منابع و پی نوشتهای متوسط
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

ابوطلحه انصاری

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«ابوطلحه زید بن سهل ‌انصارى»، از اصحاب مشهور پیامبر (صلی الله علیه وآله) بود و در بیعت عقبه دوم حضور یافت و به اسلام گروید و از نقیبان دوازده‌گانه شد. او از تیراندازان برجستۀ صدر اسلام بود و در همه غزوات رسول اکرم حضور مؤثری داشت.

زندگی‌نامه

ابوطلحه زید بن سهل ‌بن اسود بن حزام انصارى خزرجى[۱] از تیره بنى‌نجار و همسرش ام‌سُلَیم مادر انس‌ بن ‌مالک است.[۲] وى در بیعت عقبه دوم حضور یافت و به اسلام گروید و از نقیبان دوازده گانه[۳] شد و پس از هجرت، پیامبر صلی الله علیه و آله او را با ارقم بن ابی ارقم[۴] و به نقلى ابوعبیده برادر کرد.[۵]

ابوطلحه از تیراندازان زبردست بود. در جنگ بدر حضور یافت[۶] و در جنگ اُحُد پیشاپیش رسول خدا صلی الله علیه و آله تیر مى‌انداخت. او صداى مهیبى داشت؛ از این‌رو پیامبر درباره‌اش فرمود: نهیب ابوطلحه بر دشمن، از نیروى ۱۰۰ مرد بهتر‌ است.[۷]

به گفته خودش، در جنگ خیبر دوشادوش رسول ‌خدا صلی الله علیه و آله بوده[۸] و در غزوه حنین ۲۰ نفر از مشرکان را از پاى درآورده و وسایلشان را از آنِ خود ساخته است.[۹]

ابوطلحه اهل انفاق بود؛ گفته‌اند: روزى ابوطلحه با مشاهده آثار گرسنگى در پیامبر براى ایشان غذایى تهیه کرد و حضرت را به آن فراخواند. پیامبر نیز با دست مبارک خود آن غذاى اندک را میان اصحاب قسمت کرد و همه سیر شدند.[۱۰]

به نقلى او پس از نزول آیه «لَن تَنالوا البِرَّ حَتّى تُنفِقوا مِمّا تُحِبّونَ...»؛ هرگز به نیکوکارى نمى‌رسید؛ مگر این‌که از آنچه دوست دارید، انفاق کنید. (سوره آل ‌عمران، ۹۲) نخلستان آبادى را که روبروى مسجد مدینه داشت به پیامبر واگذاشت و به پیشنهاد حضرت، آن را براى خویشانش وقف کرد.[۱۱]

ابوطلحه از ‌جمله راویان حدیث پیامبر است؛[۱۲] پسرش عبدالله و نواده‌اش اسحاق بن عبدالله و انس بن مالک و عده‌ای دیگر نیز از او روایت کرده‌اند.[۱۳]

ابوطلحه بسیار روزه مى‌گرفت و گفته‌اند: بعد از رحلت رسول خدا (ص) ۴۰ سال زیست و تا آخر عمر جز در بیماری و سفر و عید فطر و قربان روزه بود.[۱۴]

بر اساس نقلى، پیامبر در واپسین روزهاى عمر خود به ابوطلحه فرمود تا سلامش را به قوم خود برساند و سپس آنان را به عفاف و استقامت ستود.[۱۵] قبر پیامبر صلی الله علیه و آله را ابوطلحه آماده ساخت.[۱۶]

صاحب قاموس‌الرجال به علت گفتار و رفتارى که در خلافت عمر از او سرزده، روایات او را ضعیف مى‌شمارد.[۱۷] به گفته ابن ‌ابى ‌الحدید عمر در واپسین ساعات عمرش با تعیین شورایى شش نفره مرکب از على علیه‌السلام، عثمان، طلحه، زبیر، سعد ‌بن ابی ‌وقاص و عبدالرحمن بن عوف به ابوطلحه فرمان داد با همراهى ۵۰ مرد مسلح این ۶ نفر را در خانه‌اى جمع کند و سه روز به آن‌ها مهلت دهد تا یکى را از میان خودشان به عنوان خلیفه انتخاب کنند و چنانچه ۴ نفر از آنان یا سه نفر که عبدالرحمن در میان آن‌ها باشد بر امرى اتفاق و دیگران مخالفت کردند گردن مخالفان را بزند؛ همچنین اگر پس از سه روز آنان امر خلافت را تعیین نکردند، آنان را گردن بزند.[۱۸] ابوطلحه نیز ‌سوگند یاد‌ کرد بیش از سه روز به آنان مهلت ‌ندهد.[۱۹]

برخى وفات ابوطلحه را سال ۳۴ هجرى در ۷۰ سالگى در مدینه دانسته و گفته‌اند: عثمان ‌بن ‌عفان بر جنازه‌اش نماز خوانده؛[۲۰] اما اهل بصره معتقدند که در سفرى دریایى در کشتى مرده و پس از ۷ روز بدون آن که جسدش تغییر کند، در جزیره‌اى مدفون شده است.[۲۱] با توجه به اینکه به گفتۀ بعضی از مورخان، ابوطلحه ۴۰ سال بعد از پیامبر (ص) زیسته بوده، به نظر می‌رسد وفات او در ۷۰ سالگی و در ۵۰ یا ۵۱ قمری بوده است.

ابوطلحه در شأن نزول

  • قرآن، مسلمانان را پس از جنگ اُحُد به دو دسته تقسیم کرد: گروهى مؤمن که خداوند بر آن‌ها آرامش نازل کرد و نشانه آن خواب سبکى بود که شبِ پس از حادثه اُحد بر آن‌ها عارض شد و گروهى منافق که به فکر جانشان بوده، آرامشى نداشتند و درباره خدا گمان‌هاى نادرستى مى‌بردند. خداوند مى‌فرماید: «ثُمَّ اَنزَلَ عَلَیکم مِن بَعدِ الغَمِّ اَمَنَةً نُعاسـًا یغشى طَـائِفَةً مِنکم و طَـائِفَةٌ قَد اَهَمَّتهُم اَنفُسُهُم یظُنّونَ بِاللّهِ غَیرَ الحَقِّ ظَنَّ الجهِلِیةِ‌...». (سوره آل ‌عمران، ۱۵۴) در نقلى از ابوطلحه وى خود را از ‌جمله کسانى دانسته که خواب سبک بر او عارض شده[۲۲] و خود را از گروه اول شمرده است.
  • بنا به روایت ابوهریره، مردى خدمت رسول ‌خدا صلی الله علیه و آله رسید و از حضرت خواست تا او را مهمان کند. ابوطلحه او را به خانه برد و به همسرش سفارش کرد که از مهمان رسول خدا صلی الله علیه و آله به نیکویى پذیرایى کند. بچه‌ها را خواباندند؛ سپس به بهانه‌اى چراغ را خاموش و وانمود کردند که با مهمان غذا مى‌خورند. فرداى آن شب پس از اظهار خرسندى پیامبر از عمل آن‌ها، خداوند این آیه را نازل کرد:[۲۳] «...‌و یؤثِرونَ عَلى اَنفُسِهِم ولَو‌کانَ بِهِم خَصاصَةٌ ومَن یوقَ شُحَّ نَفسِهِ فَاُولئِک هُمُ المُفلِحون‌...‌»؛ ...‌ و ‌(مهاجران را) بر خود مقدم مى‌دارند؛ هر چند خودشان بسیار نیازمند باشند. کسانى‌ که نفس خویش را از بخل و حرص باز‌داشته‌اند، رستگارانند (سوره حشر، ۹)؛ لیکن عبدالله‌ بن مسعود نزول این آیه و داستان پیش گفته را با شرحى بیشتر در مورد امام على علیه السلام مى‌داند.[۲۴]
  • گروهى از مسلمانان از ‌جمله ابوطلحه در منزل سعد بن ‌ابى‌ وقاص گرد آمدند، غذایى خوردند و پس از آن، شرابى در مجلس حاضر کردند تا بنوشند که آیه «یاَیهَا الَّذینَ ءامَنوا اِنَّمَا الخَمرُ والمَیسِرُ والاَنصابُ والاَزلمُ رِجسٌ مِن عَمَلِ الشَّیطنِ فَاجتَنِبوهُ لَعَلَّکم تُفلِحون» (سوره مائده، ۹۰) نازل شد و حرمت قطعى خمر را اعلام کرد.[۲۵] از شأن نزول این آیه استفاده مى‌شود که ابوطلحه، پس از نزول آیات قبلى تحریم شراب مانند «یسـَلونَک عَنِ الخَمرِ والمَیسِرِ قُل فیهِما اِثمٌ کبیرٌ‌...» (سوره بقره، ۲۱۹) همچنان از نوشیدن شراب دست نکشیده بود؛ چنان علامه طباطبایى مى‌گوید: از ذیل آیات ۹۰‌ـ‌۹۱ سوره مائده استفاده مى‌شود برخى مسلمانان بعد از شنیدن «یسـَلونَک عَنِ الخَمرِ والمَیسِرِ قُل فیهِما اِثمٌ کبیرٌ‌...» (سوره بقره، ۲۱۹) باز ‌هم از میگسارى دست برنداشته بودند تا آیه‌ ۹۰ سوره مائده نازل شد.[۲۶] به نقلى، پس از نزول آیه پیشین، ابوطلحه دستور داد همه شراب‌هاى موجود در خانه‌اش را بیرون بریزند.[۲۷]

پانویس

  1. المعارف، ص‌ ۲۷۱.
  2. همان.
  3. الطبقات، ج‌ ۳، ص‌ ۳۸۳؛ تهذیب الکمال، ج‌ ۱۰، ص‌ ۷۵.
  4. الطبقات، ج ۳، ص ۳۸۳.
  5. اسدالغابه، ج‌ ۲، ص‌ ۳۶۱.
  6. جمهرة انساب ‌العرب، ص‌ ۳۴۷.
  7. الاستیعاب، ج ‌۴، ص‌ ۲۶۱؛ المغازى، ج‌ ۱، ص ۲۴۲‌ـ‌۲۴۳؛ الطبقات، ج ۳، ص ۳۸۳‌ـ‌۳۸۴.
  8. الطبقات، ج ۳، ص‌ ۳۸۵.
  9. المعارف، ص ۲۷۱؛ الطبقات، ج ۳، ص ۳۸۴؛ الاستیعاب، ج ۴، ص ۲۶۱.
  10. صحیح البخارى، ج‌ ۴، ص‌ ۲۰۶‌ـ‌۲۰۷؛ صحیح مسلم، ج‌ ۷، ص ۱۶۱.
  11. صحیح البخارى، ج‌ ۳، ص‌ ۲۵۸؛ روض‌الجنان، ج ‌۴، ص‌ ۴۲۷.
  12. تهذیب‌الکمال، ج‌ ۱۰، ص‌ ۷۵.
  13. ابن‌عساکر، ۶ / ۶۰۸؛ احمد بن حنبل، ۴ / ۲۸-۳۰.
  14. الطبقات، ج ۳، ص‌ ۳۸۴.
  15. اسدالغابه، ج‌ ۲، ص‌ ۳۶۱.
  16. تاریخ یعقوبى، ج‌ ۲، ص‌ ۱۱۴؛ اسدالغابه، ج‌ ۲، ص‌ ۳۶۱.
  17. قاموس الرجال، ج‌ ۴، ص‌ ۵۵۲‌ـ‌۵۵۳.
  18. شرح نهج البلاغه، ج‌ ۱، ص‌ ۱۴۶.
  19. قاموس الرجال، ج‌ ۴، ص‌ ۵۵۲.
  20. الطبقات، ج‌ ۳، ص‌ ۳۸۵؛ المعارف، ص‌ ۲۷۱.
  21. الطبقات، ج ۳، ص‌ ۳۸۵؛ تهذیب‌الکمال، ج ۱۰، ص‌ ۷۶.
  22. جامع‌البیان، مج ۳، ج ۴، ص ۱۸۷ـ۱۸۸؛ روض‌الجنان، ج‌ ۵، ص‌ ۱۱۴؛ روح‌المعانى، مج‌ ۳، ج‌ ۴، ص‌ ۱۵۵.
  23. جامع البیان، مج‌ ۱۴، ج‌ ۲۸، ص‌ ۵۵.
  24. روض الجنان، ج‌ ۱۹، ص‌ ۱۲۳.
  25. مناقب، ج‌ ۲، ص‌ ۲۰۳‌ـ‌۲۰۴.
  26. المیزان، ج ‌۲، ص‌ ۱۹۵.
  27. صحیح البخارى، ج‌ ۶، ص‌ ۳۰۱؛ الدرالمنثور، ج‌ ۳، ص‌ ۱۶۲.

منابع