اسلام در ایران: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سطر ۵: سطر ۵:
 
[[دین]] باستانی ایرانیان [[زردشتی]] بود، اما از زمان ظهور [[اسلام]] تا چند قرن بعد، ایرانیان به شکلهای مختلفی به دین اسلام گرویدند و تا آنجا به این [[شریعت]] مقدس وفادار ماندند که امروزه اسلام، مذهب رسمی کشور [[ایران]] است.  
 
[[دین]] باستانی ایرانیان [[زردشتی]] بود، اما از زمان ظهور [[اسلام]] تا چند قرن بعد، ایرانیان به شکلهای مختلفی به دین اسلام گرویدند و تا آنجا به این [[شریعت]] مقدس وفادار ماندند که امروزه اسلام، مذهب رسمی کشور [[ایران]] است.  
  
==نامه پیامبر به خسرو پرویز==
+
===نامه پیامبر به خسرو پرویز===
  
 
پیامبر اکرم در سال ششم هجری نامه ای به خسروپرویز پادشاه ایران نوشت و او را به دین اسلام دعوت کرد. متن نامه پیامبر اینگونه بود:
 
پیامبر اکرم در سال ششم هجری نامه ای به خسروپرویز پادشاه ایران نوشت و او را به دین اسلام دعوت کرد. متن نامه پیامبر اینگونه بود:

نسخهٔ ‏۲۶ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۰۲

اسلام در ایران، دین رسمی کشور است و حدود ۹۹ درصد مردم آن مسلمان و بیش از ۹۰ درصد از مسلمانان، شیعه دوازده امامی هستند. روند گرویدن ایرانیان به اسلام از مدت کوتاهی بعد از مبعوث شدن حضرت محمد صلّی الله علیه وآله به پیامبری آغاز شده است. اولین گروه از ایرانیان مسلمان آن زمان، گروهی از ایرانیان یمن و بحرین بودند و بعد از آن به دنبال حمله اعراب به ایران، ایرانیان در مدت چند قرن به اسلام گرویدند. مساوات‌ و عدالت‌محوری، سادگی و بی‌آلایشی، تساهل و تسامح، امتیازهای اجتماعی و اقتصادی دین اسلام، سبب شد این شریعت مقدس در مدت کوتاهی در قلوب مردم ایران جای گیرد.

ورود اسلام به ایران

دین باستانی ایرانیان زردشتی بود، اما از زمان ظهور اسلام تا چند قرن بعد، ایرانیان به شکلهای مختلفی به دین اسلام گرویدند و تا آنجا به این شریعت مقدس وفادار ماندند که امروزه اسلام، مذهب رسمی کشور ایران است.

نامه پیامبر به خسرو پرویز

پیامبر اکرم در سال ششم هجری نامه ای به خسروپرویز پادشاه ایران نوشت و او را به دین اسلام دعوت کرد. متن نامه پیامبر اینگونه بود:

[به نام خداوند بخشاينده بخشايشگر] از محمّد فرستاده خدا به کسری، بزرگ پارس: سلام و ايمنى از عذاب خدا بر كسى كه پيرو هدايت گردد؛ به خدا و فرستاده وى ايمان آورد و گواهى دهد كه آفريدگارى جز خداى يگانه بى‏ شریک، نيست و محمّد بنده و فرستاده اوست. من تو را به سوى خدا فرا مى‏‌خوانم؛ زيرا كه من پيامبر خدا بر همه مردمانم؛ تا زنده دلان را هشدار دهم و «كلمه عذاب بر كافران مسلّم گردد». از اين رو، اسلام آور تا ايمن مانى؛ زيرا اگر اسلام نياورى، بى‌‏گمان، گناه همه مجوسان بر گردن تو خواهد بود.[۱]

پادشاه مترجم خواست و دستور داد نامه را بخوانند وقتی متوجه شد در نامه نوشته شده «از محمد رسول خدا به کسری عظیم فارس» ناراحت شد که چرا پیامبر نامش را بر او مقدم کرده است. فریادی زد و قبل از این که بداند در نامه چه نوشته شده است، نامه را گرفت و پاره کرد. سپس دستور داد سفیر پیامبر را بیرون کردند.[۲]

اولین گروه ایرانی مسلمان شده

اولین گروه از ایرانیان که اسلام اختیار کردند، گروهی از ایرانیان مقیم یمن و بحرین بودند که در عصر ساسانیان جزئی از حوزه امپراتوری ایران بشمار می رفتند. حکومت یمن به هنگام دعوت پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله در دست باذان‌ بن‌ ساسان ایرانی بود. باذان از جانب خسرو پرویز بر یمن حکمرانی داشت. وقتی پیامبر اکرم در سال ششم هجری خسروپرویز را به دین اسلام دعوت کرد، وی از این موضوع سخت عصبانی شد و نامه پیامبر را پاره کرد و به باذان (عامل خود در یمن) نوشت که نویسنده نامه را نزد وی اعزام کند. باذان نیز دو نفر به مدینه فرستاد تا پیام خسرو را به پیامبر برسانند. لیکن وقتی نمایندگان در شهر مدینه بودند، رسول‌ خدا از جانب غیب‌ خبر قتل خسروپرویز و به قدرت رسیدن شیرویه پسرش را به نمایندگان ایران داد و به آنها گفت: مملکت شما به‌زودی به تصرف مسلمین در خواهد آمد. شما به یمن باز گردید و به باذان بگویید اسلام اختیار کند. وقتی صحت قضیه بر باذان مشخص شد، وی مسلمان شد و سپس گروهی از ایرانیان که آنها را «ابناء احرار» (آزادشدگان) می‌گفتند، طریق مسلمانی پیش گرفتند. اینان، نخستین ایرانیانی هستند که وارد شریعت اسلام شدند.[۳]

حمله اعراب مسلمان به ایران

حمله اعراب به قلمرو ایران از زمان ابوبکر آغاز شد، اما نخستین پیروزی بزرگ مسلمانان در برابر ایرانیان، در اوایل خلافت عمر بن خطاب (متوفی ۲۳ ق) در سال ۱۶ ق. در قادسیه صورت پذیرفت. و دیری نگذشت که ایران با سقوط نهاوند به دست اعراب مسلمان که آن را «فتح‌الفتوح» خواندند (۲۱ ق/۶۴۲ م)، بلکه شاید اندکی بعد از قتل یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی که در حال فرار کشته شد (۳۱ ق)، تقریباً به صورت رسمی جزو قلمرو خلافت اسلام درآمد و وارد دوران تاریخ اسلامی خود شد.[۴]

از برجسته‌ترین علل ناتوانی ساسانیان در برابر مسلمانان، بحران حاکمیت ایران در زمینه‌های مختلف بود؛ اوضاع متشنّج و جامعه بحران‌زده ساسانی کار را برای مسلمانان آسان ساخته بود. نبود حکومت مرکزی، از هم‌پاشیدگی سپاه ایران به ویژه پس از شکست نهاوند، کار‌شکنی برخی فرمان‌روایان و تجزیه‌طلبی دهقانان، به برتری مسلمانان کمک فراوانی کرد.

بیشتر شهرهای ایران با پیمان صلح فتح شدند و مسلمانان موظف به حمایت از اهل کتاب و حفظ مراسم و معابد آنان و آتشگاه زرتشتیان بودند.[۵]

علل گرایش ایرانیان به اسلام

گرچه دین اسلام با فتح ایران وارد این کشور شد، اما فاتحان مسلمان، این دین را بر ایرانیان تحمیل نکردند، بلکه مردم ایران، خود اسلام را پذیرفتند؛ به گونه ای که برتولد اشپولر در کتاب "تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامى" می نویسد: ایرانیان پس از فتح ایران توسط اعراب مسلمان در مدت قرون اندکى‌ بدون اعمال زور و فشار خارجى قابل توجهی از طرف فاتحان، به اسلام گرویدند.[۶]

بررسی مفاد اولین عهدنامه‌های صلح، میان فاتحان مسلمان و بزرگان محلی ایران، حاکی از عدم اعمال سیاست اجبار و زور در دعوت و جذب ملل شکست خورده در امر پذیرش دین اسلام، از سوی اعراب مسلمان است. از این‌روی، گرچه فتح اسلام به وسیلة جنگ حاصل شد، اما نشر اسلام به زور جنگ نبود. ایرانیان وقتی با مبانی ارزشمند اسلام آشنا شدند، به دین دیرینه خویش (زرتشتی)، که دیگر پاسخ‌گوی نیازهای آنها نبود، پشت کردند و آغوش خود را بر آموزه‌های پیامبر اسلام گشودند.

استاد شهید مطهری می‌نویسد: «حقیقت این است که علت تشیع ایرانیان و علت مسلمان شدنشان یک چیز است؛ ایرانی روح خود را با اسلام سازگار دید وگم‌گشته خود را در اسلام یافت... . آن چیزی که بیش از هر چیز دیگری روح تشنه ایرانی را به سوی اسلام می‌کشید، عدل و مساوات اسلامی بود».

از دیگر ویژگی‌های ایدئولوژی اسلامی که موجب جذب توده مردم ایران به اسلام شد، سادگی و سهولت آن از نظر اعتقادی و احکام بود. تصلّب و قشری‌نگری مذهب زردتشتی همراه با رسوم و آیین‌های خشک و خسته‌کننده که از احکام و مقررات مذهبی رنج‌آور و بیهوده سرشار شده بود، از دلایل مهم گرایش ایرانیان به اسلام قلمداد شده است.

آزادی دینی و آزاداندیشی مسلمانان، از مهم‌ترین عوامل استقبال ایرانیان از دین اسلام بود. شواهد فراوانی وجود دارد که احترام اسلام و مسلمانان را به آزادی عقیده و دین و مخالفت آنها را با تحمیل دین بر دیگران بازگو می‌کند. مسلمانان با تکیه بر اندیشة «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی» (سوره بقره: ۲۵۶)؛ هیچ کس را با ناخوشایندی و زور مجبور به پذیرش دین اسلام نمی‌کردند.

مسلمانان در مناطقی که فتح می‌کردند به کافران فرصت می‌دادند تا اسلام را قبول کنند. بر اساس مبانی دین اسلام، پیروان ادیان دیگر نیز می‌توانستند با پرداخت مبلغ معینی مالیات سالانه به عنوان جزیه، بر دین سابق خویش باقی بمانند. این گروه که «اهل ذمّه» خوانده می‌شدند، اجازه داشتند در برابر تعهداتی، با آزادی و امنیت کامل در قلمرو مسلمانان به اجرای مراسم و آداب مذهبی خویش بپردازند. قانون حفظ دین و عقیده در برابر پرداخت جزیه، به مرور بسیاری از ذمّیان را به دین اسلام متمایل کرد. آنان که در برخورد اولیه با اسلام، قبول جزیه را بر قبول اسلام ترجیح داده بودند، به‌تدریج که با مبانی دلنشین دین اسلام و مناسبت عقاید اسلامی با اعتقادات خود آشنا شدند، جذب این دین گشتند؛ به گونه‌ای که در قرن دوم هجری، جز عده‌ای معدود، عامه مردم آیین مسلمانی را پذیرفته بودند.

پذیرش صلح و پرداخت جزیه در برخی از موارد پس از درگیری ابتدایی صورت می‌گرفت؛ به گونه‌ای که فرماندهان به همه افراد امان می‌دادند. به‌عنوان نمونه در خصوص فتح آذربایجان آمده است: «"عتبه بن فرقد"، "بهرام" را هزیمت کرد و صلح شد. عتبه میان خویش و مردم آذربیجان مکتوبى به این شکل نوشت: به نام خداى رحمان رحیم، این امانی است که عتبة بن فرقد عامل عمر بن خطاب، به مردم آذربایجان مى‌دهد، که جان‌ها و مال‌ها و دین‌ها و ترتیبات دینِ همگی‌شان در امان است، به شرط آن‌که جزیه بدهند بقدر توانشان. بر کودک و زن بیمارى که چیزى از دنیا به کف ندارد، و عابد خلوت‌نشین که چیزى از دنیا به کف ندارد، جزیه نیست.»[۷][۸]

مسلمانان امتیازهای فراوانی به قبول‌کنندگان این دین اعطا می‌کردند. قبول اسلام، شخص نومسلمان را علاوه بر بهره‌مندی از برخی امتیازهای اجتماعی (مانند آزادی ازدواج با زنان مسلمان، آزادی حمل اسلحه و پوشیدن لباس عامه)، از پرداخت جزیه نیز معاف می‌ساخت.

احتمال می‌رود همین تدابیر و مزایای اقتصادی و اجتماعی پذیرش دین جدید بود که دهقانان را ترغیب می‌کرد که بدون مقاومت قابل‌توجهی، در برابر لشکر اسلام سر تسلیم فرود آورند و در قبول آیین جدید، آمادگی بیشتری نشان دهند. صنعتگران، پیشه‌وران، کشاورزان و به طور کلی طبقات پایین و متوسط جامعه، که بیش از همه در فشار بودند، با رغبت بیشتری اسلام را پذیرفتند. ریچارد بولت اشاره می‌کند که در میان بخش‌های مختلف اجتماعی ایران (در دوره امویان)، دو گروهِ اسیران جنگی و افراد طبقات پایین جامعه، بیش از همه تمایل به اسلام داشتند. مشکل مالکیت زمین‌های کشاورزی، نظر مساعد بسیاری از کشاورزان را به دین اسلام جذب می‌کرد؛ زیرا این گروه‌های فرودست، خود مالک زمین می‌شدند و مالیات بسیار اندکی در برابر مالکیت زمین می‌پرداختند که قابل مقایسه با مالیات عصر ساسانیان نبود.

دبیران و مستوفیان نیز گروهی بودند که برای حفظ جایگاه خود در امور اداری کشور، بی‌درنگ به سوی پیروزمندان مسلمان رفتند و آیین مسلمانی را پذیرفتند. در مراحل بعدی، بازرگانان و تجار بودند که به شکلی خود را با وضعیت جدید منطبق ساختند. با توسعه فتوحات مسلمانان، قلمرو اسلامی بسیار وسیع گشت و این در حالی بود که رسوم مدنی و تجاری اسلام نیز امتیازاتی به پیشه‌وران و بازرگانان می‌بخشید؛ در حالی‌که احکام فقهی زردتشتی آنان را در تنگنا قرار می‌داد.[۹]

اسلام اجباری ایرانیان!

با وجود حقایق ذکر شده، غالبا پیرامون نحوه اسلام آوردن ایرانیان، سخنانی مطرح می شود مبنی بر اینکه در فتح ایران توسّط سپاه اسلام، ایرانیان با زور شمشیر و اجبار مسلمان شدند. در حالی که، بر فرض اسلام به زور تحمیل شده باشد، چرا ایرانیان نتوانسته اند در طول این مدّت ۱۴۰۰ سال که اجباری در کار نبوده دست از آن آیین اجباری بر دارند!؟

به قول پروفسور «ادوارد براون‏» مورّخ انگلیسى: «مسلّم ‏است که قسمت اعظم کسانى که (در ایران) تغییر مذهب دادند، به طیب خاطر و به ‏اختیار و اراده خود آنها بود. و پس از شکست ایران در «قادسیه‏» فى المثل چهار هزار سرباز دیلمى پس از مشاوره، تصمیم گرفتند به میل خود اسلام آورند، و به قوم عرب ملحق شوند. این عدّه در تسخیر «جلولاء» به تازیان‏کمک کردند، و اشخاص دیگر نیز گروه گروه به رضا و رغبت ‏به اسلام گرویدند».[۱۰]

«اشپولر» نیز درست می گوید که: تقریبا تمام ایرانیان بدون اعمال زور و فشار خارجی قابل توجّهی از طرف فاتحان در مدّت قرون اندکی به اسلام گرویدند.[۱۱] و «دوز» مستشرق معروف هلندی نیز سخن او را تایید کرده می گوید: مهمترین قومی که تغییر مذهب داد ایرانیان اند زیرا آنها بودند که اسلام را نیرومند و استوار نمودند، نه عرب.[۱۲]

آری، هر چند نقش اعراب مسلمان در شکل گیری تمدّن اسلامی ـ ایرانی را نباید فراموش کرد، امّا نقش برجسته ایرانیان در توسعه تمدّن و علوم اسلامی و تدوین هزاران کتاب در این زمینه، گویای عشق و علاقه مضاعف این قوم به مکتب اسلام است. این عشق و ارادت ایرانیان سبب شد تا این سرزمین مهد اندیشمندان اسلامی شود. ابن خلدون می ‏نویسد: «بیشتر دانشوران اسلام ایرانی‏‌اند.»[۱۳]

جای انکار نیست که از اندیشمندان ایرانی اند. برخواستن تعداد زیادی از محقّقان ایرانی مسلمان مانند ابوعلی سینا، خوارزمی، ابوریحان بیرونی، محمد بن زکریای رازی، عمر خیام، نشان از تحوّل درونی، و نه زور و فشار اجتماعی است، زیرا با فشار نمی توان شاهد تحوّل و پیشرفت بود.[۱۴]

علاقه ایرانیان به اهل‌البیت

با فتح ایران، بسیاری از خاندان های ایرانی در جوار اعراب و یا حتی در درون بافت و ساختار جامعه اعراب جای گرفتند. در بیشتر موارد خاندان های ایرانی با خاندان های عرب پیمان ولاء و دوستی (موالی موالاة) داشتند و با عنوان موالی شناخته می شدند اما با وجود این، خاندان های ایرانی از روح تعرّب و عصبیت عربی، که هنوز از جامعه اسلامی رخت بر نبسته بود، رنج می بردند.[۱۵]

ایرانیان نظام عادلانه اسلام را بیشتر در زمانی که از جانب امام علی (علیه السلام) اعمال گردید حس نمودند و به عقیده برخی، همین نیز موجب گرایش آنان به اهل بیت پیامبر از همان ابتدا گردید. فان فلوتن در کتاب «اسلام و ایرانیان» می نویسد: یکی از علل گرایش ایرانیان به تشیع این بوده که آنها شیوه ای انسانی را جز در خط فکری حضرت علی(ع) نیافتند.[۱۶]

ایرانیان از همان ابتدا به اهل بیت (علیهم السلام) علاقه زیادی داشته اند، طرفداری ایرانیان از قیام علویان و جانفشانی‌شان برای «الرضا من آل محمد» و استقبال کم نظیرشان از امام رضا (علیه السلام) به همان دلیل، و سپس حمایت و پناه دادن امامزادگان، از خاندان آن بزرگوار (ع)، شاهدی بر این مدعاست.[۱۷]

شهید مرتضی مطهری معتقد است: این علاقه و صمیمیت و روحیه‌ی حق‌گرایی غالب ایرانیان بوده است که سبب رویکرد به این دین و دفاع از آرمان‌های آن در همه‌ی ادوار تاریخ و مناطق مختلف جغرافیایی گردیده بود و دلیل آن هم استقبال از مکتب اهل بیت طهارت (ع) است، که از ظهور اسلام تاکنون بدان گرایش و علاقه نشان داده‌اند و هم اکنون بار رسالت تشیع به خاندان پیامبر (ع) را بر دوش دارند.[۱۸]


وی سپس در دفع شبهه‌ی یاد شده می‌نویسد: اگر ایرانیان نسبت به اسلام صمیمیت نمی‌داشتند، کافی بود که آن‌ها هم مانند اعراب، بر ملیت خویش تکیه زنند و در این جهت مسلماً گوی سبقت را می‌ربودند؛ زیرا افتخارات نژادی ایرانیان بسی بیشتر از اعراب بود، اما این کار را نکردند و از عرب، به اسلام پناه بردند، نه به چیز دیگر. (ایشان ایستادن علمای ایرانی در مقابل شعوبی گرایان افراطی را دلیل آورده می‌گوید:) همین که شعوبی گری به این مرحله رسید، توده‌ی مردم ایران و علمای با تقوای ایرانی، شعوبی گری را سخت محکوم کردند.[۱۹]

ایران در زمان حکومت اموی و عباسی

اندکی بعد از ورود اسلام به ایران (۴۰ ق)، معاویه حاکم مسلمانان شد و امویان که بجای خلافت اسلامی، شیوه سلطنت را پیشه کردند بر سر کار آمدند. آنها دمشق را جایگاه تخت و تاج خود نمودند. حاکمان اموی تعصب عربی داشتند و نسبت به غیر عربان خشونت و نفرت نشان داده به آنها به شکلهای مختلف ظلم می نمودند. همین موجب شد که بعدا ایرانیان مسلمان به دعوت افرادی از نسل عباس بن عبدالمطلب، عموی پیامبر صلی الله علیه وآله، که خود را به عنوان اهل بیت پیامبر اسلام به مردم به ویژه اهل خراسان معرفی کردند، پاسخ مثبت بدهند و به آنها کمک کنند که سلسله بنی امیه را سرنگون کرده خود با عنوان بنی عباس حکومت را به دست بگیرند.

اما سیاست عبّاسیان پس از تثبیت قدرت، نسبت به ایرانیان و علویان تغییر کرد. آنان شدیداً به سرکوبی این دو گروه پرداختند. این روند تا زمان مأمون عباسی ادامه داشت، تا اینکه مامون مرکز خلافت خود را از خراسان به عراق برد و ولایت خراسان و بخشهای دیگری از ایران را به یک ایرانی به نام طاهر بن حسین داد، اما طاهر با نیاوردن نام خلیفه در خطبه اش، سرسلسله حکومت خاندان طاهر شد که گرچه تحت لوای خلافت عباسیان در بغداد بود، اما در خراسان استقلال نسبی داشت و خلافت عباسی نیز به ناچار و برای حفظ قدرت خود در ایران مجبور شد آن را به رسمیت بشناسد.[۲۰]

حکومت طاهریان در زمان محمد بن طاهر در سال ۲۵۹ قمری توسط یعقوب لیث صفاری که از سال ۲۴۷ قمری در سیستان حکومت را به دست گرفته بود، سرکوب شد. صفاریان در مقابل خلافت عباسیان قرار داشتند. حکومت صفاریان در سال ۳۹۳ قمری زمان حکومت خلف بن احمد، آخرین امیر صفاری توسط غزنویان بر چیده شد.

یکی دیگر از سلسله ‏های محلی ایران که دولت آنها از نیمه دوم سده سوم تا اواخر سده چهارم هجری به طول انجامید، سامانیان بودند. سامانیان، همانند طاهریان، از برآمدگان خلفای عباسی بودند که با حمایت آنان امارتهایی را یافتند تا آنگاه که به یک قدرت محلی در ماوراءالنهر و خراسان تبدیل شدند.

از سال ۳۴۴ ه.ق تا ۶۱۶ ه.ق نیز سه سلسله ترک شامل سلسله‌های غزنویان، سلجوقیان و خوارزمشاهیان بر ایران حکومت کردند.

گسترش اسلام و تشیع در ایران در دوره عباسی

تشیع از آغاز عصر عباسیان، سال ۱۳۲ ه.ق، تا پایان غیبت صغری، ‌سال ۳۲۹ ه.ق، از گسترش بیشتری نسبت به عصر امویان برخوردار بود. آن طور که از منابع برداشت می شود، یکی از علل رشد فزاینده گرویدن ایرانیان به اسلام و مخصوصا اسلام با قرائت شیعی در دوره عباسی، ولیعهدی امام رضا (علیه السلام) و حضور ایشان و دیگر مهاجران علوی در ایران است. سیاست مذهبی خلفای عباسی و بستر سیاسی فراهم شده به وسیله آنان، به لحاظ تهدیدها (دوره منصور، هارون، متوکل) و فرصتها (دوره مامون)، زمینه را در درجه اول برای هجرت امام رضا (علیه السلام) و علویان و در ادامه به منظور انجام فعالیت های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آنان آماده ساخت و زمینه ساز تحولات مهم فرهنگی در ایران گردید. مهاجران در بستر سیاسی موجود، با انجام فعالیت های مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، زمینه ساز تداوم و گسترش تشیع در ایران گردیدند.[۲۱]

روی آوری ایرانیان به تشیع تا جایی پیش رفت که مردم طبرستان در سال ۲۵۰ هجری از حسن بن زید ملقب به «داعی کبیر» -که در زمان متوکل به ری فرار کرده بود-، درخواست کردند تا به طبرستان بیاید و با او بیعت کرده و حکومت علویان طبرستان را که رقیب اصلى عباسیان بود، تأسیس نمودند. پایتخت حکومت آنان شهر آمل بود و تا ۳۶۱ ه.ق حکومت کردند. حسن بن زید از نسل امام حسن (علیه السلام) بود و محمد بن زید، ناصر کبیر و حسن بن قاسم، پس از او رهبران بعدی علویان بشمار می رفتند.

ایران بعد از حکومت عباسیان

با سقوط بغداد و قتل مستعصم در ۶۵۶ ق. ایران از سلطه حکومت عباسیان بیرون آمد. دولتی که به وسیله هلاکوخان مغول در ایران به وجود آمد و دولت ایلخانان خوانده شد، تا مدتی یاسای چنگیزی را به جای احکام اسلامی پیروی کرد و یهود و نصاری در این مدت، غالباً بیش از مسلمانان مورد اعتماد بودند. سرانجام، گرایش سومین و هفتمین و هشتمین ایلخان مغول به اسلام، ایران ایلخانی را دوباره به موضع اسلامی خویش بازگرداند. بعد از سقوط ایلخانیان، بلکه در فترت سال‌های آخر ایلخانان، سلاله‌های فرمانروایی تازه در ولایات مختلف ایران داعیه استقلال پیدا کردند. در مدتی نزدیک به دو قرن (از ۷۱۶ق/۱۳۱۶م. مرگ اولجایتو تا ۹۰۷ق/۱۵۰۱م. روی کار آمدن صفویان) در هر ولایت ایران سلسله‌ای مستقل، اما غالباً فاقد زمینه محلی، سلطنت‌های محدود کوچکی از نوع ملوک الطوایفی به وجود آوردند.

صفویان

صفویه از سال ۹۰۷ تا ۱۱۳۵ قمری در ایران سلطنت داشتند. این سلسله نام خود را از نام یکی از نیاکانشان به نام شیخ صفی‌الدین اردبیلی (م، ۷۳۵ قمری) که شیعۀ صوفی مسلک بود، برگرفته است. صوفیان، شیعه را مذهب رسمی ایران نمودند و دولتی متمرکز با قلمروی یکپارچه ایجاد کردند.

افشاریه

افشاریان از سال ۱۱۴۸ تا ۱۱۶۳ قمری بر ایران حکومت کردند. این سلسله توسط نادرشاه افشار و با خلع آخرین شاه صفوی از سلطنت، بنیان نهاده شد. در دوران حکومت نادرشاه، ایران به بزرگ‌ترین وسعت خود از زمان سقوط شاهنشاهی ساسانی رسید. در این دوران، کشورهای کنونی ایران، ارمنستان، گرجستان، افغانستان، بحرین، ترکمنستان، ازبکستان، پاکستان، بخش‌هایی از شمال قفقاز، عراق، ترکیه، امارات متحده عربی و عمان، تحت کنترل نادرشاه درآمدند.

زندیان

زندیه (۱۱۲۹–۱۱۷۴ ه‍.ش) پس از فروپاشی افشاریان تا برآمدن قاجار به درازای ۴۵ سال در ایران حکومت کردند. این سلسله به سردمداری کریم‌خان زند در سال ۱۱۶۳ قمری در ایران به قدرت رسید. او خود را وکیل الرعایا نامید و از لقب شاه پرهیز کرد. وکیل الرعایا (۱۱۹۳ -۱۱۶۳ ه‍.ق) توانست پس از فروپاشی حکومت نادرشاه افشار، تمام بخش‌های مرکزی، شمالی، غربی و جنوبی ایران را تحت حکومت خود درآورد. همچنین برادر وی، صادق‌خان زند، نیز موفق شد در سال ۱۱۸۹ ق. بصره را از امپراتوری عثمانی جدا کرده و به ایران پیوست نماید و از این طریق، نفوذ ایران را بر سراسر اروندرود، بحرین و جزایر جنوبی خلیج فارس مسلم گرداند.

قاجاریه

قاجاریه یا قاجاریان نام دودمانی است که از حدود سال ۱۱۷۴ تا ۱۳۰۴ قمری بر ایران به مدت ۱۳۰ سال فرمان راندند. بنیان‌گذار این سلسله آغامحمدخان قاجار است.

حکومت پهلوی

پایه‌گذار این سلسله رضاخان بود که با کودتایی انگلیسی به قدرت رسید. او و فرزندش محمدرضا پهلوی، از سال ۱۳۰۴ تا ۱۳۵۷ شمسی پس از برچینش دودمان قاجار، در ایران پادشاهی کردند. پایان کار حکومت پهلوی مصادف با انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ بود که پس از ۲۵۰۰ سال حکومت پادشاهی سقوط کرد و به جمهوری اسلامی تبدیل شد.

جمهوری اسلامی ایران

مردم ایران در ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷ شمسی به رهبری امام خمینی علیه سلطنت پهلوی قیام کردند و نظام سیاسی جدیدی را با قالب جمهوری اسلامی جایگزین نظام سلطنتی کردند. در همه‌پرسی ۱۲ فروردین ۱۳۵۸، با شرکت ۹۸.۲% کل واجدین شرایط رأی دادن، که بیش از ۹۷% آنان به جمهوری اسلامی رأی دادند، رسمیت یافت.

جمعیت مسلمانان در ایران

مطابق با سرشماری سال ۱۳۹۵ شمسی، در حدود ۹۹.۶ درصد مردم ایران مسلمان هستند،[۲۲] که اکثر آنان شيعه دوازده امامی می باشند. مسلمانان سنی مذهب، بيش‌تر در استان‌های کردستان، گلستان، خراسان جنوبی و سيستان و بلوچستان ساکن هستند.

پانویس

  1. طبری، ابوجعفر، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۶۵۴؛ حسینی، سیدمحمد، نامه‏ ها و پيمانهاى سياسى حضرت محمد(ص)و اسناد صدر اسلام ،ص190؛ لسان الملک سپهر، محمدتقی، ناسخ التواريخ، ج‏2، ص1149.
  2. احمدی میانجی، علی، مکاتیب الرسول، ج۲ ص۳۲۷.
  3. حبیب زمانی محجوب، بررسی ورود اسلام به ایران، تاریخ اسلام در آینه پژوهش، سال ۶، شماره ۲، تابستان ۱۳۸۸.
  4. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۰، مدخل "ایران"
  5. اصغر منتظرالقائم، چگونگی گسترش اســلام در ایـران، کیهان، ۲۸ مهر ۱۴۰۰
  6. برتولد اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامى، شرکت انتشارات علمى فرهنگى‌، تهران‌، ۱۳۷۳، چاپ چهارم‌، ج‌۱، ص۲۳۹.
  7. قمی، عباس؛ سفینة البحار، بی جا، ‌اسوه، چاپ اول، ۱۴۱۴.
  8. تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان، نقش رأفت و منطق اسلام در فتح ایران، یداله حاجی زاده
  9. حبیب زمانی محجوب، بررسی ورود اسلام به ایران، تاریخ اسلام در آینه پژوهش، سال ۶، شماره ۲، تابستان ۱۳۸۸.
  10. مجموعه آثار استاد شهید مطهرى‏، خدمات متقابل اسلام و ایران، ج‏۱۴، ص۹۷.
  11. همان.
  12. همان، ص۱۱۹.
  13. تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون، تحقیق خلیل شحادة، ج‏۱، ص۷۴۷.
  14. "اسلام اجباری ایرانیان!"، حجت الاسلام حسین الادری، پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت‌الله مکارم شیرازی.
  15. محسن حیدرنیا، علی علیه السلام و ایرانیان، موعود، تیر ۱۳۸۷، شماره ۸۹، در دسترس در سایت حوزه، بازدید: ۱۳ تیر ۱۴۰۱
  16. فان فلوتن، اسلام وایرانیان ص ۲۶۷.
  17. محمد حسین پژوهنده، ایران اسلامی پایگاه نشر معارف اهل بیت (ع)، نشریه اندیشه حوزه، شماره ۸۶.
  18. مطهری، مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران، تهران، انتشارات صدرا، ۱۳۶۲ش، ص۴۰۵ - ۳۸۵
  19. مطهری، مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران، تهران، انتشارات صدرا، ۱۳۶۲ش، ص ۴۰۶.
  20. رجوع کنید: احمدرضا بهنیافر، ارتباط خلافت عبّاسى با حکومت هاى ایرانى، معرفت، ۱۳۸۶، شماره ۱۱۴
  21. زهره دهقان پور، علی بیات و اصغر قائدان، زمینه های سیاسی شکل گیری مهاجرت علویان به ایران در دوره عباسی و تاثیر آن بر گسترش تشیع، سخن تاریخ، سال چهاردهم، بهار و تابستان ۱۳۹۹، شماره ۳۱
  22. چکیده سرشماری عمومی نفوس و مسکن سال ۱۳۹۵، مرکز آمار ایران