امر الهی
«امر» به معنای فرمان و شأن (ایجاد) بوده و «امر الهی» نیز به دو گونه فرمان تشریعی و فرمان تکوینی در قرآن کریم به کار رفته است. اگر خداوند چیزی را به صورت فرمان به بندگان خود اعلام کند تا آنان با اراده خویش آن را انجام دهند، این فرمان «امر تشریعی» خواهد بود و اگر مستقیماً آن را ایجاد کند و اراده بندگان دخالتی در تحقق آن نداشته باشد، این ایجاد، «امر تکوینی» است.
محتویات
واژهشناسی
«امر» در لغت به دو صورت بهکار رفته است[۱]: ۱. امری که جمع آن «اوامر» است. این امر ضد نهی[۲] و به معنای طلب[۳] و فرمان بوده و به صورت مصدر و اسم مصدر کاربرد دارد.[۴] ۲. امری که جمع آن «امور» است. این امر همواره اسم مصدر است و برای آن معناهایی مانند شأن[۵]، حال[۶]، حادثه[۷] و شیء[۸] ذکر شده است. برخی گفتهاند: بعید نیست معنای اصلی امر معنای نخست بوده و سپس در معنای دوم بهکار رفته باشد.[۹] برخی نیز معنای واحد در مادّه «ا-م-ر» را، طلب و تکلیف همراه با استعلا دانستهاند.[۱۰]
بنابراین امر الهی دارای دو معناست: ۱. فرمان تشریعی خداوند. ۲. امر تکوینی و شأن الهی.[۱۱] هرگاه خداوند خواستار تحقق چیزی باشد، اگر آن را به صورت فرمان به بندگان خود اعلام کند تا آنان با اراده خویش آن را محقق سازند، این فرمان، «امر تشریعی» خداست و اگر مستقیماً آن را ایجاد کند و اراده بندگان دخالتی در تحقق آن نداشته باشد، این ایجاد، «امر تکوینی» الهی است.
واژه «امر» و مشتقات آن در آیات فراوانی از قرآن به خداوند نسبت داده شده است و مضمون آن نیز از آیاتی پرشمار که مشتمل بر این واژه و مشتقات آن نیست استفاده میشود. این آیات گاهی با واژههایی دیگر مانند «حکم» و «قضاء» و گاهی با صیغه و هیئت امر، به امر الهی پرداختهاند. یکی از اسمای الهی که در برخی از دعاها وارد شده «آمر» است؛ مانند: «یا آمر» «یا آمراً بکلّ خیر» «یا آمراً بالطّاعة» و در دعایی صفت «ذی القدرة والأمر» به خداوند نسبت داده شده است.[۱۲]
امر تشریعی خداوند
فرمان تشریعی خداوند به عمل اختیاری برخی از موجودات مختار مانند انسان و جنّ تعلق گرفته و بدین معناست که خداوند خواستار تحقق آن عمل است. احکام دینی (واجبات و مستحبات) که در آیات قرآن بیان شده، از مصادیق امر الهی است: «ذَٰلِک أَمْرُ اللَّهِ أَنْزَلَهُ إِلَیکمْ» (طلاق/۶۵،۵)؛[۱۳] چنانکه دین نیز امر خداوند است: «حَتَّىٰ جَاءَ الْحَقُّ وَظَهَرَ أَمْرُ اللَّهِ» (توبه/۹،۴۸)؛[۱۴] پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) از طرف خداوند مأمور شد تا فرمانهای الهی را به انسانها برساند: «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ» (حجر/۱۵،۹۴).
قرآن به صورتهایی گوناگون بر اجرای فرمان الهی تأکید کرده و انسانها را از مخالفت با آن برحذر داشته است. براساس آیهای اگر دو گروه از مؤمنان با یکدیگر درگیر شوند و یکی از آندو متجاوز باشد، مؤمنان دیگر وظیفه دارند با گروه متجاوز بجنگند تا به فرمان الهی باز گردد: «فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّىٰ تَفِیءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّهِ» (حجرات/۴۹،۹). در آیات دیگری خداوند کسانی را که با فرمان او مخالفت کنند از اینکه فتنهای دامنگیرشان شود یا عذابی دردناک به آنها برسد برحذر داشته است: «فَلْیحْذَرِ الَّذِینَ یخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِیبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ یصِیبَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ» (نور/۲۴،۶۳)؛ و برای عبرت آیندگان، سرگذشت گروهی از گذشتگان را بیان کرده که از فرمان الهی سرپیچی کرده و به عذاب او گرفتار شدند: «وَکأَینْ مِنْ قَرْیةٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّهَا وَرُسُلِهِ فَحَاسَبْنَاهَا حِسَابًا شَدِیدًا وَعَذَّبْنَاهَا عَذَابًا نُکرًا... فَاتَّقُوا اللَّهَ یا أُولِی الْأَلْبَابِ الَّذِینَ آمَنُوا» (طلاق/۶۵، ۸-۱۰)؛ «فَعَقَرُوا النَّاقَةَ وَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ... فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ» (اعراف/۷، ۷۷-۷۸). انسانی که با وجود نعمتهای گوناگون الهی، باز هم فرمان خداوند را مبنی بر خضوع برای ربوبیت الهی یا شکر نعمت او یا تأمّل در دلایل قدرت و وحدانیت خدا، نادیده گرفته و به کفر و معصیت رو آورد، مورد سرزنش قرآن است: «کلَّا لَمَّا یقْضِ مَا أَمَرَهُ» (عبس/۸۰،۲۳).[۱۵]
در مورد امر تشریعی به طور کلی مباحث گوناگونی وجود دارد که در علوم مختلف به ویژه علم اصول فقه، به قصد تبیین اوامر تشریعی خداوند به آن توجه ویژهای شده است؛ از جمله:
۱. برای بیان امر تشریعی، گاهی از مادّه امر (ا-م-ر) استفاده میشود و گاهی از صیغه و هیئت امر (مانند وزن اِفعل).[۱۶] بیشتر اوامر تشریعی الهی که از طریق قرآن و سنت به ما رسیده به صورت هیئت امر است.
۲. اوامر الهی اگر بدون قرینه باشد، بر وجوب دلالت میکند و تنها در صورت وجود قرینه به معنای استحباب یا جواز است.[۱۷] برخی برای اثبات این مطلب به آیه ۱۲ سوره اعراف/۷ استدلال کردهاند: «قَالَ مَا مَنَعَک أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُک»؛ در این آیه خداوند ابلیس را سرزنش کرده و علّت آن را سرپیچی از فرمان الهی دانسته است و اگر امر بر وجوب دلالت نمیکرد، سرپیچی از آن مستلزم سرزنش نمیبود[۱۸]؛ همچنین فرمان الهی در صورتی که قرینهای نداشته باشد، بر وجوب عینی (در مقابل کفایی)، وجوب تعیینی (در برابر تخییری) و وجوب نفسی (در مقابل غیری) دلالت میکند.[۱۹]
۳. اگر خداوند از عملی در شرایطی نهی و سپس به همان عمل در شرایط دیگری امر کند، آن امر بر جواز و اباحه دلالت میکند[۲۰]، چنانکه در آیه ۲۲۲ سوره بقره/۲ از آمیزش با همسر در حال حیض نهی کرده: «وَلَا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّىٰ یطْهُرْنَ»؛ و پس از آن، به آمیزش با آنان بعد از پاک شدن امر کرده است: «فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ...». همچنین اگر مخاطب توهم کند که عملی ممنوع است و خداوند به آن عمل فرمان دهد، آن فرمان نیز بر جواز دلالت میکند[۲۱]، چنانکه خداوند به همه انسانها فرمان داده از آنچه حلال و پاکیزه است بخورند و معنای این امر، اباحه است[۲۲]، زیرا مشرکان برخی از رزقهای حلال خدا را حرام میدانستند: «یا أَیهَا النَّاسُ کلُوا مِمَّا فِی الْأَرْضِ حَلَالًا طَیبًا » (بقره/۲،۱۶۸)؛ البته برخی از اصولیان این دو مطلب را نپذیرفتهاند.[۲۳]
۴. امر تشریعی خدا گاهی ارشادی است و گاهی مولوی. امر ارشادی فرمان دادن به چیزی است که عقل انسان نیز به آن حکم میکند و دستور شارع، ارشاد به حکم عقل و تأکید آن است؛ مانند امر به اطاعت از خدا و پیامبر(صلی الله علیه وآله): «وَأَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ» (مائده/۵،۹۲)؛ ولی امر مولوی، امری تأسیسی است که شارع به عنوان مولا آن را انشا کرده است.[۲۴] امر ارشادی در واجب یا مستحب بودن، تابع حکم عقل است.[۲۵]
ویژگیهای امر تشریعی
فرمان تشریعی خداوند دارای چند ویژگی است:
۱. فرمان خداوند متناسب با قدرت شخص مکلّف است: «لَا یکلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا»؛ (بقره/۲،۲۸۶) و خداوند کسانی را که ایمان آورده و کارهای نیکو انجام دهند، به اموری تکلیف میکند که برایشان دشوار نباشد: «وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاءً الْحُسْنَىٰ وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا یسْرًا» (کهف/۱۸،۸۸).[۲۶]
۲. فرمان دادن مخصوص خداوند است و کسی جز او قدرت صدور فرمانی را ندارد: «وَالْأَمْرُ یوْمَئِذٍ لِلَّهِ» (انفطار/۸۲،۱۹)؛[۲۷] تخصیص این امر به روز قیامت در آیه مذکور، به اعتبار ظهور آن در قیامت است.[۲۸] این مطلب از روایتی نیز قابل استفاده است. براساس این روایت امام باقر(علیه السلام) فرمان دادن را همواره حتی در دنیا ویژه خداوند دانستهاند.[۲۹]
۳. فرمان تشریعی خداوند تخلّفپذیر است: «فَلْیحْذَرِ الَّذِینَ یخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِیبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ یصِیبَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ» (نور/۲۴،۶۳)، زیرا اطاعت کردن از فرمان تشریعی امری اختیاری است و انسان میتواند آن را امتثال نموده و یا با آن مخالفت کند.[۳۰]
مصادیق امر تشریعی
آیاتی که در آنها فرمانهای تشریعی خداوند آمده، دو دسته است:
الف. آیاتی که در آنها واژه «امر» و مشتقات آن بهکار نرفته است. در این دسته گاهی با واژههای دیگری چون «حکم» و «قضا» به فرمانهای تشریعی الهی اشاره شده و بر انحصار فرمان در خداوند: «إِنِ الْحُکمُ إِلَّا لِلَّه...»؛ (یوسف/۱۲،۴۰)[۳۱] و فرمان به پرستش نکردن غیر او:«وَقَضَىٰ رَبُّک أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیاهُ»؛ (اسراء/۱۷،۲۳)[۳۲] و لزوم صبر در برابر فرمان الهی: «فَاصْبِرْ لِحُکمِ رَبِّک»؛ (انسان/۷۶،۲۴)[۳۳] تأکید گشته است.
و گاهی نیز در آیات فراوان با صیغه و هیئت امر فرمانهای تشریعی خداوند بیان شده است؛ مانند دستور به برپایی نماز و پرداخت زکات (نور/۲۴،۵۶)، انفاق (بقره/۲،۲۵۴)، تقوا (حشر/۵۹،۱۸)، صبر (آلعمران/۳،۲۰۰)، اطاعت از خدا و پیامبر و اولوا الامر (نساء/۴،۵۹)، عدالت (نساء/۴،۱۳۵)، ایمان (نساء/۴،۱۳۶)، وفای به پیمان (مائده/۵،۱)، بودن با راستگویان (توبه/۹،۱۱۹)، جهاد (توبه/۹،۱۲۳)، یاد خدا (احزاب/۳۳،۴۱)، یاری دین خداوند (صفّ/۶۱،۱۴) و توبه (تحریم/۶۶،۸).
ب. آیاتی که در آنها واژه «امر» یا مشتقات آن بهکار رفته است. در این دسته آیات نیز خداوند به مسائل گوناگونی فرمان داده است:
۱. عدالت، احسان و انفاق به خویشاوندان:
براساس آیه ۲۸ سوره اعراف/۷ یکی از توجیهات مشرکان برای برخی از کارهای ناپسندشان این بود که خداوند به این کار فرمان داده است. قرآن به این توجیه مشرکان چنین پاسخ میدهد که خداوند هیچگاه به عمل ناپسند فرمان نمیدهد: «وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا... وَاللَّهُ أَمَرَنَا بِهَا ۗ قُلْ إِنَّ اللَّهَ لَا یأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ»؛ بسیاری از مفسران مراد از عمل ناپسند در این آیه را، طواف خانه خدا به صورت عریان دانستهاند که نزد مشرکان رایج بود.[۳۴] در عین حال، ظاهر آیه مطلق بوده و هر عمل ناپسندی را که به عنوان عبادت انجام شود شامل میگردد.[۳۵] خداوند پس از بیان این مطلب که هیچگاه به عمل ناپسند فرمان نمیدهد، در آیه بعدی این نکته را بیان داشته که پروردگار به قسط فرمان داده است:«قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ». مراد از قسط، عدل[۳۶] و رعایت حدّ اعتدال در تمامی امور و پرهیز از دوطرف افراط و تفریط است.[۳۷] در آیه ۹۰ سوره نحل/۱۶ افزون بر عدل، به احسان و انفاق به خویشان نیز فرمان داده شده است:«إِنَّ اللَّهَ یأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَ». خداوند به پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) دستور داده است در دعوت انسانها به حق و دین یا در همه مسائل به عدالت رفتار کند:«واُمِرتُ لاَِعدِلَ بَینَکُم» (شوری/۴۲،۱۵)[۳۸].
خداوند به مؤمنان فرمان داده که برای پروردگار جهانیان تسلیم شوند: «و اُمِرنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ»؛ (انعام/۶،۷۱)، چنانکه به پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) دستور داده از تسلیمشوندگان باشد: «وَأُمِرْتُ أَنْ أَکونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ»؛ (یونس/۱۰،۷۲؛ نمل/۲۷،۹۱ و نیز غافر/۴۰،۶۶)، بلکه به آن حضرت امر شده که اولین مسلم باشد: « قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَکونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ»؛ (انعام/۶،۱۴؛ زمر/۳۹،۱۲). در آیه دیگری به پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمان داده شده از مؤمنان باشد: «وَأُمِرْتُ أَنْ أَکونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ» (یونس/۱۰،۱۰۴).
۳. کفر به طاغوت:
خداوند برخی از مسلمانان صدر اسلام را که گمان داشتند به قرآن و کتابهای آسمانی پیشین ایمان آوردهاند و با اینحال میخواستند برای رفع نزاعشان به طاغوت مراجعه کنند، سرزنش کرده است، زیرا به آنها فرمان داده شده بود که به طاغوت کفر بورزند: «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ یزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَیک وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِک یرِیدُونَ أَنْ یتَحَاکمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ یکفُرُوا بِهِ»؛ (نساء/۴،۶۰). طاغوت در لغت به معنای بسیار طغیان کننده[۳۹] و برحسب شأن نزول، مقصود از آن در این آیه مردی کاهن یا یهودی است که منافقی به وی مراجعه کرده بود.[۴۰]
۴. پایداری در صراط مستقیم:
خداوند به پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و مؤمنان فرمان داده که در صراط مستقیم ثابت قدم بوده و از افراط و تفریط بپرهیزند[۴۱]: «فَاسْتَقِمْ کمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَک» (هود/۱۱،۱۱۲؛ شوری/۴۲،۱۵).
۵. توحید در عبادت:
خداوند به پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و دیگر انسانها دستور داده است که او را عبادت کنند و هیچکس را در عبادت شریک او نکنند: «قُلْ إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ وَلَا أُشْرِک بِهِ»؛ (رعد/۱۳،۳۶)، «أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیاهُ»؛ (یوسف/۱۲،۴۰ و نیز مائده/۵،۱۱۷). در برخی آیات نیز به عبادت خداوند همراه با اخلاص فرمان داده شده است: «قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصًا لَهُ الدِّینَ» (زمر/۳۹،۱۱)؛ «وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِیعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ» (بینه/۹۸،۵).
۶. صله رحم و مانند آن:
خداوند نسبت به اموری فرمان وصل و پیوند داده و در آیهای کسانی را که به این فرمان الهی عمل میکنند ستوده است: «وَالَّذِینَ یصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یوصَلَ»؛ (رعد/۱۳،۲۱) و در دو آیه کسانی را که این دستور را نادیده گرفته و آنچه را که خداوند فرمان به وصل آن داده قطع میکنند، سرزنش کرده است: «وَیقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یوصَلَ»؛(بقره/۲،۲۷؛ رعد/۱۳،۲۵) گرچه برخی مراد از این آیات را صله رحم و پیوند با خویشاوندان دانستهاند[۴۲]؛ ولی این آیات مطلق بوده و هر چیزی را که خداوند امر به وصل آن کرده شامل میشود؛ مانند پیوند با رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) و مؤمنان.[۴۳] گفته شده: در آیه ۲۷ سوره بقره/۲ مراد از کسانی که آنچه را خداوند به وصل آن فرمان داده قطع میکنند، آنهایند که مانع سلوک راه حق و پیمودن صراط توحید میشوند؛ یعنی با طرح شبهههای گمراه کننده عقاید آنان را فاسد و معجزات نبوی را انکار و حقانیت علوم الهی را ردّ میکنند.[۴۴]
۷. بازگرداندن امانتها به صاحبانش:
خداوند به مؤمنان فرمان داده است که امانتها را به اهلش باز گردانند: «إِنَّ اللَّهَ یأْمُرُکمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَىٰ أَهْلِهَا»؛ (نساء/۴،۵۸) از قراین موجود در این آیه و آیات قبل برمیآید که مراد از امانات اعم از امانات مالی و معنوی است و شامل علوم و معارف الهی نیز میشود که بهرهمندان از آنها باید این معارف را به انسانهایی که اهل آن هستند برسانند.[۴۵] برخی گفتهاند: مخاطب در آیه فوق حاکمان جامعه اسلامی هستند که باید حقوق مردم را به آنها برسانند.[۴۶] در روایتی امام سجاد(علیه السلام) به اصحاب خویش فرمودهاند: بر شما باد به بازگرداندن امانت. اگر قاتل پدرم حسین بن علی شمشیری را که با آن پدرم را کشت نزد من امانت بگذارد، آن را به او باز خواهم گرداند.[۴۷]
۸. جهاد:
در صدر اسلام خداوند به مسلمانان که هنوز از قدرت کافی برخوردار نبودند، دستور داد در برابر ستمهای مشرکان با عفو و مدارا برخورد کنند تا فرمان الهی آمده و به آنها اجازه جهاد دهد: «فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّىٰ یأْتِی اللَّهُ بِأَمْرِهِ» (بقره/۲،۱۰۹).[۴۸] گفته شده: این آیه با آیه ۲۹ سوره توبه/۹: «قتِلُوا الَّذینَ...» نسخ شده است.[۴۹]
پانویس
- ↑ . المصباح، ص ۲۱؛ مفردات، ص ۸۸؛ قاموس قرآن، ج ۱، ص۱۰۹ ۱۱۰، «امر».
- ↑ . لسان العرب، ج ۱، ص ۲۰۳، «امر».
- ↑ . المصباح، ص ۲۱، «امر».
- ↑ . قاموس قرآن، ج ۱، ص ۱۰۹، «امر».
- ↑ . مفردات، ص ۸۸.
- ↑ . المصباح، ص ۲۱، «امر».
- ↑ . لسان العرب، ج ۱، ص ۲۰۴؛ القاموس المحیط، ج ۱، ص ۴۹۳؛ تاج العروس، ج ۶، ص ۳۲، «امر».
- ↑ . المنجد، ص ۱۸، «امر».
- ↑ . المیزان، ج ۸، ص ۱۵۰ ۱۵۱.
- ↑ . التحقیق، ج ۱، ص ۱۴۴، «امر».
- ↑ . تفسیر صدرالمتالهین، ج ۵، ص ۴۶۹؛ المیزان، ج ۸، ص ۱۵۱.
- ↑ . بحارالانوار، ج ۸۸، ص ۱۹۴.
- ↑ . مجمعالبیان، ج ۱۰، ص ۴۶۱.
- ↑ . جامعالبیان، مج ۶، ج ۱۰، ص ۱۸۹.
- ↑ . تفسیرمراغی، مج۱۰، ج۳۰، ص۴۵۴۶؛ تفسیرقاسمی، ج ۱۷، ص ۶۰؛ المیزان، ج ۲۰، ص ۲۰۸.
- ↑ . کفایةالاصول، ص ۶۱ ۷۱.
- ↑ . العده، ج ۱، ص ۱۷۲؛ کفایةالاصول، ص ۶۳ و ۷۰؛ اصولالفقه ج ۱، ص ۵۰ و ۵۳.
- ↑ . التفسیرالکبیر، ج۱۴، ص۳۲؛ العده، ج ۱، ص ۱۷۴؛ فوائد الاصول، ج ۱، ص ۱۳۴.
- ↑ . اصولالفقه، ج۱، ص۶۱۶۲؛ کفایةالاصول، ص۷۶.
- ↑ . اصول الفقه، ج ۱، ص ۵۴.
- ↑ . اصول الفقه، ج ۱، ص ۵۴.
- ↑ . مجمعالبیان، ج ۱، ص ۴۵۹.
- ↑ . العده، ج۱، ص۱۸۳ ۱۸۵؛ کفایةالاصول، ص۷۷.
- ↑ . اصول الفقه، ج ۱، ص ۱۸۲.
- ↑ . کفایة الاصول، ص ۳۴۵.
- ↑ . المیزان، ج ۱۳، ص ۳۶۲.
- ↑ . روح البیان، ج ۱۰، ص ۳۶۲.
- ↑ . التفسیرالکبیر، ج۳۱، ص ۸۶ ۸۷؛ المیزان، ج ۲۰، ص ۲۲۹.
- ↑ . مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۶۸۳.
- ↑ . تفسیر صدرالمتألهین، ج ۵، ص ۳۸۴.
- ↑ . مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۵۸.
- ↑ . جامعالبیان، مج ۹، ج ۱۵، ص ۸۰ ۸۱؛ المنیر، ج ۱۵، ص ۵۳.
- ↑ . التفسیر الکبیر، ج ۳۰، ص ۲۵۸.
- ↑ . مجمع البیان، ج ۴، ص ۶۳۳؛ تفسیر قرطبی، ج ۷، ص ۱۲۰؛ تفسیر ماوردی، ج ۲، ص ۲۱۶.
- ↑ . اطیبالبیان، ج۵، ص۳۰۱؛ الکاشف، ج۳، ص۳۱۸؛ المیزان، ج۸، ص۷۳.
- ↑ . جامعالبیان، مج ۵، ج ۸، ص ۲۰۳؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۴، ص ۵۷.
- ↑ . التحریروالتنویر، ج۸، ص۸۶؛ المیزان، ج۸، ص ۷۴؛ نمونه، ج ۶، ص ۱۴۳.
- ↑ . مجمع البیان، ج ۹، ص ۳۸.
- ↑ . مجمع البیان، ج ۳، ص ۱۱۵.
- ↑ . التبیان، ج ۳، ص ۲۳۸.
- ↑ . تفسیر المنار، ج ۱۲، ص ۱۶۶؛ تفسیر مراغی، ج ۴، ص ۹۰؛ روحالمعانی، مج ۷، ج ۱۲، ص ۲۳۷.
- ↑ . جامعالبیان، مج ۱، ج ۱، ص ۲۶۶.
- ↑ . التفسیر الکبیر، ج۱۹، ص۴۱؛ مجمع البیان، ج۱، ص۱۷۰؛ نمونه، ج۱، ص۱۵۴۱۵۵.
- ↑ . تفسیر صدرالمتالهین، ج ۲، ص ۲۴۶.
- ↑ . المیزان، ج۵، ص۳۷۸.
- ↑ . جامع البیان، مج ۴، ج ۵، ص ۲۰۱.
- ↑ . نورالثقلین، ج ۱، ص ۴۹۵ ۴۹۶.
- ↑ . مجمع البیان، ج ۱، ص ۳۵۴؛ نمونه، ج ۱، ص ۳۹۹.
- ↑ . جامع البیان، مج ۱، ج ۱، ص ۶۸۵؛ مجمع البیان، ج ۱، ص ۳۵۴.
منابع
- "امر الهی"، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۴.