سعد بن عبدالله اشعری قمی
سعد بن عبدالله اشعرى از محدثان بزرگ شيعه[۱] در قرن سوم هجرى بود.[۲]
سعد اشعرى دوران امامت امام حسن عسكرى عليهالسلام و دوران حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه و غيبت صغرى را درك كرد. پدرش نيز از راويان و محدثان شيعه بود، اما رجال شناسان از او با عنوان «محدث قليل الحديث» ياد كرده اند.[۳]
محتویات
زندگینامه
ابوالقاسم سعد بن عبدالله اشعرى قمى، مدتى در بغداد سكونت داشت[۴] اما احتمالا اقامت دائمىاش در قم بود.
سعد اشعرى دوران امامت امام حسن عسكرى عليهالسلام و دوران حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه و غيبت صغرى را درك كرد. پدرش نيز از راويان و محدثان شيعه بود، اما رجال شناسان از او با عنوان «محدث قليل الحديث» ياد كرده اند.[۳]
احتمالاً سعد در عراق با شش تن از حاكمان عباسى معاصر بود. نقطه مشترك خلفاى عباسى، حبس و تهديد و شكنجه خاندان پيامبر صلی الله علیه بود. در اين ميان ياران و شيفتگان علوم ائمه عليهمالسلام از هر گونه تماس با این معادن علم منع مى شدند. شايد به همين دليل نجاشى مى نويسد: «سعد اشعرى از امام حسن عسكرى علیهالسلام روايتى ندارد».[۵]
بنابراين دوران حيات سعد بن عبدالله اشعرى با تنشهاى سياسى و اجتماعى در ايران و عراق مصادف بود. با اين حال سعد از رسالت خود (نشر حديث و تأليف كتاب) دست نكشيد.
سعد بن عبدالله اشعرى پس از سالها كوشش در راه تحصيل، تعليم معارف دين، نشر احكام شريعت و ارشاد مردم، در 27 شوال سال 300 (يا 301) هـ.ق به ديدار معبود شتافت. برخى معتقدند كه سعد اشعرى به هنگام وفات در منطقه «رستم» يا «رستمدار» در نزديكى استان مازندران حضور داشت[۶] اما مرقدش در قبرستان شیخان قم نزديك مرقد زكريا بن آدم اشعرى و زكريا بن ادريس اشعرى قرار دارد.[۷]
اساتيد
اشعرى به تحصيل دانش و جمعآورى حديث اشتياق زيادى داشته و همت بلندش براى كسب معارف او را بر آن داشت تا ضمن سفر به شهرهاى مختلف از علوم دانشمندان بهره گيرد. شمار محدثانى كه سعد اشعرى از آنها روايت نقل كرده، به بيش از 34 نفر مى رسد،[۸] از جمله:
- ابوعلى حسن بن عرفه عبدى بغدادى (متوفى 257 هـ.ق) اديب و محدث و صاحب آثارى در حديث و... از جمله كتاب الجزء است وى در سال 257 در سامرا درگذشت.[۹]
- ابوجعفر محمد بن عبدالملك دقيقى واسطى (متوفى 266 هـ.ق) او ساكن بغداد بود و تا زمان مرگش به كسب حديث پرداخت.[۱۰]
- ابوحاتم محمد بن ادريس رازى (متوفى 277). او در فهم حديث و شناخت سند تبحر داشت و آثارى نيز از وى در زمينه هاى تفسير و فقه بر جاى مانده است.[۱۱]
- ابومقاتل سيل ديلمى (نقيب رى)؛ او از راوىان امام هادى علیهالسلام و مؤلف كتاب «الاحتجاج فى الامامة» مشتمل بر حديث و بحثهاى كلامى است.[۱۲]
- ابومقاتل ضرير؛ از شاعران بزرگ عصر خود بود، او قصيده مشهورى درباره حسن بن زيد كه در طبرستان قيام كرد و به حكومت رسيد (250-270)، سرود.[۱۳]
- احمد بن محمد بن خالد برقى (متوفى 274 يا 280 هـ.ق)؛ راوى بزرگ و معروف شيعى و از اصحاب امام جواد و امام هادى علیهمالسلام بود و در قم سكونت داشت. او نزديك به يكصد كتاب فقهى، تاريخى، انساب و رجال و غيره تأليف كرد.[۱۴]
- على بن مهزيار اهوازی؛
- ابراهيم بن مهزيار اهوازی.
شاگردان
تربيت شاگردان بزرگ از فعاليتهاى ديگر سعد بود. او عمر خود را در راه بدست آوردن حديث و سخنان و علوم امامان معصوم علیهمالسلام سپرى كرد و براى حفظ و نشر آن به تشكيل محافل علمى و حوزه هاى فرهنگى روى آورد. در اين مجامع علمى به گفت و شنود حديث و تبادل انديشه ها پرداخت، عاشقان فقه جعفرى و علوم علوى را تربيت كرد. كثرت شاگردان و تأليفات فراوان او از وجود چنين حوزهايى خبر مى دهد. از ميان شاگردان اشعرى مى توان به اين افراد اشاره كرد:
- على بن حسين بن بابويه قمى (متوفى 329 هـ.ق): پدر شيخ صدوق بود. جعفر بن محمد بن قولويه و احمد بن داوود قمى از جمله شاگردان او بودند و از وى حديث نقل كرده اند. وی نزديك به صد كتاب تأليف كرد.[۱۵]
- محمد بن يعقوب كلينى (متوفى، شعبان 329 هـ.ق): اهل رى و از بزرگان فقهاى شيعه بود و كتابهاى «كافى» (9 جلد) «تعبيرالرؤيا والرجال» از آثار اوست. كلينى بعد از وفات در «باب الكوفه» به خاك سپرده شد. قبر او در بغداد زيارتگاه شيعيان است.[۱۶]
- جعفر بن محمد بن قولويه قمى: استاد شيخ مفيد و راوى موثق و در فقه حديث از بزرگان شيعه بود. درباره او گفته اند: «هر چه مردم به فقاهت و علم توصيف شوند، او برتر از همه آنهاست». كامل الزيارات از جمله آثار اوست.[۱۷]
- احمد بن محمد بن يحيى عطار: احمد از پدرش محمد بن يحيى عطار، عبدالله بن جعفر حميرى و سعد بن عبدالله روايت نقل كرده است. او استاد شيخ صدوق بود و دانشمندانى چون تلعكبرى و غضائرى از او حديث نقل كرده اند.[۱۸]
- ابويعلى حمزه بن قاسم علوى عباسى: راوى، از محمد بن اسماعيل برمكى و جعفر بن محمد فزارى و صاحب كتابهاى حديثى است. كتاب «المنتخبات» اثر استادش، سعد بن عبدالله اشعرى را روايت كرده است.[۱۹]
آثار و تألیفات
مجموعه روايات سعد بن عبدالله اشعری در كتابهاى چهارگانه روائى شيعه (التهذيب، الاستبصار، الكافى و من لايحضره الفقيه) به 1142 مورد مى رسد.[۲۰] افزون بر آن روايتهايى از او در «بحارالانوار» «وسائل الشيعه» «كمال الدين» و... ثبت شده است.
وى بيش از 36 عنوان كتاب در موضوعات مختلف (فقه، كلام، تفسير، رجال و...) نوشته كه تعداد اندكى از اين آثار در لابلاى كتابهاي روايى و حديثى موجود است. از جمله:
- بصائرالدرجات: گويا سعد اين كتاب را به پيروى از كتاب «بصائر الدرجات» تأليف محمد بن حسن الصفار قمى معاصر خود تأليف كرد و موضوع آن هم فضائل و مناقب ائمه اطهار علیهمالسلام است. اصل كتاب در دسترس نيست و آنچه كه اكنون موجود است، مختصرى از آن است كه توسط شيخ حسن بن سليمان حلى، شاگرد شهيد اول انتخاب شده است.
- فرق الشيعه (المقالات و الفرق): تنها كتابى كه تاكنون از او به صورت مستقل به چاپ رسيده، «المقالات و الفرق» است كه به گفته محقق کتاب به تازگى نسخه اى از آن بدست آمده است. وى در اين كتاب به بيان فرقههاى مختلف شيعى (از زمان حضرت رسول صلی الله علیه و آله تا زمان تأليف) پرداخته، ادله و ديدگاههاى آنان را طرح و گاه نقد كرده است.[۲۱]
- الرحمة،
- الضياء،
- الرد على الغلاة،
- ناسخ القرآن و منسوخه و محكم و متشابهه،
- فضل الدعاء و الذكر،
- مناقب،
- رواة الحديث،
- فضل قم و الكوفه،
- الامامة،
- فضل النبى صلی الله علیه و آله،
- مناقب الشيعه.[۲۲]
مناظره هاى علمى
سعد براى نشر فرهنگ تشيع و نقد مكتبهاى غيرشيعى، به برگزارى مجالس بحث و مناظره روى آورد. خود به تشكيل چنين محافلى اشاره مى كند و مى نويسد: «اشتياق فراوانى به جمعآورى كتابهايى مشتمل بر مباحث دقيق داشتيم. علاقه ام به اين جهت بود كه دانشهاى مفيد را بياموزيم و مسائل پيچيده را در نشستهاى علمى با مخالفان مطرح سازيم. اعتقاد كامل به مذهب امامیه داشتم. به راحتى و سلامتى و امنيت خود نمى انديشيدم و بيشتر به نقد ديدگاههاى آنان در مبانى ولايت و خلافت پرداخته، از ستمهاى پيشوايانشان سخن مى گفتم».[۲۳] البته كتابهاى سعد كه درباره فرقه هاى مختلف شيعه، مناقب شيعه، الامامة و... نوشته شده، خود گوياى اين آنست كه او اهل بحث، استدلال و مناظره بود.
در نظر عالمان رجال
سعد بن عبدالله نزد دانشمندان شیعه، محدثى معتبر به شمار مى آيد، شيخ طوسى در الفهرست مى نويسد: «او محدثى جليل القدر، مورد اعتماد بود، راوى اخبار و نويسنده چنديدن كتاب است».[۲۴]
شيخ در كتاب رجال خود نيز از سعد به نيكى ياد مى كند: «سعد اشعرى از اصحاب امام حسن عسكرى علیهالسلام و معاصر آن حضرت بود، اما به روايتش از امام علیهالسلام دسترسى ندارم»؛[۲۵] و به همين وی دليل نام سعد را در رديف كسانى كه از امامان معصوم علیهمالسلام روايت نقل نكرده اند، آورده است.[۲۶]
نجاشى درباره اش مى نويسد: «ابوالقاسم سعد بن عبدالله اشعرى، فقيه و محدثى جليلالقدر و موثق، از بزرگان خاندان اشعرى و از استادان آن بود». آنگاه نجاشى به فهرست كتابهاى او پرداخته، مى نويسد: «سعد حدود 36 تأليف از خود بر جاى گذاشت».[۲۷]
بسيارى از رجال شناسان دیگر همچون كشى،[۲۸] ابن شهر آشوب،[۲۹] علامه حلى،[۳۰] علامه مجلسى[۳۱] و... نيز از سعد به نيكى ياد كرده اند.
موضوعات روایات سعد
بايد اذعان كرد كه سعد اشعری در عموم دانشها (فقه، تاريخ، تفسير، كلام، رجال و...) مهارت داشته، اما موضوع تاريخ و فرق و همچنین فقه در روایات او برجستگى خاص دارد. وى در نقل رواياتى كه مورد استناد فقيهان شيعى قرار گرفته، سهم بزرگى دارد و روايات فراوان او در كتب اربعه افزون بر 770 حديث است كه در كتاب وسائل الشيعه ذكر شده است. بيشتر اين روايات از امام معصوم عليهالسلام درباره احكام طهارت، صلوة، صوم، حج و... نقل شده است.
همچنین با بررسى روايتهاى سعد به روشنى درمى يابيم كه او به خاندان اهل بيت علیهمالسلام عشق مى ورزيد. در روايتى خود از اين عشق اين گونه سخن مى گويد: «در يكى از جدلهايى كه با گروهى از ناصبيها داشتم، سخنان آنها مرا آشفته كرد. تا جايى كه گويى جگرم پارهپاره شد».[۳۲]
سعد از امام باقر علیهالسلام اين گونه روايت مى كند: «حضرت فرمود: اسلام بر پنج امر استوار است: اقامه نماز، اداى زكات، حج، روزه و ولايت ما اهل بيت، خداوند به جز ولايت در چهار امر ديگر رخصت داده است...».[۳۳]
در حديثى ديگر از امام كاظم علیهالسلام نقل مى كند كه: «خداوند در همه اوقات نماز، اين مردم مخالفان عترت را نفرين مى كند، زيرا آنان حقوق ما را پايمال و ولايتمان را تكذيب كردند».[۳۴]
تأليف كتاب «فرق الشيعه» يا «المقالات والفراق» هم كه به بحث درباره فرقه هاى مختلف شيعى و جداكردن آنها از شيعه اثنى عشرى مى پردازد، نشان ديگرى از شيفتگى او به ولايت است. در قسمتى از كتاب مى نويسد: «اولين گروه فرقه شيعه، فرقه على بن ابي طالب علیهالسلام است. ياران آن حضرت در زمان پيامبر نيز به «شيعه» معروف بودند. اين گروه كه تنها امامت آن حضرت را پذيرفته، از ايشان اطاعت كردند، شخصیت هاى برجسته اى مانند مقداد، سلمان، ابوذر و عمار در ميانشان بودند. پس از رحلت پيامبر گرامى اسلام صلی الله علیه و آله شيعه به سه گروه تقسيم شدند، فرقه اى از آنان عقيده دارند كه امام على علیهالسلام امام و پيشوا است و به فرموده خدا و رسول اطاعت از او واجب است و تبعيت ديگران بر مردم جايز نيست، كسى كه از فرمانهاى او اطاعت كند به فرمان الهى گردن نهاده و هر كه از او سرپيچى كند خدا را عصيان كرده است، زيرا فرستاده خدا او را با همه اسم و نسبش در ميان مردم معرفى كرد و زمام مردم را به او سپرد، ولايت و دوستى او را واجب گردانيد و او را از خود مردم نسبت به ايشان شايسته تر دانست، علم حلال و حرام، معارف دين، علوم غيبى و همه آنچه را كه مردم بدان نيازمندند در سينه او به وديعه گذارد».[۳۵]
برخى از روايات منقول از او را كه در كتب فقهى شيعه ثبت شده است، در اینجا ذکر می شود:
امام صادق علیهالسلام به نقل از رسول اكرم صلی الله علیه و آله فرمود: «ما من صلاة يحضر وقتها الا نادى ملك بين يدى الله، ايها الناس قوموا الی نيرانكم التى اوقدتموها على ظهوركم فاطفؤها بصلاتكم» هرگاه زمان برپايى نماز فرارسد، فرشته اى ندا مى دهد اي مردم بپا خيزيد و با برپايى نماز، آتشهايى را كه به وسيله گناهانتان برافروخته ايد خاموش سازيد».[۳۶]
امام صادق علیهالسلام از قول رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «جبرئيل بر من نازل شد و گفت: اى محمد هر كس از امت تو در راه خدا بجنگد و در اين راه بلايى به او برسد، يا دچار سردردى شود، خداوند براى او ثواب شهادت مى نويسد (پاداش شهيد به او مى دهد)».[۳۷]
امام باقر علیهالسلام فرمود: «قتل دو گونه است: قتلى كه كفاره گناهان است و قتلى كه موجب بالا رفتن مرتبه مى شود. جنگ نيز دو گونه است، نبرد با كفار براى آن كه به اسلام روى آورند و جنگ با گروهى كه به مسلمانان تجاوز كنند».[۳۸]
اشعرى همچنين در روايتى از امام باقر علیهالسلام مى گويد: «من كان ظاهره ارجح من باطنه خفّ ميزانه» اگر ظاهر كسى آراسته تر از باطنش بود، كفه اعمالش در روز قيامت سبك تر است».[۳۹]
سعد اشعری در حديثى طولانى به نقل از امام على علیهالسلام مى گويد: بهترين وسيله براى نزديكى به بارگاه خداوندى چند چيز است:
- ايمان به خدا و رسول صلی الله علیه و آله؛
- اقامه نماز (نشان شريعت و دين)؛
- اداى زكات (از واجبات الهى)؛
- روزه ماه مبارك رمضان (حافظ انسان از عذاب آخرت)؛
- انجام فريضه حج (برطرف كننده فقر و بازدارنده از گناه)؛
- پذيرش كلمه توحيد تنها وسيله كسب قدرت براى تشخيص حق و باطل؛
- رفت و آمد با خويشاوندان (عامل فزونى مال و تأخير در مرگ)؛
- جهاد در راه خدا؛
- كمك به نيازمندان به صورت پنهانى (محوكننده گناهان و فرونشاننده غضب الهى)؛
- انجام كارهاى خير (نجات از مردنِ بد، حافظ از پرتگاه) پس صدقه بدهيد زيرا خداوند صدقهدهندگان را يارى مى كند.
- پرهيز از دروغ، زيرا دروغ در مقابل ايمان قرار دارد. راستگو در ساحل نجات و بزرگوارى (سوق دهنده به سوى پرتگاه رسوايى و هلاكت)؛
- گفتار نيك تا بدان معروف گرديد و به اين وسيله اهل خير باشيد.
- امانتدارى در مقابل كسى كه به شما اعتماد كرده است.
- معاشرت با كسانى كه ارتباط با شما را قطع كرده اند و چشمپوشى بزرگوارانه از خطاى كسى كه به شما بدى كرده است.[۴۰]
ديدار ایشان با امام حسن عسکری علیه السلام
ديدار اشعرى با امام حسن عسكرى علیهالسلام و حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه شریف از سوى دانشمندان علم رجال و حديث مورد توجه و بحث قرار گرفته است. نجاشى معتقد است: اصحاب ديدار او با امام عسكرى علیهالسلام را ضعيف دانسته اند[۴۱] و دانشمندى همچون شهيد ثانى،[۴۲] آيت الله خويى و... نيز حديث ديدار او با امام حسن عسكرى علیهالسلام را مورد نقد قرار داده و رد كرده اند.
در اين بين دسته اى از دانشمندان همانند، شيخ صدوق،كمالالدين و تمام النعمة، ص 454. علامه مجلسى،[۴۳] مرحوم مامقانى[۴۴] و شيخ على نمازى[۴۵] اين روايت را پذيرفته اند دلايلى را به اين صورت ارائه مى كند. راوى حديث موثق و مورد تأييد رجال شناسان است.
متن حديث، استدلالهاى محكمى درباره اصل ولايت و ائمه علیهمالسلام مطرح مى سازد و ناگفته پيداست كه اين پاسخها برگرفته از علوم غيبى است.
مسائل ديگرى همچون، بازى كودكانه حضرت ولى عصر عجل الله تعالی فرجه شریف را كه به عنوان نقض اين حديث مطرح گرديده، نمى توان پذيرفت زيرا شواهد فروانى نشان مى دهند، امامان معصوم علیهمالسلام در كودكى و بزرگسالى، رفتارى همانند انسانهاى عادى دارند. به هر حال به اين دليل گروهى از بزرگان به نقل از حديث پرداخته اند، به گوشه هايى از آن اشاره مى كنيم.
سعد بن عبدالله اشعرى مى گويد: «با گروهى از ناصبيهاى تندرو به بحث نشستم، در جدل سؤالاتشان دشمنى بيشتر از گروههاى ديگر بود. من پاسخهاى گوناگون به آنان دادم اما همه را رد كردند. حدود 40 سؤال از مسايل مشكل را نوشتم تا پاسخ آنها را از احمد بن اسحاق قمى داناترين دانشمند قم، جويا شوم. او به طرف سامرا حركت كرده بود، من نيز به راه افتادم و در بين راه ملاقاتش كردم. گفتم: شوق ديدارتان و پاسخ به سؤالهايم مرا تا اين جا كشانيده است. پاسخ داد: براى ديدار با امام حسن عسكرى علیهالسلام و طرح سوالهايى درباره قرآن، به سامرا مى روم. تو نيز با من باش تا به ديدار حضرت برويم. وقتى به سامرا رسيديم، احمد بن اسحاق گفت: ديدار مباركى است، بزودى بر ساحل دريايى مى نشينى كه عجايب دانشهاى فناناپذير است. آن دريا امام ماست.
آنگاه به سوى منزل امام عسكرى علیهالسلام حركت كرديم و پس از كسب اجازه وارد منزل حضرت شديم. وقتى وارد اطاق شديم، امام را ديديم. درخشش چهره اش كه بسان ماه كامل بود، وجود ما را فراگرفت. كودكى به درخشندگى و زيبايى ستاره بر روى زانوان مباركش نشسته بود. امام علیهالسلام در حال نوشتن بود، سلام كرديم. ايشان جواب داد و اشاره فرمود كه بنشينيم. ساعتى بعد از نوشتن فارغ شده احمد بن اسحاق نزديك شد و كيسه اى از زير لباس بيرون آورده در مقابل امام علیهالسلام گذارد. امام حسن علیهالسلام به كودك فرمود: عزيزم مُهر هدايايى را كه شيعيان و دوستانت فرستاده اند، باز كن.
لبهاى كودك مانند غنچه اى شكفت: آيا جايز است دست پاكم به هداياى آلوده و اموالى بزنم كه حلال و حرامشان به هم آميخته شده است؟
امام عسكرى علیهالسلام به احمد بن اسحاق فرمود: آنچه در توشه دارى، بيرون آور تا حلال و حرام آن را جدا كند...
آنگاه امام رو به من كرد و فرمود: اى سعد! براى چه آمده اى؟
- احمد بن اسحاق شوق ديدار شما را به دلم انداخت.
- پس سؤالهايت كه مى خواستى بپرسى، چه شد؟
- آرى آن سؤالها نيز هست.
- از نور چشمم بپرس.
از حضرت صاحب الامر عجل الله تعالی فرجه شریف پرسيدم: مولاى من و اى فرزند مولايم، چرا خداوند به پيامبرش موسى فرمود: «فاخلع نعليك انك بالواد مقدس طوى»[۴۶] كفشهايت را درآورد كه اين جا مكانى مقدس است. علماى فريقين گمان مى كنند كه چون كفشها از پوست حيوان مردار بود، خداوند اين چنين فرمود. حضرت فرمود؟ هر كس نظرى داده، بر موسى علیهالسلام دروغ بسته و نبوت او را نشناخته است. موسى علیهالسلام در آن مكان مقدس با پروردگارش مناجات كرد و گفت: خدايا محبتم را نسبت به تو خالص كرده ام و قلبم را از غير تو شسته ام و چون موسى علیهالسلام علاقه بسيارى به اهل و خانواده اش داشت، پروردگار فرمود: اخلع نعليك اگر دوستى تو با من خالص و قلبت از تمايل به غير من پاكيزه است، محبت خانواده ات را از دلت بيرون كن.
از امام علیهالسلام درباره تفسير كلمه كهيعص پرسيدم، فرمود: معنى اين حروف از خبرهاى غيبى است كه خداوند بنده اش زكريا را بر آن آگاهى داد. سپس آن را بر پيامبر گرامى اسلام صلی الله علیه و آله بازگفت. تأويل آن چنين است كه روزى زكريا از پروردگارش خواست تا اسمهاى پنجگانه را به او بياموزد. جبرئيل آنها را به او ياد داد و از آن پس هرگاه نام محمد صلی الله علیه و آله، على، فاطمه، حسن و حسين عليهمالسلام را به خاطر مى آورد، نگرانيش برطرف مى شد اما هر زمان كه نام حسين علیهالسلام را به ياد مى آورد، روحش پريشان و از ديدگانش اشك سرازير مى شد. سبب آن را از پروردگار پرسيد. جبرئيل به او خبر داد كه «كاف» به اسم كربلا اشاره دارد. «هاء» به معناى هلاكت عترت، «ياء» يزيد، كسى كه به امام حسين علیهالسلام ستم مى كند است. «عين» به معنى عطش و «صاد» به معنى صبر اوست. زكريا تا سه روز از عبادتگاهش بيرون نيامد و گريست.
سعد مى گويد: پرسشهاى ديگرى را نزد حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه شریف مطرح كردم و ايشان نيز جواب فرمود. ما چند روزى هم در منزل امام حسن عسكرى علیهالسلام مانديم اما ديگر آن كودك را نديدم.[۴۷]
پانویس
- ↑ رجال نجاشى، ج 1، ص 401.
- ↑ الاعلام، ج 3، ص 83.
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ حاوى الاقوال، ج 1، ص 409.
- ↑ هدية العارفين، ج 5، ص 384.
- ↑ رجال نجاشى .
- ↑ الخلاصه، ص 78.
- ↑ مراقد المعارف، ج 1، ص 324.
- ↑ معجم رجال الحديث، ج 8، ص 74.
- ↑ معجم المؤلفين، ج 3، ص 245.
- ↑ تاريخ بغداد، ج 2، ص 346.
- ↑ معجم المؤلفين، ج 9، ص 35.
- ↑ طبقات اعلام الشيعه، ج 1، ص 134.
- ↑ همان .
- ↑ معجم رجال الحديث، ج 2، ص 261.
- ↑ طبقات اعلام الشيعه، ج 1، ص 185.
- ↑ معجم رجال الحديث، ج 18، ص 50.
- ↑ طبقات اعلام الشيعه، ج 1، ص 76.
- ↑ همان، ج 1، ص 57.
- ↑ همان، ج 1، ص 123.
- ↑ معجم رجال الحديث، ج 8، ص 79.
- ↑ المقالات والفرق - مقدمه .
- ↑ رجال نجاشى، ج 1، ص 401.
- ↑ بحارالانوار، ج 52، ص 78.
- ↑ فهرست طوسى، ص 75.
- ↑ رجال طوسى، ص 431.
- ↑ همان، ص 475.
- ↑ رجال نجاشى، ج 1، ص 401؛ اعيان الشيعه، ج 7، ص 225؛ شهيد ثانى در حاشيه بر رجال ابن داوود معتقد است بين علماى شيعه درباره ثقه بودن، بزرگى و دانش او اتفاق نظر وجود دارد.
- ↑ رجال كش، ص 528.
- ↑ معالم العلماء، ص 54.
- ↑ الخلاصه، ص 78.
- ↑ الوجيزه، ص 50.
- ↑ بحارالانوار، ج 52، ص 78.
- ↑ خال صدوق، ص 278، وسائل الشيعه، ج 1، ص 23.
- ↑ وسائل الشيعه، ج 1، ص 123.
- ↑ المقالات والفرق، ص 15-17.
- ↑ التهذيب، ج 2، ص 238.
- ↑ وسائل الشيعه، ج 15، ص 18.
- ↑ همان، ج 15، ص 28.
- ↑ امالى صدوق، ص 379.
- ↑ علل الشرايع، ص 247.
- ↑ رجال نجاشى، ج 1، ص 401.
- ↑ اعيان الشيعه، ج 7، ص 225.
- ↑ بحارالانوار، ج 52، ص 79.
- ↑ تنقيح المقال، ج 2، ص 79.
- ↑ مستدركات علم رجال الحديث، ج 4، ص 37.
- ↑ سوره طه، آيه 12.
- ↑ بحارالانوار، ج 52، ص 79.
(44).
منابع
ستارگان حرم، جلد 4/ نویسنده: علىاكبر رضايى