ابوعبیده جراح

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
Icon-encycolopedia.jpg

این صفحه مدخلی از دائرة المعارف قرآن کریم است

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

«ابوعبیده عامر ‌بن عبدالله ‌بن جراح» (م، ۱۸ ق)، از اصحاب رسول ‌خدا صلی الله علیه وآله و از نخستین اسلام‌آورندگان است. ابوعبیده از آن‌رو که در جریان سقیفه بنى‌ساعده و بیعت گرفتن برای ابوبکر نقشى جدى آفرید، از سوى شیعه و سنى متفاوت معرفی شده است؛ اهل ‌سنت او را فردى با فضایل مسلمانى ذکر کرده‌اند؛[۱] اما شیعیان، خطاهاى بسیارى را در او نشان مى‌دهند که از درجه مسلمانى او مى‌کاهد.[۲] نام ابوعبیده در شأن نزول برخی آیات قرآن کریم ذکر شده است.

زندگی‌نامه

«ابوعبیده عامر ‌بن عبدالله ‌بن جراح ‌بن هلال»، از قبیله بنى ‌حارث‌ بن فهر است.[۳] از زندگى او پیش از اسلام اطلاعى در دست نیست. فقط گفته‌اند: یکى از معدود افرادى بود که پیش از ظهور اسلام در مکه، خواندن و نوشتن مى‌دانست.[۴] پس از بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله او را از نخستین اسلام‌آورندگان برشمرده‌اند[۵] که گویا اسلام وى، پیش از ورود حضرت به خانه ارقم بوده است.[۶]

نظر به آن‌چه درباره سن او هنگام مرگ گفته‌اند،[۷] احتمالا هنگام اسلام آوردن، حدود ۳۰ سال داشته است. پس از اسلام بر اثر فشار مشرکان، پیش از جعفر بن ‌ابى‌طالب به حبشه هجرت کرد[۸] و در هجرت دوم نیز با او همراه ‌شد؛[۹] سپس به مکه بازگشت[۱۰] و پس از آن به مدینه هجرت کرد. پیامبر اکرم میان او و سعد بن معاذ[۱۱] یا ابوطلحه انصارى[۱۲] و یا سالم مولاى ابوحذیفه[۱۳] عقد برادرى بست. وى با محمد‌ بن مسلمه نیز براى برخوردارى از میراث یکدیگر، برادر شد.[۱۴]

گفته‌اند که ابوعبیده، در همه جنگ‌هاى زمان پیامبر صلی الله علیه و آله حضور داشت[۱۵] و در جنگ بدر یکى از ۶ فرد تیره بنى حارث ‌بن ‌فهر بود.[۱۶] برخى نوشته‌اند که پدرش عبدالله در این جنگ، در پى ستیز با او بود؛ اما او مى‌گریخت و چون به ‌طور جدى قصد او کرد، پدرش را کشت.[۱۷] اما ابن ‌حجر به نقل از واقدى، درگذشت پدرش را پیش از ظهور اسلام ذکر کرده است؛[۱۸] بنابراین مى‌توان این داستان را از ساخته‌هاى عصر فضیلت‌سازى براى صحابه به ‌شمار آورد.

ابوعبیده در جنگ اُحُد شرکت داشت و برخى او را از ثابت ‌قدمان این جنگ شمرده‌اند[۱۹] و گویا در همین جنگ، دو حلقه زره کلاه‌خود پیامبر صلی الله علیه و آله را که در گونه حضرت فرو رفته بود، با دندان بیرون کشید و بر اثر آن دو دندان پیش او کنده شد؛ از این‌رو اثرم[۲۰] نام گرفت. واقدى به نقلى دیگر مى‌گوید: آن ‌کس ‌که حلقه‌ها را از چهره پیامبر بیرون ‌آورد، شخص دیگر به نام عقبة‌ بن وهب‌ بن کلده‌ بود.[۲۱]

ابوعبیده در صلح حدیبیه (ششم هجرى)، در شمار گواهان پیمان قرار داشت[۲۲] و در همین سال، سریه‌اى را به ذى‌القصه رهبرى[۲۳] و در سال بعد، سریه خَبَط (سیف‌البحر) را بر ضد قبیله جهینه در ساحل دریا، فرماندهى کرد.[۲۴]

پیامبر در سال هشتم هجری که سپاه عمروعاص در مشارف شام به نیروى کمکى نیاز یافت، عده‌اى را به سرپرستى او به آن دیار فرستاد. در این سپاه، ابوبکر و عمر نیز تحت فرمانش بودند.[۲۵] در همین واقعه، میان او و عمروعاص بر سر امامت نماز، اختلاف افتاد که با انصراف وى، قضیه خاتمه یافت.[۲۶] او در فتح مکه فرماندهى بخشى از سپاه را بر عهده داشت.[۲۷]

ابوعبیده در واقعه تبوک حضور داشت و بر اساس برخى از روایات شیعىِ منقول از حذیفه و عمار، از کسانى بود که در بازگشت از آن جنگ در ترور ناکام پیامبر صلی الله علیه و آله شرکت کرد.[۲۸]

در این‌که آیا وى در جیش اُسامه که در واپسین روزهاى حیات پیامبر سازمان‌دهى شد، حاضر بوده یا نه، اختلاف است. واقدى او را از پیوستگان به سپاه در جُرْف مى‌داند؛[۲۹] اما ابن ‌ابى ‌الحدید، وى را از کسانى مى‌داند که فرمان رسول خدا صلی الله علیه و آله را نادیده گرفته و از جیش اُسامه تخلف کرده ‌است.[۳۰]

ابوعبیده، گذشته از فعالیت‌هاى رزمى، در چند برنامه تبلیغى نیز حضور داشت. گفته‌اند که پیامبر او را پس از درخواست مُبلّغ از سوى اهالى نجران به آن‌ها معرفى کرد[۳۱] و چون اهالى‌ نجران به شکایت از کارگزارشان نزد پیامبر آمده، از او خواستند تا کسى را براى برقرارى عدالت به دیارشان بفرستد، آن حضرت ابوعبیده را با وصف «قوى امین» به آن دیار فرستاد.[۳۲]

ابوعبیده از راویان حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله بود و افرادى چون جابر بن ‌عبدالله، سمرة بن ‌جندب و دیگران از او روایت کرده‌اند.[۳۳]

اهل‌سنت در کتاب‌هاى خود براى ابوعبیده بابى گشوده و فضایلى را بدو نسبت داده و وى را یکى از عشره مبشره و امین امت دانسته‌اند؛[۳۴] اما در نگاه شیعه، چنین فضایلى براى او ثابت نیست؛ چنان‌که در نفحات الازهار طرق روایت اخیر، از ‌نظر تاریخى و رجالى بررسى و صحت آن رد شده ‌است.[۳۵]

در حالات ابوعبیده آمده است که روزى مى‌گریست؛ سبب آن را پرسیدند، گفت: روزى پیامبر صلی الله علیه و آله براى ما از فتح‌هاى آینده مى‌گفت تا سخن به فتح شام رسید و گفت: اى ابوعبیده! چیزى تو را از خدا غافل نکند، پس بدان که سه خدمتگزار و سه مرکب کافى است...؛ حال من به خانه‌ام مى‌نگرم که از بردگان آکنده و به اصطبلم نگاه مى‌کنم که پر از چارپایان است؛ بنابراین چگونه پس از این، رسول خدا صلی الله علیه و آله را ملاقات کنم؛ در ‌حالى ‌که از ما عهد گرفته بود محبوب‌ترین و نزدیک‌ترینتان به من، کسى است که مرا به ‌گونه‌اى‌ ملاقات کند که در آن وضع از من جدا شده است؟[۳۶]

ابوعبیده در دوره خلفا

ابوعبیده در وقایع سیاسى - اجتماعىِ پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله نقشى برجسته داشت. او یکى از سه تن سازنده جریان سقیفه بنی ساعده[۳۷] و کسى بود که به احتمال بسیار، پیش از درگذشت رسول خدا صلی الله علیه و آله برنامه‌هایى را در جلسات مخفى، براى خلافت طراحى کرده بود.[۳۸]

وى پس از تجمع انصار در سقیفه، به اتفاق ابوبکر و عمر به آن‌جا رفت و براى خاموش کردن انصارِ مدعىِ امارت، به آنان گفت: شما نخستین یارى‌گر اسلام بودید؛ مبادا نخستین کسانى باشید که آن را دگرگون مى‌کنند![۳۹]

پس از فراهم شدن زمینه، وى یکى از دو نامزد خلافت از ‌طرف ابوبکر بود که درباره‌اش گفت: من به یکى از دو دوستم ابوعبیده و عمر راضى‌ام[۴۰] و براى توجیه پیشنهاد خود سخنى را به پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت داد که: براى هر امتى امینى است و امین این امت ابوعبیده جراح است؛[۴۱] البته آن دو، پیشنهادِ ابوبکر را نپذیرفته، براى بیعت با او پیش آمدند.

بنا به نقل یعقوبى، ابوعبیده نخستین کسى است که با ابوبکر بیعت کرد[۴۲] و وقتى عده‌اى چون عباس حاضر به بیعت نشدند و به حضرت على علیه‌السلام پیوستند، در نظرخواهىِ ابوبکر، ابوعبیده تطمیع عباس را به وى پیشنهاد کرد تا بدین طریق از امیرالمؤمنین علیه‌السلام جدا شود.[۴۳]

وى در اخذ بیعت اجبارى از مردم و آرام کردن بحران پیش‌آمده نیز نقش آشکارى داشت[۴۴] و براى توجیه عمل ابوبکر که خود را بر على علیه‌السلام مقدم مى‌دانست، صحتِ روایت مجعولى از پیامبر را که اجتماعِ نبوت و خلافت در بنى‌هاشم سزا نیست، تأیید کرد[۴۵] و در پى هموارسازى زمینه خلافت ابوبکر، با امام على علیه‌السلام به گفتگو نشست و عامل اساسى در روى‌گردانى مردم را از وى، جوانى على و کینه عرب نسبت به او یاد ‌کرد؛ اما وعده داد که در آینده همگى با او بیعت خواهند کرد.[۴۶]

عیاشى در تفسیر خود، نقش او را در مواجهه با على علیه‌السلام به این نرمى نمى‌داند؛ بلکه وى را از کسانى مى‌شمرد که در هجوم به خانه فاطمه علیهاالسلام و اعمال فشار و ستم بر آن حضرت و نیز بیرون کشیدن على علیه‌السلام از خانه جهت اخذ بیعت، نقش داشته است.[۴۷]

تلاش‌هاى بسیارِ ابوعبیده براى تثبیت خلافت، وى را در دیدگان خلیفه، چنان بزرگ کرد که عزیزترین شخص در دستگاه خلافت به ‌شمار آمد و حتى بر عُمَر نیز رجحان یافت.[۴۸]

ابوعبیده گویا در گردآورى قرآن در زمان خلیفه اول نقش داشت.[۴۹] وى همچنین در ابتداى خلافتِ ابوبکر، از ‌طرف او به سرپرستى و اداره بیت‌المال منصوب[۵۰] و در سال سیزدهم به شام اعزام شد و امارت آن‌جا را به اتفاق یزید بن‌ ابوسفیان به عهده گرفت.[۵۱]

ابوبکر هنگام اعزام ابوعبیده به شام گفت: دوست دارم بدانى که چه ارج و جایگاهى نزد من دارى! سوگند به آن که جانم در دست اوست، در روى زمین مردى از مهاجران و غیر آن نیست که بتواند با تو و این (عمر) برابرى کند![۵۲]

در این ‌که ابوعبیده تا چه اندازه در گشودن سرزمین‌هاى شام نقش داشته، روایات گوناگون است؛[۵۳] اما هر چه بود، عمر نیز او را بر آن‌جا گمارد؛[۵۴] هر چند نمى‌توان فقط او را امیر آن دیار دانست.[۵۵]

ابوعبیده در سال ۱۸ هجرى در دیار شام به طاعون مبتلا شد و در ۵۸ سالگى درگذشت و معاذ بن ‌جبل بر او نماز خواند.[۵۶] از عمر نقل شده که اگر ‌ابوعبیده زنده بود، او را خلیفه قرار مى‌دادم و با هیچ‌کس مشورت نمى‌کردم[۵۷] و نیز آرزو مى‌کرد که به ‌اندازه گنجایش یک اتاق، افرادى چون او مى‌داشت.[۵۸]

ابوعبیده در شأن نزول آیات

با توجه به جایگاه ابوعبیده در تاریخ اسلام و نقش‌آفرینى‌هاى وى در جریان خلافت ابوبکر و عمر، در کتاب‌هاى تفسیرى، نگاه شیعه و سنی درباره او همگون ‌نیست.

  • در ذیل آیه ۱۷۲ سوره آل ‌عمران از ابن عباس آمده است: پس از جنگ احد، وقتى پیامبر صلی الله علیه و آله خواست با سپاهى از مسلمانان به تعقیب مشرکان برود، عده‌اى با وجود خستگى و آثار ناشى از شکست و نیز ترس و وحشت، به آن حضرت پاسخ مثبت دادند و خداوند در وصف آنان فرمود: «الَّذِینَ اسْتَجَابُواْ لِلّهِ وَالرَّسُولِ مِن بَعْدِ مَآ أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِینَ أَحْسَنُواْ مِنْهُمْ وَاتَّقَواْ أَجْرٌ عَظِیمٌ». خداوند در این آیه به آنان که دعوت خدا و پیامبر را اجابت کرده و پرهیزکار و نیکوکار بوده‌اند، وعده پاداش بزرگ داده است. در ضمنِ روایت پیشین نام ابوعبیده نیز آمده است.[۵۹]
  • سیوطى به نقل از ابن‌ عباس، بخشى از آیه ‌۲۹ سوره فتح: «...‌سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ...» را اشاره به چند تن، از ‌جمله ابوعبیده مى‌داند؛[۶۰] اما نظر به دیگر مصادیقى که سیوطى در ذیل این آیه بیان مى‌کند، آشکارا بدست مى‌آید که ذکر این مصادیق از باب فضیلت‌سازى است.
  • ابن ‌شوذب بر آن است که آیه ۲۲ سوره مجادله: «لَا تَجِدُ قَوْمًا یؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الْآخِرِ یوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کانُوا آبَاءهُمْ أَوْ أَبْنَاءهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ»؛ (قومى را نیابى که به خداوند و روز بازپسین ایمان داشته باشند و با کسانى‌ که با خداوند و پیامبر او مخالفت مى‌ورزند، دوستى کنند؛ هر چند پدرانشان یا فرزندانشان یا خاندانشان باشند) درباره ابوعبیده نازل شده که پدرش را در جنگ بدر به ناچار کشت؛[۶۱] البته با توجه به آنچه از واقدى منقول‌ است که پدر ابوعبیده پیش از ظهور اسلام از دنیا رفته بود،[۶۲] پذیرش سخن ابن ‌شوذب ناموجه مى‌نماید.
  • ماوردى در ذیل آیه ۹ سوره انسان، چنین آورده است: این آیه به کسانى اشاره دارد که سرپرستى اسراى بدر را بر عهده گرفتند و ابوعبیده نیز از آنان بود:[۶۳] «إِنَّمَا نُطْعِمُکمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنکمْ جَزَاء وَلَا شُکورًا»؛ (ما فقط براى خشنودى خداوند شما را اطعام مى‌کنیم؛ از شما نه پاداشى مى‌خواهیم و نه سپاسى). اما با توجه به قبل آیه و سیاق مجموعه آیات و نیز آنچه مفسران شیعه و سنى گفته‌اند، شأن نزول آن، نذر امام على و حضرت فاطمه علیهماالسلام و ایثارگرى‌هاى آنان است؛[۶۴] بنابراین هیچ ارتباطى به سرپرستى اسیران جنگ بدر ندارد.
  • قتاده از حسن بصری نقل مى‌کند که آیه‌ ۹۰ سوره مائده، پس از آن نازل شد که جمعى از ‌جمله ابوعبیده جراح، در خانه سعد بن ‌ابى وقاص گرد آمدند و پس از صرف غذا با شراب پذیرایى شدند و چون خبر به پیامبر صلی الله علیه و آله رسید، این آیه نازل شد: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِنَّمَا الْخَمْرُ... رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّیطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ...» و بدین ‌گونه از نوشیدن شراب نهى شدند.[۶۵]
  • نقل است که آیه‌ ۵۱ سوره قلم در شأن ابوعبیده و دوستانش نازل شده است؛ آنگاه که پس از نصب امام على علیه‌السلام به امامت و خلافت در غدیرخم به یکدیگر مى‌گویند: چشمان پیامبر را ببین که همچون چشمان دیوانگان مى‌چرخد:[۶۶] «وَإِن یکادُ الَّذِینَ کفَرُوا لَیزْلِقُونَک بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکرَ وَیقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ»؛ هر چند با توجه به نزول آیه که پیش از هجرت بوده و نیز سیاق آن، این نقل را نمى‌توان پذیرفت.
  • به نقل از حذیفه و عمار آیه‌ ۷۴ سوره توبه: «یحْلِفُونَ بِاللّهِ مَا قَالُواْ وَلَقَدْ قَالُواْ کلِمَةَ الْکفْرِ وَکفَرُواْ بَعْدَ إِسْلاَمِهِمْ وَهَمُّواْ بِمَا لَمْ ینَالُواْ...‌»؛ (اینان به خدا سوگند یاد مى‌کنند که نگفته‌اند؛ ولى به راستى سخن کفرآمیز را گفته‌اند و پس از اسلام ‌آوردنشان کافر شده و آهنگِ کارى را کرده‌اند که به آن دست نیافتند‌..‌.) درباره عده‌اى از ‌جمله ابوعبیده نازل شده که بر آن بودند پیامبر صلی الله علیه و آله را به‌گونه‌اى از پاى درآورند.[۶۷]
  • از امام ‌باقر و امام کاظم علیهماالسلام نیز در ذیل آیه‌ ۱۰۸ سوره نساء: «إِذْ یبَیّتُونَ مَا لاَ یرْضَى مِنَ الْقَوْلِ» نقل شده که این آیه در شأن چند تن از ‌جمله ابوعبیده است که در مجالس خود سخنانى برخلاف رضایت خدا بر زبان مى‌آوردند.[۶۸]
  • شیخ کلینى از امام صادق علیه‌السلام نقل مى‌کند که آیات ۷۹‌ـ‌۸۰ سوره زخرف: «أَمْ أَبْرَمُوا أَمْرًا فَإِنَّا مُبْرِمُونَ * أَمْ یحْسَبُونَ أَنَّا لَا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُم» در شأن کسانی نازل شده که در نشستى پنهانى بر آن شدند تا پس از پیامبر صلی الله علیه و آله نگذارند خلافت در بنى‌هاشم باشد،[۶۹] و در این معاهده، ابوعبیده نقش کاتب را داشته است.[۷۰] خداوند در این آیات سخن از توطئه آنان به ‌میان آورده، مى‌فرماید: آنان مى‌پندارند ما اسرار پنهانشان را نمى‌دانیم. در همین روایت، آیات ۲۵‌ـ‌۲۶ سوره محمد نیز بر این افراد تطبیق شده[۷۱] که پس از روشن شدن راه هدایت به گذشته جاهلى خویش بازگشته و مرتد شدند. آیه ‌۷ سوره مجادله را نیز درباره ابوعبیده و جلسه مخفیانه پیش‌گفته دانسته‌اند:[۷۲] «مَا یکونُ مِن نَّجْوَى ثَلَاثَةٍ...».

پانویس

  1. صحیح‌البخارى، ج ۴، ص ۲۵۹؛ صحیح مسلم، ج‌ ۸، ص‌ ۲۶۳ـ۲۶۵.
  2. قاموس الرجال، ج‌ ۵، ص‌ ۶۰۳‌ـ‌۶۰۵.
  3. السیروالمغازى، ص‌ ۲۲۶؛ المعجم الکبیر، ج‌۱، ص‌۱۵۴.
  4. فتوح البلدان، ص‌ ۴۵۷.
  5. السیرة النبویه، ج‌۱، ص‌۲۵۲.
  6. المستدرک، ج‌۳، ص‌۲۹۹.
  7. تاریخ ابن ‌خیاط، ص‌ ۹۶.
  8. السیر والمغازى، ص‌ ۱۷۶‌ـ‌۱۷۷.
  9. السیرة النبویه، ج‌ ۱، ص‌ ۳۲۹؛ المستدرک، ج‌ ۳، ص‌ ۲۹۹.
  10. السیرة النبویه، ج‌ ۱، ص‌ ۳۶۹.
  11. السیرة النبویه، ج‌ ۲، ص‌ ۵۰۵؛ الاصابه، ج‌ ۳، ص‌ ۴۷۶.
  12. المستدرک، ج‌ ۳، ص‌ ۳۰۰‌ـ‌۳۰۱.
  13. انساب الاشراف، ج‌ ۱، ص‌ ۳۱۸.
  14. همان، ص‌ ۳۱۹.
  15. اسدالغابه، ج‌ ۳، ص‌ ۱۲۶.
  16. المغازى، ج‌ ۱، ص‌ ۱۵۷.
  17. المعجم الکبیر، ج‌ ۱، ص‌ ۱۵۵؛ حلیة الاولیاء، ج‌ ۱، ص‌ ۱۴۵.
  18. الاصابه، ج‌ ۳، ص‌ ۴۷۵.
  19. المستدرک، ج‌ ۳، ص‌ ۲۹۹.
  20. المغازى، ج‌ ۱، ص‌ ۲۴۷.
  21. همان.
  22. المغازى، ج‌ ۲، ص‌ ۶۱۲.
  23. همان، ص‌ ۵۵۲؛ تاریخ طبرى، ج ۲، ص‌ ۱۲۶.
  24. المغازى، ج ۲، ص‌ ۷۷۴؛ الطبقات، ج‌ ۷، ص‌ ۲۶۹؛ تاریخ طبرى، ج ۲، ص‌ ۲۰۹.
  25. المغازى، ج‌ ۲، ص‌ ۷۷۰؛ السیرة النبویه، ج‌ ۴، ص‌ ۶۲۳.
  26. السیرة النبویه، ج‌ ۴، ص‌ ۶۲۳‌ـ‌۶۲۴.
  27. فتوح‌البلدان، ص‌ ۵۲؛ تاریخ طبرى، ج‌ ۳، ص‌ ۱۵۹.
  28. الخصال، ج‌ ۲، ص‌ ۴۹۹؛ بحارالانوار، ج‌ ۲۱، ص‌ ۲۲۲‌ـ‌۲۲۳؛ البرهان، ج‌ ۲، ص‌ ۸۱۹.
  29. المغازى، ج‌ ۳، ص‌ ۱۱۱۸.
  30. شرح نهج البلاغه، ج‌ ۱، ص‌ ۱۲۵.
  31. المستدرک، ج‌ ۳، ص‌ ۲۹۹.
  32. المستدرک، ج‌ ۳، ص ‌۲۹۷؛ کنزالعمال، ج‌ ۱۳، ص‌ ۲۱۵.
  33. سیراعلام النبلاء، ج‌ ۱، ص‌ ۶؛ تهذیب‌التهذیب، ج‌ ۵، ص‌ ۶۶.
  34. المستدرک، ج‌ ۳، ص‌ ۲۹۷‌ـ‌۲۹۸؛ جمهرة‌انساب العرب، ص ۱۷۶؛ اسدالغابه، ج‌ ۳، ص‌ ۱۲۶.
  35. نفحات‌الازهار، ج‌ ۱۱، ص‌ ۳۱۴.
  36. مسند احمد، ج ۱، ص‌ ۳۲۱؛ کنزالعمال، ج‌ ۱۳، ص‌ ۲۱۷‌ـ‌۲۱۸.
  37. تاریخ یعقوبى، ج‌ ۲، ص‌ ۱۲۳.
  38. الکافى، ج‌ ۸، ص‌ ۱۷۹‌ـ‌۱۸۰؛ تاریخ العرب، ص‌ ۱۹۶.
  39. تاریخ یعقوبى، ج ۲، ص‌ ۱۲۳.
  40. المعارف، ص‌ ۲۴۷.
  41. همان.
  42. تاریخ یعقوبى، ج‌ ۲، ص‌ ۱۲۳.
  43. همان، ص‌ ۱۲۴.
  44. شرح نهج البلاغه، ج‌ ۱، ص‌ ۲۸۴.
  45. الاحتجاج، ج‌ ۱، ص‌ ۲۱۴؛ بحارالانوار، ج‌ ۲۷، ص‌ ۲۱۱.
  46. الاحتجاج، ج‌ ۱، ص‌ ۱۸۳.
  47. تفسیر عیاشى، ج‌ ۲، ص‌ ۶۶.
  48. المستدرک، ج‌ ۳، ص‌ ۲۹۸.
  49. سیر اعلام النبلاء، ج‌ ۱، ص‌ ۸.
  50. تاریخ ابن ‌خیاط، ص‌ ۸۲؛ تاریخ طبرى، ج‌ ۲، ص‌ ۳۵۱؛ سیر اعلام النبلاء، ج‌ ۱، ص‌ ۱۵.
  51. المعجم‌الکبیر، ج ۱، ص‌ ۱۵۶.
  52. کنزالعمال، ج‌ ۱۳، ص‌ ۲۱۴.
  53. تاریخ طبرى، ج‌ ۲، ص‌ ۳۵۵؛ البدء والتاریخ، ج‌ ۵، ص‌ ۸۷.
  54. تاریخ طبرى، ج‌ ۲، ص‌ ۳۵۵.
  55. فتوح‌البلدان، ج‌ ۱، ص‌ ۱۲۸؛ المعجم‌الکبیر، ج‌ ۱، ص‌ ۱۵۶.
  56. المستدرک، ج‌ ۳، ص‌ ۲۹۶؛ المعجم‌الکبیر، ج‌ ۱، ص‌ ۱۵۵.
  57. کنزالعمال، ج‌ ۱۳، ص ‌۲۱۶.
  58. حلیة الاولیاء، ج‌ ۱، ص‌ ۱۴۶.
  59. الدر المنثور، ج‌ ۲، ص‌ ۳۸۵.
  60. الدر المنثور، ج‌ ۷، ص‌ ۵۴۴.
  61. المعجم الکبیر، ج‌ ۱، ص‌ ۱۵۵؛ تفسیر ابن ‌کثیر، ج‌ ۴، ص‌ ۳۵۲؛ الدرالمنثور، ج‌ ۸، ص‌ ۸۶.
  62. تاریخ دمشق، ج‌ ۲۵، ص‌ ۴۴۷؛ تهذیب التهذیب، ج‌ ۵، ص‌ ۶۷.
  63. تفسیر ماوردى، ج‌ ۶، ص‌ ۱۶۷.
  64. تفسیر قمى، ج‌ ۲، ص‌ ۴۲۲؛ کشف‌الاسرار، ج‌ ۱۰، ص‌ ۳۲۰؛ الکشّاف، ج ۴، ص‌ ۶۷۰.
  65. البرهان، ج‌ ۲، ص‌ ۳۶۰.
  66. الکافى، ج‌ ۴، ص‌ ۵۶۶‌ـ‌۵۶۷؛ بحارالانوار، ج‌ ۳۷، ص‌ ۱۷۲.
  67. بحارالانوار، ج‌ ۲۱، ص‌ ۲۲۲‌ـ‌۲۲۳؛ البرهان، ج‌ ۲، ص‌ ۸۱۹.
  68. تفسیر عیاشى، ج‌ ۱، ص‌ ۲۷۵.
  69. الکافى، ج‌ ۸، ص‌ ۱۷۹‌ـ‌۱۸۰، بحارالانوار، ج‌ ۲۴، ص‌ ۳۲۵.
  70. الکافى، ج‌ ۱، ص‌ ۴۲۱؛ البرهان، ج‌ ۴، ص‌ ۸۸۴.
  71. همان.
  72. بحارالانوار، ج‌ ۲۴، ص‌ ۳۶۵.

منابع