مالک اشتر نخعی

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو


مالک بن حارث عبد یغوث نخعی، معروف به مالک اشتر، از فرماندهان نظامی و بزرگ و از دلاوران شجاع و یاران و اصحاب خاص امیرالمؤمنین علی علیه السلام است.

تولد

به اتفاق سيره نويسان، مالک اشتر در عصرجاهليت متولد گشت ولي روز تولد وي معلوم نيست زيرا واضح است که در زمان جاهليت به موضوع تاريخ نويسي و نگارش واقعه اهتمام نداشتند و اين موضوع به خوبي روشن نيست که آيا مالک اشتر، پيش از بعثت پيامبر متولد شده يا بعد از بعثت آن حضرت ديده به جهان گشوده است. مثلا در کتاب تهذيب التهذيب در شرح حال مالک اشتر نوشته شده “ادرک الجاهليه” و در کتاب اصاله نوشته شده “لم ادرک و کان رئيس قومه” يعني او اول زمان بعثت پيامبر را درک کرده و در خاندان خود رئيس بوده است و بيش از اين توضيح نداده اند. بنابراين مالک اشتر پس از تولد در زادگاه خود در ميان قوم خود نشو و نما کرد و پس از رشد و بلوغ در زمان رسول اکرم صلي الله مسلمان شد و در زمان خلافت ابوبکر به شام آمد و در جنگ قادسيه به عراق آمد و بالاخره وقتي که به کوفه آمد، در همانجا با قوم خود ساکن شد و آنجا را وطن خويش قرار داد.

نسب

به اتفاق واقعه نگاران نام اصلي وي مالک است ولي در سلسله نسب او اختلاف کرده اند. بيشتر مورخان و ترجمه نويسان معتبر، سلسله نسب او را به اين ترتيب يادآور شده اند: مالک بن حارث بن عبديغوش ابن مسلمه بن ربيعه بن خذيمه بن سعد بن مالک بن نخعي. اينکه معروف است وي از خاندان نخعي برخاست. از اين رو نسب او به مردي به نام نخع منتهي مي شود. نام اصلي نخع، جسر بود. او از قوم خود دور شد و عرب به کسي که از قوم خود دور مي شود، مي گويند “انتخع من قومه” به اين حساب وي را نخع خواندند. اين دودمان به نام، که در يمن از شريف ترين قبايل به شمار مي آمدند، به خاندان نخعي و مذحج معروف بودند و تاريخ درخشان اين طايفه در اسلام بسيار مورد توجه است و اصالت اين خانواده و برومندي و برازندگي اين دودمان به حدي است که رسول خدا (ص) فرمودند: اکثر القبائل في الجنه مذحج (نخع.) مالک اشتر نيز در يکي از اشعار رجزي خود به نسبت خويشاوندي خويش افتخار مي کند و مي گويد: من از دودمان ربيعه و مضر نيستم بلکه من از خاندان شريف و برجسته مذحج هستم. خاندان بزرگ نخع قبل از اسلام يعني در زمان جاهليت در قريه بزرگ و معروفي آنروز يمن به نام بيشه و برخي از آنها در قريه ديگري به نام دشينه سکونت داشتند. بيشه در آنروز قريه اي آباد و پر درخت بود و بخصوص درخت هاي خرما زياد داشت و افرادي با شخصيت از آنجا به پا خاستند. اين خانواده اصيل عرب، پس از اسلام به کوفه آمده و در آنجا ساکن شدند. رفته رفته طوايفي عظيم به نام بنومالک و بنو ابراهيم و ... در کربلا و نجف اشرف و ساير بلاد مسکن گزيدند و هم اکنون در عراق خانواده هاي شريفي چون خاندان آل کاشف الغطاء و ال شيخ راضي و غيره به مالک اشتر منتسب هستند.


همسر و فرزندان

در مورد همسر مالک تا جايي که بنده تحقيق کردم، چيزي را نيافتم و در مورد فرزندان وي که او دو فرزند داشت؛ اسحق يکي از فرزندان برومند و رشيد مالک است. او همانند پدرش مردي با اخلاص و رشيد و مجاهد بود و در کربلا از ياران امام حسين (ع) به شمار مي رفت و پس از آنکه حبيب بن مظاهر به ميدان رفت و شهيد شد، صداي مبارک امام حسين (ع) بلند شد “من يبرزالي هولاء الملعونين” کيس که به جنگ آن مرد ملعون رود؟ اسحق نداي امام را لبيک گفت و آماده جنگ شد. هنگامي که به طرف ميدان رفت، شجاعت عجيبي از خود نشان داد و پس از مجاهدت و جانبازي هاي عاشقانه، شهيد شد. پسر ديگر او ابراهيم بود که به درستيجاي پاي پدر گذاشت و در تمام جهات به خصوص در شجاعت و دليري نمونه کاملي از پدرش بود. وقتي که به حد رشد رسيد، در جنگ صفين با اينکه نورس بود، دوش به دوش پدر مي جنگيد. او در قياممختار نقش بسزايي داشت و ابن زياد به دست او کشته شد و مختار با کمک ابراهيم بر دشمنان پيروز گشت. ابراهيم دو فرزند داشت يکي به نام نعمان و ديگري خولان که هر يک از آنها نيز مرداني با شخصيت و با ايمان بودند. ابراهيم در سال 72 هجري، هنگامي که با سپاه عبدالملک مي جنگيد کشته شد و بنابر نقلي جسد مبارک وي را نزد عبدالملک آوردند. غلام او هيزمي تهيه کرد و آن را آتش زد.

کنيه و القاب

کنيه مالک اشتر ابو ابراهيم بود و اما القاب او بسيار است، ولي دو لقب آن بزرگوار مشهود و معروف مي باشد و خود او نيز در اشعاري که به عنوان رجز در ميدان هاي نبرد گفته است، گاهي از اين دو لقب اسم مي برد؛ يکي اشتر و ديگري کبش العراق. اينکه او را به کنيه ابوابراهيم خواندند زيرا فرزند برومند او ابراهيم اسم داشت از اين رو او را ابوابراهيم (پدر ابراهيم) گفتند، اما علت اينکه به او اشتر گفتند اين بود که در يکي از جنگ ها بر اثر ضرباتي که از ناحيه دشمن به او رسيد، پلک هاي چشم او شکافته شد و کسي که چشم هاي او اينگونه صدمه ببيند، به زبان عربي گفته مي شود “شتر عينه” از اين رو به او اشتر گفتند. اما علت اينکه به او کبش العراق مي گفتند، از اين رو بود که کبش عبارت است از قوچ شاخدار که معمولا “گله” گوسفند دنباله روي قوچ هستند و او جلودار آنهاست. اين لقب براي مالک، کنايه و اشاره به آن است که وي جلودار و سپهسالار لشکريان علي (ع) در عراق بوده است و او پس از نشان دادن دلاوري و شجاعت عجيب در نبرد صفين به اين لقب نايل شد. بنابراين مالک اشتر از خاندان بزرگ و معروف يمن که در سراسر حجاز و جزيره العرب به نام بودند، به نام قوم مذحج و خاندان نخع برخاست و پس از آنکه با گروهي از افراد طايفه اش به نبرد با روميان رفتند، سرانجام کوفه را به عنوان مسکن انتخاب نمودند. مالک با آن ظرفيت و لياقت و کمال و پاکي اي که داشت، رئيس و سرپرست طايفه خود گرديد و اين دودمان اصيل در کوفه و عراق نيز مشهور و معروف به خوبي و شجاعت بود.

مالك اشتر از دیدگاه دیگران

۱ـ پیامبر گرامی اسلام (ص) مالك اشتر را مومن می خواند. در حضور پیامبر (ص) از مالك اشتر نام برده شد. پیامبر فرمود: انه المومن حقا. پیامبر در جای دیگر در جریان دفن كردن ابوذر در ربذه فرمود: افراد صالح و مومنی در آن سرزمین می آیند كه ابوذر را دفن كنند كه بعد از سالیان و هنگام وفات ابوذر، دخترش در آن بیابان مالك اشتر و تعدادی از همراهان را می بیند كه مالك اشتر بر ابوذر نماز خواند و او را دفن كردند.

۲ـ ابی ابی الحدید در شرح نهج البلاغه می نویسد: زنده باد مادری كه همچون اشتری فرزندی بزاد. اگر كسی سوگند یاد كند كه در تمامی عرب و عجم، خداوندی مردی به دلاوری اشتر جز استادش علی بن ابی طالب(ع) نیافریده است، گمان ندارم در سوگندش گنهكار باشد. چه گویم درباره كسی كه زندگی اش اهل شام را منهزم ساخت و مرگش اهل عراق را درهم شكست.

۳ـ ابن شهر آشوب وقتی كه می خواهد از مالك تعریف كند، او را این گونه تصویر می كند: مالك از برجسته ترین اصحاب و بهترین تابعان بود و یكی از دلدادگان به حق. مالك زمان رسول خدا(ص) را به خاطر داشت و شاهد دوره خلافت ۲۵ ساله نخستین بوده است.

مالك اشتر از نگاه امیر مومنان علی (ع)

در بیانی علی (ع) نسبت مالك به خود را نسبت خویش به پیامبر می داند، یعنی همان گونه كه علی (ع) برای پیامبر برادر، جانشین، وصی، وزیر و دیگر عبارات بوده است، مالك نیز چنین است. حال در اینجا به صورت فهرست وار برخی از اوصاف را كه علی (ع) درباره مالك اشتر فرموده اند، بیان می كنیم:

۱ـ در روزهای ترسنان و ایام خطر به خواب نمی رود و هوشیار است. ۲ـ از دشمنان به هنگام بیم و هراس، نمی ترسد و فرار نمی كند. ۳ـ او شمشیری از شمشیرهای خداست كه تیزی و برندگی آن كند نمی شود. ۴ـ بر بدكاران و ستم پیشگان از آتش سخت تر است. ۵ـ قدرت مهار كردن دشمن را به طور كامل دارد. ۶ـ از كسانی نیست كه بیم سستی و لغزیدن در او باشد. ۷ـ از كسانی نیست در جایی كه باید شتاب و سرعت داشته باشد، كندی كند یا در حالی كه باید كندی و تاملی كند، سرعت به خرج دهد.۸ـ مالك از برای من چنان بود كه من برای رسول خدا (ص) بودم.

ویژگی های مالک

1- ولايت پذيري و علي مداري مالك اشتر

كليد شخصيت مالك، علي مداري اوست. آنچنانكه در كوچكترين و بزرگترين تحولات،‌مالك را در كنار علي (ع) مي يابيم، هماهنگي و همكاري و ارتباط و فرمانبرداري او را در جنگ و صلح، هجرت و جهاد، سياست و قضاوت، عبادت و بلاغت و در مردم دوستي و خداپرستي همانگونه مي بينيم كه علي (ع) براي رسول خدا بود.

2-سياستمدار و كاردان در امور مديريت سياسي

توان سياسي و كاري مالك در مديريتهاي كلان اجتماعي به اندازه اي است كه او را حلال مشكلات حكومتي امير قرار مي هد و بسياري از فتنه هاي سياسي با هوشمندي و تدبير او حل مي گردد. منشور حكومتي علي (ع) خطاب به او است كه در نوع خود بي نظير است.

3-فصاحت و بلاغت

بخشي از شخصيت مالك مرهون نفوذ كلام و توان بالاي او در ايراد خطبه هاي حماسي و حركت آفرين است كه امتيازي براي اغلب انسانهاي كامل و پيشواست تا بتوانند در زمان لازم روشنگر حقايق و ارزشها باشند و توده مردم را به حركت واداشته،‌بسيج و هدايت نمايند.

4-اهل جهاد و هجرت

جهاد و هجرت در راه خدا، از ملاكهاي ارزشيابي شخصيتها در قرآن است. اگر بگوييم همه زندگي مالك، جهاد و هجرت در راه خدا بر اساس نياز و ضرورت جامعه اسلامي است سخني گزاف نگفته ايم. او عقابي سبكبال براي هجرت و تيزچنگ براي جهاد تحت فرمان علي (ع) بود.

5-دشمن شناس، شجاع و با بصيرت

و در دشمن شناسي او همين بس كه علي (ع) پس از شهاددت او فرمود :

« اي كاش در بين شما دو نفر مانند او بودند بلكه اي كاش تنها يك نفر مثل او بود و فكر و رأيش در مورد دشمنانم همچون نظر او بود.»

درميان ياران علي (ع)، مالك از معدود افرادي بود كه دشمنان و توطئه هاي آنان را به خوبي مي شناخت و تحت هيچ شرايطي حاضر به عقب نشيني نبود و با تيزبيني، درايت و شجاعتي كه داشت دشمن را به زانو در مي آورد.

6-انقلابي، قاطع، سازش ناپذير در دفاع از ارزشهاي اسلامي

حكومت اميرالمؤمنين (ع) يك حكومت انقلابي سازش ناپذير است كه مي آيد تا خط بطلاني بر «مصلحت انديشي» و «اجتهاد به رأي» هاي خلافتهاي گذشته بكشد. حكومتي است كه پاي احكام اسلامي و بيت المال مسلمين كه به ميان مي آيد قاطع و سازش ناپذير، «كتاب الله وسنه نبيه» را حجت مي داند.

چنين حكومتي نياز به فرماندهي اينچنين دارد. مالك مردي است سرشناس و با نفوذ در مردم، كه بسياري از حركتهاي سياسي عليه خليفه سوم و فرماندارانش را او طراحي نمود. تا آنجا كه افشاگريهاي او در اعتراض به پايمال نمودن احكام اسلامي در كوفه به درگيري با حاكم كوفه و در شام به كتك زدن معاويه مي انجامد و موجب تبعيدهاي مكرر وي مي گردد.

7-بردبار، خويشتن دار، خيرخواه مردم

مالك اشتر قهرمان است اما متواضع ، پهلوان است اما مردمي، رادمرد است اما بردبار و صبور، قاطع و استوار است اما در پاسداري از احكام دين. آري! اين صفت علي و ياران راستين علي بوده و هست كه دوحالت متضاد قهر و حلم، قاطعيت و رافت، را در نهايت كمال آن منصفند. مالك نيز همچون مولا و مقتدايش علي (ع) در برخورد با مردم و محرومين، قلبي رئوف و مهربان و دستي نوازشگر دارد و

همه تلاش او جهت سعادت و هدايت مردم به سوي نيكيها است و در اين راه هيچگونه چشمداشتي ندارد.

داستان اهانت آن بازاري به مالك كه مقداري ته مانده سبزي به او پرتاب مي كند و به او مي خندد ولي او بي آنكه سخني بگويد به مسجد رفته براي آن مرد طلب آمرزش نموده و از خداوند اصلاح او را طلب مي نمايد. نمونه اي از حلم و بردباري شيعيان راستين علي (ع) است

شهادت مالک اشتر

به نقل تاریخ، بعد از اینکه حضرت علی (ع) مال اشتر را به حکومت مصر منصوب کردند وقتی این خبر به معاویه رسید پیغام داد برای یکی از مالکان روستاهای بین راه مصر، که مالک اشتر را مسموم کن تا من خراج بیست سال را از تو نگیرم. وقتی مالک به آنجا رسید، دهقان که فهمیده بود او عسل را زیاد دوست دارد، مقداری عسل مسموم برای مالک، هدیه آورد و قدری هم از اوصاف و فوائد عسل، حرف زد. او شربتی از آن عسل زهرآلود را خورد که هنوز کاملا از گلوی او پائین نرفته بود که در همان بین راه از دنیا رحلت نمود. بعضی گفته اند که شهادتش در "قلزم" واقع شد و نافع، غلام عثمان او را مسموم کرد.

امیرالمؤمنین علیه السلام از شهادت مالک بسیار متأثر گردید و فرمود: خدا مالک را رحمت کند. او برای من آن چنان بود که من برای پیامبر خدا بودم.

منابع