين بود خورشيد غرب * تا مـــحيط عــــالم هســـتي ببايد در طـــلب
+
۳۶. تخلیص [[کفایة الاصول]]،
  
در كمان پيوست و گشت اندر علي شكل دو لب * ديد خورشيد آن  محيط اندر دل ماهي نشب
+
۳۷. الجبر و التفویض،
  
كز دو لب بنيوشد آن شب گفتة پروردگار * لا  فتي  الا  علي  لا  سيف الا  ذو  الفقار
+
۳۸. الجمع بین الجمع و التفریق و ظهور الحق،
  
2. مخمس در مدح [[امام زمان عجل الله فرجه الشریف|حضرت ولي عصر]] (ع):
+
۳۹. الجواب المقبول عن شبهة الآکل و المأکول،
  
آن مه كه درخشنده تر عرش برين است *  در گــنج عـــلوم ازلي در ثــمين است
+
۴۰. حاشیه انوار الربیع،
  
خورشيد زمين است  حق را به يمين است
+
۴۱. حاشیه ریاض المسائل (نکاح و ارث)،
  
در تربيت و تـمشيت خــلق امين است * صد ملك سليمان به يمينش چو نگين است
+
۴۲. حاشیه بر [[فرائد الاصول (کتاب) |رسائل]] [[شیخ انصاری]]،
  
بي مثل و قرين است  ني برتر از اين است
+
۴۳. حاشیه بر کتاب طهارت شیخ انصاری،
  
بابش حسن عسکـري از نسل پـيمبر * بر وارد و صـادر زكـرم مورد و مــصدر
+
۴۴. حاشیه بر کفایة الاصول،
  
در ســامره اندر  از ســـائل و مـــضطر
+
۴۵. حاشیه بر مفاتیح الشرایع،
  
حل كرده همه مشكل كوبنده آن در * ز او پــاسخ  هر نــامه ســربسته مســطّر
+
۴۶. حاشیه بر المقابس،
  
زان حـــقه گـــوهر  يـــا پـــاسخ  مـــضمر
+
۴۷. حاشیه بر [[مکاسب (کتاب) |مکاسب]] شیخ انصاری،
  
اي نيمة شعبان به كه تعظيم نمودي *  تـــا مــلك مــحمد بــه احــد ميم نمودي
+
۴۸. حاشیه بر ملل و نحل،
  
تكــــــريم نمودي  مـــه نـــــيم نــمودي
+
۴۹. حاشیه بر نجات العباد(طهارت)،
  
<nowiki>***</nowiki>
+
۵۰. الحجة (حجت منطقی)،
  
در كتابهاي مختلف از جمله [[نقباء البشر (کتاب)|نقباء البشر]]، [[الذریعه الی تصانیف الشیعه|الذريعه الي تصانيف الشيعه]]، علماي معاصرين خياباني و ... به كتابها و تأليفات معظم له اشاره گرديد و ما در اينجا به پاره اي از آن آثار اشاره مي كنيم:
+
۵۱. حجیة الظن،
  
اتحاد العاقل و المعقول، اجتماع الامر والنهي، احياء الرجال، احياء المنطق الرسطاليسي، ارائه التنقيح السنّي في البرائه عن تلقيح المني، ارث الزوجه، الاريكه الخضراء، الاسكاسيه في احكام الاوراق النقديه، اصاله اللزوم في العقود و الايقاعات، الاعتقادات، اكسير سعادت، اقسام الكفار و احكامهم، امتناع شريك الباري، الامر بين الامرين، الايمان بالله در شمارش ادله اثبات واجب الوجود، الباقيات الصالحات، البديعيه قصيده ميميه، بستان الادب، البقيه، بناء المهدوم، بوارق الالهام في شرح شوارق الالهام، بيان ايمان (فقه فارسي)، بيان الواقع في ردّ البابيّه، تاريخ الدنيا والدين، تاريخ ظهور المنطق، تاريخ معارف اماميه ترجمه ظلامه العتره، تاريخ معارف اماميه و معارف المذاهب الاسلاميه در 12 جلد، تتميم حاشيه المكاسب، التجرّي، تخلف العله عن المعلول، تخميس الفيه ابن مالك، تخميس لاميه المعرّي، ترجمه الادب الكبير لابن المقفع، تفسير [[سوره حمد]] و [[سوره حدید|حديد]] و [[آية الکرسی|آية الكرسي]]، تقرير ابحاث مرحوم آخوند خراساني در طهارت، خمس، زكات و احكام شير دادن،
+
۵۲. حجیة قطع،  
تخليص كفايه الاصول، الجبر و التفويض، الجمع بين الجمع و التفريق و ظهور الحق، الجواب المقبول عن شبهه الاكل و المأكول، حاشيه انوار الربيع، حاشيه رياض المسائل (نكاح و ارث)، حاشيه بر [[فرائد الاصول (کتاب)|رسائل]] شيخ انصاري، حاشيه بر كتاب طهارت شيخ انصاري، حاشيه بر كفايه الاصول، حاشيه بر مفاتيح الشرايع، حاشيه بر المقابس، حاشيه بر [[مکاسب (کتاب)|مكاسب]] شيخ انصاري، حاشيه بر ملل و نحل، حاشيه بر نجات العباد(طهارت)، الحجه (حجت منطقي)، حجيه الظن، حجيه قطع، حكم الغساله، حل نظم منظق سبزواري، حكمت بوعلي سينا در 5 جلد، الحوراء حاشيه بر الزوراء، حيات طيبه در حرمت بقاء بر تقليد ميت، خاتميت محمد (ص)، خرد در امامت، خواص الايات، خير المصير الي السميع البصير، الدين القويم في ربط الحادث بالقديم، الدر الملتتقطه في احكام مجهول المالك و اللقطه، ديوان الادب، ديوان شعر عربي، ديوان شعر فارسي، رجعت (در اثبات ان با ادله عقلي)، رجعت و معراج، رد شبهه ابن كمونه، الرد علي صدرالدين الشيرازي في اصالة الوجود و وحدة الوجود، الزند  الناري في حل منطق السبزواري، سبائك الذهب در شرح كامل كفايه الاصول، سبيكه الذهب (برگردان كفايه الاصول به نظم)، السرر الموضوعه، سيمان ايمان(در فقه استدلالي)، شبهه محصوره، شرح بديعه، شرح دعاي سحر، صحيح و اعم، رساله اي در ضدّ، طرر الادب در مهمات اديبه، ظلامه العتره الطاهره الي حضره قاده الاسلام الباهره، العقاد، عمل صالح (فقه استدلالي)، فضايل القرآن، فضل مسجد، قبله المصلين، القصر المشيد في تكمله معالم الرشيد، القصيده العلما، القضاء و الشهادات، القواعد، القول الفصل في ائمه القطع و الوصل، كلمات الحجج العامره في ظلمات اللجج الغامره، كلي طبيعي، لباس مشكوك، لوح محفوظ، ليله المتهجدين، الماء القليل و متمم الكر، المثل الاعلي(تحقيقي در مُثُل افلاطون)، المختارات من الدعوات، مشاهير علماي اسلام، المعرب عن وقتي الصبح و المغرب، المشقص المصيب في العول و التعصيب، مصرّيه العجم(قصيده اي بلند درباره [[حضرت زینب سلام الله علیها|حضرت زينب]](س)، معراجيه(قصيده اي بلند درباره [[معراج]])، معيار الحق والباطل، المناظرات، منجزات المريض، نونيه العجم(قصيده اي طولاني در سيره پيامبر(ص)، نهد الكواعب، وجود انشايي، ودائع الحكم في كشف خدائع بدائع الحكم، وضع الحروف، وقف مختصر، وقف مفصل، اليد البيضاء در وجود ذهني.
 
  
==تشرف به محضر امام زمان(ع)==
+
۵۳. حکم الغساله،
  
يكي از وقايع كه بر عظمت مقام و منزلت معنوي علامه شيخ محمد صالح حائري(ره)دلالت مي كند، تشرف آن بزرگوار به محضر مقدس [[امام زمان عجل الله فرجه الشریف|امام زمان]] (ارواحنا فداه) در بابل مي باشد كه معظم له اصل ماجرا را بتقاضاي صاحب «[[العبقری الحسان فی احوال مولانا صاحب الزمان|عبقري الحسان]]» مرقوم فرمودند و ما آن را عيناً در اينجا مي آوريم:
+
۵۴. حل نظم منظق سبزواری،
  
«در سال 1325 در بارفروش مازندران در محله مراد بيك نزديك به طلوع فجر كه رو به [[قبله]] به هيئت مختصر خوابيده بودم، از خواب بيدار مي شوم بنحوي كه چشم من مي بيند و گوش من مي شنود و ادراكات قلبي و مشاعرم همه بيدار است ولي بدنم خواب است كه قابل هيچگونه حركت نيست و قادر به تكلم نيستم و زانوهايم بر عادتي كه از پدرم به ارث بردم جمع كرده است. در اين حال يعني در ابتداي بيدار شدن چشم و گوش و دل، مي بينم قوسي از نور ضعيف مانند چراغي كه فتيله اش را پايين كشيده باشند بر تمام بدنم از سر تا پنجه پا بوسعت دو وجب يا بيشتر چتر زده و مانند تور سفيد نازك زرنگاري است كه نقطه هاي كوچك زرين نور در زمينه هاي سفيد رنگ مشبك لطيف آن نور بفاصله متساوي نقش بسته گويي آن نقطه ها مانند چشم حساس به من نگاه مي كند و با من كار دارد و منتظر است و من بالحسّ و العيان به آن نگاه مي كنم و وحشتي از آن ندارم بلكه با حالت  انس و سكون خاطر آن را مشاهده مي كنم و متفكرم كه اين چيست و از كجاست و چه مي خواهد بكند و بكجا مي خواهد برود و ميل مفرطي دارم كه آنرا بگيرم و دست بر آن بكشم و هر چه مي خواهم حركت كنم و دست در آن ببرم، اصلاً ممكن نيست باينحالت تا چند لحظه بودم و چشمم به او بود.
+
۵۵. حکمت بوعلی سینا (در ۵ جلد)،
  
ناگاه از ديوار قبلة حياط خانه كه روبروي ايواني بود كه من در آن خوابيده بودم كه آن ديوار خانه سيد موسي نامي بود از اهالي قرية گنج افروز و در آن وقت مرحوم شده و دو طفل صغير سيد صادق و سيد طاهر نام از او در آن خانه بود، ناگهان ديدم حضرت [[بقیة الله|بقية الله]] اروحنا فداه نمودار شد و بدون آن كه شك كنم در تطبيق، مثل آنكه او را مي شناختم و مي شناسم، كَمَعْرِفَتي بِنَفْسي، و مي بينم عمامة سياه ژوليده بوضع ايراني بر سر دارد و قباي سفيد تابستاني در بر و يقه قبا باز و سينه مبارك نمودار و هيچ مويي در سينه اش نديدم و عباي نازك سياهي بر دوش از جنس شالهاي عبايي و بسيار او را شبيه ديدم به سيدي هندي سيد صاحب نام كه سالها در كربلا با من رفيق و مأنوس بود و ظاهر الصلاح و مليح الحركات بود و نامش حسين بود و فعلاً اين سطور را حسب الامر حجه الاسلام آقاي شيخ علي اكبر نهاوندي دام ظله مي نگارم، از حيات و ممات و محل اقامت او بي خبرم و حضرت بقيه الله(عج)هم مانند اين سيد هندي سبزه فام مايل بصفرت بود و با اين شباهت اصلاً تأملي در تطبيق نداشتم يعني چنين نشد كه در ابتداي پيدا شدن آنجناب لحظه اي بگذرد تا بشناسم بلكه بمجرد  پديدار شدن آن جناب از آن ديوار شناختم كه حضرت(ع)است و هيچ متوجه نبودم كه حضرت چرا از درب خانه كه بسمت مغرب فاصله زيادي بود وارد نشد و از ديوار قبله بي آنكه بشكافد چگونه آمد و مي بينم آن حضرت به آهستگي سوي بنده تشريف مي آورد تا آنكه نزديك بدنم از طرف پا كه سوي قبله جمع كرده بود ايستاد و دست راست خود را به سر و سينه ام دراز فرمود و به زبان فارسي فرمود: «بيعت كن». من با كمال شوق بتغلاي عجيبي روحاً افتادم تا برخيزم و [[بیعت]] كنم و بدنم به همان  حالت اوليه بود و چنان به تغلاي روحي غير قابل توصيفي افتادم كه سر بلند كنم تا دست دراز كنم و در روح و ادراكات خود كمال شوق و طاعت و تمكين مي يافتم و در عين حال قوس نور بر بدنم چتر زده و به همان حالت اوليه بي كم و زياد و بدون حركت بود.
+
۵۶. الحوراء حاشیه بر الزوراء،
  
بالاخره از شدت تغلا بدنم به حركت در آمد بيدار شد و در همين لحظه دستم دراز شد و بدست مبارك آن حضرت(ع)كه تا آن لحظه دراز كرده داشته بودند، رسيد بطوريكه هنوز لذت تماس و ملامست دستم را با دست آن جناب روحي فداه در خود مي يابم و در همين لحظه كه دستم  بدست حضرت(ع)رسيد، قوس نور مذكور بر بدنم فوراً منطبق شد و فرو رفت به اين معني كه دراز شدن دستم بسوي آن جناب و انجام بيعت و فرو رفتن قوس نور در تنم و بيدار شدن تمام و نشستنم در بستر با دست دراز شده همگي در آنِ واحد صورت وقوع گرفت. در اينحال ديدم كسي نيست و آن جناب از نظرم ناپديد شده و من به هيئت جلوس با دست دراز شده هستم، فوراً متوجه شدم كه قوس نور [[روح]] خودم بود كه مقداري از آن در حال منام صعود نمود و عودت نمود و چون هنوز بدنم مسترخي بوده مستعد براي قبول حلول روح يا انطباق روح نشده بر بدن، به شكل قوس كه شكل طبيعي و افضل الاشكال است احاطه كرده تا در اثر تغلاي روحي براي بيعت با يَدُ اللهِ الْعُلْيا مستعد قبول بقيه روح گشت و مقام گنجايش بيان لوازم علمي اين مكاشفه را نسبت به روح و نسبت به شخص حضرت ارواحنا فداه ندارد والحمد الله علي ...». مرحوم شيخ محمد صالح پس از نقل اين مكاشفه، زبان حال خود را با حضرت ولي عصر(عج)در قالب چند بيت عربي بيان مي دارند.
+
۵۷. حیات طیبه در حرمت بقاء بر تقلید میت،
  
==فضايل اخلاقي==
+
۵۸. خاتمیت [[محمد]] (صلی الله علیه وآله)،
  
ديگر از امتيازات مرحوم علامه حائري مقام بلند معنوي و قداست نفس و پاي بندي شديد به سنتها و برخورداري از ارتباط معنوي شديد با [[اهل البیت|اهل بيت]] عصمت و طهارت(ع)بوده است. وي به اقامه سوگواري و برپايي مجالس عزاداري براي خاندان [[پیامبر اسلام|پيامبر اكرم]](ص) زيادي مي دادند و در ايام ويژه سوگواري با برقراري محفل عزا در منزل به سوگ مي نشست.
+
۵۹. خرد در امامت،
  
وي در سلوك عارفانه و زندگي [[زهد|زاهدانه]] و دوري از مظاهر فريبندة دنيا اسوه و الگوي اهل معرفت بوده است و در پرتو همين امور بارها مورد عنايت خاندان پيامبر عظيم الشأن اسلام(ص)قرار گرفت. يكي از مؤثقين براي نگارنده حكايت نمودند كه: در ايام عزاداري [[امام حسین علیه السلام|سالار شهيدان]](ع)و چند روز پس از [[روز عاشورا|عاشورا]] از بابل به سمنان رفته و به محضر مرحوم علامه شيخ محمد صالح(ره)شرفياب شديم. اتفاقاً پس از ورود ما، مجلس عزاداري در منزل آقا منعقد گرديد و مداحان اهل بيت عصمت و طهارت(ع)نيز [[مرثیه]] سرايي را آغاز كرده و مجلس را دگرگون كرند، ناگهان در بين مداحي مرحوم آقاي علامه كه در آن وقت نابينا بوده و از نعمت بينايي چشم سر، محروم گشته بودند با صداي رسا فرمودند: «آقايان مؤدب بنشينيد، چرا كه [[حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها|حضرت زهرا]](س)در مجلس ما حضور دارند».  
+
۶۰. خواص الآیات،
  
همچنين مؤلف محترم «تذكرة الشعرا» ضمن بيان فضايل اخلاقي معظم له، به مكاشفه اي از آن بزرگوار اشاره مي كنند كه عيناً نقل مي شود: «مرحوم علامه حائري از مراجع بزرگ بسيار با عطوفت و مهربان و اهل ذوق و خوش محاوره و اين حقير در بعضي از مسافرتها به [[مشهد]] مقدس حضرت ثامن الحجج(ع)به  خدمتش مشرف شدم و از محضرشان مستفيض شدم. از جمله بيانات آن جناب كرامتي بود از حضرت [[امام رضا علیه السلام|علي بن موسي الرضا]](ع)درباره خودشان فرمودند: وقتي گرفتار كسالت صعب العلاجي شدم، اطبا از معالجه ام مأيوس شدند. التماس كردم براي [[زيارت]] و [[توسّل‌‌‌‌‌|توسل]] مرا به حرم مطهر حضرت امام رضا(ع)برسانند. مكاني در بالاسر مقدس براي من اماده كرده در آنجا نشانيدند. كتاب مزار [[بحارالأنوار (کتاب)|بحار الانوار]] را در مقابل خود گشوده مشغول خواندن زيارت شدم. حالت مكاشفه براي من دست داد. بيدار بودم نه خواب، ديدم حضرت علي بن موسي الرضا عليه آلاف التحيّه والثناء از توي [[ضریح]] مقدس بيرون آمدند گويا دستمالي هم روي سر خود كشيده بودند، تشريف آوردند تا بالاي سر من ايستادند، سر مبارك را پايين آورده، بمن فرمودند: «يا شيخ عالج تُعافِ»، معالجه كن خوب مي شوي و عافيت مي يابي. فوراً دست خود را گشودم تا آن حضرت را بغل گيرم، ديگر آن حضرت را نديدم. حالم دگرگون شد، آثار خوشي در خود مشاهده كردم و مرا به منزل آوردند. دستور دادم اطبايي كه از معالجه ام مأيوس بودند حاضر كردند چون مرا معاينه نمودند، بالاتفاق گفتند: «حال شما غير حال روز گذشته است، به مختصر معالجه كه اصلاً گمان نمي رفت بطور كلي رفع كسالت شد كه آثاري از او باقي نماند».
+
۶۱. خیر المصیر الی السمیع البصیر،
  
استاد عمادزاده نیز درباره ایشان می گوید: «در ادب نفسي، داراي سجاياي فاضله و ملكات نفساني و [[اخلاق]] بسيار [[تواضع|متواضع]] و مراقب و هوشيار و مهمانواز و گرم، مأنوس و مألوف كه براستي هر كس با معظم له برخورد داشت فريفته ملكات و اخلاق فاضله ايشان شده است.»
+
۶۲. الدین القویم فی ربط الحادث بالقدیم،
  
==وفات ==
+
۶۳. الدر الملتتقطه فی احکام مجهول المالک و اللقطه،
  
سرانجام پس از عمري خدمت و تلاش و زندگي پربار و پر مشقّت، چراغ عمر اين فقيه فرزانه و افتخار عالم اسلام خاموش گرديد و در تاريخ 21 ديماه 1350ش. (برابر با 1391 ق) و در سن 93 سالگي دار فاني را وداع گفته و به ملكوت اعلي پيوست.
+
۶۴. دیوان الادب،
  
با رحلت ايشان، غوغايي در مازندران و سمنان بر  پا شد و مردم مازندران دسته دسته خود را براي شركت در [[تشییع جنازه]] وي به سمنان رساندند، و پس از اقامه سوگواري، پيكر مطهر آن مرحوم را به [[مشهد]] مقدس انتقال دادند و در جوار حضرت ثامن الحجج [[امام رضا علیه السلام|امام رضا]](ع)به خاك سپرده شد.
+
۶۵. دیوان شعر عربی،
  
==منابع==
+
۶۶. دیوان شعر فارسی،
 +
 
 +
۶۷. رجعت (در اثبات ان با ادله عقلی)،
 +
 
 +
۶۸. رجعت و معراج،
 +
 
 +
۶۹. رد شبهه ابن کمونه،
 +
 
 +
۷۰. الرد علی صدرالدین الشیرازی فی اصالة الوجود و وحدة الوجود،
 +
 
 +
۷۱. الزند الناری فی حل منطق السبزواری،
 +
 
 +
۷۲. سبائک الذهب در شرح کامل کفایة الاصول،
 +
 
 +
۷۳. سبیکه الذهب (برگردان کفایة الاصول به نظم)،
 +
 
 +
۷۴. السرر الموضوعه،
 +
 
 +
۷۵. سیمان ایمان (در فقه استدلالی)،
 +
 
 +
۷۶. شبهه محصوره،
 +
 
 +
۷۷. شرح بدیعه،
 +
 
 +
۷۸. شرح دعای سحر،
 +
 
 +
۷۹. صحیح و اعم،
 +
 
 +
۸۰. رساله ای در ضدّ،
 +
 
 +
۸۱. طرر الادب در مهمات ادیبه،
 +
 
 +
۸۲. ظلامه العتره الطاهره الی حضره قادة الاسلام الباهره،
 +
 
 +
۸۳. العقاد،
 +
 
 +
۸۴. عمل صالح (فقه استدلالی)،
 +
 
 +
۸۵. فضایل القرآن،
 +
 
 +
۸۶. فضل مسجد،
 +
 
 +
۸۷. قبلة المصلین،
 +
 
 +
۸۸. القصر المشید فی تکمله معالم الرشید،
 +
 
 +
۸۹. القصیده العلما،
 +
 
 +
۹۰. القضاء و الشهادات،
 +
 
 +
۹۱. القواعد،
 +
 
 +
۹۲. القول الفصل فی ائمة القطع و الوصل،
 +
 
 +
۹۳. کلمات الحجج العامره فی ظلمات اللجج الغامره،
 +
 
 +
۹۴. کلی طبیعی،
 +
 
 +
۹۵. لباس مشکوک،
 +
 
 +
۹۶. لوح محفوظ،
 +
 
 +
۹۷. لیلة المتهجدین،
 +
 
 +
۹۸. الماء القلیل و متمم الکر،
 +
 
 +
۹۹. المثل الاعلی (تحقیقی در مُثُل افلاطون)،
 +
 
 +
۱۰۰. المختارات من الدعوات،
 +
 
 +
۱۰۱. مشاهیر علمای اسلام،
 +
 
 +
۱۰۲. المعرب عن وقتی الصبح و المغرب،
 +
 
 +
۱۰۳. المشقص المصیب فی العول و التعصیب،
 +
 
 +
۱۰۴. مصرّیه العجم (قصیده ای بلند درباره [[حضرت زینب سلام الله علیها|حضرت زینب]](س)،
 +
 
 +
۱۰۵. معراجیه (قصیده ای بلند درباره [[معراج]])،
 +
 
 +
۱۰۶. معیار الحق والباطل،
 +
 
 +
۱۰۷. المناظرات،
 +
 
 +
۱۰۸. منجزات المریض،
 +
 
 +
۱۰۹. نونیة العجم (قصیده ای طولانی در سیره [[پیامبر]](ص)،
 +
 
 +
۱۱۰. نهد الکواعب،
 +
 
 +
۱۱۱. وجود انشایی،
 +
 
 +
۱۱۲. ودائع الحکم فی کشف خدائع بدائع الحکم،
 +
 
 +
۱۱۳. وضع الحروف،
 +
 
 +
۱۱۴. وقف مختصر،
 +
 
 +
۱۱۵. وقف مفصل،
 +
 
 +
۱۱۶. الید البیضاء در وجود ذهنی.
 +
 
 +
==فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی==
 +
'''تدریس و تبلیغ:'''
 +
 
 +
علامه حائری پس از ۱۲ سال اقامت در [[نجف]] اشرف و کسب [[اجازه (علم الحدیث) |اجازات]] روایتی و اجتهاد، بعلت ابتلاء به درد شدید چشم، کرسی تحقیق و تدریس نجف را رها کرده و در سال ۱۳۲۴ قمری عازم [[ایران|ایران]] گردید. وی که در این زمان مجتهدی جوان (حدوداً بیست و هفت ساله) ولی معروف و مشهور بود، مورد استقبال گرم مردم فرهنگ دوست و عالم پرور بابل قرار گرفت.
 +
 
 +
معظم له پس از اقامت در بابل به اقامه [[نماز جماعت|جماعت]] و ترویج [[احکام شرعی|احکام]] شریعت و تهذیب نفوس مستعده می پرداخت و به تصریح مرحوم [[شیخ آقا بزرگ تهرانی|شیخ آقا بزرگ تهرانی]] در [[نقباء البشر (کتاب) |نقباء البشر]]، به بهترین وجهی که ممکن بود به اقامه شعائر دینی و خدمات مذهبی مشغول گردید و مردم شریف منطقه هم به شایستگی از وجود آن بزرگوار و برنامه هایشان استقبال کرده و بهره های فراوان بردند. تا آنکه بعد از مدتی کوتاه، نه تنها عهده دار مسائل اساسی و رفع مشکلات اجتماعی مردم گردید، بلکه مردم زیادی در مازندران به ایشان رجوع کرده و در امور دینی مقلد ایشان گشتند و [[مرجعیت|مرجعیت]] وی مورد قبول جمع زیادی از مؤمنین منطقه واقع شد.
 +
 
 +
او همچنین در بابل، ضمن اقامه شعائر دینی با تکیه بر کرسی تدریس از جمله در مدرسه صدر به تربیت و پرورش شاگردان زیادی همت گماشت و فضلای زیادی را از چشمه جوشان علم و معرفت خود سیراب ساخت، که اکثر علمای بابل در آن سالها از محضر ایشان تلمذ نموده و جزء شاگردان ایشان می باشند. اسامی برخی از عالمانی که از ایشان اجازه روایت دریافت کرده اند، از این قرار است: [[سید شهاب الدین مرعشی نجفی]]، حسین مقدس مشهدی شاهرودی، سید عزیزالله امامت کاشانی، شیخ مهدی شرف الدین، حسین عمادزاده اصفهانی.
 +
 
 +
'''مبارزه و تبعید:'''
 +
 
 +
دوران حضور آن مجتهد مبارز در بابل، مصادف با دوران تسلط بیگانگان از جمله استعمار انگلیس بر سرنوشت ملت [[ایران|ایران]] و رواج بی دینی و [[فساد]] بوده است. و از طرفی پای رضاخان نیز به عرصه سیاست و حاکمیت کشیده شد و نغمه های شوم و زمزمه های خطرناک مبارزه با [[احکام شرعی|احکام]] و قوانین [[قرآن]] و [[شریعت|شریعت]] مقدس [[اسلام]] بطور علنی از این طرف و آن طرف شنیده می شد. در این میان علما و اندیشمندان اسلام به پاسداری از ارزش های دینی و مبارزه با [[طاغوت]] پرداختند و هر یک به نوبه خود سهمی را در این مبارزه و روشن گری افکار مردم بعهده گرفتند.
 +
 
 +
علامه شیخ محمدصالح نیز با مشاهده اوضاع و احوال ساکت ننشسته و شجاعانه پا به میدان مبارزه نهاد و با سخنرانی های جانانه و آتشین، به مبارزه با [[طاغوت]] و یاوه سرایی های رضاخان پرداخت، تا آنکه در یکی از آن خطابه ها جملاتی را به این مضمون (طبق نقل یکی از روحانیون بابل برای نگارنده) بیان داشت: «هر کس با قرآن مخالفت کند، [[کفر|کافر]] است، اگرچه رضاخان باشد». بعد از این سخنان قاطع در [[مسجدجامع|مسجد جامع]] بابل، معظم له دستگیر و به [[تهران]] انتقال یافت و مدت ۹ ماه در سیاهچالهای رضاخانی محبوس گردید. و چنانچه مرحوم آیت الله حسینی متوفی ۱۳۷۶ برای نگارنده بیان داشتند حکم اعدام علامه شیخ محمدصالح را صادر کرده بودند و قرار بود اعدامش کنند، ولی با اعتراض شدید [[مرجعیت|مراجع]] و علما وقت مواجه شدند و به ناچار او را به سمنان تبعید کردند.
 +
 
 +
با تبعید به سمنان، فصل جدیدی از زندگی آن عالم فرزانه شروع گردید. مردم شریف سمنان استقبال شایانی از برنامه های وی نمودند و شیفتگان مکتب [[اهل البیت|اهل بیت]](ع) گرد وجودش حلقه زدند و از آن حکیم فرزانه و مجتهد کبیر بهره بردند. از یک طرف به اقامه جماعت و ترویج [[شریعت|شریعت]] و بیان معارف توحیدی پرداخت و از طرف دیگر با تشکیل محفل علمی، شاگردان زیادی را پرورش داد. ضمن آنکه قلم را بر زمین ننهاد و به تألیف دهها کتاب علمی و سودمند اقدام نمود. نکته قابل توجه در همین امر نهفته است که بازدیدکنندگان و ملاقات کنندگان با معظم له از گروه یا قشر خاصی نبوده اند و همه اقشار را شامل می شده است. چرا که از امتیازات مهم آن رادمرد میدان علم و عمل نیز، جامعیت ایشان در علوم و فنون بلکه در میادین مختلف است. از یک طرف فقیهی سترگ و مجتهدی جامع الشرایط و از طرف دیگر حکیم و فیلسوفی ورزیده و از جانب دیگر ادیبی توانمند و شاعری برجسته و بلحاظ دیگر سخنوری توانا و زبر دست و از طرفی عارفی شیدا و دلسوخته و واصل و بالاخره مبارزی دلیر بر علیه دستگاه ظلم و ستم بود.
 +
 
 +
==در نظر عالمان==
 +
 
 +
در اینجا مناسب است اظهارنظر برخی از بزرگان و تراجم نگاران را پیرامون شخصیت ارزنده و مقامات علمی و معنوی علامه حائری مازندرانی یاد آور شویم:
 +
 
 +
*صاحب «احسن الودیعه» در ترجمه وی می گوید: «علامه شیخ محمدصالح که در مازندران به سر می برد و اکنون یگانه مرجع تقلید مهم آن سامان است، تألیفات خوبی دارد که بر فراوانی فضل و وسعت دایره اطلاعات و کثرت عمش دلالت می کند.»
 +
 
 +
*همچنین صاحب «معجم رجال الفکر و الادب فی النجف» درباره اش گوید: «شیخ محمدصالح بن میرزا فضل الله حائری از فقها و علمای بزرگ عالم [[اسلام]] و از اساتید مسلم در فقه و اصول و از مؤلفین و پژوهشگران و محققین بزرگوار می باشد.»
 +
 
 +
*آیت الله سید عزیزالله امامت کاشانی نیز در «تذکرة الشعراء» آورده است: «شیخ الفقها و المجتهدین آیت الله العظمی فی العالمین آقای شیخ محمدصالح حائری مازندرانی معروف به علامه سمنانی از مفاخر و مشاهیر [[فقیه|فقها]] و مراجع عصر حاضر و از [[مشایخ|مشایخ]] اجازه مؤلف کتاب و مرحوم آیت الله والد و جمع بسیاری از علمای اعلام معاصر می باشند.»
 +
 
 +
*[[علامه محمدتقی جعفری|علامه محمدتقی جعفری]] در [[تقریظ|تقریظی]] که به فرموده خود بعنوان «بیان اهمیت کتاب» در حدود چهل سال پیش بر کتاب «حکمت بو علی سینا» از معظم له نوشتند، ضمن تجلیل از مقام علمی و عظمت تتبعات و تحقیقات فلسفی وی، این کتاب را بنام «دائرةالمعارف فلسفه اسلامی» خوانده و در قسمتی از آن می نویسد: «اگر این نکته درست مورد توجه آقایان مطالعه کنندگان واقع گردد اهمیت و عظمت خدمت حضرت مستطاب آقای علامه را ادراک خواهند فرمود. زیرا شخصیتی که معظم له از [[ابن سینا|ابن سینا]] خواه جنبه دینی و روحی و خواه از نظر علمی و [[فلسفه|فلسفی]] مورد تتبع و تحقیق قرار داده اند، از عهده هیئتی از دانشمندان و فلاسفه و مورخین محقق ساخته نیست، زیرا اسلوب تشریح و تحلیل و قضاوت معظم له دارای تمامی شرایط علمی و فلسفی و تحقیق و تتبع که تخصص در هر یک تحمل زحمات یک عمر طولانی را لازم دارد انجام داده اند.»
 +
 
 +
*استاد [[محمدرضا حکیمی]] در مورد ایشان می نویسد: «علامه سمنانی (۱۲۹۷-۱۳۹۱هـ.ق) از عالمان بزرگ و جامع [[شیعه|شیعه]] بود در این روزگار، عمری دراز کرد و تألیفات بسیار زیاد بر جای گذاشت، از جمله «حکمت بوعلی سینا» در چندین مجلّد. وی در [[فلسفه]] معتقد به نظریه «اصالت ماهیت» بود و از ارکان فلسفه مشایی بود در این عصر. علامه در [[علوم اسلامی|علوم اسلامی]] تبحری بسزا داشت. من خود در یکی از سفرهای اخیر او به [[مشهد]] (حدود سالهای ۳۷-۳۸ شمسی) از وی شنیدم که می گفت، صاحب [[کفایة الاصول (کتاب) |کفایة الاصول]] در تنظیم جلد دوم، از یادداشهای من که علامه در سر درس مرحوم [[آخوند خراسانی]] می نوشته است استفاده کرده است.
 +
 
 +
==فضایل اخلاقی==
 +
 
 +
از امتیازات مرحوم علامه حائری مقام بلند معنوی و قداست نفس و پای بندی شدید به سنتها و برخورداری از ارتباط معنوی شدید با [[اهل البیت|اهل بیت]] (علیهم السلام) بوده است. وی به اقامه سوگواری و برپایی مجالس عزاداری برای خاندان [[پیامبر اسلام|پیامبر اکرم]] (صلی الله علیه وآله) عنایت زیادی داشت و در ایام ویژه سوگواری با برقراری محفل عزا در منزل به سوگ می نشست.
 +
 
 +
استاد عمادزاده نیز درباره ایشان می گوید: «در ادب نفسی، دارای سجایای فاضله و ملکات نفسانی و [[اخلاق]] بسیار [[تواضع|متواضع]] و مراقب و هوشیار و مهمان‌نواز و گرم و مأنوس و مألوف، که براستی هر کس با معظم له برخورد داشت فریفته ملکات و اخلاق فاضله ایشان شده است.»
 +
 
 +
وی در سلوک عارفانه و زندگی [[زهد|زاهدانه]] و دوری از مظاهر فریبنده دنیا، الگوی اهل معرفت بوده است و در پرتو همین امور بارها مورد عنایت خاندان پیامبر(ص) قرار گرفت. مؤلف محترم «تذکرة الشعرا» ضمن بیان فضایل اخلاقی معظم له، به مکاشفه ای از آن بزرگوار اشاره می کنند که عیناً نقل می شود: «مرحوم علامه حائری از مراجع بزرگ بسیار با عطوفت و مهربان و اهل ذوق و خوش محاوره و این حقیر در بعضی از مسافرتها به [[مشهد]] مقدس حضرت ثامن الحجج(ع) به خدمتش مشرف شدم و از محضرشان مستفیض شدم. از جمله بیانات آن جناب کرامتی بود از حضرت [[امام رضا علیه السلام|علی بن موسی الرضا]](ع) درباره خودشان فرمودند: وقتی گرفتار کسالت صعب العلاجی شدم، اطبا از معالجه ام مأیوس شدند. التماس کردم برای [[زیارت]] و [[توسّل‌‌‌‌‌|توسل]] مرا به حرم مطهر حضرت امام رضا(ع) برسانند. مکانی در بالاسر مقدس برای من اماده کرده در آنجا نشانیدند. کتاب مزار [[بحارالأنوار (کتاب) |بحار الانوار]] را در مقابل خود گشوده مشغول خواندن زیارت شدم. حالت مکاشفه برای من دست داد. بیدار بودم نه خواب، دیدم حضرت علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیه والثناء از توی [[ضریح]] مقدس بیرون آمدند گویا دستمالی هم روی سر خود کشیده بودند، تشریف آوردند تا بالای سر من ایستادند، سر مبارک را پایین آورده، بمن فرمودند: «یا شیخ عالِج تُعافِ»، معالجه کن خوب می شوی و عافیت می یابی. فوراً دست خود را گشودم تا آن حضرت را بغل گیرم، دیگر آن حضرت را ندیدم. حالم دگرگون شد، آثار خوشی در خود مشاهده کردم و مرا به منزل آوردند. دستور دادم اطبایی که از معالجه ام مأیوس بودند حاضر کردند چون مرا معاینه نمودند، بالاتفاق گفتند: «حال شما غیر حال روز گذشته است، به مختصر معالجه که اصلاً گمان نمی رفت بطور کلی رفع کسالت شد که آثاری از او باقی نماند».
 +
 
 +
==وفات==
  
* سایت تبیان، نويسنده: عبدالرحمن باقر زاده بابلي.
+
مرحوم علامه محمدصالح حائری مازندرانی پس از عمری خدمت و تلاش و زندگی پربار، سرانجام در تاریخ ۲۱ دی‌ماه ۱۳۵۰ شمسی (برابر با ۱۳۹۱ ق) و در سن ۹۳ سالگی دار فانی را وداع گفت. مردم مازندران دسته دسته خود را برای شرکت در [[تشییع جنازه]] وی به سمنان رساندند، و پس از اقامه سوگواری، پیکر مطهر آن مرحوم به [[مشهد]] مقدس منتقل گردید و در حرم [[امام رضا علیه السلام|امام رضا]] (علیه السلام) به خاک سپرده شد.
  
[[رده:علمای قرن چهاردهم]]
+
==منابع==
 +
*[[گلشن ابرار]]، "محمدصالح حائری"، ناصر حائری بيدهندی.
 +
*سایت تبیان، عبدالرحمن باقرزاده بابلی.
 +
[[رده:علمای قرن چهاردهم]][[رده:علماء شیعه]][[رده:فقیهان]][[رده:اصولیون]][[رده:متکلمان]][[رده:ادیبان]][[رده:شعرای پارسی گو]][[رده:شعرای اهل البیت]][[رده:مدفونین در حرم امام رضا علیه السلام]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲ فوریهٔ ۲۰۲۵، ساعت ۱۵:۱۱

«آیت‌الله محمدصالح حائری مازندرانی» (۱۳۹۱-۱۲۹۸ ق)، فقیه اصولی، حکیم متکلم، محدث، مفسر، ادیب و شاعر بزرگ شیعه در قرن ۱۴ قمری و از شاگردان آخوند خراسانی بود. از امتیازات علامه حائری، جامعیت ایشان در علوم و فنون مختلف و قلم رسا در تألیف آثار فراوان و گرانقدر علمی است. آن عالم ربانی در مبارزه با استبداد و نفوذ بیگانگان نیز نقشی مؤثر داشت.

۲۰۰px
نام کامل محمدصالح حائری مازندرانی
زادروز ۱۲۹۸ قمری
زادگاه کربلا
وفات ۱۳۹۱ قمری
مدفن مشهد

Line.png

اساتید

آخوند خراسانی، ملا اسماعیل بروجردی حائری، میرزا حسین خلیلی تهرانی، میرزا حسین نوری،...

شاگردان

سید شهاب الدین مرعشی نجفی، سید عزیزالله امامت کاشانی، شیخ مهدی شرف‌الدین، حسین عمادزاده اصفهانی...

آثار

حکمت بوعلی سینا، اجتماع الامر و النهی، فضایل القرآن، ارث الزوجه، احیاء الرجال، اتحاد العاقل و المعقول، الاعتقادات، رجعت و معراج، عمل صالح، حجیة الظن،...


ولادت و خاندان

محمدصالح حائری مازندرانی در ۲۸ رجب سال ۱۲۹۸ قمری در شهر مقدس کربلا دیده به جهان گشود و در بیت علم و تقوا پرورش یافت. پدرش مجتهد برجسته آیت الله شیخ فضل الله حائری بوده و مادرش که خود از بیت علم و صبیه مرحوم ملامحمد یوسف استرآبادی صاحب «صیغ العقود» بوده، در آشنایی وی با دین و مکتب و قرآن کریم نقش بسزایی ایفا کرد.

جد اعلای شیخ محمدصالح، یعنی آیت الله شیخ معین الدین قاسمی مازندرانی، از مجتهدین طراز اول عصر خود و از شاگردان علامه مجلسی بوده است.

تحصیلات و استادان

محمدصالح مازندرانی، ادبیات عرب را از محضر برادران فاضل و ادیب، مولی علی معروف به «سیبویه» و مولی عباس معروف به «اخفش» فرا گرفت. وی که از نوابغ ادب و هنر می باشد، از دوران کودکی طبع شعری حساسی داشته است. بطوریکه در همان ایام تحصیل ادبیات، «الفیه» ابن مالک را تخمیس نموده و به محضر اساتید فن عرضه داشت.

پس از تکمیل ادبیات، سطوح عالیه چون شرح لمعه، رسائل و مکاسب، ریاض المسائل، اسفار، منظومه سبزواری و شرح مطالع را نیز به کمک پدر ارجمند و برادر فاضلش آیت الله شیخ علی حائری و دیگر اساتید بزرگ کربلا فرا گرفت و قبل از عزیمت به نجف اشرف در مدرسه آیت الله طوسی کربلا «رساله غساله» نیز تألیف نمود. ضمن آنکه در همان ایام، به تدریس کتابهایی که خوانده بود نیز پرداخت.

مرحوم آخوند خراسانی صاحب کفایه در سفر زیارتی که ماه رجب سال ۱۳۱۲ قمری به کربلای معلی داشت، روزها در صحن مطهر سیدالشهدا(ع) درس غساله می داد. در این ایام مرحوم شیخ محمد صالح نیز به محضر آخوند خراسانی مشرف شده و رساله خود را در غساله کلی طبیعی و تجری تقدیم حضور ایشان کرد. آخوند خراسانی پس از مشاهده این رساله ها و پی بردن به نبوغ و استعداد بی نظیر این نوجوان، وی را با خود به نجف اشرف برد و از آن پس او از شاگردان بزرگ و ممتاز حوزة درس مرحوم صاحب کفایه گردید. این در حالی بود که هنوز بیش از ۱۵ سال از سنش نگذشته بود و بگفته یکی از دانشمندان محقق،‌ علامه در محضر مرحوم آخوند، همچون ارسطویی در محضر درس افلاطون بود.

علامه محمدصالح حائری از دست مشایخ روایتی نیز به دریافت اجازه نقل حدیث مفتخر گشت، از جمله: میرزا حسین خلیلی تهرانی و میرزا حسین نوری.

آن بزرگوار بخاطر علاقه فراوان به علوم عقلی، رشته حکمت و علوم معقول را نیز از محضر مرحوم ملا اسماعیل بروجردی فرا گرفت، تا آنکه خود حکیمی صاحب نظر گشته و آثار ذیقیمتی را در علوم عقلی از خود به یادگار نهاد.

تلاش علمی و ذوق سرشار شیخ محمدصالح، توجه همه صاحب نظران را بخود جلب کرده بود؛ چراکه وی در همان دوران نوجوانی و قبل و بعد از حضور در حوزه علمیه نجف، کتابها و رسائل زیادی را چون رساله ای در قاعده ید، رساله ای در تجرّی، رساله ای در شبهه محصوره، رساله ای در زکات، رساله ای در احکام کفار، رساله ای در طهارت و چند کتاب دیگر تألیف کرده و به جامعه علمی نجف تقدیم نمود. ضمن آنکه با تحقیق و تحلیل و احاطه به تمام افکار مرحوم آخوند خراسانی، تمام درسها حتی مذاکرات بعد از درس با استاد را ثبت و تقریر فرمود و مرحوم صاحب کفایه (ره) کتاب وقف خود را با مراجعه به دو کتاب در وقف -یکی مفصّل و دیگری مختصر- که آقای شیخ محمدصالح در مدرسه آن مرحوم نوشته بود، تألیف کرد. چنانچه گویند: وی کتاب وقف مختصر را به مرحوم آخوند خراسانی (ره) نشان داد و مرحوم خراسانی هم گفته بود: «دیگر من چه بنویسم»؟!

معروف است که آن جناب در ۱۶ سالگی به مقام رفیع اجتهاد نائل آمد و آوازه اش در همه مجامع علمی پیچید.

آثار و تألیفات

علامه حائری با فراغت حاصله در سمنان، کتابها و آثاری را از خود به یادگار گذاشت که مجموع تألیفات معظم له را تا چهار صد کتاب و رساله نیز نوشته اند. در نتیجه معظم له از معدود علمای معاصر می باشند که در تألیف کتاب، بسیار موفق بوده و میراث گرانبهایی را از خود به یادگار گذاشت. او از سنین کودکی دست به قلم برد و همان گونه که گذشت قبل از عزیمت به نجف اشرف، چند رساله از جمله «رساله غساله» را در کربلا نوشت و آنها را خدمت مرحوم آخوند خراسانی تقدیم داشت. آنگاه در نجف اشرف نیز قلم بر زمین ننهاد و با تألیف کتابهای ارزشمندی چون «سبائک الذهب در شرح کفایه الاصول» و کتابی در خمس و رضاع و طهارت و قضا و شهادات و کتابی در طلاق و زکات و منجّزات مریض و دو کتاب مختصر و مفصل در وقف و آثار دیگر علمی که بعضاً از تقریرات درس آخوند خراسانی و سایر اساتید بود، تعجب همگان را برانگیخت.

نکته قابل توجه آنکه، آثار معظم له همانند ابعاد وجودی وی، منحصر در یک موضوع نمی باشد و ابواب مختلف علوم اسلامی اعم از فقه، اصول، کلام، حکمت و فلسفه، رجال، تفسیر، ادب و تاریخ شیعه را در بر می گیرد. گفتنی است آثار نظم و نثر ایشان پس از فوتشان به کتابخانه آستان قدس رضوی اهدا شده و در آنجا محفوظ است.

علامه شیخ آقا بزرگ تهرانی در این باره می فرماید: «آن بزرگوار علیرغم مرجعیت و اشتغالات زیاد، اهمیت زیادی به تألیف کتاب و آثار علمی می دادند و الطاف و مواهب الهی و توان و استعدادش در نظم و نثر و احاطه علمی وی سبب شد تا آثار ارزشمندی را در موضوعات گوناگون پدید آورند.»

استاد محمدرضا حکیمی نیز می نویسد: علامه در ادبیات عرب نیز از اساتید مسلم بود و اطلاعاتی بسیار وسیع داشت و تألیفات و آثاری. از جمله قصیده بدیعیه و شرحی برآن، حاشیه ای بر «انوار الربیع» و دیوانی به عربی. او به فارسی نیز شعر می گفت، ولی در نظم عربی، قدرتی شگفتی زای داشت و یکی از نمونه های کم مانند ایرانیانی بود که شعر عربی را در حد بالا می سرایند.»

آوازه علمی آن بزرگوار نه تنها در حوزه های علمی شیعه، بلکه در جامعه علمی اهل سنت نیز پیچیده بود و در جامع الازهر مصر به نظرات ایشان اهمیت زیادی می دادند و همانگونه که در نوشتار استاد عماد زاده و استاد حکیمی آمده است، معظم له در قدرت ادبی به عربی و فارسی نیز بی نظیر بودند و ادبای ایران و عراق او را به استادی تعظیم و به نبوغ می ستودند و در فن سرودن قصیده های عربی و قصاید و غزلیات فارسی، او را سعدی دوران خواندند. وجود قدرت ادبی، برای یک عالم و مجتهد مایه مباهات و باعث توانمندی وی در مقام فتوی است.

معظم له در انشاء مدایح و مراثی اهل بیت (ع) نیز از قدرت بالایی برخوردار بودند. دو دیوان شعر یکی به عربی و دیگری به فارسی به یادگار گذاشتند. همانگونه که گذشت در کودکی، الف ب ت ابن مالک را که کتابی وزین در ادبیات عرب است، تخمیس نمودند و همچنین کتاب گرانسنگ «کفایة الاصول» آخوند خراسانی را به شعر در آورده است که بنام «سبیکه الذهب» در سال ۱۳۳۴ قمری به چاپ رسید.

وی قصیده ای بلند بنام معصومیه در مدح حضرت فاطمه معصومه(س) و آباء گرامیش به عربی سروده که ۱۰۱ بیت است و تاکنون مثل آن در عرب و عجم گفته نشده با ترجمه فارسی اش که آن نیز ۱۰۱ بیت است.

بخاطر همین مقام ادبی، شعرا نیز در بابل و سمنان به محضر او شرفیاب می گردیدند و نسبت به مقام علمی و ادبی وی تجلیل می کردند. نیما یوشیج شاعر نامدار معاصر پس از دیدارهایی با ایشان ابیاتی را در وصفش سروده است. یکی از نزدیکان علامه در این باره چنین نوشته است: مرحوم نیما یوشیج دراوایل ورود به بابل به محضر مرحوم آیت الله شیخ محمدصالح علامه حائری که در آن زمان در بابل می زیستند راه یافت. آن شاعر سنت شکن و نوپرداز چنان شیفته و مجذوب آن عالم دینی گردید که تقریباً همه روز بجز روزهای تعطیل حدود ۸ صبح به منزل مرحوم آقای علامه می آمد و در کتابخانه آن عالم ربانی می نشست و به تدریس او که هر روز دو نوبت یا سه نوبت در فقه و اصول و حکمت انجام می شد گوش فرا می داد. در فاصله درسها که در آن میان طلاب دیگری به جای طلاب قبلی حضور می یافتند، به خواندن شعر خود یا شنیدن اشعار مرحوم علامه و حتی شعرهای عربی او صرف وقت می نمود. نیما که چون آهوی رمیده از همه کس گریزان بود، انس عجیبی با آن مرد روحانی حاصل کرده بود... .

همچنین آیت الله سید عزیزالله امامت کاشانی، مؤلف کتاب وزین «تذکرة الشعرا» که خود به دیدارش موفق شده و به اخذ اجازه از معظم له نیز مفتخر گشت در تجلیل از مقام ادبی وی می فرماید: «در قدرت ادبی بعربی و فارسی وحید عصر و فرید دهر بشمار می آمد و قاطبه بزرگان و ادبای عراق و ایران او را به استادی و تعظیم و تکریم می نمودند و بنبوغ می ستودند».

در کتابهای مختلف از جمله نقباء البشر، الذریعه الی تصانیف الشیعه و... به کتابها و تألیفات معظم له اشاره گردیده که در اینجا به پاره ای از آن آثار اشاره می شود:

۱. اتحاد العاقل و المعقول،

۲. اجتماع الامر والنهی،

۳. احیاء الرجال،

۴. احیاء المنطق الرسطالیسی،

۵. ارائه التنقیح السنّی فی البرائه عن تلقیح المنی،

۶. ارث الزوجه،

۷. الاریکه الخضراء،

۸. الاسکاسیه فی احکام الاوراق النقدیه،

۹. اصاله اللزوم فی العقود و الایقاعات،

۱۰. الاعتقادات،

۱۱. اکسیر سعادت،

۱۲. اقسام الکفار و احکامهم،

۱۳. امتناع شریک الباری،

۱۴. الامر بین الامرین،

۱۵. الایمان بالله در شمارش ادله اثبات واجب الوجود،

۱۶. الباقیات الصالحات،

۱۷. البدیعیه قصیده میمیه،

۱۸. بستان الادب،

۱۹. البقیه،

۲۰. بناء المهدوم،

۲۱. بوارق الالهام فی شرح شوارق الالهام،

۲۲. بیان ایمان (فقه فارسی)،

۲۳. بیان الواقع فی ردّ البابیه،

۲۴. تاریخ الدنیا والدین،

۲۵. تاریخ ظهور المنطق،

۲۶. تاریخ معارف امامیه ترجمه ظلامه العتره،

۲۷. تاریخ معارف امامیه و معارف المذاهب الاسلامیه (در ۱۲ جلد)،

۲۸. تتمیم حاشیه المکاسب،

۲۹. التجرّی،

۳۰. تخلف العلة عن المعلول،

۳۱. تخمیس الفیه ابن مالک،

۳۲. تخمیس لامیه المعرّی،

۳۳. ترجمه الادب الکبیر لابن المقفع،

۳۴. تفسیر سوره حمد و حدید و آیة الکرسی،

۳۵. تقریر ابحاث آخوند خراسانی در طهارت، خمس، زکات و احکام شیر دادن،

۳۶. تخلیص کفایة الاصول،

۳۷. الجبر و التفویض،

۳۸. الجمع بین الجمع و التفریق و ظهور الحق،

۳۹. الجواب المقبول عن شبهة الآکل و المأکول،

۴۰. حاشیه انوار الربیع،

۴۱. حاشیه ریاض المسائل (نکاح و ارث)،

۴۲. حاشیه بر رسائل شیخ انصاری،

۴۳. حاشیه بر کتاب طهارت شیخ انصاری،

۴۴. حاشیه بر کفایة الاصول،

۴۵. حاشیه بر مفاتیح الشرایع،

۴۶. حاشیه بر المقابس،

۴۷. حاشیه بر مکاسب شیخ انصاری،

۴۸. حاشیه بر ملل و نحل،

۴۹. حاشیه بر نجات العباد(طهارت)،

۵۰. الحجة (حجت منطقی)،

۵۱. حجیة الظن،

۵۲. حجیة قطع،

۵۳. حکم الغساله،

۵۴. حل نظم منظق سبزواری،

۵۵. حکمت بوعلی سینا (در ۵ جلد)،

۵۶. الحوراء حاشیه بر الزوراء،

۵۷. حیات طیبه در حرمت بقاء بر تقلید میت،

۵۸. خاتمیت محمد (صلی الله علیه وآله)،

۵۹. خرد در امامت،

۶۰. خواص الآیات،

۶۱. خیر المصیر الی السمیع البصیر،

۶۲. الدین القویم فی ربط الحادث بالقدیم،

۶۳. الدر الملتتقطه فی احکام مجهول المالک و اللقطه،

۶۴. دیوان الادب،

۶۵. دیوان شعر عربی،

۶۶. دیوان شعر فارسی،

۶۷. رجعت (در اثبات ان با ادله عقلی)،

۶۸. رجعت و معراج،

۶۹. رد شبهه ابن کمونه،

۷۰. الرد علی صدرالدین الشیرازی فی اصالة الوجود و وحدة الوجود،

۷۱. الزند الناری فی حل منطق السبزواری،

۷۲. سبائک الذهب در شرح کامل کفایة الاصول،

۷۳. سبیکه الذهب (برگردان کفایة الاصول به نظم)،

۷۴. السرر الموضوعه،

۷۵. سیمان ایمان (در فقه استدلالی)،

۷۶. شبهه محصوره،

۷۷. شرح بدیعه،

۷۸. شرح دعای سحر،

۷۹. صحیح و اعم،

۸۰. رساله ای در ضدّ،

۸۱. طرر الادب در مهمات ادیبه،

۸۲. ظلامه العتره الطاهره الی حضره قادة الاسلام الباهره،

۸۳. العقاد،

۸۴. عمل صالح (فقه استدلالی)،

۸۵. فضایل القرآن،

۸۶. فضل مسجد،

۸۷. قبلة المصلین،

۸۸. القصر المشید فی تکمله معالم الرشید،

۸۹. القصیده العلما،

۹۰. القضاء و الشهادات،

۹۱. القواعد،

۹۲. القول الفصل فی ائمة القطع و الوصل،

۹۳. کلمات الحجج العامره فی ظلمات اللجج الغامره،

۹۴. کلی طبیعی،

۹۵. لباس مشکوک،

۹۶. لوح محفوظ،

۹۷. لیلة المتهجدین،

۹۸. الماء القلیل و متمم الکر،

۹۹. المثل الاعلی (تحقیقی در مُثُل افلاطون)،

۱۰۰. المختارات من الدعوات،

۱۰۱. مشاهیر علمای اسلام،

۱۰۲. المعرب عن وقتی الصبح و المغرب،

۱۰۳. المشقص المصیب فی العول و التعصیب،

۱۰۴. مصرّیه العجم (قصیده ای بلند درباره حضرت زینب(س)،

۱۰۵. معراجیه (قصیده ای بلند درباره معراج

۱۰۶. معیار الحق والباطل،

۱۰۷. المناظرات،

۱۰۸. منجزات المریض،

۱۰۹. نونیة العجم (قصیده ای طولانی در سیره پیامبر(ص)،

۱۱۰. نهد الکواعب،

۱۱۱. وجود انشایی،

۱۱۲. ودائع الحکم فی کشف خدائع بدائع الحکم،

۱۱۳. وضع الحروف،

۱۱۴. وقف مختصر،

۱۱۵. وقف مفصل،

۱۱۶. الید البیضاء در وجود ذهنی.

فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی

تدریس و تبلیغ:

علامه حائری پس از ۱۲ سال اقامت در نجف اشرف و کسب اجازات روایتی و اجتهاد، بعلت ابتلاء به درد شدید چشم، کرسی تحقیق و تدریس نجف را رها کرده و در سال ۱۳۲۴ قمری عازم ایران گردید. وی که در این زمان مجتهدی جوان (حدوداً بیست و هفت ساله) ولی معروف و مشهور بود، مورد استقبال گرم مردم فرهنگ دوست و عالم پرور بابل قرار گرفت.

معظم له پس از اقامت در بابل به اقامه جماعت و ترویج احکام شریعت و تهذیب نفوس مستعده می پرداخت و به تصریح مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانی در نقباء البشر، به بهترین وجهی که ممکن بود به اقامه شعائر دینی و خدمات مذهبی مشغول گردید و مردم شریف منطقه هم به شایستگی از وجود آن بزرگوار و برنامه هایشان استقبال کرده و بهره های فراوان بردند. تا آنکه بعد از مدتی کوتاه، نه تنها عهده دار مسائل اساسی و رفع مشکلات اجتماعی مردم گردید، بلکه مردم زیادی در مازندران به ایشان رجوع کرده و در امور دینی مقلد ایشان گشتند و مرجعیت وی مورد قبول جمع زیادی از مؤمنین منطقه واقع شد.

او همچنین در بابل، ضمن اقامه شعائر دینی با تکیه بر کرسی تدریس از جمله در مدرسه صدر به تربیت و پرورش شاگردان زیادی همت گماشت و فضلای زیادی را از چشمه جوشان علم و معرفت خود سیراب ساخت، که اکثر علمای بابل در آن سالها از محضر ایشان تلمذ نموده و جزء شاگردان ایشان می باشند. اسامی برخی از عالمانی که از ایشان اجازه روایت دریافت کرده اند، از این قرار است: سید شهاب الدین مرعشی نجفی، حسین مقدس مشهدی شاهرودی، سید عزیزالله امامت کاشانی، شیخ مهدی شرف الدین، حسین عمادزاده اصفهانی.

مبارزه و تبعید:

دوران حضور آن مجتهد مبارز در بابل، مصادف با دوران تسلط بیگانگان از جمله استعمار انگلیس بر سرنوشت ملت ایران و رواج بی دینی و فساد بوده است. و از طرفی پای رضاخان نیز به عرصه سیاست و حاکمیت کشیده شد و نغمه های شوم و زمزمه های خطرناک مبارزه با احکام و قوانین قرآن و شریعت مقدس اسلام بطور علنی از این طرف و آن طرف شنیده می شد. در این میان علما و اندیشمندان اسلام به پاسداری از ارزش های دینی و مبارزه با طاغوت پرداختند و هر یک به نوبه خود سهمی را در این مبارزه و روشن گری افکار مردم بعهده گرفتند.

علامه شیخ محمدصالح نیز با مشاهده اوضاع و احوال ساکت ننشسته و شجاعانه پا به میدان مبارزه نهاد و با سخنرانی های جانانه و آتشین، به مبارزه با طاغوت و یاوه سرایی های رضاخان پرداخت، تا آنکه در یکی از آن خطابه ها جملاتی را به این مضمون (طبق نقل یکی از روحانیون بابل برای نگارنده) بیان داشت: «هر کس با قرآن مخالفت کند، کافر است، اگرچه رضاخان باشد». بعد از این سخنان قاطع در مسجد جامع بابل، معظم له دستگیر و به تهران انتقال یافت و مدت ۹ ماه در سیاهچالهای رضاخانی محبوس گردید. و چنانچه مرحوم آیت الله حسینی متوفی ۱۳۷۶ برای نگارنده بیان داشتند حکم اعدام علامه شیخ محمدصالح را صادر کرده بودند و قرار بود اعدامش کنند، ولی با اعتراض شدید مراجع و علما وقت مواجه شدند و به ناچار او را به سمنان تبعید کردند.

با تبعید به سمنان، فصل جدیدی از زندگی آن عالم فرزانه شروع گردید. مردم شریف سمنان استقبال شایانی از برنامه های وی نمودند و شیفتگان مکتب اهل بیت(ع) گرد وجودش حلقه زدند و از آن حکیم فرزانه و مجتهد کبیر بهره بردند. از یک طرف به اقامه جماعت و ترویج شریعت و بیان معارف توحیدی پرداخت و از طرف دیگر با تشکیل محفل علمی، شاگردان زیادی را پرورش داد. ضمن آنکه قلم را بر زمین ننهاد و به تألیف دهها کتاب علمی و سودمند اقدام نمود. نکته قابل توجه در همین امر نهفته است که بازدیدکنندگان و ملاقات کنندگان با معظم له از گروه یا قشر خاصی نبوده اند و همه اقشار را شامل می شده است. چرا که از امتیازات مهم آن رادمرد میدان علم و عمل نیز، جامعیت ایشان در علوم و فنون بلکه در میادین مختلف است. از یک طرف فقیهی سترگ و مجتهدی جامع الشرایط و از طرف دیگر حکیم و فیلسوفی ورزیده و از جانب دیگر ادیبی توانمند و شاعری برجسته و بلحاظ دیگر سخنوری توانا و زبر دست و از طرفی عارفی شیدا و دلسوخته و واصل و بالاخره مبارزی دلیر بر علیه دستگاه ظلم و ستم بود.

در نظر عالمان

در اینجا مناسب است اظهارنظر برخی از بزرگان و تراجم نگاران را پیرامون شخصیت ارزنده و مقامات علمی و معنوی علامه حائری مازندرانی یاد آور شویم:

  • صاحب «احسن الودیعه» در ترجمه وی می گوید: «علامه شیخ محمدصالح که در مازندران به سر می برد و اکنون یگانه مرجع تقلید مهم آن سامان است، تألیفات خوبی دارد که بر فراوانی فضل و وسعت دایره اطلاعات و کثرت عمش دلالت می کند.»
  • همچنین صاحب «معجم رجال الفکر و الادب فی النجف» درباره اش گوید: «شیخ محمدصالح بن میرزا فضل الله حائری از فقها و علمای بزرگ عالم اسلام و از اساتید مسلم در فقه و اصول و از مؤلفین و پژوهشگران و محققین بزرگوار می باشد.»
  • آیت الله سید عزیزالله امامت کاشانی نیز در «تذکرة الشعراء» آورده است: «شیخ الفقها و المجتهدین آیت الله العظمی فی العالمین آقای شیخ محمدصالح حائری مازندرانی معروف به علامه سمنانی از مفاخر و مشاهیر فقها و مراجع عصر حاضر و از مشایخ اجازه مؤلف کتاب و مرحوم آیت الله والد و جمع بسیاری از علمای اعلام معاصر می باشند.»
  • علامه محمدتقی جعفری در تقریظی که به فرموده خود بعنوان «بیان اهمیت کتاب» در حدود چهل سال پیش بر کتاب «حکمت بو علی سینا» از معظم له نوشتند، ضمن تجلیل از مقام علمی و عظمت تتبعات و تحقیقات فلسفی وی، این کتاب را بنام «دائرةالمعارف فلسفه اسلامی» خوانده و در قسمتی از آن می نویسد: «اگر این نکته درست مورد توجه آقایان مطالعه کنندگان واقع گردد اهمیت و عظمت خدمت حضرت مستطاب آقای علامه را ادراک خواهند فرمود. زیرا شخصیتی که معظم له از ابن سینا خواه جنبه دینی و روحی و خواه از نظر علمی و فلسفی مورد تتبع و تحقیق قرار داده اند، از عهده هیئتی از دانشمندان و فلاسفه و مورخین محقق ساخته نیست، زیرا اسلوب تشریح و تحلیل و قضاوت معظم له دارای تمامی شرایط علمی و فلسفی و تحقیق و تتبع که تخصص در هر یک تحمل زحمات یک عمر طولانی را لازم دارد انجام داده اند.»
  • استاد محمدرضا حکیمی در مورد ایشان می نویسد: «علامه سمنانی (۱۲۹۷-۱۳۹۱هـ.ق) از عالمان بزرگ و جامع شیعه بود در این روزگار، عمری دراز کرد و تألیفات بسیار زیاد بر جای گذاشت، از جمله «حکمت بوعلی سینا» در چندین مجلّد. وی در فلسفه معتقد به نظریه «اصالت ماهیت» بود و از ارکان فلسفه مشایی بود در این عصر. علامه در علوم اسلامی تبحری بسزا داشت. من خود در یکی از سفرهای اخیر او به مشهد (حدود سالهای ۳۷-۳۸ شمسی) از وی شنیدم که می گفت، صاحب کفایة الاصول در تنظیم جلد دوم، از یادداشهای من که علامه در سر درس مرحوم آخوند خراسانی می نوشته است استفاده کرده است.

فضایل اخلاقی

از امتیازات مرحوم علامه حائری مقام بلند معنوی و قداست نفس و پای بندی شدید به سنتها و برخورداری از ارتباط معنوی شدید با اهل بیت (علیهم السلام) بوده است. وی به اقامه سوگواری و برپایی مجالس عزاداری برای خاندان پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) عنایت زیادی داشت و در ایام ویژه سوگواری با برقراری محفل عزا در منزل به سوگ می نشست.

استاد عمادزاده نیز درباره ایشان می گوید: «در ادب نفسی، دارای سجایای فاضله و ملکات نفسانی و اخلاق بسیار متواضع و مراقب و هوشیار و مهمان‌نواز و گرم و مأنوس و مألوف، که براستی هر کس با معظم له برخورد داشت فریفته ملکات و اخلاق فاضله ایشان شده است.»

وی در سلوک عارفانه و زندگی زاهدانه و دوری از مظاهر فریبنده دنیا، الگوی اهل معرفت بوده است و در پرتو همین امور بارها مورد عنایت خاندان پیامبر(ص) قرار گرفت. مؤلف محترم «تذکرة الشعرا» ضمن بیان فضایل اخلاقی معظم له، به مکاشفه ای از آن بزرگوار اشاره می کنند که عیناً نقل می شود: «مرحوم علامه حائری از مراجع بزرگ بسیار با عطوفت و مهربان و اهل ذوق و خوش محاوره و این حقیر در بعضی از مسافرتها به مشهد مقدس حضرت ثامن الحجج(ع) به خدمتش مشرف شدم و از محضرشان مستفیض شدم. از جمله بیانات آن جناب کرامتی بود از حضرت علی بن موسی الرضا(ع) درباره خودشان فرمودند: وقتی گرفتار کسالت صعب العلاجی شدم، اطبا از معالجه ام مأیوس شدند. التماس کردم برای زیارت و توسل مرا به حرم مطهر حضرت امام رضا(ع) برسانند. مکانی در بالاسر مقدس برای من اماده کرده در آنجا نشانیدند. کتاب مزار بحار الانوار را در مقابل خود گشوده مشغول خواندن زیارت شدم. حالت مکاشفه برای من دست داد. بیدار بودم نه خواب، دیدم حضرت علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیه والثناء از توی ضریح مقدس بیرون آمدند گویا دستمالی هم روی سر خود کشیده بودند، تشریف آوردند تا بالای سر من ایستادند، سر مبارک را پایین آورده، بمن فرمودند: «یا شیخ عالِج تُعافِ»، معالجه کن خوب می شوی و عافیت می یابی. فوراً دست خود را گشودم تا آن حضرت را بغل گیرم، دیگر آن حضرت را ندیدم. حالم دگرگون شد، آثار خوشی در خود مشاهده کردم و مرا به منزل آوردند. دستور دادم اطبایی که از معالجه ام مأیوس بودند حاضر کردند چون مرا معاینه نمودند، بالاتفاق گفتند: «حال شما غیر حال روز گذشته است، به مختصر معالجه که اصلاً گمان نمی رفت بطور کلی رفع کسالت شد که آثاری از او باقی نماند».

وفات

مرحوم علامه محمدصالح حائری مازندرانی پس از عمری خدمت و تلاش و زندگی پربار، سرانجام در تاریخ ۲۱ دی‌ماه ۱۳۵۰ شمسی (برابر با ۱۳۹۱ ق) و در سن ۹۳ سالگی دار فانی را وداع گفت. مردم مازندران دسته دسته خود را برای شرکت در تشییع جنازه وی به سمنان رساندند، و پس از اقامه سوگواری، پیکر مطهر آن مرحوم به مشهد مقدس منتقل گردید و در حرم امام رضا (علیه السلام) به خاک سپرده شد.

منابع

  • گلشن ابرار، "محمدصالح حائری"، ناصر حائری بيدهندی.
  • سایت تبیان، عبدالرحمن باقرزاده بابلی.
مسابقه از خطبه ۱۱۱ نهج البلاغه