دعوت علنی پیامبر اسلام در مکه: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سطر ۲: سطر ۲:
  
 
مرحله دعوت علني از سخت­ترين و دشوارترين مراحل دعوت الهي پيامبر گرامي اسلام به شمار مي­آيد. حضرت صلی الله علیه و آله با پشت سرگذاشتن مرحله تبليغ پنهاني و فراهم آوردن زمينه­هاي دعوت علني، آشکارا به تبليغ دين اسلام، همت گماشتند؛ ايشان سعي و کوشش بسيار مبذول داشته، سختي­هاي بسيار به جان خريدند، آزارها ديدند؛ اما مقاوم و استوار به راه­شان، ادامه دادند تا اين که دين آسماني­اش رفته رفته همه جا را فراگرفت.
 
مرحله دعوت علني از سخت­ترين و دشوارترين مراحل دعوت الهي پيامبر گرامي اسلام به شمار مي­آيد. حضرت صلی الله علیه و آله با پشت سرگذاشتن مرحله تبليغ پنهاني و فراهم آوردن زمينه­هاي دعوت علني، آشکارا به تبليغ دين اسلام، همت گماشتند؛ ايشان سعي و کوشش بسيار مبذول داشته، سختي­هاي بسيار به جان خريدند، آزارها ديدند؛ اما مقاوم و استوار به راه­شان، ادامه دادند تا اين که دين آسماني­اش رفته رفته همه جا را فراگرفت.
 
+
{{شناختنامه رسول خدا (ص)}}
 
==آغاز دعوت علني==
 
==آغاز دعوت علني==
{{شناختنامه رسول خدا (ص)}}
 
 
رسول­ خدا صلی الله علیه و آله دعوت علني خود را در مرحله اول با نزول آيه {{متن قرآن|«وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ»}}، <ref>[[سوره شعراء]]، آيه 214.</ref> با دعوت از خويشاوندان خود آغاز کردند.<ref>تاريخ طبري، پيشين، ص322 و ابن اسحاق؛ السيرة النبويه، دفتر مطالعات تاريخ و معارف اسلامي، [[قم]]، چاپ اول، 1410، ص147.</ref>
 
رسول­ خدا صلی الله علیه و آله دعوت علني خود را در مرحله اول با نزول آيه {{متن قرآن|«وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ»}}، <ref>[[سوره شعراء]]، آيه 214.</ref> با دعوت از خويشاوندان خود آغاز کردند.<ref>تاريخ طبري، پيشين، ص322 و ابن اسحاق؛ السيرة النبويه، دفتر مطالعات تاريخ و معارف اسلامي، [[قم]]، چاپ اول، 1410، ص147.</ref>
  

نسخهٔ ‏۱ دسامبر ۲۰۱۶، ساعت ۰۶:۱۵

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon-computer.png
محتوای فعلی مقاله یکی از پایگاه های معتبر متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


مرحله دعوت علني از سخت­ترين و دشوارترين مراحل دعوت الهي پيامبر گرامي اسلام به شمار مي­آيد. حضرت صلی الله علیه و آله با پشت سرگذاشتن مرحله تبليغ پنهاني و فراهم آوردن زمينه­هاي دعوت علني، آشکارا به تبليغ دين اسلام، همت گماشتند؛ ايشان سعي و کوشش بسيار مبذول داشته، سختي­هاي بسيار به جان خريدند، آزارها ديدند؛ اما مقاوم و استوار به راه­شان، ادامه دادند تا اين که دين آسماني­اش رفته رفته همه جا را فراگرفت.

حضرت محمد (صلی الله علیه و آله)
رحمة للعالمین.jpg
رویدادهای مهم زندگی
حمله اصحاب فیل به مکهسفر پیامبر اکرم به شامازدواج با حضرت خدیجه کبری (س) • گذاشتن سنگ حجرالاسود در جای خویش • مبعثمعراجولادت حضرت فاطمه سلام الله علیهارفتن به شعب ابی طالبعام الحزنسفر به طائفهجرت به مدینهازدواج حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (س)غزوه بدرغزوه احدغزوه احزابصلح حدیبیهغزوه خیبرسریه ذات السلاسل فتح مکهغزوه حنینغزوه تبوکغدیر خم
بستگان
امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع) •عبدالله بن عبدالمطلب(س) • عبدالمطلبابوطالب(ع) • حمزه بن عبدالمطلب(ع) • عباس بن عبدالمطلبابولهبجعفر طیارآمنه(س) • فاطمه بنت اسد(س) • خدیجه کبری(س) • حضرت زهرا(س) • امام حسن(ع) • امام حسین(ع) • حضرت زینب(س)
اصحاب
سلمان فارسیعمار بن یاسرابوذرمقدادابوسلمه مخزومیزيد بن حارثهعثمان بن مظعونمصعب بن عمیرابوبکرطلحهزبیرعثمان بن عفانعمر بن خطابسعد بن ابی وقاصعبدالله بن مسعوداسعد بن زرارهسعد بن معاذسعد بن عبادهعثمان بن حنیفسهل بن حنیفابو ایوب انصاری حذیفة بن یمانخالد بن سعيدخزیمة بن ثابتعبدالله بن رواحهاویس قرنیعبدالله بن مسعود بلال حبشی
مکان های مرتبط
مکهمدینهغار حراکعبهشعب ابوطالبغدیر خمفدکبقیعغار ثورمسجد قبامسجد النبیمسجد الحرام

آغاز دعوت علني

رسول­ خدا صلی الله علیه و آله دعوت علني خود را در مرحله اول با نزول آيه «وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ»، [۱] با دعوت از خويشاوندان خود آغاز کردند.[۲]

اين کار بسيار سخت و دشوار بود؛ چرا که سران قريش به آساني حاضر نمي­شدند، دست از بت­ پرستي بردارند و به نبوت حضرت صلی الله علیه و آله اقرار کنند. پس به اميرالمؤمنين علي علیه السلام دستور دادند تا غذايي فراهم کنند؛ سپس بزرگان بني­هاشم و بني­ عبدالمطلب را دعوت کردند.

در اين جلسه حضرت صلی الله علیه و آله امر پروردگارش درباره انذار خويشان خود را اعلام کردند و به آنان فرمودند که «هر که با ايشان بيعت کند برادر و وصي و وزير ايشان خواهد بود»؛ اما جز علي علیه السلام کسي به اين خواسته حضرت صلی الله علیه و آله جواب مثبت نداد.[۳]

بعد از آن که پيامبر صلی الله علیه و آله نزديکانش را انذار کرد، امر نبوتش بيش از پيش در مکه منتشر شد. روايت شده پس از نزول اين آيه شريفه و انذار نزديکان، پيامبر صلی الله علیه و آله بر بالاي کوه صفا ايستادند و فرياد زدند: «يا صباحاه» (خبر مهم)؛ قريشيان در اطرافشان جمع شدند و گفتند: تو را چه شده است، فرمود: «اگر به شما خبر دهم که دشمني امشب يا فردا صبح به شما حمله مي­کند، مرا تصديق مي­کنيد؟» گفتند: «بله» فرمود: «من ترساننده شما از عذابي دردناک هستم».[۴]

سپس ادامه داد و فرمودند: «اي مردم؛ رهبر و پيشرو به اهلش دروغ نمي­گويد، قسم به خدايي که هيچ پروردگاري جز او نيست، من رسول ­خدا صلی الله علیه و آله به سوي شما به طور خاص و به سوي تمام مردم به طور عام هستم به خدا قسم که شما مي­ميريد چنان که مي­خوابيد و بعد از مرگ برانگيخته مي­شويد چنان که از خواب بيدار مي­شويد و محاسبه مي­شويد چنان که عمل مي­کنيد و در مقابل کارهاي نيک پاداش داده مي­شويد و در مقابل کارهاي زشت عذاب داده مي­شويد و بهشت و جهنم ابدي هستند و شما اولين کساني هستيد که انذار شده­ايد».[۵]

بعد از گذشت مدتي، با نزول آيه: «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ × إِنَّا كَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ».[۶]

«رسول ­خدا صلی الله علیه و آله، مرحله­اي ديگر از دعوت علني را به مرحله اجرا درآوردند». با آشکارشدن دعوت الهي رسول ­خدا صلی الله علیه و آله، تمام مردم درباره دعوت آن حضرت صحبت مي­کردند و اين امر بر کسي از اهل مکه مخفي نمانده بود. حتي اخبار آن به خارج مکه نيز سرايت کرده بود.[۷] با اين حال در ابتدا با مخالفت­هاي چنداني از سوي قريش روبرو نگرديد.[۸]

ابن ­اسحاق نقل مي­کند که «هنگامي که رسول ­خدا صلی الله علیه و آله شروع به دعوت مردم به اسلام کرد و امرالهي را آشکار نمود، قومش او را از خود طرد نکردند و به مقابله با او برنخاستند تا اين که بت­پرستي را عيب دانست [و نياکانشان را مذمت کرد و خبر داد که آنان در آتشند] مشرکان اين کار را منکري بزرگ براي خويش برشمردند و به طور جمعي به مخالفت و دشمني با او برخاستند»، آشفتگي و اعتراض مردم مکه به اين دليل بود که فهميده بودند که معناي حقيقي ايمان چيزي نيست، جز نفي همه خدايان دروغين و ايمان به پروردگاري قادر و بي­همتا يعني نفي آن سيادت و بزرگي­اي که به شيوه آيين و دين جاهلي بدست آورده بودند، يعني سلب تمام اختيارات جاهلي و پذيرش فرمانبرداري کامل از خدا و رسولش. از اين رو با تمام توان به اذيت و آزار ايشان و ديگر مسلمانان پرداختند.[۹] حضرت صلی الله علیه و آله با وجود همه اين مخالفت­ها با نرمي و مدارا به طرح دعوت و عرضه اصولي که به آن دعوت مي­کرد، مي­پرداختند.[۱۰]

رفتن قريش نزد ابوطالب

بزرگان قريش، چون ديدند که پيامبر صلی الله علیه و آله از دعوت خويش دست برنمي­دارد، ابتدا نزد ابوطالب رفته جهت حل و فصل مسالمت­آميز مسأله، با ابوطالب به گفتگو پرداختند؛[۱۱] آنان گفتند: «اي ابوطالب برادرزاده­ات خدايان ما را ناسزا مي­گويد و بر دين ما عيب مي­گيرد و عقول ما را سبک مي­شمارد و پدران ما را گمراه مي­داند؛ يا وي را از اين کار برحذر دار يا او را به ما واگذار».[۱۲]

ابوطالب در پايان اين ديدار با خوشرويي و ملاطفت آنها را راضي و سپس روانه کرد.[۱۳] پيامبر صلی الله علیه و آله همچنان به کار تبليغ و انجام رسالت خويش مشغول بود تا اين که رفته رفته بار ديگر کار مخالفت قريش با آن حضرت، بالا گرفت.[۱۴] سران قريش راهي نيافتند جز آن که دوباره نزد ابوطالب رفته با او گفتگو کنند. اين بار آنها با شدت بيشتري از او خواستند تا مانع فعاليت­هاي حضرت شود.[۱۵] حتي سعي کردند به وسيله تطميع حضرت صلی الله علیه و آله با مال و املاک و... ايشان را از ادامه دعوتش، منصرف کنند؛[۱۶]

اما حضرت در جواب گروه قريش فرمودند: «به خدا قسم اگر خورشيد را در دست راست من و ماه را در دست چپ من قرار دهند از دعوت خويش دست برندارم و از پاي نخواهم نشست تا خدا دين مرا رواج دهد يا جان بر سر آن گذارم».[۱۷]

جواب پيامبر صلی الله علیه و آله سران کفر را از پذيرفته شدن هر گونه پيشنهادي، مأيوس کرد. از اين زمان به بعد قريش که در تمام برخورد­هاي خود تا حدودي احترام پيامبر صلی الله علیه و آله را حفظ کرده و متانت خود را از دست نداده بودند، تصميم گرفتند به هر قيمتي که شده از نفوذ آيين او جلوگيري کنند. پس در مخالفت با رسول­ خدا صلی الله علیه و آله هم­ قسم شدند و تصميم گرفتند که فرزندان و افراد قبيله خويش را از مسلماني برگردانند.[۱۸]

آنان قبايل خود را ملزم کردند که در قبيله خود جستجو کنند و هر کس را که به دين اسلام درآمده، بيازارند.[۱۹] قريشيان عده­اي جاهل و نادان و اوباش را تحريک کرده بودند تا در صدد تکذيب و آزار پيامبر صلی الله علیه و آله برآيند و خود نيز او را به شاعري و جادوگري و ديوانگي متهم ساختند.[۲۰] کار بر پيامبر صلی الله علیه و آله و کساني که ايمان آورده بودند، سخت شد.[۲۱]

مشرکان چون قادر به اذيت کردن مسلماناني که از حمايت عشيره خود برخوردار بودند، نبودند پس به سخت­ترين وجهي به آزار و اذيت ضعفاي مسلمانان پرداختند[۲۲] و انواع شکنجه­ها را نسبت به آنان روا مي­داشتند، برخي را مي­زدند. گروهي را به گرسنگي مي­آزردند و جمعي را برهنه بر روي ريگ­هاي داغ و تفتيده مکه مي­خواباندند.[۲۳]

قريشيان که با استهزاء و آزار و ارعاب، سعي در جلوگيري از ادامه کار حضرت صلی الله علیه و آله کرده بودند،[۲۴] با مرگ ابوطالب به اين آزارها و شکنجه­ها شدت بخشيدند تا حدي که عده­اي از مسلمانان مجبور شدند به حبشه هجرت کنند. حضرت نيز با فراهم شدن مقدمات سفر به مدينه هجرت کردند.

استهزاءکنندگان حضرت صلی الله علیه و آله

به نقلي پنج نفر از قريشيان، به نامهاي وليد بن مغيره مخزومي، عاص بن وائل سهمي، اسود بن عبد يغوث زهري، اسود بن مطلب و حارث بن طلاطله ثقفي، بيش از همه پيامبر صلی الله علیه و آله را مورد تمسخر قرار مي­دادند[۲۵] و به نقلي ديگر، استهزاءکنندگان پيامبر صلی الله علیه و آله هفده نفر برشمرده شدند که همگي به شديدترين وجهي به هلاکت رسيدند.[۲۶] وليد بن مغيره از سرسخت­ترين اين دشمنان بود. گروهي از قريش نزد او که مردي مسن و باتجربه بود و در مراسم حج شرکت کرده بود، جمع شدند.

او به آنها گفت: «اي جماعت قريش موسم حج فرارسيده و گروه­هاي عرب بزودي به مکه روي مي­آورند آنها مسأله دعوت محمد صلی الله علیه و آله را شنيده­اند، پس نظر واحدي را اتخاذ کنيد و متفاوت صحبت نکنيد که باعث تکذيب همديگر شويد و قول همديگر را رد کنيد».[۲۷]

گفتند: «چه بگوييم». گفت: «بهترين حرفي که مي­توانيد، بگوييد اين است که او را افسونگر بخوانيد که سخنان سحرانگيز آورده است». [۲۸] قريش از نزد وليد بيرون رفته سر راه کاروانيان نشسته به هر که برخورد مي­کردند او را از تماس گرفتن با رسول­خدا صلی الله علیه و آله برحذر داشته و از سحر و جادوي آن حضرت بيمناکش مي­ساختند.[۲۹]

گويا اين اختلاف آراء و اقوال بين کفار قريش در مورد پيامبر صلی الله علیه و آله در موسم اول حج صورت گرفته بود و وليد بن مغيره سعي داشته اين اختلاف را از بين برده و گفته­هايشان را عليه رسول ­خدا صلی الله علیه و آله، در يک جهت متمرکز کند.

ابولهب نيز از ديگر دشمناني بود که حضرت را به شدت آزرده خاطر مي­ساخت، او ضمن ريختن خار و خاشاک و احشاي حيوانات بر سر و روي پيامبر صلی الله علیه و آله، مانع از انجام تبليغ از سوي حضرت مي­شد او به دنبال حضرت مي­رفت و فرياد مي­زد: «اي مردم، اين مرد شما را از دين خود و دين پدرانتان نفريبد».[۳۰]

پانویس

  1. سوره شعراء، آيه 214.
  2. تاريخ طبري، پيشين، ص322 و ابن اسحاق؛ السيرة النبويه، دفتر مطالعات تاريخ و معارف اسلامي، قم، چاپ اول، 1410، ص147.
  3. طبري؛ تاريخ طبري، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، دارالتراث، چاپ دوم، 1967، ج2، ص321-320 و بيهقي، ابوبکر؛ دلائل النبوه، بيروت، دارالکتب العلميه، چاپ اول، 1405، ج2، ص179–180 و ابن اثير، الکامل في التاريخ، بيروت، دارصادر – دار بيروت، ج2، ص60 ابن کثير، البدايه والنهايه، بيروت، دارالفکر، 1996، ج3، ص39-40 و سيره ابن اسحاق، پيشين، ص 145–146.
  4. ابن سعد؛ طبقات الکبري، تحقيق محمد عبدالقادر عطاء، بيروت، دارالکتب العلميه، چاپ اول، 1990، ج1، ص156 و دلائل النبوه، پيشين، ص181 و انساب الاشراف، پيشين، ص121 و الکامل في التاريخ، پيشين، ص63 والبدايه والنهايه، پيشين، ص38.
  5. ابن شهرآشوب؛ المناقب، قم، انتشارات علامه، 1379، ج1، ص46.
  6. سوره حجر، آيه 94-95.
  7. سيره ابن هشام، پيشين، ص272.
  8. تاريخ طبري، پيشين، ص323 و ذهبي؛ تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير والأعلام، تحقيق عمر عبدالسلام تدمري، بيروت، دارالکتابل العربي، چاپ دوم، 1993، ج1، ص148.
  9. سيره ابن اسحاق، پيشين، ص 148 و ابن سعد؛ طبقات الکبري، تحقيق محمد عبدالقادر عطاء، بيروت، دارالکتب العلميه، چاپ اول، 1990، ج1، ص156 و انساب الاشراف، پيشين، ص116 و تاريخ طبري، پيشين، ص328 و يعقوبي؛ تاريخ يعقوبي، بيروت دارالصادر، چاپ دوم، 1988، ج2، ص24 و سيره ابن هشام، پيشين، ص264.
  10. تاريخ طبري، پيشين، ص323.
  11. تاريخ طبري، پيشين، ص323 و طبقات الکبري، پيشين، ص158.
  12. همان و تاريخ يعقوبي، پيشين، ص24 و سيره ابن هشام، پيشين، ص265 و الکامل في التاريخ، پيشين، ص63 و البدايه والنهايه، پيشين، ص47 و سيره ابن اسحاق، پيشين، ص147–148.
  13. همان.
  14. سيره ابن هشام، پيشين، ص265.
  15. همان و تاريخ طبري، پيشين، ص323 و الکامل في التاريخ، پيشين، ص64 و سيره ابن اسحاق، پيشين، ص154.
  16. تاريخ طبري، پيشين، ص324 و تاريخ يعقوبي، پيشين، ص24 و سيره ابن هشام، پيشين، ص265.
  17. دلائل النبوه، پيشين، ص187 و تاريخ طبري، پيشين، ص326 و تاريخ طبري، پيشين، ص326 و انساب الاشراف، پيشين، ص230 و سيره ابن هشام، پيشين، ص266 والبدايه والنهايه، پيشين، ص42 و سيره ابن اسحاق، پيشين، ص154.
  18. تاريخ طبري، پيشين، ص328 و سيره ابن هشام، پيشين، ص268.
  19. سيره ابن هشام، پيشين، ص289.
  20. همان.
  21. سيره ابن هشام، پيشين، ص269 و طبقات الکبري، پيشين، ص159 والبدايه والنهايه، پيشين، ص47 و سيره ابن اسحاق، پيشين، ص148.
  22. تاريخ يعقوبي، پيشين، ص24 و سيره ابن هشام، پيشين، ص317 و الکامل في التاريخ، پيشين، ص66 و سيره ابن اسحاق، پيشين، ص156.
  23. سيره ابن هشام، پيشين، ص317 والکامل في التاريخ، پيشين، ص66 و البدايه والنهايه، پيشين، ص47.
  24. انساب الاشراف، پيشين، ص230.
  25. شيح صدوق؛ خصال، قم، دارالکتب الاسلاميه، 1395، ص278 و تاريخ يعقوبي، پيشين، ص24 و طبقات الکبري، پيشين، ص158 و ابن اسحاق؛ السيرة النبويه، دفتر مطالعات تاريخ و معارف اسلامي، قم، چاپ اول، 1410، ص145.
  26. طبقات الکبري، پيشين، ص156 و ابن شهر آشوب؛ مناقب، قم، مؤسسه امام مهدي عجل الله تعالی فرجه الشریف، چاپ اول، 1409، ج1، ص73.
  27. سيره ابن اسحاق، پيشين، ص 150 و سيره ابن هشام، پيشين، ص270 و تاريخ الاسلام ذهبي، پيشين، ص155.
  28. همان.
  29. سيره ابن هشام، پيشين، ص271.
  30. دلائل النبوه، پيشين، ص185.

منابع