آمنه بنت وهب
«آمنه» دختر وهب بن عبدمناف مادر حضرت محمد صلی الله علیه وآله است. او از نظر نسب، حیا و ادب و پاکی از زنان بافضيلت قريش بود. آمنه، در سال هفتم پس از عام الفیل، فرزندش، محمد را برای زیارت قبر پدرش، عبدالله و نیز دیدار با داییهای عبدالله که از بنینجار بودند، به مدینه برد. او در بازگشت از این سفر، در محلی به نام «ابواء» در نزدیکی مدینه درگذشت و همانجا دفن شد.
محتویات
نام و نسب
آمنه دختر وهب بن عبدمناف است و مادرش «بَرَّه» نام دارد.[۱] اين دو بزرگوار در نسب به كلاب بن مره بن كعب بن لوي مي رسند و در واقع پدر و مادر آمنه دخترعمو و پسرعمو بوده اند.
پدرش وهب بن عبدمناف بن زهره بن کلاب و مادرش برّه بنت عبدالعزی بن عثمان بن عبدالداربن قصی بن کلاب بوده است.
ويژگيهای آمنه
شواهد تاریخی نشان می دهد که آمنه در آن زمان، از نظر نسب و ازدواج، بافضيلت ترين دختران قريش بود».[۲] عبدالمطلب، قبل از خواستگاري از آمنه، نزد پسرش عبدالله، آمد و چنين گفت: «آمنه دختري است از خويشان تو و در مكه مانند او دختري نيست» و سپس فرمود: «فَواللّه ما في بنات اهل مكّة مثلها لانّها محتشمةٌ في نفسها طاهرةٌ مطهرةٌ عاقلةٌ دَيّنَةٌ»؛[۳] سوگند به عزت و جلال خداوند، كه در مكه دختري مثل او (آمنه) نيست. زيرا او با حيا و ادب است و نفسي پاكيزه دارد و عاقل و فهيم و دين باور است.
دين باوری (دَيَّنة): مورخان و پژوهشگران شيعه بر اين باورند كه پدران و مادران پيامبر ايمان داشتند. آنها براي اثبات اين مطلب به سخن پيامبر صلی الله علیه و آله استناد كرده اند كه مي فرمايد: «لم يزل ينقلني اللّه من اصلاب الشامخه الي الارحام المطّهرات حتي اخرجني الي عالمكم هذا ولم يدسنني دنس الجاهلية؛[۴] خداوند همواره مرا از پشتهاي پاك به رحمهاي پاك منتقل مي ساخت تا اين كه به اين دنياي شما آمدم و هرگز به افكار و ناپاكيهاي جاهليت آلوده نشدم».
از اين حديث شريف، كه با عبارات مختلف بيان شده است، پاكي وجود آمنه و طهارت فكري او ثابت مي شود. بسياري از دانشمندان اهل سنت ايمان آمنه را بيان كرده، براي اثبات اين امر از روايت زير استفاده كرده اند: «كعب الاحبار به معاويه گفت: من در هفتاد و دو كتاب خوانده ام كه فرشتگان، جز براي مريم و آمنه بنت وهب براي ولادت هيچ پيامبري به زمين نيامدند و جز براي مريم و آمنه، براي هيچ زني حجابهاي بهشتي را برپا نساختند». [۵]
«واقدي» و گروهي از دانشمندان اهل سنت، پس از ذكر حديث فوق، مي گويند: خداوند متعال هرگز زن كافره را در برابر زن باايماني مانند مريم علیهاالسلام قرار نمي دهد. اگر آمنه ايمان نداشت، هرگز مقامات مريم علیهاالسلام براي او به وجود نمي آمد. زيرا بين ايمان و كفر فاصله بسيار است و هرگز اين دو جمع نمي شوند.[۶] شيخ صدوق نيز در «اعتقادات» خود مي فرمايد: «اعتقادنا في آباء النّبي انّهم مسلمون من آدم الي ابيه و اباطالب و كذا آمنة بنت وهب امّ رسول اللّه صلی الله علیه و آله؛ اعتقاد ما اين است كه پدران پيامبر صلی الله علیه و آله از آدم تا عبداللّه و ابوطالب و همچنين آمنه، مادر پيامبر، مسلم بوده اند».
امام صادق علیه السلام نيز مي فرمايد: جبرئيل بر پيامبر نازل شد و گفت: اعتقاد ما اين است كه پدران پيامبر صلی الله علیه و آله از آدم تا عبدالله و ابوطالب و همچنين آمنه، مادر پيامبر، مسلم بوده اند.
«يا محمد ان الله جل جلاله يقرئك السلام و يقول اني قد حرمت النار علي صلب انزلك و بطنٍ حملك و حجرٌ كفلك»[۷] ؛ اي محمد، خداوند تعالي بر تو سلام فرستاد و گفت: من آتش را بر صلب و پشتي كه تو را فرود آورد و بطني كه حامل تو بود و دامني كه تو را تربيت كرد، حرام كردم». علامه مجلسي مي نويسد: اين خبر دلالت بر ايمان عبدالله و آمنه و ابوطالب دارد؛ زيرا خداوند آتش را بر جميع مشركان و كفار واجب كرده است و اگر اينان مؤمن نبودند، آتش بر آنان حرام نمي شد.
محجوب و باحيا (محتشمه):
ويژگي ديگر اين بانوي بزرگوار حيا و ادب اوست كه با واژه «محتشمه» در ميان عرب شناخته شده بود. در كتب لغت اين واژه را اين گونه تعريف كرده اند: «احتشام و هو افتعالٌ من الحِشمة بمعني الانقباض والاستحياء والحشمة الحياءُ والادب»؛[۸] احتشام از حشمت گرفته شده است و به معناي گرفته بودن و حياداشتن است. حشمت به معناي ادب و حيا است و زيباترين صفتي است كه بانوان كريمه مي توانند داشته باشند و در سايه آن آسودگي جسمي و رواني يابند. جريان خواستگاري فاطمه، همسر عبدالمطلب، از آمنه و آنچه در اين مجلس به وقوع پيوست حيا و ادب اين دختر برگزيده عرب را نشان مي دهد: زماني كه همسر عبدالمطلب به منزل وهب بن عبدمناف آمد، آمنه در مقابل او ايستاد. خوش آمد گفت و مقدمش را گرامي داشت. وقتي فاطمه نيكيهاي آمنه را ديد، به مادرش گفت: «من پيشتر آمنه را ديده بودم، فكر نمي كردم چنين با حسن و كمال باشد».[۹]
سپس با آمنه گفتگو كرد و او را فصيح ترين زن مكه يافت. آنگاه از جاي برخاست، نزد عبدالله شتافت و گفت: فرزندم، در ميان دختران عرب مانند او نديدم. من او را مي پسندم...
فرزانگی و فرهيختگي (عاقله):
عبدالمطلب آمنه را با كلمه عاقله ستوده است. آمنه عقيله عرب، در فهم و كمال کم نظير بود. سخن اين بانوي بزرگ در هنگام مرگ، نشان دهنده ميزان خرد و درك اوست. او به فرزندش حضرت محمد صلی الله علیه و آله مي گويد: هر زنده اي مي ميرد، هر تازه اي كهنه مي شود، هر گروهي فاني مي شود و من مي ميرم؛ اما ياد من هميشه هست. من خير به جاي گذاشتم و مولود مطهري (چون تو) زادم.[۱۰]
فصاحت و بلاغت (اديبه):
از ديگر صفات دختر شايسته مكه شيريني بيان و گويايي كلام اوست. اشعار زيبايي كه از او به جاي مانده، گواه درستي اين سخن است. او خطاب به فرزندش حضرت محمد صلی الله علیه و آله چنين سرود:
ان صَحَّ ما ابصرتُ في المنام * فانْتَ مبعوثٌ علي الانام
من عند ذي الجلال والاكرام * تبعث في الحِّل و في الحرام
تُبَعثُ بالتحقيق والاسلام * دين ابيك البّر ابراها
فاللّه انهاك عن الاصنام * ان لاتو اليها مع الاقوامَ.[۱۱]
معناي شعر به اختصار چنين است: اگر خوابي كه ديدم درست باشد، تو بر مردم مبعوث خواهي شد. از طرف خداوندي كه داراي جلال و اكرام است. براي بيان حلال و حرام مبعوث مي شوي. براي حق گويي و اسلام كه دين پدرت ابراهيم است، برانگيخته مي شوي. پس خداوند تو را از پرستش بتها و پيروي خويشان بازداشت.
پاكی و طهارت (طاهره، مطهره، عفيفه):
پاكي و طهارت آمنه بر اهل مكه پوشيد نبود. اين طهارت به مناسبتهاي مختلف در سخنان و اشعار عرب مطرح شده است. در توصيف اين بانوي كريمه چنين نوشته اند: «انّها كان وجُهها كفلقة القمر المضيئة و كانت من احسن النساء جمالاً و كمالاً و افضلهّن حسبا و نسبا[۱۲]؛ به درستي كه چهره اش (آمنه) مثل ماه نوراني بود، در زيبايي و كمال از بهترين زنان بشمار مي آمد و از نظر صفات و دودمان نيز از بهترين ها بود. او هم پاكيزگي ظاهري داشت و هم پاكي معنوي».
از صفات برجسته ديگر اين بانو ساده زيستي و دوري از جلوه هاي مادي است. به گونه اي كه پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله مي فرمايد: «انّما انا ابن امرأة من قريش تأكل القديد[۱۳]؛ همانا من فرزند زني از قريشم كه گوشت خشكيده مي خورد».
ازدواج آمنه با عبدالله
مسعودی در «اثبات الوصیه» جریان ازدواج آمنه بنت وهب با عبدالله بن عبدالمطلب را چنین نقل می کند: روزى عبداللّه به پدر خود عبد المطّلب گفت: اى پدر! من در خواب ديدم كه از مكه خارج شدم و ديدم كه دو نور از پشت من خارج گرديد، يكى از آن دو نور مشرق را فرا گرفت و ديگرى مغرب را و آن نور به كمتر از يك چشم به هم زدن در پشت من دور زد، عبد المطلب فرمود: اگر خواب تو راست باشد بهترين مردم عالم از پشت تو خارج خواهد شد.
عبداللّه مدتى را در همين حال بود و زنان قريش را آرزوئى جز وصال آن حضرت نبود. بعد از آن تعداد هفتاد نفر از علماى يهود اهل شام بسوى عبداللّه حركت كردند و هم قسم شدند كه تا عبداللّه را نكشند خارج نشوند.
در يكى از روزها كه حضرت عبداللّه به تنهائى براى شكار خارج گرديد و علماى يهود آن بزرگوار را در خلوتگاهى بدست آوردند آن حضرت را محاصره كردند كه او را بكشند، وقتى كه وهب بن عبدمناف كه پدر آمنه مادر رسول خدا باشد، اين منظره را مشاهده كرد، حس حمايت او بجنبش افتاد و گفت: هفتاد نفر يك نفر از اهل مكه را محاصره كنند كه معين و ناصرى ندارد؟ من حتما او را يارى مينمايم.
آنگاه وهب بن عبدمناف از محل خود براى يارى كردن عبداللّه حمله كرد، همينكه وهب متوجه شد مردانى را كه شباهت بمردان دنيا نداشتند ديد كه از آسمان بر زمين نازل شدند و بر علماى يهود حمله كرده آنان را قطعه قطعه كردند. موقعى كه وهب اين منظره را مشاهده كرد نزد زوجه خود مراجعت كرده او را از اين جريان خبردار نمود و گفت: برو نزد عبدالمطلب و دختر خود را بآن حضرت براى پسرش عبداللّه عرضه كن! شايد عبداللّه عليه السّلام دختر ما را تزويج نمايد قبل از آنكه مردم ديگر بر ما سبقت بگيرند و حسرت و مصيبت بزرگ آن نصيب ما گردد.
زوجه وهب نزد حضرت عبد المطّلب آمد و دختر خود را كه آمنه باشد بر آن بزرگوار عرضه كرد. عبد المطّلب فرمود: حقا دخترى را براى پسر من معرفى كردى كه در ميان زنان غير از او كسى براى فرزند من صلاح نيست. پس عبد المطّلب عليه السّلام آمنه بنت وهب را براى حضرت عبد اللّه تزويج نمود و تعداد صد ناقه قرمز را براى او مهريه كرد. همينكه عبد اللّه عليه السّلام زوجه خود آمنه را به خانه خود آورد زنان قريش مريض شدند و عده زيادى از زنان قريش و غير آنان از اندوه اينكه عبد اللّه با آنان ازدواج نكرد از دنيا رفتند.[۱۴]
ولادت پیامبر
عبدالله چند روز پس از ازدواج با آمنه، به سفر تجاری رفت و در راه بازگشت، در یثرب از دنیا رفت.[۱۵] آمنه حضرت محمد را در ماه «ربیع الاول» در سالی که آن را بخاطر واقعه اصحاب فیل، «عام الفیل» خواندند به دنیا آورد.[۱۶] آمنه پس از تولد محمد، او را به زنی از قبیله بنی سعد به نام حلیمه سپرد و او آن حضرت را با خود به قبیله خویش برد و تا دو سال به آن حضرت شیر داده از او نگهداری نمود. پس از دو سال حلیمه حضرت محمد صلی الله علیه وآله را نزد آمنه آورد، اما آمنه بار دیگر بخاطر شیوع بیماری وبا او را به حلیمه سپرد و حضرت محمد تا سن پنج سالگی در نزد حلیمه بود.[۱۷]
وفات آمنه
آمنه، در سال هفتم پس از عام الفیل، فرزندش، محمد را برای زیارت قبر عبدالله و نیز دیدار با داییهای عبدالله که از بنینجار بودند، به مدینه برد و بنا بر قول مشهور، در راه بازگشت از مدینه در ابواء از دنیا رفت[۱۸]
مادر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) "آمنه بنت وهب بن عبد مناف بن زهرة بن کلاب" میباشد که "عبدالله" و "آمنه" در "کلاب" جمع میشوند (نسبشان بهم میرسد.) پدرش «وهب بن عبدمناف بن زهره بن کلاب» و مادرش «برّة بنت عبدالعزی بن عثمان بن عبدالدار بن قصی بن کلاب» بوده است. گفتهاند که سرپرستی او را عمویش «وهیب بن عبدمناف» به عهده داشته است.
[۲]
[۳][۱]
عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف بن قصی بن کلاب بن مرّة قرشیه که مادرش فاطمه بنت عمرو بن عائد بن عبدالله بن عمر ابن فخروم است و پدر بزرگوار رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میباشد. به زمان تولد این دو بزرگوار در منابع تاریخی اشاره نشده؛ ولی با توجه به اینکه وفات عبدالله در سال «عامالفیل» بوده و آمنه نیز ۷ سال بعد از عامالفیل در سن ۳۰ سالگی از دنیا رفته، پس زمان تولد ایشان نیز حدود ۲۳ سال قبل از عامالفیل میباشد.
[ویرایش]
او را از نظر نسب و جایگاه از برترین زنان قریش دانستهاند. پدرش وهب، بزرگ بنیزهره و شریفترین آنان بود.
[۴]
[۵]
طبق آنچه درباره سنّ آمنه هنگام وفات (۴۸ سال پیش از هجرت ) گفتهاند،
[۶]
بایستی هم سنّ عبدالله، وبیست و چهار سال پیش از عامالفیل (۵۴۶م) زاده شده باشد. از جزئیات زندگی او اطلاع چندانی در دست نیست. هر آنچه در تاریخ آمده، به زمان ازدواج او و پس از آن مربوط میشود. بر پایه روایتی، وی ده سال یا اندکی کمتر، بعد از حفر چاه زمزم و یک سال پس از فدیه دادن عبدالمطّلب برای عبدالله، به همسری او درآمد.
[۷]
[۸]
پس از ازدواج ، در سه روزی که عبداللّه با او بود، باردار شد.
[۹][۲]
[۱۰]
دوران بارداری آمنه، برخلاف آنچه بر دیگر زنان میگذشت، به آسانی سپری شد
[۱۱]
[۱۲][۳]
[۱۳]
و کودکش را بیمشقّت، بر زمین نهاد.
[۱۴][۴]
از او چنین نقل شده است که وقتی حامله بودم، نوری از من ساطع شد که با آن قصرهای بُصری در سرزمین شام را دیدم و سوگند به خدا! هرگز حملی سبکتر و راحتتر از آن را در کسی ندیده بودم.
[۱۵]
در زمان حاملگی، بشارت یافت که تو سرور امّت را بارداری و هر گاه زاده شد، بگو: «اورا از شر حسد ورزان به خدای واحد میسپارم» و او را محمد بنام.
[۱۶]
[۱۷]
[۱۸]
براساس روایتی دیگر، او فرمان یافت تا کودک را احمد بنامد.
[۱۹]
وقتی کودک متولد شد، چون پدرش پیش از این، در بازگشت از سفر تجاری شام، در مدینه در گذشته بود
[۲۰]
[۲۱]
[۲۲][۵]
یا بنا به روایتی هنوز در سفر بود و دو ماه
[۲۳]
و به قولی بیست و هشت ماه
[۲۴]
پس از ولادت او در گذشت، آمنه به عبدالمطّلب، پدر بزرگ کودک پیغام داد تا برای دیدن کودک بیاید؛ سپس او را از امور خارقالعادهای که در دوران حمل و زایمان دیده بود، آگاه کرد.
[۲۵]
[۲۶]
[ویرایش]
پس از آن که "عبدالمطلب" با دادن صد شتر فرزندش عبدالله را از قربانی شدن نجات داد، دست او را گرفته به خانه "وهب بن عبد مناف" رفت و دختر او آمنه را برای عبدالله خواستگاری کرد. پدر آمنه با این ازدواج موافقت نمود و بدین وسیله آمنه یک سال قبل از عامالفیل به همسری عبدالله در آمد. عبدالمطلب در همان مجلس از "هاله" دختر عموی آمنه برای خودش خواستگاری نمود و بدین ترتیب ازدواج عبدالله و عبدالمطلب همزمان و در یک مجلس صورت گرفت. ازهاله "حمزه" و از آمنه رسول گرامی اسلام متولد شدند.
[۲۷][۶]
آمنه در میان قریش بافضیلتترین و پاکدامنترین زنان بود. او به باهوشی و حسن بیان در میان قریش مشهور بود.
[۲۸][۷]
[ویرایش]
آمنه در ۵۴ یا ۵۳ سال قبل از هجرت همسر عبدالله بن عبدالمطلب شد و ۵۲ سال قبل از هجرت، حضرت محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را به دنیا آورد. روایت شده است که در دوران بارداری در خواب دید که نوری از وی ساطع گشت، و نیز روایت کردهاند که در عالم رؤیا به وی خبر داده شد که فرزند وی پیامبر امت خواهد شد.
[ویرایش]
عبدالله و آمنه یک سال قبل از عامالفیل با هم ازدواج کردند و حدود یک سال با هم زندگی مشترک داشتند. بعد از مدت کوتاهی از آغاز زندگی مشترک بین عبدالله و آمنه، عبدالله به همراه کاروان تجاری به «شام» و «غزه» رفت. او در راه بازگشت به سمت مکه در حالی که بیمار بوده در شهر مدینه نزد داییهای خود از قبیله «بنیالنجار» ماند. همچنین گفته شده عبدالمطلب او را برای خرماچینی و خرید خرما یا برای دیدار داییهای خود به مدینه فرستاد.
[۲۹]
به هر حال اهل کاروان خبر بیماری عبدالله را به پدرش رساندند. عبدالمطلب نیز پسر بزرگ خود "حارث" را جهت کسب اطلاع از حال عبدالله به مدینه فرستاد. حارث چون به مدینه رسید، متوجه شد که عبدالله از دنیا رفته و در خانه مردی از بنیالنجار به نام "نابغه" دفن شده است. او هنگام مرگ ۳۰ ساله بود. بعضی سن او را هنگام مرگ ۲۵ یا ۲۸ سال نیز گفتهاند.
[۳۰]
این در حالی بود که نبی اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هنوز متولد نشده بود. برخی نیز قائلند که رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در آن هنگام تازه متولد شده بود.
[۳۱]
عبدالله بن عبدالمطلب بنابر گفتۀ مشهور، پیش از ولادت حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) درگذشته بود، اما بنابر اقوال دیگر، وفات او اندکی پس از ولادت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) رخ داده است. از عبدالله کنیزی به نام "ام ایمن" و ۵ شتر نر و تعدادی گوسفند به پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به ارث رسید. ام ایمن که نام اصلی او "برکة" است، پرستاری رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را بر عهده داشت.
[۳۲][۸]
سرپرستی محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به استثنای دوران کوتاهی از شیرخوارگی وی که در نزد قبیله ای از صحرانشینان به سر میبرد، به عهدۀ آمنه بود.
[ویرایش]
آمنه به جهت کمتوانی، بیش از چند روز نتوانست کودک خود را شیر دهد؛
[۳۳]
سپس او را برای شیر دادن به «حلیمه سعدیّه» سپرد.
[۳۴]
پس از مدتی حلیمه سعدیه رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به نزد مادرش آمنه آورد و به او سپرده و به دیار خویش بازگشت. از آن پس محمد در کنار مادر و جد خود عبدالمطلب زندگی میکرد تا اینکه ۶ سال یا ۴ سالِ او، از عمر شریفش گذشت، آمنه به اتّفاق او و امّایمن کنیز محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم برای زیارت قبر عبدالله در یثرب و نیز زیارت داییهای پدر او به آن دیار رفت و پس از یک ماه اقامت در «دارالنابغه» هنگام بازگشت، در محلی به نام «ابواء» در مسیر مکّه به مدینه بیمار شد و در سی سالگی
[۳۵]
درگذشت و در همانجا مدفون شد.
[۳۶][۹]
[۳۷][۱۰]
گفتهاند: آمنه یگانه فرزند خانواده خود بود.
[۳۸][۱۱]
مشرکان در مسیر حرکت به سوی اُحد در ابواء، بر آن شدند تا قبر آمنه را نبش کرده، خاکه استخوانهای او را به صورت گِرو برای تضمین و حفظ زنان خویش، با خود ببرند؛ امّا پس از رایزنیهای ابوسفیان با اهلنظر، از بیم آنکه مبادا دیگران، با مردگان آنان چنین کنند، از آن صرفنظر کردند.
[۳۹]
[۴۰][۱۲]
.
[۴۱]
[ویرایش]
با اینکه آمنه در دوران کودکی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و سی و چهار سال پیش از بعثت حضرت درگذشت، برخی از مفسّران اهل سنّت در ذیل آیه ۱۱۳ توبه
[۴۲][۱۳]
از او یاد کردهاند: «ماکانَ لِلنَّبِیّ وَ الّذینَ ءامَنوا أن یَستَغفِروا لِلمُشرِکینَ وَ لو کانوا اُولی قُربی مِن بَعدِ ما تَبَیّنَ لَهُم أنّهُم أصحـبُ الجَحیمِ _ بر پیامبر و کسانی که ایمان آوردهاند، سزاوار نیست که برای مشرکان ـ پس از آنکه برایشان آشکار گردید که آنان اهل دوزخند ـ آمرزش بطلبند، هرچند خویشاوند آنان باشند». به نقل طبری از عطیّه، چون پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم به مکّه رسید، بر قبر مادرش ایستاد؛ بدان امید که خداوند بدو اذن داده تا برای او آمرزش طلبد؛
[۴۳]
امّا این سخن با واقعیّتهای تاریخی که قبر آمنه را در ابواء میدانند، ناسازگار است؛
[۴۴][۱۴]
این مطلب، با حرمت نهادن پیامبر بر قبر مادرش در بازگشت از عمره حدیبیّه نیز نمیسازد. گفتهاند: پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم در بازگشت از عمرهحدیبیه ، از ابواء گذشت و خداوند اجازه داد تا قبر مادرش را زیارت کند. حضرت بر سر قبر او آمد. آن را تمیز کرد و برای وی گریست و مسلمانان نیز از گریستن پیامبر گریستند.
[۴۵][۱۵]
سیوطی نیز در تفسیر آیه پیشین، داستان استغفار را به تفصیل از «ابنمردویه» از «بُریده» نقل میکند.
[۴۶][۱۶]
[ویرایش]
با توجّه به اضطراب در عبارت و ناهمگونیهای گفتار، پذیرش آن مشکل مینماید؛ از این رو ابنکثیر پس از نقل داستان میگوید: این حدیث ، غریب و دارای سیاقی عجیب است.
[۴۷][۱۷]
در ادامه میگوید: عجیبتر و غیر قابل باورتر از این، حدیثی است که «خطیب بغدادی» به سندی مجهول از عایشه نقل میکند که خداوند ، مادر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم را زنده کرد و ایمان آورد؛ سپس دوباره
[۴۸][۱۸]
او را برگرداند؛ بنابراین، با توجّه به آنچه در احادیث آمده است که آمنه زنی مسلمان
[۴۹][۱۹]
و نیز یکی از شش تن شفاعت شدگان پیامبر به شمار آمده
[۵۰][۲۰]
میتوان آنچه را در ذیل آیه آمده، برساختهای ناشی از عمل توجیهگرانه کسانی (امویان) دانست که خود از خاندان و نیاکانی طاهر و خوش نام محروم بودهاند؛ افزون بر این، ترمذی حدیثی از امام علی علیهالسلام آورده و آن را «حدیثی حسن» بر شمرده که حضرت، شأن نزول آیه را مردی مسلمان میداند که برای پدر و مادرش از خدا آمرزش میطلبید؛ در حالیکه هر دوی آنان در حال شرک از دنیا رفته بودند. امام علی علیهالسلام میگوید: او را از این عمل باز داشتم؛ امّا وی به عمل ابراهیم علیهالسلام در آمرزش خواهی برای پدرش استناد کرد؛ از این رو، قضیه را برای رسول خدا باز گفتم که در پی آن، آیات پیشین نازل شد.
[۵۱]
[ویرایش]
شیعه براساس روایات بسیاری که در آنها تأکید شده خداوند، حملِ پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم را در بهترین رحم قرار داده
[۵۲][۲۱]
و آن را از آتش جهنّم دور داشته،
[۵۳]
بر آن است که آمنه از نیکزنان عالم اسلام و از مسلمانان به شمار میرود؛ همچنین طبق آیه ۲۱۹ شعراء
[۵۴][۲۲]
(و تَقَلُّبَک فِی السّـجِدینَ) معتقد است که پیامبر در اصلاب موحّدان و مؤمنان بوده است؛
[۵۵]
[۵۶]
بنابراین نمیتوان به شرک و ناپاکی آمنه عقیده داشت؛ از همین رو به آنان که چنین عقیده ناصوابی دارند، پاسخهای مفصّلی داده است.
پانویس
- ↑ رياحين الشريعه، ذبيح الله محلاتي، ج 2، ص 386.
- ↑ مادر پيامبر، دكتر بنت الشاطي، ترجمه دكتر احمد بهشتي، ص 99.
- ↑ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 15، ص 99.
- ↑ رياحين الشريعه، ج 2، ص 388.
- ↑ بحارالانوار، ج 15، ص 117
- ↑ بحارالانوار، ج 15، ص 117
- ↑ بحارالانوار، ج 15، ص 117
- ↑ بحارالانوار، ج 15، ص 117
- ↑ همان، ص 100 و 99.
- ↑ رياحين الشريعه، ج 2، ص 387.
- ↑ همان.
- ↑ خصايص فاطميه، ملاباقر واعظ كجوري، ص 292.
- ↑ همان، ص 18.
- ↑ ترجمه إثبات الوصية، ص195
- ↑ زرقانی، شرح المواهب اللدنیة، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۲۰۷-۲۰۶.
- ↑ أعيان الشيعة، محسن الأمين ،ج1، ص218
- ↑ زندگانى محمد(ص) پيامبر اسلام (ترجمه سیره ابن هشام)، ج1، ص106 تا 110
- ↑ نگاه کنید به: ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۳۰.
منابع
- "آمنه سلام الله علیها مادر خورشید"، ن. طيبي، فرهنگ كوثر، شماره 16، تير 1377ش.
- اثبات الوصية، مسعودى، ترجمه محمدجواد نجفى، تهران، اسلامية، 1362ش.
- زندگانى محمد(ص) پيامبر اسلام (ترجمه سیره ابن هشام)، سيد هاشم رسولى، تهران، انتشارات كتابچى، 1375ش.
- دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «آمنه بنت وهب»، ج۲، ص۵۱۲. دائرةالمعارف قرآن کریم جلد اول، برگرفته از مقاله «آمنه بنت وهب بن عبدمناف». سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «آمنه بنت وهب»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۱۰/۱۹.