صعصعة بن صوحان: تفاوت بین نسخهها
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) (ویرایش) |
|||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | + | == خاندان صعصعه == | |
− | صعصعه فرزند صوحان فرزند حجر و [[کنیه]]اش «ابوطلحه» یا «ابوعمرو» بود و نسبتش با پانزده واسطه، به «عبدالقیس» از بزرگان قبیله «ربیعه» میرسید و از همین جهت به او «صعصعه بن صوحان عبدی» گفتهاند. | + | صعصعه فرزند صوحان فرزند حجر و [[کنیه]]اش «ابوطلحه» یا «ابوعمرو» بود و نسبتش با پانزده واسطه، به «عبدالقیس» از بزرگان قبیله «ربیعه» میرسید و از همین جهت به او «صعصعه بن صوحان عبدی» گفتهاند. این طایفه عموما در [[کوفه]] زندگی میکردند. صعصعه نیز اهل کوفه بود و در یکی از محلههای اطراف آن روزگار میگذراند. درباره صعصعه نوشتهاند: «وکان سیدا من سادات قومه؛ او یکی از بزرگان قوم خود بود». |
− | اولین کسی که از این طایفه [[اسلام]] آورد، عمرو بود که به دستور یکی از روسای این قبیله به نام «منذر بن عائذ» خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله رسید، تا از میزان علم آن حضرت آگاهی یابد. او پس از شرفیابی به خدمت [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله، مسلمان شد و در برگشت، ماجرا را برای «منذر» بیان کرد. او نیز مسلمان شد و پس از چندی منذر خود به محضر پیامبر صلی الله علیه و آله آمد. رسول خدا به او فرمود: «ای اشج! (نام دیگر منذر) دو صفت در تو هست که خداوند آن دو را دوست دارد: [[حیا]] و [[حلم]]». | + | اولین کسی که از این طایفه [[اسلام]] آورد، عمرو بود که به دستور یکی از روسای این قبیله به نام «منذر بن عائذ» خدمت [[پیامبر اسلام|پیامبر]] صلی الله علیه و آله رسید، تا از میزان علم آن حضرت آگاهی یابد. او پس از شرفیابی به خدمت [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله، مسلمان شد و در برگشت، ماجرا را برای «منذر» بیان کرد. او نیز مسلمان شد و پس از چندی منذر خود به محضر پیامبر صلی الله علیه و آله آمد. رسول خدا به او فرمود: «ای اشج! (نام دیگر منذر) دو صفت در تو هست که خداوند آن دو را دوست دارد: [[حیا]] و [[حلم]]». |
− | این | + | در این که [[صحابی]] پیامبر صلی الله علیه و آله به چه کسی گفته میشود، نظریههای گوناگونی وجود دارد. چنانچه صحابی آن حضرت را کسی بدانیم که از ایشان [[حدیث]] نقل کرده، یا در [[غزوه|غزوات]] شرکت داشته است، صعصعه جزو اصحاب نخواهد بود؛ زیرا وی در آن زمان خردسال بود. [[ابن عبدالبر]] و [[عزالدین ابن اثیر|ابن اثیر]] (دو تاریخ نگار معروف) میگویند: او در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله مسلمان بود، ولی آن حضرت را ندید؛ زیرا در آن زمان خردسال بود. |
− | ''' | + | == ویژگیهای صعصعه == |
+ | '''<I>1- صحابی خاص علی علیه السلام:</I>''' | ||
− | + | [[امام صادق]] علیه السلام فرمود: «هیچ یک از همراهان علی علیه السلام حق آن حضرت را نشناخت، مگر صعصعه و یاران صعصعه». | |
− | + | [[اصبغ بن نباته]] میگوید: صعصعه بن صوحان مریض شد. به همراهی علی علیه السلام برای [[عیادت بیماران|عیادت]] وی به منزلش رفتیم. او که در بستر بیماری افتاده بود، با دیدن حضرت بسیار خوشحال شد. علی علیه السلام به او محبت فراوان کرد؛ اما موقع خداحافظی، فرمود: ای صعصعه! این دیدار تکلیف من بود؛ مبادا آن را موجب فخر و مباهات بر دیگران قرار دهی! صعصعه پاسخ داد: نه، یا امیرالمومنین! بلکه آن را اجر و ذخیره [[آخرت]] میدانم. علی علیه السلام فرمود: به خدا قسم من تو را کمهزینه (برای نظام اسلام) اما پرتلاش میبینم. صعصعه پاسخ داد: به خدا قسم تو در نظر من، بسیار آگاه به خداوند هستی و او در نظر تو بزرگ است. تو نیز نزد پروردگارت جایگاهی بلند داری و اهل [[حکمت]]، و نسبت به مومنان مهربان و رحیم هستی. | |
− | |||
− | |||
− | [[امام | + | [[امام رضا علیه السلام|امام علی بن موسی الرضا]] علیه السلام نیز در ملاقاتی که با [[احمد بن محمد بن ابي نصر بزنطي كوفي|احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی]] داشتند، از صعصعه تجلیل زیادی کرد و به همین داستان اشاره فرمود. |
'''<I>2- خطیب:</I>''' | '''<I>2- خطیب:</I>''' | ||
− | دانشمندان تاریخ و | + | دانشمندان تاریخ و [[علم رجال|رجال]]، وی را به فصاحت و بلاغت و استادی در فن سخن ستودهاند و به او عنوان «خطیب» دادهاند. علی علیه السلام نیز در [[نهج البلاغه]] در مورد او میفرماید: «هذا الخطیب الشحشح...؛ این خطیب ماهر و توانا...». |
[[ابن ابی الحدید]] میگوید: این عبارت را علی علیه السلام در مورد صعصعه بن صوحان فرموده است و همین افتخار برای او بس که علی علیه السلام او را به مهارت در سخن و فصاحت در لسان بستاید. | [[ابن ابی الحدید]] میگوید: این عبارت را علی علیه السلام در مورد صعصعه بن صوحان فرموده است و همین افتخار برای او بس که علی علیه السلام او را به مهارت در سخن و فصاحت در لسان بستاید. | ||
− | شعبی (از فقیهان و شاعران بزرگ قرن اول) میگوید: من فن خطابه و سخنرانی را از صعصعه بن صوحان آموختم و جاحظ، دانشمند لغت و نحو (متوفی 255) میگوید: صعصعه از فصیحترین مردم بود. جالب آن که | + | شعبی (از فقیهان و شاعران بزرگ قرن اول) میگوید: من فن خطابه و سخنرانی را از صعصعه بن صوحان آموختم و جاحظ، دانشمند لغت و [[علم نحو|نحو]] (متوفی 255) میگوید: صعصعه از فصیحترین مردم بود. جالب آن که «[[عبدالملک بن مروان]]» که با علی علیه السلام و اصحابش خصومت داشته، درباره صعصعه میگفت: «انه احضرالناس جوابا؛ او حاضر جوابترین مردم بود». |
− | قبل از آغاز نبرد [[نهروان]]، سفیر علی علیه السلام بود و برای سخن گفتن با کوردلان [[خوارج]]، حضرت او را به سوی ایشان فرستاد. | + | او قبل از آغاز نبرد [[نهروان]]، سفیر علی علیه السلام بود و برای سخن گفتن با کوردلان [[خوارج]]، حضرت او را به سوی ایشان فرستاد. |
'''<I>3- شاعر:</I>''' | '''<I>3- شاعر:</I>''' | ||
سطر ۳۳: | سطر ۳۲: | ||
برادرم! پس از تو با چه کسی انس گیرم و درد دلم را نزد که بازگو نمایم؟ | برادرم! پس از تو با چه کسی انس گیرم و درد دلم را نزد که بازگو نمایم؟ | ||
− | غمهای روزگار یکی پس از دیگری | + | غمهای روزگار یکی پس از دیگری بر گرده تو جمع شد و اینک با رفتن تو آن غمها منتشر شد. |
− | اگر | + | اگر مرگ اجازه سخن گفتن را بدهد، از مشکلاتی که نزد خود دارم، به تو شکوه میکنم. |
با چشمی پربار بر تو اشک میریزم، هر چند که اشک ریختن من سودی ندارد. | با چشمی پربار بر تو اشک میریزم، هر چند که اشک ریختن من سودی ندارد. | ||
سطر ۴۹: | سطر ۴۸: | ||
ای مرگ! از من چه میخواهی؟ آنچه از آن میترسیدم، انجام شد. | ای مرگ! از من چه میخواهی؟ آنچه از آن میترسیدم، انجام شد. | ||
− | ای مرگ! اگر فدا قبول میکردی، جانم را قربان | + | ای مرگ! اگر فدا قبول میکردی، جانم را قربان امیرالمومنین میکردم. |
آری روزگار با فقدان یارم من را از خود طرد کرد؛ از این رواست که آن را مذمت میکنم و از آن شکایت دارم... | آری روزگار با فقدان یارم من را از خود طرد کرد؛ از این رواست که آن را مذمت میکنم و از آن شکایت دارم... | ||
سطر ۵۵: | سطر ۵۴: | ||
'''<I>4- شجاعت:</I>''' | '''<I>4- شجاعت:</I>''' | ||
− | مقاومت وی در برابر انحرافهای بعضی از مدعیان خلافت از جمله [[معاویه]]، حضور در سه جنگ بزرگ ( | + | مقاومت وی در برابر انحرافهای بعضی از مدعیان [[خلافت]] از جمله [[معاویه]]، حضور در سه جنگ بزرگ ([[جنگ جمل|جمل]]، [[جنگ صفین|صفین]] و [[جنگ نهروان|نهروان]]) که گاه سمت فرماندهی را بر عهده داشت، گویای [[شجاعت]] او است. مطالعه حالات چهار فرزند صوحان (زید، عبدالله، سیحان و صعصعه) فضایی آکنده از عشق [[امام علی]] علیه السلام در این خاندان را به تصویر میکشد. تنها در [[جنگ جمل]]، سه برادر (صعصعه، زید، سیحان) حضور داشتند و سیحان پرچمدار بود. وقتی او به [[شهادت]] رسید، زید پرچم را بدست گرفت و چون شهید شد، صعصعه پرچم را برافراشته نگاه داشت. |
'''<I>5- مورد اعتماد:</I>''' | '''<I>5- مورد اعتماد:</I>''' | ||
− | علی علیه السلام چاهها، قنوات و اموال زیادی برای محرومین وقف کرد. هنگامی که وقفنامه مینوشت، عدهای را شاهد میگرفت و صعصعه بن صوحان از جمله آن شاهدان بود. | + | علی علیه السلام چاهها، قنوات و اموال زیادی برای محرومین [[وقف]] کرد. هنگامی که وقفنامه مینوشت، عدهای را شاهد میگرفت و صعصعه بن صوحان از جمله آن شاهدان بود. |
+ | |||
+ | '''<I>6- آشنا به معارف اهل بیت علیهمالسلام:</I>''' | ||
− | + | روزی علی علیه السلام در مورد خروج [[دجال]] و اوصاف او سخنانی فرمود و در ضمن آن بیان داشت: قاتل دجال همان است که [[حضرت عیسی]] علیه السلام پشت سرش [[نماز]] میگذارد. یکی از حاضران به نام «نزال بن سبره» به صعصعه گفت: مقصود از این فرد کیست؟ صعصعه پاسخ داد: کسی که عیسی علیه السلام به او اقتدا میکند، داوزدهمین فرزند از [[عترت]] پیامبر صلی الله علیه و آله است و نهمین فرزند از فرزندان [[امام حسین]] علیه السلام و او خورشیدی است که از مغرب این جهان، از بین رکن و مقام، طلوع خواهد کرد و زمین را از وجود ظالمان پاک و [[عدالت]] را آنچنان حاکم خواهد کرد که هیچ کس بر دیگری ظلم نکند. | |
− | + | '''<I>7-</I>''' '''''اندرز به حاکمان:''''' | |
− | + | ابن عبدالبر (متوفی 463) میگوید: زمانی [[ابوموسی اشعری]] یک میلیون درهم از [[بیت المال]] برای [[عمر بن خطاب|عمر]] فرستاد تا بین مسلمانان قسمت کند. او این مال را تقسیم کرد؛ ولی مقداری از آن زیاد آمد. مسلمانان در مورد مصرف آن اختلاف کردند. عمر به میان مردم آمد و اعلام کرد: ای مردم! این مقدار از بیت المال را در چه موردی مصرف کنیم؟ | |
− | + | صعصعه که در آن زمان جوانی نورس بود، ایستاد و گفت: مشورت با مردم در جایی است که حکمی از طرف [[قرآن]] وارد نشده باشد و اما آن چه قرآن بدان دستور داده، باید در همان مورد مصرف کرد. عمر گفت: راست گفتی. تو از من هستی و من از تو هستم و سپس مقدار اضافه را نیز بین مسلمانان تقسیم کرد. در روزگار [[عثمان بن عفان|عثمان]] نیز زمانی که وی بر منبر بود، صعصعه خطاب به او ابراز داشت: ای عثمان! خود منحرف شدی و امت تو نیز منحرف شدند. عدالت پیشه کن تا امت تو نیز به [[عدالت]] رفتار کنند. | |
− | [[ | + | ماجرای دیگری از برخورد صعصعه با عثمان را [[شیخ طوسی]] این گونه نقل کرده است. صعصعه گفت: با چند تن از مردم [[مصر]]، نزد عثمان رفتیم. او گفت: مردی را پیش فرستید تا با من سخن گوید. مصریان مرا مقدم کردند. عثمان که از کمی سن من تعجب کرده بود، گفت: این؟! در جواب عثمان گفتم: اگر ملاک دانش، سن آدمی بود نه تو سهمی در آن داشتی و نه من؛ بلکه علم به فراگیری است. عثمان گفت: (آن چه از قرآن میدانی) بازگوی. |
− | + | گفتم: «بسم الله الرحمن الرحیم. آنانی که وقتی قدرت در اختیارشان بگذاریم، [[نماز]]، [[زکات]]، [[امر به معروف و نهی از منکر]] را زنده میکنند و پایان امور به دست خداوند است».([[سوره حج|حج]]، 41) | |
− | + | عثمان گفت: این آیه در مورد ما نازل شده است. گفتم: پس امر به معروف و نهی از منکر کن. عثمان گفت: این سخنان را رها کن و آنچه میدانی، بیان کن. | |
− | + | گفتم: «بسم الله الرحمن الرحیم. کسانی که از خانههای خود بدون هیچ گناهی اخراج شدند و تنها خداوند را پروردگار خود میدانستند».(حج، 40) | |
− | + | عثمان گفت: این آیه نیز در مورد ما نازل شده است. گفتم: پس آنچه از خداوند گرفتهای، بین همه مسلمانان تقسیم کن. | |
− | + | عثمان گفت: ای مردم! مطیع حاکمان خود و همراه جامعه باشید و به سخنان این مرد که از خدا بیاطلاع است، گوش ندهید. گفتم: تو میخواهی روز [[قیامت]] بگوییم: «خدایا! ما از بزرگان خود اطاعت کردیم و آنان ما را گمراه کردند»؟! ([[سوره احزاب|احزاب]]، 67) اما اینکه گفتی از خدا هیچ نمی دانم، بدان که خدا پروردگار ما و پدران ماست و در کمین ظالمان است. | |
− | + | پس عثمان در حالی که از پاسخهای من بسیار به خشم آمده بود، دستور برگشتن ما را صادر کرد و درها را به روی ما بست.<ref>[[الأمالی شیخ طوسی|امالی شیخ طوسی]]، ص236.</ref> | |
− | |||
− | + | '''<I>8- اعتراض و تبعید:</I>''' | |
− | + | او در مقابل انحراف از [[سنت]] پیامبر صلی الله علیه و آله و بیعدالتیها آرام نمیگرفت؛ از این رو، حاکمانی که سخنانش را تاب نمیآوردند، راهی جز تبعید او نداشتند. صعصعه دوبار تبعید شد، زمانی توسط [[عثمان بن عفان|عثمان]] از [[کوفه]] به [[شام]]، و زمانی دیگر به دستور معاویه از کوفه به [[بحرین]]. | |
− | + | [[علامه امینی]] ماجرای تبعید و محل آن را بدین گونه نوشته است: «پس از آن که عثمان، [[ولید بن عقبه]] را از فرمانداری کوفه عزل کرد و سعید بن عاص را برآن سرزمین حاکم قرار داد، به وی دستور داد تا با مردم کوفه مدارا کند. از این جهت، سعید با بزرگان و قاریان این شهر جلساتی ترتیب داد و حاضران در این مجالس افرادی همچون [[مالک اشتر]]، [[زيد بن صوحان|زید بن صوحان]]، صعصعه بن صوحان و... بودند؛ اما در یکی از این گفتگوها بر سر مسالهای اختلاف درگرفت و همه به سعید اعتراض کردند. سعید بن عاص این ماجرا را به عثمان گزارش کرد و نوشت: با وجود مالک اشتر و دوستانش که اساتید معروف [[قرآن]] و مشتی ابله هستند، من در کوفه از عهده کوچکترین کاری برنمیآیم. عثمان در جواب دستور داد: آنان را به شام تبعید کن! | |
− | + | پس از استقرار آنها در شام، خبر به معاویه رسید که عدهای از اهل [[دمشق]] با مالک اشتر و دوستانش مینشینند و به گفتگو میپردازند. معاویه نامهای به عثمان نوشت: که گروهی را نزد من فرستادهای که شهر خود را دچار آشوب کردهاند و اینک از آن میترسم که مردم تحت اطاعت مرا به نافرمانی وادارند. عثمان دستور داد، که آنان را به حمص (یکی از شهرهای نزدیک دمشق) تبعید کند. پس از مدتی عثمان دستور داد آنان را به کوفه بازگرداند؛ اما مدتی نگذشت که عثمان برای مرتبه دوم آنان را به حمص تبعید کرد». | |
− | + | '''<I>9-</I>''' '''''حمایت از علی علیه السلام:''''' | |
− | + | صعصعه به عنوان یاری صادق، همواره از امیرمومنان علی علیه السلام در حضور و غیاب حمایت می کرد. | |
+ | روايت شده است كه چون معاويه به [[كوفه]] آمد جمعى از مردم آن جا كه حضرت [[امام حسن]] عليه السلام از معاويه جهت ايشان امان گرفته بود به مجلس او درآمدند، صعصعه نيز چون از آن جماعت بود به مجلس درآمد، چون نظر معاويه بر او افتاد گفت: به خدا سوگند! اى صعصعه كه نمىخواستم تو در امان من درآئى، صعصعه گفت: به خدا سوگند كه من نمىخواستم كه تو را نام به [[خلافت]] برم، آن گاه به اسم خلافت بر او سلام كرد و بنشست. معاويه گفت: اگر تو بر خلافت من صادقى بر منبر رو و على را [[لعن]] كن. صعصعه متوجه مسجد شد و بر منبر رفت و حمد الهى و درود بر حضرت رسالت پناهى ادا كرد، آنگاه گفت: اى گروه حاضران! از پيش كسى مىآيم كه شر خود را مقدم داشته و خير خود را مؤخر داشته و مرا امر كرده كه على بن ابى طالب را لعنت كنم پس او را لعنت كنيد لَعَنَهُ اللّهُ. اهل مسجد آواز به آمين برداشتند؛ آنگاه صعصعه نزد معاويه رفت و او را به آنچه بر منبر گفته بود اخبار نمود، معاويه گفت: واللّه كه تو به آن عبارت لعن مرا قصد نموده بودى؛ يك بار ديگر بايد رفت و تصريح به لعن على كرد. پس صعصعه بازگشت و بر منبر آمد و گفت: معاويه مرا امر كرده كه لعن على بن ابى طالب كنم، اينك من لعن مىكنم آن كس را كه لعن على بن ابى طالب كند. حاضران مسجد ديگر بار آواز به آمين برداشتند و چون معاويه از آن خبردار شد و دانست كه او لعن [[امام علی علیه السلام|حضرت امير]] نخواهد كرد، فرمود تا از كوفه او را اخراج كردند.<ref> [[مجالس المؤمنین|مجالس المؤمنين]]، 1/291؛ رجال كَشّى، 1/285.</ref> | ||
− | در | + | '''''10- حضور در جنگهای پیاپی:''''' |
− | صعصعه این پیام را رسانید. معاویه رو به همراهان خود کرد و از آنها نظرخواهی کرد. چند تن از یاران او همچون: ولید بن عقبه و عبدالله بن سعد ([[ | + | در [[جنگ جمل]]، بعد از آن که زید و سیحان (دو برادر صعصعه) به [[شهادت]] رسیدند، صعصعه خود پرچم لشگر را بدست گرفت. در [[جنگ صفین]] نیز، بعد از آن که معاویه جلوی جریان آب را بست، علی علیه السلام صعصعه را برای گفتگو نزد معاویه فرستاد و فرمود: به او بگو ما مسیر خود را طی میکنیم و دوست نداریم قبل از آن که حجت را تمام کنیم، آغازگر جنگ باشیم؛ پس از اطراف آب کنار روید تا ببینیم سرنوشت ما و شما به کجا میانجامد، در غیر این صورت، جناح پیروز، آشامنده آب خواهد بود. صعصعه این پیام را رسانید. معاویه رو به همراهان خود کرد و از آنها نظرخواهی کرد. چند تن از یاران او همچون: ولید بن عقبه و عبدالله بن سعد (برادر رضاعی [[عثمان بن عفان|عثمان]]) گفتند: اینان عثمان را تشنه کشتند، اکنون باید تشنه به قتل برسند. آن گاه بحث سختی بین معاویه و طرفدارانش از یک سو و صعصعه از سوی دیگر درگرفت. |
− | در جنگ نهروان نیز امیرمومنان علیه السلام صعصعه را برای گفتگو با خوارج فرستاد آنها به صعصعه گفتند: اگر علی موضع ما را میداشت، آیا تو با او همراه بودی؟ پاسخ داد: آری. گفتند: برگرد؛ زیرا تو بیدین و مقلد هستی صعصعه در پاسخ گفت: وای بر شما! آیا پیروی نکنم از کسی که خدا دستور اطاعت از او را داده است؟! آیا [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله وقتی جنگ شدت میگرفت، علی علیه السلام را برای فرونشاندن آتش نبرد نمیفرستاد؟! کجا میروید و از چه کسی روی برمیگردانید؟! «عن القمر | + | در [[جنگ نهروان]] نیز امیرمومنان علیه السلام صعصعه را برای گفتگو با [[خوارج]] فرستاد. آنها به صعصعه گفتند: اگر علی موضع ما را میداشت، آیا تو با او همراه بودی؟ پاسخ داد: آری. گفتند: برگرد؛ زیرا تو بیدین و مقلد هستی. صعصعه در پاسخ گفت: وای بر شما! آیا پیروی نکنم از کسی که خدا دستور اطاعت از او را داده است؟! آیا [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله وقتی جنگ شدت میگرفت، علی علیه السلام را برای فرونشاندن آتش نبرد نمیفرستاد؟! کجا میروید و از چه کسی روی برمیگردانید؟! «عن القمر الباهر و السراج الزاهر و صراط الله المستقیم؟» از ماه درخشان و چراغ روشن و راه مستقیم خداوند رومیگردانید؟! خدا شما را نابود کند. عقلهای شما فاسد شده است. آیا امیرمومنان و وصی رسول خدا صلی الله علیه و آله را هدف گرفتهاید؟! هوای نفس، شما را در ضرر آشکاری فروبرده و [[شیطان]]، شما را از حق دور کرده است. |
در این موقع «عبدالله بن وهب راسبی» (یکی از خوارج) جواب داد: ای پسر صوحان! سخن بسیار گفتی و به مولای خود بگو: ما به حکم خدا با وی نبرد خواهیم کرد. صعصعه پاسخ داد: گویا میبینم بزودی در خون خود غوطهور خواهی شد و مرغان هوا انتظار فرود آمدن بر جسد تو را میکشند و در این هنگام کسی به فریاد شما نخواهد رسید. راسبی گفت: به مولایت بگو: ما دست بردار از او نیستیم؛ مگر آن که اقرار به کفر خود نماید، یا از گناهش [[توبه]] کند که خداوند توبهپذیر است. | در این موقع «عبدالله بن وهب راسبی» (یکی از خوارج) جواب داد: ای پسر صوحان! سخن بسیار گفتی و به مولای خود بگو: ما به حکم خدا با وی نبرد خواهیم کرد. صعصعه پاسخ داد: گویا میبینم بزودی در خون خود غوطهور خواهی شد و مرغان هوا انتظار فرود آمدن بر جسد تو را میکشند و در این هنگام کسی به فریاد شما نخواهد رسید. راسبی گفت: به مولایت بگو: ما دست بردار از او نیستیم؛ مگر آن که اقرار به کفر خود نماید، یا از گناهش [[توبه]] کند که خداوند توبهپذیر است. | ||
− | وقتی صعصعه پاسخ و ماجرا را به علی علیه السلام گزارش کرد، حضرت فرمود: ای پسر صوحان! اخبار این گروه قبلا به من اطلاع داده شده است. نه [[دروغ]] میگویم و نه دروغ برای من نقل شده است. آنان روز سختی در پیش دارند. آن گاه سر مبارک و دستهایش را به آسمان بلند کرد و سه مرتبه فرمود: پروردگارا! شاهد باش... | + | وقتی صعصعه پاسخ و ماجرا را به علی علیه السلام گزارش کرد، حضرت فرمود: ای پسر صوحان! اخبار این گروه قبلا به من اطلاع داده شده است. نه [[دروغ]] میگویم و نه دروغ برای من نقل شده است. آنان روز سختی در پیش دارند. آن گاه سر مبارک و دستهایش را به آسمان بلند کرد و سه مرتبه فرمود: پروردگارا! شاهد باش... . |
− | '''عیادت | + | '''''11- عیادت از امیرالمؤمنین و حضور در تشییع پیکر پاک او''''' |
پس از ضربت شمشیر [[ابن ملجم]] که علی علیه السلام در بستر بیماری افتاد، صعصعه بن صوحان به عیادت حضرت آمد؛ اما به علت وخامت حال ایشان، کسی اجازه ملاقات نداشت. از این جهت، صعصعه گفت: از طرف من به امیرمومنان علی علیه السلام بگویید: رحمت خداوند بر تو باد ای امیرمومنان! در حال حیات و بعد از آن، چرا که خدا در نزد تو بزرگ و آگاهی تو نسبت به او زیاد است. لحظهای بعد پاسخ حضرت را برایش باز گفتند که: خدا تو را رحمت کند که کمهزینه و پرفایده هستی. | پس از ضربت شمشیر [[ابن ملجم]] که علی علیه السلام در بستر بیماری افتاد، صعصعه بن صوحان به عیادت حضرت آمد؛ اما به علت وخامت حال ایشان، کسی اجازه ملاقات نداشت. از این جهت، صعصعه گفت: از طرف من به امیرمومنان علی علیه السلام بگویید: رحمت خداوند بر تو باد ای امیرمومنان! در حال حیات و بعد از آن، چرا که خدا در نزد تو بزرگ و آگاهی تو نسبت به او زیاد است. لحظهای بعد پاسخ حضرت را برایش باز گفتند که: خدا تو را رحمت کند که کمهزینه و پرفایده هستی. | ||
− | + | صعصعه بن صوحان از جمله کسانی بود که در نیمههای شب، در [[تشییع جنازه|تشییع]] پنهانی جنازه مطهر امیرمومنان علی علیه السلام شرکت کرد. وقتی حضرت را دفن کردند، نزدیک قبر آمد. یک دست بر قلب خود گذاشت و بادست دیگر مشتی از خاک قبر برداشت و بر سرش ریخت و گفت: «پدر و مادرم فدای تو یا امیرمومنان! گوارا باد بر تو که پاکیزه به دنیا آمدی. شکیباییات زیاد و جهادت بزرگ بود. تجارت سودمند انجام دادی و به پیشگاه خالق خود قدم گذاشتی و خداوند با بشارتهایش تو را گرامی داشت و در جوار پیامبر صلی الله علیه و آله جای گرفتی و از جامهای بهشتی، از دست آن حضرت، سیراب شدی. از خدا میخواهم به ما توفیق دهد که راه تو را ادامه دهیم و به ما دوست داشتن دوستانت و دشمن شمردن دشمنانت را عنایت کند و ما را در زمره اولیای تو قرار دهد. به مقامی رسیدی که هیچ کس به آن نمیرسد؛ زیرا در راه خدا جهاد و قیام کردی تا این که سنت پیامبر صلی الله علیه و آله زنده شد و فتنهها خاموش گردید. بهترین درودهای من بر تو باد که مومنان به وسیله تو پیروز شدند و نشانههای راه هدایت به وسیله تو روشن بود. اول کسی که با ایثار جان و مال ندای پیامبر صلی الله علیه و آله را اجابت کرد، تو بودی. با [[ذوالفقار|ذوالفقارت]] در مواقع ترس از او حمایت کردی. خداوند دژهای ستمکاران و کافران و مشرکان را به وسیله تو درهم شکست. تو اهل گمراهی را نابود ساختی. گوارا باد بر تو که علم و یقین و جهادت از همگان بیشتر بود. به خدا قسم، زندگی تو کلید هر خوبی و بسته شدن همه بدیها بود؛ ولی امروز در شرها باز و راه خیرها بسته شد. اگر مردم سخنان تو را میپذیرفتند، نعمتهای خداوند از همه جابر آنان سرازیر میگردید، ولی آنان دنیا را بر آخرت ترجیح دادند». | |
− | |||
− | صعصعه بن صوحان از جمله کسانی بود که در نیمههای شب، در تشییع پنهانی جنازه مطهر امیرمومنان علی علیه السلام شرکت کرد. وقتی حضرت را دفن کردند، نزدیک قبر آمد. یک دست بر قلب خود گذاشت و بادست دیگر مشتی از خاک قبر برداشت و بر سرش ریخت و گفت: «پدر و مادرم فدای تو یا امیرمومنان! گوارا باد بر تو که پاکیزه به دنیا آمدی. شکیباییات زیاد و جهادت بزرگ بود. تجارت سودمند انجام دادی و به پیشگاه خالق خود قدم گذاشتی و خداوند با بشارتهایش تو را گرامی داشت و در جوار پیامبر صلی الله علیه و آله جای گرفتی و از جامهای بهشتی، از دست آن حضرت، سیراب شدی. از خدا میخواهم به ما توفیق دهد که راه تو را ادامه دهیم و به ما دوست داشتن دوستانت و دشمن شمردن دشمنانت را عنایت کند و ما را در زمره اولیای تو قرار دهد. به مقامی رسیدی که هیچ کس به آن نمیرسد؛ زیرا در راه خدا جهاد و قیام کردی تا این که سنت پیامبر صلی الله علیه و آله زنده شد و فتنهها خاموش گردید. بهترین درودهای من بر تو باد که مومنان به وسیله تو پیروز شدند و نشانههای راه هدایت به وسیله تو روشن بود. اول کسی که با ایثار جان و مال ندای پیامبر صلی الله علیه و آله را اجابت کرد، تو بودی. با ذوالفقارت در مواقع ترس از او حمایت کردی. خداوند دژهای ستمکاران و کافران و مشرکان را به وسیله تو درهم شکست. تو اهل گمراهی را نابود ساختی. گوارا باد بر تو که علم و یقین و جهادت از همگان بیشتر بود. به خدا قسم، زندگی تو کلید هر خوبی و بسته شدن همه بدیها بود؛ ولی امروز در شرها باز و راه خیرها بسته شد. اگر مردم سخنان تو را میپذیرفتند، نعمتهای خداوند از همه جابر آنان سرازیر میگردید، ولی آنان دنیا را بر | ||
بعد از این سخنان، صعصعه و همراهانش به شدت گریستند و به [[امام حسن]] و [[امام حسین]] علیهماالسلام و سایر فرزندان علی علیه السلام تسلیت گفتند. | بعد از این سخنان، صعصعه و همراهانش به شدت گریستند و به [[امام حسن]] و [[امام حسین]] علیهماالسلام و سایر فرزندان علی علیه السلام تسلیت گفتند. | ||
− | + | ==پانویس== | |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | ==پانویس == | ||
<references /> | <references /> | ||
==منبع== | ==منبع== | ||
− | *سید جعفر | + | *سید جعفر ربانی، کوثر: اسفند 1378، شماره 36. |
− | *حاج شیخ عباس | + | *[[حاج شیخ عباس قمی]]، [[منتهی الآمال|منتهی الامال]]، قسمت اول، باب سوم، در تاريخ حضرت علي عليه السلام. |
[[Category:اصحاب اهل البیت علیهم السلام]] | [[Category:اصحاب اهل البیت علیهم السلام]] | ||
[[Category:اصحاب امام علی علیه السلام]] | [[Category:اصحاب امام علی علیه السلام]] |
نسخهٔ ۱۲ مهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۰۸:۰۴
خاندان صعصعه
صعصعه فرزند صوحان فرزند حجر و کنیهاش «ابوطلحه» یا «ابوعمرو» بود و نسبتش با پانزده واسطه، به «عبدالقیس» از بزرگان قبیله «ربیعه» میرسید و از همین جهت به او «صعصعه بن صوحان عبدی» گفتهاند. این طایفه عموما در کوفه زندگی میکردند. صعصعه نیز اهل کوفه بود و در یکی از محلههای اطراف آن روزگار میگذراند. درباره صعصعه نوشتهاند: «وکان سیدا من سادات قومه؛ او یکی از بزرگان قوم خود بود».
اولین کسی که از این طایفه اسلام آورد، عمرو بود که به دستور یکی از روسای این قبیله به نام «منذر بن عائذ» خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله رسید، تا از میزان علم آن حضرت آگاهی یابد. او پس از شرفیابی به خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله، مسلمان شد و در برگشت، ماجرا را برای «منذر» بیان کرد. او نیز مسلمان شد و پس از چندی منذر خود به محضر پیامبر صلی الله علیه و آله آمد. رسول خدا به او فرمود: «ای اشج! (نام دیگر منذر) دو صفت در تو هست که خداوند آن دو را دوست دارد: حیا و حلم».
در این که صحابی پیامبر صلی الله علیه و آله به چه کسی گفته میشود، نظریههای گوناگونی وجود دارد. چنانچه صحابی آن حضرت را کسی بدانیم که از ایشان حدیث نقل کرده، یا در غزوات شرکت داشته است، صعصعه جزو اصحاب نخواهد بود؛ زیرا وی در آن زمان خردسال بود. ابن عبدالبر و ابن اثیر (دو تاریخ نگار معروف) میگویند: او در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله مسلمان بود، ولی آن حضرت را ندید؛ زیرا در آن زمان خردسال بود.
ویژگیهای صعصعه
1- صحابی خاص علی علیه السلام:
امام صادق علیه السلام فرمود: «هیچ یک از همراهان علی علیه السلام حق آن حضرت را نشناخت، مگر صعصعه و یاران صعصعه».
اصبغ بن نباته میگوید: صعصعه بن صوحان مریض شد. به همراهی علی علیه السلام برای عیادت وی به منزلش رفتیم. او که در بستر بیماری افتاده بود، با دیدن حضرت بسیار خوشحال شد. علی علیه السلام به او محبت فراوان کرد؛ اما موقع خداحافظی، فرمود: ای صعصعه! این دیدار تکلیف من بود؛ مبادا آن را موجب فخر و مباهات بر دیگران قرار دهی! صعصعه پاسخ داد: نه، یا امیرالمومنین! بلکه آن را اجر و ذخیره آخرت میدانم. علی علیه السلام فرمود: به خدا قسم من تو را کمهزینه (برای نظام اسلام) اما پرتلاش میبینم. صعصعه پاسخ داد: به خدا قسم تو در نظر من، بسیار آگاه به خداوند هستی و او در نظر تو بزرگ است. تو نیز نزد پروردگارت جایگاهی بلند داری و اهل حکمت، و نسبت به مومنان مهربان و رحیم هستی.
امام علی بن موسی الرضا علیه السلام نیز در ملاقاتی که با احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی داشتند، از صعصعه تجلیل زیادی کرد و به همین داستان اشاره فرمود.
2- خطیب:
دانشمندان تاریخ و رجال، وی را به فصاحت و بلاغت و استادی در فن سخن ستودهاند و به او عنوان «خطیب» دادهاند. علی علیه السلام نیز در نهج البلاغه در مورد او میفرماید: «هذا الخطیب الشحشح...؛ این خطیب ماهر و توانا...».
ابن ابی الحدید میگوید: این عبارت را علی علیه السلام در مورد صعصعه بن صوحان فرموده است و همین افتخار برای او بس که علی علیه السلام او را به مهارت در سخن و فصاحت در لسان بستاید.
شعبی (از فقیهان و شاعران بزرگ قرن اول) میگوید: من فن خطابه و سخنرانی را از صعصعه بن صوحان آموختم و جاحظ، دانشمند لغت و نحو (متوفی 255) میگوید: صعصعه از فصیحترین مردم بود. جالب آن که «عبدالملک بن مروان» که با علی علیه السلام و اصحابش خصومت داشته، درباره صعصعه میگفت: «انه احضرالناس جوابا؛ او حاضر جوابترین مردم بود».
او قبل از آغاز نبرد نهروان، سفیر علی علیه السلام بود و برای سخن گفتن با کوردلان خوارج، حضرت او را به سوی ایشان فرستاد.
3- شاعر:
سرودن اشعار، یکی دیگر از ویژگیهای صعصعه بشمار میرود. نمونه آن، منظومهای است که در رثای مولایش علی علیه السلام سرود. ترجمه بخشی از آن بدین شرح است:
برادرم! پس از تو با چه کسی انس گیرم و درد دلم را نزد که بازگو نمایم؟
غمهای روزگار یکی پس از دیگری بر گرده تو جمع شد و اینک با رفتن تو آن غمها منتشر شد.
اگر مرگ اجازه سخن گفتن را بدهد، از مشکلاتی که نزد خود دارم، به تو شکوه میکنم.
با چشمی پربار بر تو اشک میریزم، هر چند که اشک ریختن من سودی ندارد.
این اندوه برای من کافی است که خاک قبر تو را با دست تکان میدهم.
زمانی که زنده بودی، برای من موعظهها داشتی و اینک برای زندگان موعظههای بیشتر داری.
چقدر مشتاق هستم که لحظهای به سوی من بازگردی.
آیا قبر خبر به زائران علی علیه السلام میدهد که نور چشم آنان را در آغوش کشیده است؟
ای مرگ! از من چه میخواهی؟ آنچه از آن میترسیدم، انجام شد.
ای مرگ! اگر فدا قبول میکردی، جانم را قربان امیرالمومنین میکردم.
آری روزگار با فقدان یارم من را از خود طرد کرد؛ از این رواست که آن را مذمت میکنم و از آن شکایت دارم...
4- شجاعت:
مقاومت وی در برابر انحرافهای بعضی از مدعیان خلافت از جمله معاویه، حضور در سه جنگ بزرگ (جمل، صفین و نهروان) که گاه سمت فرماندهی را بر عهده داشت، گویای شجاعت او است. مطالعه حالات چهار فرزند صوحان (زید، عبدالله، سیحان و صعصعه) فضایی آکنده از عشق امام علی علیه السلام در این خاندان را به تصویر میکشد. تنها در جنگ جمل، سه برادر (صعصعه، زید، سیحان) حضور داشتند و سیحان پرچمدار بود. وقتی او به شهادت رسید، زید پرچم را بدست گرفت و چون شهید شد، صعصعه پرچم را برافراشته نگاه داشت.
5- مورد اعتماد:
علی علیه السلام چاهها، قنوات و اموال زیادی برای محرومین وقف کرد. هنگامی که وقفنامه مینوشت، عدهای را شاهد میگرفت و صعصعه بن صوحان از جمله آن شاهدان بود.
6- آشنا به معارف اهل بیت علیهمالسلام:
روزی علی علیه السلام در مورد خروج دجال و اوصاف او سخنانی فرمود و در ضمن آن بیان داشت: قاتل دجال همان است که حضرت عیسی علیه السلام پشت سرش نماز میگذارد. یکی از حاضران به نام «نزال بن سبره» به صعصعه گفت: مقصود از این فرد کیست؟ صعصعه پاسخ داد: کسی که عیسی علیه السلام به او اقتدا میکند، داوزدهمین فرزند از عترت پیامبر صلی الله علیه و آله است و نهمین فرزند از فرزندان امام حسین علیه السلام و او خورشیدی است که از مغرب این جهان، از بین رکن و مقام، طلوع خواهد کرد و زمین را از وجود ظالمان پاک و عدالت را آنچنان حاکم خواهد کرد که هیچ کس بر دیگری ظلم نکند.
7- اندرز به حاکمان:
ابن عبدالبر (متوفی 463) میگوید: زمانی ابوموسی اشعری یک میلیون درهم از بیت المال برای عمر فرستاد تا بین مسلمانان قسمت کند. او این مال را تقسیم کرد؛ ولی مقداری از آن زیاد آمد. مسلمانان در مورد مصرف آن اختلاف کردند. عمر به میان مردم آمد و اعلام کرد: ای مردم! این مقدار از بیت المال را در چه موردی مصرف کنیم؟
صعصعه که در آن زمان جوانی نورس بود، ایستاد و گفت: مشورت با مردم در جایی است که حکمی از طرف قرآن وارد نشده باشد و اما آن چه قرآن بدان دستور داده، باید در همان مورد مصرف کرد. عمر گفت: راست گفتی. تو از من هستی و من از تو هستم و سپس مقدار اضافه را نیز بین مسلمانان تقسیم کرد. در روزگار عثمان نیز زمانی که وی بر منبر بود، صعصعه خطاب به او ابراز داشت: ای عثمان! خود منحرف شدی و امت تو نیز منحرف شدند. عدالت پیشه کن تا امت تو نیز به عدالت رفتار کنند.
ماجرای دیگری از برخورد صعصعه با عثمان را شیخ طوسی این گونه نقل کرده است. صعصعه گفت: با چند تن از مردم مصر، نزد عثمان رفتیم. او گفت: مردی را پیش فرستید تا با من سخن گوید. مصریان مرا مقدم کردند. عثمان که از کمی سن من تعجب کرده بود، گفت: این؟! در جواب عثمان گفتم: اگر ملاک دانش، سن آدمی بود نه تو سهمی در آن داشتی و نه من؛ بلکه علم به فراگیری است. عثمان گفت: (آن چه از قرآن میدانی) بازگوی.
گفتم: «بسم الله الرحمن الرحیم. آنانی که وقتی قدرت در اختیارشان بگذاریم، نماز، زکات، امر به معروف و نهی از منکر را زنده میکنند و پایان امور به دست خداوند است».(حج، 41)
عثمان گفت: این آیه در مورد ما نازل شده است. گفتم: پس امر به معروف و نهی از منکر کن. عثمان گفت: این سخنان را رها کن و آنچه میدانی، بیان کن.
گفتم: «بسم الله الرحمن الرحیم. کسانی که از خانههای خود بدون هیچ گناهی اخراج شدند و تنها خداوند را پروردگار خود میدانستند».(حج، 40)
عثمان گفت: این آیه نیز در مورد ما نازل شده است. گفتم: پس آنچه از خداوند گرفتهای، بین همه مسلمانان تقسیم کن.
عثمان گفت: ای مردم! مطیع حاکمان خود و همراه جامعه باشید و به سخنان این مرد که از خدا بیاطلاع است، گوش ندهید. گفتم: تو میخواهی روز قیامت بگوییم: «خدایا! ما از بزرگان خود اطاعت کردیم و آنان ما را گمراه کردند»؟! (احزاب، 67) اما اینکه گفتی از خدا هیچ نمی دانم، بدان که خدا پروردگار ما و پدران ماست و در کمین ظالمان است.
پس عثمان در حالی که از پاسخهای من بسیار به خشم آمده بود، دستور برگشتن ما را صادر کرد و درها را به روی ما بست.[۱]
8- اعتراض و تبعید:
او در مقابل انحراف از سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و بیعدالتیها آرام نمیگرفت؛ از این رو، حاکمانی که سخنانش را تاب نمیآوردند، راهی جز تبعید او نداشتند. صعصعه دوبار تبعید شد، زمانی توسط عثمان از کوفه به شام، و زمانی دیگر به دستور معاویه از کوفه به بحرین.
علامه امینی ماجرای تبعید و محل آن را بدین گونه نوشته است: «پس از آن که عثمان، ولید بن عقبه را از فرمانداری کوفه عزل کرد و سعید بن عاص را برآن سرزمین حاکم قرار داد، به وی دستور داد تا با مردم کوفه مدارا کند. از این جهت، سعید با بزرگان و قاریان این شهر جلساتی ترتیب داد و حاضران در این مجالس افرادی همچون مالک اشتر، زید بن صوحان، صعصعه بن صوحان و... بودند؛ اما در یکی از این گفتگوها بر سر مسالهای اختلاف درگرفت و همه به سعید اعتراض کردند. سعید بن عاص این ماجرا را به عثمان گزارش کرد و نوشت: با وجود مالک اشتر و دوستانش که اساتید معروف قرآن و مشتی ابله هستند، من در کوفه از عهده کوچکترین کاری برنمیآیم. عثمان در جواب دستور داد: آنان را به شام تبعید کن!
پس از استقرار آنها در شام، خبر به معاویه رسید که عدهای از اهل دمشق با مالک اشتر و دوستانش مینشینند و به گفتگو میپردازند. معاویه نامهای به عثمان نوشت: که گروهی را نزد من فرستادهای که شهر خود را دچار آشوب کردهاند و اینک از آن میترسم که مردم تحت اطاعت مرا به نافرمانی وادارند. عثمان دستور داد، که آنان را به حمص (یکی از شهرهای نزدیک دمشق) تبعید کند. پس از مدتی عثمان دستور داد آنان را به کوفه بازگرداند؛ اما مدتی نگذشت که عثمان برای مرتبه دوم آنان را به حمص تبعید کرد».
9- حمایت از علی علیه السلام:
صعصعه به عنوان یاری صادق، همواره از امیرمومنان علی علیه السلام در حضور و غیاب حمایت می کرد. روايت شده است كه چون معاويه به كوفه آمد جمعى از مردم آن جا كه حضرت امام حسن عليه السلام از معاويه جهت ايشان امان گرفته بود به مجلس او درآمدند، صعصعه نيز چون از آن جماعت بود به مجلس درآمد، چون نظر معاويه بر او افتاد گفت: به خدا سوگند! اى صعصعه كه نمىخواستم تو در امان من درآئى، صعصعه گفت: به خدا سوگند كه من نمىخواستم كه تو را نام به خلافت برم، آن گاه به اسم خلافت بر او سلام كرد و بنشست. معاويه گفت: اگر تو بر خلافت من صادقى بر منبر رو و على را لعن كن. صعصعه متوجه مسجد شد و بر منبر رفت و حمد الهى و درود بر حضرت رسالت پناهى ادا كرد، آنگاه گفت: اى گروه حاضران! از پيش كسى مىآيم كه شر خود را مقدم داشته و خير خود را مؤخر داشته و مرا امر كرده كه على بن ابى طالب را لعنت كنم پس او را لعنت كنيد لَعَنَهُ اللّهُ. اهل مسجد آواز به آمين برداشتند؛ آنگاه صعصعه نزد معاويه رفت و او را به آنچه بر منبر گفته بود اخبار نمود، معاويه گفت: واللّه كه تو به آن عبارت لعن مرا قصد نموده بودى؛ يك بار ديگر بايد رفت و تصريح به لعن على كرد. پس صعصعه بازگشت و بر منبر آمد و گفت: معاويه مرا امر كرده كه لعن على بن ابى طالب كنم، اينك من لعن مىكنم آن كس را كه لعن على بن ابى طالب كند. حاضران مسجد ديگر بار آواز به آمين برداشتند و چون معاويه از آن خبردار شد و دانست كه او لعن حضرت امير نخواهد كرد، فرمود تا از كوفه او را اخراج كردند.[۲]
10- حضور در جنگهای پیاپی:
در جنگ جمل، بعد از آن که زید و سیحان (دو برادر صعصعه) به شهادت رسیدند، صعصعه خود پرچم لشگر را بدست گرفت. در جنگ صفین نیز، بعد از آن که معاویه جلوی جریان آب را بست، علی علیه السلام صعصعه را برای گفتگو نزد معاویه فرستاد و فرمود: به او بگو ما مسیر خود را طی میکنیم و دوست نداریم قبل از آن که حجت را تمام کنیم، آغازگر جنگ باشیم؛ پس از اطراف آب کنار روید تا ببینیم سرنوشت ما و شما به کجا میانجامد، در غیر این صورت، جناح پیروز، آشامنده آب خواهد بود. صعصعه این پیام را رسانید. معاویه رو به همراهان خود کرد و از آنها نظرخواهی کرد. چند تن از یاران او همچون: ولید بن عقبه و عبدالله بن سعد (برادر رضاعی عثمان) گفتند: اینان عثمان را تشنه کشتند، اکنون باید تشنه به قتل برسند. آن گاه بحث سختی بین معاویه و طرفدارانش از یک سو و صعصعه از سوی دیگر درگرفت.
در جنگ نهروان نیز امیرمومنان علیه السلام صعصعه را برای گفتگو با خوارج فرستاد. آنها به صعصعه گفتند: اگر علی موضع ما را میداشت، آیا تو با او همراه بودی؟ پاسخ داد: آری. گفتند: برگرد؛ زیرا تو بیدین و مقلد هستی. صعصعه در پاسخ گفت: وای بر شما! آیا پیروی نکنم از کسی که خدا دستور اطاعت از او را داده است؟! آیا رسول خدا صلی الله علیه و آله وقتی جنگ شدت میگرفت، علی علیه السلام را برای فرونشاندن آتش نبرد نمیفرستاد؟! کجا میروید و از چه کسی روی برمیگردانید؟! «عن القمر الباهر و السراج الزاهر و صراط الله المستقیم؟» از ماه درخشان و چراغ روشن و راه مستقیم خداوند رومیگردانید؟! خدا شما را نابود کند. عقلهای شما فاسد شده است. آیا امیرمومنان و وصی رسول خدا صلی الله علیه و آله را هدف گرفتهاید؟! هوای نفس، شما را در ضرر آشکاری فروبرده و شیطان، شما را از حق دور کرده است.
در این موقع «عبدالله بن وهب راسبی» (یکی از خوارج) جواب داد: ای پسر صوحان! سخن بسیار گفتی و به مولای خود بگو: ما به حکم خدا با وی نبرد خواهیم کرد. صعصعه پاسخ داد: گویا میبینم بزودی در خون خود غوطهور خواهی شد و مرغان هوا انتظار فرود آمدن بر جسد تو را میکشند و در این هنگام کسی به فریاد شما نخواهد رسید. راسبی گفت: به مولایت بگو: ما دست بردار از او نیستیم؛ مگر آن که اقرار به کفر خود نماید، یا از گناهش توبه کند که خداوند توبهپذیر است.
وقتی صعصعه پاسخ و ماجرا را به علی علیه السلام گزارش کرد، حضرت فرمود: ای پسر صوحان! اخبار این گروه قبلا به من اطلاع داده شده است. نه دروغ میگویم و نه دروغ برای من نقل شده است. آنان روز سختی در پیش دارند. آن گاه سر مبارک و دستهایش را به آسمان بلند کرد و سه مرتبه فرمود: پروردگارا! شاهد باش... .
11- عیادت از امیرالمؤمنین و حضور در تشییع پیکر پاک او
پس از ضربت شمشیر ابن ملجم که علی علیه السلام در بستر بیماری افتاد، صعصعه بن صوحان به عیادت حضرت آمد؛ اما به علت وخامت حال ایشان، کسی اجازه ملاقات نداشت. از این جهت، صعصعه گفت: از طرف من به امیرمومنان علی علیه السلام بگویید: رحمت خداوند بر تو باد ای امیرمومنان! در حال حیات و بعد از آن، چرا که خدا در نزد تو بزرگ و آگاهی تو نسبت به او زیاد است. لحظهای بعد پاسخ حضرت را برایش باز گفتند که: خدا تو را رحمت کند که کمهزینه و پرفایده هستی.
صعصعه بن صوحان از جمله کسانی بود که در نیمههای شب، در تشییع پنهانی جنازه مطهر امیرمومنان علی علیه السلام شرکت کرد. وقتی حضرت را دفن کردند، نزدیک قبر آمد. یک دست بر قلب خود گذاشت و بادست دیگر مشتی از خاک قبر برداشت و بر سرش ریخت و گفت: «پدر و مادرم فدای تو یا امیرمومنان! گوارا باد بر تو که پاکیزه به دنیا آمدی. شکیباییات زیاد و جهادت بزرگ بود. تجارت سودمند انجام دادی و به پیشگاه خالق خود قدم گذاشتی و خداوند با بشارتهایش تو را گرامی داشت و در جوار پیامبر صلی الله علیه و آله جای گرفتی و از جامهای بهشتی، از دست آن حضرت، سیراب شدی. از خدا میخواهم به ما توفیق دهد که راه تو را ادامه دهیم و به ما دوست داشتن دوستانت و دشمن شمردن دشمنانت را عنایت کند و ما را در زمره اولیای تو قرار دهد. به مقامی رسیدی که هیچ کس به آن نمیرسد؛ زیرا در راه خدا جهاد و قیام کردی تا این که سنت پیامبر صلی الله علیه و آله زنده شد و فتنهها خاموش گردید. بهترین درودهای من بر تو باد که مومنان به وسیله تو پیروز شدند و نشانههای راه هدایت به وسیله تو روشن بود. اول کسی که با ایثار جان و مال ندای پیامبر صلی الله علیه و آله را اجابت کرد، تو بودی. با ذوالفقارت در مواقع ترس از او حمایت کردی. خداوند دژهای ستمکاران و کافران و مشرکان را به وسیله تو درهم شکست. تو اهل گمراهی را نابود ساختی. گوارا باد بر تو که علم و یقین و جهادت از همگان بیشتر بود. به خدا قسم، زندگی تو کلید هر خوبی و بسته شدن همه بدیها بود؛ ولی امروز در شرها باز و راه خیرها بسته شد. اگر مردم سخنان تو را میپذیرفتند، نعمتهای خداوند از همه جابر آنان سرازیر میگردید، ولی آنان دنیا را بر آخرت ترجیح دادند».
بعد از این سخنان، صعصعه و همراهانش به شدت گریستند و به امام حسن و امام حسین علیهماالسلام و سایر فرزندان علی علیه السلام تسلیت گفتند.
پانویس
- ↑ امالی شیخ طوسی، ص236.
- ↑ مجالس المؤمنين، 1/291؛ رجال كَشّى، 1/285.
منبع
- سید جعفر ربانی، کوثر: اسفند 1378، شماره 36.
- حاج شیخ عباس قمی، منتهی الامال، قسمت اول، باب سوم، در تاريخ حضرت علي عليه السلام.