غزوه بنی نضیر: تفاوت بین نسخهها
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) |
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) |
||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
{{خوب}} | {{خوب}} | ||
− | «غزوه بنی نضیر»، دومین جنگ [[پیامبر اسلام|پیامبر]]( | + | «غزوه بنی نضیر»، دومین جنگ [[پیامبر اسلام|پیامبر اکرم]] (صلى الله عليه و آله) با یهودیان [[مدینه]] است که در [[ماه ربیع الاول|ربیع الاول]] سال چهارم هجرت اتفاق افتاد.<ref> واقدی، محمد بن سعد؛ کتاب المغازی، تحقیق مارسدن جونس، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1989م.، الطبعه الاولی، ج1، ص363. </ref> بیشتر تاریخ نویسان اسلامی عقیده دارند که در این حادثه خونی ریخته نشد، ولی مرحوم [[شیخ مفید|مفید]] می گوید: شب فتح، نبرد مختصری که منجر به قتل ده نفر از [[یهود|یهودیان]] شد صورت گرفت و با کشته شدن آنها مقدمات تسلیم شدن ارتش [[بنی نضیر|بنی نضیر]] گردید. بدين ترتيب يكى از تحريك كنندگان قبايل عرب بر ضد [[اسلام]] از بين رفت. برخی آیات [[سوره حشر]] نیز پیرامون این حادثه نازل گردید. |
{{شناسنامه غزوات | {{شناسنامه غزوات | ||
|تصویر=[[پرونده:غزوه بنی نضیر.jpg|250px|center]] | |تصویر=[[پرونده:غزوه بنی نضیر.jpg|250px|center]] | ||
سطر ۱۹: | سطر ۱۹: | ||
|توضیحات = آیات 1 - 17 سوره حشر | |توضیحات = آیات 1 - 17 سوره حشر | ||
}} | }} | ||
− | ==قبیله بنی نضیر و | + | ==قبیله بنی نضیر و تأثیر یهودیان بر جامعه اسلامی== |
+ | [[قرآن]]، [[یهود|يهوديان]] را پس از مشركان، بدترين دشمنان مؤمنان مىداند، در حالى كه از [[مسیحیت|مسيحيان]] به نرمى سخن مى گويد.<ref> مائده، 82 </ref> طبيعى است كه يهوديان هيچ فرصتى را براى نابودى [[اسلام]] و رسول خدا (صلى الله عليه و آله) از دست نمى دادند؛ در عين حال، به دليل آن كه در اقليت بودند در همان آغاز [[هجرت پیامبر اسلام به مدینه|هجرت رسول خدا]] صلى الله عليه و آله معاهده صلحى را با آن حضرت پذيرفته بودند. | ||
+ | |||
سه طايفه يهودى [[بنی قینقاع|بنى قَيْنُقاع]]، [[بنی نضیر|بنى النضير]] و [[بنی قریظه|بنى قريظه]] تقريباً در يك مثلثى شكل در سمت شمال شرقى محله [[قبا]] زندگى مى كردند. بنى نضير نزديكترين طايفه به محل قبا بودند. [[یهود|يهوديان]] كه بنى نضير باشكوهترين و گرامى ترين آنان بودند، در قلب دولت اسلامى زندگى مى كردند. از اين رو مى توانستند به دقيقترين اطلاعات و مسائل پنهان و آشكار و ميزان دقيق امكانات و توانمندىهاى مادى و معنوى مسلمانان و نيز تمامى مسائل موجود در جامعه اسلامى از جمله روابط و مناسبات گروههاى مختلف با هم دست يابند و به آن شناخت و آگاهى كامل پيدا كنند. يهوديان در عمق جامعه نوپاى اسلامى حتى در سطوح رهبرى و در ميان كسانى كه نقش فعالى در تصميمگيرى و حل و عقد پيمانها داشتند حضور داشتند. | سه طايفه يهودى [[بنی قینقاع|بنى قَيْنُقاع]]، [[بنی نضیر|بنى النضير]] و [[بنی قریظه|بنى قريظه]] تقريباً در يك مثلثى شكل در سمت شمال شرقى محله [[قبا]] زندگى مى كردند. بنى نضير نزديكترين طايفه به محل قبا بودند. [[یهود|يهوديان]] كه بنى نضير باشكوهترين و گرامى ترين آنان بودند، در قلب دولت اسلامى زندگى مى كردند. از اين رو مى توانستند به دقيقترين اطلاعات و مسائل پنهان و آشكار و ميزان دقيق امكانات و توانمندىهاى مادى و معنوى مسلمانان و نيز تمامى مسائل موجود در جامعه اسلامى از جمله روابط و مناسبات گروههاى مختلف با هم دست يابند و به آن شناخت و آگاهى كامل پيدا كنند. يهوديان در عمق جامعه نوپاى اسلامى حتى در سطوح رهبرى و در ميان كسانى كه نقش فعالى در تصميمگيرى و حل و عقد پيمانها داشتند حضور داشتند. | ||
سطر ۳۰: | سطر ۳۲: | ||
مورخان چندین علت را برای وقوع غزوه بنی نضیر بیان می کنند، از جمله: | مورخان چندین علت را برای وقوع غزوه بنی نضیر بیان می کنند، از جمله: | ||
− | #در بيشتر منابع حديثى و تاريخى در بيان سبب غزوه بنى نضير آمده است كه [[پیامبر اسلام|رسول خدا]] (ص) نزد [[بنی نضیر|بنى نضير]] آمد تا از آنان براى پرداخت [[دیات|ديه]] دو مرد عامرى كه عمرو بن اميه در مسير بازگشت از [[معونه (بئر معونه)|بئر معونه]]، آنان را كشته بود، كمك بگيرد. بنى نضير در صدد برآمدند تا عليه حضرت غدر ورزند و با پرتاب سنگى از پشت بام، او را بكشند. [[جبرئیل|جبرئيل]] حضرت را از اين توطئه با خبر كرد و . | + | #در بيشتر منابع حديثى و تاريخى در بيان سبب غزوه بنى نضير آمده است كه [[پیامبر اسلام|رسول خدا]] (ص) نزد [[بنی نضیر|بنى نضير]] آمد تا از آنان براى پرداخت [[دیات|ديه]] دو مرد عامرى كه عمرو بن اميه در مسير بازگشت از [[معونه (بئر معونه)|بئر معونه]]، آنان را كشته بود، كمك بگيرد. بنى نضير در صدد برآمدند تا عليه حضرت غدر ورزند و با پرتاب سنگى از پشت بام، او را بكشند. [[جبرئیل|جبرئيل]] حضرت را از اين توطئه با خبر كرد. [[پیامبر اسلام|پیامبر اكرم]] (ص) توطئه [[یهود|يهوديان]] عليه جان خود و تلاش آنان را براى ترور خويش، پيمانشكنى آنان تلقى كرد و آن را دليل موجّهى براى مقابله با يهوديان و اتخاذ موضع قوى و كوبنده بر ضدّ آنان دانست. روشن است كه ترور رهبرى اسلامى روشن ترين و خطرناك ترين مظاهر خيانت است و لازم نيست منتظر ماند تا خيانتگران اعلان جنگ كنند و در اين باره به صورت عملى و آشكار اقدام نمايند. |
#همچنین گفته اند که پيامبر (ص) از اين رو براى پرداخت ديه دو مرد عامرى نزد بنى نضير رفت كه اين قوم هم پيمان [[بنی عامر|بنى عامر]] بودند. بدين ترتيب كار پرداخت ديه به كمك آنان تسهيل مىشد، زيرا آنچه به عامريان پرداخت مىشد، از جيب همپيمانان خودشان بود.<ref> سيره حلبى، 2/ 263- 264 </ref> یا اینکه چگونگى پرداخت ديه را از آنان بپرسد.<ref> سيره دحلان، 1/ 260 </ref> | #همچنین گفته اند که پيامبر (ص) از اين رو براى پرداخت ديه دو مرد عامرى نزد بنى نضير رفت كه اين قوم هم پيمان [[بنی عامر|بنى عامر]] بودند. بدين ترتيب كار پرداخت ديه به كمك آنان تسهيل مىشد، زيرا آنچه به عامريان پرداخت مىشد، از جيب همپيمانان خودشان بود.<ref> سيره حلبى، 2/ 263- 264 </ref> یا اینکه چگونگى پرداخت ديه را از آنان بپرسد.<ref> سيره دحلان، 1/ 260 </ref> | ||
#عده ای معتقدند که سبب اين جنگ آن بود كه يهود بنى نضير از رسول خدا (ص) درخواست كردند تا همراه سه نفر از يارانش براى مناظره در امر [[دین|دين]] به سوى آنان بيرون رود. يهوديان در زير لباس خود، خنجر پنهان كرده بودند. زنى از بنى نضير به دست برادر [[انصار|انصارى]] مسلمانش به پيغمبر (ص) خبر داد كه بنى نضير چه قصدى دارند. پيامبر (ص) چون از توطئه آنان با خبر شد، از ميان راه بازگشت.<ref> سيره حلبى، 2/ 263- 264؛ وفاء الوفاء، 1/ 289؛ تاريخ الخميس، 1/ 462. </ref> | #عده ای معتقدند که سبب اين جنگ آن بود كه يهود بنى نضير از رسول خدا (ص) درخواست كردند تا همراه سه نفر از يارانش براى مناظره در امر [[دین|دين]] به سوى آنان بيرون رود. يهوديان در زير لباس خود، خنجر پنهان كرده بودند. زنى از بنى نضير به دست برادر [[انصار|انصارى]] مسلمانش به پيغمبر (ص) خبر داد كه بنى نضير چه قصدى دارند. پيامبر (ص) چون از توطئه آنان با خبر شد، از ميان راه بازگشت.<ref> سيره حلبى، 2/ 263- 264؛ وفاء الوفاء، 1/ 289؛ تاريخ الخميس، 1/ 462. </ref> | ||
سطر ۳۶: | سطر ۳۸: | ||
==وقایع غزوه بنی نضیر== | ==وقایع غزوه بنی نضیر== | ||
− | + | این جریان در ماه ربیع سال چهارم اتفاق افتاد و [[سوره حشر]] نیز پیرامون این حادثه نازل گردید. بیشتر تاریخ نویسان اسلامی عقیده دارند که در این حادثه خونی ریخته نشد، ولی [[شیخ مفید]]<ref> «ارشاد» /47 و 48.</ref> می گوید: شب فتح، نبرد مختصری که منجر به قتل ده نفر از یهودیان شد صورت گرفت و با کشته شدن آن ها مقدمات تسلیم شدن ارتش آماده گردید. بدين ترتيب يكى ديگر از تحريك كنندگان قبايل عرب بر ضد [[اسلام]] از بين رفت. | |
− | [[ | ||
− | يكى از | ||
− | ===دستور اخراج | + | ===دستور به اخراج یهودیان === |
[[پرونده:قلعه-های بنی نضیر.jpg|400px|thumb|left|یک قلعه به جای مانده از یهودیان بنی نضیر]] | [[پرونده:قلعه-های بنی نضیر.jpg|400px|thumb|left|یک قلعه به جای مانده از یهودیان بنی نضیر]] | ||
− | منابع مى گويند: رسول خدا صلى الله عليه و آله | + | منابع مى گويند: رسول خدا صلى الله عليه و آله پس از اینکه از طريق [[وحی|وحى]] از خیانت [[بنی نضیر]] آگاهى يافت، بدون آن كه با كسى از يارانش سخن بگويد به [[مدینه|مدينه]] بازگشت. آنان چندى منتظر شدند و پس از آن كه احساس كردند رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بر نمى گردد به مدينه آمدند. آنگاه رسول خدا محمد بن مَسْلمه را كه از [[اوس]] بوده و اين طايفه يهود، در [[جاهلیت|جاهليت]] هم پيمان آنان بودند، به سراغ يهوديان فرستاد و گفت كه بايد مدينه را ترك كنند. آنان از اين كه يك اوسى آمده اظهار شگفتى كردند اما ابن مسلمه گفت: تَغَيَّرتِ القلوب؛ آن وضع سابق دگرگون شده است.<ref> المغازى، ج 1، ص 367 </ref> يهوديان نخست به رفتن راضى شدند اما وقتى پيام [[عبدالله بن ابى سلول|عبدالله بن ابَىّ]] به حُيَى بن اخطب رسيد كه همراه همپيمانانش از آنان دفاع مى كند، اندكى سست شدند. عبدالله بن ابى در پى [[بنی قریظه|بنى قريظه]] فرستاد، اما آنان گفتند كه حاضر به نقض عهد نيستند. |
اختلاف ميان يهوديان ناشى از اعتماد به سخن عبدالله يا عدم اعتماد به آنان بود. | اختلاف ميان يهوديان ناشى از اعتماد به سخن عبدالله يا عدم اعتماد به آنان بود. | ||
مخالفان مىگفتند كه ابن ابى قابل اطمينان نيست، او نظير همين وعدهها را به [[بنی قینقاع|بنى قينقاع]] نيز داد اما اقدامى نكرد، به علاوه او در هر حال [[خزرج|خزرجى]] است و ما در جاهليت در كنار اوس با طايفه او جنگيده ايم. به علاوه عبدالله نه يهودى است، نه مسلمان و نه حتى بر دين خود، و لذا نمىتوان بر وى اعتماد كرد. چنين اقدامى سبب از بين رفتن اموال، پايمالى شرف، اسيرى خانواده و از بين رفتن جنگجويان ما خواهد بود.<ref> المغازى، ج 1، ص 369 </ref> نفوذ حيى بن اخطب سبب شد تا او بنى النضير را به مقاومت وا دارد. او پيامى به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرستاد كه ما از اينجا نخواهيم رفت. | مخالفان مىگفتند كه ابن ابى قابل اطمينان نيست، او نظير همين وعدهها را به [[بنی قینقاع|بنى قينقاع]] نيز داد اما اقدامى نكرد، به علاوه او در هر حال [[خزرج|خزرجى]] است و ما در جاهليت در كنار اوس با طايفه او جنگيده ايم. به علاوه عبدالله نه يهودى است، نه مسلمان و نه حتى بر دين خود، و لذا نمىتوان بر وى اعتماد كرد. چنين اقدامى سبب از بين رفتن اموال، پايمالى شرف، اسيرى خانواده و از بين رفتن جنگجويان ما خواهد بود.<ref> المغازى، ج 1، ص 369 </ref> نفوذ حيى بن اخطب سبب شد تا او بنى النضير را به مقاومت وا دارد. او پيامى به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرستاد كه ما از اينجا نخواهيم رفت. | ||
سطر ۵۰: | سطر ۵۰: | ||
هنگامى كه رسول خدا (ص) متوجّه بنى نضير شد و آنان را محاصره كرد، دستور داد تا خيمه او را در دورترين نقطه محله بنى خطمه زدند. چون شب فرا رسيد، مردى از يهود بنى نضير كه تيرانداز ماهرى بود، تيرى انداخت كه به خيمه حضرت اصابت كرد. پيامبر (ص) دستور داد تا خيمه اش را در فاصله دورترى در ميانه دشت نصب كردند و [[مهاجرین|مهاجران]] و [[انصار]] آن را در ميان گرفتند. | هنگامى كه رسول خدا (ص) متوجّه بنى نضير شد و آنان را محاصره كرد، دستور داد تا خيمه او را در دورترين نقطه محله بنى خطمه زدند. چون شب فرا رسيد، مردى از يهود بنى نضير كه تيرانداز ماهرى بود، تيرى انداخت كه به خيمه حضرت اصابت كرد. پيامبر (ص) دستور داد تا خيمه اش را در فاصله دورترى در ميانه دشت نصب كردند و [[مهاجرین|مهاجران]] و [[انصار]] آن را در ميان گرفتند. | ||
− | + | ===رشادت علی بن ابی طالب (ع)=== | |
هنگامى كه تاريكى شب فرا رسيد، على (ع) را نديدند. مردم گفتند: اى رسول خدا، ما على را نمىبينيم. فرمود: من او را مىبينم كه در پى انجام كارى است، فكرش را نكنيد. اندكى گذشت كه على (ع) در حالى كه سر آن يهودى تيرانداز را در دست داشت، از راه رسيد. على (ع) سر وى را كه عزورا ناميده مىشد، مقابل پيامبر (ص) بر زمين انداخت. پيامبر (ص) فرمود: چگونه اين كار را كردى؟ گفت: من اين خبيث را جسور و شجاع يافتم. پس مدتى در كمين او نشستم و با خود گفتم: ممكن است، اين جرأت را داشته باشد كه شبانه بر ما حمله برد و شبيخون بزند. اتّفاقا امشب او را ديدم كه در حالى كه شمشير برهنه در دست دارد، همراه نه تن از يهوديان پيش مىآيد. پس حمله كردم و او را كشتم. همراهانش گريختند، ولى همين نزديكى ها هستند. اگر چند نفرى را همراه من بفرستيد، اميدوارم بر آنان دست يابم. | هنگامى كه تاريكى شب فرا رسيد، على (ع) را نديدند. مردم گفتند: اى رسول خدا، ما على را نمىبينيم. فرمود: من او را مىبينم كه در پى انجام كارى است، فكرش را نكنيد. اندكى گذشت كه على (ع) در حالى كه سر آن يهودى تيرانداز را در دست داشت، از راه رسيد. على (ع) سر وى را كه عزورا ناميده مىشد، مقابل پيامبر (ص) بر زمين انداخت. پيامبر (ص) فرمود: چگونه اين كار را كردى؟ گفت: من اين خبيث را جسور و شجاع يافتم. پس مدتى در كمين او نشستم و با خود گفتم: ممكن است، اين جرأت را داشته باشد كه شبانه بر ما حمله برد و شبيخون بزند. اتّفاقا امشب او را ديدم كه در حالى كه شمشير برهنه در دست دارد، همراه نه تن از يهوديان پيش مىآيد. پس حمله كردم و او را كشتم. همراهانش گريختند، ولى همين نزديكى ها هستند. اگر چند نفرى را همراه من بفرستيد، اميدوارم بر آنان دست يابم. | ||
پيامبر (ص) ده نفر از جمله [[ابودجانه انصارى|ابو دجانه]] (سماك بن خرشه) و [[سهل بن حنیف|سهل بن حنيف]] را همراه او فرستاد. آنان دشمن را پيش از آن كه به حصار برسند و وارد دژ شوند، گرفتند و كشتند. سرهاى آنان را براى پيامبر (ص) آوردند. حضرت دستور داد تا در يكى از چاههاى بنى خطمه انداختند. | پيامبر (ص) ده نفر از جمله [[ابودجانه انصارى|ابو دجانه]] (سماك بن خرشه) و [[سهل بن حنیف|سهل بن حنيف]] را همراه او فرستاد. آنان دشمن را پيش از آن كه به حصار برسند و وارد دژ شوند، گرفتند و كشتند. سرهاى آنان را براى پيامبر (ص) آوردند. حضرت دستور داد تا در يكى از چاههاى بنى خطمه انداختند. | ||
همين مسأله علّت فتح دژهاى بنى نضير بود.<ref> الارشاد، 49- 50؛ بحار الانوار، 20/ 172- 173؛ مناقب آل ابى طالب، 1/ 196- 197؛ المغازى، 1/ 371- 372؛ كشف الغمّه، 1/ 201، 255؛ سيره حلبى، 2/ 265؛ سيره دحلان، 1/ 262. | همين مسأله علّت فتح دژهاى بنى نضير بود.<ref> الارشاد، 49- 50؛ بحار الانوار، 20/ 172- 173؛ مناقب آل ابى طالب، 1/ 196- 197؛ المغازى، 1/ 371- 372؛ كشف الغمّه، 1/ 201، 255؛ سيره حلبى، 2/ 265؛ سيره دحلان، 1/ 262. | ||
(2). وفاء الوفاء، 1/ 161؛ 3/ 1076. بنگريد: معجم البلدان، 1/ 346؛ 5/ 234. </ref> | (2). وفاء الوفاء، 1/ 161؛ 3/ 1076. بنگريد: معجم البلدان، 1/ 346؛ 5/ 234. </ref> | ||
− | + | ===قطع درختان خرمای بنی نضیر=== | |
پيامبر (ص) به مسلمانان دستور داد تا درختان خرماى بنى نضير را بريده و آتش بزنند. اين اقدام در محلى به نام بويره صورت گرفت. يهوديان فرياد برآوردند كه: اى محمّد، تو مردم را از تباهى و فساد در زمين باز مى داشتى. حال چه شده كه درختان خرما را قطع مى كنى و مى سوزانى؟! خداوند در اين باره فرمود: | پيامبر (ص) به مسلمانان دستور داد تا درختان خرماى بنى نضير را بريده و آتش بزنند. اين اقدام در محلى به نام بويره صورت گرفت. يهوديان فرياد برآوردند كه: اى محمّد، تو مردم را از تباهى و فساد در زمين باز مى داشتى. حال چه شده كه درختان خرما را قطع مى كنى و مى سوزانى؟! خداوند در اين باره فرمود: | ||
«ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِينَةٍ أَوْ تَرَكْتُمُوها قائِمَةً عَلى أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَ لِيُخْزِيَ الْفاسِقِينَ».<ref> حشر( 59): 5 </ref> | «ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِينَةٍ أَوْ تَرَكْتُمُوها قائِمَةً عَلى أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَ لِيُخْزِيَ الْفاسِقِينَ».<ref> حشر( 59): 5 </ref> | ||
آنچه از درختان خرما بريديد يا آنها را بر ريشه هايشان بر جاى نهاديد، به فرمان خدا بود، تا نافرمانان را خوار گرداند.<ref> جامع البيان، 28/ 23؛ اسباب النزول، 237- 238؛ مسند حميدى، 2/ 301؛ مسند ابى عوانه، 4/ 97؛ الطبقات الكبرى، 2/ 58؛ فتوح البلدان، 1/ 19- 20؛ الجامع الصحيح، 4/ 122؛ 5/ 408؛ مسند احمد، 2/ 8، 52، 14؛ مسند طيالسى، 251؛ سنن دارمى، 2/ 22؛ المحلّى، 7/ 294؛ وفاء الوفاء، 1/ 390؛ دلائل النبوه( ابو نعيم)، 429؛ معجم البلدان، 1/ 512؛ صحيح بخارى، 3/ 11؛ سيره ابن كثير، 3/ 147- 150؛ البداية و النهايه، 4/ 77- 79؛ الثقات، 1/ 242؛ مناقب آل ابى طالب، 1/ 197؛ الاحكام السلطانيه، 64؛ فتح البارى، 7/ 254- 256؛ الروض الانف، 3/ 250؛ سنن ابن ماجه، 2/ 948؛ جوامع الجامع، 486؛ المغازى، 1/ 381؛ حبيب السير، 1/ 355؛ احكام القرآن( حصّاص)، 3/ 429؛ احكام القرآن( ابن عربى)، 4/ 1768؛ سنن ابى داود، 3/ 38؛ الجامع لاحكام القرآن، 18/ 6- 8؛ لباب التأويل، 4/ 246؛ التفسير الكبير، 29/ 283؛ زاد المعاد، 2/ 71؛ الكشّاف، 4/ 501؛ صافى( تفسير)، 5/ 154؛ البرهان فى تفسير القرآن، 4/ 313؛ سيره حلبى، 2/ 256؛ تفسير القرآن العظيم، 4/ 331- 334؛ تاريخ الاسلام( ذهبى)، 1/ 122؛ صحيح مسلم، 4/ 145؛ تاريخ الخميس، 1/ 461؛ فتح القدير، 5/ 199؛ وفاء الوفاء، 1/ 298؛ بهجة المحافل، 1/ 214- 215؛ منهاج السنه، 4/ 173؛ الاموال، 15؛ مجمع البيان، 9/ 257؛ بحار الانوار، 2/ 159؛ تفسير قمى، 2/ 359؛ الكامل فى التاريخ، 2/ 173؛ الدر المنثور، 6/ 188؛ الترتيب الاداريه، 1/ 310؛ مسند ابو يعلى، 10/ 207؛ تاريخ الامم و الملوك، 2/ 552. </ref> | آنچه از درختان خرما بريديد يا آنها را بر ريشه هايشان بر جاى نهاديد، به فرمان خدا بود، تا نافرمانان را خوار گرداند.<ref> جامع البيان، 28/ 23؛ اسباب النزول، 237- 238؛ مسند حميدى، 2/ 301؛ مسند ابى عوانه، 4/ 97؛ الطبقات الكبرى، 2/ 58؛ فتوح البلدان، 1/ 19- 20؛ الجامع الصحيح، 4/ 122؛ 5/ 408؛ مسند احمد، 2/ 8، 52، 14؛ مسند طيالسى، 251؛ سنن دارمى، 2/ 22؛ المحلّى، 7/ 294؛ وفاء الوفاء، 1/ 390؛ دلائل النبوه( ابو نعيم)، 429؛ معجم البلدان، 1/ 512؛ صحيح بخارى، 3/ 11؛ سيره ابن كثير، 3/ 147- 150؛ البداية و النهايه، 4/ 77- 79؛ الثقات، 1/ 242؛ مناقب آل ابى طالب، 1/ 197؛ الاحكام السلطانيه، 64؛ فتح البارى، 7/ 254- 256؛ الروض الانف، 3/ 250؛ سنن ابن ماجه، 2/ 948؛ جوامع الجامع، 486؛ المغازى، 1/ 381؛ حبيب السير، 1/ 355؛ احكام القرآن( حصّاص)، 3/ 429؛ احكام القرآن( ابن عربى)، 4/ 1768؛ سنن ابى داود، 3/ 38؛ الجامع لاحكام القرآن، 18/ 6- 8؛ لباب التأويل، 4/ 246؛ التفسير الكبير، 29/ 283؛ زاد المعاد، 2/ 71؛ الكشّاف، 4/ 501؛ صافى( تفسير)، 5/ 154؛ البرهان فى تفسير القرآن، 4/ 313؛ سيره حلبى، 2/ 256؛ تفسير القرآن العظيم، 4/ 331- 334؛ تاريخ الاسلام( ذهبى)، 1/ 122؛ صحيح مسلم، 4/ 145؛ تاريخ الخميس، 1/ 461؛ فتح القدير، 5/ 199؛ وفاء الوفاء، 1/ 298؛ بهجة المحافل، 1/ 214- 215؛ منهاج السنه، 4/ 173؛ الاموال، 15؛ مجمع البيان، 9/ 257؛ بحار الانوار، 2/ 159؛ تفسير قمى، 2/ 359؛ الكامل فى التاريخ، 2/ 173؛ الدر المنثور، 6/ 188؛ الترتيب الاداريه، 1/ 310؛ مسند ابو يعلى، 10/ 207؛ تاريخ الامم و الملوك، 2/ 552. </ref> | ||
− | + | ===وضعیت روحی یهودیان در محاصره=== | |
− | «لا يُقاتِلُونَكُمْ جَمِيعاً إِلَّا فِي قُرىً مُحَصَّنَةٍ أَوْ مِنْ وَراءِ جُدُرٍ بَأْسُهُمْ بَيْنَهُمْ شَدِيدٌ تَحْسَبُهُمْ جَمِيعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّى ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْقِلُون»<ref> حشر( 59): 14. </ref> آنان به صورت دسته جمعى جز در قريههاى داراى استحكامات، يا از پشت ديوارها با شما نخواهند جنگيد. جنگشان ميان خودشان سخت است. آنها را متحد و يك پارچه مىپندارى ولى دلهايشان پراكنده است. | + | [[آیه|آيه]] مباركه زیر تصويرى دقيق و كامل از وضعيت كسانى را ترسيم مىكند كه به خداى يگانه [[ایمان|ايمان]] ندارند. چه اين وضعيت را به علل و اسباب آن ارجاع داده و به طرزى كاملا دقيق و آشكار به سرچشمههاى واقعى آن مربوط ساخته است: «لا يُقاتِلُونَكُمْ جَمِيعاً إِلَّا فِي قُرىً مُحَصَّنَةٍ أَوْ مِنْ وَراءِ جُدُرٍ بَأْسُهُمْ بَيْنَهُمْ شَدِيدٌ تَحْسَبُهُمْ جَمِيعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّى ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْقِلُون»<ref> حشر( 59): 14. </ref> آنان به صورت دسته جمعى جز در قريههاى داراى استحكامات، يا از پشت ديوارها با شما نخواهند جنگيد. جنگشان ميان خودشان سخت است. آنها را متحد و يك پارچه مىپندارى ولى دلهايشان پراكنده است. |
زيرا آنان مردمى اند كه نمى انديشند. | زيرا آنان مردمى اند كه نمى انديشند. | ||
− | |||
− | |||
در معاهدات و پيمان هايى كه رسول خدا (ص) با يهوديان مدينه بست، آنان به عنوان يك وحدت دينى و اجتماعى مطرح نشده اند، بلكه هر يك از قبايل سه گانه يهودى: [[بنی قینقاع|بنى قينقاع]]،[[ بنى نضير ]] و [[بنی قریظه|بنى قریظه]]، به عنوان مستقل با آن حضرت پيمان حسن همجوارى امضا كردند. در خيبر و فدك نيز به همين نحو با هر كدام به صورت جداگانه برخورد شد. اين گوياى جدايى و پراكندگى يهوديان از همديگر است كه هر يك خود را حزب و دسته مستقلى مى شمرد و با ساير هم كيشان خود كارى نداشت. | در معاهدات و پيمان هايى كه رسول خدا (ص) با يهوديان مدينه بست، آنان به عنوان يك وحدت دينى و اجتماعى مطرح نشده اند، بلكه هر يك از قبايل سه گانه يهودى: [[بنی قینقاع|بنى قينقاع]]،[[ بنى نضير ]] و [[بنی قریظه|بنى قریظه]]، به عنوان مستقل با آن حضرت پيمان حسن همجوارى امضا كردند. در خيبر و فدك نيز به همين نحو با هر كدام به صورت جداگانه برخورد شد. اين گوياى جدايى و پراكندگى يهوديان از همديگر است كه هر يك خود را حزب و دسته مستقلى مى شمرد و با ساير هم كيشان خود كارى نداشت. | ||
از سوى ديگر ملاحظه مى شود كه هيچ كدام از قبايل يهودى به حمايت و دفاع از قبيله ديگر همت نكرد. همچنان كه متحدان و هم پيمانان يهود از [[غطفان]] و [[منافقان]] هم به يارى هيچ كدام از قبايلى كه با آنان پيمان بسته و وعده نصرت و يارى داده بودند، نيامدند. | از سوى ديگر ملاحظه مى شود كه هيچ كدام از قبايل يهودى به حمايت و دفاع از قبيله ديگر همت نكرد. همچنان كه متحدان و هم پيمانان يهود از [[غطفان]] و [[منافقان]] هم به يارى هيچ كدام از قبايلى كه با آنان پيمان بسته و وعده نصرت و يارى داده بودند، نيامدند. | ||
− | ===خیانت منافقان | + | ===خیانت منافقان به یهودیان بنی نضیر=== |
اين نص [[قرآن|قرآن كريم]] است كه خداوند متعال در سخن از وضعيت آنان فرمود: | اين نص [[قرآن|قرآن كريم]] است كه خداوند متعال در سخن از وضعيت آنان فرمود: | ||
«أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ نافَقُوا يَقُولُونَ لِإِخْوانِهِمُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَكُمْ وَ لا نُطِيعُ فِيكُمْ أَحَداً أَبَداً وَ إِنْ قُوتِلْتُمْ لَنَنْصُرَنَّكُمْ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ لَئِنْ أُخْرِجُوا لا يَخْرُجُونَ مَعَهُمْ وَ لَئِنْ قُوتِلُوا لا يَنْصُرُونَهُمْ وَ لَئِنْ نَصَرُوهُمْ لَيُوَلُّنَّ الْأَدْبارَ ثُمَّ لا يُنْصَرُونَ، لَأَنْتُمْ أَشَدُّ رَهْبَةً فِي صُدُورِهِمْ مِنَ اللَّهِ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ».<ref> حشر( 59): 11- 13. </ref> | «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ نافَقُوا يَقُولُونَ لِإِخْوانِهِمُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَكُمْ وَ لا نُطِيعُ فِيكُمْ أَحَداً أَبَداً وَ إِنْ قُوتِلْتُمْ لَنَنْصُرَنَّكُمْ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ لَئِنْ أُخْرِجُوا لا يَخْرُجُونَ مَعَهُمْ وَ لَئِنْ قُوتِلُوا لا يَنْصُرُونَهُمْ وَ لَئِنْ نَصَرُوهُمْ لَيُوَلُّنَّ الْأَدْبارَ ثُمَّ لا يُنْصَرُونَ، لَأَنْتُمْ أَشَدُّ رَهْبَةً فِي صُدُورِهِمْ مِنَ اللَّهِ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ».<ref> حشر( 59): 11- 13. </ref> | ||
− | مگر كسانى را كه به نفاق برخاستند نديدى كه به برادران اهل كتاب خود كه از در كفر در آمده بودند | + | مگر كسانى را كه به نفاق برخاستند نديدى كه به برادران اهل كتاب خود كه از در كفر در آمده بودند مىگفتند: اگر اخراج شديد، حتما با شما بيرون خواهيم آمد و عليه شما هرگز از كسى فرمان نخواهيم برد؛ و اگر با شما جنگيدند، حتما شما را يارى خواهيم كرد و خدا گواهى مىدهد كه قطعا آنان دروغگويانند. اگر يهود اخراج شوند، آنها با ايشان بيرون نخواهند رفت و اگر با آنان جنگيده شود، (منافقان) آنها را يارى نخواهند كرد، و اگر ياريشان كنند، حتما (در جنگ) پشت خواهند كرد و ديگر يارى نيابند. شما قطعا در دلهاى آنان بيش از خدا مايه هراسيد. |
چرا كه آنان مردمانىاند كه نمى فهمند. | چرا كه آنان مردمانىاند كه نمى فهمند. | ||
سطر ۷۶: | سطر ۷۴: | ||
وعده ابن ابى ارزشى ندارد. او مىخواهد ترا به ورطه هلاك بيندازد تا با محمّد بجنگيم، ولى خودش در خانه اش بنشيند و تو را تنها بگذارد. ابى از كعب بن اسد هم كمك خواسته، ولى او نپذيرفته و گفته است: تا من زنده هستم، هيچ كس از [[بنی قریظه|بنى قريظه]] پيمان شكنى نخواهد كرد. ابن ابى به هم پيمانان خود از [[بنی قینقاع|بنى قينقاع]] هم همين وعدهها را داده بود كه به تو داده است، امّا چون آنها پيمان شكستند، جنگ را شروع و خود را در حصارهاى خويش زندانى كردند و به اميد وعده هاى ابن ابى منتظر نشستند، امّا او در خانه خود نشست و محمّد، بنى قينقاع را محاصره كرد و ايشان به ناچار تن به حكم و فرمان او دادند. ابن ابى هرگز نه همپيمانان خود را يارى مى دهد و نه كسانى كه او را از تعرض مردم حفظ كرده اند. | وعده ابن ابى ارزشى ندارد. او مىخواهد ترا به ورطه هلاك بيندازد تا با محمّد بجنگيم، ولى خودش در خانه اش بنشيند و تو را تنها بگذارد. ابى از كعب بن اسد هم كمك خواسته، ولى او نپذيرفته و گفته است: تا من زنده هستم، هيچ كس از [[بنی قریظه|بنى قريظه]] پيمان شكنى نخواهد كرد. ابن ابى به هم پيمانان خود از [[بنی قینقاع|بنى قينقاع]] هم همين وعدهها را داده بود كه به تو داده است، امّا چون آنها پيمان شكستند، جنگ را شروع و خود را در حصارهاى خويش زندانى كردند و به اميد وعده هاى ابن ابى منتظر نشستند، امّا او در خانه خود نشست و محمّد، بنى قينقاع را محاصره كرد و ايشان به ناچار تن به حكم و فرمان او دادند. ابن ابى هرگز نه همپيمانان خود را يارى مى دهد و نه كسانى كه او را از تعرض مردم حفظ كرده اند. | ||
− | ==پایان محاصره بنی نضیر | + | ===پایان محاصره و اخراج بنی نضیر از مدینه=== |
بنى نضير كه ديدند روند امور به نفع آنان نيست و در محاسبات و معادلات خويش آشكارا به خطا رفته اند، و هيچ كس توان ندارد كه از آنان در قبال مجازات عادلانه مسلمانان حمايت و دفاع كند، لذا پيشنهاد رفتن را پذيرفتند اما اين بار رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود كه نمى توانند سلاحى به همراه برده و جز يك بارِ شتر حق بردن اثاثيه ديگرى را ندارند بدين ترتيب با پيغمبر (ص) صلح كردند و اموال و اراضى آنان خالصه رسول خدا (ص) شد كه هر گونه بخواهد در آن تصرّف نمايد. | بنى نضير كه ديدند روند امور به نفع آنان نيست و در محاسبات و معادلات خويش آشكارا به خطا رفته اند، و هيچ كس توان ندارد كه از آنان در قبال مجازات عادلانه مسلمانان حمايت و دفاع كند، لذا پيشنهاد رفتن را پذيرفتند اما اين بار رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود كه نمى توانند سلاحى به همراه برده و جز يك بارِ شتر حق بردن اثاثيه ديگرى را ندارند بدين ترتيب با پيغمبر (ص) صلح كردند و اموال و اراضى آنان خالصه رسول خدا (ص) شد كه هر گونه بخواهد در آن تصرّف نمايد. | ||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | == | + | بنى النضير بر ششصد شتر سوار بودند، و در حالى كه زنانشان زيور و زينت خويش را آشكار كرده و بسيارى از ايشان نقاب را از رويشان برداشته بودند مدينه را ترك كردند. مقصد آنان خيبر، واقع در 165 كيلومترى شمال مدينه در راه [[شام]] بود. قاعدتاً دلخوشى آنان به استقرار در خيبر در كنار همپيمانان يهوديشان بود و اميد آن داشتند تا روزى بتوانند بار ديگر به مدينه بازگردند. شايد اصرار مسلمانان در خراب كردن خانه هاى آنان براى قطع اين اميد واهى بوده است. البته خود آنان براى بردن وسايل خانه هاى خود و حتى چهارچوب درها، خانه هايشان را خراب مى كردند. ابن اسحاق مى گويد كه شمارى از آنان نيز به شام رفتند. |
− | هنگامى كه خداوند اموال و اراضى بنى نضير را نصيب پيغمبر (ص) كرد و به موجب آيه كريمه | + | ==غنایم بنی نضیر و تقسیم آن== |
+ | غنايم بر جاى مانده از این غزوه شامل مقدارى سلاح بود كه بالغ بر پنجاه زره، پنجاه كلاهخود، سيصد شمشير و اشياء ديگر بود.<ref> السيرة النبويه، ابن هشام، ج 3، ص 191 </ref> مسلم است كه اين مقدار بسيار اندكى از سلاحهاى آنان بوده است و لذا واقدى مى افزايد: گفته شده كه مقدارى را پنهان كرده و يا همراه خود بردند.<ref> المغازى، ج 1، ص 377 </ref> اصل غنايم، نخلها و زمينهاى حاصلخيزى بود كه در دست يهوديان بود. | ||
+ | |||
+ | هنگامى كه خداوند اموال و اراضى بنى نضير را نصيب [[پیامبر اسلام|پيغمبر]] (ص) كرد و به موجب آيه كريمه [[قرآن]]، خالصه آن حضرت بود؛ چنان كه يحيى بن آدم قرش از كلبى روايت كرده، رسول خدا (ص) اموال بنى نضير را تقسيم كرد مگر هفت باغ كه نگه داشت و آن را تقسيم ننمود.<ref> الخراج، 36؛ بنگريد: مجمع البيان، 9/ 260؛ التبيان، 9/ 562. </ref> قرآن درباره [[فیء|فىء]] مى فرمايد: | ||
«ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ ...»<ref> الخراج، 36؛ بنگريد: مجمع البيان، 9/ 260؛ التبيان، 9/ 562. </ref> | «ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ ...»<ref> الخراج، 36؛ بنگريد: مجمع البيان، 9/ 260؛ التبيان، 9/ 562. </ref> | ||
آنچه خداوند از دارايى ساكنان آن قريهها عايد پيامبرش گردانيد، از آن خدا و از آن پيامبر، و متعلّق به خويشاوندان نزديك (وى) و يتيمان و بينوايان و در راه ماندگان است ... | آنچه خداوند از دارايى ساكنان آن قريهها عايد پيامبرش گردانيد، از آن خدا و از آن پيامبر، و متعلّق به خويشاوندان نزديك (وى) و يتيمان و بينوايان و در راه ماندگان است ... | ||
− | عمر بن خطّاب می گوید: | + | [[عمر بن خطاب|عمر بن خطّاب]] می گوید: |
اموال بنى نضير، فىء خداوند به پيامبرش بود كه مسلمانان براى تصرّف آن لشكركشى نكردند و اسب و اسلحه به كار نبردند. از اين رو خالصه آن حضرت بود. او خرج يك سال (يك بار هم گفت: قوت يك سال) خانوادهاش را از آن برمى داشت و باقى مانده را صرف خريد اسب و اسلحه براى جنگ در راه خدا مى كرد.<ref> مسند احمد، 1/ 25؛ فتح القدير، 5/ 199؛ مسند ابى عوانه، 4/ 132- 140؛ صحيح مسلم، 5/ 151؛ الجامع لاحكام القرآن، 18/ 11؛ فتوح البلدان، 1/ 20؛ الجامع الصحيح، 4/ 216؛ سنن نسائى، 7/ 132؛ التراتيب الاداريه، 1/ 393؛ سنن ابى داود، 3/ 141؛ المغنى( ابن اقدامه)، 7/ 308- 309؛ التبيان، 9/ 561- 562؛ الدر المنثور، 6/ 192؛ الاموال، 14؛ تاريخ الاسلام( ذهبى)، 1/ 123؛ تاريخ المدينه، 1/ 208؛ سيره دحلان، 1/ 262- 263؛ معجم البلدان، 5/ 290. </ref> | اموال بنى نضير، فىء خداوند به پيامبرش بود كه مسلمانان براى تصرّف آن لشكركشى نكردند و اسب و اسلحه به كار نبردند. از اين رو خالصه آن حضرت بود. او خرج يك سال (يك بار هم گفت: قوت يك سال) خانوادهاش را از آن برمى داشت و باقى مانده را صرف خريد اسب و اسلحه براى جنگ در راه خدا مى كرد.<ref> مسند احمد، 1/ 25؛ فتح القدير، 5/ 199؛ مسند ابى عوانه، 4/ 132- 140؛ صحيح مسلم، 5/ 151؛ الجامع لاحكام القرآن، 18/ 11؛ فتوح البلدان، 1/ 20؛ الجامع الصحيح، 4/ 216؛ سنن نسائى، 7/ 132؛ التراتيب الاداريه، 1/ 393؛ سنن ابى داود، 3/ 141؛ المغنى( ابن اقدامه)، 7/ 308- 309؛ التبيان، 9/ 561- 562؛ الدر المنثور، 6/ 192؛ الاموال، 14؛ تاريخ الاسلام( ذهبى)، 1/ 123؛ تاريخ المدينه، 1/ 208؛ سيره دحلان، 1/ 262- 263؛ معجم البلدان، 5/ 290. </ref> | ||
− | رسول خدا (ص) انصار را مخيّر ساخت كه يا اموال بنى نضير را بين آنان و مهاجران تقسيم كند و مهاجران همچنان با انصار بمانند يا اينكه همه را به مهاجران بدهد و آنان از انصار جدا شوند و زمين هايشان را به خودشان بازگردانند. | + | اگر روايت عمر بن خطاب درست باشد بايد دانست كه پيامبر (ص) اين كار را داوطلبانه در راه خدا انجام داده است. همانگونه كه هر كس با اموال خويش عمل مى كند و آن را در راهى كه خود مى خواهد، به مصرف مى رساند. |
− | سعد بن عباده و سعد بن معاذ صحبت كردند و گفتند: اى رسول خدا، استدعا داريم كه آن را به طور اختصاصى در ميان مهاجران تقسيم كنيد و آنان همچنان در خانه هايمان بمانند. گروه انصار همگى با اين پيشنهاد موافقت كردند. خداوند اين آيه را نازل فرمود: | + | |
+ | رسول خدا (ص) [[انصار]] را مخيّر ساخت كه يا اموال بنى نضير را بين آنان و [[مهاجرین|مهاجران]] تقسيم كند و مهاجران همچنان با انصار بمانند يا اينكه همه را به مهاجران بدهد و آنان از انصار جدا شوند و زمين هايشان را به خودشان بازگردانند. | ||
+ | [[سعد بن عباده]] و [[سعد بن معاذ]] صحبت كردند و گفتند: اى رسول خدا، استدعا داريم كه آن را به طور اختصاصى در ميان مهاجران تقسيم كنيد و آنان همچنان در خانه هايمان بمانند. گروه انصار همگى با اين پيشنهاد موافقت كردند. خداوند اين آيه را نازل فرمود: | ||
«وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ».<ref> حشر( 59): 9. </ref> | «وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ».<ref> حشر( 59): 9. </ref> | ||
− | رسول خدا (ص) اين اموال را بين مهاجران تقسيم كرد تا زحمت آنان را از انصار بردارد، زيرا انصار آنها را در اموال و خانه هاى خود سهيم كرده بودند. جز اين كه به علّت نيازمندى ابو دجانه و سهل بن حنيف پيغمبر (ص) به اين دو مرد انصارى هم از اموال بنى نضير سهمى داد | + | رسول خدا (ص) اين اموال را بين مهاجران تقسيم كرد تا زحمت آنان را از انصار بردارد، زيرا انصار آنها را در اموال و خانه هاى خود سهيم كرده بودند. جز اين كه به علّت نيازمندى [[ابودجانه انصارى|ابو دجانه]] و [[سهل بن حنیف|سهل بن حنيف]] پيغمبر (ص) به اين دو مرد انصارى هم از اموال بنى نضير سهمى داد. |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
==پانویس== | ==پانویس== |
نسخهٔ ۲۷ فوریهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۰:۵۸
«غزوه بنی نضیر»، دومین جنگ پیامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) با یهودیان مدینه است که در ربیع الاول سال چهارم هجرت اتفاق افتاد.[۱] بیشتر تاریخ نویسان اسلامی عقیده دارند که در این حادثه خونی ریخته نشد، ولی مرحوم مفید می گوید: شب فتح، نبرد مختصری که منجر به قتل ده نفر از یهودیان شد صورت گرفت و با کشته شدن آنها مقدمات تسلیم شدن ارتش بنی نضیر گردید. بدين ترتيب يكى از تحريك كنندگان قبايل عرب بر ضد اسلام از بين رفت. برخی آیات سوره حشر نیز پیرامون این حادثه نازل گردید.
غزوه بنی نضیر | |
زمان | ربيع الأوّل سال چهارم |
مکان | مدینه |
غزوه قبلی | غزوه حمراء الأسد |
غزوه بعدی | غزوه ذات الرقاع |
علت غزوه | مقابله با یهودیانی که تصمیم به ترور رسول خدا(ص) داشتند و عهد خود را با ایشان شکستند |
نتیجه | پیروزی مسلمانان و اخراج یهودیان بنی نضیر از مدینه |
دوطرف درگیری و تعداد آنها | |
مسلمانان | یهودیان بنی نضیر مدینه |
فرماندهان | |
رسول خدا(ص) | حُيَى بن اخطب |
پرچم داران | |
امام علی(ع) | ــــ |
تلفات | |
ـــ | ده نفر که تصمیم به ترور شبانه رسول خدا(ص) داشتند |
آیات 1 - 17 سوره حشر |
محتویات
قبیله بنی نضیر و تأثیر یهودیان بر جامعه اسلامی
قرآن، يهوديان را پس از مشركان، بدترين دشمنان مؤمنان مىداند، در حالى كه از مسيحيان به نرمى سخن مى گويد.[۲] طبيعى است كه يهوديان هيچ فرصتى را براى نابودى اسلام و رسول خدا (صلى الله عليه و آله) از دست نمى دادند؛ در عين حال، به دليل آن كه در اقليت بودند در همان آغاز هجرت رسول خدا صلى الله عليه و آله معاهده صلحى را با آن حضرت پذيرفته بودند.
سه طايفه يهودى بنى قَيْنُقاع، بنى النضير و بنى قريظه تقريباً در يك مثلثى شكل در سمت شمال شرقى محله قبا زندگى مى كردند. بنى نضير نزديكترين طايفه به محل قبا بودند. يهوديان كه بنى نضير باشكوهترين و گرامى ترين آنان بودند، در قلب دولت اسلامى زندگى مى كردند. از اين رو مى توانستند به دقيقترين اطلاعات و مسائل پنهان و آشكار و ميزان دقيق امكانات و توانمندىهاى مادى و معنوى مسلمانان و نيز تمامى مسائل موجود در جامعه اسلامى از جمله روابط و مناسبات گروههاى مختلف با هم دست يابند و به آن شناخت و آگاهى كامل پيدا كنند. يهوديان در عمق جامعه نوپاى اسلامى حتى در سطوح رهبرى و در ميان كسانى كه نقش فعالى در تصميمگيرى و حل و عقد پيمانها داشتند حضور داشتند.
از سوى ديگر نبايد فراموش كنيم كه يهوديان از نظر ثروت و دارايى نيز قدرت بزرگى به شمار مى رفتند. كافى است بدانيم كه حجم عظيمى از زيور آلات را در تملّك خويش داشتند. علاوه بر اين يهوديان آن قدر از مردم طلب مدتدار داشتند كه آن را مانع مهمى براى بيرون رفتن از مدينه مى دانستند.
تاریخ غزوه بنی نضیر
زمان برخورد با بنى النضير و اخراج آنها به روايت واقدی، ربيع الاول چهارم هجرى (سى و هفتمين ماه هجرت) بوده است. اما ابن شهاب زهرى معتقد بوده است كه واقعه اخراج بنى النضير بعد از بدر و پيش از احد بوده است.[۳]
علت وقوع غزوه بنینضیر
مورخان چندین علت را برای وقوع غزوه بنی نضیر بیان می کنند، از جمله:
- در بيشتر منابع حديثى و تاريخى در بيان سبب غزوه بنى نضير آمده است كه رسول خدا (ص) نزد بنى نضير آمد تا از آنان براى پرداخت ديه دو مرد عامرى كه عمرو بن اميه در مسير بازگشت از بئر معونه، آنان را كشته بود، كمك بگيرد. بنى نضير در صدد برآمدند تا عليه حضرت غدر ورزند و با پرتاب سنگى از پشت بام، او را بكشند. جبرئيل حضرت را از اين توطئه با خبر كرد. پیامبر اكرم (ص) توطئه يهوديان عليه جان خود و تلاش آنان را براى ترور خويش، پيمانشكنى آنان تلقى كرد و آن را دليل موجّهى براى مقابله با يهوديان و اتخاذ موضع قوى و كوبنده بر ضدّ آنان دانست. روشن است كه ترور رهبرى اسلامى روشن ترين و خطرناك ترين مظاهر خيانت است و لازم نيست منتظر ماند تا خيانتگران اعلان جنگ كنند و در اين باره به صورت عملى و آشكار اقدام نمايند.
- همچنین گفته اند که پيامبر (ص) از اين رو براى پرداخت ديه دو مرد عامرى نزد بنى نضير رفت كه اين قوم هم پيمان بنى عامر بودند. بدين ترتيب كار پرداخت ديه به كمك آنان تسهيل مىشد، زيرا آنچه به عامريان پرداخت مىشد، از جيب همپيمانان خودشان بود.[۴] یا اینکه چگونگى پرداخت ديه را از آنان بپرسد.[۵]
- عده ای معتقدند که سبب اين جنگ آن بود كه يهود بنى نضير از رسول خدا (ص) درخواست كردند تا همراه سه نفر از يارانش براى مناظره در امر دين به سوى آنان بيرون رود. يهوديان در زير لباس خود، خنجر پنهان كرده بودند. زنى از بنى نضير به دست برادر انصارى مسلمانش به پيغمبر (ص) خبر داد كه بنى نضير چه قصدى دارند. پيامبر (ص) چون از توطئه آنان با خبر شد، از ميان راه بازگشت.[۶]
- برخی نیز معتقدند هنگامى كه مسلمانان در جنگ احد شكست خوردند، بنى نضير مردد شدند و پيمان شكستند. كعب بن اشرف همراه چهل مرد سواره از يهوديان به مكّه رفت و با آنان هم قسم و هم پيمان شدند كه در جنگ عليه محمّد هم نظر باشند. سپس ابوسفيان همراه چهل مرد از قريش و كعب بن اشرف همراه چهل مرد از يهود وارد مسجد الحرام شدند و بين پرده و خانه كعبه از همديگر پيمان وفادارى گرفتند. آنگاه كعب و يارانش به مدينه بازگشتند. جبرئيل فرود آمد و پيامبر (ص) را از اتحاد كعب بن اشرف و ابوسفيان عليه آن حضرت باخبر كرد و فرمان داد كه كعب بن اشرف را بكشد. پس محمّد بن مسلمه انصارى كه برادر رضاعى كعب بود، او را كشت.[۷]
وقایع غزوه بنی نضیر
این جریان در ماه ربیع سال چهارم اتفاق افتاد و سوره حشر نیز پیرامون این حادثه نازل گردید. بیشتر تاریخ نویسان اسلامی عقیده دارند که در این حادثه خونی ریخته نشد، ولی شیخ مفید[۸] می گوید: شب فتح، نبرد مختصری که منجر به قتل ده نفر از یهودیان شد صورت گرفت و با کشته شدن آن ها مقدمات تسلیم شدن ارتش آماده گردید. بدين ترتيب يكى ديگر از تحريك كنندگان قبايل عرب بر ضد اسلام از بين رفت.
دستور به اخراج یهودیان
منابع مى گويند: رسول خدا صلى الله عليه و آله پس از اینکه از طريق وحى از خیانت بنی نضیر آگاهى يافت، بدون آن كه با كسى از يارانش سخن بگويد به مدينه بازگشت. آنان چندى منتظر شدند و پس از آن كه احساس كردند رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بر نمى گردد به مدينه آمدند. آنگاه رسول خدا محمد بن مَسْلمه را كه از اوس بوده و اين طايفه يهود، در جاهليت هم پيمان آنان بودند، به سراغ يهوديان فرستاد و گفت كه بايد مدينه را ترك كنند. آنان از اين كه يك اوسى آمده اظهار شگفتى كردند اما ابن مسلمه گفت: تَغَيَّرتِ القلوب؛ آن وضع سابق دگرگون شده است.[۹] يهوديان نخست به رفتن راضى شدند اما وقتى پيام عبدالله بن ابَىّ به حُيَى بن اخطب رسيد كه همراه همپيمانانش از آنان دفاع مى كند، اندكى سست شدند. عبدالله بن ابى در پى بنى قريظه فرستاد، اما آنان گفتند كه حاضر به نقض عهد نيستند. اختلاف ميان يهوديان ناشى از اعتماد به سخن عبدالله يا عدم اعتماد به آنان بود. مخالفان مىگفتند كه ابن ابى قابل اطمينان نيست، او نظير همين وعدهها را به بنى قينقاع نيز داد اما اقدامى نكرد، به علاوه او در هر حال خزرجى است و ما در جاهليت در كنار اوس با طايفه او جنگيده ايم. به علاوه عبدالله نه يهودى است، نه مسلمان و نه حتى بر دين خود، و لذا نمىتوان بر وى اعتماد كرد. چنين اقدامى سبب از بين رفتن اموال، پايمالى شرف، اسيرى خانواده و از بين رفتن جنگجويان ما خواهد بود.[۱۰] نفوذ حيى بن اخطب سبب شد تا او بنى النضير را به مقاومت وا دارد. او پيامى به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرستاد كه ما از اينجا نخواهيم رفت.
محاصره بنی نضیر
رسول خدا (ص) به على (ع) فرمود: به سوى بنى نضير حركت كن. على (ع) پرچم (رايت) را به دست گرفت و حركت كرد. رسول خدا (ص) در پىآمد و دژهاى بنى نضير را محاصره كرد.[۱۱] روشن و آشكار است كه وقتى على (ع) فرماندهى سپاه را بر عهده داشته باشد و پرچم رسول خدا (ص) را به دست، قطعا موجب رعب و وحشت يهود، و شكست روحى و روانى آنان خواهد شد.
هنگامى كه رسول خدا (ص) متوجّه بنى نضير شد و آنان را محاصره كرد، دستور داد تا خيمه او را در دورترين نقطه محله بنى خطمه زدند. چون شب فرا رسيد، مردى از يهود بنى نضير كه تيرانداز ماهرى بود، تيرى انداخت كه به خيمه حضرت اصابت كرد. پيامبر (ص) دستور داد تا خيمه اش را در فاصله دورترى در ميانه دشت نصب كردند و مهاجران و انصار آن را در ميان گرفتند.
رشادت علی بن ابی طالب (ع)
هنگامى كه تاريكى شب فرا رسيد، على (ع) را نديدند. مردم گفتند: اى رسول خدا، ما على را نمىبينيم. فرمود: من او را مىبينم كه در پى انجام كارى است، فكرش را نكنيد. اندكى گذشت كه على (ع) در حالى كه سر آن يهودى تيرانداز را در دست داشت، از راه رسيد. على (ع) سر وى را كه عزورا ناميده مىشد، مقابل پيامبر (ص) بر زمين انداخت. پيامبر (ص) فرمود: چگونه اين كار را كردى؟ گفت: من اين خبيث را جسور و شجاع يافتم. پس مدتى در كمين او نشستم و با خود گفتم: ممكن است، اين جرأت را داشته باشد كه شبانه بر ما حمله برد و شبيخون بزند. اتّفاقا امشب او را ديدم كه در حالى كه شمشير برهنه در دست دارد، همراه نه تن از يهوديان پيش مىآيد. پس حمله كردم و او را كشتم. همراهانش گريختند، ولى همين نزديكى ها هستند. اگر چند نفرى را همراه من بفرستيد، اميدوارم بر آنان دست يابم. پيامبر (ص) ده نفر از جمله ابو دجانه (سماك بن خرشه) و سهل بن حنيف را همراه او فرستاد. آنان دشمن را پيش از آن كه به حصار برسند و وارد دژ شوند، گرفتند و كشتند. سرهاى آنان را براى پيامبر (ص) آوردند. حضرت دستور داد تا در يكى از چاههاى بنى خطمه انداختند. همين مسأله علّت فتح دژهاى بنى نضير بود.[۱۲]
قطع درختان خرمای بنی نضیر
پيامبر (ص) به مسلمانان دستور داد تا درختان خرماى بنى نضير را بريده و آتش بزنند. اين اقدام در محلى به نام بويره صورت گرفت. يهوديان فرياد برآوردند كه: اى محمّد، تو مردم را از تباهى و فساد در زمين باز مى داشتى. حال چه شده كه درختان خرما را قطع مى كنى و مى سوزانى؟! خداوند در اين باره فرمود: «ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِينَةٍ أَوْ تَرَكْتُمُوها قائِمَةً عَلى أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَ لِيُخْزِيَ الْفاسِقِينَ».[۱۳] آنچه از درختان خرما بريديد يا آنها را بر ريشه هايشان بر جاى نهاديد، به فرمان خدا بود، تا نافرمانان را خوار گرداند.[۱۴]
وضعیت روحی یهودیان در محاصره
آيه مباركه زیر تصويرى دقيق و كامل از وضعيت كسانى را ترسيم مىكند كه به خداى يگانه ايمان ندارند. چه اين وضعيت را به علل و اسباب آن ارجاع داده و به طرزى كاملا دقيق و آشكار به سرچشمههاى واقعى آن مربوط ساخته است: «لا يُقاتِلُونَكُمْ جَمِيعاً إِلَّا فِي قُرىً مُحَصَّنَةٍ أَوْ مِنْ وَراءِ جُدُرٍ بَأْسُهُمْ بَيْنَهُمْ شَدِيدٌ تَحْسَبُهُمْ جَمِيعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّى ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْقِلُون»[۱۵] آنان به صورت دسته جمعى جز در قريههاى داراى استحكامات، يا از پشت ديوارها با شما نخواهند جنگيد. جنگشان ميان خودشان سخت است. آنها را متحد و يك پارچه مىپندارى ولى دلهايشان پراكنده است. زيرا آنان مردمى اند كه نمى انديشند.
در معاهدات و پيمان هايى كه رسول خدا (ص) با يهوديان مدينه بست، آنان به عنوان يك وحدت دينى و اجتماعى مطرح نشده اند، بلكه هر يك از قبايل سه گانه يهودى: بنى قينقاع،بنى نضير و بنى قریظه، به عنوان مستقل با آن حضرت پيمان حسن همجوارى امضا كردند. در خيبر و فدك نيز به همين نحو با هر كدام به صورت جداگانه برخورد شد. اين گوياى جدايى و پراكندگى يهوديان از همديگر است كه هر يك خود را حزب و دسته مستقلى مى شمرد و با ساير هم كيشان خود كارى نداشت. از سوى ديگر ملاحظه مى شود كه هيچ كدام از قبايل يهودى به حمايت و دفاع از قبيله ديگر همت نكرد. همچنان كه متحدان و هم پيمانان يهود از غطفان و منافقان هم به يارى هيچ كدام از قبايلى كه با آنان پيمان بسته و وعده نصرت و يارى داده بودند، نيامدند.
خیانت منافقان به یهودیان بنی نضیر
اين نص قرآن كريم است كه خداوند متعال در سخن از وضعيت آنان فرمود: «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ نافَقُوا يَقُولُونَ لِإِخْوانِهِمُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَكُمْ وَ لا نُطِيعُ فِيكُمْ أَحَداً أَبَداً وَ إِنْ قُوتِلْتُمْ لَنَنْصُرَنَّكُمْ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ لَئِنْ أُخْرِجُوا لا يَخْرُجُونَ مَعَهُمْ وَ لَئِنْ قُوتِلُوا لا يَنْصُرُونَهُمْ وَ لَئِنْ نَصَرُوهُمْ لَيُوَلُّنَّ الْأَدْبارَ ثُمَّ لا يُنْصَرُونَ، لَأَنْتُمْ أَشَدُّ رَهْبَةً فِي صُدُورِهِمْ مِنَ اللَّهِ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ».[۱۶] مگر كسانى را كه به نفاق برخاستند نديدى كه به برادران اهل كتاب خود كه از در كفر در آمده بودند مىگفتند: اگر اخراج شديد، حتما با شما بيرون خواهيم آمد و عليه شما هرگز از كسى فرمان نخواهيم برد؛ و اگر با شما جنگيدند، حتما شما را يارى خواهيم كرد و خدا گواهى مىدهد كه قطعا آنان دروغگويانند. اگر يهود اخراج شوند، آنها با ايشان بيرون نخواهند رفت و اگر با آنان جنگيده شود، (منافقان) آنها را يارى نخواهند كرد، و اگر ياريشان كنند، حتما (در جنگ) پشت خواهند كرد و ديگر يارى نيابند. شما قطعا در دلهاى آنان بيش از خدا مايه هراسيد. چرا كه آنان مردمانىاند كه نمى فهمند.
سلّام بن مشكم به حى بن اخطب درباره وعده يارى عبداللّه بن ابى گفت: وعده ابن ابى ارزشى ندارد. او مىخواهد ترا به ورطه هلاك بيندازد تا با محمّد بجنگيم، ولى خودش در خانه اش بنشيند و تو را تنها بگذارد. ابى از كعب بن اسد هم كمك خواسته، ولى او نپذيرفته و گفته است: تا من زنده هستم، هيچ كس از بنى قريظه پيمان شكنى نخواهد كرد. ابن ابى به هم پيمانان خود از بنى قينقاع هم همين وعدهها را داده بود كه به تو داده است، امّا چون آنها پيمان شكستند، جنگ را شروع و خود را در حصارهاى خويش زندانى كردند و به اميد وعده هاى ابن ابى منتظر نشستند، امّا او در خانه خود نشست و محمّد، بنى قينقاع را محاصره كرد و ايشان به ناچار تن به حكم و فرمان او دادند. ابن ابى هرگز نه همپيمانان خود را يارى مى دهد و نه كسانى كه او را از تعرض مردم حفظ كرده اند.
پایان محاصره و اخراج بنی نضیر از مدینه
بنى نضير كه ديدند روند امور به نفع آنان نيست و در محاسبات و معادلات خويش آشكارا به خطا رفته اند، و هيچ كس توان ندارد كه از آنان در قبال مجازات عادلانه مسلمانان حمايت و دفاع كند، لذا پيشنهاد رفتن را پذيرفتند اما اين بار رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود كه نمى توانند سلاحى به همراه برده و جز يك بارِ شتر حق بردن اثاثيه ديگرى را ندارند بدين ترتيب با پيغمبر (ص) صلح كردند و اموال و اراضى آنان خالصه رسول خدا (ص) شد كه هر گونه بخواهد در آن تصرّف نمايد.
بنى النضير بر ششصد شتر سوار بودند، و در حالى كه زنانشان زيور و زينت خويش را آشكار كرده و بسيارى از ايشان نقاب را از رويشان برداشته بودند مدينه را ترك كردند. مقصد آنان خيبر، واقع در 165 كيلومترى شمال مدينه در راه شام بود. قاعدتاً دلخوشى آنان به استقرار در خيبر در كنار همپيمانان يهوديشان بود و اميد آن داشتند تا روزى بتوانند بار ديگر به مدينه بازگردند. شايد اصرار مسلمانان در خراب كردن خانه هاى آنان براى قطع اين اميد واهى بوده است. البته خود آنان براى بردن وسايل خانه هاى خود و حتى چهارچوب درها، خانه هايشان را خراب مى كردند. ابن اسحاق مى گويد كه شمارى از آنان نيز به شام رفتند.
غنایم بنی نضیر و تقسیم آن
غنايم بر جاى مانده از این غزوه شامل مقدارى سلاح بود كه بالغ بر پنجاه زره، پنجاه كلاهخود، سيصد شمشير و اشياء ديگر بود.[۱۷] مسلم است كه اين مقدار بسيار اندكى از سلاحهاى آنان بوده است و لذا واقدى مى افزايد: گفته شده كه مقدارى را پنهان كرده و يا همراه خود بردند.[۱۸] اصل غنايم، نخلها و زمينهاى حاصلخيزى بود كه در دست يهوديان بود.
هنگامى كه خداوند اموال و اراضى بنى نضير را نصيب پيغمبر (ص) كرد و به موجب آيه كريمه قرآن، خالصه آن حضرت بود؛ چنان كه يحيى بن آدم قرش از كلبى روايت كرده، رسول خدا (ص) اموال بنى نضير را تقسيم كرد مگر هفت باغ كه نگه داشت و آن را تقسيم ننمود.[۱۹] قرآن درباره فىء مى فرمايد: «ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ ...»[۲۰] آنچه خداوند از دارايى ساكنان آن قريهها عايد پيامبرش گردانيد، از آن خدا و از آن پيامبر، و متعلّق به خويشاوندان نزديك (وى) و يتيمان و بينوايان و در راه ماندگان است ...
عمر بن خطّاب می گوید: اموال بنى نضير، فىء خداوند به پيامبرش بود كه مسلمانان براى تصرّف آن لشكركشى نكردند و اسب و اسلحه به كار نبردند. از اين رو خالصه آن حضرت بود. او خرج يك سال (يك بار هم گفت: قوت يك سال) خانوادهاش را از آن برمى داشت و باقى مانده را صرف خريد اسب و اسلحه براى جنگ در راه خدا مى كرد.[۲۱]
اگر روايت عمر بن خطاب درست باشد بايد دانست كه پيامبر (ص) اين كار را داوطلبانه در راه خدا انجام داده است. همانگونه كه هر كس با اموال خويش عمل مى كند و آن را در راهى كه خود مى خواهد، به مصرف مى رساند.
رسول خدا (ص) انصار را مخيّر ساخت كه يا اموال بنى نضير را بين آنان و مهاجران تقسيم كند و مهاجران همچنان با انصار بمانند يا اينكه همه را به مهاجران بدهد و آنان از انصار جدا شوند و زمين هايشان را به خودشان بازگردانند. سعد بن عباده و سعد بن معاذ صحبت كردند و گفتند: اى رسول خدا، استدعا داريم كه آن را به طور اختصاصى در ميان مهاجران تقسيم كنيد و آنان همچنان در خانه هايمان بمانند. گروه انصار همگى با اين پيشنهاد موافقت كردند. خداوند اين آيه را نازل فرمود: «وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ».[۲۲]
رسول خدا (ص) اين اموال را بين مهاجران تقسيم كرد تا زحمت آنان را از انصار بردارد، زيرا انصار آنها را در اموال و خانه هاى خود سهيم كرده بودند. جز اين كه به علّت نيازمندى ابو دجانه و سهل بن حنيف پيغمبر (ص) به اين دو مرد انصارى هم از اموال بنى نضير سهمى داد.
پانویس
- ↑ واقدی، محمد بن سعد؛ کتاب المغازی، تحقیق مارسدن جونس، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1989م.، الطبعه الاولی، ج1، ص363.
- ↑ مائده، 82
- ↑ لائل النبوه، بيهقى، ج 3، صص 176، 354
- ↑ سيره حلبى، 2/ 263- 264
- ↑ سيره دحلان، 1/ 260
- ↑ سيره حلبى، 2/ 263- 264؛ وفاء الوفاء، 1/ 289؛ تاريخ الخميس، 1/ 462.
- ↑ بحار الانوار، 20/ 158؛ مجمع البيان، 9/ 257؛ مناقب آل ابى طالب، 1/ 196؛ تاريخ الخميس، 1/ 460.
- ↑ «ارشاد» /47 و 48.
- ↑ المغازى، ج 1، ص 367
- ↑ المغازى، ج 1، ص 369
- ↑ تفسير قمى، 2/ 359؛ بحار الانوار، 0/ 196؛ صافى( تفسير)، 5/ 154.
- ↑ الارشاد، 49- 50؛ بحار الانوار، 20/ 172- 173؛ مناقب آل ابى طالب، 1/ 196- 197؛ المغازى، 1/ 371- 372؛ كشف الغمّه، 1/ 201، 255؛ سيره حلبى، 2/ 265؛ سيره دحلان، 1/ 262. (2). وفاء الوفاء، 1/ 161؛ 3/ 1076. بنگريد: معجم البلدان، 1/ 346؛ 5/ 234.
- ↑ حشر( 59): 5
- ↑ جامع البيان، 28/ 23؛ اسباب النزول، 237- 238؛ مسند حميدى، 2/ 301؛ مسند ابى عوانه، 4/ 97؛ الطبقات الكبرى، 2/ 58؛ فتوح البلدان، 1/ 19- 20؛ الجامع الصحيح، 4/ 122؛ 5/ 408؛ مسند احمد، 2/ 8، 52، 14؛ مسند طيالسى، 251؛ سنن دارمى، 2/ 22؛ المحلّى، 7/ 294؛ وفاء الوفاء، 1/ 390؛ دلائل النبوه( ابو نعيم)، 429؛ معجم البلدان، 1/ 512؛ صحيح بخارى، 3/ 11؛ سيره ابن كثير، 3/ 147- 150؛ البداية و النهايه، 4/ 77- 79؛ الثقات، 1/ 242؛ مناقب آل ابى طالب، 1/ 197؛ الاحكام السلطانيه، 64؛ فتح البارى، 7/ 254- 256؛ الروض الانف، 3/ 250؛ سنن ابن ماجه، 2/ 948؛ جوامع الجامع، 486؛ المغازى، 1/ 381؛ حبيب السير، 1/ 355؛ احكام القرآن( حصّاص)، 3/ 429؛ احكام القرآن( ابن عربى)، 4/ 1768؛ سنن ابى داود، 3/ 38؛ الجامع لاحكام القرآن، 18/ 6- 8؛ لباب التأويل، 4/ 246؛ التفسير الكبير، 29/ 283؛ زاد المعاد، 2/ 71؛ الكشّاف، 4/ 501؛ صافى( تفسير)، 5/ 154؛ البرهان فى تفسير القرآن، 4/ 313؛ سيره حلبى، 2/ 256؛ تفسير القرآن العظيم، 4/ 331- 334؛ تاريخ الاسلام( ذهبى)، 1/ 122؛ صحيح مسلم، 4/ 145؛ تاريخ الخميس، 1/ 461؛ فتح القدير، 5/ 199؛ وفاء الوفاء، 1/ 298؛ بهجة المحافل، 1/ 214- 215؛ منهاج السنه، 4/ 173؛ الاموال، 15؛ مجمع البيان، 9/ 257؛ بحار الانوار، 2/ 159؛ تفسير قمى، 2/ 359؛ الكامل فى التاريخ، 2/ 173؛ الدر المنثور، 6/ 188؛ الترتيب الاداريه، 1/ 310؛ مسند ابو يعلى، 10/ 207؛ تاريخ الامم و الملوك، 2/ 552.
- ↑ حشر( 59): 14.
- ↑ حشر( 59): 11- 13.
- ↑ السيرة النبويه، ابن هشام، ج 3، ص 191
- ↑ المغازى، ج 1، ص 377
- ↑ الخراج، 36؛ بنگريد: مجمع البيان، 9/ 260؛ التبيان، 9/ 562.
- ↑ الخراج، 36؛ بنگريد: مجمع البيان، 9/ 260؛ التبيان، 9/ 562.
- ↑ مسند احمد، 1/ 25؛ فتح القدير، 5/ 199؛ مسند ابى عوانه، 4/ 132- 140؛ صحيح مسلم، 5/ 151؛ الجامع لاحكام القرآن، 18/ 11؛ فتوح البلدان، 1/ 20؛ الجامع الصحيح، 4/ 216؛ سنن نسائى، 7/ 132؛ التراتيب الاداريه، 1/ 393؛ سنن ابى داود، 3/ 141؛ المغنى( ابن اقدامه)، 7/ 308- 309؛ التبيان، 9/ 561- 562؛ الدر المنثور، 6/ 192؛ الاموال، 14؛ تاريخ الاسلام( ذهبى)، 1/ 123؛ تاريخ المدينه، 1/ 208؛ سيره دحلان، 1/ 262- 263؛ معجم البلدان، 5/ 290.
- ↑ حشر( 59): 9.
منابع
- جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، جلد 2.
- سيرت جاودانه/ ترجمه الصحيح من سيرة النبي الأعظم، جعفر مرتضى العاملى/ مترجم محمد سپهرى، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى، 1384ش.
- رسول جعفریان، سیره رسول خدا، انتشارات دلیل ما.
- مغازى تاريخ جنگهاى پيامبر(ص)، محمد بن عمر واقدى (م 207)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، مركز نشر دانشگاهى، 1369ش.
- عباس ميرزايي، غزوه بني نضير، پژوهشکده باقرالعلوم، بازیابی: 13 بهمن 1392.
غزوات پیامبر اکرم (ص) | ||||||
2 هجری | غزوه ودّان * غزوه بواط * غزوه عشيره * غزوه كدر * غزوه بنى قينقاع * غزوه سويق | |||||
3 هجری | غزوه بدر * غزوه غطفان * غزوه احد * غزوه حمراء الأسد | |||||
4 هجری | غزوه بنى نضير * غزوه ذات الرقاع * غزوه بدر الموعد | |||||
5 هجری | غزوه دومة الجندل * غزوه خندق یا احزاب * غزوه بنى قريظه | |||||
6 هجری | غزوه بنى لحيان * غزوه ذى قرد * غزوه بنى مصطلق * غزوه حديبيه | |||||
7 هجری | غزوه خيبر | |||||
8 هجری | غزوه فتح مكه * غزوه حنين * غزوه طائف | |||||
9 هجری | غزوه تبوك |