مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

جنگ نهروان: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
(۴ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{ضعیف}}
+
{{خوب}}
  
در جنگ صفّین آن هایی که حکمیّت را به امام علی(ع) تحمیل کرده بودند، پشیمان شده آن را کفر پنداشتند و به امام(ع) اصرار کردند که توبه کند وگرنه به نبرد با آن حضرت بر مى خیزند. على(ع) که اختلاف را در لشکر ملاحظه کرد دستور مراجعت به کوفه داد. در کوفه دوازده هزار نفر از افراد لجوج و متعصّب که به «[[خوارج]]» معروف اند، از مردم جدا شده و سرانجام در نهروان در مقابل لشکر امام علی قرار گرفتند. با مذاکرات مکرّر امام، هشت هزار نفر آنان برگشتند و چهار هزار نفر باقی مانده - جز نه نفر که فرار نمودند- در مدّت کوتاهی کشته شدند.
+
در [[جنگ صفین|جنگ صفّین]] آنهایی که «حکمیّت» را به [[امام علی]](علیه السلام) تحمیل کرده بودند، پشیمان شده آن را [[کفر]] پنداشتند و به امام اصرار کردند که [[توبه]] کند وگرنه به نبرد با آن حضرت بر مى‌خیزند. این افراد لجوج و متعصّب که حدود دوازده هزار نفر بودند و به «[[خوارج]]» معروف شدند، در منطقه «نهروان» در مقابل لشکر امام علی قرار گرفتند. با نصایح و مذاکرات مکرّر امام، هشت هزار نفر آنان برگشتند و چهار هزار نفر باقی‌مانده - جز نه نفر که فرار کردند - در مدّت کوتاهی کشته شدند.
  
== زمان و مکان جنگ نهروان ==
+
==زمان و مکان جنگ نهروان==
بنا به نقل آنچه در تاریخ ذکر شده است: نزديك به يك سال از ماجراى صِفّين مى گذشت و هنوز شعله هاى جنگ خونين صفین، يكسره خاموش نشده بود كه آتش جنگ داخلی، و اين بار از درون سپاه امام علی(عليه السلام)، به سر دستگى مسلمانان افراطى، شعله ور گشت و بدين سان، امام علی(عليه السلام)، از آغازِ به دست گيرى زمام قدرت سياسى، هر سال با يك جنگ رويارو شد.
+
نزدیک به یک سال از ماجراى [[جنگ صفین|صِفّین]] مى گذشت و هنوز شعله هاى جنگ خونین صفین، یکسره خاموش نشده بود که آتش جنگ داخلی، و این بار از درون سپاه [[امام علی علیه السلام|امام علی]](علیه السلام)، به سر دستگى مسلمانان افراطى، شعله ور گشت و بدین سان، امام علی(علیه السلام)، از آغازِ به دست گیرى زمام قدرت سیاسى، هر سال با یک جنگ رویارو شد.
  
گر چه زمان وقوع جنگ نَهرَوان به طور دقيق معلوم نيست. چرا که برخى از تاريخنگاران، زمان وقوع آن را سال 37 هجرى و بعضى سال 38 هجرى و دسته اى هم سال 39 هجرى دانسته اند.
+
گر چه زمان وقوع جنگ نهروان به طور دقیق معلوم نیست. چرا که برخى از تاریخنگاران، زمان وقوع آن را در ماه [[صفر]] سال ۳۷ هجرى و بعضى سال ۳۸ هجرى و دسته اى هم سال ۳۹ هجرى دانسته اند.
  
اما به نظر مى رسد كه سال 38 هجرى به صحّت نزديك تر باشد. چرا که بسيارى از سيره نگاران، يا چنان كه طبرى گفته: اکثریت ايشان، بر همين قول اند. و از اين گذشته، جُستار دقيق در سير وقايع دوران حكومت امام على (عليه السلام) نيز اين رأى را تأييد مى كند؛ زیرا جنگ صفین در سال 37 هجری قمری رخ داد و با توجه به اینکه این جنگ یک سال پس از آن اتفاق افتاده است، این قول را تأیید می کند.<ref>تاریخ طبری، ج5، ص 5 و 86؛ الكامل في التاريخ، ج ص 406؛ تاريخ اليعقوبي، ج ص 193؛ كشف الغمّة، ج ص 267.</ref>
+
اما به نظر مى رسد که سال ۳۸ هجرى به صحّت نزدیک تر باشد. چرا که بسیارى از سیره نگاران، بر همین قول اند. و از این گذشته، جُستار دقیق در سیر وقایع دوران حکومت امام على(علیه السلام) نیز این رأى را تأیید مى کند؛ زیرا جنگ صفین در سال ۳۷ هجری قمری رخ داد و با توجه به اینکه این جنگ یک سال پس از آن اتفاق افتاده است، این قول را تأیید می کند.<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص ۵؛ الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص ۴۰۶؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۹۳؛ کشف الغمّة، ج ۱، ص ۲۶۷.</ref>
  
مكان جنگ با خوارج در جايى به نام «نهروان» رخ داد كه منطقه اى گسترده ميان بغداد و واسط بود و در چهار فرسخى شرق بغداد قرار داشت.<ref>معجم البلدان، ج 5، ص 325؛ مجمع البحرين، ج 3، ص 1689.</ref>
+
انساب الاشراف گفته است خوارج در روز نهم ماه صفر به سپاه امام حمله کردند.<ref> أنساب  الاشراف، ص 282.</ref>
  
== زمینه‌های جنگ نهروان ==
+
مکان جنگ با «[[خوارج]]» در جایى به نام «نهروان» رخ داد که منطقه اى گسترده میان [[بغداد]] و [[واسط]] بود و در چهار فرسخى شرق بغداد قرار داشت.<ref>معجم البلدان، ج ۵، ص ۳۲۵؛ مجمع البحرین، ج ۳، ص ۱۶۸۹.</ref>
پيشنهاد عمروعاص در صفين موقع بلند كردن قرآن ها بر سر نيزه درباره «حکمیّت»، ميان متخاصمين اختلاف بزرگى در ميان لشكر عراق بوجود آورد. گروه «خوارج» از درون «جنگ صفّین» و داستان حكميت آشکار شدند و این یکى از پیامدهاى دردناک آن جنگ ویرانگر و خانمان سوز بود. گروهى که حکمیّت را نخست پذیرفته بودند و بعد پشیمان شدند و آن را بر خلاف قرآن و کفر مى پنداشتند، وقاحت و بى شرمى را به جایى رساندند که به امام(علیه السلام) اصرار کردند که توبه نمایند وگرنه به نبرد با آن حضرت بر مى خیزند! حضرت على(علیه السلام) که اختلاف شدید را در داخل لشکر ملاحظه کرد (و مشاهده نمود که منافقان پیوسته این آتش را دامن مى زنند) دستور مراجعت به «کوفه» را صادر فرمود.
 
  
در «کوفه» دوازده هزار نفر از افراد لجوج و متعصّب، از مردم جدا شدند و تحت فرماندهى عبدالله بن وهب به «[[حروراء]]» که قریه اى در دو میلى «کوفه» بود رفتند و به همین دلیل این گروه از خوارج، حروریّه نامیده شدند. سرانجام در سرزمین «نهروان» که در نزدیکى حروراء بود آماده جنگ شدند. عجب این که، در این نبرد شوم، در صفوف خوارج، بعضى از یاران دیرینه امام دیده مى شدند؛ و نیز گروهى که از عبادت، پیشانى آنان پینه بسته بود و آهنگ تلاوت قرآن آنان در همه جا پیچیده بود قرار داشتند.
+
==زمینه‌های جنگ نهروان==
 +
پیشنهاد [[عمروعاص]] در «[[جنگ صفین|صفین]]» موقع بلند کردن [[قرآن|قرآن‌ها]] بر سر نیزه درباره «حکمیّت» میان متخاصمین، اختلاف بزرگى در میان لشکر [[عراق]] بوجود آورد. گروه «[[خوارج]]» از درون جنگ صفّین و داستان حکمیت آشکار شدند و این یکى از پیامدهاى دردناک آن جنگ ویرانگر و خانمان سوز بود. گروهى که حکمیّت را نخست پذیرفته بودند و بعد پشیمان شدند و آن را بر خلاف قرآن دانسته و [[کفر]] مى پنداشتند، وقاحت و بى شرمى را به جایى رساندند که به [[امام علی]](علیه السلام) اصرار کردند که توبه نمایند وگرنه به نبرد با آن حضرت بر مى خیزند! حضرت على(علیه السلام) که اختلاف شدید را در داخل لشکر ملاحظه کرد (و مشاهده نمود که [[منافقان]] پیوسته این آتش را دامن مى زنند) دستور مراجعت به «[[کوفه]]» را صادر فرمود.
  
عقيده اين اشخاص بر اين بود كه على عليه السلام و معاويه هر دو باطلند و حكم مخصوص خدا است و شعارشان «لا حكمَ الّا لله» بود. على عليه السلام درباره آنان فرمود اين ها حق را در ظلمات باطل مي جويند! آنها در حقیقت عابدان خشک و نادانى بودند که به خاطر افراط آنها در چسبیدن به ظواهر دین و بى اعتنایى به حقیقت آن، «مارقین» نامیده شدند.
+
در «کوفه» دوازده هزار نفر از افراد لجوج و متعصّب، از مردم جدا شدند و تحت فرماندهى عبدالله بن وهب به «[[حروراء]]» که قریه اى در دو میلى «کوفه» بود رفتند و به همین دلیل این گروه از خوارج، «حروریّه» نامیده شدند. سرانجام در سرزمین «نهروان» که در نزدیکى حروراء بود آماده جنگ شدند. عجب این که، در این نبرد شوم، در صفوف خوارج، بعضى از یاران دیرینه امام دیده مى شدند؛ و نیز گروهى که از عبادت، پیشانى آنان پینه بسته بود و آهنگ [[تلاوت قرآن]] آنان در همه جا پیچیده بود قرار داشتند.
  
على عليه السلام، عبدالله بن عباس را به سوى آن ها فرستاد تا آن ها را متوجه خبط و اشتباهشان سازد ولى آن فرقه گمراه از رأى و عقيده خود منصرف نشدند. مهمترين ايراد و اعتراض آن ها اين بود كه چرا على با شاميان جنگيد ولى از غارت اموال آن ها جلوگيرى نمود؟ و ثانيا ما حكميت قرآن را خواسته بوديم چرا به حكميت ابوموسى و عمروعاص تن داد؟ ثالثا در صلح نامه چرا نام خود را با اميرالمؤمنين شروع نكرد و اين امر مي رساند كه خود على نيز به خلافت خود يقين نداشت و در اين صورت تكليف قربانيان اين جنگ چه خواهد بود؟
+
عقیده این اشخاص بر این بود که على علیه السلام و [[معاویه]] هر دو باطلند و حکم مخصوص خدا است و شعارشان «لا حکمَ الّا لله» بود. على علیه السلام درباره آنان فرمود این ها [[حق]] را در ظلمات [[باطل]] می جویند! آنها در حقیقت عابدان خشک و نادانى بودند که به خاطر افراط آنها در چسبیدن به ظواهر دین و بى اعتنایى به حقیقت آن، «[[مارقین]]» نامیده شدند.
  
على عليه السلام خود به سوى آن ها رفت و آنان را نصيحت كرد و فرمود من هم مثل شما خواهان اجراى حكم قرآن هستم و براى همين منظور با معاويه جنگ مي كردم و خود شما ديديد كه من با متاركه جنگ و انتخاب ابوموسى به حكميت مخالف بودم ولى در اثر فشار و اصرار خود شما جنگ خاتمه يافت و ابوموسى را هم عليرغم عقيده من خودتان براى حكميت انتخاب كرديد و اكنون هم ما بر سر رأى اولى هستيم و در صدد حمله مجدد به شام مي باشيم پس شما هم ما را كمك كنيد.
+
على علیه السلام، [[عبدالله بن عباس]] را به سوى آن ها فرستاد تا آن ها را متوجه اشتباهشان سازد ولى آن فرقه گمراه از رأى و عقیده خود منصرف نشدند. مهمترین ایراد و اعتراض آن ها این بود که چرا على با شامیان جنگید ولى از غارت اموال آن ها جلوگیرى نمود؟ و ثانیا ما حکمیت قرآن را خواسته بودیم چرا به حکمیت [[ابوموسی اشعری|ابوموسى]] و [[عمروعاص]] تن داد؟ ثالثا در صلح نامه چرا نام خود را با امیرالمؤمنین شروع نکرد و این امر می رساند که خود على نیز به خلافت خود یقین نداشت و در این صورت تکلیف قربانیان این جنگ چه خواهد بود؟
  
خوارج در پاسخ گفتند تو و ما [[كافر]] شده بوديم؛ ما توبه كرديم ولى تو به همان حال باقى مانده اى، اول بايد تو هم [[توبه]] كنى آن گاه ما هم مجددا تو را يارى مي كنيم!
+
على علیه السلام خود به سوى آن ها رفت و آنان را نصیحت کرد و فرمود من هم مثل شما خواهان اجراى حکم قرآن هستم و براى همین منظور با معاویه جنگ می کردم و خود شما دیدید که من با متارکه جنگ و انتخاب ابوموسى به حکمیت مخالف بودم، ولى در اثر فشار و اصرار خود شما جنگ خاتمه یافت و ابوموسى را هم علیرغم عقیده من خودتان براى حکمیت انتخاب کردید و اکنون هم ما بر سر رأى اولى هستیم و در صدد حمله مجدد به [[شام]] می باشیم پس شما هم ما را کمک کنید. خوارج در پاسخ گفتند تو و ما کافر شده بودیم؛ ما [[توبه]] کردیم ولى تو به همان حال باقى مانده اى، اول باید تو هم توبه کنى، آن گاه ما هم مجددا تو را یارى می کنیم!
  
هنگامى که دو لشکر در مقابل هم قرار گرفتند، با مذاکره مکرّر به منظور ارشاد «خوارج» و با یک خطابه حساب شده، بسیار روشنگر و بیدار کننده امام(علیه السلام)، قشر عظیمى از لشکر مخالف که فریب خورده بودند جدا شدند و فریاد «التوبة التوبة یا امیرالمؤمنین» بلند کردند و از امام تقاضاى عفو و بخشش نمودند و به این ترتیب هشت هزار نفر از سپاه دوازده هزار نفرى آنان برگشتند (و طبق روایتى امام پرچمى در گوشه اى از میدان برافراشت و به توّابین دستور داد کنار آن پرچم قرار گیرند) و بعد از آن که از هدایت باقیمانده آن گروه لجوج و خشک و نادان مأیوس شد، چاره اى جز جنگ نمى دید؛ امّا در عین حال فرمود: «تا آنها آغاز به جنگ نکنند شما آغاز نکنید» همان کارى که در جنگ هاى «جمل» و «صفّین» انجام داد، او مى خواست هرگز آغازگر جنگ نباشد.
+
==نبرد امام با خوارج==
 +
چون صف دو سپاه در نهروان آرایش نظامى گرفتند، [[امام علی علیه السلام|امیر مؤمنان]] (علیه السلام)، میان دو صف آمد و فرمود: «اى جماعتى که رسمِ ستیزه و گمراهى به شورشتان وا داشته و خواهش نفس و انحراف، از حق دورتان کرده است! همانا بیمتان مى دهم که بر کناره این نهر بى جان بیافتید، بى آن که از پروردگارتان دلیلى روشن و حجّتى آشکار داشته باشید...». خطیبِ [[خوارج]] گفت: اى على! ما یکپارچه به تو اعلان جنگ مى کنیم، که همانا خداوند، خیانت پیشگان را دوست نمى دارد. على(علیه السلام) فرمود: «آن چنان تندبادى شما را فراگیرد که از شما [جز ده تن] هیچ کس باقى نمانَد!...».<ref>الأخبار الموفّقیات، ص ۳۲۵ ح ۱۸۱.</ref>
  
سرانجام «خوارج» حمله را شروع کردند که با عکس العمل شدید و دفاع کوبنده لشکر امام روبه رو شدند و در مدّت کوتاهى تمام چهار هزار نفر ـ جز نه نفر که فرار نمودند ـ کشته شدند و از سپاه امام بیش از نه نفر کشته نشدند و صدق کلام آن حضرت که قبلا فرموده بود: «از این مهلکه از آن ها ده نفر رهایى نمى یابند و از شما هم ده نفر کشته نمى شوند»<ref>نهج البلاغه، خطبه 59.</ref> آشکار شد. از جمله فراريان خوارج [[ابن ملجم مرادی|عبدالرحمن بن ملجم]] از قبيله مراد بود كه به مكه گريخته بود.
+
[[محمد بن جریر طبری|طبری]] در تاریخ خود می نویسد: آن گاه على(علیه السلام)، پرچم اَمان را به دست [[ابو ایوب انصاری|ابو ایوب انصاری]] داد و فرمود: هر یک از شما که دست به قتل نزده و متعرّضِ [افراد بی گناه] نشده باشد اگر زیر این پرچم آید، در امان است؛ و هر که از شما به [[کوفه]] یا [[مدائن]] روان شود و از این جماعت جدا گردد نیز در امان است... و ما را نیازى به ریختن خون شما نیست. آن گاه فَروَة بن نوفل اشجعى گفت: به خدا سوگند، نمى دانم چرا با على مى جنگیم. جز این نمى اندیشم که بازگردم تا در جنگ با او یا دنباله روى از وى، بصیرت یابم. سپس با پانصد سوار به علی(علیه السلام) پیوست و جماعتى دیگر هم برون آمده، و به کوفه رهسپار شدند. و نزدیک به یکصد تن دیگر هم به على(علیه السلام) پیوستند آن گاه خوارج، به سوى یارانِ امام علی(علیه السلام) تیر انداختند... .<ref>تاریخ طبری، ج ۵، ص ۸۶؛ الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص ۴۰۵؛ أنساب الأشراف، ج ۳، ص ۱۴۶؛ الإمامة والسیاسة، ج ۱، ص ۱۶۹.</ref>
  
== پیشگویی‌های امام علی در جنگ نهروان ==
+
و بعد از آن که امام از هدایت باقیمانده آن گروه لجوج و خشک و نادان مأیوس شد، چاره اى جز جنگ نمى دید؛ امّا در عین حال فرمود: «تا آنها آغاز به جنگ نکنند شما آغاز نکنید»؛ او مى خواست هرگز آغازگر جنگ نباشد. سرانجام «خوارج» حمله را شروع کردند که با عکس العمل شدید و دفاع کوبنده لشکر امام روبه رو شدند. در مدّت کوتاهى تمام چهار هزار نفر ـ جز نه نفر که فرار نمودند ـ کشته شدند و از سپاه امام بیش از نه نفر کشته نشدند و صدق کلام آن حضرت که قبلا فرموده بود: «از این مهلکه از آن ها ده نفر رهایى نمى یابند و از شما هم ده نفر کشته نمى شوند»<ref>نهج البلاغه، خطبه ۵۹.</ref> آشکار شد. از جمله فراریان خوارج، [[ابن ملجم مرادی|عبدالرحمن بن ملجم]] از قبیله مراد بود که به [[مکه|مکه]] گریخت.
در منابع تاریخی آمده است: امام علی(علیه السلام)، در بیان رویدادهای آینده جنگ با خوارج، به یارانش از وقوع سه واقعه خبر داد که در ادامه به این سه واقعه اشاره می شود.
 
  
الف. در کتاب ارشاد ـ به نقل از جُنْدَب بن عبد الله اَزْدى ـ آمده، که وی گفته است: در جنگ جَمَل و صِفّين با على(عليه السلام) همراه بودم و در نبرد با كسانى كه وى با ايشان جنگيد، ترديد نورزيدم. امّا وقتى در نهروان فرود آمديم، ترديد در من راه يافت و گفتم: قاريان و برگزيدگانِ خود را مى كشيم؟ اين، كارى بس گران است! تا اینکه از صف ها جدا شدم... – و دور از لشکر در سایه ای نشستم -  امير مؤمنان على(عليه السلام) نزد من آمد... در اين حال، سوارى پيش آمد كه در جستجوى امير مؤمنان(عليه السلام) بود.
+
==پیشگویی‌های امام در جنگ نهروان==
 +
در منابع تاریخی آمده است: [[امام علی]](علیه السلام)، در بیان رویدادهای آینده جنگ با [[خوارج]]، به یارانش از وقوع سه واقعه خبر داد که در ادامه به این سه واقعه اشاره می شود.
  
او گفت: اى امير مؤمنان! آن جماعت (خوارج) از نهر عبور كردند. على(عليه السلام) فرمود: «نه! هر گز عبور نخواهند کرد». گفت: چرا؛ به خدا سوگند، عبور كردند. على(عليه السلام) فرمود: «نه! چنين نكرده اند».
+
الف. در کتاب [[الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد (کتاب)|الارشاد]] ـ به نقل از جُنْدَب بن عبدالله اَزْدى ـ آمده، که وی گفته است: در [[جنگ جمل]] و [[جنگ صفین|صِفّین]] با على(علیه السلام) همراه بودم و در نبرد با کسانى که وى با ایشان جنگید، تردید نورزیدم. امّا وقتى در نهروان فرود آمدیم، تردید در من راه یافت و گفتم: قاریان و برگزیدگانِ خود را مى کشیم؟ این، کارى بس گران است! تا اینکه از صف ها جدا شدم... و دور از لشکر در سایه ای نشستم. امیر مؤمنان على(علیه السلام) نزد من آمد... در این حال، سوارى پیش آمد که در جستجوى امیر مؤمنان(علیه السلام) بود. او گفت: اى امیر مؤمنان! آن جماعت (خوارج) از نهر عبور کردند. على(علیه السلام) فرمود: «نه! هر گز عبور نخواهند کرد». گفت: چرا؛ به خدا سوگند، عبور کردند. على(علیه السلام) فرمود: «نه! چنین نکرده اند».
  
باز شخص ديگرى آمد و گفت: اى امير مؤمنان! آنان از پل عبور كردند. على(عليه السلام) فرمود: «نه! عبور نكرده اند». گفت: به خدا سوگند، نزدت نيامدم، مگر آن گاه كه پرچم ها و بارها يشان را در آن سو ديدم. امیر مومنان على(عليه السلام) فرمود: «به خدا سوگند، آنان از نهر عبور نكرده اند و هرگز عبور نخواهند كرد و اين سوى آب، هلاك خواهند گشت. سوگند به آن كه دانه را شكافيد و جنبنده را آفريد، ايشان هرگز به اَثْلاث و قصر بَوازن نخواهند رسيد، جز آن كه خداوند، آنان را بكشد. و هر كه دروغ ببندد، ناكام است!»...
+
باز شخص دیگرى آمد و گفت: اى امیر مؤمنان! آنان از پل عبور کردند. على(علیه السلام) فرمود: «نه! عبور نکرده اند». گفت: به خدا سوگند، نزدت نیامدم، مگر آن گاه که پرچم ها و بارها یشان را در آن سو دیدم. امیر مومنان على(علیه السلام) فرمود: «به خدا سوگند، آنان از نهر عبور نکرده اند و هرگز عبور نخواهند کرد و این سوى آب، هلاک خواهند گشت. سوگند به آن که دانه را شکافید و جنبنده را آفرید، ایشان هرگز به اَثْلاث و قصر بَوازن نخواهند رسید، جز آن که خداوند، آنان را بکشد. و هر که دروغ ببندد، ناکام است!»...
  
آن گاه علی(عليه السلام) حرکت کرد و من هم با وى حرکت کردم... چون به نزدیک خوارج رسيديم و پرچم ها و بارها را، چنان كه علی(علیه السلام) فرموده بود، يافتم. على(عليه السلام) پشت گردنم را گرفت و مرا مقدارى پيش رانْد. آن گاه فرمود: «اى برادر اَزدى! آيا حقيقت برايت روشن شد؟». گفتم: آرى، اى امير مؤمنان! علی(علیه السلام) فرمود: «پس اين تو و اين دشمنت...».<ref>الإرشاد، ج ص 317؛ إعلام الورى، ج ص 339؛ الكافي، ج ص 345، ح المناقب لابن شهر آشوب، ج ص 268؛ الكامل في التاريخ، ج 2 ص 405؛ نهج البلاغة، الخطبة 59؛ كشف الغمّة، ج 1، ص 267؛ المناقب لابن شهر آشوب، ج 2، ص 263.</ref>
+
آن گاه علی(علیه السلام) حرکت کرد و من هم با وى حرکت کردم... چون به نزدیک خوارج رسیدیم و پرچم ها و بارها را، چنان که علی(علیه السلام) فرموده بود یافتم، على(علیه السلام) پشت گردنم را گرفت و مرا مقدارى پیش راند آن گاه فرمود: «اى برادر اَزدى! آیا حقیقت برایت روشن شد؟». گفتم: آرى، اى امیر مؤمنان! علی(علیه السلام) فرمود: «پس این تو و این دشمنت...».<ref>الإرشاد، ج ۱، ص ۳۱۷؛ إعلام الورى، ج ۱، ص ۳۳۹؛ الکافی، ج ۱، ص ۳۴۵، ح ۲؛ المناقب لابن شهر آشوب، ج ۲، ص ۲۶۸؛ الکامل فی التاریخ، ج ۲ ص ۴۰۵؛ نهج البلاغه، خطبه ۵۹؛ کشف الغمّة، ج ۱، ص ۲۶۷.</ref>
  
ب. در کتاب مسند ابن حنبل و دیگر کتب روایی و تاریخی اهل سنت آمده است: آن گاه كه خوارج نهروان كشته شدند، گويا افراد از كشتن خوارج، اضطرابى در جان خويش احساس مى كردند. على(عليه السلام) فرمود: «اى مردم! همانا پيامبر خدا(صلی الله علیه و آله) با ما درباره اقوامى سخن گفت كه از دين بيرون مى روند، همانند تيرى كه از هدف بيرون رود، و هرگز به آن باز نمى گردند... و نشانِ آن، اين است كه در ميان آنان، مردى است سياه با دستى ناقص كه يكى از دستانش همانند پستان زن است؛ برآمدگىِ دستش به برآمدگى پستان زن شباهت دارد و پيرامونش هفت موى رُسته است. پس او را بجوييد، كه همانا من يقين دارم وى در ميان ايشان است».
+
ب. در کتاب مسند [[احمد بن حنبل|ابن حنبل]] و دیگر کتب روایی و تاریخی [[اهل سنت]] آمده است: آن گاه که خوارج نهروان کشته شدند، گویا افراد از کشتن خوارج، اضطرابى در جان خویش احساس مى کردند. على(علیه السلام) فرمود: «اى مردم! همانا [[پیامبر خدا]](صلی الله علیه و آله) با ما درباره اقوامى سخن گفت که از دین بیرون مى روند، همانند تیرى که از هدف بیرون رود و هرگز به آن باز نمى گردند ([[مارقین]])... و نشانِ آن، این است که در میان آنان، مردى است سیاه با دستى ناقص که یکى از دستانش همانند پستان زن است؛ برآمدگىِ دستش به برآمدگى پستان زن شباهت دارد و پیرامونش هفت موى رُسته است. پس او را بجویید، که همانا من یقین دارم وى در میان ایشان است».
  
یاران نظر انداختند و نشانى از آن مرد نيافتند. على(عليه السلام) فرمود: «باز گرديد و نظر اندازيد! به خدا سوگند، من نه دروغ گفته ام و نه به من دروغ گفته شده». سپس تعداد بیشتری به جستجوی او پرداختند تا اینکه او را در گودالی کنار نهر يافتند. او را بيرون آوردند و دست و چهره او را آن چنان که علی(عليه السلام) خبر داده بود مشاهده کردند. او را آوردند و در مقابل على(عليه السلام) گذاشتند.
+
یاران نگاه کردند و نشانى از آن مرد نیافتند. على(علیه السلام) فرمود: «باز گردید و نظر اندازید! به خدا سوگند، من نه دروغ گفته ام و نه به من دروغ گفته شده». سپس تعداد بیشتری به جستجوی او پرداختند تا اینکه او را در گودالی کنار نهر یافتند. او را بیرون آوردند و دست و چهره او را آن چنان که علی(علیه السلام) خبر داده بود مشاهده کردند. او را آوردند و در مقابل على(علیه السلام) گذاشتند. على(علیه السلام) [[تکبیر|تکبیر]] برآورد و گفت: «الله اکبر! خدا و پیامبرش راست گفته اند». مردم، هم تکبیر برآوردند و شادمان گشتند و آنچه احساس مى کردند، از ایشان رخت بر بست.<ref>مسند ابن حنبل، ج ۱، ص ۱۹۱، ح ۶۷۲؛ تاریخ الطبری، ج ۵، ص ۸۸؛ الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص ۴۰۷.</ref>
  
على(عليه السلام) تكبير برآورد و گفت: «الله اكبر! خدا و پيامبرش راست گفته اند». مردم، هم تكبير برآوردند و شادمان گشتند و آنچه احساس مى كردند، از ايشان رخت بر بست.<ref>مسند ابن حنبل، ج 1، ص 191، ح 672؛ تاريخ الطبري، ج 5، ص 88؛ الكامل في التاريخ، ج ص 407.</ref>
+
ج. پیش از شروع جنگ، على علیه السلام فرمود که از تمام این خوارج کمتر از ده نفر زنده خواهند ماند، همچنان که از شما کمتر از ده نفر شهید خواهند شد و این فرمایش امام یکى از کرامات آن حضرت است که پیش از وقوع حادثه از کیفیت آن خبر داده و جریان امر کاملا صحیح و منطبق با واقعیت بوده است! زیرا از آن گروه گمراه نه نفر فرار کردند و کمتر از ده نفر هم از سپاه على علیه السلام به درجه [[شهادت در راه خدا|شهادت]] نائل آمده بودند. [[مسعودی]] در [[مروج الذهب (کتاب)|مروج الذّهب]] می نویسد: از سپاه على(علیه السلام)، کسانى که کشته شدند، نُه تن بودند و از خوارج، جز ده تن زنده نماندند.<ref>مروج الذهب، ج ۲، ص ۴۱۷.</ref>
 +
==پانویس==
 +
<references />
 +
==منابع==
  
ج. پيش از شروع جنگ، على عليه السلام فرمود كه از تمام اين خوارج كمتر از ده نفر زنده خواهند ماند، همچنان كه از شما كمتر از ده نفر شهيد خواهند شد و اين فرمايش امام يكى از کرامات آن حضرت است كه پيش از وقوع حادثه از كيفيت آن خبر داده و جريان امر كاملا صحيح و منطبق با واقعيت بوده است! زیرا از آن گروه گمراه نه نفر فرار كردند و کمتر از ده نفر هم از سپاه على عليه السلام به درجه شهادت نائل آمده بودند. مسعودی در مروج الذّهب می نویسد: از سپاه على(عليه السلام)، كسانى كه كشته شدند، نُه تن بودند و از خوارج، جز ده تن زنده نماندند... .<ref>مروج الذهب، ج 2، ص 417.</ref>
+
*"ماجرای جنگ نهروان"، [https://makarem.ir/main.aspx?typeinfo=42&lid=0&catid=27643&mid=321481#15486801 پایگاه اطلاع رسانی آیت الله مکارم شیرازی].
 
+
*[[دانشنامه امیرالمومنین علیه السلام (کتاب)|دانشنامه امیرالمؤمنین]]، محمد محمدی ری شهری، ج۶ ص ۴۷۳-۴۸۹.
==پانویس==
 
<references /> 
 
  
 +
==مطالب مرتبط==
  
 +
*[[خوارج]]
 +
*[[مارقین]]
 +
*[[حروراء]]
 
{{شناختنامه امام علی (ع)}}
 
{{شناختنامه امام علی (ع)}}
 
 
[[رده:جنگ های امام علی علیه السلام]]
 
[[رده:جنگ های امام علی علیه السلام]]
 
[[رده: مقاله های مهم]]
 
[[رده: مقاله های مهم]]
 
 
{{سنجش کیفی
 
{{سنجش کیفی
 
|سنجش=شده
 
|سنجش=شده
 
|شناسه= خوب
 
|شناسه= خوب
|عنوان بندی مناسب= ضعیف
+
|عنوان بندی مناسب= خوب
|کفایت منابع و پی نوشت ها= متوسط
+
|کفایت منابع و پی نوشت ها= خوب
 
|رعایت سطح مخاطب عام= خوب
 
|رعایت سطح مخاطب عام= خوب
|رعایت ادبیات دانشنامه ای= ضعیف
+
|رعایت ادبیات دانشنامه ای= خوب
|جامعیت= متوسط
+
|جامعیت= خوب
 
|رعایت اختصار= خوب
 
|رعایت اختصار= خوب
|سیر منطقی= متوسط
+
|سیر منطقی= خوب
|کیفیت پژوهش= متوسط
+
|کیفیت پژوهش= خوب
 
|رده= دارد
 
|رده= دارد
 
}}
 
}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۳۱ اوت ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۰۰


در جنگ صفّین آنهایی که «حکمیّت» را به امام علی(علیه السلام) تحمیل کرده بودند، پشیمان شده آن را کفر پنداشتند و به امام اصرار کردند که توبه کند وگرنه به نبرد با آن حضرت بر مى‌خیزند. این افراد لجوج و متعصّب که حدود دوازده هزار نفر بودند و به «خوارج» معروف شدند، در منطقه «نهروان» در مقابل لشکر امام علی قرار گرفتند. با نصایح و مذاکرات مکرّر امام، هشت هزار نفر آنان برگشتند و چهار هزار نفر باقی‌مانده - جز نه نفر که فرار کردند - در مدّت کوتاهی کشته شدند.

زمان و مکان جنگ نهروان

نزدیک به یک سال از ماجراى صِفّین مى گذشت و هنوز شعله هاى جنگ خونین صفین، یکسره خاموش نشده بود که آتش جنگ داخلی، و این بار از درون سپاه امام علی(علیه السلام)، به سر دستگى مسلمانان افراطى، شعله ور گشت و بدین سان، امام علی(علیه السلام)، از آغازِ به دست گیرى زمام قدرت سیاسى، هر سال با یک جنگ رویارو شد.

گر چه زمان وقوع جنگ نهروان به طور دقیق معلوم نیست. چرا که برخى از تاریخنگاران، زمان وقوع آن را در ماه صفر سال ۳۷ هجرى و بعضى سال ۳۸ هجرى و دسته اى هم سال ۳۹ هجرى دانسته اند.

اما به نظر مى رسد که سال ۳۸ هجرى به صحّت نزدیک تر باشد. چرا که بسیارى از سیره نگاران، بر همین قول اند. و از این گذشته، جُستار دقیق در سیر وقایع دوران حکومت امام على(علیه السلام) نیز این رأى را تأیید مى کند؛ زیرا جنگ صفین در سال ۳۷ هجری قمری رخ داد و با توجه به اینکه این جنگ یک سال پس از آن اتفاق افتاده است، این قول را تأیید می کند.[۱]

انساب الاشراف گفته است خوارج در روز نهم ماه صفر به سپاه امام حمله کردند.[۲]

مکان جنگ با «خوارج» در جایى به نام «نهروان» رخ داد که منطقه اى گسترده میان بغداد و واسط بود و در چهار فرسخى شرق بغداد قرار داشت.[۳]

زمینه‌های جنگ نهروان

پیشنهاد عمروعاص در «صفین» موقع بلند کردن قرآن‌ها بر سر نیزه درباره «حکمیّت» میان متخاصمین، اختلاف بزرگى در میان لشکر عراق بوجود آورد. گروه «خوارج» از درون جنگ صفّین و داستان حکمیت آشکار شدند و این یکى از پیامدهاى دردناک آن جنگ ویرانگر و خانمان سوز بود. گروهى که حکمیّت را نخست پذیرفته بودند و بعد پشیمان شدند و آن را بر خلاف قرآن دانسته و کفر مى پنداشتند، وقاحت و بى شرمى را به جایى رساندند که به امام علی(علیه السلام) اصرار کردند که توبه نمایند وگرنه به نبرد با آن حضرت بر مى خیزند! حضرت على(علیه السلام) که اختلاف شدید را در داخل لشکر ملاحظه کرد (و مشاهده نمود که منافقان پیوسته این آتش را دامن مى زنند) دستور مراجعت به «کوفه» را صادر فرمود.

در «کوفه» دوازده هزار نفر از افراد لجوج و متعصّب، از مردم جدا شدند و تحت فرماندهى عبدالله بن وهب به «حروراء» که قریه اى در دو میلى «کوفه» بود رفتند و به همین دلیل این گروه از خوارج، «حروریّه» نامیده شدند. سرانجام در سرزمین «نهروان» که در نزدیکى حروراء بود آماده جنگ شدند. عجب این که، در این نبرد شوم، در صفوف خوارج، بعضى از یاران دیرینه امام دیده مى شدند؛ و نیز گروهى که از عبادت، پیشانى آنان پینه بسته بود و آهنگ تلاوت قرآن آنان در همه جا پیچیده بود قرار داشتند.

عقیده این اشخاص بر این بود که على علیه السلام و معاویه هر دو باطلند و حکم مخصوص خدا است و شعارشان «لا حکمَ الّا لله» بود. على علیه السلام درباره آنان فرمود این ها حق را در ظلمات باطل می جویند! آنها در حقیقت عابدان خشک و نادانى بودند که به خاطر افراط آنها در چسبیدن به ظواهر دین و بى اعتنایى به حقیقت آن، «مارقین» نامیده شدند.

على علیه السلام، عبدالله بن عباس را به سوى آن ها فرستاد تا آن ها را متوجه اشتباهشان سازد ولى آن فرقه گمراه از رأى و عقیده خود منصرف نشدند. مهمترین ایراد و اعتراض آن ها این بود که چرا على با شامیان جنگید ولى از غارت اموال آن ها جلوگیرى نمود؟ و ثانیا ما حکمیت قرآن را خواسته بودیم چرا به حکمیت ابوموسى و عمروعاص تن داد؟ ثالثا در صلح نامه چرا نام خود را با امیرالمؤمنین شروع نکرد و این امر می رساند که خود على نیز به خلافت خود یقین نداشت و در این صورت تکلیف قربانیان این جنگ چه خواهد بود؟

على علیه السلام خود به سوى آن ها رفت و آنان را نصیحت کرد و فرمود من هم مثل شما خواهان اجراى حکم قرآن هستم و براى همین منظور با معاویه جنگ می کردم و خود شما دیدید که من با متارکه جنگ و انتخاب ابوموسى به حکمیت مخالف بودم، ولى در اثر فشار و اصرار خود شما جنگ خاتمه یافت و ابوموسى را هم علیرغم عقیده من خودتان براى حکمیت انتخاب کردید و اکنون هم ما بر سر رأى اولى هستیم و در صدد حمله مجدد به شام می باشیم پس شما هم ما را کمک کنید. خوارج در پاسخ گفتند تو و ما کافر شده بودیم؛ ما توبه کردیم ولى تو به همان حال باقى مانده اى، اول باید تو هم توبه کنى، آن گاه ما هم مجددا تو را یارى می کنیم!

نبرد امام با خوارج

چون صف دو سپاه در نهروان آرایش نظامى گرفتند، امیر مؤمنان (علیه السلام)، میان دو صف آمد و فرمود: «اى جماعتى که رسمِ ستیزه و گمراهى به شورشتان وا داشته و خواهش نفس و انحراف، از حق دورتان کرده است! همانا بیمتان مى دهم که بر کناره این نهر بى جان بیافتید، بى آن که از پروردگارتان دلیلى روشن و حجّتى آشکار داشته باشید...». خطیبِ خوارج گفت: اى على! ما یکپارچه به تو اعلان جنگ مى کنیم، که همانا خداوند، خیانت پیشگان را دوست نمى دارد. على(علیه السلام) فرمود: «آن چنان تندبادى شما را فراگیرد که از شما [جز ده تن] هیچ کس باقى نمانَد!...».[۴]

طبری در تاریخ خود می نویسد: آن گاه على(علیه السلام)، پرچم اَمان را به دست ابو ایوب انصاری داد و فرمود: هر یک از شما که دست به قتل نزده و متعرّضِ [افراد بی گناه] نشده باشد اگر زیر این پرچم آید، در امان است؛ و هر که از شما به کوفه یا مدائن روان شود و از این جماعت جدا گردد نیز در امان است... و ما را نیازى به ریختن خون شما نیست. آن گاه فَروَة بن نوفل اشجعى گفت: به خدا سوگند، نمى دانم چرا با على مى جنگیم. جز این نمى اندیشم که بازگردم تا در جنگ با او یا دنباله روى از وى، بصیرت یابم. سپس با پانصد سوار به علی(علیه السلام) پیوست و جماعتى دیگر هم برون آمده، و به کوفه رهسپار شدند. و نزدیک به یکصد تن دیگر هم به على(علیه السلام) پیوستند آن گاه خوارج، به سوى یارانِ امام علی(علیه السلام) تیر انداختند... .[۵]

و بعد از آن که امام از هدایت باقیمانده آن گروه لجوج و خشک و نادان مأیوس شد، چاره اى جز جنگ نمى دید؛ امّا در عین حال فرمود: «تا آنها آغاز به جنگ نکنند شما آغاز نکنید»؛ او مى خواست هرگز آغازگر جنگ نباشد. سرانجام «خوارج» حمله را شروع کردند که با عکس العمل شدید و دفاع کوبنده لشکر امام روبه رو شدند. در مدّت کوتاهى تمام چهار هزار نفر ـ جز نه نفر که فرار نمودند ـ کشته شدند و از سپاه امام بیش از نه نفر کشته نشدند و صدق کلام آن حضرت که قبلا فرموده بود: «از این مهلکه از آن ها ده نفر رهایى نمى یابند و از شما هم ده نفر کشته نمى شوند»[۶] آشکار شد. از جمله فراریان خوارج، عبدالرحمن بن ملجم از قبیله مراد بود که به مکه گریخت.

پیشگویی‌های امام در جنگ نهروان

در منابع تاریخی آمده است: امام علی(علیه السلام)، در بیان رویدادهای آینده جنگ با خوارج، به یارانش از وقوع سه واقعه خبر داد که در ادامه به این سه واقعه اشاره می شود.

الف. در کتاب الارشاد ـ به نقل از جُنْدَب بن عبدالله اَزْدى ـ آمده، که وی گفته است: در جنگ جمل و صِفّین با على(علیه السلام) همراه بودم و در نبرد با کسانى که وى با ایشان جنگید، تردید نورزیدم. امّا وقتى در نهروان فرود آمدیم، تردید در من راه یافت و گفتم: قاریان و برگزیدگانِ خود را مى کشیم؟ این، کارى بس گران است! تا اینکه از صف ها جدا شدم... و دور از لشکر در سایه ای نشستم. امیر مؤمنان على(علیه السلام) نزد من آمد... در این حال، سوارى پیش آمد که در جستجوى امیر مؤمنان(علیه السلام) بود. او گفت: اى امیر مؤمنان! آن جماعت (خوارج) از نهر عبور کردند. على(علیه السلام) فرمود: «نه! هر گز عبور نخواهند کرد». گفت: چرا؛ به خدا سوگند، عبور کردند. على(علیه السلام) فرمود: «نه! چنین نکرده اند».

باز شخص دیگرى آمد و گفت: اى امیر مؤمنان! آنان از پل عبور کردند. على(علیه السلام) فرمود: «نه! عبور نکرده اند». گفت: به خدا سوگند، نزدت نیامدم، مگر آن گاه که پرچم ها و بارها یشان را در آن سو دیدم. امیر مومنان على(علیه السلام) فرمود: «به خدا سوگند، آنان از نهر عبور نکرده اند و هرگز عبور نخواهند کرد و این سوى آب، هلاک خواهند گشت. سوگند به آن که دانه را شکافید و جنبنده را آفرید، ایشان هرگز به اَثْلاث و قصر بَوازن نخواهند رسید، جز آن که خداوند، آنان را بکشد. و هر که دروغ ببندد، ناکام است!»...

آن گاه علی(علیه السلام) حرکت کرد و من هم با وى حرکت کردم... چون به نزدیک خوارج رسیدیم و پرچم ها و بارها را، چنان که علی(علیه السلام) فرموده بود یافتم، على(علیه السلام) پشت گردنم را گرفت و مرا مقدارى پیش راند آن گاه فرمود: «اى برادر اَزدى! آیا حقیقت برایت روشن شد؟». گفتم: آرى، اى امیر مؤمنان! علی(علیه السلام) فرمود: «پس این تو و این دشمنت...».[۷]

ب. در کتاب مسند ابن حنبل و دیگر کتب روایی و تاریخی اهل سنت آمده است: آن گاه که خوارج نهروان کشته شدند، گویا افراد از کشتن خوارج، اضطرابى در جان خویش احساس مى کردند. على(علیه السلام) فرمود: «اى مردم! همانا پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) با ما درباره اقوامى سخن گفت که از دین بیرون مى روند، همانند تیرى که از هدف بیرون رود و هرگز به آن باز نمى گردند (مارقین)... و نشانِ آن، این است که در میان آنان، مردى است سیاه با دستى ناقص که یکى از دستانش همانند پستان زن است؛ برآمدگىِ دستش به برآمدگى پستان زن شباهت دارد و پیرامونش هفت موى رُسته است. پس او را بجویید، که همانا من یقین دارم وى در میان ایشان است».

یاران نگاه کردند و نشانى از آن مرد نیافتند. على(علیه السلام) فرمود: «باز گردید و نظر اندازید! به خدا سوگند، من نه دروغ گفته ام و نه به من دروغ گفته شده». سپس تعداد بیشتری به جستجوی او پرداختند تا اینکه او را در گودالی کنار نهر یافتند. او را بیرون آوردند و دست و چهره او را آن چنان که علی(علیه السلام) خبر داده بود مشاهده کردند. او را آوردند و در مقابل على(علیه السلام) گذاشتند. على(علیه السلام) تکبیر برآورد و گفت: «الله اکبر! خدا و پیامبرش راست گفته اند». مردم، هم تکبیر برآوردند و شادمان گشتند و آنچه احساس مى کردند، از ایشان رخت بر بست.[۸]

ج. پیش از شروع جنگ، على علیه السلام فرمود که از تمام این خوارج کمتر از ده نفر زنده خواهند ماند، همچنان که از شما کمتر از ده نفر شهید خواهند شد و این فرمایش امام یکى از کرامات آن حضرت است که پیش از وقوع حادثه از کیفیت آن خبر داده و جریان امر کاملا صحیح و منطبق با واقعیت بوده است! زیرا از آن گروه گمراه نه نفر فرار کردند و کمتر از ده نفر هم از سپاه على علیه السلام به درجه شهادت نائل آمده بودند. مسعودی در مروج الذّهب می نویسد: از سپاه على(علیه السلام)، کسانى که کشته شدند، نُه تن بودند و از خوارج، جز ده تن زنده نماندند.[۹]

پانویس

  1. تاریخ طبری، ج۵، ص ۵؛ الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص ۴۰۶؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۹۳؛ کشف الغمّة، ج ۱، ص ۲۶۷.
  2. أنساب الاشراف، ص 282.
  3. معجم البلدان، ج ۵، ص ۳۲۵؛ مجمع البحرین، ج ۳، ص ۱۶۸۹.
  4. الأخبار الموفّقیات، ص ۳۲۵ ح ۱۸۱.
  5. تاریخ طبری، ج ۵، ص ۸۶؛ الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص ۴۰۵؛ أنساب الأشراف، ج ۳، ص ۱۴۶؛ الإمامة والسیاسة، ج ۱، ص ۱۶۹.
  6. نهج البلاغه، خطبه ۵۹.
  7. الإرشاد، ج ۱، ص ۳۱۷؛ إعلام الورى، ج ۱، ص ۳۳۹؛ الکافی، ج ۱، ص ۳۴۵، ح ۲؛ المناقب لابن شهر آشوب، ج ۲، ص ۲۶۸؛ الکامل فی التاریخ، ج ۲ ص ۴۰۵؛ نهج البلاغه، خطبه ۵۹؛ کشف الغمّة، ج ۱، ص ۲۶۷.
  8. مسند ابن حنبل، ج ۱، ص ۱۹۱، ح ۶۷۲؛ تاریخ الطبری، ج ۵، ص ۸۸؛ الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص ۴۰۷.
  9. مروج الذهب، ج ۲، ص ۴۱۷.

منابع

مطالب مرتبط