برخورد رسول خدا(ص) با شاعران یهودی و کافر
تلاش هاى يهود در زمينه نابودی اسلام و رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) از ابتداى هجرت و دقيقا پيش از جنگ بدر آغاز شد. پيروزى بدر و نتايج حيرت انگيز آن، يهوديان، مشركان و منافقان را به يك اندازه وحشت زده كرد. از اين رو تلاش ها و تهديدات خود را بر ضدّ مسلمانان به شكل قابل ملاحظهاى افزايش دادند. در اين ميان تنى چند از زنان و مردان يهودى به جوسازى، توطئه و سخن پراكنى بر ضدّ پيامبر (ص) و مسلمانان پرداختند كه چاره اى جز از بين بردن آنان وجود نداشت.
محتویات
انواع برخورد با یهودیان
پس از آن كه روشن شد يهوديان تمامى پيمانها و معاهدات خود را با مسلمانان نقض كرده اند، حكومت اسلامى تلاش كرد در دو مرحله با پيمانشكنان يهودى برخورد كند.
- روش هشدار بر پايه حكمت و عدالت: در اين مرحله شمارى از قتل هاى منظم ساماندهى و اجرا شد تا آن دسته از يهوديان پيمانشكن كه تهديد جدّى براى امنيت منطقه به شمار مى رفتند، به صورت عادلانه مجازات شوند. اين كار بمثابه آژير خطرى بود براى همه پيمان شكنان و توطئه گران بر ضدّ اسلام و مصالح مسلمين تا فرصت دارند در اين باره به دقّت بينديشند و فهم كنند كه ممكن است، اسلام تا مدّتى تحمل كند، امّا نمى تواند اين وضعيت را براى هميشه بپذيرد، خصوصا كه به موجوديت و بقاى آن بستگى دارد.
- جنگ فراگير و سرنوشتساز: زمانى كه جز نبرد و جنگ راهى براى نابودى عامل توطئه و فساد وجود نداشت.که این مرحل شامل غزوه بنى قينقاع ، غزوه بنی نضیر ، غزوه بنی قریظه و غزوه خیبر می شود.
کشتن ابوعفک یهودی یا سریه سالم بن عمیر
ابوعفك يهودى که از طايفه بنى عمرو بن عوف بود [۱]، مردم مدینه را به دشمنى پيغمبر (ص) برمى انگيخت و در هجو حضرت شعر مى سرود. وى مى گفت:« سوارى كه به سراغ قوم من آمد، قوم من را متفرق كرد.» او خطاب به قومش مىگويد: «اگر مى خواستيد به عزت و پادشاهى برسيد بهتر بود از «تبّع» دفاع مى كرديد.»
سالم بن عمير که او هم از طایفه بنی عمرو بن عوف بود، نذر كرد كه او را بكشد يا خود در اين راه كشته شود. سالم به سراغ ابوعفك رفت و او را كشت که به سريه سالم بن عمير نیز معروف است .[۲]
کشتن عصما بنت مروان
وقتى ابو عفك كشته شد، عصماء دختر مروان كه از تيره بنى امية بن زيد بود، از قتل وى افسوس خورد و به عيب جويى از اسلام و مسلمانان پرداخت.او در اشعارى، اوسيان و خزرجيان را برضد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم تحريض مى كرد. او در اشعارش به آنان مى گفت: چرا از غريبه اى، كه نه از بنى مراد است و نه از بنى مذحج[۳]، پيروى كرده ايد؟ عُمير بن عدى كه عصما همسر يكى از افراد طايفه او، يعنى «بنى خَطْمه» بود، تصميم گرفت تا وى را به قتل برساند. وقتى او تصميم به قتل گرفت، مسلمانان در بدر بودند. او صبر كرد تا رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بازگشت از وى اجازه گرفت و آن زن را به قتل رساند. [۴] حسان بن ثابت در اشعارى چند از كار اين جوان غيور كه «پيش از سپيده، خون گرم آن زن را ريخت» ستايش كرده و آرزو كرد كه «خداوند تو را از شربت سرد بهشت سيراب كند آنگاه كه نعمت برايت فراوان است». [۵] پس از آن كسانى از بنى خطمه كه از ترس بر شرك خود باقى بودند، جرأت يافته ايمان خويش آشكار كردند.
کشتن کعب بن اشرف یهودی یا سریه محمد بن مسلمه
قتل وى را در ربيع الاوّل سال سوم اتفاق افتاد.یهوديان انتظار داشتند كه مشركان ريشه مسلمانان را بكنند، امّا پيروزى بدر همچون صاعقهاى در ميان آنان افتاد و خشمشان را برانگيخت و عقل آنان را برهم زد. وقتى كعب بن اشرف از شكست مشركان در بدر آگاه شد، قتل بزرگان قريش بر او گران آمد و در رسايشان گريست. او پيغمبر (ص) و يارانش را در شعر خود هجو كرد و در سروده هايش براى زنان مسلمان غزل سرايى و از زيبائى هاى آنان ياد مى كرد.[۶] به عقيده برخى حتى از زنان پيامبر (ص) هم نام مى برد.[۷]
كعب به مكّه رفت و قريش را بر ضدّ پيغمبر (ص) تحريك كرد و تا آنان را به جنگ با رسول خدا (ص) مصمّم نكرد، بازنگشت. ابو سفيان از او پرسيد: آيا نزد خداوند، دين ما بهتر است يا دين محمّد و ياران او؟ به نظر تو، كدام يك بر هدايت هستيم و به حق نزديكتر؟ ما شترهاى چاق مى كشيم و اطعام مى دهيم و به جاى آب، شير مى نوشانيم و تا روزگار هست، به مردم غذا مى دهيم. كعب گفت: راه شما از آنان به هدايت نزديكتر است.[۸]
وقتى كعب بن اشرف به مدينه بازگشت، حضرت فرمود: چه كسى پسر اشرف را از سر راه من برمى دارد؟ محمّد بن مسلمه بپا خاست و گفت: من اين كار را مىكنم، امّا ممكن است، ناچار شويم چيزهايى درباره شما بگوييم. فرمود: آنچه لازم شد، بگوييد، اشكالى ندارد.
كشتن او كار ساده اى نبود زيرا او سخت مراقب خود بوده و در خانه قلعه مانند خود در ميان يهوديان بنى النضير زندگى مى كرد. مشكل اصلى آن بود كه او را از پناهگاهش بدر آورده و به قتل برسانند محمّد بن مسلمه و ابو نائله كه برادر رضاعى كعب بود، همراه گروهى ديگر رفتند. ابو نائله با ابن اشرف خلوت كرد و ناخشنودى خود را از وضعيت معيشتى كه در اثر قدوم پيامبر (ص) به وجود آمده، اظهار كرد و از او خواست تا مقدارى طعام در مقابل رهن چيزى به او بفروشد. كعب بن اشرف از او خواست تا زنان خود را نزد وى به رهن گذارند، امّا ابو نائله آن را نپذيرفت. سپس فرزندانشان را تقاضا كرد؛ اين را هم نپذيرفت و پيشنهاد كرد كه اسلحه به رهن گيرد. هدف وى آن بود كه وقتى با ياران خود آمد و اسلحه همراه داشتند، كعب از آن وحشت نكند. ابن اشرف پيشنهاد را پذيرفت. ابو نائله به نزد دوستانش بازگشت و همراه آنان با اسلحه به سوى كعب بن اشرف حركت كرد. رسول خدا (ص) آنان را تا بقيع غرقد بدرقه نمود و برايشان دعا فرمود. وقتى به دژ كعب رسيدند، او را صدا زدند. كعب آماده شد تا بيرون آيد. در اين حال همسرش مانع او شده به او گفت كه تو در حال جنگى و چنين كسى در اين وقت نبايد از خانه خارج شود. كعب سخن زن را نپذيرفت و بيرون آمد. آنها قدرى با يكديگر گفتگو كردند و پس از آن با توافق او به سوى نقطه اى بنام «شرج العجوز» براه افتادند. در راه ابونائله دست به موهاى كعب كشيده از عطرى كه او بر سرش زده تعريف كرد، بار دوم نيز چنين كرد تا او مطمئن شد، بار سوم موهاى بلند او را در دستانش پيچيد، او را زمين زد و به ديگران گفت تا او را بكشند. پس از آن به سرعت از محله بنى النضير كه بخاطر فرياد كعب آتش بر بامهاى خود روشن كرده بودند گريختند و به سوى مسجد آمدند؛ رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم كه مشغول نماز بود، با شنيدن صداى تكبير آنان بيرون آمده از ايشان استقبال كرد[۹].
يهوديان از قتل كعب به وحشت افتادند و احدى از آنان نبود، مگر بر جان خويش مى ترسيد.[۱۰] به گزارش ابن سعد، پس از قتل كعب، يهوديان نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آمدند و گفتند كه رفيق آنان به فتك كشته شده؛ آن حضرت كارهاى كعب را به يادشان آورد و از آنان خواست تا پيمانى مجدد با او ببندند و بستند؛ ابن سعد مىگويد كه آن پيمان نزد على عليه السلام بوده است[۱۱]
کشتن ابورافع یهودی
ابو رافع بن حقيق يهودی ، كعب بن اشراف را در دشمنى با رسول خدا (ص) و آزار و اذيّت حضرت يارى مىداد. داستان از اين قرار بود كه وقتى اوس، كعب بن اشرف را كشتند؛ خزرجيان با خود گفتند: به خدا سوگند كه نتوانند با اين كار در نزد پيامبر (ص) بر ما ببالند. آنان ابن حقيق را براى اين كار انتخاب كردند كه به دشمنى و آزار و اذيّت پيامبر (ص) و همكارى با ابن اشرف شهرت داشت. براى انجام اين مهم از رسول خدا (ص) اجازه خواستند. حضرت به آنان اجازه داد. پنج يا هشت نفر به سرپرستى عبد اللّه بن عتيك شبانه به خانه ابو رافع آمدند ،از او اجازه ورود خواستند كه براى حاجتى نزد وى آمدهاند. وقتى وارد شدند، در بالاخانه را بستند. او را در بستر خواب ديدند و بر او تاختند. زنش فرياد كشيد، خواستند او را بكشند، اما به ياد آوردند كه پيامبر (ص) از قتل زنان و كودكان نهى فرموده است. پس فقط خود او را كشتند و از خانه بيرون آمدند. چون مطمئن نشده بودند كه مرده است يا نه؟ يكى از ميان خود فرستادند تا خبر مرگ او را از مردم شنيد. او بازگشت و مرگ ابو رافع را به يارانش گزارش داد. آنان به حضور پيامبر (ص) رسيدند، امّا در اين كه قاتل ابو رافع كيست، با هم اختلاف كردند. رسول خدا شمشيرهايشان را گرفت و در آنها نگريست؛ بر روى شمشير ابن انيس آثار غذا ديد. فرمود:اين، ابو رافع او را كشته است.[۱۲]
هدف این سریه ها چه بود؟
حساسيت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در كشتن شعرايى كه در شعر خويش به هجو اسلام و مسلمانان و رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مىپرداختند، وقتى بهتر درك مىشود كه ما تأثير شعر را در عرب جاهلى بشناسيم. اين تأثير بى اندازه گسترده بوده و بلا فاصله در همه جا انتشار مى يافت.شعر گفتن در ميان عرب جاهلى امرى پر رونق و بازار شعر و شاعرى بسيار گرم بوده است؛ آنها در مجالس عيش و عشرت، در ميادين جنگ و جدال، در مواقع سرودن مرثيه و تحريك به انتقام و يا نشان دادن فضل و برترى خود به شعر گفتن مى پرداختند.يعقوبى مى گويد: شعر در ميان عرب به جاى حكمت آنها و افزونى دانش آنها بود.[۱۳] به همین دلیل است که یک شاعر با یک شعر خوب می توانست آتش کینه ای را بین دو قبیله روشن کند و یا از بروز یک جنگ خانمان سوز در بین آنها جلوگیری کند.
از طرف دیگر رسول اكرم (ص) به منظور جلوگيرى از وقوع جنگ خانگى در پايگاه جديد خود، در مقابل مخالفت و دشمنى هاى يهود صبر كرد تا اين كه پيمانه صبرش لبريز شد و مسلمانان دريافتند كه قوم يهود به زعم خود از مشكلات و گرفتارى هاى مسلمانان سوء استفاده كرده، روز به روز بر تهديدات خويش بر ضدّ پيامبر (ص) مى افزايند. چنان كه به صورت خطر واقعى و كشنده براى تهديد موجوديت اسلام در آمدهاند. خصوصا كه اين دشمن توطئهگر و كينه توز در قلب جامعه اسلامى زندگى مى كرد و همه نقاط ضعف و قوّت مسلمانان را مى دانست و منتظر فرصت بود تا ضربه نهايى خويش را وارد سازد. از اين رو ضرورت داشت كه به جاى مدارا، گذشت و تسامح، شيوه تعامل با اين دشمن را بر اساس درايت و عدالت ساماندهى كرد. به مصلحت مسلمانان نبود كه يهوديان آزادانه به فساد و تباهى بپردازند، همه پيمان هاى خود را نقض كنند و هر جا و هرگونه كه بخواهند به مسلمانان ضربه وارد كنند. بايد به هر گونه تجاوزى بر ضدّ اسلام به صورت كوبنده و بر پايه حكمت و عدالت پاسخ داد و پيش از آن كه پشيمانى سودى نداشته باشد، به مقابله توطئههاى يهود رفت
پانویس
- ↑ گروهى از طايفه خزرج و گروهى از اوس با اين نام شناخته مىشدند: نك: معجم قبايل العرب، ج 2، ص 834
- ↑ السيرة النبويه، ابن هشام، ج 4، صص 435، 436؛ المغازى، ج 1، صص 175- 174
- ↑ قبيله بنى مراد و بنى مذحج از قبايل يمنى و طبعاً قحطانى هستند. انصار نيز يمنى بودند در حالى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم عدنانى بود. بدين ترتيب اين زن بر آن بود تا يمنىها را وادار كند تا از حمايت يك غريبه عدنانى دست بردارند. از جمله كارهاى زشت او انداختن كهنه هاى حيض در مسجد بنى خطمه بود؛ نك: سبل الهدى والرشاد، ج 6، ص 26
- ↑ انساب الاشراف، ج 1، ص 373
- ↑ المغازى، ج 1، ص 173؛ السيرة النبويه، ابن هشام، ج 4، ص 637؛ نك: امتاع الاسماع، ص 102
- ↑ سيره ابن هاشم، 317؛ البداية و النهاية، 4/ 16؛ المغازى، 1/ 185؛ دلائل النبوه (بيهقى)، 3/ 188- 190؛ تاريخ الخميس، 1/ 413؛ تاريخ الامم و الملوك، 2/ 178؛ بحار الانوار، 20/ 10؛ طبقات الشعراء، 71.
- ↑ ابن سلام جمحى در طبقات الشعراء، 71
- ↑ البداية و النهاية، 4/ 6؛ دلائل النبوه (بيهقى)، 3/ 191.
- ↑ المغازى، ج 1، صص 189- 187؛ السيرة النبويه، ابن هشام، ج 3، صص 57- 55.
- ↑ سيره ابن اسحاق، 317- 319؛ المغازى، 1/ 188- 191؛ دلائل النبوه، 3/ 192- 200؛ تاريخ الخميس، 1/ 413- 414؛ تاريخ الامم و الملوك، 2/ 179- 180.
- ↑ المصنف، عبد الرزاق، ج 5، ص 204؛ تاريخ المدينة المنوره، ج 2، ص 461؛ سبل الهدى والرشاد، ج 6، ص 46.
- ↑ سيره ابن هشام، 3/ 287- 288؛ الكامل فى التاريخ، 2/ 146- 147
- ↑ تاريخ اليعقوبى، ج 1، ص 262
منابع
- سيرت جاودانه / ترجمه الصحيح من سيرة النبي الأعظم،جعفر مرتضى العاملى / مترجم محمد سپهرى، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى، 1384 ش
- رسول جعفریان،سیره رسول خدا،انتشارات دلیل ما
- مغازى تاريخ جنگهاى پيامبر(ص)، محمد بن عمر واقدى (م 207)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، مركز نشر دانشگاهى، چ دوم، 1369ش.