تأویل: تفاوت بین نسخهها
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) |
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) |
||
سطر ۴۲: | سطر ۴۲: | ||
آیا تأویل قرآن را همگان مىدانند، یا مخصوص [[خداوند]] است یا [[معصوم|معصومان]] علیهم السلام و راسخان در علم (دانشمندان) نیز از این علم بهره دارند؟ در این مورد چند دیدگاه عمده وجود دارد: | آیا تأویل قرآن را همگان مىدانند، یا مخصوص [[خداوند]] است یا [[معصوم|معصومان]] علیهم السلام و راسخان در علم (دانشمندان) نیز از این علم بهره دارند؟ در این مورد چند دیدگاه عمده وجود دارد: | ||
− | '''علم به تأویل تنها مخصوص خداست''' | + | '''علم به تأویل تنها مخصوص خداست:''' |
چون خداوند در قرآن مىفرماید:{{متن قرآن|« ... وَمَا یعْلَمُ تَأْوِیلَهُو إِلَّا اللَّهُ وَالرَّ ٰسِخُونَ فِى الْعِلْمِ یقُولُونَ ءَامَنَّا بِهِ کلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا...»}}؛ و حال آنکه بازگشتگاه (مقاصد) ش را جز خدا و استواران در دانش نمىدانند. (آنان که) مىگویند: «به آن (قرآن) ایمان آوردیم، همه (آیات محکم و متشابه) از جانب پروردگار ماست». به گفته برخى صاحب نظران، حرف «و» در «والراسخون» استیناف است؛ چون عطف جمله «والراسخون» بر «اللّٰه»، مستلزم آن است که جمله «یقولون» آغاز جمله باشد و این مطلب از ذوق ادبى دور است و لازم بود گفته شود «هم یقولون» یا «و یقولون». بنابراین، غیر از خدا کسى تأویل آیات قرآن را نمىداند.<ref>منطق تفسیر قرآن، ص۱۹۱</ref> | چون خداوند در قرآن مىفرماید:{{متن قرآن|« ... وَمَا یعْلَمُ تَأْوِیلَهُو إِلَّا اللَّهُ وَالرَّ ٰسِخُونَ فِى الْعِلْمِ یقُولُونَ ءَامَنَّا بِهِ کلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا...»}}؛ و حال آنکه بازگشتگاه (مقاصد) ش را جز خدا و استواران در دانش نمىدانند. (آنان که) مىگویند: «به آن (قرآن) ایمان آوردیم، همه (آیات محکم و متشابه) از جانب پروردگار ماست». به گفته برخى صاحب نظران، حرف «و» در «والراسخون» استیناف است؛ چون عطف جمله «والراسخون» بر «اللّٰه»، مستلزم آن است که جمله «یقولون» آغاز جمله باشد و این مطلب از ذوق ادبى دور است و لازم بود گفته شود «هم یقولون» یا «و یقولون». بنابراین، غیر از خدا کسى تأویل آیات قرآن را نمىداند.<ref>منطق تفسیر قرآن، ص۱۹۱</ref> | ||
− | '''خدا و معصومین عالم به تأویل هستند''' | + | '''خدا و معصومین عالم به تأویل هستند:''' |
اما برخی گفته اند حرف «و» در الراسخون عطف است؛ چون بر اساس قواعد ادبى، آغاز جمله حالیه با فعل مضارع ممکن است و در آیات قرآن و اشعار عرب مثالهایى دارد و حتى برخى ادیبان عرب به جواز آن تصریح کردهاند. اصل در «و»، عطف است و مناسبت حکم و موضوع عاطفه بودن «و» است. | اما برخی گفته اند حرف «و» در الراسخون عطف است؛ چون بر اساس قواعد ادبى، آغاز جمله حالیه با فعل مضارع ممکن است و در آیات قرآن و اشعار عرب مثالهایى دارد و حتى برخى ادیبان عرب به جواز آن تصریح کردهاند. اصل در «و»، عطف است و مناسبت حکم و موضوع عاطفه بودن «و» است. | ||
سطر ۵۲: | سطر ۵۲: | ||
واقعیت خارجى نیز این مطلب را تأیید مىکند؛ چون بسیارى از [[آیات محکم و متشابه|آیات متشابه]] براى انسانها قابل فهم و تفسیر است. بر فرض که «و» در آیه، عطف نباشد احادیث متعددى از اهل بیت علیهم السلام به ما رسیده است که دلالت مى کند معصومین علیهم السلام داراى دانش تأویل بودهاند و غیر از آنها کسى تأویل قرآن را نمىداند. امام صادق علیه السلام فرمود: «خدا، حلال و حرام و تأویل را به پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم آموخت». پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: تأویل قرآن بهطور کامل تنها نزد على علیه السلام است. جالب آن است که [[علامه طباطبایى]] با اینکه معتقد است «واو» در آیه مذکور استینافیه است، اما معتقد است که راسخان علم از تأویل آگاه هستند.<ref>منطق تفسیر قرآن ص۱۹۲</ref> | واقعیت خارجى نیز این مطلب را تأیید مىکند؛ چون بسیارى از [[آیات محکم و متشابه|آیات متشابه]] براى انسانها قابل فهم و تفسیر است. بر فرض که «و» در آیه، عطف نباشد احادیث متعددى از اهل بیت علیهم السلام به ما رسیده است که دلالت مى کند معصومین علیهم السلام داراى دانش تأویل بودهاند و غیر از آنها کسى تأویل قرآن را نمىداند. امام صادق علیه السلام فرمود: «خدا، حلال و حرام و تأویل را به پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم آموخت». پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: تأویل قرآن بهطور کامل تنها نزد على علیه السلام است. جالب آن است که [[علامه طباطبایى]] با اینکه معتقد است «واو» در آیه مذکور استینافیه است، اما معتقد است که راسخان علم از تأویل آگاه هستند.<ref>منطق تفسیر قرآن ص۱۹۲</ref> | ||
− | '''علم به تأویل، مخصوص خدا و معصومان و دانشمندان است''' | + | '''علم به تأویل، مخصوص خدا و معصومان و دانشمندان است:''' |
به گفته برخی دیگر: خداوند در آیه هفتم سوره آل عمران، علم به تأویل را مخصوص خود و راسخان در علم معرفى کرده است؛ یعنى همانطور که در دیدگاه دوم گذشت، «و» عاطفه است یا احادیث بر این مطلب دلالت مىکند، ولى راسخان در علم منحصر در معصومین علیهم السلام نیستند؛ بلکه راسخان، همان دانشمندان ژرفاندیش هستند که در [[تفسیر قرآن|تفسیر]] و [[علوم قرآن]] تخصص دارند، و در رأس این گروه [[اهل بیت]] علیهم السلام هستند. این دیدگاه هم با معناى لغوى و عرفى و اصطلاح قرآنى راسخان در آیات دیگر سازگار است و واقعیت عینى نیز آن را تأیید مىکند؛ چون بسیارى از آیات متشابه توسط مفسران قرآن، فهم و تفسیر شده و مىشود. دیده نشده که کسى از مفسران به سبب متشابه بودن آیهاى از تفسیر آن خود دارى کند؛ بلکه همه آیات را تفسیر کردهاند. | به گفته برخی دیگر: خداوند در آیه هفتم سوره آل عمران، علم به تأویل را مخصوص خود و راسخان در علم معرفى کرده است؛ یعنى همانطور که در دیدگاه دوم گذشت، «و» عاطفه است یا احادیث بر این مطلب دلالت مىکند، ولى راسخان در علم منحصر در معصومین علیهم السلام نیستند؛ بلکه راسخان، همان دانشمندان ژرفاندیش هستند که در [[تفسیر قرآن|تفسیر]] و [[علوم قرآن]] تخصص دارند، و در رأس این گروه [[اهل بیت]] علیهم السلام هستند. این دیدگاه هم با معناى لغوى و عرفى و اصطلاح قرآنى راسخان در آیات دیگر سازگار است و واقعیت عینى نیز آن را تأیید مىکند؛ چون بسیارى از آیات متشابه توسط مفسران قرآن، فهم و تفسیر شده و مىشود. دیده نشده که کسى از مفسران به سبب متشابه بودن آیهاى از تفسیر آن خود دارى کند؛ بلکه همه آیات را تفسیر کردهاند. |
نسخهٔ کنونی تا ۸ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۰۷:۵۷
«تأویل» یکی از اصطلاحات علوم قرآنی است. طبق یک تعریف منظور از تأویل، برداشت معنایی از متن است که بر خلاف ظاهر متن باشد و طبق تعریف دیگر منظور از تأویل همان تفسیر قرآن است. در روایات، تأویل قرآن به معناى حقایق خارجى و واقعیتهاى عینى که مقاصد واقعى آیات مىباشد، به کار برده شده است.
محتویات
مفهوم شناسى تأویل
واژه «تأویل» از ماده «أول» به معناى بازگشت است و در باب تفعیل به معناى بازگشت دادن مىآید.[۱] راغب اصفهانى مىنویسد: «التأویل من الاول، اى: الرجوع الى الاصل...»؛[۲] تأویل چیزى برگرداندن آن به اصل و حقیقتش مىباشد. مقصود این است که گاه ظاهر یک عبارت یا کارى شبهه برانگیز مىباشد، تأویل براى برطرف کردن شبههاى است که در گفتار یا کردار پیدا شده و سبب پنهان شدن حقیقت معنى و هدف اصلى گشته، پس ضرورى است که سخن یا عمل را تأویل کنیم تا مراد اصلى گوینده یا فاعل معلوم شود.[۳]
کلمۀ «تأویل» در قرآن کریم ۱۷ بار در معانی مختلف مانند: تعبیر خواب، عاقبت و نتیجه کار و... استعمال شده است که معنای «ارجاع و بازگشت» در تمام موارد، وجود دارد.[۴] به عنوان نمونه:
- «وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِیمِ ذَٰلِک خَیرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلًا» [۵] با ترازوی راست بسنجید که آن بهتر است و در عاقبت نیکوتر، یعنی عذاب و معصیت ندارد. این آیه اشاره به عاقبت و نتیجه کار و بازگشت اثر آن کار به فرد دارد.
- «وَیعَلِّمُک مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحَادِیثِ »[۶] تو را تعبیر خواب آموزد. در این آیه شریفه تأویل برای تعبیر خواب به کار رفته که بازگشت خواب به آن است.
- «هَلْ ینْظُرُونَ إِلاّٰ تَأْوِیلَهُ. یوْمَ یأْتِی تَأْوِیلُهُ یقُولُ الَّذِینَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جٰاءَتْ رُسُلُ رَبِّنٰا بِالْحَقِّ...» [۷] آیا جز عاقبت و پایان آن را انتظار مىکشند. روزى [- قیامت] که عاقبت و پایان آن بیاید، آنان که پیش از این، آن را فراموش کرده بودند، مىگویند: براستى فرستادگان پروردگارمان آمدند... . در این مورد که از آیات معاد است نیز، کلمۀ «تأویل» به معناى بازگشت و سرانجام زندگى این جهان مىباشد.
- «قٰالَ هٰذٰا فِرٰاقُ بَینِی وَ بَینِک سَأُنَبِّئُک بِتَأْوِیلِ مٰا لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَیهِ صَبْراً» [۸] [بندۀ خدا] گفت: این (زمان) هنگام جدایى میان من و تو است؛ بزودى، تو را از تأویل [- باطن و نهان] چیزى که توان صبر و شکیبایى بر آن را نداشتى، آگاه مىسازم. و در آیۀ دیگر از همین سوره آمده است: «ذٰلِک تَأْوِیلُ مٰا لَمْ تَسْطِعْ عَلَیهِ صَبْراً» [۹] (این، تأویل [- آشکار ساختن] چیزى بود که نتوانستى بر آن صبر کنى. در این دو مورد نیز، حقیقت و واقعیت قضیه و داستان «سوراخ نمودن کشتى»، «کشتن کودک» و «ساختن دیوار بدون گرفتن اجرت» به عنوان تأویل قضایاى مبهم مزبور، ذکر شده است. نیز، اسرارى که حضرت خضر علیه السّلام، در داستان مزبور، به عنوان تأویل براى حضرت موسى علیه السّلام، تشریح نموده است؛ در حقیقت باطن قضایاى ذکرشده و مآل و مرجع واقعى آنها محسوب مىگردد. بنابراین، استعمال کلمۀ تأویل در سوره کهف نیز، مانند سایر موارد مشابه دیگر بر طبق معناى لغوى بوده، در خصوص حقایق خارجى و حوادث عینى استعمال شده است که در حقیقت، مرجع و مآل و عاقبت همان احادیث و رؤیاها و مجهولات و تصوّرات ذهنى گوناگون مىباشد.[۱۰]
تأویل قرآن
اصطلاح «تأویل قرآن» اصطلاحی است برگرفته از آیه ۷ سوره آل عمران که می فرماید: « هُوَ الَّذی أَنْزَلَ عَلَیک الْکتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیغٌ فَیتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْویلِهِ وَ ما یعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما یذَّکرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ »؛ اوست که این کتاب را بر تو نازل کرد که بخشى از آن کتاب، آیات محکم است آنها اصل و اساس کتاب اند، و بخشى دیگر آیات متشابه است. ولى کسانى که در قلوبشان انحراف است براى فتنه انگیزى و طلب تأویل از آیات متشابهش پیروى مى کنند، و حال آنکه تفسیر واقعى و حقیقى آنها را جز خدا نمى داند. و استواران در دانش مى گویند: ما به آن ایمان آوردیم، همه [چه محکم، چه متشابه] از سوى پروردگار ماست. و [این حقیقت را] جز صاحبان خرد متذکر نمى شوند.
تأویل از نظر مفسران
مفسّران و صاحب نظران علوم قرآنی در تعریف و توضیح معناى «تأویل قرآن» که در آیۀ فوق آمده است، اقوال مختلفی را بیان نموده اند. قدماى از مفسّران، معمولا تأویل را به جاى تفسیر یا مترادف با آن به کار بردهاند؛ چنانکه ابن جریر طبرى، در مواضع مختلف از تفسیر خود، چنین تعبیر مىکند که: «بحث در تأویل فرمودۀ خداوند...» و مراد او از تأویل در اینگونه موارد، همان تفسیر است. ابوعبید قاسم بن سلام گوید: تفسیر و تأویل به یک معنا گفته مىشوند.
امّا مفسّران متأخّر، در بیان معناى اصطلاحى «تأویل» نظریات مختلفى ذکر نمودهاند که ما در اینجا تنها به نقل بخشى از آنها بسنده مىکنیم:
- انصراف دادن [برگرداندن] لفظ از معناى «راجح» به معناى «مرجوح»، به جهت اقتران کلام به قراین و شواهدى که دلالت بر این انصراف دارد. گاهى یک آیه ظهور ابتدایى در معنایى دارد که به وسیله قرینه و دلیل خاص (نقلى یا عقلى) به معناى غیر ظاهر بر مىگردد. به عبارت دیگر، به وسیله قرینه ظهور ثانوى پیدا مىشود. براى مثال، ممکن است از آیه «و جاء ربُّک» [۱۱] حرکت مادى و جسمانیت خدا استفاده شود اما به قرینه آیه «... لَیسَ کمِثْلِهِ شَىْءٌ...»[۱۲] در ظاهر آیه تصرف مىکنیم و مثلاً مىگوییم «آمدن خدا» به معناى «حضور او در رستاخیز» است.[۱۳]
- تعیین یکى از محتملات لفظ با استفاده از قراین.
- بیان معناى مشکل لفظ [بنابر این معنا، تأویل به متشابهات اختصاص پیدا مىکند].
- بیان مقصود ثانوى آیه به استناد دلیلى غیر از خود لفظ.
- مقصودهاى نهایى که از آیات استنباط مىشوند.
- بیان معانى و مقاصدى که از راه اشاره، استفاده مىشوند.
- تفسیر باطن لفظ.[۴]
- تأویل به معناى حقیقت عینى خارجى: علامه طباطبائى تأویل را حقیقت عینى مىداند که اساساً از سنخ الفاظ و معانى نیست. وى مىنویسد: «تأویل، حقیقت واقعى است که مستند بیانات قرآنى (اعم از تشریع، موعظه و حکمت) مىباشد و آن براى جمیع آیات قرآن، موجود است و از قبیل مفاهیم مدلول الفاظ نیست، بلکه از امور عینى است که بالاتر از آن است که الفاظ به آن برسد، بلکه در پس این آیات که ما قرائت مىکنیم و آنها را مورد تعقل قرار دهیم، چیزى است که به منزله روح قرآن و قرآن به منزله جسم آن است، همان که از آن به کتاب حکیم تعبیر شده. ازاینرو غیر از افراد پاک، آن را لمس نمىکنند.[۱۳]
تأویل در منظر روایات
در روایات، تأویل قرآن به معناى حقایق خارجى و واقعیتهاى عینى که مقاصد واقعى آیات مىباشد، به کار برده شده است و از جهت معنا و کیفیت استعمال با آیاتى که کلمۀ «تأویل» در آنها به کار رفته، کاملا مطابقت دارد. اینک، براى توضیح بیشتر مطلب، چند نمونه ازاینگونه روایات را ذکر مىکنیم.
- فضیل بن یسار مىگوید از امام باقر علیه السّلام دربارۀ این حدیث پیامبر(ص) پرسیدم: «ما فی القرآن إلاّ و لها ظهر و بطن، و ما فیه حرف إلاّ و له حدّ و لکلّ حدّ مطلع»؛ هیچچیز در قرآن نیست مگر آنکه ظاهرى دارد و باطنى و هیچ حرفى در قرآن یافت نمىگردد مگر آنکه براى آن تعریفى است و براى هر تعریفى آغازى» سؤال کردم که منظور از «قرآن ظاهرى دارد و باطنى» چیست؟ امام فرمودند: «ظهره تنزیله و بطنه تأویله؛ منه ما مضى و منه ما لم یجئ بعد. یجری کما تجری الشّمس و القمر. لکلّ ما جاء منه شیء وقع. قال اللّه تعالى: و ما یعلم تأویله إلاّ اللّه و الرّاسخون فی العلم. نحن نعلمه»؛ ظاهرش، تنزیل آن و باطنش تأویل آن است؛ از قرآن مطالبى قبلا واقع شده است و مسائلى هنوز تحقّق خارجى پیدا نکرده است. قرآن، چون خورشید و ماه، جریان دارد و [هر زمان] چیزى از آن بیاید و تحقّق پذیرد. خداى متعال فرموده است: جز خدا و پایداران و استواران در علم و دانش، [کسى دیگر] تأویلش را نمىداند. ما [تأویل قرآن را] مىدانیم.
بىتردید، بر طبق مضمون این روایت، مصداقهاى خارجى و حوادث عینى که در خارج، به عنوان تأویل، منطبق بر آیات قرآن مىباشد، از قبیل مفاهیم، معانى و مدلولهاى لفظى آیات قرآن نمىباشد و انطباق آنها بر آیات، در طول زمان صورت مىگیرد. این معنا، در عین اینکه شامل معناى لغوى تأویل است، با سایر موارد استعمال آن نیز تطبیق مىنماید.
- عیاشى از امام باقر علیه السّلام نقل مىکند که ایشان فرمودند: «و لو أنّ الآیة إذا نزلت فی قوم ثمّ مات أولئک ماتت الآیة، لما بقی من القرآن شیء؛ و لکنّ القرآن یجری أوّله على آخره ما دامت السماوات و الأرض. و لکلّ قوم آیة یتلوها. هم منها من خیر أو شرّ» اگر [اینچنین بود که] آیۀ قرآن تنها دربارۀ قومى نازل گردد، آنگاه آن قوم نیز از بین بروند، بناچار آیه معناى خود را از دست داده، از قرآن چیزى باقى نمىماند؛ ولى تا زمانى که آسمانها و زمین باقى است، قرآن، اوّلش بر آخرش، جریان دارد و براى هر قوم و گروهى آیهاى وجود دارد که آن را تلاوت مىکنند. آنان مقصود از آیه هستند، چه خیر و چه شرّ.
- عیاشى از امام صادق علیه السّلام نقل مىکند که آن حضرت فرمودند: «إنّ فی القرآن ما مضى و ما یحدث و ما هو کائن. کانت فیه أسماء الرجال فالقیت؛ و إنّما الاسم الواحد منه فی وجوه لاتحصى یعرف ذلک الوصاة»؛ همانا قرآن، هرآنچه را که در گذشته به وقوع پیوسته است و هرآنچه را که در آینده تحقّق خواهد یافت و هرآنچه را که در حال حاضر وجود دارد، همه را شامل مىباشد. در قرآن نامهاى مردانى وجود داشت که سرانجام از میان رفتند. هر اسمى از آنها وجوه مختلفى دارد که قابل حصر نیست و [تنها] اوصیا، آنها را مىدانند.
علم به تأویل
آیا تأویل قرآن را همگان مىدانند، یا مخصوص خداوند است یا معصومان علیهم السلام و راسخان در علم (دانشمندان) نیز از این علم بهره دارند؟ در این مورد چند دیدگاه عمده وجود دارد:
علم به تأویل تنها مخصوص خداست:
چون خداوند در قرآن مىفرماید:« ... وَمَا یعْلَمُ تَأْوِیلَهُو إِلَّا اللَّهُ وَالرَّ ٰسِخُونَ فِى الْعِلْمِ یقُولُونَ ءَامَنَّا بِهِ کلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا...»؛ و حال آنکه بازگشتگاه (مقاصد) ش را جز خدا و استواران در دانش نمىدانند. (آنان که) مىگویند: «به آن (قرآن) ایمان آوردیم، همه (آیات محکم و متشابه) از جانب پروردگار ماست». به گفته برخى صاحب نظران، حرف «و» در «والراسخون» استیناف است؛ چون عطف جمله «والراسخون» بر «اللّٰه»، مستلزم آن است که جمله «یقولون» آغاز جمله باشد و این مطلب از ذوق ادبى دور است و لازم بود گفته شود «هم یقولون» یا «و یقولون». بنابراین، غیر از خدا کسى تأویل آیات قرآن را نمىداند.[۱۴]
خدا و معصومین عالم به تأویل هستند:
اما برخی گفته اند حرف «و» در الراسخون عطف است؛ چون بر اساس قواعد ادبى، آغاز جمله حالیه با فعل مضارع ممکن است و در آیات قرآن و اشعار عرب مثالهایى دارد و حتى برخى ادیبان عرب به جواز آن تصریح کردهاند. اصل در «و»، عطف است و مناسبت حکم و موضوع عاطفه بودن «و» است.
واقعیت خارجى نیز این مطلب را تأیید مىکند؛ چون بسیارى از آیات متشابه براى انسانها قابل فهم و تفسیر است. بر فرض که «و» در آیه، عطف نباشد احادیث متعددى از اهل بیت علیهم السلام به ما رسیده است که دلالت مى کند معصومین علیهم السلام داراى دانش تأویل بودهاند و غیر از آنها کسى تأویل قرآن را نمىداند. امام صادق علیه السلام فرمود: «خدا، حلال و حرام و تأویل را به پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم آموخت». پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: تأویل قرآن بهطور کامل تنها نزد على علیه السلام است. جالب آن است که علامه طباطبایى با اینکه معتقد است «واو» در آیه مذکور استینافیه است، اما معتقد است که راسخان علم از تأویل آگاه هستند.[۱۵]
علم به تأویل، مخصوص خدا و معصومان و دانشمندان است:
به گفته برخی دیگر: خداوند در آیه هفتم سوره آل عمران، علم به تأویل را مخصوص خود و راسخان در علم معرفى کرده است؛ یعنى همانطور که در دیدگاه دوم گذشت، «و» عاطفه است یا احادیث بر این مطلب دلالت مىکند، ولى راسخان در علم منحصر در معصومین علیهم السلام نیستند؛ بلکه راسخان، همان دانشمندان ژرفاندیش هستند که در تفسیر و علوم قرآن تخصص دارند، و در رأس این گروه اهل بیت علیهم السلام هستند. این دیدگاه هم با معناى لغوى و عرفى و اصطلاح قرآنى راسخان در آیات دیگر سازگار است و واقعیت عینى نیز آن را تأیید مىکند؛ چون بسیارى از آیات متشابه توسط مفسران قرآن، فهم و تفسیر شده و مىشود. دیده نشده که کسى از مفسران به سبب متشابه بودن آیهاى از تفسیر آن خود دارى کند؛ بلکه همه آیات را تفسیر کردهاند.
برخى احادیث نیز این دیدگاه را تأیید مى کند، از جمله: پیامبر صلى الله علیه و آله به امام على علیه السلام فرمود: «بعد از من، مردم را به آن بخش از تأویل قرآن که فهم آن براى آنها مشکل است آگاه ساز». امام باقر علیه السلام فرمود: «پیامبر صلى الله علیه و آله افضل راسخان در علم بوده است.» پیامبر اکرم در پاسخ کسى که از راسخان در علم پرسید، فرمود: «من بَرّت یمینه و صدق لسانه و استقام قلبه و عفّ بطنه و فرجه فذلک من الراسخین فى العلم». بنابراین، احادیثى که علم به تأویل را مخصوص خدا و معصومین مىکند به وسیله این روایات تقیید و تفسیر مىشود. آیة الله مکارم شیرازى در این مورد مىنویسد: «همانطور که از معناى لغوى این کلمه (راسخان) استفاده مىشود منظور از آن کسانى هستند که در علم و دانش، ثابت قدم و صاحبنظرند، البته مفهوم این کلمه یک مفهوم وسیع است که دانشمندان و متفکران را در بر مىگیرد، ولى میان آنها افراد ممتازى هستند که درخشندگى خاصى دارند و طبعاً در درجه اول، در میان مصادیق این کلمه قرار گرفتهاند، اگر مشاهده مىکنیم در روایات متعددى «راسخان فى العلم» به پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله و ائمه هدى علیهم السلام تفسیر شده، روى همین نظر است».[۱۶]
پانویس
- ↑ ابن منظور این معنا را به ابن اثیر و صاحب التهذیب نیز نسبت مىدهد. (لسان العرب، ج ۱۱، ص ۳۲-۳۶) و نیز معجم مقائیس اللغة، ج ۱، ص ۱۵۹، ۱۶۰.
- ↑ مفردات، ماده اول.
- ↑ آشنایی با علوم قرآنی(رکنی یزدی)، ص ۱۲۰
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ مبانی و روشهای تفسیر قرآن، ص ۱۰۸
- ↑ سوره اسراء آیه ۳۵
- ↑ سوره یوسف آیه ۷
- ↑ سوره اعراف آیه ۵۳
- ↑ سوره کهف، آیه ۷۸
- ↑ سوره کهف، آیه ۸۲
- ↑ مبانی و روشهای تفسیر قرآن، ص ۱۰۵
- ↑ سوره فجر، آیه ۲۲
- ↑ سوره شوری، آیه ۱۱
- ↑ ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ منطق تفسیر قرآن، ص ۱۸۳
- ↑ منطق تفسیر قرآن، ص۱۹۱
- ↑ منطق تفسیر قرآن ص۱۹۲
- ↑ منطق تفسیر قرآن ص۱۹۳
منابع
- نثر طوبی، علامه شعرانی، ذیل واژه "أول".
- شیعه در اسلام، علامه طباطبائی.