اعدام

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۱۸ دسامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۵۲ توسط مهدی موسوی (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
Icon-encycolopedia.jpg

این صفحه مدخلی از دائرة المعارف قرآن کریم است

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

«اعدام» در اصطلاح فقهی و حقوقی به معنای مجازات مرگ برای ارتکاب جرمهایی خاص است. دین اسلام مانند دیگر شرایع الهی اعدام مجرمان را در مواردی جایز می‌داند. برخی جرمهای مستحق اعدام در اسلام عبارتند از: قتل نفس، ارتداد، محاربه و افساد در زمین. هدف و فلسفه اعدام مجرمان از دیدگاه اسلام، رفع فساد و پاک شدن جامعه از آلودگیهایی است که حیات و زندگی اجتماعی را تهدید می‌کند.

اعدام در لغت و اصطلاح

«اعدام» از ریشه «ع-د-م» در لغت به معنای از بین بردن، کشتن و نیز هلاک کردن آمده است[۱] و در اصطلاح فقه و حقوق عبارت است از مجازات مرگ برای ارتکاب جرمهایی خاص که از سوی دادگاه یا مراجع دیگر صادر می‌شود.[۲] این مجازات با به دار آویختن، به صلیب کشیدن و تیرباران کردن مجرم به اجرا در می‌آید. در منابع روایی و فقهی، از روشهای دیگری نیز، مانند سنگسار کردن زناکاران[۳]، کشتن با شمشیر[۴]، در آتش افکندن[۵]، بستن دست و پا و پرتاب از بلندی، یاد شده است.[۶]

اعدام در علم کلام به معنای خارج کردن شئ از دایره وجود[۷]، پراکنده ساختن یا تخریب عالم است[۸]که خارج از اصطلاح فقه و حقوق است.

در قرآن کریم از اعدام با واژه‌ها و تعبیرهای «قتل = کشتن» (نساء/۴،۸۹، ۱۵۷؛ مائده/۵، ۳۳)، «صلب = دار آویختن» (اعراف/۷، ۱۲۳؛ یوسف/۱۲، ۴۱)، «رجم = سنگسار کردن» (هود/۱۱، ۹۱؛ کهف/۱۸، ۲۰)، «حرق = سوزاندن» (انبیاء/۲۱، ۶۸؛ عنکبوت/۲۹، ۲۴) و «قصاص» (بقره/۲،۱۷۹؛ مائده/۵، ۴۵) یاد شده است.

پیشینه اعدام

مجازات اعدام پیشینه‌ای بسیار طولانی در میان ملتهای گذشته دارد، به‌گونه‌ای که می‌توان سابقه آن را با پدید آمدن زندگی اجتماعی بشر همزمان دانست؛ لیکن در هر دوره یا منطقه‌ای که از وجود حاکمیت و قانون محروم بوده‌اند، مجازاتها از جمله اعدام، بیشتر به صورت انتقام فردی و به وسیله جنگهای تن به تن و طایفه‌ای اعمال می‌شده است، به‌گونه‌ای که گاه در برابر کشته شدن یک نفر از یک قبیله، دهها نفر از قبیله قاتل کشته می‌شدند و چه بسا این امر به کشمکش در سالهای متمادی منجر می‌شد؛ ولی در هر دوره یا منطقه که از وجود حاکمیت و قانون بهره‌مند بوده‌اند مجازاتها تقریباً به صورت قانونمند بوده و از روشهای متعادل‌تری بهره می‌جسته‌اند.[۹]

یکی از قدیمی‌ترین قوانینی که بشر به ثبت رسانده و مجازات اعدام در آن قانونمند بوده قانون حمورابی در ۲۰۰۰ سال پیش از میلاد است. در این قانون، جرایمی مانند شهادت دروغی که به قتل انسانی بینجامد، تحریک بردگان به فرار یا مخفی کردن آنان، سرقت بچه، سرقت از منزل شاه یا معبد، راهزنی، زنا با زنان شوهردار و... مجازات اعدام در پی داشته است.[۱۰] قانون آشوری از دیگر قوانین پیش از میلاد است که در آن برای برخی جرمها از جمله سرقت، مجازات اعدام در نظر گرفته شده بود.[۱۱] در ایران قدیم نیز کیفر اعدام رایج بود؛ هخامنشیان برای جرمهایی خاص مانند خیانت به وطن، هتک ناموس، لواط و تجاوز به حرمت کاخ شاهی مجازات مرگ را در نظر گرفته بودند.[۱۲] ساسانیان نیز برای برخی جرایم به ویژه جرایمی که ضدّ پادشاه یا حکومت صورت می‌گرفت مجازات اعدام توأم با شکنجه بدنی همچون بریدن گوش، بینی و زبان را اعمال می‌کردند.[۱۳]

افزون بر وجود اعدام در آیینهای غیر الهی، این مجازات در شرایع الهی همچون یهودیت، مسیحیت و آیین زرتشت نیز معمول بوده است. در میان یهودیان جرمهایی مانند عبادت دیگر خدایان[۱۴]، آدم ربایی[۱۵]، لعنت کردن پدر و مادر[۱۶]، کار کردن در روز شنبه[۱۷]، زنا[۱۸]، لواط[۱۹]، آمیزش با حیوانات[۲۰] و قتل عمد[۲۱] مجازات اعدام در پی داشته است. در مسیحیت جز برای ارتداد که کیفر اعدام را به دنبال داشته[۲۲]، جرمهای دیگری که چنین مجازاتی داشته باشد به چشم نمی‌خورد. در دین زرتشت نیز جرمهایی مانند ترک ازدواج، دفن میت بدون دانستن احکام مربوط به آن[۲۳] و... موجب اعدام بوده است.

قرآن کریم نیز به موارد متعددی از وجود این مجازاتها در آیینهای غیر الهی و شرایع الهی پیشین اشاره کرده است؛ مانند تهدید شدن حضرت نوح(علیه السلام) از سوی قوم خویش به سنگسار به جرم تبلیغ آیین توحید: «قالوا لَئِن لَم تَنتَهِ یا نوحُ لَتَکونَنَّ مِنَ المَرجومین» (شعراء/۲۶،۱۱۶)، تهدید حضرت ابراهیم(علیه السلام) به همین مجازات از سوی قوم وی (مریم/۱۹، ۴۶)، دستور اعدام ابراهیم(علیه السلام) و عملی ساختن آن با افکندن آن حضرت در آتش: «قالوا حَرِّقوهُ وانصُروا ءالِهَتَکُم اِن کُنتُم فاعِلین * قُلنا یا نارُ کُونی بَردًا وسَلامًا عَلی اِبراهیم» (انبیاء/۶۸-۶۹؛ صافات/۳۷، ۹۷-۹۸)، تهدید حضرت شعیب به سنگسار شدن (هود/۱۱، ۹۱)، ترس حضرت موسی(علیه السلام) از اعدام خود به دست فرعون به سبب کشتن قبطی: «ولَهُم عَلَیَّ ذَنبٌ فَاَخافُ اَن یَقتُلون» (شعراء/۲۶،۱۴؛ قصص/۲۸، ۳۳)، نیز تهدید آن حضرت به اعدام از سوی فرعون به اتهام تغییر دین آنان یا فساد در زمین: «وقالَ فِرعَونُ ذَرونی اَقتُل موسی ولیَدعُ رَبَّهُ اِنّی اَخافُ اَن یُبَدِّلَ دینَکُم اَو اَن یُظهِرَ فِی‌الاَرضِ الفَساد» (غافر/۴۰،۲۶)، تهدید ساحران به دار زدن به جرم ایمان آوردن آنان به موسی(علیه السلام): «لاَُصَلِّبَنَّکُم اَجمَعین» (اعراف/۷،۱۲۴؛ طه/۲۰، ۷۱)، تهدید به سنگسار گروهی از انبیا از سوی اصحاب القریه (یس/۳۶، ۱۸)، خبر دادن حضرت یوسف(علیه السلام) از به صلیب کشیده شدن هم‌بند او: «یا صاحِبَیِ السِّجنِ اَمّا اَحَدُکُما فَیَسقی رَبَّهُ خَمرًا واَمّا الأخَرُ فَیُصلَبُ» (یوسف/۱۲،۴۱)، اعدام برخی از انبیای بنی‌اسرائیل: «ویَقتُلونَ النَّبِیّینَ بِغَیرِ الحَقِّ» (بقره/۲،۶۱؛ آل‌عمران/۳، ۲۱) که برخی، انبیای مورد نظر را حضرت یحیی و حضرت زکریا(علیهما السلام) دانسته‌اند که به اتهامهای واهی از سوی حاکم عصر خویش اعدام شدند[۲۴]، اقدام به اعدام حضرت عیسی(علیه السلام) و نجات آن حضرت از این امر و اعدام اشتباهی فردی دیگر به جای وی: «و قَولِهِم اِنّا قَتَلنَا المَسیحَ عیسَی ابنَ مَریَمَ رَسولَ اللّهِ وما قَتَلوهُ وما صَلَبوهُ ولکِن شُبِّهَ لَهُم... و ما قَتَلوهُ یَقیناً * بَل رَفَعَهُ اللّهُ اِلَیهِ» (نساء/۴،۱۵۷ ۱۵۸)، اعدام یا بازگرداندن اصحاب کهف به کفر از سوی حاکم عصر خویش، در صورت دست یافتن بر آنان: «اِنَّهُم اِن یَظهَروا عَلَیکُم یَرجُموکُم اَو یُعیدوکُم فی مِلَّتِهِم» (کهف/۱۸،۲۰) و سرانجام، اعدام دسته جمعی گروهی از مؤمنان از سوی اصحاب اخدود با افکندن آنان در آتش: «قُتِلَ اَصحابُ الاُخدود * اَلنّارِ ذاتِ الوَقود * اِذ هُم عَلَیها قُعود * وهُم عَلی ما یَفعَلونَ بِالمُؤمِنینَ شُهود * وما نَقَموا مِنهُم اِلاّ اَن یُؤمِنوا بِاللّهِ العَزیزِ الحَمید» (بروج/۸۵، ۴-۸).[۲۵]

درباره موجبات اعدام در شرایع پیشین نیز قرآن به دو مورد از آنها که در شریعت حضرت موسی(علیه السلام) بوده اشاره کرده است: ۱. قتل نفس: «وکَتَبنا عَلَیهِم فیها اَنَّ النَّفسَ بِالنَّفسِ» (مائده/۵،۴۵)؛ همچنین در آیه ۷۴ کهف موسی، حضرت خضر(علیه السلام) را به جهت کشتن انسانی بدون اینکه مرتکب قتل کسی شده باشد مذمت کرده است: «قال أقتلتَ نفساً زکیّة بغیر نفسٍ لقد جئتَ شیاً نُکراً». از این آیه برمی‌آید که اعدام افرادی که مرتکب قتل شده باشند در شریعت موسی(علیه السلام) جایز بوده است. ۲. ارتداد؛ پس از آنکه بنی‌اسرائیل از توحید به گوساله‌پرستی روی آوردند موسی(علیه السلام) به آنان فرمان داد تا توبه کرده، یکدیگر را بکشند: «و اِذ قالَ موسی لِقَومِهِ یاقَومِ اِنَّکُم ظَلَمتُم اَنفُسَکُم بِاتِّخاذِکُمُ العِجلَ فَتوبوا اِلی بارِئِکُم فَاقتُلوا اَنفُسَکُم» (بقره/۲،۵۴) نقل است که در پی این فرمان، بنی‌اسرائیل به جان یکدیگر افتادند و ۰۰۰/۱۰[۲۶] یا ۰۰۰/۷۰[۲۷] نفر از آنان کشته شدند. طبق قولی دیگر مراد از «فَاقتُلوا اَنفُسَکُم» کشتن نفس اماره است.[۲۸]

اعدام در اسلام

اسلام مانند دیگر شرایع الهی اعدام مجرمان را در مواردی خاص، جایز و گاهی واجب شمرده است، ضمن اینکه اعدام انسانها را بدون اینکه مرتکب جرم و فسادی در زمین شده باشند، حرام و گناهی عظیم می‌داند. جرمهای مستحق اعدام در اسلام عبارتند از:

الف. قتل نفس محترم:

مجازات کسی که نفس محترمی را بکشد اعدام است: «یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا کُتِبَ عَلَیکُمُ القِصاصُ فِی القَتلَی» (بقره/۲،۱۷۸ ۱۷۹؛ مائده/۵،۴۵). آیات دیگری نیز به طور خاص یا بر وجه عموم، بر جواز اعدام قاتل نفس محترم دلالت دارد؛ از جمله آیاتی که ولیّ مقتول را بر جان قاتل، مسلط دانسته است: «مَن قُتِلَ مَظلومًا فَقَد جَعَلنا لِوَلیِّهِ سُلطانًا» (اسراء/۱۷،۳۳)، و آیاتی که مقابله به مثل را جایز شمرده است: «فَمَنِ اعتَدی عَلَیکُم فاعتَدوا عَلَیهِ بِمِثلِ مَا اعتَدی عَلَیکُم» (نحل/۱۶،۱۲۶؛ شوری/۴۰-۴۱)، و مفهوم آیاتی که دلالت بر حرمت قتل انسانهایی دارد که مرتکب قتل نشده‌اند: «مَن قَتَلَ نَفسًا بِغَیرِ نَفس اَو فَساد فِی الاَرضِ فَکَاَنَّما قَتَلَ النّاسَ جَمیعًا» (مائده/۵،۳۲) و آیاتی که کشتن انسانها را به حق، از حکم کلی حرمت قتل نفس محترم استثنا کرده است: «لا تَقتُلُوا النَّفسَ الَّتی حَرَّمَ‌ اللّهُ اِلاّ بِالحَقِّ» (انعام/۶،۱۵۱؛ اسراء/۱۷،۳۳).

از نظر اسلام در جواز اعدام قاتل، برابری قاتل و مقتول در حریت و بردگی و زن و مرد بودن شرط است: «الحُرُّ بِالحُرِّ والعَبدُ بِالعَبدِ والاُنثی بِالاُنثی» (بقره/۲،۱۷۸) و اعدام قاتل واجب نبوده، بلکه حقی است که خداوند برای اولیای مقتول قرار داده است، ازاین‌رو اگر آنان مایل باشند می‌توانند از اعدام قاتل در برابر دریافت دیه یا بدون گرفتن آن صرف نظر کنند: «فَمَن عُفِیَ لَهُ مِن اَخیهِ شَیءٌ فَاتِّباعٌ بِالمَعروفِ واَداءٌ اِلَیهِ بِاِحسان» (بقره/۲،۱۷۸) و این حکم تخفیفی از جانب خداست: «ذلِکَ تَخفیفٌ مِن رَبِّکُم ورَحمَةٌ» (بقره/۲،۱۷۸) و قرآن به طرفین هشدار می‌دهد که پس از اعدام قاتل یا بخشش او هیچ‌یک حق تعرض به دیگری را ندارند: «فَمَنِ اعتَدی بَعدَ ذلِکَ فَلَهُ عَذابٌ اَلیم» (بقره/۲،۱۷۸).

ب. محاربه و افساد در زمین:

یکی از مجازاتهای مُحارب و مُفسد فی الارض در اسلام، اعدام و به صلیب کشیدن اوست: «اِنَّما جَزاءُ الَّذینَ یُحارِبونَ اللّهَ ورَسولَهُ ویَسعَونَ فِی الاَرضِ فَسادًا اَن یُقَتَّلوا اَو یُصَلَّبوا اَو تُقَطَّعَ اَیدیهِم واَرجُلُهُم مِن خِلاف اَو یُنفَوا مِنَ الاَرضِ»(مائده/۵،۳۳) در این آیه، افزون بر اعدام (قتل)، قطع دست و پا و تبعید نیز برای محارب و مفسد فی الارض آمده است که برخی، امام و حاکم اسلامی را مخیر بین انتخاب یکی از این مجازاتها می‌دانند[۲۹]؛ اما بسیاری تفاوت مجازاتها را در آیه به تناسب نوع جرم دانسته و گفته‌اند: اعدام برای محارب و مفسدی است که دست به قتل زده باشد و اعدام و تصلیب برای کسی است که افزون بر قتل، سرقتی نیز انجام داده باشد و قطع دست و پا برای فردی است که تنها سرقت کرده و اگر تنها اقدام به راه‌بندان و ایجاد ترس کرده باشد مجازاتش تبعید است.[۳۰] در صورتی که محارب و مفسد فی الارض دستگیر و جرم او نزد حاکم اسلامی یا قاضی ثابت شود، اجرای این مجازاتها مطلقاً واجب است؛ خواه مجرم توبه کند یا نه؛ اما در صورتی که قبل از دستگیری توبه کند مجازات او ساقط می‌شود: «اِلاَّ الَّذینَ تابوا مِن قَبلِ اَن تَقدِروا عَلَیهِم فَاعلَموا اَنَّ اللّهَ غَفورٌ رَحیم» (مائده/۵،۳۴).

ج. ارتداد:

ارتداد و خروج از اسلام، از جرمهایی است که مجازات اعدام را در پی دارد. مستند این حکم، روایات متعددی است که از پیامبر(صلی الله علیه وآله)[۳۱] و اهل بیت(علیهم السلام)[۳۲] وارد شده است. آیه ۵۴ سوره بقره نیز بر وجود این مجازات در شریعت حضرت موسی(علیه السلام) اشاره دارد؛ همچنین قرآن کریم حکم دستگیری و اعدام گروهی از منافقان را در صورتی که هجرت نکرده و از صف کافران جدا نشوند صادر کرده است: «فَما لَکُم فِی المُنافِقینَ فِئَتَینِ... * وَدّوا لَو تَکفُرونَ کَما کَفَروا فَتَکونونَ سَواءً فَلا تَتَّخِذوا مِنهُم اَولِیاءَ حَتّی یُهاجِروا فی سَبیلِ اللّهِ فَاِن تَوَلَّوا فَخُذوهُم واقتُلوهُم حَیثُ وجَدتُّموهُم» (نساء/۴،۸۸ ۸۹). برخی از مفسران[۳۳] و فقهای اسلامی[۳۴] چنین مجازاتی را به جهت ارتداد این گروه دانسته‌اند. شأن نزول آیات مذکور نیز که حکایت از آمدن این عده به مدینه و پذیرش اسلام از سوی آنان و سپس بازگشت به کفر و بت‌پرستی دارد[۳۵]، این معنا را تأیید می‌کند؛ همچنین عده‌ای از مفسران، قتل مرتد را از موارد قتل به حق دانسته‌اند که قرآن در آیاتی آن را از حکم کلی حرمت قتل نفس، استثنا کرده است.[۳۶] (انعام/۶، ۱۵۱؛ فرقان/۲۵، ۶۸) به عقیده اهل سنت توبه مرتد مطلقا پذیرفته است و اعدام او ساقط می‌گردد[۳۷]؛ اما امامیه معتقدند توبه مرتد ملّی پذیرفته است؛ لیکن از مرتد فطری در صورتی که مرد باشد، پذیرفته نیست و باید اعدام گردد.[۳۸]

د. مبارزه با نظام اسلامی:

از نظر اسلام، مجازات شایعه سازی به قصد ضربه زدن به اساس نظام اسلامی، خیانت به آن و همکاری با دشمن، اعدام است: «لَئِن لَم یَنتَهِ المُنافِقونَ والَّذینَ فی قُلوبِهِم مَرَضٌ والمُرجِفونَ فِی المَدینَةِ لَنُغرِیَنَّکَ بِهِم ثُمَّ لا یُجاوِرونَکَ فیها اِلاّ قَلیلا * مَلعونینَ اَینَما ثُقِفوا اُخِذوا وقُتِّلوا تَقتیلا» (احزاب/۳۳، ۶۰-۶۱). به نظر مفسران، این افراد، منافقانی بودند که با پخش شایعاتی، مانند اینکه لشکر قریش در فلان موضع است و قصد تهاجم به مدینه را دارد، یا لشکریان اسلام کشته شده‌اند، یا لشکر اسلام شکست خورده است،[۳۹] درصدد ضربه زدن به نظام نو پای اسلامی بودند. برخی نیز گفته‌اند: اینان کسانی بودند که با هدف ایجاد فتنه و آشوب، اقدام به نشر خبرهای دروغ می‌کردند.[۴۰]

همچنین برخی مفسران[۴۱] مقصود از منافقانی را که در آیات ۸۸-۸۹ سوره نساء حکم دستگیری و اعدام آنان صادر شده است افرادی دانسته‌اند که در پی جاسوسی به نفع دشمن و همکاری با آنان بوده‌اند، افزون بر این، قرآن در آیه ۹۱ نساء به گروه دیگری از منافقان اشاره کرده که با ایجاد رابطه و همکاری با مشرکان در صدد تأمین امنیت خود از ناحیه هر دو گروه (مشرکان و مسلمانان) بودند. قرآن به مسلمانان دستور می‌دهد که اگر اینان از تعرض به شما دست برنداشتند و تسلیم شما نشدند و از آزار شما باز نایستادند آنان را هر کجا یافتید بکشید: «سَتَجِدونَ ءاخَرینَ یُریدونَ اَن یَأمَنوکُم ویَأمَنوا قَومَهُم کُلَّ ما رُدّوا اِلَی الفِتنَةِ اُرکِسوا فیها فَاِن لَم یَعتَزِلوکُم ویُلقوا اِلَیکُمُ السَّلَمَ ویَکُفّوا اَیدِیَهُم فَخُذوهُم واقتُلوهُم حَیثُ ثَقِفتُموهُم واُولئِکُم جَعَلنا لَکُم عَلَیهِم سُلطانًا مُبینا». در شأن نزول این آیه نقل شده که اینان گروهی از اهل مکه بودند که با آمدن به مدینه، به ظاهر اسلام را پذیرفتند؛ اما در بازگشت، به کیش سابق خود روی آوردند و بدین وسیله می‌خواستند از ناحیه مسلمانان و مشرکان در امان باشند.[۴۲] به نقلی دیگر، آیه فوق درباره نعیم بن مسعود فرود آمده که به تبادل اخبار بین پیامبر و مشرکان مشغول بود.[۴۳]

افزون بر جرمهای فوق، برای جرمهای دیگری نیز مجازات اعدام در نظر گرفته شده است؛ از جمله ادعای نبوت،[۴۴] سبّ رسول خدا و معصومان(علیهم السلام)[۴۵]، سحر[۴۶]، زنای به عنف[۴۷]، زنای با محارم[۴۸]، زنای محصنه[۴۹]، لواط[۵۰] و تکرار برخی از جرمها، از جمله مساحقه[۵۱]، شرب خمر[۵۲] و سرقت.[۵۳] در برخی منابع، جرایم مستوجب اعدام بالغ بر ۲۵ جرم دانسته شده است.[۵۴]

در مقابل موارد فوق که اعدام افراد جایز و گاهی لازم شمرده شده، اعدام انسانی که مرتکب قتل نفس محترم یا فساد مستوجب قتل نشده باشد از نظر اسلام حرام و گناهی عظیم دانسته شده است: «مَن قَتَلَ نَفسًا بِغَیرِ نَفس اَو فَساد فِی الاَرضِ فَکَاَنَّما قَتَلَ النّاسَ جَمیعًا» (مائده/۵،۳۲). حرمت اعدام این افراد از آیاتی که از کشتن انسانها جز به حق نهی کرده نیز استفاده می‌شود: «لا تَقتُلوا النَّفسَ الَّتی حَرَّمَ اللّهُ اِلاّ بِالحَقِّ» (انعام/۶،۱۵۱)، بر همین اساس قرآن کریم اعدام به ناحق برخی انبیای الهی و عدالت خواهان را از سوی اقوام گذشته مذمت کرده، مرتکبان آن را مستحق عذاب الهی و حبط اعمال دانسته است: «اِنَّ الَّذینَ... یَقتُلونَ النَّبِیّینَ بِغَیرِ حَقّ ویَقتُلونَ الَّذینَ یَأمُرونَ بِالقِسطِ مِنَ النّاسِ فَبَشِّرهُم بِعَذاب اَلیم * اولئِکَ الَّذینَ حَبِطَت اَعمالُهُم فِی الدُّنیا والأخِرَةِ وما لَهُم مِن ناصِرین» (آل‌عمران/۲۱-۲۲).

فلسفه اعدام

اعدام، شدیدترین مجازاتی است که با اجرای آن حیات مجرم گرفته می‌شود، ازاین‌رو در مورد حکمت اجرای چنین مجازاتی مطالب گوناگونی از سوی عالمان و مکاتب اسلامی و غیر اسلامی بیان گردیده است. ظهور جنبشهای فلسفی و انتشار افکار نو و آثار علمی قرن هجدهم را شاید بتوان آغاز رویارویی بین دو جبهه موافق و مخالف مجازات اعدام دانست. «بکاریا» نخستین بانی حقوق جزا در این قرن، اولین کسی است که با انتشار کتاب بررسی جرایم و مجازاتها در مخالفت مجازات اعدام و ضرورت لغو آن، قلم فرسایی کرده است.[۵۵] پس از او نظریات فراوانی به صورت مخالف و موافق با این مجازات و فلسفه اجرای آن ابراز شده که به طور خلاصه به مهم‌ترین دلایل این مخالفان، پاسخ موافقان و فلسفه مجازات مجرمان، از نگاه قرآن اشاره می‌شود.

الف. مخالفان مجازات اعدام می‌گویند: حیات، هدیه خداوند به انسانهاست و هیچ کس، حتی دولتها حق محروم کردن انسانها را از این موهبت الهی ندارند.[۵۶] در پاسخ گفته شده: اولاً آزادی نیز هدیه خداوند به بشر است، بنابراین نباید مجرم را تبعید یا زندانی کرد.[۵۷] ثانیاً اگر هدف از گرفتن حیات از یک نفر، دادن حیات به چندین نفر باشد، هیچ منعی ندارد و افراد یا دولتها این حق را خواهند داشت تا مجرم را اعدام کنند.

ب. گاهی گفته می‌شود که با اعدام مجرم، امکان اصلاح و بازگشت وی به جامعه از بین می‌رود.[۵۸] در پاسخ گفته شده که هدف اصلی از اعدام در همه موارد، اصلاح مجرم نیست، بلکه گاهی اهداف مهم‌تری از جمله اجرای عدالت و حفظ اجتماع از جرایم مشابه، وجود دارد.[۵۹]

ج. دلیل دیگر مخالفان این است که اعدام، مجازاتی است بی‌اثر و مجرمان از مرگ نمی‌هراسند.[۶۰] در پاسخ گفته شده که تجربه نشان داده که اعدام اثر فراوانی در جلوگیری از جرم و انصراف دیگران از ارتکاب جنایت دارد، به همین جهت بسیاری از دولتها که این مجازات را لغو کرده بودند، بر اثر افزایش جرایم بزرگ دوباره به برقراری این مجازات رأی دادند.[۶۱]

د. گاهی گفته می‌شود: محکوم کردن فرد به اعدام، چیزی جز قتل نیست و جامعه نباید قاتل باشد.[۶۲] در پاسخ گفته شده: ناپسند بودن هر عملی تابع شرایط و انگیزه افراد است و قتل افراد در بسیاری از موارد ناپسند است؛ اما اگر کسی به دفاع از خود یا دیگران مرتکب قتل شود، نه تنها قابل مذمت و مجازات نیست، بلکه سزاوار ستایش و تشویق نیز هست و به همین جهت خود مخالفان اعدام نیز در مواردی خاص این مجازات را جایز دانسته‌اند.[۶۳]

ه. دلیل دیگر، اشتباه قضایی است؛ به این بیان که ممکن است در صدور حکم مجازات، اشتباهی رخ داده و بی‌گناهی اعدام گردد، در حالی که پس از اعدام راهی برای جبران آن نیست.[۶۴] در پاسخ باید گفت اولاً این اشتباه در مجازاتهای دیگر نیز امکان‌پذیر است و ممکن است فردی به اشتباه تا پایان عمر، زندگی خود را در زندان بگذراند. ثانیاً به مجرد احتمال اشتباه نباید اصل مجازات را لغو کرد، بلکه باید راههایی برای از بین بردن اشتباه یا به حداقل رساندن آن جست و جو کرد؛ مانند آموزش مأموران و قضات و دادن حق درخواست تجدید نظر به محکوم.[۶۵]

اسلام نیز چنان که بیان گردید از موافقان حکم اعدام است؛ اما موافقت با چنین مجازاتی نه بدان جهت است که اسلام برای جان انسانها ارزشی قائل نیست، زیرا اسلام در این جهت، از میان مکاتب دیگر شاخص است، تا آنجا که کشتن یک انسان بی‌گناه را گناهی عظیم و با کشتن همه انسانها برابر می‌داند (مائده/۵،۳۲)؛ بلکه هدف و فلسفه اعدام مجرمان از دیدگاه اسلام، رفع فساد و پاک شدن جامعه از آلودگیهایی است که حیات و زندگی اجتماعی را تهدید می‌کند؛ همچون غده‌ای سرطانی که باید با عمل جراحی آن‌را از بدن خارج کرد. این امر، افزون بر آیه فوق، از آیه ۳۳ همین سوره نیز که کشتن محارب و مفسد فی‌الارض را لازم شمرده استفاده می‌شود: «اِنَّما جَزؤُا الَّذینَ یُحارِبونَ اللّهَ ورَسولَهُ ویَسعَونَ فِی الاَرضِ فَسادًا اَن یُقَتَّلوا ...» (مائده/۵،۳۳).

فلسفه دیگر اعدام این است که چنین مجازاتی زندگی آفرین و موجب حیات انسانها: «ولَکُم فِی القِصاصِ حَیوةٌ یااُولِی الاَلبابِ» (بقره/۲،۱۷۹) و موجب حیات جامعه است؛ زیرا مجرمان از ترس قصاص، به خود اجازه نمی‌دهند دیگران را بکشند و بدین وسیله به سنتهای جاهلی که گاه یک قتل باعث چندین قتل می‌شد، پایان داده می‌شود و هم موجب حیات افرادی است که در صدد قتل دیگران هستند، چون آنان را نیز از فکر آدم کشی باز می‌دارد و این‌گونه جان آنان محفوظ می‌ماند.[۶۶]

فلسفه دیگری که گفته اند در پایان آیه فوق به آن اشاره شده، ایجاد حالت ترس و پرهیز است: «لَعَلَّکُم تَتَّقون» (بقره/۲،۱۷۹)؛ یعنی تا از ترس قصاص، از ارتکاب حرام - از جمله قتل دیگران - پرهیز کنید.[۶۷] بنابراین، وجود چنین مجازاتی هم برای فرد و هم برای جامعه، مایه خیر است: «فَاقتُلوا اَنفُسَکُم ذلِکُم خَیرٌ لَکُم» (بقره/۲،۵۴) که هم خیر دنیوی را در پی دارد، زیرا باعث حفظ افراد و جلوگیری از ارتکاب جرم می‌شود، و هم برای مجرم خیر اُخروی دارد، زیرا اعدام او موجب کاهش بار گناه و مجازات وی در آخرت می‌گردد.

پانویس

  1. . ترتیب العین، ص ۵۲۱، «عدم»؛ لغت نامه، ج ۲، ص ۲۵۰۷، «اعدام».
  2. . اصطلاحات و عناوین جزایی، ص ۵۸؛ المصطلحات الفقهیة والقانونیه، ص ۶۰.
  3. . صحیح البخاری، ج ۷، ص ۲۷؛ سلسلة‌الینابیع، ج ۴۰، ص ۱۹۸، «تلخیص المرام».
  4. . وسائل‌الشیعه، ج ۲۸، ص ۱۱۳؛ سلسلة الینابیع، ج ۴۰، ص ۲۰۰، «تلخیص المرام».
  5. . وسائل الشیعه، ج ۲۸، ص ۱۶۰، ۱۶۲.
  6. . همان، ص ۱۶۲.
  7. . شرح المصطلحات الکلامیه، ص ۲۸.
  8. . دایرة‌المعارف تشیع، ج ۲، ص ۲۶۹.
  9. . بررسی تطبیقی مجازات اعدام، ص ۲۰.
  10. . همان، ص ۲۰ ۲۳.
  11. . تاریخ تمدن، ج ۱، ص ۳۱۹.
  12. . همان، ج ۱، ص ۴۱۹.
  13. . بررسی تطبیقی مجازات اعدام، ص ۲۶-۲۷.
  14. . کتاب مقدس، تثنیه، ۱۷:۵
  15. . همان، خروج، ۲۱:۱۶
  16. . همان، ۲۱:۱۷
  17. . کتاب مقدس، خروج، ۳۱:۱۵
  18. . همان، لاویان، ۲۰:۱۰
  19. . همان، ۲۰:۱۳
  20. . همان، ۲۰:۱۵
  21. . همان، خروج، ۲۱، ۱۴
  22. . بررسی تطبیقی مجازات اعدام، ص ۴۰.
  23. . همان، ص ۴۳.
  24. . جامع‌البیان، مج۹، ج۱۵، ص۵۳؛ مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۲۵۷؛ نورالثقلین، ج ۱، ص ۲۷۳.
  25. قول معروف‌ این است که اینان گروهی از مسیحیان بودند که به موجب پافشاری بر دین مسیح، از سوی حاکم عصر خویش به نام «ذونواس» محکوم به این مجازات گردیدند. (مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۷۰۷؛ نمونه، ج ۲۶، ص ۳۳۷-۳۳۸).
  26. . تفسیر قمی، ج ۱، ص ۷۵؛ المیزان، ج ۱، ص ۱۹۱.
  27. . جامع‌البیان، مج۱، ج۱، ص۴۰۸ ۴۰۹؛ مجمع‌البیان، ج ۱، ص۲۳۸.
  28. . تفسیر قرطبی، ج ۱، ص ۲۷۳.
  29. . التفسیر الکبیر، ج ۱۱، ص ۲۱۵؛ کنزالعرفان، ج ۲، ص ۳۵۲.
  30. . مجمع البیان، ج ۳، ص ۲۹۱؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۱، ص ۲۱۶-۲۱۷.
  31. . کنزالعمال، ج۱، ص۹۰؛ سنن ابن‌ماجه، ج۲، ص۸۴۸.
  32. . وسائل الشیعه، ج ۲۸، ص ۳۲۵-۳۳۰
  33. . التفسیر الکبیر، ج ۱۱، ص ۲۱۴- ۲۱۵.
  34. . البیان، ص ۳۳۸ ۳۳۹.
  35. . مجمع البیان، ج ۳، ص ۱۳۲.
  36. . جامع‌البیان، مج۹، ج۱۵، ص۱۰۳۱۰۴؛ مجمع‌البیان، ج ۷، ص ۲۸۰.
  37. . الفقه علی مذاهب الاربعه، ج ۵، ص ۴۲۵.
  38. . الحدائق الناضره، ج ۱۱، ص ۱۵.
  39. . مجمع البیان، ج‌۸‌، ص‌۵۸۰‌.
  40. . تفسیر قرطبی، ج ۱۴، ص ۱۵۷-۱۵۸.
  41. . نمونه، ج ۴، ص ۵۲.
  42. . مجمع‌البیان، ج۳، ص۱۳۶؛ نمونه، ج۴، ص۵۲.
  43. . مجمع‌البیان، ج۳، ص۱۳۶؛ نمونه، ج۴، ص۵۲.
  44. . سلسلة الینابیع، ج‌۴۰، ص‌۲۰۲، «تلخیص‌المرام».
  45. . وسائل‌الشیعه، ج ۲۸، ص۲۱۴-۲۱۵؛ جواهرالکلام، ج ۴۱، ص ۴۳۲-۴۳۵.
  46. . احکام القرآن، ج ۱، ص ۷۲؛ جواهر الکلام، ج ۴۱، ص ۴۴۲.
  47. . وسائل الشیعه، ج ۲۸، ص ۱۰۸؛ جواهرالکلام، ج ۴۱، ص ۳۱۵.
  48. . وسائل‌الشیعه، ج ۲۸، ص ۱۱۳؛ سلسلة الینابیع، ج ۴۰، ص ۱۹۸، «تلخیص المرام».
  49. . وسائل‌الشیعه، ج ۲۸، ص۱۳۲؛ زبدة‌البیان، ص۸۳۶.
  50. . سلسلة الینابیع، ج ۴۰، ص ۲۰۰، «تلخیص المرام»؛ زبدة البیان، ص ۸۳۶.
  51. . سلسلة الینابیع، ج ۴۰، ص ۲۰۱، «تلخیص المرام».
  52. . جواهر الکلام، ج ۴۱، ص ۴۶۱.
  53. . همان، ص ۵۳۴.
  54. . جامع عباسی، ص ۴۲۳ ۴۲۵.
  55. . مجله تحقیقات حقوقی، ش ۸، ص ۱۰۸-۱۰۹؛ اسلام و دفاع اجتماعی، ص ۳۱۴.
  56. . حقوق جزای بین الملل، ص ۳۷۲؛ اسلام و دفاع اجتماعی، ص ۳۱۵.
  57. . حقوق جزای بین الملل، ص ۳۷۲-۳۷۳.
  58. . همان، ص ۳۷۶؛ اسلام و دفاع اجتماعی، ص ۳۲۴.
  59. . حقوق جزای بین الملل، ص ۳۷۶ ۳۷۷.
  60. . اسلام و دفاع اجتماعی، ص ۳۱۸-۳۱۹.
  61. . اسلام و دفاع اجتماعی، ص ۳۱۹؛ مجله تحقیقات حقوقی، ش ۸، ص ۱۱۴-۱۱۵.
  62. . اسلام و دفاع اجتماعی، ص ۳۱۷.
  63. . همان، ص ۳۱۷-۳۱۸.
  64. . مجله تحقیقات حقوقی، ش ۸، ص ۱۱۷؛ حقوق جزای بین الملل، ص ۳۷۳.
  65. . حقوق جزای بین الملل، ص ۳۷۳-۳۷۴.
  66. . نمونه، ج ۱، ص ۶۰۶.
  67. . مجمع البیان، ج ۱، ص ۴۸۲.

منابع