سنجش مقاله انجام نشده است

تأویل: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
(یک نسخهٔ میانیِ همین کاربر نمایش داده نشده است)
سطر ۱: سطر ۱:
 
{{خوب}}
 
{{خوب}}
«تأویل» یکی از اصطلاحات [[علوم قرآن|علوم قرآنی]] است. طبق یک تعریف منظور از تأویل، برداشت معنایی از متن است که بر خلاف ظاهر متن باشد و طبق تعریف دیگر منظور از تأویل همان [[تفسیر قرآن]] است. در روايات، تأويل [[قرآن]] به معناى حقايق خارجى و واقعيّتهاى عينى كه مقاصد واقعى آيات مى‌باشد، به كار برده شده است.  
+
«تأویل» یکی از اصطلاحات [[علوم قرآن|علوم قرآنی]] است. طبق یک تعریف منظور از تأویل، برداشت معنایی از متن است که بر خلاف ظاهر متن باشد و طبق تعریف دیگر منظور از تأویل همان [[تفسیر قرآن]] است. در روایات، تأویل [[قرآن]] به معناى حقایق خارجى و واقعیتهاى عینى که مقاصد واقعى آیات مى‌باشد، به کار برده شده است.  
==مفهوم شناسى تأويل==
+
==مفهوم شناسى تأویل==
واژه «تأويل» از ماده «أول» به معناى بازگشت است و در باب تفعيل به معناى بازگشت دادن مى‌آيد.<ref>ابن منظور اين معنا را به ابن اثير و صاحب التهذيب نيز نسبت مى‌دهد. (لسان العرب، ج 11، ص 32-36) و نيز معجم مقائيس اللغة، ج ص 159، 160.</ref>  [[راغب اصفهانی|راغب اصفهانى]] مى‌نويسد: «التأويل من الاول، اى: الرجوع الى الاصل...»؛<ref>مفردات، ماده اول.</ref> تأويل چيزى برگرداندن آن به اصل و حقيقتش مى‌باشد. مقصود اين است كه گاه ظاهر یک عبارت يا كارى شبهه برانگيز مى‌باشد، تأويل براى برطرف كردن شبهه‌اى است كه در گفتار يا كردار پيدا شده و سبب پنهان شدن حقيقت معنى و هدف اصلى گشته، پس ضرورى است كه سخن يا عمل را تأويل كنيم تا مراد اصلى گوينده يا فاعل معلوم شود.<ref>آشنایی با علوم قرآنی(رکنی یزدی)، ص 120</ref>
+
واژه «تأویل» از ماده «أول» به معناى بازگشت است و در باب تفعیل به معناى بازگشت دادن مى‌آید.<ref>ابن منظور این معنا را به ابن اثیر و صاحب التهذیب نیز نسبت مى‌دهد. (لسان العرب، ج ۱۱، ص ۳۲-۳۶) و نیز معجم مقائیس اللغة، ج ۱، ص ۱۵۹، ۱۶۰.</ref> [[راغب اصفهانی|راغب اصفهانى]] مى‌نویسد: «التأویل من الاول، اى: الرجوع الى الاصل...»؛<ref>مفردات، ماده اول.</ref> تأویل چیزى برگرداندن آن به اصل و حقیقتش مى‌باشد. مقصود این است که گاه ظاهر یک عبارت یا کارى شبهه برانگیز مى‌باشد، تأویل براى برطرف کردن شبهه‌اى است که در گفتار یا کردار پیدا شده و سبب پنهان شدن حقیقت معنى و هدف اصلى گشته، پس ضرورى است که سخن یا عمل را تأویل کنیم تا مراد اصلى گوینده یا فاعل معلوم شود.<ref>آشنایی با علوم قرآنی(رکنی یزدی)، ص ۱۲۰</ref>
  
كلمۀ «تأويل» در [[قرآن|قرآن کریم]] 17 بار در معانی مختلف مانند: تعبیر خواب، عاقبت و نتیجه کار و... استعمال شده است که معنای «ارجاع و بازگشت» در تمام موارد، وجود دارد.<ref name=":0">مبانی و روشهای تفسیر قرآن، ص 108</ref> به عنوان نمونه:
+
کلمۀ «تأویل» در [[قرآن|قرآن کریم]] ۱۷ بار در معانی مختلف مانند: تعبیر خواب، عاقبت و نتیجه کار و... استعمال شده است که معنای «ارجاع و بازگشت» در تمام موارد، وجود دارد.<ref name=":۰">مبانی و روشهای تفسیر قرآن، ص ۱۰۸</ref> به عنوان نمونه:
  
*{{متن قرآن|«وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ ذَٰلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا»}} <ref>سوره اسراء آیه 35</ref> با ترازوی راست بسنجید که آن بهتر است و در عاقبت نیکوتر، یعنی عذاب و معصیت ندارد.  این آیه اشاره به عاقبت و نتیجه کار و بازگشت اثر آن کار به فرد دارد.
+
*{{متن قرآن|«وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِیمِ ذَٰلِک خَیرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلًا»}} <ref>سوره اسراء آیه ۳۵</ref> با ترازوی راست بسنجید که آن بهتر است و در عاقبت نیکوتر، یعنی عذاب و معصیت ندارد.  این آیه اشاره به عاقبت و نتیجه کار و بازگشت اثر آن کار به فرد دارد.
  
*{{متن قرآن|«وَيُعَلِّمُكَ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ »}}<ref>سوره یوسف آیه 7</ref> تو را تعبیر خواب آموزد. در این آیه شریفه تأویل برای تعبیر خواب به کار رفته که بازگشت خواب به آن است.
+
*{{متن قرآن|«وَیعَلِّمُک مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحَادِیثِ »}}<ref>سوره یوسف آیه ۷</ref> تو را تعبیر خواب آموزد. در این آیه شریفه تأویل برای تعبیر خواب به کار رفته که بازگشت خواب به آن است.
*{{متن قرآن|«هَلْ يَنْظُرُونَ إِلاّٰ تَأْوِيلَهُ. يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ يَقُولُ الَّذِينَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جٰاءَتْ رُسُلُ رَبِّنٰا بِالْحَقِّ...»}} <ref>سوره اعراف آیه 53</ref> آيا جز عاقبت و پايان آن را انتظار مى‌كشند. روزى [- قيامت] كه عاقبت و پايان آن بيايد، آنان كه پيش از اين، آن را فراموش كرده بودند، مى‌گويند: براستى فرستادگان پروردگارمان آمدند... . در اين مورد كه از آيات معاد است نيز، كلمۀ «تأويل» به معناى بازگشت و سرانجام زندگى اين جهان مى‌باشد.
+
*{{متن قرآن|«هَلْ ینْظُرُونَ إِلاّٰ تَأْوِیلَهُ. یوْمَ یأْتِی تَأْوِیلُهُ یقُولُ الَّذِینَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جٰاءَتْ رُسُلُ رَبِّنٰا بِالْحَقِّ...»}} <ref>سوره اعراف آیه ۵۳</ref> آیا جز عاقبت و پایان آن را انتظار مى‌کشند. روزى [- قیامت] که عاقبت و پایان آن بیاید، آنان که پیش از این، آن را فراموش کرده بودند، مى‌گویند: براستى فرستادگان پروردگارمان آمدند... . در این مورد که از آیات معاد است نیز، کلمۀ «تأویل» به معناى بازگشت و سرانجام زندگى این جهان مى‌باشد.
*{{متن قرآن|«قٰالَ هٰذٰا فِرٰاقُ بَيْنِي وَ بَيْنِكَ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيلِ مٰا لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً»}} <ref>سوره کهف، آیه 78 </ref> [بندۀ خدا] گفت: اين (زمان) هنگام جدايى ميان من و تو است؛ بزودى، تو را از تأويل [- باطن و نهان] چيزى كه توان صبر و شكيبايى بر آن را نداشتى، آگاه مى‌سازم. و در آيۀ دیگر از همين سوره آمده است: {{متن قرآن|«ذٰلِكَ تَأْوِيلُ مٰا لَمْ تَسْطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً»}} <ref>سوره کهف، آیه 82 </ref> (اين، تأويل [- آشكار ساختن] چيزى بود كه نتوانستى بر آن صبر كنى. در اين دو مورد نيز، حقيقت و واقعيّت قضيّه و داستان «سوراخ نمودن كشتى»، «كشتن كودك» و «ساختن ديوار بدون گرفتن اجرت» به عنوان تأويل قضاياى مبهم مزبور، ذكر شده است. نيز، اسرارى كه [[حضرت خضر]] عليه السّلام، در داستان مزبور، به عنوان تأويل براى [[حضرت موسى]] عليه السّلام، تشريح نموده است؛ در حقيقت باطن قضاياى ذكرشده و مآل و مرجع واقعى آنها محسوب مى‌گردد. بنابراين، استعمال كلمۀ تأويل در [[سوره كهف]] نيز، مانند ساير موارد مشابه ديگر بر طبق معناى لغوى بوده، در خصوص حقايق خارجى و حوادث عينى استعمال شده است كه در حقيقت، مرجع و مآل و عاقبت همان احاديث و رؤياها و مجهولات و تصوّرات ذهنى گوناگون مى‌باشد.<ref>مبانی و روشهای تفسیر قرآن، ص 105</ref>
+
*{{متن قرآن|«قٰالَ هٰذٰا فِرٰاقُ بَینِی وَ بَینِک سَأُنَبِّئُک بِتَأْوِیلِ مٰا لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَیهِ صَبْراً»}} <ref>سوره کهف، آیه ۷۸ </ref> [بندۀ خدا] گفت: این (زمان) هنگام جدایى میان من و تو است؛ بزودى، تو را از تأویل [- باطن و نهان] چیزى که توان صبر و شکیبایى بر آن را نداشتى، آگاه مى‌سازم. و در آیۀ دیگر از همین سوره آمده است: {{متن قرآن|«ذٰلِک تَأْوِیلُ مٰا لَمْ تَسْطِعْ عَلَیهِ صَبْراً»}} <ref>سوره کهف، آیه ۸۲ </ref> (این، تأویل [- آشکار ساختن] چیزى بود که نتوانستى بر آن صبر کنى. در این دو مورد نیز، حقیقت و واقعیت قضیه و داستان «سوراخ نمودن کشتى»، «کشتن کودک» و «ساختن دیوار بدون گرفتن اجرت» به عنوان تأویل قضایاى مبهم مزبور، ذکر شده است. نیز، اسرارى که [[حضرت خضر]] علیه السّلام، در داستان مزبور، به عنوان تأویل براى [[حضرت موسى]] علیه السّلام، تشریح نموده است؛ در حقیقت باطن قضایاى ذکرشده و مآل و مرجع واقعى آنها محسوب مى‌گردد. بنابراین، استعمال کلمۀ تأویل در [[سوره کهف]] نیز، مانند سایر موارد مشابه دیگر بر طبق معناى لغوى بوده، در خصوص حقایق خارجى و حوادث عینى استعمال شده است که در حقیقت، مرجع و مآل و عاقبت همان احادیث و رؤیاها و مجهولات و تصوّرات ذهنى گوناگون مى‌باشد.<ref>مبانی و روشهای تفسیر قرآن، ص ۱۰۵</ref>
  
==تأويل قرآن==
+
==تأویل قرآن==
اصطلاح «تأويل قرآن» اصطلاحی است برگرفته از آیه 7 [[سوره آل عمران]] که می فرماید: {{متن قرآن| « هُوَ الَّذي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذينَ في‏ قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْويلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ »}}؛ اوست كه اين كتاب را بر تو نازل كرد كه بخشى از آن كتاب، آيات محكم است آنها اصل و اساس كتاب‏ اند، و بخشى ديگر آيات متشابه است. ولى كسانى كه در قلوبشان انحراف  است براى فتنه‏ انگيزى و طلب تأویل از آيات متشابهش پيروى مى‏ كنند، و حال آنكه تفسير واقعى و حقيقى آنها را جز خدا نمى‏ داند. و استواران در دانش مى‏ گويند: ما به آن ايمان آورديم، همه [چه محكم، چه متشابه‏] از سوى پروردگار ماست. و [اين حقيقت را] جز صاحبان خرد متذكّر نمى‏ شوند.
+
اصطلاح «تأویل قرآن» اصطلاحی است برگرفته از آیه ۷ [[سوره آل عمران]] که می فرماید: {{متن قرآن| « هُوَ الَّذی أَنْزَلَ عَلَیک الْکتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذینَ فی‏ قُلُوبِهِمْ زَیغٌ فَیتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْویلِهِ وَ ما یعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما یذَّکرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ »}}؛ اوست که این کتاب را بر تو نازل کرد که بخشى از آن کتاب، آیات محکم است آنها اصل و اساس کتاب‏ اند، و بخشى دیگر آیات متشابه است. ولى کسانى که در قلوبشان انحراف است براى فتنه‏ انگیزى و طلب تأویل از آیات متشابهش پیروى مى‏ کنند، و حال آنکه تفسیر واقعى و حقیقى آنها را جز خدا نمى‏ داند. و استواران در دانش مى‏ گویند: ما به آن ایمان آوردیم، همه [چه محکم، چه متشابه‏] از سوى پروردگار ماست. و [این حقیقت را] جز صاحبان خرد متذکر نمى‏ شوند.
  
=== تأويل از نظر مفسران ===
+
===تأویل از نظر مفسران===
مفسّران و صاحب نظران [[علوم قرآنی]] در تعريف و توضيح معناى «تأويل قرآن» كه در آيۀ فوق آمده است، اقوال مختلفی را بیان نموده اند. قدماى از مفسّران، معمولا تأويل را به جاى [[تفسیر قرآن|تفسير]] یا مترادف با آن به كار برده‌اند؛ چنانكه [[محمد بن جریر طبری|ابن جرير طبرى]]، در مواضع مختلف از تفسير خود، چنين تعبير مى‌كند كه: «بحث در تأويل فرمودۀ خداوند...» و مراد او از تأويل در اين‌گونه موارد، همان تفسير است. ابوعبيد قاسم بن سلام گويد: تفسير و تأويل به يك معنا گفته مى‌شوند.   
+
مفسّران و صاحب نظران [[علوم قرآنی]] در تعریف و توضیح معناى «تأویل قرآن» که در آیۀ فوق آمده است، اقوال مختلفی را بیان نموده اند. قدماى از مفسّران، معمولا تأویل را به جاى [[تفسیر قرآن|تفسیر]] یا مترادف با آن به کار برده‌اند؛ چنانکه [[محمد بن جریر طبری|ابن جریر طبرى]]، در مواضع مختلف از تفسیر خود، چنین تعبیر مى‌کند که: «بحث در تأویل فرمودۀ خداوند...» و مراد او از تأویل در این‌گونه موارد، همان تفسیر است. ابوعبید قاسم بن سلام گوید: تفسیر و تأویل به یک معنا گفته مى‌شوند.   
  
امّا مفسّران متأخّر، در بيان معناى اصطلاحى «تأويل» نظريّات مختلفى ذكر نموده‌اند كه ما در اينجا تنها به نقل بخشى از آنها بسنده مى‌كنيم:
+
امّا مفسّران متأخّر، در بیان معناى اصطلاحى «تأویل» نظریات مختلفى ذکر نموده‌اند که ما در اینجا تنها به نقل بخشى از آنها بسنده مى‌کنیم:
  
#'''انصراف دادن [برگرداندن] لفظ از معناى «راجح» به معناى «مرجوح»، به جهت اقتران كلام به قراين و شواهدى كه دلالت بر اين انصراف دارد.''' گاهى يك آيه ظهور ابتدايى در معنايى دارد كه به وسيله قرينه و دليل خاص (نقلى يا عقلى) به معناى غير ظاهر بر مى‌گردد. به عبارت ديگر، به وسيله قرينه ظهور ثانوى پيدا مى‌شود. براى مثال، ممكن است از آيه «جاء ربُّك» حركت مادى و جسمانيت خدا استفاده شود اما به قرينه آيه [ ... لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىْءٌ...] در ظاهر آيه تصرف مى‌كنيم و مثلاً مى‌گوييم «آمدن خدا» به معناى «حضور او در رستاخيز» است. دكتر ذهبى اين شيوه را «تأويل» مى‌نامد و آن را به مشهور متاخرين نسبت‌ می دهد. اين همان اصطلاح شايع عرفى در معناى تأويل است كه در برابر تفسير قرار گيرد. اين معنا با معناى توجيه متشابه قابل جمع است؛ چون توجيه متشابه نيز غالباً همين عملكرد را دارد.<ref name=":1" />
+
#'''انصراف دادن [برگرداندن] لفظ از معناى «راجح» به معناى «مرجوح»، به جهت اقتران کلام به قراین و شواهدى که دلالت بر این انصراف دارد.''' گاهى یک آیه ظهور ابتدایى در معنایى دارد که به وسیله قرینه و دلیل خاص (نقلى یا عقلى) به معناى غیر ظاهر بر مى‌گردد. به عبارت دیگر، به وسیله قرینه ظهور ثانوى پیدا مى‌شود. براى مثال، ممکن است از آیه {{متن قرآن|«و جاء ربُّک»}} <ref>سوره فجر، آیه ۲۲</ref> حرکت مادى و جسمانیت خدا استفاده شود اما به قرینه آیه {{متن قرآن|«... لَیسَ کمِثْلِهِ شَىْءٌ...»}}<ref>سوره شوری، آیه ۱۱</ref> در ظاهر آیه تصرف مى‌کنیم و مثلاً مى‌گوییم «آمدن خدا» به معناى «حضور او در رستاخیز» است.<ref name=":۱" />
#'''تعيين يكى از محتملات لفظ با استفاده از قراين.'''
+
#'''تعیین یکى از محتملات لفظ با استفاده از قراین.'''
#'''بيان معناى مشكل لفظ [بنابر اين معنا، تأويل به متشابهات اختصاص پيدا مى‌كند].'''
+
#'''بیان معناى مشکل لفظ [بنابر این معنا، تأویل به متشابهات اختصاص پیدا مى‌کند].'''
#'''بيان مقصود ثانوى آيه به استناد دليلى غير از خود لفظ.'''
+
#'''بیان مقصود ثانوى آیه به استناد دلیلى غیر از خود لفظ.'''
#'''مقصودهاى نهايى كه از آيات استنباط مى‌شوند.'''
+
#'''مقصودهاى نهایى که از آیات استنباط مى‌شوند.'''
#'''بيان معانى و مقاصدى كه از راه اشاره، استفاده مى‌شوند.'''
+
#'''بیان معانى و مقاصدى که از راه اشاره، استفاده مى‌شوند.'''
#'''تفسير باطن لفظ.<ref name=":0" />'''
+
#'''تفسیر باطن لفظ.<ref name=":۰" />'''
#'''تأويل به معناى حقيقت عينى خارجى:''' [[علامه طباطبايى|علامه طباطبائى]] تأويل را حقيقت عينى مى‌داند كه اساساً از سنخ الفاظ و معانى نيست. وى مى‌نويسد: «تأويل، حقيقت واقعى است كه مستند بيانات قرآنى (اعم از تشريع، موعظه و حكمت) مى‌باشد و آن براى جميع آيات قرآن، موجود است و از قبيل مفاهيم مدلول الفاظ نيست، بلكه از امور عينى است كه بالاتر از آن است كه الفاظ به آن برسد، بلكه در پس اين آيات كه ما قرائت مى‌كنيم و آنها را مورد تعقل قرار دهيم، چيزى است كه به منزله روح قرآن و قرآن به منزله جسم آن است، همان كه از آن به كتاب حكيم تعبير شده. ازاين‌رو غير از افراد پاك، آن را لمس نمى‌كنند.<ref name=":1">منطق تفسیر قرآن، ص 183</ref>
+
#'''تأویل به معناى حقیقت عینى خارجى:''' [[علامه طباطبایى|علامه طباطبائى]] تأویل را حقیقت عینى مى‌داند که اساساً از سنخ الفاظ و معانى نیست. وى مى‌نویسد: «تأویل، حقیقت واقعى است که مستند بیانات قرآنى (اعم از تشریع، موعظه و حکمت) مى‌باشد و آن براى جمیع آیات قرآن، موجود است و از قبیل مفاهیم مدلول الفاظ نیست، بلکه از امور عینى است که بالاتر از آن است که الفاظ به آن برسد، بلکه در پس این آیات که ما قرائت مى‌کنیم و آنها را مورد تعقل قرار دهیم، چیزى است که به منزله روح قرآن و قرآن به منزله جسم آن است، همان که از آن به کتاب حکیم تعبیر شده. ازاین‌رو غیر از افراد پاک، آن را لمس نمى‌کنند.<ref name=":۱">منطق تفسیر قرآن، ص ۱۸۳</ref>
  
===تأويل در منظر روايات===
+
===تأویل در منظر روایات===
در روايات، تأويل قرآن به معناى حقايق خارجى و واقعيّتهاى عينى كه مقاصد واقعى آيات مى‌باشد، به كار برده شده است و از جهت معنا و كيفيّت استعمال با آياتى كه كلمۀ «تأويل» در آنها به كار رفته، كاملا مطابقت دارد. اينك، براى توضيح بيشتر مطلب، چند نمونه ازاين‌گونه روايات را ذكر مى‌كنيم.
+
در روایات، تأویل قرآن به معناى حقایق خارجى و واقعیتهاى عینى که مقاصد واقعى آیات مى‌باشد، به کار برده شده است و از جهت معنا و کیفیت استعمال با آیاتى که کلمۀ «تأویل» در آنها به کار رفته، کاملا مطابقت دارد. اینک، براى توضیح بیشتر مطلب، چند نمونه ازاین‌گونه روایات را ذکر مى‌کنیم.
  
*[[فضیل بن یسار|فضيل بن يسار]] مى‌گويداز [[امام باقر علیه السلام|امام باقر]] عليه السّلام دربارۀ اين حديث [[پیامبر اسلام|پیامبر]](ص) پرسیدم: {{متن حدیث|«ما في القرآن إلاّ و لها ظهر و بطن، و ما فيه حرف إلاّ و له حدّ و لكلّ حدّ مطلع»}}؛ هيچ‌چيز در قرآن نيست مگر آنكه ظاهرى دارد و باطنى و هيچ حرفى در قرآن يافت نمى‌گردد مگر آنكه براى آن تعريفى است و براى هر تعريفى آغازى» سؤال كردم كه منظور از «قرآن ظاهرى دارد و باطنى» چيست‌؟ امام فرمودند: {{متن حدیث|«ظهره تنزيله و بطنه تأويله؛ منه ما مضى و منه ما لم يجئ بعد. يجري كما تجري الشّمس و القمر. لكلّ ما جاء منه شيء وقع. قال اللّه تعالى: و ما يعلم تأويله إلاّ اللّه و الرّاسخون في العلم. نحن نعلم.»}}؛ ظاهرش، تنزيل آن و باطنش تأويل آن است؛ از قرآن مطالبى قبلا واقع شده است و مسائلى هنوز تحقّق خارجى پيدا نكرده است. قرآن، چون خورشيد و ماه، جريان دارد و [هر زمان] چيزى از آن بيايد و تحقّق پذيرد. خداى متعال فرموده است: جز خدا و پايداران و استواران در علم و دانش، [كسى ديگر] تأويلش را نمى‌داند. ما [تأويل قرآن را] مى‌دانيم.
+
*[[فضیل بن یسار|فضیل بن یسار]] مى‌گوید از [[امام باقر علیه السلام|امام باقر]] علیه السّلام دربارۀ این حدیث [[پیامبر اسلام|پیامبر]](ص) پرسیدم: {{متن حدیث|«ما فی القرآن إلاّ و لها ظهر و بطن، و ما فیه حرف إلاّ و له حدّ و لکلّ حدّ مطلع»}}؛ هیچ‌چیز در قرآن نیست مگر آنکه ظاهرى دارد و باطنى و هیچ حرفى در قرآن یافت نمى‌گردد مگر آنکه براى آن تعریفى است و براى هر تعریفى آغازى» سؤال کردم که منظور از «قرآن ظاهرى دارد و باطنى» چیست‌؟ امام فرمودند: {{متن حدیث|«ظهره تنزیله و بطنه تأویله؛ منه ما مضى و منه ما لم یجئ بعد. یجری کما تجری الشّمس و القمر. لکلّ ما جاء منه شیء وقع. قال اللّه تعالى: و ما یعلم تأویله إلاّ اللّه و الرّاسخون فی العلم. نحن نعلمه»}}؛ ظاهرش، تنزیل آن و باطنش تأویل آن است؛ از قرآن مطالبى قبلا واقع شده است و مسائلى هنوز تحقّق خارجى پیدا نکرده است. قرآن، چون خورشید و ماه، جریان دارد و [هر زمان] چیزى از آن بیاید و تحقّق پذیرد. خداى متعال فرموده است: جز خدا و پایداران و استواران در علم و دانش، [کسى دیگر] تأویلش را نمى‌داند. ما [تأویل قرآن را] مى‌دانیم.
  
بى‌ترديد، بر طبق مضمون اين روايت، مصداقهاى خارجى و حوادث عينى كه در خارج، به عنوان تأويل، منطبق بر آيات قرآن مى‌باشد، از قبيل مفاهيم، معانى و مدلولهاى لفظى آيات قرآن نمى‌باشد و انطباق آنها بر آيات، در طول زمان صورت مى‌گيرد. اين معنا، در عين اينكه شامل معناى لغوى تأويل است، با ساير موارد استعمال آن نيز تطبيق مى‌نمايد.
+
بى‌تردید، بر طبق مضمون این روایت، مصداقهاى خارجى و حوادث عینى که در خارج، به عنوان تأویل، منطبق بر آیات قرآن مى‌باشد، از قبیل مفاهیم، معانى و مدلولهاى لفظى آیات قرآن نمى‌باشد و انطباق آنها بر آیات، در طول زمان صورت مى‌گیرد. این معنا، در عین اینکه شامل معناى لغوى تأویل است، با سایر موارد استعمال آن نیز تطبیق مى‌نماید.
  
*[[محمد بن مسعود عیاشی|عياشى]] از امام باقر عليه السّلام نقل مى‌كند كه ايشان فرمودند:{{متن حدیث|«و لو أنّ الآية إذا نزلت في قوم ثمّ مات أولئك ماتت الآية، لما بقي من القرآن شيء؛ و لكنّ القرآن يجري أوّله على آخره ما دامت السماوات و الأرض. و لكلّ قوم آية يتلوها. هم منها من خير أو شرّ»}}  اگر [اين‌چنين بود كه] آيۀ قرآن تنها دربارۀ قومى نازل گردد، آن‌گاه آن قوم نيز از بين بروند، بناچار آيه معناى خود را از دست داده، از قرآن چيزى باقى نمى‌ماند؛ ولى تا زمانى كه آسمانها و زمين باقى است، قرآن، اوّلش بر آخرش، جريان دارد و براى هر قوم و گروهى آيه‌اى وجود دارد كه آن را تلاوت مى‌كنند. آنان مقصود از آيه هستند، چه خير و چه شرّ.
+
*[[محمد بن مسعود عیاشی|عیاشى]] از امام باقر علیه السّلام نقل مى‌کند که ایشان فرمودند: {{متن حدیث|«و لو أنّ الآیة إذا نزلت فی قوم ثمّ مات أولئک ماتت الآیة، لما بقی من القرآن شیء؛ و لکنّ القرآن یجری أوّله على آخره ما دامت السماوات و الأرض. و لکلّ قوم آیة یتلوها. هم منها من خیر أو شرّ»}}  اگر [این‌چنین بود که] آیۀ قرآن تنها دربارۀ قومى نازل گردد، آن‌گاه آن قوم نیز از بین بروند، بناچار آیه معناى خود را از دست داده، از قرآن چیزى باقى نمى‌ماند؛ ولى تا زمانى که آسمانها و زمین باقى است، قرآن، اوّلش بر آخرش، جریان دارد و براى هر قوم و گروهى آیه‌اى وجود دارد که آن را تلاوت مى‌کنند. آنان مقصود از آیه هستند، چه خیر و چه شرّ.
*عياشى از [[امام صادق]] عليه السّلام نقل مى‌كند كه آن حضرت فرمودند: {{متن حدیث|«إنّ في القرآن ما مضى و ما يحدث و ما هو كائن. كانت فيه أسماء الرجال فالقيت؛ و إنّما الاسم الواحد منه في وجوه لاتحصى يعرف ذلك الوصاة»}}؛ همانا قرآن، هرآنچه را كه در گذشته به وقوع پيوسته است و هرآنچه را كه در آينده تحقّق خواهد يافت و هرآنچه را كه در حال حاضر وجود دارد، همه را شامل مى‌باشد. در قرآن نامهاى مردانى وجود داشت كه سرانجام از ميان رفتند. هر اسمى از آنها وجوه مختلفى دارد كه قابل حصر نيست و [تنها] اوصيا، آنها را مى‌دانند.
+
*عیاشى از [[امام صادق]] علیه السّلام نقل مى‌کند که آن حضرت فرمودند: {{متن حدیث|«إنّ فی القرآن ما مضى و ما یحدث و ما هو کائن. کانت فیه أسماء الرجال فالقیت؛ و إنّما الاسم الواحد منه فی وجوه لاتحصى یعرف ذلک الوصاة»}}؛ همانا قرآن، هرآنچه را که در گذشته به وقوع پیوسته است و هرآنچه را که در آینده تحقّق خواهد یافت و هرآنچه را که در حال حاضر وجود دارد، همه را شامل مى‌باشد. در قرآن نامهاى مردانى وجود داشت که سرانجام از میان رفتند. هر اسمى از آنها وجوه مختلفى دارد که قابل حصر نیست و [تنها] اوصیا، آنها را مى‌دانند.
  
==علم به تأويل==
+
==علم به تأویل==
آيا تأويل قرآن را همگان مى‌دانند، يا مخصوص [[خداوند]] است يا [[معصوم|معصومان]] عليهم السلام و راسخان در علم (دانشمندان) نيز از اين علم بهره دارند؟ در اين مورد چند ديدگاه عمده وجود دارد:
+
آیا تأویل قرآن را همگان مى‌دانند، یا مخصوص [[خداوند]] است یا [[معصوم|معصومان]] علیهم السلام و راسخان در علم (دانشمندان) نیز از این علم بهره دارند؟ در این مورد چند دیدگاه عمده وجود دارد:
  
'''علم به تأويل تنها مخصوص خداست'''
+
'''علم به تأویل تنها مخصوص خداست:'''
  
چون خداوند در قرآن مى‌فرمايد:{{متن قرآن|« ... وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُو إِلَّا اللَّهُ وَالرَّ ٰسِخُونَ فِى الْعِلْمِ يَقُولُونَ ءَامَنَّا بِهِ  كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا...»}}؛ و حال آنكه بازگشتگاه (مقاصد) ش را جز خدا و استواران در دانش نمى‌دانند. (آنان كه) مى‌گويند: «به آن (قرآن) ايمان آورديم، همه (آيات محكم و متشابه) از جانب پروردگار ماست». به گفته برخى صاحب نظران، حرف «و» در «والراسخون» استيناف است؛ چون عطف جمله «والراسخون» بر «اللّٰه»، مستلزم آن است كه جمله «يقولون» آغاز جمله باشد و اين مطلب از ذوق ادبى دور است و لازم بود گفته شود «هم يقولون» يا «و يقولون». بنابراين، غير از خدا كسى تأويل آيات قرآن را نمى‌داند.<ref>منطق تفسیر قرآن، ص191</ref>
+
چون خداوند در قرآن مى‌فرماید:{{متن قرآن|« ... وَمَا یعْلَمُ تَأْوِیلَهُو إِلَّا اللَّهُ وَالرَّ ٰسِخُونَ فِى الْعِلْمِ یقُولُونَ ءَامَنَّا بِهِ  کلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا...»}}؛ و حال آنکه بازگشتگاه (مقاصد) ش را جز خدا و استواران در دانش نمى‌دانند. (آنان که) مى‌گویند: «به آن (قرآن) ایمان آوردیم، همه (آیات محکم و متشابه) از جانب پروردگار ماست». به گفته برخى صاحب نظران، حرف «و» در «والراسخون» استیناف است؛ چون عطف جمله «والراسخون» بر «اللّٰه»، مستلزم آن است که جمله «یقولون» آغاز جمله باشد و این مطلب از ذوق ادبى دور است و لازم بود گفته شود «هم یقولون» یا «و یقولون». بنابراین، غیر از خدا کسى تأویل آیات قرآن را نمى‌داند.<ref>منطق تفسیر قرآن، ص۱۹۱</ref>
  
'''خدا و معصومين عالم به تأويل هستند'''
+
'''خدا و معصومین عالم به تأویل هستند:'''
  
اما برخی گفته اند حرف «و» در الراسخون عطف است؛ چون بر اساس قواعد ادبى، آغاز جمله حاليه با فعل مضارع ممكن است و در آيات قرآن و اشعار عرب مثال‌هايى دارد و حتى برخى اديبان عرب به جواز آن تصريح كرده‌اند. اصل در «و»، عطف است و مناسبت حكم و موضوع عاطفه بودن «و» است.
+
اما برخی گفته اند حرف «و» در الراسخون عطف است؛ چون بر اساس قواعد ادبى، آغاز جمله حالیه با فعل مضارع ممکن است و در آیات قرآن و اشعار عرب مثال‌هایى دارد و حتى برخى ادیبان عرب به جواز آن تصریح کرده‌اند. اصل در «و»، عطف است و مناسبت حکم و موضوع عاطفه بودن «و» است.
  
واقعيت خارجى نيز اين مطلب را تأييد مى‌كند؛ چون بسيارى از [[آیات محکم و متشابه|آيات متشابه]] براى انسان‌ها قابل فهم و تفسير است. بر فرض كه «و» در آيه، عطف نباشد احاديث متعددى از اهل بيت عليهم السلام به ما رسيده است كه دلالت مى كند معصومين عليهم السلام داراى دانش تأويل بوده‌اند و غير از آنها كسى تأويل قرآن را نمى‌داند. امام صادق عليه السلام فرمود: «خدا، حلال و حرام و تأويل را به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آموخت». پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: تأويل قرآن به‌طور كامل تنها نزد على عليه السلام است. جالب آن است كه [[علامه طباطبايى]] با اين‌كه معتقد است «واو» در آيه مذكور استينافيه است، اما معتقد است كه راسخان علم از تأويل آگاه هستند.<ref>منطق تفسیر قرآن ص192</ref>
+
واقعیت خارجى نیز این مطلب را تأیید مى‌کند؛ چون بسیارى از [[آیات محکم و متشابه|آیات متشابه]] براى انسان‌ها قابل فهم و تفسیر است. بر فرض که «و» در آیه، عطف نباشد احادیث متعددى از اهل بیت علیهم السلام به ما رسیده است که دلالت مى کند معصومین علیهم السلام داراى دانش تأویل بوده‌اند و غیر از آنها کسى تأویل قرآن را نمى‌داند. امام صادق علیه السلام فرمود: «خدا، حلال و حرام و تأویل را به پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم آموخت». پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: تأویل قرآن به‌طور کامل تنها نزد على علیه السلام است. جالب آن است که [[علامه طباطبایى]] با این‌که معتقد است «واو» در آیه مذکور استینافیه است، اما معتقد است که راسخان علم از تأویل آگاه هستند.<ref>منطق تفسیر قرآن ص۱۹۲</ref>
  
'''علم به تأويل، مخصوص خدا و معصومان و دانشمندان است'''
+
'''علم به تأویل، مخصوص خدا و معصومان و دانشمندان است:'''
  
به گفته برخی دیگر: خداوند در آيه هفتم سوره آل عمران، علم به تأويل را مخصوص خود و راسخان در علم معرفى كرده است؛ يعنى همان‌طور كه در ديدگاه دوم گذشت، «و» عاطفه است يا احاديث بر اين مطلب دلالت مى‌كند، ولى راسخان در علم منحصر در معصومين عليهم السلام نيستند؛ بلكه راسخان، همان دانشمندان ژرف‌انديش هستند كه در [[تفسیر قرآن|تفسير]] و [[علوم قرآن]] تخصص دارند، و در رأس اين گروه [[اهل بيت]] عليهم السلام هستند. اين ديدگاه هم با معناى لغوى و عرفى و اصطلاح قرآنى راسخان در آيات ديگر سازگار است و واقعيت عينى نيز آن را تأييد مى‌كند؛ چون بسيارى از آيات متشابه توسط مفسران قرآن، فهم و تفسير شده و مى‌شود. ديده نشده كه كسى از مفسران به سبب متشابه بودن آيه‌اى از تفسير آن خود دارى كند؛ بلكه همه آيات را تفسير كرده‌اند.
+
به گفته برخی دیگر: خداوند در آیه هفتم سوره آل عمران، علم به تأویل را مخصوص خود و راسخان در علم معرفى کرده است؛ یعنى همان‌طور که در دیدگاه دوم گذشت، «و» عاطفه است یا احادیث بر این مطلب دلالت مى‌کند، ولى راسخان در علم منحصر در معصومین علیهم السلام نیستند؛ بلکه راسخان، همان دانشمندان ژرف‌اندیش هستند که در [[تفسیر قرآن|تفسیر]] و [[علوم قرآن]] تخصص دارند، و در رأس این گروه [[اهل بیت]] علیهم السلام هستند. این دیدگاه هم با معناى لغوى و عرفى و اصطلاح قرآنى راسخان در آیات دیگر سازگار است و واقعیت عینى نیز آن را تأیید مى‌کند؛ چون بسیارى از آیات متشابه توسط مفسران قرآن، فهم و تفسیر شده و مى‌شود. دیده نشده که کسى از مفسران به سبب متشابه بودن آیه‌اى از تفسیر آن خود دارى کند؛ بلکه همه آیات را تفسیر کرده‌اند.  
 
 
برخى احاديث نيز اين ديدگاه را تأييد مى كند، از جمله: [[پیامبر اسلام|پيامبر]] صلى الله عليه و آله به [[امام على]] عليه السلام فرمود: «بعد از من، مردم را به آن بخش از تأويل قرآن كه فهم آن براى آنها مشكل است آگاه ساز». امام باقر عليه السلام فرمود: «پيامبر صلى الله عليه و آله افضل راسخان در علم بوده است.» پيامبر اکرم در پاسخ كسى كه از راسخان در علم پرسيد، فرمود: «من بَرّت يمينه و صدق لسانه و استقام قلبه و عفّ بطنه و فرجه فذلك من الراسخين فى العلم». بنابراين، احاديثى كه علم به تأويل را مخصوص خدا و معصومين مى‌كند به وسيله اين روايات تقييد و تفسير مى‌شود. آية الله [[ناصر مکارم شیرازی|مكارم شيرازى]] در اين مورد مى‌نويسد: «همان‌طور كه از معناى لغوى اين كلمه (راسخان) استفاده مى‌شود منظور از آن كسانى هستند كه در علم و دانش، ثابت قدم و صاحب‌نظرند، البته مفهوم اين كلمه يك مفهوم وسيع است كه دانشمندان و متفكران را در بر مى‌گيرد، ولى ميان آنها افراد ممتازى هستند كه درخشندگى خاصى دارند و طبعاً در درجه اول، در ميان مصاديق اين كلمه قرار گرفته‌اند، اگر مشاهده مى‌كنيم در روايات متعددى «راسخان فى العلم» به پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و [[ائمه]] هدى عليهم السلام تفسير شده، روى همين نظر است».<ref>منطق تفسیر قرآن ص193</ref>
 
  
 +
برخى احادیث نیز این دیدگاه را تأیید مى کند، از جمله: [[پیامبر اسلام|پیامبر]] صلى الله علیه و آله به [[امام على]] علیه السلام فرمود: «بعد از من، مردم را به آن بخش از تأویل قرآن که فهم آن براى آنها مشکل است آگاه ساز». امام باقر علیه السلام فرمود: «پیامبر صلى الله علیه و آله افضل راسخان در علم بوده است.» پیامبر اکرم در پاسخ کسى که از راسخان در علم پرسید، فرمود: «من بَرّت یمینه و صدق لسانه و استقام قلبه و عفّ بطنه و فرجه فذلک من الراسخین فى العلم». بنابراین، احادیثى که علم به تأویل را مخصوص خدا و معصومین مى‌کند به وسیله این روایات تقیید و تفسیر مى‌شود. آیة الله [[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازى]] در این مورد مى‌نویسد: «همان‌طور که از معناى لغوى این کلمه (راسخان) استفاده مى‌شود منظور از آن کسانى هستند که در علم و دانش، ثابت قدم و صاحب‌نظرند، البته مفهوم این کلمه یک مفهوم وسیع است که دانشمندان و متفکران را در بر مى‌گیرد، ولى میان آنها افراد ممتازى هستند که درخشندگى خاصى دارند و طبعاً در درجه اول، در میان مصادیق این کلمه قرار گرفته‌اند، اگر مشاهده مى‌کنیم در روایات متعددى «راسخان فى العلم» به پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله و [[ائمه]] هدى علیهم السلام تفسیر شده، روى همین نظر است».<ref>منطق تفسیر قرآن ص۱۹۳</ref>
 
==پانویس==
 
==پانویس==
 
<references />
 
<references />
 
 
==منابع==
 
==منابع==
 
+
*[[نثر طوبی]]، علامه شعرانی، ذیل واژه "أول".
* [[نثر طوبی]]، علامه شعرانی، ذیل واژه "اول".
+
*[[شیعه در اسلام (کتاب)|شیعه در اسلام]]، علامه طباطبائی.
* [[شیعه در اسلام (کتاب)|شیعه در اسلام]]، علامه طباطبائی.
 
 
{{سنجش کیفی
 
{{سنجش کیفی
 
|سنجش=نشده
 
|سنجش=نشده

نسخهٔ کنونی تا ‏۸ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۰۷:۵۷

«تأویل» یکی از اصطلاحات علوم قرآنی است. طبق یک تعریف منظور از تأویل، برداشت معنایی از متن است که بر خلاف ظاهر متن باشد و طبق تعریف دیگر منظور از تأویل همان تفسیر قرآن است. در روایات، تأویل قرآن به معناى حقایق خارجى و واقعیتهاى عینى که مقاصد واقعى آیات مى‌باشد، به کار برده شده است.

مفهوم شناسى تأویل

واژه «تأویل» از ماده «أول» به معناى بازگشت است و در باب تفعیل به معناى بازگشت دادن مى‌آید.[۱] راغب اصفهانى مى‌نویسد: «التأویل من الاول، اى: الرجوع الى الاصل...»؛[۲] تأویل چیزى برگرداندن آن به اصل و حقیقتش مى‌باشد. مقصود این است که گاه ظاهر یک عبارت یا کارى شبهه برانگیز مى‌باشد، تأویل براى برطرف کردن شبهه‌اى است که در گفتار یا کردار پیدا شده و سبب پنهان شدن حقیقت معنى و هدف اصلى گشته، پس ضرورى است که سخن یا عمل را تأویل کنیم تا مراد اصلى گوینده یا فاعل معلوم شود.[۳]

کلمۀ «تأویل» در قرآن کریم ۱۷ بار در معانی مختلف مانند: تعبیر خواب، عاقبت و نتیجه کار و... استعمال شده است که معنای «ارجاع و بازگشت» در تمام موارد، وجود دارد.[۴] به عنوان نمونه:

  • «وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِیمِ ذَٰلِک خَیرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلًا» [۵] با ترازوی راست بسنجید که آن بهتر است و در عاقبت نیکوتر، یعنی عذاب و معصیت ندارد. این آیه اشاره به عاقبت و نتیجه کار و بازگشت اثر آن کار به فرد دارد.
  • «وَیعَلِّمُک مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحَادِیثِ »[۶] تو را تعبیر خواب آموزد. در این آیه شریفه تأویل برای تعبیر خواب به کار رفته که بازگشت خواب به آن است.
  • «هَلْ ینْظُرُونَ إِلاّٰ تَأْوِیلَهُ. یوْمَ یأْتِی تَأْوِیلُهُ یقُولُ الَّذِینَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جٰاءَتْ رُسُلُ رَبِّنٰا بِالْحَقِّ...» [۷] آیا جز عاقبت و پایان آن را انتظار مى‌کشند. روزى [- قیامت] که عاقبت و پایان آن بیاید، آنان که پیش از این، آن را فراموش کرده بودند، مى‌گویند: براستى فرستادگان پروردگارمان آمدند... . در این مورد که از آیات معاد است نیز، کلمۀ «تأویل» به معناى بازگشت و سرانجام زندگى این جهان مى‌باشد.
  • «قٰالَ هٰذٰا فِرٰاقُ بَینِی وَ بَینِک سَأُنَبِّئُک بِتَأْوِیلِ مٰا لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَیهِ صَبْراً» [۸] [بندۀ خدا] گفت: این (زمان) هنگام جدایى میان من و تو است؛ بزودى، تو را از تأویل [- باطن و نهان] چیزى که توان صبر و شکیبایى بر آن را نداشتى، آگاه مى‌سازم. و در آیۀ دیگر از همین سوره آمده است: «ذٰلِک تَأْوِیلُ مٰا لَمْ تَسْطِعْ عَلَیهِ صَبْراً» [۹] (این، تأویل [- آشکار ساختن] چیزى بود که نتوانستى بر آن صبر کنى. در این دو مورد نیز، حقیقت و واقعیت قضیه و داستان «سوراخ نمودن کشتى»، «کشتن کودک» و «ساختن دیوار بدون گرفتن اجرت» به عنوان تأویل قضایاى مبهم مزبور، ذکر شده است. نیز، اسرارى که حضرت خضر علیه السّلام، در داستان مزبور، به عنوان تأویل براى حضرت موسى علیه السّلام، تشریح نموده است؛ در حقیقت باطن قضایاى ذکرشده و مآل و مرجع واقعى آنها محسوب مى‌گردد. بنابراین، استعمال کلمۀ تأویل در سوره کهف نیز، مانند سایر موارد مشابه دیگر بر طبق معناى لغوى بوده، در خصوص حقایق خارجى و حوادث عینى استعمال شده است که در حقیقت، مرجع و مآل و عاقبت همان احادیث و رؤیاها و مجهولات و تصوّرات ذهنى گوناگون مى‌باشد.[۱۰]

تأویل قرآن

اصطلاح «تأویل قرآن» اصطلاحی است برگرفته از آیه ۷ سوره آل عمران که می فرماید: « هُوَ الَّذی أَنْزَلَ عَلَیک الْکتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذینَ فی‏ قُلُوبِهِمْ زَیغٌ فَیتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْویلِهِ وَ ما یعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما یذَّکرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ »؛ اوست که این کتاب را بر تو نازل کرد که بخشى از آن کتاب، آیات محکم است آنها اصل و اساس کتاب‏ اند، و بخشى دیگر آیات متشابه است. ولى کسانى که در قلوبشان انحراف است براى فتنه‏ انگیزى و طلب تأویل از آیات متشابهش پیروى مى‏ کنند، و حال آنکه تفسیر واقعى و حقیقى آنها را جز خدا نمى‏ داند. و استواران در دانش مى‏ گویند: ما به آن ایمان آوردیم، همه [چه محکم، چه متشابه‏] از سوى پروردگار ماست. و [این حقیقت را] جز صاحبان خرد متذکر نمى‏ شوند.

تأویل از نظر مفسران

مفسّران و صاحب نظران علوم قرآنی در تعریف و توضیح معناى «تأویل قرآن» که در آیۀ فوق آمده است، اقوال مختلفی را بیان نموده اند. قدماى از مفسّران، معمولا تأویل را به جاى تفسیر یا مترادف با آن به کار برده‌اند؛ چنانکه ابن جریر طبرى، در مواضع مختلف از تفسیر خود، چنین تعبیر مى‌کند که: «بحث در تأویل فرمودۀ خداوند...» و مراد او از تأویل در این‌گونه موارد، همان تفسیر است. ابوعبید قاسم بن سلام گوید: تفسیر و تأویل به یک معنا گفته مى‌شوند.

امّا مفسّران متأخّر، در بیان معناى اصطلاحى «تأویل» نظریات مختلفى ذکر نموده‌اند که ما در اینجا تنها به نقل بخشى از آنها بسنده مى‌کنیم:

  1. انصراف دادن [برگرداندن] لفظ از معناى «راجح» به معناى «مرجوح»، به جهت اقتران کلام به قراین و شواهدى که دلالت بر این انصراف دارد. گاهى یک آیه ظهور ابتدایى در معنایى دارد که به وسیله قرینه و دلیل خاص (نقلى یا عقلى) به معناى غیر ظاهر بر مى‌گردد. به عبارت دیگر، به وسیله قرینه ظهور ثانوى پیدا مى‌شود. براى مثال، ممکن است از آیه «و جاء ربُّک» [۱۱] حرکت مادى و جسمانیت خدا استفاده شود اما به قرینه آیه «... لَیسَ کمِثْلِهِ شَىْءٌ...»[۱۲] در ظاهر آیه تصرف مى‌کنیم و مثلاً مى‌گوییم «آمدن خدا» به معناى «حضور او در رستاخیز» است.[۱۳]
  2. تعیین یکى از محتملات لفظ با استفاده از قراین.
  3. بیان معناى مشکل لفظ [بنابر این معنا، تأویل به متشابهات اختصاص پیدا مى‌کند].
  4. بیان مقصود ثانوى آیه به استناد دلیلى غیر از خود لفظ.
  5. مقصودهاى نهایى که از آیات استنباط مى‌شوند.
  6. بیان معانى و مقاصدى که از راه اشاره، استفاده مى‌شوند.
  7. تفسیر باطن لفظ.[۴]
  8. تأویل به معناى حقیقت عینى خارجى: علامه طباطبائى تأویل را حقیقت عینى مى‌داند که اساساً از سنخ الفاظ و معانى نیست. وى مى‌نویسد: «تأویل، حقیقت واقعى است که مستند بیانات قرآنى (اعم از تشریع، موعظه و حکمت) مى‌باشد و آن براى جمیع آیات قرآن، موجود است و از قبیل مفاهیم مدلول الفاظ نیست، بلکه از امور عینى است که بالاتر از آن است که الفاظ به آن برسد، بلکه در پس این آیات که ما قرائت مى‌کنیم و آنها را مورد تعقل قرار دهیم، چیزى است که به منزله روح قرآن و قرآن به منزله جسم آن است، همان که از آن به کتاب حکیم تعبیر شده. ازاین‌رو غیر از افراد پاک، آن را لمس نمى‌کنند.[۱۳]

تأویل در منظر روایات

در روایات، تأویل قرآن به معناى حقایق خارجى و واقعیتهاى عینى که مقاصد واقعى آیات مى‌باشد، به کار برده شده است و از جهت معنا و کیفیت استعمال با آیاتى که کلمۀ «تأویل» در آنها به کار رفته، کاملا مطابقت دارد. اینک، براى توضیح بیشتر مطلب، چند نمونه ازاین‌گونه روایات را ذکر مى‌کنیم.

  • فضیل بن یسار مى‌گوید از امام باقر علیه السّلام دربارۀ این حدیث پیامبر(ص) پرسیدم: «ما فی القرآن إلاّ و لها ظهر و بطن، و ما فیه حرف إلاّ و له حدّ و لکلّ حدّ مطلع»؛ هیچ‌چیز در قرآن نیست مگر آنکه ظاهرى دارد و باطنى و هیچ حرفى در قرآن یافت نمى‌گردد مگر آنکه براى آن تعریفى است و براى هر تعریفى آغازى» سؤال کردم که منظور از «قرآن ظاهرى دارد و باطنى» چیست‌؟ امام فرمودند: «ظهره تنزیله و بطنه تأویله؛ منه ما مضى و منه ما لم یجئ بعد. یجری کما تجری الشّمس و القمر. لکلّ ما جاء منه شیء وقع. قال اللّه تعالى: و ما یعلم تأویله إلاّ اللّه و الرّاسخون فی العلم. نحن نعلمه»؛ ظاهرش، تنزیل آن و باطنش تأویل آن است؛ از قرآن مطالبى قبلا واقع شده است و مسائلى هنوز تحقّق خارجى پیدا نکرده است. قرآن، چون خورشید و ماه، جریان دارد و [هر زمان] چیزى از آن بیاید و تحقّق پذیرد. خداى متعال فرموده است: جز خدا و پایداران و استواران در علم و دانش، [کسى دیگر] تأویلش را نمى‌داند. ما [تأویل قرآن را] مى‌دانیم.

بى‌تردید، بر طبق مضمون این روایت، مصداقهاى خارجى و حوادث عینى که در خارج، به عنوان تأویل، منطبق بر آیات قرآن مى‌باشد، از قبیل مفاهیم، معانى و مدلولهاى لفظى آیات قرآن نمى‌باشد و انطباق آنها بر آیات، در طول زمان صورت مى‌گیرد. این معنا، در عین اینکه شامل معناى لغوى تأویل است، با سایر موارد استعمال آن نیز تطبیق مى‌نماید.

  • عیاشى از امام باقر علیه السّلام نقل مى‌کند که ایشان فرمودند: «و لو أنّ الآیة إذا نزلت فی قوم ثمّ مات أولئک ماتت الآیة، لما بقی من القرآن شیء؛ و لکنّ القرآن یجری أوّله على آخره ما دامت السماوات و الأرض. و لکلّ قوم آیة یتلوها. هم منها من خیر أو شرّ» اگر [این‌چنین بود که] آیۀ قرآن تنها دربارۀ قومى نازل گردد، آن‌گاه آن قوم نیز از بین بروند، بناچار آیه معناى خود را از دست داده، از قرآن چیزى باقى نمى‌ماند؛ ولى تا زمانى که آسمانها و زمین باقى است، قرآن، اوّلش بر آخرش، جریان دارد و براى هر قوم و گروهى آیه‌اى وجود دارد که آن را تلاوت مى‌کنند. آنان مقصود از آیه هستند، چه خیر و چه شرّ.
  • عیاشى از امام صادق علیه السّلام نقل مى‌کند که آن حضرت فرمودند: «إنّ فی القرآن ما مضى و ما یحدث و ما هو کائن. کانت فیه أسماء الرجال فالقیت؛ و إنّما الاسم الواحد منه فی وجوه لاتحصى یعرف ذلک الوصاة»؛ همانا قرآن، هرآنچه را که در گذشته به وقوع پیوسته است و هرآنچه را که در آینده تحقّق خواهد یافت و هرآنچه را که در حال حاضر وجود دارد، همه را شامل مى‌باشد. در قرآن نامهاى مردانى وجود داشت که سرانجام از میان رفتند. هر اسمى از آنها وجوه مختلفى دارد که قابل حصر نیست و [تنها] اوصیا، آنها را مى‌دانند.

علم به تأویل

آیا تأویل قرآن را همگان مى‌دانند، یا مخصوص خداوند است یا معصومان علیهم السلام و راسخان در علم (دانشمندان) نیز از این علم بهره دارند؟ در این مورد چند دیدگاه عمده وجود دارد:

علم به تأویل تنها مخصوص خداست:

چون خداوند در قرآن مى‌فرماید:« ... وَمَا یعْلَمُ تَأْوِیلَهُو إِلَّا اللَّهُ وَالرَّ ٰسِخُونَ فِى الْعِلْمِ یقُولُونَ ءَامَنَّا بِهِ کلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا...»؛ و حال آنکه بازگشتگاه (مقاصد) ش را جز خدا و استواران در دانش نمى‌دانند. (آنان که) مى‌گویند: «به آن (قرآن) ایمان آوردیم، همه (آیات محکم و متشابه) از جانب پروردگار ماست». به گفته برخى صاحب نظران، حرف «و» در «والراسخون» استیناف است؛ چون عطف جمله «والراسخون» بر «اللّٰه»، مستلزم آن است که جمله «یقولون» آغاز جمله باشد و این مطلب از ذوق ادبى دور است و لازم بود گفته شود «هم یقولون» یا «و یقولون». بنابراین، غیر از خدا کسى تأویل آیات قرآن را نمى‌داند.[۱۴]

خدا و معصومین عالم به تأویل هستند:

اما برخی گفته اند حرف «و» در الراسخون عطف است؛ چون بر اساس قواعد ادبى، آغاز جمله حالیه با فعل مضارع ممکن است و در آیات قرآن و اشعار عرب مثال‌هایى دارد و حتى برخى ادیبان عرب به جواز آن تصریح کرده‌اند. اصل در «و»، عطف است و مناسبت حکم و موضوع عاطفه بودن «و» است.

واقعیت خارجى نیز این مطلب را تأیید مى‌کند؛ چون بسیارى از آیات متشابه براى انسان‌ها قابل فهم و تفسیر است. بر فرض که «و» در آیه، عطف نباشد احادیث متعددى از اهل بیت علیهم السلام به ما رسیده است که دلالت مى کند معصومین علیهم السلام داراى دانش تأویل بوده‌اند و غیر از آنها کسى تأویل قرآن را نمى‌داند. امام صادق علیه السلام فرمود: «خدا، حلال و حرام و تأویل را به پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم آموخت». پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: تأویل قرآن به‌طور کامل تنها نزد على علیه السلام است. جالب آن است که علامه طباطبایى با این‌که معتقد است «واو» در آیه مذکور استینافیه است، اما معتقد است که راسخان علم از تأویل آگاه هستند.[۱۵]

علم به تأویل، مخصوص خدا و معصومان و دانشمندان است:

به گفته برخی دیگر: خداوند در آیه هفتم سوره آل عمران، علم به تأویل را مخصوص خود و راسخان در علم معرفى کرده است؛ یعنى همان‌طور که در دیدگاه دوم گذشت، «و» عاطفه است یا احادیث بر این مطلب دلالت مى‌کند، ولى راسخان در علم منحصر در معصومین علیهم السلام نیستند؛ بلکه راسخان، همان دانشمندان ژرف‌اندیش هستند که در تفسیر و علوم قرآن تخصص دارند، و در رأس این گروه اهل بیت علیهم السلام هستند. این دیدگاه هم با معناى لغوى و عرفى و اصطلاح قرآنى راسخان در آیات دیگر سازگار است و واقعیت عینى نیز آن را تأیید مى‌کند؛ چون بسیارى از آیات متشابه توسط مفسران قرآن، فهم و تفسیر شده و مى‌شود. دیده نشده که کسى از مفسران به سبب متشابه بودن آیه‌اى از تفسیر آن خود دارى کند؛ بلکه همه آیات را تفسیر کرده‌اند.

برخى احادیث نیز این دیدگاه را تأیید مى کند، از جمله: پیامبر صلى الله علیه و آله به امام على علیه السلام فرمود: «بعد از من، مردم را به آن بخش از تأویل قرآن که فهم آن براى آنها مشکل است آگاه ساز». امام باقر علیه السلام فرمود: «پیامبر صلى الله علیه و آله افضل راسخان در علم بوده است.» پیامبر اکرم در پاسخ کسى که از راسخان در علم پرسید، فرمود: «من بَرّت یمینه و صدق لسانه و استقام قلبه و عفّ بطنه و فرجه فذلک من الراسخین فى العلم». بنابراین، احادیثى که علم به تأویل را مخصوص خدا و معصومین مى‌کند به وسیله این روایات تقیید و تفسیر مى‌شود. آیة الله مکارم شیرازى در این مورد مى‌نویسد: «همان‌طور که از معناى لغوى این کلمه (راسخان) استفاده مى‌شود منظور از آن کسانى هستند که در علم و دانش، ثابت قدم و صاحب‌نظرند، البته مفهوم این کلمه یک مفهوم وسیع است که دانشمندان و متفکران را در بر مى‌گیرد، ولى میان آنها افراد ممتازى هستند که درخشندگى خاصى دارند و طبعاً در درجه اول، در میان مصادیق این کلمه قرار گرفته‌اند، اگر مشاهده مى‌کنیم در روایات متعددى «راسخان فى العلم» به پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله و ائمه هدى علیهم السلام تفسیر شده، روى همین نظر است».[۱۶]

پانویس

  1. ابن منظور این معنا را به ابن اثیر و صاحب التهذیب نیز نسبت مى‌دهد. (لسان العرب، ج ۱۱، ص ۳۲-۳۶) و نیز معجم مقائیس اللغة، ج ۱، ص ۱۵۹، ۱۶۰.
  2. مفردات، ماده اول.
  3. آشنایی با علوم قرآنی(رکنی یزدی)، ص ۱۲۰
  4. ۴٫۰ ۴٫۱ مبانی و روشهای تفسیر قرآن، ص ۱۰۸
  5. سوره اسراء آیه ۳۵
  6. سوره یوسف آیه ۷
  7. سوره اعراف آیه ۵۳
  8. سوره کهف، آیه ۷۸
  9. سوره کهف، آیه ۸۲
  10. مبانی و روشهای تفسیر قرآن، ص ۱۰۵
  11. سوره فجر، آیه ۲۲
  12. سوره شوری، آیه ۱۱
  13. ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ منطق تفسیر قرآن، ص ۱۸۳
  14. منطق تفسیر قرآن، ص۱۹۱
  15. منطق تفسیر قرآن ص۱۹۲
  16. منطق تفسیر قرآن ص۱۹۳

منابع