احمدیه

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

فرقه «احمدیه» یا «قادیانیه»، منسوب به میرزا غلام احمد قادیانى (۱۳۲۸-۱۲۵۰ ق)، فرقه‌‏ای تجدید نظر طلب در عقاید و احکام اسلامی است. اعتقادات قادیانی درباره حضرت مسیح و مهدی موعود (علیهماالسلام) و ادعاهای او درباره مأموریت ویژه از جانب خدا برای تجدید اسلام و دیگر عقاید و دعاوی او، با معتقدات و باورهای مسلّم و مورد اجماع مسلمانان مخالف است.

غلام احمد قادیانى

شکل‌گیری فرقه

غلام احمد فرزند مرتضى در سال ۱۲۵۵ ق/۱۸۳۹ م. در قادیان از شهرستان گرداس پور پنجاب از ایالت‏های هند متولّد شد. اجداد غلام احمد در دربار پادشاهان مغول هند مقام یافتند. مرکز بعدى این خاندان شهرستان قادیان واقع در ناحیه گورداس (پنجاب هند) بود.

غلام احمد بیشتر وقت خود را صرف فراگیری علوم اسلامی، مباحثات علمی و موعظه مردم می‏ کرد. منطق، فلسفه، علوم دینی و ادبی را نزد اساتید خود فرا گرفت، و علم طبابت را نزد پدرش که طبیب ماهری بود آموخت. وی زمانی که کشیشان مسیحی به تبلیغات گسترده ‏ای در شبه قاره هند اقدام کرده بودند، به مبارزه با آنها پرداخت و در این باره کتاب «براهین احمدیه» در اثبات حقانیت قرآن را در چهل سالگی به نگارش درآورد (۱۸۸۰ م) که با استقبال مردم روبرو شد.

غلام احمد بعد وارد خدمت دولت انگلیس شد. از سال ۱۸۶۰ تا ۱۸۶۵ م. در شهر سیالکوت مشغول کار بود. بعدها از کار دولتى کناره گرفت و در زادگاه خود قادیان گوشه گیرى اختیار کرد.

احمد قادیانی در حدود پنجاه سالگى (۱۸۸۹ م) دعوت خویش را آغاز کرد و مدعى شد که از طرف خداوند به وى وحى مى شود، و از کسانی است که خداوند هر صد سال یکی از آنها را برمی ‏انگیزد تا دین اسلام را تجدید کند و ادعا کرد که از طرف خداوند مأمور است از مردم بیعت بگیرد.

غلام احمد معترف بود که بیشتر عمر خود را در تأیید و پیروزی دولت انگلستان سپری کرده است. و در زمان استعمار هندوستان توسط انگلیس چندین رساله و کتاب در تجلیل و حمایت از دولت انگلستان به نگارش درآورد. این ارتباط و دلبستگی بعد از غلام احمد نیز در پیروان او ادامه داشت.

قادیانی در سال ۱۹۰۴ م. خود را مسیح و مهدى موعود و تاراکریشنا خواند. قادیانى گفت: حضرت عیسى را به دار نزده اند، بلکه او از دست دشمنان گرخته و به هندوستان هجرت کرده و در کشمیر اقامت نموده و به تعلیم انجیل پرداخته است. عیسى پس از ۱۲۰ سال زندگى درگذشت و در سرى ناگر به خاک سپرده شد و مرقد او امروز به قبر یوذاسف مشهور است.

محققان در تاریخ فرقه احمدیه و سیر عقاید آن مى گویند که غلام احمد خود را ابتدا متجدد (مجدد) قرن چهاردهم هجرى معرفى کرد و بعدا ادعاى نبوت کرد. و مدعى مهدویت و رجعت مسیح شد. قادیانى به مشایخ صوفیه ارادت بسیار داشت و معجزه را براى پیامبران ضرورى نمى دانست.

غلام احمد قادیانی در سال ۱۹۰۸م. در شهر لاهور در پاکستان از دنیا رفت و جسد او به قادیان منتقل و در آنجا به خاک سپرده شد. پس از مرگ قادیانى، پیروان او شخصى را به نام مولوى نورالدین به جانشینى او انتخاب کردند. پس از چندى پسر ۲۵ ساله اش میرزا بشیرالدین محمود احمد را به عنوان خلیفة المسیح الثانى برگزیدند که نظم جدیدى به مذهب قادیانى داد. محمود احمد به عنوان خلیفه دوم احمدیه تا سال ۱۹۶۵ م. به مدت پنجاه و یک سال رهبری این فرقه را به عهده داشت. از جمله کتاب‏های وی تفسیر کبیر قرآن است.

مرکز این فرقه ابتدا در قادیان بود و بعد از تشکیل دولت پاکستان به این کشور منتقل شد و در قصبه ربوه در ۱۰۴ کیلومترى لاهور پاکستان استقرار یافت. بر طبق آمار خود قادیانیه، قریب به نیم میلیون مؤمن احمدى وجود دارد که در حدود نیمى از آنها در پاکستان و بقیه به‌طور یکسان میان هندوستان و دیگر نقاط، بویژه در افریقا و اندونزى تقسیم شده‌اند.

گروه احمدیه باید حداقل یک چهارم درآمد خود را به صندوق انجمن بپردازند. یک مجلس ‍مشورتى هم دارند که اعضاى آن بیشتر انتخابى هستند تا انتصابى. کسانى که مذهب احمدیه را مى پذیرند، باید احمدى زاده باشند یا رسما اظهار ایمان کنند: (گواهى مى دهم که تنها خداوند بزرگ را باید پرستید. او کسى است که انباز و شریک ندارد. من مى کوشم تا به همه قوانین اسلام عمل کنم. من محمد (صلى الله علیه و آله) پیامبر اسلام را خاتم پیامبران مى دانم و نیز به تمام دعوى هاى میرزا غلام احمد قادیانى اعتقاد دارم).

پس از چندى گروهى از جماعت احمدیه جدا شدند و غلام احمد را متجدد خواندند نه یک پیامبر و تأکید دارند که او ادعاى پیامبرى نکرده است. این فرقه اقلیت را تشکیل مى دهند ولى در فعالیت مذهبى خود پرشور مى باشند و مى کوشند مردم را به اسلام دعوت کنند نه به آئین خود. در کشورهاى انگلیسى زبان براى اشاعه مذهب خود انتشارات فراوانى دارند. این گروه را انجمن اشاعه اسلام احمدیه گویند. مرکز تبلیغات انجمن در لندن، برلن و جاکارتا در اندونزى است.

عقاید احمدیه

عقاید احمدیه با عقاید عامه مسلمانان اختلاف زیادى ندارد، جز در سه اصل که همین اصول، گمراهی آنها را نشان می‌دهد:

  • الف. طبیعت مسیح یافتن؛ به گفته قادیانی، حضرت عیسی(ع) بر روی صلیب از دنیا نرفت بلکه بی هوش گردید و پایین آورده شد و هنگامی که جراحت‏های او بهبود یافت به هند رفت و پس از مدتی به مرگ طبیعی از دنیا رفت. قبر مسیح(ع) نزدیک خطه پنجاب در «سرینگر» کشمیر واقع است. او اعتقاد مسیحیان به رستاخیز عیسی در آخرالزمان را قبول ندارد، لذا احادیث مربوط به رجوع دوباره عیسی مسیح را تأویل کرده و گفته است منظور، خود عیسی نیست بلکه فردی شبیه به عیسی و تجلی اوست. او معتقد بود که به دلیل ضلالت بیش از حد مسیحیان و انحراف مردم از دین حق و فراگیری فساد، تباهی، ظلم و کذب در سراسر جهان، خداوند حضرت عیسی(ع) را از فتنه‏ های امتش مطلع کرد و وقتی حضرت مسیح(ع) فهمید امتش همه اهل زمین را هلاک و از راه حق دور می‏ سازند، ناراحت شد و برای کمک به ستم دیده ‏ها و مظلومان، نائبی از خداوند درخواست کرد که متحد و مشابه با حقیقت و جوهر او و به رنگ اعضا و جوارحش باشد و خداوند نیز وی (غلام احمد قادیانی) را به نیابت حضرت مسیح(ع)، انتخاب کرد تا صلیب را که مسیحیان تعظیمش می ‏کنند بشکند و خوک را بکشد.
  • ب. دعوى مهدویت؛ غلام احمد احادیثی را که درباره مهدی موعود آمده و ایشان را از اولاد حضرت فاطمه دختر پیامبر اکرم معرفی می‏ کند ضعیف می ‏داند. وی با توجه به حدیثی که در بعضی از کتب اهل سنت آمده و اکثر علمای اهل سنت آن را معتبر نمی‏ دانند بر این عقیده است که مهدی و عیسی یکی می ‏باشند. غلام احمد در مورد مبعوث بودنش از جانب خداوند در مراحل مختلف، ادعاهای گوناگونی را مطرح کرده است. ابتدا بدون ادعای نبوت یا ولایت مدعی شد که از جانب خداوند به او الهام می ‏شود. پس از مدتی قائل شد که خداوند هر صد سال یک بار کسی را برمی ‏انگیزد تا دین این ملت را تجدید کند؛ سپس مدعی شد همچنان که سلسله نبوت بر پیامبر اسلام خاتمه یافت، سلسله ولایت نیز بر وی خاتمه یافته است، وی خود را خاتم اولیا معرفی نمود و این که هیچ ولیّی بعد از او نیست مگر آن که بر عهد او باشد. تا این مرحله، او خود را نبی نمی ‏دانست، امّا خود را محدث و کلیم الله می‏ شمرد. پس از چندی مدعی شد فرشته وحی بر او نازل می‏ شود و زمان نزول وحی بر او به اندازه زمان نزول وحی بر پیامبر اسلام است. او در آخرین مرحله ادعای خود، معتقد شد به این که عنایات الهی اقتضا کرده نبی یا محدثی را مبعوث کند که به دین الهی خدمت کند، آن هم در وقت ضرورت که همه جا را فساد و تباهی فرا گرفته است. او خود را نبی مبعوث دانست. مراد غلام احمد از لفظ ختم نبوت، کمالات نبوت بود او خود را کاملاً مطیع قرآن و شریعت پیامبری می ‏دانست.
  • ج. انکار جهاد اسلامى؛ احمدیه معتقدند حکم جهاد مخصوص دوران صدر اسلام است چرا که تعداد مسلمانان اندک بود و آنان برای حفظ جان خود ناگزیر به جنگیدن با مخالفان و کشتن آنان بودند. اکنون زمان جهاد با شمشیر گذشته است و هنگامه جهاد با قلم و دعوت است. از این رو حتی امام مهدی در هنگام ظهور با شمشیر به جنگ کفّار نمی‏ رود. غلام احمد مى گوید: در زمان ما نباید جهاد به جنگ و شمشیر باشد، بلکه جهاد به معناى کوشش است که پیروان مذهب باید در گسترش آن عقیده با صلح و آرامش به جاى آوردند. از این رو، جهاد با شمشیر نزد این فرقه حرام است.

مخالفت با احمدیه

اعتقادات غلام احمد درباره حضرت مسیح(ع) و مهدی موعود(عج) و ادعاهای او درباره مأموریت ویژه از جانب خدا برای تجدید اسلام و دیگر عقاید و دعاوی او، با معتقدات و باورهای مسلمانان سازگاری ندارد. بدین جهت، همه مذاهب اسلامی ادعای میرزا غلام احمد را رد کرده، و صدها کتاب، مقاله، فتوا و سخنرانی و تجمع بر ضد این فرقه در اکثر کشورهای اسلامی نوشته و صادر شد. از جمله کتاب‌های منتشر شده عبارت‌اند از: القادیانی و القادیانیه (جمعی از علمای پاکستان)، دفع اوهام توضیح المرام فی الرد علی القادیانیه (شیخ سلیمان ظاهر عاملی)، موقف الامة الاسلامیة من القادیانیه (جمعی از نویسندگان) و ... . به فتوای امام خمینی، اگر شخصی از فرقه احمدیه، ادعاهای غلام احمد قادیانی را مبنی بر ادعای نبوّت بپذیرد کافر است.

دولت پاکستان سعى کرد براى نابودى این فرقه، آنان را متهم به انکار خاتمیت پیامبر اسلام نماید. دولت عربستان که پیرو آئین وهابیت است، با این فرقه عناد بسیارى دارد و از ورود این افراد به حجاز جلوگیرى مى کند. اقبال لاهورى از مخالفان این فرقه بود. علماى مناطق شبه قاره هند، پاکستان، مصر، سوریه و عراق علیه قادیانیه موضع گرفتند. در سال ۱۳۶۳ ق. از سوی تمام علمای مذاهب اسلامی در شبه قاره هند، فتوای تکفیر قادیانی‏ها صادر شد و در سال ۱۳۹۴ ق (۱۹۷۴م) کنفرانس بزرگی با شرکت علمای تمام مذاهب و فرق اسلامی در مکه مکرمه تشکیل گردید و طی بیانیه ‏ای، فرقه احمدیه تکفیر گردید و وجود آنان خطر بزرگی برای اسلام دانسته شد.

منابع