خاتمیت
«خاتمیت»، از آموزههای مشترک همه مسلمانان است و به این معناست که پس از حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) و دین اسلام، پیامبر و دین دیگری نخواهد آمد و تا پایان جهان این آئین آسمانی باید به عنوان مبنای عقیده و عمل انسانها قرار بگیرد.
اعتقاد به خاتمیت، میان مسلمانان امری روشن و پذیرفته شده بوده و به صورت متواتر نقل گردیده است؛ اما در قرن اخیر، مباحث جدیدی پیرامون این مسئله مطرح شده و شبهات بهائیان و دیگران، متکلمان را به پاسخگویی برانگیخته است.
محتویات
مفهوم شناسی
«خاتمیت» در لغت، مصدر جعلی از خاتم و از ریشه ختم به معنای پایان میباشد. رایجترین معنایی که لغت شناسان برای کلمه خاتم بیان کردهاند، به معنای ختم و پایان یافتن چیزی است. در این معنا، تفاوتی میان خاتِم (به کسر تاء) و خاتَم (به فتح تاء) نیست.[۱]
کاربرد دیگر این واژه، در هر دو استعمالش، به معنای آخر و پایان یا آخرین میباشد.[۲] برخی نیز معتقدند که خاتِم، به کسر تاء، به همان معنای آخر و پایان، و به فتح تاء به معنای زینت انگشتری و زینت است.[۳]
تلقی دانشمندان فرقههای اسلامی از ابتدا تاکنون از مقوله خاتمیت در اصطلاح این بوده است که شریعت اسلام به عنوان آخرین شریعت آسمانی است و تا پایان جهان به عنوان آئین آسمانی باید به عنوان مبنای عقیده و عمل انسانها قرار بگیرد. بر اساس مفاد احادیث معتبر، حلال و حرام دین اسلام تا روز قیامت باقی است و تغییر پذیر نیست.[۴] پس اگرچه اصل نیازمندی بشر به معارف و برنامههای وحیانی محدود به زمان و روزگار خاصی نیست، و بشر برای پیمودن راه سعادت و کمال به راهنماییها و برنامههای چنین منبعی نیاز دارد، اما میزان نیازمندیهای بشر به این امور، در طول تاریخ و برای تمام اقوام بشر به یک اندازه نیست.[۵]
بر اساس این تفسیر، خاتمیت دارای چهار رکن اساسی است:
- ثبات انسان و نیازهای او؛
- اصول ثابت و فروع متغیر دین؛
- علم و اجتهاد؛
- استعداد پایان ناپذیر کتاب و سنت در تفسیرهای جدید.[۶]
تاریخچه بحث
مسئله خاتمیت آموزهای است که در قرآن کریم و احادیث اسلامی مطرح شده است و به همین واسطه سابقهای دیرین در کلام اسلامی دارد. این مسأله اگرچه از مباحث مهم کلامی است و میتوان اشاراتی پیرامون آن در آثار متکلمان، فلاسفه و عرفا یافت، اما بهطور مستقل و صریح در آثار پیشینیان مطرح نبوده است. در دوران معاصر دو عامل باعث به وجود آمدن آثار مستقلی در این زمینه شده است: ظهور برخی از فرقههای منسوب به اسلام مانند بابیت و بهائیت و ادعای شریعت جدید از سوی آنان، و بروز رویکردی متمایز از نگاه سنتی به دین و ایجاد پرسشهای ناشی مدرنیته که به ارائه تحلیل خاصی از نبوت، وحی و خاتمیت انجامید.
این نگرش جدید به مسأله، که بیشتر متأثر از نظریه تجربه دینی بوده است، با سخنان اقبال لاهوری آغاز شد. همین امر موجب شد متکلمان معاصر در بررسی نظر اقبال لاهوری، آنرا مورد بحث و بررسی قرار دهند و در فصلی جداگانه در کتابهای کلامی بدان بپردازند و در مورد آن کتابها و رسالههایی نگاشته شود. از این میان، افرادی مانند شهید مطهری و علی شریعتی جزو اولین اندیشمندانی بودند که به بررسی آرای اقبال پرداختند.
بررسی ماهیت و حقیقت خاتمیت و دلایل و فلسفه آن، محورهای اساسی در بحث از خاتمیت می باشند. در بحث از خاتمیت، لازم است به سوالات ذیل پاسخ داده شود:
- آیا خاتمیت دلیل کمال و بینیازی انسان از پیامبری جدید است؟
- آیا خاتمیت، ختم هر گونه تجربه دینی و الهی و اتصال به عالم غیب است؟
- آیا خاتمیت، پایان حجیت هر نوع فعل و گفتاری است تا در تفسیر دین و قرآن هیچ مرجع علمی وجود نداشته باشد که گفتارش، ختم گفتار و ملاک گفتار دیگران باشد؟
دلایل خاتمیت
خاتیمت یکی از مباحث درون دینی است و هیچ نشانه بیرون دینی و مستقل از شخصیت و مدعای پیامبر خاتم وجود ندارد تا به واسطه او خاتم بودن او را تشخیص دهیم. ادعای درون دینی بودن این آموزه نیازمند ارائه ادله نقلی دال بر این مطلب است. این ادله عبارتند از آیات و روایات مربوط به خاتمیت.
دلایل قرآنی
عنوان خاتمیت از خود قرآن کریم گرفته شده است. در آیه ۴۰ سوره احزاب صریحا تعبیر «خاتم النبیین» را برای حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) به کار برده است: «ماکانَ محمدٌ أبا أَحَدٍ مِنْ رجالِکمْ وَلکن رسولَ اللّهِ و خاتمَ النبیینَ»؛ [۷] این آیه به دو صورت قرائت شده است. در قرائت عاصم، خاتم به فتح "تا" خوانده شده است. در این قرائت، خاتَم، فعل ماضی باب مفاعله ختم کردن یا اسم و به معنای مُهر و آخر پیامبران است. بقیه قرائتها، خاتم را به کسر "تا" خواندهاند که در این قرائت، خاتِم، اسم فاعل و به معنای ختم کننده پیامبری است.[۸] و در هر دو صورت مفهوم آیه این است که حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) آخرین پیامبر خواهد بود.
به غیر از آیه یاد شده، دستهای از آیات وجود دارد که به صورت ضمنی اشاره به این مسئله دارد. مثلا آیاتی که رسالت پیامبر را از نظر مکانی و زمانی عام و گسترده معرفی میکند، و عمومیت زمانی آن نیز، بیانگر خاتمیت است:[۹]
- انذار و ترساندن هر کس که قرآن به او برسد: «وَ أُوحِی إِلَی هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ»[۱۰]
- بشارت و ترساندن تمامی مردم: «وَ ما أَرْسَلْناک إِلاَّ کافَّهً لِلنَّاسِ بَشِیراً وَ نَذِیراً »[۱۱]
- انذار تمام عالمیان: «تَبارَک الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلی عَبْدِهِ لِیکونَ لِلْعالَمِینَ نَذِیراً»[۱۲]
- ارسال از جانب خدا برای جمیع مردم: «إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیکمْ جَمِیعًا» [۱۳]
- رحمت بودن پیامبر برای عالمیان: «وَمَا أَرْسَلْنَاک إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ»[۱۴]
- فرستادن نبی اکرم برای ابلاغ دین حق تا آن را بر هر چه دین است پیروز گرداند: «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَىٰ وَدِینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کلِّهِ»[۱۵]
- راه نیافتن باطل در کتاب خدا: «لَا یأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَینِ یدَیهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ»[۱۶]
- محفوظ ماندن قرآن کریم: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»[۱۷]
تمامی این تعابیر دربردارنده آن است که اسلام دارای کاملترین شریعت و آموزهها و دینی جهانی است و اسلام و قرآن نسخ و باطل نخواهد شد. از اینرو دین اسلام آخرین دین، و پیامبر اکرم خاتم الانبیا به شمار میآید.
دلایل روایی
در کتب حدیثی شیعه و اهل سنّت، احادیث نبوی و نیز احادیث منقول از امامان معصوم علیهم السلام درباره خاتمیت بسیار است. در بسیاری از دعاهای مأثور از ائمه، به خاتمیت رسول اکرم اشاره شده است.[۱۸] مهمترین احادیث نبوی در اثبات خاتمیت عبارتند از:
- حدیث منزلت که از احادیث متواتر است، به خاتم النبیین بودن پیامبر اسلام تصریح شده است. پیامبر اکرم(ص) در این حدیث نسبت حضرت علی علیهالسلام به خود را همانند نسبت هارون به موسی دانسته است، و در ادامه می فرماید: «با این تفاوت که هارون پیامبر بود، ولی علی ـ علیهالسلام ـ پیامبر نیست»؛ زیرا پس از رسول خدا صلّی الله علیه و آله پیامبری برگزیده نخواهد شد: «اَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَة هَارُونَ مِن مُوسَی اِلّا اَنَّهُ لَا نَبی بَعْدِی».[۱۹]
- احادیثی که پیامبر اکرم خود را خاتم الانبیا یا خاتم هزار پیامبر یا بیشتر[۲۰] و امام علی علیهالسلام را خاتم الاولیا یا خاتم الاوصیا یا خاتم هزار وصی خواندهاند.[۲۱]
- حدیثی دیگر از پیامبر که ایشان خود را برای هدایت جمیع مردم، از هر نژادی که باشند، معرفی کرده است و اینکه با ایشان سلسله انبیا به پایان رسیده است.[۲۲]
- حدیث دیگری از پیامبر اکرم که ایشان فرمودند: پیامبری بعد از من و سنّتی پس از سنّت من و امتی بعد از امت شما نیست و اگر کسی پس از من ادعای نبوت کرد دروغگوست.[۲۳]
- حضرت علی علیهالسلام در بخشهای مختلفی از نهج البلاغه به ختم نبوت به وسیله پیامبر اسلام(ص) اشاره کرده است.[۲۴] در خطبه اول فرمودهاند که خدای سبحان، محمد (صلی اللّه علیه وآله) را برای به انجام رساندن وعدهاش و تمام کردن سلسله نبوت فرستاد: بعث الله محمداً ـ صلّی الله علیه و آله ـ لِانْجَازِ عِدَتِهِ وَ اِتْمَامِ نَبُوَّتِهِ: خداوند متعال، حضرت محمد را برای تحقق وعدهاش و تمام کردن نبوتش مبعوث کرد.[۲۵]
- احادیث عدم نسخ شریعت و احکام اسلام که مبنای فقیهان در استنباط بسیاری احکام شرعی قرار گرفته و مؤید خاتمیت و عدم نسخ شریعت رسول اکرم است. در حدیثی، امام صادق علیهالسلام میفرماید: «حلال محمد تا روز قیامت حلال و حرام او نیز تا قیامت حرام است».[۲۶][۲۷]
خاتمیت در فلسفه و عرفان
فیلسوفان اسلامی اغلب در آثار خود، بحثی مجزا ذیل عنوان نبوت یا نبوات مطرح نموده و در آن به ارائه ادله عقلی برای اثبات لزوم ارسال رسل و انبیای الهی پرداختهاند.[۲۸] آنان گاه به صورت تلویحی[۲۹] وگاه صراحتاً[۳۰] به خاتمیت نبی مکرم اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم اشاره کرده و در صدد تبیین آن برآمدهاند.
از جمله تبیینهای فیلسوفان این است که انسان، برترین موجودات؛ پیامبران، برترین انسانها؛ رسولان، برترین پیامبران؛ برترین رسولان، انبیاء اولوالعزم؛ و برترین انبیای اولوالعزم کسی است که شریعتش عمومی و کلی باشد و چنین کسی حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) است که سید فرزندان آدم و در نتیجه خاتم النبیین است.[۳۱]
از میان فیلسوفان اسلامی، صدرالدین شیرازی[۳۲] با رویکردی شیعی، ختم نبوت را به انقطاع وحی تشریعی و نزول فرشته تفسیر کرده و معتقد شده است که ختم نبوت به معنای پایان یافتن حجت آسمانی نیست، بلکه طبق اعتقاد شیعه، حکم امامان معصوم، از سوی شخص پیامبر اسلام حجت الهی و معتبر اعلام شده است.
حکیم سبزواری[۳۳] با تفکیک میان نبوت تشریعی و نبوت تبلیغی و تبیینی، ختم و انقطاع نبوت را ناظر به نبوت تشریعی دانسته است. از نظر او، خاتمیت پیامبر اکرم دو وجه دارد: یکی آنکه با ظهور رسول اکرم همه کمالات متصوَّر به اوج خود رسیده و مجالی برای ظهور پیامبر دیگری باقی نمانده و گویی حضرت محمد بر همه کمالات و زیباییها مهر زده است. وجه دیگر اینکه از آنجا که پیامبر اکرم اشرف مخلوقات و غایت آفرینشِ عالم امکان است، با ظهور ایشان غایت آفرینش تحقق یافته و به خاتمه رسیده است.[۳۴]
از نظر عارفان نیز، حضرت محمد (صلی الله علیه وآله) خاتم الانبیاست. تفسیری که آنان از خاتمیت ارائه میدهند، مشابه تفسیرهای پیشگفته است؛ یعنی نبوت تشریعی و رسالت با پیامبر اکرم منقطع شده است.[۳۵]
فلسفه ختم نبوت
یکی از مباحث مهم خاتمیت سؤال از علت یا علل این امر است که چرا سلسله پیامبران در زمان معینی پایان یافت؟ به عقیده عدهای از اندیشمندان معاصر، به دو دلیل، بهترین جواب به این پرسش این است که بگوییم خدا بر اساس حکمت بالغه و علم مطلق خویش میداند که مقام رسالت را در کجا قرار بدهد[۳۶] و چه زمانی این امر را خاتمه دهد:[۳۷]
- این بحث، امری عقلانی نیست و عقل آدمی توان پی بردن دقیق به ابعاد آن ندارد. خدا براساس حکمت کامل و علم مطلق خویش میداند که کجا، کی و چگونه پیامبران را مبعوث کند و ما بندگان به نحو کامل، اطلاعی از معیارهای این مسأله نداریم. ما تنها میدانیم که مقتضای حکمت الهی این بوده که پس از پیامبر اسلام(ص) پیامبر دیگری مبعوث نگردد.
- عقیده خاتمیت از ضروریات دین اسلام است و برای اعتقادات ضروری نیاز به استدلال نیست.[۳۸]
با این حال، متفکران مسلمان به ویژه در دوران معاصر پاسخهای مختلفی به این پرسش دادهاند. برخی از این حکمتها عبارتند از:
مصون بودن قرآن از تحریف:
پیامبران الهی واسطه بین خدا و مردمان بودهاند تا آدمی را به سوی سعادت ابدی راهبری کنند. اما دعوت پیامبران قبل از پیامبر اسلام، پس از چندی تحریف میشد. از این رو، حکمت الهی اقتضا میکرد که پس از تحریف محتوای دعوت یک پیامبر، پیامبر دیگری مبعوث شود تا دوباره دعوت به سوی حق را احیا کند و تحریفهای صورت پذیرفته را بزداید و رسالت الهی را به مسیر اصلی خود بازگرداند: «وَ مٰا أَنْزَلْنٰا عَلَیک اَلْکتٰابَ إِلاّٰ لِتُبَینَ لَهُمُ اَلَّذِی اِخْتَلَفُوا فِیهِ...». اما از آنجا که خدا خود نگاهبانی قرآن کریم از دگرگونی را ضمانت کرده است، این مسأله دربارۀ اسلام و کتاب آسمانی آن صدق نمیکند: «إِنّٰا نَحْنُ نَزَّلْنَا اَلذِّکرَ وَ إِنّٰا لَهُ لَحٰافِظُونَ...».
جامعیت و کمال دین اسلام:
همانطور که بیان شد، با تکامل فهم و دانش بشر و استعداد او برای پذیرش پیامهای دقیق تر، ادیان آسمانی رو به کمال بود و ادیان جدیدتر کاملتر از ادیان قبلی بوده است. این تکامل تا دین اسلام نیز ادامه داشت و شریعت اسلام، قله و اوج یک شریعت آسمانی است که تشریع و نزول آن، از جانب خداوند امکان پذیر بوده است. مراد از این کمال، این است که این دین شامل اصول، قواعد و آموزههایی است که نیازهای اساسی و مهم انسان در هر دو جنبه مادی و معنوی را تأمین مینماید. علامه طباطبایی در این زمینه میگوید: دین زمانی به مرحله ختم خویش نائل میشود که جمیع جهات احتیاج انسان را در برگیرد و در این صورت، دیگر هیچ دینی به دنبال آن نخواهد آمد.[۳۹]
قرآن کریم نیز به این کامل بودن دین اسلام اشاره دارد و میفرماید: «الْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکمُ الإِسْلاَمَ دِینًا». پیامبر اسلام(ص) در این زمینه میفرماید: «ما من شیء یقربکم الی الجنة و یبعدکم من النار الا و قد امرتکم به و ما من شیء یقربکم من النار و یباعدکم من الجنة الا و قد نهیتکم عنه...»[۴۰] «به هرآنچه شما را به بهشت نزدیک و از دوزخ دور میسازد، شما را امر کردم و از هرآنچه شما را به دوزخ نزدیک و از بهشت دور میکند، شما را بازداشتم.»
این کمال از طریق تحلیل عقلی قابل اثبات نیست و تنها از راه بررسی اصول عقائد و اخلاق یک دین اثبات میشود. در این تحلیل، میتوان به بررسی ادیان متفاوت آسمانی در زمینه مباحث توحید، معاد، نظام اخلاقی و اصول اجتماعی پرداخت. در تمامی این زمینهها، دین اسلام همواره کاملترین و جامعترین برنامه و آموزهها را ارائه داده است، به نحوی که هم جنبه مادی نیازهای انسان را تأمین نماید و هم جنبه نیازهای معنوی آن.[۴۱]
اسلام در زمینه معارف الهی مانند توحید و معارف مربوط به خداشناسی و معاد، کاملترین احکام و معارف را عرضه نموده و در زمینه اجتماعی نیز نظام و اصول کلی و ثابت را بطور کامل برای بشر بیان نموده تا انسانها احکام متغیر را خود از آن اصول استنباط نمایند. بنابراین، اسلام دین کاملی است و نیاز به بازسازی و تکمیل ندارد. از این رو، نیازی به بعثت پیامبر جدیدی نخواهد بود.
برطرف شدن زمینه ارسال پیامبران تبلیغی:
یکی از موجبات ظهور پیامبر جدید، لزوم تبیین و تفصیل شریعت و استمرار ارتباط بین حجت خدا و مردم است که این مسأله در اسلام، از سوی شخص پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) تأمین میگردد. و در دوره غیبت نیز، تبیین دین به ویژه در عرصه عملی، براساس آنچه در اختیار است، به عالمان و مجتهدان واجد شرایط سپرده شده است.[۴۲]
پس از این حیث نیز حاجت به بعثت پیامبر جدیدی نخواهد بود. از این روست که سلسلۀ انبیا با بعثت پیامبر اسلام(ص) خاتمه یافته و دین اسلام تا روز رستاخیز ثابت و استوار خواهد ماند؛ نه تحریفی در آن راه مییابد و نه نسخی موجب تحول احکام آن میشود.
تغییر نیازهای بشر:
جوامع ابتدایی دارای روابط و مناسبات سادهای بودند و به همین جهت دارای نیازمندیهای اندک و ساده و یا سطح اندیشه و فکر پایینی میباشند. در چنین جامعهای، طرح مباحث عمیق و پیچیده خارج از سطح کشش و فهم و درک مخاطبان بوده و با غرض خداوند از ارسال آن پیامبر منافات خواهد داشت. به مرور زمان و بالا رفتن استعداد و دانش بشریت، نیازهای آنان نیز گستردهتر شد و تغییر یافت. این امر تا زمانیکه برنامه جامعی متناسب با نیازهای تمامی زمانها برای بشریت ارائه شود، ادامه دارد.
با نزول قرآن کریم، کاملترین برنامه از سوی خداوند ارائه شد تا بشریت با عمل به آن، به کمال و سعادت اخروی برسد و از ظلمت و گمراهی دنیوی و اخروی نجات یابد. روایات زیادی اشاره به این مسئله دارد که هر آنچه انسانها به آن نیاز داشته باشد، در کتاب خدا و سنت وجود دارد. در روایتی از امام باقر نقل شده است: قرآن، بیان کننده تمام چیزهایی است که بندگان بدان احتیاج دارند و آن از هیچ مطلب مهمی خالی نیست.[۴۳]
البته استفاده از حداکثر معلومات قرآن کریم، نیازمند استفاده از مرجعیت علمی امامان معصوم(ع) است.
کمال و بلوغ عقلی مخاطبان:
یکی دیگر از عواملی که موجب شد تا دین پیامبر اسلام به عنوان آخرین برنامه سعادت بشر معرفی شود، این بود که ظرفیت انسانها در عصر رسول اکرم، تکامل یابد و تفاوت زیادی با دوران قبل داشته باشد. تا زمان بعثت پیامبر اسلام، جامعه قابلیت کافی برای پذیرش و فهم برنامه کامل را نداشت. به همین جهت، اگر این برنامه جامع از ابتدا برای مردم ارسال میشد، یا به راحتی دستخوش تحریف میشد و یا با بی توجهی و غفلت مردم روبرو میشد. در حالیکه این دو با حکمت ارسال پیامبران منافات دارد. بنابراین، لازم است که زمان زیادی از ابتدای خلقت سپری شود و برنامههای با درجه پایین تری به مردم ارائه شود تا آنان آمادگی و استعداد پذیرش دین خاتم را پیدا کنند.[۴۴] قرآن کریم نیز بر تکامل رشد و استعداد عقلی و دانش مردم زمان پیامبر نسبت به اقوام پیامبران پیشین و صلاحیت آنان بر انجام برخی مسئولیتهای دینی مانند امر به معروف و نهی از منکر اشاره دارد. همچنانکه مسلمانان صدر اسلام را بهترین امتها معرفی مینماید. [۴۵]
مبحث خاتمیت در دوره معاصر
در دهههای اخیر، در پی تحولات و رخدادهای فکری و اجتماعی، مسئله «خاتمیت» از منظری دیگر نیز مطرح شد. اندیشمندان مسلمان، در مقام مقابله و رویارویی با مدّعیات آیینهای نوظهور نظیر احمدیه، قادیانیه، بابیه و بهائیت پیرامون خاتمیت، به تبیین خاتمیت پیامبر اکرم و پاسخگویی به شبهات پرداختند و در جریان آن به مسئله سرّ خاتمیت و تبیین علت و چرایی آن و اینکه چه شد سلسله نبوت در زمان معینی به پایان رسید توجه کردند.[۴۶]
بهائیان، با توجیه و تاویل معنای خاتم النبیین در آیه ۴۰ سوره احزاب وگاه با استناد به برخی دیگر از آیات قرآن شبهاتی درباره خاتمیت طرح کرده و به انکار آن پرداختند که متقابلا پاسخهایی به آنان داده شده است.[۴۷]
اندیشمندان مسلمان زیادی در باب علل خاتمیت نظریاتی ابراز نمودهاند که بیشتر این نظریات مورد انتقاد متفکران مسلمان واقع شده است. نخستین متفکری که به تبیین خاتمیت پرداخت، اقبال لاهوری بود. میتوان گفت اندیشمندان بعدی بیشتر تحت تأثیر وی این مسئله را مورد توجه قرار دادهاند.[۴۸] بنابر عقیده او، با ارسال پیامبر اکرم(ص)، بشر به لحاظ عقل و دانش در سطحی قرار دارد که خود میتواند بدون مدد گرفتن از دستگیریهای پیامبرانه و هدایتهای مافوق طبیعی و وحیانی راه رسیدن به سعادت را بشناسد. اقبال در این نظریه، متأثر از نظریه تجربه دینی شلایر ماخر و ویلیام جیمز، وحی را نوعی تجربه و با تاثیر پذیری از فلسفه حیات برگسون[۴۹] آنرا از سنخ غریزه معرفی میکند.[۵۰]
وی با قبول تحلیل آگوست کونت از مراحل تاریخ، معتقد است که بشر بعد از پیامبر اکرم(ص)، به دوران عقل و خرد خود رسیده است و با کمک شهود، دیگر نیازی به هدایت پیامبران جدید ندارد.[۵۱] بنابراین، دیگر نباید رشتههای حیات بشر در دست افراد معین و مشخصی باشد و باید اختیارش به خودش واگذار شود.[۵۲]
پس از اقبال نیز، برخی نویسندگان و متفکران مانند مرتضی مطهری، علی شریعتی، عبدالکریم سروش به نقد نظر اقبال و نیز بیان رای خود در باب خاتمیت پرداختهاند.[۵۳]
سروش با تأثیر پذیری از نظریه اقبال و ارائه تفسیرهای متعددی از خاتمیت، در مورد امامت مورد ادعای شیعه معتقد است این آموزه با خاتمیت ناسازگار و از چندین جهت، نفی کننده آن است. بر اساس دیدگاه او، با فرض اینکه با رشد بشر نیاز به وجود پیامبر تبلیغی در جامعه وجود نداشته و امت بدون نبی هم میتواند با وجود دانشمندان، آیین خود را از گزند تحریف حفظ نماید، پس وجود امام چه ضرورتی دارد؟[۵۴]
نقد شبهات و نظرات جدید
خاتم پیامبران یا زینت آنان:
بهائیان معتقدند که قرآن کریم تنها بیان کرده که خاتم در آیه ۴۰ سوره احزاب، به معنای انگشتر است و مقصود از آن هم این است که پیامبر(ص) زینت پیامبران است نه آخرین آنان.
در پاسخ این سوال گفته شده، خاتم به معناى وسیله ختم کردن است و اطلاق لفظ خاتم بر انگشتر هم از این جهت خاتم نامیده شده که بوسیله آن، نامه و مانند آنرا ختم و مُهر مىکردهاند که اطلاقی مجازی است. بنا براین تفسیر این آیه بر این معنا، مخالف با ظاهر آیه است و اعتباری ندارد.[۵۵]
خاتم انبیاء یا خاتم رسولان:
ایراد دیگر این افراد این است که در این آیه گفته شده است «خاتم النبیین» و نه «خاتم الرسل»؛ بنابراین پیامبر، آخرین نبی است نه آخرین رسول و ممکن است بعد از ایشان رسول دیگری مبعوث شود.
اما این اشکال نیز رد شده و باطل است؛ چرا که یا نبی مساوی با رسول است یا نبی بودن اعم از رسول بودن است،[۵۶] یعنی هر رسولی نبی است اما هر نبیای رسول نیست. بنابراین در هر صورت، ختم نبوت به معنای ختم رسالت نیز هست، چرا که ممکن نیست کسی نبی نبوده ولی رسول باشد.
نفی عمومیت دعوت پیامبر(ص):
برخی از آیات قرآن کریم، به زعم مخالفان، عمومی بودن دعوت پیامبر را رد نموده و آن را مختص گروه و قوم خاصی میداند. برای مثال در قرآن آیاتی هست که در آنها انذار پیامبر مخصوص یک قوم،[۵۷] یا مخصوص «امّ القری»[۵۸] دانسته شده است و منکران خاتمیت کوشیدهاند با استناد به این آیات عمومیت دعوت پیامبر اکرم را ـ که از لوازم خاتمیت است ـ نقض کنند.
به این نوع اشکالات، پاسخهای نقضی و حلّی داده شده است. در بخش پاسخ نقضی، به آیات دیگر همان سورههای مورد بحث توجه دادهاند که بر عمومیت دعوت پیامبر اکرم دلالت دارد و مدعای مخالفان را باطل میکند.[۵۹]
در پاسخ حلّی نیز میتوان گفت که اینکه قوم یا گروه خاصی مخاطب دعوت قرار داشته باشند به معنای آن نیست که آن دعوت عمومی و جهانی نباشد. پیامبر(ص) نیز در آغاز رسالت خود، ابتدا به دعوت قوم خود (قریش)، پس از آن به دعوت اهل حجاز و در نهایت به ابلاغ دعوت به سران کشورهای دیگر پرداخت.[۶۰]
امکان بعثت پیامبران دیگر:
دسته دیگر از آیات مورد استناد منکران خاتمیت، آیاتی است که از نظر این افراد به امکان بعثت پیامبرانی در آینده، ابلاغ دین و شریعت جدید، جریان اراده خدا بر فرستادن پیامبری دیگر، یا استمرار ارسال رسل اشاره دارد. مثلا آیه «یا بَنی آدَمَ اِمَّا یاتِینَّکم رُسُلٌ منکم یقُصُّون عَلَیکم آیاتی...»[۶۱] بیان میکند که خداوند در آینده پیامبرانی خواهد فرستاد.
در پاسخ گفته شده است این آیه در ادامه داستان خروج آدم از بهشت و خطاب خداوند به انسانها است و بیان میکند که خدا برای راهنمایی انسانها نظام پیامبری و شریعت را قرار داده است.[۶۲] به علاوه، صیغه مضارع همیشه دلالت بر وقوع فعل در آینده ندارد. ضمن آنکه مضمون این آیه در قالب جمله شرطی بیان شده، بدین معنا که اگر پیامبرانی به سوی شما آمدند، از آنان پیروی کنید و جمله شرطی نشان دهنده این نیست که حتما، جمله شرط محقق شود.[۶۳]
منکران خاتمیت همچنین آیه «یومَئِذٍ یوَفّیهِمُ اللّهُ دِینَهُمُ الحَقَّ...»[۶۴] را به معنای آمدن دین و شریعت جدید تفسیر کردهاند. درحالی که در آیه مورد بحث مراد از دین، جزا است نه دینی غیر از اسلام.[۶۵] [۶۶]
نزول حضرت عیسی و خضر در آخرالزمان:
اشکال دیگر این افراد این است که چگونه پیامبر اکرم آخرین پیامبر الهی است، در حالیکه حضرت عیسی که الان زنده است، در آخر الزمان دوباره به روی زمین باز میگردد. همینطور در مورد حضرت خضر -بنا بر اینکه ایشان پیامبر الهی باشند- نیز چنین ایرادی قابل طرح است.
اما با توجه به اینکه منظور از پیامبر این است که پیامبری جدید و دارای شریعت جدید بیاید یا به عنوان پیامبر تبلیغی به تبلیغ دین قبلی بپردازد. و این مطلب در مورد حضرت عیسی و حضرت خضر صدق نمیکند؛ زیرا آنها به شریعت اسلام عمل خواهند کرد و به عنوان پیامبر باز نمیگردند، بلکه به عنوان یک مسلمان به زمین میآیند.[۶۷]
رابطه خاتمیت و امام:
بر اساس متون دینی، نبوت با امامت نه تنها منافاتی ندارد بلکه امام، ادامه دهنده راه پیامبر است. به همین جهت، یکی از حکمتهای ختم نبوت، وجود امام است. از صدر اسلام تا دوران معاصر، تقریبا اختلافی در این مسئله نبوده است. مسلمانان یا امام را به عنوان جانشین پیامبر قبول داشتهاند یا نداشتهاند. کسی مدعی نبوده که امامت با تفسیری که شیعه بیان میکند با ختم نبوت سازگار نیست، به همین جهت، تحقیق مستقلی در این زمینه انجام نشده است. در سالهای اخیر و با رواج رویکرد جدید به خاتمیت، برخی از اهل سنت و اندیشوران شیعی، برآنند که نمیتوان هم خاتمیت را قبول کرد و هم به امامت مورد نظر شیعیان گردن نهاد.[۶۸]
پانویس
- ↑ ابن فارس، ص۲۴۵
- ↑ ابن منظور، ج۱۲، ص۱۶۴
- ↑ طریحی، ج۶، ص۵۴
- ↑ حر عاملی، وسائل الشیعه، ص۱۶۹
- ↑ سبحانی، مفاهیم قرآن، ص۴۸۶
- ↑ صادقی، درآمدی بر کلام جدید، ص۲۳۴
- ↑ برای تفسیر آیه رجوع کنید به زمخشری، ج۳، ص۵۴۴ـ۵۴۵؛ طبرسی، ج۷، ص۵۶۷؛ فخررازی، ج۱۳، ص۱۸۵
- ↑ طوسی، ذیل آیه؛ میبدی، ص۶۱؛ ابوالفتوح رازی، ج۱۵، ص۴۳۲؛ آلوسی، ج۲۱، ص۳۴؛ نیز برای تفصیل معنای خاتم رجوع کنید به تفسیر نمونه، ج۱۷، ص۳۳۸ـ۳۴۱
- ↑ مطهری، مرتضی، خاتمیت، ص۱۷، المیزان، ذیل آیات
- ↑ سوره انعام، آیه۱۹
- ↑ سوره سباء، آیه۲۸
- ↑ سوره فرقان، آیه۱؛ برای مناقشات در مصداق عالمین رجوع کنید به سبحانی، ۱۳۶۹ش، ص۳۳ـ۳۸
- ↑ سوره اعراف، آیه۱۵۸
- ↑ سوره انبیاء، آیه۱۰۷
- ↑ سوره توبه، آیه۳۳؛ سوره فتح، آیه۲۸؛ سوره صف، آیه۹
- ↑ سوره فصّلت، آیه۴۲
- ↑ سوره حجر، آیه۹
- ↑ برای نمونه رجوع کنید به طوسی، ۱۴۱۱، ص۷۱۹، ۷۷۸، ۸۰۳؛ ابن طاووس، ج۱، ص۸۴، ۱۱۶، ج۲، ص۶۴، ۳۰۳
- ↑ درباره این حدیث ر.ک: المراجعات، تألیف امام شریف الدین، مراجعههای ۲۸ و ۲۹
- ↑ ابن حنبل، ج۳، ص۷۹؛ حاکم نیشابوری، ج۲، ص۵۹۷؛ هیثمی، ج۷، ص۳۴۶
- ↑ صفّار قمی، ص۳۳۰؛ ابنابی زینب، ص۲۶۶؛ ابن شهرآشوب، ج۳، ص۵۴؛ مجلسی، ج۳۹، ص۷۶
- ↑ ابن سعد، ج۱، ص۱۹۲؛ ابن حنبل، ج۱، ص۳۰۱؛ مسلم بن حجاج، ج۲، ص۶۴؛ طبرانی، ج۷، ص۱۵۵
- ↑ ابن بابویه، ۱۴۱۴، ج۴، ص۱۶۳؛ همو، ۱۳۶۲ش، ج۱، ص۳۲۲؛ مفید، ص۵۳؛ حرّعاملی، ۱۴۱۶، ج۲۸، ص۳۳۷ـ۳۳۸
- ↑ برای نمونه نگاه کنید به نهج البلاغه، خطبه های: ۱۳۳، ۱۷۳، ۲۳۵
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱
- ↑ صفّار قمی، ص۱۶۸؛ کلینی، ج۱، ص۵۸؛ حرّعاملی، ۱۳۷۶ش، ج۱، ص۶۴۳
- ↑ برای تفصیل روایات و نیز روایات دیگر درباره خاتمیت رجوع کنید به سبحانی، ۱۳۶۹ش، ص۴۵ـ۹۴
- ↑ برای نمونه رجوع کنید به ابن سینا، ۱۹۶۸، ص۴۱ـ۴۷؛ صدرالدین شیرازی، ص۳۳۷ـ۳۷۹
- ↑ ابن سینا، ۱۳۵۷، قسم ۳، ص۳۰۵ـ ۳۰۶؛ همو، ۱۳۷۶ش، ص۴۹۱
- ↑ سهروردی، ج۳، ص۴۵۶؛ صدرالدین شیرازی، ص۳۷۶ـ ۳۷۷
- ↑ سهروردی، ج۳، ص۴۵۶
- ↑ ص۳۷۶ـ ۳۷۷
- ↑ صدرالدین شیرازی، الشواهد الربوبیة، ص۸۲۳
- ↑ سبزواری، ص۱۰۲، پانویس ۳، ص۵۴۷ـ۵۴۸
- ↑ برای نمونه رجوع کنید به ابوطالب مکی، ج۲، ص۱۶۶؛ ابن عربی، ۱۳۷۰ش، ج۱، ص۱۳۴ـ۱۳۵، ج۲، تعلیقات عفیفی، ص۱۷۱؛ همو، ۱۴۰۵، سفر۲، ص۲۹۱
- ↑ انعام، آیه۱۲۴
- ↑ مصباح یزدی، آموزش عقائد، ص۱۸۴
- ↑ مصباح، معارف قرآن بخش ۵، ص۱۸۹
- ↑ (طباطبایی، المیزان، ج۲، ص۱۳۰
- ↑ بحارالانوار، ج۶۷، ص۹۶، ح۳، باب۴۷
- ↑ ربانی گلپایگانی، ص۱۱۵-۱۲۱
- ↑ مطهری، ج۲، ص۱۸۴ـ ۱۸۶، ج۳، ص۱۵۶ـ۱۵۷، ۱۹۵ـ۱۹۶؛ سبحانی، الخاتمیة، ص۴۷ـ۴۹
- ↑ کلینی، ج۱، ص۵۹
- ↑ مطهری، اسلام و نیازهای زمان، ص۳۶۷
- ↑ سوره آل عمران، آیه۱۱۰
- ↑ نجفی، کتاب اول، ص۴۳۵ـ۴۴۲؛ عامر نجار، ص۹۶ـ ۱۰۲، ۱۹۵ـ۲۲۶
- ↑ برای بیان و نقد اینگونه شبهات رجوع کنید به مصباح، بخش ۵، ص۱۸۰ـ۱۸۱؛ سبحانی، ۱۳۶۹ش، ص۲۳ـ۳۳
- ↑ مطهری، ج۲، ص۱۸۶ـ ۱۹۴؛ نیز رجوع کنید به عباسی، ص۲۱۴ـ۲۲۹
- ↑ سروش، بسط تجربه نبوی، ص۱۲۰
- ↑ اقبال لاهوری، ص۱۴۵
- ↑ اقبال لاهوری، ص۱۴۶ و با
- ↑ اقبال لاهوری، ص۱۴۶
- ↑ برای بیان رابطه خاتمیت و امامت از نظر سروش رجوع کنید به سروش، ص۱۴۲ـ ۱۴۷؛ همو، ۱۳۸۸ش؛ برای نقد دیدگاههای سروش رجوع کنید به سبحانی، «خاتمیت و مرجعیت »، ص۵ـ۲۴؛ جعفری، ص۳۹ـ ۴۷؛ عباسی، ص۲۳۵ـ ۲۳۷؛ محمدرضایی، ص۹۶ـ۱۰۰
- ↑ مطهری، ختم نبوت، ص۵۰
- ↑ مصباح، بخش۵، ص۱۸۱ـ۱۸۲
- ↑ طباطبایی، ذیل آیه
- ↑ مریم: ۹۷؛ قصص: ۴۶؛ سجده: ۳؛ یس: ۶
- ↑ انعام: ۹۲؛ شوری: ۷
- ↑ برای نمونه رجوع کنید به سبحانی، ۱۴۱۲، ج۳، ص۴۷۷ـ ۴۷۸
- ↑ سبحانی، ۱۴۱۲، ج۳، ص۴۷۷ـ ۴۷۸
- ↑ اعراف، ۳۵.
- ↑ طباطبائی، ذیل آیه؛ نیز رجوع کنید به طه:۱۲۳
- ↑ مصباح، بخش ۵، ص۱۸۱ـ۱۸۲؛ نیز رجوع کنید به سبحانی، ۱۳۶۹ش، ص۹۶ـ۱۰۹؛ همو، ۱۴۱۳، ج۳، ص۱۷۱ـ۱۸۱
- ↑ نور، ۲۵.
- ↑ همو، ۱۳۶۹ش، ص۱۱۲ـ۱۱۳؛ همو، ۱۴۱۳، ج۳، ص۱۹۳ـ۱۹۴
- ↑ برای شبهههای دیگر درباره خاتمیت رجوع کنید به سبحانی، ۱۳۶۹ش، ص۱۲۵ـ۱۲۹
- ↑ زمخشری، ص۵۴۵
- ↑ برای مطالعه بیشتر در مورد سوالات جدید و پاسخ مخالفان، ر.ک: قدردان قراملکی، آئین خاتم؛ همین نویسنده، امامت
منابع
- دانشنامه جهان اسلام، مدخل خاتمیت، از مریم کیانی فرید.
- ویکی شیعه، مدخل خاتمیت، بازیابی: ۱۴ مرداد ۱۳۹۳.
اعتقادات شیعه | |
توحید | توحید ذاتی * توحید صفاتی * توحید افعالی * توحید در عبادت * بداء * اسماء و صفات الهی |
عدل | قضا و قدر * اختیار * امر بین الامرین |
نبوت | عصمت پیامبران * خاتمیت * وحی * اعجاز * عدم تحریف قرآن |
امامت |
باورها: ضرورت وجود امام * عصمت امامان * اهل بیت * چهارده معصوم * ولایت تكوینی * علم غیب امامان * غیبت امام زمان (عج) * انتظار * رجعت * توسل * شفاعت * آخر الزمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله * امام علی(ع) * امام حسن(ع) * امام حسین(ع) * امام سجاد(ع) * امام باقر(ع) * امام صادق(ع) * امام کاظم(ع) * امام رضا(ع) * امام جواد(ع) * امام هادی(ع) * امام عسکری(ع) * امام مهدی(عج) |
معاد | برزخ * معاد جسمانی * حشر * صراط * میزان * بهشت * جهنم |