جنگ جمل: تفاوت بین نسخهها
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) |
|||
(۱۹ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشده) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
{{عالی}} | {{عالی}} | ||
− | + | «جنگ جمل» نخستین [[فتنه]] بر علیه [[امام علی]] (علیه السلام) پس از پذیرش [[خلافت]] اسلامی از سوی آن حضرت بود. در این جنگ، [[طلحه]] و [[زبیر]] در حالی که [[عایشه]] همسر [[رسول خدا]] (صلی الله علیه وآله) را نیز با خود همراه کرده بودند، به بهانه خونخواهی [[عثمان بن عفان|عثمان]] بر علیه [[امیرالمومنین|امیرالمؤمنین]] (علیه السلام) شوریدند؛ از این رو در [[تاریخ اسلام]] به «[[ناکثین]]» (پیمان شکنان) معروف شدند. این جنگ در نزدیکی [[بصره]] رخ داد و در آن تعداد زیادی از هر دو گروه کشته شدند و در نهایت جنگ با پیروزی امام علی (علیه السلام) پایان یافت. | |
− | == اطلاعات کلی جنگ جمل == | + | ==اطلاعات کلی جنگ جمل== |
− | + | '''زمان و مکان وقوع جنگ جمل:''' | |
− | |||
− | |||
− | جنگ جمل در | + | جنگ جمل در [[ماه جمادی الاول|جمادى اوّل]]<ref>مروج الذهب: ج ۲ ص ۳۶۰ ؛ اُسد الغابة: ج ۲ ص ۳۱۰ ؛ تاریخ الیعقوبى: ج ۲ ص ۱۸۲</ref> یا [[ماه جمادی الثانی|جمادى ثانى]]<ref>الطبقات الکبرى: ج۳ ص۲۲۴؛ تاریخ الطبرى: ج ۴ ص ۵۰۱ و۵۱۴ و ۵۳۴؛ الکامل فی التاریخ : ج ۲ ص ۳۳۳ </ref> سال ۳۶ هجرى اتّفاق افتاد.<ref>تاریخ الطبرى، ج ۴، ص ۵۰۱</ref> و بیش از یک روز به درازا نکشید. محل وقوع جنگ مکانی به نام خریبه بود،<ref>تاریخ طبری ،ج۴، ص۵۴۲</ref> که از پارهای نشانهها چنین به نظر میرسد که در شمال غرب [[بصره]] و در بالای مِربد واقع بوده است.<ref>دائره المعارف بزرگ اسلامی، مدخل "جنگ جمل" از علی بهرامیان</ref> |
− | + | '''سپاه امام علی علیه السلام:''' | |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | + | تعداد سپاهیان [[امام علی علیه السلام|امیرالمؤمنین علی]] (علیه السلام) در این جنگ بیست هزار نفر بودند<ref>تاریخ الطبری : ج ۴ ص ۵۰۵ ، الکامل فی التاریخ : ج ۲ ص ۳۳۶ ، الفتوح : ج ۲ ص ۴۶۴ ، البدایة والنهایة : ج ۷ ص ۲۴۰ </ref>. فرماندهای سپاه آن حضرت افراد زیر بودند: | |
− | تعداد سپاهیان | ||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | + | *فرمانده سواره نظام: [[عمار بن یاسر|عمّار بن یاسر]] | |
− | + | *فرمانده پیاده نظام: [[محمد بن ابوبکر | محمّد بن ابى بکر]] | |
+ | *فرمانده ساقه سپاه: هند مرادى<ref>عمر بن خطاب در بارهاش گفته بود هر چند نامش نام زنانه است ولى سالار مردم کوفه است.</ref> | ||
+ | *فرمانده پیش قراولان: [[عبدالله بن عباس |عبداللّه بن عبّاس]] | ||
+ | *فرمانده طرف راست سپاه: [[امام حسن علیه السلام]] | ||
+ | *فرمانده طرف چپ سپاه: [[امام حسین علیه السلام]] | ||
+ | *پرچمدار سپاه: [[محمد بن حنفیه | محمّد بن حنفیه]]<ref>نبردجمل(الجمل)/شیخ مفید،ص ۱۹۳</ref> | ||
− | + | '''سپاه اصحاب جمل:''' | |
− | + | تعداد سپاهیان اصحاب جمل را سی هزار نفر نوشته اند.<ref>تاریخ الطبری : ج ۴ ص ۵۰۵ ، الکامل فی التاریخ : ج ۲ ص ۳۳۶ ، الفتوح : ج ۲ ص ۴۶۴ ، البدایة والنهایة : ج ۷ ص ۲۴۰ </ref> از جمله فرماندهان آنان می توان به افراد زیر اشاره کرد: | |
− | + | *فرمانده جنگ: [[زبیر بن عوام]] | |
+ | *فرمانده سواره نظام: [[طلحة بن عبیدالله]] | ||
+ | *فرمانده سمت راست سواره نظام: [[مروان بن حکم]] | ||
+ | *فرمانده سمت چپ سواره نظام: هلال بن وکیع دارمى | ||
+ | *فرمانده پیاده نظام: [[عبدالله بن زبیر|عبداللّه بن زبیر]] | ||
+ | *فرمانده سمت راست پیاده نظام: عبدالرحمان بن عتّاب بن اسید | ||
+ | *فرمانده سمت چپ پیاده نظام: عبدالرحمان بن حارث | ||
+ | *پرچمدار: عبداللّه بن حکیم بن حزام | ||
− | + | ==شروع فتنه== | |
+ | گرچه شعار عاملان جنگ جمل خونخواهی [[عثمان بن عفان|عثمان]] بود، اما این در حقیقت بهانه آنها بود، چرا که گزارشهای تاریخی نشان می دهد [[طلحه]] و [[زبیر]] خود از عاملان اصلی قتل عثمان بودند.<ref> به عنوان نمونه از عبد اللّه بن عیاش بن ابى ربیعه نقل شده است که گفت: بر عثمان وارد شدم، او دستم را گرفت و گفت: به سروصداى بیرون منزل گوش بده! گوش دادم دیدم بعضى مىگویند: منتظر چه هستید؟ و بعضى مىگویند: صبر کنید، شاید توبه کند.عبد اللّه مىگوید: در آن بین که ما ایستاده بودیم، ناگاه طلحه از کنار منزل گذشت و گفت: ابن عدیس کجاست؟ ابن عدیس بهسوى او رفت و باهم حرفهایى زدند، آنگاه ابن عدیس برگشت و به یارانش گفت: کسى را اجازه ندهید تا نزد عثمان وارد یا خارج شود. عثمان رو به من کرد و گفت: این دستور طلحه است! خدایا شرّ طلحه را از من بازدار که وى این مردم را اینجا آورده و بر سر من شورانده است و من امیدوارم از خلافت بىبهره باشد»(ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۳، ص ۶۳ و طبری، تاریخ طبرى، ج ۵، ص ۱۲۲. نقل از شیعه در تاریخ، زین، محمد حسن، ترجمه عطائی، محمد رضا، ص۱۴۹) و ابن ابی الحدید نقل می کند:طلحه روز قتل عثمان جامهاى به سروصورتش کشیده بود تا مردم او را نشناسند و با آن حال به خانه بلند بود که مىگفت: او را بکشید! (شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج ۲، ص: ۴۰۴. نقل از شیعه در تاریخ، زین، محمد حسن، ترجمه عطائی، محمد رضا، ص۱۴۹)</ref> و گویا آنچه این دو از کشتن عثمان در پی آن بودند [[خلافت]] بود، چنانچه عثمان خود می گفت: «خدایا شرّ طلحه را از من بازدار که وى این مردم را اینجا آورده و بر سر من شورانده است و من امیدوارم از خلافت بىبهره باشد».<ref>ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۳، ص ۶۳ و طبری، تاریخ طبرى، ج ۵، ص ۱۲۲. نقل از شیعه در تاریخ، زین، محمد حسن، ترجمه عطائی، محمد رضا، ص۱۴۹</ref> | ||
− | + | اما از آنجا که محبوبیت لازم برای این امر را نداشتند ناچار با امام علی علیه السلام برای خلافت [[بیعت]] کردند، به طمع اینکه حداقل به فرمانداری [[بصره]]، [[کوفه]] و یا [[شام]] برسند. چیزی که در همان ابتدا از امام علیه السلام مطالبه نمودند و امام با آن مخالفت نمود.<ref> نک: تاریخ الطبری، ج ۴، ص ۴۲۹، انساب الاشراف، ج ۲، ص ۲۱۸.</ref> | |
− | + | در حالی که طلحه و زبیر در رسیدن به قدرت خود را ناکام یافتند. هر یک نامه ای از [[معاویه]] دریافت نمودند که ضمن تحریک آنها به جنگ با امام علی علیه السلام، به آنها وعده خلافت مسلمین را می داد. این نامه ها که دسترسی به خلافت را در ذهن آن دو سهل الوصول ساخت،<ref>بنگرید: معاویه و جنگ جمل، مصطفی معلمی، تاریخ اسلام، شماره بیستم، دیماه سال ۱۳۸۳ در دسترس [https://hawzah.net/fa/Magazine/View/۶۴۴۳/۸۱۰۲/۱۰۶۴۸۶/%D۹%۸۵%D۸%B۹%D۸%A۷%D۹%۸۸%DB%۸C%D۹%۸۷-%D۹%۸۸-%D۸%AC%D۹%۸۶%DA%AF-%D۸%AC%D۹%۸۵%D۹%۸۴- سایت حوزه]، بازیابی:۱ دی ۱۳۹۷ </ref><ref>اینکه نامه نگاری معاویه به آنها سبب تحریک آنها شد امری است که امیرالمومنین علیه السلام نیز خود در خطبه ای که در ذی قار ایراد نمودند آن را گوشزد فرمودند. (شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج۱، ص ۳۱۰: «و لقد کان معاویة کتب إلیهما من الشام کتابا یخدعهما فیه فکتماه عنی»)</ref> موجب شد که آن دو برای در پی گرفتن فتنه ای که در سر داشتند راه [[مکه]] را در پیش گیرند. | |
− | + | در مکه آنها با [[عایشه]] که از پیش از قتل عثمان به مکه رفته و هنوز بازنگشته بود، رایزنی نموده و تصمیم گرفتند به بهانه خونخواهی عثمان، با همیاری گروهی از [[بنی امیه|بنى امیه]] به جنگ با امام على (ع) برخیزند.<ref>الفتوح، ترجمه، ص۴۱۱</ref> | |
− | + | پیمان شکنان ([[ناکثین]]) تصمیم داشتند به سوى [[شام]] بروند و به معاویه بپیوندند، ولى تلاش عبداللّه بن عامر بن کریز -کارگزار فرارى عثمان از بصره-، تصمیم آنان را به رفتن سوى بصره تغییر داد، به اعتبار این که او پیشتر کارگزار عثمان بر این شهر بود و عثمان در بصره هوادارانى دارد. آنان پس از آن که یعلى بن امیه والى عثمان در [[یمن]] که با [[بیت المال]] مسلمانان گریخته بود، با ششصد شتر و ششصد هزار درهم به آنها پیوست و ابن عامر نیز با اموال بسیار آنها را تجهیز کرد، به رفتن سوى بصره مصمم شدند.<ref>نبرد جمل، ضامن بن شدقم، ترجمه حسن شانه چی، دلیل ما، قم، ۱۳۸۱ش، مقدمه محقق، ص۱۷</ref> | |
− | + | ==سگان حوأب== | |
+ | هنگامی که سپاه جمل در مسیر حرکت خود به محلی به نام حوأب رسیدند، سگهاى حوأب به [[عایشه]] پارس کردند. عایشه پرسید: این جا کجاست؟ گفتند: این جا حوأب است. عایشه گفت: مرا بر گردانید؛ از [[رسول خدا]] (ص) شنیدم که به زنان خود مى گفت: روزى را مى بینم که سگهاى حوأب به یکى از شما زنان پارس مى کنند، حمیرا مبادا تو باشى.<ref>الاستیعاب، ج ۴، ص ۳۶۱ (ابن عبدالبر میگوید: این حدیث از دلایل نبوت رسول خدا صلی الله علیه و آله است و سند آن صحیحتر از آن است که نیاز به بحث داشته باشد.)</ref> [[عبدالله بن زبیر]] پیش آمد و گفت: آبگاه حوأب را اول شب پشت سر گذاشته ایم. سپس عدهاى از اعراب بیابانگرد را آورد و آنان نیز به دروغ [[قسم خوردن|سوگند]] یاد کردند که این جا آبگاه حوأب نیست تا خاطر عایشه آسوده شود.<ref>ابن قتیبة دینوری، الامامه و السیاسه، ترجمه سید ناصر طباطبایى، ص ۸۹</ref> | ||
− | + | ==نقش عایشه در تحریک مردم بصره== | |
− | + | عایشه با اشاره به آن که «امالمؤمنین» است و حق مادری بر مسلمانان دارد، کوشید تا مردم را به سمت شورشیان جذب کند.<ref> نثرالدر، ج ۴، ص ۱۶-۱۵.</ref> زمانی که شورشیان به [[بصره]] درآمدند، کعب بن سور، رهبر طایفه ازد قصد کنارهگیری داشت، عایشه نزد او آمد و وی را دعوت کرد. او که در ابتدا اصرار بر کنارهگیری داشت، گفت: نمیتواند سخن مادرش را اجابت نکند.<ref> اخبار الطوال، ص ۱۴۴، الجمل، ص ۳۲۲.</ref> به هر روی نام عایشه برای جذب مردم بسیار مؤثر بود. | |
− | در | + | بعدها طلحه نیز در خطبه خود در بصره گفت: خداوند عایشه را نیز همراه شما کرده است. میدانید که او چه منزلتی نزد [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله داشته و میدانید که پدر او چه جایگاهی در [[اسلام]] داشته است. |
− | از | + | مردم بصره تنها بخاطر عایشه بود که اعلام کردند از شورشیان دفاع خواهند کرد.<ref> الجمل، ص ۳۰۴.</ref> طلحه در وقت شروع درگیری نیز گفت: مردم، علی آمده است تا خون مسلمانان را بریزد. نگویید که او پسر عم پیامبر است، همراه شما همسر [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله و دختر [[ابوبکر]] صدیق است کسی که پدرش دوستداشتنی ترین مردم نزد پیامبر صلی الله علیه و آله بود.<ref> همان، ص ۳۲۹.</ref><ref>جعفریان، رسول، تاریخ خلفاء، ص۲۶۱</ref> |
− | + | ==تصرف بصره توسط شورشیان== | |
− | [[ | + | [[عثمان بن حنیف]] از طرف امام والی بصره بود. او [[ابوالاسود دئلى|ابوالاسود دئلی]] و عمران بن حصین را نزد شورشیان جمل که به نزدیکی بصره رسیده بودند فرستاد. آنان از اصحاب جمل پرسیدند: برای چه آمدهاید؟ گفتند: برای تقاص خون عثمان و این که خلافت به شورا سپرده شود. عثمان بن حنیف دستور داد تا مردم مسلح شوند. شورشیان تا منطقه مربد در بصره آمده و ابتدا طلحه در حضور جمع درباره مظلومیت عثمان سخن گفت. او گفت: تنها به زور شمشیر با علی علیهالسلام بیعت کردهاند، وی افزود که اکنون باید از خلافت کناره بگیرد و همان سنت [[عمر بن خطاب]] در شورا مبنای انتخاب خلیفه باشد.<ref> المصنف، عبدالرزاق، ج ۱۱، ص ۳۶۵؛ انساب الاشراف، ج ۲، ص ۲۲۴؛ المستدرک، ج ۳، ص ۱۲۰.</ref> |
− | + | زبیر و سپس عایشه نیز سخنرانی کردند. بعد از سخنرانی عایشه عدهای او را تصدیق و عدهای فریاد زدند که [[دروغ]] میگویی. در این وقت جمعیت دو قسمت شده به جدال پرداختند.<ref>ابن قتیبة دینوری، الامامه و السیاسه، ترجمه سید ناصر طباطبایى، ص ۹۵؛ شیخ مفید، الجمل، ص۳۰۶.</ref> یکی از معترضان که از بزرگان عبدالقیس بود، فریاد زد: اینان خود شدیدترین مردم بر ضد عثمان بودند. بعد هم با علی بیعت کردند که خبر آن به ما رسید و ما با علی علیهالسلام بیعت کردیم. طلحه گفت: تا او را گرفتند و سر و صورت او را تراشیدند.<ref> انساب الاشراف، ج ۲، ص ۲۲۷-۲۲۶.</ref> | |
− | + | پس از درگیرى میان مردم بصره آنان با این شرط که دار الاماره و مسجد و [[بیت المال|بیت المال]] تا رسیدن حضرت علی به بصره در اختیار عثمان بن حنیف باشد و پس از رسیدن امام علی هر گروهى از رهبر خود پیروى کند.<ref>ابن قتیبة دینوری، الامامه و السیاسه، ترجمه سید ناصر طباطبایى، ص ۹۷</ref> اما با وجود این قرار داد، شورشیان از ترس آن که مبادا امام از راه برسد و آنان نتوانند در برابرش مقاومت کنند، پیمان را شکستند و شبانه در حالی که عثمان بن حنیف مشغول [[نماز عشاء]] بود به مسجد ریخته او را دستگیر کردند. آنان سر و صورت او را تراشیدند و تنها از ترس برادر او [[سهل بن حنیف]] که امام او را در [[مدینه]] به جای خود گذاشته و به این سو آمده بود، از کشتن وی صرفنظر کرده<ref> تاریخ خلیفة بن خیاط، ص ۱۸۲.</ref> و از شهر بیرونش کردند. زمانی که امام او را در این وضعیت دید به گریه افتاد.<ref> الجمل، ص ۲۸۴.</ref> شورشیان پس از کشتن حدود پنجاه نفر<ref> همان، ص ۲۸۵.</ref> و نیز کشتن نگاهبانان بیت المال به غارت آن پرداختند.<ref> المعارف، ص ۲۰۸.</ref> عایشه نیز نامههایی به مردم [[مدینه]] و [[یمامه]] نوشته و آنان را برای حمایت از شورشیان جمل دعوت کرد.<ref> الجمل، ص ۲۸۴-۲۸۳.</ref> | |
− | + | ==حرکت امیرالمؤمنین به سمت بصره== | |
− | + | زمانی که خبر رفتن شورشیان به [[امام علی]] علیهالسلام رسید، آن حضرت [[سهل بن حنیف]] را بر جای خویش گذاشته و همراه شمار زیادی از اصحاب [[پیامبر اسلام|پیامبر]] صلی الله علیه و آله و سایر مردم [[مدینه]] که در نقلی تعداد آنها چهار هزار نفر دانسته شده<ref> همان، ص ۳۰۰-۲۹۹.</ref> به سرعت به سوی [[عراق]] حرکت کرد. | |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | + | امام همچنین فرزندش [[امام حسن]] علیهالسلام را همراه [[عمار]] به کوفه فرستاد تا مردم را برای پیوستن به امام بسیج کند. سخنان پرشور امام حسن علیهالسلام سبب شد تا نه هزار و ششصد و پنجاه نفر از کوفیان به سپاه امام ملحق شدند.<ref> اخبار الطوال، ص ۱۴۵.</ref> حضور امام حسن علیهالسلام به عنوان نواده پیامبر صلی الله علیه و آله نقش مهمی در تحریک مردم کوفه داشت. همین طور عمار که زمانی حاکم این شهر بوده و به [[تقوا|تقوی]] و پرهیزگاری شهره بوده و مردم بر اساس روایت «الحق مع عمار یدور معه حیث دار» او را معیار حق و باطل میشناختند.<ref> اخبارالطوال، ص ۱۴۵.</ref> [[حجر بن عدی]] که از پاکان و نیکان شهر کوفه بود، نیز مردم را به حمایت از امام فراخواند و پس از آن بود که مردم مصمم شدند تا در هر شرایطی امام خویش را حمایت کنند.<ref> همان، ص ۱۴۵؛ انساب الاشراف، ج ۲، ص ۲۳۵-۲۳۴.</ref> | |
− | + | سپاه کوفه در [[ذی قار]] به امام ملحق شده و به سوی بصره حرکت کردند. قبایل بصره به سه گروه تقسیم شدند: گروهی همچون قبیله ربیعه به امام پیوستند، گروهی دیگر همانند بنیضبه به عایشه و گروهی نیز همچون [[احنف بن قیس]] از رؤسای بنیتمیم از این جنگ کناره گرفتند.<ref> دینوری (اخبارالطوال، ص ۱۴۷) میگوید: وقتی زبیر شنید عمار با امام علی علیهالسلام است به دلیل حدیث «الحق مع عمار» و حدیث «تقتلک الفئة الباغیة» به تردید افتاد. این سخن با توجه به نفس تباه شده زبیر درست نیست، از روز نخست عمار با امام بود چگونه تا این موقع زبیر در این اندیشه نیفتاده بود.</ref> | |
− | + | ==اقدامات امام برای پیشگیری از جنگ== | |
+ | [[امام علی]] علیهالسلام به هیچ روی مایل به برپایی این جنگ نبود. لذا سه روز پس از ورود به [[بصره]] با ارسال پیامهای مکرر از شورشیان خواست تا به «جماعت» و «طاعت» بازگردند، اما پاسخ مثبتی از آنان نشنید. آن حضرت، [[صعصعة بن صوحان]] را همراه نامهای به سوی بصره فرستاد. او با طلحه و زبیر سخن گفت، وقتی با عایشه سخن گفت احساس کرد که او بیش از آن دو نفر دیگر قصد برپایی شر دارد. | ||
− | + | پس از بازگشت، امام [[عبدالله بن عباس]] را به بصره فرستاد. او به طلحه گفت: مگر تو بیعت نکردی؟ طلحه گفت: شمشیر بالای سرم بود. ابن عباس گفت: من خود ناظر بودم که به اختیار بیعت کردی. طلحه از خون عثمان سخن گفت. ابن عباس گفت: مگر نبود که عثمان ده روز از چاه خانه خود آب میخورد و تو اجازه ندادی از آب شیرین استفاده کند. آنگاه علی علیهالسلام سراغ تو آمد و از تو خواست تا اجازه دهی از آب استفاده کند. | |
− | عایشه کوشید | + | پس از آن ابن عباس با عایشه و زبیر نیز سخن گفت. عایشه چنان به پیروزی خود اطمینان داشت که کوچکترین انعطافی از خود نشان نداد. ابن عباس با استدلالهای محکم خود کوشید آنان را از خطری که در انتظارشان است پرهیز دهد، اما نپذیرفتند.<ref> اخبار الطوال، ص ۱۴۷.</ref> |
− | == | + | ==صحنه نبرد جمل== |
− | + | صبح روز دهم [[جمادی الاول]]<ref> الجمل، ص ۳۳۹-۳۳۶.</ref> لشکر امام علی علیهالسلام آماده شد. منطقه درگیری در خریبه بود، جایی که پیش از [[بصره]] نیز وجود داشته و بعدها محلهای از محلات بصره شد. آن روز تا ظهر امام در برابر سپاه شورشی ایستاد و آنان را نصیحت میکرد. امام خطاب به عایشه میفرمود: خداوند تو را به ماندن در خانه فرمان داده، از خدا بترس و برگرد. طلحه و زبیر را نیز به خاطر آوردن عایشه مورد سرزنش قرار میداد. [[مالک اشتر]] فرمانده جناح راست، [[عمار یاسر]] فرمانده جناح چپ و نعمان بن ربعی انصاری و به قولی [[جندب بن زهیر عامری|جندب بن زهیر ازدی]] بر نیروی پیاده و پرچم در دستان [[محمد بن حنفیه]] قرار گرفت. آن حضرت با سخنان آتشین خود سپاه را آماده نبرد با دشمن میکرد.<ref> همان، ص ۳۳۶ به نقل بلاذری، جنگ در روز دهم جمادی الثانی بوده است. نک: انساب الاشراف، ص ۲۳۸، تاریخ نامه امام به مردم کوفه که خبر فتح و پیروزی بر اصحاب جمل را به آنان دادند، جمادی الاول است. نک: الجمل، ص ۳۹۹.</ref> | |
− | + | در آن سوی عایشه، سوار بر شتر در هودجی قرار گرفت که زرهی بر آن پوشانده بودند. او در میدان حاضر شد و به سخنرانی پرداخت و مرتب از مظلومیت عثمان سخن میگفت. | |
− | + | امام علی در آغاز [[قرآن|قرآنی]] بدست یکی از افراد قبیله عبدالقیس داد تا به میان میدان رفته، شورشیان را به قرآن فراخوانده از تفرقه و تشتت پرهیز دهد. شورشیان او را با تیر زده و به [[شهادت در راه خدا|شهادت]] رساندند.<ref> الجمل، ص ۳۳۴.</ref> در این هنگام امام که تا آن زمان دستور داده بود سپاهش آغازگر جنگ نباشد با شهادت آن مرد به محمد بن حنفیه دستور حرکت به سوی دشمن را صادر کرد.<ref> همان، ص ۳۴۰-۳۳۹؛ المصنف، ابن ابی شیبه، ج۷، ص۵۳۷؛ انساب الاشراف، ج ۲، ۲۴۱.</ref> | |
− | عایشه | + | درگیری از ظهر تا شب ادامه یافت. بیشترین جنگ در اطراف شتر عایشه بود که گفته شده بیش از هفتاد دست که خواستند افسار شتر او را بگیرند، قطع شد. عایشه برای تحمیق مردم مشتی خاک برداشت و شبیه کاری که [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله کرده بود، خاک را به سمت سپاه امام پاشید و گفت: شاهت الوجوه! امام خطاب به او فرمودند: «و ما رمیت اذ رمیت ولکن الشیطان رمی».<ref> انساب الاشراف، ج ۲، ص ۲۴۱-۲۴۰.</ref> |
− | + | زمانی که سپاه شورشی روی به شکست گذاشت، [[مروان بن حکم]] که کسی جز طلحه را قاتل عثمان نمیدانست، تیری بر او زده و وی را به قتل رساند.<ref> الجمل، ص ۳۴۸؛ شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۲۵۷.</ref> جالب است که ابن خیاط میگوید: زمانی که جنگ آغاز شد، نخستین کشته طلحه بود.<ref> انساب الاشراف، ج ۲، ص ۲۴۷-۲۴۶.</ref> این نشان آن است که اساسا مروان برای کشتن طلحه به این جنگ آمده بوده است. او بعدها به این مساله افتخار میکرد، چنان که خود این حکایت را برای [[امام سجاد]] علیهالسلام نقل کرده بود.<ref> تاریخ خلیفة بن خیاط، ص ۱۸۵.</ref> گفته شده است که امام طلحه را نیز در میدان جنگ صدا زد و به او فرمود: ای ابومحمد! یادداری که [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله درباره من فرمود: اللهم وال من والاه و عاد من عاداه؟ طلحه گفت: استغفر الله، اگر به خاطر آورده بودم خروج نمیکردم.<ref> الجمل، ص ۳۸۳.</ref> | |
− | |||
− | + | [[زبیر بن عوام|زبیر]] نیز به اصرار فرزندش [[عبدالله بن زبیر|عبدالله]] در سپاه مانده و با وجود سخنان امام حاضر به ترک میدان نمیشد. در یک مورد امام سخن پیامبر صلی الله علیه و آله را به یاد او آورد که آن حضرت فرمود: فرزند عمه تو یعنی زبیر بر تو بغی خواهد کرد. زبیر این خبر را تصدیق کرد.<ref> وقعة الجمل، الغلابی، ص ۴۲، تاریخ مختصر دمشق، ج ۱۱، ص ۲۰۴.</ref> منابع در این که به هر روی زبیر از صحنه درگیری فرار کرده<ref> انساب الاشراف، ج ۲، ص ۲۵۵؛ اخبار الطوال، ص ۱۴۷.</ref> یا پشیمان میدان را ترک کرده اختلاف نظر دارند. محتمل چنان است که پس از سخن امام که زبیر قصد بازگشت کرد و به اصرار فرزندش به صحنه جنگ برگشت سبب شده باشد که فرار آخر او به حساب ندامتش گذارند. در حالی که اگر واقعاً نادم بود، همان دفعه باید درباره بازگشت تصمیم جدی میگرفت. زمانی که او میدان را ترک کرد شخصی به نام ابن جرموز به تعقیب وی پرداخته و او را در فرصت مناسب به قتل رساند. امام درباره او فرمود: زبیر از طلحه به من نزدیکتر بود. او همیشه از ما [[اهل بیت]] علیهمالسلام بود تا آن که پسرش عبدالله بزرگ شد و بین ما و او جدایی انداخت.<ref> تعبیر ابومخنف آن است که زبیر پس از شکست سپاه میدان را رها کرده عازم مدینه بود که به قتل رسید. انساب الاشراف، ج ۲، ص ۲۵۴. معنای این سخن جز گریز چیز دیگری نیست.</ref> | |
− | |||
− | + | نقش [[مالک اشتر نخعی|مالک]] در خلافت امام تا به آن حد بود که وقتی با عبدالله بن زبیر درگیر شد و نزدیک بود تا او را به هلاکت برساند، عبدالله در برابر کسانی از سپاهش که میان آنها فاصله انداختند، گفت: مرا با اشتر با هم بکشید.<ref> الجمل، ص ۳۸۹، مختصر تاریخ دمشق، ج ۹، ص ۲۴.</ref> هدف او آن بود تا به هر حال مالک کشته شود. | |
− | + | [[عدی بن حاتم طائی]] از مدافعان امام بود که در این جنگ یک چشم خویش را با یک فرزندش از دست داد. [[عمرو بن حمق|عمرو بن حمق خزاعی]] از دیگر اصحاب [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله بود که در این جنگ در رکاب امیرمؤمنان بود. دینوری درباره او میگوید: وی از از عبّاد کوفه بوده و همراهش عابدان زیادی بودند.<ref> اخبارالطوال، ص ۱۵۰.</ref> | |
− | + | امام که مقاومت بصریان را در اطراف جمل دید، دستور کشتن شتر را صادر کرد. شماری از اصحاب امام اطراف شتر را گرفته و آن را کشتند. بعدها عایشه میگفت: از داخل هودج علی علیهالسلام را میدیدم که خود در معرکه مشغول جنگ بوده و فریاد میزد: الجمل، الجمل.<ref> اخبار الطوال، ص ۱۵۰.</ref> امام نزد هودج آمده و عایشه را با خطاب «یا شقیراء» مورد سرزنش قرار داد.<ref> الجمل، ص ۳۷۹.</ref> | |
− | + | ==پس از جنگ جمل== | |
− | + | پس از پایان جنگ عایشه را که در هودج همچون مردهای بیحرکت مانده بود، درآورده و همراه برادرش [[محمد بن ابی بکر|محمد بن ابیبکر]] به بصره فرستادند تا چند روز بعد از آن بصره را ترک کند. پس از آن او همراه شماری زن و مرد بصری به [[مدینه]] فرستاد.<ref> سمط النجوم العوالی، ج۲، ص ۴۴۰.</ref> بعدها عایشه بارها و بارها از این اقدام خود پشیمان شده و اظهار ندامت میکرد.<ref> انساب الاشراف، ج۲، ص ۲۴۹.</ref> وقتی آیه «و قَرنَ فی بیوتکنّ» را میخواند، آن قدر گریه میکرد که خمارش خیس میشد.<ref> همان، ج۲، ص ۲۶۵.</ref> | |
− | + | [[ابن قتیبه دینوری]] میگوید: زنی بر عایشه وارد شد و گفت: درباره زنی که فرزند کوچکش را کشته چه میگویی؟ عایشه گفت: [[جهنم]] بر او واجب شده است. آن زن گفت: درباره زنی که بیست هزار تن از فرزندان بزرگش را به قتل رسانده (یعنی عایشه) چه میگویی؟<ref> همان، ج ۲، ص ۲۶۶.</ref> خود عایشه در وقت [[مرگ]] گفت: من بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله حادثهها آفریدهام، مرا در کنار سایر زنان (و نه در کنار پیامبر) دفن کنید.<ref> عیون الاخبار، ج ۱، ص ۲۰۲.</ref> در نقلی دیگر آمده است که عایشه میگفت: شرکت نکردن من در جمل برای من بهتر از آن بود که ده فرزند پسر از پیامبر صلی الله علیه و آله داشته باشم.<ref> طبقات الکبری، ج۸، ص ۷۴.</ref> | |
− | + | در این جنگ شمار زیادی از مردم بصره از طوایف مختلف به قتل رسیدند. به نقل [[ابوالحسن احمد ابوجعفر بلاذری|بلاذری]] تنها از طایفه ازد، دوهزار و پانصد و پنجاه و دو نفر کشته شدند. از بکر بن وائل، هشتصد نفر و از بنی ضبه پانصد نفر و از بنیتمیم هفتصد نفر.<ref> الفتوح، ج ۲، ص ۲۴۱؛ طبقات الکبری، ج۵، ص۶.</ref> آمارهای دیگری نیز داده شد که به نظر میرسد اغراقآمیز باشد. از جمله گفته شد، کشتگان جنگ جمل مجموعاً بیست هزار نفر بوده است.<ref> انساب الاشراف، ج ۲، ص ۲۴۸.</ref> نقل دیگری از [[عبدالله بن زبیر]] چنان است که پانزده هزار نفر به قتل رسیدند. [[شیخ مفید]] همان عدد بیست هزار نفر را درست میداند.<ref> همان، ج ۲، ص ۲۶۵.</ref> ابوحاتم نامی از جده خود نقل کرده که کشتههای جمل به شماره بیست هزار نفر بوده است.<ref> الجمل، ص ۴۱۹.</ref> این آمار درست به نظر نمیرسد، جنگی که تنها پنج تا شش ساعت جریان داشته نمیتواند تا این اندازه تلفات داشته باشد. گفته شده که شهدای سپاه امام بین چهارصد تا پانصد نفر بودهاند.<ref> تاریخ خلیفة بن خیاط، ص ۱۸۶.</ref> | |
− | |||
− | + | چهرههای شناخته شده از شهدای اصحاب امام شش نفرند. دو نفر آنها [[زید بن صوحان|زید]] و سیحان فرزندان صوحاناند. دو نفر دیگر صقعب و عبدالله برادران سلیم بن مخنف (جد [[ابومخنف]]) و دو نفر دیگر علباء بن حارث سدوسی و هند جملی است.<ref> همان، ص ۱۸۶.</ref> | |
− | + | آنچه مسلم است این که شکست سریع سپاه بصره (پانصد کشته در برابر بیش از نوزده هزار نفر کشته از شورشیان) نشان میداد که علیرغم وجود عایشه در میان آنها، سپاه شورشی انگیزههای قوی نداشته است. مشکل عمده این بود که طلحه و عایشه علیرغم شهرت در قضیه عثمان، بدنامتر از آن بودند که بتوانند مردم بصره را فریب داده و خود را دادخواه خون عثمان قلمداد کنند. | |
− | + | پس از پایان جنگ امام دستور داد تا کسی را تعقیب نکنند. هر کس تسلیم شد او را نکشند و مجروحی را از بین نبرند. امام حتی کسانی چون [[مروان بن حکم|مروان]] و فرزندان عثمان را آزاد کرد. در آن لحظه مروان گفت: [[بیعت]] نخواهد کرد مگر آن که او را بر بیعت مجبور کنند. امام فرمود: حتی اگر بیعت کند همچون جهود بیعت را نقض میکند.<ref> تاریخ خلیفة بن خیاط، ص ۱۹۰.</ref> امام همچنین به جز آنچه دشمن در جنگیدن از آن بهره میبرده، اجازه برداشتن اموال شخصی مردم را ندادند.<ref> انساب الاشراف، ج ۲، ص ۲۶۳ (متن و پاورقی).</ref> | |
− | + | امام پس از تمام شدن غائله جمل به مسجد جامع درآمد و به سرزنش مردم پیمانشکن بصره که نخستین مردمی هستند که در برابر امام خود ایستادهاند، پرداختند. امام آنها را «جُندالمرأة و اتباع البَهیمة؛ سپاه زن و پیروان حیوان» نامیدند.<ref> الجمل، ص ۳۹۲.</ref> امام ضمن چند نامه خبر ماجرای بصره را به شهرهای مدینه و کوفه نوشتند.<ref> اخبارالطوال، ص ۱۵۱، الجمل، ص ۴۰۷؛ ربیع الابرار، ج ۱، ص ۳۰۸.</ref> آنگاه دستور بازکردن [[بیتالمال]] را دادند و آن را در میان اصحابشان که گفتهاند دوازده هزار نفر بودند، تقسیم کردند. این بار امام برخلاف طلحه و زبیر که با دیدن اموال بیتالمال گفتند: این همان وعده خدا و رسول است، فرمود: ای طلاهای زرد و سفید جز من را فریب دهید.<ref> الجمل، ص ۳۹۹-۳۹۵.</ref> | |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | امام پس از تمام شدن غائله جمل به مسجد جامع درآمد و به سرزنش مردم پیمانشکن بصره که نخستین مردمی هستند که در برابر امام خود ایستادهاند، پرداختند. امام آنها را | ||
− | |||
− | |||
+ | امام علیه السلام پس از آن چندی در بصره مانده و در روز دوشنبه ۱۲ یا ۱۶ [[رجب]] سال ۳۶ هجری<ref> همان، ص ۴۰۲-۴۰۱.</ref> پس از نصب [[ابن عباس|عبدالله بن عباس]] به عنوان حاکم بصره، عازم [[کوفه]] شد. ورود آن حضرت به کوفه در روز دوشنبه دوازدهم ماه رجب ذکر شده است.<ref> الفتوح، ج ۲، ص ۳۷۴؛ اخبارالطوال، ص ۱۵۲؛ انساب الاشراف، ج ۲، ص ۲۷۳. گفتنی است که نامه امام برای خبر فتح به قرظه بن کعب حاکم کوفه در رجب همین سال نوشته شده است. نک: الجمل، ص ۴۰۴.</ref> | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
− | <references/> | + | <references /> |
− | |||
==منابع== | ==منابع== | ||
− | *رسول جعفریان، | + | *الامامه و السیاسه، ابن قتیبة دینوری، ترجمه سید ناصر طباطبایى، تهران، ققنوس، ۱۳۸۰ش |
+ | *تاریخ خلفاء، رسول جعفریان، انتشارات دلیل ما، قم، ۱۳۹۴ | ||
*موسسه تبیان، نرمافزار دایرةالمعارف چهارده معصوم علیهمالسلام | *موسسه تبیان، نرمافزار دایرةالمعارف چهارده معصوم علیهمالسلام | ||
− | *دانش نامه | + | *دانش نامه امیرالمؤمنین علیه السلام بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ |
− | + | *شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید | |
− | + | *الجمل، شیخ مفید، کنگره شیخ مفید، قم، ۱۴۱۳ق | |
+ | *معاویه و جنگ جمل، مصطفی معلمی، تاریخ اسلام، شماره بیستم، دیماه سال ۱۳۸۳ش | ||
+ | *شیعه در تاریخ، محمدحسن زین، ترجمه محمد رضا عطائی | ||
+ | *تاریخ طبری، محمد بن جریر طبری، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۳۸۷ق | ||
+ | *نبرد جمل، ضامن بن شدقم، ترجمه حسن شانه چی، دلیل ما، قم، ۱۳۸۱ش | ||
{{شناختنامه امام علی (ع)}} | {{شناختنامه امام علی (ع)}} | ||
− | |||
[[رده:وقایع ماه جمادی الاول]] | [[رده:وقایع ماه جمادی الاول]] | ||
[[رده:سال ۳۶ هجری قمری]] | [[رده:سال ۳۶ هجری قمری]] | ||
[[رده:جنگ های صدر اسلام]] | [[رده:جنگ های صدر اسلام]] | ||
[[رده:جنگ های امام علی علیه السلام]] | [[رده:جنگ های امام علی علیه السلام]] | ||
+ | [[رده: مقاله های مهم]] | ||
+ | {{سنجش کیفی | ||
+ | |سنجش=شده | ||
+ | |شناسه= خوب | ||
+ | |عنوان بندی مناسب= خوب | ||
+ | |کفایت منابع و پی نوشت ها= خوب | ||
+ | |رعایت سطح مخاطب عام= خوب | ||
+ | |رعایت ادبیات دانشنامه ای= خوب | ||
+ | |جامعیت= خوب | ||
+ | |رعایت اختصار= خوب | ||
+ | |سیر منطقی= خوب | ||
+ | |کیفیت پژوهش= خوب | ||
+ | |رده= دارد | ||
+ | }} |
نسخهٔ کنونی تا ۱۴ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۸:۲۶
«جنگ جمل» نخستین فتنه بر علیه امام علی (علیه السلام) پس از پذیرش خلافت اسلامی از سوی آن حضرت بود. در این جنگ، طلحه و زبیر در حالی که عایشه همسر رسول خدا (صلی الله علیه وآله) را نیز با خود همراه کرده بودند، به بهانه خونخواهی عثمان بر علیه امیرالمؤمنین (علیه السلام) شوریدند؛ از این رو در تاریخ اسلام به «ناکثین» (پیمان شکنان) معروف شدند. این جنگ در نزدیکی بصره رخ داد و در آن تعداد زیادی از هر دو گروه کشته شدند و در نهایت جنگ با پیروزی امام علی (علیه السلام) پایان یافت.
محتویات
اطلاعات کلی جنگ جمل
زمان و مکان وقوع جنگ جمل:
جنگ جمل در جمادى اوّل[۱] یا جمادى ثانى[۲] سال ۳۶ هجرى اتّفاق افتاد.[۳] و بیش از یک روز به درازا نکشید. محل وقوع جنگ مکانی به نام خریبه بود،[۴] که از پارهای نشانهها چنین به نظر میرسد که در شمال غرب بصره و در بالای مِربد واقع بوده است.[۵]
سپاه امام علی علیه السلام:
تعداد سپاهیان امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در این جنگ بیست هزار نفر بودند[۶]. فرماندهای سپاه آن حضرت افراد زیر بودند:
- فرمانده سواره نظام: عمّار بن یاسر
- فرمانده پیاده نظام: محمّد بن ابى بکر
- فرمانده ساقه سپاه: هند مرادى[۷]
- فرمانده پیش قراولان: عبداللّه بن عبّاس
- فرمانده طرف راست سپاه: امام حسن علیه السلام
- فرمانده طرف چپ سپاه: امام حسین علیه السلام
- پرچمدار سپاه: محمّد بن حنفیه[۸]
سپاه اصحاب جمل:
تعداد سپاهیان اصحاب جمل را سی هزار نفر نوشته اند.[۹] از جمله فرماندهان آنان می توان به افراد زیر اشاره کرد:
- فرمانده جنگ: زبیر بن عوام
- فرمانده سواره نظام: طلحة بن عبیدالله
- فرمانده سمت راست سواره نظام: مروان بن حکم
- فرمانده سمت چپ سواره نظام: هلال بن وکیع دارمى
- فرمانده پیاده نظام: عبداللّه بن زبیر
- فرمانده سمت راست پیاده نظام: عبدالرحمان بن عتّاب بن اسید
- فرمانده سمت چپ پیاده نظام: عبدالرحمان بن حارث
- پرچمدار: عبداللّه بن حکیم بن حزام
شروع فتنه
گرچه شعار عاملان جنگ جمل خونخواهی عثمان بود، اما این در حقیقت بهانه آنها بود، چرا که گزارشهای تاریخی نشان می دهد طلحه و زبیر خود از عاملان اصلی قتل عثمان بودند.[۱۰] و گویا آنچه این دو از کشتن عثمان در پی آن بودند خلافت بود، چنانچه عثمان خود می گفت: «خدایا شرّ طلحه را از من بازدار که وى این مردم را اینجا آورده و بر سر من شورانده است و من امیدوارم از خلافت بىبهره باشد».[۱۱]
اما از آنجا که محبوبیت لازم برای این امر را نداشتند ناچار با امام علی علیه السلام برای خلافت بیعت کردند، به طمع اینکه حداقل به فرمانداری بصره، کوفه و یا شام برسند. چیزی که در همان ابتدا از امام علیه السلام مطالبه نمودند و امام با آن مخالفت نمود.[۱۲]
در حالی که طلحه و زبیر در رسیدن به قدرت خود را ناکام یافتند. هر یک نامه ای از معاویه دریافت نمودند که ضمن تحریک آنها به جنگ با امام علی علیه السلام، به آنها وعده خلافت مسلمین را می داد. این نامه ها که دسترسی به خلافت را در ذهن آن دو سهل الوصول ساخت،[۱۳][۱۴] موجب شد که آن دو برای در پی گرفتن فتنه ای که در سر داشتند راه مکه را در پیش گیرند.
در مکه آنها با عایشه که از پیش از قتل عثمان به مکه رفته و هنوز بازنگشته بود، رایزنی نموده و تصمیم گرفتند به بهانه خونخواهی عثمان، با همیاری گروهی از بنى امیه به جنگ با امام على (ع) برخیزند.[۱۵]
پیمان شکنان (ناکثین) تصمیم داشتند به سوى شام بروند و به معاویه بپیوندند، ولى تلاش عبداللّه بن عامر بن کریز -کارگزار فرارى عثمان از بصره-، تصمیم آنان را به رفتن سوى بصره تغییر داد، به اعتبار این که او پیشتر کارگزار عثمان بر این شهر بود و عثمان در بصره هوادارانى دارد. آنان پس از آن که یعلى بن امیه والى عثمان در یمن که با بیت المال مسلمانان گریخته بود، با ششصد شتر و ششصد هزار درهم به آنها پیوست و ابن عامر نیز با اموال بسیار آنها را تجهیز کرد، به رفتن سوى بصره مصمم شدند.[۱۶]
سگان حوأب
هنگامی که سپاه جمل در مسیر حرکت خود به محلی به نام حوأب رسیدند، سگهاى حوأب به عایشه پارس کردند. عایشه پرسید: این جا کجاست؟ گفتند: این جا حوأب است. عایشه گفت: مرا بر گردانید؛ از رسول خدا (ص) شنیدم که به زنان خود مى گفت: روزى را مى بینم که سگهاى حوأب به یکى از شما زنان پارس مى کنند، حمیرا مبادا تو باشى.[۱۷] عبدالله بن زبیر پیش آمد و گفت: آبگاه حوأب را اول شب پشت سر گذاشته ایم. سپس عدهاى از اعراب بیابانگرد را آورد و آنان نیز به دروغ سوگند یاد کردند که این جا آبگاه حوأب نیست تا خاطر عایشه آسوده شود.[۱۸]
نقش عایشه در تحریک مردم بصره
عایشه با اشاره به آن که «امالمؤمنین» است و حق مادری بر مسلمانان دارد، کوشید تا مردم را به سمت شورشیان جذب کند.[۱۹] زمانی که شورشیان به بصره درآمدند، کعب بن سور، رهبر طایفه ازد قصد کنارهگیری داشت، عایشه نزد او آمد و وی را دعوت کرد. او که در ابتدا اصرار بر کنارهگیری داشت، گفت: نمیتواند سخن مادرش را اجابت نکند.[۲۰] به هر روی نام عایشه برای جذب مردم بسیار مؤثر بود.
بعدها طلحه نیز در خطبه خود در بصره گفت: خداوند عایشه را نیز همراه شما کرده است. میدانید که او چه منزلتی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله داشته و میدانید که پدر او چه جایگاهی در اسلام داشته است.
مردم بصره تنها بخاطر عایشه بود که اعلام کردند از شورشیان دفاع خواهند کرد.[۲۱] طلحه در وقت شروع درگیری نیز گفت: مردم، علی آمده است تا خون مسلمانان را بریزد. نگویید که او پسر عم پیامبر است، همراه شما همسر رسول خدا صلی الله علیه و آله و دختر ابوبکر صدیق است کسی که پدرش دوستداشتنی ترین مردم نزد پیامبر صلی الله علیه و آله بود.[۲۲][۲۳]
تصرف بصره توسط شورشیان
عثمان بن حنیف از طرف امام والی بصره بود. او ابوالاسود دئلی و عمران بن حصین را نزد شورشیان جمل که به نزدیکی بصره رسیده بودند فرستاد. آنان از اصحاب جمل پرسیدند: برای چه آمدهاید؟ گفتند: برای تقاص خون عثمان و این که خلافت به شورا سپرده شود. عثمان بن حنیف دستور داد تا مردم مسلح شوند. شورشیان تا منطقه مربد در بصره آمده و ابتدا طلحه در حضور جمع درباره مظلومیت عثمان سخن گفت. او گفت: تنها به زور شمشیر با علی علیهالسلام بیعت کردهاند، وی افزود که اکنون باید از خلافت کناره بگیرد و همان سنت عمر بن خطاب در شورا مبنای انتخاب خلیفه باشد.[۲۴]
زبیر و سپس عایشه نیز سخنرانی کردند. بعد از سخنرانی عایشه عدهای او را تصدیق و عدهای فریاد زدند که دروغ میگویی. در این وقت جمعیت دو قسمت شده به جدال پرداختند.[۲۵] یکی از معترضان که از بزرگان عبدالقیس بود، فریاد زد: اینان خود شدیدترین مردم بر ضد عثمان بودند. بعد هم با علی بیعت کردند که خبر آن به ما رسید و ما با علی علیهالسلام بیعت کردیم. طلحه گفت: تا او را گرفتند و سر و صورت او را تراشیدند.[۲۶]
پس از درگیرى میان مردم بصره آنان با این شرط که دار الاماره و مسجد و بیت المال تا رسیدن حضرت علی به بصره در اختیار عثمان بن حنیف باشد و پس از رسیدن امام علی هر گروهى از رهبر خود پیروى کند.[۲۷] اما با وجود این قرار داد، شورشیان از ترس آن که مبادا امام از راه برسد و آنان نتوانند در برابرش مقاومت کنند، پیمان را شکستند و شبانه در حالی که عثمان بن حنیف مشغول نماز عشاء بود به مسجد ریخته او را دستگیر کردند. آنان سر و صورت او را تراشیدند و تنها از ترس برادر او سهل بن حنیف که امام او را در مدینه به جای خود گذاشته و به این سو آمده بود، از کشتن وی صرفنظر کرده[۲۸] و از شهر بیرونش کردند. زمانی که امام او را در این وضعیت دید به گریه افتاد.[۲۹] شورشیان پس از کشتن حدود پنجاه نفر[۳۰] و نیز کشتن نگاهبانان بیت المال به غارت آن پرداختند.[۳۱] عایشه نیز نامههایی به مردم مدینه و یمامه نوشته و آنان را برای حمایت از شورشیان جمل دعوت کرد.[۳۲]
حرکت امیرالمؤمنین به سمت بصره
زمانی که خبر رفتن شورشیان به امام علی علیهالسلام رسید، آن حضرت سهل بن حنیف را بر جای خویش گذاشته و همراه شمار زیادی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سایر مردم مدینه که در نقلی تعداد آنها چهار هزار نفر دانسته شده[۳۳] به سرعت به سوی عراق حرکت کرد.
امام همچنین فرزندش امام حسن علیهالسلام را همراه عمار به کوفه فرستاد تا مردم را برای پیوستن به امام بسیج کند. سخنان پرشور امام حسن علیهالسلام سبب شد تا نه هزار و ششصد و پنجاه نفر از کوفیان به سپاه امام ملحق شدند.[۳۴] حضور امام حسن علیهالسلام به عنوان نواده پیامبر صلی الله علیه و آله نقش مهمی در تحریک مردم کوفه داشت. همین طور عمار که زمانی حاکم این شهر بوده و به تقوی و پرهیزگاری شهره بوده و مردم بر اساس روایت «الحق مع عمار یدور معه حیث دار» او را معیار حق و باطل میشناختند.[۳۵] حجر بن عدی که از پاکان و نیکان شهر کوفه بود، نیز مردم را به حمایت از امام فراخواند و پس از آن بود که مردم مصمم شدند تا در هر شرایطی امام خویش را حمایت کنند.[۳۶]
سپاه کوفه در ذی قار به امام ملحق شده و به سوی بصره حرکت کردند. قبایل بصره به سه گروه تقسیم شدند: گروهی همچون قبیله ربیعه به امام پیوستند، گروهی دیگر همانند بنیضبه به عایشه و گروهی نیز همچون احنف بن قیس از رؤسای بنیتمیم از این جنگ کناره گرفتند.[۳۷]
اقدامات امام برای پیشگیری از جنگ
امام علی علیهالسلام به هیچ روی مایل به برپایی این جنگ نبود. لذا سه روز پس از ورود به بصره با ارسال پیامهای مکرر از شورشیان خواست تا به «جماعت» و «طاعت» بازگردند، اما پاسخ مثبتی از آنان نشنید. آن حضرت، صعصعة بن صوحان را همراه نامهای به سوی بصره فرستاد. او با طلحه و زبیر سخن گفت، وقتی با عایشه سخن گفت احساس کرد که او بیش از آن دو نفر دیگر قصد برپایی شر دارد.
پس از بازگشت، امام عبدالله بن عباس را به بصره فرستاد. او به طلحه گفت: مگر تو بیعت نکردی؟ طلحه گفت: شمشیر بالای سرم بود. ابن عباس گفت: من خود ناظر بودم که به اختیار بیعت کردی. طلحه از خون عثمان سخن گفت. ابن عباس گفت: مگر نبود که عثمان ده روز از چاه خانه خود آب میخورد و تو اجازه ندادی از آب شیرین استفاده کند. آنگاه علی علیهالسلام سراغ تو آمد و از تو خواست تا اجازه دهی از آب استفاده کند.
پس از آن ابن عباس با عایشه و زبیر نیز سخن گفت. عایشه چنان به پیروزی خود اطمینان داشت که کوچکترین انعطافی از خود نشان نداد. ابن عباس با استدلالهای محکم خود کوشید آنان را از خطری که در انتظارشان است پرهیز دهد، اما نپذیرفتند.[۳۸]
صحنه نبرد جمل
صبح روز دهم جمادی الاول[۳۹] لشکر امام علی علیهالسلام آماده شد. منطقه درگیری در خریبه بود، جایی که پیش از بصره نیز وجود داشته و بعدها محلهای از محلات بصره شد. آن روز تا ظهر امام در برابر سپاه شورشی ایستاد و آنان را نصیحت میکرد. امام خطاب به عایشه میفرمود: خداوند تو را به ماندن در خانه فرمان داده، از خدا بترس و برگرد. طلحه و زبیر را نیز به خاطر آوردن عایشه مورد سرزنش قرار میداد. مالک اشتر فرمانده جناح راست، عمار یاسر فرمانده جناح چپ و نعمان بن ربعی انصاری و به قولی جندب بن زهیر ازدی بر نیروی پیاده و پرچم در دستان محمد بن حنفیه قرار گرفت. آن حضرت با سخنان آتشین خود سپاه را آماده نبرد با دشمن میکرد.[۴۰]
در آن سوی عایشه، سوار بر شتر در هودجی قرار گرفت که زرهی بر آن پوشانده بودند. او در میدان حاضر شد و به سخنرانی پرداخت و مرتب از مظلومیت عثمان سخن میگفت.
امام علی در آغاز قرآنی بدست یکی از افراد قبیله عبدالقیس داد تا به میان میدان رفته، شورشیان را به قرآن فراخوانده از تفرقه و تشتت پرهیز دهد. شورشیان او را با تیر زده و به شهادت رساندند.[۴۱] در این هنگام امام که تا آن زمان دستور داده بود سپاهش آغازگر جنگ نباشد با شهادت آن مرد به محمد بن حنفیه دستور حرکت به سوی دشمن را صادر کرد.[۴۲]
درگیری از ظهر تا شب ادامه یافت. بیشترین جنگ در اطراف شتر عایشه بود که گفته شده بیش از هفتاد دست که خواستند افسار شتر او را بگیرند، قطع شد. عایشه برای تحمیق مردم مشتی خاک برداشت و شبیه کاری که رسول خدا صلی الله علیه و آله کرده بود، خاک را به سمت سپاه امام پاشید و گفت: شاهت الوجوه! امام خطاب به او فرمودند: «و ما رمیت اذ رمیت ولکن الشیطان رمی».[۴۳]
زمانی که سپاه شورشی روی به شکست گذاشت، مروان بن حکم که کسی جز طلحه را قاتل عثمان نمیدانست، تیری بر او زده و وی را به قتل رساند.[۴۴] جالب است که ابن خیاط میگوید: زمانی که جنگ آغاز شد، نخستین کشته طلحه بود.[۴۵] این نشان آن است که اساسا مروان برای کشتن طلحه به این جنگ آمده بوده است. او بعدها به این مساله افتخار میکرد، چنان که خود این حکایت را برای امام سجاد علیهالسلام نقل کرده بود.[۴۶] گفته شده است که امام طلحه را نیز در میدان جنگ صدا زد و به او فرمود: ای ابومحمد! یادداری که رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره من فرمود: اللهم وال من والاه و عاد من عاداه؟ طلحه گفت: استغفر الله، اگر به خاطر آورده بودم خروج نمیکردم.[۴۷]
زبیر نیز به اصرار فرزندش عبدالله در سپاه مانده و با وجود سخنان امام حاضر به ترک میدان نمیشد. در یک مورد امام سخن پیامبر صلی الله علیه و آله را به یاد او آورد که آن حضرت فرمود: فرزند عمه تو یعنی زبیر بر تو بغی خواهد کرد. زبیر این خبر را تصدیق کرد.[۴۸] منابع در این که به هر روی زبیر از صحنه درگیری فرار کرده[۴۹] یا پشیمان میدان را ترک کرده اختلاف نظر دارند. محتمل چنان است که پس از سخن امام که زبیر قصد بازگشت کرد و به اصرار فرزندش به صحنه جنگ برگشت سبب شده باشد که فرار آخر او به حساب ندامتش گذارند. در حالی که اگر واقعاً نادم بود، همان دفعه باید درباره بازگشت تصمیم جدی میگرفت. زمانی که او میدان را ترک کرد شخصی به نام ابن جرموز به تعقیب وی پرداخته و او را در فرصت مناسب به قتل رساند. امام درباره او فرمود: زبیر از طلحه به من نزدیکتر بود. او همیشه از ما اهل بیت علیهمالسلام بود تا آن که پسرش عبدالله بزرگ شد و بین ما و او جدایی انداخت.[۵۰]
نقش مالک در خلافت امام تا به آن حد بود که وقتی با عبدالله بن زبیر درگیر شد و نزدیک بود تا او را به هلاکت برساند، عبدالله در برابر کسانی از سپاهش که میان آنها فاصله انداختند، گفت: مرا با اشتر با هم بکشید.[۵۱] هدف او آن بود تا به هر حال مالک کشته شود.
عدی بن حاتم طائی از مدافعان امام بود که در این جنگ یک چشم خویش را با یک فرزندش از دست داد. عمرو بن حمق خزاعی از دیگر اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله بود که در این جنگ در رکاب امیرمؤمنان بود. دینوری درباره او میگوید: وی از از عبّاد کوفه بوده و همراهش عابدان زیادی بودند.[۵۲]
امام که مقاومت بصریان را در اطراف جمل دید، دستور کشتن شتر را صادر کرد. شماری از اصحاب امام اطراف شتر را گرفته و آن را کشتند. بعدها عایشه میگفت: از داخل هودج علی علیهالسلام را میدیدم که خود در معرکه مشغول جنگ بوده و فریاد میزد: الجمل، الجمل.[۵۳] امام نزد هودج آمده و عایشه را با خطاب «یا شقیراء» مورد سرزنش قرار داد.[۵۴]
پس از جنگ جمل
پس از پایان جنگ عایشه را که در هودج همچون مردهای بیحرکت مانده بود، درآورده و همراه برادرش محمد بن ابیبکر به بصره فرستادند تا چند روز بعد از آن بصره را ترک کند. پس از آن او همراه شماری زن و مرد بصری به مدینه فرستاد.[۵۵] بعدها عایشه بارها و بارها از این اقدام خود پشیمان شده و اظهار ندامت میکرد.[۵۶] وقتی آیه «و قَرنَ فی بیوتکنّ» را میخواند، آن قدر گریه میکرد که خمارش خیس میشد.[۵۷]
ابن قتیبه دینوری میگوید: زنی بر عایشه وارد شد و گفت: درباره زنی که فرزند کوچکش را کشته چه میگویی؟ عایشه گفت: جهنم بر او واجب شده است. آن زن گفت: درباره زنی که بیست هزار تن از فرزندان بزرگش را به قتل رسانده (یعنی عایشه) چه میگویی؟[۵۸] خود عایشه در وقت مرگ گفت: من بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله حادثهها آفریدهام، مرا در کنار سایر زنان (و نه در کنار پیامبر) دفن کنید.[۵۹] در نقلی دیگر آمده است که عایشه میگفت: شرکت نکردن من در جمل برای من بهتر از آن بود که ده فرزند پسر از پیامبر صلی الله علیه و آله داشته باشم.[۶۰]
در این جنگ شمار زیادی از مردم بصره از طوایف مختلف به قتل رسیدند. به نقل بلاذری تنها از طایفه ازد، دوهزار و پانصد و پنجاه و دو نفر کشته شدند. از بکر بن وائل، هشتصد نفر و از بنی ضبه پانصد نفر و از بنیتمیم هفتصد نفر.[۶۱] آمارهای دیگری نیز داده شد که به نظر میرسد اغراقآمیز باشد. از جمله گفته شد، کشتگان جنگ جمل مجموعاً بیست هزار نفر بوده است.[۶۲] نقل دیگری از عبدالله بن زبیر چنان است که پانزده هزار نفر به قتل رسیدند. شیخ مفید همان عدد بیست هزار نفر را درست میداند.[۶۳] ابوحاتم نامی از جده خود نقل کرده که کشتههای جمل به شماره بیست هزار نفر بوده است.[۶۴] این آمار درست به نظر نمیرسد، جنگی که تنها پنج تا شش ساعت جریان داشته نمیتواند تا این اندازه تلفات داشته باشد. گفته شده که شهدای سپاه امام بین چهارصد تا پانصد نفر بودهاند.[۶۵]
چهرههای شناخته شده از شهدای اصحاب امام شش نفرند. دو نفر آنها زید و سیحان فرزندان صوحاناند. دو نفر دیگر صقعب و عبدالله برادران سلیم بن مخنف (جد ابومخنف) و دو نفر دیگر علباء بن حارث سدوسی و هند جملی است.[۶۶]
آنچه مسلم است این که شکست سریع سپاه بصره (پانصد کشته در برابر بیش از نوزده هزار نفر کشته از شورشیان) نشان میداد که علیرغم وجود عایشه در میان آنها، سپاه شورشی انگیزههای قوی نداشته است. مشکل عمده این بود که طلحه و عایشه علیرغم شهرت در قضیه عثمان، بدنامتر از آن بودند که بتوانند مردم بصره را فریب داده و خود را دادخواه خون عثمان قلمداد کنند.
پس از پایان جنگ امام دستور داد تا کسی را تعقیب نکنند. هر کس تسلیم شد او را نکشند و مجروحی را از بین نبرند. امام حتی کسانی چون مروان و فرزندان عثمان را آزاد کرد. در آن لحظه مروان گفت: بیعت نخواهد کرد مگر آن که او را بر بیعت مجبور کنند. امام فرمود: حتی اگر بیعت کند همچون جهود بیعت را نقض میکند.[۶۷] امام همچنین به جز آنچه دشمن در جنگیدن از آن بهره میبرده، اجازه برداشتن اموال شخصی مردم را ندادند.[۶۸]
امام پس از تمام شدن غائله جمل به مسجد جامع درآمد و به سرزنش مردم پیمانشکن بصره که نخستین مردمی هستند که در برابر امام خود ایستادهاند، پرداختند. امام آنها را «جُندالمرأة و اتباع البَهیمة؛ سپاه زن و پیروان حیوان» نامیدند.[۶۹] امام ضمن چند نامه خبر ماجرای بصره را به شهرهای مدینه و کوفه نوشتند.[۷۰] آنگاه دستور بازکردن بیتالمال را دادند و آن را در میان اصحابشان که گفتهاند دوازده هزار نفر بودند، تقسیم کردند. این بار امام برخلاف طلحه و زبیر که با دیدن اموال بیتالمال گفتند: این همان وعده خدا و رسول است، فرمود: ای طلاهای زرد و سفید جز من را فریب دهید.[۷۱]
امام علیه السلام پس از آن چندی در بصره مانده و در روز دوشنبه ۱۲ یا ۱۶ رجب سال ۳۶ هجری[۷۲] پس از نصب عبدالله بن عباس به عنوان حاکم بصره، عازم کوفه شد. ورود آن حضرت به کوفه در روز دوشنبه دوازدهم ماه رجب ذکر شده است.[۷۳]
پانویس
- ↑ مروج الذهب: ج ۲ ص ۳۶۰ ؛ اُسد الغابة: ج ۲ ص ۳۱۰ ؛ تاریخ الیعقوبى: ج ۲ ص ۱۸۲
- ↑ الطبقات الکبرى: ج۳ ص۲۲۴؛ تاریخ الطبرى: ج ۴ ص ۵۰۱ و۵۱۴ و ۵۳۴؛ الکامل فی التاریخ : ج ۲ ص ۳۳۳
- ↑ تاریخ الطبرى، ج ۴، ص ۵۰۱
- ↑ تاریخ طبری ،ج۴، ص۵۴۲
- ↑ دائره المعارف بزرگ اسلامی، مدخل "جنگ جمل" از علی بهرامیان
- ↑ تاریخ الطبری : ج ۴ ص ۵۰۵ ، الکامل فی التاریخ : ج ۲ ص ۳۳۶ ، الفتوح : ج ۲ ص ۴۶۴ ، البدایة والنهایة : ج ۷ ص ۲۴۰
- ↑ عمر بن خطاب در بارهاش گفته بود هر چند نامش نام زنانه است ولى سالار مردم کوفه است.
- ↑ نبردجمل(الجمل)/شیخ مفید،ص ۱۹۳
- ↑ تاریخ الطبری : ج ۴ ص ۵۰۵ ، الکامل فی التاریخ : ج ۲ ص ۳۳۶ ، الفتوح : ج ۲ ص ۴۶۴ ، البدایة والنهایة : ج ۷ ص ۲۴۰
- ↑ به عنوان نمونه از عبد اللّه بن عیاش بن ابى ربیعه نقل شده است که گفت: بر عثمان وارد شدم، او دستم را گرفت و گفت: به سروصداى بیرون منزل گوش بده! گوش دادم دیدم بعضى مىگویند: منتظر چه هستید؟ و بعضى مىگویند: صبر کنید، شاید توبه کند.عبد اللّه مىگوید: در آن بین که ما ایستاده بودیم، ناگاه طلحه از کنار منزل گذشت و گفت: ابن عدیس کجاست؟ ابن عدیس بهسوى او رفت و باهم حرفهایى زدند، آنگاه ابن عدیس برگشت و به یارانش گفت: کسى را اجازه ندهید تا نزد عثمان وارد یا خارج شود. عثمان رو به من کرد و گفت: این دستور طلحه است! خدایا شرّ طلحه را از من بازدار که وى این مردم را اینجا آورده و بر سر من شورانده است و من امیدوارم از خلافت بىبهره باشد»(ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۳، ص ۶۳ و طبری، تاریخ طبرى، ج ۵، ص ۱۲۲. نقل از شیعه در تاریخ، زین، محمد حسن، ترجمه عطائی، محمد رضا، ص۱۴۹) و ابن ابی الحدید نقل می کند:طلحه روز قتل عثمان جامهاى به سروصورتش کشیده بود تا مردم او را نشناسند و با آن حال به خانه بلند بود که مىگفت: او را بکشید! (شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج ۲، ص: ۴۰۴. نقل از شیعه در تاریخ، زین، محمد حسن، ترجمه عطائی، محمد رضا، ص۱۴۹)
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۳، ص ۶۳ و طبری، تاریخ طبرى، ج ۵، ص ۱۲۲. نقل از شیعه در تاریخ، زین، محمد حسن، ترجمه عطائی، محمد رضا، ص۱۴۹
- ↑ نک: تاریخ الطبری، ج ۴، ص ۴۲۹، انساب الاشراف، ج ۲، ص ۲۱۸.
- ↑ بنگرید: معاویه و جنگ جمل، مصطفی معلمی، تاریخ اسلام، شماره بیستم، دیماه سال ۱۳۸۳ در دسترس سایت حوزه، بازیابی:۱ دی ۱۳۹۷
- ↑ اینکه نامه نگاری معاویه به آنها سبب تحریک آنها شد امری است که امیرالمومنین علیه السلام نیز خود در خطبه ای که در ذی قار ایراد نمودند آن را گوشزد فرمودند. (شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج۱، ص ۳۱۰: «و لقد کان معاویة کتب إلیهما من الشام کتابا یخدعهما فیه فکتماه عنی»)
- ↑ الفتوح، ترجمه، ص۴۱۱
- ↑ نبرد جمل، ضامن بن شدقم، ترجمه حسن شانه چی، دلیل ما، قم، ۱۳۸۱ش، مقدمه محقق، ص۱۷
- ↑ الاستیعاب، ج ۴، ص ۳۶۱ (ابن عبدالبر میگوید: این حدیث از دلایل نبوت رسول خدا صلی الله علیه و آله است و سند آن صحیحتر از آن است که نیاز به بحث داشته باشد.)
- ↑ ابن قتیبة دینوری، الامامه و السیاسه، ترجمه سید ناصر طباطبایى، ص ۸۹
- ↑ نثرالدر، ج ۴، ص ۱۶-۱۵.
- ↑ اخبار الطوال، ص ۱۴۴، الجمل، ص ۳۲۲.
- ↑ الجمل، ص ۳۰۴.
- ↑ همان، ص ۳۲۹.
- ↑ جعفریان، رسول، تاریخ خلفاء، ص۲۶۱
- ↑ المصنف، عبدالرزاق، ج ۱۱، ص ۳۶۵؛ انساب الاشراف، ج ۲، ص ۲۲۴؛ المستدرک، ج ۳، ص ۱۲۰.
- ↑ ابن قتیبة دینوری، الامامه و السیاسه، ترجمه سید ناصر طباطبایى، ص ۹۵؛ شیخ مفید، الجمل، ص۳۰۶.
- ↑ انساب الاشراف، ج ۲، ص ۲۲۷-۲۲۶.
- ↑ ابن قتیبة دینوری، الامامه و السیاسه، ترجمه سید ناصر طباطبایى، ص ۹۷
- ↑ تاریخ خلیفة بن خیاط، ص ۱۸۲.
- ↑ الجمل، ص ۲۸۴.
- ↑ همان، ص ۲۸۵.
- ↑ المعارف، ص ۲۰۸.
- ↑ الجمل، ص ۲۸۴-۲۸۳.
- ↑ همان، ص ۳۰۰-۲۹۹.
- ↑ اخبار الطوال، ص ۱۴۵.
- ↑ اخبارالطوال، ص ۱۴۵.
- ↑ همان، ص ۱۴۵؛ انساب الاشراف، ج ۲، ص ۲۳۵-۲۳۴.
- ↑ دینوری (اخبارالطوال، ص ۱۴۷) میگوید: وقتی زبیر شنید عمار با امام علی علیهالسلام است به دلیل حدیث «الحق مع عمار» و حدیث «تقتلک الفئة الباغیة» به تردید افتاد. این سخن با توجه به نفس تباه شده زبیر درست نیست، از روز نخست عمار با امام بود چگونه تا این موقع زبیر در این اندیشه نیفتاده بود.
- ↑ اخبار الطوال، ص ۱۴۷.
- ↑ الجمل، ص ۳۳۹-۳۳۶.
- ↑ همان، ص ۳۳۶ به نقل بلاذری، جنگ در روز دهم جمادی الثانی بوده است. نک: انساب الاشراف، ص ۲۳۸، تاریخ نامه امام به مردم کوفه که خبر فتح و پیروزی بر اصحاب جمل را به آنان دادند، جمادی الاول است. نک: الجمل، ص ۳۹۹.
- ↑ الجمل، ص ۳۳۴.
- ↑ همان، ص ۳۴۰-۳۳۹؛ المصنف، ابن ابی شیبه، ج۷، ص۵۳۷؛ انساب الاشراف، ج ۲، ۲۴۱.
- ↑ انساب الاشراف، ج ۲، ص ۲۴۱-۲۴۰.
- ↑ الجمل، ص ۳۴۸؛ شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۲۵۷.
- ↑ انساب الاشراف، ج ۲، ص ۲۴۷-۲۴۶.
- ↑ تاریخ خلیفة بن خیاط، ص ۱۸۵.
- ↑ الجمل، ص ۳۸۳.
- ↑ وقعة الجمل، الغلابی، ص ۴۲، تاریخ مختصر دمشق، ج ۱۱، ص ۲۰۴.
- ↑ انساب الاشراف، ج ۲، ص ۲۵۵؛ اخبار الطوال، ص ۱۴۷.
- ↑ تعبیر ابومخنف آن است که زبیر پس از شکست سپاه میدان را رها کرده عازم مدینه بود که به قتل رسید. انساب الاشراف، ج ۲، ص ۲۵۴. معنای این سخن جز گریز چیز دیگری نیست.
- ↑ الجمل، ص ۳۸۹، مختصر تاریخ دمشق، ج ۹، ص ۲۴.
- ↑ اخبارالطوال، ص ۱۵۰.
- ↑ اخبار الطوال، ص ۱۵۰.
- ↑ الجمل، ص ۳۷۹.
- ↑ سمط النجوم العوالی، ج۲، ص ۴۴۰.
- ↑ انساب الاشراف، ج۲، ص ۲۴۹.
- ↑ همان، ج۲، ص ۲۶۵.
- ↑ همان، ج ۲، ص ۲۶۶.
- ↑ عیون الاخبار، ج ۱، ص ۲۰۲.
- ↑ طبقات الکبری، ج۸، ص ۷۴.
- ↑ الفتوح، ج ۲، ص ۲۴۱؛ طبقات الکبری، ج۵، ص۶.
- ↑ انساب الاشراف، ج ۲، ص ۲۴۸.
- ↑ همان، ج ۲، ص ۲۶۵.
- ↑ الجمل، ص ۴۱۹.
- ↑ تاریخ خلیفة بن خیاط، ص ۱۸۶.
- ↑ همان، ص ۱۸۶.
- ↑ تاریخ خلیفة بن خیاط، ص ۱۹۰.
- ↑ انساب الاشراف، ج ۲، ص ۲۶۳ (متن و پاورقی).
- ↑ الجمل، ص ۳۹۲.
- ↑ اخبارالطوال، ص ۱۵۱، الجمل، ص ۴۰۷؛ ربیع الابرار، ج ۱، ص ۳۰۸.
- ↑ الجمل، ص ۳۹۹-۳۹۵.
- ↑ همان، ص ۴۰۲-۴۰۱.
- ↑ الفتوح، ج ۲، ص ۳۷۴؛ اخبارالطوال، ص ۱۵۲؛ انساب الاشراف، ج ۲، ص ۲۷۳. گفتنی است که نامه امام برای خبر فتح به قرظه بن کعب حاکم کوفه در رجب همین سال نوشته شده است. نک: الجمل، ص ۴۰۴.
منابع
- الامامه و السیاسه، ابن قتیبة دینوری، ترجمه سید ناصر طباطبایى، تهران، ققنوس، ۱۳۸۰ش
- تاریخ خلفاء، رسول جعفریان، انتشارات دلیل ما، قم، ۱۳۹۴
- موسسه تبیان، نرمافزار دایرةالمعارف چهارده معصوم علیهمالسلام
- دانش نامه امیرالمؤمنین علیه السلام بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ
- شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید
- الجمل، شیخ مفید، کنگره شیخ مفید، قم، ۱۴۱۳ق
- معاویه و جنگ جمل، مصطفی معلمی، تاریخ اسلام، شماره بیستم، دیماه سال ۱۳۸۳ش
- شیعه در تاریخ، محمدحسن زین، ترجمه محمد رضا عطائی
- تاریخ طبری، محمد بن جریر طبری، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۳۸۷ق
- نبرد جمل، ضامن بن شدقم، ترجمه حسن شانه چی، دلیل ما، قم، ۱۳۸۱ش