عقیل بن ابیطالب: تفاوت بین نسخهها
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) (ویرایش) |
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) |
||
| سطر ۱: | سطر ۱: | ||
| − | «عقیل بن | + | '''«عقیل بن ابىطالب»''' (متوفای ۵۰ ق)، فرزند [[ابوطالب]]، [[صحابی]] و پسر عموی [[پیامبر]] (صلیاللهعلیهوآله)، برادر بزرگتر [[حضرت علی]] (علیهالسلام) و از نسبشناسان معروف عرب بوده است. وی در [[جنگ بدر]] با اکراه [[قریش]] شرکت کرد و توسط مسلمانان اسیر شد و پس از آزادی [[اسلام]] آورد. عقیل در جنگهای [[جنگ خیبر|خیبر]]، [[جنگ موته|موته]] و [[جنگ حنین|حنین]] شرکت نمود. او در مناظراتی که با [[معاویه]] داشته، از حقانیت [[امیرالمؤمنین]] (علیهالسلام) دفاع کرده است. |
| − | == عقیل و | + | ==ولادت و خاندان== |
| − | + | ابویزید عقیل فرزند [[ابوطالب]] و [[فاطمه بنت اسد]] است. او از ناحیه پدر و مادر «[[بنی هاشم|هاشمی]]» است. [[امام علی]] (علیهالسّلام)، [[جعفر طیار|جعفر]]، طالب، [[ام هانى]] (فاخته)، جمانه و ریطه، برادران و خواهران او هستند.<ref>محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۵۱.</ref> | |
| + | عقیل ۲۰ سال از حضرت علی (علیهالسّلام) و ۱۰ سال از جعفر بزرگتر و ۱۰ سال از طالب کوچکتر بود. بنابراین میتوان سال تولد او را ۳۰ سال پیش از [[بعثت]] پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دانست. | ||
| + | |||
| + | '''فرزندان عقیل:''' | ||
| + | |||
| + | طبق گزارشی، عقیل دارای ۱۷ فرزند به نامهای: [[مسلم بن عقیل|مسلم]]، [[عبد الله الاکبر بن عقیل|عبدالله]]، عبیدالله، محمد، [[عبدالرحمن بن عقیل|عبدالرحمن]]، حمزه، علی، جعفر، یزید، عثمان، سعید، سعد، رمله، زینب، فاطمه، اسماء و امهانی بود. | ||
| + | |||
| + | [[مسلم بن عقیل]] در جریان نهضت و قیام [[امام حسین]] (علیهالسّلام)، از جانب آن حضرت به [[کوفه]] اعزام و در آن جا به دست [[عبیدالله بن زیاد]]، دستگیر شد و به شهادت رسید. [[عبد الله الاکبر بن عقیل|عبدالله]] و [[عبدالرحمن بن عقیل|عبدالرحمن]] نیز در [[روز عاشورا]] شهید شدند. (از برخی شواهد استفاده میشود که تعداد فرزندان عقیل که در روز عاشورا به شهادت رسیدند، بیش از دو نفر است. زیرا هنگامی که اسیران از خاندان امام حسین (علیهالسّلام) را پس از شهادت آن حضرت نزد [[یزید]] در [[شام]] آوردند، دختر عقیل و خواهر مسلم در [[مرثیه]] شهیدان چنین سرود: | ||
| + | «عینی ابکی بعبرة و عویل واندبی * ستة کلهم لصلب علی قد اصیبوا و خمسة لعقیل»؛ خطاب به چشمش میکند که در رثای ۶ نفر از فرزندان علی و ۵ نفر از فرزندان عقیل اشک بریزد.)<ref>اندلسی، ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۵، ص۱۳۲؛ دینوری، ابن قتیبة، المعارف، ص۲۰۴.</ref> | ||
| + | فرزندان دیگر عقیل منقرض شدند و از آنان اولادی باقی نماند، جز محمد که عبدالرحمن و عبدالله -فقیه و مفسر معروف- فرزندان او هستند. | ||
| + | |||
| + | ==عقیل در زمان پیامبر اسلام== | ||
| + | |||
| + | برخی سیره نویسان [[اسلام]] آوردن عقیل را پس از [[جنگ بدر]] و اسیرشدنش به دست مسلمانان و برخی در [[فتح مکه]] و گروهی هم پیش از [[صلح حدیبیه]] دانستهاند.<ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انسابالاشراف، ج۲، ص۶۹.</ref> وی در جنگ بدر که از روی اکراه و ناچاری در میان سپاهیان [[قریش]] حضور داشت،<ref>ابن منظور، محمد بن مکرم، مختصر تاریخ دمشق، ج۱۷، ص۱۱۵.</ref> به اسارت مسلمانان در آمد و با دادن سربها (فدیه) آزاد گردید. او با فدیهای که عمویش [[عباس بن عبدالمطلب]] پرداخت، آزاد گشت و به گفته ابن قتیبه بلافاصله پس از آزادی مسلمان شد.<ref>ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، المعارف، ص ۱۵۶.</ref> | ||
| + | |||
| + | عقیل به دستور [[پیامبر اسلام]] (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به همراه عباس و نوفل برای اداره امور قریش و سقایت حاجیان ـ که از زمان [[جاهلیت]] به عهده [[بنی هاشم]] بود ـ رهسپار مکه شد. | ||
| + | |||
| + | عقیل در سال ۸ ه.ق به همراه همسر و فرزندانش به [[مدینه]] مهاجرت و در [[جنگ خیبر]] و [[جنگ موته]] دوشادوش مسلمانان شرکت نمود و به خاطر فداکاریهایی که از خود نشان داد، از دست رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هدیهای دریافت کرد. عقیل در [[جنگ حنین]] نیز در میان معدود افرادی بود که به رغم فرار مسلمانان از میدان نبرد، پایدار ماند و از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دفاع نمود.<ref>ابن اثیر، عزالدین، اسد الغابه، ج۳، ص۴۲۳.</ref> | ||
| + | |||
| + | بررسی تاریخ زندگانی عقیل نشان میدهد که او از مدافعان سرسخت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و مورد توجه و عنایت ویژه آن حضرت بود. روزی [[امام علی]] (علیهالسّلام) از رسول گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پرسید: «آیا عقیل را دوست داری؟» آن حضرت فرمود: «آری، هم به خاطر خودش هم به خاطر آن که [[ابوطالب]] او را دوست میداشت. همانا فرزند او ([[مسلم بن عقیل|مسلم]]) در راه دوستی فرزند تو کشته میشود و مومنان بر وی میگریند و فرشتگان بر او درود میفرستند.» سپس پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «به خدا شکوه میکنم درباره آنچه که پس از من بر [[عترت]] من خواهد گذشت.»<ref>صدوق، محمد بن علی، الامالی، ص۱۹۱؛ نیشابوری، حاکم، مستدرک حاکم، ج۳، ص۶۶۷.</ref> | ||
| + | |||
| + | نیز آن حضرت خطاب به علی (علیهالسّلام) فرمود: «من، تو، حسن، حسین، عقیل و جعفر در [[بهشت]] در کنار یکدیگر قرار داریم.»<ref>هیثمی، نورالدین، مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۷۳.</ref> | ||
| + | |||
| + | رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای تأمین معاش عقیل، سالانه مقداری از در آمد خیبر را برای وی مقرر کرده بود.<ref>ابن اثیر، عزالدین، اسد الغابه، ج۳، ص۴۲۲.</ref> | ||
| + | |||
| + | ==عقیل در زمان امیرالمؤمنین== | ||
| + | |||
| + | عقیل در زمان [[خلافت]] امام علی (علیهالسّلام) و نیز پس از شهادت آن حضرت، از زبان گویا و فصیح و نیز از موقعیت اجتماعیاش در دفاع از علی (علیهالسّلام) بهره گرفت و هدایتگر جاهلان و بیخبران بود. | ||
| + | |||
| + | برخی از مورخان و شرح حال نویسان گفتهاند: عقیل در زمان حیات [[امام علی]] (علیهالسّلام) برای تامین مشکلات مالی خود از آن حضرت برید و به [[معاویه]] پیوست.<ref>ابن اثیر، عزالدین، اسد الغابه، ج۳، ص۴۲۳؛ ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۷۹.</ref> | ||
| + | اما بررسی دقیق زندگانی عقیل نشان میدهد که این گفتار، غیر محققانه است؛ بلکه عقیل پس از شهادت امیرمؤمنان (علیهالسّلام) نزد معاویه رفت. از اموری که مدعای ما را تایید میکند، نامه عقیل به حضرت علی (علیهالسّلام) است، که ابواسحاق ثقفی (متوفای ۲۸۳ ه.ق) آن را در کتاب خود آورده است ([[سید رضی]] نیز بخشی از نامه آن حضرت را برگزیده و در [[نهج البلاغه]] نقل کرده است). این نامه در ماههای آخر زندگانی امیرمؤمنان (علیهالسّلام) نوشته شده و در قسمتی از آن چنین آمده است: «... من برای انجام [[عمره]] به سوی [[مکه]] در حرکت بودم که با «عبدالله بن ابی سرح» و چهل نفر از فرزندان آزادشدگان که همراه او بودند، رو به رو شدم و چون تصمیم آنان را بر مخالفت تو و انتخاب راه نادرست احساس کردم، به آنان گفتم: ای بازماندگان دشمنان رسول خدا! چه تصمیم شومی در سر دارید؟ اگر میخواهید به [[معاویه]] بپیوندید، این از شما به دور نیست و از همان دشمنیهای گذشته شماست. شما میخواهید نور خدا را خاموش و فرمان او را پایمال نمایید...». | ||
| + | عقیل در ادامه، خطاب به علی (علیهالسّلام) مینویسد: «گویا یارانت تو را تنها گذاشتهاند؟! اگر دستور دهی خود و فرزندانم را فدای تو گردانم... زندگی پس از تو گوارا نیست...». | ||
| + | |||
| + | امیرمؤمنان (علیهالسّلام) در پاسخ وی نوشت: تو به سلامت و خوشی در مکه بمان. دوست ندارم شما نیز با من کشته شوید.<ref>ثقفی کوفی، ابراهیم، الغارات، ج۲، ص۴۱۶۴۳۴؛ دینوری، ابن قتیبه، الامامه والسیاسه، ص۵۴.</ref> | ||
| + | این نامه و پاسخ آن نشان میدهد که ملاقاتهای عقیل با معاویه هرگز به معنای روگردانی عقیل از علی (علیهالسّلام) و پیوستن به معاویه نبود؛ زیرا در شرایطی که دشمنی معاویه با علی (علیهالسّلام) به [[جنگ صفین]] منجر شده بود و پس از آن نیز گروهی از اشرار به فرماندهی یکی از ایادی معاویه، مانند بُسر بن ارطاة منطقهای از سرزمین تحت فرمانروایی علی (علیهالسّلام) را مورد تاخت و تاز خود قرار داده بودند، چگونه شخصیتی مانند عقیل -که از سویی، برادر بزرگتر خلیفه و مورد احترام مسلمانان و شخصی تیزبین و شجاع بود و از سوی دیگر، معاویه و یاران او را دشمنان خدا میدانست؛- به کاری اقدام نموده باشد که موجب خشنودی دشمنان علی (علیهالسّلام) گردد؟! | ||
| + | بنابراین، نامه عقیل و پاسخ امیرمؤمنان (علیهالسّلام) که در آن، خشنودی و رضایتش را از عقیل ابراز داشته و به ماندن در مکه امر کرده است، دلیل روشنی است که سفر عقیل به [[شام]] در زمان حیات آن حضرت نبوده است. گروهی از مورخان موثق و [[ابن ابی الحدید]] معتزلی در کتاب «شرح نهج البلاغه» بر همین عقیده هستند.<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۰، ص۲۵۰.</ref> | ||
| + | |||
| + | عقیل به عنوان فردی مورد اعتماد امیرمؤمنان (علیهالسّلام) بود و به دستور آن حضرت، در مکه و مدینه ـ دو شهر مهم و حساس ـ ماند تا مسائل سیاسی و تحرکات مخالفان را به اطلاع آن حضرت برساند. در راستای همین ماموریت بود که عقیل دو نامه، ـ یکی در مورد اجتماع [[عایشه]] و [[طلحه]] و [[زبیر]] در [[مکه]] و حرکت آنان به سوی [[بصره]]<ref>دینوری، ابن قتیبه، الامامه والسیاسه، ص۵۴.</ref> و دیگری درباره حرکت عبدالله بن ابی سرح و سربازانش به سوی شام ـ را به کوفه ارسال کرد. شاید یکی از علتهای عدم حضور وی در صفین و [[جنگ نهروان]]، به عهده داشتن همین مسوولیت خطیر بوده است. | ||
| + | |||
| + | ==رابطه عقیل و معاویه== | ||
| + | [[معاویه]] پس از [[شهادت امام علی]] (علیهالسّلام)، علاوه بر این که طی بخشنامههایی به کارگزاران خود در سراسر کشور پهناور اسلامی، دستور داد تا نقل احادیث درباره فضائل [[امیرالمومنین]] (علیهالسّلام) ممنوع شود و راویان این گونه احادیث را به شدیدترین وجه مجازات کنند؛ به افرادی مانند [[ابوهریره]]، سمرة بن جندب، [[عمرو بن عاص]]، مغیرة بن شعبه و عروة بن زبیر نیز ماموریت داد تا در نکوهش آن حضرت، احادیثی جعل و در میان مردم منتشر کنند و برای این کار پاداش بزرگی مقرر داشت.<ref>ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبةالله، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۶۳-۶۴.</ref> | ||
| + | |||
| + | عقیل در چنین شرایطی به شام رفت و در مرکز فرمانروایی معاویه و در کاخ او به نقل فضایل امیرالمومنین (علیهالسّلام) و حمایت از یاران آن حضرت و نیز نکوهش معاویه و اطرافیان او و سابقه زشت پدران آنان پرداخت. او هرگز معاویه را «امیرالمؤمنین» نخواند، بلکه طرفداران وی را منافق نامید و آنان را رسوا نمود. وی خطاب به معاویه گفت: «اگر بر همه دنیا حکمرانی کنی، ذرهای به تو رغبت نشان نخواهم داد.»<ref>اندلسی، ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۴، ص۹۲.</ref> | ||
| − | + | برای روشن شدن دفاع عقیل از امام علی (علیهالسّلام) و نیز انگیزه رفتنش به کاخ معاویه، به چند نمونه از دیدارها و گفت و گوهای آنان اشاره میشود: | |
| − | |||
| − | + | ۱. روزی معاویه احساس کرد به رغم تلاشها و تبلیغاتش علیه [[بنی هاشم]] -به ویژه امام علی (علیهالسّلام)-، مردم به آنان علاقه دارند؛ معاویه چارهای اندیشید تا از وجود فردی از خاندان [[عبدالمطلب]] بهره بگیرد و با بذل و بخششهایش، از آن فرد در تایید خود و مذمت کردن امیرمؤمنان (علیهالسّلام) استفاده کند. | |
| + | معاویه این موضوع را با [[عمرو بن عاص]] در میان گذاشت و او عقیل بن ابی طالب را برای این منظور شایسته دانست. معاویه، فردای آن روز و در میان مردم، خطاب به عقیل گفت: آیا علی برتر است یا من؟ عقیل پاسخ داد: تو برای دنیای ما بهتری اما علی از تو برتر است. معاویه به صدای بلند خندید. عقیل نیز خندید. معاویه گفت: چرا خندیدی؟ عقیل پاسخ داد: به اطرافیانت نگاه کردم، همگی آنان از آزادشدگان و بقایای «احزاب» هستند، در حالی که اطرافیان علی (علیهالسّلام)، همگی از مهاجر و انصار بودند. معاویه خطاب به حاضران گفت: آیا عقیل را میشناسید؟ او همان است که خداوند درباره عمویش فرمود: {{متن قرآن|«تبّت یَدا أبی لَهَب»}}.<ref>[[سوره مسد]]، آیه۱.</ref> عقیل، بیدرنگ و شجاعانه رو به حاضران کرد و گفت: آیا خواندهاید {{متن قرآن|«وامرَأتُه حمّالةُ الحطَب»}}<ref>سوره مسد، آیه۴.</ref>؟ او، عمه معاویه است. (ام جمیل، همسر [[ابولهب]]، خواهر [[ابوسفیان]] و عمه معاویه بود.) | ||
| + | معاویه که خشم خود را فرو میبرد، رو به عمرو بن عاص کرد و گفت: این شخص همان است که میپنداشتی از کمخردهای خاندان عبدالمطلب است؟!<ref>احمدی میانجی، علی، مواقف الشیعه، ج۳، ص۱۴۰-۱۴۲.</ref> | ||
| − | پس | + | ۲. روزی معاویه صدهزار درهم به عقیل داد تا بالای منبر از معاویه تجلیل و از علی بن ابی طالب (علیهالسّلام) بدگویی کند. عقیل بالای منبر رفت و پس از حمد و ثنای خداوند، گفت: ای مردم! من نزد علی (ع) رفتم، او دینش را بر من مقدم داشت (اشاره به درخواست کمک مالی از امیرمومنان (علیهالسّلام) است...)؛ و نزد معاویه آمدم، او مرا به دینش مقدم داشت.<ref>ر. ک: نهج البلاغه، خطبه ۲۲۴.</ref> |
| − | + | ۳. روزی معاویه از عقیل پرسید: علی (ع) را چگونه و در چه حالی ترک گفتی؟ عقیل در پاسخ گفت: او را در حالی که خدا و رسولش دوست داشت، ترک کردم و تو را در حالی که خدا و رسولش دشمن دارد ملاقات کردم.<ref>مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۳۶.</ref> | |
| − | (عقیل گفت:) | + | ۴. هنگامی که معاویه از عقیل درباره علی (علیهالسّلام) و یارانش پرسید، عقیل گفت: آنان همان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و اصحاب آن حضرت در [[جنگ بدر]] هستند، جز آن که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در میانشان نیست و شما همان [[ابوسفیان]] و سپاهیان او در [[جنگ احد]] هستید، جز آن که ابوسفیان درمیانتان نیست. وقتی به این جا آمدم، گروهی از منافقان به استقبال من آمدند. آن گاه درباره [[عمرو بن عاص]] که کنار معاویه نشسته بود، چنین گفت: این شخصی است که شش نفر دربارهاش ادعا داشتند و هرکدام او را فرزند خود میخواندند و بالاخره قصاب قریش -که [[عاص بن وائل]] باشد- بر دیگران چیره شد و او را فرزند خویش خواند... . عقیل برای هریک از حاضران عیبی را آشکار ساخت. معاویه که میخواست تا اندوهی که بر اطرافیانش سایه افکنده بود، را کنار زند، گفت: درباره من چه میدانی؟ عقیل گفت: «حمامه» را میشناسی؟ سپس عقیل از مجلس بیرون رفت. معاویه دستور داد تا نسبشناسی را به حضور او بیاورند. نسبشناس شام پس از گرفتن امان از معاویه، گفت: حمامه، مادر ابوسفیان و مادر بزرگ توست که زنی بدنام و زناکار بود و برای این منظور، پرچمی بر درخانهاش آویزان بود.<ref>ابن اثیر، عزالدین، اسد الغابه، ج۳، ص۴۲۳؛ احمدی میانجی، علی، مواقف الشیعه، ج۱، ص۲۳۹.</ref> |
| − | معاویه | + | ۵. ماجرای آهن گداخته: روزی معاویه از عقیل پرسید: داستان آهن گداخته چه بود؟ عقیل گفت: روزگار سختی را سپری میکردم. نزد علی (علیهالسّلام) رفتم تا چیزی ستانم، کارگر نیفتاد. روز بعد، بچههایم را که رنگ گرسنگی در رخسارشان هویدا بود، به همراه خود نزد امیرمومنان (علیهالسّلام) بردم. فرمود: «شبانگاه بیایید تا چیزی بدهم.» در وقت مقرر و در حالی که یکی از فرزندانم دستم را گرفته بود، نزد آن حضرت حاضر شدیم. فرمود: «جلو بیا.» من به طمع درهم و دینار دستم را پیش بردم. ناگهان آهنی گداخته و داغ مرا سوزاند و فریاد کشیدم. آن حضرت فرمود: «مادرت به عزایت بنشیند، این آهنی است که با آتش دنیا گداخته شده است. من و تو چگونه خواهیم بود اگر در زنجیر شویم و به طرف [[جهنم]] برده شویم.» سپس این آیه را تلاوت کرد: {{متن قرآن|«إذ الاغلال فی أعناقهم و السلاسل و یُسحَبون»}}؛<ref>[[سوره غافر]]، آیه۷۱.</ref> هنگامی که غلها در گردنهایشان افتاده و با زنجیرها کشانده میشوند. آن گاه فرمود: «جز آنچه را که خداوند مقرر کرده است، سهمی نداری. به خانهات برگرد!» |
| + | معاویه گفت: هرگز! هرگز! مادران از آوردن چنین فرزندی عقیمند. (حضرت علی (علیهالسّلام) جریان آمدن عقیل را به طور مبسوط بیان کرده است.)<ref>ر.ک: نهج البلاغه، خطبه ۲۲۴.</ref> | ||
| − | == وفات == | + | == عقیل و علم انساب == |
| − | + | عقیل فردی نسبشناس و نیز آگاه به جریانها و اتفاقات روزگاران جاهلی بود. از این رو بعدها که نابینا شد، در [[مسجدالنبی]] بر فرشی که برای او پهن میکردند، پس از اقامه [[نماز]] مینشست و تاریخ و [[ایام العرب]] را برای حاضران بیان میکرد و به لحاظ آن که بیشتر در مورد سوابق نادرست و رفتارهای ناشایست [[قریش]] سخن میگفت و از نیک و بد ایشان آگاهى داشت، مورد کینه و دشمنی آنان قرار گرفت. به این جهت درباره وی مطالب غیر واقعی و روایاتی جعل نمودهاند و او را به حماقت و نادانی متهم کردهاند.<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۷۹؛ ابن اثیر، عزالدین، اسد الغابه، ج۳، ص۴۲۳.</ref> | |
| − | + | ||
| + | ==وفات== | ||
| + | |||
| + | برخی مورخان وفات عقیل بن ابیطالب را در زمان خلافت [[معاویه]] -در سال ۵۰ قمری در حدود ۹۰ سالگی- دانستهاند. [[ابن حجر عسقلانی]] وفات وی را در سال ۶۰ هجری و در اول خلافت [[یزید بن معاویه]] و پیش از [[واقعه حره]] دانسته است. بنا به گفته نووی (متوفای ۶۷۷ ق) او در [[بقیع]] و در مقبره [[بنی هاشم]] دارای قبه و بارگاه بوده است.<ref>نووی، ابو زکریا، تهذیب الاسماء، ج۱، ص۳۳۷.</ref> | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
<references /> | <references /> | ||
==منابع== | ==منابع== | ||
| − | + | *"عقیل در آینه حقیقت"، یوسف بیات، فرهنگ کوثر، سال ۱۳۷۹، شماره ۴۷، برگرفته از مقاله « | |
| − | * | + | *"آل ابیطالب"، دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱، ص۳۵۸. |
| + | *[[منتهی الآمال]]، شیخ عباس قمی، قسمت اول، باب سوم: در تاریخ حضرت علی علیهالسلام. | ||
*آثار اسلامی مکه و مدینه، رسول جعفریان. | *آثار اسلامی مکه و مدینه، رسول جعفریان. | ||
*دانشنامه رشد. | *دانشنامه رشد. | ||
[[Category:اصحاب اهل البیت علیهم السلام]] | [[Category:اصحاب اهل البیت علیهم السلام]] | ||
| + | [[Category:وابستگان امام علی علیه السلام]] | ||
| + | [[Category:مدفونین در بقیع]] | ||
نسخهٔ کنونی تا ۳ نوامبر ۲۰۲۵، ساعت ۱۱:۵۴
«عقیل بن ابىطالب» (متوفای ۵۰ ق)، فرزند ابوطالب، صحابی و پسر عموی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)، برادر بزرگتر حضرت علی (علیهالسلام) و از نسبشناسان معروف عرب بوده است. وی در جنگ بدر با اکراه قریش شرکت کرد و توسط مسلمانان اسیر شد و پس از آزادی اسلام آورد. عقیل در جنگهای خیبر، موته و حنین شرکت نمود. او در مناظراتی که با معاویه داشته، از حقانیت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) دفاع کرده است.
محتویات
ولادت و خاندان
ابویزید عقیل فرزند ابوطالب و فاطمه بنت اسد است. او از ناحیه پدر و مادر «هاشمی» است. امام علی (علیهالسّلام)، جعفر، طالب، ام هانى (فاخته)، جمانه و ریطه، برادران و خواهران او هستند.[۱] عقیل ۲۰ سال از حضرت علی (علیهالسّلام) و ۱۰ سال از جعفر بزرگتر و ۱۰ سال از طالب کوچکتر بود. بنابراین میتوان سال تولد او را ۳۰ سال پیش از بعثت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دانست.
فرزندان عقیل:
طبق گزارشی، عقیل دارای ۱۷ فرزند به نامهای: مسلم، عبدالله، عبیدالله، محمد، عبدالرحمن، حمزه، علی، جعفر، یزید، عثمان، سعید، سعد، رمله، زینب، فاطمه، اسماء و امهانی بود.
مسلم بن عقیل در جریان نهضت و قیام امام حسین (علیهالسّلام)، از جانب آن حضرت به کوفه اعزام و در آن جا به دست عبیدالله بن زیاد، دستگیر شد و به شهادت رسید. عبدالله و عبدالرحمن نیز در روز عاشورا شهید شدند. (از برخی شواهد استفاده میشود که تعداد فرزندان عقیل که در روز عاشورا به شهادت رسیدند، بیش از دو نفر است. زیرا هنگامی که اسیران از خاندان امام حسین (علیهالسّلام) را پس از شهادت آن حضرت نزد یزید در شام آوردند، دختر عقیل و خواهر مسلم در مرثیه شهیدان چنین سرود: «عینی ابکی بعبرة و عویل واندبی * ستة کلهم لصلب علی قد اصیبوا و خمسة لعقیل»؛ خطاب به چشمش میکند که در رثای ۶ نفر از فرزندان علی و ۵ نفر از فرزندان عقیل اشک بریزد.)[۲] فرزندان دیگر عقیل منقرض شدند و از آنان اولادی باقی نماند، جز محمد که عبدالرحمن و عبدالله -فقیه و مفسر معروف- فرزندان او هستند.
عقیل در زمان پیامبر اسلام
برخی سیره نویسان اسلام آوردن عقیل را پس از جنگ بدر و اسیرشدنش به دست مسلمانان و برخی در فتح مکه و گروهی هم پیش از صلح حدیبیه دانستهاند.[۳] وی در جنگ بدر که از روی اکراه و ناچاری در میان سپاهیان قریش حضور داشت،[۴] به اسارت مسلمانان در آمد و با دادن سربها (فدیه) آزاد گردید. او با فدیهای که عمویش عباس بن عبدالمطلب پرداخت، آزاد گشت و به گفته ابن قتیبه بلافاصله پس از آزادی مسلمان شد.[۵]
عقیل به دستور پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به همراه عباس و نوفل برای اداره امور قریش و سقایت حاجیان ـ که از زمان جاهلیت به عهده بنی هاشم بود ـ رهسپار مکه شد.
عقیل در سال ۸ ه.ق به همراه همسر و فرزندانش به مدینه مهاجرت و در جنگ خیبر و جنگ موته دوشادوش مسلمانان شرکت نمود و به خاطر فداکاریهایی که از خود نشان داد، از دست رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هدیهای دریافت کرد. عقیل در جنگ حنین نیز در میان معدود افرادی بود که به رغم فرار مسلمانان از میدان نبرد، پایدار ماند و از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دفاع نمود.[۶]
بررسی تاریخ زندگانی عقیل نشان میدهد که او از مدافعان سرسخت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و مورد توجه و عنایت ویژه آن حضرت بود. روزی امام علی (علیهالسّلام) از رسول گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پرسید: «آیا عقیل را دوست داری؟» آن حضرت فرمود: «آری، هم به خاطر خودش هم به خاطر آن که ابوطالب او را دوست میداشت. همانا فرزند او (مسلم) در راه دوستی فرزند تو کشته میشود و مومنان بر وی میگریند و فرشتگان بر او درود میفرستند.» سپس پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «به خدا شکوه میکنم درباره آنچه که پس از من بر عترت من خواهد گذشت.»[۷]
نیز آن حضرت خطاب به علی (علیهالسّلام) فرمود: «من، تو، حسن، حسین، عقیل و جعفر در بهشت در کنار یکدیگر قرار داریم.»[۸]
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای تأمین معاش عقیل، سالانه مقداری از در آمد خیبر را برای وی مقرر کرده بود.[۹]
عقیل در زمان امیرالمؤمنین
عقیل در زمان خلافت امام علی (علیهالسّلام) و نیز پس از شهادت آن حضرت، از زبان گویا و فصیح و نیز از موقعیت اجتماعیاش در دفاع از علی (علیهالسّلام) بهره گرفت و هدایتگر جاهلان و بیخبران بود.
برخی از مورخان و شرح حال نویسان گفتهاند: عقیل در زمان حیات امام علی (علیهالسّلام) برای تامین مشکلات مالی خود از آن حضرت برید و به معاویه پیوست.[۱۰] اما بررسی دقیق زندگانی عقیل نشان میدهد که این گفتار، غیر محققانه است؛ بلکه عقیل پس از شهادت امیرمؤمنان (علیهالسّلام) نزد معاویه رفت. از اموری که مدعای ما را تایید میکند، نامه عقیل به حضرت علی (علیهالسّلام) است، که ابواسحاق ثقفی (متوفای ۲۸۳ ه.ق) آن را در کتاب خود آورده است (سید رضی نیز بخشی از نامه آن حضرت را برگزیده و در نهج البلاغه نقل کرده است). این نامه در ماههای آخر زندگانی امیرمؤمنان (علیهالسّلام) نوشته شده و در قسمتی از آن چنین آمده است: «... من برای انجام عمره به سوی مکه در حرکت بودم که با «عبدالله بن ابی سرح» و چهل نفر از فرزندان آزادشدگان که همراه او بودند، رو به رو شدم و چون تصمیم آنان را بر مخالفت تو و انتخاب راه نادرست احساس کردم، به آنان گفتم: ای بازماندگان دشمنان رسول خدا! چه تصمیم شومی در سر دارید؟ اگر میخواهید به معاویه بپیوندید، این از شما به دور نیست و از همان دشمنیهای گذشته شماست. شما میخواهید نور خدا را خاموش و فرمان او را پایمال نمایید...». عقیل در ادامه، خطاب به علی (علیهالسّلام) مینویسد: «گویا یارانت تو را تنها گذاشتهاند؟! اگر دستور دهی خود و فرزندانم را فدای تو گردانم... زندگی پس از تو گوارا نیست...».
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) در پاسخ وی نوشت: تو به سلامت و خوشی در مکه بمان. دوست ندارم شما نیز با من کشته شوید.[۱۱] این نامه و پاسخ آن نشان میدهد که ملاقاتهای عقیل با معاویه هرگز به معنای روگردانی عقیل از علی (علیهالسّلام) و پیوستن به معاویه نبود؛ زیرا در شرایطی که دشمنی معاویه با علی (علیهالسّلام) به جنگ صفین منجر شده بود و پس از آن نیز گروهی از اشرار به فرماندهی یکی از ایادی معاویه، مانند بُسر بن ارطاة منطقهای از سرزمین تحت فرمانروایی علی (علیهالسّلام) را مورد تاخت و تاز خود قرار داده بودند، چگونه شخصیتی مانند عقیل -که از سویی، برادر بزرگتر خلیفه و مورد احترام مسلمانان و شخصی تیزبین و شجاع بود و از سوی دیگر، معاویه و یاران او را دشمنان خدا میدانست؛- به کاری اقدام نموده باشد که موجب خشنودی دشمنان علی (علیهالسّلام) گردد؟! بنابراین، نامه عقیل و پاسخ امیرمؤمنان (علیهالسّلام) که در آن، خشنودی و رضایتش را از عقیل ابراز داشته و به ماندن در مکه امر کرده است، دلیل روشنی است که سفر عقیل به شام در زمان حیات آن حضرت نبوده است. گروهی از مورخان موثق و ابن ابی الحدید معتزلی در کتاب «شرح نهج البلاغه» بر همین عقیده هستند.[۱۲]
عقیل به عنوان فردی مورد اعتماد امیرمؤمنان (علیهالسّلام) بود و به دستور آن حضرت، در مکه و مدینه ـ دو شهر مهم و حساس ـ ماند تا مسائل سیاسی و تحرکات مخالفان را به اطلاع آن حضرت برساند. در راستای همین ماموریت بود که عقیل دو نامه، ـ یکی در مورد اجتماع عایشه و طلحه و زبیر در مکه و حرکت آنان به سوی بصره[۱۳] و دیگری درباره حرکت عبدالله بن ابی سرح و سربازانش به سوی شام ـ را به کوفه ارسال کرد. شاید یکی از علتهای عدم حضور وی در صفین و جنگ نهروان، به عهده داشتن همین مسوولیت خطیر بوده است.
رابطه عقیل و معاویه
معاویه پس از شهادت امام علی (علیهالسّلام)، علاوه بر این که طی بخشنامههایی به کارگزاران خود در سراسر کشور پهناور اسلامی، دستور داد تا نقل احادیث درباره فضائل امیرالمومنین (علیهالسّلام) ممنوع شود و راویان این گونه احادیث را به شدیدترین وجه مجازات کنند؛ به افرادی مانند ابوهریره، سمرة بن جندب، عمرو بن عاص، مغیرة بن شعبه و عروة بن زبیر نیز ماموریت داد تا در نکوهش آن حضرت، احادیثی جعل و در میان مردم منتشر کنند و برای این کار پاداش بزرگی مقرر داشت.[۱۴]
عقیل در چنین شرایطی به شام رفت و در مرکز فرمانروایی معاویه و در کاخ او به نقل فضایل امیرالمومنین (علیهالسّلام) و حمایت از یاران آن حضرت و نیز نکوهش معاویه و اطرافیان او و سابقه زشت پدران آنان پرداخت. او هرگز معاویه را «امیرالمؤمنین» نخواند، بلکه طرفداران وی را منافق نامید و آنان را رسوا نمود. وی خطاب به معاویه گفت: «اگر بر همه دنیا حکمرانی کنی، ذرهای به تو رغبت نشان نخواهم داد.»[۱۵]
برای روشن شدن دفاع عقیل از امام علی (علیهالسّلام) و نیز انگیزه رفتنش به کاخ معاویه، به چند نمونه از دیدارها و گفت و گوهای آنان اشاره میشود:
۱. روزی معاویه احساس کرد به رغم تلاشها و تبلیغاتش علیه بنی هاشم -به ویژه امام علی (علیهالسّلام)-، مردم به آنان علاقه دارند؛ معاویه چارهای اندیشید تا از وجود فردی از خاندان عبدالمطلب بهره بگیرد و با بذل و بخششهایش، از آن فرد در تایید خود و مذمت کردن امیرمؤمنان (علیهالسّلام) استفاده کند. معاویه این موضوع را با عمرو بن عاص در میان گذاشت و او عقیل بن ابی طالب را برای این منظور شایسته دانست. معاویه، فردای آن روز و در میان مردم، خطاب به عقیل گفت: آیا علی برتر است یا من؟ عقیل پاسخ داد: تو برای دنیای ما بهتری اما علی از تو برتر است. معاویه به صدای بلند خندید. عقیل نیز خندید. معاویه گفت: چرا خندیدی؟ عقیل پاسخ داد: به اطرافیانت نگاه کردم، همگی آنان از آزادشدگان و بقایای «احزاب» هستند، در حالی که اطرافیان علی (علیهالسّلام)، همگی از مهاجر و انصار بودند. معاویه خطاب به حاضران گفت: آیا عقیل را میشناسید؟ او همان است که خداوند درباره عمویش فرمود: «تبّت یَدا أبی لَهَب».[۱۶] عقیل، بیدرنگ و شجاعانه رو به حاضران کرد و گفت: آیا خواندهاید «وامرَأتُه حمّالةُ الحطَب»[۱۷]؟ او، عمه معاویه است. (ام جمیل، همسر ابولهب، خواهر ابوسفیان و عمه معاویه بود.) معاویه که خشم خود را فرو میبرد، رو به عمرو بن عاص کرد و گفت: این شخص همان است که میپنداشتی از کمخردهای خاندان عبدالمطلب است؟![۱۸]
۲. روزی معاویه صدهزار درهم به عقیل داد تا بالای منبر از معاویه تجلیل و از علی بن ابی طالب (علیهالسّلام) بدگویی کند. عقیل بالای منبر رفت و پس از حمد و ثنای خداوند، گفت: ای مردم! من نزد علی (ع) رفتم، او دینش را بر من مقدم داشت (اشاره به درخواست کمک مالی از امیرمومنان (علیهالسّلام) است...)؛ و نزد معاویه آمدم، او مرا به دینش مقدم داشت.[۱۹]
۳. روزی معاویه از عقیل پرسید: علی (ع) را چگونه و در چه حالی ترک گفتی؟ عقیل در پاسخ گفت: او را در حالی که خدا و رسولش دوست داشت، ترک کردم و تو را در حالی که خدا و رسولش دشمن دارد ملاقات کردم.[۲۰]
۴. هنگامی که معاویه از عقیل درباره علی (علیهالسّلام) و یارانش پرسید، عقیل گفت: آنان همان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و اصحاب آن حضرت در جنگ بدر هستند، جز آن که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در میانشان نیست و شما همان ابوسفیان و سپاهیان او در جنگ احد هستید، جز آن که ابوسفیان درمیانتان نیست. وقتی به این جا آمدم، گروهی از منافقان به استقبال من آمدند. آن گاه درباره عمرو بن عاص که کنار معاویه نشسته بود، چنین گفت: این شخصی است که شش نفر دربارهاش ادعا داشتند و هرکدام او را فرزند خود میخواندند و بالاخره قصاب قریش -که عاص بن وائل باشد- بر دیگران چیره شد و او را فرزند خویش خواند... . عقیل برای هریک از حاضران عیبی را آشکار ساخت. معاویه که میخواست تا اندوهی که بر اطرافیانش سایه افکنده بود، را کنار زند، گفت: درباره من چه میدانی؟ عقیل گفت: «حمامه» را میشناسی؟ سپس عقیل از مجلس بیرون رفت. معاویه دستور داد تا نسبشناسی را به حضور او بیاورند. نسبشناس شام پس از گرفتن امان از معاویه، گفت: حمامه، مادر ابوسفیان و مادر بزرگ توست که زنی بدنام و زناکار بود و برای این منظور، پرچمی بر درخانهاش آویزان بود.[۲۱]
۵. ماجرای آهن گداخته: روزی معاویه از عقیل پرسید: داستان آهن گداخته چه بود؟ عقیل گفت: روزگار سختی را سپری میکردم. نزد علی (علیهالسّلام) رفتم تا چیزی ستانم، کارگر نیفتاد. روز بعد، بچههایم را که رنگ گرسنگی در رخسارشان هویدا بود، به همراه خود نزد امیرمومنان (علیهالسّلام) بردم. فرمود: «شبانگاه بیایید تا چیزی بدهم.» در وقت مقرر و در حالی که یکی از فرزندانم دستم را گرفته بود، نزد آن حضرت حاضر شدیم. فرمود: «جلو بیا.» من به طمع درهم و دینار دستم را پیش بردم. ناگهان آهنی گداخته و داغ مرا سوزاند و فریاد کشیدم. آن حضرت فرمود: «مادرت به عزایت بنشیند، این آهنی است که با آتش دنیا گداخته شده است. من و تو چگونه خواهیم بود اگر در زنجیر شویم و به طرف جهنم برده شویم.» سپس این آیه را تلاوت کرد: «إذ الاغلال فی أعناقهم و السلاسل و یُسحَبون»؛[۲۲] هنگامی که غلها در گردنهایشان افتاده و با زنجیرها کشانده میشوند. آن گاه فرمود: «جز آنچه را که خداوند مقرر کرده است، سهمی نداری. به خانهات برگرد!» معاویه گفت: هرگز! هرگز! مادران از آوردن چنین فرزندی عقیمند. (حضرت علی (علیهالسّلام) جریان آمدن عقیل را به طور مبسوط بیان کرده است.)[۲۳]
عقیل و علم انساب
عقیل فردی نسبشناس و نیز آگاه به جریانها و اتفاقات روزگاران جاهلی بود. از این رو بعدها که نابینا شد، در مسجدالنبی بر فرشی که برای او پهن میکردند، پس از اقامه نماز مینشست و تاریخ و ایام العرب را برای حاضران بیان میکرد و به لحاظ آن که بیشتر در مورد سوابق نادرست و رفتارهای ناشایست قریش سخن میگفت و از نیک و بد ایشان آگاهى داشت، مورد کینه و دشمنی آنان قرار گرفت. به این جهت درباره وی مطالب غیر واقعی و روایاتی جعل نمودهاند و او را به حماقت و نادانی متهم کردهاند.[۲۴]
وفات
برخی مورخان وفات عقیل بن ابیطالب را در زمان خلافت معاویه -در سال ۵۰ قمری در حدود ۹۰ سالگی- دانستهاند. ابن حجر عسقلانی وفات وی را در سال ۶۰ هجری و در اول خلافت یزید بن معاویه و پیش از واقعه حره دانسته است. بنا به گفته نووی (متوفای ۶۷۷ ق) او در بقیع و در مقبره بنی هاشم دارای قبه و بارگاه بوده است.[۲۵]
پانویس
- ↑ محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۵۱.
- ↑ اندلسی، ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۵، ص۱۳۲؛ دینوری، ابن قتیبة، المعارف، ص۲۰۴.
- ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انسابالاشراف، ج۲، ص۶۹.
- ↑ ابن منظور، محمد بن مکرم، مختصر تاریخ دمشق، ج۱۷، ص۱۱۵.
- ↑ ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، المعارف، ص ۱۵۶.
- ↑ ابن اثیر، عزالدین، اسد الغابه، ج۳، ص۴۲۳.
- ↑ صدوق، محمد بن علی، الامالی، ص۱۹۱؛ نیشابوری، حاکم، مستدرک حاکم، ج۳، ص۶۶۷.
- ↑ هیثمی، نورالدین، مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۷۳.
- ↑ ابن اثیر، عزالدین، اسد الغابه، ج۳، ص۴۲۲.
- ↑ ابن اثیر، عزالدین، اسد الغابه، ج۳، ص۴۲۳؛ ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۷۹.
- ↑ ثقفی کوفی، ابراهیم، الغارات، ج۲، ص۴۱۶۴۳۴؛ دینوری، ابن قتیبه، الامامه والسیاسه، ص۵۴.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۰، ص۲۵۰.
- ↑ دینوری، ابن قتیبه، الامامه والسیاسه، ص۵۴.
- ↑ ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبةالله، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۶۳-۶۴.
- ↑ اندلسی، ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۴، ص۹۲.
- ↑ سوره مسد، آیه۱.
- ↑ سوره مسد، آیه۴.
- ↑ احمدی میانجی، علی، مواقف الشیعه، ج۳، ص۱۴۰-۱۴۲.
- ↑ ر. ک: نهج البلاغه، خطبه ۲۲۴.
- ↑ مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۳۶.
- ↑ ابن اثیر، عزالدین، اسد الغابه، ج۳، ص۴۲۳؛ احمدی میانجی، علی، مواقف الشیعه، ج۱، ص۲۳۹.
- ↑ سوره غافر، آیه۷۱.
- ↑ ر.ک: نهج البلاغه، خطبه ۲۲۴.
- ↑ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۷۹؛ ابن اثیر، عزالدین، اسد الغابه، ج۳، ص۴۲۳.
- ↑ نووی، ابو زکریا، تهذیب الاسماء، ج۱، ص۳۳۷.
منابع
- "عقیل در آینه حقیقت"، یوسف بیات، فرهنگ کوثر، سال ۱۳۷۹، شماره ۴۷، برگرفته از مقاله «
- "آل ابیطالب"، دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱، ص۳۵۸.
- منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، قسمت اول، باب سوم: در تاریخ حضرت علی علیهالسلام.
- آثار اسلامی مکه و مدینه، رسول جعفریان.
- دانشنامه رشد.




