مولوی: تفاوت بین نسخهها
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) |
|||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | + | '''«جلالالدین محمد بلخی»''' معروف به مولوی و ملای رومی (م، ۶۷۲ ق)، عارف و شاعر نامدار مسلمان [[ایران|ایرانی]] در قرن هفتم هجری است. این عارف بزرگ در وسعت نظر و بلندی اندیشه و بیان ساده و دقت در خصال انسانی یکی از برگزیدگان جهان بوده و در حقیقت باید او را از [[اولیاء الله|اولیاء خدا]] دانست. سرودن [[شعر]] برای او تا حدی تفنن و تفریح و وسیلهای برای ادای مقاصد عالی او بوده است. «[[مثنوی معنوی (کتاب)|مثنوی معنوی]]» اثر مشهور اوست. | |
== زندگینامه == | == زندگینامه == | ||
− | مولوی در ششم [[ربیع الاول]] سال | + | جلالالدین محمد بن بهاءالدین بلخی مولوی در ششم [[ربیع الاول]] سال ۶۰۴ هـ.ق در شهر بلخ به دنیا آمد؛ و علت شهرت او به "رومی" و "مولانا روم"، طول اقامت وی در شهر قونیه که اقامتگاه و مدفن اوست، می باشد. لیکن وی همواره خویش را از مردم [[خراسان]] شمرده و اهل شهر خود را دوست می داشت. پدر مولانا محمد بن حسین خطیبی معروف به "بهاءالدین ولد" و ملقب به "سلطان العلماء" از افاضل روزگار و علامه زمان بود. |
− | از آنجا که بهاءالدین ولد از بزرگان [[تصوف|صوفیه]] به شمار می رفت و مردم به واسطه عظمت مقام او، به او اقبال فراوانی | + | از آنجا که بهاءالدین ولد از بزرگان [[تصوف|صوفیه]] به شمار می رفت و مردم به واسطه عظمت مقام او، به او اقبال فراوانی داشتند، سلطان محمد خوارزمشاه – حاکم وقت – از این مسئله نگران بود و همین امر سبب شد که بهاءالدین به ناچار تصمیم به هجرت از وطن خود گرفت. |
− | مشهور است که پس از حرکت وی از بلخ، هنگامی که به نیشابور رسید، میان او و [[عطار نیشابوری|شیخ فریدالدین عطار نیشابوری]]، ملاقاتی اتفاق افتاد؛ در آن هنگام جلال الدین کوچک بود، اما شیخ عطار کتاب [[اسرار نامه ( عطار ) (کتاب)|اسرارنامه]] خود را به او هدیه کرد و به بهاءالدین ولد گفت: "زود باشد که این پسر تو آتش در سوختگان عالم زند". پس از آن بهاءالدین به قصد [[حج]]، از راه بغداد به [[مکه]] رفت و سپس نه سال در [[ملطیه]] اقامت نمود. تا این که به دعوت سلطان علاءالدین کیقباد سلجوقی که عارف مشرب بود، به قونیه رفت و با خانواده خود در آنجا مقیم شد. | + | مشهور است که پس از حرکت وی از بلخ، هنگامی که به نیشابور رسید، میان او و [[عطار نیشابوری|شیخ فریدالدین عطار نیشابوری]]، ملاقاتی اتفاق افتاد؛ در آن هنگام جلال الدین کوچک بود، اما شیخ عطار کتاب [[اسرار نامه ( عطار ) (کتاب)|اسرارنامه]] خود را به او هدیه کرد و به بهاءالدین ولد گفت: "زود باشد که این پسر تو آتش در سوختگان عالم زند". پس از آن بهاءالدین به قصد [[حج]]، از راه [[بغداد]] به [[مکه]] رفت و سپس نه سال در [[ملطیه]] اقامت نمود. تا این که به دعوت سلطان علاءالدین کیقباد سلجوقی که عارف مشرب بود، به قونیه رفت و با خانواده خود در آنجا مقیم شد. |
− | بهاءالدین در سال | + | بهاءالدین در سال ۶۲۸ قمری در قونیه رحلت کرد و جلال الدین که در آن زمان ۲۴ ساله بود به جای پدر نشست. در سال ۶۲۹ هجری، سید برهان الدین ترمذی – که از شاگردان بهاءالدین بود – به قونیه آمد و مولانا در خدمت او، چندین سال به ریاضت و مجاهده نفس مشغول شد و سپس به اجازه وی به ارشاد و دستگیری از مردم پرداخت. |
− | + | در «مناقب العارفین» مذکور است که مولانا دو سال پس از وفات پدر و ظاهرا به اشارت برهانالدین به جانب شام عزیمت فرمود تا در علوم ظاهر ممارست نماید و کمال خود را با کملیت رساند. تبحر و استیلاء مولانا در علوم چنانکه از آثارش مشهود است ثابت میکند که او سالها در تحصیل فنون و [[علوم اسلامی]] رنج برده و اکثر یا همه کتب مهم را به درس یا به مطالعه خوانده و [[محدث]] و [[فقیه]] و ادیب و فیلسوف بوده است. | |
− | سرانجام مولانا بیمار شد و هر چه طبیبان برای مداوای او کوشش | + | به روایت افلاکی، مولانا با چند یاری از مریدان پدر که ملازم خدمتش بودند در فاصله سنوات (۶۳۰-۶۳۸ ق) در مدرسه حلاویه نزول فرمود. وقتیکه مولانا در حلاویه اقامت کرد تدریس آن مدرسه بر عهده کمالالدین ابوالقاسم عمر بن احمد معروف به ابن عدیم قرار گرفته بود و مولانا در مدرسه حلاویه نزد ابن العدیم به تکمیل و تحصیل علوم اشتغال ورزید و چون در ذات مولانا فطانت و ذکاوت عظیم مییافت در تعلیم و تفهیم او جدّ بیحد مینمود و از همه طلبه علم بیشتر و پیشتر بدو درس میگفت و چون کمالالدین فقیه [[حنفی]] بود ناچار باید مولانا رشته [[فقه]] و علوم مذهب را در نزد وی تحصیل کرده باشد. |
+ | |||
+ | بعد از آنکه مولانا مدتی در حلب به تکمیل نفس و تحصیل علوم پرداخت عازم [[دمشق]] گردید و مدت هفت یا چهار سال هم در آن ناحیه مقیم بود و دانش میاندوخت و معرفت می آموخت. مولانا پس از چندی اقامت در حلب و شام که مدت مجموع آن هفت سال بیش نبود، به مستقر خاندان خویش یعنی قونیه باز آمد و چون به قیصریه رسید علما و اکابر و عرفا پیش رفتند و تعظیم عظیم کردند. | ||
+ | |||
+ | چون برهان الدین وفات، یافت مولانا بر مسند ارشاد و تدریس متمکن گردید و قریب پنج سال یعنی از ۶۳۸ تا ۶۴۲ ق. به سنت پدر و اجداد کرام در مدرسه به درس فقه و علوم دین میپرداخت و همه روزه طالبان علوم [[شریعت]] که به گفته دولتشاه عده آنان به ۴۰۰ میرسید در مدرس و محضر او حاضر میشدند و هم برسم فقها و زهدپیشگان آن زمان مجلس تذکیر منعقد میکرد و مردم را به خدا میخواند و از خدا میترسانید. | ||
+ | |||
+ | تا این که در سال ۶۴۲ هـ.ق، [[شمس تبریزی|شمس الدین تبریزی]] – که خود از عارفان والامقام بود – به قونیه آمد و طی ملاقاتی که بین او و مولانا اتفاق افتاد، شور و انقلابی عظیم در دل او به پا نمود. به طوری که مولانا از تدریس و وعظ و ارشاد دست برداشت و به شدت مرید شمس شد. اما مریدان مولانا که به دلیل این مسئله، نسبت به شمس دشمنی پیدا کرده بودند، به آزار و اذیت وی مشغول شدند و شمس که از آزار و دشمنی آنان در رنج و سختی بود، قونیه را ترک کرد که البته پس از یکسال در ۶۴۴ هـ.ق با جستجو و اصرار فراوان مولانا به قونیه بازگشت، اما باز مریدان و این بار حتی خانواده و خویشان مولانا، بدگویی از شمس را آغاز کرده، او را ساحر و مولانا را دیوانه نامیدند. به همین جهت در سال ۶۴۵ هـ.ق شمس به کلی غایب شد و مولانا دیگر هیچگاه نتوانست موفق به دیدار وی شود. | ||
+ | |||
+ | مولانا از علماء [[حنفی|حنفیه]] و در فروع مذهب از پیروان [[ابوحنیفه]] بود و تربیت وی در مدارس حنفیان دست داد و خاندانش هم مذهب حنفی داشتند. سعدی شیرازی (م ۶۹۴) با مولانا معاصر بوده و او را در ضمن سفرها با مولانا اتفاق دیدار افتاده است. | ||
+ | |||
+ | سرانجام مولانا بیمار شد و هر چه طبیبان برای مداوای او کوشش نمودند سودی نداشت، تا این که در روز پنجم [[جمادی الاول]] سال ۶۷۲ هـ.ق دار فانی را وداع گفت. اهل قونیه از کوچک و بزرگ و حتی [[مسیحیت|مسیحی]] و [[یهود|یهودی]] در [[تشییع جنازه]] او شرکت کردند. [[صدرالدین محمد قونوی|شیخ صدرالدین قونوی]] (از بزرگترین شاگردان [[ابن عربی]]) بر جنازه مولانا [[نماز میت|نماز]] خواند و از شدت درد و بیخودی از هوش رفت. مولانا در نزدیکی قبر پدر خود سلطان العلماء، در قونیه به خاک سپرده شد. | ||
+ | |||
+ | سیرت مولانا | ||
+ | |||
+ | با آنکه اکابر و اعیان عهد مولانا را بزرگ میداشتند، ولی او بیشتر نشست و برخاست با فقرا و درویشان میکرد. مولانا مردی بوده است زردچهره و باریکاندام و لاغر. | ||
+ | لباس او در ابتدا دستار دانشمندانه و ردای فراخآستین بود و پس از تبدیل طریقت و اتصال به [[شمس تبریزی]] فرجی کبود میپوشید و دستار دخانی بر سر مینهاد و تا آخر عمر این کسوت را مبدل نساخت. | ||
+ | |||
+ | مولانا از نظر سیرت و [[اخلاق]] ستوده اهل حقیقت و سرآمد مردم روزگار بود. تربیت اصلی او که در محیط پاک مذهبی و عرفان با مراقبت پدری دانا و بزرگمنش چون سلطان العلماء بهاء ولد دست داد و بنیاد محکمی بود که مولانا پایه اخلاق خود را بر روی آن استوار گردانید و بعد از آنکه قدم در جاده سلوک نهاد و دست در دامن مردان خدا زد چراغ دل را از آن زیت معرفت که ذخیره و میراث پدر بود روشن ساخت. | ||
+ | |||
+ | کمال مولانا در جنبه علمی و احاطه او بر اقوال ارباب حکمت و شرائع و تتبع و استقصاء کلمات و احوال اولیاء و ارباب مراقبت بدان هوش فطری و تربیت اصلی منضم گردیده او را به اقصی درجات اخلاق و مدارج انسانیت رسانید و در آخر کار عشق بنیادسوز شمسالدین آتش در کارگاه هستی وی زد و او را از آنچه سرمایه کینهتوزی و بدنیتی و اصل هرگونه شرّ است یعنی حس شخصیت و انفراد و ریاست مادی فارغ دل کرد و گوشکشان به جانب جهان عشق و یکرنگی و صلحطلبی و کمال و خیر مطلق کشانید و پرده غیریت و رنگ را که مایه جنگ است از پیش چشم او برداشت تا خلق عالم را از نیک و بد و جزو خود دید و بدینجهت در زندگانی او اصل صلح و سازش با تمام ملل و مذاهب برقرار شد و با همه یکی گشت و مسلم و یهود و ترسا را به یک نظر میدید و مریدان را نیز بدین میخواند. | ||
+ | |||
+ | علم و دانش و مقامات معنوی را مولانا به صفت [[تواضع]] آراسته بود و با مردم از وضیع و شریف به تواضع رفتار میفرمود و ابدا ذرهای [[کبر]] و خویشتنپرستی در اعمال او ظاهر نمیشد و در این کار میانه پیر و برنا و مؤمن و کافر فرق نمینهاد. | ||
+ | |||
+ | مولانا با آنکه مورد نظر پادشاهان و امراء روم بود و این طبقه دیدار او را به آرزو میخواستند بیشتر با فقرا و حاجتمندان مینشست و اکثر مریدانش از طبقات پست و فرومایه بودند و او هرچند که بر پادشاهان در میبست، پیوسته به قصد اصلاح و تربیت گمنامان و پیشهوران را به صحبت گرم میداشت و به راه خیر و طریق راستی هدایت میفرمود. | ||
+ | |||
+ | پیوسته عمر خود را در راه تهذیب اخلاق و اصلاح جامعه صرف میکرد. او از حیث اخلاق و خیرخواهی خلق به بزرگترین انبیا و اولیا و مردان خدا و خدمتگزاران عالم انسانیت شبیه است و از روی حق و راستی میتوان او را در ردیف بزرگترین راهنمایان بشر قرار داد. | ||
==آثار مولوی== | ==آثار مولوی== | ||
− | + | مولانا زندگانی خود را از آغاز تا به انجام در کسب معرفت و تکمیل نفس و ارشاد طالبان و نشر حقائق مصروف میداشت و ایام عمر او سراپا نمودار فعالیت و جهد و کوشش و بروز آثار معنوی بود؛ بدینجهت احصاء آثار و تشخیص درجه تاثیر اعمال و اقوال او در معاصرین خود و علماء و صوفیان متاخر کاری بس دشوار است. ولی چون تمام اقوال و تعلیمات شفاهی مولانا را ضبط نکردهاند و احتمال دارد که اکثر به قید کتابت در نیامده و از میان رفته باشد، بدینجهت بحث و تحقیق ما بدان قسمت از آثار که باقیمانده منحصر میگردد. | |
− | |||
− | + | آثار کتبی مولانا را به دو قسمت منظوم و منثور تقسیم توان کرد، اما آثار منظوم عبارتست از: | |
− | از | + | اشعار وی به دو بخش تقسیم می شود: نخست منظومه معروف است که از مشهورترین کتاب های زبان فارسی است و آن را "[[مثنوی معنوی (کتاب)|مثنوی معنوی]]" نامیده است. این کتاب که معتبرترین نسخه های آن شامل ۲۵۶۳۲ [[بیت (شعر)|بیت]] است، به شش دفتر تقسیم شده و آن را بعضی "صیقل الارواح" نیز نامیده اند. |
+ | دفاتر شش گانه آن هم به یک سیاق و مجموعه ای از افکار [[عرفان|عرفانی]] و [[اخلاق|اخلاقی]] است که در ضمن [[آیه|آیات]] و احکام و امثال و حکایت های بسیار در آن آمده است و آن را به خواهش یکی از شاگردان خود معروف به حسام الدین چلبی (متوفی ۶۸۳ هـ.ق) به نظم درآورده است. از آنجا که مولانا بسیار مجذوب [[سنائی|سنایی]] و [[عطار نیشابوری]] بوده، هنگامی که شور و وجدی داشته، به وزن و سیاق منظومه های آنان، اشعاری را می سروده و حسام الدین آنها را می نوشته است. نظر به اشکال و صعوبت فهم اسرار «مثنوی» علما و متصوفه در حل معضلات و توضیح مشکلات آن جهد و سعی و اهتمام داشته و شروح بسیار به فارسی و عربی و ترکی بر تمام دفاتر و قسمتهای مختلف آن به نظم و نثر تالیف نمودهاند. بهترین شروح فارسی مثنوی کتاب جواهر الاسرار است تالیف کمالالدین حسین خوارزمی که خود یکی از کاملان عرفا بوده و به اصطلاحات و مجاری افکار این طبقه آشنائی داشته است. «لبّ لباب مثنوی» تصنیف [[ملا حسین واعظ کاشفی|ملاحسین کاشفی]] اگرچه عنوان انتخاب دارد و بهصورت شرح نیست، اما از آنجهت که منتخبات مثنوی را به حسب مرام مرتب ساخته و در آغاز هر قسمت به مقصود اشارتی کرده آن را میتوان از مرغوبترین شروح دانست. | ||
− | + | قسمت دوم اشعار او مجموعه بسیار قطوری است شامل نزدیک صدهزار بیت [[غزل|غزلیات]]، که در پایان اغلب غزلیات، نام "[[شمس تبریزی|شمس الدین تبریزی]]" را برده و به همین جهت به "کلیات شمس تبریزی" یا "کلیات شمس" معروف است. البته گاهی نیز در غزلیات، "خاموش" و "خموش" نیز [[تخلص]] کرده است. | |
+ | [[رباعی|رباعیات]] مولانا نیز متضمن ۱۶۵۹ رباعی یا ۳۳۱۸ بیت است که بعضی از آنها به شهادت قرائن از آن مولاناست و مضامین نغز درین رباعیها دیده میآید که با روش فکر و عبارتبندی مولانا مناسبتی تمام دارد ولی رویهمرفته رباعیات به پایه غزلیات و مثنوی نمیرسد. | ||
− | + | با وجود آنکه مولانا اشعار بسیار سروده و به اصطلاح از مکثرین بوده، ولی بهطور قطع بسیاری از آنچه در دیوانهای بزرگ خطی و چاپی بدو نسبت دادهاند نتیجه طبع فیاض او نیست، چه اشعار بعضی از شعرا را که در انتساب آن بدیشان هیچشک نیست در دیوان شمس آورده و گاهی در پایان غزل بیتی متضمن نام شمس افزودهاند تا نسبت آن به وی مقطوع گردد و تردیدی دست ندهد. | |
− | |||
− | + | از دیگر آثار مولانا "مکاتیب" (مجموعه مکتوبات مولانا) و "مجالس سبعه" (سخنانی که به وجه اندرز و به طریق موعظه بر سر منبر بیان فرموده) است. همچنین پسر مولانا به نام "بهاءالدین احمد" -معروف به "سلطان ولد"-، مطالبی را که از پدر خود شنیده بود در کتابی گرد آورد و نام آن را "فیه ما فیه" نهاد. | |
− | + | «فیه ما فیه» مجموعه تقریرات مولاناست که در مجالس خود بیان فرموده و پسر او بهاءالدین معروف به سلطان ولد یا یکی دیگر از مریدان یادداشت کرده و بدین صورت درآورده است. غالب فصول کتاب جواب سؤال مطالبی است که به اقتضاء حال شروع شده و بدینجهت ارتباطی بسوابق خود ندارد. | |
+ | موضوع فصول و مجالس و نتیجه آنها علیالعموم مسائل اخلاق و طریقت و نکات تصوف و عرفان و شرح و تبیان آیات قرآن و احادیث نبوی و کلمات مشایخ است که با همان روش مخصوص مولانا یعنی بهوسیله ضرب امثال و نقل حکایات توضیح یافته است. | ||
+ | در ضمن کتاب مولانا از پدر خود سلطان العلماء (درین کتاب با عنوان مولانای بزرگ) و شمسالدین تبریزی و برهان محقق و صلاحالدین زرکوب اسم میبرد و گاه معرفتی از قول آنان روایت میکند. | ||
+ | این اثر را متقدمین بدین نام نمیشناخته و در منابع تاریخ مولانا اسمی از آن به میان نیاوردهاند ولی مؤلف بستان السیاحه آن را به نام (فیه ما فیه) یاد کرده است. | ||
+ | ==منابع== | ||
+ | *شرح حال رجال و مشاهیر نامی ایران، مرتضی صدری. | ||
+ | *زندگی مولانا جلالالدین محمد (مولوی)، بدیعالزمان فروزانفر، زوار – تهران، ۱۳۶۶. | ||
+ | *[http://www.ghbook.ir/index.php?name=%D8%AF%D8%A7%D8%A6%D8%B1%D9%87%20%D8%A7%D9%84%D9%85%D8%B9%D8%A7%D8%B1%D9%81%20%D8%B7%D9%87%D9%88%D8%B1:%20%D8%A7%D8%B9%D9%84%D8%A7%D9%85&option=com_dbook&task=readonline&book_id=12229&page=14560&chkhashk=7B09C98C2B&Itemid=218&lang=fa&tmpl=component دائرةالمعارف طهور]. | ||
+ | *"مولانا جلالالدین محمد مولوی، سایت علما و عرفا. | ||
{{شعر فارسی}} | {{شعر فارسی}} | ||
− | [[رده:شعرای پارسی گو]] | + | [[رده:عارفان]][[رده:شعرای پارسی گو]][[رده:شعرای پارسی گوی قرن هفتم]] |
− | [[رده:شعرای پارسی گوی قرن هفتم]] |
نسخهٔ ۸ مهٔ ۲۰۲۵، ساعت ۱۵:۴۱
«جلالالدین محمد بلخی» معروف به مولوی و ملای رومی (م، ۶۷۲ ق)، عارف و شاعر نامدار مسلمان ایرانی در قرن هفتم هجری است. این عارف بزرگ در وسعت نظر و بلندی اندیشه و بیان ساده و دقت در خصال انسانی یکی از برگزیدگان جهان بوده و در حقیقت باید او را از اولیاء خدا دانست. سرودن شعر برای او تا حدی تفنن و تفریح و وسیلهای برای ادای مقاصد عالی او بوده است. «مثنوی معنوی» اثر مشهور اوست.
زندگینامه
جلالالدین محمد بن بهاءالدین بلخی مولوی در ششم ربیع الاول سال ۶۰۴ هـ.ق در شهر بلخ به دنیا آمد؛ و علت شهرت او به "رومی" و "مولانا روم"، طول اقامت وی در شهر قونیه که اقامتگاه و مدفن اوست، می باشد. لیکن وی همواره خویش را از مردم خراسان شمرده و اهل شهر خود را دوست می داشت. پدر مولانا محمد بن حسین خطیبی معروف به "بهاءالدین ولد" و ملقب به "سلطان العلماء" از افاضل روزگار و علامه زمان بود.
از آنجا که بهاءالدین ولد از بزرگان صوفیه به شمار می رفت و مردم به واسطه عظمت مقام او، به او اقبال فراوانی داشتند، سلطان محمد خوارزمشاه – حاکم وقت – از این مسئله نگران بود و همین امر سبب شد که بهاءالدین به ناچار تصمیم به هجرت از وطن خود گرفت.
مشهور است که پس از حرکت وی از بلخ، هنگامی که به نیشابور رسید، میان او و شیخ فریدالدین عطار نیشابوری، ملاقاتی اتفاق افتاد؛ در آن هنگام جلال الدین کوچک بود، اما شیخ عطار کتاب اسرارنامه خود را به او هدیه کرد و به بهاءالدین ولد گفت: "زود باشد که این پسر تو آتش در سوختگان عالم زند". پس از آن بهاءالدین به قصد حج، از راه بغداد به مکه رفت و سپس نه سال در ملطیه اقامت نمود. تا این که به دعوت سلطان علاءالدین کیقباد سلجوقی که عارف مشرب بود، به قونیه رفت و با خانواده خود در آنجا مقیم شد.
بهاءالدین در سال ۶۲۸ قمری در قونیه رحلت کرد و جلال الدین که در آن زمان ۲۴ ساله بود به جای پدر نشست. در سال ۶۲۹ هجری، سید برهان الدین ترمذی – که از شاگردان بهاءالدین بود – به قونیه آمد و مولانا در خدمت او، چندین سال به ریاضت و مجاهده نفس مشغول شد و سپس به اجازه وی به ارشاد و دستگیری از مردم پرداخت.
در «مناقب العارفین» مذکور است که مولانا دو سال پس از وفات پدر و ظاهرا به اشارت برهانالدین به جانب شام عزیمت فرمود تا در علوم ظاهر ممارست نماید و کمال خود را با کملیت رساند. تبحر و استیلاء مولانا در علوم چنانکه از آثارش مشهود است ثابت میکند که او سالها در تحصیل فنون و علوم اسلامی رنج برده و اکثر یا همه کتب مهم را به درس یا به مطالعه خوانده و محدث و فقیه و ادیب و فیلسوف بوده است.
به روایت افلاکی، مولانا با چند یاری از مریدان پدر که ملازم خدمتش بودند در فاصله سنوات (۶۳۰-۶۳۸ ق) در مدرسه حلاویه نزول فرمود. وقتیکه مولانا در حلاویه اقامت کرد تدریس آن مدرسه بر عهده کمالالدین ابوالقاسم عمر بن احمد معروف به ابن عدیم قرار گرفته بود و مولانا در مدرسه حلاویه نزد ابن العدیم به تکمیل و تحصیل علوم اشتغال ورزید و چون در ذات مولانا فطانت و ذکاوت عظیم مییافت در تعلیم و تفهیم او جدّ بیحد مینمود و از همه طلبه علم بیشتر و پیشتر بدو درس میگفت و چون کمالالدین فقیه حنفی بود ناچار باید مولانا رشته فقه و علوم مذهب را در نزد وی تحصیل کرده باشد.
بعد از آنکه مولانا مدتی در حلب به تکمیل نفس و تحصیل علوم پرداخت عازم دمشق گردید و مدت هفت یا چهار سال هم در آن ناحیه مقیم بود و دانش میاندوخت و معرفت می آموخت. مولانا پس از چندی اقامت در حلب و شام که مدت مجموع آن هفت سال بیش نبود، به مستقر خاندان خویش یعنی قونیه باز آمد و چون به قیصریه رسید علما و اکابر و عرفا پیش رفتند و تعظیم عظیم کردند.
چون برهان الدین وفات، یافت مولانا بر مسند ارشاد و تدریس متمکن گردید و قریب پنج سال یعنی از ۶۳۸ تا ۶۴۲ ق. به سنت پدر و اجداد کرام در مدرسه به درس فقه و علوم دین میپرداخت و همه روزه طالبان علوم شریعت که به گفته دولتشاه عده آنان به ۴۰۰ میرسید در مدرس و محضر او حاضر میشدند و هم برسم فقها و زهدپیشگان آن زمان مجلس تذکیر منعقد میکرد و مردم را به خدا میخواند و از خدا میترسانید.
تا این که در سال ۶۴۲ هـ.ق، شمس الدین تبریزی – که خود از عارفان والامقام بود – به قونیه آمد و طی ملاقاتی که بین او و مولانا اتفاق افتاد، شور و انقلابی عظیم در دل او به پا نمود. به طوری که مولانا از تدریس و وعظ و ارشاد دست برداشت و به شدت مرید شمس شد. اما مریدان مولانا که به دلیل این مسئله، نسبت به شمس دشمنی پیدا کرده بودند، به آزار و اذیت وی مشغول شدند و شمس که از آزار و دشمنی آنان در رنج و سختی بود، قونیه را ترک کرد که البته پس از یکسال در ۶۴۴ هـ.ق با جستجو و اصرار فراوان مولانا به قونیه بازگشت، اما باز مریدان و این بار حتی خانواده و خویشان مولانا، بدگویی از شمس را آغاز کرده، او را ساحر و مولانا را دیوانه نامیدند. به همین جهت در سال ۶۴۵ هـ.ق شمس به کلی غایب شد و مولانا دیگر هیچگاه نتوانست موفق به دیدار وی شود.
مولانا از علماء حنفیه و در فروع مذهب از پیروان ابوحنیفه بود و تربیت وی در مدارس حنفیان دست داد و خاندانش هم مذهب حنفی داشتند. سعدی شیرازی (م ۶۹۴) با مولانا معاصر بوده و او را در ضمن سفرها با مولانا اتفاق دیدار افتاده است.
سرانجام مولانا بیمار شد و هر چه طبیبان برای مداوای او کوشش نمودند سودی نداشت، تا این که در روز پنجم جمادی الاول سال ۶۷۲ هـ.ق دار فانی را وداع گفت. اهل قونیه از کوچک و بزرگ و حتی مسیحی و یهودی در تشییع جنازه او شرکت کردند. شیخ صدرالدین قونوی (از بزرگترین شاگردان ابن عربی) بر جنازه مولانا نماز خواند و از شدت درد و بیخودی از هوش رفت. مولانا در نزدیکی قبر پدر خود سلطان العلماء، در قونیه به خاک سپرده شد.
سیرت مولانا
با آنکه اکابر و اعیان عهد مولانا را بزرگ میداشتند، ولی او بیشتر نشست و برخاست با فقرا و درویشان میکرد. مولانا مردی بوده است زردچهره و باریکاندام و لاغر. لباس او در ابتدا دستار دانشمندانه و ردای فراخآستین بود و پس از تبدیل طریقت و اتصال به شمس تبریزی فرجی کبود میپوشید و دستار دخانی بر سر مینهاد و تا آخر عمر این کسوت را مبدل نساخت.
مولانا از نظر سیرت و اخلاق ستوده اهل حقیقت و سرآمد مردم روزگار بود. تربیت اصلی او که در محیط پاک مذهبی و عرفان با مراقبت پدری دانا و بزرگمنش چون سلطان العلماء بهاء ولد دست داد و بنیاد محکمی بود که مولانا پایه اخلاق خود را بر روی آن استوار گردانید و بعد از آنکه قدم در جاده سلوک نهاد و دست در دامن مردان خدا زد چراغ دل را از آن زیت معرفت که ذخیره و میراث پدر بود روشن ساخت.
کمال مولانا در جنبه علمی و احاطه او بر اقوال ارباب حکمت و شرائع و تتبع و استقصاء کلمات و احوال اولیاء و ارباب مراقبت بدان هوش فطری و تربیت اصلی منضم گردیده او را به اقصی درجات اخلاق و مدارج انسانیت رسانید و در آخر کار عشق بنیادسوز شمسالدین آتش در کارگاه هستی وی زد و او را از آنچه سرمایه کینهتوزی و بدنیتی و اصل هرگونه شرّ است یعنی حس شخصیت و انفراد و ریاست مادی فارغ دل کرد و گوشکشان به جانب جهان عشق و یکرنگی و صلحطلبی و کمال و خیر مطلق کشانید و پرده غیریت و رنگ را که مایه جنگ است از پیش چشم او برداشت تا خلق عالم را از نیک و بد و جزو خود دید و بدینجهت در زندگانی او اصل صلح و سازش با تمام ملل و مذاهب برقرار شد و با همه یکی گشت و مسلم و یهود و ترسا را به یک نظر میدید و مریدان را نیز بدین میخواند.
علم و دانش و مقامات معنوی را مولانا به صفت تواضع آراسته بود و با مردم از وضیع و شریف به تواضع رفتار میفرمود و ابدا ذرهای کبر و خویشتنپرستی در اعمال او ظاهر نمیشد و در این کار میانه پیر و برنا و مؤمن و کافر فرق نمینهاد.
مولانا با آنکه مورد نظر پادشاهان و امراء روم بود و این طبقه دیدار او را به آرزو میخواستند بیشتر با فقرا و حاجتمندان مینشست و اکثر مریدانش از طبقات پست و فرومایه بودند و او هرچند که بر پادشاهان در میبست، پیوسته به قصد اصلاح و تربیت گمنامان و پیشهوران را به صحبت گرم میداشت و به راه خیر و طریق راستی هدایت میفرمود.
پیوسته عمر خود را در راه تهذیب اخلاق و اصلاح جامعه صرف میکرد. او از حیث اخلاق و خیرخواهی خلق به بزرگترین انبیا و اولیا و مردان خدا و خدمتگزاران عالم انسانیت شبیه است و از روی حق و راستی میتوان او را در ردیف بزرگترین راهنمایان بشر قرار داد.
آثار مولوی
مولانا زندگانی خود را از آغاز تا به انجام در کسب معرفت و تکمیل نفس و ارشاد طالبان و نشر حقائق مصروف میداشت و ایام عمر او سراپا نمودار فعالیت و جهد و کوشش و بروز آثار معنوی بود؛ بدینجهت احصاء آثار و تشخیص درجه تاثیر اعمال و اقوال او در معاصرین خود و علماء و صوفیان متاخر کاری بس دشوار است. ولی چون تمام اقوال و تعلیمات شفاهی مولانا را ضبط نکردهاند و احتمال دارد که اکثر به قید کتابت در نیامده و از میان رفته باشد، بدینجهت بحث و تحقیق ما بدان قسمت از آثار که باقیمانده منحصر میگردد.
آثار کتبی مولانا را به دو قسمت منظوم و منثور تقسیم توان کرد، اما آثار منظوم عبارتست از:
اشعار وی به دو بخش تقسیم می شود: نخست منظومه معروف است که از مشهورترین کتاب های زبان فارسی است و آن را "مثنوی معنوی" نامیده است. این کتاب که معتبرترین نسخه های آن شامل ۲۵۶۳۲ بیت است، به شش دفتر تقسیم شده و آن را بعضی "صیقل الارواح" نیز نامیده اند. دفاتر شش گانه آن هم به یک سیاق و مجموعه ای از افکار عرفانی و اخلاقی است که در ضمن آیات و احکام و امثال و حکایت های بسیار در آن آمده است و آن را به خواهش یکی از شاگردان خود معروف به حسام الدین چلبی (متوفی ۶۸۳ هـ.ق) به نظم درآورده است. از آنجا که مولانا بسیار مجذوب سنایی و عطار نیشابوری بوده، هنگامی که شور و وجدی داشته، به وزن و سیاق منظومه های آنان، اشعاری را می سروده و حسام الدین آنها را می نوشته است. نظر به اشکال و صعوبت فهم اسرار «مثنوی» علما و متصوفه در حل معضلات و توضیح مشکلات آن جهد و سعی و اهتمام داشته و شروح بسیار به فارسی و عربی و ترکی بر تمام دفاتر و قسمتهای مختلف آن به نظم و نثر تالیف نمودهاند. بهترین شروح فارسی مثنوی کتاب جواهر الاسرار است تالیف کمالالدین حسین خوارزمی که خود یکی از کاملان عرفا بوده و به اصطلاحات و مجاری افکار این طبقه آشنائی داشته است. «لبّ لباب مثنوی» تصنیف ملاحسین کاشفی اگرچه عنوان انتخاب دارد و بهصورت شرح نیست، اما از آنجهت که منتخبات مثنوی را به حسب مرام مرتب ساخته و در آغاز هر قسمت به مقصود اشارتی کرده آن را میتوان از مرغوبترین شروح دانست.
قسمت دوم اشعار او مجموعه بسیار قطوری است شامل نزدیک صدهزار بیت غزلیات، که در پایان اغلب غزلیات، نام "شمس الدین تبریزی" را برده و به همین جهت به "کلیات شمس تبریزی" یا "کلیات شمس" معروف است. البته گاهی نیز در غزلیات، "خاموش" و "خموش" نیز تخلص کرده است. رباعیات مولانا نیز متضمن ۱۶۵۹ رباعی یا ۳۳۱۸ بیت است که بعضی از آنها به شهادت قرائن از آن مولاناست و مضامین نغز درین رباعیها دیده میآید که با روش فکر و عبارتبندی مولانا مناسبتی تمام دارد ولی رویهمرفته رباعیات به پایه غزلیات و مثنوی نمیرسد.
با وجود آنکه مولانا اشعار بسیار سروده و به اصطلاح از مکثرین بوده، ولی بهطور قطع بسیاری از آنچه در دیوانهای بزرگ خطی و چاپی بدو نسبت دادهاند نتیجه طبع فیاض او نیست، چه اشعار بعضی از شعرا را که در انتساب آن بدیشان هیچشک نیست در دیوان شمس آورده و گاهی در پایان غزل بیتی متضمن نام شمس افزودهاند تا نسبت آن به وی مقطوع گردد و تردیدی دست ندهد.
از دیگر آثار مولانا "مکاتیب" (مجموعه مکتوبات مولانا) و "مجالس سبعه" (سخنانی که به وجه اندرز و به طریق موعظه بر سر منبر بیان فرموده) است. همچنین پسر مولانا به نام "بهاءالدین احمد" -معروف به "سلطان ولد"-، مطالبی را که از پدر خود شنیده بود در کتابی گرد آورد و نام آن را "فیه ما فیه" نهاد. «فیه ما فیه» مجموعه تقریرات مولاناست که در مجالس خود بیان فرموده و پسر او بهاءالدین معروف به سلطان ولد یا یکی دیگر از مریدان یادداشت کرده و بدین صورت درآورده است. غالب فصول کتاب جواب سؤال مطالبی است که به اقتضاء حال شروع شده و بدینجهت ارتباطی بسوابق خود ندارد. موضوع فصول و مجالس و نتیجه آنها علیالعموم مسائل اخلاق و طریقت و نکات تصوف و عرفان و شرح و تبیان آیات قرآن و احادیث نبوی و کلمات مشایخ است که با همان روش مخصوص مولانا یعنی بهوسیله ضرب امثال و نقل حکایات توضیح یافته است. در ضمن کتاب مولانا از پدر خود سلطان العلماء (درین کتاب با عنوان مولانای بزرگ) و شمسالدین تبریزی و برهان محقق و صلاحالدین زرکوب اسم میبرد و گاه معرفتی از قول آنان روایت میکند. این اثر را متقدمین بدین نام نمیشناخته و در منابع تاریخ مولانا اسمی از آن به میان نیاوردهاند ولی مؤلف بستان السیاحه آن را به نام (فیه ما فیه) یاد کرده است.
منابع
- شرح حال رجال و مشاهیر نامی ایران، مرتضی صدری.
- زندگی مولانا جلالالدین محمد (مولوی)، بدیعالزمان فروزانفر، زوار – تهران، ۱۳۶۶.
- دائرةالمعارف طهور.
- "مولانا جلالالدین محمد مولوی، سایت علما و عرفا.
![]() | |
شعرشناسی | * شعر * علم عروض * قافیه * تخلص * دیوان * مصراع * بیت * مقفا * قالب * مطلع * تغزل * بحور شعری |
قالبهای شعر | *مثنوی * قصیده * غزل * مسمط * مستزاد * ترجیعبند * ترکیببند * قطعه * رباعی |
سبکهای شعر فارسی | * سبک خراسانی * سبک عراقی * سبک هندی * سبک بازگشت ادبی * شعر نو |
شاعران پارسی گو: | همه*قرن 4 * قرن 5 * قرن 6 * قرن 7 * قرن 8 * قرن 9 * قرن 10 * قرن 11 * قرن 12 * قرن 13 * قرن 14 |