مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

ابوالعباس سفاح: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(اولویت بندی و رتبه بندی)
 
(۳ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
ابوالعباس، عبدالله بن محمد بن علي بن عبدالله بن عباس، معروف به "سفاح" نخستين كسي است كه از طايفه بني‌عباس به [[خلافت]] رسيد.  
+
'''«ابوالعباس، عبدالله بن محمد»''' معروف به '''«سفّاح»''' (۱۳۶-۱۰۴ ق)، نخستین کسی است که از طایفه [[بنی‌عباس]] در [[ربیع الاول]] سال ۱۳۳ قمری به [[خلافت]] رسید. در زمان او، هوادارانش با سپاهیان مروان بن محمد و بازماندگان آنان نبرد کردند و [[بنی امیه]] را در [[شام]]، قتل عام نمودند.<ref>تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۲۷۳.</ref>
  
==به خلافت رسیدن سفاح==
+
==ولادت==
 +
ابوالعباس سفاح عبدالله بن محمد بن علی بن عبدالله بن عباس، در سال ۱۰۴ قمری در ناحیۀ شرّاة که جایگاه [[عباسیان]] بود، زاده شد.<ref>خطیب، تاریخ بغداد، ۱۰ / ۴۶.</ref>
  
در أواخر حكومت امويان، نهضتي بزرگ تحت پوشش "الرضا من آل محمد صلی الله علیه و آله" بر ضد حكومت بني‌اميه، سراسر جهان اسلام را فراگرفت و هر روز نفرت مردم نسبت به امويان و علاقه و محبتشان به هاشميان و وابستگان به خاندان رسالت، زيادتر مي‌شد.
+
«سفّاح» دارای معانی متعددی از جمله خونریز و بخشنده است. گروهی وجه تسمیه سفاح به بخشنده را از این جهت می‌دانند که به کوفیان پشتیبان انقلاب، وعده افزایش مقرری داد. و گروهی معتقدند وجه تسمیه سفاح به خونریز از آن روست که وی در خطبه‌اش خود را مردی نامید که خونریز است و همه چیز را حلال می‌‌شمارد و مردی انقلابی است که هر چیزی را نابود می‌کند.<ref>طقوش، محمدسهیل؛ دولت عباسیان، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، ۱۳۸۳، ص۳۱.</ref>
  
صحنه گردانان اين نهضت عظيم، فرزندزادگان [[امام حسن]]‌ مجتبي علیه‌السلام، معروف به بني‌الحسن علیه‌السلام و اولاد و احفاد عباس بن [[عبدالمطلب]]، عموي پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله بودند.
+
==به خلافت رسیدن سفاح==
  
ابومسلم خراساني در [[خراسان]] و شرق عالم [[اسلام]] و ابوسلمه خلال در مناطق عرب‌نشين، داعيان بزرگ آنان بودند و با فراگيركردن نهضت، امويان را وادار به شكست نمودند و با كشتن مروان بن محمد، معروف به مروان حمار به خلافت امويان پايان بخشيدند.<ref>[[تاريخ ابن خلدون]]، ج2، ص208؛ تاريخ اليعقوبي، ج2، ص344.</ref>
+
در اواخر حکومت [[امویان]]، نهضتی بزرگ تحت پوشش "الرضا من آل محمد صلی الله علیه وآله" بر ضد حکومت [[بنی‌امیه]]، سراسر جهان [[اسلام]] را فراگرفت و هر روز نفرت مردم نسبت به امویان و علاقه و محبتشان به [[بنی هاشم|هاشمیان]] و وابستگان به خاندان رسالت، زیادتر می‌شد.
  
اما در تصاحب [[خلافت]]، بني‌عباس پيش‌دستي كرده و آن را از رقيب داخلي‌اش، يعني بني‌الحسن ربوده و براي خويش از مردم بيعت گرفتند. ابوالعباس سفاح، اولين خليفه عباسي است كه در [[ربيع الاول]] سال 133 قمري، زمام امور مسلمان را بدست گرفت.<ref>تاريخ ابن خلدون، ج2، ص205 و تاريخ الطبري، ج7، ص412.</ref> در زمان او، هوادارانش با سپاهيان مروان بن محمد و بازماندگان آنان نبرد كردند و [[بنی اميه]] را در [[شام]]، قتل عام نمودند.<ref>تاريخ ابن خلدون، ج2، ص273.</ref>
+
صحنه گردانان اصلی این نهضت عظیم، فرزندزادگان [[امام حسن]]‌ علیه‌السلام، معروف به بنی‌الحسن و اولاد و احفاد [[عباس بن عبدالمطلب]]، عموی [[پیامبر اسلام|پیامبر اکرم]] صلی الله علیه و آله بودند.
  
ابوسلمه خلال كه در پيروزي نهضت [[عباسیان]] نقش بسزايي داشت، پس از استقرار ابوالعباس سفاح در مقام خلافت، مورد كينه و خشم باطني وي قرار گرفت و ناجوانمردانه در تاريكي شب به قتل رسيد. سفاح قتل وي را به گردن [[خوارج]] انداخت و از اين راه بر جنايت خويش پرده‌اي پوشيد.<ref>همان، ص277.</ref>
+
[[ابومسلم خراسانى|ابومسلم خراسانی]] در [[خراسان]] و شرق عالم اسلام و [[ابو سلمه خلال|ابوسلمه خلال]] در مناطق عرب‌نشین، داعیان بزرگ آنان بودند و با فراگیرکردن نهضت، امویان را وادار به شکست نمودند و با کشتن [[مروان بن محمد]] معروف به مروان حمار، به خلافت امویان پایان بخشیدند.<ref>تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۲۰۸؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۴۴.</ref>
  
==وجه تسميه سفاح==
+
اما در تصاحب [[خلافت]]، بنی‌عباس پیش‌دستی کرده و آن را از رقیب داخلی‌اش، یعنی بنی‌الحسن ربوده و برای خویش از مردم [[بیعت|بیعت]] گرفتند. ابوالعباس سفاح، اولین [[خلیفه]] عباسی است که در [[ربیع الاول]] سال ۱۳۳ قمری، زمام امور مسلمان را بدست گرفت.<ref>تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۲۰۵ و تاریخ الطبری، ج۷، ص۴۱۲.</ref>
  
سفاح داراي معاني متعددي از جمله خونريز و بخشنده است. گروهي وجه تسميه سفاح به بخشنده را از اين جهت مي‌دانند كه به كوفيان پشتيبان انقلاب، وعده افزايش مقرري داد و گروهي معتقدند وجه تسميه سفاح به خونريز از آن روست كه وي در خطبه‌اش خود را مردي ناميد كه خونريز است و همه چيز را حلال مي‌‌شمارد و مردي انقلابي است كه هر چيزي را نابود مي‌كند.<ref>طقوش، محمدسهيل؛ دولت عباسيان، قم، پژوهشكده حوزه و دانشگاه، 1383، ص31.</ref>
+
==دوران خلافت سفاح==
  
==خلافت سفاح==
+
ابوالعباس سفاح به شیوه خلفا پس از انتخاب شدن، خطبه‌ای در [[مسجد کوفه]] ایراد کرد و در آن هدفش را از برپایی انقلاب [[حکومت بنی عباس|عباسی]] شرح داد و به [[امویان]] به عنوان غاصبان [[خلافت]] ناسزا گفت و اعلام کرد که می­ خواهد انتقام خونهایی را که امویان از [[بنی هاشم|هاشمیان]] ریخته‌اند بگیرد.
 +
وی در راستای همین سیاست سپاهی به سرداری عموی خود عبدالله بن علی، به جنگ با مروان حمار آخرین خلیفه اموی گسیل کرد. عموی سفاح مروان را در کنار رود زاب در جنگی که به همین نام مشهور شد شکست داد و او را تا جزیره و [[شام]] و از آنجا تا [[فلسطین]] تعقیب کرد، با این شکست پایه‌های سست حکومت امویان از هم گسیخت.
  
ابوالعباس به شيوه خلفا پس از انتخاب شدن، خطبه‌اي در [[مسجد كوفه]] ايراد كرد و در آن هدفش را از برپايي انقلاب عباسي شرح داد و به امويان به عنوان غاصبان خلافت ناسزا گفت و اعلام كرد كه می­خواهد انتقام خونهايي را كه امويان از هاشميان ريخته‌اند بگيرد.
+
به دستور سفاح کشتار و تعقیب امویان پس از پیروزی در زاب هم ادامه یافت و هنگامی که سفاح سر مروان را دید، گفت: خدا را سپاس می‌گویم که انتقام مرا در قوم تو باقی نگذاشت. سفاح همچنین داود بن علی را به ولایت [[کوفه]] و [[حجاز]] گماشت و گویی مأموریت اصلی او تعقیب و کشتار امویان بود. داوود نماینده سفاح در کوفه پس از برگزاری موسم [[حج]]، گروهی از امویان را در [[مکه]] به قتل رساند و گروه دیگری را به زندان سپرد تا مردند و عده‌‌ای را بر زنجیر کشید و به [[طائف]] فرستاد تا در آنجا کشته شوند و آنگاه به [[مدینه]] رفت و در آنجا نیز به کشتار امویان پرداخت.<ref>خضری، احمدرضا؛ تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه تهران، سمت، ۱۳۷۹، ص۱۶.</ref>
وي در راستاي همين سياست سپاهي به سرداري عموي خود عبدالله بن علي، به جنگ با مروان آخرين خليفه اموي گسيل كرد. عموي سفاح مروان را در كنار رود زاب در جنگي كه به همين نام مشهور شد شكست داد و او را تا جزيره و شام و از آنجا تا فلسطين تعقيب كرد، با اين شكست پايه‌هاي سست حكومت امويان از هم گسيخت.
 
  
به دستور سفاح كشتار و تعقيب امويان پس از پيروزي در زاب هم ادامه يافت و هنگامي كه سفاح سر مروان را ديد، گفت: خدا را سپاس مي‌گويم كه انتقام مرا در قوم تو باقي نگذاشت سفاح همچنين داود بن علي را به ولايت [[كوفه]] و [[حجاز]] گماشت و گويي مأموريت اصلي او تعقيب و كشتار امويان بود. داوود نماينده سفاح در كوفه پس از برگزاري موسم حج گروهي از امويان را در مكه به قتل رساند و گروه ديگري را به زندان سپرد تا مردند و عده‌‌اي را بر زنجير كشيد و به طائف فرستاد تا در آنجا كشته شوند و آنگاه به مدينه رفت و در آنجا نيز به كشتار امويان پرداخت.<ref>خضري، احمدرضا؛ تاريخ خلافت عباسي از آغاز تا پايان آل بويه تهران، سمت، 1379، ص16.</ref>
+
گویند: روزی گروهی از امویان در حضور سفاح بودند که شاعری وارد شد و برای تهییج وی شعری خواند و دشمنی قدیم و خونهاییی را که امویان از بزرگان هاشمی ریخته بودند، یاد کرد. سفاح با شنیدن اشعار به هیجان آمد و دستور داد امویان حاضر را از دم تیغ گذراندند.<ref>یعقوبی، پیشین، ج۲، ص۳۲۵.</ref>
  
گويند: روزي گروهي از امويان در حضور سفاح بودند كه شاعري وارد شد و براي تهييج وي شعري خواند و دشمني قديم و خونهاييي را كه امويان از بزرگان هاشمي ريخته بودند، ياد كرد. سفاح با شنيدن اشعار به هيجان آمد و دستور داد. امويان حاضر را از دم تيغ گذراندند.<ref>يعقوبي، پيشين، ج2، ص325.</ref>
+
عبدالله بن علی به فرمان سفاح قبور بنی امیه از جمله قبر [[یزید بن معاویه]] و [[هشام بن عبدالملک|هشام بن عبدالملک]] را شکافت و استخوان های پوسیده هشام را شلاق زد تا بدین وسیله انتقام شلاق هایی را که او بر پدرش زده بود بازستاند.<ref>همان، ص۳۵۶، ۳۵۷.</ref>  
  
عبدالله بن علي به فرمان سفاح قبور بني اميه از جمله قبر يزيد بن معاويه و هشام بن عبدالملك را شكافت و استخوان هاي پوسيده هشام را شلاق زد تا بدين وسيله انتقام شلاق هايي را كه او بر پدرش زده بود بازستاند.<ref>همان، ص356، 357.</ref> سفاح ابتدا در كوفه ساكن بود و از آنجا به هاشميه كوفه رفت و پس از مدت كوتاهي به شهر انبار در شمال كوفه واقع در كناره‌هاي فرات رفت و در كنار آن براي خودش شهري ساخت كه به هاشميه انبار معروف شد و تا زمان مرگش در آنجا اقامت داشت.
+
سفاح ابتدا در کوفه ساکن بود و از آنجا به هاشمیه کوفه رفت و پس از مدت کوتاهی به شهر انبار در شمال کوفه واقع در کناره‌های [[فرات]] رفت و در کنار آن برای خودش شهری به عنوان پایتخت ساخت که به هاشمیه انبار معروف شد و تا زمان مرگش در آنجا اقامت داشت. انبار به دست شاپور پسر هرمز و ظاهراً به منظور ایجاد مرکزی برای ذخایر و مهمات جنگی دولت [[ایران]] بنا شده بود و سفاح آن شهر را تجدید بنا کرد و قصرهایی در آن برپا نمود.
  
ابوالعباس سفاح هنگامي كه خليفه شد به جز آنچه سپاهش در اختيار داشت چيزي نداشت. وي در راستاي استحكام حكومت بني عباس از برادران، عموها و برادرزادگان خود ياري خواست و آنان را در حكومت خود مشاركت داد تا از يكسو فرماندهان و داعيان، بدون ايشان كار را به انحصار خود درنياورند و از سوي ديگر قدرت به صورت تدريجي به افراد خاندان عباسي منتقل شود.
+
ابوالعباس سفاح هنگامی که خلیفه شد، به جز آنچه سپاهش در اختیار داشت چیزی نداشت. وی در راستای استحکام حکومت بنی عباس، از برادران، عموها و برادرزادگان خود یاری خواست و آنان را در حکومت خود مشارکت داد تا از یکسو فرماندهان و داعیان، بدون ایشان کار را به انحصار خود درنیاورند و از سوی دیگر قدرت به صورت تدریجی به افراد خاندان عباسی منتقل شود.
  
در عين حال هنگامي كه سفاح مناصب را به نزديكان خود واگذار كرد متوجه شد كه برخي از فرماندهانش رنجيده خاطرند لذا به آنان نيز اطمينان داد كه مشاركت خاندانش فقط جنبه تشريفاتي دارد چنان كه به يكي از فرماندهان سپاهش هنگامي كه برادرش منصور را به همراه او فرستاد، نوشت: سپاه سپاه توست و فرماندهان توأند اما دوست داشتم كه برادرم حاضر باشد و كار را به عهده بگيرد.<ref> طقوش، پيشين، ص33.</ref>
+
در عین حال هنگامی که سفاح مناصب را به نزدیکان خود واگذار کرد، متوجه شد که برخی از فرماندهانش رنجیده خاطرند، لذا به آنان نیز اطمینان داد که مشارکت خاندانش فقط جنبه تشریفاتی دارد چنان که به یکی از فرماندهان سپاهش هنگامی که برادرش [[منصور (خلیفه عباسی)|منصور]] را به همراه او فرستاد، نوشت: سپاه سپاه توست و فرماندهان توأند اما دوست داشتم که برادرم حاضر باشد و کار را به عهده بگیرد.<ref> طقوش، پیشین، ص۳۳.</ref>
  
ابوالعباس براي تثبيت حكومت خود زمان بسياري صرف كرد و با رهبران عربي كه امويان را ياري كردند جنگيد. پس با فرماندهاني چون ابوسلمه خلال كه او را براي رسيدن به حكومت ياري كردند ولي بعدها اقدامات جدايي طلبانه آنان آشكار شد مقابله كرد. ابوسلمه ملقب به وزير آل محمد به انتقال خلافت از بني عباس به آل علي متهم بود. سفاح تصميم داشت پس از رسيدن به خلافت به او حمله برد اما فضاي حكومت نوپا اجازه چنين كاري را نمي‌داد از اين رو او را در مقامش ابقا كرد. بعدها با طرح نقشه‌اي و با جلب رضايت ابومسلم، ابوسلمه خلال را به قتل رسانيد.
+
ابوالعباس برای تثبیت حکومت خود زمان بسیاری صرف کرد و با رهبران عربی که امویان را یاری کردند جنگید. پس با فرماندهانی چون [[ابو سلمه خلال|ابوسلمه خلال]] که او را برای رسیدن به حکومت یاری کردند ولی بعدها اقدامات جدایی طلبانه آنان آشکار شد مقابله کرد. ابوسلمه ملقب به وزیر آل محمد به انتقال خلافت از بنی عباس به آل [[امام علی علیه السلام|علی]] (علیه السلام) متهم بود. سفاح تصمیم داشت پس از رسیدن به خلافت به او حمله برد اما فضای حکومت نوپا اجازه چنین کاری را نمی‌داد، از این رو او را در مقامش ابقا کرد. بعدها با طرح نقشه‌ای و با جلب رضایت [[ابومسلم خراسانى|ابومسلم خراسانی]]، ابوسلمه خلال را به قتل رسانید. سفاح قتل وی را به گردن [[خوارج]] انداخت و از این راه بر جنایت خویش پرده‌ای پوشید.<ref>تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۲۷۷.</ref>
  
خلافت صفاح تقريباً يكسره به سركوبي بي رحمانه مخالفان دولت عباسي و هواخواهان بني اميه سپري شد. در نتيجه اين خونريزي‌ها نه تنها بني اميه نابود شدند بلكه آل علي و شيعيان و حتي ياران و دعوتگران خويش را كه خلافت و دولتشان مرهون زحمات آنان بود از ميدان به دركردند. چنانكه سفاح علاوه بر قتل ابوسلمه خلال با طرح نقشه‌اي افرادي را به وعده حكومت خراسان بر ضد ابومسلم بشورانيد اما ابومسلم از اين نيرنگ آگاهي يافت و به نشانه آگاهي از توطئه مرموز دستگاه خلافت سر يكي از عاملان توطئه را براي سفاح فرستاد و خليفه نيز از بيم شورش خراسانيان و ابومسلم جز سكوت چیز دیگری را مصلحت ندانست.<ref>خضري، احمدرضا، پيشين، ص20.</ref>
+
خلافت صفاح تقریباً یکسره به سرکوبی بی رحمانه مخالفان دولت عباسی و هواخواهان بنی امیه سپری شد. در نتیجۀ این خونریزی‌ها، نه تنها بنی امیه نابود شدند، بلکه آل علی و [[شیعه|شیعیان]] و حتی یاران و دعوتگران خویش را که خلافت و دولتشان مرهون زحمات آنان بود از میدان به درکردند. چنانکه سفاح علاوه بر قتل ابوسلمه خلال با طرح نقشه‌ای افرادی را به وعده حکومت [[خراسان]] بر ضد ابومسلم بشورانید، اما ابومسلم از این نیرنگ آگاهی یافت و به نشانه آگاهی از توطئه مرموز دستگاه خلافت سر یکی از عاملان توطئه را برای سفاح فرستاد و خلیفه نیز از بیم شورش خراسانیان و ابومسلم جز سکوت چیز دیگری را مصلحت ندانست.<ref>خضری، احمدرضا، پیشین، ص۲۰.</ref>
 
 
==پايتخت سفاح==
 
 
 
پايتخت سفاح شهر هاشميه در كنار انبار، واقع در غرب فرات بود. انبار به دست شاپور پسر هرمز و ظاهراً به منظور ايجاد مركزي براي ذخاير و مهمات جنگي دولت ايران بنا شده بود سفاح بناي آن شهر را تجديد بنا كرد و قصرهايي در آن برپا كرد و سرانجام در [[ذی الحجه]] 136 ق در همان جا به علت بيماري آبله درگذشت.<ref>يعقوبي، پيشين، ج2، ص358.</ref> و در قصر خود به خاك سپرده شد.
 
  
 
==سرانجام سفاح==
 
==سرانجام سفاح==
  
سفاح پيش از مرگ در نامه‌اي خلافت را بعد از خود به برادرش منصور و پس از او به عيسي بن موسي بن محمود واگذار كرد. هنگامي كه سفاح درگذشت منصور در حجاز اميرالحاج بود، به همين جهت برادرزاده‌اش عيسي بن موسي بن محمد وليعهد دوم براي منصور از مردم بيعت گرفت و خلافت در خاندان بني عباس پس از مرگ سفاح به منصور منتقل شد.
+
ابوالعباس سفاح سرانجام در [[ذی الحجه]] ۱۳۶ ق. در شهر هاشمیه انبار، به علت بیماری آبله درگذشت<ref>یعقوبی، پیشین، ج۲، ص۳۵۸.</ref> و در قصر خود به خاک سپرده شد. او پیش از [[مرگ]]، در نامه‌ای [[خلافت]] را بعد از خود به برادرش [[منصور (خلیفه عباسی)|منصور دوانقی]] و پس از او به عیسی بن موسی بن محمود واگذار کرد. هنگامی که سفاح درگذشت، منصور در [[حجاز]]، [[امیر الحاج|امیرالحاج]] بود، به همین جهت برادرزاده‌اش عیسی بن موسی بن محمد ولیعهد دوم برای منصور از مردم بیعت گرفت و خلافت در خاندان بنی عباس پس از مرگ سفاح به منصور منتقل شد.
 
 
 
==پانویس==
 
==پانویس==
<references/>
+
<references />
 
 
 
==منابع==
 
==منابع==
[http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=32706 مريم علوي، ابوالعباس سفّاح عباسي، سایت پژوهه]، بازیابی: 16 دی ماه 1391.
+
*"ابوالعباس سفّاح عباسی"، [http://www.pajoohe.ir دانشنامه پژوهه]، مریم علوی، بازیابی: ۱۶ دی ۱۳۹۱.
 
+
*[https://www.cgie.org.ir/fa/article/226744/%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%A7%D9%84%D8%B9%D8%A8%D8%A7%D8%B3-%D8%B3%D9%81%D8%A7%D8%AD "ابوالعباس سفاح"، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی].
 
{{سنجش کیفی
 
{{سنجش کیفی
 
|سنجش=شده
 
|سنجش=شده
سطر ۶۳: سطر ۵۸:
 
|رده=دارد
 
|رده=دارد
 
}}
 
}}
 
[[تقویم: وفات ابوالعباس سفاح]]، در همین دانشنامه.
 
 
{{خلفای بنی عباس}}
 
{{خلفای بنی عباس}}
[[رده:خلفای عباسی]]
+
[[رده:خلفای عباسی]][[رده:بنی عباس]]
 +
[[رده: مقاله های مهم]]
 
{{خوب}}
 
{{خوب}}
[[رده: مقاله های مهم]]
 

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۲ ژوئن ۲۰۲۳، ساعت ۰۷:۲۹

«ابوالعباس، عبدالله بن محمد» معروف به «سفّاح» (۱۳۶-۱۰۴ ق)، نخستین کسی است که از طایفه بنی‌عباس در ربیع الاول سال ۱۳۳ قمری به خلافت رسید. در زمان او، هوادارانش با سپاهیان مروان بن محمد و بازماندگان آنان نبرد کردند و بنی امیه را در شام، قتل عام نمودند.[۱]

ولادت

ابوالعباس سفاح عبدالله بن محمد بن علی بن عبدالله بن عباس، در سال ۱۰۴ قمری در ناحیۀ شرّاة که جایگاه عباسیان بود، زاده شد.[۲]

«سفّاح» دارای معانی متعددی از جمله خونریز و بخشنده است. گروهی وجه تسمیه سفاح به بخشنده را از این جهت می‌دانند که به کوفیان پشتیبان انقلاب، وعده افزایش مقرری داد. و گروهی معتقدند وجه تسمیه سفاح به خونریز از آن روست که وی در خطبه‌اش خود را مردی نامید که خونریز است و همه چیز را حلال می‌‌شمارد و مردی انقلابی است که هر چیزی را نابود می‌کند.[۳]

به خلافت رسیدن سفاح

در اواخر حکومت امویان، نهضتی بزرگ تحت پوشش "الرضا من آل محمد صلی الله علیه وآله" بر ضد حکومت بنی‌امیه، سراسر جهان اسلام را فراگرفت و هر روز نفرت مردم نسبت به امویان و علاقه و محبتشان به هاشمیان و وابستگان به خاندان رسالت، زیادتر می‌شد.

صحنه گردانان اصلی این نهضت عظیم، فرزندزادگان امام حسن‌ علیه‌السلام، معروف به بنی‌الحسن و اولاد و احفاد عباس بن عبدالمطلب، عموی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بودند.

ابومسلم خراسانی در خراسان و شرق عالم اسلام و ابوسلمه خلال در مناطق عرب‌نشین، داعیان بزرگ آنان بودند و با فراگیرکردن نهضت، امویان را وادار به شکست نمودند و با کشتن مروان بن محمد معروف به مروان حمار، به خلافت امویان پایان بخشیدند.[۴]

اما در تصاحب خلافت، بنی‌عباس پیش‌دستی کرده و آن را از رقیب داخلی‌اش، یعنی بنی‌الحسن ربوده و برای خویش از مردم بیعت گرفتند. ابوالعباس سفاح، اولین خلیفه عباسی است که در ربیع الاول سال ۱۳۳ قمری، زمام امور مسلمان را بدست گرفت.[۵]

دوران خلافت سفاح

ابوالعباس سفاح به شیوه خلفا پس از انتخاب شدن، خطبه‌ای در مسجد کوفه ایراد کرد و در آن هدفش را از برپایی انقلاب عباسی شرح داد و به امویان به عنوان غاصبان خلافت ناسزا گفت و اعلام کرد که می­ خواهد انتقام خونهایی را که امویان از هاشمیان ریخته‌اند بگیرد. وی در راستای همین سیاست سپاهی به سرداری عموی خود عبدالله بن علی، به جنگ با مروان حمار آخرین خلیفه اموی گسیل کرد. عموی سفاح مروان را در کنار رود زاب در جنگی که به همین نام مشهور شد شکست داد و او را تا جزیره و شام و از آنجا تا فلسطین تعقیب کرد، با این شکست پایه‌های سست حکومت امویان از هم گسیخت.

به دستور سفاح کشتار و تعقیب امویان پس از پیروزی در زاب هم ادامه یافت و هنگامی که سفاح سر مروان را دید، گفت: خدا را سپاس می‌گویم که انتقام مرا در قوم تو باقی نگذاشت. سفاح همچنین داود بن علی را به ولایت کوفه و حجاز گماشت و گویی مأموریت اصلی او تعقیب و کشتار امویان بود. داوود نماینده سفاح در کوفه پس از برگزاری موسم حج، گروهی از امویان را در مکه به قتل رساند و گروه دیگری را به زندان سپرد تا مردند و عده‌‌ای را بر زنجیر کشید و به طائف فرستاد تا در آنجا کشته شوند و آنگاه به مدینه رفت و در آنجا نیز به کشتار امویان پرداخت.[۶]

گویند: روزی گروهی از امویان در حضور سفاح بودند که شاعری وارد شد و برای تهییج وی شعری خواند و دشمنی قدیم و خونهاییی را که امویان از بزرگان هاشمی ریخته بودند، یاد کرد. سفاح با شنیدن اشعار به هیجان آمد و دستور داد امویان حاضر را از دم تیغ گذراندند.[۷]

عبدالله بن علی به فرمان سفاح قبور بنی امیه از جمله قبر یزید بن معاویه و هشام بن عبدالملک را شکافت و استخوان های پوسیده هشام را شلاق زد تا بدین وسیله انتقام شلاق هایی را که او بر پدرش زده بود بازستاند.[۸]

سفاح ابتدا در کوفه ساکن بود و از آنجا به هاشمیه کوفه رفت و پس از مدت کوتاهی به شهر انبار در شمال کوفه واقع در کناره‌های فرات رفت و در کنار آن برای خودش شهری به عنوان پایتخت ساخت که به هاشمیه انبار معروف شد و تا زمان مرگش در آنجا اقامت داشت. انبار به دست شاپور پسر هرمز و ظاهراً به منظور ایجاد مرکزی برای ذخایر و مهمات جنگی دولت ایران بنا شده بود و سفاح آن شهر را تجدید بنا کرد و قصرهایی در آن برپا نمود.

ابوالعباس سفاح هنگامی که خلیفه شد، به جز آنچه سپاهش در اختیار داشت چیزی نداشت. وی در راستای استحکام حکومت بنی عباس، از برادران، عموها و برادرزادگان خود یاری خواست و آنان را در حکومت خود مشارکت داد تا از یکسو فرماندهان و داعیان، بدون ایشان کار را به انحصار خود درنیاورند و از سوی دیگر قدرت به صورت تدریجی به افراد خاندان عباسی منتقل شود.

در عین حال هنگامی که سفاح مناصب را به نزدیکان خود واگذار کرد، متوجه شد که برخی از فرماندهانش رنجیده خاطرند، لذا به آنان نیز اطمینان داد که مشارکت خاندانش فقط جنبه تشریفاتی دارد چنان که به یکی از فرماندهان سپاهش هنگامی که برادرش منصور را به همراه او فرستاد، نوشت: سپاه سپاه توست و فرماندهان توأند اما دوست داشتم که برادرم حاضر باشد و کار را به عهده بگیرد.[۹]

ابوالعباس برای تثبیت حکومت خود زمان بسیاری صرف کرد و با رهبران عربی که امویان را یاری کردند جنگید. پس با فرماندهانی چون ابوسلمه خلال که او را برای رسیدن به حکومت یاری کردند ولی بعدها اقدامات جدایی طلبانه آنان آشکار شد مقابله کرد. ابوسلمه ملقب به وزیر آل محمد به انتقال خلافت از بنی عباس به آل علی (علیه السلام) متهم بود. سفاح تصمیم داشت پس از رسیدن به خلافت به او حمله برد اما فضای حکومت نوپا اجازه چنین کاری را نمی‌داد، از این رو او را در مقامش ابقا کرد. بعدها با طرح نقشه‌ای و با جلب رضایت ابومسلم خراسانی، ابوسلمه خلال را به قتل رسانید. سفاح قتل وی را به گردن خوارج انداخت و از این راه بر جنایت خویش پرده‌ای پوشید.[۱۰]

خلافت صفاح تقریباً یکسره به سرکوبی بی رحمانه مخالفان دولت عباسی و هواخواهان بنی امیه سپری شد. در نتیجۀ این خونریزی‌ها، نه تنها بنی امیه نابود شدند، بلکه آل علی و شیعیان و حتی یاران و دعوتگران خویش را که خلافت و دولتشان مرهون زحمات آنان بود از میدان به درکردند. چنانکه سفاح علاوه بر قتل ابوسلمه خلال با طرح نقشه‌ای افرادی را به وعده حکومت خراسان بر ضد ابومسلم بشورانید، اما ابومسلم از این نیرنگ آگاهی یافت و به نشانه آگاهی از توطئه مرموز دستگاه خلافت سر یکی از عاملان توطئه را برای سفاح فرستاد و خلیفه نیز از بیم شورش خراسانیان و ابومسلم جز سکوت چیز دیگری را مصلحت ندانست.[۱۱]

سرانجام سفاح

ابوالعباس سفاح سرانجام در ذی الحجه ۱۳۶ ق. در شهر هاشمیه انبار، به علت بیماری آبله درگذشت[۱۲] و در قصر خود به خاک سپرده شد. او پیش از مرگ، در نامه‌ای خلافت را بعد از خود به برادرش منصور دوانقی و پس از او به عیسی بن موسی بن محمود واگذار کرد. هنگامی که سفاح درگذشت، منصور در حجاز، امیرالحاج بود، به همین جهت برادرزاده‌اش عیسی بن موسی بن محمد ولیعهد دوم برای منصور از مردم بیعت گرفت و خلافت در خاندان بنی عباس پس از مرگ سفاح به منصور منتقل شد.

پانویس

  1. تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۲۷۳.
  2. خطیب، تاریخ بغداد، ۱۰ / ۴۶.
  3. طقوش، محمدسهیل؛ دولت عباسیان، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، ۱۳۸۳، ص۳۱.
  4. تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۲۰۸؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۴۴.
  5. تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۲۰۵ و تاریخ الطبری، ج۷، ص۴۱۲.
  6. خضری، احمدرضا؛ تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه تهران، سمت، ۱۳۷۹، ص۱۶.
  7. یعقوبی، پیشین، ج۲، ص۳۲۵.
  8. همان، ص۳۵۶، ۳۵۷.
  9. طقوش، پیشین، ص۳۳.
  10. تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۲۷۷.
  11. خضری، احمدرضا، پیشین، ص۲۰.
  12. یعقوبی، پیشین، ج۲، ص۳۵۸.

منابع


خلفای بنی عباس
سفاح (132-136) • منصور (136-158) • مهدى (158-169) • هادى (169-170) • هارون الرشید (170-193) • امین (193-198) • مأمون (198-218) • معتصم (218-227) • واثق (227-232) • متوکل (232-247) • منتصر (247-248) • مستعین (248-251) • معتز (251-255) • مهتدى (255-256) • معتمد (256-279) • معتضد (279-289) • مكتفى (289-295) • مقتدر (295-320) • قاهر (320-322) • راضی (322-329) • متقی (329-333) • مستكفى (333-334) • مطیع (334-363) • طایع (363-381) • قادر (381-422) • قائم (422-467) • مقتدی (467-487) • مستظهر (487-512) • مسترشد (512-529) • راشد (529-530) • مقتفى (530-555) • مستنجد (555-566) • مستضىء (566-575) • ناصر (575-622) • ظاهر (622-623) • مستنصر (623-640) • مستعصم (640-656)