رعایت ادبیات دانشنامه ای متوسط
مختصر نویسی متوسط است
کیفیت پژوهش متوسط است
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

عبدالله بن عباس

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب» (م، ۶۸ ق)، محدث، مفسر و فقیه صدر اسلام ملقب به «حِبر الأمة»، پسر عموی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و از صحابه کم سن و سال آن حضرت بود. ابن عباس همچنین از یاران و اصحاب باوفای امام علی، امام حسن و امام حسین علیهم‌السلام به‌شمار می‌رود.

ولادت و خاندان

عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف، پسرعموی پیامبر بوده و مادرش لبابه دختر حارث بوده و کنیه اش ابوالعباس می باشد.[۱] در تاریخ ولادت ابن عباس اختلاف است، ولی مشهور این است که او سه سال قبل از هجرت در شعب ابی طالب به دنیا آمد.[۲] ابن حبان، تاریخ ولادت ابن عباس را چهار سال قبل از هجرت می داند.[۳]

ابن اثیر می نویسد: «هنگام ولادت ابن عباس، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله کام ابن عباس را با آب دهان خویش برداشت».[۴]

فرزندان ابن عباس، علی السجاد، عباس، فضل، محمد، عبیدالله، لبابه و اسماء می باشند.[۵]

ابن‌عباس در دوره پیامبر

ذهبی می نویسد: «عبدالله بن عباس بیش از سی ماه همراه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بوده است».[۶]

طبق نقل های تاریخی، پیامبر صلی الله علیه و آله در مورد عبدالله بن عباس دعای خیر فرمود؛ چنانچه در کتب حدیثی و تاریخی آمده که پیامبر صلی الله علیه و آله به ابن عباس فرمود: «اللهم علّمه الحکمةَ».[۷] در جای دیگر چنین فرمود: «الّلهمّ بارِکْ فیه وانْشُرْ مِنْه».[۸] ابن جوزی در نقل دیگر از پیامبر می نویسد: «اللهم فقّهه فی الدین و علّمهُ التأویل».[۹]

همچنین نقل شده پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله دست مبارک خود را بر سر ابن عباس گذارده و فرمود: «اللهم اَعْطِهِ الحکمة و عَلِّمْهُ التأویل».[۱۰]

سن ابن عباس هنگام رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله در کتب تاریخی بین ۱۰ تا ۱۵ سال ذکر شده است. بخاری، سن ۱۵ سال را نقل کرده است؛[۱۱] ابن عبدالبر، سن ۱۰ سال را نقل کرده است،[۱۲] و ابن جوزی و ابن اثیر سن ۱۳ سال را نقل می کنند.[۱۳]

ابن عباس پس از رحلت رسول خدا(ص) در طلب علم و جمع‌آوری احادیث ایشان بسیار کوشیده است.[۱۴] ذهبی می نویسد: «ابن عباس بیش از ۱۶۶۰ حدیث نقل کرده که بخاری ۱۲۰ حدیث و مسلم فقط ۹ حدیث از وی نقل کرده اند».[۱۵]

ابن‌عباس در دوران خلفا

ابن عباس در دوران خلفا مقام افتاء را بر عهده داشته و از کسانی بود که خلفا به ویژه خلیفه دوم و خلیفه سوم، در مشکلات از نظرات وی استفاده می کردند.

ابن عباس در زمان خلافت امام علی علیه السلام در سمت سردار سپاه، استاندار و سفیر امام ایفای وظیفه کرد. او در جنگ جمل، جنگ صفین و جنگ نهروان در رکاب علی علیه السلام شمشیر می زد. در نبرد صفین فرمانده جناح چپ سپاه بود که جمعی از مشاهیر اسلام و صحابه نیز در آن جناح می‌جنگیدند.

ابن عباس بعد از عثمان بن حنیف کارگزار امام علی در بصره بود.[۱۶] و در واقعه حکمیت نیز، امام وی را به عنوان حَکَم پیشنهاد کرد که خوارج وی را قبول نکردند.[۱۷]

ابن عباس همچنین در دوران امام حسن علیه السلام از اصحاب باوفای امام بوده و پس از شهادت امام علی علیه السلام مردم را به بیعت نمودن با امام حسن علیه السلام فرا می خواند.[۱۸] در دوران امام حسین علیه السلام نیز از اصحاب باوفای امام بوده است.

ابن‌عباس و اهل‌بیت پیامبر

برخی مواضع اعتقادی ابن عباس نسبت به اهل بیت علیهم السلام چنین است:

ایمان به دوازده امام:

عطا می گوید: ما سی تن از بزرگان طائف - از جمله عبدالله بن سلمة بن حضرمی طائفی، عمارة بن ابی الاجلح و ثابت بن مالک - در بیماری دم مرگ عبدالله بن عباس بر او وارد شدیم، او ناتوان شده بود، سلام کردیم و نشستیم... آنان گفتند: ای پسر عموی رسول خدا! تو پیامبر خدا را دیده و سخن او را شنیده ای، ایشان پیرامون اختلاف این امت چه گفتند؛ گروهی علی (علیه السلام) را بر دیگران مقدم دانسته اند و گروهی دیگر او را پس از سه تن قرار دادند؟

ابن عباس نفسی کشید و گفت: از رسول خدا شنیدم که فرمود: «علی با حق است و حق با علی است. او امام و جانشین پس از من است؛ هر کس به او تمسک جوید، رستگار می شود و نجات می یابد و هر کس از فرمانش سرپیچی کند، گمراه شود. آری، او مرا کفن می کند و غسل می دهد و قرضم را ادا می کند. او پدر دو سبط من، حسن و حسین است و امامان نه گانه از نسل حسین هستند و مهدی این امت، از ماست».

عبدالله بن سلمة بن حضرمی گفت: ای پسر عموی رسول خدا! چرا پیش تر این ها را به ما نگفتی؟ گفت: به خدا سوگند! من آن چه را شنیده بودم، بازگفتم و شما را نصیحت کردم لیکن شما نصیحت کنندگان را دوست ندارید! سپس گفت: ای بندگان خدا! تقوای الهی پیشه کنید همانند تقوای کسی که از این موضوع عبرت می گیرد... پیش از رسیدن مرگ برای آخرت کاری بکنید و به ریسمان محکم عترت پیامبرتان چنگ زنید که من از او شنیدم که می فرمود: «هر کس پس از من به خاندانم تمسک جوید، از رستگاران است».

آن گاه به شدت گریست و حاضران گفتند: آیا با این جایگاهی که نسبت به رسول خدا داری، می گریی؟ رو به من کرد و گفت: ای عطا! من برای دو چیز می گریم؛ ترس از قیامت و جدایی دوستان! سپس مردم پراکنده شدند و ابن عباس به من گفت: ای عطا! دستم را بگیر و مرا به صحن خانه ببر، آنگاه دست ها را به آسمان بلند کرد و گفت: پروردگارا! من به وسیله محمد و آل محمد به تو تقرب می جویم. پروردگارا! من به وسیله آقایم علی بن ابی طالب به تو تقرب می جویم. و این عبارت را آن قدر تکرار کرد تا بر زمین افتاد. ما پس از ساعتی درنگ، او را بلند کردیم و دیدیم که چشم از جهان فرو بسته است.[۱۹]

ایمان به حقوق اهل بیت:

ابن اعثم کوفی می نویسد: «پس از گفت و گوی میان امام حسین علیه السلام و عبدالله بن عباس، ابن عباس گریست و امام حسین علیه السلام نیز با او گریست و فرمود: ای پسر عباس! تو می دانی که من فرزند دختر رسول خدا هستم! ابن عباس گفت: آری، به خدا سوگند می دانیم و می شناسیم که در دنیا هیچ کس جز تو فرزند دختر رسول خدا نیست و یاری تو همانند نماز و زکات ـ که هیچ کدام بدون دیگری پذیرفته نیست ـ بر همه مردم واجب است...[۲۰]

علامه حلی می فرماید: «عبدالله بن عباس از یاران رسول خدا و دوستداران و شاگردان امیرالمؤمنین بود. مقام والای وی و نیز اخلاص او نسبت به امیرالمؤمنین، روشن تر از آن است که بتوان آن را پنهان ساخت».[۲۱]

مردم که به حال ابن عباس در همراهی و دلدادگی وی نسبت به علی علیه السلام آگاه بوده و می دانستند که شاگرد و دستیار اوست، به او گفتند: میزان علم تو نسبت به علم پسر عمویت چه اندازه است؟ گفت: «مانند نسبت میان قطره ای باران در برابر اقیانوس...».[۲۲]

شیخ حسن فرزند شهید ثانی می گوید: «وضعیت عبدالله ابن عباس در محبت و اخلاص نسبت به امیرالمومنین و دوستی و یاری و دفاع از او و دشمنی به خاطر رضایت او و پشتیبانی از آن حضرت، جای شک و تردید نیست...».[۲۳]

پس از شهادت امیرالمؤمنین، هنگامی که امام حسن علیه السلام خطبه اش را به پایان رسانید، ابن عباس در حضور حضرت ایستاد و گفت: «ای مردم! این فرزند پیامبرتان و جانشین امامتان است؛ با او بیعت کنید...».[۲۴]

کارگزار امام علی علیه السلام:

ابن عباس از سوی امام علی علیه السلام ولایتدار بصره بود. اما دشمنان اهل بیت می کوشیدند تا این شخصیت بزرگوار هاشمی را متهم سازند که در دوران امام علی علیه السلام از بیت المال بصره اختلاس کرده است. در اینجا مختصراً برخی از متونی را که در دفاع از ابن عباس نوشته اند، نقل می کنیم:

عمرو بن عبید در بصره بر سلیمان بن علی بن عبدالله بن عباس وارد شد و به او گفت: از این سخن علی علیه السلام درباره ابن عباس برایم بگو: «درباره مورچه و شپش برای ما فتوا می دهد ولی خود با اموال مردم فرار می کند». سلیمان گفت: «چگونه ممکن است علی علیه السلام چنین سخنی بگوید؛ در حالی که ابن عباس تا دم مرگ از او جدا نشد و در صلح امام حسن علیه السلام نیز شرکت جست؟ با آن که علی علیه السلام به مال نیاز داشت و هر پنج شنبه بیت المال کوفه را خالی می کرد و جاروب می زد، چه مالی می توانست در بیت المال بصره جمع شده باشد؟! مردم گفتند: او در بیت المال خواب نیم روزی می کرد؛ در این صورت چگونه اجازه می داد که در بصره اموال جمع شود؟ و این، انتقاد باطلی است».[۲۵]

آیت الله خویی می نویسد: «این روایت (اختلاس اموال بصره توسط ابن عباس) و ماقبل آن، از طریق عامه نقل شده است و تنها انگیزه ای که عامل جعل این اخبار دروغ و تهمت و طعن زدن بر ابن عباس شده، دوستی و همراهی او با امیرالمومنین می باشد تا آن جا که معاویه پس از نماز (به گفته طبری) او را همراه علی، حسنین علیهم السلام، قیس بن سعد بن عبادة و مالک اشتر لعن می کرد. خلاصه این که ابن عباس منزلتی بلند و والا داشته و از مدافعان امام علی و حسنین علیهم السلام بوده است».[۲۶]

ابن ابی الحدید می نویسد: «گروهی گفته اند: چنین چیزی نبوده است، و عبدالله بن عباس نه از علی علیه السلام دور شده و نه با او مخالفت کرده است؛ او تا هنگام شهادت علی علیه السلام امارت بصره را بر عهده داشت. دلیل این مطلب، روایتی است که ابوالفرج اصفهانی از نامه ابن عباس به معاویه پس از شهادت امام علی علیه السلام نقل می کند».

ابن ابی الحدید در ادامه می گوید: «می گویند: چگونه ابن عباس مخالف علی علیه السلام می باشد و حال آن که معاویه موفق به فریفتن و جذب او به سوی خود نگشت؟ چرا که می دانیم معاویه بسیاری از کارگزاران امیرالمؤمنین را فریفت و با مال خرید، و آنان علی علیه السلام را رها کرده و به معاویه پیوستند، ولی معاویه موفق به جذب ابن عباس به سوی خود نگشت! هر شخصی سیره ها را بخواند و با تاریخ آشنایی پیدا کند، روابط تیره میان ابن عباس و معاویه را پس از شهادت علی علیه السلام درمی یابد. او با سخنان کوبنده دشمنی شدید خویش را با معاویه آشکار می ساخت و پیوسته علی علیه السلام را می ستود، و ویژگی ها و فضایل آن حضرت را یادآور می گشت».

ابن ابی الحدید در پایان، نظر خود را این گونه بیان می کند: «با توجه به روابط تیره ابن عباس و معاویه و پایبندی ابن عباس به علی علیه السلام، ضد آن چیزی که علیه ابن عباس شهرت دارد، ثابت می شود و این مطلب در نزد من درست تر و پذیرفتنی تر است».[۲۷]

علامه شوشتری انگیزه جعل این خبر (اختلاس ابن عباس) را چنین بیان می کند: «ریشه جعل این خبر در مورد ابن عباس، این بود که می خواستند دامن خلیفه دوم را پاک کنند؛ زیرا وی در دوران امارتش منافقان و آزاد شدگانی مانند مغیرة بن شعبة و معاویه را بکار گرفت و نزدیکان پیامبر را کنار گذاشت».[۲۸]

لازم به ذکر است، سند دو خبری را که کشی پیرامون اختلاس ابن عباس نقل کرده است، مورد نقد و بررسی عالمان قرار گرفته است. شهید ثانی می فرماید: «همه آن چه کشی در طعن وی - ابن عباس - نقل کرده، پنج حدیث بوده که سند همه آن ها ضعیف است».[۲۹]

علامه حلی نیز می فرماید: «...کشی روایتی نقل کرده است که دربردارنده نکوهش ابن عباس می باشد، در حالی که شأن او برتر از آن است و ما در کتاب «الکبیر» خود، آنها را نقد و بررسی کرده ایم».[۳۰]

محقق تفرشی می گوید: «سند همه طعن هایی که کشی درباره او وارد ساخته، ضعیف است».[۳۱] همچنین محقق شوشتری[۳۲] این روایات را بی پایه و اساس می دانند. بنابراین، روایات مذمت و نکوهش ابن عباس هم از لحاظ دلالت و هم از لحاظ سند، ضعیف و غیرقابل اعتماد می باشد و هیچ لطمه ای به منزلت والای ابن عباس وارد نمی سازد. والله اعلم.

با این مقدمه نسبتاً طولانی به بررسی علل عدم همراهی این شخصیت والا مقام با سیدالشهداء علیه السلام می پردازیم.

راز عدم حضور ابن‌عباس در کربلا:

با توجه به مطالب یاد شده، این پرسش مطرح است که: چرا ابن عباس از پیوستن به کاروان حسینی و یاری دادن سرور مظلومان و رسیدن به فیض شهادت خودداری ورزید؟ آیا دل بسته دنیا شد و پس از عمری جهاد در راه خدا و یاری حق، دنیا را بر آخرت برگزید؟

پیش از پاسخ به پرسش یاد شده باید توجه داشت، عبدالله بن عباس به امامت امامان دوازده گانه اهل بیت علیهم السلام ایمان داشت، به حقشان آگاه بود و یقین داشت که یاری دادن آن ها و جهاد زیر پرچمشان همانند نماز و روزه واجب است. سیره وی نسبت به امام امیرالمومنین و امام حسن و امام حسین علیهم السلام کاشف از این ایمان، یقین و معرفت است.

او به این که خداوند دوستی و فرمانبرداری اهل بیت را نصیب او کرده است، به خود می بالید و افتخار می کرد که سر به فرمان آن بزرگواران دارد. نقل شده است که روزی ابن عباس برای امام حسن و امام حسین علیهماالسلام رکاب گرفت تا سوار بر مرکب شوند. مدرک بن زیاد با مشاهده این وضعیت، به ابن عباس اعتراض کرده و گفت: تو از آن ها سالمندتری، آیا برایشان رکاب می گیری؟ گفت: ای احمق! آیا می دانی که این ها چه کسانی هستند؟ اینان دو فرزند رسول خدایند! آیا این افتخار نیست که برای آن ها رکاب بگیرم و آن ها را پیاده کنم؟![۳۳]

ابن عباس آن چه را که از رسول خدا و از امیرالمؤمنین پیرامون شهادت امام حسین علیه السلام شنیده بود، حفظ داشت و می گفت: هنگام رفتن به صفین در رکاب علی علیه السلام بودم، چون به نینوا، بر ساحل فرات رسیدیم با صدای بلند فرمود: ای پسر عباس! آیا این جا را می شناسی؟ گفتم: یا امیرالمؤمنین! نه. فرمود: اگر تو هم مانند من این جا را می شناختی، از آن نمی گذشتی مگر آن که چون من می گریستی!

ابن عباس می گوید: سپس آن قدر امام گریست که محاسنش خیس شد و اشک بر سینه اش جاری گشت، ما نیز با او گریستیم، و فرمود: «آه، آه! مرا با خاندان ابوسفیان چکار؟ مرا با خاندان حرب و حزب شیطان و دوستانِ کفر چکار؟ یا ابا عبدالله! شکیبا باش؛ آن چه از آنان به تو می رسد، به پدرت نیز رسیده است».[۳۴]

ابن عباس می گفت: «ما شک نداشتیم که از میان شمار فراوان اهل بیت، حسین بن علی علیه السلام در کربلا کشته می شود».[۳۵] همچنین وی هفتاد و دو مناظره دارد که هفتاد مورد آن در دفاع از حریم ولایت است.[۳۶]

ابن عباس کسی است که در گفت و گوی نخست خود با امام حسین علیه السلام در مکه، در شعبان سال شصت هجری، عرضه داشت: «فدایت شوم ای فرزند رسول خدا! گویی مرا به خود می خوانی و از من امید یاری داری! به خداوند یگانه سوگند! چنانچه با این شمشیر در حضور شما زده شوم تا آن چه را دارم، از دست بدهم هنوز یک ذره حق شما را ادا نکرده ام، اینک در حضور شمایم هر امری دارید، بفرمایید».[۳۷]

در همه آن چه پیرامون دیدارها و گفتگوهای ابن عباس و امام حسین در مکه نقل شده است، دیده نشده که امام به طور مستقیم، همان گونه که خواستار یاری از عبدالله بن عمر شده، از وی نیز یاری خواسته باشد. حتی هنگامی که امام در گفتگوی نخست خود با ابن عباس و ابن عمر فرمود که: «خداوندا! تو گواه باش»[۳۸] ابن عباس جان کلام امام را دریافت و آمادگی خود را برای یاری و جهاد در راه امام اعلام کرد. جز این، هیچ اشاره دور یا نزدیکی را نمی توان یافت که بر تقاضای امام از ابن عباس برای یاری خود دلالت داشته باشد.

پس از کنکاش و جستجو در متون تاریخی و حدیثی، هیچ روایتی در تاریخ نیست که نشان دهد ابن عباس از دیدگاه اهل بیت به سبب نپیوستن به امام حسین علیه السلام مقصر دانسته شده یا وی را نکوهش کرده باشند. بلکه از امام صادق علیه السلام نقل شده است که امام باقر علیه السلام به شدت ابن عباس را دوست می داشت.[۳۹]

تنها ابن شهر آشوب در یک روایت مرسل می گوید: «هنگامی که ابن عباس را به خاطر ترک یاری حسین علیه السلام نکوهش کردند، گفت: یاران حسین علیه السلام نه یک تن زیاد شدند و نه کم؛ ما پیش از دیدنشان آنان را به نام می شناختیم».[۴۰]

از این روایت برمی آید که ابن عباس برای ترک یاری امام عذری نداشته است. ولی مرسل بودن خبر و ناشناس بودن سرزنش کننده و از طرف دیگر معلوم بودن دوستی ابن عباس نسبت به اهل بیت و پیروی از آنان، روی هم رفته آغاز این خبر (ابن عباس را به خاطر ترک یاری حسین نکوهش کردند) را غیرقابل اطمینان می سازد.

این نکته را نیز باید یادآور شویم که به اتفاق مورخین، ابن عباس در واپسین روزهای زندگی خویش نابینا شده بود؛ و سعید بن جبیر او را راهنمایی می کرد.[۴۱] ذهبی می نویسد: «اگر ابن عباس مدعی خلافت می شد، به خاطر نابینایی، مردم با وی بیعت نمی کردند.»[۴۲] نیز در اخبار آمده: «ابن زبیر در مکه بر بالای منبر سرگرم خواندن خطبه بود و ابن عباس نیز پای منبر همراه مردم نشسته بود. او گفت: در این جا مردی حضور دارد که خداوند قلب او را همانند چشمش کور کرده است! ابن عباس به راهنمای خود ابن جبیر گفت: صورتم را به سوی ابن زبیر برگردان و کمی مرا بلند کن. و ابن عباس چشمانش کم سو شده بود».[۴۳]

ممکن است این کم سویی چشم تا نابینایی پیش رفته باشد؛ و آن طوری که از گفتار ابن قتیبه برمی آید، این کم سویی در اواخر دوران معاویه آغاز شده بود. او می گوید: «چشم های سه تن از یک نسل کم سو بود: عبدالله بن عباس، پدرش عباس بن عبدالمطلب و پدر او عبدالمطلب...» از این رو معاویه به ابن عباس گفت: شما بنی هاشم از ناحیه چشم بیمار می شوید. و ابن عباس در پاسخ گفت: و شما بنی امیه دلتان بیمار می شود.[۴۴]

مسروق می گوید: «هنگامی که ابن عباس را دیدم، گفتم: زیباترین مردم. و چون به سخن درآمد، گفتم: فصیح ترین مردم. و چون به نقل حدیث پرداخت، گفتم: داناترین مردم. عمر بن خطاب او را به خود نزدیک می کرد و کنارش می نشست و همراه همه صحابه با وی مشورت می کرد. در پایان عمر چشمانش کم سو شده بود».[۴۵] می دانیم که مسروق در سال ۶۲ یا ۶۳ هجری درگذشته است، بنابراین می توان گفت که به احتمال بسیار زیاد، چشمان ابن عباس پیش از سال ۶۲ یا ۶۳ هجری کم سو بوده است.

در اینجا روایتی وجود دارد که از ظاهرش برمی آید که چشمان ابن عباس در اوایل سال ۶۱ هجری، یعنی پیش از آن که خبر شهادت امام حسین علیه السلام به مدینه برسد، کم سو و یا نابینا بوده است. این روایت را شیخ طوسی در امالی خویش به سندی که از این خبر به ابن عباس می رسد، نقل می کند:

«در خانه ام سرگرم استراحت بودم که ناگهان فریاد بسیار بلندی از خانه ام سلمه، همسر پیامبر بلند شد؛ بیرون آمدم و راهنمایم مرا به منزل ام سلمه برد. زن و مرد مدینه نیز به آن جا آمده بودند، چون به او رسیدم، گفتم: ای ام المؤمنین! چرا فریاد استغاثه برمی آوری؟ او پاسخی به من نداد و نزد دیگر زنان بنی هاشم رفت و گفت: ای دختران عبدالمطلب! مرا یاری و همراهی کنید و همراهم بگریید. به خدا سوگند که سرور شما و سرور جوانان بهشت کشته شد! به خدا سوگند که سبط رسول خدا و دسته گل او به شهادت رسید! گفتند: ای ام المؤمنین! این را از کجا دانستی؟ گفت: هم اینک پیامبر خدا را در خواب دیدم که پریشان و وحشت زده بود؛ چون از حالش پرسیدم، فرمود: «امروز پسرم حسین با اهل بیتش کشته شد و من آنان را به خاک سپردم و اکنون از کارشان فراغت یافته ام.» من (ام سلمه) برخاستم و در حالی که هیچ از خود نمی دانستم، به خانه رفتم و به جستجو پرداختم. ناگهان چشمم به تربت حسین علیه السلام افتاد که جبرئیل از کربلا آورد و گفت: «هرگاه این خاک تبدیل به خون شد، پسرت کشته شده است.» و رسول خدا آن را به من داد و فرمود: «این خاک را درون شیشه بگذار و نزد خویش نگهدار، هنگامی که تبدیل به خون شد، بدان که حسین کشته شده است.» و من اینک آن شیشه را دیدم که تبدیل به خون شده، می جوشد! سپس ام سلمه از آن خون برگرفت و بر چهره اش مالید و آن روز را روز ماتم و نوحه سرایی بر حسین علیه السلام قرار داد و پس از آن، کاروانیان آمدند و خبر دادند که حسین علیه السلام در آن روز کشته شده است».[۴۶]

این که ابن عباس می گوید: «من بیرون آمدم و راهنمایم مرا به خانه ام سلمه برد» نشان می دهد که به احتمال زیاد، چشم او کم سو یا نابینا بوده است. از آنچه گفته شد، یقین می کنیم که ابن عباس در اواخر سال ۶۰ هجری و روزهای حضور امام حسین در مکه، از کم سویی و یا نابینایی چشم رنج می برده است، و همین امر موجب گشته بود که نتواند به امام حسین علیه السلام بپیوندد و در رکابش شمشیر زند.

او معذور بود و به همین سبب، امام از او برای پیوستن به خود دعوت نکرد و اجازه داد که به مدینه بازگردد و اخبار دستگاه بنی امیه را به او گزارش دهد و فرمود: «ای پسر عباس! تو پسرعموی پدر من هستی و از آن هنگام که تو را شناخته ام، پیوسته به نیکی امر می کنی. تو با پدرم همراه بودی و پیشنهادهای هدایت گرانه می دادی؛ او پیوسته از تو طلب خیرخواهی می کرد و با تو به مشورت می پرداخت و تو نیز نظر درست را به او پیشنهاد می دادی. در پناه خدا به مدینه بازگرد و چیزی از اخبارت را از من پوشیده مدار».

مسعودی می نویسد: «(ابن عباس) به سبب گریه بر علی، حسن و حسین علیهم السلام بینایی اش را از دست داده بود».[۴۷] این سخن به یقینِ ما خدشه ای وارد نمی سازد، چرا که ضرورتاً از این روایت بر نمی آید که او پس از شهادت امام حسین علیه السلام نابینا شده است بلکه از ظاهر آن چنین برمی آید که سبب نابینایی و گریه های فراوان او در فقدان امیرالمومنین علی، حسن و حسین علیهم السلام بوده است. مفهوم این سخن، این است که گریه های فراوان از اندوه شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام و امام حسن علیه السلام، سپس امام حسین علیه السلام اندک اندک چشمانش را کم سو کرده بود. در برخی متون آمده که سبب نابینایی او در اواخر عمر، گریه های فراوان بر امام علی علیه السلام بوده است.[۴۸]

وفات

ابن عباس در اواخر عمر خود در مکه زندگی می کرد، که با نبرد عبدالله بن زبیر و عبدالملک بن مروان مواجه شد. عبدالله بن زبیر از وی بیعت خواست ولی ابن عباس سر باز زد؛ لذا ابن زبیر وی را از مکه بیرون کرد و روانه طائف ساخت.[۴۹]

در تاریخ وفات ابن عباس اختلاف است، ولی مشهور این است که ابن عباس در سال ۶۸ هجری و در ۷۰ سالگی در شهر طائف بدرود حیات گفت و محمد بن حنفیه بر وی نماز خواند و جنازه وی را در همان جا دفن نمود.[۵۰] بخاری وفات ابن عباس را سال ۷۰ هجری و خلیفة بن خیاط سال ۶۹ هجری ذکر کرده اند.[۵۱]

پانویس

  1. سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۳۳۲.
  2. اسدالغابة، ابن اثیر، ج ۳، ص ۱۹۳.
  3. کتاب الثقات، ج ۳، ص ۲۰۷.
  4. ابن عبدالبر قرطبی، استیعاب، ج ۳، ۶۶؛ ابن جوزی، صفة الصفوة، ج ۱، ص ۳۲۳، شمس الدین ذهبی؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ۳۳۳؛ ابن اثیر، اسدالغابة، ج ۳، ص ۱۹۳.
  5. صفة الصفوة، ج ۱، ص ۳۲۸؛ اسدالغابة، ج ۳، ص ۱۹۵؛ استیعاب، ج ۳، ص ۶۷؛ العبر، ج ۱، ص ۵۶؛ کتاب الثقات، ج ۳، ص ۲۰۸.
  6. سنن ابن ماجه، ح ۱۶۶؛ حُلیة الاولیاء، ج ۱، ص ۳۱۵؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج ۱۰، ص ۲۹۳، ج ۱۱، ص ۳۴۵؛ هندی، کنزالعمال، ح ۳۳۵۸۶.
  7. کتاب الثقات، ج ۳، ص ۲۰۷، ج ۱، ص ۳۱۵؛ صفة الصفوة، ج ۱، ص ۳۲۳.
  8. حلیة الاولیاء، ج ۱، ص ۳۱۶.
  9. صفة الصفوة، ج ۱، ص ۲۳۳.
  10. تاریخ خلیفة بن خیاط، ص ۱۱۷؛ استیعاب، ج ۳، ص ۷۰؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۳۵۳؛ شمس الدین ذهبی، العِبَر، ج ۱، ص ۳۰؛ الوافی بالوفیات، ج ۱۷، ص ۲۳۴.
  11. تاریخ الکبیر، ج ۵، ص ۵.
  12. استیعاب، ج ۳، ص ۶۶.
  13. صفة الصفوة، ج ۱، ص ۳۲۳؛ اسدالغابة، ج ۳، ص ۱۹۳.
  14. الاصابه، ج۴، ص۱۲۵.
  15. سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۳۵۹.
  16. کتاب الثقات، ج ۳، ص ۲۰۷؛ اسدالغابة، ج ۳، ص ۱۹۳.
  17. ابی الحسن اربلی، کشف الغمة فی معرفة الائمة، ج ۲، ص ۱۰۹؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص ۳۳.
  18. عزالدین ابن اثیر جزری، الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص ۳۹۳.
  19. ابن خزاز قمی، کفایة الاثر، ص ۱۰ ـ ۲۲، ابو عمرو کشی، اختیار معرفة الرجال، ص ۵۶، شماره ۱۰۶؛ کتاب سلیم بن قیس هلالی، ص ۲۳۱ ـ ۲۳۸.
  20. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج ۵، ص ۲۶؛ خوارزمی، مقتل الحسین، ج ۱، ص ۲۷۸.
  21. علامه حلی، خلاصة الاقوال، ص ۱۰۳؛ شیخ علی نمازی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج ۵، ص ۴۳.
  22. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۱۹.
  23. شیخ حسن بن زین الدین شهید ثانی، التحریر الطاووسی، ص ۳۱۲.
  24. کشف الغمه، ج ۲، ص ۱۰۹؛ مقاتل الطالبیین، ص ۳۳.
  25. امالی المرتضی، ج ۱، ص ۱۷۷.
  26. اسدالغابة، ج ۳، ص ۱۹۴؛ استیعاب، ج ۳، ص ۶۷.
  27. شرح نهج البلاغه، ج ۴، ص ۱۷۱.
  28. محمدتقی شوشتری، قاموس الرجال، ج ۶، ص ۴۴۱.
  29. شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج ۶، ص ۱۲۸.
  30. خلاصة الاقوال، ص ۱۹۰.
  31. سید مصطفی حسینی تفرشی، نقد الرجال، ج ۳، ص ۱۱۸.
  32. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج ۳، ص ۴۰۰؛ ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج ۶، ص ۱۷۹.
  33. قاموس الرجال، ج ۶، ص ۴۴۱.
  34. صدوق، الامالی، ص ۴۷۸، مجلس ۸۷، ح ۵.
  35. حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج ۳، ص ۱۷۹.
  36. علامه امینی، الغدیر، ج ۲، ص ۸۱، ۲۰۶، ۴۳۹، و ج ۱۰، ص ۳۴۲ ـ ۳۴۴.
  37. الفتوح، ج ۵، ص ۲۷؛ خوارزمی، مقتل الحسین، ج ۱، ص ۲۸۱.
  38. الفتوح، ج ۵، ص ۲۶؛ مقتل خوارزمی، ج ۱، ص ۲۷۸.
  39. اختیار معرفة الرجال، ص ۵۷، شماره ۱۰۷.
  40. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج ۴، ص ۵۳.
  41. شیخ عبدالله مامقانی، تنقیح المقال، ج ۲، ص ۱۹۱.
  42. سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۳۵۶.
  43. ر.ک: قاموس الرجال، ج ۶، ص ۴۷۰؛ شرح نهج البلاغه، ج ۲۰، ص ۱۳۰ و ۱۳۴؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۳۵۴؛ منتهی المقال، ج ۴، ص ۲۰۱.
  44. ابن قتیبه دینوری، المعارف، ص ۵۸۹.
  45. اختیار المعرفة الرجال، ج ۱، ص ۲۷۲؛ تنقیح المقال، ج ۲، ص ۱۹۱.
  46. شیخ طوسی، الامالی، ص ۳۱۴ و ۳۱۵، مجلس ۱۱، ح ۶۴۰/۸۷.
  47. مروج الذهب، ج ۳، ص ۱۰۸.
  48. سفینة البحار، ج ۶، ص ۱۲۸.
  49. تاریخ خلیفه بن خیاط، ص ۱۱۰؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۳۵۳.
  50. صفة الصفوة، ج ۱، ص ۳۲۳.
  51. تاریخ الکبیر، ج ۵، ص ۳؛ تاریخ خلیفه، ص ۱۶۶.

منابع