مستعین (خلیفه عباسی): تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
(۱۰ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{بخشی از یک کتاب}}
+
پس از درگذشت [[منتصر|منتصر عباسی]]، «ابوالعباس احمد» ملقب به «المستعین بالله» از نوادگان [[معتصم|معتصم عباسی]] با دستیاری ترکان - به عنوان دوازدهمین خلیفه [[حکومت بنی عباس|عباسی]] - در سال ۲۴۸ قمرى بر تخت [[خلافت]] نشست. اما با توطئه‌ فرماندهان نظامى و سياستمداران صاحب نفوذ دستگاه عباسى، مستعين از خلافت خلع و [[معتز عباسى]] به جاى وى برگزيده شد.
 +
==به خلافت رسیدن مستعین==
  
از پس [[مرگ]] منتصر سرداران وی کنکاش کردند که خلافت را به کی دهند و بر احمد بن محمد بن معتصم همسخن شدند و لقب وی را مستعین کردند، دقت و احتیاط از دو سو بود. [[عباسیان]] از ترکان بیمناک بودند، ترکان نیز می خواستند خلافت را به یکی از خاندان عباس دهند که از کینه توزی وی در امان باشند. از این رو هیچ کس از سرداران ترک بخلافت فرزندان متوکل رضا نداد که بیم بود به انتقام پدر و برادر برخیزند.
+
پس از درگذشت زودهنگام [[منتصر (خلیفه عباسی)|منتصر بالله عباسى]]، فرماندهان عالى رتبه نظامى و سیاسى، از جمله "بغاى کبیر"، "بغاى صغیر"، "اوتامش" و "احمد بن خصیب" و موالیان خلیفه فقید، گرد آمده و با هم به مشورت پرداخته و به "احمد بن محمد بن معتصم"، رضایت داده و وى را شایسته خلافت دانستند. آنان، وى را حاضر ساخته و به "المستعین بالله" ملقب ساختند و رداى [[خلافت]] را بر اندامش پوشانیده و با وى [[بیعت]] کردند.
  
اما خیلی زود باغر سردار ترک که در خون متوکل دست داشت با گروهی از ترکان دل با وی بد کردند که شنیده بودند وی سر خلاف ترکان دارد و اختلاف در ترکان افتاد گروهی از ایشان به پیشوائی وصیف و بغا با خلیفه به بغداد رفتند و گروهی دیگر از او خواستند که به سامره بازرود و از رفتار خویش پوزش خواستند اما مستعین تقاضای ایشان را نپذیرفت.
+
مستعین عباسى در روز بعد، یعنى در پنجم [[ماه ربیع الثانی|ربیع ‌الثانى]] سال ۲۴۸ قمرى (یا ۲۶ [[ربیع الاول]])، به دارالعامه آمد و از مردم بیعت گرفت. در خلافت او نیز [[معتز]] و مؤید، پسران [[متوکل|متوکل]] عباسى مورد خشم دستگاه خلافت قرار گرفته و زندانى گردیدند.
  
و چون مستعین از بازگشت سامره سرباز زد. ترکان وی را از خلافت برداشتند و با معتز پسر متوکل بیعت کردند و جنگ میان دو خلیفه درگرفت و ماه ها ببود و این قضیه در کشور اثر کرد و نرخ ها بالا رفت و بلیه سخت شد.
+
مستعین، پس از استقرار در مقام خلافت، "احمد بن خصیب" را به دبیرى و "اوتامش" را به وزارت خویش برگزید. اما پس از مدتى بر "احمد بن خصیب" خشمگین شد و دارایى ‌اش را مصادره و وى را به اقریطش (کرت) تبعید نمود. اوتامش نیز با دسیسه ‌هاى بغاى صغیر و وصیف، بدست مردم خشمگین کشته شد. درباره مستعین و روابط او با ترکان شعری بدین مضمون شهره بود: خلیفه ای در قفس میان وصیف و بغاست؛ و هر چه بدو تلقین کنند چون طوطی تکرار می کند.
  
عاقبت مستعین شکست خورد و از محمد بن عبدالله بن طاهر کمک خواست و او دریغ کرد در همین ایام ابواحمد موفق پسر متوکل بهمدلی برادر با نیروی بسیار از بغداد بسامره شد و معتز مقدم وی را گرامی داشت و خلعت نیکو داد و سرداران وی را بنواخت و مخلع کرد و عبیدالله بن عبدالله ابن طاهر از [[بغداد]] بیامد و برد و عصا و شمشیر و گوهر خلافت را بیاورد، خلیفه معزول منکوب یعنی مستعین به دستور ترکان رو سوی واسط کرد و احمد بن طولون را همراه وی کردند.
+
==برکناری مستعین از خلافت==
  
احمد با خلیفه معزول رفتاری نکو داشت و او را در کار سفر و شکار آزادی داده بود با همه پیروزی ها که ترکان در خلع و شکست و تبعید مستعین داشتند از جانب وی ایمن نبودند و معتز را به کشتنش برانگیختند و گفتند: جز به کشتن مستعین خلافت وی مستقر نمی شود. مادر مستعین نیز با رأی ترکان همدل بود که از کید مستعین بر جان فرزند بیم داشت و تردید از معتز برخاست و به ابن طولون نوشتند تا خون مستعین را بریزد و وعده حکومت واسط دادند اما وی رضا نداد بخون خلیفه ای که هنوز به قید بیعت وی بود.
+
پس از به خلافت رسیدن مستعین، دقت و احتیاط از دو سو بود؛ [[عباسیان]] از ترکان بیمناک بودند، ترکان نیز می خواستند خلافت را به یکی از خاندان عباسی دهند که از کینه توزی وی در امان باشند. از این رو هیچ کس از سرداران ترک بخلافت فرزندان [[متوکل]] رضا نداد که بیم بود به انتقام پدر و برادر برخیزند. اما خیلی زود باغر سردار ترک که در خون متوکل دست داشت با گروهی از ترکان دل با وی بد کردند که شنیده بودند وی سر خلاف ترکان دارد و اختلاف در ترکان افتاد. گروهی از ایشان به پیشوائی وصیف و بغا با خلیفه به بغداد رفتند و گروهی دیگر از او خواستند که به [[سامرا|سامره]] باز رود و از رفتار خویش پوزش خواستند، اما مستعین تقاضای ایشان را نپذیرفت.
  
دست بیالاید و به ناچار سعید خادم یکی از حاجبان دربار خلافت با گروهی از سپاهیان به واسط رفت و خلیفه معزول را بی جان کرد، درباره مستعین و روابط او با ترکان شعری بدین مضمون سخت شهره بود:
+
و چون مستعین از بازگشت سامره سرباز زد، ترکان وی را از خلافت برداشتند و با [[معتز]] پسر متوکل بیعت کردند و جنگ میان دو خلیفه درگرفت و ماه ها ببود و این قضیه در کشور اثر کرد و نرخ ها بالا رفت و بلیه سخت شد. عاقبت مستعین شکست خورد و از محمد بن عبدالله بن طاهر کمک خواست و او دریغ کرد. در همین ایام ابواحمد [[موفق عباسی|موفق]] پسر متوکل با همدلی برادر با نیروی بسیار از [[بغداد]] به سامره شد و معتز مقدم وی را گرامی داشت و خلعت نیکو داد و سرداران وی را بنواخت و عبیدالله بن عبدالله ابن طاهر از بغداد بیامد و برد و عصا و شمشیر و گوهر خلافت را بیاورد. خلیفه معزول یعنی مستعین به دستور ترکان رو سوی [[واسط]] کرد و [[احمد بن طولون]] را همراه وی کردند. احمد با خلیفه معزول رفتاری نکو داشت و او را در کار سفر و شکار آزادی داده بود.
  
{{بیت|خلیفه ای در قفس میان وصیف و بغاست|و هر چه بدو تلقین کنند چون طوطی تکرار می کند}}
+
برخی منابع در مورد سبب برکناری مستعین از خلافت گفته اند: فرزندان متوکل عباسی که خود را سزاوار خلافت می‌دانستند، از خلافت مستعین دلگیر شده و به دسیسه و فتنه‌انگیزی پرداختند و افرادی را که مورد خشم و بی‌مهری خلیفه قرار می‌گرفتند به سوی خود جلب کرده و با وعده‌ها و تطمیع‌های فریبنده، آنان را در صف مخالفان خلیفه وقت قرار می‌دادند. بیش از چهار سال از خلافت مستعین نگذشته بود که شورش‌های زیادی از سوی مردم و یا سپاهیان خلافت در شهرهای مختلف، مانند دارالخلافه [[بغداد]]، أنبار، [[سامرا]] و [[مداین]] به وقوع پیوست و پایه‌های حکومتی مستعین را سست و لرزان نمود. تا این که صاحب منصبان و دبیران و سران کشوری و لشکری، چون محمد بن عبدالله بن طاهر، بغای صغیر و وصیف، با در نظر گرفتن شرایط حساس جامعه و موقعیت و مصالح شخصی خویش، با طرفین گفتگو کرده و آنان را به سازش و یافتن راهکاری جدید فراخواندند.
  
 +
پس از گفتگو با مستعین، وی را به خلع از خلافت و واگذاری آن به [[معتز|معتز عباسی]] در قبال دریافت پنجاه هزار دینار پول نقد و مقدار سی هزار دینار غله به طور سالانه وادار کردند و او نیز پس از برکناری از خلافت مجاز باشد در هر شهری از شهرهای [[حجاز]]، [[مکه]]، [[طائف]] و [[مدینه]] اقامت گزیند. مستعین هنگامی که خود را تنها یافت و همه اطرافیان و دوستان خود را طرفدار صلح و کناره‌گیری وی از خلافت دید، با اکراه آن را پذیرفت و پیمان‌نامه را امضا کرد و در روز سوم [[ماه محرم|محرم]] سال ۲۵۲ قمری در حضور فقها، اُمراء، قضات و دبیران، خود را از خلافت خلع و آن را به معتز عباسی واگذاشت.<ref>تاریخ ابن خلدون، ج ۲، ص ۴۳۵ و ص ۴۵۰؛ تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۵۰۰.</ref>
 +
 +
==مرگ مستعین==
 +
با همه پیروزی ها که ترکان در خلع و شکست و تبعید مستعین داشتند، از جانب وی ایمن نبودند و [[معتز (خلیفه عباسی)|معتز]] را به کشتنش برانگیختند و گفتند: جز به کشتن مستعین خلافت وی مستقر نمی شود. مادر معتز نیز با رأی ترکان همدل بود که از کید مستعین بر جان فرزند بیم داشت و تردید از معتز برخاست و به [[احمد بن طولون|ابن طولون]] نوشتند تا خون مستعین را بریزد و وعده حکومت [[واسط]] دادند، اما وی رضا نداد بخون خلیفه ای که هنوز به قید بیعت وی بود دست بیالاید.
 +
 +
با این وجود، پس از برکناری مستعین در ۲ یا ۳ [[ماه محرم|محرم]] سال ۲۵۲ قمری و طبق توافق های به عمل آمده، قرار شد که جان خلیفه در امان باشد و همچنین در شهر واسط خانه نشین شود، اما وجودش برای معتز عباسی و هوادارانش، خطرآفرین بود. به همین جهت، شش ماه پس از واقعه خلع، در سوم [[شوال]] سال ۲۵۲ قمری، در ۳۵ سالگی در [[قادسیه]] توسط سعید بن صالح از کارگزاران مُعتزّ کشته شد و او سرش را برای خلیفه تازه فرستاد.<ref>التنبیه والاشراف، مسعودی، ص ۳۱۵.</ref>
 +
==پانویس==
 +
{{پانویس}}
 
==منابع==
 
==منابع==
حسن ابراهیم حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ج2.
 
  
 +
*تاریخ سیاسی اسلام، حسن ابراهیم حسن، ج۲.
 +
*"مستعین عباسی"، [http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D9%85%D8%B3%D8%AA%D8%B9%DB%8C%D9%86+%D8%A8%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87+%D8%AE%D9%84%DB%8C%D9%81%D9%87+%D8%B9%D8%A8%D8%A7%D8%B3%DB%8C&SSOReturnPage=Check&Rand=0، دانشنامه رشد]، بازیابی: ۱۳ اسفند ۱۳۹۲.
 +
*روزشمار تاريخ اسلام، سيد تقى واردى، ج۳، ماه ربیع الثانی.
 +
*نرم‌افزار دایرة‌المعارف چهارده معصوم علیهم‌السلام، مؤسسه تبیان.
 +
{{خلفای بنی عباس}}
 
[[رده:خلفای عباسی]]
 
[[رده:خلفای عباسی]]
 +
<references />

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۸ آوریل ۲۰۲۳، ساعت ۰۵:۲۸

پس از درگذشت منتصر عباسی، «ابوالعباس احمد» ملقب به «المستعین بالله» از نوادگان معتصم عباسی با دستیاری ترکان - به عنوان دوازدهمین خلیفه عباسی - در سال ۲۴۸ قمرى بر تخت خلافت نشست. اما با توطئه‌ فرماندهان نظامى و سياستمداران صاحب نفوذ دستگاه عباسى، مستعين از خلافت خلع و معتز عباسى به جاى وى برگزيده شد.

به خلافت رسیدن مستعین

پس از درگذشت زودهنگام منتصر بالله عباسى، فرماندهان عالى رتبه نظامى و سیاسى، از جمله "بغاى کبیر"، "بغاى صغیر"، "اوتامش" و "احمد بن خصیب" و موالیان خلیفه فقید، گرد آمده و با هم به مشورت پرداخته و به "احمد بن محمد بن معتصم"، رضایت داده و وى را شایسته خلافت دانستند. آنان، وى را حاضر ساخته و به "المستعین بالله" ملقب ساختند و رداى خلافت را بر اندامش پوشانیده و با وى بیعت کردند.

مستعین عباسى در روز بعد، یعنى در پنجم ربیع ‌الثانى سال ۲۴۸ قمرى (یا ۲۶ ربیع الاول)، به دارالعامه آمد و از مردم بیعت گرفت. در خلافت او نیز معتز و مؤید، پسران متوکل عباسى مورد خشم دستگاه خلافت قرار گرفته و زندانى گردیدند.

مستعین، پس از استقرار در مقام خلافت، "احمد بن خصیب" را به دبیرى و "اوتامش" را به وزارت خویش برگزید. اما پس از مدتى بر "احمد بن خصیب" خشمگین شد و دارایى ‌اش را مصادره و وى را به اقریطش (کرت) تبعید نمود. اوتامش نیز با دسیسه ‌هاى بغاى صغیر و وصیف، بدست مردم خشمگین کشته شد. درباره مستعین و روابط او با ترکان شعری بدین مضمون شهره بود: خلیفه ای در قفس میان وصیف و بغاست؛ و هر چه بدو تلقین کنند چون طوطی تکرار می کند.

برکناری مستعین از خلافت

پس از به خلافت رسیدن مستعین، دقت و احتیاط از دو سو بود؛ عباسیان از ترکان بیمناک بودند، ترکان نیز می خواستند خلافت را به یکی از خاندان عباسی دهند که از کینه توزی وی در امان باشند. از این رو هیچ کس از سرداران ترک بخلافت فرزندان متوکل رضا نداد که بیم بود به انتقام پدر و برادر برخیزند. اما خیلی زود باغر سردار ترک که در خون متوکل دست داشت با گروهی از ترکان دل با وی بد کردند که شنیده بودند وی سر خلاف ترکان دارد و اختلاف در ترکان افتاد. گروهی از ایشان به پیشوائی وصیف و بغا با خلیفه به بغداد رفتند و گروهی دیگر از او خواستند که به سامره باز رود و از رفتار خویش پوزش خواستند، اما مستعین تقاضای ایشان را نپذیرفت.

و چون مستعین از بازگشت سامره سرباز زد، ترکان وی را از خلافت برداشتند و با معتز پسر متوکل بیعت کردند و جنگ میان دو خلیفه درگرفت و ماه ها ببود و این قضیه در کشور اثر کرد و نرخ ها بالا رفت و بلیه سخت شد. عاقبت مستعین شکست خورد و از محمد بن عبدالله بن طاهر کمک خواست و او دریغ کرد. در همین ایام ابواحمد موفق پسر متوکل با همدلی برادر با نیروی بسیار از بغداد به سامره شد و معتز مقدم وی را گرامی داشت و خلعت نیکو داد و سرداران وی را بنواخت و عبیدالله بن عبدالله ابن طاهر از بغداد بیامد و برد و عصا و شمشیر و گوهر خلافت را بیاورد. خلیفه معزول یعنی مستعین به دستور ترکان رو سوی واسط کرد و احمد بن طولون را همراه وی کردند. احمد با خلیفه معزول رفتاری نکو داشت و او را در کار سفر و شکار آزادی داده بود.

برخی منابع در مورد سبب برکناری مستعین از خلافت گفته اند: فرزندان متوکل عباسی که خود را سزاوار خلافت می‌دانستند، از خلافت مستعین دلگیر شده و به دسیسه و فتنه‌انگیزی پرداختند و افرادی را که مورد خشم و بی‌مهری خلیفه قرار می‌گرفتند به سوی خود جلب کرده و با وعده‌ها و تطمیع‌های فریبنده، آنان را در صف مخالفان خلیفه وقت قرار می‌دادند. بیش از چهار سال از خلافت مستعین نگذشته بود که شورش‌های زیادی از سوی مردم و یا سپاهیان خلافت در شهرهای مختلف، مانند دارالخلافه بغداد، أنبار، سامرا و مداین به وقوع پیوست و پایه‌های حکومتی مستعین را سست و لرزان نمود. تا این که صاحب منصبان و دبیران و سران کشوری و لشکری، چون محمد بن عبدالله بن طاهر، بغای صغیر و وصیف، با در نظر گرفتن شرایط حساس جامعه و موقعیت و مصالح شخصی خویش، با طرفین گفتگو کرده و آنان را به سازش و یافتن راهکاری جدید فراخواندند.

پس از گفتگو با مستعین، وی را به خلع از خلافت و واگذاری آن به معتز عباسی در قبال دریافت پنجاه هزار دینار پول نقد و مقدار سی هزار دینار غله به طور سالانه وادار کردند و او نیز پس از برکناری از خلافت مجاز باشد در هر شهری از شهرهای حجاز، مکه، طائف و مدینه اقامت گزیند. مستعین هنگامی که خود را تنها یافت و همه اطرافیان و دوستان خود را طرفدار صلح و کناره‌گیری وی از خلافت دید، با اکراه آن را پذیرفت و پیمان‌نامه را امضا کرد و در روز سوم محرم سال ۲۵۲ قمری در حضور فقها، اُمراء، قضات و دبیران، خود را از خلافت خلع و آن را به معتز عباسی واگذاشت.[۱]

مرگ مستعین

با همه پیروزی ها که ترکان در خلع و شکست و تبعید مستعین داشتند، از جانب وی ایمن نبودند و معتز را به کشتنش برانگیختند و گفتند: جز به کشتن مستعین خلافت وی مستقر نمی شود. مادر معتز نیز با رأی ترکان همدل بود که از کید مستعین بر جان فرزند بیم داشت و تردید از معتز برخاست و به ابن طولون نوشتند تا خون مستعین را بریزد و وعده حکومت واسط دادند، اما وی رضا نداد بخون خلیفه ای که هنوز به قید بیعت وی بود دست بیالاید.

با این وجود، پس از برکناری مستعین در ۲ یا ۳ محرم سال ۲۵۲ قمری و طبق توافق های به عمل آمده، قرار شد که جان خلیفه در امان باشد و همچنین در شهر واسط خانه نشین شود، اما وجودش برای معتز عباسی و هوادارانش، خطرآفرین بود. به همین جهت، شش ماه پس از واقعه خلع، در سوم شوال سال ۲۵۲ قمری، در ۳۵ سالگی در قادسیه توسط سعید بن صالح از کارگزاران مُعتزّ کشته شد و او سرش را برای خلیفه تازه فرستاد.[۲]

پانویس

  1. تاریخ ابن خلدون، ج ۲، ص ۴۳۵ و ص ۴۵۰؛ تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۵۰۰.
  2. التنبیه والاشراف، مسعودی، ص ۳۱۵.

منابع

  • تاریخ سیاسی اسلام، حسن ابراهیم حسن، ج۲.
  • "مستعین عباسی"، دانشنامه رشد، بازیابی: ۱۳ اسفند ۱۳۹۲.
  • روزشمار تاريخ اسلام، سيد تقى واردى، ج۳، ماه ربیع الثانی.
  • نرم‌افزار دایرة‌المعارف چهارده معصوم علیهم‌السلام، مؤسسه تبیان.
خلفای بنی عباس
سفاح (132-136) • منصور (136-158) • مهدى (158-169) • هادى (169-170) • هارون الرشید (170-193) • امین (193-198) • مأمون (198-218) • معتصم (218-227) • واثق (227-232) • متوکل (232-247) • منتصر (247-248) • مستعین (248-251) • معتز (251-255) • مهتدى (255-256) • معتمد (256-279) • معتضد (279-289) • مكتفى (289-295) • مقتدر (295-320) • قاهر (320-322) • راضی (322-329) • متقی (329-333) • مستكفى (333-334) • مطیع (334-363) • طایع (363-381) • قادر (381-422) • قائم (422-467) • مقتدی (467-487) • مستظهر (487-512) • مسترشد (512-529) • راشد (529-530) • مقتفى (530-555) • مستنجد (555-566) • مستضىء (566-575) • ناصر (575-622) • ظاهر (622-623) • مستنصر (623-640) • مستعصم (640-656)