اِشعار و تقلید: تفاوت بین نسخهها
Saeed zamani (بحث | مشارکتها) (بخش بندی و تعیین رده) |
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) |
||
(یک نسخهٔ میانیِ همین کاربر نمایش داده نشده است) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
{{مدخل دائرة المعارف|[[دائرة المعارف قرآن کریم]]}} | {{مدخل دائرة المعارف|[[دائرة المعارف قرآن کریم]]}} | ||
+ | «اِشعار و تقلید» به معناى علامت گذاشتن و قلّاده افکندن بر گردن حیوان به منظور اختصاص آن به قربانى [[حج]] است. اِشعار و تقلید از اعمال و مناسک [[حج قران|حج قِران]] است که ریشه در عصر [[جاهلیت]] دارد و [[اسلام]] نیز با حدود و شرایطى آن را تأیید کرده است. | ||
+ | ==واژهشناسی== | ||
− | + | «اِشعار» از ریشه «شـعـر» و در لغت به معناى علامت گذاشتن و خون درآوردن است.<ref>لسان العرب، ج۷، ص۱۳۵، «شعر».</ref> و «تقلید» از ریشه «قـلـد» به معناى افکندن قلّاده بر گردن است.<ref>المعجم الوسیط، ص۷۵۴، «قَلَدَ»؛ التنقیح «الاجتهاد والتقلید»، ص۷۸؛ مجمع البحرین، «قلد».</ref> و در اصطلاح، اِشعار شکافتن کوهان شتر و خونآلود کردن آن به علامت اختصاص آن به قربانىِ [[حج]]<ref>جواهرالکلام، ج۱۸، ص۵۷؛ المغنى، ج۳، ص۵۷۴.</ref> است و تقلید، آویختن ریسمان یا کمربند بر گردن شتر، گاو و گوسفند به علامت قربانى است.<ref>روضالجنان، ج۱۳، ص۳۲۶؛ جواهرالکلام، ج۱۸، ص۵۷.</ref> | |
+ | ==اشعار و تقلید در جاهلیت و اسلام== | ||
+ | اِشعار و تقلید ریشه در عصر [[جاهلیت]] دارد. مردمان جاهلى کفش یا قلادهاى بر گردن حیوانات آماده شده براى قربانى [[حج]] مىانداختند یا بر پوست و کوهان شتر جراحتى ایجاد مىکردند تا راهزنان در آن طمع نکنند و حرمت و قداست آنها را رعایت کنند و مردم نیز بدانند که این حیوان براى قربانى حج است.<ref>المفصل، ج۶، ص۳۸۸.</ref> این احترام تا آنجا در میان مردم رایج بود که حتى در شدت گرسنگى، دست به سوى آنها دراز نمىکردند.<ref>التفسیرالکبیر، ج۱۲، ص۱۰۱.</ref> حاجیان نه تنها نسبت به حیوانات بلکه گاهى در اندام خود نیز نشانهایى مىگذاشتند؛ آنان در هنگام رفتن به حج، پوست درختى مخصوص و هنگام بازگشت، گردنبندى از مو یا پوست درختان حرم بر گردن مىافکندند و بدین وسیله خود را از گزند دشمنان حفظ مىکردند، زیرا به احترام حج، کسى متعرض حال مسافران خانه خدا نمىشد.<ref> جامع البیان، مج۴، ج۶، ص۷۵ـ۷۶.</ref> [[شیخ طبرسی|طبرسى]] از فرّاء نقل مىکند که در دوران جاهلیت اهل حرم با پوست درختان حرم و دیگران با مو و پشم و غیر آن تقلید مىکردند.<ref>مجمع البیان، ج۳، ص۲۳۸.</ref> | ||
− | + | در [[اسلام]]، «اِشعار و تقلید» از وظایف قارِن (انجامدهنده [[حج قران|حج قِران]]) است. حج قِران یکى از اقسام سه گانه حج و وظیفه کسانى است که کمتر از ۴۸ میل با [[مکه]] فاصله دارند.<ref>اللمعه، ج۱، ص۲۱۵.</ref> در [[حج تمتع|حج تمتّع]] و [[حج افراد|اِفراد]] (همچنین در [[عمره مفرده]] و [[عمره تمتع|تمتّع]]) [[احرام|اِحرام]] بستن فقط با [[تلبیه]] (گفتن لبیک اللهم لبیک...) تحقق مىیابد؛<ref>مسالک الافهام، ج۲، ص۱۹۲.</ref> ولى در حج قِران، حاجى باید پیش از احرام قربانى را همراه خود داشته باشد و احرام بستن قارِن همانگونه که با تلبیه تحقق مىیابد با اشعار یا تقلید نیز حاصل مىشود.<ref>جواهرالکلام، ج۱۸، ص۵۵؛ مسالک الافهام، ج۲، ص۱۹۲ـ۱۹۳.</ref> | |
+ | به [[ابوحنیفه]]، [[مکروه|کراهت]]<ref>الهدایه، ج۱، ص۱۵۰؛ تفسیر قرطبى، ج۶، ص۲۷.</ref> بلکه [[حرام|حرمت]]<ref>المغنى، ج۳، ص۵۷۴.</ref> اشعار نسبت داده شده است، زیرا اشعار نوعى مُثله کردن و موجب آزار و شکنجه حیوان است. وى گفته: اشعار [[پیامبر اسلام|پیامبر]] صلی الله علیه وآله، در سال ششم هجرى نیز مشروعیت آن را نمىرساند، زیرا کار پیامبر واقعهاى منحصر به صدر اسلام بوده است. ابویوسف در برابر این قول مىگوید: اِشعار [[مباح]] است زیرا از یک سو از جمله شعائر اسلامى حج است<ref> تفسیر قرطبى، ج۶، ص۲۷.</ref> و از سوى دیگر نوعى مُثله است و آنچه بر [[سنت]] و [[بدعت]] مشتمل باشد مباح است، زیرا هم مشتمل بر مصلحت و هم داراى مفسده است. با صرفنظر از نقد استدلال هاى این دو، در میان [[شیعه]] نیز [[سید مرتضی|سید مرتضى]] و [[ابن ادریس حلی|ابن ادریس]] گفتهاند: قارِن با اشعار و تقلید نباید مُحرم شود بلکه مانند دیگران باید با تلبیه محرم شود.<ref>جواهرالکلام، ج۱۸، ص۲۲۵.</ref> به [[شیخ طوسى]] و [[ابن براج|ابنبراج]] و [[ابن حمزه طوسی|ابنحمزه]] نیز نسبت داده شده که احرام با اِشعار و تقلید تنها در صورتى مشروع است که انعقاد احرام به تلبیه ممکن نباشد.<ref> همان، ص۲۲۶.</ref> [[علامه حلی]] نیز در [[قواعد الأحکام (کتاب)|قواعد]] مىگوید: قارِن هر کدام از اِشعار و تقلید را که به همراه تلبیه انجام دهد، دیگرى بر او [[مستحب]] خواهد بود.<ref> سلسلة الینابیع، ج۸، ص۷۴۵، «قواعد الاحکام».</ref> | ||
− | اِشعار | + | در برابر این اقوال، بیشتر فقهاى فریقین، اِشعار را همانند تقلید جایز مىدانند، زیرا روایات بر جواز آن دلالت دارد.<ref>التهذیب، ج۵، ص۵۲؛ صحیح البخارى، ج۲، ص۲۲۰ـ۲۲۱.</ref> افزون بر آن که اِشعار، به حرمت مثله کردن ربطى ندارد، مشابه این گونه علامتگذاری ها بر روى گوش، بینى یا سایر اعضاى بدن حیوانات به ویژه در چارپایان، از دوران هاى گذشته مرسوم بوده است<ref>تفسیر قرطبى، ج۶، ص۲۷.</ref> تا گلّه ها به راحتى از یکدیگر جدا شوند یا شترانى که در بیابانها رها مىشوند پس از چندین سال صاحبان آنها مشخص گردند. قائلان به جواز اشعار، برخى سمت راست و برخى جانب چپ کوهان شتر را جاى اشعار قرار دادهاند و برخى نیز قائل به تخییر شدهاند. |
+ | ==اشعار و تقلید در قرآن== | ||
+ | در [[سوره مائده]] خطاب به مؤمنان فرمان پاس داشتن حرمت شعائر اللّه داده شده است. {{متن قرآن|«یااَیهَا الَّذینَ ءامَنوا لاتُحِلّوا شَعائِرَاللّهِ...»}} ([[سوره مائده]]/۵،۲) در معناى «شعائراللّه» میان مفسران اختلاف است و برخى تا ۸ معنا براى آن نقل کردهاند؛<ref>مجمع البیان، ج۳، ص۲۳۷.</ref> لیکن از [[قرآن]] استفاده مىشود که این واژه با مراسم و مناسک [[حج]] ارتباط دارد.([[سوره بقره]]/۲، ۱۵۸؛ [[سوره حج]]/۲۲، ۳۲، ۳۶) [[شیخ طوسى]] از گروهى نقل مىکند که «شعائراللّه» شترهایى است که براى حج اشعار شده است.<ref>التبیان، ج۳، ص۴۱۸.</ref> | ||
− | + | مىتوان آیه ۳۶ [[سوره حج]]/۲۲ را شاهد بر این معنا آورد که در آن صریحاً شترى که براى قربانى حج است از شعائر الهى قرار داده شده: {{متن قرآن|«...والبُدنَ جَعَلناها لَکم مِن شَعائِرِاللّهِ...»}}. برخى حرکت دادن شتران، اشعار، تقلید و سپس نحر و اطعام از آنها را از شعائراللّه مىدانند؛<ref>مجمع البیان، ج۷، ص۱۳۷.</ref> لیکن شعائراللّه مفهومى عام دارد که بر مصادیق فراوانى منطبق مىشود و آنچه در روایات یا کلام مفسران آمده، مصادیق آن است و مفهوم عام آن را محدود نمىکند. | |
− | + | در آیه ۲ [[سوره مائده]]/۵ «هَدْى» و «قلائد» آمده: {{متن قرآن|«لاتُحِلّوا... ولاَالهَدىَ ولاَالقَلائِدَ...»}} که هَدْى را قربانی هاى بىنشان و قلائد را جمع قلیده و به معناى قربانی هاى نشاندار دانستهاند.<ref>روض الجنان، ج۶، ص۲۲۶.</ref> از [[عبدالله بن عباس|ابنعباس]] نقل شده: تا هنگامى که حیوان تقلید نشود به آن هدى گویند.<ref>جامع البیان، مج۴، ج۶، ص۷۵.</ref> برخى هدى را اعم از قلائد دانستهاند و ذکر قلائد را پس از هدى از قبیل ذکر خاص پس از عام دانستهاند.<ref>مواهب الرحمن، ج۱۰، ص۲۵۹.</ref> | |
+ | برخى قلائد را جمع قلاده دانسته و گفتهاند: مقصود از این کلمه خود قلاده و احترام به آن و در حقیقت مبالغهاى است در احترام به حیوان قلادهدار؛ مانند آیه {{متن قرآن|«ولایُبدین زینتهنّ»}} که نهى از ظاهرکردن زینت، مبالغه در نهى از ظاهرکردن مواضع زینت زنان است.<ref>التفسیر الکبیر، ج۱۱، ص۱۲۹؛ الکشاف، ج۱، ص۶۰۲.</ref> | ||
− | + | براى «لاتُحِلّوا... القَلائِدَ» معانى دیگرى نیز بیان شدهاست، از جمله این که [[آیه]] درباره منع قطع درختان حرم و استفاده از پوست آنها براى نشانهگذارى است<ref>جامع البیان، مج۴، ج۶، ص۷۶.</ref> یا درباره احترام به کسانى است که نشان حج را بر گردن افکندهاند.<ref> همان؛ التبیان، ج۴، ص۳۱.</ref> در این صورت جمله به حذف مضاف خواهد بود: «لاتحلّوا اصحاب القلائد»؛ بدین معنا که خداوند فرمان داده جان و مال همه حاجیان از جمله مشرکان عرب هنگامى که براى حج مىآیند محترم باشد، بر این اساس ابن عباس گفته: این آیه با آیه {{متن قرآن|«فَاقتُلوا المُشرِکینَ حَیثُ وجَدتُموهُم...»}}([[سوره توبه]]/۹،۵) [[نسخ]] شده است.<ref>تفسیر قرطبى، ج۶، ص۲۸.</ref> | |
+ | اهمیت قربانى حج و حیواناتى که علامتگذارى شده و در مسیر حج قرار مىگیرند در حدّى است که [[قرآن]] در کنار [[کعبه]] و بیتالحرام و ماههاى حرام، آن را رمز وحدت مردم و مرکزى براى اجتماع دلها و مایه استحکام پایههاى اجتماعى طبقات مختلف دانسته است:<ref> نمونه، ج۵، ص۹۰.</ref> {{متن قرآن|«...جَعَلَ اللّهُ الکعبَةَ البَیتَ الحَرامَ قِیاماً لِلنّاسِ والشَّهرَ الحَرامَ والهَدىَ والقَلائِدَ...»}}.([[سوره مائده]]/۵،۹۷) | ||
− | + | از مهمترین ارکان استوارى جامعه، برقرارى امنیت و [[نظم]] و اصلاح امور [[دین]] و دنیاى مردم است. با حلول ماههاى حرام، جنگ و نزاع از میان مردم برداشته مىشود و با برپا کردن علایم و شعائر حج و حرکت حاجیان به همراه قربانی هاى بىنشان و نشاندار، امنیت<ref> جامعالبیان، مج۵، ج۷، ص۱۰۴ـ۱۰۵.</ref> جانى و مالى براى مردم برقرار مىشود و [[فساد]] و اختلال به صلاح و نظم تبدیل مىشود. | |
− | + | در آیه ۳۲ [[سوره حج]]/۲۲ خداوند مىفرماید: هر کس شعائراللّه را بزرگ بشمارد این کار نشانه [[تقوا|تقواى]] دل است که برخى این حکم را به شتر علامتگذارى شده براى حج تخصیص دادهاند:<ref>روض الجنان، ج۱۳، ص۳۲۵.</ref> {{متن قرآن|«ذلِک ومَن یعَظِّم شَعائِرَ اللّهِ فَاِنَّها مِن تَقوَى القُلوب»}}. احتمال داده شده است که منظور از بزرگداشت، تنها رعایت بزرگى جسمانى قربانى و انتخاب حیوان فربه و تنومند باشد؛<ref> تفسیر ماوردى، ج۴، ص۲۳.</ref> ولى به نظر مىرسد [[آیه]] عمومیت دارد، زیرا حقیقت تعظیم آن است که مقام و موقعیت این شعائر در افکار و اذهان بالا رود و مردم آنچه درخور احترام و عظمت آنهاست، به جاى آورند.<ref>نمونه، ج۱۴، ص۹۷.</ref> | |
− | + | با توجه به این که [[اسلام]] بعضى از آداب [[جاهلیت]] را با حدود و شرایطى تأیید کرده، در مسئله اشعار و تقلید نیز ضمن فرمانى معتدل آن را باقى گذاشته است؛ از یک سو آداب قربانى قبل از اسلام را محو نکرده و از سوى دیگر از افراط و اغراق در امور مربوط به آن منع کرده است. | |
+ | از برخى روایات برمىآید که گروهى از مسلمانان بر این باور بودند که هنگامى که یکى از چارپایان براى قربانى مشخص شد و به جایگاه [[احرام]] و سپس به سوى [[مکه]] آورده شد، نباید بر آن سوار شد و شیر آن را دوشید و از گوشت آن استفاده کرد. حتى اگر کسى در بین راه مىمرد حاضر نبود براى نجات جان خود از آن حیوان استفاده کند.<ref>التفسیر الکبیر، ج۲۳، ص۳۳.</ref> | ||
− | + | [[قرآن کریم]] بهرهگیرى از منافع حیوانات را تا فرارسیدن زمان قربانى روا شمرده است: {{متن قرآن|«لَکم فیها مَنافِعُ اِلى اَجَل مُسَمًّى...»}}.([[سوره حج]]/۲۲،۳۳) در آیه ۳۶ سوره حج/۲۲ پس از قرار دادن شتران قربانى حج از نشانههاى خدا، مىفرماید: {{متن قرآن|«...لَکم فیها خَیرٌ»}} که منافع دنیا و آخرت را در بر مىگیرد.<ref>التبیان، ج۷، ص۳۱۸.</ref> | |
+ | در سال ششم هجرى، [[پیامبر اسلام|پیامبر]] با مسلمانان براى انجام [[عمره]] تا نزدیک [[مکه]] ([[حدیبیّه|حدیبیه]]) آمدند ولى مشرکان از ورود آنان به شهر جلوگیرى کردند. پیامبر شترانى را که اشعار و تقلید کرده بود، نحر کرد<ref>جامع البیان، مج۱۳، ج۲۶، ص۱۲۶.</ref> و از [[احرام]] بیرون آمد. [[قرآن]] در مقام مذمت مشرکان مىفرماید: آنان کسانى هستند که شما را از رسیدن به [[مسجدالحرام]] و قربانی هاى شما را از رسیدن به قربانگاه بازداشتند: {{متن قرآن|«هُمُ الَّذینَ کفَروا وصَدّوکم عَنِ المَسجِدِالحَرامِ والهَدىَ مَعکوفاً اَن یبلُغَ مَحِلَّهُ...»}}.([[سوره فتح]]/۴۸،۲۵) | ||
− | + | مشهور فقهاء قائلاند که فقط با قربانى کردن حیوان، شخص مصدود (آن که پس از احرام، دشمن یا درندهاى مانع حج یا عمره وى گردد) و محصور (کسى که پس از احرام بر اثر بیمارى از اتمام حج یا عمره ناتوان شود) از احرام خارج مىگردد.<ref>جواهرالکلام، ج۲۰، ص۱۱۶.</ref> آنان به اطلاق آیه {{متن قرآن|«...فَاِن اُحصِرتُم فَمَا استَیسَرَ مِنَ الهَدىِ»}} ([[سوره بقره]]/۲،۱۹۶) استدلال کردهاند<ref>همان؛ تفسیر قرطبى، ج۲، ص۲۴۸ـ۲۴۹.</ref> زیرا خداوند در این آیه براى محصور، قربانى را در حد توان واجب کرده؛ خواه قربانى همراه حاجى باشد و به اصطلاح «سوق هَدْى» کرده باشد یا نکرده باشد. | |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
+ | [[مالکی|مالک]] با نظر مشهور مخالفت کرده و مىگوید: تنها در صورت سوق هدى (همراه داشتن قربانى)، قربانى بر او واجب است وگرنه بدون آن نیز مىتوان از احرام خارج شد و در ماجراى حدیبیه که پس از جلوگیرى دشمن، پیامبر و مسلمانان قربانى کردند نه بدان جهت بوده است که شخص مصدود و محصور باید با قربانى کردن حیوان، از احرام بیرون آید، بلکه از این جهت بوده که پس از اشعار و تقلید، حیوان، مخصوص قربانى در راه خدا مىشود و امکان رجوع و بازگشت در آن نیست. | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
− | <references/> | + | <references /> |
− | |||
==منابع== | ==منابع== | ||
− | اشعار و | + | * "اشعار و تقلید"، [[دائرة المعارف قرآن کریم (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، سید مصطفى اسدى، ج۳، ص۳۵۴-۳۵۹. |
− | |||
[[رده:حج]] | [[رده:حج]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۶ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۵۷
«اِشعار و تقلید» به معناى علامت گذاشتن و قلّاده افکندن بر گردن حیوان به منظور اختصاص آن به قربانى حج است. اِشعار و تقلید از اعمال و مناسک حج قِران است که ریشه در عصر جاهلیت دارد و اسلام نیز با حدود و شرایطى آن را تأیید کرده است.
واژهشناسی
«اِشعار» از ریشه «شـعـر» و در لغت به معناى علامت گذاشتن و خون درآوردن است.[۱] و «تقلید» از ریشه «قـلـد» به معناى افکندن قلّاده بر گردن است.[۲] و در اصطلاح، اِشعار شکافتن کوهان شتر و خونآلود کردن آن به علامت اختصاص آن به قربانىِ حج[۳] است و تقلید، آویختن ریسمان یا کمربند بر گردن شتر، گاو و گوسفند به علامت قربانى است.[۴]
اشعار و تقلید در جاهلیت و اسلام
اِشعار و تقلید ریشه در عصر جاهلیت دارد. مردمان جاهلى کفش یا قلادهاى بر گردن حیوانات آماده شده براى قربانى حج مىانداختند یا بر پوست و کوهان شتر جراحتى ایجاد مىکردند تا راهزنان در آن طمع نکنند و حرمت و قداست آنها را رعایت کنند و مردم نیز بدانند که این حیوان براى قربانى حج است.[۵] این احترام تا آنجا در میان مردم رایج بود که حتى در شدت گرسنگى، دست به سوى آنها دراز نمىکردند.[۶] حاجیان نه تنها نسبت به حیوانات بلکه گاهى در اندام خود نیز نشانهایى مىگذاشتند؛ آنان در هنگام رفتن به حج، پوست درختى مخصوص و هنگام بازگشت، گردنبندى از مو یا پوست درختان حرم بر گردن مىافکندند و بدین وسیله خود را از گزند دشمنان حفظ مىکردند، زیرا به احترام حج، کسى متعرض حال مسافران خانه خدا نمىشد.[۷] طبرسى از فرّاء نقل مىکند که در دوران جاهلیت اهل حرم با پوست درختان حرم و دیگران با مو و پشم و غیر آن تقلید مىکردند.[۸]
در اسلام، «اِشعار و تقلید» از وظایف قارِن (انجامدهنده حج قِران) است. حج قِران یکى از اقسام سه گانه حج و وظیفه کسانى است که کمتر از ۴۸ میل با مکه فاصله دارند.[۹] در حج تمتّع و اِفراد (همچنین در عمره مفرده و تمتّع) اِحرام بستن فقط با تلبیه (گفتن لبیک اللهم لبیک...) تحقق مىیابد؛[۱۰] ولى در حج قِران، حاجى باید پیش از احرام قربانى را همراه خود داشته باشد و احرام بستن قارِن همانگونه که با تلبیه تحقق مىیابد با اشعار یا تقلید نیز حاصل مىشود.[۱۱]
به ابوحنیفه، کراهت[۱۲] بلکه حرمت[۱۳] اشعار نسبت داده شده است، زیرا اشعار نوعى مُثله کردن و موجب آزار و شکنجه حیوان است. وى گفته: اشعار پیامبر صلی الله علیه وآله، در سال ششم هجرى نیز مشروعیت آن را نمىرساند، زیرا کار پیامبر واقعهاى منحصر به صدر اسلام بوده است. ابویوسف در برابر این قول مىگوید: اِشعار مباح است زیرا از یک سو از جمله شعائر اسلامى حج است[۱۴] و از سوى دیگر نوعى مُثله است و آنچه بر سنت و بدعت مشتمل باشد مباح است، زیرا هم مشتمل بر مصلحت و هم داراى مفسده است. با صرفنظر از نقد استدلال هاى این دو، در میان شیعه نیز سید مرتضى و ابن ادریس گفتهاند: قارِن با اشعار و تقلید نباید مُحرم شود بلکه مانند دیگران باید با تلبیه محرم شود.[۱۵] به شیخ طوسى و ابنبراج و ابنحمزه نیز نسبت داده شده که احرام با اِشعار و تقلید تنها در صورتى مشروع است که انعقاد احرام به تلبیه ممکن نباشد.[۱۶] علامه حلی نیز در قواعد مىگوید: قارِن هر کدام از اِشعار و تقلید را که به همراه تلبیه انجام دهد، دیگرى بر او مستحب خواهد بود.[۱۷]
در برابر این اقوال، بیشتر فقهاى فریقین، اِشعار را همانند تقلید جایز مىدانند، زیرا روایات بر جواز آن دلالت دارد.[۱۸] افزون بر آن که اِشعار، به حرمت مثله کردن ربطى ندارد، مشابه این گونه علامتگذاری ها بر روى گوش، بینى یا سایر اعضاى بدن حیوانات به ویژه در چارپایان، از دوران هاى گذشته مرسوم بوده است[۱۹] تا گلّه ها به راحتى از یکدیگر جدا شوند یا شترانى که در بیابانها رها مىشوند پس از چندین سال صاحبان آنها مشخص گردند. قائلان به جواز اشعار، برخى سمت راست و برخى جانب چپ کوهان شتر را جاى اشعار قرار دادهاند و برخى نیز قائل به تخییر شدهاند.
اشعار و تقلید در قرآن
در سوره مائده خطاب به مؤمنان فرمان پاس داشتن حرمت شعائر اللّه داده شده است. «یااَیهَا الَّذینَ ءامَنوا لاتُحِلّوا شَعائِرَاللّهِ...» (سوره مائده/۵،۲) در معناى «شعائراللّه» میان مفسران اختلاف است و برخى تا ۸ معنا براى آن نقل کردهاند؛[۲۰] لیکن از قرآن استفاده مىشود که این واژه با مراسم و مناسک حج ارتباط دارد.(سوره بقره/۲، ۱۵۸؛ سوره حج/۲۲، ۳۲، ۳۶) شیخ طوسى از گروهى نقل مىکند که «شعائراللّه» شترهایى است که براى حج اشعار شده است.[۲۱]
مىتوان آیه ۳۶ سوره حج/۲۲ را شاهد بر این معنا آورد که در آن صریحاً شترى که براى قربانى حج است از شعائر الهى قرار داده شده: «...والبُدنَ جَعَلناها لَکم مِن شَعائِرِاللّهِ...». برخى حرکت دادن شتران، اشعار، تقلید و سپس نحر و اطعام از آنها را از شعائراللّه مىدانند؛[۲۲] لیکن شعائراللّه مفهومى عام دارد که بر مصادیق فراوانى منطبق مىشود و آنچه در روایات یا کلام مفسران آمده، مصادیق آن است و مفهوم عام آن را محدود نمىکند.
در آیه ۲ سوره مائده/۵ «هَدْى» و «قلائد» آمده: «لاتُحِلّوا... ولاَالهَدىَ ولاَالقَلائِدَ...» که هَدْى را قربانی هاى بىنشان و قلائد را جمع قلیده و به معناى قربانی هاى نشاندار دانستهاند.[۲۳] از ابنعباس نقل شده: تا هنگامى که حیوان تقلید نشود به آن هدى گویند.[۲۴] برخى هدى را اعم از قلائد دانستهاند و ذکر قلائد را پس از هدى از قبیل ذکر خاص پس از عام دانستهاند.[۲۵]
برخى قلائد را جمع قلاده دانسته و گفتهاند: مقصود از این کلمه خود قلاده و احترام به آن و در حقیقت مبالغهاى است در احترام به حیوان قلادهدار؛ مانند آیه «ولایُبدین زینتهنّ» که نهى از ظاهرکردن زینت، مبالغه در نهى از ظاهرکردن مواضع زینت زنان است.[۲۶]
براى «لاتُحِلّوا... القَلائِدَ» معانى دیگرى نیز بیان شدهاست، از جمله این که آیه درباره منع قطع درختان حرم و استفاده از پوست آنها براى نشانهگذارى است[۲۷] یا درباره احترام به کسانى است که نشان حج را بر گردن افکندهاند.[۲۸] در این صورت جمله به حذف مضاف خواهد بود: «لاتحلّوا اصحاب القلائد»؛ بدین معنا که خداوند فرمان داده جان و مال همه حاجیان از جمله مشرکان عرب هنگامى که براى حج مىآیند محترم باشد، بر این اساس ابن عباس گفته: این آیه با آیه «فَاقتُلوا المُشرِکینَ حَیثُ وجَدتُموهُم...»(سوره توبه/۹،۵) نسخ شده است.[۲۹]
اهمیت قربانى حج و حیواناتى که علامتگذارى شده و در مسیر حج قرار مىگیرند در حدّى است که قرآن در کنار کعبه و بیتالحرام و ماههاى حرام، آن را رمز وحدت مردم و مرکزى براى اجتماع دلها و مایه استحکام پایههاى اجتماعى طبقات مختلف دانسته است:[۳۰] «...جَعَلَ اللّهُ الکعبَةَ البَیتَ الحَرامَ قِیاماً لِلنّاسِ والشَّهرَ الحَرامَ والهَدىَ والقَلائِدَ...».(سوره مائده/۵،۹۷)
از مهمترین ارکان استوارى جامعه، برقرارى امنیت و نظم و اصلاح امور دین و دنیاى مردم است. با حلول ماههاى حرام، جنگ و نزاع از میان مردم برداشته مىشود و با برپا کردن علایم و شعائر حج و حرکت حاجیان به همراه قربانی هاى بىنشان و نشاندار، امنیت[۳۱] جانى و مالى براى مردم برقرار مىشود و فساد و اختلال به صلاح و نظم تبدیل مىشود.
در آیه ۳۲ سوره حج/۲۲ خداوند مىفرماید: هر کس شعائراللّه را بزرگ بشمارد این کار نشانه تقواى دل است که برخى این حکم را به شتر علامتگذارى شده براى حج تخصیص دادهاند:[۳۲] «ذلِک ومَن یعَظِّم شَعائِرَ اللّهِ فَاِنَّها مِن تَقوَى القُلوب». احتمال داده شده است که منظور از بزرگداشت، تنها رعایت بزرگى جسمانى قربانى و انتخاب حیوان فربه و تنومند باشد؛[۳۳] ولى به نظر مىرسد آیه عمومیت دارد، زیرا حقیقت تعظیم آن است که مقام و موقعیت این شعائر در افکار و اذهان بالا رود و مردم آنچه درخور احترام و عظمت آنهاست، به جاى آورند.[۳۴]
با توجه به این که اسلام بعضى از آداب جاهلیت را با حدود و شرایطى تأیید کرده، در مسئله اشعار و تقلید نیز ضمن فرمانى معتدل آن را باقى گذاشته است؛ از یک سو آداب قربانى قبل از اسلام را محو نکرده و از سوى دیگر از افراط و اغراق در امور مربوط به آن منع کرده است.
از برخى روایات برمىآید که گروهى از مسلمانان بر این باور بودند که هنگامى که یکى از چارپایان براى قربانى مشخص شد و به جایگاه احرام و سپس به سوى مکه آورده شد، نباید بر آن سوار شد و شیر آن را دوشید و از گوشت آن استفاده کرد. حتى اگر کسى در بین راه مىمرد حاضر نبود براى نجات جان خود از آن حیوان استفاده کند.[۳۵]
قرآن کریم بهرهگیرى از منافع حیوانات را تا فرارسیدن زمان قربانى روا شمرده است: «لَکم فیها مَنافِعُ اِلى اَجَل مُسَمًّى...».(سوره حج/۲۲،۳۳) در آیه ۳۶ سوره حج/۲۲ پس از قرار دادن شتران قربانى حج از نشانههاى خدا، مىفرماید: «...لَکم فیها خَیرٌ» که منافع دنیا و آخرت را در بر مىگیرد.[۳۶]
در سال ششم هجرى، پیامبر با مسلمانان براى انجام عمره تا نزدیک مکه (حدیبیه) آمدند ولى مشرکان از ورود آنان به شهر جلوگیرى کردند. پیامبر شترانى را که اشعار و تقلید کرده بود، نحر کرد[۳۷] و از احرام بیرون آمد. قرآن در مقام مذمت مشرکان مىفرماید: آنان کسانى هستند که شما را از رسیدن به مسجدالحرام و قربانی هاى شما را از رسیدن به قربانگاه بازداشتند: «هُمُ الَّذینَ کفَروا وصَدّوکم عَنِ المَسجِدِالحَرامِ والهَدىَ مَعکوفاً اَن یبلُغَ مَحِلَّهُ...».(سوره فتح/۴۸،۲۵)
مشهور فقهاء قائلاند که فقط با قربانى کردن حیوان، شخص مصدود (آن که پس از احرام، دشمن یا درندهاى مانع حج یا عمره وى گردد) و محصور (کسى که پس از احرام بر اثر بیمارى از اتمام حج یا عمره ناتوان شود) از احرام خارج مىگردد.[۳۸] آنان به اطلاق آیه «...فَاِن اُحصِرتُم فَمَا استَیسَرَ مِنَ الهَدىِ» (سوره بقره/۲،۱۹۶) استدلال کردهاند[۳۹] زیرا خداوند در این آیه براى محصور، قربانى را در حد توان واجب کرده؛ خواه قربانى همراه حاجى باشد و به اصطلاح «سوق هَدْى» کرده باشد یا نکرده باشد.
مالک با نظر مشهور مخالفت کرده و مىگوید: تنها در صورت سوق هدى (همراه داشتن قربانى)، قربانى بر او واجب است وگرنه بدون آن نیز مىتوان از احرام خارج شد و در ماجراى حدیبیه که پس از جلوگیرى دشمن، پیامبر و مسلمانان قربانى کردند نه بدان جهت بوده است که شخص مصدود و محصور باید با قربانى کردن حیوان، از احرام بیرون آید، بلکه از این جهت بوده که پس از اشعار و تقلید، حیوان، مخصوص قربانى در راه خدا مىشود و امکان رجوع و بازگشت در آن نیست.
پانویس
- ↑ لسان العرب، ج۷، ص۱۳۵، «شعر».
- ↑ المعجم الوسیط، ص۷۵۴، «قَلَدَ»؛ التنقیح «الاجتهاد والتقلید»، ص۷۸؛ مجمع البحرین، «قلد».
- ↑ جواهرالکلام، ج۱۸، ص۵۷؛ المغنى، ج۳، ص۵۷۴.
- ↑ روضالجنان، ج۱۳، ص۳۲۶؛ جواهرالکلام، ج۱۸، ص۵۷.
- ↑ المفصل، ج۶، ص۳۸۸.
- ↑ التفسیرالکبیر، ج۱۲، ص۱۰۱.
- ↑ جامع البیان، مج۴، ج۶، ص۷۵ـ۷۶.
- ↑ مجمع البیان، ج۳، ص۲۳۸.
- ↑ اللمعه، ج۱، ص۲۱۵.
- ↑ مسالک الافهام، ج۲، ص۱۹۲.
- ↑ جواهرالکلام، ج۱۸، ص۵۵؛ مسالک الافهام، ج۲، ص۱۹۲ـ۱۹۳.
- ↑ الهدایه، ج۱، ص۱۵۰؛ تفسیر قرطبى، ج۶، ص۲۷.
- ↑ المغنى، ج۳، ص۵۷۴.
- ↑ تفسیر قرطبى، ج۶، ص۲۷.
- ↑ جواهرالکلام، ج۱۸، ص۲۲۵.
- ↑ همان، ص۲۲۶.
- ↑ سلسلة الینابیع، ج۸، ص۷۴۵، «قواعد الاحکام».
- ↑ التهذیب، ج۵، ص۵۲؛ صحیح البخارى، ج۲، ص۲۲۰ـ۲۲۱.
- ↑ تفسیر قرطبى، ج۶، ص۲۷.
- ↑ مجمع البیان، ج۳، ص۲۳۷.
- ↑ التبیان، ج۳، ص۴۱۸.
- ↑ مجمع البیان، ج۷، ص۱۳۷.
- ↑ روض الجنان، ج۶، ص۲۲۶.
- ↑ جامع البیان، مج۴، ج۶، ص۷۵.
- ↑ مواهب الرحمن، ج۱۰، ص۲۵۹.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۱۱، ص۱۲۹؛ الکشاف، ج۱، ص۶۰۲.
- ↑ جامع البیان، مج۴، ج۶، ص۷۶.
- ↑ همان؛ التبیان، ج۴، ص۳۱.
- ↑ تفسیر قرطبى، ج۶، ص۲۸.
- ↑ نمونه، ج۵، ص۹۰.
- ↑ جامعالبیان، مج۵، ج۷، ص۱۰۴ـ۱۰۵.
- ↑ روض الجنان، ج۱۳، ص۳۲۵.
- ↑ تفسیر ماوردى، ج۴، ص۲۳.
- ↑ نمونه، ج۱۴، ص۹۷.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۲۳، ص۳۳.
- ↑ التبیان، ج۷، ص۳۱۸.
- ↑ جامع البیان، مج۱۳، ج۲۶، ص۱۲۶.
- ↑ جواهرالکلام، ج۲۰، ص۱۱۶.
- ↑ همان؛ تفسیر قرطبى، ج۲، ص۲۴۸ـ۲۴۹.
منابع
- "اشعار و تقلید"، دائرةالمعارف قرآن کریم، سید مصطفى اسدى، ج۳، ص۳۵۴-۳۵۹.