دعوت علنی پیامبر اسلام در مکه: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
(۳ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
 
{{منبع الکترونیکی معتبر|ماخذ=پایگاه}}
 
{{منبع الکترونیکی معتبر|ماخذ=پایگاه}}
  
مرحله دعوت علني از سخت­ترين و دشوارترين مراحل دعوت الهي پيامبر گرامي اسلام به شمار مي­آيد. حضرت صلی الله علیه و آله با پشت سرگذاشتن مرحله تبليغ پنهاني و فراهم آوردن زمينه­هاي دعوت علني، آشکارا به تبليغ دين اسلام، همت گماشتند؛ ايشان سعي و کوشش بسيار مبذول داشته، سختي­هاي بسيار به جان خريدند، آزارها ديدند؛ اما مقاوم و استوار به راه­شان، ادامه دادند تا اين که دين آسماني­اش رفته رفته همه جا را فراگرفت.
+
مرحله دعوت علنی از دشوارترین مراحل دعوت الهی [[پیامبر اسلام|پیامبر اسلام]] (صلی الله علیه و آله) به شمار می ­آید. آن حضرت با پشت سرگذاشتن مرحله تبلیغ و «[[دعوت سری پیامبر به دین اسلام|دعوت پنهانی]]» و فراهم آوردن زمینه ­های دعوت علنی، آشکارا به تبلیغ [[اسلام|دین اسلام]] همت گماشت؛ ایشان سعی و کوشش بسیار مبذول داشته، سختی­های بسیار به جان خرید؛ اما مقاوم و استوار به راه­ش ادامه داد تا این که دین آسمانی ­اش رفته رفته همه جا را فراگرفت.
{{شناختنامه رسول خدا (ص)}}
 
==آغاز دعوت علني==
 
رسول­ خدا صلی الله علیه و آله دعوت علني خود را در مرحله اول با نزول آيه {{متن قرآن|«وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ»}}، <ref>[[سوره شعراء]]، آيه 214.</ref> با دعوت از خويشاوندان خود آغاز کردند.<ref>تاريخ طبري، پيشين، ص322 و ابن اسحاق؛ السيرة النبويه، دفتر مطالعات تاريخ و معارف اسلامي، [[قم]]، چاپ اول، 1410، ص147.</ref>
 
  
اين کار بسيار سخت و دشوار بود؛ چرا که سران قريش به آساني حاضر نمي­شدند، دست از بت­ پرستي بردارند و به نبوت حضرت صلی الله علیه و آله اقرار کنند. پس به اميرالمؤمنين علي علیه السلام دستور دادند تا غذايي فراهم کنند؛ سپس بزرگان بني­هاشم و بني­ عبدالمطلب را دعوت کردند.
+
==آغاز دعوت علنی==
 +
[[پیامبر اسلام|رسول­ خدا]] صلی الله علیه و آله دعوت علنی خود را در مرحله اول با نزول [[آیه|آیه]] {{متن قرآن|«وَأَنذِرْ عَشِیرَتَک الْأَقْرَبِینَ»}}،<ref>[[سوره شعراء]]، آیه ۲۱۴.</ref> با دعوت از خویشاوندان خود آغاز کردند.<ref>تاریخ طبری، پیشین، ص۳۲۲ و ابن اسحاق؛ السیرة النبویه، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، [[قم]]، چاپ اول، ۱۴۱۰، ص۱۴۷.</ref>
  
در اين جلسه حضرت صلی الله علیه و آله امر پروردگارش درباره انذار خويشان خود را اعلام کردند و به آنان فرمودند که «هر که با ايشان بيعت کند برادر و وصي و وزير ايشان خواهد بود»؛ اما جز علي علیه السلام کسي به اين خواسته حضرت صلی الله علیه و آله جواب مثبت نداد.<ref>طبري؛ تاريخ طبري، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، دارالتراث، چاپ دوم، 1967، ج2، ص321-320 و بيهقي، ابوبکر؛ دلائل النبوه، بيروت، دارالکتب العلميه، چاپ اول، 1405، ج2، ص179–180 و ابن اثير، الکامل في التاريخ، بيروت، دارصادر – دار بيروت، ج2، ص60 ابن کثير، البدايه والنهايه، بيروت، دارالفکر، 1996، ج3، ص39-40 و سيره ابن اسحاق، پيشين، ص 145–146.</ref>
+
این کار بسیار سخت و دشوار بود؛ چرا که سران [[قریش|قریش]] به آسانی حاضر نمی ­شدند دست از [[بت پرستی|بت­ پرستی]] بردارند و به [[نبوت]] آن حضرت اقرار کنند. پس پیامبر به [[امام علی علیه السلام|امیرالمؤمنین علی]] علیه السلام دستور دادند تا غذایی فراهم کنند؛ سپس بزرگان [[بنی هاشم|بنی ­هاشم]] و بنی­ [[عبدالمطلب]] را دعوت کردند.
  
بعد از آن که پيامبر صلی الله علیه و آله نزديکانش را انذار کرد، امر نبوتش بيش از پيش در [[مکه]] منتشر شد. روايت شده پس از نزول اين آيه شريفه و انذار نزديکان، پيامبر صلی الله علیه و آله بر بالاي کوه صفا ايستادند و فرياد زدند: «يا صباحاه» (خبر مهم)؛ قريشيان در اطرافشان جمع شدند و گفتند: تو را چه شده است، فرمود: «اگر به شما خبر دهم که دشمني امشب يا فردا صبح به شما حمله مي­کند، مرا تصديق مي­کنيد؟» گفتند: «بله» فرمود: «من ترساننده شما از عذابي دردناک هستم».<ref>ابن سعد؛ طبقات الکبري، تحقيق محمد عبدالقادر عطاء، بيروت، دارالکتب العلميه، چاپ اول، 1990، ج1، ص156 و دلائل النبوه، پيشين، ص181 و انساب الاشراف، پيشين، ص121 و الکامل في التاريخ، پيشين، ص63 والبدايه والنهايه، پيشين، ص38.</ref>
+
در این جلسه [[پیامبر اسلام|حضرت محمد]] صلی الله علیه و آله امر پروردگارش درباره [[انذار]] خویشان خود را اعلام کردند و به آنان فرمودند که «هر که با ایشان بیعت کند، برادر و وصی و وزیر ایشان خواهد بود»؛ اما جز [[امام علی علیه السلام|علی]] علیه السلام کسی به این خواسته حضرت صلی الله علیه و آله جواب مثبت نداد.<ref>طبری؛ تاریخ طبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷، ج۲، ص۳۲۱-۳۲۰ و بیهقی، ابوبکر؛ دلائل النبوه، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۰۵، ج۲، ص۱۷۹–۱۸۰ و ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر – دار بیروت، ج۲، ص۶۰ ابن کثیر، البدایه والنهایه، بیروت، دارالفکر، ۱۹۹۶، ج۳، ص۳۹-۴۰ و سیره ابن اسحاق، پیشین، ص ۱۴۵–۱۴۶.</ref>
  
سپس ادامه داد و فرمودند: «اي مردم؛ رهبر و پيشرو به اهلش [[دروغ]] نمي­گويد، قسم به خدايي که هيچ پروردگاري جز او نيست، من [[رسول ­خدا]] صلی الله علیه و آله به سوي شما به طور خاص و به سوي تمام مردم به طور عام هستم به خدا قسم که شما مي­ميريد چنان که مي­خوابيد و بعد از مرگ برانگيخته مي­شويد چنان که از خواب بيدار مي­شويد و محاسبه مي­شويد چنان که عمل مي­کنيد و در مقابل کارهاي نيک پاداش داده مي­شويد و در مقابل کارهاي زشت عذاب داده مي­شويد و [[بهشت]] و [[جهنم]] ابدي هستند و شما اولين کساني هستيد که انذار شده­ايد».<ref>ابن شهرآشوب؛ المناقب، قم، انتشارات علامه، 1379، ج1، ص46.</ref>
+
بعد از آن که پیامبر صلی الله علیه و آله نزدیکانش را انذار کرد، امر نبوتش بیش از پیش در [[مکه]] منتشر شد. روایت شده پس از نزول آیه شریفه مذکور و انذار نزدیکان، پیامبر صلی الله علیه و آله بر بالای [[صفا و مروه|کوه صفا]] ایستادند و فریاد زدند: «یا صباحاه!» (خبر مهم)؛ قریشیان در اطرافشان جمع شدند و گفتند: تو را چه شده است، فرمود: «اگر به شما خبر دهم که دشمنی امشب یا فردا صبح به شما حمله می­ کند، مرا تصدیق می­ کنید؟» گفتند: «بله» فرمود: «من ترساننده شما از عذابی دردناک هستم».<ref>ابن سعد؛ طبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطاء، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۰، ج۱، ص۱۵۶ و دلائل النبوه، پیشین، ص۱۸۱ و انساب الاشراف، پیشین، ص۱۲۱ و الکامل فی التاریخ، پیشین، ص۶۳ والبدایه والنهایه، پیشین، ص۳۸.</ref>
  
بعد از گذشت مدتي، با نزول آيه: {{متن قرآن|«فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ × إِنَّا كَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ»}}.<ref>[[سوره حجر]]، آيه 94-95.</ref>
+
سپس ادامه داد و فرمودند: «ای مردم؛ رهبر و پیشرو به اهلش [[دروغ]] نمی­ گوید، قسم به خدایی که هیچ پروردگاری جز او نیست، من رسول ­خدا صلی الله علیه و آله به سوی شما به طور خاص و به سوی تمام مردم به طور عام هستم. به خدا قسم که شما می­ میرید چنان که می ­خوابید و بعد از مرگ برانگیخته می ­شوید چنان که از خواب بیدار می شوید و محاسبه می ­شوید چنان که عمل می ­کنید و در مقابل کارهای نیک پاداش داده می ­شوید و در مقابل کارهای زشت عذاب داده می ­شوید و [[بهشت]] و [[جهنم]] ابدی هستند و شما اولین کسانی هستید که انذار شده­ اید».<ref>ابن شهرآشوب؛ المناقب، قم، انتشارات علامه، ۱۳۷۹، ج۱، ص۴۶.</ref>
  
«رسول ­خدا صلی الله علیه و آله، مرحله­اي ديگر از دعوت علني را به مرحله اجرا درآوردند». با آشکارشدن دعوت الهي رسول ­خدا صلی الله علیه و آله، تمام مردم درباره دعوت آن حضرت صحبت مي­کردند و اين امر بر کسي از اهل [[مکه]] مخفي نمانده بود. حتي اخبار آن به خارج مکه نيز سرايت کرده بود.<ref>سيره ابن هشام، پيشين، ص272.</ref> با اين حال در ابتدا با مخالفت­هاي چنداني از سوي قريش روبرو نگرديد.<ref>تاريخ طبري، پيشين، ص323 و ذهبي؛ تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير والأعلام، تحقيق عمر عبدالسلام تدمري، بيروت، دارالکتابل العربي، چاپ دوم، 1993، ج1، ص148.</ref>
+
بعد از گذشت مدتی، با نزول آیه: {{متن قرآن|«فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکینَ × إِنَّا کفَینَاک الْمُسْتَهْزِئِینَ»}}،<ref>[[سوره حجر]]، آیه ۹۴-۹۵.</ref> رسول ­خدا صلی الله علیه و آله، مرحله ­ای دیگر از دعوت علنی را به مرحله اجرا درآوردند. با آشکارشدن دعوت الهی رسول ­خدا صلی الله علیه و آله، تمام مردم درباره دعوت آن حضرت صحبت می­ کردند و این امر بر کسی از اهل [[مکه]] مخفی نمانده بود. حتی اخبار آن به خارج مکه نیز سرایت کرده بود.<ref>سیره ابن هشام، پیشین، ص۲۷۲.</ref> با این حال در ابتدا با مخالفت­های چندانی از سوی قریش روبرو نگردید.<ref>تاریخ طبری، پیشین، ص۳۲۳ و ذهبی؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر والأعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دارالکتابل العربی، چاپ دوم، ۱۹۹۳، ج۱، ص۱۴۸.</ref>
  
ابن ­اسحاق نقل مي­کند که «هنگامي که رسول ­خدا صلی الله علیه و آله شروع به دعوت مردم به اسلام کرد و امرالهي را آشکار نمود، قومش او را از خود طرد نکردند و به مقابله با او برنخاستند تا اين که بت­پرستي را عيب دانست [و نياکانشان را مذمت کرد و خبر داد که آنان در آتشند] مشرکان اين کار را منکري بزرگ براي خويش برشمردند و به طور جمعي به مخالفت و دشمني با او برخاستند»، آشفتگي و اعتراض مردم [[مکه]] به اين دليل بود که فهميده بودند که معناي حقيقي ايمان چيزي نيست، جز نفي همه خدايان دروغين و ايمان به پروردگاري قادر و بي­همتا يعني نفي آن سيادت و بزرگي­اي که به شيوه آيين و دين جاهلي بدست آورده بودند، يعني سلب تمام اختيارات جاهلي و پذيرش فرمانبرداري کامل از خدا و رسولش. از اين رو با تمام توان به اذيت و آزار ايشان و ديگر مسلمانان پرداختند.<ref> سيره ابن اسحاق، پيشين، ص 148 و ابن سعد؛ طبقات الکبري، تحقيق محمد عبدالقادر عطاء، بيروت، دارالکتب العلميه، چاپ اول، 1990، ج1، ص156 و انساب الاشراف، پيشين، ص116 و تاريخ طبري، پيشين، ص328 و يعقوبي؛ تاريخ يعقوبي، بيروت دارالصادر، چاپ دوم، 1988، ج2، ص24 و سيره ابن هشام، پيشين، ص264.</ref> حضرت صلی الله علیه و آله با وجود همه اين مخالفت­ها با نرمي و مدارا به طرح دعوت و عرضه اصولي که به آن دعوت مي­کرد، مي­پرداختند.<ref>تاريخ طبري، پيشين، ص323.</ref>
+
[[ابن اسحاق|ابن ­اسحاق]] می ­گوید: «هنگامی که رسول ­خدا صلی الله علیه و آله شروع به دعوت مردم به اسلام کرد و امر الهی را آشکار نمود، قومش او را از خود طرد نکردند و به مقابله با او برنخاستند، تا این که او [[بت پرستی|بت­ پرستی]] را عیب دانست [و نیاکانشان را مذمت کرد و خبر داد که آنان در آتش اند]. مشرکان این کار را منکری بزرگ برای خویش برشمردند و به طور جمعی به مخالفت و دشمنی با او برخاستند»، آشفتگی و اعتراض مردم [[مکه]] به این دلیل بود که فهمیده بودند که معنای حقیقی [[ایمان|ایمان]] چیزی نیست، جز نفی همه خدایان دروغین و ایمان به پروردگاری قادر و بی ­همتا، یعنی نفی آن سیادت و بزرگی­ ای که به شیوه آیین و دین [[جاهلیت|جاهلی]] بدست آورده بودند، یعنی سلب تمام اختیارات جاهلی و پذیرش فرمانبرداری کامل از [[خدا]] و رسولش. از این رو با تمام توان به اذیت و آزار ایشان و دیگر مسلمانان پرداختند.<ref> سیره ابن اسحاق، پیشین، ص ۱۴۸ و ابن سعد؛ طبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطاء، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۰، ج۱، ص۱۵۶ و انساب الاشراف، پیشین، ص۱۱۶ و تاریخ طبری، پیشین، ص۳۲۸ و یعقوبی؛ تاریخ یعقوبی، بیروت دارالصادر، چاپ دوم، ۱۹۸۸، ج۲، ص۲۴ و سیره ابن هشام، پیشین، ص۲۶۴.</ref>  
  
==رفتن قريش نزد ابوطالب==
+
حضرت رسول صلی الله علیه و آله با وجود همه این مخالفت­ها با نرمی و مدارا، به طرح دعوت و عرضه اصولی که به آن دعوت می ­کرد، می­ پرداختند.<ref>تاریخ طبری، پیشین، ص۳۲۳.</ref>
  
بزرگان قريش، چون ديدند که پيامبر صلی الله علیه و آله از دعوت خويش دست برنمي­دارد، ابتدا نزد ابوطالب رفته جهت حل و فصل مسالمت­آميز مسأله، با ابوطالب به گفتگو پرداختند؛<ref>تاريخ طبري، پيشين، ص323 و طبقات الکبري، پيشين، ص158.</ref> آنان گفتند: «اي ابوطالب برادرزاده­ات خدايان ما را ناسزا مي­گويد و بر دين ما عيب مي­گيرد و عقول ما را سبک مي­شمارد و پدران ما را گمراه مي­داند؛ يا وي را از اين کار برحذر دار يا او را به ما واگذار».<ref>همان و تاريخ يعقوبي، پيشين، ص24 و سيره ابن هشام، پيشين، ص265 و الکامل في التاريخ، پيشين، ص63 و البدايه والنهايه، پيشين، ص47 و سيره ابن اسحاق، پيشين، ص147–148.</ref>
+
==شکایت قریش نزد ابوطالب==
  
ابوطالب در پايان اين ديدار با خوشرويي و ملاطفت آنها را راضي و سپس روانه کرد.<ref>همان.</ref> پيامبر صلی الله علیه و آله همچنان به کار تبليغ و انجام رسالت خويش مشغول بود تا اين که رفته رفته بار ديگر کار مخالفت قريش با آن حضرت، بالا گرفت.<ref>سيره ابن هشام، پيشين، ص265.</ref> سران قريش راهي نيافتند جز آن که دوباره نزد ابوطالب رفته با او گفتگو کنند. اين بار آنها با شدت بيشتري از او خواستند تا مانع فعاليت­هاي حضرت شود.<ref>
+
بزرگان [[قریش|قریش]]، چون دیدند که [[پیامبر اسلام|پیامبر]] صلی الله علیه و آله از دعوت خویش دست برنمی­ دارد، ابتدا نزد [[ابوطالب علیه السلام|ابوطالب]] رفته، جهت حل و فصل مسالمت ­آمیز مسأله، با ابوطالب به گفتگو پرداختند؛<ref>تاریخ طبری، پیشین، ص۳۲۳ و طبقات الکبری، پیشین، ص۱۵۸.</ref> آنان گفتند: «ای ابوطالب برادرزاده ­ات خدایان ما را ناسزا می­ گوید و بر دین ما عیب می­ گیرد و عقول ما را سبک می­ شمارد و پدران ما را گمراه می ­داند؛ یا وی را از این کار برحذر دار، یا او را به ما واگذار».<ref>همان و تاریخ یعقوبی، پیشین، ص۲۴ و سیره ابن هشام، پیشین، ص۲۶۵ و الکامل فی التاریخ، پیشین، ص۶۳ و البدایه والنهایه، پیشین، ص۴۷ و سیره ابن اسحاق، پیشین، ص۱۴۷–۱۴۸.</ref>
  
همان و تاريخ طبري، پيشين، ص323 و الکامل في التاريخ، پيشين، ص64 و سيره ابن اسحاق، پيشين، ص154.</ref> حتي سعي کردند به وسيله تطميع حضرت صلی الله علیه و آله با مال و املاک و... ايشان را از ادامه دعوتش، منصرف کنند؛<ref>تاريخ طبري، پيشين، ص324 و تاريخ يعقوبي، پيشين، ص24 و سيره ابن هشام، پيشين، ص265.</ref>
+
ابوطالب در پایان این دیدار با خوشرویی و ملاطفت آنها را راضی و سپس روانه کرد.<ref>همان.</ref> پیامبر صلی الله علیه و آله همچنان به کار تبلیغ و انجام رسالت خویش مشغول بود تا این که رفته رفته بار دیگر، مخالفت قریش با آن حضرت، بالا گرفت.<ref>سیره ابن هشام، پیشین، ص۲۶۵.</ref> سران قریش راهی نیافتند جز آن که دوباره نزد ابوطالب رفته با او گفتگو کنند. این بار آنها با شدت بیشتری از او خواستند تا مانع فعالیت­های حضرت شود.<ref>
 +
همان و تاریخ طبری، پیشین، ص۳۲۳ و الکامل فی التاریخ، پیشین، ص۶۴ و سیره ابن اسحاق، پیشین، ص۱۵۴.</ref> حتی سعی کردند به وسیله تطمیع آن حضرت با مال و املاک و... ایشان را از ادامه دعوتش، منصرف کنند.<ref>تاریخ طبری، پیشین، ص۳۲۴ و تاریخ یعقوبی، پیشین، ص۲۴ و سیره ابن هشام، پیشین، ص۲۶۵.</ref>
  
اما حضرت در جواب گروه قريش فرمودند: «به خدا قسم اگر خورشيد را در دست راست من و ماه را در دست چپ من قرار دهند از دعوت خويش دست برندارم و از پاي نخواهم نشست تا خدا دين مرا رواج دهد يا جان بر سر آن گذارم».<ref>دلائل النبوه، پيشين، ص187 و تاريخ طبري، پيشين، ص326 و تاريخ طبري، پيشين، ص326 و انساب الاشراف، پيشين، ص230 و سيره ابن هشام، پيشين، ص266 والبدايه والنهايه، پيشين، ص42 و سيره ابن اسحاق، پيشين، ص154.</ref>
+
اما حضرت در جواب گروه قریش فرمودند: «به خدا قسم اگر خورشید را در دست راست من و ماه را در دست چپ من قرار دهند از دعوت خویش دست برندارم و از پای نخواهم نشست تا خدا دین مرا رواج دهد یا جان بر سر آن گذارم».<ref>دلائل النبوه، پیشین، ص۱۸۷ و تاریخ طبری، پیشین، ص۳۲۶ و تاریخ طبری، پیشین، ص۳۲۶ و انساب الاشراف، پیشین، ص۲۳۰ و سیره ابن هشام، پیشین، ص۲۶۶ والبدایه والنهایه، پیشین، ص۴۲ و سیره ابن اسحاق، پیشین، ص۱۵۴.</ref>
  
جواب پيامبر صلی الله علیه و آله سران کفر را از پذيرفته شدن هر گونه پيشنهادي، مأيوس کرد. از اين زمان به بعد قريش که در تمام برخورد­هاي خود تا حدودي احترام پيامبر صلی الله علیه و آله را حفظ کرده و متانت خود را از دست نداده بودند، تصميم گرفتند به هر قيمتي که شده از نفوذ آيين او جلوگيري کنند. پس در مخالفت با رسول­ خدا صلی الله علیه و آله هم­ قسم شدند و تصميم گرفتند که فرزندان و افراد قبيله خويش را از مسلماني برگردانند.<ref>تاريخ طبري، پيشين، ص328 و سيره ابن هشام، پيشين، ص268.</ref>
+
این جواب پیامبر صلی الله علیه و آله به سران [[کفر]]، آنان را از پذیرفته شدن هر گونه پیشنهادی، مأیوس کرد.  
  
آنان قبايل خود را ملزم کردند که در قبيله خود جستجو کنند و هر کس را که به دين اسلام درآمده، بيازارند.<ref>سيره ابن هشام، پيشين، ص289.</ref> قريشيان عده­اي جاهل و نادان و اوباش را تحريک کرده بودند تا در صدد تکذيب و آزار پيامبر صلی الله علیه و آله برآيند و خود نيز او را به شاعري و جادوگري و ديوانگي متهم ساختند.<ref>همان.</ref> کار بر پيامبر صلی الله علیه و آله و کساني که ايمان آورده بودند، سخت شد.<ref>سيره ابن هشام، پيشين، ص269 و طبقات الکبري، پيشين، ص159 والبدايه والنهايه، پيشين، ص47 و سيره ابن اسحاق، پيشين، ص148.</ref>
+
== آزار و استهزای مسلمانان ==
 +
پس از ناامید شدن مشرکین [[قریش|قریش]] از تطمیع [[پیامبر اسلام]] صلی الله علیه و آله، آنها که در تمام برخورد­های خود تا حدودی احترام [[پیامبر اسلام|پیامبر]] صلی الله علیه و آله را حفظ کرده و متانت خود را از دست نداده بودند، تصمیم گرفتند به هر قیمتی که شده از نفوذ آیین او جلوگیری کنند. پس در مخالفت با رسول­ خدا صلی الله علیه و آله هم­ قسم شدند و تصمیم گرفتند که فرزندان و افراد قبیله خویش را از مسلمانی برگردانند.<ref>تاریخ طبری، پیشین، ص۳۲۸ و سیره ابن هشام، پیشین، ص۲۶۸.</ref>
  
مشرکان چون قادر به اذيت کردن مسلماناني که از حمايت عشيره خود برخوردار بودند، نبودند پس به سخت­ترين وجهي به آزار و اذيت ضعفاي مسلمانان پرداختند<ref>تاريخ يعقوبي، پيشين، ص24 و سيره ابن هشام، پيشين، ص317 و الکامل في التاريخ، پيشين، ص66 و سيره ابن اسحاق، پيشين، ص156.</ref> و انواع شکنجه­ها را نسبت به آنان روا مي­داشتند، برخي را مي­زدند. گروهي را به گرسنگي مي­آزردند و جمعي را برهنه بر روي ريگ­هاي داغ و تفتيده مکه مي­خواباندند.<ref>سيره ابن هشام، پيشين، ص317 والکامل في التاريخ، پيشين، ص66 و البدايه والنهايه، پيشين، ص47.</ref>
+
آنان قبایل خود را ملزم کردند که در قبیله خود جستجو کنند و هر کس را که به دین [[اسلام]] درآمده، بیازارند.<ref>سیره ابن هشام، پیشین، ص۲۸۹.</ref> قریشیان عده ­ای جاهل و نادان و اوباش را تحریک کرده بودند تا در صدد تکذیب و آزار پیامبر صلی الله علیه و آله برآیند و خود نیز او را به شاعری و جادوگری و دیوانگی متهم ساختند.<ref>همان.</ref> کار بر پیامبر صلی الله علیه و آله و کسانی که [[ایمان|ایمان]] آورده بودند، سخت شد.<ref>سیره ابن هشام، پیشین، ص۲۶۹ و طبقات الکبری، پیشین، ص۱۵۹ والبدایه والنهایه، پیشین، ص۴۷ و سیره ابن اسحاق، پیشین، ص۱۴۸.</ref>
  
قريشيان که با استهزاء و آزار و ارعاب، سعي در جلوگيري از ادامه کار حضرت صلی الله علیه و آله کرده بودند،<ref>انساب الاشراف، پيشين، ص230.</ref> با [[مرگ]] ابوطالب به اين آزارها و شکنجه­ها شدت بخشيدند تا حدي که عده­اي از مسلمانان مجبور شدند به [[حبشه ]] هجرت کنند. حضرت نيز با فراهم شدن مقدمات سفر به مدينه هجرت کردند.  
+
مشرکان چون قادر به اذیت کردن مسلمانانی که از حمایت عشیره خود برخوردار بودند، نبودند پس به سخت­ترین وجهی به آزار و اذیت ضعفای مسلمانان پرداختند<ref>تاریخ یعقوبی، پیشین، ص۲۴ و سیره ابن هشام، پیشین، ص۳۱۷ و الکامل فی التاریخ، پیشین، ص۶۶ و سیره ابن اسحاق، پیشین، ص۱۵۶.</ref> و انواع شکنجه ­ها را نسبت به آنان روا می ­داشتند، برخی را می ­زدند، گروهی را به گرسنگی می ­آزردند و جمعی را برهنه بر روی ریگ­های داغ و تفتیده مکه می­ خواباندند.<ref>سیره ابن هشام، پیشین، ص۳۱۷ والکامل فی التاریخ، پیشین، ص۶۶ و البدایه والنهایه، پیشین، ص۴۷.</ref>
  
==استهزاءکنندگان حضرت صلی الله علیه و آله==
+
قریشیان که با [[استهزاء]] و آزار و ارعاب، سعی در جلوگیری از ادامه کار حضرت رسول صلی الله علیه و آله کرده بودند،<ref>انساب الاشراف، پیشین، ص۲۳۰.</ref> با مرگ [[ابوطالب علیه السلام|ابوطالب]] به این آزارها و شکنجه­ ها شدت بخشیدند تا حدی که عده ­ای از مسلمانان مجبور شدند به [[حبشه ]] هجرت کنند. 
  
به نقلي پنج نفر از قريشيان، به نامهاي وليد بن مغيره مخزومي، عاص بن وائل سهمي، اسود بن عبد يغوث زهري، اسود بن مطلب و حارث بن طلاطله ثقفي، بيش از همه پيامبر صلی الله علیه و آله را مورد تمسخر قرار مي­دادند<ref>شيح صدوق؛ خصال، قم، دارالکتب الاسلاميه، 1395، ص278 و تاريخ يعقوبي، پيشين، ص24 و طبقات الکبري، پيشين، ص158 و ابن اسحاق؛ السيرة النبويه، دفتر مطالعات تاريخ و معارف اسلامي، قم، چاپ اول، 1410، ص145.</ref> و به نقلي ديگر، استهزاءکنندگان پيامبر صلی الله علیه و آله هفده نفر برشمرده شدند که همگي به شديدترين وجهي به هلاکت رسيدند.<ref>طبقات الکبري، پيشين، ص156 و ابن شهر آشوب؛ مناقب، قم، مؤسسه [[امام مهدي]] عجل الله تعالی فرجه الشریف، چاپ اول، 1409، ج1، ص73.</ref> وليد بن مغيره از سرسخت­ترين اين دشمنان بود. گروهي از قريش نزد او که مردي مسن و باتجربه بود و در مراسم [[حج]] شرکت کرده بود، جمع شدند.
+
به نقلی پنج نفر از قریشیان، به نامهای [[ولید بن مغیره|ولید بن مغیره مخزومی]]، [[عاص بن وائل|عاص بن وائل سهمی]]، [[اسود بن عبد یغوث|اسود بن عبد یغوث زهری]]، اسود بن مطلب و حارث بن طلاطله ثقفی، بیش از همه پیامبر صلی الله علیه و آله را مورد [[تمسخر]] قرار می ­دادند<ref>شیح صدوق؛ خصال، قم، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۹۵، ص۲۷۸ و تاریخ یعقوبی، پیشین، ص۲۴ و طبقات الکبری، پیشین، ص۱۵۸ و ابن اسحاق؛ السیرة النبویه، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، قم، چاپ اول، ۱۴۱۰، ص۱۴۵.</ref> و به نقلی دیگر، استهزاءکنندگان پیامبر صلی الله علیه و آله هفده نفر برشمرده شدند که همگی به شدیدترین وجهی به هلاکت رسیدند.<ref>طبقات الکبری، پیشین، ص۱۵۶ و ابن شهر آشوب؛ مناقب، قم، مؤسسه امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، چاپ اول، ۱۴۰۹، ج۱، ص۷۳.</ref>  
  
او به آنها گفت: «اي جماعت قريش موسم حج فرارسيده و گروه­هاي عرب بزودي به [[مکه]] روي مي­آورند آنها مسأله دعوت محمد صلی الله علیه و آله را شنيده­اند، پس نظر واحدي را اتخاذ کنيد و متفاوت صحبت نکنيد که باعث تکذيب همديگر شويد و قول همديگر را رد کنيد».<ref>سيره ابن اسحاق، پيشين، ص 150 و سيره ابن هشام، پيشين، ص270 و تاريخ الاسلام ذهبي، پيشين، ص155.</ref>
+
ولید بن مغیره از سرسخت­ترین این دشمنان بود. گروهی از [[قریش|قریش]] نزد او که مردی مسن و باتجربه بود و در مراسم [[حج]] شرکت کرده بود، جمع شدند. او به آنها گفت: «ای جماعت قریش موسم حج فرارسیده و گروه­های عرب بزودی به [[مکه]] روی می­ آورند آنها مسأله دعوت محمد [صلی الله علیه و آله] را شنیده ­اند، پس نظر واحدی را اتخاذ کنید و متفاوت صحبت نکنید که باعث تکذیب همدیگر شوید و قول همدیگر را رد کنید».<ref>سیره ابن اسحاق، پیشین، ص ۱۵۰ و سیره ابن هشام، پیشین، ص۲۷۰ و تاریخ الاسلام ذهبی، پیشین، ص۱۵۵.</ref>
  
گفتند: «چه بگوييم». گفت: «بهترين حرفي که مي­توانيد، بگوييد اين است که او را افسونگر بخوانيد که سخنان سحرانگيز آورده است». <ref>همان.</ref> قريش از نزد وليد بيرون رفته سر راه کاروانيان نشسته به هر که برخورد مي­کردند او را از تماس گرفتن با رسول­خدا صلی الله علیه و آله برحذر داشته و از سحر و جادوي آن حضرت بيمناکش مي­ساختند.<ref>سيره ابن هشام، پيشين، ص271.</ref>
+
گفتند: «چه بگوییم؟» گفت: «بهترین حرفی که می­ توانید، بگویید این است که او را افسونگر بخوانید که سخنان سحرانگیز آورده است».<ref>همان.</ref> قریش از نزد ولید بیرون رفته سر راه کاروانیان نشسته به هر که برخورد می­ کردند او را از تماس گرفتن با رسول­ خدا صلی الله علیه و آله برحذر داشته و از سحر و جادوی آن حضرت بیمناکش می­ ساختند.<ref>سیره ابن هشام، پیشین، ص۲۷۱.</ref>
  
گويا اين اختلاف آراء و اقوال بين کفار قريش در مورد پيامبر صلی الله علیه و آله در موسم اول [[حج]] صورت گرفته بود و وليد بن مغيره سعي داشته اين اختلاف را از بين برده و گفته­هايشان را عليه رسول ­خدا صلی الله علیه و آله، در يک جهت متمرکز کند.
+
گویا این اختلاف آراء و اقوال بین کفار قریش در مورد پیامبر صلی الله علیه و آله در موسم اول حج صورت گرفته بود و ولید بن مغیره سعی داشته این اختلاف را از بین برده و گفته ­هایشان را علیه رسول ­خدا صلی الله علیه و آله، در یک جهت متمرکز کند.
  
ابولهب نيز از ديگر دشمناني بود که حضرت را به شدت آزرده خاطر مي­ساخت، او ضمن ريختن خار و خاشاک و احشاي حيوانات بر سر و روي پيامبر صلی الله علیه و آله، مانع از انجام تبليغ از سوي حضرت مي­شد او به دنبال حضرت مي­رفت و فرياد مي­زد: «اي مردم، اين مرد شما را از دين خود و دين پدرانتان نفريبد».<ref>دلائل النبوه، پيشين، ص185.</ref>
+
[[ابولهب بن عبدالمطلب|ابولهب]] نیز از دیگر دشمنانی بود که حضرت را به شدت آزرده خاطر می ­ساخت، او ضمن ریختن خار و خاشاک و احشای حیوانات بر سر و روی پیامبر صلی الله علیه و آله، مانع از انجام تبلیغ از سوی حضرت می ­شد. او به دنبال حضرت می­ رفت و فریاد می ­زد: «ای مردم، این مرد شما را از دین خود و دین پدرانتان نفریبد».<ref>دلائل النبوه، پیشین، ص۱۸۵.</ref>
  
 
==پانویس==
 
==پانویس==
<references/>
+
<references />
 
 
 
==منابع==
 
==منابع==
*[http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=37315 سید علی اکبر حسینی، دعوت علنی، سایت پژوهه]، بازیابی: 17 اسفند 1391.
+
*سید علی اکبر حسینی، دعوت علنی، [http://www.pajoohe.ir دانشنامه پژوهه]، بازیابی: ۱۷ اسفند ۱۳۹۱.
  
 +
{{شناختنامه رسول خدا (ص)}}
 
[[رده:تاریخ پیامبر اسلام]]
 
[[رده:تاریخ پیامبر اسلام]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۵ ژوئیهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۰۹:۴۴

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon-computer.png
محتوای فعلی مقاله یکی از پایگاه های معتبر متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


مرحله دعوت علنی از دشوارترین مراحل دعوت الهی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) به شمار می ­آید. آن حضرت با پشت سرگذاشتن مرحله تبلیغ و «دعوت پنهانی» و فراهم آوردن زمینه ­های دعوت علنی، آشکارا به تبلیغ دین اسلام همت گماشت؛ ایشان سعی و کوشش بسیار مبذول داشته، سختی­های بسیار به جان خرید؛ اما مقاوم و استوار به راه­ش ادامه داد تا این که دین آسمانی ­اش رفته رفته همه جا را فراگرفت.

آغاز دعوت علنی

رسول­ خدا صلی الله علیه و آله دعوت علنی خود را در مرحله اول با نزول آیه «وَأَنذِرْ عَشِیرَتَک الْأَقْرَبِینَ»،[۱] با دعوت از خویشاوندان خود آغاز کردند.[۲]

این کار بسیار سخت و دشوار بود؛ چرا که سران قریش به آسانی حاضر نمی ­شدند دست از بت­ پرستی بردارند و به نبوت آن حضرت اقرار کنند. پس پیامبر به امیرالمؤمنین علی علیه السلام دستور دادند تا غذایی فراهم کنند؛ سپس بزرگان بنی ­هاشم و بنی­ عبدالمطلب را دعوت کردند.

در این جلسه حضرت محمد صلی الله علیه و آله امر پروردگارش درباره انذار خویشان خود را اعلام کردند و به آنان فرمودند که «هر که با ایشان بیعت کند، برادر و وصی و وزیر ایشان خواهد بود»؛ اما جز علی علیه السلام کسی به این خواسته حضرت صلی الله علیه و آله جواب مثبت نداد.[۳]

بعد از آن که پیامبر صلی الله علیه و آله نزدیکانش را انذار کرد، امر نبوتش بیش از پیش در مکه منتشر شد. روایت شده پس از نزول آیه شریفه مذکور و انذار نزدیکان، پیامبر صلی الله علیه و آله بر بالای کوه صفا ایستادند و فریاد زدند: «یا صباحاه!» (خبر مهم)؛ قریشیان در اطرافشان جمع شدند و گفتند: تو را چه شده است، فرمود: «اگر به شما خبر دهم که دشمنی امشب یا فردا صبح به شما حمله می­ کند، مرا تصدیق می­ کنید؟» گفتند: «بله» فرمود: «من ترساننده شما از عذابی دردناک هستم».[۴]

سپس ادامه داد و فرمودند: «ای مردم؛ رهبر و پیشرو به اهلش دروغ نمی­ گوید، قسم به خدایی که هیچ پروردگاری جز او نیست، من رسول ­خدا صلی الله علیه و آله به سوی شما به طور خاص و به سوی تمام مردم به طور عام هستم. به خدا قسم که شما می­ میرید چنان که می ­خوابید و بعد از مرگ برانگیخته می ­شوید چنان که از خواب بیدار می شوید و محاسبه می ­شوید چنان که عمل می ­کنید و در مقابل کارهای نیک پاداش داده می ­شوید و در مقابل کارهای زشت عذاب داده می ­شوید و بهشت و جهنم ابدی هستند و شما اولین کسانی هستید که انذار شده­ اید».[۵]

بعد از گذشت مدتی، با نزول آیه: «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکینَ × إِنَّا کفَینَاک الْمُسْتَهْزِئِینَ»،[۶] رسول ­خدا صلی الله علیه و آله، مرحله ­ای دیگر از دعوت علنی را به مرحله اجرا درآوردند. با آشکارشدن دعوت الهی رسول ­خدا صلی الله علیه و آله، تمام مردم درباره دعوت آن حضرت صحبت می­ کردند و این امر بر کسی از اهل مکه مخفی نمانده بود. حتی اخبار آن به خارج مکه نیز سرایت کرده بود.[۷] با این حال در ابتدا با مخالفت­های چندانی از سوی قریش روبرو نگردید.[۸]

ابن ­اسحاق می ­گوید: «هنگامی که رسول ­خدا صلی الله علیه و آله شروع به دعوت مردم به اسلام کرد و امر الهی را آشکار نمود، قومش او را از خود طرد نکردند و به مقابله با او برنخاستند، تا این که او بت­ پرستی را عیب دانست [و نیاکانشان را مذمت کرد و خبر داد که آنان در آتش اند]. مشرکان این کار را منکری بزرگ برای خویش برشمردند و به طور جمعی به مخالفت و دشمنی با او برخاستند»، آشفتگی و اعتراض مردم مکه به این دلیل بود که فهمیده بودند که معنای حقیقی ایمان چیزی نیست، جز نفی همه خدایان دروغین و ایمان به پروردگاری قادر و بی ­همتا، یعنی نفی آن سیادت و بزرگی­ ای که به شیوه آیین و دین جاهلی بدست آورده بودند، یعنی سلب تمام اختیارات جاهلی و پذیرش فرمانبرداری کامل از خدا و رسولش. از این رو با تمام توان به اذیت و آزار ایشان و دیگر مسلمانان پرداختند.[۹]

حضرت رسول صلی الله علیه و آله با وجود همه این مخالفت­ها با نرمی و مدارا، به طرح دعوت و عرضه اصولی که به آن دعوت می ­کرد، می­ پرداختند.[۱۰]

شکایت قریش نزد ابوطالب

بزرگان قریش، چون دیدند که پیامبر صلی الله علیه و آله از دعوت خویش دست برنمی­ دارد، ابتدا نزد ابوطالب رفته، جهت حل و فصل مسالمت ­آمیز مسأله، با ابوطالب به گفتگو پرداختند؛[۱۱] آنان گفتند: «ای ابوطالب برادرزاده ­ات خدایان ما را ناسزا می­ گوید و بر دین ما عیب می­ گیرد و عقول ما را سبک می­ شمارد و پدران ما را گمراه می ­داند؛ یا وی را از این کار برحذر دار، یا او را به ما واگذار».[۱۲]

ابوطالب در پایان این دیدار با خوشرویی و ملاطفت آنها را راضی و سپس روانه کرد.[۱۳] پیامبر صلی الله علیه و آله همچنان به کار تبلیغ و انجام رسالت خویش مشغول بود تا این که رفته رفته بار دیگر، مخالفت قریش با آن حضرت، بالا گرفت.[۱۴] سران قریش راهی نیافتند جز آن که دوباره نزد ابوطالب رفته با او گفتگو کنند. این بار آنها با شدت بیشتری از او خواستند تا مانع فعالیت­های حضرت شود.[۱۵] حتی سعی کردند به وسیله تطمیع آن حضرت با مال و املاک و... ایشان را از ادامه دعوتش، منصرف کنند.[۱۶]

اما حضرت در جواب گروه قریش فرمودند: «به خدا قسم اگر خورشید را در دست راست من و ماه را در دست چپ من قرار دهند از دعوت خویش دست برندارم و از پای نخواهم نشست تا خدا دین مرا رواج دهد یا جان بر سر آن گذارم».[۱۷]

این جواب پیامبر صلی الله علیه و آله به سران کفر، آنان را از پذیرفته شدن هر گونه پیشنهادی، مأیوس کرد.

آزار و استهزای مسلمانان

پس از ناامید شدن مشرکین قریش از تطمیع پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله، آنها که در تمام برخورد­های خود تا حدودی احترام پیامبر صلی الله علیه و آله را حفظ کرده و متانت خود را از دست نداده بودند، تصمیم گرفتند به هر قیمتی که شده از نفوذ آیین او جلوگیری کنند. پس در مخالفت با رسول­ خدا صلی الله علیه و آله هم­ قسم شدند و تصمیم گرفتند که فرزندان و افراد قبیله خویش را از مسلمانی برگردانند.[۱۸]

آنان قبایل خود را ملزم کردند که در قبیله خود جستجو کنند و هر کس را که به دین اسلام درآمده، بیازارند.[۱۹] قریشیان عده ­ای جاهل و نادان و اوباش را تحریک کرده بودند تا در صدد تکذیب و آزار پیامبر صلی الله علیه و آله برآیند و خود نیز او را به شاعری و جادوگری و دیوانگی متهم ساختند.[۲۰] کار بر پیامبر صلی الله علیه و آله و کسانی که ایمان آورده بودند، سخت شد.[۲۱]

مشرکان چون قادر به اذیت کردن مسلمانانی که از حمایت عشیره خود برخوردار بودند، نبودند پس به سخت­ترین وجهی به آزار و اذیت ضعفای مسلمانان پرداختند[۲۲] و انواع شکنجه ­ها را نسبت به آنان روا می ­داشتند، برخی را می ­زدند، گروهی را به گرسنگی می ­آزردند و جمعی را برهنه بر روی ریگ­های داغ و تفتیده مکه می­ خواباندند.[۲۳]

قریشیان که با استهزاء و آزار و ارعاب، سعی در جلوگیری از ادامه کار حضرت رسول صلی الله علیه و آله کرده بودند،[۲۴] با مرگ ابوطالب به این آزارها و شکنجه­ ها شدت بخشیدند تا حدی که عده ­ای از مسلمانان مجبور شدند به حبشه هجرت کنند.

به نقلی پنج نفر از قریشیان، به نامهای ولید بن مغیره مخزومی، عاص بن وائل سهمی، اسود بن عبد یغوث زهری، اسود بن مطلب و حارث بن طلاطله ثقفی، بیش از همه پیامبر صلی الله علیه و آله را مورد تمسخر قرار می ­دادند[۲۵] و به نقلی دیگر، استهزاءکنندگان پیامبر صلی الله علیه و آله هفده نفر برشمرده شدند که همگی به شدیدترین وجهی به هلاکت رسیدند.[۲۶]

ولید بن مغیره از سرسخت­ترین این دشمنان بود. گروهی از قریش نزد او که مردی مسن و باتجربه بود و در مراسم حج شرکت کرده بود، جمع شدند. او به آنها گفت: «ای جماعت قریش موسم حج فرارسیده و گروه­های عرب بزودی به مکه روی می­ آورند آنها مسأله دعوت محمد [صلی الله علیه و آله] را شنیده ­اند، پس نظر واحدی را اتخاذ کنید و متفاوت صحبت نکنید که باعث تکذیب همدیگر شوید و قول همدیگر را رد کنید».[۲۷]

گفتند: «چه بگوییم؟» گفت: «بهترین حرفی که می­ توانید، بگویید این است که او را افسونگر بخوانید که سخنان سحرانگیز آورده است».[۲۸] قریش از نزد ولید بیرون رفته سر راه کاروانیان نشسته به هر که برخورد می­ کردند او را از تماس گرفتن با رسول­ خدا صلی الله علیه و آله برحذر داشته و از سحر و جادوی آن حضرت بیمناکش می­ ساختند.[۲۹]

گویا این اختلاف آراء و اقوال بین کفار قریش در مورد پیامبر صلی الله علیه و آله در موسم اول حج صورت گرفته بود و ولید بن مغیره سعی داشته این اختلاف را از بین برده و گفته ­هایشان را علیه رسول ­خدا صلی الله علیه و آله، در یک جهت متمرکز کند.

ابولهب نیز از دیگر دشمنانی بود که حضرت را به شدت آزرده خاطر می ­ساخت، او ضمن ریختن خار و خاشاک و احشای حیوانات بر سر و روی پیامبر صلی الله علیه و آله، مانع از انجام تبلیغ از سوی حضرت می ­شد. او به دنبال حضرت می­ رفت و فریاد می ­زد: «ای مردم، این مرد شما را از دین خود و دین پدرانتان نفریبد».[۳۰]

پانویس

  1. سوره شعراء، آیه ۲۱۴.
  2. تاریخ طبری، پیشین، ص۳۲۲ و ابن اسحاق؛ السیرة النبویه، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، قم، چاپ اول، ۱۴۱۰، ص۱۴۷.
  3. طبری؛ تاریخ طبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷، ج۲، ص۳۲۱-۳۲۰ و بیهقی، ابوبکر؛ دلائل النبوه، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۰۵، ج۲، ص۱۷۹–۱۸۰ و ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر – دار بیروت، ج۲، ص۶۰ ابن کثیر، البدایه والنهایه، بیروت، دارالفکر، ۱۹۹۶، ج۳، ص۳۹-۴۰ و سیره ابن اسحاق، پیشین، ص ۱۴۵–۱۴۶.
  4. ابن سعد؛ طبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطاء، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۰، ج۱، ص۱۵۶ و دلائل النبوه، پیشین، ص۱۸۱ و انساب الاشراف، پیشین، ص۱۲۱ و الکامل فی التاریخ، پیشین، ص۶۳ والبدایه والنهایه، پیشین، ص۳۸.
  5. ابن شهرآشوب؛ المناقب، قم، انتشارات علامه، ۱۳۷۹، ج۱، ص۴۶.
  6. سوره حجر، آیه ۹۴-۹۵.
  7. سیره ابن هشام، پیشین، ص۲۷۲.
  8. تاریخ طبری، پیشین، ص۳۲۳ و ذهبی؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر والأعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دارالکتابل العربی، چاپ دوم، ۱۹۹۳، ج۱، ص۱۴۸.
  9. سیره ابن اسحاق، پیشین، ص ۱۴۸ و ابن سعد؛ طبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطاء، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۰، ج۱، ص۱۵۶ و انساب الاشراف، پیشین، ص۱۱۶ و تاریخ طبری، پیشین، ص۳۲۸ و یعقوبی؛ تاریخ یعقوبی، بیروت دارالصادر، چاپ دوم، ۱۹۸۸، ج۲، ص۲۴ و سیره ابن هشام، پیشین، ص۲۶۴.
  10. تاریخ طبری، پیشین، ص۳۲۳.
  11. تاریخ طبری، پیشین، ص۳۲۳ و طبقات الکبری، پیشین، ص۱۵۸.
  12. همان و تاریخ یعقوبی، پیشین، ص۲۴ و سیره ابن هشام، پیشین، ص۲۶۵ و الکامل فی التاریخ، پیشین، ص۶۳ و البدایه والنهایه، پیشین، ص۴۷ و سیره ابن اسحاق، پیشین، ص۱۴۷–۱۴۸.
  13. همان.
  14. سیره ابن هشام، پیشین، ص۲۶۵.
  15. همان و تاریخ طبری، پیشین، ص۳۲۳ و الکامل فی التاریخ، پیشین، ص۶۴ و سیره ابن اسحاق، پیشین، ص۱۵۴.
  16. تاریخ طبری، پیشین، ص۳۲۴ و تاریخ یعقوبی، پیشین، ص۲۴ و سیره ابن هشام، پیشین، ص۲۶۵.
  17. دلائل النبوه، پیشین، ص۱۸۷ و تاریخ طبری، پیشین، ص۳۲۶ و تاریخ طبری، پیشین، ص۳۲۶ و انساب الاشراف، پیشین، ص۲۳۰ و سیره ابن هشام، پیشین، ص۲۶۶ والبدایه والنهایه، پیشین، ص۴۲ و سیره ابن اسحاق، پیشین، ص۱۵۴.
  18. تاریخ طبری، پیشین، ص۳۲۸ و سیره ابن هشام، پیشین، ص۲۶۸.
  19. سیره ابن هشام، پیشین، ص۲۸۹.
  20. همان.
  21. سیره ابن هشام، پیشین، ص۲۶۹ و طبقات الکبری، پیشین، ص۱۵۹ والبدایه والنهایه، پیشین، ص۴۷ و سیره ابن اسحاق، پیشین، ص۱۴۸.
  22. تاریخ یعقوبی، پیشین، ص۲۴ و سیره ابن هشام، پیشین، ص۳۱۷ و الکامل فی التاریخ، پیشین، ص۶۶ و سیره ابن اسحاق، پیشین، ص۱۵۶.
  23. سیره ابن هشام، پیشین، ص۳۱۷ والکامل فی التاریخ، پیشین، ص۶۶ و البدایه والنهایه، پیشین، ص۴۷.
  24. انساب الاشراف، پیشین، ص۲۳۰.
  25. شیح صدوق؛ خصال، قم، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۹۵، ص۲۷۸ و تاریخ یعقوبی، پیشین، ص۲۴ و طبقات الکبری، پیشین، ص۱۵۸ و ابن اسحاق؛ السیرة النبویه، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، قم، چاپ اول، ۱۴۱۰، ص۱۴۵.
  26. طبقات الکبری، پیشین، ص۱۵۶ و ابن شهر آشوب؛ مناقب، قم، مؤسسه امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، چاپ اول، ۱۴۰۹، ج۱، ص۷۳.
  27. سیره ابن اسحاق، پیشین، ص ۱۵۰ و سیره ابن هشام، پیشین، ص۲۷۰ و تاریخ الاسلام ذهبی، پیشین، ص۱۵۵.
  28. همان.
  29. سیره ابن هشام، پیشین، ص۲۷۱.
  30. دلائل النبوه، پیشین، ص۱۸۵.

منابع

حضرت محمد (صلی الله علیه و آله)
رحمة للعالمین.jpg
رویدادهای مهم زندگی
حمله اصحاب فیل به مکهسفر پیامبر اکرم به شامازدواج با حضرت خدیجه کبری (س) • گذاشتن سنگ حجرالاسود در جای خویش • مبعثمعراجولادت حضرت فاطمه سلام الله علیهارفتن به شعب ابی طالبعام الحزنسفر به طائفهجرت به مدینهازدواج حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (س)غزوه بدرغزوه احدغزوه احزابصلح حدیبیهغزوه خیبرسریه ذات السلاسل فتح مکهغزوه حنینغزوه تبوکغدیر خم
بستگان
امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع) •عبدالله بن عبدالمطلب(س) • عبدالمطلبابوطالب(ع) • حمزه بن عبدالمطلب(ع) • عباس بن عبدالمطلبابولهبجعفر طیارآمنه(س) • فاطمه بنت اسد(س) • خدیجه کبری(س) • حضرت زهرا(س) • امام حسن(ع) • امام حسین(ع) • حضرت زینب(س)
اصحاب
سلمان فارسیعمار بن یاسرابوذرمقدادابوسلمه مخزومیزيد بن حارثهعثمان بن مظعونمصعب بن عمیرابوبکرطلحهزبیرعثمان بن عفانعمر بن خطابسعد بن ابی وقاصعبدالله بن مسعوداسعد بن زرارهسعد بن معاذسعد بن عبادهعثمان بن حنیفسهل بن حنیفابو ایوب انصاری حذیفة بن یمانخالد بن سعيدخزیمة بن ثابتعبدالله بن رواحهاویس قرنیعبدالله بن مسعود بلال حبشی
مکان های مرتبط
مکهمدینهغار حراکعبهشعب ابوطالبغدیر خمفدکبقیعغار ثورمسجد قبامسجد النبیمسجد الحرام