شهادت امام علی علیه السلام
محتویات
توطئه قتل حضرت توسط خوارج
بعد از جنگ نهروان و شکست سخت خوارج در برابر امام علی علیه السلام بازماندگان آنها تا مدتی در مکه گرد هم می آمدند و برای کشتگان نهروان عزاداری کردند. در یکی از این جلسات سخن از امام علی علیه السلام و معاویه به میان و آمد و اینکه فتنه و آشوب در میان مسلمانان از سوی این دو نفر است و خوب است امت اسلام را از شر هر دو آسوده کنیم. مردى از قبيله اشجع گفت: به خدا قسم عمروعاص هم کم از این دو نفر نیست، بلكه اصل و ریشه فتنه خود اوست. به این ترتیب سه نفر از خوارج برای ترور این سه شخصیت داوطلب شدند. ابن ملجم مرادی قتل امیرالمؤمنین را پذیرفت حجّاج بن عبد اللّه معروف به برك کشتن معاويه و عمرو بن بكر تميمى کشتن عمروعاص را بر عهده گرفت. قرار بر این شد که هر سه نفر در شب نوزدهم ماه رمضان هنگام نماز صبح تصمیم خود را عملی سازند. این ملجم به کوفه آمد و تا رسیدن روز موعود در محله بنی کنده که تعدادی از خوارج در آن زندگی کردند به سر برد. اما نیتش را پنهان کرد. ابن ملجم وقتی به دیدار یکی از دوستانش رفته بود، قطام دختر اخضر تيميّه را دید و شیفته او شد و از او خواستگاری کرد. قطام که به دلیل کشته شدن نزدیکانش در جنگ نهروان کینه امام را در دل داشت شرط ازدواج با ابن ملجم را کشتن علی علیه السلام قرار داد. ابن ملجم که فهمید قطام در دشمنی با امام با او هم عقیده است راز حضورش در کوفه را افشا نمود. و قطام وردان به مجالد و شبيب بن بجره را که از خوارج بود به یاری این ملجم فراخواند و آنها پذیرفتند. [۱] در روزهای بعد اشعث بن قیس نیز از نیت ابن ملجم اطلاع پیدا کرد و به او وعده همراهی داد. به این ترتیب جمع چهار نفره توطئه گران در سحرگاه نوزدهم ماه مبارک رمضان در مسجد کوفه گرد آمدند تا امام را به شهادت برسانند. [۲]
ضربت خوردن امام در محراب
امام به شبستان مسجد وارد شد و در حالی که مشغول تسبیح خداوند بود کسانی که به خواب رفته بودند را بیدار فرمود. ابن ملجم به رو خوابیده بود. امام او را بیدار کرد و به او فرمود: برخيز از خواب براى نماز و چنين مخواب كه اين خواب شيطان است، بلكه بر دست راست بخواب كه خواب مؤمنان است، و بر پشت خوابيدن خواب پيغمبران است. [۳] امام سپس به ابن ملجم فرمود: قصد کاری داری که نزدیک است آسمان فروپاشد و زمین شکافته شود. اگر بخواهم می توانم خبر دهم که در زير جامه ات چه دارى. [۴]
ابن ملجم در نزدیکی امام به نماز ایستاد و هنگامی که امیرالمؤمنین سر از سجده اول برداشت ضربتی به سر ایشان زد که تا پیشانی امام را شکافت. در آن حال امام فرمود: «بسم اللّه و باللّه و على ملّة رسول اللّه»، و گفت: «فزت بربّ الكعبه»، به خدای کعبه قسم که رستگار شدم [۵] ابن ملجم در حال حمله شعار خوارج را فریاد می زد که:للّه الحكم يا علىّ، لا لك و لا لأصحابك. [۶]
در برخی نقل ها آمده که امام در حال بیدار کردن مردم براى نماز[۷] یا در مدخل ورودی مسجد مورد حمله قرار گرفت [۸]
اهل مسجد صداى حضرت را شنيدند و بسوى محراب دويدند، و امیرالمؤمنین علی (ع) را دیدند که در محراب خونین افتاده. حضرت را برداشتند، رداى مباركش را بر سرش بستند، حضرت خون سر خود را بر محاسن مباركش كشيد و فرمود: اين آن است كه خدا و رسول مرا وعده داده بودند، راست گفتند خدا و رسول. [۹]
امام حسن و امام حسین علیهما السلام با اندوه زیاد نزد پدر آمدند.امير المؤمنين عليه السّلام امام حسن عليه السّلام را به جاى خود گذاشت كه با مردم نماز گزارد و خود با وجود زخم عمیقی که در سر داشت نمازش را نشسته تمام کرد و در هنگام نماز از شدت ضعف به چپ و راست متمایل می شد [۱۰]
امام حسن عليه السّلام پس از نماز سر پدر را در آغوش گرفت، و گفت: ای پدر کمرم شکست، چگونه تو را در این حال ببینم. امیرالمؤمنین فرمود: اى فرزند! از این پس پدرت را رنجى نيست، اينك جدّ تو محمّد مصطفى- صلوات اللّه عليه- و جدّه تو خديجه كبرى، و مادر تو فاطمه زهرا عليهما السّلام و حوريان بهشت حاضرند و انتظار پدر تو را دارند تو شاد باش و دست از گريستن بدار كه گريه تو ملائكه آسمان را به گريه در آورده است. [۱۱]
دستگیری قاتل
مردم ابن ملجم را دستگیر کرده و دست بسته نزد امام آوردند. امام حسن علیه السلام به او فرمود: ای ملعون! آیا کسی را کشتی که به تو پناه داد و تو را بر ديگران اختيار كرد و بخشش های فراوان به تو فرمود؟ آيا او بد امامی بود برای تو؟ آیا عوض نيكیهای او به تو اين بود؟ ابن ملجم سر به زير افكنده بود و پچیزی نمی گفت. آنگاه امام حسن عليه السّلام به پدر عرض كرد: «اين ابن ملجم دشمن خدا و رسول و دشمن شماست که نزد شما حاضر و اسیر شماست» امير المؤمنين عليه السّلام به به ابن ملجم نگاه کرد و فرمود: ای ابن ملجم جنایتی بزرگ کردی. آیا من برایت بدامامی بودم؟ آیا تو را مورد مرحمت قرار ندادم و بر دیگران برنگزیدم؟ با وجود اینکه می دانستم قاتل من خواهی بود به تو احسان کردم و بخششم به تو را افزون ساختم تا از راه گمراهی که برگزیده ای بازگردی اما شقاوت بر تو غلبه کرد تا مرا بکشی ای شقی ترين اشقياء. ابن ملجم گريست و این آیه از قرآن را خواند: «أ فانت تنفذ من فی النّار؟» آيا تو می توانی کسی را که جایگاهش دوزخ است نجات دهی؟ [۱۲] آنگاه علی علیه السلام سفارش او را به امام حسن عليه السّلام كرد و فرمود: فرزندم! با اسير خود مدارا كن، و با مهربانی و رحمت با او رفتار کن. آيا نمی بينی چشمهای او را كه از ترس چگونه گردش می كند و دلش چگونه مضطرب است؟ ای فرزند! ما اهل بيت رحمت و مغفرتيم پس بخوران به او از آنچه خود می خوری، و بياشام او را از آنچه خود می آشامی، پس اگر من از دنيا رفتم از او قصاص كن و او را بكش و جسد او را به آتش نسوزان و او را مثله مكن. يعنی دست و پا و گوش و بينی و ساير اعضای او را قطع مكن ... اگر زنده ماندم من خود داناترم كه با او چه كار كنم، و من سزاوارترم به عفو كردن، زیرا ما اهل بيتی می باشيم كه با گناهكار در حقّ ما جز به عفو و كرم رفتار ديگر ننماييم. [۱۳]
حالات امام پیش از ضربت خوردن
امام و در این ماه يك شب در خانه امام حسن عليه السّلام و يك شب در خانه امام حسين عليه السّلام و يك شب در خانه زينب دختر خود كه در خانه عبد الله بن جعفر بود افطار مى نمود و بیش از سه لقمه طعام میل نمی کرد. و درباره سبب این کارش می فرمود:امر خدا نزديك شده است يك شب يا دو شب بيش نمانده است، مى خواهم چون به رحمت حق واصل شوم شكم من از طعام پر نباشد [۱۴]
در تمام آن شب بيرون مى آمد به اطراف آسمان نظر مى كرد و مى فرمود: «به من دروغ نگفته اند و دروغ از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نشنيده ام، اين شبى است كه مرا وعده شهادت داده» و شعری با این مضمون خواند:«كمر خود را براى مرگ محكم ببند كه مرگ البتّه به تو خواهد رسيد، و جزع مكن از مرگ چون به وادى تو درآيد» [۱۵] همچنین نقل شده است که حضرت در آن شب بسیار به درگاه خداوند تضرع می کرد و و به درگاه خداوند دعا می کرد و عرضه میداشت: «اللّهمّ بارك لى فى الموت»؛خداوندا مبارك گردان براى من مرگ را، و بسيار می گفت: «انّا للّه و انّا اليه راجعون». و كلمه مباركه «لا حول و لا قوّة الّا باللّه العلىّ العظيم» را بسيار ذکر می کرد و بسيار صلوات می فرستاد و استغفار می کرد. [۱۶]
همچنین نقل شده است که امام در آن شب براى نماز شب به مسجد نيامد و در تمام آن شب بيدار بود و به عبادت حق تعالى مشغول بود.امّ كلثوم پرسید: يا امير المؤمنين سبب بيدارى و بی تابی شما چیست؟ امام فرمود:در صبح اين شب شهيد خواهم شد.امّ كلثوم گفت: پدر امشب شخص دیگری را برای نماز به مسجد بفرست. امام فرمود: از قضاى الهى نمى توان گريخت. [۱۷]
شهادت امام علی علیه السلام
مشهور در ميان علماى شيعه این است که امام در سحرگاه نوزدهم ماه مبارك رمضان سال چهلم هجری ضربت خورد، و درشب بیست و یکم وقتی یک سوم از شب گذشته بود به شهادت رسید. در این شب امام علیه السلام فرزندان و اهل بيت خود را جمع كرد و با ایشان وداع فرمود که : «خداوند پس از من نگهدار شما باشد. نیکو وکیلی است خداوند و همو مرا کفایت خواهد کرد» امام سپس فرزندان و اهلبیتش را به نیکیها وصیت فرمود. آن شب اثر زهر بر بدن امام علیه السلام ظاهر شده بود و هر خوردنی که برای امام آوردن تناول نفرمود و لبهایش فقط به ذکر خداوند مشغول بود و عرق از جبين مبارکش مثل مروارید مىريخت. امام با دست مبارکش عرق پیشانی را پاک کرد و فرمود: «شنيدم از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه چون نزديك وفات مؤمن مىشود، عرق مىكند جبين او مانند مرواريد تر، و ناله او ساكن مى شود». همه به گريه افتادند. امام حسن عليه السّلام گفت: «اى پدر به گونه ای سخن مى گوئى كه گويا از خود نااميد شده اى» امام فرمود: «اى فرزند گرامى يك شب پيش از آنكه اين واقعه بشود جدّت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را در خواب ديدم، از آزارهاى اين امّت به او شكايت كردم، گفت: نفرين كن بر ايشان، پس گفتم: خداوندا بدل من بدان را بر ايشان مسلّط گردان، و بدل ايشان بهتر از ايشان به من روزى كن، پس حضرت رسول فرمود كه: خدا دعاى تو را مستجاب كرد، بعد از سه شب تو را به نزد من خواهد آورد، و اكنون سه شب گذشته است». سپس امام فرمود: «اى حسن! تو را وصيّت مى كنم به برادرت حسين. شماها از منيد و من از شمايم» سپس امام رو كرد به فرزندان ديگر كه از همسران دیگر امام غير فاطمه بودند وايشان را وصيّت فرمود كه با حسن و حسين علیهما السلام مخالفت نكنند، پس فرمود: «حق تعالى شما را صبر نيكو كرامت كند، امشب از ميان شما مى روم و به حبيب خود محمّد مصطفى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ملحق مى شوم، چنانچه مرا وعده داده است».[۱۸]
خبر دادن پیامبر نسبت به شهادت امام علی علیه السلام
رسول خدا صلی الله علیه و آله به على ابن ابى طالب عليه السّلام فرمود: يا ابا تراب! آيا شما را از شقی ترین مردم اطلاع ندهم. علی علیه السلام عرض کرد:آرى ما را از آن خبر دهيد، پيغمبر فرمود: يكى از اشقياء «احيمر» ثمود است كه ناقه حضرت صالح عليه السّلام را پى كرد، و ديگرى آن كس است كه محاسنت را با خونت خضاب خواهد كرد [۱۹]
خبر دادن امام علی علیه السلام از شهادت خودشان
در كتاب كشف الغمّه و مناقب ابن شهرآشوب مذكور است كه حضرت امير المؤمنين عليه السّلام را در كوفه عارضه اى روی داد، جمعى به عيادتش رفتند و گفتند: يا امير المؤمنين ما در اين عارضه بر تو مى ترسيم، حضرت فرمود: و ليكن من بر خود نمى ترسم زيرا كه شنيده ام از پيغمبر صادق و مصدّق كه فرمود: شقى ترين امّت جفت پى كننده ناقه صالح ضربتى بر سر من خواهد زد و محاسن مرا رنگين خواهد كرد [۲۰]
أبو صالح حنفي از امام علی علیه السلام نقل می کند که فرمود: «خواب چشمم را ربود، رسول خدا بر من نمودار شد، عرض كردم: يا رسول اللّه از دست امّت، چه رنجها و خصومتها كه ديدم، پيامبر فرمود: بر ايشان نفرين كن! من گفتم: خداوند بهتر از ايشان را عوض آنها به من مرحمت كند و بدتر از مرا به ايشان عوض دهد» [۲۱] بد از این رؤیا بود که امام به شهادت رسید.
همچنین شيخ مفيد و ديگران به سندهاى معتبر روايت كرده اند كه هنگامی که حضرت امير المؤمنين عليه السّلام از مردم بيعت مى گرفت، عبد الرّحمن بن ملجم مرادى آمد كه با آن حضرت بيعت كند، اما امام بيعت او را قبول نفرمود. این ملجم سه مرتبه به خدمت امام آمد، در مرتبه سوّم با حضرت بيعت كرد. چون پشت كرد، حضرت بار ديگر او را طلبيد و با او عهد کرد و سوگند داد كه بيعتش را نشكند. هنگام رفتن دوباره او را طلبيد و بر بیعتش تأکید کرد. ابن ملجم گفت: يا امير المؤمنين چرا با من متفاوت از دیگران عمل کردی؟ حضرت شعرى خواند كه مضمونش اين است كه: من به او بخشش مى نمايم و نيكى مى كنم، و او اراده قتل من دارد، چه بد يارى است قبيله مراد، سپس فرمود: برو اى ابن ملجم به خدا سوگند مى دانم كه وفا به عهدهاى خود نخواهى كرد، سپس امام اسب زیبایی به او بخشید. هنگامی که ابن ملجم بر اسب سوار شد، باز حضرت شعرى با همان مضمون خواند. و فرمود: به خدا سوگند اين ملعون كشنده من خواهد بود، گفتند: يا امير المؤمنين اجازه بده او را بکشیم اما امام دستورى نداد [۲۲]
تدفین امام علیهالسلام
بنا به نقلى دیگر پس از شهادت امام حسنین، محمد بن حنفیه، عبدالله بن جعفر و تنى چند نفر از اهل بیت آن حضرت را شبانه به خارج کوفه (جایى که بعدها نجف نامیده شد) بردند و پنهانى دفن کردند. این کار براى آن بود که خوارج یا دیگران (بنىامیه) قبر امام را نبش نکنند.
پانویس
- ↑ منتهى الآمال، شيخ عباس قمى ،ج1،ص:413؛الإرشاد، المفيد ،ج1،ص:17
- ↑ منتهى الآمال، شيخ عباس قمى ،ج1،ص:413
- ↑ جلاء العيون، المجلسي ،ص:341
- ↑ جلاء العيون، المجلسي ،ص:341
- ↑ جلاء العيون، المجلسي ،ص:341
- ↑ منتهى الآمال، شيخ عباس قمى ،ج1،ص:422
- ↑ الإرشاد، المفيد ،ج1،ص:19؛أعيان الشيعة:سيد محسن امين عاملى، ج1، ص531
- ↑ أنساب الأشراف، البلاذري ،ج2،ص:492
- ↑ جلاء العيون، المجلسي ،ص:342؛منتهى الآمال، شيخ عباس قمى ،ج1،ص:423
- ↑ منتهى الآمال، شيخ عباس قمى ،ج1،ص:424
- ↑ منتهى الآمال، شيخ عباس قمى ،ج1،ص:424
- ↑ منتهی الآمال، شيخ عباس قمی ،ج1،ص:427
- ↑ منتهی الآمال، شيخ عباس قمی ،ج1،ص:427
- ↑ جلاء العيون، المجلسي ،ص:318
- ↑ جلاء العيون، المجلسي ،ص:336
- ↑ منتهى الآمال، شيخ عباس قمى ،ج1،ص:419
- ↑ جلاء العيون، المجلسي ،ص:336
- ↑ جلاء العيون، المجلسي ،ص:348
- ↑ إعلام الورى، الطبرسي ،ج1،ص:165 ؛ ينابيع المودة، القندوزي ،ج2،ص:397
- ↑ جلاء العيون، المجلسي ،ص:317
- ↑ إثبات الهداة، الحر العاملي ،ج3،ص:474
- ↑ جلاء العيون، المجلسي ،ص:317
منابع
- جلاء العيون، المجلسي
- منتهى الآمال، شيخ عباس قمى
- الإرشاد، المفيد
- أعيان الشيعة:سيد محسن امين عاملى
- أنساب الأشراف، البلاذري
- ينابيع المودة، القندوزي
- إثبات الهداة، الحر العاملي