معتز (خلیفه عباسی)

از دانشنامه‌ی اسلامی
(تغییرمسیر از معتز عباسى)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«محمد بن متوکل» ملقب به «المعتزّ بالله»، سیزدهمین خلیفه عباسی در قرن سوم قمری بود که بعد از پسرعمویش مستعین به خلافت رسید. وی در ۲۴ سالگی پس از سه سال و شش ماه خلافت به‌دست سرداران ترک کشته شد. شهادت امام هادی علیه السلام را به دستور معتز عباسی ذکر کرده‌اند.

خلافت معتز

متوکل ابتدا فرزند بزرگش محمد (المنتصر بالله) و سپس فرزند دیگر خود محمد (المعتز بالله) را به ولایت‌عهدی برگزیده بود؛ ولی فتح بن خاقان که بسیار مورد توجه و احترام متوکل بود، متوکل را به منتصر بدبین کرد؛ از این‌رو معتز را در ولایت‌عهدی بر منتصر مقدم کرد. کوشش «قبیحه» مادر معتز و کمک به فتح بن خاقان در مقدم داشتن فرزندش و عشق متوکل به این زن، در انتخاب معتز مؤثر بود.

محمد (منتصر) با سرداران ترک که در رأس آنان وصیف و باغر بودند، برای کشتن متوکل توطئه‌ای چیدند و او را در چهارم شوّال ۲۴۸ ق. کشتند و با منتصر به‌عنوان خلیفه بیعت کردند. چندی نگذشت که منتصر را مسموم کردند و او در ربیع الثانی ۲۴۸ ق. درگذشت و آنان با پسرعمویش احمد بن محمد به‌عنوان خلیفه بیعت کردند و به او لقب المستعین بالله دادند.

نخستین کار مستعین زندانی کردن محمد (المعتز بالله) و برادرش ابراهیم (المؤید بالله) بود. آن دو همچنان در زندان بودند تا آن‌که در غیبت مستعین از سامرا و هنگامی که در بغداد به‌سر می‌برد، سپاهیان سامرا شوریدند و معتز و برادرش مؤید را از زندان آزاد کرده، با معتز به‌عنوان خلیفه بیعت کردند. پس از جنگی که میان معتز و مستعین درگرفت، مستعین به نفع معتز از خلافت کناره گرفت و معتز خلیفه شد و مستعین را به واسط تبعید کرد و سپس دستور داد او را بکشند. همچنین گفته شده، چون ترس آن داشت که مؤید بر ضد او قیام کند، او را در لحاف مسموم پیچید و دو طرف آن را بست تا در ۲۳ رجب مرد.

در زمان معتز، ترکان بر امور کشور مسلط شدند و به جاى اینکه خلیفه فرمانده آنان باشد، خلیفه را به زیر فرمان خود در آوردند، به گونه‏ اى که اگر خلیفه به خواسته ‏هاى آنان تن نمى ‏داد، نقشه برکنارى یا قتل او را مى‏ کشیدند. چنانکه گفته اند:

روزى «معتز» گروهى از هم فکران و محرمان اسرار خود را در مجلسى گرد آورد، سپس ستاره‏ شناسى را احضار کردند تا مدت خلافت وى را تعیین کند. در این موقع ظریفى که در مجلس بود، گفت: من بیش از ستاره شناس، از مدت خلافت و عمر او آگاهم. آنگاه نظریه خود را چنین بیان کرد: تا روزى که ترکان هوادار خلیفه هستند و دوام حکومت او را بخواهند، او بر مسند خلافت مستقر خواهد بود و روزى که مورد خشم آنان قرار گیرد و علاقه آنان از او قطع شود، آن روز پایان حکومت او خواهد بود![۱]

از این رو، بر اثر نفوذ و تسلط ترکان در دربار خلافت، وضع به گونه‏ اى بود که خلیفه یک مقام تشریفاتى بیش نبود و رتق و فتق امور عملاً در دست ترکان قرار داشت.

از بزرگترین جرائم او این بود که امام هادی علیه السلام را به شهادت رساند. البته برخی معتمد عباسی را قاتل آن حضرت می دانند (یعنی این واقعه در زمان خلافت معتمد رخ داده است)؛ و به عقیده برخی دیگر معتز عباسی، فرمان قتل آن بزرگوار را صادر و معتمد آن را اجرا کرد (یعنی این واقعه در زمان خلافت معتز روی داده است). می توان گفت با توجه به تاریخ شهادت امام (۲۵۴ ه.ق) و زمان خلافت معتز (۲۵۱-۲۵۵ ق)، قول دوم صحیحتر است.

قتل معتز

سراسر دوران خلافت معتز سرشار از آشوب و شورش بود. هنگامی که سرداران ترک دیدند معتز مردم مغرب و فرغانه را به خود نزدیک می‌کند، بر او شوریدند و در حالی که صالح بن وصیف پیشاپیش آنان بود، بر او وارد شده، عطایا و حقوقشان را خواستند. خلیفه اظهار ناداری کرد؛ لذا پاهایش را گرفته، او را بر زمین کشیدند و از خلافت برکنار و زندانی‌اش کردند و به او غذا ندادند. سپس او را به زیرزمینی بردند و درِ آن را گچ گرفتند و در نتیجه، خلیفه پس از حدود سه سال خلافت درگذشت.[۲] آن‌گاه محمد بن واثق را آوردند و با او به‌عنوان خلیفه بیعت کردند و به او لقب «المهتدی» دادند.

برخی شاعران با قصایدی هلاکت معتز و زورگویی ترکان بر حکومت و استبدادشان را وصف کرده‌اند؛ قصاید دیگری نیز در وصف محل کشتن خلیفه و مویه به خلیفه برکنار شده و مقتول سروده شده که مسعودی در کتاب خود مروج الذهب آن‌ها را آورده است.[۳]

پانویس

  1. ابن طقطقا، الفخرى، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۶ ه . ق، ص ۲۴۳.
  2. ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، بیروت، دار صادر، ج ۷، ص ۱۹۵-۱۹۶.
  3. مسعودی، مروج الذهب، ج۴، ص۸۱.

منابع

  • تقویم شیعه، عبدالحسین نیشابوری.
  • رویدادهای تاریخ اسلام، عبدالسلام ترمانینی، ترجمه پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ج۲، ص۸۴-۸۵.
  • سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، مؤسسه امام صادق(علیه السلام)، قم، ۱۳۹۰ ش.
خلفای بنی عباس
سفاح (132-136) • منصور (136-158) • مهدى (158-169) • هادى (169-170) • هارون الرشید (170-193) • امین (193-198) • مأمون (198-218) • معتصم (218-227) • واثق (227-232) • متوکل (232-247) • منتصر (247-248) • مستعین (248-251) • معتز (251-255) • مهتدى (255-256) • معتمد (256-279) • معتضد (279-289) • مكتفى (289-295) • مقتدر (295-320) • قاهر (320-322) • راضی (322-329) • متقی (329-333) • مستكفى (333-334) • مطیع (334-363) • طایع (363-381) • قادر (381-422) • قائم (422-467) • مقتدی (467-487) • مستظهر (487-512) • مسترشد (512-529) • راشد (529-530) • مقتفى (530-555) • مستنجد (555-566) • مستضىء (566-575) • ناصر (575-622) • ظاهر (622-623) • مستنصر (623-640) • مستعصم (640-656)