کیفیت پژوهش متوسط است
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

عصمت

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«عصمت» به معنای پاکدامنی و ناآلودگی به گناه است. در این که پیامبران باید معصوم باشند، جمیع ملل و شریعت ها اتفاق نظر دارند، جز این که آن را در برخی امور لازم می دانند و در برخی جایز و هر کدام را دلایلی است.[۱] شیعه با استناد به دلایل متعدد قرآنی و روایی، اهل بیت (علیهم السلام) را نیز معصوم می داند.

مفهوم عصمت

فاضل مقداد در تعریف عصمت مى گوید: «عصمت، لطفى است که خداوند در حق مکلف به جاى مى آورد، به گونه اى که انگیزه اى براى ترک اطاعت و یا انجام معصیت در او باقى نمى ماند، هر چند این لطف، توان انجام گناه را از وى نمى ستاند».[۲] این متکلم برجسته امامیه در ادامه، اسباب تحقق لطف الهى را چنین برمى شمارد:

  • برخوردارى از ملکه اى که آدمى را از اقدام بر معاصى باز مى دارد.
  • آگاهى کامل از پى آمدهاى اعمال زشت و زیبا
  • ترس از مؤاخذه بر ترک اولی؛

علامه مجلسی در مورد اعتقاد امامیه در بحث عصمت می گوید: بدان که علماى امامیه رضوان اللّه علیهم اجماع کرده ‌اند بر عصمت انبیا و اوصیا از گناهان کبیره و صغیره که صادر نمى‌شود از ایشان هیچ نوع از گناهان نه بر سبیل سهو و نسیان و نه بر سبیل خطاى در تأویل و نه بر سبیل مهاونه، نه پیش از پیغمبرى و نه بعد از آن، نه در کودکى و نه در بزرگى. و کسى در این باب مخالفت نکرده مگر ابن بابویه و شیخ محمد بن الحسن بن الولید رحمة اللّه علیهما که ایشان تجویز کرده‌اند که حق تعالى ایشان را براى مصلحتى سهو بفرماید که فراموش کنند چیزى را که متعلق به تبلیغ رسالت نباشد.[۳]

عصمت در قرآن و روایات

«عصمت» در لغت به معناى منع کردن و بازداشتن است و به همین معنا در برخى از آیات قرآن کریم به کار رفته است مانند:

  • «لاعاصِمَ الْیوْمَ مِنْ أَمْرِاللّه إِلاّ مَنْ رَحِمَ»؛(سوره هود، آیه ۴۳) امروز هیچ کس را از قهر خدا جز به لطف او پناه نیست. (تنها رحمت او است که مانع از عذاب مى گردد).
  • «وَاللّه یعْصِمُک مِنَ النّاسِ»؛ (سوره مائده، آیه ۶۷) (خدا تو را از شر و آزار مردمان محفوظ خواهد داشت.)

از دیدگاه آیات و روایات، پیامبران و امامان از هر گونه گناه و خطایى در امان اند. براى بیان این حقیقت، الفاظ و تعابیر گوناگونى به کار رفته که واژه «عصمت» نیز یکى از آن ها است؛ چنان که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم مى فرماید: «أنَا وَ عَلى وَالحَسن وَالحُسَین وَ تِسعَة مِن وُلدِ الحُسَین مُطَهَّروُن مَعصومُون»؛[۴] (من و على و حسن و حسین و نُه نفر از فرزندان حسین، پاک و «معصوم» هستیم.)

امیرالمؤمنین على علیه السلام نیز با اشاره به این حقیقت که خداى حکیم را نشاید که به اطاعت و پیروى همه جانبه از کسى فرمان دهد که از آلوده شدن به گناه در امان نیست، مى فرماید: «انّما امَرَ اللّه عَزوَجَل بِطاعَة الرَسول لانَّهُ مَعصوم مُطَهّر لایأمُر بِمَعصیتِه»[۵] (دلیل آن که خداوند مردم را به اطاعت (همه جانبه) از پیامبر مى خواند آن است که وى پاک و معصوم است و به گناه فرمان نمى دهد.)

این تنها نمونه هایى است از روایاتى که پیشینه کاربرد واژه ى عصمت را مى نمایانند و بر این پندار که پیدایش این اصطلاح، سال ها پس از ظهور اسلام و در زمان رواج اندیشه هاى کلامى بوده است،[۶] خط بطلان مى کشد.

با این همه، براى بهره گیرى از معارف دینى نباید تنها از واژه هایى سراغ گرفت که به تدریج در معناى امروزى شان بکار رفته یا در این معانى رواج یافته اند. قرآن کریم، بى آن که واژه عصمت را بکار گیرد، با بیان هاى گوناگون دامان انبیا و اولیا را از هر گونه گناه و خطایى مى زداید. [۷]

پیامبر گرامى اسلام و امیرمؤمنان نیز افزون بر این واژه، تعابیر دیگرى بکار مى برند که در رسایى و گویایى، چیزى از آن کم ندارد؛ چنان که پیامبر اکرم در تفسیر آیه تطهیر مى فرماید: «فَانَا وَ اهل بیتى مُطَهَّرون مِن الذنُوب»[۸]; (من و اهل بیتم از گناه پیراسته ایم.)

عصمت و اختیار

جبرى یا اختیارى بودن عصمت، اولین و مهمترین پرسشى است که این مسئله، پیش چشم خردمندان مى نهد؛ چرا که ارزش آدمى به اراده آزاد و اختیار او است و جبرى انگاشتن عصمت، معصومین را به ماشین خودکارى تبدیل مى کند که نه شایسته الگو شدن براى دیگران اند و نه سزاوار پاداش فراوان.

این مشکل به سادگى قابل حل است. سیر اختیارى انسان داراى دو رکن اساسى است: علم و اراده. ما اگر دچار معصیت مى شویم یا نسبت به زشتى گناه آگاهى کامل نداریم و یا از اراده اى قوى براى ترک آن برخوردار نیستیم. هر چه این دو عامل تقویت شوند، دایره ى گناهان آدمى، تنگ تر و تنگ تر خواهد شد.

«معصومین» کسانى هستند که هم از نظر شناخت چنان اند که زشتى و ناپسندى هر کار بدى را به چشم دل مى بینند و هم به لحاظ اراده چنان قدرتى دارند که طوفان غرایز حیوانى، عنان اختیار را از کف آنان نمى رباید. همه ما مرتبه اى از چنین مصونیت هایى را تجربه نموده ایم؛ به عنوان مثال، خوردن برخى از نجاسات، حتى به فکر هیچ عاقلى هم خطور نمى کند، چه رسد به این که جامه ى تحقّق پوشد.[۹]

امّا مسئله به همین جا خاتمه نمى یابد. پرسشى که هنوز ذهن آدمى را به خود مشغول مى دارد، این است که چرا این علم و اراده ى آن چنانى، در انحصار گروه اندکى است؟ درست است که راه حل ذکر شده، مشکل اختیار معصومین را چاره مى کند، اما همچنان دلیل برترى آنان بر سایرین، بى پاسخ مانده است. پیامبر و امام معصوم، گناه را همچون ماده ى سمّى مى بیند؛ از این رو، فکر انجام آن را نیز در سر نمى پروراند. ما نیز اگر چنان علم و اراده اى داشتیم، از عصمت کامل برخوردار مى شدیم.

این پرسش اساسى که گاه از آن با عنوان «موهبتى بودن عصمت» یاد مى شود، با پاسخ هاى مختلفى روبرو شده است. یکى از آن ها که در تأیید آن، از روایات مختلفى مى توان سود جست، راه حل این مشکل را در علم پیشین الهى جستجو مى کند.

به این بیان که خداوند پیش از آفرینش آدمیان، با علم ازلى خود مى دانست که گروهى از آنان، بیش از سایرین از اختیار خود بهره مى گیرند و حتّى اگر مورد موهبت هاى ویژه قرار نگیرند، با اعمال اختیارى خود، سر آمد همگان خواهند شد. این منزلتى که اینان با سیر اختیارى خویش بدان مى رسیدند، سبب گردید که خداوند، موهبت ویژه ى خویش را به آنان عطا نماید و ایشان را از علم و اراده اى برخوردار کند که به واسطه آن، به مصونیت کامل برسند و در پرتو آن، راهنمایانى مطمئن براى همه ى افراد بشر گردند.

به عبارت دیگر، دلیل اعطاى چنین موهبتى، علاوه بر پاداش به خود آن ها، فراهم نمودن وسایل هدایت براى سایر انسان ها است.[۱۰] این نکته را مى توان به خوبى از فرازهاى آغازین دعاى ندبه استفاده نمود. همچنین در روایتى از امام صادق علیه السلام درباره موهبت هاى ویژه ى پیامبران، چنین آمده است: از آن جا که خداوند به هنگام آفرینش پیامبران، مى دانست که آنان از او فرمانبردارى مى کنند و تنها او را عبادت نموده، هیچ گونه شرکى روا نمى دارند از موهبت هاى ویژه ى خویش، برخوردارشان ساخت. پس اینان به واسطه فرمان بردارى از خداوند به این کرامت و منزلت والا رسیده اند.[۱۱]

برخى از نویسندگان از آن جا که نتوانسته اند راهى براى جمع میان عصمت و اختیار بیابند، بهتر آن دیده اند که اصل این فضیلت را انکار کنند. بر اساس این دیدگاه «اگر پیامبر معصوم باشد، در کارهایى که انجام مى دهد یا از آن ها دست مى کشد، امتیازى بر دیگران نخواهد داشت؛ اما زندگى غیرمعصومانه ى پیامبر، شأن و منزلت او را بالا مى برد و نشانه ى این است که در جهاد اکبر و مبارزه با نفس امّاره موفق بوده و در غالب اوقات، راه و هدف درست را شناخته و از آن پى روى کرده است».[۱۲]

عصمت پیامبران

سوال: قرآن کریم به صراحت از عصیان و نافرمانى پیامبران خبر مى دهد، چگونه مى توان از این آیات چشم پوشید و پیامبران را معصوم دانست؟

جواب: آیاتى از قرآن که به ظاهر از نافرمانى پیامبران خبر مى دهند و به نکوهش از برخى از اعمال آنان مى پردازند. در این جا به جاى آن که به بررسى تک تک این آیات بپردازیم، چند نکته ى کلى را براى دست یابى به درکى عمیق تر از آن ها گوشزد مى کنیم.

۱. واژه هایى هم چون عصیان، استغفار، توبه و ذنب نباید ره زن اندیشه گردد و بى درنگ معناى متداول عرفى را در ذهن بنشاند. کاربرد این کلمات، گستره وسیعى دارد و تنها در قلمرو محرّمات شرعى محدود نمى گردد.[۱۳]

براى مثال، سرپیچى از فرمان هاى استحبابى و ارشادى نیز نوعى عصیان است; هر چند کار حرامى را براى کسى که عصیان ورزیده، رقم نمى زند. استغفار و توبه نیز بسته به میزان قرب و منزلت آدمى معناى متفاوتى مى یابد؛ به گونه اى که نه تنها در مورد حرام هاى شرعى بلکه درباره ى اعمال پسندیده اى که براى مقرّبان درگاه الهى ناپسند است نیز مى توان از توبه و مغفرت سخن گفت.

همچنین واژه «ذنب» به معناى کارى است که پى آمدى ناگوار دارد و بر این اساس، مبارزات پیامبر اکرم با بت پرستى را نیز مى توان از زبان مشرکان، ذنبى نابخشودنى به شمار آورد،[۱۴] که به گفته ى قرآن کریم خداوند با فتح مکه این گناه را مى بخشاید و پیامبرش را از پیامدهاى ناگوار آن ایمن سازد: «إِنّا فَتَحْنا لَک فَتْحاً مُبِیناً * لِیغْفِرَ لَک اللّه ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِک وَ ما تَأَخَّرَ وَ یتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیک وَ یهْدِیک صِراطاً مُسْتَقِیماً».(سوره فتح، آیات ۲ـ۱)

۲. از دیدگاه روایات، یکى از نکاتى که در زبان شناسى قرآن کریم باید مورد توجه قرار گیرد، این است که برخى از آیات به شیوه ى «ایاک أعنى وَ اسمَعى یا جارة» نازل شده اند.[۱۵] این جمله در زبان عربى تقریباً برابر با ضرب المثلى فارسى است که مى گوید: «در به تو مى گویم، دیوار تو بشنو».

بر این اساس، هر چند پیامبر اکرم تردیدى در الهى بودن وحى ندارد، با جملاتى از این دست مورد خطاب قرار مى گیرد: «اگر در آنچه بر تو نازل کردیم تردید دارى، از کسانى که پیش از تو کتاب (آسمانى) مى خواندند، پرسش نما».(سوره یونس، آیه ۹۴)

این آیه به هیچ وجه نشانگر دودلى پیامبر نیست؛ بلکه راهى براى تحقیق و جستجو فراروى مخاطبان قرآن کریم قرار مى دهد و از آنان مى خواهد که براى برطرف ساختن شک و تردید خود، از دانشمندان یهودى و مسیحی که ویژگى هاى پیامبر خاتم را مى دانند، پرسش نمایند.[۱۶]

همچنین در آیه اى دیگر، رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم از این که به خواسته گروهى سست ایمان تن داده و آنان را از شرکت در جهاد معاف داشته است، چنین بازخواست مى شود: «عَفَا اللّه عَنْک لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتّى یتَبَینَ لَک الَّذِینَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْکاذِبِینَ»؛[۱۷] خدایت ببخشاید، چرا پیش از آن که (حال) راستگویان بر تو روشن شود و دروغ گویان را بازشناسى به آنان اجازه دادى؟)

با اندکى تأمل روشن مى گردد که عتاب و سرزنش این آیه در واقع، دامنگیر کسانى است که بدون داشتن عذرى حقیقى، از شرکت در جهاد سرباز مى زنند و بهانه هاى واهى را پشتوانه خانه نشینى خود مى سازند.[۱۸] این گروه اگر هم با مخالفت پیامبر روبرو مى شدند، در تصمیم خود بازنگرى نمى کردند و قداست سرسپردگى در برابر فرمان رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را نیز در هم مى شکستند. افزون بر این که حضور این سست ایمانان در جهاد، جز تضعیف روحیه دیگران حاصلى نداشت و چنان که در آیات بعدى همین سوره آمده است، به فساد و تباهى مى انجامید.

از آنچه گذشت این نتیجه بدست مى آید که این آیه، برخلاف آنچه برخى پنداشته اند[۱۹]، نه تنها پیامبر را سرزنش نمى کند، بلکه با ظاهرى عتاب آلود به ستایش از وى مى پردازد. این مدحِ عتاب نما بدان معناست که دلسوزى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم براى مردمان به حدّى است که حتى رسوایىِ خطاکاران را نیز نمى پسندد و با موافقت با خواسته ى آنان، پرده از نفاق و دورویى شان برنمى گیرد.

۳. آنچه گذشت به معناى نادیده گرفتن لغزش هاى پیامبران نیست. بسیارى از کارها که بر همگان روا است، شایسته ى مقربان درگاه الهى نیست، که «حَسَناتُ الابرارُ سَیئاتُ المُقَرّبین».[۲۰] چه بسا از «معصومان» عملى سر زند که هر چند حرام شرعى نیست ولى با مقام و منزلت والاى آنان سازگارى ندارد و در اصطلاح «ترک اولى» خوانده مى شود. این لغزش هاى کوچک به گونه اى در قرآن برجسته گردیده اند که ظاهربینان و غیردقیق نگران را به تردید مى افکند و این پرسش را پیش روى آدمى قرار مى دهد که اگر پیامبران معصوم اند، دلیل این همه پافشارى بر لغزش هاى آنان چیست.

امیرمؤمنان علیه السلام در پاسخ به پرسشى از این دست، این نکته را خاطر نشان مى سازند که یادآورى این کاستى ها براى آن است که مردم در بزرگداشت انبیا به خطا نروند و آنان را در جایگاه خدایى ننشانند و بدانند که آفریدگان هر اندازه درجات تعالى را بپیمایند، از کمال ویژه ى الهى فروترند.[۲۱]

عصمت امامان

شیعه اثنی عشری مستند به دلایلی امامان خود را معصوم می داند، از جمله این دلائل موارد زیر است:

جدایى‌ناپذیرى امامت از نبوت

مقام امامت، آن گونه که از کتاب و سنت برمى آید، در رهبرى سیاسى جامعه ى اسلامى خلاصه نمى شود؛ بلکه دنباله ى نبوت و کامل کننده ى رسالت است.[۲۲] چنین تصویرى از مسئله، پیامبر و امام را کنار هم مى نشاند و دلایل عقلى عصمت را به قلمرو امامت نیز مى کشاند. با این تفاوت که در این جا، به جاى ابلاغ وحى، از تبیین معارف وحیانى سخن مى رود.

عصمت امامان در قرآن

الف. آیه امامت: قرآن کریم ظالمان را شایسته ى مقام امامت نمى داند[۲۳] و با توجه به آن که در فرهنگ قرآن، هر گناهکارى ظالم خوانده مى شود، چاره اى جز پذیرش عصمت امام باقى نمى ماند. این آیه هر چند گفتگوهاى فراوانى برانگیخته، اما روشنى آن به اندازه اى است که برخى از مفسران اهل سنت را نیز به اعترافى چنین واداشته است: «فیه دَلیلٌ عَلى عِصمة الانبیاء مِنَ الکبائِر قَبل البِعثة وَ انّ الفاسِق لا یصلح للامامَة» (این آیه دلیل بر آن است که پیامبران (حتى) پیش از بعثت نیز از گناهان کبیره معصوم اند و فاسقان شایستگى امامت ندارند).

این مفسر نامدار اگر پیش فرض هاى ذهنى خود را کنار مى نهاد، میان امامت و نبوت فرقى نمى گذاشت و در بیان شرایط امام، بر عدالتِ تنها بسنده نمى کرد؛ زیرا در آیه مورد بحث، سخن بر سر آن است که ظالمان شایستگى دریافت عهد الهى را ندارند.

ما نیز مى پذیریم که عهد الهى، عنوانى است فراگیر که نبوت و امامت، هر دو را دربر مى گیرد، اما چگونه این جمله در یکى از مصادیق عهد، لزوم عصمت را نتیجه مى دهد و در مصداق دیگر آن از حد اشتراط عدالت فراتر نمى رود؟!

ب. آيه اولى الامر: در آیه اى دیگر، قرآن کریم همگان را به اطاعت از اولى الامر فرامى خواند و این گروه را در کنار پیامبر مى نشاند.[۲۴] این اطاعت به دلیل آن که قید و شرطى را به همراه ندارد، اطاعتى همه جانبه و بى چون و چرا است و این مطلب جز با عصمت «اولوالامر» سازگار نیست زیرا سرسپردگىِ این چنینى تنها در برابر کسى سزاوار است که از کجروى و کج اندیشى در امان است و نه تنها در گفتار، بلکه با رفتار خود نیز مردم را جز به آنچه رضاى خداوند است، نمى خواند.[۲۵]

فخر رازى، اندیشمند و مفسر بزرگ اهل سنت که به دلیل توانایى زیاد در شبهه افکنى، امام المشککین خوانده مى شود، دلالت آیه بر عصمت را مى پذیرد اما منظور از «اولوالامر» را نخبگان امّت مى داند؛[۲۶] در حالى که پیامبر اکرم در پاسخ به پرسشى در این باره از امامان دوازده گانه شیعه نام مى برد و آنان را جانشین خود و پیشواى مردم معرفى مى کند.[۲۷]

ج. آیه تطهیر: آیه ى تطهیر از دیگر آیاتى است که به روشنى، عصمت اهل بیت را مى نمایاند و بر پاکى و طهارت آنان تأکید مى ورزد.[۲۸]

سخن درباره ى این آیه نیز فراوان است، اما آنچه به طور گذرا مى توان گفت این است که بر اساس این آیه، اراده ى ازلى و تخلف ناپذیر الهى بر این تعلق گرفته است که هر گونه رجس و پلیدى را از «اهل بیت» بزداید و آنان را پاک گرداند. این حقیقت، با توجه به این نکته که قرآن کریم هر گونه آلودگى ظاهرى و باطنى را رجس مى شمارد، تفسیرى جز عصمت برنمى تابد.

عصمت امامان در روایات

روایات پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم، فضایل فراوانى براى اهل بیت علیهم السلام برمى شمارند که برخى از آنها جز با عصمت آنان سازگار نیست. در این قسمت از احادیثى که تنها شیعیان روایتگر آن هستنند، درمى گذریم و به نمونه هایى از آنچه در کتب اهل سنت آمده است، بسنده مى کنیم.

الف. اهل بیت، همراه و همتاى قرآن: در حدیث پرآوازه ى ثقلین، توجه به دو نکته اندیشه ى حق جویان را به عصمت اهل بیت رهنمون مى گردد: یکى آن که در این حدیث، کتاب و عترت در کنار یک دیگر محور هدایت به شمار آمده اند: «ما ان تَمَسّکتُم بِهُما لَن تَضلّوا ابَداً». دیگر آن که در این روایت بر جدایى ناپذیرى قرآن و عترت تأکید شده است: «لَن یفتَرقا حَتّى یرِدا عَلىّ الحَوض»؛ اگر اهل بیت معصوم از گناه و خطا نبودند، پیروى از آنان همواره موجب هدایت نمى گردید و جدایى ناپذیرى آنان از قرآن معناى روشنى نمى یافت.[۲۹]

ب. على بن ابى طالب، مدار و معیار حق: براى داورى میان انسان هاى عادى، چیزى جز حق را نمى توان محور ارزیابى قرار داد. باید ابتدا حق را شناخت تا میزان حقانیت اشخاص بر اساس نزدیکى و دورى به این محور سنجیده شود: «اعرِفِ الحَق تَعرف اهلَه».[۳۰] تنها کسانى که خود معیار حق اند و حق برگِرد آنان مى چرخد، معصوم اند و امام على علیه السلام به گواهى رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم، از این گروه است: «عَلى مَع الحَق وَ الحَقُّ مَعَ عَلى»،[۳۱] «اللّهم ادِر الحَق مَعَ عَلى حیثُ دار»[۳۲]

ج. پىروى از اهل بیت، مایه رستگارى: افزون بر حدیث سفینه «مَثَلُ اهل بَیتى مَثَل سَفینة نوح»[۳۳] که اهل بیت را به کشتى نوح علیه السلام همانند مى کند و رستگارى ابدى را با پىروى از آنان پیوند مى زند، احادیث فراوان دیگرى نیز در این باره مى توان یافت که روایت زیر نمونه اى از آنها است: «هر کس مى خواهد زندگى و مرگش همچون حیات و ممات من باشد،... ولایت على و فرزندانش را برگزیند زیرا آنان هرگز شما را از راه هدایت بیرون نمى برند و به گمراهى نمى کشانند».[۳۴]

پانویس

  1. لغت نامه دهخدا
  2. ارشاد الطالبین، ص ۳۰۱ - ۳۰۲.
  3. حیوة القلوب‌، علامه مجلسى‌، ج۱، ص۶۵.
  4. بحارالانوار، ج ۲۵، ص ۲۰۱؛ و ینابیع المودة، ب ۷۷، ص ۴۴۵.
  5. موسوعة الامام على بن ابى طالب، ج ۲، ص ۲۴۸.
  6. ر.ک: عصمة الانبیاء، (رسالة التقریب، العدد الثانى)، ص ۱۳۳.
  7. ر.ک: پژوهشى در عصمت معصومان، ص ۱۱۴ـ۱۰۹.
  8. الدر المنثور، ج ۵، ص ۱۹۹.
  9. راه نماشناسى، ص ۱۱۵.
  10. پژوهشى در عصمت معصومان، ص ۶۶؛ همچنین ر.ک: بحارالانور، ج ۱۷، ص ۹۴.
  11. بحارالانوار، ج ۱۰، ص ۱۷۰.
  12. ر.ک: مقارنة الادیان، ج ۳، ص ۱۲۶.
  13. المواقف، ص ۳۶۱; المیزان، ج ۱، ص ۱۳۷ و پژوهشى در عصمت معصومان، ص ۱۸۷.
  14. عیون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۱۶۰؛ تفسیر نورالثقلین، ج ۵، ص ۵۶؛ مجمع البیان، ج ۹، ص ۱۴۲ و المیزان، ج ۱۸، ص ۲۵۳.
  15. ر.ک: عیون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۱۶۱؛ بحارالانوار، ج ۱۷، ص ۷۱.
  16. آموزش عقاید، ج ۲ـ۱، ص ۲۵۷.
  17. سوره توبه، آیه ۴۳.
  18. بحارالانوار، ج ۱۷، ص ۴۶ و المیزان، ج ۹، ص ۲۵۸.
  19. ر.ک: الکشاف، ج ۲، ص ۲۷۴؛ تفسیر البیضاوى، ج ۲، ص ۱۸۵.
  20. این سخن مشهور در برخى از منابع، از احادیث نبوى به شمار آمده است. ر.ک: کشف الغمه، ج ۳، ص ۴۵.
  21. ر.ک: الاحتجاج، ج ۲ـ۱، ص ۲۴۹.
  22. امامت و رهبرى، ص ۵۱ و پژوهشى در عصمت معصومان، ص ۲۸۰.
  23. سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  24. سوره نساء، آیه ۵۹.
  25. المیزان، ج ۴، ص ۴۰۱ـ۳۸۷ و ولایت فقیه، ص ۷۲.
  26. التفسیر الکبیر، ج ۱۰، ص ۱۱۶.
  27. ر.ک: اثبات الهداة، ج ۱، ص ۵۰۱ و ر.ک: ینابیع المودة، ص ۴۹۵ـ۴۹۴.
  28. ر.ک: المیزان، ج ۱۶، ص ۳۱۳ـ۳۰۹.
  29. الغدیر، ج ۳، ص ۲۹۷؛ راه نما شناسى، ص ۳۷۶.
  30. بحارالانوار، ج ۴۰، ص ۱۲۶.
  31. تاریخ بغداد، ج ۱۴، ص ۳۲۱.
  32. سنن الترمذى (الجامع الصحیح) ج ۵، ص ۶۳۳ (کتاب المناقب، باب ۲۰) و المستدرک على الصحیحین، ج ۳، ص ۱۳۵.
  33. المستدرک، ج ۳، ص ۱۶۳؛ کنزالعمال، ج ۱۲، ص ۹۴ و الصواق المحرقة، ص ۱۸۶.
  34. کنزالعمال، ج ۱۱، ص ۶۱۱، ح ۳۲۹۶۰.

منابع

  • حسن یوسفیان، پرسمان عصمت، مرکز مطالعات و پژوهش هاى فرهنگى حوزه علمیه قم، ۱۳۸۰.
  • حیوة القلوب‌، علامه مجلسى‌، انتشارات سرور، قم، ۱۳۸۴ ش.
  • لغت نامه دهخدا.
‌اعتقادات شیعه
توحید توحید ذاتی * توحید صفاتی * توحید افعالی * توحید در عبادت * بداء * اسماء و صفات الهی
عدل قضا و قدر * اختیار * امر بین الامرین
نبوت عصمت پیامبران * خاتمیت * وحی * اعجاز * عدم تحریف قرآن
امامت

باورها:

ضرورت وجود امام * عصمت امامان * اهل بیت * چهارده معصوم * ولایت تكوینی * علم غیب امامان * غیبت امام زمان (عج) * انتظار * رجعت * توسل * شفاعت * آخر الزمان

ائمه علیهم السلام:

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله * امام علی(ع) * امام حسن(ع) * امام حسین(ع) * امام سجاد(ع) * امام باقر(ع) * امام صادق(ع) * امام کاظم(ع) * امام رضا(ع) * امام جواد(ع) * امام هادی(ع) * امام عسکری(ع) * امام مهدی(عج)

معاد برزخ * معاد جسمانی * حشر * صراط * میزان * بهشت * جهنم