حضرت ایوب علیه السلام
حضرت ایوب علیه السلام از انبیاء الهی واز نوادگان حضرت ابراهیم علیه السلام است. صبر و بردباري او در مقابل بلايا شهرت بسيار دارد.[۱] در قرآن كريم در مورد او آمده است که خداوند او را به داغ فرزندان و ناراحتی های جسمانی مبتلا نمود، و از این امتحان سربلند بیرون آمد.[۲]
محتویات
وجه تسمیه ایوب
ايوب نامى است عبرى كه ايبوب و يوباب نيز خوانده شده است برخى آن را به احتمال برگرفته از ريشه عبرى ايبوب به معناى گريه يا از ايبت به معناى ندبه دانستهاند؛ برخى شارحان تورات آن را در اصل عربى و ترجمه شده به عبرى دانسته و گفتهاند: اين واژه به آيب در عربى به معناى بازگشت كننده به سوى خدا نزديك است. اين معنا با وصف «اواب» كه براى ايوب در آيه 34 سوره ص آمده، سازگاراست. برخى ديگر آن را برگرفته از آبَ يَؤوب و به معناى كسى مى دانند كه سلامتى و مال و خانواده خود را بازيافته است.[۳]
نسب ایوب
ايوب مردى بود از اهل روم و هو أيوب بن أموص بن رازخ بن روم بن عيص بن اسحاق بن ابراهيم عليه السلام و مادر او از فرزندان لوط بود و خداى تعالى او را برگزيد و پيغمبرى داد.[۴]
حضرت ایوب در قرآن
نام حضرت ايوب عليه السلام 4 بار در قرآن آمده است:
«إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِن بَعْدِهِ وَ أَوْحَيْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَ إِسْمَاعِيلَ وَ إِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ وَالأَسْبَاطِ وَ عِيسَى وَ أَيُّوبَ وَ يُونُسَ وَ هَارُونَ وَ سُلَيْمَانَ وَ آتَيْنَا دَاوُودَ زَبُورًا». ما همچنان كه به حضرت نوح و پیامبران بعد از او وحى كرديم به تو نيز وحى كرديم و به حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل و حضرت اسحاق و حضرت یعقوب و حضرت اسباط و حضرت عیسی و حضرت ايوب و حضرت یونس و حضرت هارون و حضرت سلیمان نيز وحى نموديم و به حضرت داود، زبور بخشيديم.
- سوره انعام آیه 84: که در این آیه علاوه بر مقام نبوت به بعضى صفات برجسته او تصريح شده است.
«وَ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ كُلاًّ هَدَيْنَا وَ نُوحًا هَدَيْنَا مِن قَبْلُ وَ مِن ذُرِّيَّتِهِ دَاوُودَ وَ سُلَيْمَانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسَى وَ هَارُونَ وَ كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ». و به او اسحاق و يعقوب را بخشيديم و همه را به راه راست درآورديم و حضرت نوح را از پيش راه نموديم و از نسل او داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هارون را هدايت كرديم و اين گونه نيكوكاران را پاداش مى دهيم.
- سوره انبياء آیه 83 و 84: که در این دو آیه به اجابت دعاى او در برطرف شدن سختى و مصيبت هايش اشاره دارد.
«وَ أَيُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَ أَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ × فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَكَشَفْنَا مَا بِهِ مِن ضُرٍّ وَ آتَيْنَاهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَةً مِّنْ عِندِنَا وَ ذِكْرَى لِلْعَابِدِينَ». و ايوب را ياد كن هنگامى كه پروردگارش را ندا داد كه به من آسيب رسيده است و تويى مهربانترين مهربانان × پس دعاى او را اجابت نموديم و آسيب وارده بر او را برطرف كرديم و كسان او و نظيرشان را همراه با آنان مجددا به وى عطا كرديم تا رحمتى از جانب ما و عبرتى براى عبادت كنندگان باشد.
- سوره ص آیه 41-44: که در این آیات مشكلات آن حضرت، پايان يافتن آن و روى آوردن نعمت هاى الهى به وى بيان شده است.
داستان ابتلای حضرت ایوب
در قرآن کریم آنچه در خصوص داستان حضرت ایوب آمده آن است که خداى تعالى او را به ناراحتى جسمى و به داغ فرزندان مبتلا نمود، و سپس، هم عافيتش داد، و هم فرزندانش را و مثل آنان را به وى برگردانيد. و اين كار را به مقتضاى رحمت خود كرد، و به اين منظور كرد تا سرگذشت او مايه تذكر عابدان باشد.[۵]
در برخی از کتابهای تفسیری در مقام تبیین آیات مربوط به ابتلای حضرت ایوب داستانی از قول افرادی نقل گردیده است که به روشنی با ساحت انبیاء منافات دارد. این داستان که در نقل هایی از آن افرادی چون وهب بن منبه- که متهم به نقل اسرائیلیات است [۶] حضور دارند، حتی به صورت روایتی از امام صادق علیه السلام به منابع شیعه نیز راه یافته است تا جایی که تفسیر قمی آن را به عنوان روایتی از امام صادق علیه السلام نقل می نماید. صورت داستان در تفسیر قمی چنین است: ابوبصير گفت: از آن جناب پرسيدم گرفتاري هايى كه خداى تعالى ايوب علیه السلام را در دنيا بدانها مبتلا كرد چه بود، و چرا مبتلايش كرد؟ در جوابم فرمود: خداى تعالى نعمتى به ايوب ارزانى داشت، و ايوب علیه السلام همواره شكر آن را به جاى مى آورد، و در آن تاريخ شيطان هنوز از آسمان ها ممنوع نشده بود و تا زير عرش بالا مى رفت.
روزى از آسمان متوجه شكر ايوب شد و به وى حسد ورزيده عرضه داشت: پروردگارا! ايوب شكر اين نعمت كه تو به وى ارزانى داشته اى به جاى نياورده، زيرا هر جور كه بخواهد شكر اين نعمت را بگذارد، باز با نعمت تو بوده، از دنيايى كه تو به وى داده اى انفاق كرده، شاهدش هم اين است كه: اگر دنيا را از او بگيرى خواهى ديد كه ديگر شكر آن نعمت را نخواهد گذاشت. پس مرا بر دنياى او مسلط بفرما تا همه را از دستش بگيرم، آن وقت خواهى ديد چگونه لب از شكر فرومى بندد، و ديگر عملى از باب شكر انجام نمى دهد. از ناحيه عرش به وى خطاب شد كه من تو را بر مال و اولاد او مسلط كردم، هر چه مى خواهى بكن.
امام سپس فرمود: ابليس از آسمان سرازير شد، چيزى نگذشت كه تمام اموال و اولاد ايوب از بين رفتند، ولى به جاى اين كه ايوب از شكر بازايستد، شكر بيشترى كرد، و حمد خدا زياده بگفت. ابليس به خداى تعالى عرضه داشت: حال مرا بر زراعتش مسلط گردان.
خداى تعالى فرمود: مسلطت كردم. ابليس با همه شيطان هاى زير فرمانش بيامد، و به زراعت ايوب بدميدند، همه طعمه حريق گشت. باز ديدند كه شكر و حمد ايوب زيادت يافت. عرضه داشت: پروردگارا مرا بر گوسفندانش مسلط كن تا همه را هلاك سازم، خداى تعالى مسلطش كرد. گوسفندان هم كه از بين رفتند باز شكر و حمد ايوب بيشتر شد.
ابليس عرضه داشت: خدايا مرا بر بدنش مسلط كن، فرموده مسلط كردم كه در بدن او به جز عقل و دو ديدگانش، هر تصرفى بخواهى بكنى. ابليس بر بدن ايوب بدميد و سراپايش زخم و جراحت شد. مدتى طولانى بدين حال بماند، در همه مدت گرم شكر خدا و حمد او بود، حتى از طول مدت جراحات كرم در زخم هايش افتاد، و او از شكر و حمد خدا بازنمى ايستاد، حتى اگر يكى از كرم ها از بدنش مى افتاد، آن را به جاى خودش برمى گردانيد، و مى گفت به همان جايى برگرد كه خدا از آن جا تو را آفريد. اين بار بوى تعفن به بدنش افتاد، و مردم قريه از بوى او متاذى شده، او را به خارج قريه بردند و در مزبله اى افكندند.
در اين ميان خدمتى كه از همسر او - كه نامش "رحمت" دختر افراييم فرزند حضرت یوسف بن يعقوب بن اسحاق بن ابراهيم علیه السلام بود - سرزد اين كه دست به كار گدايى زده، هر چه از مردم صدقه مى گرفت نزد ايوب مى آورد، و از اين راه از او پرستارى و پذيرايى مى كرد.
امام سپس فرمود: چون مدت بلا بر ايوب به درازا كشيده شد، و ابليس صبر او را بديد، نزد عده اى از اصحاب ايوب كه راهبان بودند، و در كوه ها زندگى مى كردند برفت، و به ايشان گفت: بياييد مرا به نزد اين بنده مبتلا ببريد، احوالى از او بپرسيم، و عيادتى از او بكنيم. اصحاب بر قاطرانى سفيد سوار شده، نزد ايوب شدند، همين كه به نزديكى وى رسيدند، قاطران از بوى تعفن آن جناب نفرت كرده، رميدند. بعضى از آنان به يكديگر نگريسته آن گاه پياده به نزدش شدند، و در ميان آنان جوانى نورس بود.
همگى نزد آن جناب نشسته عرضه داشتند: خوبست به ما بگويى كه چه گناهى مرتكب شدى؟ شايد ما از خدا آمرزش آن را مسألت كنيم، و ما گمان مى كنيم اين بلايى كه تو بدان مبتلا شده اى، و احدى به چنين بلايى مبتلا نشده، به خاطر امرى است كه تو تاكنون از ما پوشيده مى دارى.
ايوب علیه السلام گفت: به مقربان پروردگارم سوگند كه خود او مى داند تاكنون هيچ طعامى نخورده ام، مگر آن كه يتيم و يا ضعيفى با من بوده، و از آن طعام خورده است، و بر سر هيچ دو راهى كه هر دو طاعت خدا بود قرار نگرفته ام، مگر آن كه آن راهى را انتخاب كرده ام كه طاعت خدا در آن سخت تر و بر بدنم گرانبارتر بوده است. از بين اصحاب آن جوان نورس رو به سايرين كرد و گفت: واى بر شما آيا مردى را كه پيغمبر خداست سرزنش كرديد تا مجبور شد از عبادت هايش كه تاكنون پوشيده مى داشته پرده بردارد، و نزد شما اظهار كند؟! ايوب در اينجا متوجه پروردگارش شد، و عرضه داشت: پروردگارا اگر روزى در محكمه عدل تو راه يابم، و قرار شود كه نسبت به خودم اقامه حجت كنم، آن وقت همه حرفها و درد دلهايم را فاش مى گويم.
ناگهان متوجه ابرى شد كه تا بالاى سرش بالا آمد، و از آن ابر صدايى برخاست: اى ايوب تو هم اكنون در برابر محكمه منى، حجت هاى خود را بياور كه من اينك به تو نزديكم هر چند كه هميشه نزديك بوده ام.
ايوب علیه السلام عرضه داشت: پروردگارا! تو مى دانى كه هيچگاه دو امر برايم پيش نيامد كه هر دو اطاعت تو باشد و يكى از ديگرى دشوارتر، مگر آن كه من آن اطاعت دشوارتر را انتخاب كرده ام، پروردگارا آيا تو را حمد و شكر نگفتم؟ و يا تسبيحت نكردم كه اين چنين مبتلا شدم؟! بار ديگر از ابر صدا برخاست، صدايى كه با ده هزار زبان سخن مى گفت، بدين مضمون كه اى ايوب! چه كسى تو را به اين پايه از بندگى خدا رسانيد؟ در حالى كه ساير مردم از آن غافل و محرومند؟ چه كسى زبان تو را به حمد و تسبيح و تكبير خدا جارى ساخت، در حالى كه ساير مردم از آن غافلند. اى ايوب! آيا بر خدا منت مى نهى، به چيزى كه خود منت خداست بر تو؟ امام مى فرمايد: در اينجا ايوب مشتى خاك برداشت و در دهان خود ريخت، و عرضه داشت: پروردگارا منت همگى از تو است و تو بودى كه مرا توفيق بندگى دادى.
پس خداى عزوجل فرشته اى بر او نازل كرد، و آن فرشته با پاى خود زمين را خراشى داد و چشمه آبى جارى شد و ايوب را با آن آب بشست و تمامى زخم هايش بهبودى يافته داراى بدنى شاداب تر و زيباتر از حد تصور شد، و خدا پيرامونش باغى سبز و خرم برويانيد، و اهل و مالش و فرزندانش و زراعتش را به وى برگردانيد، و آن فرشته را مونسش كرد تا با او بنشيند و گفتگو كند.
در اين ميان همسرش از راه رسيد، در حالى كه پاره نانى همراه داشت، از دور نظر به مزبله ايوب افكند، ديد وضع آن محل دگرگون شده و به جاى يك نفر دو نفر در آن جا نشسته اند، از همان دور بگريست كه اى ايوب چه بر سرت آمد و تو را كجا بردند؟ ايوب صدا زد، اين منم، نزديك بيا، همسرش نزديك آمد، و چون او را ديد كه خدا همه چيز را به او برگردانيده، به سجده شكر افتاد. در سجده نظر ايوب به گيسوان همسرش افتاد كه بريده شده، و جريان از اين قرار بود كه او نزد مردم مى رفت تا صدقه اى بگيرد، و طعامى براى ايوب تحصيل كند و چون گيسوانى زيبا داشت، بدو گفتند: ما طعام به تو مى دهيم به شرطى كه گيسوانت را به ما بفروشى. "رحمت" از روى اضطرار و ناچارى و به منظور اين كه همسرش ايوب گرسنه نماند گيسوان خود را بفروخت.
ايوب چون ديد گيسوان همسرش بريده شده قبل از اين كه از جريان بپرسد سوگند خورد كه صد تازيانه به او بزند، و چون همسرش علت بريدن گيسوانش را شرح داد، ايوب علیه السلام در اندوه شد كه اين چه سوگندى بود كه من خودم، پس خداى عزوجل بدو وحى كرد: "وَ خُذْ بِيَدِكَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ لاتَحْنَثْ - يك مشت شاخه در دست بگير و به او بزن تا سوگند خود را نشكسته باشى. او نيز يك مشت شاخه كه مشتمل بر صد تركه بود گرفته چنين كرد و از عهده سوگند برآمد.[۷]
بر این روایت نقد های زیر وارد شده است:
- در سلسله راویان این روایت عبدالله بن بحر واقع شده که فردی مجهول الحال است.[۸]
- مولف تفسیر المیزان این روایت را در تنافی با روایاتی می داند که از امام صادق علیه اسلام نقل گردیده است:
- و از خصال نقل شده كه از قطان از سكرى، از جوهرى، از ابن عماره، از پدرش از امام صادق علیه السلام، روايت كرده كه فرمود: ايوب علیه السلام هفت سال مبتلا شد بدون اين كه گناهى كرده باشد، چون انبياء به خاطر عصمت و طهارتى كه دارند، گناه نمى كنند و حتى به سوى گناه - هر چند صغيره باشد - متمايل نمى شوند. و نيز فرمود: هيچ يك از ابتلائات ايوب علیه السلام عفونت پيدا نكرد و بدبو نشد و نيز صورتش زشت و زننده نگرديد و حتى ذره اى خون و يا چرك از بدنش بيرون نيامد و احدى از ديدن او تنفر نيافت و از مشاهده اش وحشت نكرد و هيچ جاى بدنش كرم نينداخت، چه رفتار خداى عزوجل درباره انبياء و اولياى مكرمش كه مورد ابتلايشان قرار مى دهد، اين چنين است. و اگر مردم از او دورى كردند، به خاطر بى پولى و ضعف ظاهرى او بود، چون مردم نسبت به مقامى كه او نزد پروردگارش داشت جاهل بودند، و نمى دانستند كه خداى تعالى او را تاييد كرده و بزودى فرجى در كارش ايجاد مى كند[۹]
- شیخ ابوالفتوح رازی این روایت را به دلیل امکان نداشتن تسلط شیطان بر انبیاء مردود می داند: به این دلیل که هيچ روا نباشد كه خداى تعالى ابليس را بر انبياء و اوليا مسلّط كند. [۱۰]
- اینگونه روایات با مقام عصمت انبیاء منافات دارد چرا که يكى از مراتب عصمت آن است كه در وجود پيامبران امورى نباشد كه مايه دورى گزيدن مردم از آنان است، زيرا انزجار مردم از پيامبر و دورى گزيدن از او، با هدف بعثت ـ كه ابلاغ رسالات الهى توسط پيامبر به آنان است ـ منافات دارد.[۱۱]
اخلاق و فضائل و ویژگی های حضرت ایوب
- خداوند ايوب عليه السلام را به سه صفت مهم: مقام عبوديت، صبر و استقامت، و بازگشت پياپى به سوى خدا وصف كرده است:
«اِنّا وجَدنهُ صابِرًا نِعمَ العَبدُ اِنَّهُ اَوّاب». (سوره ص، 38) و تنها ايوب و سليمان را (سوره ص، 30) «نعم العبد» خوانده، زيرا در حال نعمت شكرگزار بودند. ايوب عليه السلام از سلسله پیامبران ابراهيمى است، زيرا از ذريه آن حضرت و از نيكوكاران است: «و مِن ذُرِّيَّتِهِ داوودَ و سُلَيمنَ و اَيّوبَ و يوسُفَ و موسى و هرون و كَذلِكَ نَجزِى المُحسِنين». (سوره انعام، 84) و او از هدايت ويژه الهى كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله مأموريت يافت از آن پيروى كند برخوردار شده است: «اُولئِكَ الَّذينَ هَدَى اللّهُ فَبِهُدهُمُ اقتَدِهُ». (سوره انعام، 90) و از پيامبرانى است كه قرآن از وحى به آنان به طور ويژه سخن گفته است: «اِنّا اَوحَينا اِلَيكَ كَمااَوحَينا اِلى نوح والنَّبِيّينَ مِن بَعدِهِ و اَوحَينا اِلى اِبرهيمَ و اِسمعِيلَ و اِسحقَ و يَعقوبَ والاَسباطِ و عِيسى و اَيّوبَ...». (سوره نساء، 163)[۱۲]
رسول اکرم صلي الله عليه و آله در مورد ایوب می فرماید: كانَ أيُّوبُ أحلَمَ النّاسِ، وأصبَرَ النّاسِ، وأكظَمَ النّاسِ لِغَيظٍ: ايوب بردبارترين مردم و شكيباترين مردمان بود و بيش از همه مردم كظم غيظ مي كرد.[۱۳]
پانویس
- ↑ دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج10 ، مدخل ایوب از فرامرز حاجمنوچهري
- ↑ سوره انبياء، آيه 83 و 84. سوره ص، آيه 41 و 44.
- ↑ دائرة المعارف قرآن کریم (جلد 5) تدوین: (مرکز فرهنگ و معارف قرآن).
- ↑ جلاء الأذهان و جلاء الأحزان (ابوالمحاسن حسين بن حسن جرجانى)، ج6، ص143.
- ↑ سوره انبياء، آيه 83 و 84. سوره ص، آيه 41 و 44.
- ↑ رجوع شود به وهب بن منبه و تاریخنگاری اسلامی، مهدی خزائی، فروغ وحدت، پاییز 1384، شماره 1 در دسترس: پرتال جامع علوم انسانی
- ↑ تفسير قمى، ج2، ص241-239. (نقل ترجمه از ترجمه الميزان (موسوى همدانى سيد محمد باقر)، ج17، ص324)
- ↑ زهرا کلباسی، نقد و بررسی آرای مفسران در تفسیر آیه ی 44 سوره ی ص و تازیانه زدن ایوب به همسرش، آموزه های قرآنی، شماره 22، پاییز و زمستان 1394
- ↑ ترجمه الميزان (موسوى همدانى سيد محمد باقر)، ج17، ص327.
- ↑ روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن، ج13، ص: 260
- ↑ منشور عقائد امامیه، جعفر سبحانی [۱]
- ↑ دائرة المعارف قرآن كريم، جلد پنجم. (مركز فرهنگ و معارف قرآن)
- ↑ حكم النبي الأعظم صلى الله عليه و آله و سلم (محمدى رى شهرى)، ج2، ص273.
منابع
- جلاء الأذهان و جلاء الأحزان، ابوالمحاسن حسين بن حسن جرجانى؛ تهران: انتشارات دانشگاه تهران، اول، 1377 ش.
- بحارالأنوار، علامه مجلسى ؛ تهران.
- ترجمه الميزان، سيد محمدباقر موسوى همدانى؛ قم: دفتر انتشارات اسلامى حوزه علميه قم، پنجم، 1374 ش.
- برگزيده تفسير نمونه، احمد على بابايى؛ تهران: دارالكتب الاسلاميه، سیزدهم، 1382 ش.
- أطيب البيان في تفسير القرآن، سيد عبدالحسين طيب؛ تهران: انتشارات اسلام، دوم، 1378 ش.
- حكم النبي الأعظم صلى الله عليه و آله و سلم، محمدى رى شهرى؛ قم: دارالحديث، اول، 1429 ق.