ابراهیم ادهم
«ابراهیم بن ادهم» (۸۰-۱۶۲ ق)، عارف و زاهد مسلمان در قرن دوم قمری است که در ابتدا زندگی اشرافی داشت اما ناگهان به زهد و عرفان روی آورد. شخصیت ابراهیم ادهم و احوال و اقوال او در تاریخ تصوف اسلامی و در نخستین مراحل شکلگیری آن، تأثیر و اهمیت بسیار داشته است.
زندگینامه
ابواسحاق ابراهیم بن ادهم بن منصور بن یزید بن جابر تمیمی عجلی، در سال ۸۰ یا ۱۰۰ قمری[۱] در بلخ متولد شد.
ابراهیم بن ادهم مانند پدرانش از اشراف و پادشاهان دیار بلخ بود، اما ناگهان به زندگی زاهدانه روی آورد. دربارۀ علت و چگونگی پیوستن او به طریق زهد و تجرد، داستانهای مختلف نقل شده است. عطار نیشابورى در این باره مى نویسد: ابراهیم شبى بر تخت شاهى خفته و راه تردد بسته بود، بناگاه صدایى از بام قصر به گوشش رسید، پرسید این چه صدایى است؟ پاسخ آمد که آشناست. پرسید چه مىطلبى؟ گفت: شترم را گم کردهام. ابراهیم گفت: شتر گم کردهاى اندر بیابان * شتر جویى کنى در قصر شاهان؟
پاسخ آمد: مثَل تو مثَل غافلى است که خدا را در تخت زرین و جامه ابریشمین مىجوید!
او پس از توبه به نیشابور رفت و نه سال در غار کوهی به نام البثراء ساکن شد و به مجاهده با نفس پرداخت و پس از آن عازم مکه شد؛ هرچند برخی از مورخان معتقدند که او به علت ترس از ابومسلم خراسانی از بلخ به سمت شهرهای مرزی شام گریخت. وی در مکه با عارفانی چون سفیان ثوری و فضیل بن عیاض آشنا شد. او پس از آن به شام رفت و تاثیر زیادی در پیشرفت زهد و عرفان آن منطقه داشت.
و گفتهاند که ابراهیم شاگرد ابوحنیفه بود.[۲] ابوحنیفه در حق او میگفت که «او به خدمت خداوند مشغول شد و ما به خدمت تنهای خود».
ابراهیم ادهم را در شمار محدثین نیز آورده اند و راویان حدیث از او احادیثی نقل کرده اند.[۳] نسخه ای نیز از کتابی به نام "جزء فیه احادیث ابراهیم بن ادهم الزاهد" در دارالکتب قاهره موجود است. ولی ظاهراً در اواخر عمر نقل و روایت حدیث را رها کرد. از قول او آوردهاند که گفت: سه چیز مرا از این کار باز داشت، یکی شکر نعمت، دیگر استغفار از معصیت، و دیگر آماده شدن برای مرگ.[۴]
ابراهیم ادهم بنا بر گفتۀ اکثر مورخان در جنگ با رومیان بیمار شد و درگذشت. وفات او را ابنحبان و ابن اثیر سال ۱۶۱ ق. ذکر کردهاند. ولی ابنکثیر، ابن حجر و ابن عساکر مرگ او را در ۱۶۲ ق. دانستهاند. مدفن ابراهیم ادهم را بعضی از مورخان مانند ابنخلکان و ابنجوزی،[۵] در شهر صور لبنان گفتهاند. همچنین گفته شده مزار او در شهر جَبَلَه بر ساحل دریا در مغرب سوریه است.[۶]
ارتباط با ائمه اطهار
ابراهیم ادهم با امام سجاد(ع)، امام باقر(ع) و امام صادق(ع) معاصر بوده و رابطه وی در منابع با سه امام گزارش شده است. درباره ارتباط او با امام سجاد(ع) برخی معتقدند که وی به ملازمت امام(ع) رسیده است و جریان ملاقات او با امام و توصیههای ایشان به او در منابع، مطالبی ذکر شده است و حتی ابن شهرآشوب در کتاب خود در بخش معجزات امام سجاد(ع)، عنوانی را با اسم او قرار داده است؛ هر چند تردیدهایی در این زمینه وجود دارد که این ملاقات با توجه به سال تولد وی و وفات امام منطقی به نظر نمیرسد.
در برخی از منابع متأخر شیعی آمده است که ابراهیم ادهم در مکه به خدمت امام محمد باقر(ع) رسید و از برکات و انفاس او بهرهگرفت.[۷] همچنین طبق روایاتی که نقل کردهاند وی در کوفه، هنگامی که امام جعفر صادق(ع) از آن شهر رهسپار مدینه بود، همراه با جمعی از علما به مشایعت آن حضرت رفت.[۸]
البته بودن او در کوفه و مکه و مدینه در زمان حیات امام صادق (م، ۱۴۸ق) و مشابهت برخی از سخنان او با اقوالی که از آن حضرت نقل شده،[۹] انتساب او به قبیلۀ بنیعجل که به دوستی اهل بیت شهرت داشتند و نیز انتساب او به قبیلۀ بکر بن وائل که گروهی از آنان پیروان حضرت علی(ع) بودند، میتواند از نوعی ارتباط یا ارادت او به خاندان نبوت حکایت کند، ولی هیچیک از این اشارات دلیل بر تشیع ابراهیم ادهم نیست و در کتابهایی که قدما در رجال نوشتهاند، نام او در شمار پیروان ائمۀ اطهار نیامده است.
سلوک عرفانی
در ادبیات عرفانی، ابراهیم ادهم یکی از برترین نمونههای زهد، ترک و تجرد بهشمار رفته است. ابوحنیفه او را «سیدنا» خطاب میکرد، و جنید وی را «مفاتیح العلوم» لقب داده است.[۱۰]
اهمیت ابراهیم ادهم در تاریخ تصوف اسلامی بیشتر بهسبب سهمی است که در تحول زهد و تقوا و عبادت اولیۀ اسلامی به ریاضات، مجاهدات و افکار صوفیانۀ دورههای بعد داشته است. وی مهمترین نمایندۀ این جریان بوده و پیش از او حسن بصری و سفیان ثوری، و پس از او کسانی چون شاگردش شقیق بلخی و رابعۀ عدویه در ظهور و تکامل آن سهم اساسی داشتهاند. مقدمات و مراحل اولیۀ بسیاری از اصول نظری و قواعد اخلاقی و عملی عرفان اسلامی را که از سدههای ۳ و ۴ ق. به بعد بهعنوان مبانی و شرایط سیر و سلوک و منازل و مراحل طریقت شناخته شد، در اعمال و اقوال منسوب به او میتوان یافت. بسیاری از معانی و مفاهیم رایج در میان متصوفه، چون خوف و رجا، صبر و رضا، توبه و زهد، اخلاص و شکر و توکل، عزلت و خلوت، فقر و غنا، قرب و محبت، پیش از آنکه در کتب و رسالات کسانی چون محاسبی و قشیری تبیین شود، در روایاتی که ابونعیم اصفهانی و تذکرهنویسان دیگر دربارۀ او نقل کردهاند، به تعابیر مختلف به روشنی دیده میشود.
مخالفت او با نفس و پرهیزش از شهرت و گریزان بودنش از اقبال مردم،[۱۱] گاهی رفتار و اعمال ملامتیه را به یاد میآورد و روش وی در ایثار و انفاق در حق اصحاب و همراهان خود به روش و سیرت جوانمردان بیشباهت نیست. برخلاف فقیران بودایی و راهبان مسیحی که از کار و کوشش برای امرار معاش پرهیز داشتند، وی خواستار رزق حلال از دسترنج خود بود و برای این مقصود در کشتزارها کار میکرد، به باغبانی و نگهبانی مزارع میپرداخت و در جنگهای مسلمانان با امپراتوری بیزانس شرکت میکرد. اگرچه خود در آغاز جوانی تأهل اختیار کرده و دارای فرزند شده بود، ولی تحمل بار تأهل را مانع سیر و سلوک میدانست و میگفت فقیری که زن بگیرد، چون کسی است که در کشتی نشیند و چون فرزند آورد چنان است که غرق شود.[۱۲]
وی در برابر صاحبان مقام و قدرت بیباک بود و با لحن تند و انتقادآمیز آنان را از دنیاپرستی و دینفروشی برحذر میداشت.[۱۳] راه و روش او در تصوف، زهد و عبادت، ریاضت و مجاهدت، ذم دنیا و گریز از خواستههای دنیوی است، و پرهیز از هر چیز که انسان را از یاد خدا و عبادت او دور کند، محور و مرکز اقوال و افکار اوست. از همین جهت شخصیت او در تکامل اصول اخلاقی و تحکیم آداب و ضوابط سلوک صوفیانه بسیار مؤثر بوده است.
پانویس
- ↑ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ۷ / ۳۸۷-۳۸۸.
- ↑ هجویری، کشف المحجوب، ۱۱۳.
- ↑ ابن عساکر، التـاریخ الکبیر، ۲ / ۱۶۷-۱۶۸.
- ↑ ابنکثیر، البدایة، ۱۰ / ۱۳۷.
- ↑ ابنخلکان، وفیات، ۱ / ۳۲؛ ابنجوزی، صفة الصفوة، ۴ / ۱۳۱.
- ↑ ابن بطوطه، رحلة، ص۷۸.
- ↑ شوشتری، مجالس المؤمنین، ۲ / ۲۴.
- ↑ ابنفهد، عدة الداعی، ۷۰؛ خوانساری، روضات الجنات، ۱ / ۱۴۵.
- ↑ ابونعیم، حلیة الاولیاء، ۸ / ۱۱.
- ↑ هجویری، ۱۲۹؛ عطار، تذکرة الاولیاء، ۱۰۲.
- ↑ ابونعیم، ۷ / ۳۶۹، ۳۷۲؛ عطار، ۱۰۵-۱۰۷.
- ↑ سراج، اللمع فی التصوف، ۱۹۹؛ عطار، ۱۱۰-۱۱۱.
- ↑ ابونعیم، ۸ / ۱۰؛ ابنعساکر، ۲ / ۱۹۰.
منابع
- دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، مدخل "ابراهیم ادهم"، فتح الله مجتبائی.
- سرزمین پیامبران، سید ابراهیم سید علوى، ص ۱۹۴.
- دانشنامه جهان اسلام، مدخل "جَبَلَه"، وحید ریاحی.