هجوم به خانه حضرت زهرا سلام الله علیها: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(تهدید عمر به آتش زدن خانه دختر پیامبر(ص))
 
(۳۲ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
پس از [[شهادت رسول خدا(ص)]] در صفر سال یازدهم هجری ، عده بر خلاف بیعتی که با ایشان و امیرالمؤمنین [[امام علی ]](ع) در [[غدیر خم]] کرده بودند،خلافت را از مسیر اصلی خود خارج کرده و آن را غصب نمودند.عده ای از اصحاب با وفای رسول خدا(ص) به این عمل اعتراض کرده و در خانه [[حضرت زهرا]] (س) تحصن کردند،که با واکنش سخت غاصبان خلاوت روبه رو شدند. این واکنش جز هجوم به خانه حضرت زهرا(س) و آتش زدن در آن ، زدن دختر پیامبر (ص) و بستن دستان برادر پیامبر(ص)، نبود
+
{{عالی}}
== تعریف هجوم به خانه حضرت زهرا(س) ==
+
پس از [[رحلت پيامبر اسلام|شهادت رسول خدا]] صلی الله علیه وآله در [[ماه صفر|صفر]] سال یازدهم هجری، عده‌ای بر خلاف بیعتی که با ایشان و امیرالمؤمنین [[امام علی ]] علیه‌السلام در [[غدیر خم]] کرده بودند، [[خلافت]] را از مسیر اصلی خود خارج کرده و آن را غصب نمودند. عده‌ای از [[صحابه|اصحاب]] باوفای [[پیامبر اسلام|رسول خدا]] نیز به این عمل اعتراض کرده و در خانه [[حضرت زهرا]] علیهاالسلام تحصّن کردند. به دنبال این تحصّن، هواداران [[ابوبکر]] به دستور او به صورت مسلحانه به درب خانه حضرت علی آمده و ساکنان آن خانه را تهدید و ارعاب نمودند که این عمل منجر به شکست تحصن به فرمان امام علی برای جلوگیری از پیشامد ناگوار شد.
هر مرتبه از حضور هواداران مسلّح خلیفه در اطراف درب خانه فاطمه علیهاالسلام ، به فرمان [[ابوبکر]] و با هدف اخذ بیعت از امیرالمؤمنین علیه السلام را ، «هجوم» مینامند<ref>هجوم اول ( به بیت علی و فاطمه ) به روایت یعقوبی ، علی لباف ، ص 10</ref>.
 
  
بر اساس تعریف فوق، به مواردی از مراجعه هواداران ابوبکر به درب خانه فاطمه علیهاالسلام (به دستور مستقیم خلیفه و با هدف اخذ بیعت از حضرت امیر علیه السلام)، که در آن مراجعه ها ، «ارعاب، تهدید به احراق و عناصری از جنس خشونت» به کار نرفته است نیز، «هجوم» میگویند و این قبیل از هجوم ها و برخی دیگر، پیش از هجوم او و برخی، پیش از «هجوم اصلی»، رخ داده اند؛ را  '''هجوم مقدماتی''' می نامند. <ref>دراسۀٌ و تحلیلٌ حول الهجوم علی بیت فاطمه علیهاالسلام ، مهدی عبدالزهرا،ص 73</ref>
+
باز به دستور دستگاه خلافت و با هدف [[بیعت]] گرفتن از امام علی علیه‌السلام، به خانه ایشان هجوم برده شد که در این هجوم، درب خانه آتش زده شد و حضرت فاطمه که پشت درب بودند در اثر ضربه به در توسط [[عمر بن خطاب]] مجروح شده و جنینی که در رحم داشتند سقط نمودند. همچنین امام علی علیه‌السلام را به زور از خانه خارج نموده و به [[مسجد]] برای بیعت اجباری بردند. بنابراین، نقلهای «هجوم به بیت حضرت فاطمه علیهاالسلام» به دو گروه تقسیم می‌شود: یکی هجوم اول که منجر به شکست تحصن شد؛ و دیگری، هجوم اصلی که منجر به سوزاندن خانه [[اهل بیت]] و جسارت به دختر پیامبر و خارج کردن به زور امیرالمؤمنین از خانه شد.
  
اما اگر به تعریف مذکور، قید «حمله» شامل «ارعاب، تهدید به احراق و اعمال عناصری از جنس خشونت» : را بیفزاییم، نقلهای «هجوم» به بیت فاطمه علیهاالسلام به دو گروه تقسیم میگردند.
+
==تحصن در خانه حضرت زهرا==
 +
پس از آنکه [[ابوبکر]] به [[خلافت]] رسید، عده ای از [[مهاجرین|مهاجران]] و [[انصار]] و همچنین [[بنی هاشم]] برای نشان دادن اعتراض خود به اینکه خلاف آنچه که با [[رسول خدا]](ص) در [[واقعه غدیر|غدیر خم]] بیعت شده بود، در خانه دختر رسول خدا(ص) متحصن شدند.
  
#هجوم اول که  منجر به شکست تحصن شد.
+
موضوع خودداری [[امام علی علیه السلام|امام علی]](ع) و همراهان وی از بیعت با [[ابوبکر]] و تحصن آنان در خانه [[حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها|حضرت فاطمه]](س)، در کتاب های سیره، تاریخ، صحاح و مسانید، [[کلام]] و شرح رجال و معاریف، به حد [[متواتر|تواتر]] روایت شده است و تردیدی در صحّت آن نیست. ولی چون نویسندگان کتابهای مزبور خوش نداشتند از اتفاقاتی که بین متحصّنان و حزب پیروز رخ داده است پرده بردارند، به جز آن مقدار که ناخودآگاه از قلمشان تراوش کرده است، چیزی به دست نداده اند. برخی از این منابع عبارتند از:
#هجوم اصلی یا هجوم منجر به وقوع احراق و ایراد ضرب و جرح  حضرت زهرا علیهاالسلام و خارج کردن به زور امیرالمؤمنین (ع)
 
  
== تحصن در خانه حضرت زهرا(س)==
+
*یعقوبی (متوفّای ۲۹۲ ق) در کتاب خود ([[تاریخ یعقوبی]]، اشاره مختصری به حوادث هجوم اول نموده و چنین نقل می کند: «و به ابابکر و [[عمر بن خطاب|عمر]] [خبر] رسید که گروهی از [[مهاجرین]] و [[انصار]] همراه علی بن ابیطالب در خانه فاطمه دختر پیامبر خدا گرد آمده اند.»<ref>تاریخ‌ الیعقوبى، ج‌۲، ص۱۲۶</ref>
پس از آنکه [[ابوبکر]] به خلافت رسید،عده از مهاجران و انصار و همچنین بنی هاشم برای نشان دادن اعتراض خود به عمل و اینکه خلاف آنچه که با رسول خدا) در غدیر خم بیعت شده بود،در خانه دختر رسول خدا(ص) متحصن شدند.
+
*[[ابن قتیبه دینوری]] می نویسد: «ابوبکر در پی عده ای بود که با او بیعت نکرده بودند و گرد علی (ع) تجمع کرده بودند، لذا عمر را به دنبال آنها فرستاد، چون عمر سر رسید، آنان را صدا کرد ولى آنها اعتنایى نکرده و از خانه خارج نشدند.»<ref>الامامة و السیاسة، ج۱، ص۳۰ و ج۱ ص۳۰</ref>
 +
*[[محمد بن جریر طبری]] در کتاب خود ([[تاریخ طبرى]]) آورده است که: «عمر بن خطاب به در خانۀ على آمد، در حالى که گروهى از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند.<ref>تاریخ الطبرى، ج۲، ‌ص۴۴۳</ref>
 +
*[[ابن عبد ربه اندلسی|ابن عبد ربه]] در «[[العقد الفرید (کتاب)|العقد الفرید]]» می گوید: «ابوبکر به عمر بن خطاب مأموریت داد که برود و آنان (متحصنان) را از خانه زهرا بیرون آورد.»<ref>العقد الفرید، ابن عبدربه، ج۳، ص۶۳</ref>
 +
*محمد بن شحنه حنفی می گوید: «پس از [[واقعه سقیفه بنی ساعده|سقیفه]]، جماعتی از اصحاب و [[بنی هاشم]] مانند [[زبیر بن عوام|زبیر]]، عتبه بن ابی لهب، خالد بن سعید بن عاص، [[مقداد بن اسود|مقداد]]، [[سلمان فارسی]]، [[ابوذر غفاری]]، [[عمار یاسر|عمار بن یاسر]] و... از بیعت با ابوبکر سر باز زده و متمایل به [[ولایت]] علی (ع) در خانه وی جمع شدند».<ref>روضة المناظر فی أخبار الأوائل والأواخر، ج ۱۱، ص ۱۱۳</ref>
 +
*[[ابن ابی الحدید|ابن ابی الحدید معتزلی]] می گوید: «بنی هاشم در خانه علی (ع) جمع شدند و زبیر با ایشان بود زیرا خود را از بنی هاشم می شمرد، پس عمر با گروهی به سوی خانه حضرت فاطمه رفتند».<ref>شرح نهج البلاغه، ج1 ص۱۳۶، نقل از کتاب سقیفه جوهری.</ref>
 +
*همچنین در برخی منابع از خود [[عمر بن خطاب]] نقل شده: «پس از این که خداوند، پیامبرش را به سوی خود فرا خواند، از گزارش هایی که به ما رسید یکی این بود که علی و زبیر و همراهانشان از ما بریده اند و در مقام مخالفت با ما، در خانه فاطمه گرد آمدند.»<ref>مسند احمد، ج ۱ ص ۵۵، ابن اثیر، ج ۲ ص ۱۲۴، ابن کثیر، ج ۵ ص ۲۴۶؛ صفوة الصفوة، ج ۱ ص ۹۷؛ تاریخ الخفا سیوطی ص ۴۵؛ سیره ابن هشام، ج۴ ص ۳۳۸</ref>
  
موضوع خودداری علی(ع) و همراهان وی بیعت با ابوبکر و بست نشستن آنان در خانه فاطمه(س)، در کتاب های سیره، تاریخ، صحاح و مسانید، ادب، کلام و شرح رجال و معاریف، به حد تواتر روایت شده است و تردیدی در صحّت آن نیست. ولی چون نویسندگان کتابهای مزبور خوش نداشتند ازاتفاقاتی که بین متحصّنان و حزب پیروز رخ داده است پرده بردارند، به جز آن مقدار که ناخودآگاه از قلمشان تراوش کرده است، چیزی به دست نداه اند.برخی از این منابع عبارتند از :
+
تمام این منابع که همه از [[اهل سنت]] هستند به ما می گویند که عده ای نسبت به انتخاب خلیفه اول معترض بوده و اعتراض خود را به صورت تحصن در خانه [[اهل بیت]] رسول خدا نشان دادند.
 +
===تحصن کنندگان در خانه حضرت زهرا===
 +
مورّخان، در شمار کسانی که از [[بیعت]] با [[ابوبکر]] سرباز زدند و همراه با [[امام علی]](ع) و [[زبیر]] در خانه [[حضرت فاطمه]](س) تحصن کردند، این اشخاص را نام برده اند: [[عباس بن عبدالمطلب]]، عتبة بن ابی لهب، [[سلمان فارسی]]، [[ابوذر غفاری]]، [[ عمار بن یاسر]]، [[مقداد بن اسود]]، [[براء بن عازب]]، [[ابی بن کعب|اُبیّ بن کعب]] و گروهی از [[بنی هاشم]] و [[مهاجران]] و [[انصار]].<ref>علاوه بر مصادری که پیش از این ذکر شد، مصادر دیگری نیز هست که تصریح کرده اند این چند نفر از بیعت با ابوبکر سر باز زده، در خانه فاطمه(س) متحصّن شدند. بعضی از این مصادر نام چند نفر از ایشان برده اند که برای بیعت با علی (ع) در خانه حضرت زهرا(س) اجتماع کرده بودند. آن مصادر عبارت اند از: الریاض النضره، ج۱ ص۱۶۷؛ تاریخ الخمیس، ج۱ ص۱۸۸؛ ابن عبدربّه، ج۳ ص۶۴؛ تاریخ ابی الفداء، ج۱ ص۱۵۶؛ ابن شحنه در حاشیه کامل ابن اثیر، ج۱۱ ص۱۱۲؛ جوهری، بنا بر روایت ابن ابی الحدید، ج۲ ص۱۳۰-۱۳۴؛ السیره الحلبیه، ج۳ ص۳۹۴-۳۹۷</ref>
  
*یعقوبی (متوفّای 292) در کتاب تاریخش، اشاره مختصری به حوادث هجوم اول نموده و چنین نقل میکند:
+
==هجوم اول و شکستن تحصن==
«و به ابابکر و عمر [خبر ] رسید که گروهی از مهاجرین و انصار همراه علی بن ابیطالب در خانه فاطمه دختر پیامبر خدا گرد آمده اند.»<ref>تاريخ‌ اليعقوبى،ج‌2،ص:126</ref>
+
از موضوع بندی دقیق حوادث «هجوم اول»، می توان به شاخصه های زیر دست یافت:
*ابن قتیبه دینوری می نویسید :ّ«ابي بکر در پی عده اي بود که با او بیعت نکرده بودند و گرد علي تجمع کرده بودند، لذا عمر را به دنبال آنها فرستاد، چون عمر سر رسيد، آنان را صدا كرد ولى آنها اعتنايى نكرده و از خانه خارج نشدند.»<ref>الامامة و السياسة، ج ۱، ص ۳۰ و همان کتاب ج ۱ - ص ۳۰</ref>
 
*امام المورخین محمد بن جریر طبری در کتاب خود آورده است که :«عمر بن خطاب به خانۀ على آمد، در حالى كه گروهى از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند.<ref>تاريخ الطبرى، ج ۲، ‌ص ۴۴۳</ref>
 
*ابن عبد ربّه:«ابوبكر به عمر بن خطاب مأموريت داد كه برود و آنان را(متحصنان) از خانه زهرا بيرون آورد.»<ref>العقد الفريد، ابن عبدربه، ج۳، ص ۶۳</ref>
 
*ابو وليد محمد بن شحنه حنفي:«پس از سقیفه، جماعتی از اصحاب و بنی هاشنم مانند زبیر، عتبه بن ابی لهب، خالد بن سعید بن العاص، مقداد بن اسود کندی، سلمان فارسی، ابوذر غفاری، عمار بن یاسر و... از بیعت با ابوبکر سر باز زده و متمایل به ولایت علی در خانه وی جمع شدند»<ref>روضة المناظر في أخبار الأوائل والأواخر، ج ۱۱، ص ۱۱۳</ref>
 
* ابن ابی الحدید معتزلی :«بنی هاشم در خانه علی (ع) جمع شدند و زبیر با ایشان بود زیرا خود را از بنی هاشم می شمرد (چنان که علی (ع) فرمود زبیر همیشه با ما بود تا آنکه پسرش عبدالله بزرگ شد و او را از ما بر گرداند) پس عمر با گروهی به سوی خانه حضرت فاطمه رفتند»<ref> ص ۱۳۶، جلد اول شرح نهج البلاغه از کتاب سقیفه جوهری</ref>
 
  
همچنین خود عمر بن خطاب نقل می کند:« پس از این که خداوند،پیامبرش (صل الله علیه و آله) را به سوی خود فرا خواند،از گزارش هایی که به ما رسید یکی این بود که علی ( علیه اسلام ) و زیبر و همراهانشان از ما بریده اند و در مقام مخالفت با ما ، در خانه فاطمه ( سلام الله علیها) گرد آمدند.»<ref>مسند احمد ج 1 ص 55 ، طبری ج 2 ص 466،ابن اثیر ج 2 ص 124 ، ابن کثیر ج 5 ص 246 ؛ صفوة الصفوة ج 1 ص 97 ؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 1 ص 123 ، تاریخ الخفا سیوطی ص 45،سیره ابن هشام ج4 ص 338</ref>
+
*تحصن (اجتماع) تعدادی از مخالفین بیعت با [[ابوبکر]] (به ویژه [[زبیر بن عوام]]) در بیت [[حضرت فاطمه]] علیهاالسلام؛ (مخاطب و هدف اصلی مهاجمین در هجوم اول، همه تحصن کنندگان و حامیان [[امیرالمؤمنین]] علیه السلام و در رأس آنان، زبیر بن عوام می باشد.)
 +
*تهدید [[عمر بن خطاب]] به سوزاندن بیت فاطمه علیهاالسلام در صورت عدم خروج متحصنین از آنجا؛
 +
*خروج متحصنین از بیت فاطمه علیهاالسلام، به ویژه خروج زبیر در حالی که شمشیر به دست داشت؛
 +
*عدم خروج حضرت علی علیه السلام از بیت فاطمه علیهاالسلام، علیرغم خروج متحصنین؛
  
تمام این منابع که تماماً از اهل سنت هستند به ما می گویند که عده نسبت به انتخاب خلیفه اول معترض بوده و در اعتراض خود را به صورت تحصن در خانه وحی نشان دادند.
+
برخی از مهاجمان، علاوه بر [[عمر بن خطاب]] عبارتند از: [[اسید بن حضیر|اُسید بن حضیر]]، سلمة بن سلامه، ثابت بن قیس، [[عبدالرحمن بن عوف]]، محمد بن سلمه و سلمة بن اسلم.
=== تحصن کنندگان در خانه حضرت زهرا(س)===
 
مورّخان، در شمار کسانی که از بیعت با ابوبکر سرباز زدند و همراه با علی(ع) و [[زبیر]] در خانه حضرت فاطمه(س) بست نشستند، اشخاص زیر را نام برده اند:
 
*[[عباس بن عبدالمطلب]]
 
*[[عتبه بن ابی لهب]]
 
*[[سلمان فارسی]]
 
*[[ابوذر غفاری]]
 
*[[ عمار بن یاسر]]
 
*[[مقداد بن اسود كندي]]
 
*بَراء بن عازِب
 
*اُبَی بن کعْب
 
*گروهی از بنی هاشم و مهاجران و انصار<ref>علاوه بر مصادری که پیش از این ذکر شد، مصادر دیگری نیز هست که تصریح کرده اند این چند نفر از بیعت با ابوبکر سر باز زده، در خانه فاطمه(س) متحصّن شدند. بعضی از این مصادر نام چند نفر از ایشان برده اند که برای بیعت با علی (ع) در خانه حضرت زهرا(س) اجتماع کرده بودند. آن مصادر عبارت اند از: الریاض النضره، 1: 167 و تاریخ الخمیس، 1: 188 و ابن عبدربّه، 3: 64 و تاریخ ابی الفداء، 1: 156 و ابن شحنه در حاشیه کامل ابن اثیر، 11: 112 و جوهری، بنا بر روایت ابن ابی الحدید، 2: 130 - 134 و السیره الحلبّیه، 3: 394 و 397</ref>
 
  
== هجوم اول و شکستن تحصن ==
+
===دستور ابوبکر به شکستن تحصن===
از موضوعبندی دقیق حوادث «هجوم اول»، میتوان به شاخصه های زیر دست یافت:
+
به ابوبکر و عمر گزارش دادند که جمعی از مهاجران و انصار در خانه فاطمه(س)، دختر پیامبر خدا(صپیرامون علی بن ابی طالب(ع) گرد آمده اند و قصد دارند که برای خلافت با او بیعت کنند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲ ص۱۰۵ </ref> ابوبکر به عمر دستور داد که به خانه فاطمه رود و آنان را از آنجا بیرون کند و اجتماعشان را پراکنده سازد و اگر مقاومت کردند با آنها بجنگد.<ref>ابن شحنه، در حاشیه کامل ابن اثیر، ج۱۱ ص۱۱۳؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۲ ص۱۳۴ </ref>
#تحصن (اجتماع) تعدادی از مخالفین بیعت با ابوبکر (به ویژه: زبیر بن عوام) در محلّ بیت فاطمه علیهاالسلام ، میباشد. (مخاطب و هدف اصلی مهاجمین در هجوم اول، همه تحصن کنندگان و حامیان امیرالمؤمنین علیه السلام و در رأس آنان، زبیر بن عوام می باشد. )
 
#تهدید عمر به احراق بیت فاطمه علیهاالسلام در صورت عدم خروج متحصنین از آن جا، می باشد.
 
#خروج متحصنین از بیت فاطمه علیهاالسلام ، به ویژه خروج زبیر در حالی که شمشیر به دست داشت ، میباشد.
 
#عدم خروج حضرت علی علیه السلام از بیت فاطمه علیهاالسلام ، علیرغم خروج متحصنین میباشد.
 
  
=== دستور ابوبکر به عمر برای شکستن تحصن ===
+
===تهدید عمر به آتش زدن خانه===
به ابوبکر و عمر گزارش دادند که جمعی از مهاجران و انصار در خانه فاطمه، دختر پیامبر خدا(ص)، پیرامون علی بن ابی طالب(ع) گرد آمده اند و قصد دارند که، برای خلافت، با او بیعت کنند <ref>یعقوبی، 2: 105 </ref> ابوبکر به عمر دستور داد که به خانه فاطمه رود و آنان را از آنجا بیرون کند و اجتماعشان را پراکنده سازد و اگر مقاومت کردند با آنها بجنگید.<ref>ابن شحنه، در حاشیه کامل ابن اثیر، 11: 113 و ابن الحدید، 2: 134 </ref>
+
عمر، در اجرای فرمان ابوبکر، رو به خانه فاطمه(س) نهاد، در حالی که شعله ای از آتش در دست گرفته بود و تصمیم داشت که با آن، خانه را به آتش بکشد. چون فاطمه(س) به پشت در آمد، به عمر گفت: ای پسر خطّاب! آمده ای خانه ما را آتش بزنی؟ عمر پاسخ داد: آری، مگر این که با امت همراه شوید [و با ابوبکر بیعت کنید].<ref>[العقد الفرید، ابن عبدربّه، ج۳ ص۶۴؛ تاریخ ابوالفداء، ج۱ ص۱۵۶</ref>
  
=== تهدید عمر به آتش زدن خانه دختر پیامبر(ص) ===
+
[[ابوالحسن احمد ابوجعفر بلاذری|بلاذری]] در این باره چنین آورده است: ابوبکر، برای بیعت گرفتن از علی(ع) در پی او فرستاد، ولی او بیعت نکرد. آن گاه عمر، با شعله آتش، به سوی خانه وی رهسپار گشت. در آستانه در، فاطمه(س) با او رو به رو شد و گفت: ای پسر خطّاب! آمده ای تا در خانه مرا آتش بزنی؟ عمر پاسخ داد: آری... این کار، دینی را که پدرت آورده تقویت می کند.<ref> النساب الاشراف، بلاذری، ج۱ ص۵۸۶</ref>
عمر، در اجرای فرمان ابوبکر، رو به خانه فاطمه(س) نهاد، در حالی که شعله ای از آتش در دست گرفته بود و تصمیم داشت که، با آن، خانه را به آتش بکشد. چون فاطمه(س) به پشت در آمد، روی به عمر کرد و گفت: ای پسر خطّاب! آمده ای خانه ما را آتش بزنی؟ عمر پاسخ داد: آری، مگر این که با امَّت همراه شوید [و با ابوبکر بیعت کنید.] <ref>[العقد الفرید، ابن عبدربّه3: 64 و تاریخ ابوالفداء،1: 156</ref>.
 
  
بلاذری در این باره چنین آورده است:
+
دینوری در کتاب «الامامة و السیاسة» می نویسد: عمر آمد و علی(ع) و دیگر کسانی را که در خانه وی بودند صدا کرد که بیرون بیایند، ولی قبول نکردند. عمر گفت: قسم به خدایی که جانم در دست اوست، بیرون می آئید یا خانه را با هر که در آن هست آتش می زنم. به عمر گفتند: فاطمه(س) در خانه است. گفت: باشد، خانه را آتش می زنم.<ref>الامامه و السیاسه، دینوری، ج ۱:ص ۱۲</ref>
ابوبکر، برای بیعت گرفتن از علی(ع) در پی او فرستاد، ولی او بیعت نکرد.
 
آن گاه عمر، با شعله آتش، به سوی خانه وی رهسپار گشت. در آستانه در، فاطمه(س) با او رو به رو شد و گفت: ای پسر خطّاب! آمده ای تا در خانه مرا آتش بزنی؟ عمر پاسخ داد: آری... این کار، دینی را که پدرت آورده تقویت می کند <ref> النساب الاشراف،بلاذری،ج 1: 586</ref> .
 
  
در کتاب الامامه و السیاسه آمده است:
+
===پایان تحصن===
عمر آمد و علی(ع) و دیگر کسانی را که در خانه وی بودند صدا کرد که بیرون بیایند، ولی قبول نکردند. عمر گفت: قسم به خدایی که جانم در دست اوست، بیرون می آئید یا خانه را با هر که در آن هست آتش می زنم. به عمر گفتند: فاطمه(س) در خانه است. گفت: باشد، خانه را آتش می زنم<ref>الامامه و السیاسه،دینوری ، ج 1:ص 12</ref>.
+
ابن ابی شیبه می نویسد: دختر گرامی پیامبر(س) به علی (ع) و زبیر گفت: عمر نزد من آمد و سوگند یاد کرد که اگر اجتماع شما تکرار شود، خانه را بر شما به آتش کشد، به خدا سوگند! او آنچه را سوگند خورده انجام می دهد.<ref>المصنف، ج۸ ، ص۵۷۲</ref>
  
=== پایان تحصن ===
+
پس  زبیر با شمشیر کشیده، به مقابله او شتافت، ولی پایش لغزید و شمشیر از دستش بر زمین افتاد. مهاجمان حمله بردند و او را دستگیر کردند. نص تاریخ طبری در این مورد این چنین است: «بایعَ النّاسُ و استَشْبَتُوا لِلْبَیعه و تَخَلَّفَ عَلِیَّ و الزُّبَیرُ وَ اخْتَرطَ الزُّبَیرُ سَیفَه وَ قالَ لا اَعمَدُهُ حَتّی یبایعَ عَلیّ. فَبَلَغَ ذلِک اَبابکرِ وَ عُمَرَ. فقالَ عُمَرُ: خُذُوا سَیفَ الزُّبَیرِ فَاضْرِبوا بِهِ الحَجَر».<ref>تاریخ طبری، ج۲ ص۴۴۳-۴۴۴؛ الریاض النضره، محبّ الدین طبری، ج۱ ص۱۶۷؛ تاریخ الخمیس، ج1 ص۱۸۸؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۲ ص۱۲۲؛ کنزالعمال، ج۳ ص۱۲۸. </ref>
ابن ابی شیبه می نویسد:دخت گرامی پیامبر(س) به علی (ع)و زبیر گفت: عمر نزد من آمد و سوگند یاد کرد که اگر اجتماع شما تکرار شود، خانه را بر شما به آتش کشد، به خدا سوگند! او آنچه را سوگند خورده انجام می دهد.<ref>المصنف ، ج8 ، ص 572</ref>
 
  
پس  زبیر (پسر عمه علی)، با شمشیر کشیده، به مقابله او شتافت، ولی پایش لغزید و شمشیر از دستش بر زمین افتاد. پس مهاجمان حمله بردند و او را دستگیر کردند. نص طبری در این مورد این چنین است :نصّ طبری چنین است: بایعَ النّاسُ و استَشْبَتُوا لِلْبَیعه و تَخَلَّفَ عَلِیَّ و الزُّبَیرُ وَ اخْتَرطَ الزُّبَیرُ سَیفَه وَ قالَ لا اَعمَدُهُ حَتّی یبایعَ عَلیّ. فَبَلَغَ ذلِک اَبابکرِ وَ عُمَرَ. فقالَ عُمَرُ: خُذُوا سَیفَ الزُّبَیرِ فَاضْرِبوا بِهِ الحَجَر.<ref>طبری، 2: 443 و 444 و 446 و در چاپ اروپا، 1: 1819 و 1820 و الریاض النضره، محبّ الدّین طبری، 1: 167 و تاریخ الخمیس، 188: 1 و ابن ابی الحدید، 2: 122 و 132 و 134 و 58 و 6: 2 و کنزالعمال، 3: 128. </ref>
+
عمر به همراه دیگر مهاجمان با خشونت وارد خانه شدند. در این میان، حضرت فاطمه(س) مهاجمان را تهدید کرد که اگر از خانه بیرون نروند به [[خدا]] شکایت خواهد کرد.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۰۵.</ref> از این رو مهاجمان خانه را ترک کردند و به جز علی و بنی‌هاشم همه تحصن‌کنندگان را به [[مسجد]] بردند تا با ابوبکر بیعت کنند.<ref>ابن‌ ابی‌الحدید، شرح نهج‌ البلاغه، ج۲، ص۲۱.</ref>  
  
یعقوبی این چنین می نویسد: خلیفه اول و دوم خبر یافتند که گروهى از مهاجرین و انصار با على بن ابیطالب در خانه فاطمه دختر رسول خدا جمع شده‎اند، پس با گروهى آمدند و به خانه هجوم آوردند. على (علیه‎السلام) بیرون آمد (ظاهراً باید زبیر باشد و عبارت ابن ابى الحدید از جوهرى آن را در مورد زبیر دانسته است) و شمشیرى حمایل داشت. خلیفه دوم با او درگیر شد و شمشیرش را شکست. و جمعیت به خانه ریختند. پس فاطمه (علیهاالسلام) بیرون آمد و گفت به خدا قسم باید بیرون روید وگرنه نزد خدا ناله و زارى(نفرین) مى‎کنم. پس بیرون رفتند .
+
==هجوم اصلی و جسارت به حضرت زهرا==
 +
===زمان وقوع هجوم اصلی===
 +
بنا بر روایت های نقل شده از مورخان و علمای [[شیعه]] و [[اهل سنت|سنی]]، هجوم به خانه [[حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها|حضرت زهرا]] علیهاالسلام پس از وقایع زیر صورت پذیرفت:
  
حضرت زهرا (علیها السلام) با توجه به لزوم حفاظت از جان امیرمومنان (علیه السلام)، دستور خروج افراد را از خانه صادر فرمودند و از آن جا که می دانستند پایان دادن به تحصن و ترک خانه ی ایشان برای تحصن کنندگان تلخ و دشوار است، از این رو با بکار بردن عبارتِ: فانصرفوا راشدین، رضایت خود را از مقاومت  و فریاد اعتراض سیاسی تحصن کنندگان، اعلام داشتند. (عبارت مذکور، مدح و دعایی است به شکل حال در حق مخاطب به این معنا که: آنچه باید انجام می دادید، به خوبی انجام دادید، همین مقدار بس است. از زحمات شما متشکریم چیزی در حق ما فروگذار نکردید.)
+
پس از بازگشت سپاه [[اسامة بن ‌زيد|اسامة بن زید]] و پرچم دار او [[بریده اسلمی]]: بُرَیده کسی است که [[پیامبر]] صلی الله علیه وآله او را بعنوان پرچمدار سپاه اسامه منصوب کرده بود، سپاهی که بعلت کارشکنی برخی از اصحاب در زمان حیات رسول الله، موفق به حرکت به سوی مرزهای روم نشده بود، ولی بعد از رحلت آن حضرت، [[ابوبکر]] این سپاه را اعزام کرد و پرچم را بدست بریده داد. مردم قبیله بنی اسلم در ماجرای بیعت گرفتن برای ابوبکر نقش داشتند، بدین صورت که به پیشنهاد [[عمر بن خطاب]] مردم بنی اسلم (قبیله بریده) در کوچه و بازار همراه ابوبکر راه می رفتند و هر کسی را که می دیدند، برای بیعت با ابوبکر می گرفتند و به سوی ابوبکر می آوردند و در صورت مخالفت، او را بسوی ابوبکر می کشیدند تا بیعت عامه محقق شود.<ref>شیخ طوسی، تلخیص الشافی، ج۳، ص۵۰، به نقل از الغارات ابراهیم ثقفی.</ref>
  
و به این صورت تحصن پایان پذیرفت و از تحصن کنندگان به زور بیعت گرفتند. (البته امیر مومنان(علیه السلام) بیعت نکردند.<ref>درسنامه های فاطمیه ، ج 2 ، ص 432</ref>
+
بریده وقتی مشاهده کرد قومش مورد سوءاستفاده علیه [[امیرالمومنین|امیرالمؤمنین]] علیه السلام قرار گرفته‌اند، ظاهراً برای نشان دادن اعتراض خود و پاک کردن عیب و عار اقدامات قومش، دست به اقدام عملی زد و بعد از برگشت از مؤته پرچم را برد و در میان بنی اسلم زد و به تعبیری در واقع، تظاهراتی بر پا کرد. دو گونه شعار از آنها نقل شده است: یکی اینکه بریده گفت: «لا أبایع حتی یبایع علی‌ بن ابی طالب؛ بیعت نمی‌کنم مگر آنکه علی‌بن ابی طالب بیعت کند». و شعار دیگر اینکه گفتند: «لا نُبایع حتی یبایع بریده؛ بیعت نمی‌کنیم، مگر آنکه بریده بیعت نماید».
 +
همین مسئله موجب بیدار شدن دستگاه خلافت شد تا برای گرفتن بیعت از علی(علیه السلام) بر ایشان فشار بیاورند.<ref>شیخ طوسی، تلخیص الشافی، ج۳، ص۵۰، ۷۸، به نقل از ابراهیم ثقفی؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، محمدهادی یوسفی غروی، ج۴، ص۱۰۱ـ۱۰۰.</ref>  
  
 +
مسیر [[مدینه|مدینه]] تا مؤته مطابق با آنچه [[محمد بن عمر واقدی]] (م ۲۰۴ ق) در «المغازی» تصریح نموده بیست روز بوده است. و [[محمد بن جریر طبری|طبری]] نیز رفت و برگشت سپاه اسامه را ۴۰ روز گفته است.<ref>طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۲۴۱.</ref> بنابراین با احتساب گذشتن چند روز از رحلت رسول‌خدا(ص) و سپس اعزام سپاه اسامه،‌ و نیز چند روز پس از بازگشت اسامه و رفتن بریده به قبیله‌اش و آمدن آنان به مدینه، هجوم به خانه حضرت فاطمه سلام الله علیها که پس از جریان بریده بوده است، حداقل باید ۵۰ روز بعد از [[رحلت پیامبر اسلام]] صلی الله علیه وآله باشد و بر این اساس، اینکه غالبا زمان این هجوم و شهادت حضرت محسن فرزند حضرت فاطمه(س) در روزهای اول [[ربیع الاول]] گرفته می شود، نمی تواند درست باشد.
 +
 +
===شاخصه‌های هجوم اصلی===
 +
از موضوع بندی دقیق حوادث «هجوم اصلی»، می توان به شاخصه های زیر برای این هجوم دست یافت:
 +
 +
#تنها بودن [[اهل البیت|اهل بیت]] علیهم السلام در هنگام «هجوم اصلی» و خالی بودن بیت فاطمه علیهاالسلام از یاران حضرت علی علیه السلام (مخاطب و هدف اصلی مهاجمین در هجوم اصلی، امیرالمؤمنین علیه السلام می باشد.)
 +
#بیرون کشاندن اجباری حضرت علی علیه السلام از خانه توسط مهاجمین و تهدید ایشان به قتل
 +
#به آتش کشیدن درب خانه حضرت زهرا علیهاالسلام توسط مهاجمین
 +
#ضرب و جرح حضرت زهرا علیهاالسلام توسط مهاجمین و سقط حضرت محسن
 +
 +
===هجوم اصلی به روایت سلمان فارسی===
 +
[[سلمان فارسی]] روایت می کند که: وقتى على علیه السّلام خوار کردن مردم و ترک یارى او، و متحد شدنشان با ابوبکر و اطاعت و تعظیمشان نسبت به او را دید، خانه‌ نشینى اختیار کرد. عمر به ابوبکر گفت: چه مانعى دارد که سراغ على بفرستى تا بیعت کند، چرا که کسى جز او و این چهار نفر (حضرت علی (ع)، حضرت زهرا(س) و فرزندانشان) باقى نمانده مگر آنکه بیعت کرده‌اند. ابوبکر -که در میان آن دو نرمخوتر و سازشکارتر و دوراندیش‌تر بود، و دیگرى (عمر) تندخوتر و غلیظتر و خشن‌تر بود- گفت: چه کسى را سراغ او بفرستیم؟ عمر گفت: قُنفذ را مى ‌فرستیم. او مردى تندخو و غلیظ و خشن و از آزادشدگان است و نیز از طایفه بنى عدى بن کعب (عمر نیز از همین طایفه است‌) است.
 +
 +
ابوبکر، قنفذ را نزد امیرالمؤمنین علیه السّلام فرستاد و عده ‌اى کمک نیز به همراهش قرار داد. او آمد تا در خانه حضرت و اجازه ورود خواست، ولى حضرت به آنان اجازه نداد. اصحاب قنفذ به نزد ابوبکر و عمر برگشتند در حالى که آنان در مسجد نشسته بودند و مردم اطراف آن دو بودند و گفتند: به ما اجازه داده نشد. عمر گفت: بروید، اگر به شما اجازه داد وارد شوید وگرنه بدون اجازه وارد شوید. آنها آمدند و اجازه خواستند. حضرت زهرا علیها السّلام فرمود: «به شما اجازه نمى‌ دهم بدون اجازه وارد خانه من شوید». همراهان او برگشتند ولى خود قنفذ آنجا ماند.
 +
 +
آنان (به ابوبکر و عمر) گفتند: فاطمه چنین گفت، و ما از اینکه بدون اجازه وارد خانه‌ اش شویم خوددارى کردیم. عمر عصبانى شد و گفت: ما را با زنان چه کار است؟! سپس به مردمى که اطرافش بودند دستور داد تا هیزم بیاورند. آنان هیزم برداشتند و خود عمر نیز همراه آنان هیزم برداشت و آنها را اطراف خانه على و فاطمه علیهماالسّلام قرار دادند. سپس عمر ندا کرد بطورى که على و فاطمه علیهماالسّلام بشنوند و گفت: «بخدا قسم اى على باید خارج شوى و با خلیفه پیامبر بیعت کنى وگرنه خانه را با خودتان به آتش مى ‌کشم»! حضرت زهرا علیها السّلام فرمود: اى عمر، ما را با تو چه کار است؟ جواب داد: در را باز کن و گر نه خانه‌ تان را به آتش مى ‌کشیم! فرمود: «اى عمر، از خدا نمى‌ ترسى که به خانه من وارد مى ‌شوى»؟! ولى عمر ابا کرد از اینکه برگردد.
 +
 +
عمر آتش طلبید و آن را بر در خانه شعله ‌ور ساخت! و سپس در را فشار داد و باز کرد و داخل شد! حضرت زهرا علیها السّلام در مقابل او در آمد و فریاد زد: «یا ابتاه، یا رسول اللَّه»! عمر شمشیر را در حالى که در غلافش بود بلند کرد و به پهلوى حضرت زد. آن حضرت ناله کرد: «یا ابتاه»! عمر تازیانه را بلند کرد و به بازوى حضرت زد. آن حضرت صدا زد: «یا رسول اللَّه، ابوبکر و عمر با بازماندگانت چه بد رفتارى کردند»!
 +
 +
على علیه السّلام ناگهان از جا برخاست و گریبان عمر را گرفت و او را به شدت بر زمین زد و بر بینى و گردنش کوبید و خواست او را بکشد. ولى سخن پیامبر صلى اللَّه علیه وآله و وصیتى را که به او کرده بود بیاد آورد و فرمود: «اى پسر صُهاک، قسم به آنکه محمّد را به پیامبرى مبعوث نمود، اگر نبود مقدّرى که از طرف خداوند گذشته و عهدى که پیامبر با من نموده است، مى ‌دانستى که تو نمى ‌توانى به خانه من داخل شوى».
 +
 +
عمر فرستاد و کمک خواست. مردم هم آمدند تا داخل خانه شدند. قنفذ نزد ابوبکر برگشت در حالى که مى ‌ترسید على علیه السّلام با شمشیر سراغش بیاید چرا که شجاعت و شدّت عمل آن حضرت را مى‌ دانست.
 +
 +
ابوبکر به قنفذ گفت: «برگرد، اگر از خانه بیرون آمد (دست نگه دار) وگرنه در خانه‌ اش به او هجوم بیاور، و اگر مانع شد خانه را بر سرشان به آتش بکشید»! قنفذ ملعون آمد و با اصحابش بدون اجازه به خانه هجوم آوردند. على علیه السّلام سراغ شمشیرش رفت، ولى آنان زودتر به طرف شمشیر آن حضرت رفتند، و با عدّه زیادشان بر سر او ریختند و او را گرفتند و بر گردن او طنابى انداختند!!
 +
 +
حضرت زهرا علیها السّلام جلو در خانه، بین مردم و امیرالمؤمنین علیه السّلام مانع شد. قنفذ ملعون با تازیانه به آن حضرت زد، بطورى که وقتى حضرت از دنیا مى ‌رفت در بازویش از زدن او اثرى مثل دستبند بر جاى مانده بود!
 +
 +
سپس على علیه السّلام را بردند و به شدت او را مى‌ کشیدند، تا آنکه نزد ابوبکر رسانیدند. و این در حالى بود که عمر بالاى سر ابوبکر با شمشیر ایستاده بود، و [[خالد بن ولید|خالد بن ولید]] و ابو عبیدة بن جراح و سالم مولى ابى حذیفه و معاذ بن جبل و مغیرة بن شعبة و [[اسید بن حضیر|اسید بن حضیر]] و بشیر بن سعید و سایر مردم در اطراف ابوبکر نشسته بودند و اسلحه همراهشان بود.
 +
 +
[[سلیم بن قیس هلالی]] مى‌گوید: به [[سلمان فارسی|سلمان]] گفتم: آیا بدون اجازه به خانه فاطمه علیها السّلام وارد شدند»؟! گفت: آرى بخدا قسم، و این در حالى بود که او «خمار» نداشت. <ref>«خمار» به معناى پوشش همه سر، و یا پوشش صورت است.</ref> حضرت زهرا علیها السّلام صدا زد: «وا ابتاه، وا رسول اللَّه، اى پدر، ابوبکر و عمر بعد از تو با بازماندگانت بدرفتارى کردند در حالى که هنوز چشمان تو در قبرت باز نشده است».
 +
 +
سلمان مى ‌گوید: ابوبکر و اطرافیانش را دیدم که مى‌ گریستند و صدایشان به گریه بلند شده بود. در میان آنان کسى نبود مگر آنکه گریه مى‌ کرد جز عمر و خالد بن ولید و مغیرة بن شعبه و عمر مى‌گفت: ما را با زنان و رأى آنان کارى نیست!!
 +
 +
سلمان مى ‌گوید: على علیه السّلام را نزد ابوبکر رسانیدند در حالى که مى‌ فرمود: بخدا قسم، اگر شمشیرم در دستم قرار مى ‌گرفت مى ‌دانستید که هرگز به این کار دست نمى ‌یابید. بخدا قسم خود را در جهاد با شما سرزنش نمى‌ کنم، و اگر چهل نفر برایم ممکن مى ‌شد جمعیت شما را متفرّق مى ‌ساختم، ولى خدا لعنت کند اقوامى را که با من بیعت کردند و سپس مرا خوار نمودند.
 +
 +
ابوبکر تا چشمش به على علیه السّلام افتاد فریاد زد: «او را رها کنید»! على علیه السّلام فرمود: اى ابوبکر، چه زود جاى پیامبر را ظالمانه [[غصب]] کردید! تو به چه حقّى و با داشتن چه مقامى مردم را به بیعت خویش دعوت مى ‌نمایى؟ آیا دیروز به امر خدا و پیامبر با من بیعت نکردى؟
 +
 +
وقتى على علیه السّلام را به نزد ابو بکر رسانیدند عمر بصورت اهانت‌ آمیزى  گفت: «بیعت کن و این اباطیل را رها کن»!
 +
 +
على علیه السّلام فرمود: اگر انجام ندهم شما چه خواهید کرد؟ گفتند: ترا با ذلّت و خوارى مى‌کشیم! فرمود: در این صورت بنده خدا و برادر پیامبرش را کشته‌اید! ابوبکر گفت: بنده خدا بودن درست است، ولى به برادر پیامبر بودن اقرار نمى‌کنیم! فرمود: آیا انکار مى‌کنید که پیامبر صلى اللَّه علیه وآله بین من و خودش برادرى قرار داد؟ گفتند: «آرى»! و حضرت این مطلب را سه مرتبه بر ایشان تکرار کرد.
 +
 +
سپس حضرت رو به آنان کرد و فرمود: اى گروه مسلمانان و اى [[مهاجرین]] و [[انصار]]، شما را بخدا قسم مى‌دهم که آیا در روز [[واقعه غدیر|غدیر خم]] از پیامبر شنیدید که آن مطالب را مى‌فرمود، و در [[غزوه تبوک|جنگ تبوک]] آن مطالب را مى‌ فرمود؟
 +
 +
سپس على علیه السّلام آنچه پیامبر صلى اللَّه علیه وآله علنى براى عموم مردم در باره او فرموده بود چیزى باقى نگذاشت مگر آنکه براى آنان یادآور شد. (و مردم در باره همه آنها اقرار کردند و) گفتند: بلى، بخدا قسم‌ ....».<ref>اسرار آل محمد، سلیم بن قیس، ص ۲۲۶-۲۳۲.</ref>
 +
 +
===هجوم اصلی در منابع اهل سنت===
 +
با وجود سانسور بی حد و حصر علمای [[اهل سنت]] از این واقعه، اما به صورت جسته گریخته از این فاجعه عظیم و مصیبت بزرگ در کتاب هایشان نقل شده است:
 +
 +
*احمد شهرستانی در [[الملل و النحل (کتاب)|الملل و النحل]] می نویسد: از جمله عقائد «نظّام معتزلی» آن بود که می گفت: [[عمر بن خطاب|عمر]] به خانه فاطمه حمله ور شده و فریاد می زد: خانه را با اهلش به آتش بکشید، در حالی که در خانه نبود مگر [[امام علی علیه السلام|علی]] و [[حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها|فاطمه]] و [[امام حسن علیه السلام|حسن]] و [[امام حسین علیه السلام|حسین]] علیهم السلام. او در ادامه می نویسد: همانا عمر چنان ضربه ای به شکم فاطمه در روز بیعت زد که فاطمه جنین خود (محسن) را از شکم انداخت.<ref>الملل و النحل، ج ۱، ص ۵۷. نظّام از رؤسای اهل سنت در زمان خود بود که در سال ۲۳۱ ق. از دنیا رفت.</ref>
 +
*[[امام الحرمین جوینی]]، استاد ذهبی از [[پیامبر اسلام|رسول خدا]] صلی الله علیه وآله این گونه روایت می کند: زمانی که فاطمه را دیدم، به یاد صحنه‌ای افتادم که پس از من برای او رخ خواهد داد، گویا می‌بینم ذلت وارد خانۀ او شده،‌ حرمتش پایمال گشته، حقش [[غصب]] شده، از [[ارث]] خود ممنوع گشته، پهلوی او شکسته شده و فرزندی را که در رحم دارد، سقط شده؛ در حالی که پیوسته فریاد می‌زند: وا محمداه! ولی کسی به او پاسخ نمی‌دهد،‌ کمک می خواهد؛ اما کسی به فریادش نمی‌رسد. او اول کسی است که از خاندانم به من ملحق می‌شود و در حالی بر من وارد می‌شود که محزون، گرفتار و غمگین و شهید شده است و من در اینجا می‌گویم: خدایا لعنت کن هر که به او ظلم کرده، کیفر ده هر که حقش را غصب کرده، خوار کن هر که خوارش کرده و در [[جهنم|دوزخ]] مخلّد کن هر که به پهلویش زده تا فرزندش را سقط کرده و [[ملائکه]] آمین گویند.<ref>فرائد السمطین، ج۲، ص ۳۴-۳۵ </ref>
 +
*ذهبی، از دیگر بزرگان اهل سنت، در شرح زندگانی ابن ابی دارم از قول ابن حماد کوفی می نویسد: هنگامى با مشعل آتش براى تسلیت دختر پیامبر اکرم (ص) آمدند که وى به «محسن» باردار بود و تهاجم به خانه و ... موجب قتل محسن طفلى که هنوز پا به دنیا ننهاده بود گردید. چنانکه ابن ابى دارم در ادامه می گوید: عمر لگدى بر حضرت زهرا (س) زد تا محسن سقط گردید.<ref>سیر اعلام النبلاء، ج ۱۵، ص ۵۷۸</ref>
 +
*در مقاتل ابن عطیه آمده: هنگامى که ابوبکر از مردم با تهدید و شمشیر و زور بیعت گرفت، عمر، قنفذ و جماعتى را به سوى خانه على و فاطمه علیهاالسلام فرستاد و عمر هیزم جمع کرد و درِ خانه را آتش زد…<ref>الامامه و الخلافه، مقاتل بن عطیه، ص۱۶۰-۱۶۱.</ref>
 +
*ابن شحنه محب الدین محمد (متوفای ۸۱۵ ق) در تاریخ خود می نویسد: «عمر خانه امیرالمؤمنین (علیه السلام) را با هر که در آن است، آتش زد، و (به فاطمه) گفت: آنچه را امت پذیرفته اند، پذیرا شوید.»<ref>تاریخ ابن شحنه در حاشیه الکامل، ج ۷، ص ۱۶۴</ref>
 +
*صفدی یکی دیگر از علمای اهل سنت می‌گوید: «اِن عُمَرَ ضَرَبَ بَطْنَ فاطِمَةَ یَوْمَ الْبَیْعَةِ حَتی اَلْقَتْ اَلْمُحْسِنَ مِنْ بَطْنِها، به راستی عمر آن چنان فاطمه را در روز بیعت  زد که محسن را سقط نمود.»<ref>الوافی بالوفیات، صفدی، ج۵، ص۳۴۷</ref>
 +
*[[ابن حجرعسقلانی|ابن حجر عسقلانی]] (۸۵۲ق) و شمس الدین ذهبی (۷۴۸ق) گویند: عمر به فاطمه لگد زد که سبب سقط محسن گردید.<ref>لسان المیزان، ج۱، ص۲۶۸.</ref>
 +
 +
===هجوم اصلی در روایات شیعه===
 +
 +
*[[محمد بن جریر بن رستم طبری|طبری آملی]] در «[[دلائل الإمامة (کتاب)|دلائل الامامة]]» می ‎گوید: عمر در ضمن نامه ‎ای برای [[معاویه]] پس از نقل قضیه [[واقعه سقیفه بنی ساعده|سقیفه]] و بیعت گرفتن برای [[ابوبکر]]، چگونگی برخورد با فاطمه ـ سلام الله علیها ـ را چنین بیان می ‎کند: «... به فاطمه که پشت در بود گفتم: اگر علی از خانه برای بیعت بیرون نیاید، هیزم فراوانی به اینجا بیاورم و آتشی برافروزم و خانه و اهلش را در آن بسوزانم، یا علی را برای بیعت به سوی مسجد می‎ کشانم، آنگاه به [[خالد بن ولید]] گفتم: تو و مردان دیگر هیزم بیاورید، و به فاطمه گفتم خانه را به آتش می‎کشم. همان دم دستش را از در بیرون آورد تا مرا از ورود به خانه باز دارد، من او را دور نموده و با شدّت در را فشار دادم و با تازیانه بر دستهای او زدم تا در را رها کند، از شدّت درد تازیانه ناله کرد و گریست، ناله او بقدری جانکاه و جگر سوز بود که نزدیک بود دلم نرم شود و از آنجا منصرف گردم، ولی به یاد کینه‎ های علی و حرص او بر کشتن [[قریش|قریشیان]] افتادم. با پای خودم لگد بر در زدم ولی او همچنان در را محکم نگه داشته بود که باز نشود. وقتی که لگد بر در زدم، صدای ناله فاطمه را شنیدم و این ناله طوری بود که گمان کردم مدینه را زیر و رو کرد. در آن حال فاطمه می ‎گفت: «یا ابتاه! یا رسول الله! هکذا یُفعل بحبیبتک و ابنتک، آه! یا فضَّةُ الیکِ فخذینی فقد والله قُتِلَ ما فی احشائی من حملٍ» (ای پدر جان! ای رسول خدا! بنگر که این گونه با حبیبه و دختر تو رفتار می‎شود، آه! ای [[فضه خدمتکار حضرت زهرا|فضّه]] بیا و مرا دریاب، که سوگند به خدا، فرزندم که در رحم من بود، کشته شد.) وقتی وارد خانه شدم، فاطمه با همان حال روبروی من ایستاد، ولی شدت خشم من، مرا به گونه‌ای کرده بود که گوئی پرده‎ ای در برابر چشمم افتاده است، چنان سیلی به صورت او زدم که به زمین افتاد...».<ref>طبری، دلائل الامامه، ج ۲؛ بحارالانوار، ج۳۰، ص۲۹۳؛ ریاحین الشریعه، ج۱، ص۲۶.</ref>
 +
*خصیبی در «[[الهدایه الکبری (کتاب)|الهدایة الکبری]]» و بحرانی در «العوالم» و همچنین بسیاری دیگر با ذکر سند به نقل از [[امام صادق علیه السلام|امام صادق]] علیه السلام نوشته ‎اند: عمر با لگد بر در خانه کوبید، تا اینکه در به پهلوی فاطمه سلام الله علیها اصابت کرد، در حالی که او به جنینی شش ماهه به نام محسن حامله بود و آن جنین سِقط گردید. آن گاه عمر، قنفذ و خالد بن ولید هجوم آوردند، عمر بر صورت فاطمه سلام الله علیها سیلی زد به طوری که گوشواره‎ اش در زیر مقنعه قطع گردید و صدایش به ناله برخواست و گفت: وا ابتاه! وا رسول الله!! ابنتکِ فاطمة تُکذَّب و تُضرب و یُقتل جنین فی بطنها. «وای پدر! وای رسول الله!! به دخترت نسبت دروغ می دهند، او را می زنند و فرزندش را می ‎کشند.» امیرالمؤمنین در این هنگام فضّه را طلبید و گفت: بانویت فاطمه را کمک کن آن گونه که زنان حامله را در زایمان کمک می‎ کنند. پس همانا از اثر لگد و ضرب در، درد زایمان او را فرا گرفت و محسنش سقط گردید. راوی می‎ گوید: امام صادق علیه السّلام آن چنان می‎ گریست که محاسنش از اشک تر شد.<ref>خصیبی، الهدایه الکبری، ص ۴۰۸، بحرانی، العوالم، ج ۱۱، ص ۴۴۲. </ref>
 +
 +
*[[شیخ صدوق]] در کتاب «[[الأمالی شیخ صدوق (کتاب)|الامالی]]» در حدیثی از پیامبر صلّی الله علیه وآله با ذکر سلسله [[حدیث صحیح|سند صحیح]] به نقل از امیرالمؤمنین علیه السّلام آورده است که: به همراه فاطمه، حسن و حسین علیهم السّلام نزد پیامبر صلّی الله علیه وآله بودیم. ناگهان رسول الله به ما نگاهی کرد و گریست! گفتم: چه شده یا رسول الله؟! فرمود: «أبکی من ضربتک علی قرن، و لطم فاطمه خدّها.» از یاد ضربت شمشیر بر فرق تو و سیلی دشمن بر صورت فاطمه گریستم.<ref>امالی شیخ صدوق، ص ۱۹۸؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج ۲، ص ۵۱؛ ابن نما حلی، ذوب النضار ص ۱۱؛ علامه مجلسی، بحارالانوار، ج۴۴ ص۱۴۹.</ref>
 +
 +
*[[سید بن طاووس]] در بخشی از زیارت نامه خود می نویسد: «... وَ صَلِّ عَلَی الْبَتولِ الطاهِرَة، الصِدیْقَةِ المَعْصُومَة، التَقیّةِ النَّقیَّة، الرَضیّة المَرْضیَّة، الزَکیَّةِ الرَشیْدَة، المَظْلُومَةِ الْمَقْهُورَة، المَغصوبَةِ حَقُّها، المَمْنُوعَةِ اِرْثُها، المَکْسُورَةِ ضِلْعُها، المَظْلُومِ بَعْلُها، المَقْتُولِ وَلَدُها...؛ ... درود فرست بر بتول پاک، صدّیقه، معصومه، پرهیزکار، پاکیزه، خشنود از حق، خدا خشنود از او، پاک تربیت، رشیده، مظلومه، دشمن چیره، غصب شده حق، منع شده از ارث، پهلو شکسته، ستم شده به شوهرش، کشته شده‌ فرزندش،...».<ref>إقبال الأعمال، ص ۶۲۳.</ref>
 
==پانویس==
 
==پانویس==
 
{{پانویس}}
 
{{پانویس}}
 +
==منابع==
 +
*سقیفه؛ بررسی نحوه شکل‌گیری حکومت پس از رحلت پیامبر اکرم، سید مرتضی عسکری؛ به کوشش مهدی دشتی، منیر، ۱۳۸۵ش.
 +
*الهجوم علی بیت فاطمه علیهاالسلام، مهدی عبدالزهرا، نشر تهران حر، ۱۳۷۸ش.
 +
*هجوم اول به روایت یعقوبی، به اهتمام علی لباف؛ با همفکری حیدر برکت؛ با راهنمایی محمدرضا مامقانی، منیر، ۱۳۸۸ش.
 +
*تاریخ یعقوبى، ابن واضح یعقوبى، ترجمه محمدابراهیم آیتى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، ۱۳۷۱ش.
 +
*اسرار آل محمد علیهم‌السلام، سلیم بن قیس هلالى، مترجم اسماعیل انصارى، نشر الهادى‌، قم‌، ۱۴۱۶ق‌.
 +
*[http://tarikh.nashriyat.ir/node/611 تاریخ هجوم به خانه حضرت زهرا(س)]، نشست علمی با حضور حجت‌الاسلام محمدهادی یوسفی غروی، فصلنامه تاریخ در آئینه پژوهش.
 +
 +
[[رده:حضرت فاطمه سلام الله علیها]][[رده:تاریخ صدر اسلام]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۶ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۶:۱۶

پس از شهادت رسول خدا صلی الله علیه وآله در صفر سال یازدهم هجری، عده‌ای بر خلاف بیعتی که با ایشان و امیرالمؤمنین امام علی علیه‌السلام در غدیر خم کرده بودند، خلافت را از مسیر اصلی خود خارج کرده و آن را غصب نمودند. عده‌ای از اصحاب باوفای رسول خدا نیز به این عمل اعتراض کرده و در خانه حضرت زهرا علیهاالسلام تحصّن کردند. به دنبال این تحصّن، هواداران ابوبکر به دستور او به صورت مسلحانه به درب خانه حضرت علی آمده و ساکنان آن خانه را تهدید و ارعاب نمودند که این عمل منجر به شکست تحصن به فرمان امام علی برای جلوگیری از پیشامد ناگوار شد.

باز به دستور دستگاه خلافت و با هدف بیعت گرفتن از امام علی علیه‌السلام، به خانه ایشان هجوم برده شد که در این هجوم، درب خانه آتش زده شد و حضرت فاطمه که پشت درب بودند در اثر ضربه به در توسط عمر بن خطاب مجروح شده و جنینی که در رحم داشتند سقط نمودند. همچنین امام علی علیه‌السلام را به زور از خانه خارج نموده و به مسجد برای بیعت اجباری بردند. بنابراین، نقلهای «هجوم به بیت حضرت فاطمه علیهاالسلام» به دو گروه تقسیم می‌شود: یکی هجوم اول که منجر به شکست تحصن شد؛ و دیگری، هجوم اصلی که منجر به سوزاندن خانه اهل بیت و جسارت به دختر پیامبر و خارج کردن به زور امیرالمؤمنین از خانه شد.

تحصن در خانه حضرت زهرا

پس از آنکه ابوبکر به خلافت رسید، عده ای از مهاجران و انصار و همچنین بنی هاشم برای نشان دادن اعتراض خود به اینکه خلاف آنچه که با رسول خدا(ص) در غدیر خم بیعت شده بود، در خانه دختر رسول خدا(ص) متحصن شدند.

موضوع خودداری امام علی(ع) و همراهان وی از بیعت با ابوبکر و تحصن آنان در خانه حضرت فاطمه(س)، در کتاب های سیره، تاریخ، صحاح و مسانید، کلام و شرح رجال و معاریف، به حد تواتر روایت شده است و تردیدی در صحّت آن نیست. ولی چون نویسندگان کتابهای مزبور خوش نداشتند از اتفاقاتی که بین متحصّنان و حزب پیروز رخ داده است پرده بردارند، به جز آن مقدار که ناخودآگاه از قلمشان تراوش کرده است، چیزی به دست نداده اند. برخی از این منابع عبارتند از:

  • یعقوبی (متوفّای ۲۹۲ ق) در کتاب خود (تاریخ یعقوبی، اشاره مختصری به حوادث هجوم اول نموده و چنین نقل می کند: «و به ابابکر و عمر [خبر] رسید که گروهی از مهاجرین و انصار همراه علی بن ابیطالب در خانه فاطمه دختر پیامبر خدا گرد آمده اند.»[۱]
  • ابن قتیبه دینوری می نویسد: «ابوبکر در پی عده ای بود که با او بیعت نکرده بودند و گرد علی (ع) تجمع کرده بودند، لذا عمر را به دنبال آنها فرستاد، چون عمر سر رسید، آنان را صدا کرد ولى آنها اعتنایى نکرده و از خانه خارج نشدند.»[۲]
  • محمد بن جریر طبری در کتاب خود (تاریخ طبرى) آورده است که: «عمر بن خطاب به در خانۀ على آمد، در حالى که گروهى از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند.[۳]
  • ابن عبد ربه در «العقد الفرید» می گوید: «ابوبکر به عمر بن خطاب مأموریت داد که برود و آنان (متحصنان) را از خانه زهرا بیرون آورد.»[۴]
  • محمد بن شحنه حنفی می گوید: «پس از سقیفه، جماعتی از اصحاب و بنی هاشم مانند زبیر، عتبه بن ابی لهب، خالد بن سعید بن عاص، مقداد، سلمان فارسی، ابوذر غفاری، عمار بن یاسر و... از بیعت با ابوبکر سر باز زده و متمایل به ولایت علی (ع) در خانه وی جمع شدند».[۵]
  • ابن ابی الحدید معتزلی می گوید: «بنی هاشم در خانه علی (ع) جمع شدند و زبیر با ایشان بود زیرا خود را از بنی هاشم می شمرد، پس عمر با گروهی به سوی خانه حضرت فاطمه رفتند».[۶]
  • همچنین در برخی منابع از خود عمر بن خطاب نقل شده: «پس از این که خداوند، پیامبرش را به سوی خود فرا خواند، از گزارش هایی که به ما رسید یکی این بود که علی و زبیر و همراهانشان از ما بریده اند و در مقام مخالفت با ما، در خانه فاطمه گرد آمدند.»[۷]

تمام این منابع که همه از اهل سنت هستند به ما می گویند که عده ای نسبت به انتخاب خلیفه اول معترض بوده و اعتراض خود را به صورت تحصن در خانه اهل بیت رسول خدا نشان دادند.

تحصن کنندگان در خانه حضرت زهرا

مورّخان، در شمار کسانی که از بیعت با ابوبکر سرباز زدند و همراه با امام علی(ع) و زبیر در خانه حضرت فاطمه(س) تحصن کردند، این اشخاص را نام برده اند: عباس بن عبدالمطلب، عتبة بن ابی لهب، سلمان فارسی، ابوذر غفاری، عمار بن یاسر، مقداد بن اسود، براء بن عازب، اُبیّ بن کعب و گروهی از بنی هاشم و مهاجران و انصار.[۸]

هجوم اول و شکستن تحصن

از موضوع بندی دقیق حوادث «هجوم اول»، می توان به شاخصه های زیر دست یافت:

  • تحصن (اجتماع) تعدادی از مخالفین بیعت با ابوبکر (به ویژه زبیر بن عوام) در بیت حضرت فاطمه علیهاالسلام؛ (مخاطب و هدف اصلی مهاجمین در هجوم اول، همه تحصن کنندگان و حامیان امیرالمؤمنین علیه السلام و در رأس آنان، زبیر بن عوام می باشد.)
  • تهدید عمر بن خطاب به سوزاندن بیت فاطمه علیهاالسلام در صورت عدم خروج متحصنین از آنجا؛
  • خروج متحصنین از بیت فاطمه علیهاالسلام، به ویژه خروج زبیر در حالی که شمشیر به دست داشت؛
  • عدم خروج حضرت علی علیه السلام از بیت فاطمه علیهاالسلام، علیرغم خروج متحصنین؛

برخی از مهاجمان، علاوه بر عمر بن خطاب عبارتند از: اُسید بن حضیر، سلمة بن سلامه، ثابت بن قیس، عبدالرحمن بن عوف، محمد بن سلمه و سلمة بن اسلم.

دستور ابوبکر به شکستن تحصن

به ابوبکر و عمر گزارش دادند که جمعی از مهاجران و انصار در خانه فاطمه(س)، دختر پیامبر خدا(ص)، پیرامون علی بن ابی طالب(ع) گرد آمده اند و قصد دارند که برای خلافت با او بیعت کنند.[۹] ابوبکر به عمر دستور داد که به خانه فاطمه رود و آنان را از آنجا بیرون کند و اجتماعشان را پراکنده سازد و اگر مقاومت کردند با آنها بجنگد.[۱۰]

تهدید عمر به آتش زدن خانه

عمر، در اجرای فرمان ابوبکر، رو به خانه فاطمه(س) نهاد، در حالی که شعله ای از آتش در دست گرفته بود و تصمیم داشت که با آن، خانه را به آتش بکشد. چون فاطمه(س) به پشت در آمد، به عمر گفت: ای پسر خطّاب! آمده ای خانه ما را آتش بزنی؟ عمر پاسخ داد: آری، مگر این که با امت همراه شوید [و با ابوبکر بیعت کنید].[۱۱]

بلاذری در این باره چنین آورده است: ابوبکر، برای بیعت گرفتن از علی(ع) در پی او فرستاد، ولی او بیعت نکرد. آن گاه عمر، با شعله آتش، به سوی خانه وی رهسپار گشت. در آستانه در، فاطمه(س) با او رو به رو شد و گفت: ای پسر خطّاب! آمده ای تا در خانه مرا آتش بزنی؟ عمر پاسخ داد: آری... این کار، دینی را که پدرت آورده تقویت می کند.[۱۲]

دینوری در کتاب «الامامة و السیاسة» می نویسد: عمر آمد و علی(ع) و دیگر کسانی را که در خانه وی بودند صدا کرد که بیرون بیایند، ولی قبول نکردند. عمر گفت: قسم به خدایی که جانم در دست اوست، بیرون می آئید یا خانه را با هر که در آن هست آتش می زنم. به عمر گفتند: فاطمه(س) در خانه است. گفت: باشد، خانه را آتش می زنم.[۱۳]

پایان تحصن

ابن ابی شیبه می نویسد: دختر گرامی پیامبر(س) به علی (ع) و زبیر گفت: عمر نزد من آمد و سوگند یاد کرد که اگر اجتماع شما تکرار شود، خانه را بر شما به آتش کشد، به خدا سوگند! او آنچه را سوگند خورده انجام می دهد.[۱۴]

پس زبیر با شمشیر کشیده، به مقابله او شتافت، ولی پایش لغزید و شمشیر از دستش بر زمین افتاد. مهاجمان حمله بردند و او را دستگیر کردند. نص تاریخ طبری در این مورد این چنین است: «بایعَ النّاسُ و استَشْبَتُوا لِلْبَیعه و تَخَلَّفَ عَلِیَّ و الزُّبَیرُ وَ اخْتَرطَ الزُّبَیرُ سَیفَه وَ قالَ لا اَعمَدُهُ حَتّی یبایعَ عَلیّ. فَبَلَغَ ذلِک اَبابکرِ وَ عُمَرَ. فقالَ عُمَرُ: خُذُوا سَیفَ الزُّبَیرِ فَاضْرِبوا بِهِ الحَجَر».[۱۵]

عمر به همراه دیگر مهاجمان با خشونت وارد خانه شدند. در این میان، حضرت فاطمه(س) مهاجمان را تهدید کرد که اگر از خانه بیرون نروند به خدا شکایت خواهد کرد.[۱۶] از این رو مهاجمان خانه را ترک کردند و به جز علی و بنی‌هاشم همه تحصن‌کنندگان را به مسجد بردند تا با ابوبکر بیعت کنند.[۱۷]

هجوم اصلی و جسارت به حضرت زهرا

زمان وقوع هجوم اصلی

بنا بر روایت های نقل شده از مورخان و علمای شیعه و سنی، هجوم به خانه حضرت زهرا علیهاالسلام پس از وقایع زیر صورت پذیرفت:

پس از بازگشت سپاه اسامة بن زید و پرچم دار او بریده اسلمی: بُرَیده کسی است که پیامبر صلی الله علیه وآله او را بعنوان پرچمدار سپاه اسامه منصوب کرده بود، سپاهی که بعلت کارشکنی برخی از اصحاب در زمان حیات رسول الله، موفق به حرکت به سوی مرزهای روم نشده بود، ولی بعد از رحلت آن حضرت، ابوبکر این سپاه را اعزام کرد و پرچم را بدست بریده داد. مردم قبیله بنی اسلم در ماجرای بیعت گرفتن برای ابوبکر نقش داشتند، بدین صورت که به پیشنهاد عمر بن خطاب مردم بنی اسلم (قبیله بریده) در کوچه و بازار همراه ابوبکر راه می رفتند و هر کسی را که می دیدند، برای بیعت با ابوبکر می گرفتند و به سوی ابوبکر می آوردند و در صورت مخالفت، او را بسوی ابوبکر می کشیدند تا بیعت عامه محقق شود.[۱۸]

بریده وقتی مشاهده کرد قومش مورد سوءاستفاده علیه امیرالمؤمنین علیه السلام قرار گرفته‌اند، ظاهراً برای نشان دادن اعتراض خود و پاک کردن عیب و عار اقدامات قومش، دست به اقدام عملی زد و بعد از برگشت از مؤته پرچم را برد و در میان بنی اسلم زد و به تعبیری در واقع، تظاهراتی بر پا کرد. دو گونه شعار از آنها نقل شده است: یکی اینکه بریده گفت: «لا أبایع حتی یبایع علی‌ بن ابی طالب؛ بیعت نمی‌کنم مگر آنکه علی‌بن ابی طالب بیعت کند». و شعار دیگر اینکه گفتند: «لا نُبایع حتی یبایع بریده؛ بیعت نمی‌کنیم، مگر آنکه بریده بیعت نماید». همین مسئله موجب بیدار شدن دستگاه خلافت شد تا برای گرفتن بیعت از علی(علیه السلام) بر ایشان فشار بیاورند.[۱۹]

مسیر مدینه تا مؤته مطابق با آنچه محمد بن عمر واقدی (م ۲۰۴ ق) در «المغازی» تصریح نموده بیست روز بوده است. و طبری نیز رفت و برگشت سپاه اسامه را ۴۰ روز گفته است.[۲۰] بنابراین با احتساب گذشتن چند روز از رحلت رسول‌خدا(ص) و سپس اعزام سپاه اسامه،‌ و نیز چند روز پس از بازگشت اسامه و رفتن بریده به قبیله‌اش و آمدن آنان به مدینه، هجوم به خانه حضرت فاطمه سلام الله علیها که پس از جریان بریده بوده است، حداقل باید ۵۰ روز بعد از رحلت پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله باشد و بر این اساس، اینکه غالبا زمان این هجوم و شهادت حضرت محسن فرزند حضرت فاطمه(س) در روزهای اول ربیع الاول گرفته می شود، نمی تواند درست باشد.

شاخصه‌های هجوم اصلی

از موضوع بندی دقیق حوادث «هجوم اصلی»، می توان به شاخصه های زیر برای این هجوم دست یافت:

  1. تنها بودن اهل بیت علیهم السلام در هنگام «هجوم اصلی» و خالی بودن بیت فاطمه علیهاالسلام از یاران حضرت علی علیه السلام (مخاطب و هدف اصلی مهاجمین در هجوم اصلی، امیرالمؤمنین علیه السلام می باشد.)
  2. بیرون کشاندن اجباری حضرت علی علیه السلام از خانه توسط مهاجمین و تهدید ایشان به قتل
  3. به آتش کشیدن درب خانه حضرت زهرا علیهاالسلام توسط مهاجمین
  4. ضرب و جرح حضرت زهرا علیهاالسلام توسط مهاجمین و سقط حضرت محسن

هجوم اصلی به روایت سلمان فارسی

سلمان فارسی روایت می کند که: وقتى على علیه السّلام خوار کردن مردم و ترک یارى او، و متحد شدنشان با ابوبکر و اطاعت و تعظیمشان نسبت به او را دید، خانه‌ نشینى اختیار کرد. عمر به ابوبکر گفت: چه مانعى دارد که سراغ على بفرستى تا بیعت کند، چرا که کسى جز او و این چهار نفر (حضرت علی (ع)، حضرت زهرا(س) و فرزندانشان) باقى نمانده مگر آنکه بیعت کرده‌اند. ابوبکر -که در میان آن دو نرمخوتر و سازشکارتر و دوراندیش‌تر بود، و دیگرى (عمر) تندخوتر و غلیظتر و خشن‌تر بود- گفت: چه کسى را سراغ او بفرستیم؟ عمر گفت: قُنفذ را مى ‌فرستیم. او مردى تندخو و غلیظ و خشن و از آزادشدگان است و نیز از طایفه بنى عدى بن کعب (عمر نیز از همین طایفه است‌) است.

ابوبکر، قنفذ را نزد امیرالمؤمنین علیه السّلام فرستاد و عده ‌اى کمک نیز به همراهش قرار داد. او آمد تا در خانه حضرت و اجازه ورود خواست، ولى حضرت به آنان اجازه نداد. اصحاب قنفذ به نزد ابوبکر و عمر برگشتند در حالى که آنان در مسجد نشسته بودند و مردم اطراف آن دو بودند و گفتند: به ما اجازه داده نشد. عمر گفت: بروید، اگر به شما اجازه داد وارد شوید وگرنه بدون اجازه وارد شوید. آنها آمدند و اجازه خواستند. حضرت زهرا علیها السّلام فرمود: «به شما اجازه نمى‌ دهم بدون اجازه وارد خانه من شوید». همراهان او برگشتند ولى خود قنفذ آنجا ماند.

آنان (به ابوبکر و عمر) گفتند: فاطمه چنین گفت، و ما از اینکه بدون اجازه وارد خانه‌ اش شویم خوددارى کردیم. عمر عصبانى شد و گفت: ما را با زنان چه کار است؟! سپس به مردمى که اطرافش بودند دستور داد تا هیزم بیاورند. آنان هیزم برداشتند و خود عمر نیز همراه آنان هیزم برداشت و آنها را اطراف خانه على و فاطمه علیهماالسّلام قرار دادند. سپس عمر ندا کرد بطورى که على و فاطمه علیهماالسّلام بشنوند و گفت: «بخدا قسم اى على باید خارج شوى و با خلیفه پیامبر بیعت کنى وگرنه خانه را با خودتان به آتش مى ‌کشم»! حضرت زهرا علیها السّلام فرمود: اى عمر، ما را با تو چه کار است؟ جواب داد: در را باز کن و گر نه خانه‌ تان را به آتش مى ‌کشیم! فرمود: «اى عمر، از خدا نمى‌ ترسى که به خانه من وارد مى ‌شوى»؟! ولى عمر ابا کرد از اینکه برگردد.

عمر آتش طلبید و آن را بر در خانه شعله ‌ور ساخت! و سپس در را فشار داد و باز کرد و داخل شد! حضرت زهرا علیها السّلام در مقابل او در آمد و فریاد زد: «یا ابتاه، یا رسول اللَّه»! عمر شمشیر را در حالى که در غلافش بود بلند کرد و به پهلوى حضرت زد. آن حضرت ناله کرد: «یا ابتاه»! عمر تازیانه را بلند کرد و به بازوى حضرت زد. آن حضرت صدا زد: «یا رسول اللَّه، ابوبکر و عمر با بازماندگانت چه بد رفتارى کردند»!

على علیه السّلام ناگهان از جا برخاست و گریبان عمر را گرفت و او را به شدت بر زمین زد و بر بینى و گردنش کوبید و خواست او را بکشد. ولى سخن پیامبر صلى اللَّه علیه وآله و وصیتى را که به او کرده بود بیاد آورد و فرمود: «اى پسر صُهاک، قسم به آنکه محمّد را به پیامبرى مبعوث نمود، اگر نبود مقدّرى که از طرف خداوند گذشته و عهدى که پیامبر با من نموده است، مى ‌دانستى که تو نمى ‌توانى به خانه من داخل شوى».

عمر فرستاد و کمک خواست. مردم هم آمدند تا داخل خانه شدند. قنفذ نزد ابوبکر برگشت در حالى که مى ‌ترسید على علیه السّلام با شمشیر سراغش بیاید چرا که شجاعت و شدّت عمل آن حضرت را مى‌ دانست.

ابوبکر به قنفذ گفت: «برگرد، اگر از خانه بیرون آمد (دست نگه دار) وگرنه در خانه‌ اش به او هجوم بیاور، و اگر مانع شد خانه را بر سرشان به آتش بکشید»! قنفذ ملعون آمد و با اصحابش بدون اجازه به خانه هجوم آوردند. على علیه السّلام سراغ شمشیرش رفت، ولى آنان زودتر به طرف شمشیر آن حضرت رفتند، و با عدّه زیادشان بر سر او ریختند و او را گرفتند و بر گردن او طنابى انداختند!!

حضرت زهرا علیها السّلام جلو در خانه، بین مردم و امیرالمؤمنین علیه السّلام مانع شد. قنفذ ملعون با تازیانه به آن حضرت زد، بطورى که وقتى حضرت از دنیا مى ‌رفت در بازویش از زدن او اثرى مثل دستبند بر جاى مانده بود!

سپس على علیه السّلام را بردند و به شدت او را مى‌ کشیدند، تا آنکه نزد ابوبکر رسانیدند. و این در حالى بود که عمر بالاى سر ابوبکر با شمشیر ایستاده بود، و خالد بن ولید و ابو عبیدة بن جراح و سالم مولى ابى حذیفه و معاذ بن جبل و مغیرة بن شعبة و اسید بن حضیر و بشیر بن سعید و سایر مردم در اطراف ابوبکر نشسته بودند و اسلحه همراهشان بود.

سلیم بن قیس هلالی مى‌گوید: به سلمان گفتم: آیا بدون اجازه به خانه فاطمه علیها السّلام وارد شدند»؟! گفت: آرى بخدا قسم، و این در حالى بود که او «خمار» نداشت. [۲۱] حضرت زهرا علیها السّلام صدا زد: «وا ابتاه، وا رسول اللَّه، اى پدر، ابوبکر و عمر بعد از تو با بازماندگانت بدرفتارى کردند در حالى که هنوز چشمان تو در قبرت باز نشده است».

سلمان مى ‌گوید: ابوبکر و اطرافیانش را دیدم که مى‌ گریستند و صدایشان به گریه بلند شده بود. در میان آنان کسى نبود مگر آنکه گریه مى‌ کرد جز عمر و خالد بن ولید و مغیرة بن شعبه و عمر مى‌گفت: ما را با زنان و رأى آنان کارى نیست!!

سلمان مى ‌گوید: على علیه السّلام را نزد ابوبکر رسانیدند در حالى که مى‌ فرمود: بخدا قسم، اگر شمشیرم در دستم قرار مى ‌گرفت مى ‌دانستید که هرگز به این کار دست نمى ‌یابید. بخدا قسم خود را در جهاد با شما سرزنش نمى‌ کنم، و اگر چهل نفر برایم ممکن مى ‌شد جمعیت شما را متفرّق مى ‌ساختم، ولى خدا لعنت کند اقوامى را که با من بیعت کردند و سپس مرا خوار نمودند.

ابوبکر تا چشمش به على علیه السّلام افتاد فریاد زد: «او را رها کنید»! على علیه السّلام فرمود: اى ابوبکر، چه زود جاى پیامبر را ظالمانه غصب کردید! تو به چه حقّى و با داشتن چه مقامى مردم را به بیعت خویش دعوت مى ‌نمایى؟ آیا دیروز به امر خدا و پیامبر با من بیعت نکردى؟

وقتى على علیه السّلام را به نزد ابو بکر رسانیدند عمر بصورت اهانت‌ آمیزى گفت: «بیعت کن و این اباطیل را رها کن»!

على علیه السّلام فرمود: اگر انجام ندهم شما چه خواهید کرد؟ گفتند: ترا با ذلّت و خوارى مى‌کشیم! فرمود: در این صورت بنده خدا و برادر پیامبرش را کشته‌اید! ابوبکر گفت: بنده خدا بودن درست است، ولى به برادر پیامبر بودن اقرار نمى‌کنیم! فرمود: آیا انکار مى‌کنید که پیامبر صلى اللَّه علیه وآله بین من و خودش برادرى قرار داد؟ گفتند: «آرى»! و حضرت این مطلب را سه مرتبه بر ایشان تکرار کرد.

سپس حضرت رو به آنان کرد و فرمود: اى گروه مسلمانان و اى مهاجرین و انصار، شما را بخدا قسم مى‌دهم که آیا در روز غدیر خم از پیامبر شنیدید که آن مطالب را مى‌فرمود، و در جنگ تبوک آن مطالب را مى‌ فرمود؟

سپس على علیه السّلام آنچه پیامبر صلى اللَّه علیه وآله علنى براى عموم مردم در باره او فرموده بود چیزى باقى نگذاشت مگر آنکه براى آنان یادآور شد. (و مردم در باره همه آنها اقرار کردند و) گفتند: بلى، بخدا قسم‌ ....».[۲۲]

هجوم اصلی در منابع اهل سنت

با وجود سانسور بی حد و حصر علمای اهل سنت از این واقعه، اما به صورت جسته گریخته از این فاجعه عظیم و مصیبت بزرگ در کتاب هایشان نقل شده است:

  • احمد شهرستانی در الملل و النحل می نویسد: از جمله عقائد «نظّام معتزلی» آن بود که می گفت: عمر به خانه فاطمه حمله ور شده و فریاد می زد: خانه را با اهلش به آتش بکشید، در حالی که در خانه نبود مگر علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام. او در ادامه می نویسد: همانا عمر چنان ضربه ای به شکم فاطمه در روز بیعت زد که فاطمه جنین خود (محسن) را از شکم انداخت.[۲۳]
  • امام الحرمین جوینی، استاد ذهبی از رسول خدا صلی الله علیه وآله این گونه روایت می کند: زمانی که فاطمه را دیدم، به یاد صحنه‌ای افتادم که پس از من برای او رخ خواهد داد، گویا می‌بینم ذلت وارد خانۀ او شده،‌ حرمتش پایمال گشته، حقش غصب شده، از ارث خود ممنوع گشته، پهلوی او شکسته شده و فرزندی را که در رحم دارد، سقط شده؛ در حالی که پیوسته فریاد می‌زند: وا محمداه! ولی کسی به او پاسخ نمی‌دهد،‌ کمک می خواهد؛ اما کسی به فریادش نمی‌رسد. او اول کسی است که از خاندانم به من ملحق می‌شود و در حالی بر من وارد می‌شود که محزون، گرفتار و غمگین و شهید شده است و من در اینجا می‌گویم: خدایا لعنت کن هر که به او ظلم کرده، کیفر ده هر که حقش را غصب کرده، خوار کن هر که خوارش کرده و در دوزخ مخلّد کن هر که به پهلویش زده تا فرزندش را سقط کرده و ملائکه آمین گویند.[۲۴]
  • ذهبی، از دیگر بزرگان اهل سنت، در شرح زندگانی ابن ابی دارم از قول ابن حماد کوفی می نویسد: هنگامى با مشعل آتش براى تسلیت دختر پیامبر اکرم (ص) آمدند که وى به «محسن» باردار بود و تهاجم به خانه و ... موجب قتل محسن طفلى که هنوز پا به دنیا ننهاده بود گردید. چنانکه ابن ابى دارم در ادامه می گوید: عمر لگدى بر حضرت زهرا (س) زد تا محسن سقط گردید.[۲۵]
  • در مقاتل ابن عطیه آمده: هنگامى که ابوبکر از مردم با تهدید و شمشیر و زور بیعت گرفت، عمر، قنفذ و جماعتى را به سوى خانه على و فاطمه علیهاالسلام فرستاد و عمر هیزم جمع کرد و درِ خانه را آتش زد…[۲۶]
  • ابن شحنه محب الدین محمد (متوفای ۸۱۵ ق) در تاریخ خود می نویسد: «عمر خانه امیرالمؤمنین (علیه السلام) را با هر که در آن است، آتش زد، و (به فاطمه) گفت: آنچه را امت پذیرفته اند، پذیرا شوید.»[۲۷]
  • صفدی یکی دیگر از علمای اهل سنت می‌گوید: «اِن عُمَرَ ضَرَبَ بَطْنَ فاطِمَةَ یَوْمَ الْبَیْعَةِ حَتی اَلْقَتْ اَلْمُحْسِنَ مِنْ بَطْنِها، به راستی عمر آن چنان فاطمه را در روز بیعت زد که محسن را سقط نمود.»[۲۸]
  • ابن حجر عسقلانی (۸۵۲ق) و شمس الدین ذهبی (۷۴۸ق) گویند: عمر به فاطمه لگد زد که سبب سقط محسن گردید.[۲۹]

هجوم اصلی در روایات شیعه

  • طبری آملی در «دلائل الامامة» می ‎گوید: عمر در ضمن نامه ‎ای برای معاویه پس از نقل قضیه سقیفه و بیعت گرفتن برای ابوبکر، چگونگی برخورد با فاطمه ـ سلام الله علیها ـ را چنین بیان می ‎کند: «... به فاطمه که پشت در بود گفتم: اگر علی از خانه برای بیعت بیرون نیاید، هیزم فراوانی به اینجا بیاورم و آتشی برافروزم و خانه و اهلش را در آن بسوزانم، یا علی را برای بیعت به سوی مسجد می‎ کشانم، آنگاه به خالد بن ولید گفتم: تو و مردان دیگر هیزم بیاورید، و به فاطمه گفتم خانه را به آتش می‎کشم. همان دم دستش را از در بیرون آورد تا مرا از ورود به خانه باز دارد، من او را دور نموده و با شدّت در را فشار دادم و با تازیانه بر دستهای او زدم تا در را رها کند، از شدّت درد تازیانه ناله کرد و گریست، ناله او بقدری جانکاه و جگر سوز بود که نزدیک بود دلم نرم شود و از آنجا منصرف گردم، ولی به یاد کینه‎ های علی و حرص او بر کشتن قریشیان افتادم. با پای خودم لگد بر در زدم ولی او همچنان در را محکم نگه داشته بود که باز نشود. وقتی که لگد بر در زدم، صدای ناله فاطمه را شنیدم و این ناله طوری بود که گمان کردم مدینه را زیر و رو کرد. در آن حال فاطمه می ‎گفت: «یا ابتاه! یا رسول الله! هکذا یُفعل بحبیبتک و ابنتک، آه! یا فضَّةُ الیکِ فخذینی فقد والله قُتِلَ ما فی احشائی من حملٍ» (ای پدر جان! ای رسول خدا! بنگر که این گونه با حبیبه و دختر تو رفتار می‎شود، آه! ای فضّه بیا و مرا دریاب، که سوگند به خدا، فرزندم که در رحم من بود، کشته شد.) وقتی وارد خانه شدم، فاطمه با همان حال روبروی من ایستاد، ولی شدت خشم من، مرا به گونه‌ای کرده بود که گوئی پرده‎ ای در برابر چشمم افتاده است، چنان سیلی به صورت او زدم که به زمین افتاد...».[۳۰]
  • خصیبی در «الهدایة الکبری» و بحرانی در «العوالم» و همچنین بسیاری دیگر با ذکر سند به نقل از امام صادق علیه السلام نوشته ‎اند: عمر با لگد بر در خانه کوبید، تا اینکه در به پهلوی فاطمه سلام الله علیها اصابت کرد، در حالی که او به جنینی شش ماهه به نام محسن حامله بود و آن جنین سِقط گردید. آن گاه عمر، قنفذ و خالد بن ولید هجوم آوردند، عمر بر صورت فاطمه سلام الله علیها سیلی زد به طوری که گوشواره‎ اش در زیر مقنعه قطع گردید و صدایش به ناله برخواست و گفت: وا ابتاه! وا رسول الله!! ابنتکِ فاطمة تُکذَّب و تُضرب و یُقتل جنین فی بطنها. «وای پدر! وای رسول الله!! به دخترت نسبت دروغ می دهند، او را می زنند و فرزندش را می ‎کشند.» امیرالمؤمنین در این هنگام فضّه را طلبید و گفت: بانویت فاطمه را کمک کن آن گونه که زنان حامله را در زایمان کمک می‎ کنند. پس همانا از اثر لگد و ضرب در، درد زایمان او را فرا گرفت و محسنش سقط گردید. راوی می‎ گوید: امام صادق علیه السّلام آن چنان می‎ گریست که محاسنش از اشک تر شد.[۳۱]
  • شیخ صدوق در کتاب «الامالی» در حدیثی از پیامبر صلّی الله علیه وآله با ذکر سلسله سند صحیح به نقل از امیرالمؤمنین علیه السّلام آورده است که: به همراه فاطمه، حسن و حسین علیهم السّلام نزد پیامبر صلّی الله علیه وآله بودیم. ناگهان رسول الله به ما نگاهی کرد و گریست! گفتم: چه شده یا رسول الله؟! فرمود: «أبکی من ضربتک علی قرن، و لطم فاطمه خدّها.» از یاد ضربت شمشیر بر فرق تو و سیلی دشمن بر صورت فاطمه گریستم.[۳۲]
  • سید بن طاووس در بخشی از زیارت نامه خود می نویسد: «... وَ صَلِّ عَلَی الْبَتولِ الطاهِرَة، الصِدیْقَةِ المَعْصُومَة، التَقیّةِ النَّقیَّة، الرَضیّة المَرْضیَّة، الزَکیَّةِ الرَشیْدَة، المَظْلُومَةِ الْمَقْهُورَة، المَغصوبَةِ حَقُّها، المَمْنُوعَةِ اِرْثُها، المَکْسُورَةِ ضِلْعُها، المَظْلُومِ بَعْلُها، المَقْتُولِ وَلَدُها...؛ ... درود فرست بر بتول پاک، صدّیقه، معصومه، پرهیزکار، پاکیزه، خشنود از حق، خدا خشنود از او، پاک تربیت، رشیده، مظلومه، دشمن چیره، غصب شده حق، منع شده از ارث، پهلو شکسته، ستم شده به شوهرش، کشته شده‌ فرزندش،...».[۳۳]

پانویس

  1. تاریخ‌ الیعقوبى، ج‌۲، ص۱۲۶
  2. الامامة و السیاسة، ج۱، ص۳۰ و ج۱ ص۳۰
  3. تاریخ الطبرى، ج۲، ‌ص۴۴۳
  4. العقد الفرید، ابن عبدربه، ج۳، ص۶۳
  5. روضة المناظر فی أخبار الأوائل والأواخر، ج ۱۱، ص ۱۱۳
  6. شرح نهج البلاغه، ج1 ص۱۳۶، نقل از کتاب سقیفه جوهری.
  7. مسند احمد، ج ۱ ص ۵۵، ابن اثیر، ج ۲ ص ۱۲۴، ابن کثیر، ج ۵ ص ۲۴۶؛ صفوة الصفوة، ج ۱ ص ۹۷؛ تاریخ الخفا سیوطی ص ۴۵؛ سیره ابن هشام، ج۴ ص ۳۳۸
  8. علاوه بر مصادری که پیش از این ذکر شد، مصادر دیگری نیز هست که تصریح کرده اند این چند نفر از بیعت با ابوبکر سر باز زده، در خانه فاطمه(س) متحصّن شدند. بعضی از این مصادر نام چند نفر از ایشان برده اند که برای بیعت با علی (ع) در خانه حضرت زهرا(س) اجتماع کرده بودند. آن مصادر عبارت اند از: الریاض النضره، ج۱ ص۱۶۷؛ تاریخ الخمیس، ج۱ ص۱۸۸؛ ابن عبدربّه، ج۳ ص۶۴؛ تاریخ ابی الفداء، ج۱ ص۱۵۶؛ ابن شحنه در حاشیه کامل ابن اثیر، ج۱۱ ص۱۱۲؛ جوهری، بنا بر روایت ابن ابی الحدید، ج۲ ص۱۳۰-۱۳۴؛ السیره الحلبیه، ج۳ ص۳۹۴-۳۹۷
  9. تاریخ یعقوبی، ج۲ ص۱۰۵
  10. ابن شحنه، در حاشیه کامل ابن اثیر، ج۱۱ ص۱۱۳؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۲ ص۱۳۴
  11. [العقد الفرید، ابن عبدربّه، ج۳ ص۶۴؛ تاریخ ابوالفداء، ج۱ ص۱۵۶
  12. النساب الاشراف، بلاذری، ج۱ ص۵۸۶
  13. الامامه و السیاسه، دینوری، ج ۱:ص ۱۲
  14. المصنف، ج۸ ، ص۵۷۲
  15. تاریخ طبری، ج۲ ص۴۴۳-۴۴۴؛ الریاض النضره، محبّ الدین طبری، ج۱ ص۱۶۷؛ تاریخ الخمیس، ج1 ص۱۸۸؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۲ ص۱۲۲؛ کنزالعمال، ج۳ ص۱۲۸.
  16. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۰۵.
  17. ابن‌ ابی‌الحدید، شرح نهج‌ البلاغه، ج۲، ص۲۱.
  18. شیخ طوسی، تلخیص الشافی، ج۳، ص۵۰، به نقل از الغارات ابراهیم ثقفی.
  19. شیخ طوسی، تلخیص الشافی، ج۳، ص۵۰، ۷۸، به نقل از ابراهیم ثقفی؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، محمدهادی یوسفی غروی، ج۴، ص۱۰۱ـ۱۰۰.
  20. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۲۴۱.
  21. «خمار» به معناى پوشش همه سر، و یا پوشش صورت است.
  22. اسرار آل محمد، سلیم بن قیس، ص ۲۲۶-۲۳۲.
  23. الملل و النحل، ج ۱، ص ۵۷. نظّام از رؤسای اهل سنت در زمان خود بود که در سال ۲۳۱ ق. از دنیا رفت.
  24. فرائد السمطین، ج۲، ص ۳۴-۳۵
  25. سیر اعلام النبلاء، ج ۱۵، ص ۵۷۸
  26. الامامه و الخلافه، مقاتل بن عطیه، ص۱۶۰-۱۶۱.
  27. تاریخ ابن شحنه در حاشیه الکامل، ج ۷، ص ۱۶۴
  28. الوافی بالوفیات، صفدی، ج۵، ص۳۴۷
  29. لسان المیزان، ج۱، ص۲۶۸.
  30. طبری، دلائل الامامه، ج ۲؛ بحارالانوار، ج۳۰، ص۲۹۳؛ ریاحین الشریعه، ج۱، ص۲۶.
  31. خصیبی، الهدایه الکبری، ص ۴۰۸، بحرانی، العوالم، ج ۱۱، ص ۴۴۲.
  32. امالی شیخ صدوق، ص ۱۹۸؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج ۲، ص ۵۱؛ ابن نما حلی، ذوب النضار ص ۱۱؛ علامه مجلسی، بحارالانوار، ج۴۴ ص۱۴۹.
  33. إقبال الأعمال، ص ۶۲۳.

منابع

  • سقیفه؛ بررسی نحوه شکل‌گیری حکومت پس از رحلت پیامبر اکرم، سید مرتضی عسکری؛ به کوشش مهدی دشتی، منیر، ۱۳۸۵ش.
  • الهجوم علی بیت فاطمه علیهاالسلام، مهدی عبدالزهرا، نشر تهران حر، ۱۳۷۸ش.
  • هجوم اول به روایت یعقوبی، به اهتمام علی لباف؛ با همفکری حیدر برکت؛ با راهنمایی محمدرضا مامقانی، منیر، ۱۳۸۸ش.
  • تاریخ یعقوبى، ابن واضح یعقوبى، ترجمه محمدابراهیم آیتى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، ۱۳۷۱ش.
  • اسرار آل محمد علیهم‌السلام، سلیم بن قیس هلالى، مترجم اسماعیل انصارى، نشر الهادى‌، قم‌، ۱۴۱۶ق‌.
  • تاریخ هجوم به خانه حضرت زهرا(س)، نشست علمی با حضور حجت‌الاسلام محمدهادی یوسفی غروی، فصلنامه تاریخ در آئینه پژوهش.