منابع و پی نوشتهای ضعیف
جامعیت مقاله متوسط
مقاله بدون شناسه یا دارای شناسه ضعیف است
عنوان بندی ضعیف
کیفیت پژوهش متوسط است
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

اولی الأمر

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«اُولِى الأمر» از واژگان قرآنی به معنای صاحبان امر و برگرفته از «آیه اُولِى الأمر» است. بر طبق روایات متعدد، مراد از «اولى الامر» در این آیه، ائمه اطهار علیهم‌السلام مى‌باشند که خداوند اطاعت از آنها را قرین اطاعت خود و پیامبر صلی الله علیه وآله نموده و واجب کرده است؛ و این دلالت بر عصمت «اولى الامر» دارد.

مفهوم اولی‌الامر

واژه «اُولِى الأمر» یا «اُولوا الأمر» از دو کلمه «اولوا» و «الامر» ترکیب یافته است. «اولوا» به معناى صاحبان و مالکان، جمعى است که از لفظ خود مفردى ندارد. بعضى گفته‌اند: اسم جمع و مفرد آن «ذو» است. اولوا همواره به شکل اضافه به امر محسوس یا معقول به کار مى‌رود؛ مانند: اولوا الارحام، اولوا القربى، اولوا‌العلم، اولوا الفضل، اولوا الامر.[۱]

و کلمه «الامر» به معناى فرمان، شأن (کار) و شیئ است.[۲] شاید بتوان گفت از میان این معانى معناى اصلى و جامع امر، شیئ است که با توجه به سیر تطور و تحول لغت به معناى شیئ خاص (کار) و منشأ تحقق کار (فرمان) نیز دانسته شده است. با توجه به معناى لغوى الامر مى‌توان براى اولوا الامر معانى ذیل را برشمرد: صاحبان دستور، صاحبان کار و صاحبان شیئ. براساس تفاسیر و روایات شیعه، «شیئ» در معناى اخیر اصطلاحاً یک شیئ معهود و شناخته شده یعنى مقام ولایت، خلافت و حکومت است، زیرا بنابر معناى مذکور «ال» در الامر براى عهد است، بنابراین اولوا الامر کسانى‌اند که شئون دین و دنیاى‌ مردم به دست آنان است[۳] و آنان باید صاحبان کار حکومت و کارگزاران آن باشند، چنان‌که ایشان صاحبان دستور بوده و اطاعتشان بر مردم لازم است.

«اولواالامر»، دو بار در قرآن کریم ذکر شده؛ یک بار در آیه ۵۹ سوره نساء و در آن، لزوم اطاعت از آنان مطرح‌ شده: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکمْ...»؛ و بار دیگر در آیه ۸۳ همین سوره و در آن، نسبت به نشر و اشاعه اخبار امنیتى و هر گزارشى که موجب رعب و وحشت جامعه گردد هشدار داده و از اشاعه آنها قبل از ارائه به‌ پیامبر و اولواالامر نکوهش کرده است: «و اِذَا جاءَهُم اَمرٌ مِنَ الاَمنِ اَوِ الخَوفِ اَذاعوا بِهِ ولَو‌ رَدّوهُ اِلَى الرَّسولِ واِلى اُولِى الاَمرِ مِنهُم لَعَلِمَهُ الَّذینَ یستَنبِطونَهُ مِنهُم ...».

مصادیق اولی‌الامر

بررسى شأن نزول «آیه اُولِى الأمر» یا «آیه اطاعت»، در تبیین مفهوم و مصادیق «اُولِى الأمر» مؤثّر است. گزارش شده که پیامبر صلى الله علیه وآله براى نبرد تبوک، حرکت کرد و حضرت على علیه السلام را جانشین خود در مدینه قرار داد. فرصت طلبان، زبان به طعنه گشودند و گفتند: چرا پیامبر، على را همراه خویش نبرد؟! على علیه السلام خدمت پیامبر صلى الله علیه وآله رسید و گفت: آیا مرا بر زنان و کودکان مى گمارى؟ پیامبر فرمود: «أما تَرضى أنْ تَکونَ مِنّى بِمَنزِلَةِ هارُونَ مِن مُوسى، حِینَ قالَ لَهُ: اُخلُفنِى فِى قَومِى وَ أصْلِحْ».[۴] آیا دوست ندارى نسبت به من، همانند هارون نسبت به موسى علیه السلام باشى، آن زمانى که موسى به او گفت: «در میان بنى اسرائیل، جانشین من باش و اصلاح کن»؟ و خداوند درباره تو فرماید: «وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکمْ». و در همین واقعه بود که «آیه اُولى الأمر» نازل شد و اطاعت از مولا علی علیه السلام را همتاى اطاعت از پیامبر صلى الله علیه وآله دانست.

شأن نزول «آیه اُولى الأمر»، شخصیت ممتاز امام على علیه السلام را مى نمایاند. شخصیتى که اطاعتش، هم ردیف اطاعت از خدا و پیامبر اوست و نخستین پیام آیه، آن است که در غیبت پیامبر، فرمانبَر کسى باشید که خداوند، او را صاحب امر و فرمان قرار داده است و همچون پیامبر، از هر گونه خطایى مبرّاست.

اگرچه شأن نزول این آیه، در باره امام على علیه السلام است، امّا اختصاص به ایشان ندارد و بنا بر مبانى شیعه، همه امامان علیهم السلام در زمره «اُولِى الأمر» هستند. پیشوایان معصوم علیهم السلام، در مواقع گوناگون، ولایت خویش را براى مردم باز مى گفتند و از آنان مى خواستند که براى رسیدن به سرچشمه زلال حقیقت، مطمئن ترین راه را برگزینند. امام على علیه السلام، هنگام ورود به شهر کوفه، به آنان فرمود: «عَلَیکم یا أهلَ هذا المِصرِ بِتَقوَى اللّهِ، وَ طاعَةِ مَن أطاعَ اللّهَ مِن أهلِ بَیتِ نَبِیکم، الّذِینَ هُم أولى بِطاعَتِکم فیما أطاعُوا اللّهَ فِیهِ مِنَ المُنتَحِلِینَ المُدَّعِینَ المُقابِلِینَ إلَینا».[۵] اى مردم شهر! بر شما باد پرواى از خدا و فرمانبرى از کسى که از خدا فرمان مى برد و از خاندانِ پیامبر شماست. آنها در آنچه از خدا فرمان مى برند، براى فرمانبرى شما شایسته تر هستند تا کسانى که دروغ پرداز و مدّعى اند و در برابر ما قرار دارند.

در روایتى آمده که امام حسن علیه السلام نیز پس از بیعت مردم با ایشان، در سخنرانى اى فرمود: «أطِیعُونا فَإنَّ طاعَتَنا مَفروضَةٌ، إذ کانَتْ بِطاعَةِ اللّهِ عزّوجلّ وَ رَسولِهِ مَقرونَةٌ».[۶] از ما فرمان ببرید که فرمانبرى از ما، واجب است؛ زیرا فرمانبرى از ما، به فرمانبرى از خداوند عز و جل و فرستاده او پیوسته است. امام حسین، امام سجّاد و امام باقر علیهم السلام نیز، همگى ولایت خویش را مستند به «آیه اولى الأمر» مى دانستند.

اولوا الأمر، تمامى اختیارات پیامبر صلى الله علیه وآله را بر عهده دارند و همه بندگان خدا، موظّف به پیروى از ایشان هستند. بر پایه روایتى، پیامبر خدا، اُولوا الأمر را شریکان خود معرّفى مى کند که خداوند، آنان را به خود و پیامبرش پیوند داده است و از مردم مى خواهد که براى پرهیز از اختلافات، به آنان مراجعه کنند: «فَإن خِفْتُمْ تَنازُعَاً فِى أمرٍ فَأرْجِعُوهُ إلَى اللّهِ وَ الرَّسولِ وَ اُولِى الأَمْرِ». پس اگر از اختلاف در امرى ترسیدید، آن را به خدا و پیامبر و اولى الأمر، ارجاع دهید. امام على علیه السلام از پیامبر صلى الله علیه وآله پرسید: اى پیامبر خدا، ایشان کیان اند؟ فرمود: «تو نخستین آنهایى».[۷]

به نقل معتبر از امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام مراد از «اولى الامر» در این آیه، ائمه معصومین از خاندان حضرت محمد صلی الله علیه وآله مى باشند که خداوند اطاعت آنها را به طور مطلق (در همه امور) بر مردم واجب نموده، چنانکه طاعت خود و طاعت رسولش را بدین منوال واجب نموده است.

خداوند طاعت کسى را بر مردم واجب مى کند که عصمت و مصونیت او از خطا محرز و مسلم باشد و چنین امرى در مورد امرا و دانشمندان غیر معصوم صورت نبندد؛ حاشا که خداوند مردم را به اطاعت از کسى امر کند که او را عصیان مى نماید و یا کسانى که قولا و عملا با یکدیگر اختلاف دارند، چه این که اطاعت از گروهى که خود آنها در احکام اختلاف دارند محال مى باشد.

این که خداوند اطاعت اولواالامر را به اطاعت خود و پیامبرش قرین ساخته، خود دلیل بر این است که «اولواالامر» افرادى عادى نخواهند بود، بلکه باید کسانى باشند که از سایر مردم برترى داشته باشند و این خصوصیت منحصر است در ائمه اهل بیت علیهم السلام که از نظر شیعه داراى مقام عصمت بوده و به اجماع امت متصف به عدالت و افضیلت مى باشند.[۸]

جابر بن عبدالله انصارى گوید: از پیغمبر صلی الله علیه وآله معنى «أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکمْ» را پرسیدم و گفتم: ما خدا و رسول را شناختیم، ولى مراد از «اولی الامر» (فرمانروایان) کیست؟ فرمود: اى جابر آنان جانشینان من و پیشوایان مسلمانان پس از من مى باشند که اول آنها علی بن ابیطالب و پس از او حسن و حسین و على بن الحسین و محمد بن على که از او در تورات به «باقر» یاد شده و دیگر صادق جعفر بن محمد و سپس موسى بن جعفر و پس از او على بن موسى و پس از او محمد بن على و پس از او على بن محمد و پس از او حسن بن على و پس از او هم نام و هم کنیه من حجت خدا بر روى زمین و باقى مانده خلفاى خدا در میان بندگانش، که خداوند بدست او شرق و غرب عالم را بگشاید، وى از شیعیانش غایب شود چنان غیبتى که بجز مؤمنینى که خداوند دل آنان را به ایمان آزموده باشد کسى به امامت او ایمان نداشته باشد.

عمران حلبى گوید: امام صادق علیه السلام (خطاب به شیعه) مى فرمود: شما این امر (پیروى از اهل بیت) را از اصل و ریشه گرفته اید، از گفتار خدا که مى فرماید: «أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکمْ» (سوره نساء/آیه ۵۹) و از گفتار پیغمبر صلی الله علیه وآله در حدیث ثقلین که فرمود: «... ما إن تمسّکتُم بهما لَن تضلّوا ابداً» (اگر به آن دو (قرآن و اهل بیتم) بپیوندید گمراه نخواهید شد)، نه از گفتار فلان و فلان.

روزى حسن بن صالح بن حىّ به خدمت امام صادق علیه السلام رفت و عرض کرد: اى فرزند پیغمبر خدا! مراد از اولی الامر در آیه «أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکمْ» کیانند؟ فرمود: «علما». حسن گوید: ما از نزد حضرت بیرون شدیم، در بین راه به خود گفتم: جواب حضرت مبهم بود چرا نپرسیدم کدام علما؟ برگشتم و عرض کردم: مرادتان از علما کیست؟ فرمود: «امامان» از ما اهل بیت.[۹]

با این وجود، مفسران اهل سنت در معنى «اولى الامر» اقوال مختلفی دارند از جمله: ۱. امرا و زمامداران؛ این قول از ابوهریره و به نقلى از ابن عباس و سدّى نقل شده و جبائى و بلخى و طبرى نیز این را اختیار کرده اند. ۲. علماى دین؛ زیرا آنانند که در مسائل دینى مرجعیت دارند نه زمامداران. این قول از مجاهد و حسن و عطا و جمعى دیگر نقل شده است.

حکمت عدم ذکر نام اولی‌الامر در قرآن

استناد پیشوایان به «آیه أُوْلِى الْأَمْرِ»، پرسشى را پدید مى آورد که: چرا خداوند، نام هاى «أُوْلِى الْأَمْرِ» (امامان) را در قرآن فرو نفرستاد؟ ابو بصیر در این رابطه از امام صادق علیه السلام پرسید: مردم مى گویند که: چرا نامى از على علیه السلام و اهل بیت او در کتاب خداوند عز و جل به میان نیامده است؟ امام صادق علیه السلام فرمود: به آنها بگویید: إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله علیه وآله نَزَلَتْ عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ لَم یسَمِّ اللّهُ لَهُم ثَلاثَا وَ لا أربَعا حَتّى کانَ رَسولُ اللّهِ هُوَ الَّذى فَسَّرَ ذلِک لَهُم ، وَ نَزَلَت عَلَیهِ الزَّکاةُ وَ لَم یسَمِّ لَهُم مِن کلِّ أربَعِینَ دِرهَمَا دِرهَمٌ حَتّى کانَ رَسولُ اللّهِ هُوَ الَّذى فَسَّرَ ذلِک لَهُم، وَ نَزَلَ الحَجُّ فَلَم یقُل لَهُم طوفوا اُسبُوعَا حَتّى کانَ رَسولُ اللّهِ هُوَ الّذی فَسَّرَ ذلِک لَهُم ، وَ نَزَلَت: «أَطِیعُواْ اللَّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِى الْأَمْرِ مِنکمْ» وَ نَزَلَت فى عَلىٍّ وَ الحَسَنِ وَ الحُسَینِ.[۱۰] به آنها بگویید: بر پیامبر خدا صلى الله علیه وآله نماز نازل شد، در حالى که سه و چهار رکعت بودن آن، از جانب خداوندمورد تصریح قرار نگرفت و این پیامبر خدا بود که آن را براى مردم تفسیر کرد. نیز زکات بر پیامبر نازل شد و تصریح نشد که از هر چهل درهم، به یک درهم زکات تعلّق مى گیرد و او آن را براى مردم تفسیر فرمود. حج نیز بر پیامبر ازل شد و گفته نشد «هفت بار طواف کنید» و خود پیامبر این حقیقت را براى آنها باز گفت و آیه «أَطِیعُواْ اللَّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِى الْأَمْرِ مِنکمْ...» نازل شد که در حقیقت در حقّ على حسن و حسین علیهم السلام نازل شده است.

پاسخ امام صادق علیه السلام، بسیار راهگشا و کاربردى است. قرآن، کتاب قانون است و کلّیات شریعت اسلام، در آن آمده است و تفسیر و بیان مصادیق آن، به مفسّر الهى کلامِ حق، یعنى پیامبر صلى الله علیه وآله واگذار شده است. اوست که «اُولِى الأمر» را معرّفى مى کند و محدوده اختیارات آنان را تعیین مى فرماید.

پانویس

  1. القاموس المحیط، ج‌۲، ص‌۱۷۶۷؛ التحقیق، ج‌۱، ص‌۱۸۰، «اولو».
  2. نثر طوبى، ج‌۱، ص‌۳۳؛ المنجد، ص‌۱۷، «امر».
  3. المیزان، ج‌۴، ص‌۳۹۱؛ مواهب الرحمن، ج‌۸‌، ص‌۳۱۲؛ تفسیر‌آیات الاحکام، ج‌۵‌، ص‌۱۰۲.
  4. شواهد التنزیل، ج ۱ ، ص ۱۹۰ ، ح ۲۰۳ ؛ المناقب، ابن شهر آشوب، ج ۳ ، ص ۱۵ .
  5. الأمالى، مفید، ص ۱۲۷ ، ح ۵.
  6. همان، ص ۳۴۹ ، ح ۴.
  7. شواهد التنزیل، ج ۱ ، ص ۱۸۹ ، ح ۲۰۲.
  8. مجمع البیان.
  9. بحارالانوار، ج۲۳ ص۲۸۹.
  10. الکافى، ج ۱، ص ۲۸۶، ح ۱.

منابع