معاد: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
(۹ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{بخشی از یک کتاب}}
+
کلمه معاد از ریشه (ع و د) و بر وزن مفعل می باشد. اسم زمان و مکان و در زبان عربی بر این وزن بکار می رود. (عود) به معنای بازگشت است. بنابراین معنای لغوی (معاد) زمان یا مکان بازگشت است. معمولاً لفظ معاد در معنای اصطلاحی بکار برده می شود که منظور بازگشت به زندگانی پس از [[مرگ]] است. یعنی مرگ نقطه ی پایانی زندگانی [[انسان]] نیست، بلکه روزگاری انسان باید در محکمه عدل الهی حاضر شود و به پاسخ گویی بپردازد. بنابراین در اصطلاح، معاد به معنای بازگشت به عالم [[آخرت]] و زندگانی پس از مرگ است.
 +
[[پرونده:Maad.jpg|بندانگشتی|چپ|آیه ۸ سوره علق با موضوع معاد]]
  
 +
==ترکیب انسان از روح و بدن==
 +
از نظر [[اسلام]] بدن و روح دو واقعیت مخالف همدیگر می‌‌باشند. بدن به واسطه [[مرگ]]، خواص حیات را از دست می‌‌دهد و تدریجا متلاشى می‌‌شود ولى روح این گونه نیست بلکه حیات بالاصاله از آن [[روح]] است و تا روح به بدن متعلق است، بدن نیز از وى کسب حیات می‌‌کند و هنگامی‌‌ که روح از بدن مفارقت نمود و علقه خود را برید (مرگ)، بدن از کار می‌‌افتد و «روح» همچنان به حیات خود ادامه می‌‌دهد.
  
 +
آنچه با تدبر در آیات [[قرآن کریم]] و بیانات [[ائمه اطهار|ائمه]] اهل بیت علیهم‌السلام بدست می‌‌آید این است که روح انسانى پدیده‌اى است غیرمادى که با پدیده بدن، یک نوع همبستگى و یگانگى دارد. خداى متعال در کتاب خود می‌‌فرماید: {{متن قرآن|وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلَالَةٍ مِّن طِینٍ * ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِی قَرَارٍ مَّکینٍ * ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَمًا فَکسَوْنَا الْعِظَامَ لحَْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا ءَاخَرَ}}؛<ref> [[سوره مومنون]]، آیه ۱۲-۱۴.</ref> تحقیقا ما انسان را از خلاصه‌اى که از گل گرفته شده بود آفریدیم، سپس او را نطفه‌اى قرار دادیم در جایگاه آرامی‌‌ سپس نطفه را خونى بسته کردیم پس خون بسته را گوشتى جویده شده کردیم، سپس گوشت جویده شده را استخوان‌هایى کردیم، پس استخوان‌ها را گوشت پوشانیدیم پس از آن او را آفریده دیگرى بى‌سابقه قرار دادیم».
  
'''منبع:''' شیعه در اسلام
+
از سیاق آیات روشن است که صدر آیات، آفرینش تدریجى مادى را وصف می‌‌کند و در ذیل که به پیدایش [[روح]] یا شعور و اراده اشاره می‌‌کند آفرینش دیگرى را بیان می‌‌کند که با نوع آفرینش قبلى مغایر است.
  
'''نویسنده:''' علامه طباطبائی
+
و در جاى دیگر در پاسخ استبعاد منکرین [[معاد]] به این مضمون که انسان پس از [[مرگ]] و متلاشى شدن بدن و گم شدن او در میان اجزاى زمین چگونه آفرینش تازه‌اى پیدا کرده انسان نخستین می‌‌شود، می‌‌فرماید: «بگو [[فرشته مرگ]]، شما را از ابدانتان می‌‌گیرد پس از آن به سوى خداى خودتان برمی‌‌گردید».<ref> [[سوره سجده]]، آیه ۱۱.</ref>؛ یعنى آنچه پس از مرگ متلاشى گشته و در میان اجزاى زمین گم می‌‌شود، بدن‌هاى شماست ولى خودتان (ارواح) به دست فرشته مرگ از بدن‌هایتان گرفته شده‌اید و پیش ما محفوظید.
  
==معادشناسى==
+
گذشته از این گونه آیات، [[قرآن|قرآن کریم]] با بیانى جامع، مطلق [[روح]] را غیرمادى معرفى می‌‌کند؛ چنان که می‌‌فرماید: «از تو حقیقت روح را می‌‌پرسند بگو روح از سنخ امر خداى من است»<ref> [[سوره اسراء]]، آیه ۸۵.</ref> و در جاى دیگر در معرفى امر خود می‌‌گوید: «امر خدا وقتى که چیزى را خواست این است و بس که بفرماید بشو، آن چیز بى‌توقف می‌‌شود و ملکوت هر شىء همین است».<ref> [[سوره یس]]، آیه ۸۳.</ref>
  
'''تركيب انسان از روح و بدن'''
+
و مقتضاى این آیات آن است که فرمان خدا در آفرینش اشیاء، تدریجى نیست و در تحت تسخیر زمان و مکان نمی‌‌باشد، پس روح که حقیقتى جز فرمان خداوند ندارد مادى نیست و در وجود خود خاصیت مادیت را که تدریج و زمان و مکان است ندارد.
  
كسانى كه به معارف اسلامی‌‌ تا اندازه‌اى آشنايى دارند می‌‌دانند كه در خلال بيانات كتاب و سنت، سخن روح و جسم يا نفس و بدن بسيار به ميان می‌‌آيد و يا اين كه تصور جسم و بدن كه به كمك حس درك می‌‌شود تا اندازه‌اى آسان است و تصور روح و نفس، خالى از ابهام و پيچيدگى نيست.
+
'''بحث در حقیقت روح از نظر دیگران:'''
  
اهل بحث از متكلمين و فلاسفه شيعه و سنى در حقيقت «روح»، نظريات مختلفى دارند ولى تا اندازه‌اى مسلم است كه روح و بدن در نظر اسلام دو واقعيت مخالف همديگر می‌‌باشند. بدن به واسطه مرگ، خواص حيات را از دست می‌‌دهد و تدريجا متلاشى می‌‌شود ولى روح نه اين گونه است بلكه حيات بالا صاله از آن [[روح]] است و تا روح به بدن متعلق است، بدن نيز از وى كسب حيات می‌‌كند و هنگامی‌‌ كه روح از بدن مفارقت نمود و علقه خود را بريد (مرگ) بدن از كار می‌‌افتد و «روح» همچنان به حيات خود ادامه می‌‌دهد.
+
کنجکاوى عقلى نیز نظریه قرآن کریم را درباره [[روح]]، تأیید می‌‌کند. هر یک از ما افراد انسان از خود حقیقتى را درک می‌‌نماید که از آن به «من» تعبیر می‌‌کند و این درک، پیوسته در انسان موجود است حتى گاهى سر و دست و پا و سایر اعضا حتى همه بدن خود را فراموش می‌‌کند ولى تا خود هست، خود «من» از درک او بیرون نمی‌‌رود. این (مشهود) چنان که مشهود است قابل انقسام و تجزى نیست و با این که بدن انسان پیوسته در تغییر و تبدیل است و امکنه مختلف براى خود اتخاذ می‌‌کند و زمان‌هاى گوناگون بر وى می‌‌گذرد، حقیقت نامبرده «من» ثابت است و در واقعیت خود تغییر و تبدیل نمی‌‌پذیرد و روشن است که اگر مادى بود خواص مادیت را که انقسام و تغییر زمان و مکان می‌‌باشد، می‌‌پذیرفت.
  
آنچه با تدبر در آيات [[قرآن كريم]] و بيانات ائمه اهل بيت عليهم‌السلام بدست می‌‌آيد اين است كه روح انسانى پديده‌اى است غيرعادى كه با پديده بدن، يك نوع همبستگى و يگانگى دارد. خداى متعال در كتاب خود می‌‌فرمايد: «ااْلا نْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طينٍ ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فى قَرارٍ مَكينٍ ثُمَ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً وَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنَا اْلْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ اَنْشَاءناهُ خَلْقاً آخَرَ؛<ref> [[سوره مومنون]]، آيه 12-14.</ref> تحقيقا ما انسان را از خلاصه‌اى كه از گل گرفته شده بود آفريديم، سپس او را نطفه‌اى قرار داديم در جايگاه آرامی‌‌ سپس نطفه را خونى بسته كرديم پس خون بسته را گوشتى جويده شده كرديم، سپس گوشت جويده شده را استخوان‌هايى كرديم، پس استخوان‌ها را گوشت پوشانيديم پس از آن او را آفريده ديگرى بى‌سابقه قرار داديم».
+
آرى بدن همه این خواص را می‌‌پذیرد و به واسطه ارتباط و تعلق روحى این خواص به روح نیز نسبت داده می‌‌شود ولى با کمترین توجهى براى انسان آفتابى می‌‌شود که این دم و آن دم و از اینجا و آنجا و این شکل و آن شکل و این سوى و آن سوى، همه از خواص بدن می‌‌باشد و روح از این خواص منزه است و هر یک از این پیرایه‌ها از راه بدن به وى می‌‌رسد.
  
از سياق آيات روشن است كه صدر آيات، آفرينش تدريجى مادى را وصف می‌‌كند و در ذيل كه به پيدايش [[روح]] يا شعور و اراده اشاره می‌‌كند آفرينش ديگرى را بيان می‌‌كند كه با نوع آفرينش قبلى مغاير است.
+
نظیر این بیان در خاصه درک و شعور «علم» که از خواص «روح» است جارى می‌‌باشد و بدیهى است که اگر علم خاصه مادى بود به تبع ماده انقسام و تجزى و زمان و مکان را می‌‌پذیرفت. البته این بحث عقلى دامنه دراز و پرسش‌ها و پاسخ‌هاى بسیارى به دنبال خود دارد که از گنجایش این کتاب بیرون است و این مقدار از آن بحث در اینجا به عنوان اشاره گذاشته شد و براى استقصاى بحث باید به کتب فلسفى اسلامی‌‌ مراجعه نمود.
  
و در جاى ديگر در پاسخ استبعاد منكرين [[معاد]] به اين مضمون كه انسان پس از [[مرگ]] و متلاشى شدن بدن و گم شدن او در ميان اجزاى زمين چگونه آفرينش تازه‌اى پيدا كرده انسان نخستين می‌‌شود، می‌‌فرمايد: «بگو [[فرشته مرگ]]، شما را از ابدانتان می‌‌گيرد پس از آن به سوى خداى خودتان برمی‌‌گرديد؛ يعنى آنچه پس از [[مرگ]] متلاشى گشته و در ميان اجزاى زمين گم می‌‌شود، بدن‌هاى شماست ولى خودتان (ارواح) به دست فرشته مرگ از بدن‌هايتان گرفته شده‌ايد و پيش ما محفوظيد».<ref> [[سوره سجده]]، آيه 11.</ref>
+
==مرگ از نظر اسلام==
  
گذشته از اين گونه آيات، قرآن كريم با بيانى جامع، مطلق روح را غيرمادى معرفى می‌‌كند؛ چنان كه می‌‌فرمايد: «از تو حقيقت [[روح]] را می‌‌پرسند بگو روح از سنخ امر خداى من است»<ref> [[سوره اسراء]]، آيه 85.</ref> و در جاى ديگر در معرفى امر خود می‌‌گويد: «امر خدا وقتى كه چيزى را خواست اين است و بس كه بفرمايد بشو، آن چيز بى‌توقف می‌‌شود و ملكوت هر شىء همين است».<ref> [[سوره يس]]، آيه 83.</ref>
+
در عین این که نظر سطحى، [[مرگ]] انسان را نابودى وى فرض می‌‌کند و زندگى انسان را تنها همین زندگى چند روزه که در میان زایش و درگذشت محدود می‌‌باشد، می‌‌پندارد، [[اسلام]] مرگ را انتقال انسان از یک مرحله زندگى به مرحله دیگرى تفسیر می‌‌نماید. به نظر اسلام، انسان زندگانى جاویدانى دارد که پایانى براى آن نیست و مرگ که جدایى روح از بدن می‌‌باشد، وى را وارد مرحله دیگرى از حیات می‌‌کند که کامروایى و ناکامی‌‌ در آن بر پایه نیکوکارى و بدکارى در مرحله زندگى پیش از مرگ استوار می‌‌باشد.
  
و مقتضاى اين آيات آن است كه فرمان خدا در آفرينش اشياء، تدريجى نيست و در تحت تسخير زمان و مكان نمی‌‌باشد، پس روح كه حقيقتى جز فرمان خداوند ندارد مادى نيست. و در وجود خود خاصيت ماديت را كه تدريج و زمان و مكان است ندارد.
+
[[پیامبر اسلام|پیغمبر اکرم]] صلى الله علیه و آله و سلم می‌‌فرماید: «گمان مبرید که با مردن نابود می‌‌شوید بلکه از خانه‌اى به خانه دیگرى منتقل می‌‌شوید».<ref>بحار، ج۳، ص۱۶۱ از اعتقادات صدوق.</ref>
  
'''بحث در حقيقت «روح» از نظر ديگران'''
+
==برزخ==
  
كنجكاوى عقلى نيز نظريه قرآن كريم را درباره [[روح]]، تأييد می‌‌كند. هر يك از ما افراد انسان از خود حقيقتى را درك می‌‌نمايد كه از آن به «من» تعبير می‌‌كند و اين درك، پيوسته در انسان موجود است حتى گاهى سر و دست و پا و ساير اعضا حتى همه بدن خود را فراموش می‌‌كند ولى تا خود هست، خود «من» از درك او بيرون نمی‌‌رود اين (مشهود) چنان كه مشهود است قابل انقسام و تجزى نيست و با اين كه بدن انسان پيوسته در تغيير و تبديل است و امكنه مختلف براى خود اتخاذ می‌‌كند و زمان‌هاى گوناگون بر وى می‌‌گذرد، حقيقت نامبرده «من» ثابت است و در واقعيت خود تغيير و تبديل نمی‌‌پذيرد و روشن است كه اگر مادى بود خواص ماديت را كه انقسام و تغيير زمان و مكان می‌‌باشد می‌‌پذيرفت.
+
طبق آنچه از کتاب و سنت استفاده می‌‌شود انسان در فاصله میان مرگ و رستاخیز عمومی‌‌، یک زندگانى محدود و موقتى دارد که [[برزخ]] و واسطه میان حیات دنیا و حیات [[آخرت]] است.<ref>بحار، ج۲، باب البرزخ.</ref>
  
آرى بدن همه اين خواص را می‌‌پذيرد و به واسطه ارتباط و تعلق روحى اين خواص به روح نيز نسبت داده می‌‌شود ولى با كمترين توجهى براى انسان آفتابى می‌‌شود كه اين دم و آن دم و از اينجا و آنجا و اين شكل و آن شكل و اين سوى و آن سوى، همه از خواص بدن می‌‌باشد و روح از اين خواص منزه است و هر يك از اين پيرايه‌ها از راه بدن به وى می‌‌رسد.
+
انسان پس از [[مرگ]] از جهت اعتقاداتى که داشته و اعمال نیک و بدى که در این دنیا انجام داده مورد بازپرسى خصوصى قرار می‌‌گیرد و پس از محاسبه اجمالى، طبق نتیجه‌اى که گرفته شد به یک زندگى شیرین و گوارا یا تلخ و ناگوار محکوم گردیده با همان زندگى در انتظار روز [[رستاخیز|رستاخیز]] عمومی ‌بسر می‌‌برد.<ref>بحار، ج۲، باب البرزخ.</ref>
  
نظير اين بيان در خاصه درك و شعور «علم» كه از خواص «روح» است جارى می‌‌باشد و بديهى است كه اگر علم خاصه مادى بود به تبع ماده انقسام و تجزى و زمان و مكان را می‌‌پذيرفت. البته اين بحث عقلى دامنه دراز و پرسش‌ها و پاسخ‌هاى بسيارى به دنبال خود دارد كه از گنجايش اين كتاب بيرون است و اين مقدار از آن بحث در اينجا به عنوان اشاره گذاشته شد و براى استقصاى بحث بايد به كتب فلسفى اسلامی‌‌ مراجعه نمود.
+
حال انسان در زندگى برزخى بسیار شبیه است به حال کسى که براى رسیدگى اعمالى که از وى سر زده به یک سازمان قضایى احضار شود و مورد بازجویى و بازپرسى قرار گرفته به تنظیم و تکمیل پرونده‌اش بپردازند، آنگاه در انتظار محاکمه در بازداشت بسر برد.
  
'''مرگ از نظر اسلام'''
+
روح انسان در برزخ، به صورتى که در دنیا زندگى می‌‌کرد، بسر می‌‌برد. اگر از نیکان است از سعادت و نعمت و جوار پاکان و مقربان درگاه خدا برخوردار می‌‌شود و اگر از بدان است در نقمت و عذاب و مصاحبت شیاطین و پیشوایان ضلال می‌‌گذراند. خداى متعال در وصف حال گروهى از اهل سعادت می‌‌فرماید: {{متن قرآن|«وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذین قُتِلُوا فى سَبیلِ اللّهِ اَمْواتاً بَلْ اَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یرْزَقُونَ فَرِحینَ بِما آتیهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یسْتَبْشِرُونَ بِالّذینَ لَمْ یلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ اَنْ لاخَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلا هُمْ یحْزَنُونَ یسْتَبْشِرُون بِنِعْمَةٍ مِنَ اللّهِ وَ فَضْلٍ وَاَنَّ اللّهَ لایضیعُ اَجْرَالْمُؤمِنینَ}}؛<ref>[[سوره آل عمران]]، آیه ۱۶۹-۱۷۱.</ref> البته گمان مبر (اى پیغمبر) کسانى که در راه خدا کشته شده‌اند، مرده‌اند بلکه زنده‌اند و پیش خداى خودشان (در مقام قرب) روزى داده می‌‌شوند از آنچه خدا از فضل خود به ایشان داده شاد هستند و به کسانى از مؤمنین که به دنبالشان می‌‌باشند و هنوز به ایشان نرسیده‌اند مژده می‌‌دهند که هیچ گونه ترس و اندوهى برایشان نیست. مژده می‌‌دهند با نعمت و فضل (وصف نشدنى) خدا و این که خدا مزد و پاداش مؤمنان را ضایع و تباه نمی‌‌کند».
  
در عين اين كه نظر سطحى، [[مرگ]] انسان را نابودى وى فرض می‌‌كند و زندگى انسان را تنها همين زندگى چند روزه كه در ميان زايش و درگذشت، محدود می‌‌باشد، می‌‌پندارد اسلام مرگ را انتقال انسان از يك مرحله زندگى به مرحله ديگرى تفسير می‌‌نمايد. به نظر اسلام، انسان زندگانى جاويدانى دارد كه پايانى براى آن نيست و مرگ كه جدايى روح از بدن می‌‌باشد، وى را وارد مرحله ديگرى از حيات می‌‌كند كه كامروايى و ناكامی‌‌ در آن بر پايه نيكوكارى و بدكارى در مرحله زندگى پيش از مرگ استوار می‌‌باشد.
+
و در وصف حال گروهى دیگر که در زندگى دنیا از مال و ثروت خود استفاده مشروع نمی‌‌کنند، می‌‌فرماید: {{متن قرآن|«حَتّى اِذا جاءَ اَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبّ ارْجِعُونِ لَعَلّى اَعْمَلُ صالِحاً فیما تَرَکتُ کلاّ اِنَّها کلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَمِنْ وَرائِهمْ بَرْزَخٌ اِلى یوْمٍ یبْعَثُونَ}}؛<ref>سوره مؤمنون، آیه ۹۹ و ۱۰۰.</ref> تا آن دم که به یکى از آنان مرگ می‌‌رسد می‌‌گوید خدایا! مرا (به دنیا) برگردانید شاید در ترکه خود کار نیکى انجام دهم، نه هرگز این سخنى است که او می‌‌گوید (به سخنش گوش داده نمی‌‌شود) و در پیش شان برزخى است که تا روز رستاخیز ادامه دارد».
  
پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم می‌‌فرمايد: «گمان مبريد كه با مردن نابود می‌‌شويد بلكه از خانه‌اى به خانه ديگرى منتقل می‌‌شويد».<ref> بحار، ج 3، ص 161 از اعتقادات صدوق.</ref>
+
==روز قیامت==
  
'''برزخ'''
+
در میان کتب آسمانى، [[قرآن کریم]] تنها کتابى است که از روز «[[رستاخیز]]» به تفصیل سخن رانده و در عین این که [[تورات]] نامی ‌‌از این روز به میان نیاورده و [[انجیل|انجیل]] جز اشاره مختصرى ننموده در قرآن کریم در صدها مورد با نام‌هاى گوناگون، روز رستاخیز را یاد کرده و سرنوشتى را که جهان و جهانیان در این روز دارند، گاهى به اجمال و گاهى به تفصیل بیان نموده است. و بارها تذکر داده که ایمان به روز جزا (روز رستاخیز) همتراز [[ایمان|ایمان]] به خدا و یکى از اصول سه گانه اسلام است که فاقد آن (منکر معاد) از آیین اسلام خارج و سرنوشتى جز هلاکت ابدى ندارد.
  
طبق آنچه از كتاب و سنت استفاده می‌‌شود انسان در فاصله ميان مرگ و رستاخيز عمومی‌‌، يك زندگانى محدود و موقتى دارد كه [[برزخ]] و واسطه ميان حيات دنيا و حيات [[آخرت]] است.<ref> بحار، ج 2، باب البرزخ.</ref>
+
و حقیقت امر نیز همین است؛ زیرا اگر از جانب خدا حسابى در کار و جزاء و پاداشى در پیش نباشد، دعوت دینى که مجموعه‌‌اى از فرمان‌هاى خدا و اوامر و نواهى اوست، کمترین اثرى دربر نخواهد داشت و وجود و عدم دستگاه [[نبوت]] و تبلیغ در اثر، مساوى خواهد بود بلکه عدم آن بر وجودش رجحان خواهد داشت؛ زیرا پذیرفتن دین و پیروى از مقررات شرع و آیین، خالى از کلفت و سلب آزادى نیست و در صورتى که متابعت آن اثرى دربر نداشته باشد هرگز مردم زیر بار آن نخواهند رفت و از آزادى طبیعى دست بر نخواهند داشت. و از اینجا روشن می‌‌شود که اهمیت تذکر و یادآورى روز رستاخیز، معادل با اهمیت اصل دعوت دینى است.
  
انسان پس از [[مرگ]] از جهت اعتقاداتى كه داشته و اعمال نيك و بدى كه در اين دنيا انجام داده مورد بازپرسى خصوصى قرار می‌‌گيرد و پس از محاسبه اجمالى، طبق نتيجه‌اى كه گرفته شد به يك زندگى شيرين و گوارا يا تلخ و ناگوار محكوم گرديده با همان زندگى در انتظار روز رستاخيز عمومی ‌بسر می‌‌برد.<ref> بحار، ج 2، باب البرزخ.</ref>
+
و هم از اینجا روشن می‌‌شود که ایمان به روز جزاء مهمترین عاملى است که انسان را به ملازمت [[تقوا]] و اجتناب اخلاق ناپسندیده و گناهان بزرگ وادار می‌‌کند چنان که فراموش ساختن یا ایمان نداشتن به آن، ریشه اصلى هر بزه و گناهى است.
  
حال انسان در زندگى برزخى بسيار شبيه است به حال كسى كه براى رسيدگى اعمالى كه از وى سر زده به يك سازمان قضايى احضار شود و مورد بازجويى و بازپرسى قرار گرفته به تنظيم و تكميل پرونده‌اش بپردازند، آنگاه در انتظار محاكمه در بازداشت بسر برد.
+
خداى متعال در کتاب خود می‌‌فرماید: {{متن قرآن|«اِنَّ الَّذینَ یضِلُّونَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ بِما نَسُوا یوْمَ الْحِسابِ}}؛<ref> [[سوره ص]]، آیه۲۶.</ref> کسانى که از راه خدا بیرون رفته و گمراه می‌‌شوند، براى ایشان عذابى است سخت در مقابل این که روز حساب را فراموش کردند».
  
روح انسان در برزخ، به صورتى كه در دنيا زندگى می‌‌كرد، بسر می‌‌برد اگر از نيكان است از سعادت و نعمت و جوار پاكان و مقربان درگاه خدا برخوردار می‌‌شود و اگر از بدان است در نقمت و عذاب و مصاحبت شياطين و پيشوايان ضلال می‌‌گذراند. خداى متعال در وصف حال گروهى از اهل سعادت می‌‌فرمايد: «وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذين قُتِلُوا فى سَبيلِ اللّهِ اَمْواتاً بَلْ اَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ فَرِحينَ بِما آتيهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالّذينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ اَنْ لاخَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنُونَ يَسْتَبْشِرُون بِنِعْمَةٍ مِنَ اللّهِ وَ فَضْلٍ وَاَنَّ اللّهَ لايُضيعُ اَجْرَالْمُؤمِنينَ؛<ref> [[سوره آل عمران]]، آيه 169-171.</ref> البته گمان مبر (اى پيغمبر) كسانى كه در راه خدا كشته شده‌اند، مرده‌اند بلكه زنده‌اند و پيش خداى خودشان (در مقام قرب) روزى داده می‌‌شوند از آنچه خدا از فضل خود به ايشان داده شاد هستند و به كسانى از مؤمنين كه به دنبالشان می‌‌باشند و هنوز به ايشان نرسيده‌اند مژده می‌‌دهند كه هيچ گونه ترس و اندوهى برايشان نيست. مژده می‌‌دهند با نعمت و فضل (وصف نشدنى) خدا و اين كه خدا مزد و پاداش مؤمنان را ضايع و تباه نمی‌‌كند».
+
چنان که پیداست در آیه کریمه، فراموشى روز حساب منشاء هر گمراهى گرفته شده است. تأمل در آفرینش انسان و جهان و همچنین در غرض و هدف شرایع آسمانى، در پیش بودن چنین روزى (روز رستاخیز) را روشن می‌‌سازد.
  
و در وصف حال گروهى ديگر كه در زندگى دنيا از مال و ثروت خود استفاده مشروع نمی‌‌كنند، می‌‌فرمايد: «حَتّى اِذا جاءَ اَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبّ ارْجِعُونِ لَعَلّى اَعْمَلُ صالِحاً فيما تَرَكْتُ كَلاّ اِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَمِنْ وَرائِهمْ بَرْزَخٌ اِلى يَوْمٍ يُبْعَثُونَ؛<ref> سوره مؤمنون، آيه 99 و 100.</ref> تا آن دم كه به يكى از آنان [[مرگ]] می‌‌رسد می‌‌گويد خدايا! مرا (به دنيا) برگردانيد شايد در تركه خود كار نيكى انجام دهم، نه هرگز اين سخنى است كه او می‌‌گويد (به سخنش گوش داده نمی‌‌شود) و در پيش شان برزخى است كه تا روز رستاخيز ادامه دارد».
+
ما وقتى در کارهایى که در آفرینش تحقق می‌‌پذیرد، دقیق می‌‌شویم می‌‌بینیم که هیچ کارى (که به طور ضرورت به نوعى از حرکت نیز مشتمل است) بدون غایت و هدف ثابت انجام نمی‌‌یابد و هرگز خود کار به طور اصالت و استقلال مقصود و مطلوب نیست بلکه پیوسته مقدمه هدف و غایتى است و بپاس آن مطلوب می‌‌باشد حتى در کارهایى که به نظر سطحى بى‌غرض شمرده می‌‌شوند مانند افعال طبیعى و بازی‌هاى بچگانه و نظایر آن‌ها اگر به دقت نگاه کنیم غایت‌ها و غرض‌هایى مناسب نوع کار می‌‌یابیم چنان که در کارهاى طبیعى که عموما از قبیل حرکت می‌‌باشد غایتى که حرکت به سوى آن است غایت و غرض آن است و در بازی‌هاى بچگانه مناسب نوع بازى غایتى است خیالى و وهمی‌‌ که مطلوب از بازى همانا رسیدن بدان است.
  
'''روز قيامت - رستاخيز'''
+
البته آفرینش انسان و جهان، کار خداست و [[خدا]] منزه است از این که کار بیهوده و بى‌هدف انجام دهد و دائما بیافریند و روزى دهد و بمیراند و باز بیافریند و روزى دهد و بمیراند و همچنین درست کند و به هم زند، بى‌این که از این آفرینش غایت ثابتى را بخواهد و غرض پابرجایى را تعقیب کند.
  
در ميان كتب آسمانى، قرآن كريم تنها كتابى است كه از روز «رستاخيز» به تفصيل سخن رانده و در عين اين كه [[تورات]] نامی ‌‌از اين روز به ميان نياورده و انجيل جز اشاره مختصرى ننموده در قرآن كريم در صدها مورد با نام‌هاى گوناگون، روز رستاخيز را ياد كرده و سرنوشتى را كه جهان و جهانيان در اين روز دارند، گاهى به اجمال و گاهى به تفصيل بيان نموده است.
+
پس ناچار براى آفرینش جهان و انسان، هدف و غرض ثابتى در کار است و البته سود و فائده آن به خداى بى‌نیاز نخواهد برگشت و هر چه باشد به سوى آفریده‌ها عاید خواهد شد، پس باید گفت که جهان و انسان به سوى یک آفرینش ثابت و وجود کاملترى متوجه‌اند که فنا و زوال نپذیرد.
  
و بارها تذكر داده كه ايمان به روز جزا (روز رستاخيز) همتراز ايمان به خدا و يكى از اصول سه گانه اسلام است كه فاقد آن (منكر معاد) از آيين اسلام خارج و سرنوشتى جز هلاكت ابدى ندارد.
+
و نیز وقتى که از نظر تربیت دینى در حال مردم دقیق می‌‌شویم می‌‌بینیم که در اثر راهنمائى خدایى و تربیت دینى، مردم به دو گروه نیکوکاران و بدکاران منقسم می‌‌شوند، با این حال در این نشأه زندگى تمیز و امتیازى در کار نیست بلکه بالعکس ‍ و على الاغلب پیشرفت و موفقیت از آن بدکاران و ستمکاران می‌‌باشد و نیکوکارى توأم با گرفتارى و بدگذرانى و هرگونه محرومیت و ستمکشى می‌‌باشد.
  
و حقيقت امر نيز همين است؛ زيرا اگر از جانب خدا حسابى در كار و جزاء و پاداشى در پيش نباشد، دعوت دينى كه مجموعه‌‌اى از فرمان‌هاى خدا و اوامر و نواهى اوست، كمترين اثرى دربر نخواهد داشت و وجود و عدم دستگاه نبوت و تبليغ در اثر، مساوى خواهد بود بلكه عدم آن بر وجودش رجحان خواهد داشت؛ زيرا پذيرفتن دين و پيروى از مقررات شرع و آيين، خالى از كلفت و سلب آزادى نيست و در صورتى كه متابعت آن اثرى دربر نداشته باشد هرگز مردم زير بار آن نخواهند رفت و از آزادى طبيعى دست بر نخواهند داشت. و از اينجا روشن می‌‌شود كه اهميت تذكر و يادآورى روز رستاخيز، معادل با اهميت اصل دعوت دينى است.
+
در این صورت، مقتضاى [[عدل الهی|عدل الهى]] آن است که نشأه دیگرى وجود داشته باشد که در آن نشأه هر یک از دو دسته نامبرده جزاى عمل خود را بیابند و هر کدام مناسب حال خود زندگى کنند. خداى متعال در کتاب خود به این دو حجت اشاره نموده می‌‌فرماید: {{متن قرآن|«وَما خَلَقْنَا السَّمواتِ وَاْلاَرْضَ وَما بَینَهُما لاعِبینَ ما خَلَقْناهُما اِلاّ بِالْحَقِّ وَلکنَّ اَکثَرَهُمْ لایعْلَمُون»}}؛<ref> [[سوره دخان]]، آیه ۳۸.</ref> ما آسمان و زمین و آنچه را که در میان آن‌هاست به بازی نیافریدیم. آن‌ها را نیافریدیم مگر به حق ولی بسیاری از ایشان نمی دانند.
  
و هم از اينجا روشن می‌‌شود كه ايمان به روز جزاء مهمترين عاملى است كه انسان را به ملازمت [[تقوا]] و اجتناب اخلاق ناپسنديده و گناهان بزرگ وادار می‌‌كند چنان كه فراموش ساختن يا ايمان نداشتن به آن، ريشه اصلى هر بزه و گناهى است.
+
{{متن قرآن|«وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاء وَالْأَرْضَ وَمَا بَینَهُمَا بَاطِلًا ذَلِک ظَنُّ الَّذِینَ کفَرُوا فَوَیلٌ لِّلَّذِینَ کفَرُوا مِنَ النَّارِ * أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کالْفُجَّارِ»}}؛ ما آسمان و زمین و آنچه را که در میان آن‌هاست بیهوده نیافریدیم. این احتمال دور از خرد، گمان کسانى است که به خدا کافر شدند، واى به حال این کافران از آتش که به کفار وعده داده شده! آیا ما کسانى را که [[ایمان]] آوردند و کارهاى نیک کردند مانند کسانى قرار خواهیم داد که در زمین افساد می‌‌کنند؟ یا پرهیزکاران را مانند اهل فجور قرار خواهیم داد؟
  
خداى متعال در كتاب خود می‌‌فرمايد: «اِنَّ الَّذينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبيلِ اللّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَديدٌ بِما نَسُوا يَوْمَ الْحِسابِ؛<ref> [[سوره ص]]، آيه 26.</ref> كسانى كه از راه خدا بيرون رفته و گمراه می‌‌شوند، براى ايشان عذابى است سخت در مقابل اين كه روز حساب را فراموش كردند».
+
و در جاى دیگر که هر دو حجت را در یک آیه جمع نموده، می‌‌فرماید: {{متن قرآن|«اَمْ حَسِبَ الَّذینَ اجْتَرَحُوا السَّیئاَّتِ اَنْ نَجْعَلَهُمْ کالَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوالصّالِحاتِ سَواءً مَحْیاهُمْ وَ مَماتُهُمْ ساءَ ما یحْکمُونَ وَ خَلَقَ اللّهُ السَّمواتِ وَاْلاَرْضَ بِالْحَقِّ وَلِتُجْزى کلُّ نَفْسٍ بِما کسَبَتْ وَهُمْ لایظْلَمُونَ»}}؛<ref>[[سوره جاثیه]]، آیه ۲۱ و ۲۲.</ref> آیا کسانى که به جرم و جنایت‌ها پرداخته‌اند، گمان می‌‌برند که ما آنان را مانند کسانى که [[ایمان]] آورده و کارهاى نیک انجام داده‌اند قرار خواهیم داد؟ به طورى که زندگى و مرگشان برابر باشد، بد حکمی ‌‌است که می‌‌کنند! خدا آسمان‌ها و زمین را آفرید به حق (نه بیهوده) و براى این که هر نفس به آنچه با عمل خود کسب کرده جزا داده شود بى‌این که به مردم ستم شود.
  
چنان كه پيداست در آيه كريمه، فراموشى روز حساب منشاء هر گمراهى گرفته شده است. تأمل در آفرينش انسان و جهان و همچنين در غرض و هدف شرايع آسمانى در پيش بودن چنين روزى (روز رستاخيز) را روشن می‌‌سازد.
+
'''بیان دیگر از قیامت:'''
  
ما وقتى در كارهايى كه در آفرينش تحقق می‌‌پذيرد، دقيق می‌‌شويم می‌‌بينيم كه هيچ كارى (كه به طور ضرورت به نوعى از حركت نيز مشتمل است) بدون غايت و هدف ثابت انجام نمی‌‌يابد و هرگز خود كار به طور اصالت و استقلال مقصود و مطلوب نيست بلكه پيوسته مقدمه هدف و غايتى است و بپاس آن مطلوب می‌‌باشد حتى در كارهايى كه به نظر سطحى بى‌غرض شمرده می‌‌شوند مانند افعال طبيعى و بازي‌هاى بچگانه و نظاير آن‌ها اگر به دقت نگاه كنيم غايت‌ها و غرض‌هايى مناسب نوع كار می‌‌يابيم چنان كه در كارهاى طبيعى كه عموما از قبيل حركت می‌‌باشد غايتى كه حركت به سوى آن است غايت و غرض آن است و در بازي‌هاى بچگانه مناسب نوع بازى غايتى است خيالى و وهمی‌‌ كه مطلوب از بازى همانا رسيدن بدان است.
+
در بحث ظاهر و باطن [[قرآن]] در بخش دوم کتاب اشاره کردیم که معارف اسلامی‌‌ در قرآن کریم، از راه‌هاى گوناگون بیان شده است و راه‌هاى نامبرده به طور کلى به دو طریق ظاهر و باطن منقسم می‌‌شود. بیان از طریق ظاهر بیانى است که مناسب سطح افکار ساده عامه می‌‌باشد به خلاف طریق باطن که اختصاص به خاصه دارد و با روح حیات معنوى درک می‌‌شود.
  
البته آفرينش انسان و جهان، كار خداست و خدا منزه است از اين كه كار بيهوده و بى‌هدف انجام دهد و دائما بيافريند و روزى دهد و بميراند و باز بيافريند و روزى دهد و بميراند و همچنين درست كند و به هم زند بى‌اين كه از اين آفرينش غايت ثابتى را بخواهد و غرض پابرجايى را تعقيب كند.
+
بیانى که از طریق ظاهر سرچشمه می‌‌گیرد خداى متعال را فرمانرواى على الاطلاق جهان آفرینش معرفى می‌‌کند که سراسر جهان ملک اوست، خداوند جهان [[فرشتگان]] بسیار بیرون از شمار آفرید که فرمانبران و مجریان اوامرى هستند که به هر سوى جهان صادر می‌‌فرماید و هر بخش از آفرینش و نظام آن ارتباط به گروه خاصى از فرشتگان دارد که موکل آن بخش هستند.
  
پس ناچار براى آفرينش جهان و انسان، هدف و غرض ثابتى در كار است و البته سود و فائده آن به خداى بى‌نياز نخواهد برگشت و هر چه باشد به سوى آفريده‌ها عايد خواهد شد، پس بايد گفت كه جهان و انسان به سوى يك آفرينش ثابت و وجود كاملترى متوجه‌اند كه فنا و زوال نپذيرد.
+
نوع انسان از آفریدگار و بندگان او هستند که باید از اوامر و نواهى او پیروى و فرمانبردارى کنند و [[پیامبران|پیغمبران]] حاملان پیام‌ها و آورنده شرایع و قوانین او هستند که به سوى مردم فرستاده و جریان آن‌ها را خواسته است.
  
و نيز وقتى كه از نظر تربيت دينى در حال مردم دقيق می‌‌شويم می‌‌بينيم كه در اثر راهنمائى خدايى و تربيت دينى، مردم به دو گروه نيكوكاران و بدكاران منقسم می‌‌شوند، با اين حال در اين نشأه زندگى تميز و امتيازى در كار نيست بلكه بالعكس ‍ و على الاغلب پيشرفت و موفقيت از آن بدكاران و ستمكاران می‌‌باشد و نيكوكارى توأم با گرفتارى و بدگذرانى و هرگونه محروميت و ستمكشى می‌‌باشد.
+
خداى متعال از این روى که به [[ایمان]] و اطاعت، وعده [[ثواب]] و پاداش نیک داده و به کفر و معصیت، وعید عقاب و سزاى بد داده و چنان که فرموده، خُلف وعده نخواهد نمود و از این روى که عادل است و مقتضاى عدل او این است که در نشأه دیگرى دو گروه نیکوکاران و بدکاران را که در این نشأه، موافق خوبى و بدى خود زندگى نمی‌‌کنند از هم جدا کرده خوبان را زندگى خوب و گوارا و بدان را زندگى بد و ناگوار عطا نماید.
  
در اين صورت، مقتضاى عدل الهى آن است كه نشأه ديگرى وجود داشته باشد كه در آن نشأه هر يك از دو دسته نامبرده جزاى عمل خود را بيابند و هر كدام مناسب حال خود زندگى كنند. خداى متعال در كتاب خود به اين دو حجت اشاره نموده می‌‌فرمايد: «وَما خَلَقْنَا السَّمواتِ وَاْلاَرْضَ وَما بَيْنَهُما لاعِبينَ ما خَلَقْناهُما اِلاّ بِالْحَقِّ وَلكِنَّ اَكْثَرَهُمْ لايَعْلَمُون؛<ref> [[سوره دخان]]، آيه 38.</ref> ما آسمان و زمين و آنچه را كه در ميان آن‌هاست بيهوده نيافريديم (آن‌ها را جز به حق و از روى [[حكمت]] و مصلحت خلق نكرديم ولكن اكثر اين مردم آگاه نيستند) (اين احتمال دور از خرد، گمان كسانى است كه به خدا كافر شدند، واى به حال اين كافران از آتش كه به كفار وعده داده شده! آيا ما كسانى را كه [[ايمان]] آوردند و كارهاى نيك كردند مانند كسانى قرار خواهيم داد كه در زمين افساد می‌‌كنند؟ يا پرهيزكاران را مانند اهل فجور قرار خواهيم داد؟)».
+
خداى متعال به مقتضاى عدل خود و وعده‌اى که فرموده گروه انسان را که در این نشأه می‌‌باشند بدون استثنا پس از مرگ دوباره زنده می‌‌کند و به جزئیات اعتقادات و اعمالشان رسیدگى حقیقى می‌‌نماید و میان ایشان بحق قضاوت و داورى می‌‌فرماید و در نتیجه حق هر ذی حق را به وى می‌‌رساند و داد هر مظلومی‌‌ را از ظالمش می‌‌گیرد و پاداش عمل هر کس را به خودش می‌‌دهد، گروهى به [[بهشت]] جاودان و گروهى به [[دوزخ]] جاودان محکوم می‌‌شوند. این بیان ظاهرى قرآن کریم است و البته راست و درست می‌‌باشد ولى از موادى که مولود تفکر اجتماعى انسان است تألیف و تنظیم شده تا فایده‌اش عمومی‌‌تر و شعاع عملش وسیع‌تر باشد.
  
و در جاى ديگر كه هر دو حجت را در يك آيه جمع نموده، می‌‌فرمايد: «اَمْ حَسِبَ الَّذينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئاَّتِ اَنْ نَجْعَلَهُمْ كَالَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوالصّالِحاتِ سَواءً مَحْياهُمْ وَ مَماتُهُمْ ساءَ ما يَحْكُمُونَ وَ خَلَقَ اللّهُ السَّمواتِ وَاْلاَرْضَ بِالْحَقِّ وَلِتُجْزى كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ وَهُمْ لاللّه يُظْلَمُونَ؛<ref> [[سوره جاثيه]]، آيه 21 و 22.</ref> آيا كسانى كه به جرم و جنايت‌ها پرداخته‌اند، گمان می‌‌برند كه ما آنان را مانند كسانى كه [[ايمان]] آورده و كارهاى نيك انجام داده‌اند قرار خواهيم داد؟ به طورى كه زندگى و مرگشان برابر باشد، بد حكمی ‌‌است كه می‌‌كنند! خدا آسمان‌ها و زمين را آفريد به حق (نه بيهوده) و براى اين كه هر نفس به آنچه با عمل خود كسب كرده جزا داده شود بى‌اين كه به مردم ستم شود».
+
کسانى که در ساحت حقایق جاى پاى و به زبان باطنى قرآن کریم تا اندازه‌اى آشنایى دارند، از این بیانات مطالبى می‌‌فهمند که بسى بالاتر از سطح فهم ساده و همگانى است و قرآن کریم نیز در خلال بیانات روان خود گاهگاهى به آنچه مقصد باطنى این بیانات است، گوشه‌اى می‌‌زند.
  
'''بيان ديگر'''
+
قرآن با اشاره‌هاى گوناگون خود، اجمالاً می‌‌رساند که جهان آفرینش با همه اجزاى خود که یکى از آن‌ها انسان است، با سیر تکوینى خود (که پیوسته رو به کمال است) به سوى خدا در حرکت است و روزى خواهد رسید که به حرکت خود خاتمه داده، در برابر عظمت و کبریاى خدایى، امنیت و استقلال خود را به کلى از دست می‌‌دهد.
  
در بحث ظاهر و باطن [[قرآن]] در بخش دوم كتاب اشاره كرديم كه معارف اسلامی‌‌ در قرآن كريم، از راه‌هاى گوناگون بيان شده است و راه‌هاى نامبرده به طور كلى به دو طريق ظاهر و باطن منقسم می‌‌شود. بيان از طريق ظاهر بيانى است كه مناسب سطح افكار ساده عامه می‌‌باشد به خلاف طريق باطن كه اختصاص به خاصه دارد و با روح حيات معنوى درك می‌‌شود.
+
انسان نیز که یکى از اجزاى جهان و تکامل اختصاصى وى از راه شعور و علم است، شتابان به سوى خداى خود در حرکت می‌‌باشد و روزى که حرکت خود را به آخر رسانید حقانیت و یگانگى خداى یگانه را عیاناً مشاهده خواهد نمود. او خواهد دید که قدرت و ملک و هر صفت کمال در انحصار ذات مقدس خداوندى است و از همین راه حقیقت هر شىء چنان که هست بر وى مکشوف خواهد شد.
  
بيانى كه از طريق ظاهر سرچشمه می‌‌گيرد خداى متعال را فرمانرواى على الاطلاق جهان آفرينش معرفى می‌‌كند كه سراسر جهان ملك اوست، خداوند جهان [[فرشتگان]] بسيار بيرون از شمار آفريد كه فرمانبران و مجريان اوامرى هستند كه به هر سوى جهان صادر می‌‌فرمايد و هر بخش از آفرينش و نظام آن ارتباط به گروه خاصى از فرشتگان دارد كه موكل آن بخش هستند.
+
این نخستین منزل از جهان ابدیت است، اگر انسان به واسطه [[ایمان]] و عمل صالح در این جهان ارتباط و اتصال و الفت و انس با خدا و نزدیکان او داشته باشد با سعادتى که هرگز به وصف نمی‌‌آید در جوار خداى پاک و صحبت پاکان عالم بالا بسر می‌‌برد و اگر به واسطه دلبستگى و پایبندى به زندگى این جهان و لذایذ گذران و بى‌پایه آن از عالم بالا بریده و انس و الفتى به خداى پاک و پاکان درگاهش نداشته باشد گرفتار عذابى دردناک و بدبختى ابدى خواهد شد.
  
نوع انسان از آفريدگار و بندگان او هستند كه بايد از اوامر و نواهى او پيروى و فرمانبردارى كنند و پيغمبران حاملان پيام‌ها و آورنده شرايع و قوانين او هستند كه به سوى مردم فرستاده و جريان آن‌ها را خواسته است.
+
درست است که اعمال نیک و بد انسان در این نشأه گذران است و از میان می‌‌رود ولى صور اعمال نیک و بد در باطن انسان مستقر می‌‌شود و هر جا برود همراه اوست و سرمایه زندگى شیرین یا تلخ آینده او می‌‌باشد.
  
خداى متعال از اين روى كه به [[ايمان]] و اطاعت، وعده ثواب و پاداش نيك داده و به كفر و معصيت، وعيد عقاب و سزاى بد داده و چنان كه فرموده، خُلف وعده نخواهد نمود و از اين روى كه عادل است و مقتضاى عدل او اين است كه در نشأه ديگرى دو گروه نيكوكاران و بدكاران را كه در اين نشأه، موافق خوبى و بدى خود زندگى نمی‌‌كنند از هم جدا كرده خوبان را زندگى خوب و گوارا و بدان را زندگى بد و ناگوار عطا نمايد.
+
مطالب گذشته را می‌‌توان از آیات ذیل استفاده نمود، خداى متعال می‌‌فرماید: {{متن قرآن|«اِنَّ اِلى رَبِّک الرُّجْعى»}}؛<ref> [[سوره علق]]، آیه ۸.</ref> برگشت مطلقاً به سوى خداى توست و می‌‌فرماید: {{متن قرآن|«اَلا اِلَى اللّهِ تَصیرُ اْلاُمُورُ»}}؛<ref> [[سوره شورى]]، آیه ۵۳.</ref> آگاه باشید همه امور به سوى خدا برمی‌‌گردد و می‌‌فرماید:{{متن قرآن|«وَاْلاَمْرُ یوْمئِذٍ للّهِِ»}}؛<ref> [[سوره انفطار]]، آیه ۱۹.</ref> امروز امر یکسره از آن خداست.
  
خداى متعال به مقتضاى عدل خود و وعده‌اى كه فرموده گروه انسان را كه در اين نشأه می‌‌باشند بدون استثنا پس از مرگ دوباره زنده می‌‌كند و به جزئيات اعتقادات و اعمالشان رسيدگى حقيقى می‌‌نمايد و ميان ايشان بحق قضاوت و داورى می‌‌فرمايد و در نتيجه حق هر ذي حق را به وى می‌‌رساند و داد هر مظلومی‌‌ را از ظالمش می‌‌گيرد و پاداش عمل هر كس را به خودش می‌‌دهد، گروهى به [[بهشت]] جاودان و گروهى به دوزخ جاودان محكوم می‌‌شوند.
+
{{متن قرآن|«یا اَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعى اِلى رَبِّک راضِیةً مَرْضیةً فَاْدخُلى فى عِبادى وَادْخُلى جَنَّتى»}}؛<ref> [[سوره فجر]]، آیه ۲۷-۳۰.</ref> این نفس که اطمینان و آرامش یافته‌اى (با یاد خدا) به سوى خداى خود برگرد، در حالى که خشنودى و از تو خشنود شده، پس داخل شو در میان بندگان من و داخل شو در بهشت من.
  
اين بيان ظاهرى قرآن كريم است و البته راست و درست می‌‌باشد ولى از موادى كه مولود تفكر اجتماعى انسان است تأليف و تنظيم شده تا فايده‌اش عمومی‌‌تر و شعاع عملش وسيع‌تر باشد.
+
و در حکایت خطابى که روز قیامت به بعضى از افراد بشر می‌‌شود می‌‌فرماید:{{متن قرآن|«لَقَدْ کنْتَ فى غَفْلَةً مِنْ هذا فَکشَفْنا عَنْک غِطاءک فَبَصَرُک الْیوْمَ حَدیدٌ»}}؛<ref>[[سوره ق]]، آیه ۲۲.</ref> تو از این‌ها که مشاهده می‌‌کنى در غفلت بوده‌اى اینک پرده را از پیش چشمت برداشتیم و در نتیجه چشم تو امروز تیزبین است.
  
كسانى كه در ساحت حقايق جاى پاى و به زبان باطنى قرآن كريم تا اندازه‌اى آشنايى دارند، از اين بيانات مطالبى می‌‌فهمند كه بسى بالاتر از سطح فهم ساده و همگانى است و قرآن كريم نيز در خلال بيانات روان خود گاهگاهى به آنچه مقصد باطنى اين بيانات است، گوشه‌اى می‌‌زند.
+
در مورد [[تأویل|تأویل]] قرآن کریم (حقایقى که قرآن کریم از آن‌ها سرچشمه می‌‌گیرد) می‌‌فرماید: {{متن قرآن|«هَلْ ینْظُرُونَ اِلاّ تَاءْویلَهُ یوم یاتی تاویلُهُ یقُولُ الَّذینَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ فَیشْفَعُوا لَنا اَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَیرَ الَّذى کنّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُوا اَنْفُسَهُمْ وَضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یفْتَرُونَ»}}؛<ref> [[سوره اعراف]]، آیه ۵۳.</ref> آیا کسانى که قرآن را نمی‌‌پذیرند، جز تأویل آن چیزى را منتظرند روزى که تأویلش مشهود می‌‌شود، کسانى که قبلاً آن را فراموش کرده‌اند، خواهند گفت: پیغمبران خداى ما، به حق آمدند پس آیا براى ما نیز شفاعت کنندگانى هستند که براى ما شفاعت کنند یا این که برگردانده شویم (به دنیا) و عملى غیر از آن عمل که انجام می‌‌دادیم، انجام دهیم؟ اینان نفس‌هاى خود را زیان کردند و افترایى که می‌‌بستند گم نمودند».
  
قرآن با اشاره‌هاى گوناگون خود، اجمالاً می‌‌رساند كه جهان آفرينش با همه اجزاى خود كه يكى از آن‌ها انسان است، با سير تكوينى خود (كه پيوسته رو به كمال است) به سوى خدا در حركت است و روزى خواهد رسيد كه به حركت خود خاتمه داده، در برابر عظمت و كبرياى خدايى، امنيت و استقلال خود را به كلى از دست می‌‌دهد.
+
و می‌‌فرماید: {{متن قرآن|«یوْمَئِذٍ یوَفّیهِمُ اللّهُ دینَهُمُ الْحَقَّ وَ یعْلَمُونَ اَنَّ اللّهَ هُوَالْحَقُّ الْمُبینُ}}؛<ref>[[سوره نور]]، آیه ۲۵.</ref> در چنین روزى خدا پاداش واقعى ایشان را می‌‌دهد و می‌‌دانند که خدا واقعیتى آشکار و بى‌پرده است و بس» و می‌‌فرماید: {{متن قرآن|«یا اَیهَا اْلاَنْسانُ اِنَّک کادِحٌ اِلى رَبِّک کدْحاً فَمُلاقیهِ»}}؛<ref>[[سوره انشقاق]]، آیه ۶.</ref> اى انسان تو با رنج به سوى خداى خود در کوشش می‌‌باشى پس او را ملاقات خواهى کرد».
  
انسان نيز كه يكى از اجزاى جهان و تكامل اختصاصى وى از راه شعور و علم است، شتابان به سوى خداى خود در حركت می‌‌باشد و روزى كه حركت خود را به آخر رسانيد حقانيت و يگانگى خداى بيگانه را عياناً مشاهده خواهد نمود. او خواهد ديد كه قدرت و ملك و هر صفت كمال در انحصار ذات مقدس خداوندى است و از همين راه حقيقت هر شىء چنان كه هست بر وى مكشوف خواهد شد.
+
و می‌‌فرماید:{{متن قرآن|«مَنْ کانَ یرْجُوا لِقاءَاللّهِ فَإ نَّ اَجَلَ اللّهِ لاََّتٍ»}}؛<ref> [[سوره عنکبوت]]، آیه ۵.</ref> هر که ملاقات خدا را امیدوار باشد موقعى را که خدا براى ملاقات مقرر فرموده خواهد آمد و می‌‌فرماید: {{متن قرآن|«فَمَنْ کانَ یرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَلا یشْرِک بِعِبادَةِ رَبِّهِ اَحداً»}}؛<ref> [[سوره کهف]]، آیه ۱۱۰.</ref> پس هر که به ملاقات خداى خود امیدوار باشد باید عمل صالح (کار سزاوار) بکند و در پرستش خداى خود کسى را شریک ننماید.
  
اين نخستين منزل از جهان ابديت است، اگر انسان به واسطه [[ايمان]] و عمل صالح در اين جهان ارتباط و اتصال و الفت و انس با خدا و نزديكان او داشته باشد با سعادتى كه هرگز به وصف نمی‌‌آيد در جوار خداى پاك و صحبت پاكان عالم بالا بسر می‌‌برد و اگر به واسطه دلبستگى و پايبندى به زندگى اين جهان و لذايذ گذران و بى‌پايه آن از عالم بالا بريده و انس و الفتى به خداى پاك و پاكان درگاهش نداشته باشد گرفتار عذابى دردناك و بدبختى ابدى خواهد شد.
+
و می‌‌فرماید: {{متن قرآن|«یا اَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ اِرْجِعى اِلى رَبِّک راضِیةً مَرْضیةً فَاْدخُلى فى عِبادى وَادْخُلى جَنَّتى»}}<ref> [[سوره فجر]]، آیه ۲۷-۳۰.</ref> و می‌‌فرماید: {{متن قرآن|«فَإِذَا جَاءتِ الطَّامَّةُ الْکبْرَى * یوْمَ یتَذَکرُ الْإِنسَانُ مَا سَعَى * وَبُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِمَن یرَى * فَأَمَّا مَن طَغَى * وَآثَرَ الْحَیاةَ الدُّنْیا * فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِی الْمَأْوَى * وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى * فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِی الْمَأْوَى»}}؛<ref> [[سوره نازعات]]، آیه ۳۴-۴۱.</ref> وقتى که بزرگترین داهیه (روز رستاخیز) رسید روزى که انسان هر گونه تلاش ‍ و کوشش خود را به یاد می‌‌آورد و آتشى که براى عذاب روشن شده آشکار گردید، (مردم دو گروه می‌‌شوند) اما کسى که طغیان نموده و زندگى دنیا را براى خود انتخاب نمود، آتش نامبرده جایگاه اوست و اما کسى که از مقام خداى خود ترسیده و نفس خود را از هواى دلخواه ناپسند نهى کرد، بهشت جایگاه اوست و بس.
  
درست است كه اعمال نيك و بد انسان در اين نشأه گذران است و از ميان می‌‌رود ولى صور اعمال نيك و بد در باطن انسان مستقر می‌‌شود و هر جا برود همراه اوست و سرمايه زندگى شيرين يا تلخ آينده او می‌‌باشد.
+
و در بیان هویت جزاى اعمال می‌‌فرماید: {{متن قرآن|«یا اَیهَا الَّذینَ کفَرُوا لاتَعْتذِروُا الْیوْمَ اِنَّما تُجْزَوْنَ ما کنْتُمْ تَعْمَلُونَ»}}؛<ref>[[سوره تحریم]]، آیه ۷.</ref> اى کسانى که کافر شدید اعتذار مجویید، امروز (روز رستاخیز) جزایى که به شما داده می‌‌شود همان خود اعمالى است که انجام می‌‌دادید.
  
مطالب گذشته را می‌‌توان از آيات ذيل استفاده نمود، خداى متعال می‌‌فرمايد: «اِنَّ اِلى رَبِّكَ الرُّجْعى؛<ref> [[سوره علق]]، آيه 8.</ref> برگشت مطلقاً به سوى خداى توست» و می‌‌فرمايد: «اَلا اِلَى اللّهِ تَصيرُاْلاُمُورُ؛<ref> [[سوره شورى]]، آيه 53.</ref> آگاه باشيد همه امور به سوى خدا برمی‌‌گردد» و می‌‌فرمايد: «وَاْلاَمْرُ يَوْمئِذٍللّهِِ؛<ref> [[سوره انفطار]]، آيه 19.</ref> امروز امر يكسره از آن خداست».
+
==استمرار و توالى آفرینش==
  
«يا اَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعى اِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضيَّةً فَاْدخُلى فى عِبادى وَادْخُلى جَنَّتى؛<ref> [[سوره فجر]]، آيه 27-30.</ref> اين نفس كه اطمينان و آرامش يافته‌اى (با ياد خدا) به سوى خداى خود برگرد، در حالى كه خشنودى و از تو خشنود شده، پس داخل شو در ميان بندگان من و داخل شو در بهشت من».
+
این جهان آفرینش که مشهود ماست، عمر بى‌پایان ندارد و روزى خواهد رسید که بساط این جهان و جهانیان برچیده شود چنان که [[قرآن]] همین معنا را تأیید می‌‌کند، خداى متعال می‌‌فرماید: {{متن قرآن|«ما خَلَقْنَا السَّمواتِ وَاْلاَرْضَ وَما بَینَهُما اِلاّ بِالْحَقِّ وَاَجَلٍ مُسَمّىً»}}؛<ref> [[سوره احقاف]]، آیه ۳.</ref> نیافریدم آسمان‌ها و زمین و آنچه را که در میان آن‌هاست مگر به حق و اجل معین (براى مدت محدود و معینى که نام برده شده است).
  
و در حكايت خطابى كه روز قيامت به بعضى از افراد بشر می‌‌شود می‌‌فرمايد: «لَقَدْ كُنْتَ فى غَفْلَةً مِنْ هذا فَكَشَفْنا عَنْكَ عِطاءكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَديدٌ؛<ref> [[سوره ق]]، آيه 22.</ref> تو از اين‌ها كه مشاهده می‌‌كنى در غفلت بوده‌اى اينك پرده را از پيش چشمت برداشتيم و در نتيجه چشم تو امروز تيزبين است».
+
و آیا پیش از پیدایش این جهان فعلى و نسل موجود انسانى، جهان دیگرى آفریده شده و انسانى بوده است؟ آیا پس از برچیده شدن بساط جهان و جهانیان که قرآن کریم نیز از آن خبر می‌‌دهد، جهان دیگرى به وجود خواهد آمد و انسانى آفریده خواهد شد، پرسش‌هایى است که پاسخ صریح آن‌ها را در قرآن کریم نمی‌‌توان یافت، جز اشاراتى، ولى در روایاتى که از ائمه [[اهل البیت|اهل بیت]] نقل شده به این پرسش‌ها پاسخ مثبت داده شده است.<ref>بحار چاپ کمپانی، ج۱۴، ص۷۹.</ref>
  
در مورد تأويل قرآن كريم (حقايقى كه قرآن كريم از آن‌ها سرچشمه می‌‌گيرد) می‌‌فرمايد: «هَلْ يَنْظُرُونَ اِلاّ تَاءْويلَهُ یوم یاتی تاويلُهُ يَقُولُ الَّذينَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ فَيَشْفَعُوا لَنا اَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَيْرَ الَّذى كُنّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُوا اَنْفُسَهُمْ وَضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ؛<ref> [[سوره اعراف]]، آيه 53.</ref> آيا كسانى كه قرآن را نمی‌‌پذيرند، جز تأويل آن چيزى را منتظرند روزى كه تأويلش مشهود می‌‌شود، كسانى كه قبلاً آن را فراموش كرده‌اند خواهند گفت: پيغمبران خداى ما، به حق آمدند پس آيا براى ما نيز شفاعت كنندگانى هستند كه براى ما شفاعت كنند يا اين كه برگردانده شويم (به دنيا) و عملى غير از آن عمل كه انجام می‌‌داديم، انجام دهيم؟ اينان نفس‌هاى خود را زيان كردند و افترايى كه می‌‌بستند گم نمودند».
+
==پانویس==
 
+
<references />
و می‌‌فرمايد: «يَوْمَئِذٍ يُوَفّيهِمُ اللّهُ دينَهُمُ الْحَقَّ وَ يَعْلَمُونَ اَنَّ اللّهَ هُوَالْحَقُّ الْمُبينُ؛<ref> [[سوره نور]]، آيه 25.</ref> در چنين روزى خدا پاداش واقعى ايشان را می‌‌دهد و می‌‌دانند كه خدا واقعيتى آشكار و بى‌پرده است و بس» و می‌‌فرمايد: «يا اَيُّهَا اْلاَنْسانُ اِنَّكَ كادِحٌ اِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيهِ؛<ref> [[سوره انشقاق]]، آيه 6.</ref> اى انسان تو با رنج به سوى خداى خود در كوشش می‌‌باشى پس او را ملاقات خواهى كرد».
 
 
 
و می‌‌فرمايد: «مَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَاللّهِ فَإ نَّ اَجَلَ اللّهِ لاََّتٍ؛<ref> [[سوره عنكبوت]]، آيه 5.</ref> هر كه ملاقات خدا را اميدوار باشد موقعى را كه خدا براى ملاقات مقرر فرموده خواهد آمد» و می‌‌فرمايد: «فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَلا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ اَحداً؛<ref> [[سوره كهف]]، آيه 110.</ref> پس هر كه به ملاقات خداى خود اميدوار باشد بايد عمل صالح (كار سزاوار) بكند و در پرستش خداى خود كسى را شريك ننمايد».
 
 
 
و می‌‌فرمايد: «يا اَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ اِرْجِعى اِلى رَبِّكَ راضِيَةً مَرْضيَّةً فَاْدخُلى فى عِبادى وَادْخُلى جَنَّتى»<ref> [[سوره فجر]]، آيه 27-30.</ref> و می‌‌فرمايد: «فَاِذا جاءَتِ الطّامَّةُ الْكُبْرى يَوْمَ يَتَذَكَّرُ اْلاِنْسانُ ما سَعى وَبُرِّزَتِ الْجَحيمُ لِمَنْ يَرى فَاَمّا مَنْ طَغى وَاَّثَرَ الْحَيوةَ الدُّنْيا فَاِنَّ الْجَحيمَ هِىَ الْمَاءْوى وَاَمّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى فَاِنَّ الْجَنَّةَ هِىَ الْمَاءْوى؛<ref> [[سوره نازعات]]، آيه 34-41.</ref> وقتى كه بزرگترين داهيه (روز رستاخيز) رسيد روزى كه انسان هر گونه تلاش ‍ و كوشش خود را به ياد می‌‌آورد و آتشى كه براى عذاب روشن شده آشكار گرديد، (مردم دو گروه می‌‌شوند) اما كسى كه طغيان نموده و زندگى دنيا را براى خود انتخاب نمود، آتش نامبرده جايگاه اوست و اما كسى كه از مقام خداى خود ترسيده و نفس خود را از هواى دلخواه ناپسند نهى كرد، بهشت جايگاه اوست و بس».
 
 
 
و در بيان هويت جزاى اعمال می‌‌فرمايد: «يا اَيُّهَا الَّذينَ كَفَرُوا لاتَعْتذِروُا الْيَوْمَ اِنَّما تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ؛<ref> [[سوره تحريم]]، آيه 7.</ref> اى كسانى كه كافر شديد اعتذار مجوييد، امروز (روز رستاخيز) جزايى كه به شما داده می‌‌شود همان خود اعمالى است كه انجام می‌‌داديد».
 
 
 
'''استمرار و توالى آفرينش'''
 
 
 
اين جهان آفرينش كه مشهود ماست، عمر بى‌پايان ندارد و روزى خواهد رسيد كه بساط اين جهان و جهانيان برچيده شود چنان كه [[قرآن]] همين معنا را تأييد می‌‌كند، خداى متعال می‌‌فرمايد: «ما خَلَقْنَا السَّمواتِ وَاْلاَرْضَ وَما بَيْنَهُما اِلاّ بِالْحَقِّ وَاَجَلٍ مُسَمّىً؛<ref> [[سوره احقاف]]، آيه 3.</ref> نيافريدم آسمان‌ها و زمين و آنچه را كه در ميان آن‌هاست مگر به حق و اجل معين (براى مدت محدود و معينى كه نام برده شده است)».
 
  
و آيا پيش از پيدايش اين جهان فعلى و نسل موجود انسانى، جهان ديگرى آفريده شده و انسانى بوده است؟ آيا پس از برچيده شدن بساط جهان و جهانيان كه قرآن كريم نيز از آن خبر می‌‌دهد، جهان ديگرى به وجود خواهد آمد و انسانى آفريده خواهد شد، پرسش‌هايى است كه پاسخ صريح آن‌ها را در قرآن كريم نمی‌‌توان يافت، جز اشاراتى ولى در رواياتى كه از ائمه اهل بيت نقل شده به اين پرسش‌ها پاسخ مثبت داده شده است.<ref> بحار چاپ كمپانى ، ج 14، ص 79.</ref>
+
==منابع==
  
==پانویس ==
+
*[[شیعه در اسلام (کتاب)|شیعه در اسلام]]، [[علامه طباطبايى|علامه طباطبایی]].
<references />
+
*اصول عقاید و دستورات دینی، علامه طباطبایی.
  
 +
{{اعتقادات شیعه}}
 +
{{اسلام}}
 
[[رده:معاد]]
 
[[رده:معاد]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۶ سپتامبر ۲۰۱۹، ساعت ۱۱:۳۴

کلمه معاد از ریشه (ع و د) و بر وزن مفعل می باشد. اسم زمان و مکان و در زبان عربی بر این وزن بکار می رود. (عود) به معنای بازگشت است. بنابراین معنای لغوی (معاد) زمان یا مکان بازگشت است. معمولاً لفظ معاد در معنای اصطلاحی بکار برده می شود که منظور بازگشت به زندگانی پس از مرگ است. یعنی مرگ نقطه ی پایانی زندگانی انسان نیست، بلکه روزگاری انسان باید در محکمه عدل الهی حاضر شود و به پاسخ گویی بپردازد. بنابراین در اصطلاح، معاد به معنای بازگشت به عالم آخرت و زندگانی پس از مرگ است.

آیه ۸ سوره علق با موضوع معاد

ترکیب انسان از روح و بدن

از نظر اسلام بدن و روح دو واقعیت مخالف همدیگر می‌‌باشند. بدن به واسطه مرگ، خواص حیات را از دست می‌‌دهد و تدریجا متلاشى می‌‌شود ولى روح این گونه نیست بلکه حیات بالاصاله از آن روح است و تا روح به بدن متعلق است، بدن نیز از وى کسب حیات می‌‌کند و هنگامی‌‌ که روح از بدن مفارقت نمود و علقه خود را برید (مرگ)، بدن از کار می‌‌افتد و «روح» همچنان به حیات خود ادامه می‌‌دهد.

آنچه با تدبر در آیات قرآن کریم و بیانات ائمه اهل بیت علیهم‌السلام بدست می‌‌آید این است که روح انسانى پدیده‌اى است غیرمادى که با پدیده بدن، یک نوع همبستگى و یگانگى دارد. خداى متعال در کتاب خود می‌‌فرماید: وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلَالَةٍ مِّن طِینٍ * ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِی قَرَارٍ مَّکینٍ * ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَمًا فَکسَوْنَا الْعِظَامَ لحَْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا ءَاخَرَ؛[۱] تحقیقا ما انسان را از خلاصه‌اى که از گل گرفته شده بود آفریدیم، سپس او را نطفه‌اى قرار دادیم در جایگاه آرامی‌‌ سپس نطفه را خونى بسته کردیم پس خون بسته را گوشتى جویده شده کردیم، سپس گوشت جویده شده را استخوان‌هایى کردیم، پس استخوان‌ها را گوشت پوشانیدیم پس از آن او را آفریده دیگرى بى‌سابقه قرار دادیم».

از سیاق آیات روشن است که صدر آیات، آفرینش تدریجى مادى را وصف می‌‌کند و در ذیل که به پیدایش روح یا شعور و اراده اشاره می‌‌کند آفرینش دیگرى را بیان می‌‌کند که با نوع آفرینش قبلى مغایر است.

و در جاى دیگر در پاسخ استبعاد منکرین معاد به این مضمون که انسان پس از مرگ و متلاشى شدن بدن و گم شدن او در میان اجزاى زمین چگونه آفرینش تازه‌اى پیدا کرده انسان نخستین می‌‌شود، می‌‌فرماید: «بگو فرشته مرگ، شما را از ابدانتان می‌‌گیرد پس از آن به سوى خداى خودتان برمی‌‌گردید».[۲]؛ یعنى آنچه پس از مرگ متلاشى گشته و در میان اجزاى زمین گم می‌‌شود، بدن‌هاى شماست ولى خودتان (ارواح) به دست فرشته مرگ از بدن‌هایتان گرفته شده‌اید و پیش ما محفوظید.

گذشته از این گونه آیات، قرآن کریم با بیانى جامع، مطلق روح را غیرمادى معرفى می‌‌کند؛ چنان که می‌‌فرماید: «از تو حقیقت روح را می‌‌پرسند بگو روح از سنخ امر خداى من است»[۳] و در جاى دیگر در معرفى امر خود می‌‌گوید: «امر خدا وقتى که چیزى را خواست این است و بس که بفرماید بشو، آن چیز بى‌توقف می‌‌شود و ملکوت هر شىء همین است».[۴]

و مقتضاى این آیات آن است که فرمان خدا در آفرینش اشیاء، تدریجى نیست و در تحت تسخیر زمان و مکان نمی‌‌باشد، پس روح که حقیقتى جز فرمان خداوند ندارد مادى نیست و در وجود خود خاصیت مادیت را که تدریج و زمان و مکان است ندارد.

بحث در حقیقت روح از نظر دیگران:

کنجکاوى عقلى نیز نظریه قرآن کریم را درباره روح، تأیید می‌‌کند. هر یک از ما افراد انسان از خود حقیقتى را درک می‌‌نماید که از آن به «من» تعبیر می‌‌کند و این درک، پیوسته در انسان موجود است حتى گاهى سر و دست و پا و سایر اعضا حتى همه بدن خود را فراموش می‌‌کند ولى تا خود هست، خود «من» از درک او بیرون نمی‌‌رود. این (مشهود) چنان که مشهود است قابل انقسام و تجزى نیست و با این که بدن انسان پیوسته در تغییر و تبدیل است و امکنه مختلف براى خود اتخاذ می‌‌کند و زمان‌هاى گوناگون بر وى می‌‌گذرد، حقیقت نامبرده «من» ثابت است و در واقعیت خود تغییر و تبدیل نمی‌‌پذیرد و روشن است که اگر مادى بود خواص مادیت را که انقسام و تغییر زمان و مکان می‌‌باشد، می‌‌پذیرفت.

آرى بدن همه این خواص را می‌‌پذیرد و به واسطه ارتباط و تعلق روحى این خواص به روح نیز نسبت داده می‌‌شود ولى با کمترین توجهى براى انسان آفتابى می‌‌شود که این دم و آن دم و از اینجا و آنجا و این شکل و آن شکل و این سوى و آن سوى، همه از خواص بدن می‌‌باشد و روح از این خواص منزه است و هر یک از این پیرایه‌ها از راه بدن به وى می‌‌رسد.

نظیر این بیان در خاصه درک و شعور «علم» که از خواص «روح» است جارى می‌‌باشد و بدیهى است که اگر علم خاصه مادى بود به تبع ماده انقسام و تجزى و زمان و مکان را می‌‌پذیرفت. البته این بحث عقلى دامنه دراز و پرسش‌ها و پاسخ‌هاى بسیارى به دنبال خود دارد که از گنجایش این کتاب بیرون است و این مقدار از آن بحث در اینجا به عنوان اشاره گذاشته شد و براى استقصاى بحث باید به کتب فلسفى اسلامی‌‌ مراجعه نمود.

مرگ از نظر اسلام

در عین این که نظر سطحى، مرگ انسان را نابودى وى فرض می‌‌کند و زندگى انسان را تنها همین زندگى چند روزه که در میان زایش و درگذشت محدود می‌‌باشد، می‌‌پندارد، اسلام مرگ را انتقال انسان از یک مرحله زندگى به مرحله دیگرى تفسیر می‌‌نماید. به نظر اسلام، انسان زندگانى جاویدانى دارد که پایانى براى آن نیست و مرگ که جدایى روح از بدن می‌‌باشد، وى را وارد مرحله دیگرى از حیات می‌‌کند که کامروایى و ناکامی‌‌ در آن بر پایه نیکوکارى و بدکارى در مرحله زندگى پیش از مرگ استوار می‌‌باشد.

پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم می‌‌فرماید: «گمان مبرید که با مردن نابود می‌‌شوید بلکه از خانه‌اى به خانه دیگرى منتقل می‌‌شوید».[۵]

برزخ

طبق آنچه از کتاب و سنت استفاده می‌‌شود انسان در فاصله میان مرگ و رستاخیز عمومی‌‌، یک زندگانى محدود و موقتى دارد که برزخ و واسطه میان حیات دنیا و حیات آخرت است.[۶]

انسان پس از مرگ از جهت اعتقاداتى که داشته و اعمال نیک و بدى که در این دنیا انجام داده مورد بازپرسى خصوصى قرار می‌‌گیرد و پس از محاسبه اجمالى، طبق نتیجه‌اى که گرفته شد به یک زندگى شیرین و گوارا یا تلخ و ناگوار محکوم گردیده با همان زندگى در انتظار روز رستاخیز عمومی ‌بسر می‌‌برد.[۷]

حال انسان در زندگى برزخى بسیار شبیه است به حال کسى که براى رسیدگى اعمالى که از وى سر زده به یک سازمان قضایى احضار شود و مورد بازجویى و بازپرسى قرار گرفته به تنظیم و تکمیل پرونده‌اش بپردازند، آنگاه در انتظار محاکمه در بازداشت بسر برد.

روح انسان در برزخ، به صورتى که در دنیا زندگى می‌‌کرد، بسر می‌‌برد. اگر از نیکان است از سعادت و نعمت و جوار پاکان و مقربان درگاه خدا برخوردار می‌‌شود و اگر از بدان است در نقمت و عذاب و مصاحبت شیاطین و پیشوایان ضلال می‌‌گذراند. خداى متعال در وصف حال گروهى از اهل سعادت می‌‌فرماید: «وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذین قُتِلُوا فى سَبیلِ اللّهِ اَمْواتاً بَلْ اَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یرْزَقُونَ فَرِحینَ بِما آتیهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یسْتَبْشِرُونَ بِالّذینَ لَمْ یلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ اَنْ لاخَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلا هُمْ یحْزَنُونَ یسْتَبْشِرُون بِنِعْمَةٍ مِنَ اللّهِ وَ فَضْلٍ وَاَنَّ اللّهَ لایضیعُ اَجْرَالْمُؤمِنینَ؛[۸] البته گمان مبر (اى پیغمبر) کسانى که در راه خدا کشته شده‌اند، مرده‌اند بلکه زنده‌اند و پیش خداى خودشان (در مقام قرب) روزى داده می‌‌شوند از آنچه خدا از فضل خود به ایشان داده شاد هستند و به کسانى از مؤمنین که به دنبالشان می‌‌باشند و هنوز به ایشان نرسیده‌اند مژده می‌‌دهند که هیچ گونه ترس و اندوهى برایشان نیست. مژده می‌‌دهند با نعمت و فضل (وصف نشدنى) خدا و این که خدا مزد و پاداش مؤمنان را ضایع و تباه نمی‌‌کند».

و در وصف حال گروهى دیگر که در زندگى دنیا از مال و ثروت خود استفاده مشروع نمی‌‌کنند، می‌‌فرماید: «حَتّى اِذا جاءَ اَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبّ ارْجِعُونِ لَعَلّى اَعْمَلُ صالِحاً فیما تَرَکتُ کلاّ اِنَّها کلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَمِنْ وَرائِهمْ بَرْزَخٌ اِلى یوْمٍ یبْعَثُونَ؛[۹] تا آن دم که به یکى از آنان مرگ می‌‌رسد می‌‌گوید خدایا! مرا (به دنیا) برگردانید شاید در ترکه خود کار نیکى انجام دهم، نه هرگز این سخنى است که او می‌‌گوید (به سخنش گوش داده نمی‌‌شود) و در پیش شان برزخى است که تا روز رستاخیز ادامه دارد».

روز قیامت

در میان کتب آسمانى، قرآن کریم تنها کتابى است که از روز «رستاخیز» به تفصیل سخن رانده و در عین این که تورات نامی ‌‌از این روز به میان نیاورده و انجیل جز اشاره مختصرى ننموده در قرآن کریم در صدها مورد با نام‌هاى گوناگون، روز رستاخیز را یاد کرده و سرنوشتى را که جهان و جهانیان در این روز دارند، گاهى به اجمال و گاهى به تفصیل بیان نموده است. و بارها تذکر داده که ایمان به روز جزا (روز رستاخیز) همتراز ایمان به خدا و یکى از اصول سه گانه اسلام است که فاقد آن (منکر معاد) از آیین اسلام خارج و سرنوشتى جز هلاکت ابدى ندارد.

و حقیقت امر نیز همین است؛ زیرا اگر از جانب خدا حسابى در کار و جزاء و پاداشى در پیش نباشد، دعوت دینى که مجموعه‌‌اى از فرمان‌هاى خدا و اوامر و نواهى اوست، کمترین اثرى دربر نخواهد داشت و وجود و عدم دستگاه نبوت و تبلیغ در اثر، مساوى خواهد بود بلکه عدم آن بر وجودش رجحان خواهد داشت؛ زیرا پذیرفتن دین و پیروى از مقررات شرع و آیین، خالى از کلفت و سلب آزادى نیست و در صورتى که متابعت آن اثرى دربر نداشته باشد هرگز مردم زیر بار آن نخواهند رفت و از آزادى طبیعى دست بر نخواهند داشت. و از اینجا روشن می‌‌شود که اهمیت تذکر و یادآورى روز رستاخیز، معادل با اهمیت اصل دعوت دینى است.

و هم از اینجا روشن می‌‌شود که ایمان به روز جزاء مهمترین عاملى است که انسان را به ملازمت تقوا و اجتناب اخلاق ناپسندیده و گناهان بزرگ وادار می‌‌کند چنان که فراموش ساختن یا ایمان نداشتن به آن، ریشه اصلى هر بزه و گناهى است.

خداى متعال در کتاب خود می‌‌فرماید: «اِنَّ الَّذینَ یضِلُّونَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ بِما نَسُوا یوْمَ الْحِسابِ؛[۱۰] کسانى که از راه خدا بیرون رفته و گمراه می‌‌شوند، براى ایشان عذابى است سخت در مقابل این که روز حساب را فراموش کردند».

چنان که پیداست در آیه کریمه، فراموشى روز حساب منشاء هر گمراهى گرفته شده است. تأمل در آفرینش انسان و جهان و همچنین در غرض و هدف شرایع آسمانى، در پیش بودن چنین روزى (روز رستاخیز) را روشن می‌‌سازد.

ما وقتى در کارهایى که در آفرینش تحقق می‌‌پذیرد، دقیق می‌‌شویم می‌‌بینیم که هیچ کارى (که به طور ضرورت به نوعى از حرکت نیز مشتمل است) بدون غایت و هدف ثابت انجام نمی‌‌یابد و هرگز خود کار به طور اصالت و استقلال مقصود و مطلوب نیست بلکه پیوسته مقدمه هدف و غایتى است و بپاس آن مطلوب می‌‌باشد حتى در کارهایى که به نظر سطحى بى‌غرض شمرده می‌‌شوند مانند افعال طبیعى و بازی‌هاى بچگانه و نظایر آن‌ها اگر به دقت نگاه کنیم غایت‌ها و غرض‌هایى مناسب نوع کار می‌‌یابیم چنان که در کارهاى طبیعى که عموما از قبیل حرکت می‌‌باشد غایتى که حرکت به سوى آن است غایت و غرض آن است و در بازی‌هاى بچگانه مناسب نوع بازى غایتى است خیالى و وهمی‌‌ که مطلوب از بازى همانا رسیدن بدان است.

البته آفرینش انسان و جهان، کار خداست و خدا منزه است از این که کار بیهوده و بى‌هدف انجام دهد و دائما بیافریند و روزى دهد و بمیراند و باز بیافریند و روزى دهد و بمیراند و همچنین درست کند و به هم زند، بى‌این که از این آفرینش غایت ثابتى را بخواهد و غرض پابرجایى را تعقیب کند.

پس ناچار براى آفرینش جهان و انسان، هدف و غرض ثابتى در کار است و البته سود و فائده آن به خداى بى‌نیاز نخواهد برگشت و هر چه باشد به سوى آفریده‌ها عاید خواهد شد، پس باید گفت که جهان و انسان به سوى یک آفرینش ثابت و وجود کاملترى متوجه‌اند که فنا و زوال نپذیرد.

و نیز وقتى که از نظر تربیت دینى در حال مردم دقیق می‌‌شویم می‌‌بینیم که در اثر راهنمائى خدایى و تربیت دینى، مردم به دو گروه نیکوکاران و بدکاران منقسم می‌‌شوند، با این حال در این نشأه زندگى تمیز و امتیازى در کار نیست بلکه بالعکس ‍ و على الاغلب پیشرفت و موفقیت از آن بدکاران و ستمکاران می‌‌باشد و نیکوکارى توأم با گرفتارى و بدگذرانى و هرگونه محرومیت و ستمکشى می‌‌باشد.

در این صورت، مقتضاى عدل الهى آن است که نشأه دیگرى وجود داشته باشد که در آن نشأه هر یک از دو دسته نامبرده جزاى عمل خود را بیابند و هر کدام مناسب حال خود زندگى کنند. خداى متعال در کتاب خود به این دو حجت اشاره نموده می‌‌فرماید: «وَما خَلَقْنَا السَّمواتِ وَاْلاَرْضَ وَما بَینَهُما لاعِبینَ ما خَلَقْناهُما اِلاّ بِالْحَقِّ وَلکنَّ اَکثَرَهُمْ لایعْلَمُون»؛[۱۱] ما آسمان و زمین و آنچه را که در میان آن‌هاست به بازی نیافریدیم. آن‌ها را نیافریدیم مگر به حق ولی بسیاری از ایشان نمی دانند.

«وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاء وَالْأَرْضَ وَمَا بَینَهُمَا بَاطِلًا ذَلِک ظَنُّ الَّذِینَ کفَرُوا فَوَیلٌ لِّلَّذِینَ کفَرُوا مِنَ النَّارِ * أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کالْفُجَّارِ»؛ ما آسمان و زمین و آنچه را که در میان آن‌هاست بیهوده نیافریدیم. این احتمال دور از خرد، گمان کسانى است که به خدا کافر شدند، واى به حال این کافران از آتش که به کفار وعده داده شده! آیا ما کسانى را که ایمان آوردند و کارهاى نیک کردند مانند کسانى قرار خواهیم داد که در زمین افساد می‌‌کنند؟ یا پرهیزکاران را مانند اهل فجور قرار خواهیم داد؟

و در جاى دیگر که هر دو حجت را در یک آیه جمع نموده، می‌‌فرماید: «اَمْ حَسِبَ الَّذینَ اجْتَرَحُوا السَّیئاَّتِ اَنْ نَجْعَلَهُمْ کالَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوالصّالِحاتِ سَواءً مَحْیاهُمْ وَ مَماتُهُمْ ساءَ ما یحْکمُونَ وَ خَلَقَ اللّهُ السَّمواتِ وَاْلاَرْضَ بِالْحَقِّ وَلِتُجْزى کلُّ نَفْسٍ بِما کسَبَتْ وَهُمْ لایظْلَمُونَ»؛[۱۲] آیا کسانى که به جرم و جنایت‌ها پرداخته‌اند، گمان می‌‌برند که ما آنان را مانند کسانى که ایمان آورده و کارهاى نیک انجام داده‌اند قرار خواهیم داد؟ به طورى که زندگى و مرگشان برابر باشد، بد حکمی ‌‌است که می‌‌کنند! خدا آسمان‌ها و زمین را آفرید به حق (نه بیهوده) و براى این که هر نفس به آنچه با عمل خود کسب کرده جزا داده شود بى‌این که به مردم ستم شود.

بیان دیگر از قیامت:

در بحث ظاهر و باطن قرآن در بخش دوم کتاب اشاره کردیم که معارف اسلامی‌‌ در قرآن کریم، از راه‌هاى گوناگون بیان شده است و راه‌هاى نامبرده به طور کلى به دو طریق ظاهر و باطن منقسم می‌‌شود. بیان از طریق ظاهر بیانى است که مناسب سطح افکار ساده عامه می‌‌باشد به خلاف طریق باطن که اختصاص به خاصه دارد و با روح حیات معنوى درک می‌‌شود.

بیانى که از طریق ظاهر سرچشمه می‌‌گیرد خداى متعال را فرمانرواى على الاطلاق جهان آفرینش معرفى می‌‌کند که سراسر جهان ملک اوست، خداوند جهان فرشتگان بسیار بیرون از شمار آفرید که فرمانبران و مجریان اوامرى هستند که به هر سوى جهان صادر می‌‌فرماید و هر بخش از آفرینش و نظام آن ارتباط به گروه خاصى از فرشتگان دارد که موکل آن بخش هستند.

نوع انسان از آفریدگار و بندگان او هستند که باید از اوامر و نواهى او پیروى و فرمانبردارى کنند و پیغمبران حاملان پیام‌ها و آورنده شرایع و قوانین او هستند که به سوى مردم فرستاده و جریان آن‌ها را خواسته است.

خداى متعال از این روى که به ایمان و اطاعت، وعده ثواب و پاداش نیک داده و به کفر و معصیت، وعید عقاب و سزاى بد داده و چنان که فرموده، خُلف وعده نخواهد نمود و از این روى که عادل است و مقتضاى عدل او این است که در نشأه دیگرى دو گروه نیکوکاران و بدکاران را که در این نشأه، موافق خوبى و بدى خود زندگى نمی‌‌کنند از هم جدا کرده خوبان را زندگى خوب و گوارا و بدان را زندگى بد و ناگوار عطا نماید.

خداى متعال به مقتضاى عدل خود و وعده‌اى که فرموده گروه انسان را که در این نشأه می‌‌باشند بدون استثنا پس از مرگ دوباره زنده می‌‌کند و به جزئیات اعتقادات و اعمالشان رسیدگى حقیقى می‌‌نماید و میان ایشان بحق قضاوت و داورى می‌‌فرماید و در نتیجه حق هر ذی حق را به وى می‌‌رساند و داد هر مظلومی‌‌ را از ظالمش می‌‌گیرد و پاداش عمل هر کس را به خودش می‌‌دهد، گروهى به بهشت جاودان و گروهى به دوزخ جاودان محکوم می‌‌شوند. این بیان ظاهرى قرآن کریم است و البته راست و درست می‌‌باشد ولى از موادى که مولود تفکر اجتماعى انسان است تألیف و تنظیم شده تا فایده‌اش عمومی‌‌تر و شعاع عملش وسیع‌تر باشد.

کسانى که در ساحت حقایق جاى پاى و به زبان باطنى قرآن کریم تا اندازه‌اى آشنایى دارند، از این بیانات مطالبى می‌‌فهمند که بسى بالاتر از سطح فهم ساده و همگانى است و قرآن کریم نیز در خلال بیانات روان خود گاهگاهى به آنچه مقصد باطنى این بیانات است، گوشه‌اى می‌‌زند.

قرآن با اشاره‌هاى گوناگون خود، اجمالاً می‌‌رساند که جهان آفرینش با همه اجزاى خود که یکى از آن‌ها انسان است، با سیر تکوینى خود (که پیوسته رو به کمال است) به سوى خدا در حرکت است و روزى خواهد رسید که به حرکت خود خاتمه داده، در برابر عظمت و کبریاى خدایى، امنیت و استقلال خود را به کلى از دست می‌‌دهد.

انسان نیز که یکى از اجزاى جهان و تکامل اختصاصى وى از راه شعور و علم است، شتابان به سوى خداى خود در حرکت می‌‌باشد و روزى که حرکت خود را به آخر رسانید حقانیت و یگانگى خداى یگانه را عیاناً مشاهده خواهد نمود. او خواهد دید که قدرت و ملک و هر صفت کمال در انحصار ذات مقدس خداوندى است و از همین راه حقیقت هر شىء چنان که هست بر وى مکشوف خواهد شد.

این نخستین منزل از جهان ابدیت است، اگر انسان به واسطه ایمان و عمل صالح در این جهان ارتباط و اتصال و الفت و انس با خدا و نزدیکان او داشته باشد با سعادتى که هرگز به وصف نمی‌‌آید در جوار خداى پاک و صحبت پاکان عالم بالا بسر می‌‌برد و اگر به واسطه دلبستگى و پایبندى به زندگى این جهان و لذایذ گذران و بى‌پایه آن از عالم بالا بریده و انس و الفتى به خداى پاک و پاکان درگاهش نداشته باشد گرفتار عذابى دردناک و بدبختى ابدى خواهد شد.

درست است که اعمال نیک و بد انسان در این نشأه گذران است و از میان می‌‌رود ولى صور اعمال نیک و بد در باطن انسان مستقر می‌‌شود و هر جا برود همراه اوست و سرمایه زندگى شیرین یا تلخ آینده او می‌‌باشد.

مطالب گذشته را می‌‌توان از آیات ذیل استفاده نمود، خداى متعال می‌‌فرماید: «اِنَّ اِلى رَبِّک الرُّجْعى»؛[۱۳] برگشت مطلقاً به سوى خداى توست و می‌‌فرماید: «اَلا اِلَى اللّهِ تَصیرُ اْلاُمُورُ»؛[۱۴] آگاه باشید همه امور به سوى خدا برمی‌‌گردد و می‌‌فرماید:«وَاْلاَمْرُ یوْمئِذٍ للّهِِ»؛[۱۵] امروز امر یکسره از آن خداست.

«یا اَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعى اِلى رَبِّک راضِیةً مَرْضیةً فَاْدخُلى فى عِبادى وَادْخُلى جَنَّتى»؛[۱۶] این نفس که اطمینان و آرامش یافته‌اى (با یاد خدا) به سوى خداى خود برگرد، در حالى که خشنودى و از تو خشنود شده، پس داخل شو در میان بندگان من و داخل شو در بهشت من.

و در حکایت خطابى که روز قیامت به بعضى از افراد بشر می‌‌شود می‌‌فرماید:«لَقَدْ کنْتَ فى غَفْلَةً مِنْ هذا فَکشَفْنا عَنْک غِطاءک فَبَصَرُک الْیوْمَ حَدیدٌ»؛[۱۷] تو از این‌ها که مشاهده می‌‌کنى در غفلت بوده‌اى اینک پرده را از پیش چشمت برداشتیم و در نتیجه چشم تو امروز تیزبین است.

در مورد تأویل قرآن کریم (حقایقى که قرآن کریم از آن‌ها سرچشمه می‌‌گیرد) می‌‌فرماید: «هَلْ ینْظُرُونَ اِلاّ تَاءْویلَهُ یوم یاتی تاویلُهُ یقُولُ الَّذینَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ فَیشْفَعُوا لَنا اَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَیرَ الَّذى کنّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُوا اَنْفُسَهُمْ وَضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یفْتَرُونَ»؛[۱۸] آیا کسانى که قرآن را نمی‌‌پذیرند، جز تأویل آن چیزى را منتظرند روزى که تأویلش مشهود می‌‌شود، کسانى که قبلاً آن را فراموش کرده‌اند، خواهند گفت: پیغمبران خداى ما، به حق آمدند پس آیا براى ما نیز شفاعت کنندگانى هستند که براى ما شفاعت کنند یا این که برگردانده شویم (به دنیا) و عملى غیر از آن عمل که انجام می‌‌دادیم، انجام دهیم؟ اینان نفس‌هاى خود را زیان کردند و افترایى که می‌‌بستند گم نمودند».

و می‌‌فرماید: «یوْمَئِذٍ یوَفّیهِمُ اللّهُ دینَهُمُ الْحَقَّ وَ یعْلَمُونَ اَنَّ اللّهَ هُوَالْحَقُّ الْمُبینُ؛[۱۹] در چنین روزى خدا پاداش واقعى ایشان را می‌‌دهد و می‌‌دانند که خدا واقعیتى آشکار و بى‌پرده است و بس» و می‌‌فرماید: «یا اَیهَا اْلاَنْسانُ اِنَّک کادِحٌ اِلى رَبِّک کدْحاً فَمُلاقیهِ»؛[۲۰] اى انسان تو با رنج به سوى خداى خود در کوشش می‌‌باشى پس او را ملاقات خواهى کرد».

و می‌‌فرماید:«مَنْ کانَ یرْجُوا لِقاءَاللّهِ فَإ نَّ اَجَلَ اللّهِ لاََّتٍ»؛[۲۱] هر که ملاقات خدا را امیدوار باشد موقعى را که خدا براى ملاقات مقرر فرموده خواهد آمد و می‌‌فرماید: «فَمَنْ کانَ یرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَلا یشْرِک بِعِبادَةِ رَبِّهِ اَحداً»؛[۲۲] پس هر که به ملاقات خداى خود امیدوار باشد باید عمل صالح (کار سزاوار) بکند و در پرستش خداى خود کسى را شریک ننماید.

و می‌‌فرماید: «یا اَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ اِرْجِعى اِلى رَبِّک راضِیةً مَرْضیةً فَاْدخُلى فى عِبادى وَادْخُلى جَنَّتى»[۲۳] و می‌‌فرماید: «فَإِذَا جَاءتِ الطَّامَّةُ الْکبْرَى * یوْمَ یتَذَکرُ الْإِنسَانُ مَا سَعَى * وَبُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِمَن یرَى * فَأَمَّا مَن طَغَى * وَآثَرَ الْحَیاةَ الدُّنْیا * فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِی الْمَأْوَى * وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى * فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِی الْمَأْوَى»؛[۲۴] وقتى که بزرگترین داهیه (روز رستاخیز) رسید روزى که انسان هر گونه تلاش ‍ و کوشش خود را به یاد می‌‌آورد و آتشى که براى عذاب روشن شده آشکار گردید، (مردم دو گروه می‌‌شوند) اما کسى که طغیان نموده و زندگى دنیا را براى خود انتخاب نمود، آتش نامبرده جایگاه اوست و اما کسى که از مقام خداى خود ترسیده و نفس خود را از هواى دلخواه ناپسند نهى کرد، بهشت جایگاه اوست و بس.

و در بیان هویت جزاى اعمال می‌‌فرماید: «یا اَیهَا الَّذینَ کفَرُوا لاتَعْتذِروُا الْیوْمَ اِنَّما تُجْزَوْنَ ما کنْتُمْ تَعْمَلُونَ»؛[۲۵] اى کسانى که کافر شدید اعتذار مجویید، امروز (روز رستاخیز) جزایى که به شما داده می‌‌شود همان خود اعمالى است که انجام می‌‌دادید.

استمرار و توالى آفرینش

این جهان آفرینش که مشهود ماست، عمر بى‌پایان ندارد و روزى خواهد رسید که بساط این جهان و جهانیان برچیده شود چنان که قرآن همین معنا را تأیید می‌‌کند، خداى متعال می‌‌فرماید: «ما خَلَقْنَا السَّمواتِ وَاْلاَرْضَ وَما بَینَهُما اِلاّ بِالْحَقِّ وَاَجَلٍ مُسَمّىً»؛[۲۶] نیافریدم آسمان‌ها و زمین و آنچه را که در میان آن‌هاست مگر به حق و اجل معین (براى مدت محدود و معینى که نام برده شده است).

و آیا پیش از پیدایش این جهان فعلى و نسل موجود انسانى، جهان دیگرى آفریده شده و انسانى بوده است؟ آیا پس از برچیده شدن بساط جهان و جهانیان که قرآن کریم نیز از آن خبر می‌‌دهد، جهان دیگرى به وجود خواهد آمد و انسانى آفریده خواهد شد، پرسش‌هایى است که پاسخ صریح آن‌ها را در قرآن کریم نمی‌‌توان یافت، جز اشاراتى، ولى در روایاتى که از ائمه اهل بیت نقل شده به این پرسش‌ها پاسخ مثبت داده شده است.[۲۷]

پانویس

  1. سوره مومنون، آیه ۱۲-۱۴.
  2. سوره سجده، آیه ۱۱.
  3. سوره اسراء، آیه ۸۵.
  4. سوره یس، آیه ۸۳.
  5. بحار، ج۳، ص۱۶۱ از اعتقادات صدوق.
  6. بحار، ج۲، باب البرزخ.
  7. بحار، ج۲، باب البرزخ.
  8. سوره آل عمران، آیه ۱۶۹-۱۷۱.
  9. سوره مؤمنون، آیه ۹۹ و ۱۰۰.
  10. سوره ص، آیه۲۶.
  11. سوره دخان، آیه ۳۸.
  12. سوره جاثیه، آیه ۲۱ و ۲۲.
  13. سوره علق، آیه ۸.
  14. سوره شورى، آیه ۵۳.
  15. سوره انفطار، آیه ۱۹.
  16. سوره فجر، آیه ۲۷-۳۰.
  17. سوره ق، آیه ۲۲.
  18. سوره اعراف، آیه ۵۳.
  19. سوره نور، آیه ۲۵.
  20. سوره انشقاق، آیه ۶.
  21. سوره عنکبوت، آیه ۵.
  22. سوره کهف، آیه ۱۱۰.
  23. سوره فجر، آیه ۲۷-۳۰.
  24. سوره نازعات، آیه ۳۴-۴۱.
  25. سوره تحریم، آیه ۷.
  26. سوره احقاف، آیه ۳.
  27. بحار چاپ کمپانی، ج۱۴، ص۷۹.

منابع

‌اعتقادات شیعه
توحید توحید ذاتی * توحید صفاتی * توحید افعالی * توحید در عبادت * بداء * اسماء و صفات الهی
عدل قضا و قدر * اختیار * امر بین الامرین
نبوت عصمت پیامبران * خاتمیت * وحی * اعجاز * عدم تحریف قرآن
امامت

باورها:

ضرورت وجود امام * عصمت امامان * اهل بیت * چهارده معصوم * ولایت تكوینی * علم غیب امامان * غیبت امام زمان (عج) * انتظار * رجعت * توسل * شفاعت * آخر الزمان

ائمه علیهم السلام:

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله * امام علی(ع) * امام حسن(ع) * امام حسین(ع) * امام سجاد(ع) * امام باقر(ع) * امام صادق(ع) * امام کاظم(ع) * امام رضا(ع) * امام جواد(ع) * امام هادی(ع) * امام عسکری(ع) * امام مهدی(عج)

معاد برزخ * معاد جسمانی * حشر * صراط * میزان * بهشت * جهنم