شیخ فضل الله نوری: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
(۱۴ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
شيخ فضل الله نورى (1259-1327قاز روحانیون برجسته شیعه است که نقش کلیدی و تاثیرگذاری در پیروزی جنبش مشروطه ایران در اواخر دوره قاجاریه داشت. همچنین او از نخستين عالمان اسلامي بود که تمام تلاش خود را برای ممانعت از به خطا رفتن مسیر مشروطیت به کار بست تا اجازه ندهد به نام آزادي و دموکراسي‌، بي‌بند و باري غربي در جامعه اسلامي حاکم شود. و در نهایت عمدتاً به‌سبب تلاش‌های وی، اصلی بر قانون اساسی افزوده شد که قوانین مصوب مجلس، مخالفتی با اسلام نداشته باشد.
+
'''شهید آیت الله فضل‌الله نورى''' (۱۳۲۷ - ۱۲۵۹ ق[[فقیه]] و عالم مجاهد [[شیعه]] در قرن ۱۴ قمری و از شاگردان [[میرزا محمدحسن شیرازی|میرزای شیرازی]] بود. وی بر «[[مشروطیت|مشروطه]] مشروعه» تأکید داشت و معتقد بود که قانون اساسی و دیگر قوانین حقوقی و جزایی باید مطابق قوانین [[اسلام]] باشد. او سرانجام در همین راه به‌دست مشروطه‌خواهان افراطی به [[شهادت در راه خدا|شهادت]] رسید. [[محدث نوری]] دایی شیخ شهید است.
 
 
وی پس از دوره استبداد صغیر و فتح تهران به‌دست مشروطه‌خواهان در دادگاهی (که اتهام‌های وارده به شیخ منتشر ولی صورتجلسه دفاعیات وی منتشر نشد) محاکمه و سرانجام اعدام شد.<ref>[http://fa.wikishia.net/view/%D9%81%D8%B6%D9%84%E2%80%8C%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87_%D9%86%D9%88%D8%B1%DB%8C فضل‌الله نوری، ویکی شیعه]، بازیابی: 4 مرداد 1396</ref>
 
  
 
{{شناسنامه عالم
 
{{شناسنامه عالم
||نام کامل = فضل الله نوري
+
||نام کامل = فضل الله کجوری طبرسی نوری
||تصویر=[[پرونده:Sheikh-noori.jpg |200px|center]]
+
||تصویر=[[پرونده:Sheikh-noori.jpg |۲3۰px|center]]
||زادروز = دوم ذي الحجه سال 1259 قمری  
+
||زادروز = ۱۲۵۹ قمری  
|زادگاه = روستاي «له شک» در منطقه کجور مازندران
+
|زادگاه = نور مازندران
|وفات =     سیزده رجب 1327 قمری
+
|وفات = ۱۳۲۷ قمری
|مدفن =  [[قم]]، یکی از اتاق‌های صحن مطهر حرم [[حضرت معصومه]] علیهاالسلام
+
|مدفن =  [[قم]] - [[حرم حضرت معصومه عليها السلام|حرم حضرت معصومه سلام الله علیها]]
|اساتید =  میرزای شیرازی بزرگ، میرزا حبیب الله رشتی، شیخ راضی
+
|اساتید =  [[میرزای شیرازی]]، [[میرزا حبیب الله رشتی]]، شیخ راضی آل یاسین،...
|شاگردان =  حاج شیخ عبدالكریم حائری، حاج آقا حسین قمی،  سید محمود مرعشی،...  
+
|شاگردان =  [[شیخ عبد الکریم حائری یزدی|شیخ عبدالکریم حائری]]، [[سید حسین طباطبائی قمی|حاج آقا حسین قمی]]، [[میرزا محمد کبیر قمی]]، سید محمود مرعشی،...  
|آثار =   رساله الدرر التنظیم (عربیصحیفه مهدویه، رساله حرمت مشروطه،...
+
|آثار = رساله الدرر التنظیم، صحیفه قائمیه، حاشیه بر [[فرائد الاصول (کتاب)|فرائد الاصول]]، حاشیه بر کتاب «شواهد الرُّبوبیه، رساله فی المشتق، بیاض،...
 
}}
 
}}
==ولادت==
 
شيخ فضل الله نوري روز دوم ذي الحجه سال 1259 (هـ. ق) در روستاي «له شک» در منطقه کجور مازندران چشم به جهان گشود.<ref>شيخ فضل ا... نوري؛ از نقش آفريني در نهضت تنباکو تا شهادت براي اجراي شريعت، روزنامه خراسان، مورخ چهارشنبه 1391/05/11</ref>  وی فرزند ملا عباس کجوری از روحانيان صالح و معتمد آن روزگار بود.
 
  
==تحصیلات==
+
==تحصیلات و اساتید==
فضل‌الله پس از پشت سر گذاشتن دوران كودكی به تحصیل علوم اسلامی روی آورد. تحصیلات ابتدایی را در «بَلَده» (مركز منطقه نور) آغاز كرد.<ref>پایداری تا پای دار، علی ابوالحسنی (منذر)، ص139.</ref> پس از آن به [[تهران]] مهاجرت كرد و تحصیلات خویش را تا پایان دوره سطح در آن جا ادامه داد.
+
شیخ فضل الله نوری فرزند ملاعباس کجوری، متولد سال ۱۲۵۹ قمری در منطقه کجور مازندران بود.<ref>شیخ فضل الله نوری؛ از نقش آفرینی در نهضت تنباکو تا شهادت برای اجرای شریعت، روزنامه خراسان، مورخ چهارشنبه ۱۳۹۱/۰۵/۱۱.</ref> وی پس از پشت سر گذاشتن دوران کودکی به تحصیل [[علوم اسلامی]] روی آورد. تحصیلات ابتدایی را در «بَلَده» (مرکز منطقه نور) آغاز کرد.<ref>پایداری تا پای دار، علی ابوالحسنی (منذر)، ص۱۳۹.</ref> پس از آن به [[تهران]] مهاجرت کرد و تحصیلات خویش را تا پایان دوره سطح در آن جا ادامه داد.
  
==اساتید==
+
وی برای تکمیل دانش خویش به [[نجف]] هجرت کرد و نزد استادان بزرگ حوزه نجف مانند [[میرزا حبیب الله رشتی]] و شیخ راضی آل یاسین به تحصیل پرداخت و بعد از مدتی در درس [[میرزا محمدحسن شیرازی|میرزای شیرازی بزرگ]] شرکت کرد. با هجرت میرزای شیرازی به [[سامرا]]، وی نیز حوزه نجف را رها کرد و راهی سامرا شد. حضور مستمر در درس میرزای بزرگ و هشت سال حضور در درس شیخ راضی و میرزا حبیب الله رشتی، به همراه پشتکار و مداومت در درس و تحصیل، از شیخ فضل الله مجتهدی برجسته و [[فقیه|فقیهی]] نامدار ساخت.
وی برای تكمیل دانش خویش به [[نجف]] هجرت كرد و نزد استادان بزرگ حوزه نجف میرزا حبیب الله رشتی و شیخ راضی به تحصیل پرداخت و بعد از مدتی در درس میرزای شیرازی بزرگ شركت كرد. با هجرت میرزای شیرازی به [[سامرا]] وی نیز حوزه نجف را رها كرد و راهی سامرا شد. حضور مستمر در درس میرزای بزرگ و هشت سال حضور در درس شیخ راضی و میرزا حبیب الله رشتی به همراه پشتكار و مداومت در درس و تحصیل، از شیخ فضل الله مجتهدی برجسته و فقیهی نامدار ساخت.
+
==تدریس و شاگردان==
 +
شیخ فضل‌الله نوری در [[تهران]]، به اقامه [[نماز جماعت|جماعت]] و تألیف و تدریس [[علوم اسلامی]] و حوزوی پرداخت. مهارت او در [[فقه]] و [[اصول فقه‌‌‌‌|اصول]] و سایر علوم اسلامی و شناختش از مسائل روز جامعه موجب شد تا خیلی زود مورد استقبال و توجه طلاب و روحانیان قرار گیرد. «مجلس درس شیخ در تهران دارای اعتبار و اهمیت فوق‌العاده بود و بسیاری از روحانیان به شرکت در درس او مباهات داشتند و مجتهدان بسیاری در حوزه درس او حاضر و اغلب علمای تهران از افادات علمی او بهره‌ می‌بردند».<ref> شیخ فضل‌الله نوری و مشروطیت، مهدی انصاری، ص ۲۶.</ref>
  
 +
از حوزه تعلیم و تدریس شیخ فضل‌الله، شخصیت های بزرگواری برخاسته‌اند، از آن جمله‌اند:
  
==مقام علمی==
+
*[[شیخ عبد الکریم حائری یزدی|شیخ عبدالکریم حائری]] (مؤسس [[حوزه علمیه قم|حوزه علمیه قم]])،
 +
*[[سید حسین طباطبائی قمی|حاج آقا حسین قمی]]،
 +
*سید محمود مرعشی (پدر آیت الله [[سید شهاب الدین مرعشی نجفی|سید شهاب الدین مرعشی]])،
 +
*[[سید اسماعیل مرعشی]]،
 +
*ملا علی مدرس،
 +
*[[میرزا محمد کبیر قمی]]،
 +
*شیخ حسن تهرانی،
 +
*علامه محمد قزوینی.<ref> پایداری تا پای دار، ص ۳۰۵.</ref>
  
مقام علمی شیخ فضل‌الله مورد توافق دوست و دشمن بود. او علاوه بر علوم اسلامی از دانش‌های دیگر هم اطلاع داشت و به مسائل جامعه و مقتضیات زمان آگاه بود. یكی از كسانی كه شیخ را ملاقات كرده است، می‌نویسد: «مراتب علمی شیخ را هیچ كس از دوست و دشمن منكر نبود ولكن گمان می‌كردند كه فقط معلومات او منحصر به همان [[فقه]] و [[اصول]] است. نگارنده در چند جلسه فهمیدم قطع نظر از جنبه فقاهت از بقیه علوم هم اطلاع كافی دارند».<ref> مكتوبات، اعلامیه‌ها، ...و چند گزارش پیرامون نقش شیخ فضل الله نوری، محمد تركمان، ج 2، ص 326.</ref>
+
==آثار و تألیفات==
  
ناظم الاسلام می‌نویسد: «نگارنده روزی كه مشارالیه (شیخ فضل‌الله) در خانه آقای طباطبایی بود، در مجلس در ضمن مذاكره گفت ملای سیصد سال قبل به كار امروز نمی‌خورد. شیخ در جواب گفت: خیلی دور رفتی بلكه ملای سی سال قبل به درد امروز نمی‌خورد. ملای امروز باید عالِم به مقتضیات وقت باشد، باید مناسبات دول را نیز بداند».<ref> تاریخ بیداری ایرانیان، ناظم الاسلام كرمانی، ص 256.</ref>
+
شیخ فضل الله علاوه بر فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی و تدریس و تبلیغ، دارای آثار علمی ارزنده‌ی است که برخی را تألیف کرده و بر بعضی کتاب‌ها شرح و توضیح نوشته است، قسمتی از این آثار عبارتند از:
  
ادوارد براون، محقق و تاریخ نویس نامدار می‌نویسد: «شیخ فضل‌الله از لحاظ علم و آراستگی به كمال معروف و فقیه جامع و كامل... مجتهد سرشناس و عالمی متبحر... و از لحاظ اجتهاد برتر از دیگران بود...».<ref> انقلاب ایران، ادوارد براون، ترجمه احمد پژوه، ص 355.</ref> مهدی‌قلی هدایت چنین گفته است: «مقام علمی‌‌اش بالاتر از (دو سید) مسندنشین (طباطبایی و بهبهانی) است. طلاب و بیشتر اهل منبر دور او را دارند».<ref> خاطرات و خطرات، مهدی‌قلی هدایت، ص 155.</ref>
+
#رساله منظوم فقهی «الدرر التنظیم» به عربی.
 +
#بیاض (کتاب [[دعا]]).
 +
#رساله فقهی فی قاعده ضمان الید.
 +
#رساله فی المشتق.
 +
#صحیفه قائمیه (صحیفه مهدویه).
 +
#ضمایمی بر کتاب [[تحفة الزائر (کتاب)|تحفة الزائر]] از [[علامه مجلسى|مرحوم مجلسی]] (در پایان کتاب).
 +
#«[[اقبال الاعمال (کتاب)|اقبال]]» [[سید بن طاووس]] با توضیحات شیخ فضل‌الله.
 +
#رساله تحریم استطراق حاجیان از راه جبل به [[مکه]] معظمه.
 +
#روزنامه شیخ (لوایح آقا شیخ فضل‌الله).
 +
#تحریم مشروطیت.
 +
#حاشیه بر کتاب «شواهد الرُّبوبیه» [[ملاصدرا]].
 +
#حاشیه بر کتاب «[[فرائد الاصول (کتاب)|فرائد الاصول]]» [[شیخ مرتضی انصاری|شیخ انصاری]].<ref> شیخ فضل‌الله نوری و مشروطیت، ص ۲۹ و ۳۰.</ref>
  
ابوالحسن علوی می‌گوید: «شیخ فضل‌الله از شاگردهای نمره اول حاجی میرزا حسن شیرازیِ معروف بود. در پایتخت مرجع امورات شرعی بود.»<ref> رجال عصر مشروطیت، ابوالحسن علوی، ص 81.</ref> فریدون آدمیت نوشته است: «متفكر مشروطیت مشروعه شیخ فضل الله نوری بود. از علمای طراز اول كه پایه‌اش را در اجتهاد اسلامی برتر از طباطبایی و بهبهانی شناخته‌اند».<ref> ایدئولوژی نهضت مشروطیت، فریدون آدمیت، ص 429.</ref>
+
==در نگاه دیگران==
  
احمد كسروی می‌نویسد: «حاجی شیخ فضل‌الله نوری... از مجتهدان بنام و باشكوه تهران شمرده می‌شد.»<ref> تاریخ مشروطه ایران، احمد كسروی، ص 31.</ref> و بالاخره یپرم خان ارمنی ـ كه خود عاقبت مجری حكم اعدام شیخ شد ـ در یادداشت‌های خصوصی خود نوشته است: «شیخ فضل‌الله نوری... روحانی عالیقدری بود و گفته او برای توده خلق، وحی مُنزل محسوب می‌شد».<ref> یپرم خان سردار، اسماعیل رائین، ص 252.</ref>
+
*مقام علمی شیخ فضل‌الله مورد توافق دوست و دشمن بود. او علاوه بر [[علوم اسلامی]] از دانش‌های دیگر هم اطلاع داشت و به مسائل جامعه و مقتضیات زمان آگاه بود. یکی از کسانی که شیخ را ملاقات کرده است، می‌نویسد: «مراتب علمی شیخ را هیچ کس از دوست و دشمن منکر نبود ولکن گمان می‌کردند که فقط معلومات او منحصر به همان [[فقه]] و [[اصول فقه‌‌‌‌|اصول]] است».<ref> مکتوبات، اعلامیه‌ها، ...و چند گزارش پیرامون نقش شیخ فضل الله نوری، محمد ترکمان، ج ۲، ص ۳۲۶.</ref>
 +
*ادوارد براون، محقق و تاریخ نویس انگلیسی می‌نویسد: «شیخ فضل‌الله از لحاظ علم و آراستگی به کمال معروف و فقیه جامع و کامل... مجتهد سرشناس و عالمی متبحر... و از لحاظ اجتهاد برتر از دیگران بود...».<ref> انقلاب ایران، ادوارد براون، ترجمه احمد پژوه، ص ۳۵۵.</ref>
 +
*مهدی‌قلی هدایت چنین گفته است: «مقام علمی‌‌اش بالاتر از دو سید مسند نشین ([[سید محمد طباطبایی سنگلجی|طباطبایی]] و [[سید عبدالله بهبهانی|بهبهانی]]) است. طلاب و بیشتر اهل منبر دور او را دارند».<ref> خاطرات و خطرات، مهدی‌قلی هدایت، ص ۱۵۵.</ref>
 +
*ابوالحسن علوی می‌گوید: «شیخ فضل‌الله از شاگردهای نمره اول حاجی [[میرزا محمدحسن شیرازی|میرزا حسن شیرازی]] معروف بود. در پایتخت مرجع امورات شرعی بود.»<ref> رجال عصر مشروطیت، ابوالحسن علوی، ص ۸۱.</ref>
 +
*فریدون آدمیت نوشته است: «متفکر [[مشروطیت]] مشروعه شیخ فضل الله نوری بود. از علمای طراز اول که پایه‌اش را در [[اجتهاد]] اسلامی برتر از طباطبایی و بهبهانی شناخته‌اند».<ref> ایدئولوژی نهضت مشروطیت، فریدون آدمیت، ص ۴۲۹.</ref>
 +
*احمد کسروی می‌نویسد: «حاجی شیخ فضل‌الله نوری... از مجتهدان بنام و باشکوه تهران شمرده می‌شد.»<ref> تاریخ مشروطه ایران، احمد کسروی، ص ۳۱.</ref>
 +
*محمدحسن خان اعتمادالسلطنه شرح حال او را در ۱۳۰۶ قمری چنین می نویسد: «‌افضل و اکمل تلامذه سرکار حجة الاسلام حاج میرزا محمدحسن شیرازی مد ظله العالی اوست و در فقه و اصول و [[حدیث]] و [[علم رجال|رجال]] و انواع فضایل دیگر، امتیازی بین دارد و اهالی دارالخلافه را به این بزرگوار اعتقادی است راسخ. مجلس درس و افادت و افاضتش نیز امروز بسی عامر،‌ و به وجود کافه مستعدین مدارس طهران دائر می باشد».<ref> فرهنگنامه علمای مجاهد، مدخل "نوری،‌حاج شیخ فضل الله"</ref>
 +
*یپرم خان ارمنی ـ که خود عاقبت مجری حکم اعدام شیخ شد ـ در یادداشت‌های خصوصی خود نوشته است: «شیخ فضل‌الله نوری... روحانی عالیقدری بود و گفته او برای توده خلق، وحی مُنزل محسوب می‌شد».<ref> یپرم خان سردار، اسماعیل رائین، ص ۲۵۲.</ref>
 +
*[[امام خمینی]] با تأیید نظر شیخ شهید در مورد «مشروطه مشروعه» و تجلیل از تلاش او در راه تصویب قانون اساسی موافق با قوانین اسلامی، انحراف نهضت [[مشروطیت]] از مسیر صحیح و اعدام شیخ شهید را کار بیگانگان و عمّال داخلی آن ها می‌دانست که به موجب ترس از قدرت [[اسلام]] و روحانیان به این کار دست زدند. ایشان در این مورد فرمود: «راجع به همین مشروطه و این که مرحوم شیخ فضل الله (رَحِمهُ الله) ایستاد که مشروطه باید مشروعه باشد، باید قوانین موافق اسلام باشد، در همان وقت که ایشان این امر را فرمود و متمم قانون اساسی هم از کوشش ایشان بود، مخالفین، خارجی‌ها که یک همچو قدرتی را در روحانیت می‌دیدند، کاری کردند در [[ایران]] که شیخ فضل‌الله مجاهد مجتهد دارای مقامات عالیه را، یک دادگاه درست کردند و یک نفر منحرف روحانی نما او را محاکمه کرد و در میدان توپخانه شیخ فضل‌الله را در حضور جمعیت به دار کشیدند».<ref> صحیفه نور، امام خمینی، ج ۱۸، ص ۱۷۵.</ref>
  
محمدحسن خان اعتمادالسلطنه شرح حال او را در ۱۳۰۶ ق چنین می نویسد:«‌افضل و اکمل تلامذة سرکار حجه الاسلام حاج میرزا محمدحسن شیرازی مد ظله العالی اوست و در فقه و اصول و حدیث و رجال و انواع فضایل دیگر، امتیازی بین دارد.و اهالی دارالخلافه را به این بزرگوار اعتقادی است راسخ. مجلس درس و افادت و افاضتش نیز امورز بسی عامر،‌ و به وجود کافه مستعدین مدارس طهران دائر می باشد».<ref> فرهنگنامه علمای مجاهد، مدخل "نوری،‌حاج شیخ فضل الله"</ref>
+
==فعالیتهای اجتماعی و سیاسی==
==شاگردان==
 
از چنین حوزه تعلیم و تدریسی شخصیت های بزرگواری برخاسته‌اند، از آن جمله‌اند: حاج شیخ عبدالكریم حائری مؤسس حوزه علمیه قم، حاج آقا حسین قمی، آقا سید محمود مرعشی (پدر آیت الله العظمی سید شهاب الدین مرعشی، سید اسماعیل مرعشی، ملا علی مدرس، میرزا ابوالقاسم قمی، شیخ حسن تهرانی، علامه محمد قزوینی و...<ref> پایداری تا پای دار، ص 305.</ref>
 
  
 +
موقعیت حساس سیاسی و اجتماعی [[ایران]] موجب شد تا شیخ فضل‌الله با اشاره [[میرزا محمدحسن شیرازی|میرزای شیرازی]] و برای هدایت و پیشوایی جامعه ایران در سال ۱۳۰۳ ق. روانه [[تهران]] شود.<ref> خاطرات سیاسی، تاریخی مستر همفر در کشورهای اسلامی، ترجمه علی کاظمی، ص ۱۷.</ref>
  
==آثار==
+
'''در نهضت تنباکو:'''
  
شیخ فضل الله علاوه بر فعالیت‌های اجتمای و سیاسی و تدریس و تبلیغ دارای آثار علمی ارزنده‌ی است كه برخی را تألیف كرده و بر بعضی كتاب‌ها شرح و توضیح نوشته است، قسمتی از این آثار عبارتند از:
+
شیخ فضل‌الله در نهضت تنباکو که نخستین قیام فراگیر به رهبری روحانیت بود، نقش فعالی داشت. او نخستین عالمی بود که به حمایت از [[میرزا محمد حسن آشتیانی|میرزای آشتیانی]] برخاست.<ref> خاطرات من، جلد اول، حسن اعظام قدسی، ص ۶۲.</ref> وی به عنوان نماینده [[میرزا محمدحسن شیرازی|میرزای شیرازی]] در تهران مورد توجه مردم و روحانیان بود. به طوری که پس از لغو قرارداد تا وقتی که میرزای شیرازی به وسیله شیخ فضل‌الله از لغو قرارداد اطمینان حاصل نکرد، حکم حرمت استعمال توتون و تنباکو را لغو ننمود.<ref> تحریم تنباکو، ابراهیم تیموری، ص ۱۷۹.</ref>
 +
[[پرونده:Mashrute (2).jpg|thumb|left|اثری از استاد [[علی ابوالحسنی|منذر]]]]
  
# رساله منظوم فقهی «الدرر التنظیم» به عربی.
+
'''در آستانه مشروطیت:'''
# بیاض (كتاب [[دعا]]).
 
# رساله فقهی فی قاعده ضمان الید.
 
# رساله فی المشتق.
 
# صحیفه قائمیه (صحیفه مهدویه).
 
# ضمایمی بر كتاب تحفه الزائر از مرحوم مجلسی (در پایان كتاب).
 
# اقبال [[سید بن طاووس]] با توضیحات شیخ.
 
# رساله تحریم استطراق حاجیان از راه جبل به [[مكه]] معظمه.
 
# روزنامه شیخ (لوایح آقا شیخ فضل‌الله).
 
# تحریم مشروطیت.
 
# حاشیه بر كتاب شواهد الرُّبوبیه [[ملاصدرا]].
 
# حاشیه بر كتاب فرائد الاصول شیخ انصاری.<ref> شیخ فضل‌الله نوری و مشروطیت، ص 29 و 30.</ref>
 
  
==بازگشت به تهران==
+
با قتل ناصرالدین شاه، فرزندش مظفرالدین شاه به سلطنت رسید. وی اراده‌ای ضعیف داشت، ساده‌لوح و زودباور بود و از علم و تدبیری که لازمه فرمانروایی است بی‌بهره بود. از این رو اوضاع کشور آشفته بود. این اوضاع نابسامان ملت را تحت فشار قرار داده بود. مردم که یک بار پیروزی در نهضت تنباکو را تجربه کرده بودند، در صدد تغییر وضع موجود برآمدند. از این زمان انجمن‌هایی برای هدایت مبارزات مردم تشکیل شد که مهم‌ترین آن انجمن مخفی بود که به وسیله آیت الله طباطبایی اداره می‌شد.
  
موقعیت حساس سیاسی و اجتماعی ایران موجب شد تا شیخ فضل‌الله با اشاره میرزای شیرازی و برای هدایت و پیشوایی جامعه ایران در سال 1303 ق. روانه تهران شود.<ref> خاطرات سیاسی، تاریخی مستر همفر در كشورهای اسلامی، ترجمه علی كاظمی با مقدمه آیت الله شیخ حسین لنكرانی، ص 17.</ref> شیخ فضل‌الله پس از مهاجرت به [[تهران]]، با اقامه جماعت و تألیف و تدریس علوم اسلامی و حوزوی پرداخت. مهارت او در [[فقه]] و [[اصول]] و سایر علوم اسلامی و شناختش از مسائل روز جامعه موجب شد تا خیلی زود مورد استقبال و توجه طلاب و روحانیان قرار گیرد. «مجلس درس شیخ در تهران دارای اعتبار و اهمیت فوق‌العاده بود و بسیاری از روحانیان به شركت در درس او مباهات داشتند و مجتهدان بسیاری در حوزه درس او حاضر و اغلب علمای تهران از افادات علمی او بهره‌ می‌بردند».<ref> شیخ فضل‌الله نوری و مشروطیت، مهدی انصاری، ص 26.</ref>
+
در [[ماه محرم|محرم]] سال ۱۳۲۳ ق. سخنرانان در مجالس مذهبی به انتقاد از دولت پرداختند. در همین زمان عکسی از «مسیو نوژ بلژیکی» که در اداره گمرک [[ایران]] کار می‌کرد با لباس روحانی پخش شد. عالمان و مردم مذهبی این عکس را توهین به جامعه روحانیت دانستند و همین موضوع موجب تظاهراتی در بازار شد. این وضع در تهران با رویدادهای سایر شهرها از جمله خشم مردم کرمان به جهت برخورد ناشایست حاکمان کرمان با رهبران روحانی آن جا و نیز نارضایتی مردم [[خراسان]]، قزوین و سبزوار از حاکمان محلی سبب نارضایتی عمومی در کشور گردید. مردم و بازرگانان در [[مسجد|مسجدی]] در تهران متحصن شدند.  
  
==در نهضت تنباكو==
+
[[سید محمد طباطبایی سنگلجی|آیت الله طباطبایی]] و [[سید عبدالله بهبهانی|آیت الله بهبهانی]] به آنان پیوستند و تظاهراتی صورت گرفت که مورد هجوم نیروهای دولتی قرار گرفت. رهبران روحانی به همراه مردم به حرم [[حضرت عبدالعظیم حسنی]] علیه السلام پناهنده شدند و در آن جا خواسته‌های خود را که مهمترین آن ها اجرای قوانین اسلامی و ایجاد عدالتخانه بود به اطلاع شاه رساندند. با اعلام موافقت با خواسته‌های مهاجران، روحانیان و مردم به شهر بازگشتند. اما عین‌الدوله که پذیرش خواسته‌ها قدرتش را محدود می‌کرد با خواسته‌های آن ها مخالفت کرد و به زندان و تبعید عدالت طلبان پرداخت. مردم نیز مبارزات خود را تشدید کردند و به رهبری روحانیان دست به راهپیمایی و تظاهرات زدند. در این جریان یکی از طلاب به نام سید عبدالحمید به [[شهادت در راه خدا|شهادت]] رسید. مردم جسد شهید را برداشته، در شهر به راهپیمایی پرداختند و پس از آن در [[مسجد جامع]] متحصن شدند.
  
شیخ فضل‌الله در نهضت تنباكو كه نخستین قیام فراگیر به رهبری روحانیت بود، نقش فعالی داشت. او نخستین عالمی بود كه به حمایت از میرزای آشتیانی برخاست.<ref> خاطرات من، جلد اول، حسن اعظام قدسی، ص 62.</ref> وی به عنوان نماینده میرزای شیرازی در تهران مورد توجه مردم و روحانیان بود. به طوری كه پس از لغو قرارداد تا وقتی كه میرزای شیرازی به وسیله شیخ فضل‌الله از لغو قرارداد اطمینان حاصل نكرد، حكم حرمت استعمال توتون و تنباكو را لغو ننمود.<ref> تحریم تنباكو، ابراهیم تیموری، ص 179.</ref>
+
آیت الله طباطبایی و آیت الله بهبهانی که رهبری نهضت [[مشروطیت|مشروطه]] را به عهده داشتند، از قدرت و نفوذ شیخ فضل‌الله در جامعه آگاهی داشتند، از این رو با وی به گفتگو پرداخته، و از او درخواست همکاری کردند. شیخ نیز برای همراهی و حمایت از نهضت عدالتخانه به مبارزان پیوست. او در ابتدای همکاری و همراهی گفت: من راضی به بی‌احترامی به روحانیت و توهین به [[شریعت]] نیستم و شما را تنها نمی‌گذارم، هر اقدامی که انجام دادید من هم با شما حاضرم ولی باید مقصود [[اسلام]] و شرع باشد.<ref> مقدمات مشروطیت، هاشم محید مافی، ص ۹۲.</ref>
  
==در آستانه مشروطیت==
+
'''مشروطه مشروعه:'''
  
با قتل ناصرالدین شاه، فرزندش مظفرالدین شاه به سلطنت رسید. وی اراده‌ای ضعیف داشت ساده‌لوح و زودباور بود و از علم و تدبیری كه لازمه فرمانروایی است بی‌بهره بود. از این رو اوضاع كشور آشفته بود. این اوضاع نابسامان ملت را تحت فشار قرار داده بود، مردم كه یك بار پیروزی در نهضت تنباكو را تجربه كرده بودند، در صدد تغییر وضع موجود برآمدند. از این زمان انجمن‌هایی برای هدایت مبارزات مردم تشكیل شد كه مهم‌ترین آن انجمن مخفی بود كه به وسیله آیت الله طباطبایی اداره می‌شد.  
+
یکی از مهمترین کارهای مجلس تدوین قانون اساسی بود. در مورد قانون اساسی دو دیدگاه متفاوت مطرح بود. روحانیان و در رأس آنها شیخ فضل‌الله، خواهان قانونی بودند که بر پایه [[اسلام]] و [[شریعت]] باشد و روشنفکران غربزده و فراماسون‌ها قانونی همسان قوانین کشورهای غربی می‌خواستند و این اختلاف که ناشی از دیدگاه فکری و اعتقادی آن‌ها بود، سرآغاز تفرقه بین دسته‌های مبارزان شد. روشنفکران وابسته و فراماسون‌ها اکثر مجلس را تشکیل می‌دادند به طوری که تنها در بین شانزده نماینده تهران سیزده نفر آن ها فراماسون بودند.<ref> فراموشخانه و فراماسونری در ایران، اسماعیل رائین، ج ۲، ص ۲۰۸.</ref> فراماسون‌ها و دیگر روشنفکران غربزده در نوشتن قانون اساسی و متمم آن نقش مهمی داشتند. رئیس هیأت تدوین کننده متمم قانون اساسی «سعدالدوله» بود که در بلژیک به عضویت لژ فراماسونی درآمده بود.<ref> همان، ص ۱۹۵.</ref> از دیگر اعضای آن حاج امین الضرب، حاج سید نصرالله سادات اخوی، سید نصرالله تقوی و تقی‌زاده بودند که همه فراماسون بودند.
  
در [[محرم]] سال 1323 ق. سخنرانان در مجالس مذهبی به انتقاد از دولت پرداختند. در همین زمان عكسی از «مسیو نوژ» بلژیكی كه در اداره گمرك ایران كار می‌كرد با لباس روحانی پخش شد. عالمان و مردم مذهبی این عكس را توهین به جامعه روحانیت دانستند و همین موضوع موجب تظاهراتی در بازار شد. این وضع در تهران با رویدادهای سایر شهرها از جمله خشم مردم كرمان به جهت برخورد ناشایست حاكمان كرمان با رهبران روحانی آن جا و نیز نارضایتی مردم خراسان، قزوین و سبزوار از حاكمان محلی سبب نارضایتی عمومی در كشور گردید. مردم و بازرگانان در مسجدی در تهران متحصن شدند.  
+
مجلس با چنین افرادی مشغول تهیه و تصویب قانون اساسی شد. شیخ فضل الله که از قبل به توطئه‌های فراماسون‌ها و روشنفکران غربزده پی برده بود، به همراه آیت الله بهبهانی و آیت الله طباطبایی در جلسات مجلس شرکت کردند تا شاید از راه نصحیت و هدایت بتوانند از تصویب قوانین غیراسلامی جلوگیری کنند. اما نمایندگان فراماسون به راه خویش می‌رفتند.
  
آیت الله طباطبایی و آیت الله بهبهانی به آنان پیوستند و تظاهراتی صورت گرفت كه مورد هجوم نیروهای دولتی قرار گرفت. رهبران روحانی به همراه مردم به حرم [[حضرت عبدالعظیم حسنی]] علیه السلام پناهنده شدند و در آن جا خواسته‌های خود را كه مهمترین آن ها اجرای قوانین اسلامی و ایجاد عدالتخانه بود به اطلاع شاه رساندند. با اعلام موافقت با خواسته‌های مهاجران، روحانیان و مردم به شهر بازگشتند اما عین‌الدوله كه پذیرش خواسته‌ها قدرتش را محدود می‌كرد با خواسته‌های آن ها مخالفت كرد و به زندان و تبعید عدالت طلبان پرداخت. مردم نیز مبارزات خود را تشدید كردند و به رهبری روحانیان دست به راهپیمایی و تظاهرات زدند. در این جریان یكی از طلاب به نام سید عبدالحمید به شهادت رسید. مردم جسد شهید را برداشته، در شهر به راهپیمایی پرداختند و پس از آن در مسجد جامع متحصن شدند.
+
در این میان روحانیان و عالمان بزرگ حوزه علمیه [[نجف]] یعنی آیات عظام [[آخوند خراسانی]]، [[شیخ عبدالله مازندرانی]] و [[میرزا حسین خلیلی تهرانی|میرزا حسین تهرانی]] نیز با اطلاعات نادرستی که از طرف مشروطه خواهان به آن ها می‌رسید به حمایت از مشروطه برخاستند. شیخ فضل الله به تلاش خود برای اصلاح وضع موجود ادامه داد. او در مورد قانون اساسی پیشنهادهایی به مجلس داد. ذکر [[مذهب جعفری]] به عنوان مذهب رسمی کشور و اصل نظارت [[فقیه|فقها]] بر قوانین مجلس شورای ملی، از جمله این پیشنهادها بود که از هوشیاری و شمّ سیاسی او حکایت داشت. با این همه مجلس با نظرات وی مخالفت کرد و او به نشان اعتراض مجلس را ترک کرد.
  
آیت الله طباطبایی و آیت الله بهبهانی كه رهبری نهضت عدالت طلبی را به عهده داشتند، از قدرت و نفوذ شیخ فضل‌الله در جامعه آگاهی داشتند از این رو با وی به گفتگو پرداخته، و از او درخواست همكاری كردند. شیخ نیز برای همراهی و حمایت از نهضت عدالتخانه به مبارزان پیوست. او در ابتدای همكاری و همراهی گفت: من راضی به بی‌احترامی به روحانیت و توهین به شریعت نیستم و شما را تنها نمی‌گذارم هر اقدامی كه انجام دادید من هم با شما حاضرم ولی باید مقصود اسلام و شرع باشد.<ref> مقدمات مشروطیت، هاشم محید مافی، ص 92.</ref>
+
از این زمان شیخ فضل‌الله مورد حملات ناجوانمردانه روشنفکران غرب‌گرا و فراموسون‌ها و دیگر ناآگاهان قرار گرفت. یکی از نمایندگان در مذاکرات مجلس درباره شیخ فضل‌الله گفت: چون او ریاستی پیدا نکرد، راه مخالفت پیش گرفت تا از این راه به ریاست برسد!<ref> مکتوبات، اعلامیه‌ها...، ج ۲، ص ۱۴۸.</ref>
  
==جدایی شیخ از مشروطیت==
+
از آن پس مطرح شدن بحث آزادی مطبوعات دستاویزی برای حمله به مقدسات دینی و مذهبی شد. روزنامه «کوکب دُرّی» در شماره ۱۳ سال اول خود نوشت: «شما مردم نادان چرا این قدر اعتقاد به این اشخاص دارید که در هزار و سیصد سال قبل به [[یزید بن معاویه]] یاغی شد و قشون فرستاد، خود و همراهانش را کشتند. حالا این مردم [[روضه خوانی]] می‌نمایند، خرج می‌دهند و مال خود را بی‌جهت تفریط می‌نمایند. یک جماعتی به خاک [[کربلا]] اعتقاد دارند، این خاک ([[تربت امام حسین علیه السلام|تربت]]) چه مزیت و برتری با خاک‌های دیگر دارد!».<ref> همان، ص ۲۱۱.</ref>
  
آنچنان كه از نامه‌ها، لوایح و رساله‌های به جامانده از شیخ بدست می‌آید، باید گفت كه شیخ نه تنها حامی و طرفدار استبداد و حكومت‌های ستمشاهی نبوده كه از موافقین جنبش و در پیشبرد آن نیز نقشی اساسی ایفا كرده است. اما آنچه سبب رویارویی و مخالفت شیخ با مشروطیت شد، تغییر جهتی بود كه توسط مشروطه‌خواهان در اهداف جنبش پدید آمد. شیخ بر اساس مبانی اجتهادی خود اصولی از مشروطه را در تعارض مذهب می‌دید كه همین امر سبب مخالفت وی با مشروطه‌ی معهود شد.
+
'''مخالفت با مشروطیت:'''
  
==قانون اساسی==
+
هر چند که با تلاش شیخ نوری و حمایت عالمان [[نجف]]، اصل نظارت فقها با تغییراتی به عنوان اصل دوم متمم قانون اساسی تصویب شد،<ref> قانون اساسی و متمم آن، ص ۲۹.</ref> شیخ فضل‌الله که شاهد توهین روزنامه‌ها به [[دین]] و [[ائمه اطهار|ائمه]] معصومین علیهم السلام بود، دریافت که هیچ تضمینی برای اصل نظارت فقها و تطبیق قوانین با شریعت [[اسلام]] وجود ندارد و اگر اکنون فکری اساسی برای این کار نشود فردا بسیار دیر خواهد بود. وی با حکومت مشروطه مخالفتی نداشت، بحث او در کیفیت این نوع از حکومت در جامعه اسلامی [[ایران]] بود. او معتقد بود که قانون اساسی و دیگر قوانین حقوقی و جزایی باید مطابق قوانین اسلام باشد، زیرا مردم ایران مسلمان و پیرو این دین هستند و به همین دلیل پیشنهاد کرد تا عنوان حکومت، «مشروطه مشروعه» باشد. وی بارها گفت: «من والله با مشروطه مخالفت ندارم، با اشخاص بی‌دین و فرقه ضاله و مضلّه مخالفم که می‌خواهند به مذهب اسلام لطمه وارد بیاورند. روزنامه‌ها را که لابد خوانده‌اید که به [[پیامبران|انبیا]] و [[اولیاء الله|اولیا]] توهین می‌کنند».<ref> تاریخ پیدایش مشروطیت، ص ۱۳۹.</ref>
  
یكی از مهمترین كارهای مجلس تدوین قانون اساسی بود. در مورد قانون اساسی دو دیدگاه متفاوت مطرح بود. روحانیان و در رأس آنها شیخ فضل‌الله خواهان قانونی بودند كه بر پایه [[اسلام]] و شریعت باشد و روشنفكران غربزده و فراماسون‌ها قانونی همسان قوانین كشورهای غربی می‌خواستند و این اختلاف كه ناشی از دیدگاه فكری و اعتقادی آن‌ها بود، سرآغاز تفرقه بین دسته‌های مبارزان شد. روشنفكران وابسته و فراماسون‌ها اكثر مجلس را تشكیل می‌دادند به طوری كه تنها در بین شانزده نماینده تهران سیزده نفر آن ها فراماسون بودند.<ref> فراموشخانه و فراماسونری در ایران، اسماعیل رائین، ج 2، ص 208.</ref> فراماسون‌ها و دیگر روشنفكران غربزده در نوشتن قانون اساسی و متمم آن نقش مهمی داشتند. رئیس هیأت تدوین كننده متمم قانون اساسی «سعدالدوله» بود كه در بلژیك به عضویت لژ فراماسونی درآمده بود.<ref> همان، ص 195.</ref> از دیگر اعضای آن حاج امین الضرب، حاج سید نصرالله سادات اخوی، سید نصرالله تقوی و تقی‌زاده بودند كه همه فراماسون بودند.
+
رویارویی و نبرد دو اندیشه مشروطه و مشروعه، مخصوص [[تهران]] نبود و در شهرهای بزرگ دیگر نیز وجود داشت. در رشت آیت الله حاج ملا محمد خمامی رشتی، در زنجان آخوند ملا قربان علی زنجانی، در [[تبریز]] میرزا محمدحسن مجتهد تبریزی و میرهاشم دَوَچی از طرفداران مشروطه مشروعه بودند. در تهران نیز آخوند رستم‌آبادی، سید احمد طباطبایی، ملا محمد آملی، [[شیخ عبدالنبی نوری]]، سید محمد یزدی، شیخ محمد بروجردی، حاج میرزا لطف الله، [[حاج آقا نورالله اصفهانی]]، شیخ علی اکبر مجتهد، سید علی قطب نخجوانی، شیخ محمدعلی پیش‌نماز، [[سید جمال الدین افجه ای|آقا جمال‌الدین افجه‌ای]]، شیخ علی‌اکبر طالقانی و... از شیخ فضل‌الله و مشروطه مشروعه حمایت می‌کردند.  
  
مجلس با چنین افرادی مشغول تهیه و تصویب قانون اساسی شد. شیخ فضل الله كه از قبل به توطئه‌های فراماسون‌ها و روشنفكران غربزده پی برده بود، به همراه آیت الله بهبهانی و آیت الله طباطبایی در جلسات مجلس شركت كردند تا شاید از راه نصحیت و هدایت بتوانند از تصویب قوانین غیراسلامی جلوگیری كنند. اما نمایندگان فراماسون به راه خویش می‌رفتند.
+
اما با این همه، تبلیغات مشروطه طلبان چنان قوی و گمراه کننده بود که جوّ سیاسی و اجتماعی به طور کامل موافق مشروطه‌خواهان بود و همین موجب شد تا جمعی خواهان تبعید شیخ شوند و گروهی حمله به منزل او را طرح‌ریزی کنند. شیخ فضل‌الله نیز برای این که پیام خود را بهتر به مردم برساند با همراهان خویش به [[حضرت عبدالعظیم حسنی]] ‌علیه السلام هجرت کرد و در آن جا متحصن شد.
  
در این میان روحانیان و عالمان بزرگ حوزه علمیه [[نجف]] یعنی آیات عظام آخوند خراسانی، شیخ عبدالله مازندرانی و میرزا حسین تهرانی نیز با اطلاعات نادرستی كه از طرف مشروطه خواهان به آن ها می‌رسید به حمایت از مشروطه برخاستند. شیخ فضل الله به تلاش خود برای اصلاح وضع موجود ادامه داد. او در مورد قانون اساسی پیشنهادهایی به مجلس داد. ذكر مذهب جعفری به عنوان مذهب رسمی كشور و اصل نظارت فقها بر قوانین مجلس شورای ملی از جمله این پیشنهادها بود كه از هوشیاری و شم سیاسی او حكایت داشت. با این همه مجلس با نظرات وی مخالفت كرد و او به نشان اعتراض مجلس را ترك كرد.
+
او در یکی از سخنرانی‌های خویش خطاب به مردم حاضر در حرم فرمود: بارها این را گفته‌ام و باز به شما می‌گویم که من در موضوع مشروطیت و محدود بودن سلطنت هیچ حرفی ندارم و هیچ‌کس نمی‌تواند این موضوع را انکار کند، بلکه برای اصلاح امور مملکت و محدودیت سلطنت و تعیین حقوق و وظایف دولت، قانون و دستورالعمل لازم است. اما می‌خواهم بدانم در مملکت اسلامی که دارای مجلس شورای ملی است، قوانین آن مجلس باید مطابق قوانین [[اسلام]] و [[قرآن]] باشد یا مخالف قرآن و کتاب آسمانی؟! وی در ادامه قرآن کوچک خود را از جیب بیرون آورد و قسم یاد کرد که من مخالف اساس مشروطیت و مجلس نیستم بلکه اول کسی که طالب این اساس بود من بودم و فعلاً هم مخالفتی ندارم، اما مشروطه به همان شرایطی که گفتم که باید قانون اساسی و قوانین داخلی مملکت مطابق با [[شرع]] باشد.<ref> تاریخ انقلاب ایران، ابن نصرالله مستوفی تفرشی، ج اول، ما به نقل از مکتوبات... ج ۲، ترکمان، ص ۱۹۴، ۱۹۷.</ref>
  
از این زمان شیخ فضل‌الله مورد حملات ناجوانمردانه روشنفكران غرب‌گرا و فراموسون‌ها و دیگر ناآگاهان قرار گرفت. یكی از نمایندگان در مذاكرات مجلس درباره شیخ فضل‌الله گفت: چون او ریاستی پیدا نكرد، راه مخالفت پیش گرفت تا از این راه به ریاست برسد!<ref> مكتوبات، اعلامیه‌ها...، ج 2، ص 148.</ref>
+
تحصن کنندگان برای بیان و توضیح مواضع و اهداف خود روزنامه‌ای به نام «لایحه» منتشر می‌کردند و نقاط انحراف مشروطیت و دلایل مخالفت های خود را ابراز می نمودند. شیخ فضل الله در انتقاد از الگوی مشروطه کشور نوشت: «مشروطه ای که در فرنگستان ساری و جاری است با مشخصات خاصی که دارد، ‌شایسته اجرا در ایران نیست». و در پاسخ به تهمت های مخالفان نوشت:
  
از آن پس مطرح شدن بحث آزادی مطبوعات دستاویزی برای حمله به مقدسات دینی و مذهبی شد. روزنامه كوكب دری در شماره 13 سال اول خود نوشت: «شما مردم نادان چرا این قدر اعتقاد به این اشخاص دارید كه در هزار و سیصد سال قبل به یزید بن معاویه یاغی شد و قشون فرستاد، خود (و) همراهانش را كشتند. حالا این مردم روضه خوانی می‌نمایند، خرج می‌دهند و مال خود را بی‌جهت تفریط می‌نمایند. یك جماعتی به خاك [[كربلا]] اعتقاد دارند، این خاك چه مزیت و برتری با خاك‌های دیگر دارد».<ref> همان، ص 211.</ref>
+
«ایها الناس! من به هیچ وجه منکر مجلس شورای ملی نیستم. بلکه مدخلیت خود را در تأسیس این اساس،‌ بیش از همه کس می دانم. صریحاً می گویم،‌ همه بشنوید و به غائبین هم برسانید که من آن مجلس شورای ملی می خواهم که عموم مسلمانان آن را می خواهند. به این معنی که البته عموم مسلمانان، مجلسی می خواهند که اساسش بر اسلامیت باشد و بر خلاف قرآن و بر خلاف شریعت محمدی و برخلاف مذهب مقدس جعفری قانون نگذارند. من هم چنین مجلسی می خواهم. پس من و عموم مسلمین بر یک رأی هستیم. اختلاف، میان ما و لامذهب هاست… قوت اسلام،‌ در این نظامنامه اسلامی است. رفع گرفتاری های دنیای شما به همین نظامنامه اسلامی است. ای برادر! نظامنامه، ‌نظامنامه، نظامنامه، اما اسلامی، اسلامی، اسلامی».
  
==مخالفت با مشروطه==
+
بدین منظور برای اصلاح قانون اساسی و مصون کردن آن از آفات و انحرافات،‌ پیشنهاد نمود که «در نظامنامه اساسی مجلس، بعد از لفظ مشروطه،‌ لفظ مشروعه نوشته شود». مجلس که علی رغم تبلیغات فراوان مطبوعات طرفدار، ‌به سبب افشاگری حاج شیخ فضل الله به تدریج خود را در معرض بدگمانی مردم به ویژه مراجع و علمای مشروطه خواه [[نجف]] اشرف می دید، ناچار شد که برای رفع این بدگمانی ها بر اسلامی بودن مملکت ایران، ناسخ بودن شریعت پیامبر اسلامی کافه شرایع را، تغییر ناپذر بودن احکام اسلام،‌ عدم مخالفت مشروطه با احکام شریعت، و تبیین حدود آزادی در چارچوب اسلامی و… تأکید ورزد و به نشانه حسن نیت، اصل پیشنهادی حاج شیخ فضل الله را با اندکی تغییرات به عنوان «اصل دوم» قانون اساسی، بدین شرح تصویب کرد:
  
هر چند كه با تلاش شیخ و حمایت عالمان [[نجف]] اصل نظارت فقها با تغییراتی به عنوان اصل دوم متمم قانون اساسی تصویب شد،<ref> قانون اساسی و متمم آن، ص 29.</ref> شیخ فضل‌الله كه شاهد توهین روزنامه‌ها به دین و ائمه معصومین علیهم السلام بود، دریافت كه هیچ تضمینی برای اصل نظارت فقها و تطبیق قوانین با شریعت [[اسلام]] وجود ندارد و اگر اكنون فكری اساسی برای این كار نشود فردا بسیار دیر خواهد بود. وی با حكومت مشروطه مخالفتی نداشت، بحث او در كیفیت این نوع از حكومت در جامعه اسلامی ایران بود. او معتقد بود كه قانون اساسی و دیگر قوانین حقوقی و جزایی باید مطابق قوانین اسلام باشد، زیرا مردم ایران مسلمان و پیرو این دین هستند و به همین دلیل پیشنهاد كرد تا عنوان حكومت، مشروطه مشروعه باشد وی بارها گفت: «من والله با مشروطه مخالفت ندارم، با اشخاص بی‌دین و فرقه ضاله و مضله مخالفم كه می‌خواهند به مذهب اسلام لطمه وارد بیاورند. روزنامه‌ها را كه لابد خوانده‌اید كه به انبیا و اولیا توهین می‌كنند».<ref> تاریخ پیدایش مشروطیت، ص 139.</ref>
+
«این مجلس مقدس شورای ملی که به توجه و تأیید حضرت [[امام زمان عجل الله فرجه الشریف|امام عصر]] عجّل الله فرجه و بذل مرحمت اعلی حضرت شاهنشاه اسلام،‌ خلّد الله سلطانه، و مراقبت حجج اسلامیه،‌ کثّر الله امثالهم، و ملت ایران تأسیس شده باید در هیچ عصری از اعصار،‌ مواد قانونیه آن،‌ مخالفتی با قواعد مقدسه اسلام و قوانین موضوعه حضرت خیرالانام صلی الله علیه و آله نداشته باشد. و معین است که تشخیص مخالفت قوانین موضوعه با قواعد اسلامیه، ‌بر عهده علمای اعلام، ادام الله برکات وجودهم، بوده و هست. لهذا رسماً مقرر است: در هر عصری از اعصار،‌ هیئتی که کمتر از پنج نفر نباشد از مجتهدین و فقهای متدینین که مطلع از مقتضیات زمان هم باشند،‌ به این طریق که علمای اعلام و حجج اسلام مرجع تقلید [[شیعه]]، ‌اسامی بیست نفر از علما که دارای صفات مذکوره باشند، معرفی به مجلس شورای ملی نمایند، پنج نفر از آنها یا بیشتر به مقتضای عصر،‌ اعضای مجلس شورای ملی بالاتفاق یا به حکم قرعه تعیین نموده، به سمت عضویت بشناسند تا مواردی که در مجلسین عنوان می شود به دقت مذاکره  و غور رسی نموده، ‌هر یک از آن مواد معنونه که مخالفت با قواعد مقدسه اسلام داشته باشد،‌ طرح و رد نمایند که عنوان قانونیت پیدا نکند. رأی این هیأت علما در این باب مطاع و متّبع خواهد بود. این ماده تا زمان ظهور حضرت حجه عصر عجل الله فرجه،‌ تغییر پذیر نخواهد بود».
  
رویارویی و نبرد دو اندیشه مشروطه و مشروعه، مخصوص تهران نبود و در شهرهای بزرگ دیگر نیز وجود داشت. در رشت آیت الله حاج ملا محمد خمامی رشتی، در زنجان آخوند ملا قربان علی زنجانی، در تبریز میرزا محمدحسن مجتهد تبریزی و میرهاشم دَوَچی از طرفداران مشروطه مشروعه بودند.
+
بدین ترتیب حاج شیخ فضل الله پس از گذشت سه ماه از تحصن بیرون آمد (۸ شعبان ۱۳۲۵ ق).<ref>فرهنگنامه علمای مجاهد، مدخل "نوری،‌حاج شیخ فضل الله"</ref>
 
 
در تهران نیز آخوند رستم‌آبادی، سید احمد طباطبایی، ملا محمد آملی، شیخ عبدالنبی نوری، سید محمد یزدی، شیخ محمد بروجردی، حاج میرزا لطف الله، حاج آقا نورالله مجتهد عراقی، شیخ علی اكبر مجتهد، سید علی قطب نخجوانی، شیخ محمدعلی پیش‌نماز، آقا جمال‌الدین لافجه‌ای، شیخ علی‌اكبر طالقانی و... از شیخ فضل‌الله و مشروطه مشروعه حمایت می‌كردند. اما با این همه، تبلیغات مشروطه طلبان چنان قوی و گمراه كننده بود كه جو سیاسی و اجتماعی به طور كامل موافق مشروطه‌خواهان بود و همین موجب شد تا جمعی خواهان تبعید شیخ شوند و گروهی حمله به منزل او را طرح‌ریزی كنند. شیخ فضل‌الله نیز برای این كه پیام خود را بهتر به مردم برساند با همراهان خویش به [[حضرت عبدالعظیم حسنی]] ‌علیه السلام هجرت كرد و در آن جا متحصن شد.
 
 
 
او در یكی از سخنرانی‌های خویش خطاب به مردم حاضر در حرم فرمود: بارها این را گفته‌ام و باز به شما می‌گویم كه من در موضوع مشروطیت و محدود بودن سلطنت هیچ حرفی ندارم و هیچ‌كس نمی‌تواند این موضوع را انكار كند، بلكه برای اصلاح امور مملكت و محدودیت سلطنت و تعیین حقوق و وظایف دولت قانون و دستورالعمل لازم است. اما می‌خواهم بدانم در مملكت اسلامی كه دارای مجلس شورای ملی است، قوانین آن مجلس باید مطابق قوانین اسلام و [[قرآن]] باشد یا مخالف قرآن و كتاب آسمانی؟! وی در ادامه قرآن كوچك خود را از جیب بیرون آورد و قسم یاد كرد كه من مخالف اساس مشروطیت و مجلس نیستم بلكه اول كسی كه طالب این اساس بود من بودم و فعلاً هم مخالفتی ندارم اما مشروطه به همان شرایطی كه گفتم كه باید قانون اساسی و قوانین داخلی مملكت مطابق با شرع باشد.<ref> تاریخ انقلاب ایران، ابن نصرالله مستوفی تفرشی، ج اول، ما به نقل از مكتوبات... ج 2، تركمان، ص 194، 197.</ref>
 
 
 
تحصن كنندگان برای بیان و توضیح مواضع و اهداف خود روزنامه‌ای به نام لایحه منتشر می‌كردند. و نقاط انحراف مشروطیت و دلایل مخالفت های خود را ابراز می نمودند. شیخ فضل الله در انتقاد از الگوی مشروطه کشور نوشت: «مشروطه ای که در فرنگستان ساری و جاری است با مشخصات خاصی که دارد،‌شایستة اجرا در ایران نیست». در پاسخ به تهمت های مخالفان نوشت:
 
 
 
«ایها الناس! من به هیچ وجه منکر مجلس شورای ملی نیستم. بلکه مدخلیت خود را در تأسیس این اساس،‌بیش از همه کس می دانم.. صریحاً می گویم،‌همه بشنوید و به غائبین هم برسانید که من آن مجلس شورای ملی می خواهم که عموم مسلمانان آن را می خواهند. به این معنی که البته عموم مسلمانان، مجلسی می خواهند که اساسش بر اسلامیت باشد و بر خلاف قرآن و بر خلاف شریعت محمدی و برخلاف مذهب مقدس جعفری قانون نگذارند. من هم چنین مجلسی می خواهم. پس من و عموم مسلمین بر یک رأی هستیم. اختلاف، میان ما و لامذهب هاست… قوت اسلام،‌دراین نظامنامه اسلامی است. رفع گرفتاری های دنیای شما به همین نظامنامه اسلامی است. ای برادر! نظامنامه،‌نظامنامه، نظامنامه، اما اسلامی، اسلامی، اسلامی.
 
  
بدین منظور برای اصلاح قانون اساسی و مصون کردن آن از آفات و انحرافات،‌پیشنهاد نمود که «در نظامنامه اساسی مجسل، بعد از لفظ مشروطه،‌لفظ مشروعه نوشته شود». مجلس که علی رغم تبلیغات فراوان مطبوعات طرفدار،‌به سبب افشاگری حاج شیخ فضل الله به تدریج خود را در معرض بدگمانی مردم به ویژه مراجع و علمای مشروطه خواه نجف اشرف می دید، ناچار شد که برای رفع این بدگمانی ها بر اسلامی بودن مملکت ایران ناسخ بودن شریعت پیامبر اسلامی کافه شرایع را تغییر ناپذری بودن احکام اسلام،‌عدم مخالفت مشروطه با احکام شریعت، و تبیین حدود آزادی در چارچوب اسلامی و… تأکید ورزد و به ناشنه حسن نیت، اصل پیشنهادی حاج شیخ فضل الله را با اندکی تغییرات به عنوان «اصل دوم» قانون اساسی، بدین شرح تصویب کرد:
+
پس از این واقعه شیخ فضل‌الله مشغول درس و بحث علوم اسلامی شد و چون گذشته، در موضع مخالفت و در سنگر مبارزه با مشروطیت اروپایی باقی ماند. شیخ و یارانش هر چند در این مرحله فعالیت علنی مخالفت با مشروطه نداشتند، وجود آن ها خاری در چشم مشروطه طلبان غرب‌گرا بود. از این رو با جعل تلگرام‌هایی از طرف علمای [[نجف]]، شیخ را مُخّل آسایش و مفسِد معرفی کردند. جالب توجه این که در یکی از این تلگرام‌ها آمده بود: شیخ فضل‌الله به علت اخلال و اصلاح مسلمین از درجه [[اجتهاد]] ساقط است. این جاعلان جاهل نمی‌دانستند که علم و اجتهاد چیزی نیست که کسی بتواند آن را از دیگری سلب کند. اما ناآگاهی جامعه کافی بود تا این تبلیغات مؤثر واقع شود. پس از آن توطئه قتل شیخ فضل‌الله طرح‌ریزی شد و شیخ مورد حمله مسلحانه قرار گرفت و مجروح گردید.
  
«این مجلس مقدس شورای ملی که به توجه و تأیید حضرت امام عصر عجل الله فرجه و بذل مرحمت اعلی حضرت شاهنشاه اسلام،‌خلدالله سلطانه، و مراقبت حجج اسلامیه،‌کثرالله امثالهم، و عمه ملت ایران تأسیس شده باید در هیچ عصری از اعصار،‌مواد قانونیه آن،‌مخالفتی با قواعد مقدسه اسلام و قوانین موضوعه حضرت خیرالانام صلی الله علیه و آله نداشته باشد. و معین است که تشخیص مخالفت قوانین موضوعه با قواعد اسلامیه،‌بر عهده علمای اعلام، ادام الله برکات وجودهم، بوده و هست. لهذا رسماً مقرر است: در هر عصری از اعصار،‌هیئتی که کمتر از پنج نفر نباشد از مجتهدین و فقهای متدینین که مطلع از مقتضیات زمان هم باشند،‌به این طریق که علمای اعلام و حجج اسلام مرجع تقلید شیعه،‌اسامی بیست نفر از علما که دارای صفات مذکوره باشند، معرفی به مجلس شورای ملی نمایند، پنج نفر از آنها یا بیشتر به مقتضای عصر،‌ اعضای مجلس شورای ملی بالاتفاق یا به حکم قرعه تعیین نموده، به سمت عضویت بشناسند تا مواردی که در مجلسین عنوان می شود به دقت مذاکره  و غوررسی نموده ،‌هر یک از آن مواد معنونه که مخالفت با قواعد مقدسه اسلام داشته باشد،‌طرح و رد نمایند که عنوان قانونیت پیدا نکند. رأی این هیأت علما در این باب مطاع و متبع خواهد بود این ماده تا زمان ظهور حضرت حجه عصر عجل الله فرجه،‌تغییر پذیر نخواهد بود».
+
'''سقوط و ظهور دوباره مشروطیت:'''
  
بدین ترتیب حاج شیخ فضل الله پس از گذشت سه ماه از تحصن بیرون آمد (۸ شعبان ۱۳۲۵ ق).<ref>فرهنگنامه علمای مجاهد، مدخل "نوری،‌حاج شیخ فضل الله"</ref>
+
با مرگ مظفرالدین شاه، محمدعلی شاه به سلطنت رسید. وی دارای خوی استبدادی بود و به هیچ وجه مطیع قانون نبود. علاوه بر این وی پرورش یافته روس‌ها بود و با حکومتی که بر اساس خواست و منافع انگلستان روی کار می‌آمد موافق نبود. از این رو به وسیله سربازان دولتی و قزاقان روسی به مجلس حمله کرد و آن را به توپ بست؛ عده‌ای از نمایندگان کشته شدند و برخی دستگیر و تبعید شدند و بساط مشروطه برچیده شد.
  
پس از این واقعه شیخ فضل‌الله مشغول درس و بحث علوم اسلامی شد و چون گذشته در موضع مخالفت و در سنگر مبارزه با مشروطیت اروپایی باقی ماند. شیخ و یارانش هر چند در این مرحله فعالیت علمی مخالفت با مشروطه نداشتند وجود آن ها خاری در چشم مشروطه طلبان غرب‌گرا بود. از این رو با جعل تلگرام‌هایی از طرف علمای [[نجف]] شیخ را مُخّل آسایش و مفسِد معرفی كردند. جالب توجه این كه در یكی از این تلگرام‌ها آمده بود: شیخ فضل‌الله به علت اخلال و اصلاح مسلمین از درجه اجتهاد ساقط است. این جاعلان جاهل نمی‌دانستند كه علم و اجتهاد چیزی نیست كه كسی بتواند آن را از دیگری سلب كند. اما ناآگاهی جامعه كافی بود تا این تبلیغات مؤثر واقع شود. پس از آن توطئه قتل شیخ طرح‌ریزی شد و شیخ فضل‌الله مورد حمله مسلحانه قرار گرفت مجروح گردید.
+
خبر حمله به مجلس و کشتن مشروطه‌خواهان موجب شد تا نیروهای شمال به رهبری سپهدار تنکابنی و نیروهای بختیاری به رهبری سردار اسعد بختیاری به تهران حمله کرده، شهر را به تصرف خود درآورند. با شکست نیروهای دولتی و فتح تهران، محمدعلی شاه به سفارت روسیه پناهده شد. فاتحان تهران مجلسی با عنوان مجلس عالی در بهارستان تشکیل دادند. این مجلس محمدعلی شاه را از سلطنت خلع و احمدشاه را به پادشاهی برگزید و بقیه مناصب حکومت را بین خود تقسیم کردند. اکثر مشروطه خواهانی که حکومت را به دست گرفتند از عوامل روسیه و انگلستان بودند و به این ترتیب «حکومت و مجلس دوم هر دو به دست فئودال‌ها و خدمتگزاران امپریالیسم افتاد».<ref> تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق، عبدالهادی حایری، ص ۱۲۲.</ref>
  
==سقوط و ظهور دوباره مشروطیت==
+
حکومت روی کار آمده حتی با معیارهای غربی نیز یک حکومت مشروطه نبود. فاتحان تهران و حامیان مشروطیت یعنی سردار اسعد و سپهدار هیچ یک اعتقادی به حکومت ملی نداشتند. زیرا «یکی از عناصر اصلی ایدئولوژی مشروطیت، برانداختن نظام شبه فئودالیسم ایرانی و نفی قدرت‌های محلی حکومت امثال سپهدار و سردار اسعد بود».<ref> فکر دموکراسی اجتماعی در نهضت مشروطیت ایران، فریدون آدمیت، ص ۱۳۳.</ref>
  
با [[مرگ]] مظفرالدین شاه، محمدعلی شاه به سلطنت رسید. وی دارای خوی استبدادی بود و به هیچ وجه مطیع قانون نبود. علاوه بر این وی پرورش یافته روس‌ها بود و با حكومتی كه بر اساس خواست و منافع انگلستان روی كار می‌آمد موافق نبود. از این رو به وسیله سربازان دولتی و قزاقان روسی به مجلس حمله كرد عده‌ای از نمایندگان كشته شدند و برخی دستگیر و تبعید شدند و بساط مشروطه برچیده شد.
+
'''محاکمه شیخ فضل‌الله:'''
  
خبر حمله به مجلس و كشتن مشروطه‌خواهان موجب شد تا نیروهای شمال به رهبری سپهدار تنكابنی و نیروهای بختیاری به رهبری سردار اسعد بختیاری به تهران حمله كرده، شهر را به تصرف خود درآورند. با شكست نیروهای دولتی و فتح تهران محمدعلی شاه به سفارت روسیه پناهده شد. فاتحان تهران مجلسی با عنوان مجلس عالی در بهارستان تشكیل دادند. این مجلس محمدعلی شاه را از سلطنت خلع و احمدشاه را به پادشاهی برگزید و بقیه مناصب حكومت را بین خود تقسیم كردند. اكثر مشروطه خواهانی كه حكومت را به دست گرفتند از عوامل روسیه و انگلستان بودند و به این ترتیب «حكومت و مجلس دوم هر دو به دست فئودال‌ها و خدمتگزاران امپریالیسم افتاد».<ref> تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق، عبدالهادی حایری، ص 122.</ref> حكومت روی كار آمده حتی با معیارهای غربی نیز یك حكومت مشروطه نبود. فاتحان تهران و حامیان مشروطیت یعنی سردار اسعد و سپهدار هیچیك اعتقادی به حكومت ملی نداشتند. زیرا «یكی از عناصر اصلی [[ایدئولوژی]] مشروطیت، برانداختن نظام شبه فئودالیسم ایرانی و نفی قدرت‌های محلی حكومت امثال سپهدار و سردار اسعد بود».<ref> فكر دموكراسی اجتماعی در نهضت مشروطیت ایران، فریدون آدمیت، ص 133.</ref>
+
مشروطه‌خواهان پس از برقراری حکومت، به تصفیه حساب با مخالفان مشروطه پرداختند. طرفداران استبداد یعنی شاه و درباریان وحشت زده هر کدام به جایی پناه بردند. اما مشروطه مشروعه به رهبری شیخ فضل‌الله چون کوه مقاوم و استوار بودند.
  
==آخرین روزها==
+
پیشنهادهای مختلفی به شیخ فضل‌الله رسید تا به جایی پناهنده شود. سعدالدوله برای او پیام فرستاد که با وزیر مختار روس و انگلیس گفتگو کردم و برای شما جای مناسبی در سفارتخانه تهیه کرده‌ام تا از خطر محفوظ باشید. یاران شیخ فضل الله خوشحال شدند اما شیخ بدون عکس العمل در مقابل این پیام «لاحول و لاقوه الاّ بالله» می‌گفت.<ref> فاجعه قرن، جواد بهمنی، ص ۱۳۹ با تصرف و تلخیص.</ref>
  
مشروطه‌خواهان پس از برقراری حكومت به تصفیه حساب با مخالفان مشروطه پرداختند. طرفداران استبداد یعنی شاه و درباریان وحشت زده هر كدام به جایی پناه بردند. اما مشروطه مشروعه به رهبری شیخ فضل‌الله چون كوه مقاوم و استوار بودند.
+
پیشنهاد شد که اجازه بدهید پرچم هلند را که کشور بی‌طرفی است بر بام خانه نصب کنیم تا در امان باشید. شیخ با تبسمی استهزا گونه فرمودند: باید پرچم ما را روی سفارتخانه بیگانه نصب کنند. چطور ممکن است که صاحب شریعت به من که از مبلغین [[احکام]] هستم، اجازه فرماید پناهنده به خارج از شریعت شوم؟<ref> مکتوبات...، ص ۳۶۲ و ۳۶۳ با تصرف و تلخیص.</ref> وی در پاسخ پیشنهاد دیگری این چنین فرمود: «آیا رواست که من پس از هفتاد سال که محاسنم را برای اسلام سفید کرده‌ام حالا بیایم و زیر پرچم بیگانه بروم»!
  
پیشنهادهای مختلفی به شیخ فضل‌الله رسید تا به جایی پناهنده شود. سعدالدوله برای او پیام فرستاد كه با وزیر مختار روس و انگلیس گفتگو كردم و برای شما جای مناسبی در سفارتخانه تهیه كرده‌ام تا از خطر محفوظ باشید. یاران شیخ فضل الله خوشحال شدند اما شیخ بدون عكس العمل در مقابل این پیام «لاحول و لاقوه الاّ بالله» می‌گفت.<ref> فاجعه قرن، جواد بهمنی، ص 139 با تصرف و تلخیص.</ref>
+
سرانجام مشروطه طلبان برای انتقام از شیخ فضل‌الله به منزل وی حمله کردند و شیخ را به شهربانی بردند. شیخ فضل‌الله چند روزی در شهربانی بود و در روز سیزدهم [[رجب]] برای محاکمه او را به عمارت گلستان بردند. «مدیر نظام نوابی» از مأموران شهربانی و از محافظان شیخ فضل‌الله ماجرای محاکمه شیخ را این گونه نقل می‌کند:
  
پیشنهاد شد كه اجازه بدهید پرچم هلند را كه كشور بی‌طرفی است بر بام خانه نصب كنیم تا در امان باشید. شیخ با تبسمی استهزا گونه فرمودند: باید پرچم ما را روی سفارتخانه بیگانه نصب كنند. چطور ممكن است كه صاحب شریعت به من كه از مبلغین [[احكام]] هستم اجازه فرماید، پناهنده به خارج از شریعت شوم.<ref> مكتوبات...، ص 362 و 363 با تصرف و تلخیص.</ref>
+
«اعضای دادگاه شش نفر بودند که مقابل آقا روی نیمکت نشستند. شیخ ابراهیم زنجانی به عنوان دادستان دادگاه از آقا سئوال می‌کرد. او در موقع محاکمه به آقا حمله و بی‌احترامی می‌کرد و یک بار نیز گفت: شیخ! من از تو عالمترم. از مخارج تحصن سؤال شد و آقا برایشان توضیح داد و گفت دیگر پول نداشتیم وگرنه ادامه می‌دادیم. در بین محاکمه آقا اجازه [[نماز]] خواندن خواست و آن ها هم اجازه دادند. آقا عبایش را همان نزدیکی روی کف تالار پهن کرد و نماز ظهرش را خواند. اما اجازه ندادند که نماز عصرش را هم بخواند. دوباره از تحصن سؤال کردند. در بین محاکمه، یپرم‌خان از در پایین آهسته وارد تالار شد و پشت سر آقا روی صندلی نشست. آقا متوجه او نشد. ولی چند دقیقه‌ای که گذشت حادثه‌ای پیش آمد که وضع تالار تغییر کرد. من در این وقت از آقا قدرت و شجاعتی دیدم که در تمام عمر ندیده بودم و آن وقتی بود که آقا از افراد محاکمه کننده پرسید: «یپرم» کدامیک از شما هستید؟ همه به احترام یپرم از سر جایشان بلند شدند و یکی از آن ها با احترام «یپرم» را که پشت سر آقا نشسته بود نشان داد و گفت یپرم خان ایشان هستند! آقا همان طور که روی صندلی نشسته بود و دو دستش را روی عصا تکیه داده بود به طرف چپ نصفه دوری زد و سرش را برگرداند و با حالت خشم و تندی گفت: یپرم تویی؟ یپرم گفت بله و بلافاصله گفت: شیخ فضل‌الله تویی؟ آقا جواب داد: بله منم! یپرم گفت: تو بودی که مشروطه را [[حرام]] کردی؟ آقا جواب داد: بله من بودم و تا ابدالدهر هم حرام خواهد بود. مؤسسان این مشروطه همه بی‌دین هستند و مردم را فریب داده‌اند. پس از آن رویش را برگرداند. در آن موقع که این کلمات با هیبت مخصوصی از دهان آقا بیرون می‌آمد، همه ساکت و سراپا گوش بودند. تماشاچیان حاضر در تالار وحشت کرده بودند. من می‌لرزیدم و با خود می‌گفتم این چه کار خطرناکی است که آقا در این موقع انجام می‌دهد! یپرم رئیس شهربانی و فرمانده نیروهای انتظامی است. موضوع محاکمه شیخ فضل‌الله همین چند سؤال پیرامون تحصن بود».
 
+
[[پرونده:Mashrute (1).jpg|thumb|left|به دار آویختن شیخ شهید]]
وی در پاسخ پیشنهاد دیگری این چنین فرمود: آیا رواست كه من پس از هفتاد سال كه محاسنم را برای اسلام سفید كرده‌ام حالا بیایم و زیر پرچم بیگانه بروم! سرانجام مشروطه طلبان برای انتقام از شیخ فضل‌الله به منزل وی حمله كردند و شیخ را به شهربانی بردند. شیخ فضل‌الله چند روزی در شهربانی بود و در روز سیزدهم [[رجب]] برای محاكمه او را به عمارت گلستان بردند. «مدیر نظام نوابی» از مأموران شهربانی و از محافظان شیخ فضل‌الله ماجرای محاكمه شیخ را این گونه نقل می‌كند.
 
 
 
اعضای دادگاه شش نفر بودند كه مقابل آقا روی نیمكت نشستند. شیخ ابراهیم زنجانی به عنوان دادستان دادگاه از آقا سئوال می‌كرد. او در موقع محاكمه به آقا حمله و بی‌احترامی می‌كرد و یك بار نیز گفت: شیخ! من از تو عالمترم. از مخارج تحصن سؤال شد و آقا برایشان توضیح داد و گفت دیگر پول نداشتیم وگرنه ادامه می‌دادیم. در بین محاكمه آقا اجازه [[نماز]] خواندن خواست و آن ها هم اجازه دادند. آقا عبایش را همان نزدیكی روی كف تالار پهن كرد و نماز ظهرش را خواند. اما اجازه ندادند كه نماز عصرش را هم بخواند. دوباره از تحصن سؤال كردند. در بین محاكمه یپرم‌خان از در پایین آهسته وارد تالار شد و پشت سر آقا روی صندلی نشست. آقا متوجه او نشد. ولی چند دقیقه‌ای كه گذشت حادثه‌ای پیش آمد كه وضع تالار تغییر كرد. من در این وقت از آقا قدرت و شجاعتی دیدم كه در تمام عمر ندیده بودم و آن وقتی بود كه آقا از افراد محاكمه كننده پرسید: «یپرم» كدامیك از شما هستید؟ همه به احترام یپرم از سر جایشان بلند شدند و یكی از آن ها با احترام «یپرم» را كه پشت سر آقا نشسته بود نشان داد و گفت یپرم خان ایشان هستند! آقا همان طور كه روی صندلی نشسته بود و دو دستش را روی عصا تكیه داده بود به طرف چپ نصفه دوری زد و سرش را برگرداند و با حالت خشم و تندی گفت: یپرم تویی؟ یپرم گفت بله و بلافاصله گفت: شیخ فضل‌الله تویی؟ آقا جواب داد: بله منم! یپرم گفت: تو بودی كه مشروطه را [[حرام]] كردی؟ آقا جواب داد: بله من بودم و تا ابدالدهر هم حرام خواهد بود. مؤسسان این مشروطه همه بی‌دین هستند و مردم را فریب داده‌اند. پس از آن رویش را برگرداند. در آن موقع كه این كلمات با هیبت مخصوصی از دهان آقا بیرون می‌آمد نفس از در و دیوار بیرون نمی‌آمد و همه ساكت و سراپا گوش بودند. تماشاچیان حاضر در تالار وحشت كرده بودند. من می‌لرزیدم و با خود می‌گفتم این چه كار خطرناكی است كه آقا در این موقع انجام می‌دهد! یپرم رئیس شهربانی و فرمانده نیروهای انتظامی است. موضوع محاكمه شیخ فضل‌الله همین چند سؤال پیرامون تحصن بود.
 
  
 
==شهادت==
 
==شهادت==
  
بساز دار و مقدمات اعدام از شب قبل در میدان توپخانه فراهم شده بود. هنگامی كه آقا به طرف میدان توپخانه می‌رفت نگاهی به جمعیت و بعد رو به آسمان كرد و گفت: «أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ».<ref> [[سوره غافر]]، آیه 44.</ref>
+
بساط دار و مقدمات اعدام از شب قبل در میدان توپخانه فراهم شده بود. هنگامی که آقا به طرف میدان توپخانه می‌رفت نگاهی به جمعیت و بعد رو به آسمان کرد و گفت: «أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ».<ref> [[سوره غافر]]، آیه ۴۴.</ref> میدان توپخانه از جمعیت موج می‌زد. نیروهای دولتی مردم را کنار می‌زدند تا راه باز شود. در این لحظه آقا به عقب برگشت و در میان جمعیت خادم باوفایش را دید و گفت نادعلی! او هم بلافاصله خود را به آقا رساند. مردم همه سراپا گوش بودند. می‌خواستند بدانند او در لحظه آخر چه کاری دارد. در این وقت آقا دست در جیب کرد و کیسه‌ای بیرون آورد و به نادعلی داد و گفت این مُهرها را خُرد کن. او در این لحظه حساس هم دوراندیش و تیزهوش است و برای این که پس از مرگش مشروطه طلبان سندسازی نکنند و از مهرها سوء استفاده نکنند، دستور خُردکردن آن ها را داده است. پس از آن آقا را روی چهارپایه قرار دادند و او از آن جا آخرین سخنان خویش را بیان کرد. سخنان او تأکیدی بر موضع اصولی و مکتبی گذشته‌اش بود. وی خطاب به جمعیت تماشاچی فرمود: خدایا! تو خودت شاهد باش که من برای این مردم به [[قرآن]] تو قسم یاد کردم. خدایا! تو خودت شاهد باش که در این دم آخر باز هم به این مردم می‌گویم که مؤسسان این اساس بی‌دین هستند و مردم را فریب داده‌اند. این اساس مخالف [[اسلام]] است. محاکمه من و شما بماند پیش [[پیامبر اسلام]].<ref> شاهین (نهیب ادبی جنبش)، شمس الدین تندرکیا، ص ۲۲۹، ۲۳۴. با تصرف و تلخیص.</ref>
  
{{بیت|دست [[حق]] در دست می‌آمد روان بر پای دار|تا بلندآوازه سازد بعد از این آوای دار}}
+
قبل از این که ریسمان دار را به گردن وی بیندازند یکی از مشروطه‌خواهان برای او پیغام آورد که شما مشروطه را امضا کنید و خود را از کشتن رها سازید! شیخ فضل الله گفت: من دیشب [[پیامبر اسلام|پیامبر]] صلی الله علیه و آله را در خواب دیدم و به من فرمود که فردا شب مهمان من هستی و من چنین امضایی نخواهم کرد.<ref> سید جمال‌الدین و شیخ نوری، برقعی، ما به نقل از فاجعه قرن، ص ۱۶۳.</ref> و بعد از چند لحظه طناب دار را به گردن او انداخته و شهید کردند. در پای دار مشروطه طلبان شادی می‌کردند!
{{بیت|آنكه در آیینه اندیشه می‌بیند خدای|كی كند اندیشه از رنج توانفرسای دار<ref> احمد خوانساری.</ref>}}
 
  
میدان توپخانه از جمعیت موج می‌زد. نیروهای دولتی مردم را كنار می‌زدند تا راه باز شود. در این لحظه آقا به عقب برگشت و در میان جمعیت خادم باوفایش را دید و گفت نادعلی! او هم بلافاصله خود را به آقا رساند. مردم همه سراپا گوش بودند. می‌خواستند بدانند او در لحظه آخر چه كاری دارد. در این وقت آقا دست در جیب كرد و كیسه‌ای بیرون آورد و به نادعلی داد و گفت این مُهرها را خُرد كن. او در این لحظه حساس هم دوراندیش و تیزهوش است و برای این كه پس از مرگش مشروطه طلبان سندسازی نكنند و از مهرها سوء استفاده نكنند، دستور خُردكردن آن ها را داده است. پس از آن آقا را روی چهارپایه قرار دادند و او از آن جا آخرین سخنان خویش را بیان كرد. سخنان او تأكیدی بر موضع اصولی و مكتبی گذشته‌اش بود. وی خطاب به جمعیت تماشاچی فرمود: خدایا! تو خودت شاهد باش كه من برای این مردم به [[قرآن]] تو قسم یاد كردم. خدایا! تو خودت شاهد باش كه در این دم آخر باز هم به این مردم می‌گویم كه مؤسسان این اساس بی‌دین هستند و مردم را فریب داده‌اند. این اساس مخالف [[اسلام]] است. محاكمه من و شما بماند پیش [[پیامبر اسلام]]. او با وجود ضعف و پیری و بیماری آخرین سخنان خویش را با شجاعت و شهامت كم‌نظیری بیان كرد و تنها ایمان و عشق به یك هدف مقدس است كه موجب می‌شود شخصی این چنین در مقابل [[مرگ]] و شهادت ایستادگی كند. او در پای دار چنان شجاع بود كه گویی دار از هیبت و عظمت او می‌لرزید.<ref> شاهین (نهیب ادبی جنبش)، شمس الدین تندركیا، ص 229، 234. با تصرف و تلخیص.</ref>
+
پس از اعدام، جسد شیخ شهید را به حیاط شهربانی منتقل کردند و در وسط حیاط بر روی یک نیمکت قرار دادند. مشروطه طلبان و دیگر افرادی که نسبت به [[دین]] کینه و عداوت داشتند به جسد نیز حمله کردند. نیروهای مسلح با قنداق تفنگ، دیگران با لگد و... به طوری که خونابه از جسد سرازیر شد. ابتدا از تحویل جسد به خانواده شیخ جلوگیری کردند و بعد از مدتی جسد را تحویل خانواده وی دادند. آنان نیز جسد را در خانه مخفی کرده، پس از حدود هیجده ماه آن را به [[قم]] بردند و در یکی از اتاق‌های صحن مطهر [[حرم حضرت معصومه علیها السلام|حرم حضرت معصومه]] علیهاالسلام به خاک سپردند.
  
{{بیت|او ز عشق حق سراپا شور و شوق و جذبه بود|دار در اندیشه از او او نه در پروای دار}}
+
اعدام شیخ شهید نقاب از چهره مدعیان دروغین آزادی و [[عدالت]] برداشت و مردم فهمیدند که مشروطیت سرابی بیش نبوده است. کم‌کم روحانیان دیگر نیز از مجلس و دولت کنار گذاشته شدند و زمینه جدایی دین از سیاست فراهم شد. [[میرزا محمدحسین نائینی|آیت الله نایینی]]، [[آخوند خراسانی]]، [[سید محمد طباطبایی سنگلجی|طباطبایی]]، [[سید عبدالله بهبهانی|بهبهانی]] و [[سید محمدکاظم طباطبائی یزدی|طباطبایی یزدی]] همگی از [[شهادت در راه خدا|شهادت]] شیخ فضل‌الله متأثر شدند و دریافتند که واقعیت‌های تلخی در پشت ظواهر فریبنده پنهان بوده است، اما دیگر دیر شده بود.
{{بیت|هیبت مردانه مرد خدا را دیده است|گربه خود می‌لرزد از این جذبه سرتاپای دار}}
 
  
قبل از این كه ریسمان دار را به گردن وی بیندازند یكی از مشروطه‌خواهان برای او پیغام آورد كه شما مشروطه را امضا كنید و خود را از كشتن رها سازید! شیخ فضل الله گفت: من دیشب پیامبر صلی الله علیه و آله را در خواب دیدم و به من فرمود كه فردا شب مهمان من هستی و من چنین امضایی نخواهم كرد.<ref> سید جمال‌الدین و شیخ نوری، برقعی، ما به نقل از فاجعه قرن، ص 163.</ref> و بعد از چند لحظه طناب دار را به گردن او انداختند و چهارپایه را از زیر پای وی عقب راندند و طناب را بالا كشیدند.
+
==پانویس==
 +
<references />
  
{{بیت|گاه خورشید از عشق خدا بر نیزه‌ها|گاه از شوق خدا خورشید بر بالای دار}}
+
==منابع==
{{بیت|پرتو خورشید فضل‌الله نوری تافته است|جاودان از مشرق خونین و خونپالای دار<ref> احمد خوانساری.</ref>}}
 
 
 
در پای دار مشروطه طلبان شادی می‌كردند. شیخ فضل‌الله در راه حمایت از شریعت، سر و جان فدا كرد. او با شهادت خویش درس سرافرازی و جانبازی را تعلیم داد.
 
 
 
==پس از شهادت==
 
 
 
پس از اعدام جسد شیخ شهید را به حیاط شهربانی منتقل كردند و در وسط حیاط بر روی یك نیمكت قرار دادند. مشروطه طلبان و دیگر افرادی كه نسبت به [[دین]] كینه و عداوت داشتند به جسد نیز حمله كردند. نیروهای مسلح با قنداق تفنگ، دیگران با لگد و... به طوری كه خونابه از جسد سرازیر شد. ابتدا از تحویل جسد به خانواده شیخ جلوگیری كردند و بعد از مدتی جسد را تحویل خانواده وی دادند. آنان نیز جسد را در خانه مخفی كرده، پس از حدود هیجده ماه آن را به [[قم]] بردند و در یكی از اتاق‌های صحن مطهر حرم [[حضرت معصومه]] علیهاالسلام به خاك سپردند.
 
 
 
اعدام شیخ شهید نقاب از چهره مدعیان دروغین آزادی و [[عدالت]] برداشت و مردم فهمیدند كه مشروطیت سرابی بیش نبوده است. كم‌كم روحانیان دیگر نیز از مجلس و دولت كنار گذاشته شدند و زمینه جدایی دین از سیاست فراهم شد. آیات عظام نایینی، آخوند خراسانی، طباطبایی، بهبهانی و طباطبایی یزدی همگی از شهادت شیخ فضل‌الله متأثر شدند و دریافتند كه واقعیت‌های تلخی در پشت ظواهر فریبنده پنهان بوده است. اما دیگر دیر شده بود.
 
 
 
==امام خمینی و مشروطیت==
 
  
حضرت [[امام خمینی]] با تأیید نظر شیخ شهید در مورد مشروطه مشروعه و تجلیل از تلاش او در راه تصویب قانون اساسی موافق با قوانین اسلامی، انحراف نهضت مشروطیت از مسیر صحیح و اعدام شیخ شهید را كار بیگانگان و عمال داخلی آن ها می‌دانست كه به موجب ترس از قدرت [[اسلام]] و روحانیان به این كار دست زدند.  
+
*مجموعه [[گلشن ابرار (کتاب)|گلشن ابرار]]، جلد ۱، زندگی نامه "شیخ فضل الله نورى" از عباس عبیری.
 +
*سید ابوالحسن توفیقیان، اندیشه‌ی به دار آویخته، [http://www.pajoohe.com/25513/index.php?Page=definition&UID=29581 پژوهشگاه باقرالعلوم علیه السلام]، بازیابی: ۲۳ فروردین ۱۳۹۳.
 +
*شیخ فضل الله نوری؛ از نقش آفرینی در نهضت تنباکو تا شهادت برای اجرای شریعت، خراسان، مورخ چهارشنبه ۱۳۹۱/۰۵/۱۱.
 +
*فرهنگنامه علمای مجاهد، مدخل "نوری، ‌حاج شیخ فضل الله"، در دسترس در [http://daneshnameh.irdc.ir/?p=1638 مرکز اسناد انقلاب اسلامی].
  
او در این مورد فرمود: «لكن راجع به همین مشروطه و این كه مرحوم شیخ فضل الله رَحِمهُ الله ایستاد كه مشروطه باید مشروعه باشد، باید قوانین موافق [[اسلام]] باشد، در همان وقت كه ایشان این امر را فرمود و متمم قانون اساسی هم از كوشش ایشان بود، مخالفین، خارجی‌ها كه یك همچو قدرتی را در روحانیت می‌دیدند، كاری كردند در ایران كه شیخ فضل‌الله مجاهد مجتهد دارای مقامات عالیه را، یك دادگاه درست كردند و یك نفر منحرف روحانی نما او را محاكمه كرد و در میدان توپخانه شیخ فضل‌الله را در حضور جمعیت به دار كشیدند».<ref> صحیفه نور، [[امام خمینی]]، ج 18، ص 175.</ref>
+
==آرشیو عکس و تصویر==
 
+
<gallery mode="packed" heights="170">
==پانویس==
+
پرونده:کجوری (12).jpg|شهید فضل الله کجوری طبرسی نوری
<references/>
+
پرونده:کجوری (8).jpg|از راست: [[شیخ فضل الله نوری|شهید فضل الله کجوری طبرسی نوری]]، سید محسن حسینی سلطان‌آبادی عراقی و سید احمد موسوی بهبهانی
 
+
پرونده:کجوری (6).jpg|شهید فضل الله کجوری طبرسی نوری
==منابع==
+
پرونده:کجوری (11).jpg|شهید فضل الله کجوری طبرسی نوری
*مجموعه گلشن ابرار، جلد 1، زندگی نامه "شيخ فضل الله نورى" از عباس عبيري.
+
پرونده:کجوری (5).jpg|۱ - علی‌اکبر مجتهد بروجردی ۲- سید ابوالقاسم خاتون‌آبادی اصفهانی تهرانی  ۳- [[سید محمد طباطبایی سنگلجی]] و ۴ - [[شیخ فضل الله نوری|شهید فضل الله کجوری طبرسی نوری]]
*سید ابوالحسن توفیقیان، اندیشه‌ی به دار آویخته، [http://www.pajoohe.com/25513/index.php?Page=definition&UID=29581 پژوهشگاه باقرالعلوم علیه السلام]، بازیابی: 23 فروردین 1393.
+
پرونده:کجوری (9).jpg|شهید فضل الله کجوری طبرسی نوری در منزل شخصی
*شيخ فضل ا... نوري؛ از نقش آفريني در نهضت تنباکو تا شهادت براي اجراي شريعت، خراسان، مورخ چهارشنبه 1391/05/11
+
پرونده:بهبهانی (3).jpg|[[سید عبدالله بهبهانی|شهید سید عبدالله موسوی بهبهانی]] و [[شیخ فضل الله نوری|شهید فضل الله کجوری طبرسی نوری]]
*فرهنگنامه علمای مجاهد، مدخل "نوری،‌حاج شیخ فضل الله"، در دسترس در [http://daneshnameh.irdc.ir/?p=1638 مرکز اسناد انقلاب اسلامی]
+
پرونده:کجوری (1).jpg|ورودی مقبره شهید فضل الله کجوری طبرسی نوری در صحن اتابکی [[حرم حضرت معصومه علیها السلام|حرم حضرت معصومه سلام الله علیها]]
 +
پرونده:کجوری (13).jpg|درون مقبره شهید فضل الله کجوری طبرسی نوری در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها
 +
پرونده:کجوری (10).jpg|قبر شهید فضل الله کجوری طبرسی نوری
 +
پرونده:کجوری (2).jpg|تمبر یادبود شهید فضل الله کجوری طبرسی نوری
 +
</gallery>
  
[[رده:علمای قرن چهاردهم]]
+
[[رده:علمای قرن چهاردهم|نوری،فضل الله]]
 
[[رده:علمای شهید]]
 
[[رده:علمای شهید]]
 
[[رده:مجتهدین]]
 
[[رده:مجتهدین]]
[[رده:مراجع تقلید]]
+
[[رده:فقیهان]]
 
[[رده:مدفونین در حرم حضرت معصومه (س)]]
 
[[رده:مدفونین در حرم حضرت معصومه (س)]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۲ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۴:۴۸

شهید آیت الله فضل‌الله نورى (۱۳۲۷ - ۱۲۵۹ ق)، فقیه و عالم مجاهد شیعه در قرن ۱۴ قمری و از شاگردان میرزای شیرازی بود. وی بر «مشروطه مشروعه» تأکید داشت و معتقد بود که قانون اساسی و دیگر قوانین حقوقی و جزایی باید مطابق قوانین اسلام باشد. او سرانجام در همین راه به‌دست مشروطه‌خواهان افراطی به شهادت رسید. محدث نوری دایی شیخ شهید است.

۲3۰px
نام کامل فضل الله کجوری طبرسی نوری
زادروز ۱۲۵۹ قمری
زادگاه نور مازندران
وفات ۱۳۲۷ قمری
مدفن قم - حرم حضرت معصومه سلام الله علیها

Line.png

اساتید

میرزای شیرازی، میرزا حبیب الله رشتی، شیخ راضی آل یاسین،...

شاگردان

شیخ عبدالکریم حائری، حاج آقا حسین قمی، میرزا محمد کبیر قمی، سید محمود مرعشی،...

آثار

رساله الدرر التنظیم، صحیفه قائمیه، حاشیه بر فرائد الاصول، حاشیه بر کتاب «شواهد الرُّبوبیه، رساله فی المشتق، بیاض،...


تحصیلات و اساتید

شیخ فضل الله نوری فرزند ملاعباس کجوری، متولد سال ۱۲۵۹ قمری در منطقه کجور مازندران بود.[۱] وی پس از پشت سر گذاشتن دوران کودکی به تحصیل علوم اسلامی روی آورد. تحصیلات ابتدایی را در «بَلَده» (مرکز منطقه نور) آغاز کرد.[۲] پس از آن به تهران مهاجرت کرد و تحصیلات خویش را تا پایان دوره سطح در آن جا ادامه داد.

وی برای تکمیل دانش خویش به نجف هجرت کرد و نزد استادان بزرگ حوزه نجف مانند میرزا حبیب الله رشتی و شیخ راضی آل یاسین به تحصیل پرداخت و بعد از مدتی در درس میرزای شیرازی بزرگ شرکت کرد. با هجرت میرزای شیرازی به سامرا، وی نیز حوزه نجف را رها کرد و راهی سامرا شد. حضور مستمر در درس میرزای بزرگ و هشت سال حضور در درس شیخ راضی و میرزا حبیب الله رشتی، به همراه پشتکار و مداومت در درس و تحصیل، از شیخ فضل الله مجتهدی برجسته و فقیهی نامدار ساخت.

تدریس و شاگردان

شیخ فضل‌الله نوری در تهران، به اقامه جماعت و تألیف و تدریس علوم اسلامی و حوزوی پرداخت. مهارت او در فقه و اصول و سایر علوم اسلامی و شناختش از مسائل روز جامعه موجب شد تا خیلی زود مورد استقبال و توجه طلاب و روحانیان قرار گیرد. «مجلس درس شیخ در تهران دارای اعتبار و اهمیت فوق‌العاده بود و بسیاری از روحانیان به شرکت در درس او مباهات داشتند و مجتهدان بسیاری در حوزه درس او حاضر و اغلب علمای تهران از افادات علمی او بهره‌ می‌بردند».[۳]

از حوزه تعلیم و تدریس شیخ فضل‌الله، شخصیت های بزرگواری برخاسته‌اند، از آن جمله‌اند:

آثار و تألیفات

شیخ فضل الله علاوه بر فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی و تدریس و تبلیغ، دارای آثار علمی ارزنده‌ی است که برخی را تألیف کرده و بر بعضی کتاب‌ها شرح و توضیح نوشته است، قسمتی از این آثار عبارتند از:

  1. رساله منظوم فقهی «الدرر التنظیم» به عربی.
  2. بیاض (کتاب دعا).
  3. رساله فقهی فی قاعده ضمان الید.
  4. رساله فی المشتق.
  5. صحیفه قائمیه (صحیفه مهدویه).
  6. ضمایمی بر کتاب تحفة الزائر از مرحوم مجلسی (در پایان کتاب).
  7. «اقبال» سید بن طاووس با توضیحات شیخ فضل‌الله.
  8. رساله تحریم استطراق حاجیان از راه جبل به مکه معظمه.
  9. روزنامه شیخ (لوایح آقا شیخ فضل‌الله).
  10. تحریم مشروطیت.
  11. حاشیه بر کتاب «شواهد الرُّبوبیه» ملاصدرا.
  12. حاشیه بر کتاب «فرائد الاصول» شیخ انصاری.[۵]

در نگاه دیگران

  • مقام علمی شیخ فضل‌الله مورد توافق دوست و دشمن بود. او علاوه بر علوم اسلامی از دانش‌های دیگر هم اطلاع داشت و به مسائل جامعه و مقتضیات زمان آگاه بود. یکی از کسانی که شیخ را ملاقات کرده است، می‌نویسد: «مراتب علمی شیخ را هیچ کس از دوست و دشمن منکر نبود ولکن گمان می‌کردند که فقط معلومات او منحصر به همان فقه و اصول است».[۶]
  • ادوارد براون، محقق و تاریخ نویس انگلیسی می‌نویسد: «شیخ فضل‌الله از لحاظ علم و آراستگی به کمال معروف و فقیه جامع و کامل... مجتهد سرشناس و عالمی متبحر... و از لحاظ اجتهاد برتر از دیگران بود...».[۷]
  • مهدی‌قلی هدایت چنین گفته است: «مقام علمی‌‌اش بالاتر از دو سید مسند نشین (طباطبایی و بهبهانی) است. طلاب و بیشتر اهل منبر دور او را دارند».[۸]
  • ابوالحسن علوی می‌گوید: «شیخ فضل‌الله از شاگردهای نمره اول حاجی میرزا حسن شیرازی معروف بود. در پایتخت مرجع امورات شرعی بود.»[۹]
  • فریدون آدمیت نوشته است: «متفکر مشروطیت مشروعه شیخ فضل الله نوری بود. از علمای طراز اول که پایه‌اش را در اجتهاد اسلامی برتر از طباطبایی و بهبهانی شناخته‌اند».[۱۰]
  • احمد کسروی می‌نویسد: «حاجی شیخ فضل‌الله نوری... از مجتهدان بنام و باشکوه تهران شمرده می‌شد.»[۱۱]
  • محمدحسن خان اعتمادالسلطنه شرح حال او را در ۱۳۰۶ قمری چنین می نویسد: «‌افضل و اکمل تلامذه سرکار حجة الاسلام حاج میرزا محمدحسن شیرازی مد ظله العالی اوست و در فقه و اصول و حدیث و رجال و انواع فضایل دیگر، امتیازی بین دارد و اهالی دارالخلافه را به این بزرگوار اعتقادی است راسخ. مجلس درس و افادت و افاضتش نیز امروز بسی عامر،‌ و به وجود کافه مستعدین مدارس طهران دائر می باشد».[۱۲]
  • یپرم خان ارمنی ـ که خود عاقبت مجری حکم اعدام شیخ شد ـ در یادداشت‌های خصوصی خود نوشته است: «شیخ فضل‌الله نوری... روحانی عالیقدری بود و گفته او برای توده خلق، وحی مُنزل محسوب می‌شد».[۱۳]
  • امام خمینی با تأیید نظر شیخ شهید در مورد «مشروطه مشروعه» و تجلیل از تلاش او در راه تصویب قانون اساسی موافق با قوانین اسلامی، انحراف نهضت مشروطیت از مسیر صحیح و اعدام شیخ شهید را کار بیگانگان و عمّال داخلی آن ها می‌دانست که به موجب ترس از قدرت اسلام و روحانیان به این کار دست زدند. ایشان در این مورد فرمود: «راجع به همین مشروطه و این که مرحوم شیخ فضل الله (رَحِمهُ الله) ایستاد که مشروطه باید مشروعه باشد، باید قوانین موافق اسلام باشد، در همان وقت که ایشان این امر را فرمود و متمم قانون اساسی هم از کوشش ایشان بود، مخالفین، خارجی‌ها که یک همچو قدرتی را در روحانیت می‌دیدند، کاری کردند در ایران که شیخ فضل‌الله مجاهد مجتهد دارای مقامات عالیه را، یک دادگاه درست کردند و یک نفر منحرف روحانی نما او را محاکمه کرد و در میدان توپخانه شیخ فضل‌الله را در حضور جمعیت به دار کشیدند».[۱۴]

فعالیتهای اجتماعی و سیاسی

موقعیت حساس سیاسی و اجتماعی ایران موجب شد تا شیخ فضل‌الله با اشاره میرزای شیرازی و برای هدایت و پیشوایی جامعه ایران در سال ۱۳۰۳ ق. روانه تهران شود.[۱۵]

در نهضت تنباکو:

شیخ فضل‌الله در نهضت تنباکو که نخستین قیام فراگیر به رهبری روحانیت بود، نقش فعالی داشت. او نخستین عالمی بود که به حمایت از میرزای آشتیانی برخاست.[۱۶] وی به عنوان نماینده میرزای شیرازی در تهران مورد توجه مردم و روحانیان بود. به طوری که پس از لغو قرارداد تا وقتی که میرزای شیرازی به وسیله شیخ فضل‌الله از لغو قرارداد اطمینان حاصل نکرد، حکم حرمت استعمال توتون و تنباکو را لغو ننمود.[۱۷]

اثری از استاد منذر

در آستانه مشروطیت:

با قتل ناصرالدین شاه، فرزندش مظفرالدین شاه به سلطنت رسید. وی اراده‌ای ضعیف داشت، ساده‌لوح و زودباور بود و از علم و تدبیری که لازمه فرمانروایی است بی‌بهره بود. از این رو اوضاع کشور آشفته بود. این اوضاع نابسامان ملت را تحت فشار قرار داده بود. مردم که یک بار پیروزی در نهضت تنباکو را تجربه کرده بودند، در صدد تغییر وضع موجود برآمدند. از این زمان انجمن‌هایی برای هدایت مبارزات مردم تشکیل شد که مهم‌ترین آن انجمن مخفی بود که به وسیله آیت الله طباطبایی اداره می‌شد.

در محرم سال ۱۳۲۳ ق. سخنرانان در مجالس مذهبی به انتقاد از دولت پرداختند. در همین زمان عکسی از «مسیو نوژ بلژیکی» که در اداره گمرک ایران کار می‌کرد با لباس روحانی پخش شد. عالمان و مردم مذهبی این عکس را توهین به جامعه روحانیت دانستند و همین موضوع موجب تظاهراتی در بازار شد. این وضع در تهران با رویدادهای سایر شهرها از جمله خشم مردم کرمان به جهت برخورد ناشایست حاکمان کرمان با رهبران روحانی آن جا و نیز نارضایتی مردم خراسان، قزوین و سبزوار از حاکمان محلی سبب نارضایتی عمومی در کشور گردید. مردم و بازرگانان در مسجدی در تهران متحصن شدند.

آیت الله طباطبایی و آیت الله بهبهانی به آنان پیوستند و تظاهراتی صورت گرفت که مورد هجوم نیروهای دولتی قرار گرفت. رهبران روحانی به همراه مردم به حرم حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام پناهنده شدند و در آن جا خواسته‌های خود را که مهمترین آن ها اجرای قوانین اسلامی و ایجاد عدالتخانه بود به اطلاع شاه رساندند. با اعلام موافقت با خواسته‌های مهاجران، روحانیان و مردم به شهر بازگشتند. اما عین‌الدوله که پذیرش خواسته‌ها قدرتش را محدود می‌کرد با خواسته‌های آن ها مخالفت کرد و به زندان و تبعید عدالت طلبان پرداخت. مردم نیز مبارزات خود را تشدید کردند و به رهبری روحانیان دست به راهپیمایی و تظاهرات زدند. در این جریان یکی از طلاب به نام سید عبدالحمید به شهادت رسید. مردم جسد شهید را برداشته، در شهر به راهپیمایی پرداختند و پس از آن در مسجد جامع متحصن شدند.

آیت الله طباطبایی و آیت الله بهبهانی که رهبری نهضت مشروطه را به عهده داشتند، از قدرت و نفوذ شیخ فضل‌الله در جامعه آگاهی داشتند، از این رو با وی به گفتگو پرداخته، و از او درخواست همکاری کردند. شیخ نیز برای همراهی و حمایت از نهضت عدالتخانه به مبارزان پیوست. او در ابتدای همکاری و همراهی گفت: من راضی به بی‌احترامی به روحانیت و توهین به شریعت نیستم و شما را تنها نمی‌گذارم، هر اقدامی که انجام دادید من هم با شما حاضرم ولی باید مقصود اسلام و شرع باشد.[۱۸]

مشروطه مشروعه:

یکی از مهمترین کارهای مجلس تدوین قانون اساسی بود. در مورد قانون اساسی دو دیدگاه متفاوت مطرح بود. روحانیان و در رأس آنها شیخ فضل‌الله، خواهان قانونی بودند که بر پایه اسلام و شریعت باشد و روشنفکران غربزده و فراماسون‌ها قانونی همسان قوانین کشورهای غربی می‌خواستند و این اختلاف که ناشی از دیدگاه فکری و اعتقادی آن‌ها بود، سرآغاز تفرقه بین دسته‌های مبارزان شد. روشنفکران وابسته و فراماسون‌ها اکثر مجلس را تشکیل می‌دادند به طوری که تنها در بین شانزده نماینده تهران سیزده نفر آن ها فراماسون بودند.[۱۹] فراماسون‌ها و دیگر روشنفکران غربزده در نوشتن قانون اساسی و متمم آن نقش مهمی داشتند. رئیس هیأت تدوین کننده متمم قانون اساسی «سعدالدوله» بود که در بلژیک به عضویت لژ فراماسونی درآمده بود.[۲۰] از دیگر اعضای آن حاج امین الضرب، حاج سید نصرالله سادات اخوی، سید نصرالله تقوی و تقی‌زاده بودند که همه فراماسون بودند.

مجلس با چنین افرادی مشغول تهیه و تصویب قانون اساسی شد. شیخ فضل الله که از قبل به توطئه‌های فراماسون‌ها و روشنفکران غربزده پی برده بود، به همراه آیت الله بهبهانی و آیت الله طباطبایی در جلسات مجلس شرکت کردند تا شاید از راه نصحیت و هدایت بتوانند از تصویب قوانین غیراسلامی جلوگیری کنند. اما نمایندگان فراماسون به راه خویش می‌رفتند.

در این میان روحانیان و عالمان بزرگ حوزه علمیه نجف یعنی آیات عظام آخوند خراسانی، شیخ عبدالله مازندرانی و میرزا حسین تهرانی نیز با اطلاعات نادرستی که از طرف مشروطه خواهان به آن ها می‌رسید به حمایت از مشروطه برخاستند. شیخ فضل الله به تلاش خود برای اصلاح وضع موجود ادامه داد. او در مورد قانون اساسی پیشنهادهایی به مجلس داد. ذکر مذهب جعفری به عنوان مذهب رسمی کشور و اصل نظارت فقها بر قوانین مجلس شورای ملی، از جمله این پیشنهادها بود که از هوشیاری و شمّ سیاسی او حکایت داشت. با این همه مجلس با نظرات وی مخالفت کرد و او به نشان اعتراض مجلس را ترک کرد.

از این زمان شیخ فضل‌الله مورد حملات ناجوانمردانه روشنفکران غرب‌گرا و فراموسون‌ها و دیگر ناآگاهان قرار گرفت. یکی از نمایندگان در مذاکرات مجلس درباره شیخ فضل‌الله گفت: چون او ریاستی پیدا نکرد، راه مخالفت پیش گرفت تا از این راه به ریاست برسد![۲۱]

از آن پس مطرح شدن بحث آزادی مطبوعات دستاویزی برای حمله به مقدسات دینی و مذهبی شد. روزنامه «کوکب دُرّی» در شماره ۱۳ سال اول خود نوشت: «شما مردم نادان چرا این قدر اعتقاد به این اشخاص دارید که در هزار و سیصد سال قبل به یزید بن معاویه یاغی شد و قشون فرستاد، خود و همراهانش را کشتند. حالا این مردم روضه خوانی می‌نمایند، خرج می‌دهند و مال خود را بی‌جهت تفریط می‌نمایند. یک جماعتی به خاک کربلا اعتقاد دارند، این خاک (تربت) چه مزیت و برتری با خاک‌های دیگر دارد!».[۲۲]

مخالفت با مشروطیت:

هر چند که با تلاش شیخ نوری و حمایت عالمان نجف، اصل نظارت فقها با تغییراتی به عنوان اصل دوم متمم قانون اساسی تصویب شد،[۲۳] شیخ فضل‌الله که شاهد توهین روزنامه‌ها به دین و ائمه معصومین علیهم السلام بود، دریافت که هیچ تضمینی برای اصل نظارت فقها و تطبیق قوانین با شریعت اسلام وجود ندارد و اگر اکنون فکری اساسی برای این کار نشود فردا بسیار دیر خواهد بود. وی با حکومت مشروطه مخالفتی نداشت، بحث او در کیفیت این نوع از حکومت در جامعه اسلامی ایران بود. او معتقد بود که قانون اساسی و دیگر قوانین حقوقی و جزایی باید مطابق قوانین اسلام باشد، زیرا مردم ایران مسلمان و پیرو این دین هستند و به همین دلیل پیشنهاد کرد تا عنوان حکومت، «مشروطه مشروعه» باشد. وی بارها گفت: «من والله با مشروطه مخالفت ندارم، با اشخاص بی‌دین و فرقه ضاله و مضلّه مخالفم که می‌خواهند به مذهب اسلام لطمه وارد بیاورند. روزنامه‌ها را که لابد خوانده‌اید که به انبیا و اولیا توهین می‌کنند».[۲۴]

رویارویی و نبرد دو اندیشه مشروطه و مشروعه، مخصوص تهران نبود و در شهرهای بزرگ دیگر نیز وجود داشت. در رشت آیت الله حاج ملا محمد خمامی رشتی، در زنجان آخوند ملا قربان علی زنجانی، در تبریز میرزا محمدحسن مجتهد تبریزی و میرهاشم دَوَچی از طرفداران مشروطه مشروعه بودند. در تهران نیز آخوند رستم‌آبادی، سید احمد طباطبایی، ملا محمد آملی، شیخ عبدالنبی نوری، سید محمد یزدی، شیخ محمد بروجردی، حاج میرزا لطف الله، حاج آقا نورالله اصفهانی، شیخ علی اکبر مجتهد، سید علی قطب نخجوانی، شیخ محمدعلی پیش‌نماز، آقا جمال‌الدین افجه‌ای، شیخ علی‌اکبر طالقانی و... از شیخ فضل‌الله و مشروطه مشروعه حمایت می‌کردند.

اما با این همه، تبلیغات مشروطه طلبان چنان قوی و گمراه کننده بود که جوّ سیاسی و اجتماعی به طور کامل موافق مشروطه‌خواهان بود و همین موجب شد تا جمعی خواهان تبعید شیخ شوند و گروهی حمله به منزل او را طرح‌ریزی کنند. شیخ فضل‌الله نیز برای این که پیام خود را بهتر به مردم برساند با همراهان خویش به حضرت عبدالعظیم حسنی ‌علیه السلام هجرت کرد و در آن جا متحصن شد.

او در یکی از سخنرانی‌های خویش خطاب به مردم حاضر در حرم فرمود: بارها این را گفته‌ام و باز به شما می‌گویم که من در موضوع مشروطیت و محدود بودن سلطنت هیچ حرفی ندارم و هیچ‌کس نمی‌تواند این موضوع را انکار کند، بلکه برای اصلاح امور مملکت و محدودیت سلطنت و تعیین حقوق و وظایف دولت، قانون و دستورالعمل لازم است. اما می‌خواهم بدانم در مملکت اسلامی که دارای مجلس شورای ملی است، قوانین آن مجلس باید مطابق قوانین اسلام و قرآن باشد یا مخالف قرآن و کتاب آسمانی؟! وی در ادامه قرآن کوچک خود را از جیب بیرون آورد و قسم یاد کرد که من مخالف اساس مشروطیت و مجلس نیستم بلکه اول کسی که طالب این اساس بود من بودم و فعلاً هم مخالفتی ندارم، اما مشروطه به همان شرایطی که گفتم که باید قانون اساسی و قوانین داخلی مملکت مطابق با شرع باشد.[۲۵]

تحصن کنندگان برای بیان و توضیح مواضع و اهداف خود روزنامه‌ای به نام «لایحه» منتشر می‌کردند و نقاط انحراف مشروطیت و دلایل مخالفت های خود را ابراز می نمودند. شیخ فضل الله در انتقاد از الگوی مشروطه کشور نوشت: «مشروطه ای که در فرنگستان ساری و جاری است با مشخصات خاصی که دارد، ‌شایسته اجرا در ایران نیست». و در پاسخ به تهمت های مخالفان نوشت:

«ایها الناس! من به هیچ وجه منکر مجلس شورای ملی نیستم. بلکه مدخلیت خود را در تأسیس این اساس،‌ بیش از همه کس می دانم. صریحاً می گویم،‌ همه بشنوید و به غائبین هم برسانید که من آن مجلس شورای ملی می خواهم که عموم مسلمانان آن را می خواهند. به این معنی که البته عموم مسلمانان، مجلسی می خواهند که اساسش بر اسلامیت باشد و بر خلاف قرآن و بر خلاف شریعت محمدی و برخلاف مذهب مقدس جعفری قانون نگذارند. من هم چنین مجلسی می خواهم. پس من و عموم مسلمین بر یک رأی هستیم. اختلاف، میان ما و لامذهب هاست… قوت اسلام،‌ در این نظامنامه اسلامی است. رفع گرفتاری های دنیای شما به همین نظامنامه اسلامی است. ای برادر! نظامنامه، ‌نظامنامه، نظامنامه، اما اسلامی، اسلامی، اسلامی».

بدین منظور برای اصلاح قانون اساسی و مصون کردن آن از آفات و انحرافات،‌ پیشنهاد نمود که «در نظامنامه اساسی مجلس، بعد از لفظ مشروطه،‌ لفظ مشروعه نوشته شود». مجلس که علی رغم تبلیغات فراوان مطبوعات طرفدار، ‌به سبب افشاگری حاج شیخ فضل الله به تدریج خود را در معرض بدگمانی مردم به ویژه مراجع و علمای مشروطه خواه نجف اشرف می دید، ناچار شد که برای رفع این بدگمانی ها بر اسلامی بودن مملکت ایران، ناسخ بودن شریعت پیامبر اسلامی کافه شرایع را، تغییر ناپذر بودن احکام اسلام،‌ عدم مخالفت مشروطه با احکام شریعت، و تبیین حدود آزادی در چارچوب اسلامی و… تأکید ورزد و به نشانه حسن نیت، اصل پیشنهادی حاج شیخ فضل الله را با اندکی تغییرات به عنوان «اصل دوم» قانون اساسی، بدین شرح تصویب کرد:

«این مجلس مقدس شورای ملی که به توجه و تأیید حضرت امام عصر عجّل الله فرجه و بذل مرحمت اعلی حضرت شاهنشاه اسلام،‌ خلّد الله سلطانه، و مراقبت حجج اسلامیه،‌ کثّر الله امثالهم، و ملت ایران تأسیس شده باید در هیچ عصری از اعصار،‌ مواد قانونیه آن،‌ مخالفتی با قواعد مقدسه اسلام و قوانین موضوعه حضرت خیرالانام صلی الله علیه و آله نداشته باشد. و معین است که تشخیص مخالفت قوانین موضوعه با قواعد اسلامیه، ‌بر عهده علمای اعلام، ادام الله برکات وجودهم، بوده و هست. لهذا رسماً مقرر است: در هر عصری از اعصار،‌ هیئتی که کمتر از پنج نفر نباشد از مجتهدین و فقهای متدینین که مطلع از مقتضیات زمان هم باشند،‌ به این طریق که علمای اعلام و حجج اسلام مرجع تقلید شیعه، ‌اسامی بیست نفر از علما که دارای صفات مذکوره باشند، معرفی به مجلس شورای ملی نمایند، پنج نفر از آنها یا بیشتر به مقتضای عصر،‌ اعضای مجلس شورای ملی بالاتفاق یا به حکم قرعه تعیین نموده، به سمت عضویت بشناسند تا مواردی که در مجلسین عنوان می شود به دقت مذاکره و غور رسی نموده، ‌هر یک از آن مواد معنونه که مخالفت با قواعد مقدسه اسلام داشته باشد،‌ طرح و رد نمایند که عنوان قانونیت پیدا نکند. رأی این هیأت علما در این باب مطاع و متّبع خواهد بود. این ماده تا زمان ظهور حضرت حجه عصر عجل الله فرجه،‌ تغییر پذیر نخواهد بود».

بدین ترتیب حاج شیخ فضل الله پس از گذشت سه ماه از تحصن بیرون آمد (۸ شعبان ۱۳۲۵ ق).[۲۶]

پس از این واقعه شیخ فضل‌الله مشغول درس و بحث علوم اسلامی شد و چون گذشته، در موضع مخالفت و در سنگر مبارزه با مشروطیت اروپایی باقی ماند. شیخ و یارانش هر چند در این مرحله فعالیت علنی مخالفت با مشروطه نداشتند، وجود آن ها خاری در چشم مشروطه طلبان غرب‌گرا بود. از این رو با جعل تلگرام‌هایی از طرف علمای نجف، شیخ را مُخّل آسایش و مفسِد معرفی کردند. جالب توجه این که در یکی از این تلگرام‌ها آمده بود: شیخ فضل‌الله به علت اخلال و اصلاح مسلمین از درجه اجتهاد ساقط است. این جاعلان جاهل نمی‌دانستند که علم و اجتهاد چیزی نیست که کسی بتواند آن را از دیگری سلب کند. اما ناآگاهی جامعه کافی بود تا این تبلیغات مؤثر واقع شود. پس از آن توطئه قتل شیخ فضل‌الله طرح‌ریزی شد و شیخ مورد حمله مسلحانه قرار گرفت و مجروح گردید.

سقوط و ظهور دوباره مشروطیت:

با مرگ مظفرالدین شاه، محمدعلی شاه به سلطنت رسید. وی دارای خوی استبدادی بود و به هیچ وجه مطیع قانون نبود. علاوه بر این وی پرورش یافته روس‌ها بود و با حکومتی که بر اساس خواست و منافع انگلستان روی کار می‌آمد موافق نبود. از این رو به وسیله سربازان دولتی و قزاقان روسی به مجلس حمله کرد و آن را به توپ بست؛ عده‌ای از نمایندگان کشته شدند و برخی دستگیر و تبعید شدند و بساط مشروطه برچیده شد.

خبر حمله به مجلس و کشتن مشروطه‌خواهان موجب شد تا نیروهای شمال به رهبری سپهدار تنکابنی و نیروهای بختیاری به رهبری سردار اسعد بختیاری به تهران حمله کرده، شهر را به تصرف خود درآورند. با شکست نیروهای دولتی و فتح تهران، محمدعلی شاه به سفارت روسیه پناهده شد. فاتحان تهران مجلسی با عنوان مجلس عالی در بهارستان تشکیل دادند. این مجلس محمدعلی شاه را از سلطنت خلع و احمدشاه را به پادشاهی برگزید و بقیه مناصب حکومت را بین خود تقسیم کردند. اکثر مشروطه خواهانی که حکومت را به دست گرفتند از عوامل روسیه و انگلستان بودند و به این ترتیب «حکومت و مجلس دوم هر دو به دست فئودال‌ها و خدمتگزاران امپریالیسم افتاد».[۲۷]

حکومت روی کار آمده حتی با معیارهای غربی نیز یک حکومت مشروطه نبود. فاتحان تهران و حامیان مشروطیت یعنی سردار اسعد و سپهدار هیچ یک اعتقادی به حکومت ملی نداشتند. زیرا «یکی از عناصر اصلی ایدئولوژی مشروطیت، برانداختن نظام شبه فئودالیسم ایرانی و نفی قدرت‌های محلی حکومت امثال سپهدار و سردار اسعد بود».[۲۸]

محاکمه شیخ فضل‌الله:

مشروطه‌خواهان پس از برقراری حکومت، به تصفیه حساب با مخالفان مشروطه پرداختند. طرفداران استبداد یعنی شاه و درباریان وحشت زده هر کدام به جایی پناه بردند. اما مشروطه مشروعه به رهبری شیخ فضل‌الله چون کوه مقاوم و استوار بودند.

پیشنهادهای مختلفی به شیخ فضل‌الله رسید تا به جایی پناهنده شود. سعدالدوله برای او پیام فرستاد که با وزیر مختار روس و انگلیس گفتگو کردم و برای شما جای مناسبی در سفارتخانه تهیه کرده‌ام تا از خطر محفوظ باشید. یاران شیخ فضل الله خوشحال شدند اما شیخ بدون عکس العمل در مقابل این پیام «لاحول و لاقوه الاّ بالله» می‌گفت.[۲۹]

پیشنهاد شد که اجازه بدهید پرچم هلند را که کشور بی‌طرفی است بر بام خانه نصب کنیم تا در امان باشید. شیخ با تبسمی استهزا گونه فرمودند: باید پرچم ما را روی سفارتخانه بیگانه نصب کنند. چطور ممکن است که صاحب شریعت به من که از مبلغین احکام هستم، اجازه فرماید پناهنده به خارج از شریعت شوم؟[۳۰] وی در پاسخ پیشنهاد دیگری این چنین فرمود: «آیا رواست که من پس از هفتاد سال که محاسنم را برای اسلام سفید کرده‌ام حالا بیایم و زیر پرچم بیگانه بروم»!

سرانجام مشروطه طلبان برای انتقام از شیخ فضل‌الله به منزل وی حمله کردند و شیخ را به شهربانی بردند. شیخ فضل‌الله چند روزی در شهربانی بود و در روز سیزدهم رجب برای محاکمه او را به عمارت گلستان بردند. «مدیر نظام نوابی» از مأموران شهربانی و از محافظان شیخ فضل‌الله ماجرای محاکمه شیخ را این گونه نقل می‌کند:

«اعضای دادگاه شش نفر بودند که مقابل آقا روی نیمکت نشستند. شیخ ابراهیم زنجانی به عنوان دادستان دادگاه از آقا سئوال می‌کرد. او در موقع محاکمه به آقا حمله و بی‌احترامی می‌کرد و یک بار نیز گفت: شیخ! من از تو عالمترم. از مخارج تحصن سؤال شد و آقا برایشان توضیح داد و گفت دیگر پول نداشتیم وگرنه ادامه می‌دادیم. در بین محاکمه آقا اجازه نماز خواندن خواست و آن ها هم اجازه دادند. آقا عبایش را همان نزدیکی روی کف تالار پهن کرد و نماز ظهرش را خواند. اما اجازه ندادند که نماز عصرش را هم بخواند. دوباره از تحصن سؤال کردند. در بین محاکمه، یپرم‌خان از در پایین آهسته وارد تالار شد و پشت سر آقا روی صندلی نشست. آقا متوجه او نشد. ولی چند دقیقه‌ای که گذشت حادثه‌ای پیش آمد که وضع تالار تغییر کرد. من در این وقت از آقا قدرت و شجاعتی دیدم که در تمام عمر ندیده بودم و آن وقتی بود که آقا از افراد محاکمه کننده پرسید: «یپرم» کدامیک از شما هستید؟ همه به احترام یپرم از سر جایشان بلند شدند و یکی از آن ها با احترام «یپرم» را که پشت سر آقا نشسته بود نشان داد و گفت یپرم خان ایشان هستند! آقا همان طور که روی صندلی نشسته بود و دو دستش را روی عصا تکیه داده بود به طرف چپ نصفه دوری زد و سرش را برگرداند و با حالت خشم و تندی گفت: یپرم تویی؟ یپرم گفت بله و بلافاصله گفت: شیخ فضل‌الله تویی؟ آقا جواب داد: بله منم! یپرم گفت: تو بودی که مشروطه را حرام کردی؟ آقا جواب داد: بله من بودم و تا ابدالدهر هم حرام خواهد بود. مؤسسان این مشروطه همه بی‌دین هستند و مردم را فریب داده‌اند. پس از آن رویش را برگرداند. در آن موقع که این کلمات با هیبت مخصوصی از دهان آقا بیرون می‌آمد، همه ساکت و سراپا گوش بودند. تماشاچیان حاضر در تالار وحشت کرده بودند. من می‌لرزیدم و با خود می‌گفتم این چه کار خطرناکی است که آقا در این موقع انجام می‌دهد! یپرم رئیس شهربانی و فرمانده نیروهای انتظامی است. موضوع محاکمه شیخ فضل‌الله همین چند سؤال پیرامون تحصن بود».

به دار آویختن شیخ شهید

شهادت

بساط دار و مقدمات اعدام از شب قبل در میدان توپخانه فراهم شده بود. هنگامی که آقا به طرف میدان توپخانه می‌رفت نگاهی به جمعیت و بعد رو به آسمان کرد و گفت: «أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ».[۳۱] میدان توپخانه از جمعیت موج می‌زد. نیروهای دولتی مردم را کنار می‌زدند تا راه باز شود. در این لحظه آقا به عقب برگشت و در میان جمعیت خادم باوفایش را دید و گفت نادعلی! او هم بلافاصله خود را به آقا رساند. مردم همه سراپا گوش بودند. می‌خواستند بدانند او در لحظه آخر چه کاری دارد. در این وقت آقا دست در جیب کرد و کیسه‌ای بیرون آورد و به نادعلی داد و گفت این مُهرها را خُرد کن. او در این لحظه حساس هم دوراندیش و تیزهوش است و برای این که پس از مرگش مشروطه طلبان سندسازی نکنند و از مهرها سوء استفاده نکنند، دستور خُردکردن آن ها را داده است. پس از آن آقا را روی چهارپایه قرار دادند و او از آن جا آخرین سخنان خویش را بیان کرد. سخنان او تأکیدی بر موضع اصولی و مکتبی گذشته‌اش بود. وی خطاب به جمعیت تماشاچی فرمود: خدایا! تو خودت شاهد باش که من برای این مردم به قرآن تو قسم یاد کردم. خدایا! تو خودت شاهد باش که در این دم آخر باز هم به این مردم می‌گویم که مؤسسان این اساس بی‌دین هستند و مردم را فریب داده‌اند. این اساس مخالف اسلام است. محاکمه من و شما بماند پیش پیامبر اسلام.[۳۲]

قبل از این که ریسمان دار را به گردن وی بیندازند یکی از مشروطه‌خواهان برای او پیغام آورد که شما مشروطه را امضا کنید و خود را از کشتن رها سازید! شیخ فضل الله گفت: من دیشب پیامبر صلی الله علیه و آله را در خواب دیدم و به من فرمود که فردا شب مهمان من هستی و من چنین امضایی نخواهم کرد.[۳۳] و بعد از چند لحظه طناب دار را به گردن او انداخته و شهید کردند. در پای دار مشروطه طلبان شادی می‌کردند!

پس از اعدام، جسد شیخ شهید را به حیاط شهربانی منتقل کردند و در وسط حیاط بر روی یک نیمکت قرار دادند. مشروطه طلبان و دیگر افرادی که نسبت به دین کینه و عداوت داشتند به جسد نیز حمله کردند. نیروهای مسلح با قنداق تفنگ، دیگران با لگد و... به طوری که خونابه از جسد سرازیر شد. ابتدا از تحویل جسد به خانواده شیخ جلوگیری کردند و بعد از مدتی جسد را تحویل خانواده وی دادند. آنان نیز جسد را در خانه مخفی کرده، پس از حدود هیجده ماه آن را به قم بردند و در یکی از اتاق‌های صحن مطهر حرم حضرت معصومه علیهاالسلام به خاک سپردند.

اعدام شیخ شهید نقاب از چهره مدعیان دروغین آزادی و عدالت برداشت و مردم فهمیدند که مشروطیت سرابی بیش نبوده است. کم‌کم روحانیان دیگر نیز از مجلس و دولت کنار گذاشته شدند و زمینه جدایی دین از سیاست فراهم شد. آیت الله نایینی، آخوند خراسانی، طباطبایی، بهبهانی و طباطبایی یزدی همگی از شهادت شیخ فضل‌الله متأثر شدند و دریافتند که واقعیت‌های تلخی در پشت ظواهر فریبنده پنهان بوده است، اما دیگر دیر شده بود.

پانویس

  1. شیخ فضل الله نوری؛ از نقش آفرینی در نهضت تنباکو تا شهادت برای اجرای شریعت، روزنامه خراسان، مورخ چهارشنبه ۱۳۹۱/۰۵/۱۱.
  2. پایداری تا پای دار، علی ابوالحسنی (منذر)، ص۱۳۹.
  3. شیخ فضل‌الله نوری و مشروطیت، مهدی انصاری، ص ۲۶.
  4. پایداری تا پای دار، ص ۳۰۵.
  5. شیخ فضل‌الله نوری و مشروطیت، ص ۲۹ و ۳۰.
  6. مکتوبات، اعلامیه‌ها، ...و چند گزارش پیرامون نقش شیخ فضل الله نوری، محمد ترکمان، ج ۲، ص ۳۲۶.
  7. انقلاب ایران، ادوارد براون، ترجمه احمد پژوه، ص ۳۵۵.
  8. خاطرات و خطرات، مهدی‌قلی هدایت، ص ۱۵۵.
  9. رجال عصر مشروطیت، ابوالحسن علوی، ص ۸۱.
  10. ایدئولوژی نهضت مشروطیت، فریدون آدمیت، ص ۴۲۹.
  11. تاریخ مشروطه ایران، احمد کسروی، ص ۳۱.
  12. فرهنگنامه علمای مجاهد، مدخل "نوری،‌حاج شیخ فضل الله"
  13. یپرم خان سردار، اسماعیل رائین، ص ۲۵۲.
  14. صحیفه نور، امام خمینی، ج ۱۸، ص ۱۷۵.
  15. خاطرات سیاسی، تاریخی مستر همفر در کشورهای اسلامی، ترجمه علی کاظمی، ص ۱۷.
  16. خاطرات من، جلد اول، حسن اعظام قدسی، ص ۶۲.
  17. تحریم تنباکو، ابراهیم تیموری، ص ۱۷۹.
  18. مقدمات مشروطیت، هاشم محید مافی، ص ۹۲.
  19. فراموشخانه و فراماسونری در ایران، اسماعیل رائین، ج ۲، ص ۲۰۸.
  20. همان، ص ۱۹۵.
  21. مکتوبات، اعلامیه‌ها...، ج ۲، ص ۱۴۸.
  22. همان، ص ۲۱۱.
  23. قانون اساسی و متمم آن، ص ۲۹.
  24. تاریخ پیدایش مشروطیت، ص ۱۳۹.
  25. تاریخ انقلاب ایران، ابن نصرالله مستوفی تفرشی، ج اول، ما به نقل از مکتوبات... ج ۲، ترکمان، ص ۱۹۴، ۱۹۷.
  26. فرهنگنامه علمای مجاهد، مدخل "نوری،‌حاج شیخ فضل الله"
  27. تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق، عبدالهادی حایری، ص ۱۲۲.
  28. فکر دموکراسی اجتماعی در نهضت مشروطیت ایران، فریدون آدمیت، ص ۱۳۳.
  29. فاجعه قرن، جواد بهمنی، ص ۱۳۹ با تصرف و تلخیص.
  30. مکتوبات...، ص ۳۶۲ و ۳۶۳ با تصرف و تلخیص.
  31. سوره غافر، آیه ۴۴.
  32. شاهین (نهیب ادبی جنبش)، شمس الدین تندرکیا، ص ۲۲۹، ۲۳۴. با تصرف و تلخیص.
  33. سید جمال‌الدین و شیخ نوری، برقعی، ما به نقل از فاجعه قرن، ص ۱۶۳.

منابع

  • مجموعه گلشن ابرار، جلد ۱، زندگی نامه "شیخ فضل الله نورى" از عباس عبیری.
  • سید ابوالحسن توفیقیان، اندیشه‌ی به دار آویخته، پژوهشگاه باقرالعلوم علیه السلام، بازیابی: ۲۳ فروردین ۱۳۹۳.
  • شیخ فضل الله نوری؛ از نقش آفرینی در نهضت تنباکو تا شهادت برای اجرای شریعت، خراسان، مورخ چهارشنبه ۱۳۹۱/۰۵/۱۱.
  • فرهنگنامه علمای مجاهد، مدخل "نوری، ‌حاج شیخ فضل الله"، در دسترس در مرکز اسناد انقلاب اسلامی.

آرشیو عکس و تصویر