زنان مطرح در واقعه عاشورا

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

يكى از مباحث قابل طرح در مورد حادثه عاشورا، نقش زنان در این واقعه است كه در روزگار ما بسيار حائز اهميت می باشد. در مقاله زیر نام زنان مطرح در واقعه عاشورا و پس از آن آمده است.

محتویات

امّ البنين‌

فاطمه كِلابى مشهور به «اُمّ البنين»، مادر چهار شيرمرد از فرزندان اميرمؤمنان عليه السلام، يعنى: عبّاس و سه برادر ديگرش است. در مقاتل الطالبيّين آمده است:

امّ البنين - كه مادر چهار برادرِ كشته شده بود - به بقيع مى‌رفت و در آنجا، اندوهگين‌ترين و سوزناك‌ترين مرثيه‌سرايى‌ها را براى پسرانش انجام مى‌داد. مردم، نزد او گِرد مى‌آمدند و به آن مرثيه‌ها گوش فرامى‌دادند. مروان هم از جمله كسانى بود كه به بقيع مى‌آمد و به مرثيه اُمّ البنين، گوش مى‌داد و مى‌گريست‌.

امّ سلمه‌

امّ سلمه، همسر بزرگوار پيامبر صلى الله عليه و آله كه رابطه عاطفى عميقى با اهل بيت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله داشت، در قيام امام حسين عليه السلام، رازدار قيام و شهادت ايشان بود. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله قطعه‌اى از خاك كربلا را به وى داده بود و خبر داده بود كه هرگاه اين تربت تبديل به خون شد، حسين شهيد شده است.

امّ سلمه قبل از حركت، سخنانى با امام عليه السلام داشت‌ و روز عاشورا از طريق ديدن پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در خواب و نيز خون شدن خاكى از كربلا كه در نزدش بود، از شهادت امام عليه السلام آگاهى يافت. او از اولين به سوگ نشستگان براى سالار شهيدان است.

امّ كلثوم، دختر امام على عليه السلام‌

در بسيارى از وقايع حماسه كربلا و پس از آن، نام امّ كلثوم آمده است. درباره اين كه امّ كلثومِ حاضر در واقعه كربلا، همان زينب عليهاالسلام است يا دختر ديگر امام على و فاطمه عليهماالسلام، يا دختر اميرمؤمنان از غير فاطمه عليهاالسلام، نظر قاطعى نمى‌توان ابراز كرد.

رَباب، همسر امام حسين عليه السلام‌

رباب، همسر باوفاى امام حسين عليه السلام و مادر سكينه و عبداللَّه بن الحسين (كودكى كه در آغوش امام عليه السلام به شهادت رسيد) است. علاقه امام به وى، از شعرى كه براى او و سكينه سروده، آشكار مى‌شود:

لَعَمرُكَ إنَّني لَاُحِبُّ داراً * تُضَيِّفُها سُكَينَةُ وَالرَّبابُ ‌

اُحِبُّهُما وَ أبذُلُ بَعدُ مالي‌ * وَلَيس لِلائِمي فيها عِتابُ؛ ‌

به جانت سوگند، من خانه‌اى را دوست دارم‌ كه سَكينه و رَباب در آن پذيرايى كنند. من آن دو را دوست دارم و دارايى‌ام را [براى آنها] مى‌دهم ‌و سرزنشگرم را ياراى سرزنش نيست.

رباب را زنى زيبا، خردمند، بافضيلت و شاعر گفته‌اند و او كه شاهد شهادت شوهر، فرزند و ديگر نزديكان خويش بود تنها يك سال پس از واقعه عاشورا زنده بود و در اين مدت زير هيچ سايه‌اى نرفت و برخى گفته‌اند كه در اين مدت بر سرِ مزار امام عليه السلام به سوگ نشست. در نقلى آمده كه در جواب خواستگارانش گفت: نمى‌خواهم پس از پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله، پدرشوهرى برگزينم. خانه وى توسط فرماندار يزيد در مدينه تخريب شد. رَباب، مرثيه‌هاى جان‌گدازى در رثاى امام حسين عليه السلام سروده است، از جمله:

آن كه نورى پرتو افشان بوده است، ‌اكنون كشته دفن‌ ناشده كربلاست. نواده پيامبر! خدا تو را از سوى ما جزاى نيكو دهد![تو] از زيان وزن اعمال [در قيامت‌]، دور گشته‌اى. تو براى من كوهى سخت بودى كه به آن، پناه مى‌بردم‌ و تو با رحمت و ديندارى با ما مصاحبت مى‌كردى. [پس از تو] چه كسى براى يتيمان باشد و چه كسى براى درخواست كنندگان؟ و چه كسى نياز را برطرف كند و مسكينان، به چه كسى پناه برند؟ به خدا سوگند، پس از تو با هيچ كس ديگرى ازدواج نخواهم كرد تا آن كه ميان شن و گِل، مدفون و ناپيدا شوم.

رقيه دختر امام حسين عليه السلام‌

رُقَيّه دختر سه ساله امام حسين عليه السلام‌ است، كه در سفر كربلا همراه اسراى اهل بيت‌ علیهم السلام بوده و در شام، شبى پدر را به خواب ديد و پس از بيدار شدن بسيار گريست و بى‌تابى كرد و پدر را خواست. خبر به يزيد رسيد. به دستور او سر مطهر امام حسين‌ علیه السلام را نزد او بردند و او از اين منظره بيشتر ناراحت و رنجور شد و همان روزها در خرابه شام (كه محل ‌اقامت موقت اهل بيت بود) جان داد.

زنان بنى عقيل‌

دختران عقيل بن ابى طالب - كه شهيدان گران‌قدرى از بنى عقيل را در كوفه و كربلا تقديم كرده بودند -، مرثيه تكان دهنده‌اى هنگام بازگشت اسيران اهل بيت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به مدينه داشتند.

در الإرشاد شیخ مفيد، آمده است: اُمّ لقمان، دختر عقيل، وقتى خبر شهادت امام حسين عليه السلام را شنيد، ماتم‌زده بيرون آمد و خواهرانش: اُمّ هانى، اسماء، رَمْله و زينب، دختران عقيل بن ابى طالب - كه رحمت خدا بر آنان باد - با او بودند.

او براى كشتگان طَفّ مى‌گريست و مى‌گفت: به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله چه خواهيد گفت، اگر از شما بپرسد: «شما - اى واپسينْ امّت -، چه كرديد با نسل من و خانواده‌ام، پس از از دست دادن من ‌كه برخى از آنها اسيرند و برخى در خون غلتيدند؟ من برايتان خيرخواهى كردم و اين، پاداش من نبود كه با خويشانم پس از من بدرفتارى كنيد!».

زنان بنى هاشم‌

زنان بنى هاشم سال‌ها بر فاجعه كربلا گريستند و نقش مهمى در پاسداشت ياد و راه شهيدان و محكوميت جنايتكاران اين حادثه داشتند. در كامل الزيارات آمده است كه امام صادق علیه السلام فرمود: هيچيك از زنان ما خضاب نكرد و روغنى استفاده ننمود و سُرمه نكشيد و شانه نزد، تا اين كه سرِ عبيداللَّه بن زياد را برايمان آوردند. ما پس از آن نيز همواره گريان بوديم.

در المحاسن نيز به نقل از عمر بن على بن الحسين عليه السلام مى‌گويد: وقتى حسين بن على عليه السلام كشته شد، زنان بنى هاشم لباس سياه و خشن بر تن كردند و از هيچ گرمى و سردى‌اى، شِكوه نمى‌كردند. در [موقع‌] سوگوارى آنان، على بن الحسين (زين العابدين عليه السلام) غذا تهيه مى‌كرد.

زينب كبری عليهاالسلام‌

حضرت زينب عليهاالسلام از آغاز قيام امام حسين عليه السلام، همراه برادر شد و در تمام دوران قيام، همدل و همراه و رازدار او بود. گفتگوهاى او با امام عليه السلام در شب عاشورا، حضورش در كنار بدن على اكبر عليه السلام و حضرت سيدالشهداء در روز عاشورا، رثاى جانسوز او در كنار قامت خونين برادر و خطاب او با پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله در روز يازدهم محرم، از صفحات زرين و جاودانه زندگانى سرشار از جلالت، شكيبايى و والايىِ اوست.

او پس از حادثه عاشورا شكوهمند و استوار، سرپرستى قافله اسيران را به عهده گرفت و با شجاعت و صلابت و درايت، كار را به پايان برد.

سكينه دختر امام حسين عليه السلام‌

سكينه در كربلا، حدود نُه سال داشت و نوعروس بود و شوهرش عبداللَّه بن الحسن عليه السلام در كربلا به شهادت رسيد. امام حسين عليه السلام به شدت به وى علاقه داشت. اين علاقه در شعرى از امام عليه السلام بيان شده است. وى در زمره اسيران به كوفه و شام و سپس به مدينه رفت و در آنجا زيست. او در سفر اسارت، نقشى مؤثر داشت و اين جمله او خطاب به يزيد: «اى يزيد! آيا دختران پيامبر خدا، بايد اسير باشند؟!» مجلس يزيد را دگرگون ساخت.

سكينه را زنى خوش‌خو، ظريف، زيبا، عفيف، اهل شعر و ادب و از راويان حديث شمرده‌اند. بزرگان قريش و بزرگان شعر و ادب در مجلس وى حاضر مى‌شدند.

فاطمه دختر امام حسن عليه السلام‌

فاطمه دختر امام حسن عليه السلام‌، همسر امام زين العابدين عليه السلام و مادر امام باقر عليه السلام است. درباره او از امام صادق عليه السلام روايت شده كه: چنان شخصيت راستگو و درست‌كردارى بود كه در ميان خاندان امام حسن عليه السلام زنى چون او ديده نشده است. وى از جمله راهيان سفر سخت اسارت است.

فاطمه دختر امام حسين عليه السلام‌

فاطمه دختر بزرگ امام حسين عليه السلام و همسر حسن مثنّى (فرزند امام مجتبى عليه السلام) است. امام حسين عليه السلام درباره او فرموده: او بيش از دختر ديگرم به مادرم فاطمه زهرا دختر پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله شبيه است.

همسرش در كربلا، مجروح در ميان شهدا افتاده بود و پس از پايان نبرد معلوم شد كه زنده است؛ زيرا بستگان او در لشكر عمر سعد، مانع كشتن او شده بودند. فاطمه به عنوان اسير به كوفه و شام رفت. او روايتگر برخى حوادث مربوط به خيمه‌ها و مجلس يزيد است. خطبه‌اى در كوفه به او منسوب است.

فاطمه دختر امام على عليه السلام‌

وى كه «فاطمه صغری» نيز ناميده شده، به همراه همسر شهيدش ابوسعيد بن عقيل در كربلا حضور داشت و سپس به سفر اسارت رفت. وى از راويان حوادث كربلاست.

اسماء، همسر مختار

تاريخ اليعقوبى، سرنوشت او را چنين نقل مى‌كند: مصعب بن زبير، اسماء دختر نعمان بن بشير (همسر مختار) را دستگير كرد و به او گفت: نظرت درباره مختار چيست؟ او گفت: به نظر من او انسانى با تقوا پاك و روزه‌دار بود. مصعب گفت: اى دشمن خدا! تو از كسانى هستى كه مختار را از عيب، مُبرّا مى‌دانى؟! سپس دستور قتل وى را داد و گردن او را زدند. او اولين زنى بود كه با زجر، گردنش زده شد.

اسماء، همسر وليد بن عُتبه

بر اساس نقل الطبقات ابن سعد، در جلسه‌اى كه وليد بن عُتبه (شوهر اسماء) - كه والى مدينه بود - از امام حسين عليه السلام خواست كه با يزيد بيعت كند، مشاجره‌اى بين امام عليه السلام و والى مدينه درگرفت. هنگامى كه وليد به خانه رفت، همسرش او را به سبب اين كه به امام حسين عليه السلام بد گفته بود، سرزنش و توبيخ كرد.

امّ عبداللَّه، همسر مالك بن نُسَير

مالك بن نُسَير، از حمله كنندگان به امام حسین عليه السلام در کربلا بود. او پس از ضربه زدن به سر امام عليه السلام، كلاه امام را غارت كرد و آن را به خانه برد. همسرش به شدت از تحفه‌اى كه او به منزل برده بود، ابراز انزجار كرد.

امّ وَهْب، همسر عبداللَّه بن عُمَير كلبى‌

امّ وَهْب تنها زن شهيد در كربلا است. هنگامى كه همسر شجاعش قصد خود را براى پيوستن به لشكر امام عليه السلام اعلام كرد، وى ضمن تشويق شوهرش از وى خواست كه همراهش برود. در تاريخ الطبرى، ماجراى اين بانو در روز عاشورا، چنين آورده شده است: اُمّ وَهْب، همسر او نيز عمود خيمه‌اى را برداشت و به سوى شوهرش رفت و به او گفت: پدر و مادرم، فدايت باد! براى پاكانِ نسل محمد صلى اللَّه عليه و آله بجنگ. او نيز به سوى زنش آمد و وى را نزد زنان بازگرداند؛ اما زن، به لباس او چسبيد و گفت: من، تو را وانمى‌نهم تا آن كه همراه تو جان بدهم. امام حسين عليه السلام او را ندا داد و فرمود: «براى خانواده شما، پاداش نيكو باد! خدا، رحمتت كند! به نزد زنان بازگرد و كنار آنان بنشين كه جنگ بر زنان، واجب نيست».

اُمّ وَهْب هم به سوى زنان، بازگشت... سپس از هر سو بر حسين عليه السلام و يارانش، هجوم آوردند و [عبداللَّه] كلبى، كشته شد... همسر كَلْبى به سوى شوهرش آمد و نزد او نشست و غبار را از او زُدود و گفت: بهشت، گوارايت باد! شمر بن ذى الجوشن به غلامش رستم گفت: با عمود خيمه بر سرش بكوب. او بر سرِ آن زن كوبيد و سرش شكست و سپس همانجا، جان داد.

گفتنى است كه در الأمالى صدوق از امّ وهبى ديگر، ماجرايى نقل شده كه شباهت‌ها و تفاوت‌هايى با نقل طبرى دارد. چنان كه برخى از محقّقان مطرح ساخته‌اند، ممكن است اين دو در اصل يك نفر باشند كه در اين صورت از نظر ما نقل طبرى رجحان دارد.

بخشى از نقل الأمالى صدوق، چنين است: وَهْب بن وَهْب به ميدان آمد. او و مادرش مسيحى بودند كه بدست امام حسين عليه السلام، مسلمان شده و تا كربلا به دنبال او آمده بودند. وَهْب بر اسب سوار شد و عمود خيمه را بدست گرفت و جنگيد تا هفت يا هشت تن [از سپاه دشمن] را كُشت و سپس اسير شد.

او را نزد عمر بن سعد - كه خدا لعنتش كند - آوردند. فرمان داد تا گردنش را بزنند. او را گردن زدند و [سرش را] به سوى لشكر امام حسين عليه السلام انداختند. مادرش، شمشير او را برگرفت و به ميدان آمد. امام حسين عليه السلام به او فرمود: «اى امّ وَهْب! بنشين كه خداوند، جهاد را از دوشِ زنان برداشته است. تو و پسرت با جدم محمّد صلى اللَّه عليه و آله در بهشت خواهيد بود...».

در مقتل خوارزمى‌ نيز سرنوشت مادر وَهْب بن وَهْب نصرانى، به مانند سرنوشتى كه طبرى براى اُمّ وَهْب همسر عبداللَّه بن عُمَير تصوير كرده، رقم مى‌خورد؛ يعنى توسط غلام شمر به شهادت مى‌رسد.

دختر عبداللَّه بن عفيف‌

او هنگامى كه پدر پير و نابينا و مجاهدش، عبداللَّه بن عفيف، ابن زياد را در مسجد كوفه به باد انتقاد گرفت و در پس آن، مأموران عبيداللَّه، خانه‌اش را مورد هجوم قرار دادند، كمك‌كار پدرش شد. ابتدا پدر را از حمله مأموران آگاه ساخت و سپس شمشير آورد و بدست پدرش داد و از هر طرف كه نيروهاى دشمن حمله مى‌كردند، پدرش را آگاه مى‌ساخت و تا شهادت پدرش در كنار او بود.

دُلْهُم، همسر زُهَير

با تشويق اين زن، شوهرش زهير بن قین - كه سابقه خوبى در روابطش با اهل بيت عليهم السلام نداشت -، به ملاقات امام حسين عليه السلام رفت و در ادامه از زمره ياران خاص امام و از شهيدان شاخص واقعه كربلا گرديد. بر اساس برخى نقل‌ها او هنگام وداع با شوهرش از او خواست كه نزد جد حسين عليه السلام، از او ياد كند.

ريّا، دايه يزيد

اين زن در كهن‌سالى روايتگر برخى جنايت‌هاى يزيد است. در سير أعلام النبلاء به نقل از حمزة بن يزيد آمده است: رَيّا گفت: مردى بر يزيد وارد شد و گفت: بشارت بده كه خدا، تو را بر حسين چيره كرد و سرش را آورده‌اند! سپس سر را در تَشتى نهادند... به او (رَيّا) گفتم: آيا يزيد با چوب‌دستى بر دندان‌هاى جلوى حسين كوبيد؟ گفت: آرى، به خدا سوگند.

زنان خاندان يزيد و معاويه‌

اين زنان نيز عمل يزيد را تأييد نكردند و با خاندان امام حسين عليه السلام همدردى نمودند. از جمله در الأمالى صدوق آمده است: زنان حسين عليه السلام را بر يزيد بن معاويه وارد كردند و زنان خاندان يزيد و دختران معاويه و خانواده‌اش صيحه زدند و فرياد كشيدند و نوحه سر دادند.

زنان اهل كوفه‌

در استقبال از اسيران اهل بيت پيامبر صلى اللَه عليه و آله، زنان كوفى به شدت مى گريستند و ابراز احساسات مى ‌نمودند. در بلاغات النساء آمده است: حِذام يا حُذَيم اسدى گفت: سال ۶۱ [سال شهادت حسين عليه السلام] به كوفه وارد شدم. زنان كوفه را در آن زمان ديدم كه بر سر و صورت خود مى‌زنند و گريبان مى‌درند.

در الملهوف آمده است: مردم صدا به گريه و ناله و زارى بلند كردند و زنان، موهاى خود را پريشان نمودند و خاك بر سرشان ريختند و ناخن به چهره كشيدند و گونه‌هاى خود را خراشيدند و ناله و فرياد كردند. مردان نيز گريستند و ريش خود را كَنْدند و هيچ روزى مرد و زن گريانى بيشتر از آن روز ديده نشد. هنگامى كه اسيران اهل بيت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به دروازه شهر مدينه رسيدند، زنان و مردان مدينه با حزن و گريه شديد به استقبال آنها رفتند و به آنها تسليت گفتند.

سيد ابن طاووس از بشير نقل مى‌كند كه: هيچگاه به اندازه آن روز، مرد و زن گريان و پس از رحلت پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله روزى تلخ‌تر از آن روز براى مسلمانان نديدم‌.

روايان خبر شهادت امام حسين از پيامبر

پيامبر اکرم صلى اللَّه عليه و آله بر اساس اسرار غيبى، اخبار گوناگونى درباره شهادت امام حسين عليه السلام و حادثه كربلا به افرادى ارائه كرده است. زنانى كه اين اخبار را از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شنيده و نقل كرده‌اند، عبارت اند از: امّ سلمه، سلمى همسر ابورافع، زينب بنت جحش، صفيه بنت عبدالمطلب و عايشه دختر ابوبكر.

زنان منطقه كربلا

بر اساس نقل سيد ابن طاووس، هنگامى كه اسراى اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله در بازگشت از شام به كربلا آمدند، چند روزى اقامه عزا كردند و از جمله كسانى كه با آنان همراهى كردند، زنان منطقه كربلا بودند.

در مروج الذهب آمده است: مردم كوفه (پس از مرگ يزيد) از اطاعت بنى اميّه به در رفتند و ابن زياد را از امارت خلع كردند و خواستند اميرى انتخاب كنند تا فرصت تأمّل در كار خويش داشته باشند. جمعى گفتند: «عمر بن سعد بن ابى وقّاص، شايسته اين كار است» و چون خواستند او را به امارت بگذارند، جمعى از زنان همْدان، كَهلان، ربيعه و نَخَع‌ آمدند و فريادزنان و گريه‌كنان وارد مسجد شدند و مصيبت حسين عليه السلام را ياد كردند و مى‌گفتند: «براى عمر بن سعد همين بس نبود كه حسين را كشت؟! اكنون مى‌خواهد در كوفه امير ما شود!؟».

مردم كوفه نيز بگريستند و از امارت عمر سعد منصرف شدند. كسانى كه بيشتر از همه تلاش كردند، زنان همدان بودند؛ زيرا على عليه السلام به همدانيان علاقه داشت و آنها را بر ديگران ترجيح مى‌داد. همو مى‌فرمايد: اگر من دربان بهشت بودم به مردم همدان مى‌گفتم: «به سلامت وارد شويد!» و نيز مى‌فرمايد: «من هَمْدانيان را آماده كردم و آنها حِمْيَريان را آماده كردند».

زنى از اهل كوفه

درباره اين زن - كه نامش مشخص نيست -، چنين عملكردى در كوفه گزارش شده است: زنى از كوفيان بر بالاى بام آمد و پرسيد: شما از كدام اسيران هستيد؟ گفتند: ما اسيرانِ خاندان محمديم. آن زن از بام پايين آمد و چادر و پيراهن و مقنعه جمع كرد و به آنان داد تا خود را بپوشانند.

زنى از طايفه بكر بن وائل‌

درباره وى در دفاع از اهل بيت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله، چنين آمده است: حميد بن مسلم گفته است: ديدم كه زنى از بنى بكر بن وائل، همراه همسرش ميان ياران عمر بن سعد بود و هنگامى كه ديد مردم به زنان حسين عليه السلام در خيمه‌هايشان هجوم برده‌اند و اموال آنان را برمى‌دارند، او نيز شمشيرى گرفت و به سوى خيمه‌ها آمد و گفت: «اى خاندان بكر بن وائل! آيا اموال دختران پيامبر خدا تاراج مى‌شود [و شما كارى نمى‌كنيد]؟ حكومت، جز از آنِ خدا نيست. براى خونخواهى پيامبر خدا [به پا خيزيد]!»؛ ولى همسرش جلوى او را گرفت و او را به جايگاهش بازگرداند.

زنى كه دو كودك اهل بيت را پناه داد

نام اين بانو كه دو كودك از اهل بيت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را در پناه گرفت و در حفظ جان آنها تلاش نمود، مشخص نيست. الطبقات ابن سعد او را همسر عبداللَّه بن قُطبه طايى (از لشكريان عمر سعد) و الأمالى صدوق او را پيرزنى معرفى مى‌كند. منابع مشهور، آن دو كودك را فرزندان عبداللَّه بن جعفر دانسته‌اند و الأمالى صدوق آن دو را فرزندان مسلم معرفى مى‌كند.

طَوعه‌

طَوعه زن شجاعى است كه مسلم بن عقیل را در شرايط سخت و سنگينى كه حتى يارانش وى را در كوفه تنها گذاشته بودند، پناه داد. از او پذيرايى نمود و از عواقب آن نهراسيد.

عاتكه دختر يزيد

در أنساب الأشراف، چنين آمده است: يزيد، سر حسين عليه السلام را براى زنانش فرستاد و دخترش عاتكه - كه بعدها، مادر يزيد بن عبدالملك شد -، آن را گرفت و شست و روغن ماليد و خوش‌بويش كرد. يزيد به او گفت: اين، چه كارى است؟ گفت: سر پسرعمويم را آشفته و پريشان برايم فرستادى. آن را مرتب و خوش‌بو كردم.

ماريه، از طايفه عبد القيس

ماريه، زنى شيعه است كه در جوّ نامناسب بصره - كه با اهل بيت عليهم السلام ميانه‌ خوبی نداشتند - خانه‌اش مدتى محل تجمع و گفتگوى طرفداران امام حسين عليه السلام بوده است. ثمره اين تجمّع، حركت سه نفر (يزيد بن ثبيت و دو پسرش عبداللَّه و عبيداللَّه) به مكه و همراه شدن با قافله شهيدان كربلا بود.

نوار حَضرَمى، همسر خولى

طبرى چنين نقل مى‌كند: حسين عليه السلام كشته شد و سرش را همان روز با خولى بن يزيد و حُمَيد بن مسلم اَزدى به سوى عبيداللَّه بن زياد فرستادند. خولى، آن را آورد و خواست به كاخ برود كه درِ آن را بسته ديد. به خانه‌اش رفت و سر را زير تَشتى در خانه‌شان گذاشت. او دو زن داشت: زنى از بنى اسد و زن ديگرى از قبيله حضرميان به نام نوار، دختر مالك بن عقرب. آن شب، نوبت زن حضرمى بود.

هشام گفت: پدرم برايم گفت كه نوار، دختر مالك برايش گفته است: خولى سر حسين را آورد و آن را زير تَشتى در خانه نهاد. آنگاه داخل خانه شد و به بسترش رفت. به او گفتم: چه خبر؟ چه نزد خود دارى؟ گفت: ثروت روزگار را آورده‌ام. اين، سر حسين است كه همراه تو در خانه است!

گفتم: واى بر تو! مردم، طلا و نقره مى‌آورند و تو سر فرزند پيامبر خدا را مى‌آورى؟! نه - به خدا سوگند -، سر من و سر تو در يك اتاق، گرد هم نمى‌آيند.

از بسترم برخاستم و به بخش ديگر خانه رفتم. آنگاه، زن اسدى‌اش را نزد خود فراخواند و من نشستم و نظاره مى‌كردم. به خدا سوگند، پيوسته به ستون نورى كه از آسمان تا تَشت مى‌درخشيد، نگاه مى‌كردم و پرندگانى سپيد را گرداگرد آن، بال‌زنان ديدم.

چون صبح شد، [خولى‌] سر را براى عبيداللَّه بن زياد برد.

بخشى از نقل خوارزمى چنين است: پس از او (عمرو بن جُناده) جوانى بيرون آمد. پدر او در نبرد شهيد شده بود؛ ولى مادرش نزدش بود. مادر به او گفت: فرزند عزيزم! به ميدان برو و پيشِ روى فرزند پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله بجنگ تا كشته شوى. او گفت: چنين مى‌كنم!

حسين عليه السلام فرمود: «اين، جوانى است كه پدرش شهيد شده است. شايد مادرش از به ميدان آمدنش [براى نبرد]، خشنود نباشد». آن جوان گفت: اى فرزند پيامبر خدا! مادرم به من فرمان داده است [كه به ميدان بيايم‌]...

در ادامه نقل هم آمده كه چون سر پسرش را به سوى او افكندند، آن را به سوى دشمن افكند و سپس خود نيز عمودى در دست گرفت و به دشمن حمله نمود. خوارزمى در آخر، آورده است: حسين عليه السلام فرمان داد تا او را [از ميدانْ] بازگردانند و آنگاه برايش دعا كرد.

هند، همسر يزيد

وى از جمله افرادى بود كه يزيد را به خاطر كشتن امام عليه السلام، توبيخ نمود.

منابع

  • محمد محمدی ری شهری و همکاران، دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاریخ، ترجمه عبدالهادی مسعودی، ص107، دسترس در سایت حدیث نت.
11.jpg
واقعه عاشورا
قبل از واقعه
شرح واقعه
پس از واقعه
بازتاب واقعه
وابسته ها